رفتن به محتوای اصلی

آنچه خود داشت، زبیگانه، تمنّا میکرد.
20.12.2023 - 12:55

فاجعه کودک همسری که از پیامدهای نیندیشیدن سنجشگرانه به همراه سرسختیهای اجرایی در باره مُعضلات فرهنگی و اجتماعی و کشوری نشات میگیرد، تکلیفی بود که همچون دیگر مسائل و معضلات وطنی، کمّا فی السّابق، طیف تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی به عادت همیشگی خود، هیچگاه در باره اش موضعگیریها و مقاومتها و سنجشگریها و برخوردهای قاطع نکردند؛ بلکه خیلی ساده از کنار آن رد شدند و فقط خبر نتایج هولناکش را اعلام کردند و همچنان به موضوعات و مقولاتی پرداختند که سر سوزن با مسائل ایران و مردمش، سنخیتی نداشتند و هنوزم ندارند. 

«قتل و جانستانی» به هر دلیلی که میخواهد باشد، چه از طرف آحادّ انسانها اجرا شود، چه از طرف حکومتگران، در هر صورت، «ارتکاب جنایت» است با این تفاوت کلیدی و ظریف و شایان تامّل که قتل فردی به دست هر انسانی که اجرا شود، میتواند از لحاظ حقوقی و قانونی، دلایل مجاب کننده  و بخشایشی داشته باشند. امّا قتلی که از طرف حکومتگران اجرا شود، عین جنایت محض است و مجرمین بی چون چرا مستحق مجازاتهای سنگین حبس ابدی  هستند؛ زیرا «تکلیف و وظیفه حکومتها»، نگاهبانی و مراقبت و حفظ جان و زندگی شهروندان جامعه است؛ نه اینکه زمامداران حکومتی نقش خونریزی و قتل و کشتار را وظیفه الهی قلمداد کنند و به توجیه و تفسیرات بی مغز و پایه برای جنایتکاری ارگانهای ذیربط اداری برآیند و احتمالا عمل خود را به نام «قصاصخواهی مقتول از طرف خانواده قربانی» تعبیر کنند. حتّا اگر خانواده قربانی نیز بر «قصاص» پافشاری کنند، ارگانهای حکومت به هیچ وجه حقّ ندارند «جان انسانی را که مرتکب قتل» شده است، تحت تاثیر و فشار خانواده قربانی، قصاص کند. حال بماند که «قصاصخواهی»، کثیف ترین پدیده ای است که در تاریخ جوامع اتّفاق افتاده و در شرایع مذهبی توجیه شرعی شده و در اعتقادات جهالت آلود بشری دوام آورده است و ابطال آن از اساسی ترین وظایف کنشگران و کوشندگان آزادی و حفظ کرامت و شرافت بشریست.

مُعضل قتل و کشتن انسان به هر دلیلی که باشد در نخستین تجربیات مایه ای و بی واسطه نیاکان ایرانیان از زندگی به حیث ارتکابی هولناک و به شدّت شنیع ارزیابی شد که واکنش در مقابل آن به «کلیدی ترین پرنسیپ بی همتا در تاریخ بشر به طور کلّی تا امروز» ثبت شده و استوار مانده است؛ آنهم «قداست جان و زندگی و خدشه ناپذیری آنها». آنچه امروز به نام «حقوق پناهندگی و پناه بردن و بست نشینی در مکانهای مقدّس که به نام خانه خدا محسوب میشوند از کلیسا و مسجد و کنیسه و امثالهم گرفته تا معابد بسیار مقدّس و محترم و حتّا پناه بردن به منازل شخصیّتها معتمد و معروف و با وجدان» در کشورهای جهان به رسمیّت شناخته شده است، ریشه های خودش را از بُنمایه های فرهنگ ایرانی اخذ کرده است.

در اساطیر ایرانی حکایت از این است که وقتی «زال» زاده میشود، پدرش که پادشاه ایران بوده است، به خادمان دربار دستور میدهد که او را تا قبل از برآمدن آفتاب، سر به نیست کنند؛ زیرا از ترس اعتقادات و رسوم و آداب مردم که بر هیچ بنیان خردورانه ای استوار نیستند، نمیدانسته است که چه پاسخی به مردم بدهد برای «سپیدی موها و سیاهی چشمان زال» که در نظر «سام»،  پدیده ای اهریمنی محسوب میشده است. [تفکّر مایه ای که زیرساخت جهانبینی ایرانی را پی ریخته است در زایش زال بر این محور میچرخیده است که انسان با زایش به جهان، تضاد را به ذات خودش دارد و هرگز نمیتوان آن را از انسانها زدود. انسان آمیزه ای از خدا و اهریمن است که بدون همدیگر، هرگز به هیچ آفرینشی کامیاب نخواهند شد. بحث این مسئله مفصّل است و من فعلا مایل نیستم به بازشکافی آن بپردازم؛ زیرا در مطالب جسته -گریخته ام به این موضوع، بارها اشاره کرده و توضیحات لازم را داده ام].

آن جان و زندگی را که «سام» از ترس اعتقادات مردم اجتماع به دور افکند، «خدا= سیمرغ گسترده پر»، آن را نجات داد و همال خود کرد و به پرورش و بالیدن او همّت کرد و از این طریق،  تاریخ فرهنگ و رسالت کلیدی مردم ایران را نه تنها برای جامعه ایرانی؛ بلکه برای تمام جوامع بشری رقم زد؛ و آنهم «گزند ناپذیری جان و زندگی». سپس در رویداد تراژیک «ایرج شاه در مقابل برادرانش»، مردم ایران به قطعیّت حقّانیّت قداست و جان و زندگی یقین پیدا کردند. یقین، فراتر از دانش و آگاهیست و مسلّم بودن آن، جای هیچ چون و چرایی ندارد. انسان به هر چیزی که یقین پیدا کند، دانش و آگاهی میتوانند فقط ضمانت و دوام و اصالت آن را اثبات و تامین کنند. 

در اساطیر ایرانی آمده است که در کشاکشی که بین مردم و «ضحّاک ماردوش» پیش آمد و حکومت خونریز او سرنگون شد، «ضحّاک» از ترس جانش به «دامنه البرز» که «نشیمنگاه سیمرغ گسترده پر =خدا» است، پناه میبرد. ایده  پناه بردن و بست نشینی در مساجد و کلیساها و کنیسه ها و معابد مقدّس، دقیقا از اسطوره ضحّاک در جامعه ایرانی و دیگر جوامع بشری گسترش پیدا کرده و در قوانین حقوقی ممالک پیشرفته به نام «حقوق پناهندگی» به رسمیت شناخته شده است که بحث در این خصوص به مقاله ای جداگانه محتاج است.

در خاتمه تاکید کنم. آن حکومتگرانی که تکلیف و وظیفه خود را در ضیافتهای خونریزی و قتل و کشتار انسانها میدانند، هیچگاه و هرگز، لیاقت به فرمانروایی بر ایران را نداشته اند و هنوزم ندارند و هرگز نیز نخواهند داشت.  حکومت فقاهتی و کاست مرگخواه و مرگپرست و مرگبار و مرگ مرام آخوندها، هیچگاه حقّانیّتی به فرمانروایی و دخالت در مسائل اجتماعی را نداشته اند و هنوزم ندارند و هرگز نیز نخواهند داشت؛ زیرا خاصم جان و زندگی هستند؛ نه پرورنده و نگاهبان و مراقب جان و زندگی شهروندان. آنها هیچ سررشته ای از هنر کشورآرایی ندارند و تنها برده و ذلیل و حقییر و اسیر سوائق و غرایز افسارگسیخته خود هستند بدون هیچ شرم و ندامت و احساس مسئولیّت کردن. آنها تجسّم تمام عیار ضحّاک ماردوشند که خلع ید و عزل آنها بایسته و شایسته و از اهمّ وظایف آنانیست که  معنای «قداست جان و زندگی» را با تمام گوشت و پوست و خون خودشان میفهمند و برای قیام علیه ضحّاکیان، «کاوه آهنگر» میشوند.

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان  

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.