رفتن به محتوای اصلی

جستاری در باره آخوندشاهی و حقیقتگویی ولی فقیه
07.01.2024 - 09:14

تاریخ نگارش:07.01.2024

جستاری در باره آخوندشاهی و حقیقتگویی ولی فقیه

از زمان فروپاشی سلسله «ساسانیان» به کمک طرّاحی و نقشه ریزی حساب و کتابشده خود ایرانیان و سپاهیان و بزرگ ارتشتاران؛ نه قبایل عرب که برای استتار حقیقت فجایع میهنی از دیر باز تا امروز، سپر بلا بوده اند، ساختار کشورداری در ایران در تحت سیطره انواع و اقسام سلسله هایی که حاکم و سرنگون شده اند، فقط بر یک روال ثابت تا همین امروز طی شده است. ظواهر همواره تغییر کرده اند؛ امّا چارچوبها و ستونها و عملکردها و مناسبات، کما فی السّابق همچون دوران «سلسله ساسانیان» پایدار مانده اند. تشکیلات کشورداری از دوران ساسانیان تا امروز بر چهار ستون به ترتیب پُست و موقعیّت کلیدی پایه ریزی شده بودند: 1- موبدان 2- سپاهیان و جنگآوران 3- دبیران 4- دهگانان و پیشه وران. فراز و نشیبهایی که در طول تاریخ به دلایل هجوم ایلغارها و کشمکشهای حاکمین و مقتدران و ذینفوذان و مالکین و امثالهم در دامنه کشورداری و اجتماع ایرانیان ایجاد شدند، هرگز خللی در چارچوب سیستم کشورداری ایجاد نکردند؛ بلکه فقط جابجایی امتیازداران را و مناسبات آنها را با «قدرت و کاربست آن» در جامعه ایرانی رقم زد.

با برآمدن و حاکم شدن نظام «ولایت فقاهتی»، تنها تغییر مهمی که در ساختار کشورداری ایران ایجاد شد، تبدیل سیستم «شاهنشاهی» به «آخوند شاهی» بر شالوده شرایع اسلامیّت بود. اگر سلاطین در گذشته های دور تلاش میکردند که لژیتیماتسیون خود را برای زمامداری بر کشور با تایید و تصدیق «موبدان» رنگ و لعاب بدهند، در سیستم فقاهتی، آخوند است که تعیین میکند چه کسی سلطان باشد و اختیارات او تا کدام درجات، مُجاز و مقیّد؛ زیرا نصّ الهی، حکم هرگز خدشه ناپذیر است. اجرا و گردن نهادن به آن، عین تابعیّت و عبودیّت از امر الهی است. وقتی که عقیده در مغز و روان انسان مومن، سیطره یابد و بر ستون ایمان، چفت و بست شود، آنگاه مومن بی هیچ شکّی اینهمانی خودش را با خالق حسّ میکند؛ زیرا در اراده الهی مستحیل شده است. متعاقبش هر گونه گفتار و رفتار خود را عین اراده  خالق میداند که کوچکترین تناقض و تضادی در آن نمیبیند. کلیّه زمامداران و متصدّیان ارگانها و سازمانها و موسسات و تشکیلات حراستی و حفاظتی تابع سیستم ولایت فقاهتی تا امروز هر اقدامی و سخنها و رفتارهایی را که در حقّ مردم ایران اجرا کرده اند، بر اساس اصول و نصوص و احکام و قواعد و مبانی اسلامیّت شیعی بوده است و همچنان هست. اگر در نظر آحادّ مخالفین سیستم فقاهتی که حتا بعضی از آنها در سیستم مشارکت دارند، در رفتارها و گفتارها و تصمیمهای زمامداران اسلامی، تضاد و تناقضی مشهود باشد که با اسلامیّت نوع مخالفین سیستم مطابقت نمیکند، خطا در بینش مخالفین است که اصلا و ابدا سر سوزن شناخت پیش پا افتاده از اسلامیّت و تاریخ و اصول و احکام آن ندارند.

اگر ولی فقیه گفته است که «الله» با او سخن گفته است، هرگز حرف خطایی بر زبان نرانده است؛ زیرا مومن به الله در ایمان کور و عبودیّت به خالق خودش، هویّت فردی اش را از دست میدهد و با خالق، اینهمانی هویّتی پیدا میکند. هویّت ولی فقیه، همان هویّت الله است که جبّاریّت و تحکّم و استبداد رای از صفات بارز اوست. همانطور که «محمّد ابن عبدالله»، در دوران خودش؛ «آخوندشاه» بود، سیستم فقاهتی نیز از روز نخست بر شالوده الگوی صدر اسلام مدام ایده آل «خمینی و یارانش» بود؛ به این معنا که «آخوند»، فراتر از حاکمیّت و رای مردم میایستد و تمام چفت و بست حکومت و احکام اجرایی آن را متعیّن میکند. به همین دلیل، « سیّد علی خامنه ای»، نه بیمار است. نه به خودشیفتگی مبتلاست. نه حتّا خطایی و نقصانی در مشاعر خودش میبیند. وی هیچگونه روش و اقدامی که خلاف نصوص قرآنی و اراده الله و سنّت محمّد ابن عبدالله و احکام شرع اسلامیّت؛ بویژه تشیّع باشد، تا امروز مرتکب نشده است. او تجسّم تمام عیار ماهیّت الله در جامعه ایرانی است که با اسطوره «ضحّاک ماردوش» مطابقت دقیق دارد و هیچ خطایی در ساحت وجود مبتذل و سفّاک و خونریز و کمپلکس قدرتپرستی او وجود ندارد. ولی برغم همه این صفات بارز که نشانگر مسلمانی خالص اوست، «سیّد علی خامنه ای [= الله معمّم]»، اگر هزار بار بمیرد و زنده شود و صراط نکبت بار الهی را طی کند و در هر موقعیّت و رده ای که باشد، به دلیل «حقارت ذاتی» خودش که در تضاد با بُنمایه های فرهنگ باهمستان مردم ایران در جامعیّت وجودیست همواره یک چیز خواهد ماند؛ آنهم «گدای سر خرمن» ولاغیر.

نگاهی گذرا و عمیق به کتاب فهرستنگار برجسته، زنده یاد «محمّد تقی دانش پژوه» به نام: [فقه هزار و چهارصد ساله اسلامی در زبان فارسی – انتشارات علمی و فرهنگی – تهران - 1367] کفایت میکند تا بتوان تصوّری از ریشه های خانمانسوز نفوذ و استحکام خاراسنگی متولّیان و یسل کشان شرایع اسلامیّت را متجسّم شد که توانسته اند با انواع و اقسام حیله ها و تفسیرات و تشریحات و جعلیّات در طول قرنهای گذشته تا همین امروز در مناسبات کشوری و اجتماعی مردم ایران و کشورهایی که اشتراک فرهنگی و تاریخی با ایران دارند، نقش کلیدی و آئوتوریته ای ایفا کنند و همچنان در حفظ موقعیّت و امتیازهای خود، نقش مخرّب خود را به هر وسیله ای که ممکن باشد، تامین و تضمین کنند. تورّقی در این کتاب میتواند میزان «بی خبری و کوته بینی و سهل انگاری و ناکار آمدی نظری و قلمی طیف روشنفکری و کنشگران ایرانی» را در ناتوانیهایشان برای شناخت معضلات و مسائل و رمز و رازهای فلاکت و بدبختی ایران و ایرانیان را آشکار کند. هنوز نمیتوان در میان خروارها کتاب و رساله که از طرف تحصیل کردگان ایرانی نوشته و منتشر میشود، کتابی را پیدا کرد که نویسنده اش جرات کرده باشد، محتوای کتابهایی را سنجشگری کند که تمام تار و پود زندگی اجتماعی و کشورداری ایرانی را بیش از چهارده قرن تمام رقم زده اند و هیچگاه به دادگاه سنجشگری فراخوانده نشده اند.   

زمامداران حکومت فقاهتی از روزی که بر سرنوشت ایران و ایرانیان حاکم شدند، هرگز کاری که خلاف اصول اسلامیّت شیعی باشد، مرتکب نشدند؛ بلکه احکام اسلامی را کاملا قیراطی با ایمان خالص بدون هیچ عذاب وجدان و مشکل خاصّی مو به مو در تمام دامنه های جامعه ایرانی اجرا کردند و همچنان بر اجرای آنها مصرّ و مستبد الرّای هستند. اسلامیّت شیعی، هیچ چیز دیگری نیست سوای «جمیع رذالتهای بشری و مذمومات چندش آور» اعم از: کشتار، شکنجه، غارت، چپاول، ترور، تجاوز به نوامیس و عفاف مردم، مصادره اموال، حقّ کشی آشکار، زورگویی و قلدری و ویرانگری و نابودی، خصومت کور و عقده ای با هر چیزی که نشانه ای از زیبایی داشته باشد، دروغ، ریاکاری، تظاهر کردن، مظلوم نمایی، نکبت خواهی، کینه توزی، مخالفت با شادی و خنده و موسیقی و رامشگری و سرود خوانی، خرافات گستری، حماقت ستایی، تقدیس بیشعوری، تشویق به نفهمی مطلق، ستیز سرسام آور با دانش و پژوهش و پرسشگری، سفیه پرستی و تربیت رذل ترین دژخیمان تابع و امثال اینگونه سفاهتها که تار و پود اسلامیّت شیعی را به هم بافته اند. کسانی که تصوّر میکنند اسلامیّت شیعی، سوای جمیع رذالتها و سفاهتهای شناخته شده بشری است که چهار دهه تمام بی واسطه و عینی و ملموس، ماهیّت خودش را در جامعه ایرانی و خاورمیانه و جهان، ثانیه به ثانیه به محک زده است، نیک است تا قبل از فرارسیدن مرگشان حتما در کلاس اکابر ثبت نام کنند و بکوشند که «الواح تصویری» را خوب بیاموزند و سپس با جدّیت به آموختن «الفبا» همّت کنند؛ زیرا از این طریق میتواند شرایط آزاد شدن خود را از باتلاق «حماقتهای خود خواسته» تامین و تضمین کنند.   

جایی که حکم الله، قطعیّت اجرایی دارد، بحث از «انتخابات»، حماقت محض است و رسواگر بلاهت ذاتی آنانی که هنوز «تفاوتها» را نمیشناسند و نمیفهمند؛ زیرا «انتخاب» در جایی امکانپذیر است که کثرتها وجود داشته باشند و نمایانگر برداشتها و تجربیات متعدّد و دیگرسانی از مسائل زندگی باشند که بنیانهای نظری گرایشهای متنوّع را پی ریزی میکنند و برای برآورد صحت و سقم آنها به تحریر برنامه هایی دیگرگونه از بهر گلاویز شدن با معضلات اجتماعی متمایل میشوند به گونه ای که کنشگران در رقابتهای سالم با دیگر نحله ها و سپس شانس گزینش از طرف مردم میتوانند چند و چون بینشهای خود را به محک بزنند و از پس سنجشگری و ترمیم و اصلاح و بازبینی و بهبود آنها برآیند. حقیقتی که تا امروز هیچکس به آن نپرداخته و توجّه نکرده است، اینست که در طول تاریخ چهل و چهار ساله حکومت فقاهتی، هرگز و هیچگاه و در هیچ مکان و زمانی، پروسه «انتخابات» وجود نداشته است؛ بلکه فقط مومنین و معتقدین به اسلامیّت برای منتصب شدن پا به میدان عبودیّت و تسلیم بودگی در برابر اراده ولی فقیه اقدام کرده اند؛ یعنی انتصابی که در گرو تایید و تصدیق «آخوندشاه» است؛ نه در گرو آراء مردم جامعه؛ زیرا مردم به حیث «صغیران و نابالغان»، در تحت سیطره حکومت الهی که از طرف نماینده اش بر روی زمین خلافت بی واسطه دارد، هیچ حقّانیّتی به انتخاب یا انتصاب کردن ندارند. آن که «خیر و شرّ» امّت مسلمان را تمییز و تشخیص میدهد، «ولی فقیه» است که مصدر اراده الهی است و هر گونه قیام و مخالفت و اعتراض علیه او به معنای اعلام جنگ علنی علیه الله و اوامرش است که عقوبت آن، کشتن معترضین است.

جامعه ایرانی، بیش از چهار دهه آزگار است که به شیوه «آخوندشاهی» اداره میشود و هیچ گونه ردّپا و نشانه ای از «جمهوریّت» یا «پادشاهی» در آن وجود ندارد. آنچه عینیّت ملموس را در ساختار مناسبات زمامداران و ارگانهای تابع و امّت محکوم رقم میزند، کاربست شرایع و احکام تشیّع هستند که حرف اوّل و آخر را از زبان کاست اخانید و مجتهدین و مراجع تقلید در تمام زیر و بمهای مسائل کشوری و اجتماعی نفوذ داده و تاثیر قطعی خود را طالبند و مُجری مستبد آنند.

«لا الله الا الله» به معنای واحد بودن حقیقت است و آنچه که واحد است و شمایل حقیقت را بر خود آویخته است، هرگز آلترناتیو ندارد. حقیقت را باید فقط تصدیق کرد و به وجودش معترف و تسلیم شد. کسی که بخواهد وحدانیّت حقیقت را از طریق «انتخاب کردن»، ملغی یا دگردیسه کند، خاصم حقیقت است و کشتن او واجب.

وحدانیّت حقیقت نمیتواند هیچگاه موجب و امکان و راهی به سوی «جامعه آزاد و تضمین و تامین آزادیهای فردی» باشد؛ زیرا استبداد مطلق به ذات حقیقت واحد آمیخته است و تفکیک ناپذیر. در نتیجه، ایمانی که از پایبندی و طوق عبودیّت در وجود مومن ایجاد میشود، مومن را برای اجرای هر نوع تبهکاری و جنایتکاری و خشم و خشونتی مسلّح میکند؛ چونکه در بطن حقیقت واحد، عینیّت حضور و نفوذ و نظارت الهی را بی واسطه تجربه میکند که تقدّس و اجرای اوامرش عین ایمان خالصانه و عبودیّت محض به اوست.

منادیان و پدافنگران حقیقت واحد هرگز در فکر «آزادی» نیستند؛ زیرا کوچکترین تصوّری از مفهوم آزادی در مخیله آنها نمیگنجد. حقیقت واحد مدام در هول و ولای رستگاری و رهایی امّت از جیفه دنیوی است. رستگار شدن از هر چیزی که بویی از زندگی را بدهد. مشتبه کردن «آزادی» با «رستگاری» به معنای تسلیم شدن ناخودآگاه در برابر اراده ای که غارتگر آزادیست و رستگاری بشر را در ستیز شبانه روزی با زندگی و نمادهای زندگی میداند. در سراسر اصول و فروع اسلامیّت، هرگز مفهومی به نام آزادی وجود ندارد؛ بلکه فقط از رستگاری سخن گفته میشود و رهایی. در حالیکه آزادی به معنای عقیده مند بودن نیست؛ بلکه آزادی، امکانیست به سوی تغییر عقیده. ایجاد فضائیست برای تحوّل عقیده. آزادی، هدف نیست. مقصد نیست. اتراقگاه نیست. آزادی، سیّالیّت پروسه گسستنهای نو به نو از هر آن چیزیست که بخواهد بر ذهنیّت و روح و روان آدمی، غُل و زنجیرهای هولناک تابعیّت و عبودیّت و سرسپردگی بیاویزد و کرامت و شرافت بشری را غارت کند. انسان فقط در آزادیست که میتواند «انتخاب» کند. امّا وقتی که حقیقت واحد در سراسر گوشه و کنار اجتماع با کاربست و قوّه شمشیر و گیوتین خونریز، سیطره استبدادی داشته باشد، سخن گفتن از «انتخابات»، دروغ و کذب و فریب آشکار به منظور تحمیق مردم است.

آزادی هیچگاه دانستنی نیست که بتوان آن را در جایی کسب کرد و آموخت. آزادی، مجهولیست که انسان در گستره معمّایی و تاریک آن، نو به نو، زاییده میشود و پوست میاندازد و به اوج بزرگی جوییهای خودش کامیاب میشود به همین دلیل نیز انسانها در جستجوی آزادی میتوانند حسّ آزاد زیستن و آزاد بودن از تمام بندهای اسارتی را بی واسطه تجربه کنند. مجهولیّت و گریزپایی چهره های متنوّع آزادی، رانه ایست که شوق انسان را برای کشف ابعاد ناشناخته و معمّایی و رازهای جهان و زندگی و کیهان رنگ آمیزی دلاویز میکند. اگر آزادی، دانستنی بود، آنگاه به آسانی میشد بر آن چیره شد و برای همیشه از مناسبات اجتماعی و بشری حذفش کرد. ولی آزادی، ذات آدمیست که دانستن و حذف آن به معنای ناپدید شدن ابدی انسان از  گستره کائنات است.  

1- از وحشت در جامعه تا دلهره و ترس در درون

(..... در ایران، نه کسی، امید احقاق حقّ دارد، نه کسی باک از تعدّی و جنایت و خوردن مال مردم و سایر بدیها. بلی! سبب جلای وطن بسیاری از ایرانیان و پناه بردن به ممالک خارجه و به کار حمّالی و عملگی پرداختن و با هر زحمت سوخته و ساختن، از زحمت و تعدّی مامورین دیوان و از این آفات قاضیان و تجاوزات روحانیان و متلبّسان به هیات علما و دینیان است. محکمه قضا، هیچ شرطی جز عمامه و عبا و ریش و نداشتن شرم و شرف و حیا ندارد. نه کسی خود را مسئول میداند، نه امتحانی، نه دلیلی، نه منصب و عزلی، نه مواخذه ای).

[کتاب: سرگذشت زندگی من – تالیف: شیخ ابراهیم زنجانی – شرکت کتاب – لس آنجلس – 1387 – ص. 136]

در جامعه ای که امنیّت به معنای اصیل کلمه گسترده باشد و انسانها بدون هیچ هراسی بتوانند مراوده و معاشرت داشته باشند، بر افراد چنان جامعه ای نمیتوان به آسانی حکومت استبدادی داشت و در رای و اراده شخصی مطلق العنان بود. آنچه ایده آل هر مستبد و دیکتاتوریست تبدیل جامعه به اسارتگاه وحشت و دلهره است تا حاکم مستبد بتواند در فضایی از وحشت و هول و ولا، نقش خود را به حیث مُنجی و قاهر همه فنّ حریف، برجسته کند؛ یعنی زمامداری که قادر است جان و زندگی و امنیّت مردم را تامین کند؛ امّا در حقیقت از طریق وحشت افکنی و ترور قصد دارد که ضمانت اقتدار و دوام قدرت لایزال خودش را تضمین و با دوام کند. هر چقدر، وحشت و ناامنی و هراس در تار و پود جامعه شیوع داشته باشند، به همان میزان بر نفوذ و دخالت مستقیم ارگانهای تابع مستبد حاکم در ریزترین مسائل مردم و سیطره ارگانهای سرکوب و حراست و کنترل و زیر ذرّه بین گذاشتن رفتارهای مردم، دوچندان افزوده تر میشود؛ آنهم به نام حفظ امنیّت و مراقبت از شهروندان. 

شیوع ترور و هراس افکنی در جامعه اسلامی با محتویّات قرآن، شروع میشود. از نخستین آیه قرآنی میتوان نشانه های وحشت افکنی را در دل انسانها به آسانی تمییز و تشخیص داد. وقتی که اعتقادات و کنشها و واکنشهای زمامداران کشور از مسبّبین اصلی ایجاد ناامنی و وحشت و اضطراب در جامعه باشند، فرد در جامعه از سایه خودش نیز وحشت خواهد کرد؛ زیرا ترسی که در هر گوشه و کنار مناسبات اجتماعی در شکار جان و زندگی شهروندان کمین کرده باشد، به معضلی روانی تبدیل خواهد شد که همچون بیماری خوره از درون به تخریب آدمی در هر موقعیّت مکانی و زمانی شدّت خواهد داد. امنیّت اجتماعی را زمانی میتوان تامین و حاصل کرد که زمامداران و ارگانهای تابع آنها نه در جهت تحکیم اراده اقتدارگرایانه و سوائق قدرتپرستانه حُکّام و ذینفعان جامعه؛ بلکه در سمت و سوی تامین و ضمانت جان و زندگی شهروندان اقدام کنند. حکومتی که تمام ارگانهایش در تضاد با جامعیّت شهروندان اجتماع باشند، کلیدی ترین دلیل و عامل ناامنیهای گوناگون در اجتماع انسانها هستند که خلع ید و عزل آنها به معنای تامین و تحصیل و تضمین امنیّت اجتماعی خواهد بود.  

2- قحط الرّجال در سرزمین مملوّ از رجُلهای سیاسی!

[ ..... ایده های بشری همچون نشانه گذاریها و نمادهای تاریخ آفرینی هستند. هر نوع رویداد محبوب تاریخی، هر نوع سیستم- یا تغییر و تحوّل در مناسبات متصدّیان ارگانهای کشوری، هر گونه جنگ، هر گونه انقلاب به نظر میرسد که گونه ای از تاثیرات و نفوذ قدرتهای ایده آل را در خودش پنهان و تضمین کرده باشد. امّا در هر صورت، در پسزمینه ایده آلهای تاریخی، هیچ چیز دیگری نهفته نیست؛ سوای انباشت یکپارچه سائقه خودشیفتگی و حماقت کثیری از افراد. در پسزمینه هر عقیده ای، قصدی پنهان است و در پسزمینه هر بصیرتی، ضرورتی ناگزیر].

[Geschichte als Sinngebung des Sinnlosen – Theodor Lessing (1872 - 1933) – Matthes & Seitz Verlag – München - 1983 – S. 27]

شخصیّتهای ممتاز و رجال کارآمد را نمیتوان به آسانی پرورش داد و بار آورد. فروزه هایی و موقعیّتها و شرایطی باید وجود داشته باشند تا بتوان امیدوار بود که در مناسبات اجتماعی و کشوری، امکان ظهور و بالندگی افرادی شایسته و مایه دار را برای تصدّی مقامهایی که کارگشا باشند، فراهم کرد. از زمانی که در ایران، پروسه حزب سازی و سازمانگرایی و فرقه بازی و تشکیلات سیاسی با انضباطهای سخت درون تشکیلاتی ایجاد شد، پروسه ظهور و بالندگی «رجال و شخصیتها» از عرصه های مختلف کشوری و اجتماعی ایران به سایه رانده و نم نم از جامعه محو و سر به نیست شد. مبارزه ای که سازمانها و احزاب و گروهها و تشکیلات سیاسی علیه «شخصیتها و رجال» به پیش بردند، باعث شدند که روند ایزوله و منزوی و سپس حذف فیزیکی و معنوی شخصیتها و رجال در دامنه های کشورداری و میهنی به برنامه مبارزاتی تمام گروهها و سازمانها و احزاب و تشکیلات سیاسی تبدیل شود؛ زیرا در وجود شخصیّتها و رجال، همواره رقیبان قدرت و خاصمان خود را شناسایی میکردند و همچنان بر همین روال مصرّ و ساعی هستند. در جامعه ای که مملوّ از «رجُلهای تشکیلاتی» باشد، نمیتوان به زایش و بالیدن و دوام و نفوذ «رجال و شخصیّتهای نیرومند و کارگذار و مسئول» امیدوار بود؛ زیرا لازمه وجود شخصیّتها و رجال به استقلال فکر و مسئولیّت پذیری و رادمنشی و آگاهیهای جهانشمول وطنی و جهانی منوط است که در مناسبات درونحزبی و سازمانی و فرقه ای، کوچکترین نشانه ای از صفات شخصیّت پروری نیست و مدام علیه ظهور و برآمدن و شکلگیری شخصیّتها و رجال جنگیده میشود.

جامعه ایرانی زمانی خواهد توانست از منجلاب بُن بستهای کشوری و میهنی به در آید که «رجُلهای تشکیلاتی» به «شخصیّتها و رجال سیاسی» دگردیسه شوند و فروزه های خود را که همانا استقلال اندیشیدن و مسئولیّت پذیری و رادمنشی و میهندوستی و مردمگرایی بدون هیچ صفتهای آویزونی باشد در واقعیّتهای عینی به محک بزنند. جامعه ای که به «قحط الرّجال» مبتلا باشد، اگر در هر گوشه و کنارش صدها سازمان و حزب و فرقه و تشکیلات سیاسی منسجم نیز پا بگیرند، هرگز نخواهند توانست کوچکترین گامی را برای چیره شدن بر معضلات و مسائل کشوری و میهنی بردارند؛ زیرا رقابت خصمگونه و پایبندی به عقاید و اصول سازمانی و حزبی، ریشه هر گونه همکاری و همگرایی و همعزمی و همدردی و همبستگی را در وجود آنها ریشه سوز کرده است.  

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.