لحظههایی در زندگی است که تصمیمگیری درست نشاندهنده هویت واقعی انسان است هویتی که با همراهی با انسانهای شرافتمند و مصمم معنی میگیرد. این لحظه در زندگی ما ایرانیها یکی از همین لحظههاست لحظهای که نباید در برابر ظلم سکوت کرد.
شاهکار دیگری از حکومت ایران را اخیراً شاهدیم: بازداشت زنی که صدای اعتراض یه بیعدالتیها بوده است. نتیجه بازداشت صدیقه وسمقی اتحاد زنان ایرانی بیشتری است. تاریخ مبارزات زنان نشان داده که هروقت زمامداران سعی کردهاند با بازداشتها و محاکمههای دروغین و مضحک عرصه را بر زنان تنگ کنند صدای اتحاد بیشتری از سوی ما که نیمی از جمعیت کره زمین را تشکیل میدهیم بلند شده است.
در نامه سرگشادهام به محمد نوریزاد چند سال پیش از حقوق مردم ایران نوشتم و نیز این نکته که گوهر عشقی مادر ستار بهشتی چگونه درباره آن دسته از زنان ایرانی که به حجاب ظاهری اعتقادی ندارند مینگرد. در ماههای اخیر میبینیم او نیز به خیل عظیم زنانی که برای اعتراض به وضعیت کنونی کشورمان حجاب ظاهری را کنارگذاشتهاند پیوسته است.
دفاع از حقوق یکدیگر وظیفه همه ماست چه زن و چه مرد. فرقی نمیکند در کدام کشور زندگی میکنیم یا متعلق به کدام نسل هستیم. این دفاع نه تنها نشان میدهد که ما با هم هستیم بلکه فردای بهتری را برای کشورمان رقم میزند چون نمیتوان صداهایی که از همه نقاط این کره خاکی برای دفاع از مظلومان بلند میشود و به طور هماهنگ خواستار تغییر این وضعیت اسفبار است را برای همیشه خاموش کرد.
ترس یا ریا دلایل اصلی عدم اتحاد موفقیتبار ایرانیها برای رسیدن به آینده بهتری برای کشورمان بوده و این وظیفه همه ما در هر کجای این دنیاست که صدای اعتراضمان را به گوش یکدیگر برسانیم.
اینکه ما چه شغلی داریم و به چه فعالیتهایی مشغول هستیم به هیچ وجه توجیه کننده سکوت ما در برابر ظلم نیست. وظیفه کسانی که در علوم، فلسفه، ادبیات و هنرها مشغول هستند کمتر از دیگرانی که در حوزههای دیگر فعالیت دارند نیست. ما باید بتوانیم وقت و انرژیمان را طوری تنظیم کنیم که پرداختن به حقوق همنوعانمان با هر روش مناسبی که از دستمان برمیآید از فعالیتهایمان باشد.
بازداشت و اسارت صدیقه وسمقی نه تنها نتیجه دلخواه این ظالمان را نخواهد داشت بلکه صدای مظلومان را بلندتر خواهد کرد. امروز ما به جایی رسیدهایم که زنانی که عمرشان را وقف مطالعه و تحقیق در امور دینی کردهاند یا کسانی که با بیشترین ظاهر پوشیده در اماکن عمومی وارد میشدند از معترضان شدهاند. صدیقه وسمقی، گوهر عشقی، فاطمه سپهری و دیگرانی که اعتراض کردهاند نمایندگان این قشر از زنان در ایران هستند.
ما که آزادیهای اجتماعی و سیاسی را در کشورهای غربی دیدهایم و نیز دیدهایم که سوءاستفاده نکردن از این آزادیها چقدر در بهتر شدن زندگی هر کدام از ما مؤثر بوده باید برای رسیدن مردم کشورمان به این آزادیها که حق بدیهی هرکدامشان است تلاش کنیم. ما میتوانیم با هم بودنمان را با بیتفاوت نبودن نسبت به مظلومان هموطنمان که در ایران هستند نشان دهیم.
امید آنکه مردم ما به خواستههای به حقشان هرچه زودتر برسند و ایرانی آزاد و آباد را برای همه ایرانیان داشته باشیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
.انقلاب زنان.
اخیرا گفته شد که زنان ایرانی تنها آغاز گر انقلاب در تاریخ بشر شده اند. زنان ایرانی که غالبا آشکارا یا زیرزمینی علیه ارتجاع قرون وسطایی آخوندی مبارزه میکنند. روستائیان و عشایر و زنان مزارع و خانواده با لباس رنگین و رقص در مراسم جشنها و عروسی به فرهنگ ماتم و سیاهپوش شیعه آخوندی دهن کجی میکنند. زنان که با واقعیات ملوس خانواده و درون خانه و با محیط کار و زحمت و رنج در طبیعت برخورد دارند همچون طبیعت از رنگ و شادی و اصالت پیروی میکنند و لائیتسه و سکولاریسم غربی و فمنیسم و برابری حقوق در جامعه و نظام پدرسالاری و مرد سالاری را در ایران مخوف دنبال میکنند. اکنون وحدت این 2 جنسیست مهم است و نه تفرقه و خاطرات تلخ تحقیر چند هزار ساله طبقاتی گذشته.
بحث سکولاریسم جامعه وجهان، سرانجام گورستان خدا شد. هیچ چیز نمی بایست دینی و الهیاتی تفسیر میشد. ادیان سیاسی ابراهیمی تاکنون از سکولاریسم در غرب و شرق دهها قربانی گرفته اند. با اینجود رقم ادبیات سکولاریستی در غرب بیشمار است. سوروکین میگفت سکولاریسم غرب، افول و غروب ادیان بود چون خدا موجودیست لال و کم حرف.
در راه جدایی دین از دولت، و در راه روشنگری، گروهی از مبارزان سکولاریسم موجب شکست دوئالیسم زمین-آسمان، این جهان-آن جهان، و جسم- روح، قرون وسطایی آگوستینی شدند، گرچه در عصر جدید،فویرباخ از دانشگاه اخراج شد، روگه به پاریس فرار کرد، مارکس تحت پیگرد قانونی قرار گرفت، باور از تدریس محروم گردید، اشتیرنر اجازه معلمی نیافت و محبور شد دکان شیرفروشی باز کند و سپس در فرانسه پناهنده شود، کیرکگارد وادار شد از ارثیه پدری امرار معاش کند، و هگل محبور به تملق و چاپلوسی از دولت پروس گردد.
مفهوم سکولاریسم بخشی از تاریخ ایده و اندیشه اروپایی از سال 1800 میلادی تا زمان حال است. این اندیشه، منطقه بیطرف و کانال آبی برای ممانعت از جنگهای مذهبی بیشتردر اروپا گردید، گرچه رویزیونیست های درون آن؛ مانند ماکس وبر و هگل، گاهی از دین شهروندی، الهیات سکولار، الهیات سیاسی، دین شخصی و خصوصی، الهیات دیالکتیکی، روح زمان، روح مطلق، و غیره سخن گفتند.
از نظر لغوی ریشه سکولاریسم به معنی- تولید، تولید مثل، تخم و بذر پاشی است. غیر از جدایی دین از دولت، سکولاریسم خواهان مسئولیت شخصی انسان عاقل و بالغ در مقابل ارزشهای مذهبی، سنتی و متافیزیک است. آن نشانه عصر جدبد است، مفهومی است کلیدی برای بحث های اخلاقی، سیاسی، فلسفی، وحقوقی. سکولاریسم هر شکل این جهانی نمودن، زمینی کردن، استقلال نوع زندگی و جهانبینی در مقابل نظام کلیسا و دین است. شعار انسان عقلگرای عصرجدید در غرب، تسخیر و تسلط بر جهان،طبیعت و کائنات؛ بجای تسلط بر ارواح و بر نفس بود.
سکولاریسم اکنون نوعی مفهوم " فلسفه تاریخ " شده است. از آغاز عصر روشنگری از این مفهوم سیاسی فلسفی، در راه مبارزات فرهنگی استفاده گردیده. ماکس وبر دلیل پیشرفت جوامع غربی اروپایی مدرن را در پروسه سکولاریسم میدید و میگفت برای جادوزدایی و اسطوره زدایی از جهان، نیاز به عقل و منطق است. هاینه میگفت بهشت آسمانی را باید روی کره زمین ساخت. مارکس فلسفه را سکولار نمود.
در عصر جدید در رابطه با اندیشه سکولار غالبا از فیلسوفانی مانند هگل،فویرباخ، و مارکس نام برده میشود. فیلسوفان پایانی فلسفه غرب را- باور، اشتیرنر، کیرکگارد، و هگلی های چپ و راست میدانند. هانا آرنت درونگرایی را نوعی بیگانگی انسان با جهان میدانست. جرج زیمل میگفت مد و مدرن، سکولاریسم و این جهانی بودن فرهنگ، با هم مرتبط و خویشاوند هستند. جهان مدرن غرب بعد از موفقیت سکولاریسم در سیاست، فرهنگ، اخلاق و حقوق شروع شد. آینده گرایی های مذهبی،لیبرالی، و بورژوایی، ریشه در نجات مسیحایی و ظهور امام زمانی دارند.
درباره تاریخ واژه ومفهوم سکولاریسم اشاره میشود که نخستین بار در سال 1646 میلادی بعد از شکست آلمان از فرانسه، فرستنده فرانسوی از این کلمه استفاده نمود و خواهان خلع ثروت و مالکیت کلیساهای بیشمار محلی آنزمان آلمان شد و میگفت باید دارایی کلیساها را در تصرف یک کلیسای مرکزی-ملی و یا در اختیار امیران، حاکمان و شاهزادگان مناطق تحت کنترل دولت قرار داد. هدف او تشکیل یک دولت مدرن،غیرمذهبی و مسئول بود. سرانجام ناپلئون در سال 1893 از تمام کلیساها خلع مالکیت و ثروت نمود. در فرانسه از سال 1690 از این مفهوم به معنی سیاسی فرهنگی فلسفی و در آلمان از سال 1734 استفاده شد. در سال 1645 بعد از شکست آلمان از فزانسه، دولت ادعای انحصار قدرت نمود و کلیساها را قدری عقب راند. از سال 1800 میلادی سکولاریسم از مرزهای کلیسایی، حقوقی، و سیاسی عبور کرد و واژه ای اجتماعی شد. از سال 1900 میلادی، آن کاملا مفهوم دوئالیستی آگوستینی یعنی تئوری و عقیده، زمین-آسمان، این دنیا-آن دنیا، را کنار گذاشت.
در طول سالهای 1900-1800 میلادی این واژه کاملا به معنی جدایی دین از دولت، و این جهانی بودن بکار برده میشود. بحث و اندیشه مفهوم سکولاریسم طی 2 قرن اخیر به حوزههای مختلف جوامع غرب رسید؛ ابتدا در حوزههای سیاسی حقوقی، بعد در حوزههای الهیات و فلسفه تاریخ، در پایان در حوزههای اخلاقی و جامعه شناسی، و در سالهای اخیر حتی از سکولاریسم" پیشرفت اجتماعی" و "سکولاریسم فلسفه" سخن میرود.
در رابطه با تاریخ سکولاریسم در قرون وسطا، از ابن رشد؛ در کنار آگوستین و آکوین نیز نام برده شده است.تکلیف موضوع سکولاریسم معمولا در بحث و جدلهای فلسفی-دینی تعیین میشود. بحث هگل شناسی باعث شد که تصور "الهیات فلسفی" عقب زده شود. رادیکال ترین ارثیه فلسفه هگلی، تئوری "پایان تاریخ" بود و در تئوری " پایان فلسفه "، مارکس بر این باور بود که از طریق او رشته فلسفه به نقطه اوج و تکامل خود رسیده است. هگلی های جوان زمان مارکس کوشیدند تا "تاریخ فلسفه" را بشکل کلید رمز "تاریخ جهان" به بحث بگذارند. اخیرا ادعا شده که بحث سکولاریسم مثال مهمی برای درک مفهوم کلیدی مقوله های اندیشه،فرهنگ و سیاست زمان حال است.
افزودن دیدگاه جدید