رفتن به محتوای اصلی

نامه سوم در روز ششم اعتصاب غذا، روز اعتراض سراسری برای آزادی همه دانشجويان زندانی

نامه سوم در روز ششم اعتصاب غذا، روز اعتراض سراسری برای آزادی همه دانشجويان زندانی

در اعتراض به احکام سنگسار، پرتاب از بلندی، اعدام کودکان و اعدام های پرشمار بزرگسالان،

احکام قصاص منجر به نقص عضو و شکنجه مستمر زندانيان

و در حمايت از همه زندانيان سياسی

و ديگر مقاومت کنندگان در برابر کودتای مخملين تدارک شده "انتخابات" مجلس

«تقدیم به دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب ایران»

 « ......۲۷ بهمن ۱۳۵۹ است. دوران انترنی در بيمارستان هزار تختخوابی را می گذارنم. نزديک به يک سال از "انقلاب فرهنگی" می گذرد. "انقلابی" که با يورش تدارک دهندگان آن به دانشجويان در دوم ارديبهشت، آن سه شنبه خونين آغاز شد. البته زمينه چينی برای اين کار را از چند هفته پيش از آن آغاز کرده بودند و "شورای انقلاب" با مصوبه ۳۱ فروردين خود که بايد دفاتر دانشجويی تعطيل و تحويل داده بشوند، عملاً فرمان حمله به دانشجويان را صادر کرده بود. طبيعی است که دانشجويان مقاومت می کردند و از اين رو در دوم اريبهشت يورشی گسترده تدارک ديده شده بود. در آن روز، ما در دانشگاه تهران به موقع عقب نشينی کرديم و گرنه معلوم نبود که چه بر سر دانشجويان و دانش آموزان ما بيايد. دانش آموزان هم بالطبع حامی دانشجويان بودند. من دانش آموزان پيشگام مدارسم را مأمور کرده بودم که به نقاط مختلف شهر بروند و از تحرکات فالانژها خبر بگيرند و در آن بهل بشو هم که شده ارتباطاتمان را حفظ کنيم تا به موقع بتوانيم در مقابل رويدادها عکس العمل نشان دهيم و تاکتيک های مناسب داشته باشيم. چند ساعتی چنين کرديم و شرايط را لجظه به لحظه بررسی می کرديم که حمله به دانشگاه آغاز شد و به دنبال درگيری و مقاومت دانشجويان بر تعداد زخمی ها افزوده می شد. کوشش می کردم ارتباطاتمان حفظ شود اما در ميانه کار ناگهان فرشيد يکی از سرحلقه های ارتباطات زنجيری تدارک ديده شده را ديدم که مصدومی را به ماشينی منتقل می کند تا به بيمارستان ببرد. به او نهيب زدم: مسئوليت تو که چيز ديگری بود. ولی اشک در چشمانش که يکيش هيچ نمی ديد، در عين سکوت به من متقابلاً فرياد زد که اولويت اين کار اکنون برای او در اين لحظه از هر چيز بيش تر است. ارتباطاتمان در آن جمع دانش آموزی هر يک به دليلی از هم می گسلد. من «دانش آموز» دوباره دانشجو می شوم. حال با رفقای دانشجو همفکری می کنم که چه کنيم. در ادامه با شنيدن خبرهای عديده در مورد تدارک حمله گسترده فالانژها از تمام نقاط شهر، دانشجويان در ارتباط با رهبران سياسی شان، گروه به گروه عقب نشينی می کند. ابتدا انجمن های اسلامی که بيشتر طرفدار بنی صدر بودند و فرمان "شورای انقلاب" با عقب نشينی وی به نام او صادر شده بود، بعد دانشجويان دموکرات (هواداران حزب توده ايران)، بعد ما دانشجويان پيشگام در حوالی غروب و نهايتاً دانشجويان پيشرو (هواداران گروه های خط ۳) در ساعاتی بعد از آن. پس از آن سرکوب، شب ناآرامی را از سر می گذرانم. فردايش به بخش انتقال خون جنب بيمارستانمان می روم تا شايد در دريافت خون از اهداکنندگان پرشماری که به اين مرکز آمده اند، کمکی باشم، به مسئول آن مرکز که به شدت بی قرار و عصبی است، خود را معرفی می کنم. نمی داند که چه کند. نهايتاً همکاری ام را پذيرا می شود. از يک سو اهداکنندگان زيادند و از سوی ديگر کمک کنندگانی چون من با اينکه ماه های آخر دانشجوئی را می گذرانيم، آموزش ديده نيستيم و مدام نگران است که مبادا اشتباهاتی را که می تواند به قيمت از دست دادن جان های بيشتری منجر شود، مرتکب شويم. ساعاتی، هم آموزش می بينم و هم کمک می کنم و بعد که اوضاع آرام تر می شود، او مؤدبانه عذرم را می خواهد. به دانشگاه و مدارس باز می گردم و اخبار را دنبال می کنيم. خبر می رسد که در بسياری از شهرهای ديگر و به خصوص اهواز اوضاع به گونه ای ديگر پيش رفته است. جنتی، امام جمعه اهواز روز دوم ارديبهشت، با اينکه می دانست دانشگاه ها مملو از دانشجويان معترض است، به دروغ با اعلام اينکه دانشجويان دانشگاه را تخليه کرده اند، مردم را دعوت به برگزاری نماز در دانشگاه می کند. به همراه او، هم عده ای که واقعاً فکر می کردند دانشجويان از دانشگاه رفته اند و هم چند صد نفری از اعضای باندهای سياه مسلح با آمادگی کامل به دانشگاه می روند. جنتی پس از برگزاری نماز شروع به سخنرانی و تحريک جمعيت می کند که در اثر آن عده ای به دانشجويان حمله می کنند و آنان را به زير باران سنگ می گيرند و پس از مقاومت دانشجويان، صدای کلت و ژ ۳ آن افراد مسلح بلند می شود. بلافاصله بعد از آن، راديوی دولتی اهواز وقيحانه اعلام می کند که دانشجویان به صفوف نمازگزاران حمله کرده اند و پيام کمک خواهی بيشتر جنتی خطاب به طرفدارانش خوانده می شود. خلاصه در آن سه شنبه سياه جنايات بسياری در اهواز صورت گرفت، از زدن دانشجويان با چوب و ميله آهنی تا حد به اغماء رفتن دانشجويان گرفنه، تا کشيدن آنان با زنجير به روی زمين، تا هدف گرفتن پای دانشجويان از فاصله سه چهار متری که رفيق جبرائيل هاشمی در اثر جراحات آن جان داد، تا متوقف کردن يک دانشجوي دختر و شليک گلوله کلت به شقيقه اش، تا حمله و تجاوز به دختران و پيدا شدن جسد ۳ دختر در کارون، تا دستگيری بيش از ۷۰۰ نفر از دانشجويان و غير دانشجويان و زخمی شدن صدها نفر، تا شکنجه دستگيرشدگان اعتصاب غذا کرده، تا کشتار حد اقل ۸ نفر از آن ها با عنوان واهی شورش در زندان، تا دستگيری پزشکان و پرستارانی که به اعمال وحشيانه اعتراض داشتند و در نهايت کشتار سبعانه مهناز معتمدی، دانشجوی دستگيرشده دانشگاه اهواز که پاسداران او و تعدادی ديگر از دانشجويان دختر را به قصد شکنجه با چشمان بسته در مقابل ديواری قرار دادند و برای ارعاب در اطراف سر آنها شروع به شليک گلوله کردند و هنگامی که وی به اين اقدام آنان اعتراض نمود، موهای سرش را گرفتند، او را روی زمين کشيدند، با مشت و لگد به گوشه ای انداختند و به رگبار مسلسل اش بستند. یکی از مسئولان اصلی تمام اين جنايات به نظر من شخص جنتی امام جمعه اهواز است که اميدوارم روزی مکافات جناياتی را که از مسئولان اصلی آن بوده است، ببيند. جنايات در اهواز به آن چند روز منحصر نشد و از جمله دکتر اسماعيل نریمی سا، پزشک مردمی درمانگاه حصيرآباد را که تمام زندگیش را وقف مردم محروم و زحمتکش آن منطقه کرده بود در تيرماه تنها به جرم هواداری از سازمان اعدام کردند. پزشکی که در وصيت نامه اش تنها اين جمله را نوشته بود: «۵۸۰ تومان دارایی مرا به فقيرترين فرد بدهيد». بگذريم، چقدر پرنويسی کردم. حساسيتم به کلمه "انقلاب فرهنگی" علتش بود. در هر حال، من و دوستانم شانس آورديم که انجمن اسلامی دانشکدهمان که بيشترشان هوادار بنی صدر بودند، قصد ادامه تحصيل داشتند. به کوشش آنها، تنها علوم پايه دانشکده های پزشکی تعطيل شدند و ما دانشجويان دوره بالينی حتا توانستيم در تابستان يک ترم عقب مانده به خاطر تعطيلی دانشگاه ها در زمان انقلاب را جبران کنيم و وارد دوره انترنی شويم. ولی چه بد که در اين ماه ها علاوه بر مصيبت های قبلی حالا جنگ خانمانسوزی هم در جنوب کشور شروع شده و ما که دفاع از ميهن در برابر تجاوز را از اهم وظايف خود می دانيم، امسال علاوه بر حدود ۵۰ رفيقی که يا تيرباران شده اند و يا توسط باندهای سياه کشته شده اند، حدود ۵۰ رفيق ديگرمان را در حين مقاومت در مقابل حمله عراقی ها از دست داده ايم. افسوسِ بيشتر آنکه به گواه بسياری از شاهدان عينی، تعدادی از اين عزيزانمان از پشت تير خورده اند و در واقع نه توسط عراقی ها، که به دست "همسنگر"انشان و آن هم نه به اشتباه، بل که به عمد کشته شده اند......»

 نه، امروز ۲۷ بهمن ۱۳۸۶ است . امروز، روز اعتراض سراسری برای آزادی همه دانشجويان زندانی است. دانشجويان آزاديخواه و برابری طلب دانشگاه های سراسر کشور، که بسياری از آنان به جرم تلاش برای برگزاری مراسم بزرگداشت ۱۶ آذر روز دانشجو در زندان به سر می برند، از بيش از يک ماه و نيم پيش، امروز را روز اعتراض سراسری اعلام کرده اند و از همه آزاديخواهان جهان خواسته اند به هر طريقی که مناسب می دانند، خواهان آزادی فوری همه دستگيرشدگان و توقف سرکوب آزاديخواهان و برابری طلبان شوند.

بسياری از احزاب، گروه ها و فعالان سياسی خارج از کشور به شمول هيئت سياسی – اجرائی سازمان ما به فراخوان اين عزيزان پاسخ مثبت داده اند. اما نشانی از حرکت همآهنگ شده و گسترده در اين ارتباط ديده نمی شود. حرکت گروه های کوچک و افراد پراکنده قطعاً مثبت است ولی اقدامات همآهنگ و با تقسيم کار طبعاً بازدهی بيشتری خواهد داشت. اقدامات اعتراضی صورت گرفته در چند ماه اخير در مخالفت با دستگيری دانشجويان، حتا با محاسبه توان کنونی نيروهای سياسی خارج از کشور در حدی شايسته و متناسب با ظلمی که بر عزيزانمان در زندان می رود، نبوده است. من به سهم خود کوشيدم که با خانم پرتز، معاون کميسيون ايران پارلمان اروپا گفتگو کنم و ضمن اطلاع گرفتن از نتيجه ديدار وی در تهران با کميته تلاش برای آزادی دانشجويان، از او بخواهم که اين مسئله را پيگيری کند و متعاقباً ديداری با او داشته باشم. اما وی اين روزها بيشتر در بروکسل است و بسيار گرفتار. کوشش دفتر او که شايد حتا در زمان کوتاهی در فرودگاه در ميان سفرهايش، بتوان وی را ملاقات کرد، به نتيجه ای نرسيده است. اميدوارم رفقايمان که اين روزها ديدارهایی را در بروکسل داشته اند، از جمله توانسته باشند با ايشان ديدار کنند و خواست های ما و دانشجويان را با او و ديگر نمايندگان پارلمان اروپا در ميان بگذارند. ديدار کوتاهی هم با آقای نواک گزارشگر ويژه شکنجه سازمان ملل داشتم. او اطلاع داد که خبرهای مربوط به اعدام و شکنجه زندانيان به شمول دانشجويان زندانی را که برايش به انگليسی يا آلمانی می فرستيم به دستش می رسد و از آن استفاده می کند. او اين بار نيز تأکيد کرد که گزارش ها بايد هر چه دقيق تر و هرچه سريعتر ارسال شوند تا او و همکارانش بتوانند بلافاصله از مقامات جمهوری اسلامی خواهان توضيح و پاسخگوئی به موارد مطروحه در آن باشند تا با گذشت زمان لطمه ای به سلامتی و جان کسی وارد نشود. او گفت که به رغم درخواست مکررش از جمهوری اسلامی برای ديدار از ايران، هنوز هم به اين خواست پاسخ داده نشده است و وی در گزارشی که در ماه مارس به شورای حقوق بشر خواهد داد، بار ديگر به اين موضوع اشاره خواهد کرد. حتماً می دانيد که جمهوری اسلامی زمانی سرِ کميسيون حقوق بشر وقت را به اين شکل «کلاه» گذاشت که از آنان خواست که مأموريت گزارشگر ويژه ايران را تمديد نکنند و در عوض قول داد که از تمام گزارشگران ويژه موضوعی دعوت به عمل آورد. هرچند در اين مدت بعضی از گزارشگران ويژه چون خانم ارتورک، گزارشگر ويژه خشونت علیه زنان، کوتری گزارشگر ويژه مسکن، ليگابو گزارشگر ويژه آزادی بيان و گروه کار «بازداشت های خودسرانه» در زمان رياست جمهوری خاتمی از ايران ديدار کرده اند، اما دعوت از آقایان نواک گزارشگر ويژه شکنجه و آلستون گزارشگر ويژه اعدام های غيرقضائی، سريع (صحرائی) و خودسرانه که فاحش ترين موارد نقض حقوق بشر در ايران مرتبط با مسئوليت آنان است، از نظر مقامات حاکم بر سرنوشت مردم ما، می تواند با عواقب جدی برای رژيم همراه باشد و از اين رو به رغم خواست مکرر و صريح آنان، دعوت از ايشان تاکنون صورت نگرفته است.

 بهروز کریمی زاده، پیمان پیران، صدرا پیر حیاتی، سعید آقام علی، مهدی الله یاری، بهزاد باقری، بیتا صمیمی زاد، بیژن صباغ، آناهیتا حسینی، سروش دشتستانی، مرتضی اصلاحچی، محمد پورعبدالله، امین قضایی، مرتضی خدمتلو و سروش ثابت، جواد علیزاده و انوشه آزادبر از دانشجويان آزاديخواه و برابری طلب دو ماه و نيمی است که در زندان به گواه همراهان آزاد شده شان تحت سخت ترين شکنجه ها قرار دارند تا مصاحبه تلويزيونی کنند. فشارهایی که به اقدام به خودکشی بهروز کريمی زاده انجاميد. آزادشده ها هم وضع چندان بهتری ندارند. به گفته کاوه عباس پور سخنگوی اين گروه از دانشجويان، شديدترین کنترل های امنيتی در مورد آنان اعمال می شود و همه آنان با تهديد بازگشت مجدد به زندان آزاد شده اند. دکتر ناصر زرافشان، وکيل شجاع پرونده قتل های زنجيره ای، وکالت تمامی دانشجويان زندانی را به عهده گرفته است و طبعاَ تقريباً تمام وقت خود را به اين امر اختصاص داده است. برايش موفقيت و پايندگی آرزو می کنم. ما هم در خارج از کشور بايد او را ياری دهيم. برای آنکه ما بتوانيم بيشتر ثمربخش باشيم، برای ارائه گزارش دقيق به نهادهای بين المللی مسئول، به جدولی که آخرين وضعيت هر گروه از قربانيان نقض حقوق بشر را به طور مداوم تدقيق کند، نيازمنديم. هرگاه هر گروه از فعالان حقوق بشر در داخل کشور که عرصه و افراد معينی را تحت پوشش خود قرار داده است، اين امکان را برای خود ايجاد کند، بازدهی فعاليت کوشندگان حقوق بشر در خارج از کشور به مراتب افزايش خواهند يافت.

امروز نيز می گذرد. ولی کارزار برای آزادی تمامی دانشجويان زندانی آزاديخواه و برابری طلب همچون ديگر دانشجويان زندانی و زندانيان سياسی ديگر از اقشار و لايه های اجتماعی گوناگون کشور تا آزادی همه آنان ادامه خواهد يافت.

 برنامه های مربوط به "انتخابات" مجلس رژيم، بدون مخالفت و مقاومت چشم گيری در حال اجراء است. قرار است تا پايان امروز نام ۳۰۰ نفر از رد صلاحيت شدگان قبلی که پس از نوشتن «توبه نامه» تاييد صلاحيت شده اند، اعلام شود. قول داده شده است که در ميانه هفته، نام عده ديگری به اين جمع افزوده شود تا شايد رضايت "اصلاح طلبان" برای قبول رقابتی بودن "انتخابات" جلب شود. همانطور که انتظار می رفت شورای نگهبان با اين بازی ها، می خواهد اعتباری نزد "اصلاح طلبان" برای خود ايجاد کند و در نهايت احتمالاً شخص رهبری با پروژه «عفو ملوکانه» دست بوسانش نيز به ميدان خواهد آمد تا وامداران به خود را وامدارتر کند. بنابراين گمان می کنم پروژه ای که من «دو پنجاه درصدی» ناميدم و پريروز آن را تشريج کردم، به گواه شواهد، در حال پيش روی است. برنامه ای که اجرای آن و عدم مقاومت در برابر آن، اوضاع نابسامان کنونی را به مراتب بدتر خواهد نمود.

بهره گيری از وجود تقابل و تفاوت واقعی ميان خامنه ای با خمينی، موردی است که اگر اصلاح طلبان توان آن را داشتند که به خوبی روی آن کار کنند و از شورای نگهبان و خامنه ای گذر کنند و وی را هدف بگيرند، می توانست معادلات موجود را به هم زند و به امر مقاومت در برابر "انتخابات" کودتاگونه تأثير مهمی بگذارد. علی اشراقی مکلا و حسن خمينی معمم از نوادگان خمينی، می توانند شاخص نمود تعارض ميان خامنه ای و خمينی باشند. باز گذاشتن دست سپاه به دخالت در هر امری و از جمله "انتخابات"، در کنار بسياری ديگر، از بزرگترين «بی تدبيری» های خامنه ای در هدايت کشور است که از جمله بنا به قانون اساسی خود جمهوری اسلامی، وی را فاقد «بينش صحيح سياسی و اجتماعی» و «مديريت و قدرت کافی» نشان می دهد. اگر هر يک از اين دو يا هر دوی اين جوانان با درايت و بی پروایی با استفاده از امکاناتی که وابستگی خانوادگی به خمينی برايشان فراهم می کند، می توانستند بر ضعف های خامنه ای انگشت گذاشته، گذر از وی را علناً مطرح کنند، چه بسا که می توانستند در ميان پايگاه اجتماعی اصلاح طلبان حکومتی، بخشی از محافظه کاران و بخش های پيرامونی معين آن، نقش هدايت کننده ای را پيدا کنند. کاری که خاتمی هرگز نخواست انجام دهد، از کروبی بر نمی آمد و رفسنجانی هم بيش از آن آلوده خامنه ای بوده و هست که می توانست و بتواند چنين برآمدی داشته باشد.

امروز با درگذشت توسلی، وزير دربار وقت خمينی که هم اطلاعاتش و هم امکاناتش می توانست پشتگرم نوه های خمينی برای پيشبرد احتمالی چنين هدفی باشد، ضربه ديگری به جناح "اصلاح طلبی" که می خواهد در هر صورت در اين "انتخابات" شرکت کند، وارد شد. آنانی که سخنگويشان امروز اعلام کرد که هرگز تحريم "انتخابات" را توصيه نخواهند کرد و به هر تعداد، از صفر تا ۲۹۰ کرسی که به آنان امکان رقابت داده شود و کانديدای تأييد صلاحيت شده شان توان رقابت را داشته باشد، به رقابت خواهند پرداخت.

 خانم فاطمه حقيقت جو، مطلبی را که شامل چند پيشنهاد در دفاع از «حق انتخاب شدن» است، منتشر کرده است.

آقای حميد حميدی با نوشتن نامه سرگشاده ای به تمامی حذف شدگان کانديداتوری مجلس هشتم و همچنين تهيه نامه مشترکی خطاب به دبيرکل اتحاديه جهانی بين المجالس با عنوان «ما انسانيم و انتخاب شدن و انتخاب کردن حق ماست» از ايشان خواسته است که از تمامی امکانات اين ارگان برای دفاع از حقوق همه شهروندان ايرانی حمايت کند.

«حق انتخاب شدن» در نظامی متعارف حق بديهی تقريباً تمامی انسان های بالغ هر کشور است که تنها از معدودی از آن ها که جرائم بسيار سنگينی را مرتکب شده باشند يا تنفر نژادی، جنگ و خشونت را تبليغ کنند، سلب می گردد و اين حق از طريق معرفی احزاب، جمع آوری امضاء حمايت کنندگان و راه هایی مشابه آن تأمين می شود. در جمهوری اسلامی، برعکس به جای مردم و احزاب، شورای نگهبان از موضع تعيين و احراز صلاحيت انتخاب شوندگان حرکت می کند و فقط تعداد قليلی از مردم کشور را که نزديک ترين افراد به ايشان و رهبرشان و حاشيه ای از افراد غير تأثيرگذار در روند "انتخاباتی" را شامل می شود، تأييد صلاحيت می کند.

چنين معادله ای را بايد بر هم زد. من ضمن قدردانی از تلاش های کسانی که فعاليتشان را در اين مقطع بر دفاع از «حق انتخاب شدن» کانديداهای رد صلاحيت شده متمرکز کرده اند، از همگان و به ويژه نخبگانی که خود را صالح برای حضور در بالاترين ارگان قانونگذاری کشور می دانند، بار ديگر دعوت می کنم که مقدم بر همه، از حق پايمال شده «انتخاب شدن» خود در سال های بيشتر يا کمتر از عمر ۳۰ ساله جمهوری اسلامی، دفاع کرده و بر مبنای طرح «به موازات "انتخابات" نمايشی مجلس، کانديدا معرفی کنيم!»

 http://www.asre-nou.net/1386/bahman/10/m-be-mowazat.html

 http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=13446

 آن را طلب کنند.

 ۲۷ بهمن ۱۳۸۶

 حسن نايب هاشم (فرود سياوش پور)

 www.hambastegi83.blogspot.com

 hambategi1384@yahoo.com

 ********************************************************

 يادداشتی در روز چهارم اعتصاب غذای ۳۳ روزه

در اعتراض به احکام سنگسار، پرتاب از بلندی، اعدام کودکان و اعدام های پرشمار بزرگسالان،

احکام قصاص منجر به نقص عضو و شکنجه مستمر زندانيان

و در حمايت از همه زندانيان سياسی

و ديگر مقاومت کنندگان در برابر کودتای مخملين تدارک شده "انتخابات" مجلس

 « ...۲۵ بهمن ۱۳۵۸ هم امروز گذشت. چند روزی بود که چيزی ننوشته بودم. امشب جبران مافات کنم. چند روز پيش باز هم چون سال گذشته در دانشگاه تهران به مناسبت سالروز سياهکل جمع شديم. اجتماع امسال خيلی منظم تر و سازمان يافته تر از سال پيش بود. رفقای پيشگام دانشجوئی درضلع شمالی زمين عکس های بزرگی را که از شهدای سياهکل تهيه شده بود، قرار داده بودند. ما هم در پيشگام دانش آموزی، حضور هزاران دانش آموز به تجمع را تدارک ديده بوديم. مراسم با يک دقيقه سکوت به ياد آن شهدا آغ

از شد و با ياد زندگی و مبارزه رفيق قاسم سيادتی که ۲۲ بهمن سال گذشته در جريان رهبری تسخير اداره راديو به شهادت رسيده بود، ادامه يافت. خوشبختانه در تهران، اخلالگران نتوانستند به اجتماع حمله کنند، ولی در گنبد، جنگ افروزان منطقه با سلاح سرد و گرم به اجتماع آرام رفقا حمله کردند که به کشته شدن ۴ نفر و زخمی شدن ۴۰ نفر منجر شد. اين روزها، بحث انتخابات مجلس هم گرم است. از رفراندوم آری يا نه به جمهوری اسلامی (نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر) و انتخابات مجلس خبرگان و رياست جمهوری که تجربه خوبی نداشتيم. حال ببينيم که اين انتخابات چه می شود. در انتخابات مجلس خبرگان که همه اختيارات در دست هيئت های اجرائيه بود که اکثرشان را روحانيان تشکيل می دادند و در نتيجه کانديداهای حزب جمهوری اسلامی و موتلفينش به سهولت به مجلس خبرگان راه يافتند. از اول معلوم بود که قانون اساسی مصوب آنان، چنگی به دل نخواهد زد و از اين رو به آن رأی نداديم. کانديدايِی را هم که ما در انتخابات رياست جمهوری مورد حمايت مشروط قرار داده بوديم، حذف کردند و حالا بحث بر سر اين است که در انتخابات مجلس چه کنيم؟ مهمترين مشکل ما اکنون قانون انتخابات است که بر مبنای تقسيم کرسی ها به نسبت آراء نيست و حائزان اکثريت در هر شهری تمامی کرسی های نمايندگی آن شهر را به دست می آورند و .........»

 ولی امروز ۲۵ بهمن ۱۳۸۶ است . هنوز هم اطلاع دقيقی از دکتر مصطفی علوی ندارم. کاش اعتصاب غذايش پايان يافته باشد. نمی خواهم باور داشته باشم که او سی و هفتمين روز اعتصاب غذایش را می گذراند. هويت کامل طيب و يزدان دو جوان ارسنجانی که حکم اعدام از طريق پرتاب از بلندی گرفته اند، هنوز روشن نيست تا شايد بتوان اقدامی برای نجات جانشان کرد. نام کوچک قربانيان بلوچ قطع دست و پا و يا اطلاع از اينکه بعد از اين عمل وحشيانه، چه بر سرشان آمده است، نيز در دست نيست. عدنان کرد «همزاد» ديگری در شرق کشور پيدا کرده است. يعقوب مهرنهاد، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر بلوچ پس از ۷ ماه زندان و شکنجه فراوان به اتهام همکاری با گروه های مسلح و گسترش خط مشی اين گروه ها به اعدام محکوم شده است. بيم آن می رود که بهنام زارع، جوانی که محکوم به ارتکاب قتلی در ۱۵ سالگی شده است، ظرف دو سه روز آينده اعدام شود و هنوز کوشش ها برای کسب رضايت خانواده مقتول به جايي نرسيده است. مگر آن ها دلشان به رحم آيد، و گرنه آنطور که از شواهد بر می آيد، قاضی ها و مأموران خودسر اجرای احکام وحشيانه، حتا به بخشنامه ها و دستورات مبتنی بر توقف حکم شاهرودی رئيس قوه قضائيه که به همراه رهبرش خامنه ای مسئول مستقيم تمام جنايات حکومتی می باشد، وقعی نمی نهند.

 سناريوی کودتای مخملين نمایشی کردن هر چه بيشتر "انتخابات" و فرمايشی کردن هرچه بيشتر مجلس حاصل آن، مرحله به مرحله کماکان به پيش می رود. در اين روزها سکانسی پيش بينی شده مبتنی بر اين سناريو، به نمايش درآمد. حسب انتظار تعدادی از رد صلاحيت شدگان که عمدتاً از اصولگرايان هستند، تأييد صلاحيت شدند. برنامه خامنه ای و شورای نگهبان او در مجموع «دو پنجاه درصدی» است و هنوز به نظر نمی رسد که برای ريسکی بيشتر خود را آماده کرده باشند. «يک پنجاه درصد» به اين معنا که خامنه ای قصد دارد مجلس را به مجلسی چون مجلس سنای زمان شاه که در آی نيمی صد در صد انتصابی و نيمی «انتخصابی» بودند تبديل کند. «پنجاه درصد ديگر» هم به اين معنا که با ترکيبی از شرکت بره وار کسانی که شرکت در انتخابات در هر شرايطی را فريضه مذهبی يا ملی يا "اصلاح طلبانه" فرض می کنند و تبليغات آگراندیسمان کننده اين شرکت و تقلب گسترده که اين بار با کامپيوتری شدن بدون نظارت داخلی و بين المللی تسهيل شده است، ادعای شرکت حداقل پنجاه درصد مردم در انتخابات را بکند. تاکنون وی خود را در پيشبرد اين بازی شطرنج برنده احساس می کند و مقاومت را ناچيز ارزيابی می کند. چرا که حريف خود را تنها "اصلاح طلبان" می داند و به تجربه می داند که آنان هر آشی را که او برايشان بپزد، تلخ تلخ يا سرد سرد سر می کشند و از او تقدير هم می کنند. در محاسبات او مقاومت اقشار گوناگون مردم در برابر بازی تدارک ديده شده توسط او جائی ندارد. جرقه هایی از مقاومت غير مستقيم در روزهای اخير زده شد. يک گاف بزرگ ايادی او داشت در اين روزها کار دستش می داد که وی به موقع آن را رفع و رجوع کرد. رد صلاحيت علی اشراقی نوه خمينی که ظاهراً "بررسی کنندگان" او را نشناخته بودند، می توانست خطر بزرگی برای "عمود" خيمه حکومت ايجاد کند که هنوز هم عوارض آن پايان نيافته است. کروبی که هرگز نمی تواند نقشی فراتر از يک وزير دربار مطيع داشته باشد، گفت که هر توهينی را به خود (و شايد هر کس ديگری) قبول می کند ولی به «بيت امام» تحمل نمی کند. حسن خمينی نوه ديگر خمينی هم از حمله نابخرادانه حواريون خامنه ای پس از ابراز نظراتش مصون نماند و خامنه ای هنوز از خود "تدبير" لازم را در اين مورد نشان نداده است. دو بی تدبيری يعنی آزاد گذاشتن اطرافيانش به حمله به «يادگاران» خمينی و همچنين باز نگه داشتن دست سپاه به دخالت مستقيم در انتخابات برخلاف دستورات صريح خمينی در زمان حکومتش، برای خامنه ای می تواند بسيار سنگين تمام شود. عيان ساختن بی تدبيری های خامنه ای در تمام وجوه که به مراتب از بی تدبيری های خمينی در زمان حکومتش بيشتر است، می تواند در اين "انتخابات" کانون برخورد و همآهنگ کننده تمام کسانی باشد که با ادامه سلطه خامنه ای و اطرافيانش در کشور مخالف هستند. با اين حال هنوز مقاومت در برابر نقشه ای که آنان تدارک ديده اند، در حد مطلوب ديده نمی شود.

در اين روزها دوستان ديگری بر مبنای طرح «به موازات "انتخابات" نمايشی مجلس، کانديدا معرفی کنيم!»

 http://www.asre-nou.net/1386/bahman/10/m-be-mowazat.html

 http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=13446

 خود را کانديدای نمايندگی مردم در بالاترين ارگان قانونگذاری کشور کرده اند. اما من به سهم خود هنوز انتظار دارم که حق طلبان باز هم بيشتری، از جمله در اين ارتباط، در وهله اول از حقوق پايمال شده خود و در مرحله بعد از حقوق نقض شده ديگران دفاع کنند.

 ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

 حسن نايب هاشم (فرود سياوش پور)

 www.hambastegi83.blogspot.com

 hambategi1384@yahoo.com

 ********************************************************

 اعلام اعتصاب غذای ۳۳ روزه به مردم ايران

از آغاز ۲۲ بهمن تا پايان ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

در اعتراض به احکام سنگسار، پرتاب از بلندی، اعدام کودکان و اعدام های پرشمار بزرگسالان،

احکام قصاص منجر به نقص عضو و شکنجه مستمر زندانيان

و در حمايت از همه زندانيان سياسی

و ديگر مقاومت کنندگان در برابر کودتای مخملين تدارک شده "انتخابات" مجلس

 «امروز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ بود. برای امروز سازمان، راه پيمائی بزرگی را تدارک ديده بود. من و ديگر رفقای گروه هوادارمان که پريروز در دانشگاه تهران در گردهمآیی سالروز سياهکل شرکت کرده بوديم، قرار گذاشته بوديم که امروز هم در راهپيمایی سازمان که قرار بود از دانشگاه تهران شروع شود و به سمت ميدان فردوسی برود، شرکت کنيم. برآوردها را نمی دانم که تا چه حد دقت داشته باشد ولی رفقا می گفتند که بايد صد، صد و پنجاه هزارنفری باشيم. شعارهایمان هم مانند هميشه بود. "استقلال، کار، مسکن، آزادی"، "کارگر، برزگر، اتحاد، اتحاد"، "اتحاد، مبارزه، پيروزی"، "همافر، همافر، حمايتت می کنيم" شعارهای "رهبران، رهبران، ما را مسلح کنيد" و "تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه" هم بودند. ولی راستش اين شعارها خيلی به دلم نمی نشست و خيلی قوی تکرارش نمی کردم. شعار آن سوئی ها خطاب به ارتش يعنی شعار "ما به شما گل داديم، شما به ما گلوله" بيشتر برایم جاذبه داشت. بگذريم، سرود هم خوانديم. سرود "ای رفيقان، رفقا، قهرمانان، جان در ره ميهن خود بدهيم، بی محابا...." يا سرود "کارگر، برزگر، کارگر، ای کارگر! ما با هم متحد می شويم، تا برکنيم ريشه استبداد..." را و خوب طبعاً سرود انترناسيونال را. با هم می خوانديم و از هم نيرو می گرفتيم. در حدود ميدان فردوسی خبر رسيد که درگيری بين همافران و گارد جاويدان شاه آغاز شده است، به اين ترتيب قرار شد که راهپيمائی متوقف شود و به کمک همافران بشتابيم. رهبران هم که هنوز نتوانسته بودند ما را مسلح کنند. از جمع ما تنها عباس در نزديکی ها بود. قرار گذاشتيم که او به خانه برود تا رولور پدر بازنشسته اش را که از مدت ها پيش برای چنين روزهایی در نظر گرفته بود، بردارد و به صحنه برود و من دانشجوی سال چهارم پرشکی که دو سال بالينی را گذرانده بودم به اميد کمک امدادی اوليه عازم محل درگيری شدم. کار زيادی از دستم بر نيامد. به يکی دو مصدوم خفيف کمک مختصری کردم و آن ها را به آمبولانس های آژيرکش انتقال دادم ولی چون اغلب راه ها به شدت مسدود بود و هرج و مرج عجيبی برقرار بود، کار چندانی نمی شد کرد. ساعاتی بعد فرماندار نظامی تهران در دو اعلامیه پشت سرهم ساعات منع عبور و مرور را از ۱۶ امروز تا ۱۲ ظهر فردا اعلام کرده است ولی گمان نمی کنم که کسی گوشش بدهکار چنين فرمان هایی باشد .........»

 اما نه و افسوس که امروز ۲۱ بهمن ۱۳۸۶ است. امروز هم هنوز اطلاع دقيقی از آخرين وضعيت دکتر مصطفی علوی در دست نيست. اگر به گزارش روز ۱۷ بهمن فعالين حقوق بشر و دموکراسی اتکا کنيم و اگر اعتصاب غذای او ادامه داشته باشد، امروز سی و دومين روز اعتصاب غذای اوست. او به بيماری قند وابسته به انسولين و چند بيماری جدی ديگر مبتلا است و در اين فاصله دو بار به کوما رفته است. با اينکه بسياری نگران آنند که او نيز به سرنوشت ولی الله فيض مهدوی و اکبر محمدی يا زهرا کاظمی، زهرا بنی يعقوب و ابراهيم لطف اللهی دچار شود، هنوز کارزار گسترده و کارسازی برای نجات جان او به راه نيافتاده است. از وضعيت کنونی طيب و يزدان دو جوان ارسنجانی که حکم بی سابقه پرتاب از بلندی برايشان صادر و تأييد شده است، نيز خبری در دست نيست. من که به سهم خود نه نام خانوادگی شان را می دانم و نه نام وکيل يا وکلای احتمالی شان را و نه نام افرادی از اعضای خانواده شان که احتمالاً امکان تجديد نظر در حکم را پيگيری می کنند. از سنگسار، اعدام کودکان و اعدام های پرشمار بزرگسالان اکنون سخنی نمی گويم و شرحی از آن را به بعد وامی گذارم. اما از قربانيان به نقص عضو دائمی محکوم شده موجزی بايد گفت. از حال و روز «م.ع. جلالی»، «ع.ب.ريگی»، «ا. ريگی»، «ع.ر.رودينی» و «د. پهلوان» که اين بار اسم کوچکشان را نمی دانيم، خبری در جایی منعکس نيست. اينان اکنون يک دست و يک پا ندارند. انگار معلولان جنگ ايران و عراق، سوانح حين کار و تصادفات رانندگی کم بودند که دستگاه "قضاوت" هم با خود عهد بسته است که معلولان تازه ای به جامعه عرضه کند.

 سناريوی کودتای مخملين نمایشی کردن هر چه بيشتر "انتخابات" و فرمايشی کردن هرچه بيشتر مجلس حاصل آن، در اثر مقاومت هنوز محدود و کمتر محسوس در مقابل آن، آرام آرام پيش می رود. در اين مرحله که بايد تمام تلاش ها بر روی برخورداری از «حق انتخاب شدن» کسانی که خود را واجد صلاحيت کافی برای در معرض قضاوت مردم قرار گرفتن، می دانند، متمرکز باشد، اقدامات حمايتی برای تحقق اين خواست آنان هنوز در حد شايسته و درخور نمی باشد.

 در چنين شرايطی بار ديگر با تقاضا از کسانی که خود را کانديدای نمايندگی مردم در بالاترين ارگان قانونگذاری کشور در شرايط برگزاری انتخاباتی آزاد و «سالم»، «عادلانه»، «منصفانه» می دانند، به استقبال از طرح «به موازات "انتخابات" نمايشی مجلس، کانديدا معرفی کنيم!»،

 http://www.asre-nou.net/1386/bahman/10/m-be-mowazat.html

 http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=13446

 اعتصاب غذای خود را از نيمه شب امشب آغاز می کنم و با اميد افزايش مقاومت لحظه به لحظه مردم کشور در برابر سناريوی "انتخاباتی" تدارک شده برای ايشان، تا پايان روز ۲۴ اسفند ادامه خواهم داد.

 ۲۱ بهمن ۱۳۸۶

 حسن نايب هاشم (فرود سياوش پور)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید