رفتن به محتوای اصلی

"در آغاز سال نو درهای خاوران بر روی خانواده ها بسته شد"
21.03.2024 - 05:20

"در آغاز سال نو درهای خاوران بر روی خانواده ها بسته شد"
بیشتر شب تا دمیدن سحر را در بالکن خانه گذراندم. نسیمی خنک همراه صدای باران،  تن سپردن به خنکای بهاری و عطر ملایمی که از درختان غرق در شکوفه در فضا پیچیده است.صدای موذن ،صلای بیدار باش روزه گیران در این گوشه جهان در شهر تاشکند. چراغ هائی روشن می شوند .خروسی در دور دست می خواند ،سگم سزارپارسی ممتد که بیشتر اعلام حضورش بمن است سر می دهد.صدای شرشرباران . تن کشیدن نسیم در تاریک روشن صبحگاهی با تن پوشی از حریر که گاه در روشنی کمرنگ سحررنگ نقره می گیرد و گاه در جدال تاریک روشن بر آمدن نم نمگ آفتاب رنگی از ارغوان. آوخ که زندگی چه میزان زیباست! اگرزندگی ستیزان بگذارند و خاطر حزین نباشد.خاطرم حزین است حزین در کنار مادری پیر که در این پیرانه سری در واپسین روزهای حیاتش .اجازه نشستن بر سر خاک فرزند ودرد ل کردن با اورا بوی نمی دهند."درهای گورستان خاوران را بر روی خانواده بسته اند"  قطره محال اندیش را درحوصله بحررها می کنم .غلطی در رویا می زنم . 
 هرمیزان که به سال های وبائی جمهوری اسلامی نزدیک تر می گردم. خاطراتم تلخ تر می شوند.شور روزهای انقلاب حال به زهری تلخ بدل شده هر زمان که بیادم می افتدد تلخی آن  رادر بند بند وجودم حس می کنم. همراه با آه حسرتی .
در این دومین روز سال نو بیاد دروازه های بسته خاوران می افتم.  با صد ها دسته گل نهاده شده بر پشت دروازه بسته !خانواده هائی که غمگین درپشت دروازه بسته ایستاده اند و سرود می خوانند .  "ستاره فروزد و شب گریزد و صبح روشن آید..."
ننگتان باد که چه میزان نفرت انگیزید.که حتی نشستن برسر خاک عزیزان را از خانواده ها دریغ می دارید !در روز پیروزی مردم با شما چه خواهند کرد؟
 بی اختیار بیاد مادران خاوران می افتم بیاد مادری که هر روز نامه ای برای پسر خود می نوشت درون چمدان او که بعد از اعدامش به او  داده بودند می نهاد وداخل کمدی قدیمی قرار می داد.
"حال کشتار پایان یافته است   دیگر می دانم چه در آن زندان ها چه ها گذشت زمانی که شب ها سراغتان می آمدند،چشم بسته از راهرو ها عبورتان می دادند و سرانجام طناب بر گردنتان می انداختند.من صدای کشیده شدن چهار پایه ها ی زیر پایتان  رامی شنوم و رها شدن معصومانه تان در فضا .من نیز همراه تو ، همراه شما به دار کشیده می شوم در فضا معلق می گردم  با چشمانی وحشت زده ودرد مند با تو درون آن تریلی که به خاوران می رفت  تل انبار می شوم  بخشی از روحم را با شما زیر آن خاک ،دفن خواهم کرد در کنار شما خواهم خفت و مردم را به داد خواهی فرا خواهم خواند!" از کتاب چمدانی کوچک در کمدی قدیمی نوشته ابوالفضل محققی.
در اندرونم غوغائی است چگونه است  ؟ در عرض یک ماه هزاران زندانی سیاسی ، تحصیل کردگان ،زیبا ترین فرزندان این آب وخاک چنین نا جوانمردانه قتل عام شدند ؟ بی آن که روزنامه ای ولو در یک سطر به آن اشاره کند ؟ حتی بعد سی واندی سال ،بعد جنبشی به بزرگی جنبش "مهسا"
جهان هم ، هر یک بسته به منافع خود سکوت کردند.سکوتی تلخ که چشم بر جنایتی بزرگ می بست ! جلادی چون پور محمدی عضو هئیت پنج نفره اعدام  را اجازه می داد که از خواب خوش خود بعد اعدام ها سخن می گوید! رئیسی جلاد  بر مسند ریاست جمهوری بنشیندو آزادانه سفر کند. از عدالت سخن گوید. 
این وجدان ملی ، این وجدان عمومی ، این همبستگی مردم کجا نمود می یابد ؟
 این اعدام ها در کجا دیده می شوند؟
 این چنین خاموشی در مورد بزرکترین جنایت جمهوری اسلامی از چه روست ؟  
هنوز هم ملت نمی داند که در کمتر از یک ماه جلادان رژیم متجاوز از پنج هزار  نفررا اعدام کردند.جامعه ای که امروز بدرستی در برابر اعدام یک فرد اعتراض می کند ؟هنوز قادر نیست این کشتار را یک فاجعه ملی بنامد؟
ملتی که روز به روز بر دامنه نفرتش از حکومت اسلامی افزوده می شود و بر سر خاک هر عزیز بناحق کشته شده بدست جمهوری اسلامی  گرد می آید و شعار مرک بر خامنه ای سر می دهد . هنوز بیشترینشان نمی دانند که گورستان خاوران کجاست؟ هزاران اعدامی سال شصت هفت کجای این سرزمین ماتم زده مدفون کردیده اند؟  
درفرهنگ جنایتکارانه جمهوری اسلامی،  در قاموس  انباشته از نفرت خامنه ای! جائی برای مخالفان خود نیست حکومت نفرت انگیزی که حتی اجازه رفتن بر سر خاک عزیزان مردم نمی دهد.
شک ندارم قلب سنگی  و خود خواه او شادمان خواهد شد !زمانی که خبر کشته شدن زندانیان سیاسی را می شنود .خبر بسته بودن دروازه خاوران بر روی خانواده ها و اندوهشان در پشت این دروازه که  ترکیبی است از جنایت و اندوه ! مردی که فکر می کند چرا مردم قادر به درک او نیستند ، از نظر او مردمی بی سپاس  که مرگ اورا فریاد می زنند . مردی که دیگر جائی در بین مردم ندارد ومترسکی است در انتهای یک اطاق با وحشت فرو پاشی نظامی که از درون وبیرون در حال فروریختن است .
این وظیفه ماست ،وظیفه هر قلم است که چنین ساده از کنار این جنایت بزرگ نگذرد. بدون پرداختن به جنایت بزرگ سال شصت وهفت ،بدون عبور از دروازه خاوران و سر تعظیم فرو آوردن بر خفته گان در گورهای دسته جمعی نمی توان سخن آزادی و آزادگی گفت !چرا که  درهای خاوران بر روی خانواده ها بسته است !چرا که هنوزافکار عمومی بجان متاثر از این جنایت و این همه بیداد نیست !     ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.