رفتن به محتوای اصلی

جامعه بلازده ايران به عنصر زندگی و نشاط احتياج دارد!

جامعه بلازده ايران به عنصر زندگی و نشاط احتياج دارد!

فرهاد

shirinlove@yahoo.com

اقای مصطفوی لطفا برای ديگران مرثيه سرائی نکنيد که از اين نمد کلاهی برای مجاهد بدست نمی ايد. اميد رضا صيافی برای مرگ زندگی و مبارزه نکرده بود . او مانند مجاهد و بسيجی که مرگ برايشان مقدس است نبود. او برای زندگی مبارزه کرد و اصلا دوست نداشت که بميرد. مجاهدی که برای حماقت رهبرش ميميرد از نظر دنيای متمدن امروز بايد به روانکاو مراجعه کند. مجاهدی که خودش را

برای يک رئيس حمهور خود خوانده ( مريم قجر عضدانلو) اتش ميزند مسلما مشکل روحی روانی شديدی دارد که ان شخص را برای جامعه خطرناک جلوه ميدهد.

اميد رضا صيافی از اين قماش نبود. خواهشا نام او را در کنار مسخ شده گان رجوی قرار ندهيد.

دنيای امروز ديگر به مجاهد و حزب الله و القاعده وديگر ديوانگان و انتحاريونی که خون و مرگ برايشان مقدس است احتياجی ندارد. دنيای امروز و بخصوص جامعه بلازده ايران به عنصر زندگی و نشاط احتياج دارد.

ايران ما از حسين بن علی و پيروانش جز خون و خونريزی خيری نديد. بگذاريد مردم الگوی بهتری بيابند و به زندگی باز گردند. شما هم خواهشا اگر ميخواهيد ستايشگر مرگ باشيد به غارهاي تاريخي خودتان باز گرديد

فردین نیکجو

fnikjoo@yahoo.com

بعضی اوقات با خودم فکر می کنم که لزوما هر کس زبان فارسی را صحبت می کند؛ لیاقت نام ایرانی بودن را ندارد. آقای توکلی! ما خود را ایرانی می نامیم، نگران مردم و کشورمان هستیم، بدنبال تحقق حقوق بشری و دمکراتیک مردم ایران هستیم؛ اما لزوما خائن نیستیم! اولویتهایمان را درست و به ترتیب درجه اهمیت انتخاب می کنیم. حفظ جان و مال مردم کشورمان، برایمان اولویت اول است، مراقبت از منافع ملی این کشور و تمامیت ارضی آن اولویت دوم ...

و حاکمان سیاسی بر کشورمان؛ با توجه به شرایط زمانی و تهدیدات جدی اولویتهای اول و دوم، در درجه سوم اهمیت قرار دارند!

بنابراین، به افرادی که خود را بااصطلاح ایرانی می نامند و با جسارت و گستاخی تمام از حمله نظامی یک کشور بیگانه به کشور من و شما، فاجعه انسانی پی آمد آن، خسارت و نابودی منابع و منافع ملی ایران و به خطر انداختن تمامیت ارضی این کشور صحبت می کنند؛ پیغام بدهید که: 1. صلاحیت اظهار نظر در مورد کشور ایران را ندارند. 2. جای آنها اینجا نیست. 3. قطعا مردم ایران آنان را دشمن خود و ایران تلقی خواهند کرد.

خسته نباشید

کیانوش توکلی

حزب‌الله لبنان با بمب بیولوژیک به آمریکا حمله خواهد کرد!

جناب فردین نیکجو گرامی ؛ ایران گلوبال حزب سیاسی نیست که بخواهد در هر زمینه ای موضع سیاسی داشته باشد با اینحال ما چند ماه پیش ،طی اطلاعیه ای اعلام کردیم با تجاوز نظامی به کشور خود با هر دلیلی که باشد ، جدا مخالفیم

ناصر مستشار

سخنرانی فاخته زمانی درجلسه پرسش و پاسخ پارلمان کانادا

بادرود به خانم فاخته زمانی!با کمال تاسف باید به برخورد بعضی از اندیشمندان عقب مانده نسبت به شما احساس شرمساری کرد.آنانی که هنوز نمی توانند گفتمان را آغاز نمایند ،هنوز از آبشخور حزب درباری "وطن" سید ضیاء طباطبائی تغذیه می نمایند که به دروغ نام خود حزب خود را "وطن" گذارده بودند ،در حالی که به بیگانانی مانند دولت مفخمه انگلیس در حال خدمت بودند و هستند. هنوز بقایای تخم کینه و تفرقه حزب مضمحل شده "وطن" در ایران با در هم آمیزی با حکومت اسلامی وجود دارد.آنها نیروهائی هستند که به هیچ روی آزادی و دمکراسی را برای ایران خواهان نیستند و از افتخارات آنها قیام ملی(کودتای 28 امرداد) علیه دولت قانونی دکتر مصدق است. بعد از 30 سال سرنگونی نظام سلطانی هنوزاندیشه ارتجاعی سلطنت مطلقه از میان نرفته است ،بلکه با دستگاه ولایت فقیه مطلقه در آمیخته است.

چراسلطنت طلبها درکنارسیاست های جمهوری اسلامی ایستاده اند؟

رهبران جمهوری در30 ساله گذشته همواره وجود ستم ملی و تبعیض رادرایران کتمان کرده اند اما این درحالیست که کشتار و شکنجه فعالان مناطق ملی در ایران بیداد می کند.تراژدی تاریخ نگون بخت مردم ایران در اینجاست که سلطنت طلب ها که خود را از رهبران جمهوری اسلامی بهترمی دانند به موازات سیاست های رژیم اسلامی از وجود ستم ملی وتبعیض و سرکوب مناطق ملی و اقوام به اندازه رهبران جمهوری اسلامی اظهار بی خبری می کنند و با تمام بی شرمی به سیاق رژیم آخوندها ،ازسرکوب انسان هائی که تنها برای کسب هویت خود تلاش می ورزند در پوست خود نمی گنجندو در راستای سیاست های سرکوب گرانه گذشته خویش نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی را درسرکوب مناطق محروم تشویق می نمایند .سلطنت طلبان هیچ اعتراضی نسبت به سرکوب هائی که از جانب رژیم اسلامی علیه اقوام ساکن ایران صورت می گیرد , نداشته وندارند.طرفداران رژیم سابق از اینکه رهبران جمهوری اسلامی در راه کسب سلاح اتمی گام برمی دارند بسیار خرسند هستند و آنرا به مثابه یک هدف ملی ستایش و حمایت می کنند که از شاخص ترین آنها دراین عرصه می توان از اردشیر زاهدی نام برد.دکتر اکبراعتماد بعنوان چشم راست شاه ـ سالهاست که به دعوت دولت جمهوری اسلامی برای تقویت وراه اندازی پروژه اتمی در ایران اقامت گزیده است . سلطنت طلبها از هم اکنون اعلام کرده اند که درصورت رسیدن به قدرت سیاسی در ایران از توسعه سیاسی و دمکراسی و آزادی های سیاسی ممانعت خواهند کرد و همان سیاست های استبدادی محمد رضاشاه را پیگیری خواهند کرد.سلطنت طلبها دارند ثابت می کنند که در هیچ عرصه ائی بهتر از رژیم اسلامی نیستند وتنها به رفاه نسبی بخشی از شهرنشیان دوره قبل از انقلاب افتخار می نمایند. تضاد سیاست های جمهوری اسلامی با سلطنت طلبان در این هست که آنها از قوانین عصر حجر عهد اسلامی تبعیت می کنند اما سلطنت طلبان از سیاست های عریان استبداد کلاسیک مدرن پیروی می نمایند.اما سلطنت طلبان از این موضوع برای نسل نوین سخن نمی گویند که چگونه شاه در کاخ های مجلل خود در آسایش کامل بسر می برد اما بخشی از مردم ایران در جنوب شهر تهران بعنوان پایتخت زیبای ایران، مملو از حلبی آباد ها و گود ها به زندگی پرمشقت ادامه می دادند.شیوه زمامداری شاه همه نیروهای سیاسی چه خودی و غیر خودی را عاصی کرده بود و بعداز سرنگونی شاه همه رجال سیاسی حکومت قبلی اورا تنها گذاشتند . پدیده حاشیه نشینی که در سایه سیاست های غلط انقلاب سفید شاه ومردم به وجود آمده بود رفته رفته به یک معزل اجتماعی وسیاسی تبدیل شده بود و بیشتر جوانان برای رهائی آنها از فقر به کمونیست روی آوردند.وقتی چاکر شاه نه نخست وزیر دولت منتخب مردم یعنی امیر عباس هویدا پس از گران شدن قیمت نفت ،رسما اعلام کرد که آنقدر پول و نقدینگی در اختیار دولت هست که نمی دانند در کجا و چگونه به مصرف برسانند! از ناتوانی آنها در اداره مملکت حکایت می کرد. تمام افتخار سلطنت طلبان به رضاشاهی است که با لجبازی های کودکانه خود در اتحاد با آلمان فاشیستی باعث شد تا ایران به اشغال متفقین در آید! تابه امروز سلطنت طلبان از کودتای 28 امرداد که از آن بعنوان قیام ملی نام می برند ، آنچنان بدان افتخار می کنند ، گوئی به ملت خدمت کرده اند نه به امریکا؟ این در حالیست که در 28 امرداد ـ تنها مصدق سرنگون نگردید بلکه شاه نیزخلع قدرت شده بود واو تنها می توانست زیر حمایت های بی دریغ روحانیون و امریکا به حکومت خود ادامه دهد که 10 سال بعد از کودتای 28 امرداد در سال 1342 همه گردن کشان ضد مصدقی مانند طیب رضائی ها و روحانیونی مانند خمینی پیرو کاشانی اعلام نمودند که آنهائی که قدرت را در سال 32 به شاه اعطاء کردند حالا می خواهند آن قدرت را از شاه پس بگیرند که در آن سال موفق نشدند اما بعدها در انقلاب اسلامی که آخوندها براه انداختند بالاخره توانستند به عهد خود عمل نمایند و شاه را از قدرت براندازند وخود را جایگزین او نمایند. شاه در کنار روحانیون در سرکوب نیروهای سکولار بسیار کوشا بود تا آنجائیکه میدان سیاست ورزی را از جانب نیروهای ملی ودمکراسی خواه کاملا خالی کرده بود و تنها این روحانیون بودند که صحنه گردان عرصه سیاست در ایران شده بودند.شاه با ادامه سیاست های غیر اصولی خود وگوش فرا ندادن به موقع به نصایح و هشدار های نیروهای خیرخواه عاقبت سرنگونی خویش را رقم زد که آنموقع در جهان چنین شناخته گردید که او مستحق چنین عقوبتی جانفرسای شده است.

آن چیزی که بخش ناچیزی از مردم ایران را اینک بسوی سلطنت خواهی می کشاند ،جنایات بیشتر و وحشتناکی است که رژیم جمهوری اسلامی افزون نسبت به دوره شاه انجام می دهد که همین باعث شده برای عده قلیلی نوستالژی برگشت سلطنت را فراهم آورد. همه اینها بدان معنی نیست که شاه درحق مردم جنایت نکرده است بلکه نسبت به حکومت اسلامی کمتر جنایت کرده است.شاه دردوران حکومتش به یکی از منفورترین حاکمان روسای جهان تبدیل شده بود و بیشتر روزنامه های معتبر جهان از او بعنوان یک حاکم تیران یاد میکردند.۵۰ میلیون از جمعیت کنونی ایران نه شاه دیده اند ونه انقلاب و نه مزایای دوره سابق را شاهد بوده اند بلکه ایرانیان در دوره بعد از انقلاب تنها به شرکت درانتخابات هرچند غیر دمکراتیک ریاست جمهور عادت کرده اند و مزایای رئیس جمهور را ازشاه مورثی که به انتخاب مردم برگزیده نمیشود بیشتر ارج می دهند.مشکل اساسی جمهوری خواهان در این است که تحت یک برنامه مشترک متحد نیستند و بطورسنبولیک یک فرد صالح که از گذشته پاک سیاسی برخوردار باشد را برای کاندیداتوری مقام ریاست جمهوری از حالا برای خود ندارند؟ مردم ایران در این ۳۰ سال گذشته چندین باررئیس جمهور به میل خود انتخاب کرده اند ( به شهادت دوست ودشمن بنی صدر و خاتمی از آرای سالم تری نسبت به دیگران برخوردار بوده اند) ! اما مردم ایران به میل خود در طول تاریخ هیچگاه شاه انتخاب نکرده اند، پس از این به بعد نیز به انتخاب مقام ریاست جمهوری در قانون اساسی نوین و نظام دمکراتیک اکتفاء خواهند نمود. با تشکر فراوان استاد گرامی آقای بهرام چوبینه که در مقاله « سرکوب بهائيان در دوران شاه و شيخ« خبرنامه گویا

http://news.gooya.com/politics/archives/2009/03/085702.php

درد های غم انگیز و پر از حقیقت و واقعیت تاریخی به قدرت رسیدن ملایان را به رشته تحریر در آورده اند باید از زحمات ایشان تشکرد کرد.با نتایجی که از مقاله فوق می توان بدست آورد، این هست که شاه با نادانی ها و بی تدبیری هایش ،باد کاشت و عاقبت طوفان درو کرد!شاه همیشه به مار ها و عقرب هائی بنام روحانیت ـ آب و خوراک و باج داد و عاقبت با زهر همان مارها و عقرب ها از میان رفت.متاسفانه با رفتن شاه مدنیت مملکت نیز از دست رفت چرا که او تمام سامانه های مملکت را به خود متصل کرده بود. شاه را می توان تا آخرین لحظه بعنوان نیروی حائل یا دیوار بلند چین که مانع هجوم ملایان و تسخیر قدرت مرکزی ارزیابی نمود که آن دیوار بسیار زود شکسته شد، چراکه تمام خشت های حکومت شاه را ملایان چیده بودند وسپس زنده یاد بختیار خواست با قدرت دولتی و ارتش جلوی قدرت گرفتن آخوندها را بگیرد که ناکام ماند. شاه هرساله برای طولانی شدن عمر سلطنت خود دست به دامن دعای آخوند های ارتجاعی میشد .مشکل اسا سی در اینجاست اما چرا روشنفکران در قدرت گیری آخوندها شرکت کردند؟وسپس خود را قربانی اهداف ملایان نمودند و این راه چرا همچنان ادامه دارد؟ مردم که غصه نابودی وسرنگونی شاه را نه خورده اند ونه خواهند خورد، چراکه او به لحاظ طبیعت سیاست هایش و نیز بیماری سرطانی که داشت ،رفتنی و مردنی بود ،بلکه درد ما این هست مملکت وملت ومدنیت بدست آمده از انقلاب مشروطیت نیزاز بین رفت و بدست آوردن دوباره آن به یک لاینحل تبدیل شده است. درد این هست که چرا بجای شاه می بایستی ملا به قدرت برسد نه نمایندگان خردمند و هوشیار و دانشمند ملت ایران؟در این مورد نیز شاه مقصر است چراکه شاه اگر بخود حق میداد تا رهبران سیاسی معتقد به مبارزه مسلحانه را پشت میله های زندان محبوس کند اما فرهیختگانی مانند دکتر شاپور بختیار که نه به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتند بلکه تنها به اجرای صحیح قانون اساسی معتقد بودند ـ مدت شش سال از عمرشان را پشت میله های زندان بسر بردند اما آخوند مطهری تحت حمایت شاه مشغول تبلیغ حکومت اسلامی ورئس دانشکده الهیات در تهران بود. برابر اسناد متعدد که از ساواک شاه بدست آمده است آنها حتی در بین محا فل روشنفکری ودانشجوئی نفوذ می کردند تا آنها را به مبارزه مسلحانه تشویق و ترغیب نمایند تا بهتر بتوانند آنها را محکوم به اعدام ویا زندانهای طویل المدت نمایند. همکاری با سلطنت ها برای سرنگونی رژیم اسلامی و برای رسیدن به دمکراسی در ایران نیز سرابی بیش نیست چراکه آنها از هم اکنون وعده داده اند که درصورت کسب قدرت سیاسی ، همه آنهائی را که در انقلاب 57 شرکت کرده اند را به میز محاکمه خواهند کشاند. رضا پهلوی تاکنون توانسته است مانند خمینی در پاریس به مردم وعده های شیرین بدهد اما او تنها نیست و اطرافیان وطرفداران اواز اژدهائی هستند که از همین حالا برای همه مخالفان و رقبای خود خط و نشان می کشند.باور آوردن به رضا پهلوی به همان اندازه ائی مملو از خامی و ساده دلی است که باور آوردن به خمینی که فجایع 30 ساله گذشته را به بار آورده است .آیا ایرانیان طالب تکرار تاریخ هستند یا بسوی آینده بهتر نگاه می کنند؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید