رفتن به محتوای اصلی

جای خالی حرف!
19.01.2011 - 13:10

در بساط پیرمرد خنزرپنزری یک گلدان راغه است! روی گلدان، چهره زن اثیری با آن چشم های مسحور کننده نقاشی شده، یک نقاش بدبخت که هفت هزار سال پیش می زیسته، در شعله سوزان عشق به زن اثیری آن را کشیده ... "راوی" که خود سوخته-ی عشق نومید به زن اثیری است، در آینه این عشق، خود را در آن نقاش می بیند و به جا می آورد و در سیر همین شناخت و شناسائی است که در می یابد این پیر مرد خنزر پنزری که اکنون هر شب جمعه، زیر تاق بازارچه، در برابر بساط محقر خنزر پنزریش می نشیند و از لای دندان های کرم خورده-اش قرآن می خواند و لغات عربی بیرون می ریزد، در روزگار جوانی نقاش و عاشق بوده و این صورت را کشیده! راوی، که خود نقاش و عاشق است، در افسون این سرشت و سرنوشت مشترک، در دور باطل عشق نومید گرفتار می آید و همین حبس او در افسون سرنوشت و گرفتار آمدنش در عشق نومید است که فرایند مسخ را شکل می بخشد! زن اثیری؛ صورت و سیرت لکاته را پیدا می کند که اکنون معشوق پیرمرد خنزر پنزری است! یعنی نسبتش با راوی، فریب او و خیانت به اوست. راوی، لکاته را با گزلیکی که از بساط پیر مرد خنزر پنزری به دستش رسیده، می درد و می کشد، اما چون در آینه به خود می نگرد، می بیند پیرمرد خنزر پنزری است با چشم های مسحور کننده زن اثیری- لکاته در مشت! و من در فهم فرایند همین مسخ بود که نوشتم: "آه...! همه چیز بر می گردد به ماهیت نگاه آدمی!".

نگاه امیدوار به "ولی فقیه"، در این که با مطالبات و اهداف جنبش شهروندی ملت ایران، تفاهم و سر سازگاری پیدا کند، یک افسون و عشق نومید است که جز مسخ حاصل دیگری به بار نمی آورد. من به این بحث ورود نمی کنم، تازه حق هر کسی است که جور دیگری بیاندیشد و امروز و آینده سیاسی خود را هر طور که می پسندد رقم زند. همه ما در معرض انتخاب هستیم. من از حق انتخاب هر انسان – حالا می خواهد هرکس باشد- دفاع می کنم اما انتخاب را – حالا می خواهد مال هرکس باشد- موضوع نقد و نقادی خود می شناسم. البته می دانم هیچکس متر و میزان سنجش حقیقت نیست؛ من آدمی هستم در جستجوی حقیقت، جستجوئی که همیشه ناتمام است.

آن حقیقتی که این روزها بی پرده تر و آشکار تر از هر زمان نشانه های آن پیداست و دریغا که از شناخت و شناسائی آن طفره می روند؛ حقیقت سازمان "اکثریت" است! می خواهم در باره این حقیقت، چند سطری بنویسم.

چطور است که بیانیه ها و اعلامیه های سازمان اکثریت هیچ توجه-ای بر نمی انگیزد اما نامه سرگشاده یک فعال سیاسی منتسب به او، به "آقای خامنه –ای..."، موجی از موافقت و مخالفت بر می انگیزد؟ مواضع او به عنوان یک فرد فعال سیاسی، با این که می دانیم متاسفانه در موقعیتی نیست که تاثیری در حیات سیاسی کشور داشته باشد، جدی وانمود می شود اما سازمان اکثریت با ده ها عضو فعال که در برپائی و سازماندهی نمایشات اعتراضی نقش و مشارکت موثر دارند، مواضع و اعلام نظرهایش بازتاب نمی یابد و جدی گرفته نمی شود؟ چرا؟ ظریفی به من گفت؛ "طوفان در فنجان جدی نیست...!". این توصیف درست است و این مهر و عتاب های ظاهرا" پر طنین – مثل ضربآهنگ طبل - نشانه خالی بودن ماست! اما من نمی خواهم از این زاویه نگاه کنم. نامه های بسیاری از زندان به خامنه-ای نوشته شده-اند. من هر یک از این نامه ها را چندین و چند بار خوانده-ام و از موثرترین منابع الهام من بوده و هستند، زیرا همه آن ها در دفاع از حقوق اساسی انسان شهروند ایرانی نوشته شده-اند و منور از روشنگری هائی هستند که چهره بدوی و ضد بشری جباریت و استبداد دینی و ماهیت سرکوبگرانه و ضد ملی دولت ولائی-سپاهی کودتا را از یک سو و سیمای انسانی، خشونت پرهیز، مدنی و مسالمت جوی جنبش سبز را از سوی دیگر با وضوح تمام در برابر دیدگان ما قرار می دهد. اگر این فقاهتنامه ما را تا این اندازه تکان داده است شاید به این خاطر است که چنین نیست! اما من فکر می کنم این داوری عادلانه و منصفانه نیست. من این داوری را نمی پذیرم، چون می دانم مستعد توهمیم! آدم ها را سرجاشان نمی بینیم، دلخواه را به جای واقعیت می نشانیم و هرکس را آن طور که دلخواه ماست می پسندیم و می خواهیم! به دوستم گفتم؛ دبیر اول سابق ما هیچ وقت اهل استراتژی نبوده! او یک تاکتسین با استعداد است و به همین دلیل نیز با روزمرگی دوست است و با هدفمندی رفیق نیست! اما یک سازمان سیاسی با ترکیب ارگانیک روزمرگی و هدفمندی، اعتبار پیدا می کند و اثرگذار می شود، البته در یک استراتژی صحیح. گفتم؛ آدم ها را باید همان طور که هستند دید، در جایگاهی که ایستاده-اند نگاه کرد، تفاوت ها را دید و به رسمیت شناخت و راهی جست برای پیشروی ایران به سوی آزادی. گفت؛ اما باید مدام هشدار داد که "هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد."! گفتم؛ می دانم! گفت؛ تردید دارم که می دانیم! گفتم به جای هشدار و تردید، و یا اعلام "برائت"؛ بیائیم در این آینه که تمام قد در برابر ما ایستاده، خود را ببینیم و به جا آوریم، چون مطالبه محوری؛ خواستن سازمان "اکثریت" به مثابه یک موجودیت سیاسی مستقل و خودبنیاد در چپ ایران است!

یک سازمان سیاسی وقتی جدی گرفته می شود که یک سمت نظری و یک اراده سیاسی را به طور مشخص، شفاف و قابل شناسائی و درک و فهم برای مردم، نمایندگی کند. سازمان اکثریت در واقعیت امروز خود، دارای چنین مشخصه هائی نیست! این سازمان اکنون یک مخلوط نا متناسبی است از چند نصف و نیمه سمت نظری عاریتی و چندین اراده سیاسی که کلا" و یا جزئا" یکدیگر را نقض و حتی نفی می کنند! به علاوه این اراده های سیاسی، خود بنیاد نیستند. تابعی هستند از متغیرهای بیرون سازمان! سازمان اکثریت نتوانست موجودیت خود بنیاد و پیشرو از خود عرضه کند و از همین رو هم هست که جدی گرفته نمی شود! در شرایط فقدان اراده سازمانی که بتواند سمت نظری و وحدت سیاسی آن را تامین کند، نسبت تاریخی با این سازمان، داو قمار سیاسی این و آن است. این و آن ترجیح می دهند سمت خود و اراده سیاسی را که در حیات سیاسی کشور موثر ارزیابی می کنند، انتخاب خود بشناسند و به پشتوانه غنائمی که سازمان به آن ها بخشیده، یک موقعیت سیاسی برای خود دست و پا کنند! و آنرا استحکام ببخشند! محیط اجتماعی و سیاسی اپوزسیون در برون مرز برای تقویت چنین تمایلاتی مساعد و آماده است. نیروهائی که پروارترند و اسباب و ابزار کار و به ویژه رسانه های با نفوذ را در اختیار دارند، چنین تمایلاتی را تقویت می کنند؛ دانه می پاشند، دام می گسترند و شکار می کنند. حاصل کار تشکیل شبکه گسترده-ای از لابی های جور و واجور است اما وخیم تر از همه؛ بیمار، بی رمق، بی اثر و متفرق و چهل تکه و سرانجام منزوی و در سایه نگاهداشتن سازمان های دموکراسی خواه و سکولار ایران در برون مرز است.

از اخلاق و تعهد یا احساس مسئولیت می پرسید؟ این ها مفاهیمی اندیویدوآل و نسبی هستند! چیزی را که شما اخلاق می شناسید دیگری ممکن است ضد اخلاق بشناسد. امری که من تعهد و مسئولیت می شناسم چه بسا شما بی اعتنائی به مسئولیت و تعهد قلمداد کنید. نکته این است که سازمان اکثریت در واقعیت امروز خود فاقد شاخص هائی است که اعضای خود را ملزم به رعایت اخلاق و پذیرش تعهد و مسئولیت در قبال خود بکند. سازمان تا زمانی که این شاخص ها را فاقد است، توان و موجبات آن را ندارد تا کسی را به دلیل نقص اخلاق، تعهد و مسئولیت سازمانی مورد سوال قرار دهد! البته این موجب انحلال است اما به عنوان مناسبات دموکراتیک!! در درون و بیرون سازمان استتار و پرده پوشی می شود. دیدن شجاعانه این واقعیت نخستین گام در راه بازسازی حزبیت در صفوف ماست، اما در شرایط زندگی و فعالیت در برون مرز، یک نفع همگانی – کم و بیش همگانی- مطرح است و عمل می کند که مشوق چشم پوشی از وحدت سیاسی و توجیه انحلال سیاسی سازمان است.

چیزی که می توانست بر چندگانگی و انحلال سیاسی ضربت وارد آورد، جنبش شهروندی و خیزش نافرمانی مدنی ملت ایران بود. سازمان اکثریت با همه ضعف و فترت، استعداد آن را داشت تا از تکانه هائی که از این ناحیه در خود احساس می کرد، چشم هایش را باز کند و صداهائی را بشنود که هشدار دهنده و آینده ساز بودند. آنان که چشم و گوششان به صدای مردم حساس تر و تیز تر بود، از دوم خرداد ۷۶، و آنان که خواب زده تر بودند، با خیزش نافرمانی مدنی که در پی کودتای انتخاباتی خرداد ۸۸ به ظهور رسید، از خواب زدگی و ناهشیاری بیرون جهیدند. و... اقلیتی هم کماکان در خواب خود باقی ماندند و باقی هستند. یک زمینه با اهمیت قبل تر از همه این ها و از فردای سرکوب سازمان اکثریت در جمهوری اسلامی؛ شروع به بوجود آمدن کرد که با فروپاشی "سوسیالیسم عملا" موجود" تعمیق پیدا کرد و با مهاجرت همگانمان به غرب، آن هم در شرایط انقلاب اطلاعات و ارتباطات و آستانه انقلاب دیجیتالی، ژرفا یافت. این زمینه پیشینی به بیداری و هشیاری های خردادی ما سمتی دموکراتیک در افق آرمانخواهی سوسیالیستی داد. سمتی که می توانست جای خالی ایدئولوژی لنینیستی و حرف و حدیث های سابق را که دیگر ابطال شده بود، بگیرد و پر کند. سازمان اکثریت آهسته و پیوسته اما با اعوجاج و تاخیر و فرصت سوزی های زیان بخش وارد مرحله نواندیشی و نوسازی خود شد، اما در به فرجام رساندن آن ناتوان باقی ماند. اکنون بر زمینه جنبش سبز و به یمن مشارکت فعال فدائیان خلق در آن، استعداد ها در سازمان اکثریت بارور شده و این امکان فراهم آمده تا بر نیروی بازدارندگی و ماند در صفوف خود غلبه پیدا کند و به ضرورت "تغییر" پاسخ بگوید. این سر وصداها که در چند روز اخیر در ارتباط با سازمان اکثریت در اپوزیسیون برون مرز پیچیده، نشانه ورود به فاز نهائی نواندیشی و نوسازی در مختصات اکنون سازمان است. ما در مرحله-ای قرار گرفته-ایم که به طور گریز ناپذیر باید سازمان دستآوردهای بیست سال اخیر خود را، که بالنده و آینده ساز هستند، تسجیل و تثبیت کند. وظیفه اصلی کنگره قریب الوقوع آتی همین است. آیا کنگره از عهده وظیفه خود بر خواهد آمد؟

۱- سازمان به تعریف تازه-ای از خود نیازمند است. این تعریف تازه باید حامل آرمانخواهی سوسیالیستی و سمتگیری اجتماعی سازمان " اکثریت" در جانبداری از منافع آینده نگرانه کارگران و زحمتکشان و اقشار فرو دست جامعه باشد. سمت اصلی؛ گسست قاطع از پارادایم لنینیسم و شائبه های ناشی از ایدئولوژی های جزمی و توتالیتر است. چنین تعریفی، هر نامی که به آن بگذارند؛ دگرگشتی در افق آرمانخواهی سوسیال- دموکراتیک است. این یک ایدئولوژی نیست اما آزادی، حقوق بشر و عدالت کلید واژگان آن هستند.

۲- سازمان باید از یک استراتژی سیاسی سکولار- دموکراتیک برخوردار باشد. استراتژی که آنرا در سمت عبور کشور از حکومت دینی و دستیابی به نظام دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر و برابر حقوقی شهروندان استوار کند و استحکام ببخشد. در توازن قوای موجود و اولویت هائی که مطرح هستند، راهبرد سیاسی همرائی ملی علیه استبداد دینی و دولت پادگانی کودتا، واقع بینانه ترین و منعطف ترین استراتژی برای این مرحله است. این راهبردی است که سازمان را در چهارچوب "مطالبات حداقلی" با جنبش سبز پیوند می دهد و مبانی قابل دفاعی در "حمایت انتقادی" از سران نمادین آن، با هدف استیفای حقوق اساسی مردم، حق انتخاب و حق حاکمیت ملت در اختیار می گذارد. به نظر من سمت اصلی کنگره باید گسست قاطع و شفاف از راهبردهای سیاسی باشد که "نبرد که بر که" در حکومت را نیروی محرکه اصلی تحولات دموکراتیک و عامل تعیین کننده آنرا "تغییر رفتار رهبر" معرفی می کند و به این ترتیب به دوام و بقای حکومتی دینی در کشور مساعدت رسانده، استقلال سیاسی سازمان را خدشه دار کرده و آنرا به زائده گرایش ها ی سیاسی این یا آن جناح از حکومت کنندگان تقلیل می دهد. کما این که "اتحاد جمهوریخواهان" را به سازمان برون مرزی حزب مشارکت اسلامی تنزل داد.

۳- در سازمان اکثریت هیچ مانع و اشکالی نیست که فراکسیون های اندیشگی با کارپایه های نظری متفاوت وجود داشته باشند. اما هیچ حزب و سازمانی نیست که با چند استراتژی سیاسی رهبری شود! سازمان باید در چهارچوب استراتژی مصوب کنگره رهبری شود و اعضای آن نیز موظفند در عرصه عمومی، فعالیت های عملی خود را در توافق و انطباق با آن، به انجام رسانند. در عین حال هر عضو سازمان حق دارد که نظرات انتقادی خود را در زمینه کارپایه نظری، استراتژی سیاسی و برنامه و خط مشی سیاسی سازمان در عرصه عمومی طرح و از نظرات خود دفاع کند. این حق ناقض فعالیت عملی در چهارچوب استراتژی مصوب و سمتگیری ها و مواضع رهبری سازمان نیست و هر فعال سیاسی عضو سازمان، بدون استثناء موظف است فعالیت عملی خود را، مطابق اساسنامه سازمان؛ مصوب کنگره به انجام رساند و به عرصه آورد.

***

همه ما در برابر انتخاب نو قرار داریم. نباید به روی هیچ کس راه انتخاب را بست. همان طور که پیشتر گفتم مطالبه محوری، تحکیم و تثبیت پروژه نواندیشی و نوسازی سازمان "اکثریت"؛ به مثابه یک موجودیت سیاسی مستقل و خودبنیاد در چپ ایران است! در درون سازمان و پیرامون آن نیروی بزرگی برای انتخاب بهینه وجود دارد. ممکن است انتخاب بهتر و به احتمال قوی بهترین انتخاب نباشد، اما در هر صورت باید بتواند به سازمان تعریفی تازه و وحدت سیاسی ببخشد و استعداد او را در پاسخگوئی سکولار-دموکراتیک برای مسائل جنبش شهروندی ملت ایران؛ جنبش سبز، از هر حیث تقویت کند. این حداقل ها از عهده ما بر می آید.

ج – ط

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.