رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ: چهارشنبه, 27. مارس 2024 - 06:15
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: بابک ها میرن شمال
دیدگاه:

در سالروز قتل مهسا، تصور بر این بود که مردم بیرون خواهند ریخت. اما چنین نشد. بجز یکی دو فریاد در اکباتان بقیه سرشان در گریبان بود. عده ای هم راهی شمال شدند. این ماجرا پس از درگذشت خامنه ای رخ خواهد داد. البته.. کسی نگفته خامنه ای تا ده سال دیگر خواهد مرد! عمر اینها زیاد است. اما رژیم دارد علاج واقعه قبل از وقوع می کند. در یک سناریوی فرضی پس از درگذشت خامنه ای چند روز عزای عمومی اعلام میشود. مردم شادی میکنند و نقل و شیرینی قسمت میکنند و بزن و برقص می کنند و پای کوبان راهی شمال میشوند و جشن میگیرند. 

این گونه پیش بینی ها هزینه بر است اما من پیش بینی میکنم که پس از مرگ خامنه ای مهم نیست جانشین جمعی است یا فردی، مجتبا یا حسن خمینی، رئیسی یا میراب محل، حرفها میان قدرتمداران از امروز زده شده و تصمیمات گرفته شده و باهم کنار آمده اند که آچمز نشوند. یک نمایش قدرت با زرهپوش ها مثل سالروز قتل مهسا و  آب از آب تکان نخواهد خورد. مردم تماشا می کنند و سرشان را میاندازند پایین و میروند سر کار و زندگی شان.

با توجه به تجربه سالها، تار و پود رژیم در هم خواهد ریخت و زمان آن هیچ ربطی به مرگ خامنه ای ندارد. ممکن است قبل از مرگ او یا بعد از مرگ او رخ دهد. 

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 27. مارس 2024 - 04:36
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کامنت‌های من در گذشته در…
دیدگاه:

کامنت‌های من در گذشته در رابطه با ماهیت …… همه در تائید صحبتهای آقای شاملی بوده است. مصداقی فردیست به شدت قدرت طلب. او جنبش مهسا را فرصت مناسبی برای رسین به هدف و قرار گرفتن در دایره مناسبات قدرت میدید. او در این رابطه ردای یک سلطنت طلب اولترا ناسیونالیست پان فارس را پوشید. در این رابطه در کوبیدن هر رقیب در این جنبش سنگ تمام گذاشت. او شانس رضا پهلوی در رسیدن قدرت را بیشتر از همه در درون جنبش مهسا میدید. به همین دلیل در رسای او سنگ تمام گذاشت و هم زمان نهایت انرژی و وقت خود را صرف کوبیدن سایر اعضای شورای همبستگی‌ و دیگر فعالین شاخص ضد رژیم نمود. تاریخ به وضوح نقش او را در به شکست کشاندن جنبش مهسا نشان خواهد داد. او با هدف رسیدن به دایره مناسبات قدرت، غیر مستقیم کمک شایانی به تثبیت رژیم فاشیستی - اسلامی حاکم و خروج آن از بحران سرنگونی نمود. رژیم فاشیستی - اسلامی حاکم همیشه مدیون او، سلطنت طلبان افراطی و عوامل صادراتی خود به خارج از کشور خواهد بود.

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 27. مارس 2024 - 00:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مقاله کوتاه ولی سنجیده
دیدگاه:

مقاله کوتاه ولی سنجیده

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 26. مارس 2024 - 22:11
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

لوله کشی سیاسی*
در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن لوله کش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به لوله کشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اصلاحات در ایران و یک مقاله ای که جناب فرخ نگهدار در زمان جنبش سبز نوشتن به اسم رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی. این مقاله تحلیلی چند نکته جالب توجه داره، ایشون مینویسند که،
رهبری جنبش سبز باید در درون نظام بماند!! و رهبری جنبش سبز باید با هیئت حاکمه گفتگو کند!! و رهبری جنبش سبز باید برای مردم روشن کند که تغییر قانون تنها از مسیر نهادهای قانونگذار میسر هست نه از طریق براندازی حکومت!! در ضمن رهبری داخل نظام جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی و خاتمی باید برای خامنه ای توضیح بدن که به هیچ وجه قصد براندازی نظام را ندارند!!

ادامه نظر:
نگهداردر ضمن به طرفدارانش، که من نمی دونم کیا هستن، هم رهنمود میده‌ که از همین حالا خودشون را برای شرکت پرشور در انتخابات مجلس نهم آماده کنند و اگرفایده نداشت بعدش در انتخابات مجلس دهم یازده دوازدهم سیزدهم شرکت کنند . ولی این که چرا جناب نگهدار کلی زور میزنه و وقت صرف میکنه که این کس شعر ها رو سر هم کنه ربط پیدا میکنه به حکایتی که اول گفتم. جناب نگهدار کاری غیر از این بلد نیست بنده خدا!! ایشون از پنجاه سال پیش کارش همین بوده. تنها تجربه عملی زندگیش سخنرانی هست و چرت و پرت نوشتن و صد البته مناظرات تلویزیونی. و تنها شغلی که داشته عضویت در رهبری جریانات سیاسی بوده . ایشون اگر نقاشی یاد گرفته بود حالا میتونست در غرب لندن دیوارهای خیابون ها رو نقاشی بکنه و گلیم خود و زن بچه شو روآبرومندانه از آب در بیاره. ولی متاسفانه چون هیچ کار دیگه ای بلد نیست برای یه لقمه نون به لوله کشی افتاده، البته لوله کشی سیاسی*
تاریخ: سه‌شنبه, 26. مارس 2024 - 18:48
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

حق مشروع و کرامتمند اسرائیل است.. که برای دفاع از خود و امنیت ملتش بی توجه به حامیان جهانی تروریست ها... وحشیان حماس را نابود کند

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 26. مارس 2024 - 12:06
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه:  آقای حیدریان گرامی، 
حیرت…
دیدگاه:

 آقای حیدریان گرامی، 

حیرت کردم از این که نوشته اید تحقیقات بسیار کرده اید و در میان آن همه دشمنان طبیعی کسروی و دشمنان دیگر رزم آرا، این وسط انگشت اتهام را به طرف شاه نشانه گرفته اید. من به اندازه شما تحقیقی در این مورد نکردم اما یک گوگل سرچ کردم و همین گوگل سرچ ساده مرا به حیرت فرو برد.  ادامه در بخش نظر

ادامه نظر:
 آقای حیدریان گرامی، 

حیرت کردم از این که نوشته اید تحقیقات بسیار کرده اید و در میان آن همه دشمنان طبیعی کسروی و دشمنان دیگر رزم آرا، این وسط انگشت اتهام را به طرف شاه نشانه گرفته اید. من به اندازه شما تحقیقی در این مورد نکردم اما یک گوگل سرچ کردم و همین گوگل سرچ ساده مرا به حیرت فرو برد. 
کسروی در تاریخ 20 اسفند 1324 ترور شد
رزم آرا 5 سال بعد یعنی 16 اسفند 1329 ترور شد!
و شما نوشته اید که داستان معامله شاه با کاشانی اینطور رقم خورد که آنها به قول معروف «گاو به گاو» کردند. یعنی اینکه برای «قتل رزم آرا» باید یکی از سنجشگران اسلامیّت و طیف اخانید، قربانی شود و آن هم «کسروی» بود. شاه به چنین معامله ای تن در داد؛ زیرا در موضع قدرت بود و میتوانست بعد از اجرای ماموریّت برای تدابیر علیه مسبّبین ترور و حتّا خود کاشانی اقدام کند؛ یعنی کاری که واقعا اجرا هم شد؛
چطور معامله ای بود که 5 سال قبل کسروی کشته شود و حالا شاه با کاشانی معامله کند و رزم آرا را از میان بردارد؟ چه ربطی دارد؟ زمانی که کسروی کشته شد که شاه دیکتاتور قدر قدرت سال 57 نبود. حتا سه سال بعد در سال 32 که مصدق بی قانونی کرد و شخصا و بدون رای قاضی و حکم دادگاه خانواده سلطنت را به خارج تبعید کرد قدرت جلوگیری از آنرا نداشت. در روزنامه ها امثال کریمپور شیرازی خاندان سلطنتی را به گه می کشیدند و شاه توان شکایت به یک مرجع قانونی را هم نداشت! به عقل من جور در نمی آید که شاه جوان و بی قدرت سال 1329 قدرت ترور رزم آرا را میداشت. اما رزم آرا که از خسرو روزبه تعریف می کند به اندازه کافی انگیزه برکناری شاه را داشت.
اصلا از این هم بگذریم. من با خواندن مقاله شما نظر مثبت شما را نسبت به رزم آرا حس کردم. و سوال این است که چرا؟ هرچه در باره رزم آرا خواندم او را به جاه طلبی نسبت میدادند که البته در نوع خود بد نیست. روزی که شاه در مقابل دانشگاه ترور شد رزم آرا در دفتر خودش منتظر بود و یگانها هم آماده باش داده شده بود. بین شاه و رزم آرا که هرکدام میخواست دیگری را کنار بزند من ترجیحم این است که شاه رزم آرا را کنار بزند. رزم آرا که به دانشجویان دانشکده افسری میگوید هیچکدام خسرو روزبه نمی شوید نه بخاطر توانایی او در تاکتیک توپخانه که بخاطر آگاهی او از سوسیالیسم بود. مسلما رزم آرا میخواست ایران در جرگه کشورهای بلوک شرق قرار بگیرد. آنوقت شما راضی بودید؟
کسروی که کشته شد مجلس قاتل او را بخشید. همان مجلسی که مصدق نماینده اش بود.
بازهم چیزهای دیگری در ویکی پدیا آمده بد نیست شما نیز در تحقیقات تان نظری بیافکنید:

سید محمد واحدی از اعضای برجستهٔ فداییان اسلام و مهدی عراقی، در خاطرات خود ادعا می‌کنند رهبران جبههٔ ملی برای جلوگیری از اقدامات رزم‌آرا و حتی احتمال کودتا توسط وی، از فداییان اسلام درخواست می‌کنند که رزم‌آرا از سر راه نهضت ملی برداشته شود.[۱۰][۱۱][۱۲] مهدی عراقی از اعضای فداییان اسلام در خاطرات خود می‌گوید که: در جلسه‌ای با حضور نواب صفوی، مظفر بقائی، حسین فاطمی، محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، ابوالحسن حائری‌زاده، کریم سنجابی، علی شایگان و حسین مکی از طرف جبههٔ ملی حضور پیدا می‌کنند و فاطمی تأکید می‌کند که من اصالتاً از طرف خودم هستم و وکالتاً از طرف مصدق (چون کسالت داشت) و ایشان گفته‌اند هر تصمیمی که در این جلسه گرفته شود «برای خود من هم لازم‌الاجرا است.»[۱۳][۱۴]

اما خلیل طهماسبی در متون بازجویی خود اعلام می‌دارد که در آن جلسه حائری‌زاده از طرف مصدق حضور یافته بود.[۱۵] سید محمد واحدی در خاطرات خود مدعی است که نواب صفوی طی دو جلسهٔ طولانی به شرط اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبههٔ ملی، پیشنهاد اعدام انقلابی رزم‌آرا را پذیرفت و جبههٔ ملی نیز متعهد شد که در صورت موفقیت، خواسته‌های فداییان اسلام را عملی نماید.[۱
در ویکی پدیا خیلی چیزای دیگه هست که شاید من اشتباه می کنم و شما مرا از اشتباه بیرون بکشید یا این که ویکی پدیا دروغ میگوید.
با سپاس محسن کردی
تاریخ: سه‌شنبه, 26. مارس 2024 - 08:12
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

لوله کشی سیاسی
در حکومت عثمانی همه فرماندهان ارتش حرفه یا هنر دیگری غیر از نظامی گری هم بلد بودند. نجاری، خیاطی، آهنگری یا حرفه های دیگه. این حرفه را نظامی ها باید در همون دوران آموزش نظامی یاد میگرفتن و در واقع یکی از درسهای مدرسه نظامی عثمانی ها بود. دلیل این کار هم خیلی منطقی و ساده بود. عثمانیها میگفتن ممکن هست این فرمانده نظامی یک وقت یک جایی گرفتار بشه یا یک وقت شاید دیگه نخواد نظامی باشه یا شاید از ارتش اخراج بشه و بالاخره باید یک کاری یا حرفه دیگه ای غیر از تیراندازی و پیش فنگ و پا فنگ بلد باشه تا بتونه گلیمش رو از آب در بیاره. حساب عثمانی ها درست هم بود، شما نگاه کنید به نظامی های شوروی سابق، وقتی شوروی از هم پاشید و ارتش سرخ یال و کوپالش ریخت این فرمانده های ارتش سرخ که کاری غیر از پیش فنگ و پافنگ بلد نبودند چکار کردن؟ هیچی یک سری شدن قاچاقچی مواد مخدر و یک سری شدن لوله کش و زنها و دختر های روسی رو دسته دسته فرستادن به غرب اروپا. حالا اگر اینها یک کاری حرفه ای بلد بودند لااقل به لوله کشی نمی افتادن. این حکایت رو تعریف کردم که بچسبونمش به اصلاحات در ایران و یک مقاله ای که جناب فرخ نگهدار در زمان جنبش سبز نوشتن به اسم رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی. این مقاله تحلیلی چند نکته جالب توجه داره، ایشون مینویسند که،
رهبری جنبش سبز باید در درون نظام بماند!! و رهبری جنبش سبز باید با هیئت حاکمه گفتگو کند!! و رهبری جنبش سبز باید برای مردم روشن کند که تغییر قانون تنها از مسیر نهادهای قانونگذار میسر هست نه از طریق براندازی حکومت!! در ضمن رهبری داخل نظام جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی و خاتمی باید برای خامنه ای توضیح بدن که به هیچ وجه قصد براندازی نظام را ندارند!!

ادامه نظر:
جناب نگهداردر ضمن به طرفدارانش، که من نمی دونم کیا هستن، هم رهنمود میده‌ که از همین حالا خودشون را برای شرکت پرشور در انتخابات مجلس نهم آماده کنند و اگرفایده نداشت بعدش در انتخابات مجلس دهم یازده دوازدهم سیزدهم شرکت کنند . ولی این که چرا جناب نگهدار کلی زور میزنه و وقت صرف میکنه که این کس شعر ها رو سر هم کنه ربط پیدا میکنه به حکایتی که اول گفتم. جناب نگهدار کاری غیر از این بلد نیست بنده خدا!! ایشون از پنجاه سال پیش کارش همین بوده. تنها تجربه عملی زندگیش سخنرانی هست و چرت و پرت نوشتن و صد البته مناظرات تلویزیونی. و تنها شغلی که داشته عضویت در رهبری جریانات سیاسی بوده . ایشون اگر نقاشی یاد گرفته بود حالا میتونست در غرب لندن دیوارهای خیابون ها رو نقاشی بکنه و گلیم خود و زن بچه شو روآبرومندانه از آب در بیاره. ولی متاسفانه چون هیچ کار دیگه ای بلد نیست برای یه لقمه نون به لوله کشی افتاده، البته لوله کشی سیاسی
تاریخ: سه‌شنبه, 26. مارس 2024 - 07:00
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: اینها از خلخالی خونریز تر بودند
دیدگاه:

بگذریم از این که این گروهها در آغاز انقلاب چقدر خلخالی را بخاطر اعدام ها تشویق و تشکر میکردند، صادق زیبا کلام حرف جالبی میزند. دیروز در یک ویدیو مصاحبه جمشید چالنگی با صادق زیبا کلام را تماشا میکردم. میگفت وقتی خلخالی پایوران نظام پهلوی را گله ای اعدام میکرد بازرگان اعتراض کرد و خلخالی قهر کرد و پانزده روزی خانه نشین شد. در این اثناء توده ای ها، چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق تظاهرات کردند که خلخالی دادگاه هایش را دوباره برپا کند و اگر این کار را نکند ما خودمان آنها را از درخت دار خواهیم زد. آقای فرخ نگهدار یادشان هست؟ یا زیبا کلام دروغ میگوید؟ 

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 26. مارس 2024 - 05:09
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نوروز
دیدگاه:

سالام
فقط تاسف دارد،که تعدادی بجای تحلیل
ازجشن نوروز، ودیگر جشن ها که در ایران ومنطقه وجهان یادگار انسانهای دوران بوده وباید برای شادکردن مردم
استفاده شوند،
بجای نطرات سازنده و پیشرو ،این
یادگارهای انسانها رابه ایدئولوژی تبدیل
کرده وعقده های درونی خودرا بیرون
ریخته اند،
بعد آمده به ایدئولوژی کمونیستی،اسلامی،حتی راسیستی و
فاشیستی ایرادمیگیرند،
خوب منهم اعتقاددارم ،که آنها ایرادهای
اساسی وبنیادی داشتند،
مگر تفکرشماها بهترازآنهاست؟
مگراین ایران ،ایران گویی،میترایی،
باستانگرایی،ایدئولوژی نیست؟
یاشما این تفکررا به ایدئولوژی تبدیل
نکرده اید؟
مگر همین نوروز را مختص ایران دانستن
ودیگران راحذف کردن،خودش تفکر فاشیستی نیست؟
این ایران شماکجاست؟
ازکجا معلوم که شماهم مثل آخوندها
شعار توخالی نمی دهید؟
مگرماسونهایی که توسط استعمارگران
مسیحی وارد سیاسیون مشروطه شدند،
مثل تفکرات شماهانداشتند؟
دست بردارید،
چه فرقی بین تفکرات شماها باتفکرات آخوندها،و دوران ۵۷ ساله پان ایرانیست
های پالانی است
من که فرقی نمی بینم،
اتفاقا، مولاهای ومدیران پشت سر وخارجی آنها از حاکمان پالاتی ها وشماها هم مخوف تردرمورد تفکر
پان ایرانیست پان فارسی وکوروش پرستی عمل می‌کنند.
با وسیله ایی غیر قابل دفاع سرهرکس
که برعلیه پان فارسیسم حرکت میکند،
یافکرمیکنند،عمل این گروه وفرد درآینده
برای سیستم پان فارسی خطردارد،
وحشتناکترومخوفترعمل میکنند.
ما ازبس مارخورده ایم،خودافعی گشته ایم.
لطفا شماها لاقل مارامنترنکنید.
قبلا نوشته بودم
الان هم دوست دارم،
نظرشماهارا درمورد یومورتاهای نقاشی شده خانم فاطمه دادش زاده درتبریز
که آقای داوری یکیازمسئولین حکومتی درخواست سرب داغ بردهن این خانم را
داشت،چیست؟
آیا شماها بهترازاین مسئولین هستید

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 25. مارس 2024 - 17:28
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

چند روز پیش دوستی یک پست دردناک از .... را برایم فرستاد.‌ خواستم بنویسم ... جان... از نوروز نگو و شاه نامه بر سفره‌ات نگذار شاه نامه از آیین شهریاری می‌گوید و شاه نامه است.. از خوالیگران ضحاک بیزار است.. می‌دانیم ضحاک مغز خوالیگران خود را نیز خورده است. شاهنامه ارمایل و گرمایل را ارج می‌نهد.. تو نه پاک‌دینی و نه پیش‌بین. آراممان بگذار که اگر نبودید و انقلاب مردم ایران را به تعصب و تفرقه و قومگرایی نمی‌کشیدید...ایرانیان همه کاوه بودند و امروز فریدون ایران را آزاد کرده بود. اگر نبودید قومگرایی و فاشیسم دوباره پا نمی‌گرفت. در شاه نامه کردها آزادی‌خواهانی هستند که چون ما از خورشخانهٔ آژیدهاک گریخته‌اند تا مغزها و اندیشه‌هایشان را نجات دهند تا در کوهستانها بیاندیشند و ایران را نجات دهند. ما ایرانیان دیاسپورا کردهای شاهنامه‌ایم. کردها مثل تو .... مغز‌خوردهٔ ضحاک نیستند! کاش صدای خروش مردم درون ایران را می‌شنیدید چنان‌که شاهنامه می‌گوید:
خروشی برآمد ز ایران به زار
که گیتی نخواهیم بی شهریار

شاه نامه بر سفره‌ات نگذار ... جان!
خواستم اینها را بنویسم اما .... جان از شدت باور به آزادی بیان.. کامنتها را بسته بود

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 25. مارس 2024 - 10:20
نویسنده: اقبال اقبالی
عنوان دیدگاه: نقدی بر نوشته علل شکست گروه مهسا از نگاه آقای مسعود نقره کار
دیدگاه:

https://iranglobal.info/node/186091

نشست مشترک در دانشگاه جرج تاون برای همبستگی ملی ایرانیان، ادامه گام هایی می باشد که در چهار دهه گذشته بکررات برداشته شده است.
بدون تحلیل و شناسایی علل شکست کوشش های پیشین در اپوزیسیون ، نمی توان در مدار بزرگ سیاسی، ائتلافی را شکل داد.
من از اشتراکات این اقدام با پروژه های شکست خورده سخن می کویم تا اذهان عموم را متوجه راهکارهایی سازم که می توانند راهگشای رفع موانع همکاری سه طیف سیاست لیبرالیزاسیون و سکولاریزاسیون، دمکراتیزاسیون و سوسیالیزاسیون گردد.
آزادی، دمکراسی و اجتماع مداری، سه عنصر ضروری و پایه های انقلاب سوم ایران هستند.
هر ائتلاف سیاسی که سیمای نمایندگان سیاسی سه طیف نامبرده را در خود نشان ندهد، می توان در گوهر دمکراتیک آن تردید کرد.
در متن انقلاب بهمن، اسلامگرایان بیاری اهرم خارجی، در صف مقدم سیاست گذاشته شدند.
خمینی شعارهای فریبنده بسیار سر داد، اما ساده لوحان او را باور کردند.
در آنهنگام طیفی از کنشگران سیاسی بر اساس یک اصل درست، مواضع سیاسی خود را تنظیم کرده و در منجلاب سیاست حمایت از فاشیسم اسلامی سقوط نکردند.

ادامه نظر:

نشست مشترک در دانشگاه جرج تاون برای همبستگی ملی ایرانیان، ادامه گام هایی می باشد که در چهار دهه گذشته بکررات برداشته شده است.
بدون تحلیل و شناسایی علل شکست کوشش های پیشین در اپوزیسیون ، نمی توان در مدار بزرگ سیاسی، ائتلافی را شکل داد.
من از اشتراکات این اقدام با پروژه های شکست خورده سخن می کویم تا اذهان عموم را متوجه راهکارهایی سازم که می توانند راهگشای رفع موانع همکاری سه طیف سیاست لیبرالیزاسیون و سکولاریزاسیون، دمکراتیزاسیون و سوسیالیزاسیون گردد.
آزادی، دمکراسی و اجتماع مداری، سه عنصر ضروری و پایه های انقلاب سوم ایران هستند.
هر ائتلاف سیاسی که سیمای نمایندگان سیاسی سه طیف نامبرده را در خود نشان ندهد، می توان در گوهر دمکراتیک آن تردید کرد.
در متن انقلاب بهمن، اسلامگرایان بیاری اهرم خارجی، در صف مقدم سیاست گذاشته شدند.
خمینی شعارهای فریبنده بسیار سر داد، اما ساده لوحان او را باور کردند.
در آنهنگام طیفی از کنشگران سیاسی بر اساس یک اصل درست، مواضع سیاسی خود را تنظیم کرده و در منجلاب سیاست حمایت از فاشیسم اسلامی سقوط نکردند.
از تحلیل تاکتیک های (راهکارهای) سیاسی روز خمینی، استراتژی فردای او را شناختند. زیرا همواره ارتباط ارگانیک میان سیاست تاکتیکی و استراتژی وجود دارد.
ما پس از چهل و جهار سال، در متن انقلاب سوم ایران قرار گرفتیم، انقلابی که شعور سیاسی جامعه، فرهنگ خودباوری شهروند و دخالتگری نهادهای کف جامعه، سرنوشت آنرا تعیین خواهد کرد.
نشست دانشگاه جرج تاون با حضور کنشگران سیاسی، خبر تدوین منشور همپیمانی ملی ایرانیان را در آینده نزدیک اعلام کرد.
ما جامعه ایرانی تجارب غنی در انشاء نویسی داریم که تاًثیرات آنها از محافل خود، بیرون نرفته آست.
چرا؟
برای تدوین منشوری که بتواند پایه همکاری سیاسی طیف های گوناگون قرار گیرد، بایستی جنبش سیاسی و همگانی راه انداخت تا منشور مصوبه، برآیند مشارکت جامعه سیاسی ایران باشد.
از این خاستگاه، گام های ناسنجیده نشست “دانشگاه جرج تاون” نقد می شود.
۱- نخستین انتقاد اینست که تدوین منشور همبستگی ملی، نمی تواند به قیمومیت جامعه سیاسی ایران تعیین شود.
یک منشور ائتلاف ملی می تواند بعنوان “طرح پیش نویس” در سطح جنبش برای چکشکاری و صیقل یابی ارائه گردد.
البته بهترین حالت، دعوت عمومی برای شرکت در تدوین “منشور همبستگی ملی ایرانیان برای برچیدن حکومت اسلامی” بود.
از این طریق می توان کنشگران جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و جنبش شهروندی را در تدوین منشور خود سهیم کرد و اشتراکات سیاسی طیف های لیبرال، دمکرات، سوسیال و چپ را در آن جلوه داد.
۲- “منشور همبستگی ملی برای برچیدن حکومت اسلامی” که تبلور وفاق سیاسی جامعه شهروندی باشد، می تواند بعنوان سندی تاریخی، سازماندهی تشکیل کنگره ملی را در دستور کار خود قرار دهد.
در یک روند تعریف شده، باورمندان به سند همبستگی ملی، بر اساس برابرحقوقی کنشگران سیاسی، کنگره را تدارک می بینند و منتخبین کنگره با اختیاراتی که به آنها داده می شود، هماهنگی و پاسخ به نیازهای انقلاب”زن زندگی آزادی”، مدیریت سرنگونی حکومت اسلامی و انتقال قدرت به مردم را میسر می سازند.
۳- پس از تشکیل مجلس موسسان نظام نوین و انتقال قدرت به نمایندگان ملت، مسئولیت گروه کنگره ملی خاتمه خواهد یافت.
خلاصه کلام:
ملاحظات در مورد تدوین منشور سرنگونی و آزادی مردم و ایران چنین اند:
نخست- تدوین “پیش نویس منشور” در روندی که محصول خرد جمعی جامعه سیاسی باشد.
دوم- دعوت از جنبش زنان، کارگران و دانشجویان تا با طرح و دخالت دهی نظراتشان در منشور آزادی مردم و ایران، اثر انگشت خود را پای یک سند تاریخی بگذارند.
سوم- گام پس از تدوین منشور، می تواند تشکیل کنگره سراسری ایرانیان در برونمرز (علنی) و درونمرز (مخفی) باشد.
اقبال اقبالی
12.02.2023
www.tribuneiran.org
تاریخ: دوشنبه, 25. مارس 2024 - 04:57
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

برای ما گربه نره روباه مکار نشید دست از سر این پینوکیو(مردم) بدبخت بکشید

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 19:57
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: پاسخ به آقای مجتبی طلائیان
دیدگاه:

 در مورد روشنفکرانی که رضاشاه را در این کار یاری کردند یک گوگل سرچ بکنید کلی مطلب پیدا میشود.  بخصوص اگر بنویسید «کشف حجاب رضاخان» گوگل منابع رسانه های جمهوری اسلامی را ردیف می کند که به «افشای روشنفکران غرب زده» که رضاشاه را یاری کردند بر میخورید. بقیه را در ادامه نظر مطالعه بفرمایید.  چیز جالبی است. نام ها را میتوان آنجا فراوان یافت که مشخص میشود روشنفکران آن دوران را اغلب فرنگ رفته ها و درس خوانده ها فرزندان متمولین و آقازاده های قاجارها که فرنگ رفته یا درس خوانده بودند تشکیل میدادند. ما بیشتر به نامهایی مثل کسروی و پروین اعتصامی و ایرج میرزا ملک الشعرای بهار علی اصغر حکمت و..  ولی بسیاری دیگر هستند که ما کمتر نام شان را شنیده ایم.  اما برای ما نسل های معاصر کنش نیروهای سیاسی و روشنفکران در مقابل اجبار حجاب آخوندها چه بوده است؟ این سوال برای ما مهم است. نوشين احمدی خراسانی (حجاب و روشنفکران، تهران، ۱۳۹۰) تحلیلی از  برخورد روشنفکران با موضوع حجاب زنان در دوره های مختلف تاريخ معاصر ايران را به بحث میکشد. مینویسد روشنفکران زن از قبیل صديقه دولت آبادی و يا زندخت شيرازی و يا پروين اعتصامی موافق سياست تحميل بی حجابی از سوی دولتی که نقش «پدر» با اقتدار را ايفا می کرد، بودند. کاظم زاده ایرانشهر و افضل وزیری موافق آزادی انتخاب بودند اما اجبار را رد میکردند. اما نقل کتاب در مورد نیروهای چپ پس از انقلاب و حجاب اجباری جالب است ادامه در بخش ادامه نظر

ادامه نظر:
 در مورد روشنفکرانی که رضاشاه را در این کار یاری کردند یک گوگل سرچ بکنید کلی مطلب پیدا میشود.  بخصوص اگر بنویسید «کشف حجاب رضاخان» گوگل منابع رسانه های جمهوری اسلامی را ردیف می کند که به «افشای روشنفکران غرب زده» که رضاشاه را یاری کردند بر میخورید. چیز جالبی است. نام ها را میتوان آنجا فراوان یافت که مشخص میشود روشنفکران آن دوران را اغلب فرنگ رفته ها و درس خوانده ها فرزندان متمولین و آقازاده های قاجارها که فرنگ رفته یا درس خوانده بودند تشکیل میدادند. ما بیشتر به نامهایی مثل کسروی و پروین اعتصامی و ایرج میرزا ملک الشعرای بهار علی اصغر حکمت و..  ولی بسیاری دیگر هستند که ما کمتر نام شان را شنیده ایم.  اما برای ما نسل های معاصر کنش نیروهای سیاسی و روشنفکران در مقابل اجبار حجاب آخوندها چه بوده است؟ این سوال برای ما مهم است. نوشين احمدی خراسانی (حجاب و روشنفکران، تهران، ۱۳۹۰) تحلیلی از  برخورد روشنفکران با موضوع حجاب زنان در دوره های مختلف تاريخ معاصر ايران را به بحث میکشد. مینویسد روشنفکران زن از قبیل صديقه دولت آبادی و يا زندخت شيرازی و يا پروين اعتصامی موافق سياست تحميل بی حجابی از سوی دولتی که نقش «پدر» با اقتدار را ايفا می کرد، بودند. کاظم زاده ایرانشهر و افضل وزیری موافق آزادی انتخاب بودند اما اجبار را رد میکردند. اما نقل کتاب در مورد نیروهای چپ پس از انقلاب و حجاب اجباری جالب است ادامه در بخش ادامه نظرنان تحصيل کرده هم فعالانه در گفتمان سازی عليه زن مدرن شرکت کردند. کتاب به چگونگی شکل گيری روند اجباری شدن حجاب به رغم مقاومت بخشی از زنان در ابتدای انقلاب می پردازد. بخش بزرگی از احزاب و سازمان ها و روشنفکران نزديک به آنها که در گير مبارزه «ضد امپرياليستی»، «ضد سرمايه داری وابسته» و يا «ضد انقلاب» و «ملاکين» بودند در عمل مبارزه برای دفاع از آزادی پوشش و حجاب زنان را غيرعمده و حتی بی اهميت تلقی می کردند. بیاد دارم که تظاهرات زنان برای حفظ حقوق شان با تمسخر بچه های چپ و مجاهد روبرو میشد و یا در شعار «یا روسری یا توسری» همراهی میکردند و یا بی اعتنا بودند.

نويسنده به شماری چند از اين برخوردها از جبهه ملی و نهضت آزادی تا چريک های فدايی خلق، حزب توده و يا سازمان پيکار و اتحاديه کمونيست ها اشاره و يادآوری می کند.

برای مثال مريم فيروز عضو کميته مرکزی حزب توده ايران در برابر کسانی که دل نگران حقوق زنان هستند اعلام می کند که «در تاريخ ايران کسی همانند خمينی پيدا نشده است که زن را آن گونه که در خور مقام اوست ارجمند دارد». سازمان چريک های فدايی خلق بر اين باور است که «نمايندگان وابسته به انحصارهای امپرياليستی می کوشند تا به مخالفت با مسئله حجاب، خود را طرفدار آزادی، بخوان بی بند و باری زنان، قلمداد کنند» و يا قدسی قاضی نور نويسنده پرآوازه بر اين باور است که «برای زنان عروسکی که تمام فکرشان، خواسته شان و وقتشان صرف زيباتر شدن بوده، روسری کار نهايی است؟ با بستن يک روسری فکر نکنيم که زنان و دختران ما از حالت عروسکی به در می شوند...»
اگر کسی به دنبال خرده گرفتن از رضاشاه باشد کافیست که بگوییم از اون آدم قلدر بی سواد انتظاری بیش از این نمیرفت اما تو آدم باسواد روشنفکر انقلابی چپ چرا؟ تو چرا از حقوق زن دفاع نکردی؟ پاسخ ساده است.. شعورش نمیرسید و حقوق بشر نمی فهمید.
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 16:53
عنوان دیدگاه: بلاهتی که زرنگ خان متکبّر را به زمین خواهد زد!
دیدگاه:

درووود بر آقای تاج الدّینی گرامی!

حرفهایی از لب پنجره شیشه شکسته و چارچوق پوسیده.

تصوّر نکنید که خصومت با تاریخ و فرهنگ ایرانیان، عمرش از دوران اقتدار خلفای الله از حدود چهل و پنج سال پیش تا امروز آغاز شده است. خیر اینطور نیست. جنگ زماداران نالایق و بی فرّ علیه بُنمایه های فرهنگی و تاریخی و پیکارهای مردمی به قدمت تاریخ حضور و وجود ایرانیان است. از عصر میترائیسم تا همین دقیقه که ملاحظه می فرمایید. در گذشته تا قبل از اقتدار اخانید، مبارزه در لایه های پنهان و رگ و پی جامعه ایرانی به شکلهای مختلف ادامه داشت. از تحریف و تقلیب «نامها و متون گرفته تا مصادره به مطلوب کردنهای دلبخواه و به حساب و کتاب خود نوشتنهای زحمات فکری و پژوهشی و ابتکاری متفکّران و شاعران و نویسندگان و غیره و ذالک ایران  و همچنین سند جعلی صادر کردن برای اموالی که هرگز به غارتگران و خاصمان میهن و مردم، هیچ تعلّقی نداشته اند».

ادامه نظر:
اتّفاقا یکی از نتایج بسیار مثبت اقدامهای خشونتی و جنگ سیستماتیک حکومتگران و ارگانهای تابع آنها علیه فرهنگ و تاریخ ایران در این نکته کلیدی نهفته است که به قول معروف، فوّاره چو افشان شود، لاجرم سرنگون میشود. شما هر چقدر طنابی را بکشید، آخرش پاره خواهد شد. هر چقدر باری بیش از ظرفیتش بر چیزی بگذارید، آخرش فرو خواهد ریخت. آدمی که خودش را خیلی خیلی زرنگ میدونه، آخرش کلاه گشادی سرش خواهد رفت. از اینگونه امثله در تمام جوامع دنیا فت و فراوان است و مصداق عینی و ملموس و رویدادی نیز داشته اند. روسهای بلشویکی بیش از هفتاد سال تمام تلاش کردند که مردم روسیه را مثلا کمونیست طبق مدل حزبی کنند، آخرش چی شد؟. چینیها فقط عکس داس و چکش و قرمزی پرچم را به حیث سقفی بر سر منزل خودشان آویزون کرده اند، امّا سراسر جامعه و مناسباتش در تمام جلوه های پیداری و ناپیدایش بر شالوده تفکّرات «لائوتسه و کنفوسیوس و دیگر متفکران و فرزانگان چینی» اداره میشود تا همین الان که میبینید. نازیستها تلاش کردند که مردم آلمان را از لحاظ نژادی خالص کنند، آخرش چی شد؟. همینطور فاشیستها در ایتالیا، آخرش چی شد؟. و الی آخر.
اگر فرض را بر این بگذارید که آخوندها پانصد سال دیگر بر ایران حکومت خواهند کرد به دلیل اینکه طیف «کنشگر و تحصیل کرده ایرانی»، هنوز خودش را به نام «ایرانی» نمیشناسد و دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهد که چه خطر هولناکی بیش از چهل و پنج سال آزگار است در بیخ گوشش کمین کرده و همچون خوره به جانش افتاده است و مدام در بیابانگردیهای دور دنیا برای «سکولار، لائیسیته، آته ایسم، دمکراسی و امثالهم» با زبانی از حدقه درآمده له له میزند، و همچنان خوار و زار مونده است، یک چیز را هرگز از یاد نبرید و آن هم اینکه «سُرخی» را هیچکس نمیتواند از برگ گل بزداید و آن را علیحده و مجزّا از گل سرخ به همانشیوه که خودش میخواهد رنگ آمیزی کند. هسته و مغزه چیزی که گوهرش سرخی است، در هر مرتبه شکوفا شدن به رنگ سرخ در خواهد آمد. اسلامیّت نوع تفسیر و تعبیر ایرانی اش که همان تشیّع باشد، تا ابد به حیث «زیر مجموعه فرهنگ و تاریخ ایران» خواهد ماند؛ ولی هیچگاه و هرگز نخواهد توانست که «هویّت فرهنگی و تاریخی ایرانیان» را متعیّن کند؛ ولو در طول تاریخ امروز و فرداها با کاربست شمشیر و گیوتین به دست انواع و اقسام متولیّان و جلّادان الهی اش مصدر آمریّت باشد.
چیزی که در این کشاکش فرهنگی مابین مردم ایران در جامعیّت وجودی و حکومتگران عقیدتی خفته در باتلاق اسلامیّت به شدّت شایان نکوهش است، نقش «مدّعیان تحصیلی و کنشگری و پژوهشگری» است که نمیدانند چه خاکی به سر خودشان بریزند؛ زیرا تا امروز نتوانسته اند به یک پرسش ساده، پاسخ فردی بدهند و آنهم اینکه: «من ایرانی کیستم و چیستم؟». هر گاه طیف تحصیل کرده و کنشگر ایرانی آموخت که به چنین پرسشی پاسخ درخور بدهد که محصول کنکاویها و تامّلات فردی خودش باشد، مطمئن باشید که پروسه اضمحلال و محو شدن اسلامیّت نوع شمشیر اقتلویی برای همیشه و ابد از سرزمین ایران اتّفاق خواهد افتاد و متعاقبش نیز ایران و ایرانیان به همان جایگاهی صعود خواهند کرد که از سپیده دم تاریخ خودشان در گستره فرهنگ جهانی، لیاقتش را داشته اند. در اروپا، متفکّری به نام «رنه دکارت» از خودش پرسید که «من از کجا میتوانم تشخیص بدهم که شناختهایم متّقن هستند؟». با یک ستوال ساده، سراسر زیر و بم جوامع اروپایی را متحوّل کرد و به راهی انداخت که نزدیک به پنج قرن است برغم تلاطمهایی خاص خودشان همچنان در حال تحوّل و دگرگشتهای نو به نو هستند. ما هنوز به طرح «پرسش خودمان» نیز هیچ راهی پیدا نکرده ایم؛ چه برسد به آنکه بخواهیم طرحش کنیم و در صدد پاسخش بر آییم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 16:36
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دبیرکل که توسط صدرالامرای جهان جناب نتانیاهو که حکم اخراج گرفت.!
دیدگاه:

تعجب میکنم که هنوز دست بردار نیست. آقاجان وقتی نتانیاهو میگه اخراجی یعنی کارت تمامه و دستور ایشان فصل الخطاب است. یعنی خود خدا هم نمیتوانه جلوی دستور ایشان را بگیره.تا چه رسد به هفت میلیارد نفوس کره زمین.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 16:28
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بالاخره بعد از 45 سال یواش یواش و پاورچین پاورچین داریم میرسیم ب
دیدگاه:

به سخن بزرگمردی که 45 سال پیش چنین روزی را میدید. اینست روشنفکر و سیاست مدار لایق.
شخصی که گفت « اینها میخواهند ایران را بنابودی ببرند ولی من میایستم که نگذارم».
بله دکتر شاپور بختیار. بنظر من ایرانیان باید مجسمه چنین مردی را در خانه داشته باشند و هر روز باو درود بفرستند و به مخالفینش لعنت.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 15:29
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

مغز فاسد شازده اسدالله میرزا…
مغز فاسد شازده اسدالله میرزا، كه فكر مي كند با امدن ترامپ ، ايران آزاد خواهد شد...دوستعلی خان اگر پوتین ده تا سیاست مدار مثل تو داشت الان مثل خر ت باتلاق گلوبالیست ها گرفتار نبود بابام جان

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 15:25
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دروغ چرا تا قبر آآآآ
دیدگاه:

والله بابام جان دروغ چرا ما که با چشم خودمان ندیدم ولی ما یه همشهری داشتیم که به خمیر گیر گفته بوده.. همه بدبختی های مملکت غیاث آباد قم از گور بابای اینه بعد هم در گوش طاهره زن شیرعلی قصاب نجوا کرد بود...مراقب حرامزاده باشیم

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 14:52
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: مغز فاسد شازده اسدالله میرزا…
دیدگاه:

مغز فاسد شازده اسدالله میرزا، كه فكر مي كند با امدن ترامپ ، ايران آزاد خواهد شد

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 14:29
عنوان دیدگاه: شتر سواری دولا دولا نداره!
دیدگاه:

درووود!

مختصر و تعجیلی و ختم کلام.

معمولا شخصی را که مرتکب جُرمی/خلافی/جنایتی میشود و فرض کنیم، دله دزدی کرده و یه دو تا ادکلن از عطرفروشی سرقت کرده است و سپس او را حسب شکایتنامه شاکی به دادگاه احضار میکنند، قاضی، متناسب با جُرمی که مرتکب شده و اسناد و مدارک و شواهد و فلان و بیسار در دسترس هستند، مطابق قانون، مُجازاتی را تعیین میکند. خواه جریمه نقدی باشد. خواه حبس باشه. خواه کارهای عام المنفعه. خواه اگر مجرم نیست،  تبرئه اش کنه. تا امروز من در جایی نخوانده ام یا ندیده ام که بعد از ابلاغ حکم قاضی، یک دفعه وکیل متهم یا فک و فامیلش از جا بلند شوند و با عربده و داد و فریاد و کف بر لب آوردن، یقه درانی کنند و داد بزنند بر سر قاضی که چرا فقط این را محکوم میکنی، چرا فلانی را محکوم نمیکنی که رفت بانک محل را برید. چرا غلومعلی را محکوم نمیکنی که رفت خزانه را غارت کرد. چرا فلانی را محکوم نمیکنی که تریلی تریلی جواهرات مملکت را غارت میکنه و در بانکهای خارجی تلنبار میکنه. همینطور الی آخر. بالام جان! گوز، چه ربطی به شقیقه داره؟.

ادامه نظر:
از قدیم الایّام گفته اند و رایج است که «آدم زنده به وکیل و وصی محتاج نیست، خودش میتونه حرف بزنه».
یه فردی به نام «فرّخ نگهدار»، یه حرفهایی با ادّعای کنشگر سیاسی بودن تحریر و منتشر کرده است. به دلیل اینکه سائقه قدرت طلبی و جاه پرستی و فضولی خودش را در «سیاست» که هیچ سر رشته ای از آن ندارد، دخالت داده و چنانچه مثلا از سر مناسباتی یا بده بستانهایی یا غفلت مردم، مصدر قدرت بشه و بخواهد تعیین تکلیف کنه که مردم چکار بکنند و چکار نکنند و تصمیماتش را اجرا کنند، من به حیث شهروندی که مستقیما مشمول تصمیمهای سیاسی ایشون خواهم شد، حقّ مسلّم خودم میدانم که نسبت به تصمیمها و گفتارها و ادّعاهایش موضع انتقادی بگیرم. این حقّ طبیعی و ذاتی و مادرزادی من است و هیچ احدّالنّاسی آن را به من نداده که بخواهد از من بازپس بگیرد. متوجّه هستی چی میگم یا نه؟.
در ثانی، مگه مردم یا اشخاص منفرد و دیگرانی، بچّه صغیرند که شما به خودتان اجازه میدهید برایشان تعیین تکلیف کنید؟. آقای «اقبالی» خودش شعور و فهم و دانش کافی دارند و میتوانند قضاوت کنند. من تا امروز به هیچکس دیدگاههایم را تحمیل و تلقین و تزریق نکرده ام همچون جنابعالی و همپالکیهای عقیدتیتان که شبانه روز میخواهید عقیده نخ نما و پوسیده و بی پایه و منطق خودتان را به دلیل مثلا سابقه مبارزه و داغ انواع و اقسام اوینها و قزل حصارها را بر تن و روح داشتن زوچپان کنید.
آقای نگهدار، خودش سواد خوندن و نوشتن داره. میتونه راحت بیاد و در برابر دیدگاه من و صجبتهای آقای «محقّقی گرامی»، موضع بگیرد؛ یعنی اینکه به مواردی که من ذکر کرده ام بپردازد: یکی در باره دلایل خلاف نظرات من، یکی نیز در توضیح و تشریح دلایل برای مواضع خودش. سکوت او دلیل بر این نیست که من نیز سکوت کنم و هیچی نگم. همین قطره قطره سکوت کردنها بود که سیلاب باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی را بر گردن صغیر و کبیر ملت ایران، حاکم بلامنازع کرد. اگر دیگران به خودشان زحمت نمیدهند یا شهامت و بصیرت و مسئولیّت فردی و جمعی را نمیشناسند و هیچی نمیگوند، من این کاره نیستم بالام جان. من همچون آدم به قادر مطلق و جبّار در جنّت الهی اش، لگدی محکم زدم و حتّا پا را فراتر از پدرم گذاشتم و کلّ مرحمتش را به «جوی» فروختم: «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت .... ناخلف باشم اکر من به جوی نفروشم».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 14:09
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

در نقد کثافت کاری جدید صفحه اینستاگرام وزارت خارجه آمریکا، بییار مراقب باشیم سویه حملات به سمت غرب ستیزی نچرخد. مفهوم غرب در کلیت آن بسیار گسترده است و مانند هر تمدنی خیر و شر آن در هم تنیده است. غرب منشا انبوهی از خوبی ها برای بشریت بوده است، درست مثل شرق.
‏نوک تیز پیکان حمله تان را به سمت ⁧‫گنداب_رسانه‬⁩ ها و گلوبالیستهای اهریمن سرشت نشانه روید.
‏اینها منبع شر و فساد و خسران بشریت اند …بسیاری از غربی ها، خود قربانی این سیستم مخوف اهریمنی اند

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 12:57
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: چنگيز؛ نوروزتان پیروز…
دیدگاه:

چنگيز؛ نوروزتان پیروز. سپاسگزار
موضوع جالبی. به خصوص تقابل نگاه انترناسیونالیستی کمونیسم روسی و ناسیونالیستی در موضوع فرهنگ و ساختن انسان طراز نوین به قیمت حذف هویت ملی. هنوز هم این نگاه در میان چپ سنتی وجود دارد.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 12:55
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شيدا : رود بیکران به…
دیدگاه:

شيدا : رود بیکران به ابوالفضل و کیانوش گرامی و عزیز
با دیدن  منزل زیبای جناب ابوالفضل خاطرات زیبای گذشته برایم زنده شد
نوروزتان پیروز
💚🤍❤️

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 06:08
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: چرا فرخ نگهدار؟
دیدگاه:

سالام
بعضی ها فقط درمورد بعضی افراد وتفکرات می نویسند،
چرا فرخ نگهدار را به این شدت کوبیده،
ولی درموردمجاهدین خلق و فرستادن
جوانان و نوجوانان به قتلگاه توسط
رجوی چیزی نمی نویسید؟
چرا درمورد باستانگراهای همه خائن و
برپا کنندگان تفکرپان فارسبسم و جاعلان تاریخ وهویت و داشته های
مردم ایران چیزی نمی نویسید؟
چرا درمورد ستون‌های بتنی تخت جمشید اشرف پهلوی چیزی نمی نویسید؟
چرا درموردصدسال جنایت فرهنگی و ژنوساید درایران چیزی ننوشته و اینهارا
درسایه نگه میداری؟
من هیچ وقت درهیچ جا ادعایی برمدرک
داشتن، وخود لیدر دانی،چیزی ننوشته ام،
ولی شما ها خودرا مسیح ترپاپ درهمه
چیز قلمدادمیکنید
سواد بمدرک نیست،
سواد در ذوب شدن در کوره های فرهنگی احزاب غرب وشکل گرفتن نیست.
همه فیلسوفان راردیف کنید تا
خودرا دانشمند نشان دهید،این سوادنیست،
بلکه در کوره دشمنان ملت خودشکل گرفتن است.
تنها راه حل بحران فلسطین را ایرانی
وتئوری خودمیدانید،
من با نام شخص ،شخیص کاری ندارم،
بلکه باتفکر غلط اندرغلط کار دارم،
منو درزمان شاه چندبار بازجویی کردند،
وتهدید،ولی نتوانستند،
پرونده قابل قبول خود را ارائه تا دادگاهی شوم،
درجمهوری اسلامی نیز همچنین،
شما چی کردید،
کنارگود ایستاده حکم اعدام ثادرمیکنی،
یا مشکل ایران وخاورمیانه را با تفکر
سوخته ماسونی فاشیستی ،باستانگرایی استعمارگران حل میکنید.
شما تئز های خودرا بنویسید،
بگذارید،منهم نظرات وانتقاد هایدخودرا
برتفکرات جاری و تلقینی وانحرافی
بنویسم ،
نه توهینی میکنم ونه حکم اعدام صادرمیکنم،
فقط تلاش میکنم،روشنگری کنم.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 24. مارس 2024 - 01:28
عنوان دیدگاه: علّاف و بیکار!
دیدگاه:

درووود!

حرفهایی مختصر برای آونگ ماندن بین زمین و آسمان!

آقای فرّخ نگهدار، به هیچ وجه، دفاعپذیر نیست؛ بلکه مستحق سرزنش و نکوهش ممتد است؛ زیرا رفتارها و گفتارهایش بر هیچ استدلالی و منطقی و برهانی قویمایه استوار نیستند. کنشها و واکنشهای وی نیز تا امروز سوای نتایج رسوا آمیز، هیچ چیز دیگری نداشته اند حتّا برای خودش. شما اگر انتقادی یا تبریک و تهنیتی نسبت به رفتارها و گفتارهای آقای نگهدار دارید، لطف کنید و انتقادهای خودتان را بنویسید. کاری نداشته باشید که دیگران چه گفته اند یا میگویند.

در ضمن، معمولا در باره/در خصوص/در زمینه/ در حول و حوش چیزی یا شخصی صحبت میکنند؛ نه روی شخصی/فردی/موجودی!!؟

ادامه نظر:
«فردوسی» که جای خود دارد و تقریبا به تاریخ نه چندان کهنسالی تعلّق دارد. فقط من مانده ام که چرا فلاسفه و متفکّران و دانشمندان و استادان دانشگاههای اروپا و آمریکا، اینقدر احمق و بیشعور مانده اند و همچنان ابله هستند و به «کلاس درس منطق و استدلالهای برهان قاطعی» جنابعالی نیامده اند و نمی آیند تا حدّاقل از شما یاد بگیرند که امروزی و up to date صحبت کنند و اینقدر دنبال دک و دالانهای «هومر و هزوید و افلاطون و سقراط و ارسطو و بدتر از همه، پیش سقراطیانی» که بیش از دو هزار و پانصد سال پیش میزیستند،؛ یعنی هزار و پانصد سال قبل از فردوسی، مدام سرک نکشند و برای اینکه بتوانند کرسی دانشگاهی به دست آورند و در باره آثار و افکار تک تک آنها بحث و تفحّص و تحقیق کنند و بیندیشند، اینقدر رقابتهای سخت و کمرشکن با همدیگر نمیکردند؛ آنهم برای اخذ کرسی در یکی از دانشگاههای فکسنی دنیای باختر زمین. نمیدانم چرا هیچکس به چنین استادانی نمیگوید، « آهای باستانگرایان و عقب ماندگان یونان زده!؟. لطفا تشریف بیارید به کلاس آکادمیک ما که در آن، علوم ازلی-ابدی تدریس میشه و نتیجه ملموس و عینی اش نیز نامش ولایت مطلقه فقیه است». نمیدانم چرا هر گاه در باره ایران و تاریخ و فرهنگ و بزرگان آن، صحبت میشود، جنس ما گویا خار داره و به مزاج آدمای کمپلکسی نمیسازه. حضرات همچون کنشگرانشان وظیفه خود میدانند شبانه روز تابع و دنباله رو و نشخوارکن جویده ها و تف شده های دیگران باشند. حضرات حتّا پشه نیز اگر پرواز کند، آن را زیر سر «فارسها» میدانند! و توطئه اتاقهای مافیایی سیا و اینتلیجنس سرویس و موساد و ک.گ.ب و فلان و بیسار. آخرشم معلوم نیست در تاریخ ایران از کدام «فارسها» صحبت میشود. احتمال قریب به یقین، «فارسهایی مثل: خوارزمشاهیان، صفویان، قاجاریان، افشاریان، سلجوقیان، آق قویونلو و قرا قویونلو، آل اینجو، آل جلایر، ایلخانان، گورکانیان و دهها سلسله دیگر» که حسب معلومات اکابری و حجره ای من – نه دانشهای مدرن حضرات از ما بهترون در نامدارترین دانشگاههای جهان- ، همه نود و هشت درصد سلسله هایی که بر ایران حکومت کردند و به فارسی سخن گفتند و نوشتند «ترک و لر و مازندرانی و گیلک» و بیشتر از همه «ترک» بوده اند. نمیدانم این «فارسها» که اینقدر ملعون و منفورند، کیانند و کجایند؟.
اگر علّافیید و بیکار، به جای اینهمه پرت و پلاگویی بردارید اگر چیزی میدانید و حالیتان است یک دستور زبان ترکی بنویسد که خیلی به ادبیات ترک و دانش آموزان مشتاق زبان آموزی کمک شایان خواهد کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 22:19
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: درلفافه دوست ظاهرمیشوند
دیدگاه:

سالام
جناب اقبالی عزیز،بانوشته های شما چندین سال است ،آشنایی دارم،
تعدادی کارشان الکی به به چه چه گفتن
است،
تاخودشان ونظرات آغشته به عوامفریبی
جا اندازند،
هرچندکه ،شماهم مقداری گرایش به ناسیونالیسم کور دارید،
ولی بازهم ناسیونالیسم شما آلوده نیست
منطق شما قابل تجدیدنظر،واصلاح است،
ولی آنها عمدا با خودلیدر دانی توهمی
فکرمیکنند،هیج کس آنهارا نمی بیند.
بهمین دلیل ،،
بشما این اخطاررا میکنم،
باستاگرایی وپان ایرانیسم کور وعقب
مانده اصلی ترین آفت این ملت است،
درصدسال گذشته این تفکرضدانسانی
وضدایرانی راعملا دیده ایم،
بانام شاه وطن،ایران،اسلام،احساسات ،
میهن،کوروش پرستی،فردوسی پرستی،.
دم ازعدالت عدل علی،اقتصاد توحیدی .
حزب الله ،همه رادیده ایم.
ازتفکرسسدضیا طباطبایی، سیدحسن
تقی زاده، سیداحمدکسروی،محمودافشار،
ایرج افشار،محمدعلی فروغی،بهار،اقبال
آشتیانی،کارنگ،خانلری،سیدجوادطباطبایی، بگیر تا حجت کلاش،ازهادی غفاری،
تا زهراخانم،ازقوچانی،تا جلایی پور،
از محسن پزشکپور،تا بیغش،
اینها همه و بلکل عاملان و آمران سازمان‌های امنیتی کشورهای مسیحی
استعماری بودند.
دراین ۴۵ سال هم ،انواع واقسام شان
رادیده ایم.
اسرائیل، جا پایی برای آشفته کردن منطقه برای فروش سلاح میباشد،
ازاین نوع پروژه ها زیادداشتیم،
تفکر پان ایرانیسم پان فارسی هم
همچون پروژه اسرائیل بوده ،
وهیچ فرقی باهم ندارند.
بازهم عرض میکنم ،مواظب دام گستران
جدیدبانام باستانگرایی باشید.
که اینها بدتراز شاه وشیخی بوده ،
وخطرناکترند.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 17:48
عنوان دیدگاه: استعداد داشتن، هنوز اندیشیدن نیست.
دیدگاه:

درووود!

مختصر و گذرا.

من منظور شما را از «نوآوری» نمیفهمم. اگر منظورتان، تحقیقات نو در باره کهنه گفته ها و کهنه شده هاست، که اینگونه کتابها و رساله ها و مقالات به هر زبانی نیز نوشته شوند حتّا زبان فارسی، باز هیچ سنخیّتی با «نواندیشی و زایش افکار و ایده های فردی» ندارند. تا جایی که من به تولیدات قلمی ایرانیان به زبانهای بیگانه دسترسی دارم، چیز دندانگیری کشف نکرده ام که بگویم «ایده ای نو» در آثارشان مطرح شده است. اساسا اگر  ایده ای نو یا افکاری بدیع که هیچ سبقه ای نداشته باشند و ایرانیانی در باره آنها یا در باره موضوعات رایج و حادّ بشری آنقدر ژرفاندیشیده باشند که ابعاد تاریک موضوعی را توانسته باشند، شفّاف در کلمات فردی عبارتبندی کنند، مطمئن باشید که اروپائیان آنقدر تیز بینند که فوری متوجّه قضیه خواهند شد و به مطرح کردن چنان ایده ها و افکار همّت خواهند کرد کماکان که در نگرش به اسلاف خود شان که در کشف و شناخت «ابوعلی سینا و رازی و خوارزمی و خیّام و دیگران» همّت کرده بودند، اینها نیز برای معرفی و شناخت ایرانیان معاصر اقدام میکردند.

ادامه نظر:
من به هیچ وجه، منکر استعداد ایرانیان نیستم. ولی صرف داشتن استعداد به معنای «استقلال فکر و رادمنشی در داوری کردن و قائم به ذات بودن بدون تکیه به آئوتوریته های معروف و سرشناس و همچنین هراس نداشتن از آنها» نیست. «ایده ها و افکاری که بدیع باشند» حتّا اگر در دوران متفکّر، شناخته و کشف نشوند، به دلیل اصالت و مایه دار بودنشان، دیر یا زود در تاریخ فرهنگ بشری، شناخته خواهند شد.
نکته دیگری که برای من حائز اهمیّت است، این است که اگر کسانی تصوّر میکنند که «فکر نو و ایده هایی بدیع »دارند، باید آنقدر دلیر باشند که افکار خود را به زبان ملّتی بنویسند که از دامن آن برخاسته اند؛ زیرا هدف از اندیشیدن، موثّر بودن بر ذهنیّت انسانها در سمت و سوی شناخت متّقن و مستدل برای آزاد شدن از کژفهمیها و جهالتها و خرافات و تلقینات و امثالهم است. اگر «کانت، هیوم، لاک، دکارت، اسپینوزا، شوپنهائور و کثیری دیگر از متفکّران»، افکار و ایده های خود را به زبان مردم خود نمینوشتند، مطمئن باشید که جوامع بشری در همان دوران قرون وسطی به بن بست ابدی رسیده بودند و تمام. اینگونه متفکّران برغم آنکه به بسیاری از زبانهای بیگانه تسلّط شگفت انگیز داشتند، تشخیص دقیق و صحیح و منطقی دادند که افکار و ایده هایشان را به زبان مردم خود بنویسند.
حال اگر ایرانیانی هستند که تصوّر میکنند «افکار و ایده های بدیع» دارند، این گوی و این میدان. با دلاوری بیایند و به زبان فارسی، آثار خود را منتشر کنند و در اختیار هموطنانشان بگذارند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 16:01
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بحث روی فرخ نگهدار
دیدگاه:

راستی چرا،ماها وسیاسیون ایران اینهمه
سطحی نگرهستند؟
حتی به تحلیل های خود قدری فکرنمیکنند؟
طرف آمده مثلا به نوشته آقای نگهدار
انتقادکند،
حتی فکرنکرده، که شاید ایشان درزمان
درزمان تشکیل سازمان چریکی فداییان
دراین فکرنبوده است.
وبعدا به فداییان پیوسته است.
که چرا ایشان درزمان حرکات چریکی
ازاین تحلیلی ها نکرده است!!
بابام جان،تغییرتفکر بستگی به مراحل سنی وشرایط دارد،
چندنفری نظرداده و هدفشان فقط کوبیدن ایشان بوده است،
اگرنظرمن رادرموردنوشته ایشان بخوانید،منهم به ایشان انتقادداشته ودارم،
ولی بامستندات غیر مغرضانه،
اگرایشان، نگهدار،درچهل سال پیش گیر
کرده و ازنظرش عدول نکرده،
شما که خودبه ۱۰۰۰ سال پیش به فردوسی پرستی ،به ۲۵۰۰ سال پیش به
باستانگرایی برگشته اید،
چرا کشتارخاوران رابگردن ایشان می اندازید؟
اتفاقا ،همفکران شما دونفربانام اسلام
ولی پان فارس شعوبیه وایرانشهری
این جنایت را بنام اسلام کردند.
شماها چرا آدرس عوضی میدهید؟
اینها اسلامی نیستند،
بلکه پان فارس شعوبیه و ایرانشهری درلباس آخوند وبنام اسلام این جنایت
رامیکنند ،
بازخدا پدر رهبران فداییان اکثریت رابیامرزد،
پاتکی زدند،طرفداران فداییان را همچون
مجاهدین ورجوی به قتلگاه نفرستاند،
اگر موضع گیری بموقع فداییان اکثریت
نبود،هزاران نفر از فداییان را پان فارسهای شعوبیه وایرانشهری همچون
مجاهدین کشتارمیکردند.
تعدادی کنارگود ایستاده ،لنگش کن میکنند،
این آقایان یکی ،جریان مهسا امینی را
راه نجات ایران اعلان کرده است
مثل اینکه مقاله محسن کردی رانخوانده
که بداند جریان مهسا امینی، در اتاق فکر سازمان سیا و اداره اطلاعات مهندسی شده و درایران اجراگشته بود.

ادامه نظر:
نکنه ،شماهم در داخل این پروژه میباشید؟
اگرداخل این پروژه هستید،؟
پس خون جوانان این جریان بگردن شماهاست،
آیا، ،تخم مرغ های نقاشی شده ،بتوسط
خانم فاطمه داداش زاده درتبریز به
خط تورکی اورخون را دیدید؟
نکنه کورچشمی گرفته و شماهم آن حرف..
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 14:27
عنوان دیدگاه: بی وجدانی و بی شخصیّتی
دیدگاه:

مجدّدا درووود بر ابوالفضل عزیز!

تحشیه ای نامتعارف و تلخگونه!

بی شکّ برای ایرانیانی که وجدان بیدار دارند و هنوز مسئولیّت در خون رگهایشان جاری و شاداب است، این سوال مطرح خواهد شد که اگر آقای «نگهدار» از «اصلاحگری»، فهم و درکی اسلوبی و ریشه ای و منطقی داشتند و دارند، چرا و بر شالوده کدامین دلایل متّقن و مستدل در همان دوران پادشاهی محمدّ رضا شاه به دنبال اصلاحگری سیستم شاهنشاهی نرفتند؟.  مگر نبودند مبارزان مایه دار و فرهیخته و با شعوری که حتّا جان خود را بر سر تصمیم خود گذاشتند و یقین داشتند که میتوان تغییراتی کلیدی را در ساختار سیستم شاهنشاهی اجرا کرد و پیش برد؟. چرا آقای نگهدار، نه تنها خودش را؛ بلکه سازمانی را با آنهمه پتانسیل که از گردآمد جوانانی پر شور و حال و آرمانخواه و پر انرژی و تشنه افقهای دیگر تشکیل شده بود و در اکثر محافل دانشگاهی و اجتماعی محبوبیّت داشت و میتوانست در خدمت آب و خاک و مردم ایران در آید با ندانمکاریها و بلاهتها و جاه طلبیها و کینه توزیهای خودش به قعر آنچنان باتلاقی فرو تپانید که کثیری را در خاک خاوران نصیب داد و کثیری را در آوارگی و چنگال ک.گ.ب و کثیری را در سرخوردگی و یاس و کثیری را به هیچ و پوچان خوار و زار پراکنده به گرداگرد خودش. چرا؟.

ادامه نظر:
چرا آقای نگهدار، اگر ارزنی درک و فهم از اصلاحات میداشتند و دارند، در سراسر مشق بی محتوایی که نوشته است به ضجّه های مادران بر سر قبر فرزندان رشیدشان که تنها چراغ خوشی و شادمانی زندگی آنها بر این کره خاکی بودند و به دست جلّادان الهی به دار آویخته شدند و همچنین هق هق گریه های کودکان بی مادر و پدر شده و شکسته شدن غرور و تار و پود والدین تمام کسانی که قربانی اقتدار گیوتینی حکومت خلفای الله شدند و هنوز میشوند، لام تا کام، یک اشاره گذرا نشده است؟. چرا در سیاهمشق آقای نگهدار هیچ اشاره ای به جوانان و نوجوانان و انسانهایی که در اعتراضات حقگونه، یا هر دو چشمشان یا یکی از چشمهای خود را از دست دادند، هیچ اشاره ای نشده است؟. چرا از تجاوز به دختران و زنان ایرانی به دلیل اعتراضات حقگونه خودشان در تحت سیطره حکومت فقاهتی، هیچ اشاره ای نشده است؟. از آقای نگهدار باید پرسید که چه چیزی باید اصلاح شود در ساختار حکومتی که از ریز و درشت زمامدارانش، خود را تنها محقّان ازلی -ابدی حکومت بر ایران می دانند و به هیچ احدّالنّاسی و ارگانی پاسحگو نیستند و در هر رفتاری که مرتکب میشوند به هیچ وجه من الوجوه از روز اول قدرتربایی تا همین ثانیه های گذرا و بی شک آینده های محتمل، خطا و اشتباه و نقصانی نمیبینند که بخواهند به اصلاحاتی تن در دهند؟.
چرا آقای نگهدار، اگر اهل اصلاحگری بودند و هستند، نیامدند سازمانی را که اینهمه نیروهای جوان و پر انرژی داشت در بینش و نوع نگرش متحوّل کند تا به جای مبلّغ و مروّج و مدافع و یسل کش ایدئولوژی منحط مارکسیه شدن به دامنه های جستجو و خویشاندیشی و ژرفکاوی و منشا آموزش و روشنگری از بهر شناخت اقوام و فرهنگ و زبانها و تاریخ ملّت خود بینگیزاند؟. چرا آقای نگهدار، اگر سر سوزنی فهم و درک از مسئله ای به نام «زندگی و معضلاتش» داشته باشد، در سیاه مشق بی مغز و پایه اش، اشاره ای به این نکرده است که چگونه میتوان جامعه را از حدّاقل امکانات زیستی «نون و سبزی خوردن» به آنچنان ذلالتی در افکند که کثیری از افرادش در سطل زباله و آشغالدانی به دنبال حدّاقل نان خشکه ای بگردند و هیچ اعتراضی به اینهمه غارت و چپاول و دزدی و سرقت ایلغارگونه زمامداران فقاهتی و آقازاده های انگل و مفتخور و بی شعورشان نکنند؟؛ آنهم ملّتی که یکی از غنی ترین منابع زیر زمینی جهان را در اختیار دارد و هر فردی از آحادش به اندازه یک «شاهزاده موناکویی» میتواند از منابع میهنش بهره ببرد.
اگر آقای نگهدار از «دانش سیاست و فلسفه کشور داری»، ذرّه ای آگاهی پیش پا افتاده میداشت و ریگی به کفشش نبود، هیچگاه نمی آمد مصدر نفرت پراکنی و جنگ هیستوریک و عقده ای علیه گرایشهایی را پیش ببرد که در مصاف با حکومت فقاهتی هستند یا با عقاید شخصی و فرقه ای او همخوانی ندارند. اگر آقای نگهدار، مرد میدان هماوردی و کشور آرایی بودند و هستند، چرا در سراسر سیاه مشقنویسی خودش، کوچکترین اشاره ای به توقّعات مردم نکرده است که مدام در طول چهار دهه آزگار با واکنشهای خونریزانه و کشتارگری و جنایت حکام تا امروز پاسخ داده شده اند؟؛ آنهم مردمی که بی برو برگرد، «حقّ انتخاب» دارند و چفت و بست جامعه را پی ریخته اند؟. چرا آقای نگهدار، اگر سر سوزن، فهم و شعوری داشته باشد تا امروز تلاش نکرده اند که کارنامه حکومت خلفای الله را از لحظه سیطره یابی تا همین ثانیه های گذرا – چنانچه وجدان فردی برای داوری داشته باشد- به دامنه سنجشگری فراخواند و جیک و بُک حکومت را در تمام ابعادی که تا امروز مرتکب و مصدر و بانی اجرایی بوده است به محک بزند؟.
چگونه میتوان ادّعای کنشگر سیاسی کرد و کوچکترین آگاهی پیش پا افتاده از دانش سیاست و کشورداری نداشت؟. چگونه میتوان ادّعای فعالیّت سیاسی داشت و در مجامع عمومی و شبکه های اینترنتی، کوچکترین نشانه ای از سیاستدانی و سیاستمداری رفتاری و کرداری و گفتاری از خود بروز نداد؛ ولی به حماقت و بلاهت خود، مدام غرّه ماند و افتخار کرد و هجویات تلقینی را غرغره و نشخوار کرد؟. آیا سوای این است که آقای «فرّخ نگهدار» و همپالکیهای عقیدتی اش تا امروز به حیث مُتعه و رکابدار تلاش کرده اند تا فقط «نگهدار حکومت ضحّاکیان جوانخوار» باشند؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 14:19
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کتابخوانی به زبانهای غیر فارسی
دیدگاه:

اگر به زبانهای بیگانه کتاب بخوانید متوجه خواهید شد که از ایرانیان در سایر کشورها کتابهایی با نوآوریهای متعدد در زمینه هایی که برشمردید منتشر شده.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 10:03
عنوان دیدگاه: کشمکشهای پایدار
دیدگاه:

درووود بر آقای اقبالی گرامی!

مختصر و فوری!

همانطور که خودتان در اخبار رسانه ها شنیدید یا ملاحظه کردید، قطعنامه آتش بس، وتو شد!. یعنی استدلال من همچنان به قوّت خودش پایدار است. ریشه اختلاف اعراب و اسرائیل بر سر یک قطعه خاک نیست؛ بلکه مسئله بر سر «مصطفائی و امتیازهای ناشی از آن» است. تمام جنگی که اسلامیّت در جوامع بشری از آغاز شکلگیری اش تا همین امروز به پیش دارد میبرد فقط برای دست یافتن به موقعیّتی شبیه عصر محمّد است که به قتل عام قبیله بنی قریظه و دیگر قبایل یهود در تاریخ آغازین اسلامیّت همّت اقتلویی کرد تا مسلمانان شمشیری بتواند از این طریق به درجه «مصطفائی و امتیازهای ناشی از آن که سیطره یابی بر کلّ جوامع بشری» است، دست یابند.

فقط یک نکته را جهت آگاهی شما و دیگرانی که احتمالا نظری به این مسائل و مشکلات دارند، گوشزد و تاکید کنم؛ آنهم اینکه مسئله جنگ و دعوای فلسطینیان و یهودیان، معضلی خانوادگیست و خود اسرائیلیها مسئله را حلّ و فصل خواهند کرد حتّا اگر لازم باشد، نحوه و پیامد حلّ و فصل مشکل از طریق پشت پرده و دستهای سیاستمداران کشورهای جهانی باشد. بله!. تا زمانی که حکومت اخانید برقرار است و ایرانیان صاحب فرّ و لایق کشورداری به زمامداری نرسیده اند، معضل فلسطین و اسرائیل برقرار خواهد ماند و فقط خود اسرائیلیها هستند که در این فاصله به رتق و فتق کردن امور نیز خواهند پرداخت. همین.

شاد زی و دیر زی!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 09:42
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: هیولای دروغ نگهدار
دیدگاه:

جناب محققی انسان دوست. شما بیش از مخالفان چپ با برنامه و سیاست چپ آشنا هستید و بهتر میدانید سرنخ گروه چپ به سازمان جاسوسی روسیه وابسته است.
اکنون رابطه روسیه و نظام اسلامی رفیقانه است و رفقا بر مدار مسکو در حرکت هستند.
شک نباید کرد که اگر روزی رابطه گل‌آلود شود، با یک فرمان حزبی همه غرب نشینان غرب ستیز از برلن پاریس و اسلو سراسیمه وارد ایران می‌شوند تا خاطره سال 57 را زنده کنند.
به عقل ....... مانند...... نباید شک کرد او مامور و قسم خورده دولت روسیه است.
آیا شما درباره قتل ناوالنی از سوی چپها وهمین مستر نگهدار لندنی مطلبی شنیده‌اید؟
پیشنهاد من به شما و همه خردمندان که خود را از تار عنکبوتی چپ رها کرده اند این است که
سازمانی بر اساس منافع ملی ایران واستقلال وآزادی پایه گذاری کنید.
چپ در آینده که من وشما نباشیم باز تن به رزالت و خیانت خواهد داد و ملت را مانند سال 57 قربانی قدرت دولتی خواهد کرد. مردم کوبا پس از هفتاد سال فریاد می‌زنند ما گرسنه هستیم.
آینده کشور ما همچو روسیه و کوبا مباد.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 09:19
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: جناب محققی ایکاش شما فقط در…
دیدگاه:

جناب محققی ایکاش شما فقط در عرصه ادبیات و داستان نویسی و خاطره گویی که همیشه عاشق خواندش هستم و قلم شما را تحسین میکنم بیشتر و بیشتر بنویسید و خوانندگانتان را بهره مند کنید . وادی سیاست را رها کنید شما اینکاره نیستید و عیش ما را از قلمتان تیش نکنید . حیف است

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 09:18
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آخ قربان دهنت!
دیدگاه:

پس اقرار میکنی که ایرانیان قدردان خدمات رضاشاه نیستند! پس یعنی آن "رضاشاه روحت شاد" (فتوشاپ) بوده!
یک پدر بزرگی ما داشتیم که اخلاق خشنی داشت. همه کار برای ما نوه ها میکرد ولی هیچکدام دوستش نداشتیم. چون کارهاش را با تشر و بد اخمی انجام میداد و گمانم این طبیعت بشر است که کوزه عسل را از چنگیزخان قبول نکند. چون تن آدمی شریف است بجان آدمیت.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 09:17
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: كبرا: اقای نگهدار دهه هاست…
دیدگاه:

كبرا: اقای نگهدار دهه هاست که در چهارچوب دیدگاه ضد امپریالیستی و ضد امریکایی کورش  عملن جانب حفظ و تداوم حکومت ملایان را پیشه کرده و در انجام این وظیفه چشمش را به واقعیتهای وحشتناک تداوم موجودیت این رژیم ارتجایی و ضد مردمی و عدم کارایی  ی چند دهه اصلاح طلبی و بهای سنگینی که مردم ایران با امید بستن به آن پرداختند، بسته!

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 09:09
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: با جناب داور موافقم.
دیدگاه:

از نگاه من دعوای بین مردم فلسطین و یهودیان اسرائیل یک جدل تسخیر سرزمینی استکه بر هر بستری مینشیند برای رسیدن به هدف.
یهودیان رانده شده از اروپا و روسیه از همه جا رانده و وامانده به زمینهای مردم فلسطین طمع بسته اند تا زندگی کنند. حالا برای این کار سند و حواله ی منگوله دار داود را رو میکنند و آن کشورهایی که یهودیان از آن مهاجرت کرده اند هم تمایل ندارند ایشان باز گردند و تا زور دارند بر سر مردم فلسطین میزنند تا یهودیان را بپذیرند.
این میان خداهم بیکار نبوده سند یک تکه خاک را هم بنام یهودیان زده و هم بنام مسلمین. همین منشا یک دعوای ادامه دار شده.
حالا بر هر بستری میتواند خودش را بچسباند. اگر زمینه ی اختلاف اسلام و یهود نبود میتوانست در قالبی مثل کمونیست و سرمایه داری بروز کند. یا رنگ پوست یا هر چیز دیگر. ولی اصل قضیه زمینی استکه قرنها پیش همه ی مردم در آنجا یهودی بودند که یا مهاجرت کردند به جاهای دیگر ویا دین خود را عوض کردند مسلمان یا مسیحی شدند.
حالا هم که برگشته اند نه با روی خوش بلکه با قلدری میخواهند ساکنین محلی را بیرون برانند و خود جایشان را بگیرند.
خب این را ممکن است پیرزن یا پیرمردان ناتوان از جنگ بپذیرند ولی جوانان نمیتوانند بپذیرند. نویسنده و خوانندگان این مقاله هم پذیرای قلدری نیستند.
خب حالا جنگ در میگیره. عقل سلیم حکم میکنه که یک آقابزرگی بیاد گوش طرفین را بگیره و بعدل و انصاف زمینها را بین طرفین تقسیم و شر را بخوباند ولی حیف که قاضی خودش جهت دارد و اینستکه طرف مغبون رای زورکی را گردن نمیگذارد و دعوا ادامه پیدا میکند. این حقیقت را فرهیختگان خود اسرائیل هم میدانند و اعتراضات خود را میکنند.

ادامه نظر:
چون اینقدر شعور دارند که بدانند امکان ندارد تمام عمر در سرزمین در حال جنگ روز خوش داشت. یک قرن استکه فلسطینی میکشند تا ساکت شان بکنند ولی نشده. چند قرن دیگر هم بهمین منوال خواهد بود.
اگر درست بین طرفین دعوا قضاوت شده بود و اجرا هم شده بود یعنی دستکم همانهایی که سازمان ملل تصویب کرده اعمال میشد و آمریکا وتو نمیکرد. این دو قوم با هم زندگی مشترک داشتند و از توانایی های همدیگر برای پیشرفت استفاده میشد.
ما نباید چون از رژیم اسلامی خودمان بیزاریم در این مورد بد قضاوت کنیم. باید ببینیم چرا مردم فلسطین بجای زندگی عادی نبرد را برمیگزینند؟ آیا مرض دارند یا احساس غبن میکنند. احساس غبن همان احساسی استکه باعث شد هیتلر روی کار آید.
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 09:04
عنوان دیدگاه: جهالت کمپلکسی
دیدگاه:

درووود بر ابوالفضل عزیز!

شرحی کشّاف و نکوهش آمیز و آمیخته به قهوه قَجری!

مشکل و معضل در وجود شخصی به نام «فرخ نگهدار» نیست؛ زیرا وی به همانسان پدیدار میشود که ذات وجودی و ذهنیّت اعتقادی اش فی نفسه هستند. مشکل و معضل خانمانسوز آنانی هستند که تصوّر و از همه بدتر به خودشان تحمیل و تلقین کرده و همچنان میکنند که آقای نگهدار مثلا «تحلیلگر رویدادهای سیاسی و به قول خودش کنشگر عرصه سیاست» است. اینکه آقای نگهدار به شخصه، بعد از هفتاد سال عمر و دست کم پنجاه سال، عضویّت در یک سازمان سیاسی، هنوز دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهد، نیازی به افشاگریهای آنچنانی نیست؛ زیرا رفتارها و گغتارها و موضعگیریهای عقیدتی آقای نگهدار به آسانی همه چیز را در انظار دیگران نمایش میدهند که دقیقا با کاراکتر فردی او اینهمانی دارند.  احمق و ابله فقط آنانی هستند که تمام امیدها و آرمانها و آرزوها و خواسته های خود را بر کجاوه متابعت از او تلنبار کرده و آلت دست او شده اند. کسی که به اندازه یک بچه دبستانی شعور داشته باشد، باید بتواند تمییز و تشخیص دهد که «گزارشگر خبری» هرگز «تحلیلگر رویداداها» نیست.  آقای نگهدار، فقط گزارشگر است بدون آنکه کوچکترین شناختی از مسئله «تحلیلگری» داشته باشد؛ زیرا برای تحلیل کردن باید شعور و فهم و دانش و تجربه و فراخبینی و مغزی آزاد از هر گونه پیشداوریها و کژفهمیها و عقده ها و کینه ها و کمداشتها و جاه طلبیها و خصومتها داشت؛ یعنی ذهنی آزاد از هرگونه بلاهتی که رسواگر حماقت ذاتی آدمی باشد.

ادامه نظر:
آقای نگهدار به دلیل بی دانشی و فقدان آگاهی پیش پاافتاده در همان عرصه ای که ادّعای کنشگری اش را دارد؛ یعنی سیاست، به گزارشگری رویدادهایی از پشت عینک عقیدتی خودش و سپس نتیجه دلخواه و مطابق تصوّرات خودش همّت قلمسوزی کرده است بدون آنکه لحظه ای در این خصوص اندیشیده باشد که در «پسزمینه اینهمه رویدادهای اجتماعی»، کدامین پتانسیلهای آرزویی و خواستی و آرمانی و حقوقی و انسانی اکثریّت آحاد یک جامعه کهنسال و فرهنگی و تاریخی با آنهمه خدماتش به جامعه جهانی و امثالهم نهفته اند. ایشان حتّا شعور آن را ندارند که از تجربیات فردی خودش و رفقایش و همعقیدگانش نتیجه معقول بگیرد تا بتواند حدّاقل از خودش بپرسد که آنچه مرا و رفقایم و همعقییدگانم را به قیام علیه سلطنت «محمّد رضا شاه» ترغیب و تشویق و به مبارزه انگیخت، چه چیزهایی بودند؟. اگر آقای نگهدار اندکی چشم بینا داشت که بتواند حدّاقل یکی از ابعاد هولناک حکومت فقاهتی را ببیند؛ یعنی «خاوران» را و اعدام جوانان رشید و زیبای ایران را در زلزله مهسا، آنگاه باید میفهمید که در پسزمینه تمام اینهمه کشمکشها و طغیانها و گلاویزیها و درگیریها و خیزشها و زد و خوردهای مردم با حاکمان و ارگانهای سیستم مخوف الهی، آنچه پُتانسیل نیرو زاینده است، همانا آرمانها و آرزوها و پرنسیپها و بُنمایه های فرهنگ باهمستان مردم ایران است که حکومتگران وقت با تمام امکانهای سرکوبگرانه در صدد نابودی آنها تا امروز بوده اند و همچنان هستند. اگر از آقای نگهدار بپرسید که به چه دلیل، جنابعالی در زمانی که جوانی بیست و دو سه ساله بودید به قیام علیه سلطنت محمّد رضا شاه رو کردید، هیچ پاسخی برای آن نخواهد داشت؛ زیرا هر پاسخی تف سر بالاست!؛ ولو پاسخ تا حد نفرت و خصومت و پدرکشتگی شخصی با سلسله پهلوی باشد. اگر آقای نگهدار و رفقای تابع او به اندازه یک دانش آموز دبیرستانی از تاریخ و فرهنگ ایران، سر رشته داشتند و آگاهی پیش پا افتاده، باید میفهمیدند که زیر بال و پر حکومت خونریز و خاصم مردم رفتن، نه تنها در تضاد ریشه ای با آرمانها و آرزوها و رویاهای سازمانی خودشان است؛ بلکه دقیقا خیانت علنی به وجدان خویشتن و کرامت و عزّت و شرافت مردم ایران است. اگر آقای نگهدار به اندازه یک بچّه دوران مدرسه ابتدایی، معنای کلمه «تحلیلگری» را میدانست، آنگاه باید به جای هفت هزار کلمه بی بو و خاصیّت، دو کلمه حرف حساب مینوشت؛ طوری که میزان یک میلیمتری رشد و بلوغ فهم و شعور و تجربه خودش و رفقایش را اثبات کند.
آقای نگهدار – در حالت کنکرت و در حالت وسیع از لحاظ نظری و عقیدتی؛ زیرا ایشان اعتقادات و مواضع رفتاری کثیری از رفقا و طیف دیگری از مدّعیان کنشگری را نمایندگی میکند- نه از دانش سیاست، به اندازه سر سوزنی سررشته دارند، نه اصلا شخصیّت سیاسی دارند. ایشان انسانی بسیار جاه طلب و شهرت طلب و خودنما هستند که نه تنها هیچ فرّی ندارد سوای متعگی و رکابداری برای یکی از خونریزترین و جنایتکارترین حکومتهای تاریخ ایران؛ بلکه همچنین در تلاش برای استحکام و دوام سلطه خونریزترین و دژخیم صفت ترین زمامداران و ویرانگرانی که منفور ملّت ایران در جامعیّت وجودی هستند با جان و دل در هر کوی و برزنی کنسرت «ژاکوبنی» برگزار میکند و با افتخاری توصیف ناپذیر به نام کنشگر رفقایی -مارکسیستی در «صراط المستقیم فی سبیل» حکومت هزار ساله اخانید در زبان «خلخالی» و پروسه «دوام قرن به قرن آن در زبان ولی فقیه = خامنه ای» به کلکلکلکل کردن مشغولند.
اگر آقای نگهدار، ذرّه ای درک و فهم تحلیلگری میداشت و چشمانی بیدار برای دیدن واقعیتهای دلخراش میهنی و شعوری و دانشی برای ارزیابی کارنامه چهل و پنج ساله حکومت خلفای الله، آنگاه به جای اینکه بحث از «اصلاحگری» چیزی کند که به ذات خودش هرگز و هیچگاه، اصلاحپذیر نیست، در فکر این می افتاد که - اگر به راستی به اندازه یک عدس از دانش و فلسفه سیاست، آگاهی میداشت -، هنر کاردانی و تلاشهای خودش و رفقایش را برای ائتلاف و همعزمی و همگرایی و همبستگی نیروهای مخالف اقتدار مطلق حکومت فقاهتی اثبات کند تا به همگان نشان دهد که ادّعای کنشگری به حرف نیست؛ بلکه به عمل صالح در سمت و سوی مهر و عشق به میهن و سرنوشت آزادیهای فردی و اجتماعی و سرفرازی و شادمانی مردمش در جامعیّت وجودیست. تلاش برای ائتلاف نیروها حاشا که هرگز به معنای حذف گرایشی از گرایشهای مختلف نیست؛ بلکه حتّا از دامنه همان حکومتگران وقت نیز میتوان کسانی را که به راستی از دایره کندوی ولی فقیه گسسته اند به شمار آورد. آقای نگهدار حتّا معنای کلمه «ائتلاف» را نمیداند؛ برغم اینکه سالهای سال است در باختر زمین حضور دارد و شاهد ائتلافهای مختلف احزاب و سازمانها و گروههای مختلف المرام آنها با همدیگر است.
نه ابوالفضل عزیز! آقای نگهدار و رفقای همعقیده اش به کمپلکسی مبتلایند که ناشی از «نفرت طبقاتی» در سلول به سلول وجودشان از دوران جوانی رخنه کرده است و به ایده آلی مطلق تبدیل شده است. بردار یک بار دیگر زندگینامه های رفقایی را که دیگر نیستند و شجره نامه فعالیتهایشان به قلم اعضاء و هیئت تحریریه سازمان نوشته شده اند، مروری گذرا کن. در تمام آنها یک چیز مدام در برابر چشمانت موج خواهد زد؛ آنهم «نفرت طبقاتی رفیق.....».
نه ابوالفضل عزیز! آقای نگهدار در تمام عمرش که جفت پاهایش نیز فعلا لب گور ایستاده اند تا امروز ثابت کرده است که «فرق دوغ را از دوشاب» هنوز نمیداند؛ ولی ادّعای کنشگر تحلیلگر!؟ را دارد. در جامعه ای که شیران عرصه کشورداری اش را قلع و قمع و ترور کنند؛ لاجرم روباه مکّار و شیّاد و شارلاتانی به نام «فرّخ نگهدار»، ادّعای سلطانی جنگل را نیز با بیشرمی مطلق خواهد کرد. آقای نگهدار در دنیای «سیاست» نه سر پیاز است، نه ته پیاز؛ بلکه جاه طلبی بی مایه است که وظیفه خودش میداند از خاصمان ایران و مردمش بدون کوچکترین انتقادی تا جان در بدن دارد، فقط دفاع کند. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 08:33
نویسنده: اقبال اقبالی
عنوان دیدگاه: پاسخ به جناب فرامرز حیدریان
دیدگاه:

درود بشما جناب حیدریان گرامی

سپاس از اینکه نظرتان را بازتاب دادید. ممنونم که به مواردی مهمی نظیر نقش ایران آزاد در ایجاد صلح و ماهیت جنگ و .. اشاره داشتید. تندرستی و شادی های تان مانا باد. با یقین به آزادی مردم و میهن مان ایران و با مهر و احترام بشما.

اقبال

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 08:30
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: چس مش قاسم مثل چس توي كلاس…
دیدگاه:

چس مش قاسم مثل چس توي كلاس است چون معلوم نيست كيست؟ مي تواند مش قاسم هر كسي باشد

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 08:21
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: باز هم گلی بجمال شورای امنیت که ادامه میده.
دیدگاه:

دیگه داریم نزدیک میشیم به یک قرن که سازمان ملل علیه اسرائیل قطعنامه صادر میکنه . حالا یا از طرف آمریکا وتو میشه یا اگر تصویب هم بشه اسرائیل محل سگ هم نمیگذاره و کل دنیا مضحکه ی او شدند.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 23. مارس 2024 - 06:18
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دروغ چرا تا قبر آآآآ
دیدگاه:

والله بابام جان دروغ چرا ما به چشم خودمان ندیدم ولی ما یه همشهری داشتیم که تعریف می‌کرد
(چس در کوهستان)
دبیرستان ما ساختمون کوچیکی بود که ده تا کلاس داشت. کلاسها هم اتاقهای کوچکی بود و در هر کلاسی ٤٠ یا ٥٠ نفر شاگرد بود. کلاس ما فقط یک پنجره کوچک داشت و برای اینکه بتونی از پنجره بیرون رو نگاه کنی باید روی نیمکت می ایستادیم. کوچیک بودن کلاس و تعداد زیاد شاگردها موجب میشد که همه نفس تنگی و سردرد بگیرن. یک بار دبیرمون وسط درس دادن از کمبود اکسیژن بیهوش شد. حالا فکر کنید که تو این کلاس به این کوچیکی یکی هم می چسید. فکر کنید ناهار آبگوشت خورده باشی با پیاز مفصل، بعد تو راه مدرسه شلغم هم بخری و بخوری، بعد بیای سر کلاس بچسی. یک دفعه همه کلاس میریخت بهم، یکی میرفت روی نیمکت سرش رو از پنجره میکرد بیرون که بتونه نفس بکشه، یکی به دبیرمون میگفت آقا اجازه هس در کلاس رو باز کنیم هوا عوض بشه. دبیرمون هم در حالی که دماغش رو گرفته بود میگفت برو در رو باز کن بعد هم میگفت خاک بر سرتون چرا شما تربیت ندارین، چرا شعور ندارین، سر کلاس درس نچسین آخه. و خلاصه هر روز چند نوبت همین حکایت تکرار میشد و یک چس همه کلاس رو بهم میریخت و درس رو تعطیل میکرد
حالا من میخوام همین چس رو مقایسه کنم با چس در هوای آزاد و بعد هم دلیلش رو براتون بگم. در نظر بگیرید وقتی مشغول قدم زدن در خیابون هستید و میچسید، حتی اگر دو تا بشقاب لوبیا گرم با سه تا تخم مرغ آب پز هم خورده باشی و چست هم بدبو ترین چس دنیا باشه وقتی در هوای آزاد و تو خیابون میچسی تقریبا هیچ بویی احساس نمیکنی، فقط ممکن هست از سر احتیاط بر گردی پشت سرت رو نگاه کنی که کسی درست پشت سرت نایستاده باشه وبعد به قدم زدن ادامه میدی
حالا اگر همین چس رو در کوهستان

ادامه نظر:
ول کنی دیگه اصلا هیچ بویی احساس نمی کنی، حتی دیگه احتیاجی نیست که برگردی و پشت سرت رو نگاه کنی. هیچکس متوجه نمیشه که چسیدی و اصلا انگار نه انگار، یعنی حتی بدبو ترین و گند ترین چس دنیا هم تو کوهستان بی اثر هست و نه کسی احساسش میکنه و نه کسی بهش اهمیت میده. اصلا کسی نمی فهمه که چسیدی
این مقدمه رو طبق معمول گفتم که ربطش بدم به آخوندا و نوچه های آخوندا، یک سری از آخوندا و نوچه هاشون مثل چس توی کلاس درس هستن، بو گند میدن، بوی گندشون رو همه احساس میکنن و مجبور میشن عکس العمل نشون بدن، در و پنجره رو باز میکنن و دماغشون رو میگیرن و اعتراض میکنن که آقا نچس خفه شدیم
ولی یک دسته دیگه از نوچه های آخوندا مثل ……و….. مثل چس در کوهستان هستن با همه بوی گندشون اصلا نمی فهمی که کی اومدن و کی رفتن. نه کسی بهشون اهمیت میده و نه کسی توجهی بهشون داره
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 18:40
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اشتباه گرفتید،آقایان
دیدگاه:

سالام.
ازدوهفته قبل چیزی ننوشتم،
چون دونوشته من را بلکل حذف ونگذاشتند چاپ شود،
دریکی انتقادبه آقای توکلی بود،
وبه شاهپرست بودن اکثرمازندرانی های
سیاسی.
حال اصل مطلب،
یک زمانی منهم به تفکرات آقای فرخ
نگهدار انتقاد داشتم،
الان هم شایدداشته باشم،
ولی باید گفت ،فرخ نگهداریک سیاسی
وتحلیل گری است،که بی غرضانه نظرات
وتحلیل خودرا می نویسد،
بدان عمل می‌کند.
درتحلیل های او نه تفکرغلط اندرغلط
باستانگرایی توهمی مکتب راسیسم
آلمانی است،
نه تفکرات فراماسیونی عمدی وبیسوادی
ماسیونی،
ایشان نظرات خودرا طبق دانش سیاسی
خود داده وامکان خطا هم درتفکراتش
وجوددارد،
نه مثل کسانیکه بجای سلام سالام،
دروووود،را که هیچ وجه تسمیه ایی ندارد،آنچنان غلیظ بنویسد،که دودش
فقط خودش رامی سوزاند،
یا مثل کسانیکه ازروی عمد برتفکرچپ
آلرژی داشته و عقده های درونی خودرا
برسراو بریزند،
نه مثل افرادی که ازروی بیسوادی
گهی شاهپرست می‌شود، گهی چپ،گهی
فدایی،گهی فردوسی پیغمبردان،
فرخ نگهدار نظراتش را شایدچهل وچهارساله بر یک منوال اقتصادی،سیاسی،
بفکرمن باتوجه به تفکرراه رشدغیرسرمایه داری می نویسد.
چه درست باشد،یاغلط دراین خط
حرکت می‌کند.
مهم صداقت درقلم زنی است،
نه تلقین تفکراتی که احزاب غرب ویاشرق بتوسط کسانی دراینجا برای
مستعمره سازی و ایجادیک راه غلط
دیگر برای ۵۰ سال مستعمره گی بخورد
ماداده شود.
دردنیای مجازی هرکس واردشده نظری
می نویسد،
ولی ماباید تفکرتشخیص منصفانه داشته باشیم.
قدیم مثلی درمنطقه مابود،
میگفتند،هرکس کلاه برسرگذارد،مردنمیشود،
حال هرکس چیزی می نویسد،
ما باید تشخیص دهیم ،که ایشان کی هستند،
خواهشا سایت وزین ایرانگلوبال را به
مرکزی برای یک تفکر خاص نکنید،
درآینده ،برای کلمه گلوبال متنی خواهم
نوشت

ادامه نظر:
ایرانی رامساوی بافارس یا زبان فارس،یا
فرهنگ فارس ،
یا مساوی بااسلامیت،
مساوی باشاهپرست بودن،.
مساوی با انتقال ذهنیت تفکرات ماسیونی تلقینی صدساله ماسونی
نبینیم.
سیزلره تانریدان جان ساغلیقی آرزیم دی
یئنی ایلوز قوتلو اولسون،
ائیی گونلر.
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 12:51
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: من كه  مقاله نگهدار را…
دیدگاه:

من كه  مقاله نگهدار را نخوانده ام اماً از كساني كه كامنت گذاشته اند مي پرسم وجدانا نوشته اين بابا را خوانده ايد؟!

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 12:36
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: راه حل نهایی
دیدگاه:

بیش از صد سال است که جنگ یهودان و عربان ادامه دارد. راه حل نهایی پذیرش قطعنامه های سازمان ملل است. این قطعنامه ها را همه جهان ومردم فلستین پذیرفته اند ولی دولت یهود از پذیرفتن آن سرباز می‌زند. جنگ تا کنون راه حل نبوده، چرا که جهان مسیحیت و سرمایه داری یهود در یک جبهه قرار دارند. بویژه دولت آلمان دفاع از مردم یهود را وظیفه دولتی خود اعلام کرده است.
جنگ اخیر نشان داد که ابزار کار دولت یهود همان روش های نازی های آلمان است و هیچ فرقی با هم ندارند.
راه حل عاقلانه و انسانی برای هر دو ملت ایجاد کشور فلستین براساس اسناد سازمان ملل و یا همه پرسی مجدد ازهر دو قوم است.
کشور ما تا کنون متحمل رنج بسیار برای مردم فلستین و لجاجت یهودان شده است.
غربی ها دروغ می‌گویند وهر گز حقوق مردم فلستین را جدی نگرفته اند. حمایت بی شرمانه دولت آلمان نشان داد که آرا یک ملیارد مسلمان برای غرب پشیزی ارزش ندارد.
در نطفه این سیاست یک سویه غربی در آینده جنگ وتنفر باز هم هویدا خواهد شد.
دولت یهود جریانی نژاد پرست و صد درصد دینی است که سیاست خود را بر اساس وعده یهوه به قوم یهود ترسیم می‌کند. پذیرش حق مردم فلستین برای ایجاد یک دولت به نفع مردم یهود و صلح درمنطقه خواهد بود. برای این منظور تحریم های صد در صدی و همه جانبه می‌تواند دیوار حماقت و تعصب دینی یهود را منفجر کند و راه را برای آینده به دور از خشونت هموار سازد. مردم یهود از امنیت بیشتری در خاورمیانه برخوردار هستند تادر غرب.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 11:24
عنوان دیدگاه: جنگی که قدمت هزاره ای دارد.
دیدگاه:

درووود بر آقای اقبالی گرامی!

مختصر و بدون حواشی!

روزی که حمله حماس به اسرائیل اتّفاق افتاد، در دامنه ایرانیان به طور کلّی، واکنشهای متفاوتی ایجاد شد. آنانی که در دیگ مذاب شرایع اسلامیّت تفته شده بودند و کاغذ دیواری مارکسیسم را بر خلعت چلپاره خود آویخته اند آنچنان برای فلسطینیان پستان به تنور چسباندند که از یاد بردند حکومت فقاهتی چه بر سر جوانان و نوجوانان و زنان و دختران ایران آورد. هنوزم که هنوزه آتش پستان به تنور چسباندن و دایه مهربانتر از مادر شدن برای فلسطین و نفرت از اسرائیل در جبهه آنها داغ داغ است. به سایتهای صد تا یه غازشان نگاهی سرسری بیندازید تا متوجّه شوید چه میگویم. حکومتگران فقاهتی اینقدرها سرشون درد نمیکنه برای فلسطینیان که حضرات ایدئولوژی زده نالان و گریانند. این از مثلا میزان درک و فهم و شعور مومنان به مذهب مارکسیه. از طرف دیگر، آنانی که مثلا خودشان را ملّی و دمکرات و فلان و بیسار مینامند، بفهمی نفهمی در باره موضوع اسرائیل و فلسطین به خبطهای مشابه درغلتیدند و حرفهایی بی ربط به قضیه را گفتند که راه به هیچ دهکوره ای نبرد و هرگز نیز نخواهد برد.

ادامه نظر:
بردارید انصافا اگر حوصله و وقت دارید، مواضع ایرانیان را در سراسر دنیا– فعلا کاری به ملل دیگر نداریم- نسبت به واقعه حمله حماس و واکنش اسرائیل و به طور کلّی معضل فلسطین و اسرائیل با دیدگاهی که من در باره ریشه مسئله جنگ و دعوای طرفین نوشتم، مقایسه کنید. استدلالهای من در دو مقاله مجزّا و همچنین نظراتم در پای برخی مقالات دیگران در سایت ایران گلوبال هست. از مقایسه دیدگاههای من با حرفهای دیگر ایرانیان در سراسر دنیا متوجّه خواهید شد که من تنها استثنای منحصر به فرد بودم و هنوزم هستم که با صدای رسا و دقیق و مستدل گفتم و نوشتم که هیچ ارگانی، کشوری، سیاستمدارانی و ملّتی، اتّحادیّه ای و امثالهم نمیتوانند جنگ اعراب و اسرائیل را حلّ و فصل کنند و صلح را به خاورمیانه بازگردانند و حقّ مسلّم «عرب و یهود» را تضمین کنند. گفتم تنها ملـتی که میتواند از عهده این کار برآید فقط ایرانیانی هستند که بر شالوده پرنسیپهای فرهنگ ایرانی دست به اقدام بزنند و شرط آن نیز این است که حکومت فقاهتی با تمام امکانهای دم دست فوری خلع ید و عزل شود. خودتان بنشینید و کلاهتان را قاضی کنید و ببینید از شروع جنگ تا امروز، آیا هیچکس توانسته است میلیمتری برای برقراری صلح – تضمینش بماند- گام پیش بگذارد؟.
در استدلال من، هیچ خللی وارد نیست؛ زیرا هم تاریخ و فرهنگ ملّت خودم را میشناسم. هم تاریح یهود را میشناسم. هم تاریخ فلسطین را. هم مناسبات فرهنگ ایرانی را با هر دو جناح متخاصم و شیوه برخورد با آنها جهت حلّ مسئله.
ریشه کلیدی جنگ و دعوای «فلسطین و اسرائیل» اصلا و ابدا به زمین و خاک و وطن مربوط نیست؛ بلکه به مسئله «مصطفائی و امتیازهای ناشی از آن» مربوط میشود که یکی از عمیقترین کمپلکسهای روانی در تاریخ ادیان ابراهیمی است و موجب تمام اینهمه کشمکشها و کشتارها و خونریزیها و نفرتها شده است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 10:58
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مقاله به پرسشی که مطرح می کند پاسخ نمی دهد
دیدگاه:

ابتدا، نگارنده به توصیه روشنفکرانی که این کار را به رضاشاه توصیه کردند اشاره می کند ولی به خواننده امکان راستی آزمایی نمی دهد. بدون اینکه بدانیم چه کسانی چه توصیه ای به رضا شاه کردند، نویسنده خواننده را نسبت به نظر آن روشنفکران و کیفیت شخصیت فکری شان ارجاع می دهد! در نتیجه این مقاله با استدلالهای کافی به پرسشی که می کند پاسخ نمی دهد.
در نهایت من هم یک پرسش اگری اضافه می کنم. اگر رضا شاه جریان تشکیل نهادهای مردمی از جمله کانونهای مستقل بانوان را سد نمی کرد و اجازه می داد، بانوان خود کار رهایی از حجاب را به انجام برسانند.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 10:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: محتوی؟
دیدگاه:

این نوشته می توانست به موضوعی جالب و آموزنده بدل شود، ولی با این اختصار تنها در حد یک کامنت بدون محتوی باقی می ماند. نگارنده بایستی برای ادعای خود موضوع را باز کند و با اشاره به کیفیت شخصیت سیاسی مسیح علی نژاد و آنچه ایرج مصداقی از آن ارائه می دهد نشان دهد که نظرش دارای مصداقهای عینی است.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 09:56
عنوان دیدگاه: فقر گوهری و عاجز بودن از استدلال منطقی
دیدگاه:

دروووود!

اندکی پیاده روی تا دم در!

کسانی که میخواهند از سرزمینی به سرزمین دیگر بروند، پاسپورتی/کارت شناسایی/اوراق هویّتی/سندی رسمی به همراه خودشان دارند که هویّت آنها را مشخّص میکند. حال اگر شخصی برای کتمان هویّت خودش به دلیل اغراض فردی/جمعی/حزبی/گروهی/فرقه ای و امثالهم به انواع و اقسام اسامی تصنّعی و بی مزه و خُنُک متوسّل میشود و برای خودش انواع و اقسام «اسمهای جعلی و پاسپورتهای رنگارنگ» را تهیّه میکند با این توهّم ابلهانه که مثلا ماموران ایّاب و ذهاب مرزی نیز عین خودش احمق بالفطره هستند، با تبختر و دشنه و شمشیر زیر بغل به سرش می افتد که جهانگردی کنه. دقیقا وقتی که پایش به اولین کشور میرسد، ماموران مرزی،  پاسپورت او را چک میکنند و متوجه میشوند که جعلیه. بلافاصله دستبند به او میزنند و راهی زندانش میکنند و دادستانی نیز او را به اتّهام جعل اسناد که هدف از آن، کتمان هویّت واقعی و قصد و منظورش از  اسناد جعلی، رسیدن به اهداف و منظورهای دیگری است، متّهم میکند که عواقبش در دادگاه معمولا به جریمه سنگین نقدی و در بدترین حالت به حبس مختوم میشود.

ادامه نظر:
در سایت ایران گلوبال، منفذهایی وجود دارند – و این از ضعفهای مدیریّت سایت است- که همچون مرزهای بی در و پیکر هستند و حضرات بی هویّت با مقاصد عقیدتی و ایدئولوژیکی و حزبی و گروهی و فرقه ای و به شدتّ کمپلکسی از لحاظ روحی و روانی که حضورشان را در هیچ کجا خیرمقدمی نیست، سرک میکشند و به کثافتکاریهای خودشان مشغول میشوند؛ زیرا هیچ هویّتی ندارند و به شدّت از آشکار شدن ماهیّت واقعی خود هراسانند و مدام پاچه های شلوار خود را با محکمترین طنابها بسته اند؛ مبادا که لو بروند و خودشان را خراب کنند!. بیچاره ملّت ایران که چه تاوانهایی باید پس بدهد. «زنده یاد کسروی» حقّ داشت که گفت: «از ترکیب اسلامیّت و مارکسیسم، ملغمه ای ساخته خواهد شد که جامعه ایرانی را به قهقرایی و فلاکت در خواهد غلتاند».
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 09:32
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: لطفن ایجاد توهم های…
دیدگاه:

لطفن ایجاد توهم های خوشبینانه ……امریکا هیچ گاه از حمایت اسرائیل دست بر نخواهد داشت. این ژستهای انتقادی بدلیل تبلیغات جهانی است تا ساده لوحان را فریب دهد. اسرائیل یکی از ایالتهای امریکا در خاورمیانه و بزرگترین حامی و پایگاه نظامی امریکا است. بزرگترین لابی ایست های اسرائیل، یهودیان امریکایی هستند. …….

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 22. مارس 2024 - 07:47
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: خودمحورهای ساده لوح.
دیدگاه:

مسئول سایت باید اجازه توهین را به هر دو طرف بدهد و نه به یک طرف !
این سایت نیز برایت، همپون تریبون و استراحتگاه و روشنفکربازی و استمناء اندیشگی، برای تبلیغ اندیشه های ارتجاعی و پوچ و بی هدف و بی مصرف و بی فایده، همچون سایر سایتهای مترقی، نخواهد شد.
اپوزیسون اندیشه ورز از میدانهای خون و دود و آتش و باروت و جنگل ستارگانو شخم و خشم، گذشته و اجازه نخواهد داد توریست های فراری از آخوندها ،در اینجا بازی های سرگرم کننده قلمی-فکری خود را ادامه دهند.
اگر فرهنگ شاه و شیخ نتوانستند مزاحمین را :با سوسیالیسم و سکولاریسم و ماتریالیسم و دیالکتیک و سیاست و مبارزه طبقاتی و موضع گیری صادقانه فکری، آشنا کنند، در اینجا تاکنون مجبور شدند که مکاتب و سیستم های فکری و ساختارهای اندیشگی دیگری را ببینند .
همچون گربه در لب پرتگاه گیر افتاده اند ، به عقب نمی توانند، و به جلو، تنها امکان،به دره نیستی، سقوط خواهند کرد.
سپاس مر خدایان را :
که در مقابل فرهنگ شاه و شیخ و توهم ناسیونالیستی، ماتریالیسم دیالکتیکی- تاریخی را در سر راه ایرانیان و انسان گرایان قرار داد !
قرن قرن پیروزی روشنگری بر باتلاق تکرار و زبان بازی و انحصار گرایی و منیت خواهی فریبکارانه است.
اینجا نیز برایشان پناهگاهی برای تظاهر و خودنمایی و ادامه بی طرفی های فرصت طلبانه و توهین و حسادت و لجاجت و بی خیالی نخواهد بود.

ادامه نظر: