رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 23:23
عنوان دیدگاه: انسان در پروسه پدیدار شدن گوهرش به سوی زیبایی
دیدگاه:

دروووود!

اندکی  ویراژ دادن برای سلانه سلانه راه رفتن!

انسان، موجودیست که از لحظه به خود آمدن و کشف فردیّت و منیّت خودش، مدام در بستر تحوّلات گوناگون قرار میگیرد تا مرگروزش. اگر روزی روزگاری به هر دلایلی که میخواهد باشد، من به چیزی اعتقاداتی داشته ام و اعتقاداتم نه از سر تفحّص و تفکّر و ژرفاندیشی فردی؛ بلکه از سر پذیرش و تصدیق و تلقین و خوشباوری و تبعیّت از ذهنیّت عام بوده باشند و سپس در عمل، بطلان و بی خاصیّتی آنها اثبات شود، دلیل بر این نمیشود که من تا قیام قیامت، چنانچه در نگرشهایم و دیدگاههایم و اعتقاداتم تجدید نظر کردم، مدام از طرف دیگرانی – خواه دوستانم باشند، خوا مخالفانم- در معرض اتّهام قرار گیرم و نکوهیده شوم؛ زیرا مثلا از خطاهای من «بُل گرفته اند» و میخواهند آنها را به حیث چماق بر سرم بکوبند و همچون اسلحه علیه من در هر جایی و مکانی به کار ببرند تا دم بر نیارم و گوشه ای بتمرگم. چنین کاری از جوانمردی و شعور و فهم فرهیخته واقعا به دور است.

ادامه نظر:
نه تنها آقای «نوری علاء»؛ بلکه نام اشخاص به نامی را که همنسل آقای نوری علاء بودند و خیلی از آنها فوت کرده اند، میتوان نام برد و حرفهایشان را ردیف کرد و به سراسر آنچه که گفته اند و نوشته اند، خط بطلان کشید. چنین کاری، بلاهت است و هیچ سنخیتی با سنجش و دادگزاری و معرفت فردی ندارد. مثلا زنده یاد «هما ناطق»، که یکی از آبروهای تاریخنویسی مدرن ایران است در شناخت «آخوند جماعت» مرتکب خطا شد و آخرش اعتراف کرد که «خودم کردم که لعنت بر خودم باد! (مقاله مشارالیه در کیهان لندن چاپ شد، حدود هفده هیجده سال پیش). همینطور زنده یادان «باقر پرهام، رضا براهنی و آنانی که به حیث نمایندگان کانون نویسندگان ایران به دیدار خمینی رفتند» و خیلیهای دیگر. اگر بخواهیم پروسه تحوّلات روانی و نظری و دیدگاهی و رفتاری انسانها را به حیث «پرنسیپ متغیّر گوهر آدمی» در نظر نگیریم، آنگاه خواسته و نخواسته بر این حرف صحه گذاشته ایم که انسانها «جبرا» باید همانی باشند و رفتار کنند که ما میشناسیمشان. اگر روزی روزگاری من، سیگار میکشیدم و مشرروب مینوشیدم و عربده و زنجیر میکشیدم و مزاحم صغیر و کبیر میشدم، پس باید تا آخر عمرم به همین روال ادامه بدهم؛ زیرا مردم، مرا با همین خصلتها میشناسند. من اجازه ندارم خودم را و رفتارم را تغییر دهم. کجای این با منطق و شعور و دانش و فلسفه آموزش و پرورش و آرزوی تغییر جامعه و مناسبات افراد، همتراز است و میخواند؟.
هنوز «اشرف دهقانی و فریبرز سنجری» زنده اند و سفت و سخت به سازمان چریکهای فدایی وفادار و معتقد. اگر روزی روزگاری اسلحه به دست گرفتند و بر فراز کوهستانها آتشها افروختند ولی اکنون در گوشه ای به کارهای عقیدتی و دیدگاهی خودشان مشغولند و دم از مبارزه مسلحانه نمیزنند، نباید به آنها گفت پس اسلحه و خشابتان کو؟. و رفت سراغ گذشته آنها و به ایذائی کردن آنها همّت کرد. کجای این کار قشنگ است که آدم بخواهد از این طریق برای خودش و حرفهایش و ادّعاهایش مثلا وجهه ای بتراشد؟. از اینگونه مثلاها هم در تاریخ معاصر خودمان میتوانم صدها نمونه ردیف کنم. هم از تاریخ کشورهای دیگر.
«نلسون ماندلا»، قبل از اینکه پرچمدار بزرگ صلح باشد و سمبل آزادی و مدارایی و گشوده فکری، زندگی سیاسی اش را با مبارزه مسلحانه علیه آپارتاید آغاز کرد تا روزی که به زندان افتاد و در زندان به تحوّلی بزرگ در نوع بینش و رفتار خودش اقدام کرد. او وقتی آزاد شد، دوباره به سوی اسلحه دست نبرد؛ بلکه به منطق و استدلال و همپایی و همبستگی و همراهی و باهماندیشی همّت کرد.
مخلّص کلام. انسانها را در آنچه میشوند و در موقعیّت امروز و اکنون و اینجا در باره رفتارها و مواضعشان داوری و سنجشگری کنیم؛ نه در «ایستگاههایی» که روزی روزگاری ایستاده بوده اند و تصوّر میکرده اند که آخرین ایستگاه زندگی است. انسان، رودخانه ایست که در تاریکی تاریخ بالندیگهایش از فراز و نشیبهای گوناگونی عبور میکند و زیبایی انسان دقیقا در همین روند «پدیدار شدن به سوی زیبایی گوهر وجودی خودش» است که ارزشمند است و شایسته احترام. خطا با انسان همیشه میماند. آنچه شایسته نکوهش است، گذشته های آدمی نیست؛ بلکه نیاموختن و پوست نینداختن و دیگر نشدن به سوی «سرفرازی و فرزانگی» است که باید نکوهیده شود. اگر همین امروز، «الله معمّم=خامنه ای» بیاید به تمام جنایتهایی که مرتکب شده است، اعتراف و از مردم ایران عذرخواهی کند و از متضرّرین دلجویی کند و ثابت کند که به راستی تحوّلی در وجودش ایجاد شده است، من دلیلی نمیبینم که به او بگویم، حاج آقا! شما که شغل شریفتان تا دیروز مصدر گیوتین اقتلویی بودن بود، بهتر است که به همان وظیفه الهی خود مشغول باشید قربان!. آیا چنین حرفی، نشانگر فهم و شعور و آگاهی است؟.
راه را هیچوقت بر هیچکس نبندیم. انسان، موجودیست که کرامت و شرافتش از تمام خطاهایی که میکند – چه خواسته، چه ناخواسته- فراتر است. انسان را ارج گزاریم؛ ولی خطاهایش را بدون هیچ تخفیف و ارفاقی سنجشگری کنیم از بهر بهبود منش انسانی و شعور فرهنگیده. همین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 22:26
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .بدون چپ،هرگز!
دیدگاه:

چون در ایران تاکنون نظامهای فئودالی،سلطنتی، اسلامی، نیمه استعماری و غیره با شکست روبرو شده اند، تولرانس دمکراتیک حکم میکند که به ایدئولوژی ها و مرام هایی مانند بهائیت، فمنیسم، ملی گرایی، سوسیالیسم، و فدرالیسم نیز امکان داده شود تا آزمایش ادعاهای خود را پس بدهند، ولی نخست باید پرسید تعریف ایدءولوژی چیست؟آیا چپ ها دارای یک ایدئولوژی سیاسی هستند؟ چرا جامعه طبقاتی ایران در طول 150 سال گذشته، جنبش و قشر چپ را ایجاد نموده و آنها در مبارزه با شیخ و شاه و ارتجاع و خرافات مذهبی صدها کشته و شهید و فدایی داده اند و بخشی از زبان و فرهنگ پارسی/ایرانی را ساخته یا تحت تاثیر خود قرار داده اند.؟و هنوز در کنار ملیون و مجاهدین و فدرالیست ها و جمهوری خواهان و فمنیستها و بهایی ها و سوسیال دمکراتها و مشروطه خواهان ادعای اداره مملکت و نجات زحمتکشان را دارند؟ آیا مخالفان ایدئولوژی چپ خود دارای ایدئولوژی راست یا التقاطی یا لیبرال یا دینی نیستند؟

ادامه نظر:
گرچه مارکس گفته بود، ایدئولوژی آگاهی غلط و منحرف است، بعدها معلوم شد که منظوروی ایدئولوژی بورژوایی مرسوم از زمان باکون در قرن 17 میلادی است. ایدئولوژی به معنی عام نوعی جهانبینی است که بیش از همه برای تامین سلطه و حاکمیت مورد استفاده قرار میگیرد. بحث و مبارزات ایدئولوژیک سیاسی چیزی نیستند غیر از مبارزه در راه قدرت سیاسی شخصی یا حزبی. لیبرالها میگویند سیاستمداران چیزی غیر از فیلسوفان نیستند که نظرات شخصی خود را در لباس زیبا و افکاری نو عرضه میکنند.
در تعریف ایدئولوژی، اشاره شده که آن سیستمی از جهانبینی ها، نظرات، و ارزش هاست که متکی به یک گروه اجتماعی یا یک فرهنگ باشد یا آنرا نمایندگی کند. ناپلئون ایدئولوگ ها را افرادی اتوپیستی، واقعیت گریز، و غیرعلمی نامید چون آنها در پایان قرن 18 میلادی نقشی سیاسی بعهده گرفته بودند که موجب خشم وی شده بود. ایدئولوژی برنامه و طرحی است جهانبینی گرا که به ایده تشکیل اهداف سیاسی و اجتماعی خدمت میکند مانند ایدئولوژی های فاشیسم، لیبرالیسم، محافظه کاری، سوسیالیسم و کمونیسم.
تفکر در لباس ایدئولوژی توسط باکون در اوایل قرن 17 میلادی در انگلیس بشکل طرح پرسشی سیستماتیک مطرح شد که میگفت در هر اجتماعی انسان قربانی رهبرانی میشود که دارای ایدئولوژی هستند، برای دفاع از شناخت حقیقی باید علیه دین و انواع پیشداوری مبارزه نمود. روشنگری اروپایی تا زمان مارکس کوشید از طریق آنالیز دلایل و منابع ایدئولوژیک پیشداوری ها و ایدئولوژی های منحرف را افشا کند.
در نقد ایدئولوژی ها گفته شده که آنان در ماهیت غیرعلمی هستند گرچه حامل و حاوی خصوصیات طبقاتی میباشند. هر ایدئولوژی، جانبدارانه است مثلا ایدئولوزی کارگری و سوسیالیستی، طبقاتی، خلقی، و انسانی است. میان ایدئولوژی سوسیالیستی و ایدئولوژی بورژوایی یک مبارزه آشتی ناپذیر وجود دارد تا آنتی کمونیسم کاپیتالیسم خنثی شود. ایدئولوژی بورژوایی جنگ طلب، ارتجاعی، میلیتاریستی، نئوفاشیستی، انحصارطلب، و امپریالیستی است.
واژه ایدئولوژی ریشه یونانی دارد و جریانی است علمی که جویای کشف قوانین عملی برای تربیت، اخلاق، و سیاست است. مقوله ایدئولوژی به 3 شکل و در سه گروه ارزشیابی میشود،- ایدئولوژی مثبت و مفید نزد(لوهمن، لمبرگ، ومارکسیست ها)، به معنی خنثی و بیطرفانه در(جامعه شناسی علم)، و به معنی مخرب و منفی نزد(پوزیوتیست ها، نئومارکسیست ها،و تئوری انتقادی).
بورژوازی میکوشد از طریق لیبرال نمودن ایدئولوژی طبقه کارگر یا از طریق ناسیونالیسم، رویزیونیسم، و دمکراسی خرده بورژوایی، آنرا بی خطر کند یا میکوشد از طریق فرهنگ خود، سیاست فرهنگی احزاب و سازمانهای سیوسیالیستی را منحرف کند و در خدمت خود قرار دهد. در انقلاب فرانسه بورژوازی انقلابی در مقابل فئودالیسم و سلطنت و کلیسا، از طریق ایدئولوژی خود در قرن 18 میلادی اساس تئوریک برای انقلاب ساخت. در ماتریالیسم تاریخی قرن 19 میلادی مارکس و انگلس، حوزه های فکری، دینی، متافیزیک، علم، هنر، فلسفه، و غیره را بعنوان روبنای ایدئولوژیک یک روابط اقتصادی اجتماعی بشمار می آوردند که بشکل آگاهی یک طبقه در لباس علم مورد قبول قرار گرفت و بعدها بصورت برنامه سیاسی یا بشکل جهانبینی، نوع تفکر، طرح عمل و بصورت انتقادی و منفی مورد توجه قرار گرفت.
ایدئولوژی بر اساس تعریف مارکسیستی،بخشی از روبنای اجتماعی اقتصادیست که بیان کننده وضعیت و منافع طبقه خاصی میباشد. آن سیستمی از افکار، نظرات، ایدهها، و مفاهیم مشخص است که بشکل آگاهی اجتماعی، چه بصورت انقلابی و چه بشکل کاذب بیان میگردد. ایدئولوژی سیستمی از نظرات اجتماعی بصورت سیاسی،اقتصادی،حقوقی، فلسفی، هنری، و غیره است که بیان کننده منافع طبقاتی خاصی است و مطابق نرمهای رفتاری، نظرات، عقاید، و ارزش ها میباشد. ایدئولوگ یعنی خالق یا نماینده یک ایدئولوژی. و ایدئولوژیک یعنی بر اساس افکارو نظرات مشخص.
آگاهی اجتماعی را مجموعه ایدهها، نظرات، و جهانبینی ها تعریف میکنند. پرسش هر جهانبینی، رابطه آگاهی و زمینه مادی، یا رابطه روبنا و زیربنا است، که سئوال اساسی فلسفه نیز است. براین اساس جهانبینی را به 2 نوع ماتریالیستی و ایده آلیستی تقسیم میکنند. جهانبینی مجموعه تصورات و نظرات پیرامون طبیعت، جامعه، اندیشه، جهان، و جای انسان در آنست.
ایدئولوژی طبقه کارگر خلاف سایر ایدئولوژی ها پایه علمی دارد که هدفش لغو استثمار، رفع آنتاگونیسم اجتماعی، و برقراری سوسیالیسم است. منافع اش منافع تمام اقشار و طبقات است. طبقه کارگر میتواند از طریق وحدت ایدئولوژی خود با سوسیالیسم علمی، انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام برساند و کمونیسم را عملی سازد. ایدئولوژی سوسیالیستی همان مارکسیسم-لنینیسم است که مجموعه از علوم فلسفی، تاریخی، و اقتصادی است، آن محصول مبارزه طبقاتی و زحمات تئوریک مارکس، انگلس، و لنین بود. این باید وارد تودهها و جامعه شود تا به نیروی مادی تبدیل گردد.
در جامعه طبقاتی، ایدئولوژی مجموعه نظرات و جهانبینی های اجتماعی یک طبقه خاص است که شرایط تاریخی، اجتماعی و منافع آنرا بیان میکند. سوسیالیست ها مدعی هستند که ایدئولوژی طبقه کارگر تنها ایدئولوژی است که برای تشکیل سوسیالیسم و کمونیسم کوشش میکند و پیام تاریخی طبقه کارگر برای آزادی کل جامعه است. ایدئولوژی، سیستم ایدهها، نظرات، شناخت ها، و اهداف استراتژیک سیاسی، فلسفی، دینی، هنری، و غیره در جامعه است که از طزیق زیربنای مادی تعیین میشود و این زیربنا را منعکس میکند.
کمونیست ها مدعی هستند که ایدئولوژی سوسیالیستی تنها ایدئولوژی علمی متکی به شناخت قوانین تحول اجتماعی عینی و بیان کننده منافع خلق و طبقه کارگر است. ایدئولوژی سوسیالیستی از طریق کمونیستها و حزب طبقه کارگر در جدال مداوم با ایدئولوژی بورزوازی است که باید به درون تودهها منتقل شود. این ایدئولوژی عامل انحلال اجتناب ناپذبر نظام سرمایه داری از طریق نظام سوسیالیستی است. نقش اجتماعی ایدئولوژی بورژوایی امروزه عبارت است از کوشش برای قانونی کردن استثمار سرمایه داری و مبارزه با مارکسیسم-لنینیسم.




تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 22:25
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: خمینی به کمک افراد مورد اعتماد:سرکوب در کردستان-کشتار در دانشگاه
دیدگاه:

خمینی  به کمک افراد مورد اعتماد خود ( از فرماندهان ارتش شاه مانند ظهیر نژاد و قرنی و فلاحیان ....و طلاب حوزه علمیه خلخالی؛ محمدی گیلانی؛ هادی غفاری ؛لاجوردی ؛ موسوی تبریزی و قدوسی... رئیسی؛ پورمحمدی؛ نیری؛موسوی تبریزی ؛ مقیسه ها......و  کنار اشراقی و  صلواتی ها .... ) چوبه های دار را در میدانها بر پا کرد؛ سازمانهای سیاسی را سرکوب نمود؛ قلم مطبوعات را شکست و ۶ ماه بعد از قیام بهمن ۵۷ حکم جهاد و فرمان کشتار مردم کردستان را صادر نمود.
شوراهای دهقانان و کارگران را در ترکمن صحرا و کارخانجات سرکوب کرد و ده ها هزار نفر را در دهه سیاه و خونین 60 در زندانهای سراسر کشور تیرباران ؛ حلق آویز و به اسارت در آورد.
انقلاب مردم ایران دهه هاست از سلطنت و جمهوری خواهی و اصلاح طلبی و "سکولار دموکراتیسم" و مشروطه و...عبور کرده است. ............. را جمع کنید به شعارهای زیر دقت شود :
فقر؛ ستم؛ گرونی میریم تا سرنگونی 
نه سلطنت؛نه رهبری-آزادی؛برابری
نان -کار آزادی -اداره شورایی (کارگران نیشکر ۷ تپه و اذ راب اراک......). 
سقف-کتاب و گندم ؛ قدرت بدست مردم 
نه نان داریم؛ نه خونه حجاب شده بهانه + شعارهای بازنشستگان
خامنه ای قاتله-ولایتش باطله!
کشته ندادیم که سازش کنیم-رهبرقاتل روستایش کنیم! 
نه سوختبری؛نه کولبری-آزادی؛برابری؛
 از کردستان تا جلفا قدرت بدست شورا..
سپاهی ؛بسیجی داعش ما شمایی

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 21:53
عنوان دیدگاه: کشف طلای حقیقت از میان خروارها خاک و حس
دیدگاه:

درووود بر آقای مستوفی گرامی!

اندکی گپهای دم دست برای فراتر کاویدن و شکّ کردنهای مداوم.

من در کثیری از پاره گفتارهای خودم  مستدل و با برهان در باره مسئله «حمله اعراب» بحث کرده ام و لزومی نمیبینم که بخواهم تکرار مکرّرات کنم. در اینجا فقط تذکری را میدهم. همین و بس. کسی که میخواهد در باره تاریخ ایران، بحثی را  آغاز کند – مهم نیست از سر کنجکاوی باشد یا واقعا از سر پژوهشگری- اصل قضیه باید حول این محور بچرخد که شخص محقّق یا کنجکاو در آغاز از خودش سئوال کند که آیا من به دنبال «شناخت» هستم یا به دنبال توجیه و حقّ تراشی در خصوص سرنوشت هولناک خودم و ملّتم. کدامیک؟. مسئله رویکرد به تاریخ ایران، آنهم از دیدگاه پژوهشگران و اساتید باختری و خودی و کلّا منابع و اسناد رسمی و شناخته شده، راهیست که به هیچ دهکوره متروکه نیز نمیبرد؛ چه رسد به شناختی متّقن و مستدل کسب کردن. در رویکرد به تاریخپژوهی باید تمام منابع و مآخذ کتبی را بی برو برگرد سنجشگری رادیکال کرد تا بتوان جمله ای/حرفی/کلمه ای ارزشمند و شایان پژوهش از میان آنها بیرون کشید همچون جویندگان طلا که خروارها خاک را سرند میکنند تا بتوانند یک گرم طلا پیدا کنند.

ادامه نظر:
مطلبی که شما نوشته اید و همچنان دنباله دارد، هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد، سوای تکرار هزاران بار گفته و تحریر شده بدون هیچ نگرش سنجشی و انتقادی و سرندگری و فقط به منظور «شعله ور کردن آتش نفرت علیه اقوام عربی که بخشی از «امپراطوری ایران» بوده اند و اتّفاقا عربستان فعلی در زمان کهن، یکی از بخشهای مهم نفوذ و دوام و گسترش بنمایه های فرهنگ ایران بوده است. در مطالعه متون رسمی و کتبی و آکادمیکی باید مدام از ابعاد سنجشگری و کریتیکال به موضوع نگاه کرد؛ نه اینکه هر چیزی را که گفته و نوشته شده است به حیث «حجّت محض» پذیرفت و به بازنویسی و بازگفت آنها تلاش کرد؛ آنهم تحت نام پر طمطراق، پژوهش علمی و مستند!؟. تمامی آنچه را که تا کنون به نام تاریخ ایران و اسلامیّت تحریر و منتشر شده است، باید از چشم اندازهای تحوّلاتی بررسی کرد که قبل از شکلگیری تاریخ مدوّن بر ذهنیّت و روح و روان ایرانیان گسترده و در زبانها و آداب و رسوم و سِنن و غیره و ذالک آنها پخش و پلا شده اند. تاریخ رسمی، هیچگاه تاریخ «فرهنگ و مردم ایران» نبوده و نیست و نخواهد بود. مسئله تحوّلات تاریخی در ایران از زمان فروپاشی سلسله ساسانیان که خودشان غاصبان درجه یک حکومتی بودند و علیه بُنمایه های فرهنگ ایران میجنگیدند، بیش از آنکه به هجوم اقوام عرب مربوط باشد، به مسئله تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و تاریخی خود ایران منوط است و ریشه و خواستگاهش به خود تاریخ و فرهنگ ایرانیان بازمیگردد و هیچ ربطی و سنخیّتی با اعراب ندارد. کلا طرح و برنامه ریزی حمله به ایران به سرکردگی سپهسالاران و ارتشتاران ایرانی اجرا شده است و هیچ ربطی به اعراب ندارد. آنها فقط سیاهی لشگر بوده اند در خدمت امرای ارتشی ایران. اینگونه بحثهای حول و حوش «حمله اعراب!!؟» در باره تاریخ ایران که در اذهان ایرانیان متاسفانه جاافتاده و از زمان مصدر قدرت بودن حکومت خلفای الله، شدّت نیز گرفته است، سوای تولید نفرت و کینه و بیزاری و تنش و گریز و جنگ و فلاکت، نتیجه ای دیگری نخواهد داشت و هیچ سنخیتی با تاریخپژوهی و کشف شناخت ندارند.
اقوام عربی به هیچ وجه، خاصم ایران نبودند و اصلا به ایران نیز حمله نکردند؛ بلکه آنانی که به ایران حمله کردند، خود سپهسالاران و ارتشیان و سرداران ایرانی بودند که اعراب را به حیث وسیله برای سرنگونی حکومت ساسانیان به کار گماشتند. اینکه از نتیجه به کار گماری اعراب ساده و بدوی و مهاجرت آنها پس از فروپاشی حکومت ساسانیان، چه چیزهایی و تحوّلاتی و تغییراتی در جامعه ایرانی شکل گرفت، بحث ثانویست. اصل مسئله این است که دلیل کلیدی و ریشه ای فروپاشی حکومت ساسانیان، در حمله اعراب به سرگردگی و نقشه و برنامه ریزی ایرانیان نهفته نیست؛ بلکه در جنگ گسترده حکومت ساسانیان و خاندان اردشیر بابکان و الاهیات زرتشتیگری به همّت موبدان ریشه دارد که علیه بُنمایه های فرهنگ مردم ایران و قلع و قمع کسانی که به پذیرفتن «دین دولتی=زرتشتیگری» گردن نمینهادند، شاغل و مصدر عمل بودند، عین اخانید امروزی که دقیقا تالی اصیل موبدان زرتشتیگری هستند و هیچ تفاوتی با آنها ندارند؛ زیرا اسلامیّت، تفاله زرتشتیگری است و تحفه وارداتی از عربستان نیست. آنچه حمله اعراب نامیده میشود، در حقیقت وزش نسیمی بود به درختی که قبلا ریشه هایش پوسیده و بی خاصیّت شده بودند.
کسی که میخواهد در رویکرد خودش به تاریخ و فرهنگ ایران، کاری اساسی کند، باید در ابتدا بکوشد که آگاهی بایسته و عمیقی را در باره پیشزمینه های اساطیری و اعتقادی و آداب و سنّتی ایرانیان؛ بویژه قبل از شکلگیری سلسله هخامنشیان را به چنگ آورد و گام به گام با متّه به خشخاش گذاشتها و پرسشهای کلیدی به روند تحوّلات فرهنگی و اجتماعی ایرانیان باستان تا زمان شکلگیری حکومت هخامنشیان همّت کند، سپس مراتب تحوّلات را از عصر هخامنشیان تا زمان فروپاشی ساسانیان ردیابی و شناسایی کند تا بتواند دلایل کلیدی فروپاشی حکومت ساسانیان را کشف کند و بفهمد. همینطوری سراغ منابع رسمی و تحریری رفتن و به دلخواه خود، متون شناخته شده را گلچین کردن و به موضعگیری انکاری و نفرت آلود همّت کردند و علیه اعراب، حرف زدن و علّت فلاکت ایران را؛ نه در تحوّلات فرهنگی و تاریخی و نگرشی خود مردم ایران، بلکه در «هجوم مثلا اعراب» دیدن و تشخیص دادن، هرگز هیچ سنخیّتی با تاریخپژوهی ندارد؛ سوای تولید نفرت و کینه و شعله ور کردن آتش خشم و خشونت.
نکته دیگری که لازم میدانم به آن گوشزد کنم، این است که «کشته شدن فرمانروای لخمیان»، هیچ ربطی به طغیان و سرکشی و عدم اطاعت از اوامر ملوکانه نبوده است؛ بلکه ریشه مسئله به این بازمیگردد که پادشاه لخمیان، دختری بسیار زیبا و افسونگر داشته است که «خسرو پرویز» عاشقش شده و از او خواستگاری کرده بود. ولی «دختر زیبا و افسونگر فرمانروای لخمیان»، خواستگاری «خسرو پرویز» را رد کرده بود. همین مسئله برای پادشاه ایران، خیلی گران تمام شد و کینه فرمانروای لخمیان را به دل گرفت و به بهانه طغیان و فلان و بیسار او را به قتل رساند.
نکته بعد اینکه، دشمنی با «زبان عربی» که خود ما ایرانیان، «نحو و اصول و قواعد آن» را پی ریزی کرده ایم، [الکتاب/سیبویه] به هیچ وجه، خدمت به زبان و فرهنگ ایرانی نیست؛ بلکه دقیقا نابودی و سر به نیست کردن «فرهنگ و تاریخ» ایران است. زبان عربی، بسیاری از ابعاد گسترده بُنمایه های فرهنگ ایران را در خودش محفوظ نگه داشته است و کمک میکنند که ما بتوانیم ردّپای تجربیات گمشده نیاکان خود را که بس بسیار ارجمند و بی نظیر بوده اند، سریع پیدا کنیم. بنابر این هر گونه لغت تراشی و لغتپرانی بی اصل و نسب به بهانه مثلا «فارسی نویسی»، خیانت به مردم ایران و فرهنگ ایرانیان است؛ نه خدمت به زبان و فرهنگ مردم. هدف از تاریخپژوهشی این نیست که چه چیزهایی تحریر شده اند؛ بلکه چه چیزهایی «گفته نشده و کتمان و پوشیده و لت و پار و نادیده و بی اهمیّت» جلوه داده شده اند. سپس تلاش برای «اندیشیدن و کنکاوی از بهر کشف حقیقتیابی آنچه که ناگفته» شده است و یافتن دلایل متّفن و مستدل برای پاسخگویی به «چرایی نادیده گرفته شدن و لت و پار کردن و اهمیّت ندادن به آنها».
خیلی مختصر و موجز. قبل از اینکه بخواهیم در باره تاریخ و فرهنگ مردم خود و دیگر اقوام و ملل قضاوت کنیم، نیک است موضوعی را که میخواهیم در باره آن قضاوت کنیم، عمیق و ریشه ای بشناسیم و از صحت و سقم آنچّه که ادّعا شده و میشود، آگاهی متّقن و استدلالی کسب کنیم. به صرف اینکه عده ای آکادمیکر، آئوتریته فکری بر فضای پژوهشی دارند، دلیل بر آن نیست که بپذیریم ادّعاهایشان، نصّ صریح و مطلق و دانشپژوهانه هستند و سخنهایشان حجّت محض. تلاش برای «شناخت»، هیچ ربطی به ادّعاها ندارد؛ ولو به اتیکت «علمی» متّکی باشند و نام اساتید مشهورترین دانشگاهها را بر پیشانی خود یدک بکشند. کشف حقیقت، راهیست فردی و محصول پرسشهای فردی و کنکاشهای فردی و استدلالهای فردی. بازخوری هزار بار گفته و تحریر شده دیگران، هرگز هیچ سنخیّتی با تاریخپژوهی ندارد. آنچه شما نوشته اید، بازگویی اطّلاعات رایج است و فقط نفتیست که بر آتش نفرت از اعراب بیگناه و بی تقصیر می افزاید؛ ولاغیر.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 21:29
عنوان دیدگاه: زنجیرهای وابستگی و حسرت آزادی
دیدگاه:

دروووود بر فاضل عزیز!

بعضی سخنهای دم دست برای شکّ کردنی دکارتی که زیر پای آدم را خالی کند!

در باره «مارکس و کاپیتال و همینطور حواریون و مومنان به او» و پیامدهای ناشی از اعتقادات او، آنقدر کتابهای انتقادی در طول یک قرن و نیم گذشته تا امروز نوشته و منتشر شده است و همچنان نوشته و منتشر میشوند که میتوان با آنها کتابخانه ای عظیم را ایجاد کرد. مُعضل ما امّا «مارکس و کاپیتالش» نیست؛ بلکه درد ما، وضعیّت گفتاری و رفتاری و کرداری بخشی از ایرانیان کنشگر و تحصیل کرده است که خود را اتیکت «چپ» میزنند و سفت و سخت به «مارکس و کاپیتال»، نه در مقام متفکّری که همچون متفکّران دیگر، در باره مقولاتی نظر داده و کتابی را نوشته است و نظریاتش مشمول سنجشگری و بررسی و سرند کردن و فراتراندیشی هستند؛ بلکه به او به چشم «رسول رهائیبخش» مینگرند و کتابش را «انجیل مقدّس» میپندارند و سفت و سخت به آن ایمان حب المتینی دارند؛ بدون آنکه کوشش کنند عمیق و با سر سرسختی، کتاب مارکس را دقیق و کریتیکال بخوانند و بفهمند و انگیخته به افکار نو شوند بدون متابعت از مارکس!.

ادامه نظر:
تراژدی غمبار آنچه خودش را «چپ» میشمارد، سرگذشت غم انگیز انسانهایی است که نه تاریخ و تحوّلات فرهنگی مردم خود را میشناختند و هنوزم نمیشناسند، نه تاریخ تحوّلات فکری و فرهنگی و اجتماعی و کشورداری بیگانگان را؛ بویژه اروپائیان را. مسئله «چپ ایرانی»، مسئله جابجایی ثقلگاه ایمان رهائیبخش از دامنه دیگ مذاب شرایع اسلامیّت؛ و در اینجا تشیّع به دامنه ایدئولوژی مارکسیسم بود؛ نه تلاش و دست و پا زدنهای تته پته ای برای تفکّر با مغز خویش و جستجو و پرسشگری و ایده آفرینی برای درمان دردهای میهنی و مردم. در حقیقت، «چپ ایرانی» به دلیل عجز در اندیشیدن و سترونی به دنبال «اسلحه اتمی» میگشت تا بتواند با یک حرکت ضربتی، سراسر آنچه را که در نظرش در اجتماع ایرانیان ناخوشایند جلوه میکرد، سر به نیست کند. مارکسیسم در دست چپ ایرانی به حیث اسلحه عمل میکند؛ نه به حیث بینشی و دیدگاهی و نظریّه ای.
و امّا در باره مسئله «کاپیتال» باید بگویم که شکلگیری و نقش آن در مناسبات اجتماعی باخترزمینیان و سپس گسترش آن در سطح جهانی از دامنه «مسیحیّت» ریشه گرفت و با تکیه به «تفکّرات کالون [Calvin]، تسوینگلی [Zwingli]، لوتر [Luther] و جنبش پوریتانیستها [Puritaner]» از گستره الاهیات مسیحی به دامنه اجتماع رخنه کرد و تحوّلاتی عظیمی را تا همین امروز در جوامع باختری و جهانی ایجاد کرده است. ریشه و شالوده و دلیل زایش و انباشت «کاپیتال» به «عبادت و محشور شدن با عیسا مسیح و مشمول رحمت الهی شدن» بازمیگردد و هیچ ربطی به استثمار و بهره کشی و غارت حقوق کارگران و پرولتاریا ندارد. اینها همه اش به تخیّلات مارکس برمیگردد که هیچ دانشی و درک عمیقی و آگاهی ریشه دار از بُنیانهای مسیحیّت و نقش آن در ذهنیّت و روح و روان انسانهای عصر خودش نداشت؛ آنهم برغم اینکه در دوران تبعیدش در فرانسه به کارگران و دهقانان و کنجکاوان، «دیدگاههای فویرباخ را در باره مسیحیّت» تدریس میکرد!!.
کلمه «بروف/Beruf» در زبان امروزی آلمان به معنای شُغل اداری و امثالهم کاربرد دارد؛ ولی معنایش در گذشته و دوران قرون وسطی همانا «اعتقادات ناب مذهبی/دینی» بوده است؛ یعنی اینکه به کسی میگفتند «شاغل» که «دیندار و مومن ناب» بوده و تمام همّ و غمّش فقط عبادت کردن و در خدمت عیسا مسیح بودن بوده است.
داشتن چنین خصلت عبادی به معنای ارجمند بودن و عزیز بودن و محبوب بودن در نزد عیسا مسیح و تضمین قطعی داشتن از رحمت او بوده است و برای آنکه بتوان به مومنی خالص تبدیل شد، تمام آنانی که زندگی خود را وقف کلیسا و اناجیل و امثالهم میکردند، کوشیدند که بر حسب مقرّرات خشک و ریاضت و دیسپلین و سختگیری سیستماتیک در حقّ خود، روز و شب را وقف خدمت به عیسا مسیح و امور مذهبی کنند تا رحمت الهی را به طور کمال و تمام نصیب ببرند و از هر چیزی که مربوط به نفع و لذّت شخصی میشده است، صرف نظر میکردند تا خلوص ایمانشان آلوده نشود. دقیقا همین متد زیستی مومنان تارک کلیسا و پیوستن به دایره اصحاب کلیسا به طور غیر مستقیم باعث شد که ابعاد تاثیر گذار دنیوی بگیرد و محیط اجتماعی پیرامون خود را به شدّت تحت تاثیر قرار دهند و مناسبات زندگی اجتماعی را در بستری راسیونالیستی هموار کنند؛ یعنی آنچه که در درون و روان و مغز اصحاب کلیسا با ریاضت و دیسیپلین به عبادت و خلوص میانجامید و باعث رحمت الهی در حقّ مومن میشد در بُعد اجتماعی و ماتریالیستی و عینی اش به زایش «کار و تولید و پیشرفت» انجامید؛ زیرا مومن مسیحی در «کار و تولید»، عبادت مقدّس میدید؛ نه حمّالی و استثمار شدگی و شغل اداری و شرکتی. کار کردن در انظار مومنان به مسیحیّت، مقدّس شد؛ زیرا مومن مسیحی در کار، عبادت عیسا مسیح و رحمت او را حسّ میکرد؛ طوری که تاثیر عبادتگونه کار به تولید و افزونش کاپیتال مختوم شد و هر چقدر به کار و تولید، اهمیّت داده میشد به همان میزان، مومن مسیحی به رحمت الهی بیشتر و بیشتر یقین حاصل میکرد. چنین باوری باعث شد که «اخلاق کار کردن» از بُنیانهای اعتقادی مسیحیّت، سرچشمه بگیرد و در مناسبات اجتماعی و اقتصادی و کشورداری تبلور بار آور پیدا کنند و «کاپیتال» شکل بگیرد و باعث پیشرفت و دگرگشت اجتماع در تمام دامنه هایش شود و این دقیقا همان چیزیست که «ماکس وبر [Max Weber]» از آن به نام «روح کاپیتالیسم» نام میبرد. آنچه که در دنیای «تفکّرات کالون [Calvin]، تسوینگلی [Zwingli]، لوتر [Luther] و جنبش پوریتانیستها [Puritaner]»، مغزه و محور اصلی به شمار می آمد، همانا «ایمان داشتن ناب به عیسا مسیح بود که موثر محسوب میشدfides efficax/» یا به عبارتی دیگر، «ایمان/فیدس/fides» زمانی حقیقی و اصیل بود که «در زندگی، موثّر/افیکاکس/efficax» باشد. ایمان ناب برای مومن، یعنی «کار کردن» که مقدّس بود و نتیجه اش خدمت به عیسا مسیح و کسب رحمت الهی به حساب می آمد؛ نه بهره و سود تجاری از لحاظ اقتصادی. یا اگر بخواهیم آن را خیلی ساده کنیم و در زبان مذهبی و ضرب المثلی ایرانی عبارتبندی کنیم، میشود: «از تو حرکت، از خدا برکت».
فاضل عزیز! این فقط یک اشاره کوتاهی بود در باره شکلگیری «کاپیتال» در جوامع باختری. بالطّبع در این زمینه کتابهای بسیار خواندنی و ارزشمندی از طرف متفکّران و پژوهشگران اروپایی تحریر شده است که جهت آگاهی گسترده میتوان به آنها مراجعه کرد.
فقط بدبختی جامعه ایرانی که بخشی از کنشگران و تحصیلکردگانش از سر استیصال و پریشانی به «جرجیسی به نام کارل مارکس و کاپیتالش» در مقام اولین و آخرین رسول نجاتبخش آویخته اند، فاجعه غم انگیزیست که هر چقدر در باره اش بنویسیم و به نقد آن بپردازیم، به دلیل آنکه ذهنیّت مومنان به مارکس و ایدئولوژی مارکسیسم و شکلگیری آنچه خودش را «چپ» مینامد، هیچگاه از لحظه تولّدش تا همین ثانیه های گذرا نیاموختند که گام به گام با «ذهنیّت پرداخته و ساخته خودشان» که محصول قرنهای قرن تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و تاریخی مردم سرزمینشان در بستر شرایع اسلامیّت و کشمکشهای مختلفش بوده است، صف آرایی انتقادی و سنجشگری کنند و سپس گام به گام به آفرینش «آگاهبود فردی» خودشان را همّت کنند، معضلیست خانمانسوز که حالا حالاها گریبان ایران و مردمش را رها نخواهد کرد. اما من برغم واقعیّتهای تلخ گفتاری و رفتاری و کرداری کنشگران و مومنان به «چپ ایدئولوژیکی» همچنان تاکید میکنم که سنجشگری و تلاش برای به هوش آوردن چنین گرایش فاجعه باری که هیچ گونه سنخیّتی با تاریخ و فرهنگ مردم ایران ندارد، لازم و ضروریست. شاید که روزی روزگاری پیدا شوند اشخاصی در میان آنها که به کشف خودشان در مقام «ایرانی» و شناخت متّقن و مستدل از بُنمایه های فرهنگ مردم خودشان راه پیدا کنند و به زایشی نو از زهدان فرهنگ ایرانی انگیخته شوند؛ زیرا «جنبش چپ ایرانی» با انگیخته شدن از «اسطوره ایرج شاه» در بطن فرهنگ و آگاهبود ایرانیان پایه ریزی و آغاز شد که تا امروز از طرف حکومتگران غاصب و کینه توزان به تاریخ و فرهنگ ایران سرکوب شده است؛ نه با آویزون شدن به نظرات «کارل مارکس و حواریونش»!.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 20:41
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بخشی از تاریخ اسماعیل نوری علا، هفته نامه ایرانشهر،۲۳ آذرماه۱۳۵۷
دیدگاه:

اسماعیل نوری علا، : اسلام واقعی که بت می شکند، نه آنکه بت می آفریند!

"...اما امام خمینی پدیده ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع است. او رهبر سیاسی جنبش است جنبشی که تعریفی جز برانداختن ظلم و تقلید کورکورانه و شکستن بت های دیکتاتوری سیاسی و مذهبی ندارد. چه کس او را امتحان کرده تا بداند آیا از همه علماء به علم دین واقف تر است یا نه؟ و چگونه این ،اعلمیت و در نتیجه رهبری غیر انتخابی و تحمیلی مردم را به تقلید از او کشانده است؟ نه امام خمینی را مردم ” انتخاب کرده اند به جهت اینکه در عین علم به احکام شرع به مقام ارشدیت نیز رسیده است. او در پی آن نیست تا قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند، بلکه در پی آنست تا ما را از دیکتاتوری همه اقشار حاکم و خواستار اطاعت کورکورانه برهاند. "

"نه!ما خواستار حکومت هیچ شاه سلطان حسینی نیستیم و از همین روی از طرح مساله حکومت “اسلامی در ایران نباید باکی داشته باشیم، چرا که اکنون ایرانیان خواستار آن اسلام واقعی اند که بت میشکند، نه آنکه بت مـ آفریند. آن اسلام که زیر پایههای تخت باصطلاح ” الهی” اموی و عباسی و در زیر عبای کعب الاخبارها و غزالیها فرومرده است آن اسلام که زاینده زینب ،هاست نه آن اسلام که حرمسراهای شاهان صفوی را پر کرده. طلاب دینی دانشجویان حقوق دینی اند و فقها و مجتهدین حقوقدانانند و نه بیش و امام خمینی چه برنامهای ارائه داده جز بازگشت به ایران انجام انتخابات آزاد، و برقراری حکومت مردم بر مردم؟"

"...آیت الله خمینی اکنون از پشتیبانی کامل ملت ایران برخوردار است پس میتواند به کمک افراد مورد اعتماد خود – که خود بخود مورد اعتماد مردم ایران هم خواهندبود- به آفریدن سازمانهای رهبری سیاسی دست .زند"

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 16:19
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

ایرج مصداقی یه گزارش ٢٣٠ صفحه ای داره که حدودا ۲۰ سال پیش انتشار داده بود و تو این گزارش نقش خودش را به خرمگس تشبیه کرده بود او مینویسه...من خرمگسی هستم که خداوند به این سرزمین بخشیده ... جمله کاملاً درست هست و همین تشبیه به واقعیت نزدیک است. مصداقی در نقس خرمگس بساط معرکه گیری های اپوزیسیون قلابی و فیک به هم میریزه

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 16:03
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

یک آیه شریفه هم داریم که می گوید: «لااکراه فی الدین» و معمولا هر مسلمان خارج از گود قدرت، با یک ژست فلسفی بدان اشاره می کند.
پرسش صادقانه من این است که از صدر اسلام هرگز یک حکومت اسلامی وجود داشته است که این آیه را اجرا کرده باشد؟ فکر می کنم که دیگر ته دیگ این بحثها درآمده است.
جناب مهدی نصیری را انسان صادق و شجاعی می دانم که واقعا دچار دگرگونی فکری شده است. ذهنی منسجم و گفتاری شیوا دارد اما هم می خواهد سکولار و دموکراتیک باشد و هم دلش نمی آید که اسلام را تمام و کمال به حریم خصوصیش روانه سازد و آیه مذکور را هم سند دموکراتیک بودن اسلام می داند.
جایی که جامعه از این حرفها گذر کرده دیگر چه نیازی به این بحثها وجود دارد؟ بنظرم بهترین خدمتی که این افراد می توانند بکنند جا انداختن این سخن بین متدینین است که:
فقط امام زمان حق جاری ساختن احکام دینی را دارد و تا زمان ظهور آقا، اسلام مطلقا نباید در امور سیاسی دخالتی داشته باشد.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 15:33
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ممد حکمت شیرین بیتنی
دیدگاه:

با درود
دوست عزیز اقای ممد
شما از کجا می دانید که اقای همه فن حریف دوست عزیزمان اقای مصداقی در انزمان نبود ولی خوب زمانه عوض شده است و من مطمًنم که اقای مصداقی صدای شاه فقید را نشنیده بود
که بهمردمش می گفت ”من صدای انقلابتان را شنیدم و قول میدهم که ...... باقی داستان.
اقای مصداقی انزمان در امریکا و عضو فعال کنفدراسیون بود و شاید صدای اعلاحضرت را نشنیده بود!؟!
با سپاس به دوستان سایت و اقای توکلی
خسته نباشید.
اقا ممد براستی که روزگار غریبی است!!!!

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 11:53
عنوان دیدگاه: کبکی که سرش را مدام زیر برف میکنه!
دیدگاه:

دروود بر آقای کردی عزیز!

گفتاری مختصر برای کژ و مژ رفتن همچون قایقی مست بر رودخانه پرسشها!

من هیچوقت از انتقاد به معنای اصیل و ریشه ای و لغوی آن هراسان نبودم که چه بسا با گشوده فکری تمام از هر نوع انتقادی که واقعا انتقاد باشد با جان و دل استقبال میکنم. ولی درد و رنج و دریغ در این است که بیشمار ایرانیان مدّعو تا امروز «فحّاشیگری و چرت و پرتگویی و زر مفت زدن» را با «انتقاد و سنجشگری و استدلال و منطق» تا امروز عوضی گرفته اند و سخت به مزخرفگوییهای خودشان ایمان قیراطی نیز دارند. من آمده ام و در باره فراخوان آقای «نوری علاء»، صحبتهایی را کرده ام. نه کینه ای به او دارم. نه نفرتی از او دارم. نه رفیق گرمابه و پیاله اش هستم. من او را به حیث یک ایرانی که احساس مسئولیّت میکند و میخواهد به سهم خودش کاری کارستان را به پیش ببرد، دوست دارم و احترام میگزارم. امّا احترام گزاشتن و دوست داشتن به معنای این نیست که «خطابینی و کژفهمی و سطحی نگری و احتمالا بدبرداشت کردنهای دیگران» را نادیده بگیرم و سکوت کنم. خیر!. من به دلیل همان دوست داشتنهایم است که خودم را مسئول میدانم اگر در دیدگاه و رفتار و نظرات دیگران – مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد دارند یا ندارند- خبط و خطایی میبینم، تذکر دهم و آنها را به فراتر اندیشیدن و گسترده تر فکر کردن بینگیزانم. آقای «نوری علاء» میتواند به راحتی بیاید و دلایل متّقن خودش را برای من و دیگران توضیح دهد. من نیز بی برو گردد اگر بفهمم استدلالهای منطقی در گفتارهایش هست با جان و دل تصدیق میکنم و با او همآواز میشوم و در نظراتم تجدید میکنم تا گشوده فکری و پروسه پروراندن آموزشی خودم را ارتقاء دهم؛ نه اینکه همچون حضرات هوچیگر تا آخر عمرم تابع و مطیع هر چی آقا گفت بمانم.

ادامه نظر:
هدف من این نیست که هزاران و چه بسا میلیونها نفر را همعقیده خودم کنم که برایم هورا بکشند و امثالهم؛ بلکه بیش از هر چیز تلاشم برای ایجاد فضای «گفت و شنود سنجشی/آموزشی/انگیزشی» است تا کم کم بیاموزیم که برای زیستن در کنار همدیگر به اسلحه کشی و کشتن همدیگر برای همیشه خاتمه بدهیم و راه معقول باهمزیستی را یاد بگیریم.
ولی متاسفانه هستند عده ای که اعتقادات خشک و زمخت و سنگ خارایی دارند یا علقه ها و اعتقادات خاصّ قومی و فرقه ای و تشکیلاتی و امثالهم و در دیدگاههای من، خطر نابودی اعتقادات بی اصل و پایه خودشان را تشخیص میدهند به جای آنکه تلنگری و انگیزشی را کشف کنند و به خود آیند و انسانهای فرزانه و با شعور و فهمیده و خویشاندیش و دریادل و مسئول و قائم به ذات شوند.
خیلیها بلد نیستند «مشکلات و مسائل ذهنی و فکری» خود را طرح کنند و منطقی در باره مسائل خودشان صحبت کنند؛ بلکه خیال میکنند با ایجاد خاکریز و جبهه برقرار کردن و توهین و حمله و لیچارگویی میتوانند به مقاصد خودشان برسند و مسائل ذهنی خود را حلّ و فصل کنند. زهی خیالات ابلهانه!.
انسانی که شعور و درک و فهم و دانش و آگاهی داشته باشد، هیچگاه به دشنام دادن و اسلحه کشیدن و امثالهم نیازی ندارد؛ زیرا منطق استدلالی اش میتواند از هزاران سیاه لشگر بی و بو خاصیّت، سریعتر به اهداف آرزویی کامیاب شوند. درک این مسئله به شعور فردی محتاج است. ولی متاسفانه آدمای هوچیگر، مدام با لیچارگویی به بلاهت خودشان اقرار میکنند و شهادت میدهند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 10:51
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: کاروانسرای بی در و پیکر
دیدگاه:

 دقیقا آقای حیدریان گرامی. بی جهت من اینها را سگ حسن دله و این گونه لقب نداده ام. اینها حرفی برای گفتن ندارند. خیال میکنند سیاسی هستند چون در جوانی شان دوتا جزوه و بعدها دوتا کتاب خوانده اند. اما سیاسی نیستند چون حرفی برای گفتن که در عمل راهی بگشاید ندارند. سیاست را در اظهار نظر خلاصه کرده اند و فحش! سنگ بنای کج را نیز از اولین زمانی که در دوران قبل و بعد از مشروطیت روزنامه در آمد نهاده شد. درسی بس اشتباه که بسیاری راه را تصحیح کردند و بسیاری چون کریمپور شیرازی کار را به لجن نویسی رساندند. آنها هم که حالی شان میشد درکی از بسیاری معانی که ما امروز داریم نداشتند. تصورش را بکنید، هفته نامه توفیق که محبوب چپ و راست و مردم عادی بود در روی جلدش عکس مرد سال عمله را چاپ می کند. 

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:48
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

شب همیشه شب نمیمونه میبریم ما بی چک و چونه!
از همون جایی که شکستیم میزنیم دوباره جوونه…
ورق برمیگرده میبینی کی مرده ته بازی کی با خودش چن چنده

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:45
عنوان دیدگاه: کاروانسرای بی در و پیکر.
دیدگاه:

دروووود!

از قدیم الایام گفته اند که: «جواب ابلهان، خاموشیست».

آبادی ما، کوچه پسکوچه زیاد داشت. در اکثر کوچه ها که قدم میگذاشتی، در پشت بام منازل، سگهایی  رینو و ترسالو و ذلیل لمیده بودند. هر بنی بشری که از کوچه ها رد میشد، سگهای رینو تکلیف خودشون میدونستند که حتما واق واق  واق کنند. مردم نیز به واق زدنها عادت داشتند. حالا حکایت دهکده جهانیست. در هر وب سایتی که وجود دارد، یه عده ای سگ به شدّت رینو نیز بر پشت بامشان کمین کرده اند تا کارشان صبح تا شب فقط واق واق کردن باشه. دریغ از یک جمله ارزشمند که نشانگر فهم و شعور و درک و دانش و آگاهی و استدلال و منطق و استقلال اندیشه و رادمنشی باشه. حیف آب مستراب و نان کپک زده و استخون بی مغز برای چنین سگهایی!

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:14
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .چون گردگان بر گنبد است.
دیدگاه:

تحلیل و تاکید و تشویق دیپلماتیک سلطنتی هنوز، یا روی انگشت به هالوست یا روی ششلول کرد عقب نگه داشته شده نظام شاهنشاهی.
ما در هتل های ترکیه دیدیم که بعضی از زنان سلطنت طلب برای عبور از فرودگاه استانبول چه غوغایی با دلالان و واسطه ها و ماموران مخفی میت در لباس دلال، در رور روشن برپا میکردند ! .
من در عمرم اینهمه مرد و جوان زیبا و خوش هیکل و کت و شلواری ندیده بودم که در سالنهای شیک هتل های ترکیه آنزمان،برای عبور آنهمه زن و دختر و فرستادن به امریکا و کانادا کوشش کنند. و این جنس مونث خودش را آنهمه باخته و تسلیم و....برای خروج از ترکیه چقدر خودمانی و چاپلوسانه و حقیرانه رفتار میکرد.
حالا انگشت به هالو در آرشیو مبارزان چاپیدشاهی مدام افتخارآمیز نقل میگردد.
این سبک تحلیل یک سلطنت طلب خواهان بازگشت و اعاده حیثیت از امثال پرویز ثابتی ها و احمد فراستی ها و .... است.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:04
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: میتوان در نیم زمان مصاحبه را کامل گوش کرد
دیدگاه:

برای شمایی که به مصاحبه ها در یوتوب گوش میکنید میتوانید مصاحبه را از 25 درصد تا دو برابر سریعتر نیز گوش کنید و قابل تنظیم است. در یوتوب چرخ تنظیمات را تیک بزنید و سرعت ویدیو را بیشتر کنید. من با 50 درصد سرعت بیشتر شروع کردم و گوشم که عادت کرد بنا بر سرعت گوینده بین 1 و 75 تا 2 برابر با سرعت بیشتری گوش میکنم. در نتیجه مصاحبه 4 ساعته را در دو ساعت یا کمی بیشتر به هنگام کار گوش میکنم. اینچنین است در سایر اپ ها نظیر واتساپ نیز میتوانید با سرعت بیشتری به پیام ها گوش کنید و این صرفه جویی بزرگی در وقت است. 

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 07:49
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: درگیری کردها
دیدگاه:

مصاحبه های آقای بهبهانی با آقای ایرج مصداقی را از دست نمیدهم و همیشه دنبال میکنم. مصداقی آدم نکته سنجی است. بندرت پیش می آید که ایرادی به نگاه ایرج مصداقی بگیرم. در نکاتی که با او اختلاف نظر دارم حق با اوست و ایرادش هم وارد. مثلا در مورد منشور مهسا. او میگفت کسانی باید حذف شوند و کار از آغاز اشتباه بوده. نظر من این بود که حالا که شده.. بهم زدنش اشتباه تر است. بهتر است که شاهزاده با چانه زنی دیگران را براه بیاورد و کسی مثل اسماعیلیون را نه به دلیل اختلاف نظر سیاسی که نبود بلکه به دلیل اخلاق و رفتار اجتماعی زشت او بناچار و با تاسف باید کنار نهاد. نکته دیگر این که مخالف بر هم زدن یا مسکوت گذاشتن منشور مهسا بودم. شاهزاده باید می ماند و این دیگران می بودند که کنار نهاده میشدند. باری، کاری است که شده. امروز آقای نوری علا طرحی داده اند که من طبق معمول با هر طرح منطقی مبارزه جمعی موافقم و از طرح آقای نوری علا پشتیبانی میکنم. 

از این که بگذریم برگردیم به این مصاحبه، مصداقی روی نکته ای انگشت میگذارد که دیگران ساده از آن میگذرند. آنجایی که میگوید کردها بسیار شده که اختلافات شان را با اسلحه باهم حل میکنند که اخیرا در حزب کومله رخ داد. مصداقی میگوید که اگر دوتا سلطنت طلب یکدیگر را بخاطر اختلاف نظر می کشتند چپ قزمیت - به قول مصداقی- چه هیاهویی که براه نمی انداختند! آقای مصداقی عزیز، از چپی که سابقه اعدام رفیق و حذف فیزیکی او را در تاریخ خود دارد چه انتظاری؟ طبیعی است که حل اختلاف مسلحانه کردها را درک کند و طبیعی است که اگر سلطنت طلب انگشت در دماغش بکند یا به هالو برساند را در رسانه های ماهواره ای پرک ند و از بی پرنسیپی و فحاش بودن سلطنت طلب برنجد. بمیرم برای شان الهی که اینقدر رفقا نازند

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 07:10
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اسرائیل وایران
دیدگاه:

سالام
کسانیکه اسرائیل راتشکیل دادند،
با مدیریت کنندگان صدساله
ایرانیان یکی هستند،
همانطورکه مدیریت ارمنستان را دارند
ومیخواهند کردستان درست کنند،
این چهارعنصرفرزندان غرب مسیحی برای چپاول منطقه مدیریت میشوند،
خوش خیال نباشید،
منطقه راویران میکنند،اسلحه میفروشند،تئوری مختلف خودرا اجرامیکنند،
مردم مارا باتوهمات روشنفکرنماهای مختلف سرگرم میکنند،
این سیاست اززمان تصرف هندبتوسط
انگلیس و ماسونهای مختلف مدیریت میشوند
تعدادی هم برای مردم منطقه تئوری های اسلامی ،باستانگرایی کوروش،لوح سازی میکنند.
یکی بانگاه اسلامی،یکی باتفکر روشنفکری وباستانگرایی.
مردم ما بااین تفکرات هچل هفتی،
بایدمنتظر آقا باشند تا بیاید
همه مارا نجات دهد
آن‌هم کدام جمعه میخواهد بیاید،معلوم
نیست.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 02:07
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: محمد برزنجه : کیانوش جان،…
دیدگاه:

محمد برزنجه : کیانوش جان، مشکل ما بیشتر «گفتمان» است. در واقع تا وقتیکه گروههای سیاسی و مدنی به یک گفتمان مشترک نرسند، امکان شکل گیری یک جبهه وجود ندارد.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 02:05
عنوان دیدگاه: در این مصاحبه هم به نکات…
دیدگاه:

در این مصاحبه هم به نکات مهمی اشاره شد اما نکاتی را که آقایان فرداد فرحزاد و آرش عزیزی شاید به آن توجه ندارند، این است که گروه طالبان، تنها به توسط "سلاح" "پیروز" نشد و عوامل دیگری در آن نقش اساسی داشتند که به شرح زیر است.
1- نفوذ و نفوذی طالبان در دولتِ افغانستان که راه را برای رسیدشان به قدرت هموار کرد و موجب ریزشِ شتابان نیروهای سرکوب و دولتی شد.
2- نفوذ فکری طالبان در بین مردم افغانستان که توانست طیف وسیعی را با این گروه همراه سازد.
3- نیرویِ انسانی کافی برای مقابله و یا مقاومت
4- حمایت پنهانی کشورهایی که منافع‌شان در به قدرت رسیدن این گروه، به نوعی تأمین می‌شد.
و ..............
لذا، مقایسه و یا الگو برداری از آن برای کشوری مثل ایران که دارای زنان و مردانِ مدرن و امروزی است و خواسته‌های متضاد و متفاوتی هم با اکثر مردم افعانستان دارند، اشتباه است و جواب نمی‌دهد.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 23:50
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ابله کسی است که در یک واقعه…
دیدگاه:

ابله کسی است که در یک واقعه نبوده ولی هیجان ترین گزارش را از آنجا بدهد. ابلهانی که زمان شاه نبودند و حالا از 40 میلیون ایرانی طلبکار هستند که چرا سلطنت پهلوی موجب روی کارآمدن آخوندها شد !؟

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 22:20
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اگاهی
دیدگاه:

با درود
بله من هم با خانم المیرا پناهی موافقم
از سخنان و کتابهای اقایان الموتی و ارتشبد زاهدی و ووووو و در اخر سخنرانی ا علاحضرت محمد رضا شاه فقید رو که فرمودند من صدای انقلاب شما مردم عزیز را شنیدم و از اخوندا خواست که با مردم صحبت کنند و ناگفته های بسیار.
خسته نباشید

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 16:44
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نژادپرست و هالوخودتی
دیدگاه:

سالام.
سالام بر شما،،
من اگرمتن کوچکی بنویسم،تو یک کتاب
فحش راقاطی توهمات خودمیکنی،
فکرمیکنی همه مثل خودت هالوهستند.
راستی دیروز درتبریز قوردلاردره سین
دیدی؟
خیلی صحنه های زیبایی داشت.
فکرمیکنی،،در۵۷ سال کودتای انگلیسی
بااین مردم چی کردند!!
فکرمیکنی ،،بااین ها میتوانی طرف بشی؟
فکرمیکنی،،این جوانان چی شعارمیدادند،
مخصوصن در دقیقه ۱۵ ،
توواقعن درعالم توهم و هپروت هستی،
بابام جان آن ممه را دیگه لولو خورده،
خودآمریکا وانگلیس وفرانسه هم ازاین
مردم میترسد،
تو نشسته ایی پشت ،کامپیوتر، ازفرودگاه تا نیاوران راطی خواب می بینی،
این صحنه را درتهران هم راه می اندازیم.
شما نمی دانم واقعن درچه عالمی زندگی
می کنید.
من را ،روانی،شاملی،کمونیست،پان تورک،نزادپرست،ضدفارس،عقده ایی
وو، ،کردی.
راستی خودت درکجا خوابیده ایی،
هنوز در خواب کوروش وشاه شاهان و
لوح کوروشی واشرف ودانشگاه شیکاگو
ودروغ های آن در سازمان ملل و غیر
هستی؟
بابام جان ول کنید ،این حرفهارا،
لوح های اکیدی رابنام کوروش بما
چپانده ،هنوزخبرندارید.
.........

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 15:01
عنوان دیدگاه: چگونه میتوان از سطح به عمق رفت؟.
دیدگاه:

دروووود!

تقریضی دیگر برای دیدن با چشمان خویشتن.

محوریّت یعنی چه؟. چرا ما محوریّت را در اشخاص میبینیم؛ نه در «پرنسیپها و اصول»؟.  چرا نمی آییم محوریّت را بر شالوده ای پی بریزیم که محصول تجربیات مشترک مردم میهنمان هستند تا با تکیه به آنها بتوانیم هنرهای خود را در گستره «کشوآارایی و مناسبات اجتماعی» به محک بزنیم؟. آقای نوری علاء گرامی! در «گزندناپذیری جان و زندگی»، چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟. در «مهرورزی» چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟. در «دادورزی»، چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟. در «راستمنشی»، چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه  است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟.

ادامه نظر:
آیا «بنیانهای پرنسیپ فرهنگ باهمستان مردم ایران» در جامعیّت وجودی و تکثّر قومی و زبانی و آداب و رسومی و سنّتها و غیره و ذالک خودشان که برآیند تاریخ و زندگی باهمزیستی و در کنار یکدیگر بودن هستند، محوریّت مشترک و آرزویی و خواستنی آنها نیست؟. چرا باید آنچه را که برای تمام زمانها و دورانها و نسلها میتواند «محوریّت استخواندار و ثمربخش» باشد، به کناری افکند و به چیزهایی چسبید که گذرا هستند و محدود و مقیّد به موقعیّت و زمان؟. چرا ما نمیخواهیم بپذیریم که «اعلامیه حقوق بشر کوروش هخامنشی» که در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» تبلور گسترده دارد، در حقیقت برآیندی از «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» بوده است که تا امروز از طرف تمام حُکّام غاصب و غارتگر و خونریز، فقط لت و پار و نادیده گرفته شده اند؟. چرا محوریّت قلمداد کردن شخصیّت خاصّی و انتخابی که از طرف نحله ای و فرقه ای و حزبی و سازمانی و امثالهم باشد، بلافاصله باعث حسادت رقیبان میشود و علل کشمکشهای چه بسا خونین؟. چرا نباید پرنسیپی را پایه و اصل قرار داد که در تمام گرایشها مشترک است و محترم و پذیرفتنی؟. چرا ما اگر به نیّات خود واقعا یقین داریم و در ادّعاهای رفتاری و گفتاری و کرداری، رادمنش هستیم از «آزمایش استعدادها و توانمندیهای خویشتن و هماوردی با رقیبان خود» میهراسیم؟. چه کسانی محقّ هستند که اعتبار فروزه ها و لیاقت اشخاص را ارزیابی کنند و به محک بزنند؟. مردم ایران در جامعیّت وجودی؟ یا همعقیدگان فرقه ای و سازمانی و نحله ای و امثالهم؟.
چرا ما وقتی میخواهیم حرفی و سخنی را بر زبان برانیم در مجامع خودی و بیگانه، اینقدر وحشت داریم و تنمان میلرزد و محتاط هستیم از اینکه بگوییم، «من اینگونه می اندیشم و میفهمم»؟. چرا باید مدام به حرفهای دیگران آویزون شد و دیدگاهایشان را بازخوری کرد؟. چرا برای هر کاری و اقدامی و دیدگاهی و نظری به تایید و تصدیق شدن از مراجع و آئوتوریته ها و قدرتمندان محتاج و ملزومیم؟. چرا ما نمیتوانیم خودمان تصمیم بگیریم که چه باید کرد و چگونه میتوان با همدیگر در کنار یکدیگر زیست؟. چرا ما از یافتن راههای باهمزیستی اینقدر عاجز و ذلیلیم؟. تا کی باید دیگرانی باشند که برای ما تعیین تکلیف کنند، چه کاری درست است و چه کاری غلط؟. چرا باید تمام عمر، مقلّد و تابع و دنباله رو و خوار و زار ماند؟. چرا؟. چه چیزی در ما نیست و کمبودش باعث اینهمه حقارت شده است؟. چرا اگر ما در تجربیات نیاکان و تجربیات یکصد سال اخیر خود به این نتیجه رسیده ایم که برای اداره کردن باهمستان کشوری به نام ایران به «حضور و مشارکت و نقش مثبت یکدیگر بدون در نظر گرفتن عقاید و مذاهب و مرامها و رنگ و نژاد و پوست و زبانها و غیره و ذالک» محتاجیم و ملزوم، به چه دلیل برای آنچه که به حقّانیّتش پی برده ایم، جواز تایید و تصدیق از بیگانگان میطلبیم؟. چرا ما به کرامت و شرافت و شعور و فهم و دانش و آگاهی و تخصّص در وجود خودمان به حیث انسان با تمام خصلتهایی که هر انسانی دارد، هنوز پی نبرده ایم؟. چطور میتوان شبانه روز به دنبال «ایده آلهایی و تخیّلاتی» دوید که هیچ سنخیّتی با واقعیّتهای زندگی ملموس و عینی و زمینی ندارند؟.
ما کی میخواهیم یاد بگیریم که خودمان مغزی برای اندیشیدن داریم و زبانی برای سخن گفتن و استدلالی حرف زدن؟. کی دیگه؟ کی؟. کی میخواهیم یاد بگیریم که باید از بهر حلّ و فصل کردن معضلات و مشکلاتمان با همدیگر دور یک میز بنشینیم و با همدیگر صحبت کنیم و راه حلّ مشترک پیدا کنیم؟. کی؟. این بحث را میتوان مدام ادامه داد و گسترده در باره اش سخن گفت. ولی همین اشاره کافیه.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 14:15
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: یکی از پنجاه و‌هفتی های…
دیدگاه:

یکی از پنجاه و‌هفتی های بدنام برای تطهیر و تقدیس حماس جنایت هفتم اکتبر را با واقعه تروریستی سیاهکل مقایسه کرده‌است.
نمونه ایی از تجمع رذالت و‌ بلاهت در یک‌ فرد.
البته کار امثال ما را راحت‌ کرده که یکعمر‌ از‌ماهیت ضد ایرانی‌ و‌ تروریستی مخالفان حکومت پیشن‌ گفته‌ایم.
مصاحبه‌ کننده‌ هم‌ یادآور حکایت جور بودن در‌ و‌ تخته است.
پ.ن. اسم نمی برم چون خودشان مهم‌ نیستند. هدفم اشاره کردن به آبشخور تفکرات پنجاه و هفتی و اصلاح طلبی است

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 13:14
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: از این اسناد تاریخی بیشتر بگذارین تا جوانان بدانند .
دیدگاه:

که چه کسانی کلنگ تخریب کشورشان را برای خمینی آماده کردند.
مسلم شدن چه آسان ولی آدم شدن چه مشکل.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 12:53
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آنزمان که رادیو ازرائیل برچیده شد نفس راحتی کشیدیم .
دیدگاه:

که از دست این یکی راحت شدیم. آنوقت ها پدرم زنده بود و مدام رادیو ازرائیل را میگرفت و ماهم ناخواسته میشنیدیم و خوب یادم میاید که همین بابا مدام ملت ایران را تسکین میداد که بزودی کشور از دست این قوم مسلم رها خواهد شد ولی آن بزودی به عمر پدرم که هیچ به عمر ما هم قد نمیدهد.
برای همین وقتی رادیو ازرائیل تعطیل شد گفتیم دست کم از دعوت به آرامش ها این یکی خلاص شدیم ولی حالا میبینم مثل کیست هیدراته که موقع بیرون آوردن از بدن نباید بترکد و اگر کیسه اش پاره شود عوامل بیماریزا در بدن پخش میشوند, این منشه همه جا هست. انگار که از بند محدود رادیو رها شده و اینک بهرجا سر میزنیم جمال واقعا بی مثالش را میبینیم که مشغول ماله کشیدن بر روی تیزی های ازرائیل است.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 12:38
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: گزینه ها فراوان است.
دیدگاه:

زدن یک هواپیمای دیگر. حالا کمی جاش را عوض میکنیم و مثلا میبریم فرودگاه اصفهان.
یا اصلا کل قطار تهران مشهد را میفرستیم رو هوا و میندازیم گردن اسرائیل.
شاید هم یکی از سد های بزرگ آب ملت را منفجر میکنیم تا مردم کربلا را خوب درک کنن.
حتی میتوانیم چند ترور جانانه در آمریکا (یا اروپا)راه بیندازیم و ضربه شستی نشان بدیم /البته بعدا دولا پهنا پایمان حساب میکنن و چندین سال باید قسط های جریمه ها را بدیم. ولی چه باک مال خودمان که نیست پول امت است و برای اینجور مخارج در اختیار آیات اعظام قرار داده اند و حساب کتاب هم نداره.
چند فرم دیگه هم هست که زاپاس نگهداشتیم الان بگم لو میره وقتی انجام دادیم تقش در میاد.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 06:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

والله دروغ چرا....ما که با چشم خودمان ندیدیم ولی ما یه همشهری داریم که تو دفتر خاطراتش نوشته... از ابتدال ۵۷ رسانه های اپوزیسیون را طرفداران نظام پادشاهی تشکیل میداد. با قبضه شدن قدرت توسط آخوندها
... یاران سابق خمینی از چپ تا مجاهد هم به خارجه رفتند و اپوزیسیون شدند. تاریخ مصرف مصدقیون نیز دو ماه بود و کارشان با پایان دولت بازرگان به آخر رسید.
این اپوزیسیون پیر شد و جوان متولد یا بزرگ شده در خارجه هم طبعا نه شناختی بیش از قرمه سبزی و چلوکباب و اندی کوروس از ایران داشت و نه اولویت و دغدغه اش خانه پدری بود و فارسی را در اندازه محاوره می دانست (فارسی خیلی خیلی کم)
پس از دوم خرداد شاهد ظهور رسانه هایی در خارجه بودیم که یا مستقیما توسط اصلاح طلبان رانده شده از قدرت اداره می شد یا با آنها همدلی نشان می داد.
جنبش سبز هم که حکم حمله مغول را داشت و تقریبا همه رسانه ها به تسخیر غیاث آبادی های سبز به خارج رفته درآمد و برای مدتی حتی دزد بدسابقه و سرسپرده ایی چون کروبی یا نورچشم خمینی و زنش به جرگه قدیسان پیوستند.
اینها لزوما صادراتی نبودند اما روح زمانه کار را بدانجا کشاند. این سرگذشت جابجایی سلولهای اندام اپوزیسیون است. تنها قسمتی که هم اصالت دارد و هم سر و تهش مشخص است بخش مربوط به شاهزاده رضاپهلویست که از ملی گرا یا جوانان سابقا اصلاح طلب و امروز میانسال و پخته شده به آن پیوسته اند. مسلما میدان نبرد در داخل است اما رژیم ابتذال هرگز اجازه تشکیل یک جریان برانداز را نمی دهد و اساسا رهبری همه انقلابهای جهان هم خارج از مرزها بوده است.
تاریخ از جمهوری خواهان طرفدار شاهزاده به نیکی یاد خواهد کرد....بابام جان

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 06:22
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: ذهنیت «چارچوب زده» تورک اوغلی
دیدگاه:

 انسانهای کمال گرا  و متعصب دیگر انسان ها را کم عقل به حساب می آورند.

ادامه نظر:
من با حسن نیت چنین نگاهی میخواهم به تورک اوغلی داشته باشم. او متعصب است برای آنکه مقالاتش را با سالام دوسلار آغاز میکند و چند جمله هم به ترکی مینویسد که به خیال خودش بزند توی دهن غیر ترک ها. ما در اینجا ترک بسیار داریم اما هیچکدام سالام دوسلار و این قبیل شاخ و شانه کشیدن های نژادی را ندارند چرا که عقده ندارند. ترک ها مثل کردها که در این سایت مینویسند هیچ حس کمبودی نسبت به فارس زبانان ندارند اما تورک اوغلی دارد برای همین همواره بر این خصلت ترک بودنش تاکید میورزد. تصور میکند که ما مشکلی با ترک بودن او داریم درحالیکه بسیاری اقوام ما ترک تبار هستند باهم فامیل هستیم و ازدواج های سببی نسبی ما ایرانیان را باهم مخلوط کرده. تورک اوغلی و یونس شاملی هرگز سخنی از مجلس موسسان به میان نمی اورند و حتا وقتی مورد خطاب قرار میگیرند به روی خودشان نمی آورند. میترسند اگر بگویند که مجلس موسسان را به رسمیت نمی شناسند به دمکرات نبودن متهم شوند. آنها حقی برای ملت قائل نیستند که سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند. در سخن میگویند که فارس زبانان جمعیت کمی را تشکیل میدهند. بسیار خوب. پس در مجلس موسسان اکثریت با ترک ها و غیر فارس زبانان خواهد بود و چون به زعم یونس شاملی نظام فدرال بهترین است، منطقا و عقلا مجلس موسسان باید نظام فدرال را برگزیند. پس مشکل حل است! اما درد شاملی این است که میداند مردم غیر فارس زبان در ایران هم علاقه بسیاری به پهلوی ها و نظام متمرکزشان دارند و مشکل همینجاست. از نگاه شاملی و تورک اوغلی که هردو یکی هستند، کسی که به نظام فدرال نگاه موافق نداشته باشد عقل ندارد یا ضد ترک هست!!! برای یونس شاملی غیر قابل تصور است که انسان عاقل باشد اما نظام متمرکز بخواهد. چنین کسی از نگاه شاملی یک دیوانه است. این نگاه یک دیکتاتور مآب است که برای انسانها حق انتخاب قائل نیست. یک ایرانی حق ندارد نظام بهتر فدرال را کنار بگذارد با نظام متمرکز حال کند. یک ایرانی حق ندارد نوع دیگری از زندگی را بجز آنکه یونس شاملی میگوید انتخاب کند چون عقلانی نیست. شما حق ندارید آنچه را که عقل نمی پسندد انتخاب کنید. چرا به غذا فلفل میزنید که تند است؟ چرا مشروب میخورید برای بدن ضرر دارد؟ چرا روابط دختر و پسر آزاد باشد غیر اخلاقی است؟ چرا در هلند و آلمان مصرف گرس آزاد شده است این مردم دیوانه شده اند. بهترین غذای ایرانی چلوکباب کوبیده است چرا مردم بجای آنکه چلوکباب کوبیده دائم بخورند برعکس حتا پولدارها هم دائم کوبیده نمیخورند و بیشتر طرف کشک بادمجان و قورمه سبزی میروند! اخر این دنیای دیوانه را چه میشود؟
میدونید.. رفتار تورک اوغلی مرا یاد شخصیت اصلی فیلم شاتر آیلند میاندازد. یکی باید او را از خیالاتش بیرون بکشد و دنیای واقعیت ها را جلوی چشمش بگیرد که عموووو بیخیال! مردم حق دارند نظام حکومتی مورد علاقه شان را انتخاب کنند و بجای کوبیده مورد نظر شما کشک بادمجان بخورند و این معنایش بی عقلی یا نوکر مسلک بودن نیست.
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 06:22
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: ذهنیت «چارچوب زده» تورک اوغلی
دیدگاه:

 انسانهای کمال گرا  و متعصب دیگر انسان ها را کم عقل به حساب می آورند.

ادامه نظر:
من با حسن نیت چنین نگاهی میخواهم به تورک اوغلی داشته باشم. او متعصب است برای آنکه مقالاتش را با سالام دوسلار آغاز میکند و چند جمله هم به ترکی مینویسد که به خیال خودش بزند توی دهن غیر ترک ها. ما در اینجا ترک بسیار داریم اما هیچکدام سالام دوسلار و این قبیل شاخ و شانه کشیدن های نژادی را ندارند چرا که عقده ندارند. ترک ها مثل کردها که در این سایت مینویسند هیچ حس کمبودی نسبت به فارس زبانان ندارند اما تورک اوغلی دارد برای همین همواره بر این خصلت ترک بودنش تاکید میورزد. تصور میکند که ما مشکلی با ترک بودن او داریم درحالیکه بسیاری اقوام ما ترک تبار هستند باهم فامیل هستیم و ازدواج های سببی نسبی ما ایرانیان را باهم مخلوط کرده. تورک اوغلی و یونس شاملی هرگز سخنی از مجلس موسسان به میان نمی اورند و حتا وقتی مورد خطاب قرار میگیرند به روی خودشان نمی آورند. میترسند اگر بگویند که مجلس موسسان را به رسمیت نمی شناسند به دمکرات نبودن متهم شوند. آنها حقی برای ملت قائل نیستند که سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند. در سخن میگویند که فارس زبانان جمعیت کمی را تشکیل میدهند. بسیار خوب. پس در مجلس موسسان اکثریت با ترک ها و غیر فارس زبانان خواهد بود و چون به زعم یونس شاملی نظام فدرال بهترین است، منطقا و عقلا مجلس موسسان باید نظام فدرال را برگزیند. پس مشکل حل است! اما درد شاملی این است که میداند مردم غیر فارس زبان در ایران هم علاقه بسیاری به پهلوی ها و نظام متمرکزشان دارند و مشکل همینجاست. از نگاه شاملی و تورک اوغلی که هردو یکی هستند، کسی که به نظام فدرال نگاه موافق نداشته باشد عقل ندارد یا ضد ترک هست!!! برای یونس شاملی غیر قابل تصور است که انسان عاقل باشد اما نظام متمرکز بخواهد. چنین کسی از نگاه شاملی یک دیوانه است. این نگاه یک دیکتاتور مآب است که برای انسانها حق انتخاب قائل نیست. یک ایرانی حق ندارد نظام بهتر فدرال را کنار بگذارد با نظام متمرکز حال کند. یک ایرانی حق ندارد نوع دیگری از زندگی را بجز آنکه یونس شاملی میگوید انتخاب کند چون عقلانی نیست. شما حق ندارید آنچه را که عقل نمی پسندد انتخاب کنید. چرا به غذا فلفل میزنید که تند است؟ چرا مشروب میخورید برای بدن ضرر دارد؟ چرا روابط دختر و پسر آزاد باشد غیر اخلاقی است؟ چرا در هلند و آلمان مصرف گرس آزاد شده است این مردم دیوانه شده اند. بهترین غذای ایرانی چلوکباب کوبیده است چرا مردم بجای آنکه چلوکباب کوبیده دائم بخورند برعکس حتا پولدارها هم دائم کوبیده نمیخورند و بیشتر طرف کشک بادمجان و قورمه سبزی میروند! اخر این دنیای دیوانه را چه میشود؟
میدونید.. رفتار تورک اوغلی مرا یاد شخصیت اصلی فیلم شاتر آیلند میاندازد. یکی باید او را از خیالاتش بیرون بکشد و دنیای واقعیت ها را جلوی چشمش بگیرد که عموووو بیخیال! مردم حق دارند نظام حکومتی مورد علاقه شان را انتخاب کنند و بجای کوبیده مورد نظر شما کشک بادمجان بخورند و این معنایش بی عقلی یا نوکر مسلک بودن نیست.
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 06:12
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

دیدار عباس قادری با ابرام خله اهمیتی نداشت. «زوار چشم چران خوش صدای‌ ما» نه سواد دارد و نه ادعا. او‌ هم‌ مانند «سلطان جوادها یساری» الف را با تیر چراغ برق اشتباه می گیرد و‌ قاف را با قایق.
خایه‌ مالی «پهلوان آواز ایران» یعنی ایرج و ابراز علاقه بی دلیلش به «مسئولین» اما غم‌انگیز ‌بود. به‌ هر روی او‌ دانشکده‌ افسری دیده است و شوت نیست.

ایضا علی پروین و حسن روشن مایه‌ ملال شده اند. همه به نام بردن «علی آقا» از هایده توجه‌ کردند و‌ نه به یاوه اش که «قبل از انقلاب کسی نمی توانست سبزی پلو ماهی بخوره. مث حالا نبود.»
آخه «سلطان» دهه سی شاید اما از دهه چهل به بعد که درآمدها و رشد اقتصاد کشور مشخص است. سال ۱۳۵۰ یک‌ معلم دیپلمه صفرکیلومتر آزمایشی، حدود ششصد تومان حقوق می گرفت. سکه بود هشتاد تومان و‌گوشت یخی کیلویی نه تومان و تازه اش سیزده تومان. اون موقع نمی‌تونستن حالا می تونن؟
چرا کاری می کنی دهان آدم باز بشه؟
حسن آقا هم‌ که‌ پس از ۵۷ فرار کرد به دبی چون به جرم ارتباط با ساواک دنبالش می گشتند. حسن آقا نری تلویزیون اشغالی زمین‌ به آسمان می چسبه؟
نکنید عزیزان.
آخر عمری تر نزنید به کارنامه خود و نوستالژی ما.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 05:35
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: تورک اوغلی
دیدگاه:

قضیه خیلی ساده این هست که ذهنیت تو با سیاست های «سوسیالیسم واقعا موجود» ساختار بندی شده. مانند همانها فکر میکنی و  امروز که دستت به داغ و درفش و تفنگ بند نیست، به زور فحش و برچسب فاشیسم و فارس پرستی و شاهدوستی مخالفان فدرالیسم را زیر مشت و لگد میگیری و فردا آنها را جلوی دیوار میگذاری یا به «سیبری» میفرستی.

ادامه نظر:
تورک اوغلی، مشکل تو میدونی چرا روانی هستی؟ برای آن که دوست داشتن و نداشتند هم ایدئولوژیک هست. قضیه خیلی ساده این هست که ذهنیت تو با سیاست های «سوسیالیسم واقعا موجود» ساختار بندی شده. مانند همانها فکر میکنی و امروز که دستت به داغ و درفش و تفنگ بند نیست، به زور فحش و برچسب فاشیسم و فارس پرستی و شاهدوستی مخالفان فدرالیسم را زیر مشت و لگد میگیری و فردا آنها را جلوی دیوار میگذاری یا به «سیبری» میفرستی. نظایر تو در پشت دیوار آهنین بسیار بوده اند. قضیه خیلی ساده این است که معیار انسان بودن و مردمی بودن این است که فرد عقیده داشته باشد که نظام فدرال بهترین نوع حکومت است و اگر غیر از این باشد حقوق سایر مردم ایران که زبان مادری شان فارسی نیست پایمال میشود. و نگرانی از این وضعیت روان تو را مختل کرده که اینطور به آب و آتش میزنی. برای تو فدرالیسم بهشت و نظام متمرکز یک جهنم است. نگاه تو به فدرالیسم تبدیل به یک تعصب ایدئولوژیکی شده. تعصبی از نوع داعش. تو دستت برسد از کشته پشته خواهی ساخت. تعصبی که با همه تلاشت موفق به پنهان کردن این مهم نشده که تعصب شدیدی نسبت به اصل و نسب ترک ات داری که نازیست های نژادپرست آلمان را میگذارد توی جیبش. در نوشته هایت که پیوسته منافع ترکهای کشور آذربایجان و ترکیه را در نظر داشتی دست تو را رو میکند. آتاتورک همان کار را کرد که رضاشاه کرد منتها جنایاتی که آتاتورک در حق ارامنه و کردها مرتکب شد را رضاشاه هرگز مرتکب نشد اما تو در نوشته هایت همواره سرکوب های غیر ترک ها در ترکیه را ستوده ای یا دروغ به حساب آورده ای. آتاتورک در نظر تو یک فرد بزرگ و قابل احترام است ولی رضاشاه برای تو یک فرد منفور و خونخوار است. این را چگونه توجیح میکنی؟ آیا چیزی بجز نژاد پرستی و ترک پرستی است؟ نژاد پرستی تو با سوسیالیست بودنت یادآور ناسیونال سوسیالیسم هیتلری است. نگاه یک انسان عادی به امر حکومت یک نظریه سیاسی است و هرگز نظام متمرکز به معنای جهنم و فدرال به معنای بهشت نیست. این همه ایرانیان معتقد به نظام فدرال داریم ولی کسی موضوع را تبدیل به موضوع حیاتی بهشت و جهنم نمی کند. این همه کمونیست داریم که در امر فدرال ذهن منسجم و سازمان یافته و معقولی دارند مثل حزب کمونیست کارگری ولی مثل تو طرفداران نظام متمرکز را دشمن خودشان نمیدانند. آنها خیلی ساده میگویند که نظام سوسیالیستی و حکومت فدرال برای گرداندن امور کشور مناسب تر است. بسیار خوب، بسیاری هم میگویند نظام متمرکز بهتر عمل میکند. این یک اختلاف نظر است. من تعصبی ندارم میگویم اگر مجلس موسسان نمایندگان مردم ایران نظام فدرال را برگزیدند من هم مثل بچه آدم سرم را میاندازم پایین و زندگی ام را می کنم. اما تو اگر نظام فدرال برقرار نشود برایت موضوع مرگ و زندگی است. ما زمان شاه در یک نظام متمرکز زندگی کرده ایم و اصلا هم جهنم نبود. خیلی خوش میگذشت. اما بنظر میرسد با بالا رفتن سن و ناکامی تو در اهداف سیاسی ات با تعصبی که بخرج میدهی تو را تبدیل به موجود خطرناکی کرده. خطرناک برای خودت و برای اطرافیانت و میترسم آخرش یک کاری دست خودت بدهی.
از کارنامه انقلابی ات که از در و دیوار بالا رفتی صحبت کردی و این که در این نکبت جمهوری اسلامی سهم داشتی و عکس خمینی را نصب کردی. من احمق هم در نیروی هوایی شورش کردم و اسلحه را به دست امثال تو رساندم. اما تفاوت تو با من سایر شورشیان این است که ما پی بردیم که این انقلاب نالازم بود و باید اصلاح میشد اما تو آدم لجوج و متعصب همچنان به آن بلاهت ملی با افتخار مینگری. کسی که به شرکت در انقلاب و هواداری از خمینی افتخار میکند و به رخ دیگران میکشد که عکس خمینی را بالا برده آدم بشدت متعصب و روانی باید باشد. من یک مقاله نوشتم که بعنوان 57تی کار ما اشتباه بود اما عذرخواهی نمیکنم. عذرخواهی نمیکنم برای آنکه نفس قیام کردن بر علیه ظلم و در راه آزادی جرم نیست و اشتباه نیست. اشتباه ما انقلابیون در تشخیص موضوع ظلم و عملکردمان بود. اصلا همه آنچه تو میگویی درست.. اما ما باید اصلاح میکردیم نه انقلاب. انقلاب اشتباه بود. و تو این را قبول نداری. تو مشکل شخصی با پهلوی ها داری نه ایدئولوژیک. تو کینه شتری و پدرکشتگی با فارس زبانان داری. تو مرا دوست نداری بلکه از من نفرت داری از فارس زبان جماعت نفرت داری و انرا پشت یک تابلوی مسخره فدرالیسم پنهان میکنی. تو مریض هستی اگرنه اینقدر سر این مساله جنگ و دعوا براه نمی انداختی. اسماعیل نوری علا یک مطلبی نوشته. همین که نام رضاپهلوی را آورده تو احساس خطر کردی و شروع کردی و ساز تکراری ات را برای بار هزارم کوک کردی. طرح آقای نوری علا چه ربطی به مزخرفاتی که پای مقاله اش نوشتی دارد؟ یک انسان عاقل، یک انسانی که روانش رنجور نیست و حالش خوب است، نظراتش را در یک مقاله با آوردن فاکت از کاپیتال مارکس گرفته تا همان چیزهایی که خواندی و فکر میکنی هرکس نخوانده خر است، همه را در مقاله ات بیاور هرکس علاقه داشته باشد به تو خواهد گروید. مشکل تو آن است که میدانی در مقاله هایت که مثل بچه آدم مینویسی کسی حتا برای بستن یک شیشکی به خودش زحمت نمیدهد. برای همین میایی پای مطلب نوری علا شلوارت را میکشی پایین و عقده هایت را خالی میکنی. این کار زشت است. غیر انسانی است. هرکس هرچه مینویسد یک طوری ربط میدهی به فدرالیسم. آقاجان.. فدرالیسم نوعی از حکومت است که در برخی کشورهای جهان رواج دارد و در برخی ندارد و مردم دارند راحت زندگی میکنند و هیچکدام شان زندگی شان جهنم نیست. مشکل تو این است که ناراحتی از این که از در و دیوار رفتی بالا و نظام پهلوی را بر انداختی اما به چشمت می بینی که حتا قوم و خویش هایت در آذربایجان میگویند نور به قبر شاه ببارد. تو را میتوانم درک کنم. آن میزان تعصب پانترکی و فامیل و همشهری ها با این جمله نور به قبرش ببارد بزنند توی دهن آدم. من اگر بودم خیلی راحت میگفتم خب.. من تلاش خودم را کردم حالا مردم عقل شان نمیرسد میخواهند دوباره پسر شاه را بیاورند خلایق هرچه لایق. اما مهم برای تو مردم نیستند، مهم این است که دلت میسوزد که جانت و زندگی ات را به تصور این که مشکل پهلوی ها هستند نابود کردی و پهلوی ها دارند دوباره برمیگردند. مرگ برای تو بهتر است. از دوستان تو تقاضا میکنم مراقب تو باشند میترسم روزی که مردم از فرودگاه تا کاخ سعد آباد اتوموبیل رضاشاه دوم را روی دست حمل کنند تو خودت را از طبقه بالای یک برج به پایین بیافکنی.
ببین.. باور کن در یک نظام متمرکز کسی تورک ها را نخواهد خورد. اصلا خود آنها پایوران چنین نظامی خواهند بود. همیشه در چندصد سال اخیر ترک ها زمام امور دولت متمرکز را در دست داشتند. دورانی که به زعم تو فدرال بوده چون یک قلدر ترک فامیل سلاجقه یا قاجارها به یک فرمان پوست میکنده یا سر از تن جدا میکرده مثل آغامحمدخان که من او را بخاطر نگهبانی از تمامیت ارضی کشور می ستایم. اما تو.. هیچی.. ولش کن. فقط یک تقاضا.. زیر مقالات دیگران را ترکمون نزن. برو تیمارستان آنجا توالت هست کارت را بکن.
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 23:33
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: توهین مساوی جواب اش توهین است.
دیدگاه:

سالام،
........،
من همانی هستم ،که درراهپیمایی تورکان از حسن آبادبه میدان آزادی شعار
های تورکی را درجلوی صف میدادم،
گرامرائلییه بوگون مراجعه‌، ،الدن اله بیزاسلحه آللوق،قولدوررضا نین اوغلینی تخت دن یئره ساللوق،
باورکن ،عزیزعقب مانده،،من یکی ازآن چهارنفری هستم،
که درمیدان راه آهن زنجیربرگردن مجسمه نحس رضا پالانی ،انگلیسی دیکتاتور درنهایت با جرثقیل پایین کشیدیم،
ازآنجا رفتیم میدان انقلاب مجسمه پسرجنایتکارش را انداخته وعکس خمینی را بالابردیم،
یکی ازآن چهارنفرمن هستم
اگرده نفراستارت حمله برای تصرف پادگان وکلانتری وزندان اوین بود،یکی ازآنها من بودم ،،اگرقبول کنید،شاید ازپنج نفراول یکی من بودم،
جناب همیشه درانتظار،،
اولین حرکت را درمیدان توپخانه برگرفتن کلانتری مرکزی شروع کردیم،
ازآنجا به صدا وسیمای ارک،وکاخ گلستان رفتیم،
که دیگرمردم قاطی ماشده بودند،
شاید دومین نفری بودم ،که در مدرسه نطام درمیدان پاستور راشکاندیم واردش
شده وهمه راتسلیم کردیم.
اگر قبول کنی ،،از اولین نفراتی بودم
که ازنرده پادگان باغ شاه رفتم
تو واسلحه خانه را دراختیار مردم گذاشتیم،
ازآنجا به پادگان جی رفتم وازآنجا به
زندان اوین رفتیم،،که ازبالای هتل بما
تیراندازی شد،
ولی زندان اوین این کشتارگاه جنایتکاران شاهی وساواک را بازکردیم،
آقای .......،
تو منو نشناخته ایی نمیشناسی
اینهارا گفتم که خوب بشناسی،
هرلحظه امکان دارد،درکنارت باشم،
من تورا دوست دارم،
تو خودت رادوست نداری،
من راه نجات ایران وایرانی را پیشنهاد میکنم،
تو،الدوروم ،اولدروم میکنی،
بی ادب نباش ،توهم حرف خودرابزن،
اگرحکومت متمرکز

ادامه نظر:
میخواهی ،به حرف گوش کن،
قوانین فدرال ،ومستحکم از خود قانون
دانها ،وخود قانون کن ها بهتراست،
من اگراین حرفهای تورا می نوشتم ،
یکی راهم چاپ نمی کردند،
ولی تمام فحش های تورا چاپ کردند،
خدای نکرده مگر مامای سنتی باخانواده
شمادشمنی داشت؟
که درهنگام زایمان مامان عزیزت،
بجای شکلات وقند،بدهانت ازآن چیزی
مالیده؟
حرف من اینه که دوران ........بازی تمام شده است.
حرف من این است،که ایران دوستی باشاه دوستی ،فارس دوستی،اسلام دوستی ،یکی نیست،
کدام افراد دوران حکومت ۵۷ ساله کودتایی پالانی های کودتایی ایران دوست بودند؟
مگر این حرفهای تورا ساواک واداره اطلاعات هم بما نمی گفت و نمی گویند،
خوب من پان تورک، توچی؟
اگرسوادداری ، لطفا معنی پان رابرایم شرح بده،
ببینم معنی پان را بلدی؟
استقلال کشور،رشداقتصادی،آزادی اجتماعی،رفع دیکتاتوری،خشونت در دموکراسی وتمرین دموکراسی حل می‌شود
تو راستی معنی دموکراسی رامیدانی،
معنی پلورالیسم رامیدانی؟
اصلا معنی ایراندوستی رامیدانی،
معنی انسان دوستی وانسانیت رامیدانی؟
جناب ......،،
راستی میدانی اقتصادچیست؟
اقتصادبزبان ساده را خوانده ایی؟
ازکتابهای اقتصادی مارکس،انگلس وغیر
نمیگم،
چون میدانم ،که جز فحش به چپ ها
حتی ازشنیدان نام آن کتابهاهم می‌ترسی.
من باورجناب.....، وقتی تورا
بااین نوشته ها می بینم،
انگارکه یک ..... رامی بینم ،که درموردسیاست آمریکا میخواهدنظر دهد،
انگار آخوندی رامی بینم ،که درمورد
واردشدن به توالت باپای چپ یا راست
میخواهداموزش دهد.
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 23:23
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مردم یهود به بقای خود کمک کنند
دیدگاه:

هیچ جنگی پایانی انسانی و دوستانه ندارد.
بهترین راه حل شناسایی حق زندگی برای مردم یهودی تبار و مردم فلسطین است.
قرنها حقارت های دینی که از سوی کلیسا و بسیار کمتر ازسوی مسلمانها علیه مردم یهود اعمال میشد، پایان خود را در شکل و شمایل کنونی اسرائیل هویدا کرد.
تا زمانیکه کشوری بنام فلستین ایجاد نگشته آشوب و جنگ ادامه خواهد یافت و میدان برای
مرتجعان مسلمان و یهودیان عقب گرا باز خواهد بود.
آسایش و آرامش مردم یهود، در خاورمیانه بیشتر میسر است تا در اروپا ویا آمریکا. رهبران یهود باید برای سعادت مردم خود و صلح درمنطقه و احترام به باورهای دینی دست از لجاجت
و کینه توزی واصرار بر برگزیده بودن قوم برتر بردارند و سعادت دنیا را تبدیل به جهنم برای خود و دیگران نکنند.
اکنون این مردم اسراییل هستند که باید برای حق سکونت مردم فلستین و صلح درخاورمیانه به خیابان‌ها بیایند آینده فرزندان خود را در تفاهم و تعامل ودمکراسی عملی کنند.
مردم ایران هرگز دشمن مردم یهود نیستند بسیاری از پیامبران یهود در ایران بخاک رفته در حقیقت ایرانی هستند. فرض ده ژنرال اسراییلی هم از بین رفتند، باز هم کمکی به مردم خاورمیانه نخواهد شد. بدون شک شناسایی کشور فلستین امنیت تاریخی برای مردم یهود به ارمغان خواهد آورد و نظام اسلامی حاکم بر کشور ما انگیزه ای نخواهد داشت.
سیاست‌ دولت های حاکم بر اسرائیل تا کنون ایجاد جنگ و تحریک و تفرقه و ترور و اخراج دسته جمعی مردم فلستین بوده و ادامه این سیاست به تنفر بیشتر علیه مردم یهود و جنگ های دیگر خواهد بود.رهبران قوم یهود باید به مردم خود وآینده آنها بیندیشند و راه صلح را انتخاب کنند. ما اکنون شاهد هستیم پس از 7اکتبر باورمندان یهودی دیگر درخیابان دیده نمی‌شوند.

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 22:32
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

استیصال ِ تبهکاران اسلامی

بیش از چهل و پنج سال است که تبهکاران تروریست اسلامی شعار نابودی اسرائیل را می دهند اما تاکنون با ضربه های مهلکی که از اسرائیل خوردند، نه تنها هیچ غلطی نتوانستند بکنند بلکه جرئت آن را هم ندارند که کوچکترین اقدامی علیه اسرائیل انجام دهند.
چرا؟
برای اینکه اسرائیل با زبان زور و مشت آهنین با تبهکاران تروریست اسلامی سخن می گوید
و این همان زبانی است که تبهکاران اسلامی می فهمند
وگرنه زبان مماشات بایدن و اروپایی ها برایشان بی اهمیت است که هیچ بلکه از آنها در این شرایط سواری می گیرند.
برای همین است که این زبان ِ مماشات و دلجویی از پدرخوانده تروریست های تبهکار اسلامی نه تنها آن ها را ادب می کند بلکه بیشتر آنها را جری تر می کند که توسط دنبالچه های وحشی خود، علیه پایگاه های آمریکا و نفتکش های اروپایی اقدام تروریستی بکنند.
ولی این موضوع در مورد اسرائیل صادق نیست
زیرا اسرائیل از همان آغاز با زبان زور و مشت آهنین با تبهکاران ترویست اسلامی سخن گفت و همه آنها را ادب کرد و ادب می کند.
نمونه حمله به محل تجمع سران تروریست سپاه قدس در دمشق است که بیش از نه نفر از این آدمکشان را از روی زمین پاک کردند.
در این سو تبهکاران تروریست اسلامی، فقط در زیر ِ زمین ها هیاهو به راه انداختند که ما انتقام می گیریم.
ولی کیست که نداند که این افراد مخفی شده در زیر زمین ها و تونل های تاریک جرئت کوچکترین عملی را ندارند؟
برای همین است که این جماعت ترسو از روی استیصال، دیروز به مزار مردخای و استر، شهبانوی ایرانزمین در همدان حمله کردند و با بمب های آتش زا مزار آنها را آتش زدند.
حالا متوجه شدید که این جماعت ترسو و مخفی شده در زیر زمین و تول های تازبک جرئت مقابله با اسرائیل را ندارند

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 20:29
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: تو خودت کی هستی
دیدگاه:

 این همه هل من مبارز طلبیدن و زیر چادر نماز نام مستعار تورک اوغلی پنهان شدن و برای این و آن خط و نشان کشیدن باهم نمیخواند. من اگر خواسته ام نوشته های تو حذف شود برای آن است که تو به این مجموعه تعلق نداری. نوشته هایت نژادپرستانه ضد فارس زبانان و پانترکیسم است. تو ربطی به ایران و ایرانی نداری. یک علم بر سرت گرفته ای نظام فدرال و ادعای ایراندوستی میکنی در حالی که بارها به کردها و فارس زبانها پریده ای. میلیونها ایرانی که نظام متمرکز را برای ایران مناسب میدانند را شوونیست میخوانی و این توهین وقیحانه را براحتی بر زبان می آوری. خودت میدانی که جرات نداری با نام واقعی بنویسی چون بارها نوشته ام حتا خانواده ات هم در ایران تو را دیگر تحویل نمیگیرند. و با چاپلوسی از سایت ایران گلوبال یاد میکنی و میخواهی که امثال ما در اینجا ننویسیم؟ راحت به تو میگویم اگر این سایت رونقی یافت از نوشته های امثال من بوده نه امثال تو که مثال تان مثل برگ در سایتهای دیگر بخصوص اخبار روز در این دهه ها ریخته بود و روز به روز از مراجعینش بیشتر کاسته شده. این سایت اگر محبوبیتی پیدا کرده برای آن است که سالهاست کیانوش توکلی با شجاعت تمام از فداییان اکثریت کنار کشید و راه ملی گرایی را پیش گرفت. در این سایت هیچ نویسنده ای بجز یونس شاملی را ندیده ام که با حرفهای تو موافق باشد و نظر من این است که تو خود یونس شاملی هستی که از بی کسی با نام مستعار خودت را پشتیبانی میکنی. اگرما ملی گرایان ایراندوست در این سایت ننویسیم علی میماند حوزش یعنی یونس شاملی و تورک اوغلی. دلیل این که این همه تحقیرت میکنم و باز اینجا میایی نیست مگر آنکه جای دیگری راهت نمیدهند. این دیگر از گشاده دستی زیادی کیانوش توکلی است. 

ادامه نظر:
لذا هی نیا پای مقالات این و آن ترکمون بزن. حرفهای تکرار هزار باره ات را بصورت یک مقاله بنویس اگر کسی دوست داشت میاید پای مقاله ات نظر میدهد. و تو میدانی که کسی تو را و نظرات واپسمانده ضد ایرانی است را تحویل نمیگیرد. هی خودت را وسط آدم بزرگها نیانداز. چقد وقاحت.. چقدر بیغیرت هستی که بازهم رها نمی کنی. روانپزشک برات معرفی کردم مراجعه کن دارو مصرف کن چرا حضور نحس ات را میاوری میان ما که اصلا بحثی با تو آدم پرت روانپریش نداریم. لطفا پای مقالات من یکی چیزی ننویس. کسی که با من مخالفت میکند باید خایه اش را هم داشته باشد بگوید کیست و نام واقعی اش را بنویسد. خاک بر سرت که این همه تو را به لجن میکشم و تو از آنهایی که تو را می شناسند خجالت نمیکشی. اهل مبارزه باید مرد مبارزه هم باشد. تو که مرد نیستی بیجا میکنی میافتی وسط حرفها گنده تر از دهنت میزنی وشعر میبافی. مردک یک پلاکارد فدرال دستش گرفته خیال میکنه کمر غول شکسته. آقا ببر مجلس موسسان من برای فدرالیسم تو شیشکی می بندم. ول کن دیگه! عقده هایت و ناکامی هایت را با فرغون میاری اینجا خالی میکنی و میری. بیشعور.
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 19:34
عنوان دیدگاه: چادر زدن در گذرگاه باد و طوفان!
دیدگاه:

دروود بر کیانوش و ابوالفضل عزیز!

بعضی حرفهای غربال شده از پشت کوه برای گرا دادن!

در دامنه مسائل کشورداری و سیاست، بحث از شکست کردن؛ یعنی پذیرفتن شکست و گردن نهادن به اقتدار آن. در حالیکه دامنه کشورداری و  سیاست، عرصه آزمایشها و تلاشها و ناکامیابیها و تقریبا سهم نمد پاره و رضایت بخشیها وموفّق شدنهای بفهمی نفهمی و دست خالی برگشتنها و غافلگیر شدنهای مختلف و ضدّ و نقیض است. اینکه کسانی تصوّر یا آرزو کنند که دامنه سیاست از تنش و اختلافات عقیدتی و موضعی و امتیازی و قدرتی، روزی روزگاری تهی و پاک شود، خواب و خیالی ابلهانه است که هیچگاه وقوع پیدا نخواهد کرد. ااگر در جامعه ایرانیان عرصه سیاست و کشورداری تا امروز، هنوز هنر «سیاست و کشورداری» در معنای اصیل خودش، واقعیّت ملموس پیدا نکرده اند، علّتش این است که گرایشها و تشکیلات و سازمانها و گروهها و شخصیّتها و رجال، به جای «منطق و استدلال و گشوده فکری» به شدّت به انواع و اقسام سلاحهای تهاجمی و تخریبی و نفله کردن همدیگر مسلّح هستند و تا زمانی که سلاحها حرف اول و آخر را میزنند، از «سیاست و کشورداری» نیز هیچ نشانی در جامعه ایرانی نخواهد بود، خواه ایرانیان مدّعو در برون مرزها مستقر باشند، خواه در درون میهن. تمام گرایشهای سیاسی باید یاد بگیرند که «زرّادخانه های تهاجمی و زاغه های مهمّات گفتاری و نوشتاری و رفتاری خود» را با دست خودشان به گور بسپارند و فقط به «منطق و شعور و استدلال و برهان قویمایه» اتّکا کنند تا بتوانند دورتادور میز مشاوره بنشینند و در باره معضلات و مسائل اجتماعی گفت و شنود ثمربخش کنند. چنین چیزی اگر اتّفاق نیفتد، ذلالتهای وطنی و پراکندگی گرایشهای سیاسی کما فی السّابق به روال خودشان پایدار خواهند ماند.

ادامه نظر:
مسئله کمرشکن و اعصاب خورد کن این نیست که چه کسانی با چه عقایدی به کار سیاسی رو آورده اند، بلکه مسئله این است که چگونه میتوان وارد میدانی شد که «تنش آفرینی»، سراسر تار و پودش را پی ریخته است؟. چگونه میتوان دلایل و برهانهای ارزشمند و شایان تامّل مخالفان عقیدتی و نظری خود را با گشوده فکری و صبوری نیوشید و در باره آنها اندیشید؟. چگونه میتوان دگراندیشان را در کنار خود تحمّل کرد و احترام گزاشت؟.چگونه میتوان بدون هیچ حب و بغض و پیشداوری، سئوالاتی را طرح کرد که ریشه ای باشند و پاسخهای متّقنی را برای آنها پیدا کرد؛ طوری که عقل سلیم اکثریت مردم به صحت آنها گواهی دهند؟. دیگر اینکه گرایشهای مختلف سیاسی بکوشند و بخواهند و یاد بگیرند که چگونه میتوان به جای به کرسی نشاندن «عقاید فردی و جمعی خود» به تصمیم مشترکی دست یابند که به نفع رفاه و سعادت و شادمانی جامعیّت مردم اجتماع باشد؟. اینکه چگونه میتوان به جای واقعیّت دادن به «برنامه های مرامی خود» که چه بسا هیچ نفعی هم برای مردم نداشته باشند؛ ولو در تئوری خیلی شیک و پیک جلوه کنند، به نیاز عاجل و ضروری و آرزویی مردم، واقعیّت اجرایی بخشید؟. و بسیاری از اینگونه امور عینی و واقعی که در سمت و سوی زندگی و خوشی مردم باشند.
تا زمانی که گرایشهای مختلف برای خودشان «برنامه میریزند و اهداف مختلف می آرایند و لایحه و بخشنامه و فلان و بیسار طرح میریزند و رهبر و پیشوا و لیدل و نبی و امام و مرجع و امثالهم جفت و جور میکنند» و بی برو برگرد، شبانه روز بر گرداگرد کعبه نظرات و عقاید و رهبران و ایده آلهای خودشان طواف میکنند، مطمئنا نمیتوانند به قافله دیگراندیشان بپیوندند و با همدیگر مشاوره کنند و به تصمیمی مشترک دست یابند. هر گرایش سیاسی باید بیاموزد که از واقعیّتهای اجتماعی و امکانهای حیّ و حاضر به سوی طرح ریزی برنامه های اجرایی همّت کند؛ نه اینکه از دامنه ایده آلها و نگرشهای عقیدتی خودش بخواهد که به سوی واقعیّتها تجاوز کند و آنها را بدانسان بار آورد و سمت و سو دهد که با مبانی عقیدتی اش همخوان شوند. اینگونه برآوردها نتیجه اش میشود، همان ولایت فقاهتی و استالینیسم و استبداد و فلاکت اندر فلاکت مردم و اجتماع.
حالا یا گرایشها در فضای آزادی کشورهای بیگانه تلاش میکنند که از فرصت استفاده و تمرینهای بایسته را اجرا کنند - چهل و چهار ساله که چنین وظیفه ای را به تاقچه بالا انداخته اند!- یا اینکه همچون روال سابق در سنگر عقیدتی خودشان به برق انداختن وسایل زرّادخانه ای و انباشت بیشتر آلات و ادوات زاغه مهماتی همچنان میکوشند و مردم نیز از سر ناچاری و استیصالی به زندگی مشقّت بار خودشان ادامه میدهند. علل شکل نگرفتن «اپوزیسیون مایه دار و پتانسیلی برای ایجاد دگرگشتهای آلترناتیوی» دقیقا در موانعی ریشه دارند که تک تک گرایشهای سیاسی، خودشان مسبّب ایجاد و دوامشان هستند. با خواندن کتاب «سیاست ارسطو» و دهها کتاب دیگر در باره «تئوری سیاست»، هیچکس هنر «سیاست و کشورداری» را نخواهد آموخت. سیاستمداری از پیامدهای وارد شدن به میدانهای تنشزا و چالش انگیز سیاسی است که رجال و شخصیتهای سیاسی را بار می آورد و کارگزار و نقشگزار میپروراند. با شعار دادن، هیچکس سیاستمدار نمیشود؛ ولو تمام عمرش از عهد جوانی تا توی گور در پای علم و کتل سیاست، سینه زده باشد.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 09:17
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

در دوران کشتار ملت هنگام خیزش مهسا فرمانده گانگسترهای سپاه یعنی حسین سلامی تهدید میکرد که جوانان از خویشتنداری نظام سؤاستفاده نکنند.
صدها کشته و نقص عضو شده و اعدامهای متعاقبش در حکومت ابتذال خویشتنداری نام دارد... حدیث سرب داغ و ساچمه بود و دستهای خالی و جانهای شیفته آزادی. بیگمان نقش صحنه کشتن جوان نازی آبادی به زیر مشت و لگد ..چیگین های زنده خوار...های ضحاکعلی تا ابد به تارک تاریخ ایرانزمین باقی خواهد ماند.
دیروز وقتی اسرائیل اینگونه وحوش سپاهی را تار و مار کرد... از ته دل شاد میشوم. اندوه و خشم موجودی عقده ایی بنام خام ننه ایی مایه شادی و شعف است و نابود شدن تک تک این آدمخواران عین عدالت

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 08:06
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مشعل راه.
دیدگاه:

........ تا پیش از اعلان تشکیل حزب سکولار مجازی اش، بدلیل توانایی های ادبی در میان جوانان و روشنفکران وطن محبوبیت داشت. او را میتوان یک مبارز دیپلمات یا یک ژیگولوی روشنگر اجتماعی دانست، چون هیجگا دچار مشکل امنیتی از طرف ساواک و ساوامای آخوندی نگردید، و همیشه این امکان را داشت که به بهانه تحصیل به فرنگ برود بقول خودش. او اغلب از 2 خاطره یاد میکند: در نوجوانی شغلی در فرودگاه مهرآباد پیدا کرد ولی بعد از مدتی متوجه شد باید اسامی ممنوع الخروجی ها را در فرودگاه اعلان کند تا ساواک بتواند آنها را دستگیر کند، نوری علا میگوید از ادامه این شغل خودداری نمود.آفرین !
-خاطره دوم اینست که در اوایل انقلاب به بعضی از جلسات آزاد سخنرانی های احسان طبری میرفت تا با ماشینش طبری را بخانه اش در امیرآباد شمالی برساند و در بین راه بتواند از محضر طبری و سواد فلسفی سیاسی او مستفیض گردد؛ البته طبری گویا با 2-1 کتاب نوری علا آشنا بود و خوشحال میشد که یک همدمی مانند نوری علا دارد.
..........ولی گویا در مقابل تئوری و مکتب کمونیسم همیشه موضع داشته و هرگاه هوا واپس نبود علیه آن ادعاهایی ادبی شاعرانه سیاسی می نمود و زهر خود را می ریخت. اگر نوری علا بعد از اینهمه زندگی در اروپا و امریکا حداقل یک سوسیال دمکرات میشد، احترام و اهمیت التقاطی اش بیش از اکنون میشد که رضا پهلوی را یک سرمایه ملی اعلان کند و از جمهوری مشروطه! وی دفاع نماید.رضا پهلوی در 20 سال اوایل انقلاب چندین بار گفت اگر امریکا و انگلیس و سازمان سیا موافق باشند او حاضر است جانشین پدرش گردد! یعنی مانند پدرش غرب امپریالیستی استثمارگر مداخله چی در امور ایران را شرط پیروزی خود و شرط پیرزوزی مردم و شرط سرنگونی آخوندها تصور میکرد. این نشان میداد

ادامه نظر:
وی از چه آموزش و تربیتی در دوران نوجوانی و کودکی اش در پایان قرن 20 و در پایان دوران نواستعماری برخوردار بوده. هم رضا پهلوی و هم نوری علا بارها در بحث های سیاسی خود ادعاهای عجیب با هدف کمونیسم ستیزی نموده اند که مخالف اتحاد و وحدت تشکیل یک جنبش مردمی رهایی بخش است چون اکنون آخوندها به کمونیست های سابقی مانند پوتین و چین نزدیک شده اند و نه سوسیالیست های ایرانی.
از جمله خطر و آسیب کمونیسم ستیزی برای بشریت :
کمونیسم ستیزی یعنی سیاست و ایدئولوژی امپریالیسم در مبارزه با سوسیالیسم، جنبش کارگری انقلابی، احزاب مارکسیستی، نیروهای مترقی، و جریانات دمکراتیک جهان. آنتی کمونیسم نشانه بحران عمومی سرمایه داری، ناامیدی تاریخی، زوال فرهنگی فکری، و وحشت کاپیتالیسم، بورژوازی، و امپریالیسم از سوسیالیسم احتمالی آینده است. کمونیسم ستیزی مشخصه و تمایل اصلی کل سیاست و ایدئولوژی امپریالیسم است. ریشه آن، بحران عمومی نظری و عملی در ایدئولوژی نظام سرمایه داری است. کمونیسم ستیزی مهمترین ابزار و سلاح سیاسی ایدئولوژیک بورژوازی در مبارزه علیه زحمتکشان و ایدئولوژی علمی شان یعنی مارکسیسم-لنینیسم است.
به نقل از توماس مان،نویسنده آلمانی و مبارز ضد فاشیسم، کمونیسم ستیزی فقط جنون اصلی عصر ما نیست، بلکه جنایتی علیه صلح و بشریت است. واژه آنتی کمونیسم ریشه یونانی فرانسوی دارد و بشکل عکس العمل بورژوازی علیه جنبش های خلقی و کارگری و جهان بینی علمی شان یعنی ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی است. در بعضی از کشورهای غربی و جهان سومی، کمونیسم ستیزی، ایدئولوژی دولتی است. عواقب و خطر کمونیسم ستیزی برای بشریت را نباید دست کم گرفت. افشای آنتی کمونیسم و مبارزه علیه آن وظیفه مهم اخلاقی سیاسی ایدئولوژیک انسانهای صلحجو،ملی، هومانیست، سوسیالیست، و کمونیست است. به کمونیسم ستیز ارتجاعی و ضد بشر باید در هر زمان و مکان و شرایط اعلان جنگ نمود و با آن شجاعانه مخالفت کرد. از نظر تاریخی مرحله اول آنتی کمونیسم بورژوایی در پایان قرن 19 در زمان مارکس و انگلس شروع شد. مرحله دوم آن بعد از انقلاب اکتبر در روسیه و تشکیل سیستم جهانی سوسیالیسم بعد از پایان جنگ دوم جهانی آغاز گردید و تا مرز جنگ اتمی میان دو بلوک شرق و غرب پیش رفت. امپریالیسم همراه با بورژوازی و کاپیتالیسم همیشه ادعا نموده اند که ایدئولوژی کمونیسم غیردمکراتیک، غیرهومانیستی، مخالف حقوق بشر، و خلاف آزادی انسان است، در حالیکه آنها خود از طریق جامعه طبقاتی تقریبا 3000 ساله شان در طول تاریخ بشر، کم جنایت نکرده اند.
کمونیسم ستیزی در تمام اشکال ایدئولوژی امپریالیستی از جمله در اخلاق، هنر، فلسفه، ادبیات، اصول اخلاقی، حقوق، و جامعه شناسی نفوذ دارد. یکی از حامیان کمونیسم ستیزی، رهبران روحانیت ادیان ابراهیمی است که با ایدئولوژی مارکسیسم سرجنگ دارند و علیه جنبش خلقی و کارگری و علیه سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه میکنند. علت و ریشه مادی آنتی کمونیسم امپریالیسم و بورژوازی، سرمایه داری انحصاری و قدرت طلبی سیاسی نظام سرمایه داری است. هدف آن از آغاز نابودی جنبش سوسیالیستی در تئوری و در عمل بوده.
بخشی از اهداف آنتی کمونیسم غربی، تعقیب و سرکوب نیروهای دمکرات، صلح طلب، و سوسیالیستی است و میکوشد از رشد نیروهای انقلابی و مردمی جلوگیری کند، احزاب و سازمانهای کمونیستی را تجزیه و متلاشی سازند و جهانبینی کارگری را با شکست روبرو نمایند و ناسیونالیسم شونیستی را تقویت کنند. آنتی کمونیسم مرسوم فعلی، سلاح ایدئولوژیک اصلی جنگ روانی امپریالیسم و توجیه سیاست تهاجمی علیه جریانات ترقی خواه و سوسیالیستی، توجیه فشار و تعقیب کمونیست ها و فعالان صلح و حقوق بشر در کشورهای امپریالیستی و کشورهای جهان سوم است.
آنتی کمونیسم از آغاز در جریان جنبش کارگری بشکل سلاح ایدئولوژیک طبقه سرمایه دار علیه مارکسیسم و بعدها علیه لنینیسم بوجود آمد و در مقابل زوال بیرونی ایدئولوژی بورژوایی، بشکل دشمنی با ماتریالیسم تاریخی دیالکتیکی وارد عرضه اجتماعی شد. آنتی کمونیسم حتی امروزه در کشورهای سرمایه داری مخصوصا در کشورهای عضو پیمان ناتو تبلیغ و حمایت میشود. تبلیغات آنتی کمونیسم میکوشد در لباس فریب، به بهانه اصلاح سوسیالیسم، پیشنهاد انواع مدل های سوسیالیسم ملی، و اقسام سوسیالیسم دمکراتیک، وارد جنبش ها و فضای سیاسی فرهنگی جوامع بحرانی و مستعد انقلاب و سوسیالیسم گردد.
آنتی کمونیسم امروزه هم خصوصیت اصلی و استراتژی سیاسی امپریالبسم است که ماهیتا انسان ستیز و ضد انقلابی است. از نظر تئوریک آنتی کمونیسم میکوشد از تمام انواع عناصر ارتجاعی و التقاطی ایدئولوژی بورژوایی و انواع نظریه های رویزیونیستی و اپورتونیستی، چه راست و چه چپ، استفاده کند تا جنبش های مردمی چپگرا را بی اعتبار سازد. بورژوازی میکوشد از طریق کمونیسم ستیزی تضاد بین امپریالیسم و خلق را مخدوش کند و یک جبهه واحد ضد سوسیالیستی تشکیل دهد و در سیاست داخلی با سرکوب نیروهای مبارز و صلح طلب، و در سیاست خارجی، دفاع از قوی ترها و مسابقات تسلیحاتی مانع رشد نیروهای استقلال طلب گردد.
آنتی کمونیسم حدود یک قرن است که بشکل سلاح اصلی و سیاسی ایدئولوژیک بورژوازی و امپریالیسم علیه جنبشهای اجتماعی چپگرا و مردمی فعال است و میکوشد با توتالیتر نامیدن احزاب و سازمانها چپ و دکترین آنان، مارکسیسم و سیاست احزاب چپ گرا بدنام، منحرف و بی اعتبار کند، و با صطلاحاتی مانند پلورالیسم و همزیستی مسالمت آمیز، و نامیدن کشورهای کاپیتالیستی بشکل " جوامع صنعتی و جوامع رفاه" و تبلیغ افکار بورژوایی، صلح طبقاتی کذایی ایجاد کند، تا بتواند در سیاست خارجی به استثمار، جنگ و ترور دولتی ادامه دهد. منظور آنان از تکثر و پلورالیسم سیاسی، معمولا التقاط جهانبینی مارکسیسم-لنینیسم با نظریه های بورژوایی و انحراف جنبش انقلابی کارگری بشکل سندیکاهای زرد و جایگزینی افکار ناسیونالیستی شونیستی بجای افکار رهایی بخش و سوسیالیستی است تا جنبش های مردمی و جهانبینی چپ را منحرف یا تخریب سازد.
انکار عملی شدن رهایی، استقلال و سوسیالیسم، تحریک و تنفر علیه نیروهای دمکرات، صلحجو و سازمانهای ترقی خواه، از جمله اهداف آنتی کمونیستی کاپیتالیسم و امپریالیسم است. بورژوازی میکوشد از طریق رویزیونیسم جنبش کارگری و ملی را زیر سلطه خود در آورد یا آنرا تجزیه و منفعل سازد و ایده سوسیالیسم را بی اعتبار نماید و برای این کار گاهی از شاخه راست احزاب سوسیال دمکرات و اتحادیه ای راست کارگری و با کمک ایدئولوگ های رویزیونیست استفاده میکند.
مبارزه فرهنگی آنتی کمونیستی امپریالیسم از طریق طرح شعار "اصلاح و انسانی نمودن فرهنگ" و انکار سیاست فرهنگی مارکسیستی احزاب و سازمانهای چپ است، با این هدف که جنبش چپ را تخریب نماید، رابطه میان سازمانهای مردمی چپگرا و هنرمندان را تیره کند و ادیبان و هنرمندان را از خلاقیت در سبک و مکتب "رئالیسم سوسیالیستی" و در هنر و ادبیات مقاومت و مسئول، و از جانبداری سوسیالیستی جدا سازد. غرب نیروهای خالق فرهنگ دمکراتیک و سوسیالیستی را مورد آزار قرار میدهند و معلمان چپ را از مدارس اخراج میکنند، و به هنرمندان مخالف نظام سرمایه داری امکانات نمیدهند. آنتی کمونیسم بورژوایی میکوشد از طریق رسانه های مدرن و سنتی، خرافات، فردگرایی، منفعت طلبی، ابتذال، بی خیالی، و اشاعه فرهنگ سکس و لذت مجازی مردم را از ارزش های انسانی و مسئولانه جدا سازد. جهت خنثی نمودن توطئه های غیرانسانی آنتی کمونیستی بورژوازی و کاپیتالیسم، باید روشنفکران، هنرمندان، و مبارزان اجتماعی در زمینه های فرهنگی، فکری، سیاسی، صنفی و رفاهی متحد شوند و کوششهای سودجویانه مالی اقتصادی و فرهنگ عقلگریزانه ارتجاعی خرافاتی آنان را خنثی و افشا سازند.



تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 02:42
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بزک نمیربهارمی آد،،خربزه باچووال می آد
دیدگاه:

سالام ،
سالام بر دفن کننده ،نوشته های من،
اگرایران رابا تمام مردمش و با تمام فرهنگش دوست دارید،
بگذارنوشته های من چاپ شوند،
ما باید تعدادی را ازمیدان تاخت وتازه
بیرون کنیم،
تازمانیکه تعدادی شبه در تفکرات مردم
ایجادمیکنند،
آفت ایران، مردم ومنطقه وبشریت هستند.
نگذارید،هر چاققالی میدان‌داری کند،
وقتی راه سالم ونجات دهنده بلوکه
ویاسانسور ودرنهایت دفن شود،
خروس های بی محل مردم را گمراه میکنند،
وقتی اسبی درمیدان مسابقه نباشد،
هرالاغ وقاطری پیروز میدان می‌شود.
درجواب آقای نوری اعلا آقای حیدریان
میشه گفت متن خوبی نوشته بود،
مخصوصا قسمت آخرش که انسان‌ها
قابل تغییرهستند،
واگرنباشند،مشکل دارند.
اززمان تأسیس این سایت تاکنون نوشته ام ،وبازهم مینویسم ،دست باشید.این
شاهقلی بازی،
عامل اصلی برای سرکوب و سرخورده
کردن مبارزات مردم همین شاه قلی ها بوده وهستند.
یک آقایی همه را بتوپ بسته و حتی
یک تفکررانگذاشته که ازتیررس او خارج شود،
هرکس به فراخورخودش درمورداین طرح حرفی زده است.
ولی هنوز به یک تفکرائده ال نرسيده اند.
درایران ما وملت ایران هیچ راهی برای
نجات ازاین بدبختی وازاین تحجرگراییی مذهبی ولاییک نداریم،جز
اینکه سیستم غیرمتمرکز باقوانین انحطاف پذیر داشته باشیم،
این تفاهم وتوافق باید در داخل ودرخارج موردقبول تمام سیاسیون استخواندارباشد،
در این سیستم لائیک وسنتی،باید قوانین
دیکتاتور برای پیاده کردن بهترین قوانین
جهانی درتمام موارددرنظرگرفته شود،
تمام پان های صدساله باید مثل فاشیست‌های آلمانی در زیرنظرباشند،
دیگراجازه هیج گونه نژادپرستی صدسال گذشته نباید دیده شود.
بجای استالین،هیتلر،موسیلینی،رضاشاه، خمینی،پینوشه،وو،،، قوانین پیشرفته حقوق
بشری وقوانین مدنی ومدرن جهانی دیکتاتورباشند.

ادامه نظر:
ازآقای توکلی و گروه ناظر برسایت درخواست میشود،
نگذارند،هرتفکر غلطی در این سایت نشر
پیداکند،
واگرکسی جواب آنهارا داد،حذف نشود
فردی امروز در قسمتی حرفاهی واقعن
مردم عوام وبیسوادرا میزد،
که بغداد فارسی است،
ومیشه گفت تمام حرفهایش نهایت بیسوادی رانشان میداد.
ایشان حتی به مقدمه فرهنگ لغات دهخدا،معین هم نگاه نکرده که درمورد
مشخصه الفبای فارسی آشناباشد.
ایشان حتی با کلمات والفبا هم آشنایی
نداشت،
چرا میگذارند،چنین افرادی وارد سایت
زیبای ایرانگلوبال شده و یاوه گویی کند.
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 00:31
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سید علی؛ آیت الله قتل عام و…
دیدگاه:

سید علی؛ آیت الله قتل عام و فرماندهان سپاه "انتقام سختی" را برای صهیونیستها  نظر گرفته اند:
۱- شروع صدور احکام اعدام و زندان برای معترضین؛  فرهنگیان  و... در سال نو  
۲- سرکوب شادی و بی حجابی در خیابانهای تهران و.....
۳- بگیر و ببند کارگران راه آهن اراک و فولاد و بازنشستگان و....در خیابانهای اراک و اهواز.....
 امیدوارم سرنگونی هواپیمای مسافربری  ۷۵۲ PS اکراینی تکرار نشود. هر دو رژیم کودک کش با سابقه  نسل کشی و جنایت علیه بشریت  به دنبال توسعه میدانهای جنگی هستند.

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 00:16
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا…
دیدگاه:

کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد ای عاشق
که پر کشیدی بی پروا به جست و جوی شقایق
کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم
کنار ما باش که با هم خورشیدو بیرون بیاریم

هزار پرنده مثل تو عاشق گذشتن از شب به نیت روز
رفتن و رفتن صادق و ساده نیامدن باز اما تا امروز
خدا به همراه ای خسته از شب اما سفر نیست علاج این درد
راهی که رفتی رو به غروبه رو به سحر نیست شب زده برگرد

ادامه نظر:
تاریخ: چهارشنبه, 3. آوریل 2024 - 00:15
عنوان دیدگاه: حلّ مسئله کسرهای ناهمگون
دیدگاه:

درووود بر آقای کردی گرامی!

موجز و مختصر و اندکی گسترده تر.

اگر حافظه من به خطا نرود در مطالعه یکی از کتابهایی که در باره جنبشهای مذهبی؛ بویژه کشتار وحشیانه و هولناک «هوگنوتها/Huguenots» در اروپای قرون وسطا بود، مطلبی از صدر اعظم فرانسه به نام «میشل لو هپیتال» در مجسل شورای سلطنتی خواندم که  گفته است: «مهم نیست که دین/مذهب حقیقی کدام است؛ بلکه مهم این است که ما چگونه میتوانیم در کنار یکدیگر با هم زندگی کنیم».  من در آغاز کلامم بر ارزشمند بودن اقدامهای نه تنها آقای نوری علاء؛ بلکه همچنین شاهزاده رضا پهلوی و دیگر گرایشها تاکید کرده ام و سپس رفته ام سراغ اصل مطلب. اینکه در پیکار با زمامداران فقاهتی هر ایرانی حتّا اگر بگویم برای اسکن کردن یک کتاب ارزشمند و خواندنی و انتشار آن در دنیای مجازی همّت کرده باشد یا حتّا شعاری خردمندانه را بر دیوارها نوشته باشد، بی گمان نقشی مثبت و بارآور را ایفا کرده است؛ ولو در هیچ کجا و هیچ زمانی، نام و نشانی از او نباشد و به جا نماند.

ادامه نظر:
بحث من امّا به حول و حوش مقولاتی تمرکز کرده اند که «ساختاری/شالوده ای/ریشه ای/پایه دار و چفت و بستی» هستند؛ وگر نه در زیر آلاچیق و چادر قشقائیها و غارها نیز میتوان نشست و لم داد و روزگار را گذرانید، امّا تمام عمر و برای تمام فصلها نمیتوان در سایه سار آنها زیست و در فکر پیشرفت و تحوّل و چنان و چنین بود. مسئله «حکومت/دولت/مجلس/قانون اساسی/انتخابات و امثالهم» از کلیدی ترین مباحث جوامع بشری محسوب میشوند که اندیشیدن یا نیندیشیدن در باره آنها میتواند سرنوشت جامعه و میهن و افرادش را تعیین کند. اینکه کثیری از ایرانیان – مهم نیست چه عقاید فردی و گروهی دارند- شبانه روز نفرت و بیزاری خود را از حضور و نفوذ حکومتگران الهی در تمام امکانهای مطبوعاتی و شبکه های اجتماعی و وسایل شنیداری و دیداری بر زبان برانند و آشکارا به نمایش بگذارند، هرگز نمیتوان نتیجه گرفت که از امروز به فردا میتوان جامعه ای را سامانبندی کرد که بر شالوده «پرنسیپهای باهمزیستی» اداره شود و دوام آورد. همه اینها خواب و خیالهای خوش است؛ ولی راهگشاینده و چیره شونده بر معضل نیستند. مسئله دوام در تغییر مطرح است؛ نه اینکه حذف و برچیدن و سر به نیست کردن یکی و سپس حاکم کردن یکی دیگر و تکرار حاکم و محکوم کردن آنهم از طُرُق خشونتی یا امکانهای خشونتزایی.
حقیقت این است که ایرانیان از زمانی که با تمدنهای جدید اروپایی آشنا شدند و در دایره تحوّلات جهانی قرار گرفتند، مسئله «حکومت و دولت» در صدر مسائل کشمکشها و درگیریها و مصیبتهای ملموس جامعه ایرانی تا امروز بوده است و بی شک در آینده ها نیز خواهد بود؛ البته اگر چنانچه درب کشمکشهای قدرتپرستانه گرایشهای مختلف بخواهد بر همین پاشنه ای بچرخد که تا امروز چرخیده است. اینکه کسانی – مهم نیست چه عقایدی را پدافند میکنند و خودشان را چه می نامند- برآنند که نقشی در ساماندهی ایران و جامعه ایرانی داشته باشند، نخست باید بیاموزند که چگونه میتوان از «حقیقتپنداری عقاید خود» گسست و به میدان «آزمونگرایی و ارزیابی توانمندیها و استعدادها و هنرها و دانشهای خود در کنار دیگراندیشان بر شالوده پرنسیپهای فرهنگ جامعه» گام گذاشت و چند و چون ظرفیتها و تواناییهای خود را به محک زد و لیاقت و شایستگی خود را در عمل اثبات کرد.
من به هر چیزی که بخواهد در سمت و سوی تعیّن ملّت حرکت کند، به شدّت مشکوکم و آن را خطری عظیم برای «آزادی» میدانم؛ زیرا تعیّن کردن؛ یعنی کتاب نوشتن نصّی برای ملّت که دست و پای او را در «آزادی برای انتخاب» به شدّت میبندد تا مردم را تابع و مطیع و توسری خور بار آورند.در مطلبی که آقای نوری علاء تحریر کرده است، دقیقا «مسئله تعیّن»، ملموس و آشکار است. به همین دلیل بر این اندیشه ام که هر چقدر بر دامنه امکانهای شکوفایی «آزادی» افزوده تر شود؛ آنهم از طریق سنجشگری موانع و زایش ایده های بکر و افکار راهگشاینده، به همان میزان میتوان به آفرینش فضای ارزشمند گزینش در آزادی مدد رساند و اطمینان خاطر داشت. بنابر این، صرف اینکه هر کسی و دسته ای و گروهی و فرقه ای و گرایشی بخواهد تیم خودش را بدون اهمیّت دادن به دیگران راه بیندازد، آخرش میشود همان جنگ «حیدری و نعمتی»؛ زیرا هر کسی خودش را محقّ به قدرت و نقشگزار بودن میداند؛ نه تار و پودی از فرش باهمستان برای آفرینش «حکومت و دولتی» که شایسته آحادّ جامعه باشد تا بتوان به همکاریهای دوجانبه مردم و حکومت امیدوار بود؛ طوری که مردم هیچگاه این تصوّر را نداشته باشند که زمامداران، خاصمان ملّتند؛ بلکه به این درک و نتیجه رسیده باشند که زمامداران از مردمند و انتخاب آنها بر حسب لیاقتشان در سمت و سوی وفاداری به پرنسیپهای باهمستان است و هرگاه خاطی از آب در آیند، مردم نیز حقّ و حقوق و قدرت را دارند که در صلح و آرامش، آنها را کنار گذارند و دیگرانی را که مستعد و کاردان و خدمتگزار هستند بر پست و مقام بنشانند.
بنابر این، تمام بحث من بر گرداگرد «پرنسیپهائیست» که به حیث محور گردهمآیی گرایشها به حساب میآیند؛ نه حذف گرایشهایی به نفع مثلا یکی از آنها. هرگز. برای من، مسئله «حکومت و دولت»، گونه ای حل کردن معادله چند کسریست که صورتها و مخرجهای آنها، متفاوت از همدیگر هستند و مقادیر آنها نیز ناهمگوند.
دیگر اینکه، من منظور شما را از تغییر نفهمیدم دقیق. اگر منظور تغییر بطئی در دیدگاهها و مواضع و نگرشهاست، که این کار پیوسته من بوده است از روزی که دست به قلم گرفتم؛ زیرا انسانی که جوینده است، مالک حقیقت نیست تا مدام بر یک «مدار واحد» بچرخد؛ بلکه در هر جستجو و تامّلات و مطالعات و ژرفکاویهایی که میکند، به نتایج دیگری دست میابد که با دیدگاههای فرض کنیم چند سال قبلش یا حتا بگویم همین هفته پیشش، ناهمخوان و چه بسا نقیض آنها باشد. من، گشوده فکری را بر «تعصّب عقیدتی» ارجح میدانم؛ زیرا بازماندن به عقایدی که راه تحوّل و نوشدن را مسدود کنند، انسان را از دستیابی به «شناختهای بکر و چشم اندازهای بدیع و وسیع» محروم خواهد کرد. در این خصوص میتوان بسیار نوشت و توضیح داد. ولی همین اشاره فعلا بس است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: سه‌شنبه, 2. آوریل 2024 - 22:16
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: من حمایت می کنم
دیدگاه:

من از طرح آقای نوری علاء حمایت میکنم. به همین سادگی! در تمامی طول حیات سیاسی ام شده از نیروها و افراد انتقاد های شدید بکنم اما هرگز سنگ بر سر راه هیچ نیروی مبارزی که با جمهوری اسلامی در افتاده سنگ نینداخته ام حتا اگر آن طرح یا حرکت را چندان موثر نمی دیدم یا احتمال پیروزی هم نمیدادم. گاهی پیش آمد که به کسانی که با خوش خیالی طرحی در میانداختند یاد آور میشدم که برای طرح شان دو درصد هم شانس قائل نیستم اما برای همان دو درصد هم باید تلاش کرد و خسته نشد و تشویق شان میکردم. کودتای نوژه را رد نکردم اما زمان آن را بسیار نامناسب دیدم و عقیده داشتم که باید چند سال بعد رخ میداد -بشرطی که اتفاق غیرمنتظره مانند جنگ با عراق رخ نمیداد که داد-. به نظر من طرح آقای نوری علا به حد اقل های ممکن پرداخته است و کافیست. بیش از آن با اخلاق سیاسی سگ ما ایرانی ها محل دعوا میشود. من در این طرح در جمع «جمهوریت خواهان» جای میگیرم که عقیده دارم در ایران فردا شکل نظام جمهوری یا پادشاهی مهم نیست و در هردو میتوان زندگی کرد و لذت برد. اگر بخواهم ایراد و اشکال بگیرم از ترک دیوار هم میتوانم ایراد بگیرم و مثل آقای حیدریان خط های بسیاری ردیف کنم. آقای حیدریان عزیز، از ترک دیوار هم میتوان ایراد گرفت. من اصلا معنای ایرادات شما را درک نمی کنم. مردم ایران بسیار عزیز اما فکر میکنم مردم  باید قدر سیاسیونی که سالها زندگی شان را وقف مبارزه با جمهوری اسلامی کردند بدانند. یک فرد سیاسی شاید اشتباه کند اما نیت او آنچنان که شما در مورد آقای نوری علا مطرح کردید کم شمردن مردم ایران و.. نیست .. اصلا آقای حیدریان شرمنده ولی حس میکنم از عید به بعد شما کلا تغییر کردید و حیدریان سال 2003 نیستید! البته آخری شوخی بود ولی طعنه هم بود. 

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 2. آوریل 2024 - 21:18
نویسنده: هوشنگ اسدی
عنوان دیدگاه: نشستم با حوصله گوش کردم  من…
دیدگاه:

نشستم با حوصله گوش کردم  
من در مقالات و کامنت های گوناگون نوشتن منشور را نادرست دانسته و این را یک خطای جمعی دانستم . زمینه از هم پاشیدگی با نوشتن منشور فراهم شد‌. با آهی همنظرم . طبعا نگاه او برای زمینه سازی در جهت عبور از نظام اسلامی درست است .‌ 
 او مخالف تروریست قلمداد کردن سپاه از طرف دولتهای غربی است و به توجیه نوع اصلاح طلبان رژیم متوسل شد 
در مورد شاهزاده رضا پهلوی جز کلی گویی همچون عموی مهربان نظر داد .

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 2. آوریل 2024 - 19:00
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: پسر کدخدا.
دیدگاه:

تجربه مبارزات 150 ساله مردم ایران نشان داده اگر سوسیالیستها مدیریت مبارزه و تشکلات را در دست نداشته باشند قورباقه ها ابو عطا می خوانند در کنسرت مردگان. بدلیل ضعف تئوری و تحریف مفاهیم و تعاریف علمی در علوم اجتماعی و در علوم انسانی هر کس سبد آرزوی خود را در بازاره مکاره بنمایش میکذارد: حمهوری خواهان سلطنت طلب، سلطنت طلبان حمهوری خواه، ایران دوستان فقاهتی، فارسی نویسان غیرایدئولوژیک و غیر سیاسی غرب ستیز و چپ ستیز، مجاهدان فدرالیست، فمنیست های مردستیز، آذری های اردغان و علی اوف پرست، یا افرادی منفرد و خودشیفته مانند؟ نوری علا و مصداقی و حشمت رئیسی و بابک آزاد و ... در میان اپوزیسیون جولان میدهند و تئوری و خط مشی و مانیفست و منشور به هوا پرتاب میکنند. شاعران سیاسی میشوند و مورخ، و سیاسیون شاعر میشوند و فیلسوف.سفسطه گران و حرافان مدافع فرهنگ ارتجاعی چند هزارساله شاهنشاهان و فقها و آیات عظام به نمایش روده درازی می پردازند. دیکتاتوری شاه و شیخ باعث میشود که کانون نویسندگان مملکت تنها حزب سیاسی شود چون دیگر کسی نمانده و همه را نفله کرده اند. شاعر و نویسنده از ادبیات متعهد و مسئول و انقلابی و مردمی میگویند و از مردم می خواهد واقعگرا باشند و غیرممکن ها را بخواهند و آرزو کنند. طرفداران محتوا در ادبیات طرفداران فرم را خائن به امر رهایی ساکنین کره زمین میدانند. شعار هنر برای هنر یک نوع بیماری شکم سیرهای بی خیال در حوزه هنر و ادبیات محسوب میشود:

ادامه نظر:
مایاکوفسکی شاعرشوروی سابق میگفت بدون فرم انقلابی هنرانقلابی وجودندارد . برشت شاعر مردمی آلمان اشاره میکند که محتوا و موضوعات جدید نیاز به فرم جدید و مناسب را دارند . اشعارنه تنها محصولی خصوصی و ملی هستند بلکه بخشی ازفکرواندیشه شاعروزمان اورامنعکس میکنند. شعر رعد و برق کوچکی است در تاریکی که سراغ شاعرمی آید ،گرچه آن کوتاه است ولی به اندازه کافی طولانی که شاعربراه خودادامه دهد وجلوپایش را ببیند .جهان مکانی شده که اثبات وجود آن هرازگاهی با فرار،اسارت،ربودن،مرگ یا قتل شاعربرای اطرافیان مشهودمیشود .
جامعه غیرازانسانیت نیازبه انسانها نیز دارد .چرااینهمه شاعرولی فقط یکدانه فیلسوف ؛ آنهم پانزده خردادی ؟ مدتهاست که پیشگویی میشودکه زمان شعروشاعری سپری شده .بعداز اعلان مرگ رمان وفلسفه ، نیهلیستها پایان عمرشاعرراپیش بینی میکنند . بازارکسادشعر دروضعیتی است که مثلا تعداد فروش کتاب شعردریک کشور80میلیونی معمولا به 500 تا 1400 نسخه میرسد .این است امروز وضع شاعر در جهانی که به وسعت صفحه تلویزیون و به کوچکی مکاتبات نامه های الکترونیکی کامپیوتری است.
درباره تاریخ شعرگفته میشود که در طول 150000 سال عمر زبان ، شعرنو و بی قافیه راسومری ها دربین النهرین کشف کردند و چینی ها 500 سال پیش ازمیلاد شعرعروضی میسرودند ؛ سبک شعری که 1000سال بعد در اروپا کاملا جا افتاد .
درباره آینده شعرمیتوان گفت تازمانیکه بین انسانها روابط دوستانه و عاشقانه و انسانی وجود دارد و نامه های دوستانه و عاشقانه نوشته میشود شعرنیزسروده خواهد شد . شعرنه تنها انعکاسی است اززبان آسیب دیده دوران بحران اجتماعی بلکه دماسنجی است از زندگی معیوب مادرعصرفرار،سرگردانی،و دلهره . شعرهمیشه آلیاژوترکیبی بود از واقعیت وخیالپردازی . شعر زبان کوتاه و فشرده شده ایست که کوتاه ترین ولی قوی ترین ارتباط تجربه های انسانی را ممکن میسازد .
شعرنشان میدهد که فرم و محتوا قابل جدایی و تعریف نیستند .شعرقبل از هرچیز تفریحی است که انسان نمیتواند آنرا تعریف کند، آن بدون دیالوگ غیرممکن است .شعربرای شاعرگاهی چون ربودن هوابرای تنفس درجو خفقان است . کسیکه زیادحرف میزند یاباید زیاد بداند ویا باید خیالپردازی و داستانسرایی کند .
شکست نظام استالینیستی باعث شد که بخشی ازشاعران جهان ازادامه پروژه شعرآوانگارد دست بردارند .شعرنه تفریح است ونه اشاعه احساسات سالهای بلوغ یا آفرینش واژههای زیبا بلکه کمکی است به مقوله شناخت . یک شعرخوب یک استعاره مطلق است برای یک لحظه ابدی از جهان بی وفا و تراژدیک . شاعر دروغگوی توانایی است که باید دروغ بگوید تا علاقه به خودراازدست ندهد. شعر محصول زبان نیست بلکه کوششی است تا با کمک آن شاعربتواند از مرز و مانع زبان بگذرد یعنی نوعی فرار به جلوویا مهاجرت به خارج است .
امروزه بایدبه ارسطو پیام داد که شعربرای گروهی احساس لذت وسرگرمی است نه جدل ودیالکتیک پیرامون شناخت زمین وآسمان .جنگها هم دیگرنیازی به شعرحماسی هومر وفردوسی،وصلح ها نیازی به اشعاراخلاقی سعدی وهزوید ندارند ، دانته هم که چون خبرنگار و مصاحبه گر سدههای میانه با کمک اشعارخودازجهنم مسیحیت وآزارمردم سرکش و گناهکار گزارش میدهد . گروهی دیگربه روال گذشته شعرانقلابی برشت و مایاکوفسکی ، گلسرخی و سلطانپور، شاملو و مصدق رادنبال میکند.
دوستداران شعرخطاب به شاعران خودپیام میدهند : شعرتان غیبتی ازجورابهای نشسته همسایه نباشد! پیمان باوجدان آگاه ببندید ونه قراردادی باناشران برای فروش روح وجان ! از قلبهای گرم وسوزان بگویید ونه از نشیمنگاههای سرد و خیس ! جوری بسرایید که در پایان قرن نگویند پارسی زبانان ملنگ و مشنگ شده بودند . نظم تان چون نثرتان ترکیبی از نبوغ وجنون ! شعرتان گرعمل نیست لااقل حقیقت رابگوید . درس واخلاق موضع گیری تان بحث و جدل ، نقد وانتقاد باشد !
شعرمیگویند چون حاکمان کوته فکر دربرابر نثرحساسیت وآلرژی پیداکرده اند. تاکی بحث وپرسش: هنرچیست؟ فرم یا محتوا ، نو یا عروضی ، نیمایی یا شاملویی ،مشهدی یا مسجدسلیمانی ،انقلابی یا بی خیالی ،دهه محرمی یا انقلاب بهمنی ، اصلاحگرایانه یا واویلا گویی ؟
غربیها هم سالهاست که گرفتار سئوال : پسامدرن یا پیشامدرن ، زیرزمینی یا اتوبانی ، دادا یا پانک ؟ شده اند .چرا تعداد شعرگویان بیشترازشعرخوانان شده ؟ تا کی شعرشکست و ناامیدی همچون شعرسهراب: شب سردی است و من بس افسرده . فروغ :ایمان بیاوریم به آغازفصل سرد . اخوان :هوابس ناجوانمرد انه سرد است .نیما : آی آدمها یک نفر در اینجا میزند یخ . و گل آقا : چیه ، چه خبرتونه ، مگر چند روز از زمستون گذشته ؟ !

تاریخ: سه‌شنبه, 2. آوریل 2024 - 17:31
عنوان دیدگاه: آبکشی با سبد!
دیدگاه:

پرسش شیخ فضل الله نوری و انشاء آقای نوری علاء

 

مسئله این نیست که آیا شاهزاده رضا پهلوی، ایران و مردمش را چقدر دوست دارد و برای حقوق حقّه آنها  تا کدام مرزها و دامنه ها گام پیش میگذارد. مسئله این نیست که آقای نوری علاء و همعقیدگانش، چقدر در فکر سرنوشت امروز و فردای ایران و مردمش هستند. مسئله این نیست که دیگر گرایشها و اشخاص و شخصیّتها و رجال و سازمانها و گروهها و احزاب و سازمانها و تشکیلات و غیره و ذالک، چقدر به میهن و مردمش عشق میورزند و آرزومند امروز و فرداهای بهتر برای مردم هستند. مسئله این است که چرا ما هنوز نمیتوانیم «معضلات و مسائل کلیدی و ساختاری و شالوده ای» میهن و مردمش را بفهمیم و برای کاری کارستان و ریشه ای کردن، گامهای ارزشمند و نتیجه بخش برداریم.

آقای اسماعیل نوری علاء به حیث نویسنده  این انشاء کلاس پنجمی [= فایده گاو را بنویسید.......

البته بر ما دانش آموزان، معلوم و معیّن است که گاو، حیوانی مفید است. او به ما شیر میدهد و با شیرش میتوانیم ماست و پنیر و کره و دوغ و خامه و شیربرنج درست کنیم. پوستش را میتوانیم به حاج کربلائی حسین دباغ بدهیم تا برایمان زیرانداز درست کند. از تاپاله گاو میتوانیم برای سوخت زمستانی استفاده کنیم و در فصل زمستان، کرسی را با آتش آن گرم کنیم. گاو حیوان خیلی مفیدی است و با آن میتوانیم همچنین زمین کشاورزی را شخم بزنیم و الی آخر...]

ادامه نظر:
برغم اینکه محاسنش سفید شده اند و بیش از نیم قرن تمام به طور مستقیم و غیر مستقیم در زیر و بم تلاطمهای اجتماع ایران و سیستمهای حاکم بر آن، حضور داشته است، هیچ درسی از تجربیات خودش نیاموخته و همچنان بر همان «تخیلات شاعرانه موج نو!» سیر و سیاحت میکند که در عهد شباب – چنانکه افتد و دانی!- قیقاج میداد. آقای نوری علاء هنوز نیاموخته اند که جمع کردن تجربه، هنر نیست؛ بلکه «اندیشیدن در باره تجربیات و زایاندن ایده ها و تفکّراتی بدیع از زهدان تجربیات فردییست» که اهمیّت دارد و کارسازند. سرتاسر انشاء آقای نوری علاء را که زیر ذرّه بین سنجشگری بی غرض و مرض بگذاریم، هیچ چیز دندانگیری نصیب آدم نمیشود که کسانی بخواهند آن را سنگی/خشتی/آجری/ملاطی/عصایی و امثالهم در نظر بگیرند برای برداشتن گامهای کلیدی. کل این انشاء، توهین مستقیم به «مردم ایران در جامعیّت» وجودیست که آنها را همچون حاکمان وقت، «صغیر و عوام کالانعام» میدانند.
آقای نوری علاء و کسانی که همچون او، اعتقاد مشابه دارند، اصلا متوجّه نیستند که در ایران چه میگذرد و نسل امروز ایران و والدینشان در چه حال و هواهایی میاندیشند و دنیا در نظرشان به چه شکلهایی جلوه میکند. من میپرسم که چگونه میتوان جامعه و مردم خود را نشناخت؛ ولی برای آنها نسخه درمانی پیچید؟. چگونه میتوان ملّتی را آنقدر اسیر و ذلیل در نظر گرفت و خود را قهرمان نجاتبخش ملّت؟. چگونه میتوان در باره مردم جامعه ای آمد و سرخود برایشان تعیین تکلیف کرد که چه کسانی را برای زمامداری و چه نوع حکومتی را تایید و تصدیق کنند؟. آیا تعیین تکلیف کردن برای ملّت به معنای صغیر پنداشتن ملّت محسوب نمیشود؟. وظیفه و تکلیف کسی که ادّعای نخ نما شده «روشنفکری» میکند، چیست؟. آیا سوای این است که در باره مقولات حادّ اجتماعی و کشوری بیندیشد و افکار و ایده های احتمالا کارگشاینده خودش را عبارتبندی کند و در اختیار ملّت بگذارد؟. چگونه میتوان ارجمندی و کرامت و شرف و شعور و فهم و درک ملّت خود را آنقدر به حضیض جهل فروکاهید و سپس نتیجه گرفت که مستعد و توانمند به انتخاب و پذیرش مسئولیّت نیستند و بی برو برگرد به قیّم محتاجند و رهبر و پیشوا؟. آیا ملّتی را که لایق انتخاب نمیدانیم و نیروی تمییز و تشخیص آحادّش را برای تعیین «خیر و شرّ» خودشان به رسمیّت نمیشناسیم، میتوان به زور «خیرخواهی» به پذیرش و تایید و تصدیق اشخاص و گروهها و سازمانها و تشکیلاتی مجبور کرد که برگزیده او نیستند؛ ولی میخواهند متعیّن کنند که او چگونه بزیید؟. ما کی میخواهیم بیاموزیم که مردم میهنمان، انسان هستند و کرامت و شرافت و شعور و فهم و عقل سلیم دارند؟. تا کی میخواهیم مردم خود را تابع و توسری خور محسوب کنیم؟. چرا هیچکس نمیخواهد بپذیرد که اگر ملّت ایران به هیچکس هیچ اعتمادی ندارد، علل و مسبّب بی اعتمادی، همانهایی هستند که ادّعای نجاتبخشی ملّت را تا امروز داشته اند و ملّت را تا کنون به خاک سیاه نشانده اند با ادّعاهای نجاتبخشی خودشان؟.
بیایید یک سال به عقب برگردیم؛ یعنی زمانی که زلزله مهسا وقوع پیدا کرد. بودند کسانی که در رقابت با همدیگر و دیگر طلایه داران عرصه مبارزه سیاسی که به توهم «نجات ایران» افتادند و جلسات رهائیبخش برای خودشان برپا کردند و البته هیچکس نیز سوای برگزارکنندگان به چنان جلساتی نرفتند و جلوس نکردند و آخر و عاقبتش نیز همچون حباب ترکیدند و ناپدید شدند.
نگاهی به دور و بر خودمان بیندازیم و اگر حوصله داریم، نگاهی گذرا نیز به خانه همسایه کنیم، شاید که چیزی از آنها بیاموزیم و راه درمان فلاکتهای خودمان را پیدا کنیم. بردارید اگر حوصله و وقتش را دارید، نگاهی گذرا به کتاب «جامعه باز و دشمنان آن»، اثر «کارل ریموند پوپر» بیفکنید. در کتابی که تقریبا با پانویسهایش هزار صفحه میشود و از زمان انتشارش (1945 میلادی) تا همین امروز، نقشی بسیار کلیدی در تحوّلات فکری سرزمینهای باختری داشته است، «پوپر» در باره اینکه «جامعه باز=گشوده فکر»، چه خصوصیّاتی دارد، لام تا کام سخنی نگفته است؛ بلکه از همان جمله اول کتاب در باره «دشمنان و موانع جامعه باز» به بحث پرداخته است. ولی تحصیل کرده و کنشگر ایرانی به جای آنکه بیاید در باره معضلات حادّ اجتماعی و کشورداری، ریشه ای و اصولی و ساختاری بیندیشد و ایده هایی و افکاری راهگشاینده داشته باشد، می آید در باره چیزهایی قلمفرسودگی میکند و حرف میزند که هیچ ربطی و سنخیّتی با واقعیّتها و عینیّتهای میهنی ندارند. آقای نوری علاء و کسانی که همچون وی میاندیشند، هنوز متوجّه نیستند و شاید هم به عمد نمیخواهند بفهمند که دوران تعیین تکلیف کردن برای ملّت ایران با حاکم شدن گیوتین اقتلویی متولیّان الهی برای همیشه و ابد از جامعه ایرانی رخت بر بست و رفت. حکومت آخوندی برغم تمام جنایاتی که تا امروز در حقّ ملّت ایران از صغیر و کبیر مرتکب شده است و همچنان میشود، دست کم درس کلیدی و بسیار ریشه ای را به آنها داد؛ آنهم اینکه ملّت آموخت بر روی پاهای استقلال خودش بایستد و سفت و سخت با طمانینه و آرامش و دوراندیشی به راه خودش برود؛ ولو راهی سنگلاخی و مملوّ از خار مغیلان باشد. ملّت، حدّاقل بر این مسئله آگاه است که راهی را میرود که خودش انتخاب کرده است؛ نه راهی را که در پیش پایش گذاشته اند؛ زیرا ملّت میداند که تمام راههای پیش پایی، دامهای ذلالت و حقارت و فلاکت و بدبختی و نابودی و زجر و عذابند. آحادّ ملّت ایران در کوره داغ جنایتهای الهی و خباثتهای ستمگرانه و جانسوز از طرف خلفای الله در طول چهار دهه و نیم آموختند که باید در راهی گام گذارند که خودشان آن را آفریده و انتخاب کرده باشند.
چگونه میتوان برای ملّتی که شرایط آزادی انتخاب را ندارد، تعیین تکلیف کرد که چه نوع حکومتی را با چه صفاتی برگزیند؟. مگر ملّت ایران صغیرند و حقیر که کسانی بخواهند برای نوع انتخابی که میکنند از طرف مجامع بین المللی، ناظر و شاهد داشته باشند؟. مگر ملّت ایران، بی فرهنگ و تاریخ بوده اند که بخواهند از سر فقر و نداری به مفاد «اعلامیه ای» آویزان شوند که محصول تجربیات مایه ای تاریخ و فرهنگ نیاکان خودشان بوده است؟. آنانی که به خودشان حقّ میدهند یا به عبارت دقیقتر، حقّ میتراشند، آیا لحظه ای در این خصوص اندیشیده اند که لیاقت و فرّ خود را باید در میدان کارزارها و همآوردیها به محک زد تا لیاقت آفرینگویی ملّت را بتوان نصیب خود کرد و انتخاب شد؟. آیا تاریخ فلاکتهای نیم قرن اخیر ایران هنوز درس مکفی و تفهیمی نیستند تا مدّعیان بفهمند که اندیشیدن در خصوص معضلات کشورداری به معنای حذف و نابودی و از بین بردن نحله ها و گرایشها و تشکیلات و غیره و ذالک نیست؛ بلکه حسب «پرنسیپ گوهری فرهنگ ایرانیان»، مسئله باید به حول و حوش «امتزاج و همگرایی و همبستگی و همپایی و همسویی و همخوانی» تمرکز کند تا بتوان به آفرینش فضای درخور باهمستان انسانها کامیاب شد. آیا سیستم خلفای الهی، قلعه ایست که مثلا «دروازه قرآن» داشته باشد برای عبور از آن و افتادن به راه دنیای «سکولار- دمکراسی»؟.
چطور میتوان اینقدر نحیف بود که با قاپیدن مفاهیم دنیای تفکّرات باخترزمینان به خود تحمیل و تلقین کرد که «نامها» میتوانند نامیده ها را واقعیّت پذیر کنند؟. چگونه میتوان انتقال عکس برج ایفل و مجسمه آزادی را به معنای حضور مادیّت وجودی آنها در میهن خود تصوّر کرد؟. چرا وقتی که ما با دنیای افکار و رویدادها و فرهنگ و تاریخ جوامع باختری روبرو میشویم، فقط تا نوک دماغمان را میبینیم و هیچ حواسمان نیست که درخت تنومند آزادی در سرزمینهای باختری، ریشه هایش به عمق تاریخ دو هزار سال کشمکشهای فکری/سنجشگری/انتقادی/کریتکال وابسته و استوار است؟. چرا ما هنوز که هنوز است نیاموخته ایم که کشک خودمان را بسابیم و کمتر ادا و اطوار دیگران را درآوریم؟.
اگر کسانی تصوّر میکنند یا واقعا از صمیم قلب بر آنند که کاری کارستان را برای مردم میهن خود و سرزمین آبا و اجدادی به سهم خویش اجرا کنند، نیک است قبل از آنکه بخواهند برای ملّت ایران، تعیین تکلیف کنند که کدام نوع از سیستمهای کشورداری با چه نوع صفاتی بهترین راه علاج ملّت برای رهایی از درد «معضل کشورداری» هستند، باید یاد بگیرند که از معلّم و واعظ بی متّعظ شدن دست بردارند و در مقام انسانهایی اندیشنده در باره معضلات همّت سختکوش کنند. تمام آتش فلاکت ایران و مردمش از زمانی شعله ور شد که تحصیلکردگان و کنشگران و ارباب عمائم با ایجاد انواع و اقسام گروهها و سازمانها و احزاب و تشکیلات خواستند به مردم تحمیل و تلقین کنند که کدام «حکومت ایده آلی خود» را پاسخگوی معضلات و مسائل و بدبختیهای اجتماعی میدانند و شبانه روز به تبلیغ و ترویج و تحمیل عقاید خود به مردم ایران، تقلّاها کردند. نتیجه اش نیز تا امروز، سوای ذلالت و نکبت و خوار و زاری، هیچ چیز دیگری برای مردم ایران نداشته است.
تحصیل کرده و کنشگر ایرانی هنوز به این مرحله از رشد و آگاهی نرسیده است تا در رویکردش به تاریخ و فرهنگ باخترزمینیان تمییز و تشخیص دهد که متفکّران و فیلسوفان و دانشمندان و هنرمندان و رجال سیاسی و حقوقدانان آنها در طول بیش از هفت قرن آزگار از دوران رنسانس تا عصر روشن اندیشی و حتّا همین لحظه های جاری مدام در باره «کلیدی ترین معضلات باهمزیستی» فقط اندیشیده اند و هرگز به مردم نگفتند و تعیین تکلیف برایشان نکردند که «چه نوع حکومتی با چه نوع صفاتی» برای آنها کارساز و راهگشا است؛ بلکه با اندیشیدن در باره مقولات حادّ و کلیدی توانستند فضایی را بیافرینند تا مردم با آزادی کامل بدون هیچ هراس و وحشت و دلهره ای به انتخاب رو آورند و آنچه را که آرزومندش بودند با دلیری برگزینند و مسئولیّت گزینشهای خود را نیز به عهده بگیرند.
تحصیل کرده و کنشگر ایرانی بیش از هشتاد سال تمام فقط به دنبال این بود که «حکومت مبتنی بر عقیده و ایدئولوژی خودش» را بر جامعه ایرانی حاکم و مستقر کند. نتیجه اش چی شد؟. آیا اگر تحصیل کرده و کنشگر ایرانی به اندیشیدن در باره معضل «کشورداری» همّت کرده بود و با مغز خودش می اندیشید، سریعتر نمیتوانست به ایده آلهایش برسد؟.
آیا شما و کسانی که همچون شما خیال میکنند، هنوز متوجّه نشده اید که آخوندها به طور کلّی بیش از هزار و دویست سال آزگار در باره «حکومت الهی» به یابس و طوبا بافیهای خود مشغول بودند تا سرانجام در رویداد فاجعه بار 1357 به آنچه قرنها به دنبالش بودند، دست یافتند؟. چرا شما و کسانی که مثل شما خیال میکنند، همواره به دنبال این هستید که دیگران را پشت سر بگذارید و خودتان چهار نعله به راه خودتان بتازید؟. چرا تلاش نمیکنید که دیگران را در کنار خودتان داشته باشید و باهمتازی و در کنار یکدیگر بودن را بیازمایید و پاس دارید؟.
چرا شما و کسانی که مثل شما خیال میکنند و سفت و سخت به این توهم مبتلایید که مثلا نفی و انکار و نقد تند و تیز اسلامیّت و خلع ید و معزول کردن طیف آخوند جماعت به معنای ضمانت نامه ایجاد حکومت دمکراتیک خواهد بود؟. کی تصدیق کرده است این ادّعا را؟. آیا زمامداران حکومتی که منشا لژیتیماتسیون خود را «اراده و مشیّت الله» میدانند و به گیوتین اقتلو اقتلو مسلّحند، حاضر هستند در مثلا صف آرایی و روبرویی با رقیبان خود که آنها را خصم «اسلامیّت» میشمارند، کوتاه بیایند و تسلیم قواعد و ضوابط و اصول و مقرّرات و قوانینی بشوند که زاییده از عقل و تجربه و مشورت انسانها باشند؟. شما و کسانی که مثل شما خیال میکنند و هنوز نتوانسته اید بعد از سپری شدن یکصد و پانزده سال از «اعدام شیخ فضل الله نوری»، آیا کوشش کرده اید که به پرسش تکاندهنده و بسیار کلیدی او پاسخ درخور و شایسته بدهید؟ پرسشی که علّت شکلگیری و دوام حکومت فقاهتی تا امروز بوده است؟. پرسشی که به موقع طرح شد؛ ولی هیچگاه تا امروز از طرف تحصیل کردگان و کنشگران پر مدّعای ایرانی پاسخ داده نشده است. وقتی که شیخ پرسید: «اگر عقل آدمی میتوانست پاسخگوی مسائل بشری و اجتماعی باشد، پس نقش و هدف از رسالت انبیاء و رسولان بر روی کره زمین، چه بوده است؟». چرا هیچکس تا کنون جوابش را نتوانسته است بدهد آقای نوری علاء گرامی؟.
آقای نوری علاء گرامی! آیا تا کنون از خودتان پرسیده اید که نسل امروز ایرانیان و والدینشان واقعا در فکر چه چیزهایی هستند و رو به سوی کدام جهان خاصّ خودشان دارند؟. آیا میدانید در ذهنیّت و قلب و دنیای رویاها و آرزوها و خواسته ها و نیازهای نسل امروز ایرانیان چه میگذرد؟. آیا به خودتان زحمت داده اید که یک نگاه عمیق بیفکنید به «رویداد تکاندهنده و برخاسته از ژرفای تاریخ و فرهنگ ایران» که به نام «مهسا» اتیکت خورد و دریابید که چه پتانسیلهای خجسته و سرشار از انرژیهای باورنکردنی در ژرفای «فرهنگ و تاریخ ایران» و مردم و جوانان و نسل معاصر نهفته است؟.
آقای نوری علاء گرامی!. زمانی که آلمان، غرق فلاکتها بود و هر گوشه از آن، ناامنی و فلاکت شعله ور بود، «ایمانوئل کانت [Immanuel kant]» در باره «صلح جاوید و سنجش مرزهای شناخت بشری »اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفات آویزونی شا به همراه معرفی کردن رهبران و زمامداران خوش نیّت. زمانی که آمریکا در گیر تلاطمهای اجتماعی و کشوری بود، «توماس پین [Thomas Paine]» در باره «حقوق انسانها» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای آویخته به آن به همراه معرفی رهبران و پیشوایان فلان و بیسارش. وقتی که اروپا در گیر جنگهای خانمانسور اقوام و ملّتها با یکدیگر بود، «امریخ دو واتل [Emer de Vattel]» در باره «حقوق ملّتها» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای غالبی به آن به همراه معرفی رهبران و پیشوایان آرزویی. زمانی که سلاطین و والیان مستبد مناطق اروپایی با کشتار و اعدام و قتل عامهای هولناک به جان مردم اروپا افتاده بودند، « سزاره بیکاریا (Cesare Beccaria)» در باره «جنایت و مجازات» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای چسبان با معرفی رهبران و رجال و پیشوایان ایده آلی. زمانی که اروپا در آتش جنگ جهانی دوم میسوخت و نظام نازیسم بر آلمان حاکم مطلق بود، «ارنست بلوخ [Ernst Bloch]» در باره «پرنسیپ امید» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای آویزونی و دلبخواهی به آن به همراه معرفی زمامداران و رهبران و پیشوایان نو. زمانی که جنگ و کشتار به هر جنایتی آلوده بود، «هوگو گروتیوس [Hugo Grotius]» در باره «حقوق ناشی از جنگ و صلح» اندیشید؛ نه در باره نوع حکومت آینده و صفتهای آویزونی به همراه معرفی پیشاهنگان عرصه سیاست.
چرا ما نمیتوانیم برغم بیش از یکصد سال آزگار، تحصیل در دانشگاهها و آموزشکده های باختری، هنوز که هنوز است، تفاوت دوغ را از دوشاب، تمییز و تشخیص دهیم؟. چرا؟. موانع خرفتی و حماقت و بی بو و خاصیّت بودن ذهنیّت آموزش ناپذیر ما در کجا پنهانند که توانمند به کشف و سیطره بر آنها نیستیم؟. چرا ما نمیخواهیم بپذیریم که مردم ایران، حقّ ذاتی و گوهری آنهاست که نوع حکومت و زمامداران شایسته و لایق خود را در فضایی از آزادی بدون هیچ ترس و اجباری و آقا بالاسری انتخاب کنند و مسئولیّت انتخاب خود را با هوشیاری و بیداری به عهده بگیرند؟. چرا؟. چه چیزی در مردم ایران، کمبود است و فقدانش مصیبتی عظیم؛ طوری که مدّعیان اپوزیسیون به خود حقّ و اجازه سلطان صاحبقرانی داده اند در باره ملّت ایران و سرنوشت امروز و فردای نسلهایش، تعیین تکلیف کنند و نوع حکومت و صفتهای آویزونی به آن را پیشاپیش قالببندی جبری کنند؟. چه چیزی؟. اگر ما به ملّت خود هیچ اعتمادی نداریم، پس چگونه خواهیم توانست در کنار یکدیگر و برای همدیگر باشیم؟. اگر به ملّت خود هیچ اعتمادی نیست، چگونه میتوان به خوش نیّتی و روشها و اقدامها و سیاستهای سیستم مثلا زمامداران آینده، اطمینان خاطر داشت؟. آیا ملّتی و زمامدارانی که هیچ پیوندی و معاشرت و مراوده ای تا امروز با یکدیگر نداشته اند و همواره همچون دو جبهه جنگ هولناک در فاصله ای مویگونه از یکدیگر سنگر گرفته اند، میتوان دیکته کرد که کدام نوع حکومت، ایده آل است و چه رهبرانی و پیشوایانی لایق فرمانروایی؟. چه کسانی باید لیاقت و فرّ و شایستگی و هنر و کاردانی زمامداران را تعیین کنند؟. ملّت در جامعیّت وجودی و حقوقی اش؟ یا مدّعیان خیرخواهی و خود اپوزیسیون پنداشته اش؟.
مردم ایران از دست ناجیان و آزادیبخشان و رهایبخشان خودش به کجا باید دادخواهی کند تا دست از سرش بردارند و بگذارند راهی را بپیماید که خودش میخواهد انتخاب کند و بپیماید؟. چند سال دیگر باید این ملّت قربانی بدهد و فلاکتها تاب آورد و انواع و اقسام گشتهای ارشادی داخلی و اپوزیسیونی در هر کوی و برزنی بر سر راهش سبز شوند و امریّه های خیرخواهی تذکرش دهند و او همچنان تاب آورد و تاب آورد و تاب آورد تا شاید مدّعیان نجاتبخشی اش بفهمند که نه تنها هیچ حقّی ندارند که بخواهند برای او تعیین تکلیف کنند؛ بلکه اگر هنری و استعدادی و فرّی و فروزه ای دارند، خصلتهای ارجمند خود را نه در شعارها و تعیین تکلیف کردنها و امریّه های خودپسندانه؛ بلکه در همپایی و همسویی و ارجگزاری به «پرنسیپهای فرهنگ باهمستانشان» به محک بزنند. آیا شما و دیگران تا امروز از خودتان پرسیده اید که «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم ایران» کدامینند و کاربرد آنها در مناسبات کشورداری و اجتماعی چیست و چگونه اجرا شدنی؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: سه‌شنبه, 2. آوریل 2024 - 15:33
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نوش جونشون.....
دیدگاه:

تا جونتون‌ دربیاد ؛؛؛ میتونن
شما هم اگه بلدین‌ ،،،، این گوی و این میدان

ادامه نظر:
وا.....‌ حااا بفرمایین معاونت قوه هستن از تهمت خسته نمیشین؟؟،!
علافهای‌ بیکاره
تاریخ: سه‌شنبه, 2. آوریل 2024 - 10:35
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

دروغ چرا؟ تا سانفرانسیسکو آ، آ، آ، آ. عمو جان ناتانیاهو تو همیشه مرا به وجد می‌آورد. حیف که دایی جان ناپلئون دیگر نیست تا از آبگوشت بزباش خوردن مرحوم آقای اپوزيسيون با فاطمه دیتریش بنويسد و ایراد بگیری از عدم قاطعیت شاهزاده پهلوی که اگه سان‌فرانسیسکو نمیری لااقل یه سری به حومش بزن! بابام جان

ادامه نظر:
تاریخ: سه‌شنبه, 2. آوریل 2024 - 02:21
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: حیف ازآن مردم که برات ارزش قائل شدند
دیدگاه:

سالام
داستانی درهم وبرهم،
هم خاطره،هم توهم،هم تلقین تفکر هپروتی،
حیف ازمردم صادق وبزرگ طارم که
برای تو ارج قرب قائل شده اند.
تنها ارزشی که برای مردم طارم وجودندارد،
زرتشتی گری ،ماسونی است،
کدام آتشکده ؟کدام تفکرکردار،پندارنیک؟
آتشکده هایی که انگلیسی های درزمان
رضاپالانی ساخته اند؟
من به آتشکده های یزد،کرمان،باکو رفته ام ،دقیقا به تاریخ ساخت آنها نگاه کردم،
هرسه همزمان با و در دوره به حکومت
رساندن رضا کودتاانگلیس بوده اند.
ایکاش تورا درآن رودخانه ولت میکردند،
که ننگی برای مردم محل خود نمیشدی.
تفکرتو بدتراز محمدعلی فروغی درپس ازصدسال ازآنهاست،
آنچنان عقب مانده وتوهمی وضد مردمی
هستی که کمترکسی درقرن ۲۱ همچون
شماپیدا می‌شود.

ادامه نظر: