رفتن به محتوای اصلی

حکومتی بدون مشروعیت مردمی
03.11.2023 - 09:16

 

حکومتی بدون مشروعیت مردمی

جامعه امروز ایران با دو تصویرروشن مشخص می گردد .نخست تصویر حکومتی که قدم به قدم مشروعیت خود را از دست داده و می دهد و در شلتاقی دیوانه وارکه به صغیر وکبیر رحم نمی کند !سعی در حفظ ونگاه داری قوانین ارتجاعی ومحدود کننده آزادی های فردی واجتماعی مردم که بر آن ها نام قوانین اسلامی نهاده واساس نگاهدارنده ستون خیمه جمهوری اسلامی می نامد! دارد.

دیگری تصویر نیروی اجتماعی بزرگیست بنام مردم معترض که روز به روزبر تعداد ودامنه آنها افزوده می شود.مردمی بپا خاسته برای باز گرفتن اعتماد خود که روزی با رای حداکثری به حکومت جدید بر آمده از دل انقلابی ویران گر به اوحق قانون گزاری دادو مشروعیت بخشید. حال اکثریت همان مردم با تکیه بر نیروی نسل جدید برای باز پس گیری هر آنچه که طی سال ها حکومت جابرانه دستگاه دینی پیوند خورده با دستگاه های امنیتی ونظامی ازمردم گرفته وبشکل قوانین واحکام ضد مردمی در حیات ،سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی بصورتی کاملا آمرانه ،منطبق بر منویات ولی فقیه بدون در نظر داشت منافع مردم جاری ساخته است! بر خاسته اند.

نیروی مردمی ونسل جوانی که قدم به قدم در مقابل رژیم ایستاده ودرچالشی رودرروی تاوان سنگین داده، اما پرده از سیمای مرتجع ،فاسد ،غارتگر، زن ستیز،کودک کش و جنایت کارانه اوبر گرفته است.از حرمت ومشروعیت آن کاسته وبرحرمت زنان آزادی خواه و مبارزایران افزوده ،برسبک زندگی غربی پای فشرده وبرای رسیدن به آزادی جان داده است.

زنان این نیروی اجتماعی بزرگ که بخش مهم وتاثیر گذاردراین چهل سال مبارزه برای مشروعیت زدائی از چهره کریه زن ستیز وآزادی کش ولی فقیه وحکومت اسلامی بحساب می آیند.

نگاه اول به آنچه که در جامعه می گذرد، همراه اولدورم بیلدرم رهبر نشان از قدرتمندی رژیم می دهد. اما درواقع وضعیت امروز جمهوری اسلامی بسان جزیره نشین های محصور شده در میان اقیانوسی از مردم سخت متنفراز اوست. وحشت زده از طوفانی که در اعماق می غرد و هر آن بشکل جنبش مهسائی دیگر بزرگتر و فرا گیر تر می تواند بسطح آمده و بساط خونین خلافت اسلامی اودر این جزیره وحشت را در هم نوردد.

از این روچنین دیوانه وار دست به هرگونه بی شرافتی ، بگیرو ببند، هر گونه ضرب وشتم و جنایت که تنها سلاح او درمقابله با این حلقه محاصره کنندگان نهایت پیروز بر اوست! می زند تا لختی برعمر نکبت بار خود بیفزاید.

چه اتفاقی افتاده که پس از چهل سال ! حکومت چنین بی پروا وسراسیمه دست به حذف نیروهائی که در همین نظام کار کرده اند می زند؟ کسانی که روزی از صافی حکومت گذشته اند ،اما امروزبا حکومت زاویه پیداکرده ولرزه بر تن رژیم می افکنند.

اخراج سه هزار وپانصد استاد از سراسر دانشگاه ها ونشاندن سه هزار لیسانسیه سهمیه ای بجای آنان و عواقب کار آنان در مقابل لشکری از دانشجویان که بدنه اصلی تمام جنبش های اعتراضی می باشند. جایگزینی لشکری از طلاب درمدارس که مسلمامورد خنده و شوخی بچه های نسل زد خواهند شد وعبایشان را بسرشان خواهند کشید.

در افتادن با دخترانی بسان آرمیتا گرانوند که سر در برابر حجاب بانان عقده ای ، متحجر در آمده به استخدام دون مایه و متملقی چون زاکانی سر خم نمی کنند و با مرگ مظلومانه ودر عین حال شکوهمند خودجهانی را به حمایت از خود می کشند.

در افتادن با جامعه پزشکی برسر حجاب اجباری ،ممنوع الکار کردن هنرمندان زن از فعالیت هنری بستن مراکز تفریحی ،کافه شاپ ها ،حتی مراکز کسب و کار نشان از وحشت روز های آینده است. راه اندازی دسته جات آتش به اختیار در اشکال مختلف در لباس دینی برای نسق کشی از مردمی که امروز تره برای کلیت دین ونظام دینی خرد نمی کنند!خبر از طوفان های پیش رو می دهد.

مردمی که در لجاجت با سیاست حکومت در قبال فلسطین سکوت اختیار می کنند و حاضر به ظاهر شدن در راه پیمائی ونمایش حکومت در دفاع از مردم فلسطین نمی شوند.

بجای شعارحکومتی "هم غزه ،هم لبنان ،جانم فدای اسلام" مردم شعار "نه غزه ،نه لبنان ،جانم فدای ایران "سر می دهند.درد این ضربه کاری را حکومت خوب درک می کند .ضربتی که حتی در گاه در گیر شدن و رویاروی رژیم با دشمن خارجی کمتر کسی بیاری او بر خواهد خواست .برای مردم رسیدن به حساب حکومت و حکومتیان مهم ترازهردشمن خارجی رژیم تراشیده است. ملت ایران را سر دشمنی با هیچ کس وهیچ دولتی نیست . شعار حکومت آینده ایران زمین، صلح ودوستی با تمام دولت ها ومردم جهان است . پیام مردمان این سرزمین در طول تاریخ صلح بود،دوستی بود، همزیستی مسالمت آمیزبود ، کار بود وآبادانی ،شادمانی بود و رقص ، جشن بود وسرور! پیام جنبش مهسا نیز جز این نیست. ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
آن که میگرید و بیقراره!

درود بر ابوالفضل عزیز!

برخی توضیحات پیش پا افتاده جهت اندیشیدن

من فرض را بر این میگذارم که منظورت از «مشروعیّت» همان «لژیتیماتسیون» است که اگر پسزمینه فلسفی آن را که به مبانی فکری و حقوقی و تحوّلات اجتماعی و فرهنگی و کشوری در سرزمینهای باختری تکیه دارد، به کنار نهیم و بخواهیم معادل دقیق آن را از بُنمایه های تاریخ و فرهنگ خودمان اخذ کنیم، میشود چیزی معادل «فرّ». در حقیقت، حکومت فقاهتی هیچ «فرّی» ندارد؛ زیرا در نخستین گام بر اریکه قدرت تفویضی از طرف مردم به ریختن «خون» که خلاف پرنسیپ فرهنگ ایرانیست، همّت الهی کرد.

زمامداران حکومت فقاهتی بر شالوده بُنمایه ها و پرنسیپ فرهنگ مردم ایران در جامعیّت وجودی، هیچگونه حقّانیّتی به فرمانروایی ندارند و تاریخ کنشها و واکنشهای چهل و چهار سال گذشته زمامداران اسلامی در تمام عرصه های اجتماعی و کشوری و منطقه ای و بین المللی، بی لیاقتی و ناتوانمندی و بلاهت ذاتی و خصومتهای عقده ای داشتن ریز و دُرُشت متصدّیان و فعّالین سیستم فقاهتی را همچون اظهر من الشّمس در هر کوی و برزنی رسوا کرده است.

صرف نظر از نقش طیف تحصیل کرده و کنشگرانی که از لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیکی و نظری، متفاوت از هم هستند، چه آنانی که در سیستم فقاهتی دخیلند؛ ولو ینگه دنیا مقیم باشند، چه آنانی که در مقابل سیستم ایستاده اند، ولو در قعر سیاهچال اوین باشند، گرهگاه پیچیده ای را که دوام سیستم فقاهتی را تا امروز امکانپذیر کرده است، همچنان در انظار مردم استتار مانده است. تا امروز راهکارهای مختلفی به منظور اضمحلال و فروپاشاندن سیستم فقاهتی از طرف مخالفین حکومت کاست اخانید بیان شده اند از ضربتی ترین فرم تسلیحاتی گرفته تا آرامترین روش حلزونی. در باره چند و چون متدهای سرنگونی اقتدار آخوندها نیز حرفها زده و بحثها شده و مطالب گوناگون نیز تحریر شده اند.
در میان اینهمه گفته ها و نوشته ها به سختی میتوان اهرمهای کارسازی را پیدا کرد که بتوان با تکیه به آنها به خلع و عزل کاست اخانید و ارگانهای وابسته به آنها در کوتاهترین فرصت ممکن امیدوار بود. احتمالا بپرسی پس چه باید کرد؟. و ناخودآگاه یاد «لنین و شریعتی و چرنیشیفسکی»!! بیفتی. نه ابوالفضل عزیز! دیگه دوران شوخی گذشته است. باید به حالت طبیعی بازگشت و مشاعر خود را به کار انداخت.
در خصوص مسائل و معضلات ایران نباید پرسید: «چه باید کرد؟». حتّا نباید پرسید: «چه نباید کرد؟». بلکه باید اندیشید که من ایرانی «کیستم و چیستم و در کجا ایستاده ام و در چه دورانی میزییم و امکانهای دم دست من چیستند».
وقتی من صحبت از ایرانی بودن میکنم، انسان را در چارچوب رنگ پوست و نژاد و زبان و آداب و رسوم و اعتقادات و بینشها و مذاهبش و امثالهم نمیبینم؛ بلکه در «کرامت خدایی و شاهنشاهی» اش مدّ نظر دارم. انسان ایرانی را هرگز اتیکت عقیدتی نمیزنم؛ زیرا عقیده و ایدئولوژی باعث و بانی تبعیض است و ستم و بیداد و در آخرین مرحله، کشتار و قتل عام و غارت و نابودی زندگی و ویرانگری. وقتی با بینشی انتقادی بدون هیچ حبّ و بغض و حقارت و کینه بیندیشیم؛ آنهم با مغز خودمان بدون رهنمون دیگری؛ ولو دیگری فیلسوفترین فیلسوفان دهر باشد، که «من ایرانی»، در گستره کدام تاریخ ملّی و فرهنگ باهمستانی زاده و بالیده شده ام، آنگاه سریعتر میتوان از یک طرف به رمز و راز بدبختیها و فلاکتها و واپسماندگیها و ذلالتهای درگذشتگان و امروزیان پی برد و از طرف دیگر میتوان با سعّه صدر به توانمندیها و امکانها و پتانسیلها و استعدادها و هنرها و دانشها و تجربیات و غیره و ذالک ارزشمند خود پی برد. یعنی امکانهایی که میتوانند «جامعه ای و انسانی نو» را بیافرینند.
بحث عزل و خلع ید زمامداران حکومت فقاهتی نباید به معنای زمینه چینی برای کشتار و قتل عام و حقّکشی و قصاص و تنبیه و شکنجه و تبعید و امثالهم باشد که همین تاریخ چهل و چهار ساله حکومت فقاهتی خودش مثال عالی و عینی و ملموس برای اثبات خبیث بودن روشهای جنایت آمیز و تبهکاریست که هرگز و هیچ زمانی و در هیچ کجایی از جهان، پاسخگوی انسانها نبوده است و هرگز نیز نخواهد بود. بحث عزل و خلع بد از حکومت آخوندی، بحث فقط سرنگونی سیستم فقاهتی نیست که دلایل سرنگون شدنش با اقداماتش در همان «پشت بام مدرسه علوی و مدرسه رفاه» در سال 1357 تثبیت و قطعی شد؛ بلکه بحث خلع ید و خنثا کردن و اضمحلال سیستم فقاهتی یا آنچه که به نام «جمهوری اسلامی ایران» رسمیّت دارد، باید بحث به حول و حوش رفتار و گفتار و مواضع آنانی باشد که خودشان را «مخالف/اپوزیسیون/بدیل اصیل/لایقان کشورداری و امثالهم» میدانند.
نه! ابوالفضل عزیز!. مشکل در دوام تق و لقی حکومت آخوندی نیست یا تصوّر نکن که مردم نمیفهمند و تن به سیطره حکومت آخوندی داده اند. نه عزیز من!. مردم، خیلی هم حواسشون جمع است و میدانند که چه چیزی را نمیخواهند و چه چیزی را آرزومندند که داشته باشند. این را مردم ایران در جامعیّت وجودی، خیلی عالی میدانند و به هزاران زبان و هزارن فرم ممکن تا امروزز بیان کرده اند و هچنان بروز میدهند. ای ابوالفضل عزیز! ای هفتاد ساله بیدار و هشیار!، مشکل ایران، آنانی هستند که ادّعا میکنند «ایرانی» هستند؛ ولی در حقیقت، شناسنامه ایرانی دارند و از تاریخ و فرهنگ ایران، هیچی نمیدونند. برای اینکه بدانی چگونه میتوان سیستم فقاهتی را بدون قطره ای خونریزی یا پایمالی حقّ و حقوق کسانی یا حتّا قتل و کشتار نحله ای و غیره و ذالک در اوج صلح و آرامش، از اریکه قدرت ویرانگر به مناسبات انسانی با تمام فراز و فرودهایش بازگرداند، بشنو این تجربه بی واسطه مرا و برو دقیق بشین فکر کن و بدان که راه حلّ وجود دارد، فقط باید موضوع را شناخت و فهم عمیق از مسئله داشت تا بتوان کاری کارستان را پیش برد. اینم داستان تجربه من:
«یکی از اقوام نزدیک من، فرزندان زیادی داشت و فقر از سر و کولشان بالا میرفت. زحمتکش بودند. ولی خب، عیالوار و خرج و مخارج، کفاف فقط نان شکمشان را میداد. یه روز بر حسب تصادف مادر خانواده بر روی آشغالهای مردم، یک عروسک پلاستیکی درب و داغون را که یه پا نداشت و شکمش نیز سوخته بود و یه دستش سه تا انگشت نداشت، پیدا میکنه و آن را میاره تمیز میکنه و به دختر سه ساله اش میدهد. دختربچه نیز از شوق شادی، بال در میاره و اونقدر این عروسک را دوست داشت که حاضر نبود هیچوقت از خودش آن را جدا کنه. همه جا همراهش بود و عاشقش. امّا دیگر خواهر و برادرای بزرگسالش میخواستند که این عروسک را به هر طریقی که شده از دست این بچه بگیرند و دور بیندازند؛ زیرا اعتقاد داشتند که مایه آبرو ریزیه و اصلا عروسک نیست که، بلکه آشغاله. آنها ولی نمیدانستند که تمام شادمانی کودک و خوشی اش در داشتن همین عروسک بود. آنها نمیفهمیدند که چگونه میتوان عروسک داغون را از دست بچه گرفت بدون آنکه کوچکترین آسیب روحی و روانی به بچه بزنند. یه روز گذر من به خانه آنها افتاد و دیدم که بچّه داره گریه میکنه شدید. از مادرش پرسیدم، چی شده. جواب داد، خواهرش عروسکش را از دستش گرفته و این بچه بیقراری میکنه. گفتم که خب بگو عروسک را بده به چه. این چه کاریه کرده؟. جواب داد: آخه عروسک نیست که صد تا عیب داره. بالاخره خواهر بچه، عروسک را آورد و داد به بچّه. وقتی که بچّه، عروسک را گرفت، برق شادی از چشماش میدرخشید. لبخند زیبا و دلنشینش، آنقدر برای من تکاندهنده بود که نزدیک بود گریه ام بگیره. دیدم واویلا، این که عروسک نیست. انگار که عروسکه روی مین رفته باشه. اون روز یک ساعتی پیش خانواده بودم. بعد که برگشتم یک راست رفتم سراغ مغازه های عروسک فروشی و یکی از زیباترین عروسکها را خریدم و آن را بسته بندی کردم و سه روز بعد رفتم دوباره سراغ همان خانواده. بعد گفتم که یه هدیه نیز برای «سارا» آوردم. وقتی سارا هدیه را باز کرد و عروسک را دید، آنقدر از شادی جیغ زد و خندید و خوشحال بود که مادرش غرق اشک شد. بعدش سارا کوچولو پرید توی بغل من و اینقدر بوسید مرا و من وقتی شادمانی را در چشمانش میدیدم، خودم را خوشبخترین انسان روی کره زمین حس میکردم. همانروز سارا، عروسک درب و داغون را با دستای خودش برد و انداخت در سطل زباله های پشت درب خونه. بهش گفتم، چرا اونا انداختی دور. جواب داد. آخه اون دیگه اخی بود و لباس نداشت و مرده بود بیچاره. باید خاکش میکردم.»
بله ابوالفضل عزیز!. ایرانیان زمانی از شرّ آخوند جماعت راحت خواهند شد که شعور دارانی پیدا شوند و بفهمند که ملّت چه میخواهد و چه چیزی را باید برای ملّت خود به ارمغان آورد و با کدام بینش و درایت و قلبی به وسعت کائنات.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
جمعه, 03.11.2023 - 10:46 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.