● ادبیات
رضا بی شتاب
نسیم آسا گذر دیگر ندارد حضرتِ عشق
به هر سویی که دلبندی بخواند نامِ یاری
ستاره در طلسمِ سنگ می ماند فراموش
تو ای فریادِ خفته بر لبانِ دوخته؛ تنهایِ زندانی
همیشه روزگارت باد بیزاری
به هر سویی که دلبندی بخواند نامِ یاری
ستاره در طلسمِ سنگ می ماند فراموش
تو ای فریادِ خفته بر لبانِ دوخته؛ تنهایِ زندانی
همیشه روزگارت باد بیزاری
محمد احمدی زاده
آه، آچیلاجاق می گئنه گؤزلریم ماوی گؤی اوزونه؟
دوراجاق می اود یاغیشی؟
آه، کی چشمهانم دوباره به آسمان آبی گشوده خواهند شد؟
کی باران آتش خواهد ایستاد؟
دوراجاق می اود یاغیشی؟
آه، کی چشمهانم دوباره به آسمان آبی گشوده خواهند شد؟
کی باران آتش خواهد ایستاد؟
ادبیات ایران ستیز صافی گلپایگانی، نمونه ای است از ایران ستیزی رژیم جمهوری اسلامی و ایدئولوژی آن
محمد احمدی زاده
بیر گونش دوغسایدی، اورتا دوغو'یا
سالسایدی سویوغو، قارا قورخویا
ای کاش آفتابی در آسمان خاورمیانه طلوع می کرد
ترس و وحشت را به جان زمستان می انداخت
سالسایدی سویوغو، قارا قورخویا
ای کاش آفتابی در آسمان خاورمیانه طلوع می کرد
ترس و وحشت را به جان زمستان می انداخت
احد قربانی دهناری
این ترانه قدیمی است و در سراسر مازندران با دوبیتی های گوناگون خوانده می شود. آهنگ آن در مایه شور است.
محمد احمدی زاده
- من بو رهبرلیک سیستئمینه قارشییام. گؤزوموزو آچدیغیمیزدان بری، هئی بئیین باشیمیزین اوستونده اولدو. آرتیق نه زامانا قدر ایقتیدارینی سوردوره جک بو چاتلاق قوجا؟
- من با ابن سیستم رهبری مخالفم. از وقتی که چشم وا کردیم مغز رو، بالا سرمون دیدیم. آخه تا کی می خواد این پیر پاره پوره اون بالا بشینه؟
- من با ابن سیستم رهبری مخالفم. از وقتی که چشم وا کردیم مغز رو، بالا سرمون دیدیم. آخه تا کی می خواد این پیر پاره پوره اون بالا بشینه؟
هادی خرسندی
ساخت به این صراحت و پاخت بدین مصوری؛
دزد به دزد میزند، وای به دزد آخری
دزد به دزد میزند، وای به دزد آخری
حسن جداری
این حجاب و سنگسار و اینهمه انسان ستیزی ها
این ستمکاری به زن،وین ظلم بی پایان،نخواهد بود
پاسخ شعر و سرود و عشق ورزیدن به آزادی
دشنه جلاد بی فرهنگ و بی وجدان، نخواهد بود
شیخ فتوی میدهد هر روز بر قتلیّ و کشتاری
شیخ خون آشام و این فتوی و این فرمان، نخواهد بود
این ستمکاری به زن،وین ظلم بی پایان،نخواهد بود
پاسخ شعر و سرود و عشق ورزیدن به آزادی
دشنه جلاد بی فرهنگ و بی وجدان، نخواهد بود
شیخ فتوی میدهد هر روز بر قتلیّ و کشتاری
شیخ خون آشام و این فتوی و این فرمان، نخواهد بود
رضا بی شتاب
همه چیز در میانِ دو لحظۀ ناهمگون اما یگانه اتفاق می افتد:برآمدن به زیبایی و رفتن به زیبایی. پاره ابری گُل بِهی ولنگار می گذرد. نم نمِ بارانی ولرم می بارد. ابر از هم می پاشد و تمام می شود
محمد احمدی زاده
موقددس داش گئت گئده باتمیشیستان میللتینین دونیاداکی قورورونو آرتتیرمیشدی و اونون وارلیغی خالق اوچون بیر جور اینانجا دونوشوب وطنه سئوگی سمبولو اولاراق ده یرلندیریلمیشدی.
رفته رفته سنگ مقدس غرور ملت باتمیشستان را پیش جهانیان افزوده بود و وجود آن سنگ برای آنها به مثابه ایمان و سمبل وطن پروری گردیده بود.
رفته رفته سنگ مقدس غرور ملت باتمیشستان را پیش جهانیان افزوده بود و وجود آن سنگ برای آنها به مثابه ایمان و سمبل وطن پروری گردیده بود.
ی.ک. شالی
به ناگهان در کافیشاپ با سر و صدای مهیبی گشودهشد و چند مرد مسلح لباسشخصی تهدیدکنان بهسوی ما هجوم آوردند. تعدادی از دختران و پسران حاضر در آنجا با گشودن پنجره یا با گریختن بهطرف آشپزخانه جیغکشان درصدد فرار برآمدند. من که از هجوم مردان مسلح لباس-شخصی به فضای آرام و دوستانهی آن کافیشاپ دنج بهکلی متحیر ¬بودم، از جایم برخاستم و رو به یکی از آنها گفتم:
ناتالی هاینس
امروزه شخصیتهای نقابدار و نیکوکار کتابهای کمیک پرده سینماها را اشغال کردهاند. اما این داستانها چندان جدید نیستند و در حقیقت ریشه آنها به دوران باستان برمی گردد.در چند سال اخیر حتی طرفداران پر و پا قرص کتابهای کمیک هم شاید احساس کرده باشند که تعداد فیلم های ابرقهرمانی که روی پرده سینماها می روند زیاد از حد باشد.
محمدعلی اصفهانی
تمام خروس های عالم می دانند اين را که صبح، حادثه يی استثنايی است که تکرار می شود تا آن ها آن را اعلام کنند.
و تا من متفکرانه بگويم که قاعده های استثنايی کم نيستند. و تو بی رحمانه به من بخندی که استثنا ها همه قاعده اند!
و تا من متفکرانه بگويم که قاعده های استثنايی کم نيستند. و تو بی رحمانه به من بخندی که استثنا ها همه قاعده اند!
شهاب میرزایی
جشنواره فیلم های ایرانی در روز جمعه سی اکتبر در لندن با نمایش فیلم قصهها ساخته رخشان بنی اعتماد و حضور خود او آغاز شد .فیلم قصه ها که از ساخت تا نمایش مسیر پرپیچ و خمی را طی کرده است با تکیه بر شخصیت های فیلم های پیشین بنی اعتماد به روایتی از زندگی در کلان شهر تهران می پردازد.
مریم زهدی
بعضیها میگویند، بعضیها نمیگویند و در خفا میبینند. بسیاری از ایرانیها بیننده سریالهای ترکیهای هستند که از ماهوارههای فارسیزبان پخش میشوندآنها که دوست ندارند همه بدانند این سریالها را میبینند، دلایل مختلفی را عنوان میکنند؛ از اینکه بیننده پر و پا قرص نیستند و تفننی دنبال میکنند و برایشان مهم نیست بگیر تا اینکه از برخی قضاوتهایی که بر این اساس در موردشان صورت میگیرد راضی نیستند.
مهدیس امیری
انتشار عکسهای "بدون حجاب" دو بازیگر جوان سینمای ایران، صدف طاهریان و چکامه چمنماه در شبکه اجتماعی اینستاگرام، طی هفتههای گذشته واکنشهای متفاوتی را در ایران برانگیخته است.حسین نوشآبادی، سخنگوی وزارت ارشاد ایران، در گفتگویی با خبرگزاری دولتی ایرنا ضمن فراخواندن این دو بازیگر به عذرخواهی، انتشار این تصاویر را نشانه " کمبود و خلأ روحی و عاطفی " آنها دانست.
فیروزه خطیبی
اولین فیلم ناطق فارسی "دختر لر" و ستاره آن روح انگیز سامی نژاد بود. فیلم به کارگردانی اردشیرایرانی در هند ساخته شد و عبدالحسین سپنتا هم امکانات نمایش آن در ایران فراهم آورد. داستان فیلم در لرستان اتفاق می افتاد، این فیلم در سال ۱۳۱۲ در ایران با موفقیت به نمایش درآمد، و اکران آن مدت ها ادامه یافت.
اما اولین فیلم ناطق سینمای ایران که در داخل ایران ساخته شد، با بازی زینت مودب بود و داستان دیگری دارد.
اما اولین فیلم ناطق سینمای ایران که در داخل ایران ساخته شد، با بازی زینت مودب بود و داستان دیگری دارد.
فرخ ازبری
منِ باران زده ، /
كه بى رنگ تر از ،/
اشكِ جفا وُ هواىِ غم و رنجم
در آفاقِ خيالم ، عاشقِ آنم
كه بى رنگ تر از ،/
اشكِ جفا وُ هواىِ غم و رنجم
در آفاقِ خيالم ، عاشقِ آنم
کتایون آذرلی
تو را بسان شعری میان لبهایم گذاشتم
سرودمت
تا تو شگفت، درخشان، لعلگون چُونان دانههای اناری سرخ
در دهانم بریزی شهد قدیمی را
سرودمت
تا تو شگفت، درخشان، لعلگون چُونان دانههای اناری سرخ
در دهانم بریزی شهد قدیمی را
محمدعلی اصفهانی
انسان، از نخستين سنگ بنای خود، با انقلاب آغاز می شود. با تن ندادن به وضع موجود.
ولی نه به واسطه ی آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک است. بلکه با به کار گرفتن آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک است به واسطه ی آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک نيست...
ولی نه به واسطه ی آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک است. بلکه با به کار گرفتن آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک است به واسطه ی آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک نيست...
فرخ ازبری
و در دشتِ سينه ى هزاران ميوه ى دل ،/
شقايق ها شكفته شد ./
آنگاه كه نگاه تيزِ خار/
بالاى سر بنفشه/
- او را از باليدن ترساند
شقايق ها شكفته شد ./
آنگاه كه نگاه تيزِ خار/
بالاى سر بنفشه/
- او را از باليدن ترساند
محمد احمدی زاده
. آمما اینسان یاشلاندیقجا، سئوگیسینه پول، مقام و شؤهرت کیمی بویالار قاتار و تام دا او نوقطه دن اؤز سئوگیسیندن آیریلار. او آندان اینک اولماغا دوغرو ایلک آددیملارینی آتار.
. اما انسان وقتی بزرگتر می شود، عشق خود را با چیزهایی همچون پول و منزلت و شهرت آلوده می کند. درست آن موقع هست که لحظه جدایی از عشق او فرا می رسد. آن دم وی، اولین قدمش را بسوی گاو شدن خود برمی دارد.
. اما انسان وقتی بزرگتر می شود، عشق خود را با چیزهایی همچون پول و منزلت و شهرت آلوده می کند. درست آن موقع هست که لحظه جدایی از عشق او فرا می رسد. آن دم وی، اولین قدمش را بسوی گاو شدن خود برمی دارد.
رضا بی شتاب
به دیدارِ من نیا، نیا/
که اگر ببینی ام نشناسی/
منم کبوترِ بی کابوک وُ رانده از دیار
که اگر ببینی ام نشناسی/
منم کبوترِ بی کابوک وُ رانده از دیار
قهرمان قنبری
گده غلامعلى بير گون بيز ايسته ديخ مهربان اولاخ،اونودا دييه سن پوزاجاخ سان...پسر-غلامحسین- خواستیم یک روز مهربان باشیم، انگار میخواهی آنرا هم خراب کنی...
آ. ائلیار
زخم را کسی نمی بیند اما همه درست از همان جا ، روی آن میکوبند. گویی کاری که بشر از همان آغاز به بهترین وجه از عهده ی آن برمیاید همین است.
Yaranı heç kim görmür, amma hamı eyni yerdən, məhz onun üstündən vurur. Deyəsən bəşər övladının ən yaxşı öhdəsindən gəldiyi iş də elə budur
Yaranı heç kim görmür, amma hamı eyni yerdən, məhz onun üstündən vurur. Deyəsən bəşər övladının ən yaxşı öhdəsindən gəldiyi iş də elə budur
ی.ک. شالی
بیاختیار به یاد روزهایی که در کوچهها و خیابانهای شهر نه به روی سگها بلکه به روی جوانان عاصی و معترض بیدفاع گلوله شلیک میکردند افتادم. بغضم ترکید. هقهقکنان گفتم:
«دیگر وجدان بیدار و معترضی آنجا نمانده مامان، نه؟ حالا هم افتادهاند به جان سگها!»
«غصه نخور عزیزم! همانجایی که هستی باش! آره، درست فهمیدی. کار به آنجایی کشیده که دیگر حتی با حس وفاداری و انساندوستی سگها هم دشمنی دارند و از حسودی بهسویشان شلیک میکنند.»
«دیگر وجدان بیدار و معترضی آنجا نمانده مامان، نه؟ حالا هم افتادهاند به جان سگها!»
«غصه نخور عزیزم! همانجایی که هستی باش! آره، درست فهمیدی. کار به آنجایی کشیده که دیگر حتی با حس وفاداری و انساندوستی سگها هم دشمنی دارند و از حسودی بهسویشان شلیک میکنند.»
رضا بی شتاب
گُلِ یاسِ بنفشِ همنشینم!/
مَشو پَرپَر چنین در پیشِ چشمم/
مریز از شاخه های تُردِ تبدار
مَشو پَرپَر چنین در پیشِ چشمم/
مریز از شاخه های تُردِ تبدار