آنچه که هر فرد ،هر جریان سیاسی را شاداب ،سر زنده وبه روز نگاه می دارد . تلاش مستمری است که در جهت نقد خود وراه رفته خود انجام می دهد.نقد ی که خود را محور حقیقت نمی داند وبر واقعیت های اجتماعی نه از دریچه تنگ نظری های گروهی ،بل از منظرواقعیت های موجود اجتماعی وتحولاتی که روزانه در جریان است،بدون پیشداوری برخورد می کند .از خود سوال می نماید که جای من ونقش من در این تحولات چیست ؟چگونگی نقد وجواب دادن ما به این مسئله است که نقش وجایگاه ما را در تحولات اجتماعی معین میکند . به ما امکان می دهد که مقراص بر داریم بر پوسته سخت تنیده شده بدور خود که سال ها نگاه ایدئولوژیک و نگاه گروهی آن را بدر ما تنیده است بکشیم ،طغیان کنیم وبا حجامت خود ،خون تیره ودلمه بسته را هر چند درد آور بیرون بریزیم وتن جاری شدن خونی تازه ، تغیر وزایشی سازنده بسپاریم.
باشد که از درون چنین نقدی ،زایشی بی نقص حاصل شود.زایشی که ما را از خود خواهی های فردی ،بازی های گروهی و پیشداوری ها جدا سازد وبقول نیچه ما را بطغیان وبه لحظه پر شکوه نو زائی برساند.ما چگونه می خواهیم به این مهم دست یابیم؟
چگونه می خواهیم در برابر سرکوب سازمان یافته رژیم ،یک دست شدن آن وبرنامه هائی که تلاش می کند بربستر این سرکوب و پراکندگی جریان های سیاسی اپوزیسیون وحذف چهره هائی که از یک حمایت اجتماعی بر خوردارنداز دور خارج نماید! مقاومت و عمل نمائیم ؟
عمل و سرکوبی که در این مقطع حساس بر گزیدن جانشینی برای خامنه ای شتاب بیشتر گرفته است. مقابله با آن چالشی همگانی را طلب می کند.تلاشی که می تواند نقشی تاثیر گذار داشته ومسئله جانشینی شخص خامنه ای ودوران پس از اورا بچالشی اجتماعی بدل کند.
برایم باز تیر ملامت خواهد بارید. که هدفت از طرح چنین بحثی بار دیگر پیش کشیدن آقای رضا پهلوی و چگونگی نزدیکی وهم گامی نیرو ها ی اپوزیسیون بیک وفاق ملی است. ملامت کنندگانی که هنوز نمی توانند از بند باور هائی که بر خورد با دوران پهلوی و سلطنت را ارجح تر ازبرخورد با شخص خامنه ای ،حکومت استبدادی و خطر جایگزینی مستبدی تازه نفس تر می دانند، رها سازند .
کسانی که هراس از شکل گیری مجدد سلطنت را مهم تر از تداوم حکومت مستبدانه خامنه ای وجانشین او می دانند .
کسانی که هزار قسم و آیه می آورند که ثابت قدم در مبارزه با جمهوری اسلامی هستند .اما نتیجه خروجی عمل کرد شان چیزی جز باد دادن خرمن های پودر شده گذشته زیر عنوان گذشته چراغ راه آینده که حاصل آن گرد خاک ،تیره کردن فضای جامعه ،دادن فرصت بدست کسانی که بخشی آگاهانه وبرخی معذور موظف جهت فصل کردن نیرو ها از هم دیگرهستند
کسانی که تلاش می کنند .با تفرقه اندازی در بین اپوزیسیون ، باعث دلسردی جامعه شوند. از عمل کرد اپوزیسیون وتاریک بودن چشم انداز تحول سخن گویند.بجای جوابگوئی در برابر سحنان ومواضع روشن شخص آقای رضا پهلوی .به ذهن خوانی ایشان بنشیند .عمل کردی که حاصل آن از زیر ضرب خارج کردن خطر دشمن بالفعل که تدوا م حکومتش ویرانی یک کشور ویک ملت است .عمده کردن هراس از نیروی بالقوه سلطنت است .نیروئی که از نظر آن ها در آینده می تواند بیک دیکتاتوری دیگر منجر شود . برخوردی که عملا هیچگونه پایبندی به سلامت صندوق رای وسکولاریسم و انتخاب مردم ندارد. نمونه کوچک چنین بر خوردی نگاهیست که از ماحصل سه ساعت سخنرانی آقای مهرداد درویش پور در شهر مالمو حاصل می شود.
جلسه ای که بجای پرداختن به جنایت های جمهوری اسلامی و تلاش برای نزدیک کردن جریان های اپوزیسیون بیک دیگر ،چیزی جز نفرت و هراس از عمل کرد راست افراطی که در نهایت شامل تمامی کسانی که بنوعی از آقای رضا پهلوی دفاع می کنند گردید.
وقتی در برابر پرسش خارج از جلسه من که این نوع بر خود شما عملا باعث تضعیف اپوزیسیون ودر خدمت به تفرقه افکنی جمهوری اسلامیست .اظهار کردند برای من خظر احیای سلطنت جدی تر است .
هم از این روست که اینگونه اپوزیسیون که حتی یک شعار، یک خواست جدا از تفکر خود ولو این که بر خاسته از دل معترضان خیابان باشد را تحمل نمی کنند. هرگز قادر نشده وقادر نخواهد بود بیک اپوزیسیون متحد حداقل برای دوره ای بدل شود. نقطه ثقلی در معادله سیاسی تحولات اخیر ونقطه امید بخشی درقلب بمیدان آمده گان معترض جمهوری اسلامی باشد .در درون بسیاری از رهبران ونظریه پردازان این اپوزیسیون وافرادی که درون آن سکت گردیده اند خود خواهی فردی وگروهی تلخی پنهانیست که خود را زیر شعار های دهان پر کن انقلابی پنهان می سازندو مانع از واقع بینی و نزدیکی بیکدیگر می گردد.نگاه کنیم به بر خورد .همین اپوزیسیون با مواضع آقای "مهدی نصیری" که بجای حمایت وتقویت مواضع ایشان عملا در جهت ایجادشک و مراجعت به دوره تاریکی که در همکاری با جمهوری اسلامی داشتندمعطوف می گردد.چرا که ما این میزان تغیررا در خود سراغ نداریم و با معیار های ما همخوان نیست..
چگونه است که هنوز وقتی پای صحبت اتحاد عمل با دیگر گروه های اپوزیسیون پیش می آید کمیت اکثر قریب به اتفاق جریان های اپوزیسیون لنگ می شود .
با ترس از این که مبادا با اتحاد عمل ما جریان سلطنت طلبی نیرو بگیرد و به آلترناتیوی جدی بدل شود.حکومت جبار ولائی از از تیررس خارج می شود ودیکتاتوری فردی با عمل کرد خامنه ای بر عمل کرد احیانا فردی با ویژگی های رضا پهلوی ترجیح داده می شود.
هیچ چیزی خطرناک تر از ذهنیتی نیست که خود را محور حقیقت می داند ونمی تواند اندکی فرا تر از آن چه در ذهن خود می سازد قدم بر دارد.واقعیت را آن گونه که هست ببیند.
از این رو چنین ذهنیتی همیشه محکوم به پراکندگی ،انزوا ، وگرفتار درخود خواهی های فردی وگروهی خواهد بود.عدم موفثیت خود در مبارزه را نه نتیجه عمل خود! بلکه در کار شکنی دیگرنیرو ها وافراد جستجو خواهد کرد و طلبکار از همه خواهد بود. ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
جواب ملا یوسپ که حتی شهامت نقد با نام واقعی خود ندارد
ابوالفضل محققی : کسی گه نام ترک اوغلو بر خود می نهد قاعدتا دایره نقدش نباید شامل تمامیت ایران شود بهر حال بگذریم این جناب ترک اوغلو چند بار از ایشان خواستم جای کلی گوئی هر زمان شهامت مشخص گوئی وپرده برداری از نام فامیل خود را یافتند می توانند من را مورد نقد قرار .دهند از دوحا ل خارج نست یا چیزی در چنته ندارند .یا این که خود را آنقدر مهم می دانند که می ترسندافشای نامشان ایشان را در معرض خطر حکومت اسلامی قرار دهد..از همین روست که جواب دادن به فردی که شهامت حتی گفتن نام خود ندارد برایم سخت است .فردی که ناشناس است اما بقدری متفرعن وخود شیفته که خود را در مقامی می بیند که برای مردم تعین کند که چه بخوانند وچه نخوانند جمله بر گرفته از نقد ایشان بر نوشته من در همین صفحه
"... مقالات این همزبانم را کمتربخوانم،چون در دایره تفکر مفید برای مردم نمی بینم،:"!!
به صاجب چنین تفکری چه می توان گفت ؟آیا چنین فردی قادر به درک مفهوم آزادی ودمکراسی می تواند باشد ؟کسی که هنوز نه ببار است ونه بدار برای تفکر مردم تعین تکلیف می کند .همین یک جمله برای شناخت من کافیست
جناب " ع.ب.تورک اوغلی" نوشته…
جناب " ع.ب.تورک اوغلی" نوشته اید که :" چند روزپیش آقای توکلی یک کمپین امضا درسایت گذاشته است،" من هیج کمپین امضا درسایت نگذاشته ام ؛ ان نوشته " حمایت بیش از ۱۶۰ کنشگر و..." را از طریق امیل دریافت کرده ام و در سایت درج شد
معنی وطن دوستی ومردم دوستی رابایدبدرستی فهمید.
سالام.
امیدوارم که نوشته من راپاک نکنند،البته آقای توکلی قول داده بودند،که زیرنظر آقای محققی هرچی بنویسی ببنویس،
من جسارت توهین ندارم،شاید موقعی تند بنویسم.
سعی میکنم، مقالات این همزبانم را کمتربخوانم،
چون در دایره تفکر مفید برای مردم نمی بینم،
ایشان اگرخاطرات خودرا بنویسند,
شعارندهند،تحلیل ننویسند،
سنگین ترند،
در خاطرات هم سعی کنند،نظر ندهند،
چون معنی ومفهوم انسان دوستی،
وطن پرستی،شعاردادن ها،طرفداری
ازاین کس یا آن کس ویا خطی سیاسی
نتایج خودرا باید درجامعه عینیت ببخشد.
بصرف اینکه من مردم را دوست دارم،
از اعدام متنفرم ،از حقوق زنان دفاع میکنم،
طرفدار صنعت وپیشرفت هستم وشعاربدهم ،،درست نیست،
که حتما من اینکاره هستم،
دوست داشتن ،خاله خرسی جز ضرر
فایده ایی برای مردم کشور،انسانیت ندارد.
بخاطر اینکه بمن ظلم شده ،من باید از
هروسیله ایی درهرکجا وهرشکل باهرکس نمی توانم ،رفع ظلم بکنم،
حتی امکان دارد،آسیبی به جامعه بزنم
که صدها صدهابرابر بدتر ازظلمی که
برمن شده عمل ظلم ایجادکند،
حدود۸ ساعت پیش نوشته راخواندم،
الان دیدم دونفر جوابی خوب هرچندناقص به جناب محققی داده اند،
آقای حیدریان هم میشه گفت محافظه
کارانه بخاطر حفظ دوستی با آقای محققی متنی نوشته بود.
بااینکه فکرکنم آقای محققی چندسالی
بیش نیست دراینجاست،
همیشه بخاطر تفکر بیراهه اش با او
زاویه داشته ام،
درنهایت هم شناختم ازایشان درست
ازآب درآمد،
که نتیجه تفکرش همان سلطنت طلبی
بابدترین نمونه در بین مخالفین جمهوری اسلامی است.
بااین نوشته که اتحاد بایک خانواده
خیانتکاررا پیشنهادمیکند،
دراصل به ریش همه سیاسیون ومبارزان و شهیدان و ازجان ومال گذشتگان دوران پهلوی می خندد،
وبه آنها توهین میکند.
چند روزپیش آقای توکلی یک کمپین
امضا
درسایت گذاشته است،
میشه گفت ،اکثرا ناشناخته و نا آشنا ،
که باورکنید،شاید ۹۰ درصدمردم بااین
اسمها آشنایی ندارند،
اسما ،دموکراتیک با قوانین نرم،
ولی بی ذات وبی روحیه وغریبه
میدانم،دقیقا اطلاع دارم ،
که درایران مردم چی میخواهند،
چه نوع سیستمی راه رهایی و برون
رفت است،
اکثر سیاسیون ومردم هم با این سیستم موافقند،
واکثرا دراینجا ودراین سایت فکرکنم
آشنایی باسیستم پیشنهادی من دارند.
وبیش از۲۵ .سی ساله دقیقا برآن
اصرار دارم،
وهمه دراینجا میدانند،که زبان انگلیسی
زبان بین المللی،زبان علمی،زبان امروزین وآینده میباشد.
درعوض زبان فارسی زبان عقب افتاده،
زبان تخیلی،توهمی،بی ترکیب،
ناسازگار با علم ودانش ومنطقه و جهان
زبان زوری دیکتاتورها،شاهی وشیخی
اقلیت نژادپرست است.
چرا سیاسیون این موضوع را درک نکرده
ودنبال یک سیستم همه گیرکعلمی
نیستند،
جناب محققی ،وجود خانواده پهلوی
یعنی وجودداعش ،وجوداستعمار،
وجوددیکتاتور،وچود عقب ماندگی،وچود اختلاف،وجود نژادپرستی،وومیباشد.
تفکرشما بدرد خودت میخورد.
افشای اپورتونیسم.
تقاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کالیسان!
متاسفانه هر گونه نقد رئالیستی ترقی خواه، موجب مبشود تا نیهلیست ها و اپورتونیستها و اپوزیسیون ستیزها از غارهای فسیلی فرهنگ شاه و شیخی ایزوله شده خود بیرون بیایند و کل مبارزه و تاریخ مبارزه و آرمانگرایی و امید را به افتضاح و لجن بکشند تا نارسیسم و خودشیفتگی کافکایی صادق هدایت همیشگی خود را بشکل قانون اجتماعی به نمایش بگذارند.بقول رفیق مور: اپورتونیسم با ماسکهای گونتگون ظاهر میشود، باید آنرا در هر کجا یافت و درهم کوبید.
زن.مقاومت.رهایی
پسر شاه
دروغ لاپوشانی حق و حقیقت نیست بلکه وارونه جلوه دادن عامدانه حقیقت به نفع غیرحقیقت است با تجاوز به معنا مفهوم واژگان. البته نویسنده زمانی این کار را با ج ا کرده است و ظاهراً عادت ذهنی دارد به تکرار عامدانه وارونه جلوه دادن حقیقت. اینکه رضا پهلوی تا به حال چه کار انفرادی یا تشکیلاتی در مبارزه با ج ا کرده است بماند . اما بدهکار طلبکار اصلی همین رضا پهلوی و یارانش هست که بیشترین تاثیر تعیین کننده در ظهور دیو بنیادگرایی دینی در سرزمین ما را داشت و الان همه کاسه کوزه ها را بر سر معدود روشنفکران و گروههای مخالف آن زمان می ریزد و طلبکار هم می شود طلبکار نه تنها از روشنفکران بلکه از عموم مردم . اینکه مردم قدر شاه شاهان را ندانستند.
محققی عزیز همچنانکه در این چندین دهه در ایران نبودی اما اینکه خیابانها پر بود از شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر، شاید آن زنان و مردان غیور و نترس خیابانها هم به زعم شما داشتند اختلاف افکنی می کردند . کدام اتحادی بود که مردم به آن اختلاف بیندازند ؟ آنهایی که خواستند به نام مردم کف خیابان برای خود رهبر تراشی کنند. بدون اینکه کمترین ارتباطی با خیابانها در این چهل سال سیاه داشته باشند در کف خیابان سعی در اختلال و اختلاف افکنی کردند ....
کمپلکس نفرت و حقارت و حسادت
دروود بر ابوالفضل عزیز!
اندکی قیقاج دادن برای برای تاراندن اشباح!
مسئله اینه که تاریخچه سازمانها و تشکیلات و احزاب و جبهه ها و فرقه ها ی مذهبی و غیر مذهبی و التقاطی و امثالهم از دوران پهلوی اول تا فاجعه 1357 بر محور «تضاد و نفی و خصومت کینه توزانه» به سلسله پهلویها شکل گرفتند. بنابر این آنانی که «هویّت سازمانی/تشکیلاتی» خودشان را از پیامدهای نفرت و تضاد بدون اندیشیدن در باره عاقبت تضادها و نفرتها و مخالفتهای خودشان به دست آورده اند، به همین سادگیها نمیتوانند بپذیرند که وضعیّت دوران معاصر، ضرورت بازاندیشی و سنجشگری ریشه ای و بار آور تاریخچه سازمانی/تشکیلاتی /حزبی را طالب است و واجب. سازمانها و تشکیلات سیاسی اگر به راستی در فکر خدمت به ایران و مردمش بودند، مطمئن باش که موقعیّت و شانس بی همتای تاریخی سلسله «پهلویها» را میفهمیدند و به جای خصومت و نفرت، از در همکاری و همسویی و همپایی با آنها بر میآمدند و ایران و مردمش را از قعر فلاکتها و بدبختیهای هزاره ای به مناسباتی که لیاقتش را دارند، سوق میدادند و نگاهبانی میکردند. ولی دریغا که حضرات به دلیل آنکه اصلا و ابدا، کوچکترین شناخت پیش پا افتاده از «مسئله سیاست» نداشتند و هنوزم اصلا و ابدا ندارند، با افتادن در تله و چاه عمیق احساس و ذهنیّت مالیخولیایی و فانتزیهای بی اصل و پایه به روند نابودی شانس زندگی نو ایرانیان و به خفّت و خواری افتادن مردم ایران و غارت ایران در چنگال مخوفترین جنایتکاران تاریخ همّت به شدت «مترقیانه» کردند و هنوزم با افتخار در متعگی و رکابداری، غرّه دورانند، هر چند کثیری از خودشان نیز به دم تیغ قدرتپرستان افتادند و آنانی نیز که جَستند و در اطراف دنیا اقامت کردند، تا امروز با خیالات گذشته، خوش و سعادتمندند البته!
حالا اگر فرض را بر این بگذاریم که گرایشهای مختلف بالاخره به آن مرحله از فهم و شعور بچّه های پیش دبستانی برسند که حدّاقلی خردلسان را برای گردهمایی امکانپذیر کنند و نمایندگان خودشان را معرفی کنند، بی شک در رقابت با «شاهزاده رضا پهلوی» از محبوبیّت خیلی کمتری نصیب خواهند برد، مهم نیست که به کدام گرایش تعلّق داشته باشند؛ زیرا پیشاپیش میدانند که در نظر مردم در جامعیّت وجودی که مستعد انتخاب کردن هستند، حضرات مدّعو در رقابت با «شاهزاده» از میزان و شانس قلیلی برخوردارند. اگر حتّا تمام گرایشهای چپ را جمع کنی که ذهنیّت آکبندی و سمنتی و وامونده و ایدئولوژیکی و متابعتی شان با تاریخ و فرهنگ مردم ایران، هیچ سنخیّتی ندارد که بخواهند مثلا با «سیّد کریم» نیز رقابت کنند، مطمئن باش که مردم ایران به «سیّد کریم» رای خواهند داد. جدّی میگم. گرایشهای چپ در معنای وسیع و همچنین مذهبیها و همچنین ملیّها و لیبرالها در معنای وسیع بدون نفرت و کینه توزی به سلسله پهلویها، هرگز هیچ هویّتی و واقعیّتی ندارند. این را خودشان دقیق میدانند. بنابر این، مخالفت آنها صرف نظر از پیشینه تاریخچه ای به مسئله رقابت در دوره معاصر نیز منوط است که باعث شده مخالفت خود را برای کامیاب نشدن «شاهزاده پهلوی» همچنان به انحاء مختلف ابراز کنند؛ ولو در این فاصله مخالفتها و گریزها و نفرت پراکنیها و کاه کهنه به باد دادنها و انتقامخواهیها، ایران و مردمش همچون برف در زیر آفتاب تموز، نیست و نابود و برای همیشه از صحنه تاریخ بشر محو شوند. نفرت و کینه توزی به قدری در وجود رفتار و گفتار حضرات، تنیده و جاخوش کرده است که آنها خودشان را نمیتوانند از قیر چسبنده نفرت، تفکیک کنند و استقلال فردی خویشتن را بازیابند؛ ولو به هیچ گرایشی متمایل نشوند. حدّاقل میتوانند سلامت فردی خود را بازیابند و این خودش یک امتیاز و برگ مثبت و خوبیه.
ابوالفضل جان!. گسستن از اعتقاداتی که در پروسه تاریخ هزاره ای از راه فرهنگ و آداب و رسوم و زبانها و غیره و ذالک به کنه وجودی آدمیان اغشته شده است، با استدلالهای ناب راسیونالیستی حلّ شدنی نیستند؛ آنهم در کوتاهترین فرصت شمارشی. مسئله اعتقادات، معضل عواطف و احساس و گرایش و رقیق بودن تمایلات و دلبستگیهای آدمی به خیالات و آرمانها و آرزوها و نیازها و غیره و ذالک است. مسئله گسستن از اعتقادات به این منوط است که انسان در گام نخست، دلیر باشد و بکوشد که بر پاهای استقلال اندیشیدن خودش، قائم به ذات شود؛ یعنی اینکه هر فردی/اعضاء و وابستگان به هر تشکیلاتی/سازمانی/حزبی/گروهی بیاموزند که سمباده و ابزار و ادوات سنجشگری را در باره «ذهنیّت و اعتقادات خودشان» به کار بندند و به تصفیه و لایروبی چیزهایی اقدام کنند که کرامت و شعور و فهم و آگاهی آنها را در بند و اسیر و زمخت و سمنتی و گندیده و بوگندو کرده است. نه تنها مشکل سازمانهای سیاسی؛ بلکه همچنین تحصیل کردگان و آکادمیکرهای ایرانی در نفهمیدن مغزه و مفهوم «کلام سنجشگری» نهفته است که «انتقاد» را همواره در حقّ دیگران مصداق میدانند؛ نه در حق خودشان و ذهنیّتشان. علّتش نیز این است که هر کسی در مقام «معلّم»، خلعت به تن کرد، هیچگاه خودش را مشمول آموختن نمیداند؛ برغم اینکه «فعل آموختن، هم به معنای یاد گرفتن است، هم به معنای یاد دادن». وقتی که اعضا و هواداران سازمانی/تشکیلاتی/فرقه ای/حزبی/پدافندگران مذاهبی/ایدئولوژیهایی/مروّجان نظریّه های آکبندی اساتید دانشگاههای باختری و آکادمیکرها و امثالهم در زندان این عقیده ابلهانه و به شدّت احمقانه گرفتار باشند که «مردم» هیچ چیزی نمیدانند و ماییم که همه چیزدان هستیم، خود به خود پیداست که هیچکس بر این شک و گمان نخواهد بود که «من نمیدانم بسیاری چیزها را» و باید آموخته های چسکی-گوزکی/تقلیدی/حفظی و علم نمای خودم را از چشم انداز دیگران بررسی کنم تا به چند و چون صحت نظرات و اعتقادات خودم پی ببرم و در صدد تجدید نظر و اصلاح ذهنیّت وامانده خودم برایم مبادا که تا توی گور، ابله و متعه ایدئولوژی و مذهب و فلان و بیسار نمانم. چنین کاری به دلاوری و راستمنشی و هنر جویندگی و تشنه بودن کسب «شناخت» منوط و ملزوم است که در دایره کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی خیلی خیلی خیلی سخت میتوان نشانه ای از آن را پیدا کرد.
مخلّص کلام. تا زمانی که خانواده پهلوی و گرایشهای مذهبی که فعلا مقتدر و کارگزار گیوتین اقتلویی هستند و همچنین تمام گرایشهای سیاسی و ملّیها و لیبرالها و التقاطیها و همچنین سازمانها و حزبها و آنانی که ادّعای چپ میکنند و به تاریخچه هشتاد سال اخیر کنشها و واکنشهای خودشان تعلّق و وابستگی و ایمان حبل المتینی دارند، در قید حیات هستند، مطمئن باش که هیچ «همگرایی و باهمایی و باهماندیشی» اتفاق نخواهد افتاد. فقط میتوان امیدوار بود که در پروسه تق و لقی سیستم فقاهتی و لشگر پراکنده و بی و بو خاصیّت مدّعی اپوزیسیون ممکن است نیرویی زاییده شود که فراسوی گرایشهای متخاصم به آفرینش باهمستانی و سیستم کشورداری جدید همّت کنند؛ یعنی نسلی که استقلال فکر داشته باشد و دلیر در آزمونهای نو به نو وارد میدان همآوردی شود. آنچه ایران امروز به آن محتاج است، اصلا و ابدا، احزاب و سازمانها و گروهها و گرایشها و امثالهم نیست؛ بلکه «رجال و شخصیّتهای مستقل اندیش و کاردان و دلاور» به همراه «مشاورینی» که دوغ را از دوشاب بتوانند تمییز و تشخیص دهند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید