رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
آزمودن راههای نامتعارف

درووود بر کیانوش عزیز!
اندکی تارزنی قیژقیژی!

1- اصلا معلوم نیست نویسندگان این اعلامیه، چه کسانی هستند؟. چهل و پنج سال که نه؛ بیش از هشتاد سال آزگار است که انواع و اقسام سازمانها و حزبها و گروهها و گرایشهای رنگارنگ، اعلام موجودیّت کرده اند و همچون حکایت:«.... در بهاران زاد و مرگش در دی است»، ناپدید و متفرّق و دود شدند رفتند به هوا!.
2- محتویات این اعلامیه، خاستگاه نظری اش نه از بُنمایه های تاریخ و فرهنگ ایرانیان؛ بلکه از اعلامیه جهانی حقوق بشر است؛ پنداری که با آوردن «آیین نامه راهنمایی و رانندگی»، مسئله ترافیک و تصادفات و سرقتها و زیر گرفتنهای آدمها و خلافکاریهای ویراژی و نرفتن از مسیرهای عبور ممنوع و رعایت حقّ تقدّم عابر پیاده و رعایت چراغ راهنما و بوق نزدن و امثالهم برای همیشه و ابد حلّ و فصل خواهد شد و مردم خیلی مودب و با کلاس به اجرای قوانین مندرج در «آیین نامه راهنمایی و رانندگی» سعی بلیغ خواهند کرد. به این میگویند: «ای سادگی مقدّس!». مترجم اعلامیه حقوق بشر را تیکه و پاره کردند متولیان حقیقت الهی!. ساختن جامعه ای نو و کشوری که بر شالوده موازین خردمندانه عملکرد داشته باشد، بدون سنجشگری موانع کلیدی، میسّر نخواهد شد. حدّاقلی از پایه های بنیانی باید وجود داشته باشند، تا بتوان گامهایی ارزشمند را برداشت.

3- وقتی که کنشگرانی – خواه مجهول الهویه، خواه شناخته شده – هنوز به پتانسیلها و مایه ها و زهدان زاینده تجربیات کهن و بسیار عمیق و رستاخیری مردم میهن خود و تاریخ و فرهنگشان، هیچ اعتقادی ندارند و همچنین حاضر نیستند به شعور و فهم و نیروی تمییز و تشخیص مردم میهن، احترامی بگزارند، پیداست که اگر تا قیام قیامت نیز کاسه گدایی و دریوزگی انواع و اقسام «لوایح و قوانین و منشورها و ابلاغیّه های حقوق بشری» را به گردن خود آویزند، هرگز نخواهند توانست جامعه ایرانی را به دامنه ای سوق دهند که مناسبات «مردم و حکومت و دولت»، مناسباتی انسانی و از بهر سعادت و خوشی و میهن آرایی آحادّ مردم بدون هیچ تبعیضی باشد. زهی خیال باطل!. چیزی باید از ژرفای وجودی آدمی جوشیده و فرابالیده شود، تا امکان دوام و تاثیر داشته باشد. با لباسهای عاریتی، هیچکس جومه دار نمیشود.
4- بحث عزل و خنثا کردن حکومت خلفای الله، بحث سیاسی ناب نیست؛ بلکه بیش از هر چیز، مبحث «فرهنگی-تاریخی» است که حکومت فقاهتی، یکی از برآیندهای ناخجسته و مهیب و فاجعه بار آن است. بنابر این، صرف خلع حکومت آخوندها و اعوان و انصار آنها از امکانهای اقتداری و قدرت بر ارگانها و موسسات و سازمانها و نهادهای کشوری به معنای «حذف نفوذ و نقش آنها» در مناسبات کشوری نیست. اتّفاقا در سیاست، مهم نیست که چه شخصی/اشخاصی قدرت را در دست دارند؛ بلکه مسئله کلیدی این است که «چه شخص/اشخاصی»، «نفوذ سیاسی» دارند؛ زیرا آنانی که نفوذ سیاسی دارند، میتوانند به آسانی، زیر پای مقتدرین را بزنند و کسانی را مصدر امور قدرت بنشانند که با نیّات نفوذمندان همسو و همخوان باشند.
5- مشکل دیگر اینگونه تشکیلات در این است که خود را در مقام «سوپر من/ناجی/بتمن/اسپایدرمن و امثالهم» میدانند که باید مثلا مردم را نجات دهند. اینگونه گرایشها اگر بتوانند خودشان را از بسیاری کمپلکسها که دارند، نجات بدهند، بزرگترین گام را در راه «آزادی ایران از چنگ اینهمه تعصّبات هول افکن عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی/کینه ای و امثالهم رایج بر ذهنیّت انواع و اقسام گرایشهای سیاسیون» نجات داده و رها کرده اند.
6- مسئله خنثی کردن حکومت فقاهتی نباید بر این مدار بچرخد که مصدر گیوتین بودن از دست عدّه ای در آید و به دست دیگران افتد. متاسفانه تا امروز، تمام گرایشهای سیاسی به این توهم مبتلایند که حکومت را در ایران به معنای «مصدر گیوتین شدن از بهر کشتن و قتل عام مردم» میفهمند و درک میکنند. تا زمانی که شعارهای مرگ بر این، مرگ بر آن از دهان انواع و اقسام گرایشهای سیاسی و هواداران آنها شیوع دارد، دوام حکومت فقاهتی و امثال حکومت فقاهتی بر سرنوشت ایران و ایرانیان اجتناب ناپذیر خواهد بود.
7- تمام اینهمه «خیرخواهان شناخته و ناشناخته» هنوز متوجه نشده اند که چگونه میتوان شالوده «باهمزیستی» را در دنیای تضادها و کشمکشها و ناهمخوانیها برقرار کرد، بدون آنکه به احدّی آسیب برسد یا حقوقش پایمال شود. برای مثال: مابین دو تکه زمین، دره ای عمیق و وسیع وجود دارد. هنر انسان اندیشنده باید این باشد که مابین این دو تکه زمین، «پلی» بسازد که مردم هر دو قسمت بتوانند در مناسبات با یکدیگر به خوشی و خرّمی زندگی کنند. حذف و کشتار و انکار، خیلی ساده است، درست عین نوشتن همینگونه اعلامیه ها. امّا اصل و پرنسیپ و هنر سیاستمداری و کشور آرایی به این است که چگونه میتوان یا باید «اهرمها و ستونهایی» را برافراشت که جمعیّت ساکن یک کشور بتوانند در کنار همدیگر بدون آزردن و ریختن خون یکدیگر یا پایمالی حقوق همدیگر در آرامش و بیدارفهمی و مسئولیّت در قبال یکدیگر زندگی کنند.
8- خیلی که چه عرض کنم، کثیری از مدّعیان کنشگری تصوّر میکنند که ولایت فقاهتی قلعه ایست که دروازه دارد و میتوان از آن «عبور» کرد و آنچه را که در پشت سر مانده است با خاک یکسان و بر ویرانه ها، دنیای دیگری را آباد کرد. اینگونه خیالپردازیها هر چقدر جاذبه های خیره کننده داشته باشند، با واقعیّت زندگی و عینیّتهای ملموس و دم دست، سر سوزن سنخیّتی ندارند. حقیقت این است که ایران و ایرانیان حسب تاریخ بسیار کهنسالی که داشته اند و از همه مهمتر و شایان اندیشیدن به دلیل اینکه «نخستین امپراطوری جهانی» بر روی کره زمین بوده اند، تجربیات بسیار ارزشمندی دارند که در طول تاریخ هزاره ها در دل و مغز و آیینها و آداب و رسوم و فرهنگ و زبانها و اقوام و غیره و ذالک ایرانیان پایدار مانده اند و حتّا سرمشقی و پایه ای برای ملتهای دیگر بوده اند و هنوزم هستند. بنابر این، اندیشیدن در باره «معضلات مردم ایران از دامنه خدا گرفته تا دامنه مرگ» میتواند زمینه هایی را برای آفرینش باهمزیستی مهیّا کند. اینکه مثلا گرایشی به مرحله ای میرسد که میتواند بر سرنوشت جامعه و مردم، حاکم مستبد بماند، همش به این دلیل است که «تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی» هنوز نیاموخته اند و نخواسته اند که در باره «مسائل و معضلات ایرانیان» بیندیشند و راهگشاینده مسائل باشند. آنها تصوّر میکنند که موضوعات قلمی و فکری بیگانگان، همان موضوعات و مسائل مردم ایران است. آنها سترونی و بیمایگی خودشان را با آویزان شدن به کیسه و توشه های زحمات دیگران میخواهند جبران کنند و تصوّر میکنند که مسائل زندگی، مسائل نیم قرنه هستند که اگر امروز حلّ شوند تا قیام قیامت برای همه نسلها حلّ شده ان رفته. زهی بلاهت معصومانه!.
9- من اینگونه تلاشها را که هیچ ما به ازای «پراکتیکی» ندارند، در حد تبلیغات بر روی شنهای ساحلی میدانم که اندکی میمانند و سپس با موج دریا، ناپدید میشوند. من بر این اندیشه ام که «چهل و پنج سال» حکومت فاجعه بار آخوندی باید مدّعیان اپوزیسیون را به مرحله ای از بلوغ فکری سوق داده باشد که بتوانند مجمعی انتخابی را برای گفتگو با «حکومتگران فقاهتی» بپرورانند و از در راهکارهای عملی بدون هیچگونه خونریزی بر آیند. هر چقدر حکومتگران و امتیاز داران سیستم فقاهتی پی ببرند که مخالفانشان در صدد حذف و کشتار و نابودی آنها هستند، به همان میزان بر شدّت جنایتها و تبهکاریهای حکومتگران فقاهتی در حقّ مردم درونمرزی و برونمرزی و تلاش برای استحکام اقتدار و قدرت خودشان افزوده تر میشود. در جایی و زمانی باید شمشیرها را انداخت و «مرد میدان گفتگو» شد حتّا با «اژدها». ایرانیان تجربه «سخن گفتن با اژدها» را داشته اند همینطور «سخن گفتن با ضحّاک» را.
10- من به شخصه، بر این نظرم که پیش از تبدیل شدن ایران به میدان کشتارهای متنوّع، خواه از دست به دست شدن حکومتها صورت گیرد، خواه از آتش بلاهتها و جان به تنگ آمدن اقوام ایرانی، شعله ور شود، خواه از سر منفعت خواهیهای بیگانگان و خطر از دست دادن منفعتها و موقعیتشان، نیک است که راههای مسالمت آمیز را هر چقدر نیز پر زحمت و وقتگیر باشند، بیازماییم. حکومت فقاهتی در حدّاقل امکانهای نفوذی و تاثیری خودش، همچنان به دلیل موقعیّت امتیاز خواهی اش حاضر نیست برای ابد، شانس بقا داشتن در ایران را از دست بدهد. در نتیجه به دنبال گونه ای تضمینهاست تا بتواند و بخواهد از برخی دامنه ها عقب نشینی کند. مسئله حکومت کردن خیلی پیچیده تر از آن است که کنشگران تاق و جفت، تصوّر میکنند و در مخیله خود میپزند. هیچگاه نباید از یاد برد که «مغزه فرهنگ ایرانیان، پیوند دادن و اتّصال و همبستگی و باهمزیستی» بوده است؛ نه نفرت و سرکوب و گریز و تبعیض و کشتار. در این باره میتوان همچنان بحث و گفتگو کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

د., 27.05.2024 - 17:31 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید