رفتن به محتوای اصلی

این کلیپ کوتاه آوخ که چه میزان در قلب هایمان جای دارید.

این کلیپ کوتاه آوخ که چه میزان در قلب هایمان جای دارید.
با خاطره عزیز مادران خاوران

با خاطره عزیز مادران خاوران و این کلیپ کوتاه 
آوخ که چه میزان در قلب هایمان جای دارید.
....در زدند! می‌خواستم باز نکنم. اما کسی که در این خانه تنها را می‌زند، یا دوستی است آمده برای دیدن یا دشمنی است برای جستجو. به‌سختی در را باز کردم؛ چهار نفر از مادران بودند، همراه همسر یکی از بچه‌ها. خود را در آغوش نخستین مادر انداختم. صدایی مانند ناله یا صیحه. خبر داشتند حرفی در میان نبود سکوتی سنگین!
یک‌باره مادر انوش شروع به خواندن کرد:
"قسم خوردم بر تو من ای عشق
که جان بازم در رهت ای عشق
نی‌ارزد جان در رهی والا
که ناچیز است هدیه‌ای، ای عشق"....
.....تلفن زنگ زد یکی از مادران بود. صدایش می‌لرزید: "انوش را اعدام کردند! قرار است یک ساعت بعد برویم منزل خانم لطفی.". چهره انوش مقابل چشمانم بود. نمی‌توانستم حال خانم لطفی را مجسم کنم. با آن عشقی که به انوش داشت.
«آرنجش را بر چارچوب در تکیه می‌دهد، خم می‌شود به من خیره می‌گردد: "مامان چقدر قشنگید!" و من می‌خندم.»
داخل اتاق ایستاده بود. زنی با لباس سفید با گل‌سرخی بر سینه. در پشت آن چهره زیبا، اما جنگجو چه می‌گذشت؟ در قلب زنی که پا به ‌پای پسرش جنگیده بود. او رقصنده زیبای مجلس عاشقان بود؛ بی‌هراس از سر بریده. برای او دور جدیدی از مبارزه گشوده شده بود. حال انوش او در گوشه‌ای از این سرزمین به یاران خود پیوسته بود. زیر انبوهی از خاک که جان عاشق او را در برگرفته بود. اما مادر زنده بود؛ زنده مانده بود تا از رنج و دردی سخن بگوید که بر زیباترین فرزندان این سرزمین رفته بود. از اندوه عظیم مادران! او چونان ستونی سفید با گل‌سرخی بر سینه، در میانه اتاق قد برافراشته و دیگران را تسلی می‌داد.دست در گردنش انداختم گونه‌ام را بوسید. "برای چه گریه می‌کنی؟ انوش من که نمرده ! این‌ها که نمی‌توانند انوش من را بکشند! وقتی وارد شدی حضورش را احساس نکردی؟" گفت اما به یک آن بغضش ترکید: " چه کردند با پسر قهرمان من؟ این پست‌فطرتان.این جنایت‌کاران!"
تمام‌ روز خانه لبریز از کسانی بود که به‌سختی خود را به آنجا می‌رساندند. دلم آرام نداشت چیزی از درون شکمم کشیده می‌شد مانند یک‌رشته نخ. کاش من هم شهامت این زن را داشتم؛ چگونه طاقت می‌آورد؟ توان نگاه کردن در چهره مادران را نداشتم. اما زنی آنجا نشسته بود که حضورش آرامش می‌داد! چهره‌ای آرام خیره شده از میان پنجره به نقطه‌ای دوردست؛ زنی که نامش به خاطر پنج فرزند اعدام‌شده‌اش مادر بهکیش‌ها است.
او سنگ صبور مادران است! اگر او دهان بگشاید، رنج و اندوه شرمگین از مقابلش می‌گریزند و خدا به عذر خواهیش می‌آید. عذر خلقت جانیانی رامی‌خواهد که به نام او چنین درد سنگینی را بر او و همسرش تحمیل کردند. اما درون او آرامشی است! بی‌آنکه سخن گوید، روحت را آرام می‌کند. مادری که در مقابل گریه درون او هفت‌دریا شبنمی است.
....جنایتی بزرگ و تکان‌دهنده! در سکوتی سنگین، دور از چشم یک ملت، به وقوع پیوسته است!اینجا هزاران جوان عاشق، هزاران جگرگوشه مادران، در گورهای جمعی به خاک خفته‌اند. اینجا گورستان خاوران است! گورستانی در گوشه‌ای از جهان در این سرزمین گرفتار! گورستانی در کنجی از تهران، که می‌رود تا به تاریخ به پیوندد! ..... در این گورستان بخشی از روح ما مادران، روح پدران، همسران، خواهران و برادران را نیز با شما دفن کرده‌اند!
ما مادران زنده‌به‌گورشدگان تمامی گورهای دسته‌جمعی در این سرزمین هستیم! گورهایی بی‌نام، گورهایی تاریخی فراموش‌شده! گورهای ناشناخته‌ای که مردم را به دادخواهی فرامی‌خوانند؛ روزی گنبدها و گلدسته‌ها فرو خواهند ریخت. چاه‌های عمیق جهل بسته خواهند شد! "آغاز بر پایان پیشی خواهد گرفت" و کسی خواهد پرسید: "این صدای محزون و تاریخی هزاران مادر از کدام جا به گوش می‌رسد؟ آن‌ها از کدام رنج، از کدام جنایت هولناک سخن می‌گویند؟ با آن‌ها چه رفته است، که چنین غمگینانه می‌خوانند و آه می‌کشند؟" کسی خواهد پرسید: "درون این گورستان‌های متروک، زیر این گورهای برآمده از دل خاک چه کسانی خوابیده‌اند؟ آن‌ها چه می‌خواستند؟ چرا چنین غریبانه کشته‌شده‌اند؟ به کدامین گناه؟" بخش هائی از کتاب "چمدانی کوچک در کمدی قدیمی"   
به این کلیپ قدیمی می نگرم دردی سنگین در تمام وجودم می پیچد . تعدادی نه اندک  از این مادران دغدار با قلبی اندوهگین رخ در نقا ب خاک کشیده اند .اما صدای دادخواهیشان از چهار گوشه این سرزمین از اقصاء نقاط جهان بگوش می رسد. صدائی که هرگز خاموشی نمی گیرد."تا شب گریزد و صبح روشن آید."
چرا که هنوز خون کشته شدگان شهریور شصت وهفت از زیر خاک خاوران می جوشد و آرام آرام ابعاد فاجعه روشن می گردد. هیچکس هیچ کدام از دست اندر کاران این رژیم جنایت کار نمی توانند از زیر بار این جنایت شانه خالی کنند .زمان قاضی عادلی است خون هیچ بیگناهی بر زمین نخواهد ماند.   ابوالفضل محققی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ایرانگلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید