رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
اندیشیدن در باره تجربیات

مسئله سیاست، فقط نفی سیستمی و قدرتمدارانی و سپس تلاش برای کسب قدرت و اقتدار نیست. سیاست، نه تنها دانش و شناخت است؛ بلکه همچنین فن و تکنیک اجرایی نیز محسوب میشود. حکومت فقاهتی از برآیندهای معضلات تاریخی و فرهنگی ایرانیان است. سیستمی نیست که از آسمان الهی بر روی زمین؛ آنهم کشور ایران، حادث شده باشد. همانطور که نازیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ آلمان بود. همانطور که فاشیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ ایتالیا بود. همانطور که استالینیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ روسیه بود. کافیست فقط رمان «تسخیر شدگان/جن زدگان» اثر «داستایوفسکی» را عمیق و دقیق بخوانیم تا بتوان به کنه روح و روان روسها پی برد و دلایل ظهور و دوام مستبدّینی مثل استالین و پوتین را فهمید. معضلات فرهنگی و تاریخی را فقط با زوم کردن بر «سیاست» نمیتوان حلّ و فصل کرد؛ زیرا هر سیاستی که در لاینحل ماندن معضلات و مشکلات فرهنگی و تاریخی ریشه داشته باشد، میتواند میوه اش استبداد و دیکتاتوری و فلاکت برای مردم جامعه به ارمغان آورد؛ آنهم در چهره ها و سیستمهای دیگر. اندیشیدن در باره مسائل فرهنگی و تاریخی و سنجشگری ابعاد زمخت و گندیده و بی و بو خاصیّت آنها میتواند مسئله «سیاست» را نیز تلطیف و ارزشمند بار آورد.

ایرانیان در طول تاریخ گذشته خود بارها و بارها در لبه پرتگاه نیستی و نابودی اثبات کرده اند که مایه های قوی و بسیار نیرومندی را برای مقابله با مستبدّین و سلاطین خونریز و خلفای خبیث داشته اند. «هلاکو خان مغول» که به مرغ و گربه نیز رحم نمیکرد و آنها را از دم تیغ میگذرانید، وقتی که با «خواجه نصیر طوسی» روبرو میشد، سر بر شانه های او میگذاشت و های های میگریست. این عظمت و شکوه و عمق بینش ایرانی را در رویارویی با دژخیمانی اثبات میکند که غیر از شمشیر و خونریزی، هیچ شغل و مرام و مسلکی ندارند؛ ولی آنقدر ضعیفند که خود را در آیینه فرهنگ یک ملّت میبینند و به حقارت خود پی میبرند و اشکشان در میاید. خواه افسانه باشد. خواه حقیقت داشته باشد. «شهرزاد ایرانی» توانست با قصّه گوییهایش، سفّاک ترین خلیفه ای را که هر شب با زنی میخوابید و صبح او را میکشت، تسلیم و کاری کند که خلیفه دژخیم، عاشق و دلباخته اش شود. این هنر و ژرفبینی ایرانیست که ریشه در فرهنگ بسیار عمیق و مغز دارش دارد. بردار کتاب «روابط ایران و انگلیس در قرن نوزدهم (ج. 1)- اثر زنده یاد محمود محمود» را نگاهی بینداز. پاسخی که وزیر وقت به «ملکم» بر سر مسئله هرات و عزم سلطان برای کشتار و قتل عام مردم میدهد، واقعا شنیدنی و شایان هزاران آفرینهاست، هرچند چنان وزیر لایق و شایسته ای در دم و دستگاه قجری، نه تنها جان خودش را از دست داد؛ بلکه برادران و دودمانش نیز بر باد فنا رفتند برای اینکه به ملکم گفته بود: «سزاوار نبود که شاه مملکت برای اختلاف عقیده، بخشی از مردم کشور خودش را قتل عام کند». از اینگونه امثله در تاریخ ایران، خیلی زیاد است. وقتی که «آدن آئور»، پای سند «کاپیتولاسیون» را امضا کرد، آلمان با خاک، یکسان شده بود و بیم آن میرفت که مملکت به طور کامل از روی نقشه اروپا محو شود. امّا بیدارفهمی و مسئولّت پذیری و آینده نگری به او آموخته بود که زندگی، فراز و نشیبهایی بسیاری دارد و عقیده و مرام و مسلک و دین و مذهب و امثالهم بر زندگی و میهن نداشته، هیچ ارجحیّتی ندارند. نمیدانم در مجموعه آثار «لنین» بود یا در یکی از کتابهایی که در باره «انقلاب اکتبر» خواندم. «لنین» در مقام یک سیاستمدار زیرک و با هوش، بعد از انقلاب اکتبر، گویا قرار گذاشته بوده است که با بعضی از سران کشورهای اروپایی در کنفرانسی شرکت کند. او «تروتسکی» را به عنوان نماینده روسیه کاندید میکند. تروتسکی به لنین میگوید که من حاضر نیستم به جلسه کاپیتالیستها بروم. لنین به او جواب میدهد که «حتا اگر شده با کت و دامن زنانه بروی، باید در این جلسه شرکت کنی». به این میگویند «فهم دقیق و صحیح داشتن از دانش سیاست». بنابر این باید آموخت که زمینی اندیشید و عینی فکر کرد. کیانوش عزیز. به صحبت «هنری کیسینجر» در همان ابتدای «جنگ روسها با اوکرائین» گوش کن. خیلی صریح و اصولی گفت که برای ختم فوری جنگ باید با روسها وارد صحبت و معامله شد؛ وگرنه این جنگ ماهها و چه بسا سالها طول بکشد». به این میگویند «بینش عمیق داشتن که ناشی از اندیشیدن در باره تجربیات فردی و جمعی و جهانی» است. وقتی که «نلسون ماندلا» از زندان آزاد شد، هیچگاه مردم را به شورش علیه آپارتاید دعوت نکرد. شعار مرگ بر این سفید پوست، مرگ بر آن رنگین پوست نداد. بلکه با لبخند و گشوده فکری و مسئولیّت به همآوردی با معضلات در کنار آنانی ایستاد که به راستی میخواستند کاری کارستان را برای وطن و مردمش بکنند؛ نه برای عقیده و مرام و مسلک و دین و مذهب و فلان و بیسار.
تا قبل از «زلزله مهسا» هیچکس باور نمیکرد که شخص «خامنه ای» با آن تکبّر و فخر تهوّع آور و گنده گوزیهای بی پایه اش و گند دماغی متفرعنش، سرانجام در برابر زنان و دختران ایرانی زانو بزند و به لیسیدن ماتحت شاهزاده عربستان سعودی تن در دهد. روزگار، خیلی میدان وسیع و تاریکی دارد که هر کسی را به وقتش و در موقعیّتش به همآوردی فرامیخواند تا بفهمد و دریابد که مرزهای فردی اش تا کجایند و قلمروش تا کجا.
امروزه روز اگر کنشگرانی واقعا از صمیم قلب در فکر ایران و مردمش هستند، باید بر روی دست راستشان حرف «چرچیل» را [= انگلستان، نه دوستان ابدی دارد، نه دشمنان ابدی؛ بلکه انگلستان فقط منافع ابدی دارد] و بر روی دست چپ خودشان، حرف «پطر کبیر» را [= مهم نیست که چه کسانی بر روسیه حکمرانی میکنند، مهم این است که ایران و ایرانیان باید تا قیام قیامت، ذلیل و خوار و تو سری خور ما روسها بمانند] خالکوبی کنند، تا بدانند و بفهمند که میهندوستی و مردمدوستی یعنی چه و چه چیزی را باید ارجح شمارید تا عزّت و کرامت و احترام فردی و مردم میهن خود پایدار بمانند. سیاست، هنر تسخیرگری قدرت و اقتدار نیست؛ بلکه «هنر آزمودن توانمندیها و کیاست و فراست و هوشیاری و استعداد و آگاهی و دانش و دریادلی فردی/جمعی/گروهی/منتخبی» است.
برای درک و فهم موقعیّت خطیری که ایران و مردمش نزدیک به نیم قرن است، مبتلایش شده اند، باید راهگشاییهایی را پیدا کرد که از بطن تاریخ و فرهنگ و تجربیات عمیق بزرگان و نیاکان و پیشینیان همین مردم سرچشمه گرفته باشند. «خدا و دین و تمام تعلّقات آنها»، املاک تک، تک مردم ایران هستند که به غارت رفته اند و مصادره به مطلوب شده اند در دست عده ای که فقط آنها را به حیث ابزار و وسیله برای ترضیه سوائق و غرائز افسارگسیخته خود پنداشته اند. اگر کنشگران نتوانند آنقدر مستعد و مایه دار باشند که املاک مردم را به خود مردم برگردانند، مطمئنا در هیچ دادگاهی نیز نخواهند توانست حقّ را به حقدار برسانند. سیاستی که بر شالوده اندیشیدن عمیق در باره ابعاد تاریک تاریخ و فرهنگ مردم سرزمین خود نباشد، سیاست نیست؛ بلکه هوچیگری برای دست یافتن به تکه ای از نمد وطن و جان و هستی ملّتیست که هزاره هاست در کوره بی لیاقترینها کفته شده است؛ زیرا حاضر نیست برای «دادورزی» به شمشیر و خونریزی متوسّل شود به این امید که شمشیر کش و خونریز، شاید خودش به جنایت و تبهکاری که در حق هموطن و حتّا خویشاوند خودش میکند، بیدار شود و پی ببرد و آدمیّت خودش را کشف کند. ایرانیان در بدترین اعصار تاریخ، قد برافراشتند و لیاقت خود را برای زندگی بهتر به محک زدند. چرا امروزه روز نتوانند چنان لیاقتی را اثبات کنند؟.
همچنان میتوان بحث کرد و گفتگو.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

س., 28.05.2024 - 08:48 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید