رفتن به محتوای اصلی

مراقب بچه‌هایم باشید

مراقب بچه‌هایم باشید

فرزاد صیفی‌کاران
 


«بالای پشت بام بودیم، مامان داشت شلوار میران را آویزان می‌کرد که مامورها به مامان شلیک کردند. گلوله شلوار میران را هم پاره کرد و به اینجای مامان (اشاره به قلب) خورد. نزدیک بود گلوله به من هم بخورد.»

این روایت باوان هشت ساله، دختر فرشته احمدی، از کشته‌شدگان اعتراضات زن، زندگی، آزادی در مهاباد است که به دست بی‌بی‌سی فارسی رسیده است.

عکسی از باوان، در مراسم خاکسپاری مادرش که با مشت‌های کوچکش به خاک مزار مادرش چنگ می‌زد، به سرعت در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شد و توجه افکار عمومی را به خود جلب کرد.


حالا دو سال از آن روزها گذشته و ابراهیم احمدی، برادر فرشته احمدی که به تازگی به آلمان پناهنده شده، به بی‌بی‌سی گفته باوان و میران، فرزندان فرشته احمدی شرایط بسیار سختی را پشت سر گذاشتند، اما اکنون پذیرفته‌اند که مادرشان فوت کرده و قرار نیست دیگر پیش آنها باز گردد: «بچه‌ها خون را دیدند و اینکه مادرشان روی زمین افتاده و با آنها صحبت نمی‌کرد... باوان کم سن بود ولی درک می‌کرد. زمانی که خاله‌هایش را می‌بیند به آنها می‌گوید اشکالی ندارد شما مادر ما شوید؟ می‌توانم به شما بگویم مادر؟»

فرشته احمدی، پنج‌شنبه ۵ آبان ۱۴۰۱، یعنی یک روز پس از مراسم چهلم مهسا (ژینا) امینی که اعتراضات گسترده‌ای در شهرهای مختلف ایران جریان داشت، بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی کشته شد.

آن روز شهر مهاباد سرکوب خونینی را تجربه کرد. علاوه بر فرشته احمدی، زانیار ابوبکری بیست روز قبل از مراسم عروسی‌اس کشته شد. او به «داماد مهاباد» معروف شد.

کبری شیخه، شاهو خضری و مسعود احمدزاده هم دیگر کشته‌شدگان همین روز هستند.
ابراهیم احمدی می‌گوید زانیار ابوبکری همسایه فرشته احمدی بودند، به همین علت اطراف خانه آنها مملو از جمعیتی بود که برای تشییع پیکر او حضور پیدا کرده بودند: «چون اطراف منزل زانیار ابوبکری بسیار شلوغ شده بود و نیروهای امنیتی مستقر شده بودند، خانواده فرشته تصمیم می‌گیرند به ر‌وستای شوهرش بروند، ولی وسط راه تصمیم آنها عوض شد و به منزل پسر عموی شوهرش در "بری شیلانان" رفتند و فرشته آنجا کشته شد.»

بعد از کشته شدن فرشته احمدی و زانیار ابوبکری، عکسی از باوان دختر فرشته با زانیار منتشر شد؛ دو همسایه، یکی مادرش و دیگری خودش کشته شد.
ابراهیم احمدی می‌گوید آن روز با خواهرش تلفنی صحبت کرده و فرشته احمدی برای کشته‌شده‌ها، به‌ویژه زانیار ابوبکری گریه می‌کرد: «از فرشته خواستم همراه بچه‌ها به داخل خانه برود، زیرا تعداد زیادی از نیر‌وهای امنیتی نیز در آنجا حضور داشتند. اما حدود نیم ساعت بعد دوباره با من تماس گرفتند و گفتند فرشته زخمی شده است.»

به گفته ابراهیم احمدی و باوان دختر فرشته احمدی که در لحظه تیراندازی کنار مادرش بود، او بالای پشت بام رفته بود تا لباس‌های میران، پسر سه ساله‌اش (در آن زمان) را روی طناب بیاویزد، اما مورد اصابت گلوله نیروهای امنیتی قرار می‌گیرد.

ابراهیم احمدی می‌گوید: «جای دستش که خونی شده بود روی دیوار مانده بود. یکی از خانم‌های فامیل هم که آنجا حضور داشته گفت وقتی دستش را روی سینه‌اش گذاشت اول نفهمیدم که گلوله خورده، تا اینکه دستش را برداشت که دیدم خونی است، روی زانو افتاد و گفت سینه‌ام سوخت تو را به خدا مواظب بچه‌هایم باشید... همین... و تمام می‌کند.»
گلوله به قفسه سینه و نزدیک پهلوی سمت چپ فرشته احمدی اصابت کرده بود. به گفته ابراهیم احمدی، به دلیل تعجیل نیروهای امنیتی برای خاکسپاری، گلوله را از بدن خواهرش خارج نکردند.

فرشته احمدی را به بیمارستانی در مهاباد منتقل می‌کنند.

ابراهیم احمدی که آن زمان در شهر سردشت بود، خودش را به بیمارستان می‌رساند، اما پزشک به آنها اطلاع می‌دهد که فرشته احمدی جان باخته است: «چهار نفر با لباس پرستار آمدند و گفتند فرشته را به اتاق عمل می‌بریم. به خاطر اینکه در شوک بودیم نمی‌دانستیم چه خبر است، در گوشه‌ای از بیمارستان نشستیم و بعد یادمان آمد دکتر گفته فرشته تمام کرده، اتاق عمل دیگر چرا؟ بعد در زدیم ولی کسی در را باز نمی‌کرد، در را شکستیم رفتیم داخل و دیدیم از در پشتی می‌خواستند با یک ماشین جنازه را به جای دیگری ببرند.»

ابراهیم احمدی می‌گوید به پرستارها التماس کردند که جنازه را با خودشان نبرند و با آن چهار نفر درگیر شدند تا اینکه یکی از پرستارها به روی آنها اسلحه کشید: «گفت همه شما را می‌کشیم. آنجا متوجه شدیم این چهار نفر مامور بودند که با لباس پرستار آمده بودند. چون جمعیت زیاد بود جرأت نکردند با یونیفرم نظامی نیامدند.»

ابراهیم احمدی به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید تاکنون که دو سال از کشته شدن خواهرش گذشته، گواهی فوت برای او صادر نشده است: «یارانه‌اش را حتی هر ماه به حسابش واریز می‌کنند، گفتند تا نیایی تایید نکنی که ما نکشتیم گواهی فوت نمی‌دهیم.»
خانواده با اصرار موفق شد جنازه فرشته احمدی را از نیروهای امنیتی پس بگیرند، اما از آنها خواسته شد پیکر فرشته را به سردشت یعنی شهر زادگاهش منتقل نکنند و سریعا در مهاباد به خاک بسپارند.

خانواده به ناچار حدود ساعت ۱۰ شب پیکر فرشته احمدی را در روستای حمزه‌آباد، در نزدیکی مهاباد به خاک سپرد.

در جریان خاکسپاری فرشته احمدی نیروهای امنیتی با حضورشان مراسم را زیر نظر داشتند و به گفته ابراهیم احمدی در مراسم‌های هفتم و چهلم اجازه دادند تنها اعضای درجه یک خانواده سر مزار حاضر شوند.

پنج روز پس از کشته شدن فرشته احمدی، ناصرعتباتی رئیس کل دادگستری آذربایجان غربی ادعا کرد او با «شلیک گلوله از داخل منزلش به قتل رسیده» است.

ابراهیم احمدی، برادر فرشته احمدی همان زمان ویدیویی همراه با پدرش منتشر کرد و ادعاهای رئیس کل دادگستری و رسانه‌های داخلی را تکذیب و تاکید کرد خواهر بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی کشته شده است.

ابراهیم احمدی به بی‌بی‌سی می‌گوید در نهایت زمانی که سناریوی نیروهای امنیتی به نتیجه نرسید، بابت استفاده از واژه «رژیم» در این ویدیو او را بازداشت کردند: «گفتند چرا از کلمه رژیم استفاده کردی؟ گفتم من داغدار بودم نمی‌دانم و حواسم نبود… بعد از چند روز وقتی اوضاع پیچیده‌تر شد، گفتند خواهرت مرده و‌ ما هم ناراحتیم، دوست نداشتیم این اتفاق بیافتد. ولی در نهایت باید با ما کنار بیایی. گفتم منظورتان چیست؟ گفتند نگذار حق بچه‌هایش ضایع شود، دیه‌اش را دو برابر پرداخت می‌کنیم و خانواده را هم عضو بنیاد شهید می‌کنیم، اما هیچ‌کدام را نپذیرفتیم.»

ابراهیم احمدی می‌گوید هنگامی که نیروهای وزارت اطلاعات جهت بازداشت به خانه‌اش مراجعه کردند، به شدت او را کتک زدند: «چهار نفر آمدند من را بازداشت کنند، سوار ماشین نمی‌شدم و آنها با قنداق اسلحه به سرم ضربه زدند، پشت سرم و دماغم را شکستند. روی زمین افتادم و مدام من را کتک می‌زدند تا از هوش رفتم. بالاخره من را با زور سوار ماشین کردند.»

به گفته آقای احمدی در دوران بازداشت بارها جهت پذیرش اعتراف اجباری تحت فشار قرار گرفت و از او خواسته بودند در یک ویدیو بگوید گروه‌های سیاسی مخالف حکومت کردی مثل «کومله و حزب دمکرات» خواهرش را کشتند.
ابراهیم احمدی بعد از ۲۸ روز بازداشت، آزاد شد و در نهایت به دلیل فشارهای امنیتی ناچار به ترک ایران شد.

فرشته احمدی متولد ششم آبان ۱۳۹۶ بود، و یک روز قبل از اینکه وارد ۳۲ سالگی شود کشته شد.

حالا میران پنج ساله و باوان هشت ساله مانده‌اند و جای خالی مادری که خیلی زود آنها را ترک کرد.

باوان که شاهد کشته شدن مادرش بوده، از پلیس هراس پیدا کرده است.

آقای احمدی می‌گوید: «یک بار وقتی می‌خواستم باوان را سر خاک مادرش ببریم مامورها در مسیر ایستاده بودند. باوان با دیدن مامورها ترسید و گفت آنها ما را می‌کشند. رفتم پیش مامورها گفتم این بچه از شما می‌ترسد، با او صحبت کنید و اجازه هم بدید وارد گورستان بشویم. یکی از مامورها کمی با باوان صحبت کرد تا کمی شرایط برایش عادی‌تر شد.»

به گفته آقای احمدی باوان همیشه درباره پلیس می‌گوید آنها را ما می‌کشند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
بی بی سی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید