چه تلخ است نوشتن از سرزمینی که دیر گاهیست شادی از آن رخت بر بسته است .سرزمینی که مردمانش برای کمترین نیاز های حیاتی واجتماعی خود ناگزیر از جدالی سخت و نفس گیرند.ازجدال برای تکه ای نان گرفته تا انتخاب نوع پوشش .نوشتنش آسان است "نه به حجاب اجباری " اما پشت سر این کلمه ساده چه جان های عزیزی که قربانی نگردیده اند . چه مشقاتی که زنان ودختران آزاده وبه تبعیت از آن ها خانواده هایشان نکشیده اند .
تجسم کنید سرزمینی که خبر نگار زن بخاطر ابراز این که از ترس بر خورد نکردن به گشت ارشاداز کوچه پس کوچه ها خود را بجلسه رئیس جمهوری رسانده که وعده بربرچیدن این دستگاه سرکوب یا حداقل محدود کردن آن داده بود .تنها برای همین جمله دادستان کل خواهان پیگیری دستگاه قضا در رابطه با این خبر نگار گردیده است .تلخ ،شرم آور و تحقیر یک ملت .
در این سرزمین نفرین شده هیچ شهری ،کوچه ای نیست که مادری سیاه پوش در عزای فرزند بسوک ننشسته باشد.از خانه ای محقر در رباط کریم با مادری پیر که دیگر رمق رفتش نیست با تصویر ستارش نشسته بر در، دادخواهی را فریادمی زند.
مادری هنوز بعد گذشت سالیان عکس فرزند خود را در کوچه وخیابان می گرداند "سعید من کجاست "؟
هنوزضجه مادران نشسته بر بالای گور های گمنام خاوران ها در سرتا سر این سرزمین گرفتار شده دردست جانیان در فضای میهن می پیچد بکدامین گناه ؟
هر روز مادری برجمع مادران دغدار افزود می شود.مادران گورهای گمنام مادران گورهای فرزندان بیگناه خفته در خاک.
دیشب مادری درگوشه ای از این سرزمین گونه بر خاک پسر قهرمانش نهاد !نالید "نوید من چگونه بر این ستم دوام آورم؟ آیا خون تو بر زمین خواهد ماند"؟
مادران زندهبهگورشدگان تمامی گورهای دستهجمعی در این سرزمین. مادر مهسا ،مادر کیان کوچک !مادرانی که هر روز بر تعدادشان افزوده می شوند.مردمان دادخواهی که هر روز وهر روز از طرف حاکمیتی قداروبی مایگان حلقه زده بر دور آن در کار سرکوب و بردن هر چه عمیق تر کشور بورطه سیاه چاله ای هستند که نامش حکومت اسلامیست.
هنوز هیچ چیزی تغیر نیافته است .مادران و پدران دغدار بر سر خاک فرزندان خود نشسته و مردم را به دادخواهی فرامیخوانند.
اما دریغ از اپوزیسیونی که این فریاد محزون را عمیقا بشنود و وظیفه تاریخی خود در قبال آن را در یابد . وظیفه سترک حرکت با جان ودل در راستای شکل داد به اتحادی فرا گیر جهت از میان بردن این جرثومه فساد !
من بعنوان یک مبارز پیر شده که تلاش کردم پیوسته با اندک نیروی قلم خود د راستای این نیاز حرکت کنم .میدانم که روزی این بارگاه ظلم این گنبدها و گلدستهها فرو خواهند ریخت. چاههای عمیق جهل بسته خواهند شد! "آغاز بر پایان پیشی خواهد گرفت" و کسی خواهد پرسید: "این صدای محزون و تاریخی هزاران مادر از کدامین جا به گوش میرسد؟ آنها از کدام رنج، از کدام جنایت هولناک سخن میگویند؟ با آنها چه رفته است، که چنین غمگینانه میخوانند و آه میکشند؟" کسی خواهد پرسید: "درون این گورستانهای متروک، زیر این گورهای برآمده از دل خاک چه کسانی خوابیدهاند؟ آنها چه میخواستند؟ چرا چنین غریبانه کشتهشدهاند؟ به کدامین گناه؟شما نیروی مدعی آزادی خواهی در قبال ابن همه جنایت و بی عدالتی چه کردید؟کارنامه خود را نشان دهید . کارنامه ای که سر فصل آن پیوستن است.نه گسستن . تکیه بر واقعیت و نیاز تاریخی و امروز این کشوراست .نه گرفتار شدن در بند های ذهنی کسانی که امر ذهنی خود را بر نیاز واقعی وعیان مردم ارجح ترمی دانند .
بشنویم صدای مردم را که از اپوزیسیون وفاق وهمبستگی ملی برای مبارزه ای تاثیر گذار را طلب می کند . صفی متشکل واعتمااد بر انگیز! چنان که شایسته درد کشیده گان ،آزادیخوهان از هر قشر وطبقه ای ، شایسته نخبگان و تحصیل کردگان یک ملت است . آیا در توان ما نیست شکل دادن به چنین وفاق ملی ؟ ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید