برای شروع بحث لازم است به دقت به تفاوتها و ویژگیهای این مفاهیم پرداخته شود.
1- «امپراتوری»
2- «کشور» و«ملت-دولت»
امپراتوری و کشور دو مفهوم متفاوت در حوزه حکمرانی و ساختار سیاسی هستند که هر کدام ویژگیها و پیچیدگیهای خاص خود را دارند.
- امپراتوری: امپراتوریها از نظر تاریخی نهادهایی گسترده با مرزهای متنوع بودهاند که در آنها ملتها و گروههای مختلف، با زبانها و فرهنگهای متفاوت تحت حاکمیت یک حکومت مرکزی قرار داشتند. امپراتوریها معمولاً از طریق فتوحات و الحاق سرزمینهای جدید به وجود آمده و از یک مرکزیت قوی (امپراتور یا پادشاه) اداره میشدند. نمونههای معروف امپراتوریهای تاریخی شامل امپراتوری ایران باستان (مادها، هخامنشیان و ساسانیان)، امپراتوری عثمانی، امپراتوری روم و دیگران هستند. در امپراتوریها، گروههای مختلف معمولاً هویتها و زبانهای خاص خود را حفظ میکردند، اما تحت حاکمیت یک قدرت مرکزی زندگی میکردند. این ساختار به گونهای بود که ملتها در عین حفظ تنوع خود، تابع قوانین و ساختارهای مشترک امپراتوری بودند.
- کشور (ملت-دولت): کشورها، به ویژه در مفهوم مدرن «ملت-دولت»، معمولاً به جوامعی اطلاق میشوند که بر اساس یک هویت ملی مشترک تعریف میشوند. این هویت میتواند شامل زبان، فرهنگ، مذهب، و یا تاریخ مشترک باشد. در «ملت-دولت»، یک هویت ملی و فرهنگی واحد غالب است و تمامی افراد آن کشور به عنوان بخشی از این هویت ملی دیده میشوند. کشورهای مدرن مانند فرانسه، آلمان و ژاپن نمونههایی از ملت-دولت هستند که تلاش کردهاند یک هویت ملی یکپارچه را برای تمامی ساکنان خود تعریف کنند.
- تاریخ امپراتوریها نشان میدهد که تقریباً تمامی امپراتوریهای بزرگ جهان در قرن بیستم یا قبل از آن فروپاشیدند. امپراتوریهای بزرگی مانند امپراتوری عثمانی، امپراتوری بریتانیا، امپراتوری روسیه، و امپراتوریهای دیگر که بر بخشهای وسیعی از جهان حکومت میکردند، به دلایل مختلفی نظیر جنگها، فشارهای اقتصادی، جنبشهای ملیگرایانه و تحولات جهانی از هم پاشیدند. این فروپاشیها اغلب منجر به تجزیه این امپراتوریها و تشکیل دولتهای مستقل جدید شد.
- ایران نیز از جمله امپراتوریهای تاریخی است که در طول هزاران سال وجود داشته است. اما برخلاف دیگر امپراتوریها، ایران نهتنها بهطور کامل فروپاشیده نشده بلکه همچنان بهعنوان یک کشور واحد باقی مانده است، هرچند در طول تاریخ بهمراتب کوچکتر شده و بخشهایی از قلمرو آن جدا شدهاند. نمونههایی از این جداییها شامل استقلال کشورهای مانند تاجیکستان، آذربایجان و بخشهایی از قفقاز پس از معاهدات تاریخی مختلف است. اما برخلاف امپراتوریهای دیگر که بهطور کامل متلاشی شدند، ایران توانست ساختار خود را به عنوان یک کشور حفظ کند.
تبدیل امپراتوری ایران به یک کشور-ملت
- حکومت پهلوی، بهویژه در دوران رضاشاه، سیاستهایی را دنبال کرد که به دنبال تقویت هویت ملی ایرانی مبتنی بر عناصر باستانی و ناسیونالیسم ایرانی بود. یکی از این سیاستها تأکید بر تاریخ ایران پیش از اسلام، بهویژه دوران هخامنشیان و ساسانیان بود. در این فرآیند، تاریخ و هویت ملتها و اقوام مختلف که در ایران تاریخی زندگی میکردند، گاه بهطور کامل نادیده گرفته شدند یا کمتر به آنها توجه شد. یکی از این موارد برجسته، نادیدهگرفتن حکومت مادها بود، که نقش مهمی در تاریخ ایران باستان داشتند.
- امپراتوری مادها که به عنوان یکی از نخستین تمدنهای ایرانی شناخته میشوند، حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد بر بخشهای وسیعی از فلات ایران حکومت کردند. آنها پایهگذار اولین حکومت شناخته شده در این منطقه بودند و سرانجام هخامنشیان پس از سرنگونی آنها به قدرت رسیدند. با این حال، در روایتهای رسمی دوران پهلوی، توجه کمتری به نقش و اهمیت امپراتوری مادها داده شد. بیشتر تمرکز بر امپراتوری هخامنشی بود که پس از مادها ظهور کرد و بهعنوان اولین امپراتوری بزرگ و متحد ایرانی شناخته میشود.
یکی از دلایل این رویکرد میتواند این باشد که مادها عمدتاً با نژاد و قوم کرد مرتبط بودند، و حکومت پهلوی که به دنبال ایجاد یک هویت ملی واحد بر مبنای زبان فارسی و تاریخ هخامنشیان بود، ممکن بود بهطور عمدی از تأکید بر تاریخ مادها خودداری کند تا اهمیت کردها بهعنوان یک ملت تاریخی جداگانه کمتر برجسته شود.
سیاست ناسیونالیستی و هویت ملی
- حکومت پهلوی به دنبال ایجاد یک هویت ملی واحد و یکپارچه بود که بر اساس زبان و فرهنگ فارسی و تاریخ شاهنشاهی ایران، بهویژه هخامنشیان و ساسانیان، شکل میگرفت. در این سیاست، تلاش شد تا قومیتها و ملتهای مختلف در ایران تحت یک هویت ملی مشترک قرار گیرند. این رویکرد در بسیاری از موارد منجر به نادیدهگرفتن یا تضعیف هویتهای قومی و زبانی مانند کردها، ترکها، بلوچها و سایر گروههای قومی شد.
اشتباه استراتژیک حکومت پهلوی
- نادیده گرفتن تاریخ مادها و بهطور کلی سیاستهای همسانسازی هویتی که بر اساس فرهنگ و زبان فارسی و تاریخ هخامنشیان و ساسانیان شکل گرفته بود، یکی از اشتباهات بزرگ حکومت پهلوی محسوب میشود. این سیاستها به جای تقویت وحدت ملی، منجر به نارضایتی و احساس تبعیض در میان ملتها و اقوامی مانند کردها، ترکها، عربها و بلوچها شد. حکومت پهلوی نتوانست به جای یکپارچهسازی اجباری، سیاستی متنوعپذیر و مبتنی بر پذیرش تفاوتهای قومی و تاریخی اتخاذ کند.
- سیاستهای ناسیونالیستی و تاریخنگاری یکسویه حکومت پهلوی همچنان تأثیرات خود را در ایران مدرن حفظ کرده است. کردها همچنان خود را بهعنوان ملتی تاریخی با هویت مستقل از فارسیزبانها میدانند و خواستار به رسمیت شناختن حقوق فرهنگی و زبانی خود هستند. این مسئله، همراه با سیاستهای گذشته، به یکی از چالشهای اصلی دولتهای پس از پهلوی در مدیریت تنوع قومی و فرهنگی در ایران تبدیل شده است.
تمامیت ارضی
- مسئله «تمامیت ارضی» و نحوه استفاده از آن در ایران بهعنوان ابزاری برای کنترل و محدودسازی حقوق ملتهای داخلی (مانند کردها، ترکها، بلوچها و عربها) از موضوعات مهم و بحثبرانگیزی است که در سیاست و جامعه ایران جریان دارد. این موضوع در بیشتر جریانهای سیاسی مرکزگرا در صدر برنامههای سیاسی قرار دارد، بهطوری که تمامیت ارضی اغلب بهعنوان سلاحی برای سرکوب یا نادیدهگرفتن حقوق ملتهای مختلف درون کشور استفاده میشود. این امر نهتنها موجب نارضایتیهای داخلی میشود، بلکه تضادهای سیاسی و اجتماعی را نیز تشدید میکند.
تعریف تمامیت ارضی از منظر حقوق بینالمللی
- در حقوق بینالمللی، مفهوم «تمامیت ارضی» عمدتاً به معنای حفاظت از مرزهای یک کشور در برابر تجاوز یا مداخله خارجی است. به عبارت دیگر، این حق برای جلوگیری از تهاجم نظامی یا دخالت سیاسی و اقتصادی خارجی است که میتواند به حاکمیت و استقلال یک کشور آسیب بزند. میثاقها و معاهدات بینالمللی، از جمله منشور سازمان ملل، بر این حق تأکید دارند که مرزهای بینالمللی باید محترم شمرده شوند و هیچ کشوری نباید به زور مرزهای دیگری را تغییر دهد.
- اما تمامیت ارضی در حقوق بینالمللی، ارتباط مستقیمی با نیروها یا حرکتهای داخلی که به دنبال حقوق خودمختاری یا استقلال فرهنگی و سیاسی هستند، ندارد. حقوق ملتها و اقوام داخلی برای تعیین سرنوشت خود در چارچوب قوانین بینالمللی و منشور حقوق بشر نیز مورد تأیید است. به عبارت دیگر، مطالبه خودمختاری یا حقوق برابر از سوی گروههای قومی یا ملی در داخل یک کشور، لزوماً به معنای تهدید تمامیت ارضی نیست.
استفاده از مفهوم تمامیت ارضی در ایران
- در ایران، تمامیت ارضی اغلب بهعنوان ابزاری سیاسی برای کنترل و جلوگیری از هرگونه مطالبه حقوق ملیتهای مختلف و سرکوب خواستههای خودمختاری به کار گرفته شده است. این موضوع بهویژه در میان گروههای قومی مانند کردها، ترکها، عربها و بلوچها برجسته است که به دلیل مطالبات خود در زمینههای زبانی، فرهنگی و سیاسی، اغلب با اتهام «تجزیهطلبی» مواجه میشوند. جریانهای مرکزگرا و ناسیونالیستهای فارسمحور، بهویژه از دوران پهلوی تا امروز، بر این ایده تأکید دارند که هرگونه تأکید بر هویت ملی یا قومی جداگانه، تهدیدی برای تمامیت ارضی ایران است.
- این نگاه، همکاری و همزیستی مسالمتآمیز میان ملتهای مختلف را دشوار کرده و به جای تشویق به اتحاد بر مبنای عدالت و حقوق برابر، زمینهای برای ایجاد شکافهای بیشتر فراهم آورده است. این سیاست باعث شده که ملیتها و اقوام داخلی احساس کنند که هویت و حقوقشان نادیده گرفته شده و در برابر هویت ملی غالب، تحت فشار قرار دارند.
ضرورت تغییر نگاه سیاسی
- در یک کشور چندملیتی مانند ایران، باید به جای تأکید بیش از حد بر تمامیت ارضی و استفاده از آن بهعنوان ابزاری برای سرکوب، بر اتحاد و همکاری بر اساس حقوق برابر و عدالت تأکید کرد. ایران دارای تاریخی غنی از همکاریهای فرهنگی و اجتماعی میان ملتها و گروههای مختلف است، و میتوان از این ظرفیتها برای ایجاد یک جامعه مشترک و عادلانه استفاده کرد.
- حقوق برابر برای ملتها و اقوام داخلی باید در چارچوب قوانین ملی و بینالمللی به رسمیت شناخته شود. این حقوق شامل احترام به زبان، فرهنگ، و هویتهای ملی و محلی، و همچنین مشارکت سیاسی و اقتصادی در تصمیمگیریهای ملی است. این نوع نگاه نه تنها به حفظ تمامیت ارضی کمک میکند، بلکه پایههای یک کشور قوی و متحد را بر اساس عدالت و احترام به تنوعها بنا مینهد.
نمونههای بینالمللی: همکاری به جای سرکوب
- کشورهای متعددی مانند کانادا، سوئیس، و اسپانیا، با چالشهای مشابهی در زمینه تنوعهای ملی و قومی روبرو بودهاند. آنها بهجای سرکوب این تنوعها و استفاده از تمامیت ارضی برای کنترل آنها، از رویکردهای فدرالی و خودمختاری استفاده کردهاند. در این کشورها، ملتها و گروههای قومی بهعنوان بخشهایی از یک اتحاد بزرگتر در قالب فدرالیسم یا خودمختاری سیاسی و فرهنگی به رسمیت شناخته شدهاند. این رویکردها منجر به ایجاد یک ساختار سیاسی پایدارتر و کاهش تنشهای داخلی شده است.
آیا ایران در مسیر متلاشی شدن است؟
- با توجه به تاریخ ایران و چالشهای قومی و سیاسی موجود، نگرانیهایی درباره احتمال تجزیه ایران وجود دارد. همانطور که امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول به چندین کشور تقسیم شد، یا یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ پس از جنگ داخلی به چندین کشور مستقل تجزیه شد، برخی تحلیلگران هشدار دادهاند که اگر مسائل قومی و سیاسی در ایران به درستی مدیریت نشوند، ایران نیز ممکن است سرنوشتی مشابه را تجربه کند.
- یوگسلاوی نمونهای بارز از کشوری بود که در آن تنوع قومی و مذهبی نتوانست در یک ساختار متمرکز به خوبی مدیریت شود. نارضایتیهای قومی، احساسات ملیگرایانه و عدم توزیع عادلانه قدرت و منابع منجر به جنگ داخلی و فروپاشی آن کشور شد. اگر سیاستهای مشابهی مانند آنچه در زمان رضاشاه آغاز شد و در بسیاری از موارد در دهههای بعدی ادامه یافت، پیگیری شود، این نگرانی وجود دارد که ایران نیز با خطر تجزیه و متلاشی شدن روبرو شود.
وضعیت کنونی ایران و خطرات احتمالی
- در حال حاضر، ایران بهعنوان یک کشور چند قومی با تنوع زبانی و فرهنگی قابل توجهی روبرو است. جنبشهای جداییطلبانه و درخواستهای خودمختاری از سوی گروههای مختلف، بهویژه در میان کوردها و بلوچها، همچنان در برخی مناطق کشور وجود دارد. مشکلات اقتصادی، تبعیضهای قومی، سرکوب فرهنگی و عدم توزیع عادلانه منابع در این مناطق به احساسات جداییطلبانه دامن زده است.
- از سوی دیگر، ایران بهعنوان یک کشور مهم و استراتژیک در منطقه، نقش ژئوپلیتیکی برجستهای دارد. موقعیت جغرافیایی ایران، منابع طبیعی غنی و تاریخ طولانی آن به عنوان یک بازیگر منطقهای، امکان متلاشی شدن کامل آن را به دلیل پیچیدگیهای بینالمللی و مداخله قدرتهای خارجی کاهش میدهد. با این حال، اگر مسائل داخلی و نارضایتیهای قومی به درستی مدیریت نشوند، ممکن است این نارضایتیها به تنشهای بیشتر و حتی تجزیه کشور منجر شوند.
- برای جلوگیری از سرنوشتی مشابه با یوگسلاوی، لازم است سیاستمداران ایرانی به بازنگری در رویکرد خود نسبت به تنوع ملی و فرهنگی کشور بپردازند. راهکارهای عملی برای جلوگیری از فروپاشی و تجزیه ایران، در بخشهای بعدی ارائه خواهد شد، اما بهطور کلی میتوان گفت که احترام به تنوع ملی، فرهنگی و زبانی و ایجاد سیستمی که به ملتها اجازه دهد هویت خود را حفظ کنند، میتواند از بروز بحرانهای جدی جلوگیری کند.
چکار باید کرد؟ دو راه پیش رو
در شرایط کنونی ایران، دو راه اصلی برای مواجهه با چالشهای ملی، فرهنگی و سیاسی پیش روی سیاستمداران و مردم قرار دارد:
۱. ادامه وضعیت موجود: مسیر جنگ، خونریزی و جدایی
- یکی از راههای پیش رو ادامه وضعیت کنونی است که در آن تمرکزگرایی شدید، سرکوب هویتهای قومی و تلاش برای تحمیل یک هویت ملی واحد بر تمام ملتها و گروههای قومی ادامه پیدا میکند. این مسیر، در طول زمان منجر به افزایش نارضایتیهای قومی، جنبشهای جداییطلبانه، و در نهایت به درگیریهای داخلی و جنگهای قومی خواهد شد. نمونههای تاریخی مانند فروپاشی یوگسلاوی نشان دادهاند که چنین تنشهایی در نهایت به تجزیه کشور و ایجاد دولتهای ضعیف و بیثبات منجر میشود.
- در صورت ادامه این مسیر، ملتهایی که بهدنبال استقلال هستند، به کشورهای کوچک و پراکندهای تبدیل خواهند شد که به لحاظ اقتصادی و سیاسی ضعیفتر از قبل خواهند بود. این کشورها به دلیل نبود زیرساختهای قوی، وابستگی به منابع محدود، و تنشهای داخلی، نمیتوانند بهعنوان کشورهای قدرتمند در صحنه جهانی عمل کنند. از سوی دیگر، ایران نیز به عنوان یک کشور قدرتمند و تاثیرگذار در منطقه از بین خواهد رفت و منافع همه ملتها در این فرایند از بین خواهد رفت.
۲. راهکار مدرن، انسانی و عادلانه: همزیستی در یک اتحادیه فدرال
- راه دوم، رویکردی است که بر اساس پذیرش تفاوتها و تنوعات ملی، فرهنگی و زبانی در ایران شکل میگیرد. در این مسیر، به جای تلاش برای تحمیل هویت یکسان بر تمام ملتها، تنوع ملی و فرهنگی به رسمیت شناخته شده و به عنوان یک فرصت برای تقویت همبستگی ملی استفاده میشود. راهکار فدرال، مدلی است که میتواند به ایران امکان دهد تا همبستگی خود را حفظ کند و در عین حال حقوق و خودمختاری ملتهای مختلف را محترم بشمارد.
مزایای اتحادیه فدرال:
1. حفظ وحدت ملی و قدرت کشور: در یک ساختار فدرال، ملتهای مختلف در چارچوب یک کشور واحد و قدرتمند میتوانند همبستگی و همکاری داشته باشند. این رویکرد باعث میشود که به جای تضعیف کشور و تجزیه آن به کشورهای کوچک و ضعیف، ایران به عنوان یک کشور متحد و بزرگ باقی بماند و همچنان در صحنه جهانی و منطقهای قدرت داشته باشد.
2. پذیرش تفاوتها و تقویت همزیستی مسالمتآمیز: سیستم فدرال به ملتهای مختلف امکان میدهد که هویتهای فرهنگی، زبانی و اجتماعی خود را حفظ کنند. این رویکرد باعث کاهش تنشهای قومی و نارضایتیها خواهد شد و ملتهای مختلف میتوانند با یکدیگر در صلح و همبستگی زندگی کنند.
3. دموکراسی و حقوق بشر: یک سیستم فدرال بر اساس اصول دموکراسی و حقوق بشر میتواند عدالت و برابری را برای تمامی ملتها تضمین کند. در این مدل، همه افراد بدون توجه به قومیت یا زبان خود از حقوق برابر برخوردار خواهند بود و نظام سیاسی بهگونهای تنظیم میشود که تمامی ملتها بتوانند در تصمیمگیریهای سیاسی مشارکت کنند.
4. توزیع عادلانه منابع: در یک سیستم فدرال، منابع اقتصادی و طبیعی بهصورت عادلانه میان مناطق مختلف کشور توزیع میشود و هر منطقه میتواند از منابع خود برای توسعه و بهبود شرایط اقتصادی خود بهرهبرداری کند. این مدل میتواند به کاهش نابرابریهای اقتصادی و توسعهیافتگی در مناطق مختلف کمک کند.
5. تقویت جایگاه ژئوپلیتیک ایران: یک ایران فدرال و دموکراتیک میتواند نقش مهمی در منطقه ایفا کند و حتی کشورهای جداشده از ایران مانند تاجیکستان و آذربایجان ممکن است علاقهمند به پیوستن به این اتحادیه فدرال شوند. با ایجاد یک نظام سیاسی پایدار و عادلانه، ایران میتواند به عنوان یک مرکز ثبات و قدرت در منطقه شناخته شود.
خطرات و عواقب جدایی:
- در صورت ادامه سیاستهای تمرکزگرایانه و سرکوب هویتهای قومی، احتمالاً ایران درگیر بحرانهای قومی و جنگ داخلی خواهد شد. این سناریو منجر به تجزیه کشور به واحدهای کوچک و ضعیف میشود که توانایی مقابله با چالشهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی را ندارند. کشورهای جدیدی که در نتیجه تجزیه ایران به وجود میآیند، به دلیل منابع محدود و وابستگی به قدرتهای خارجی، در معرض دخالتهای خارجی و بیثباتی قرار خواهند گرفت.
نتیجهگیری:
- ایران در مقطع حساسی از تاریخ خود قرار دارد. سیاستمداران کشور باید بین دو راه پیش رو انتخاب کنند: ادامه وضعیت موجود که به احتمال زیاد منجر به جنگ، خونریزی و تجزیه کشور خواهد شد؛ یا پذیرش یک راهکار مدرن، انسانی و عادلانه که بر اساس احترام به تفاوتها و تنوعات ملی استوار است. ایجاد یک سیستم فدرال دموکراتیک که بر مبنای حقوق بشر و عدالت است، نه تنها میتواند از فروپاشی کشور جلوگیری کند، بلکه ایران را به عنوان یک کشور قدرتمند و تاثیرگذار در صحنه جهانی حفظ خواهد کرد.
اسماعیل مرادی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
تاجیکستان
هم در تاجیکستان و هم پنجاه درصد جمعیت ایران دری زبان هستند.
تاجیک ها سنی و ایرانی ها شیعه اند.
قیافه(نژاد) تاجیک ها شبیه بقیه اهالی ترکستانان شرفی و غرب است و قیافه (نژاد) ایرانی ها با عرب ها همسان است و یکی می باشد.
در چه تاریخ وسایل تاجیکستان از ایران جدا شد؟
In reply to تاجیکستان by Ildır
دوس گرامی، تاجیکستان در…
دوس گرامی،
تاجیکستان در گذشته جزئی از قلمرو ایران بوده است. در دورههای مختلف تاریخی، سرزمینهایی که امروزه به عنوان تاجیکستان شناخته میشوند، بخشی از امپراتوریهای ایران یا تحت نفوذ فرهنگ ایرانی بودهاند.
1. دوران هخامنشیان و ساسانیان: در دوران امپراتوری هخامنشیان (550–330 پیش از میلاد) و ساسانیان (224–651 میلادی)، بخشهای مختلف آسیای میانه، از جمله سرزمینهای کنونی تاجیکستان، تحت کنترل امپراتوری ایران قرار داشتند.
2. دوران اسلامی و سامانیان: یکی از مهمترین دورههای تاریخی برای تاجیکستان دوره سامانیان (819–999 میلادی) است. سامانیان یک سلسله ایرانیتبار بودند که مرکز قدرت آنها در بخارا و سمرقند (امروزه در ازبکستان و تاجیکستان) بود. این سلسله بر بخشهای بزرگی از ایران و آسیای میانه حکومت میکرد و از گسترش و حفظ زبان و فرهنگ فارسی حمایت میکرد. در این دوره، بخشی از آسیای میانه، از جمله تاجیکستان، همچنان پیوند عمیقی با ایران و فرهنگ ایرانی داشت.
3. دورههای بعدی: پس از سقوط سامانیان، منطقه تحت کنترل سلسلهها و امپراتوریهای مختلف قرار گرفت، از جمله غزنویان، سلجوقیان و تیموریان، که همگی ارتباطات نزدیکی با ایران داشتند. با گذر زمان و به خصوص در دوران صفویه (1501–1736)، آسیای میانه به تدریج از قلمرو سیاسی ایران جدا شد و تحت کنترل امپراتوریهای دیگر مانند ازبکان و بعداً روسها قرار گرفت.
4. دوران مدرن: با گسترش نفوذ امپراتوری روسیه در قرن نوزدهم، تاجیکستان و سایر بخشهای آسیای میانه از ایران جدا شدند و به تدریج تحت حاکمیت روسیه و سپس اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. با فروپاشی شوروی در سال 1991، تاجیکستان به یک کشور مستقل تبدیل شد.
افزودن دیدگاه جدید