روشنفکر (Intellectual) به معنی خردورز، صاحبخرد و نقاد است. روشنفکران با سلاح اندیشه، نقادی و روشنگری و با دغدغههای انسانی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و زیستمحیطی به مسائل جامعه خود و جهانی می اندیشند و موضع گیری میکنند.
زایش روشنفکری
شاید سقراط را بتوان اولین نمایندهی روشنفکری دانست. جملهی معروف سقراط «زندگی بدون آزمون ارزش زیستن ندارد»، اولین تجلی مهم عقل فلسفی و تلاش سقراط برای شناخت خویشتن انسان، یکی از نخستین حرکت روشنفکری در تاریخ بشر باشد.
در تاریخ معاصر، پیوتر بوبوریکین (Пётр Дми́триевич Боборы́кин) واژه روشنفکر (интеллигенция) را برای نخستین بار در سال ۱۸۶۰ در روسیه، به محافل نوخاسته دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها و ادبایی اطلاق کرد که با بینشی انتقادی به جامعه روسیه، اصلاحات تزار و مسائل دوران خود مینگریستند. این واژه روسی که ریشه لاتین دارد، به تدریج به زبانهای دیگر اروپایی راه یافت. (Боборыкин, 2012)
بعدها بوبوریکین در رمانهای متعدد خود، از جمله «خردمندانه» (Поумнел)، به توصیف شخصیت روشنفکر پرداخت. کتاب محبوب روشنفکران روسیه رُمان «چه باید کرد؟» (Что делать?) اثر چرنیشفسکی (Никола́й Гаври́лович Черныше́вский) بود. این کتاب یکی از پرخوانندهترین رُمانهای سده نوزدهم میلادی است. نه تنها بر نسل جوان روسیه بلکه بر نسل جوان اروپای غربی نیز تأثیرات عمیق داشت. بهترین مأخذ برای شناخت روشنفکران روسیه در این دوران، رُمان «پدران و پسران» (Отцы́ и де́ти)، اثر ایوان تورگینف (Ива́н Серге́евич Турге́нев) است. تورگینف در این کتاب درگیری نگرشهای جدید جوانان تحصیلکرده دهه ۱۸۶۰ روسیه را با نسل گذشته به زیبایی تصویر کرده است. (تورگنیف، ۱٣۸۸)
جریان روشنفکری در اروپا در قرون وسطی جوانه زد. دانشگاههای آن دوره، محل تحصیل قشری از مردم بود که به طور نسبی از طبقه حاکم فئودال مستقل بودند. اما، روشنفکری به معنی مدرن آن نخستین بار در جریان محاکمه آلفرد دریفوس (Alfred Dreyfus) در سالهای ۱۸٩۴ تا ۱٩۰۶، خود را نشان داد. دریفوس یک افسر ارتش فرانسه بود که به اتهام دادن اسرار به آلمان به حبس ابد در«جزایر شیطان» (The Bermuda Islands) محکوم شد ولی، پس از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی پیدا شد.
در جریان محاکمه مجدد دریفوس، افراد مافوق او از ترس تاثیر سوء تبرئه شدن او در روحیه ارتش فرانسه که تجسم ارادۀ ملی بهشمار می آمد، از ارائه مدارک خودداری و یا مدارک جعلی ارائه کردند. همین سبب شد که دریفوس در محاکمه استیناف محکوم شود. امیل زولا و کلمانسو و ۳۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان آن دوره نامهای با عنوان «من متهم میکنم» به رئیس جمهور فرانسه نوشتند که بهنام «بیانیه روشنفکران» مشهور شد. این اقدامات منجر به عقبنشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به شمار می آید.
اقدام روشنفکران فرانسه انعکاسی گسترده و جهانی یافت. چخوف، نمایشنامهنویس معروف روسی دربارهی بیانیه زولا نوشت: «همه روشنفکران اروپا طرف زولا را میگیرند».
تطور روشنفکری در تاریخ
روشنفکران قرن ۱۸ مدافع بورژوازی در مقابل فئودالیسم و ارتجاع و کلیسا بودند. آنها امید زیادی به وعدههای انسانگرایانه بورژوازی داشتند. جریانات روشنفکری در انقلاب فرانسه تلاش نمودند تا اندیشههای خود را در جامعه اشاعه دهند. این قشر که برآمده آزادیهای سیاسی آن دوره بودند تلاش نمودند انسانمداری، افکار لائیک و لیبرالیسم را در جامعه رواج دهند.
در قرن نوزدهم با مشخص شدن بیشتر ماهیت بورژوازی، روشنفکران این سده برعکس روشنفکران سده پیش، به نقد نارسائیهای جامعه بورژوازی پرداختند.
در قرن بیستم محور اصلی افشاگری روشنفکران علیه جنگ و امپریالیسم بود. دراین دوره، رسالت روشنفکر در بحثهای جدی مطرح شد.
در سده کنونی، جهانیسازی (globalization) و آلودگی محیط زیست، جنگها، تبعیض در شکلهای مختلف، مشکلات گستردهتری پیش روی روشنفکران می گذارد. هرچند رسانههای جمعی ارتباط با تودهها را تسهیل کرده، در مقابل توان تحمیق صاحبان زر و زور را نیز گسترش داد. رواداری شاید مهمترین چالش روشنفکران در دهکده جهانی با ارتباطات ژرف باشد.
آماجهای نقد روشنفکر
روشنفکر با طبقات و گروههای زیر روادار نیست، و آنها را پیوسته ممیزی و نقد می کند:
- صاحبان قدرت (دولت-حکومت)
- متولیان دین و ایدئولوژی (احزاب، حوزههای علمیه، کلیسا، روحانیت)
- طبقه حاکم (زمین داران، سرمایه داران، بانکداران)
- جزمها، باورها، مدها، عادات و خرافات عوام
هرگونه شیفتگی و سرسپردگی روشنفکر به آماجهای انتقادش و روشنگری خود، تهدیدی است برای استقلال و اصالت او. جوزدگی، همرنگ جماعت شدن و تسلیم جو، زر و زور شدن، روشنفکر را از رسالت خویش باز می دارد.
ویژگیهای روشنفکر
هر چند ترسیم یک چارچوب برای روشنفکر و روشنفکری با روح پویای روشنفکری منافات دارد، اما ویژگیهای زیر را می توان در عملکرد روشنفکران دید:
- شناخت و آگاهی
- اتکا به خرد نقادانه
- نوگرائی و آشنائیزادائی
- گزینهسازی
- اندیشه معطوف بهعمل
- مسئولیت و تعهد
شناخت و آگاهی
شناخت و آگاهی از مبانی روشنفکریست. نه تنها شناخت و آگاهی علمی، ه شناخت ساختارشناسانانه از نظام مسلط ملی و بینالمللی نیز راهگشاست. شناخت وآگاهی از امکانات مادی و معنوی ملی و جهانی، قوانین، سنتها و ضابطههای حاکم بر جامعه و جهان، بافت اجتماعی و روان جامعه، مردم، مشکلات و آرزوهای آنها، روشنفکر را از کجروی مصون می دارد.
خرد نقادانه
روشنفکر اهل پژوهش است و به هر پدیدهای با دیدهی شک مینگرد و هیچ ادعائی را بدون محک آزمایش و تجربه و تعقل نمیپذیرد.
نوگرائی و آشنائیزادائی
روشنفکر نه تنها سنت شکن و ساختارشکن است همزمان آشنازدا نیز است. روشنفکر شیفته معرفت و شناخت خود نیست و به حقیقت خود تعصب ندارد. زیرا جهان پیرامون روشنفکر در حال تحول و نو شدن دائمی است. یکی از ویژگی اساسی روشنفکر نو شدن و همیشه همگام بودن با کاروان شتابنده تکامل است. روشنفکر در پی شکستن آن سنتها، ساختارها و آشناییزدایی از موانع خرد و تجدد، پیشرفت و ترقی، سازندگی و نو شدن است. روشنفکر با دفاع بی قید وشرط از ارزشهای انسانگرایانه، در برابرهیجانهای عامیانه می ایستد. تسلیم عادت و سنت و خرافات نمی شود.
زمانی که شاملو با همه عادت عمیق به ما موسیقی سنتی و آشنائی دیرینه ما به تصویری مشخص از ضحاک و فریدون، آشنائیزادائی می کند و به اینها را با یک دید نوین و انتقادی نگاه می کند، دقیقن به وظیفه روشنفکری خود عمل کردهاست.
زمانی که محمد مختاری با عادات مرز می کشد واز اسطورههای ما آشنائیزادائی می کند و با امید نیل به پالایش انتقاد، تمرین مدارا و گسترش ذهنیت انتقادی، فرهنگ ما را بازخوانی می کند، به وظیفه روشنفکری خود عمل کردهاست.
وقتی آرامش دوستدار «امتناع تفکر» را در فرهنگ ما زیر ذرهبین میبرد و به بررسی مسايل زيرزمينی فرهنگ ما و ناديده ماندهها و نايافتههای آن همت میگمارد، قدمهای جسورانه و آشنائیزدایانه روشنفکری بر میدارد.
گزینهسازی
روشنفکر گزینهساز است یعنی چیزهایی را نقد ونفی میکند برایش جایگزین می یابد. وقتی بیکن، کانت و اسپینوزا شیوه تفکر کهنه را نقد می کنند، شیوه تفکر و نگرشی نوین به مسائل انسان و جامعه ارائه می کنند.
اندیشه معطوف بهعمل
از ویژه گی های روشنفکر اندیشۀ معطوف به عمل است. روشنفکر برای تغییر اجتماع در جهت کاهش آلام انسان قدم بر می دارد. او در جامعه نابرابر که انسانیت از تبعیض رنج می برد، تنها پژوهشگر بی طرف نیست، بلکه می خواهد، عملا کاری بکند، تا مرحمی بر زخم کودکان، زنان و آسیبپذیران بگذارد.
مسئولیت و تعهد
مسئولیت شهروندی روشنفکر که با نقد سقراطی از قدرت در یونان باستان آغاز شد، بار دیگر با شرکت روشنفکران در قضیه دریفوس و مقالهی معروف امیل زولا «من متهم میکنم...! نامه به رئیس جمهور» تکرار شد و حیاتی نوین یافت. در حقیقت مقام روشنفکرـ شهروند و نقد او از قدرت با قضیه دریفوس و شجاعت اخلاقی افرادی چون زولا بعدی همگانی و ماهیتی جهانشمول به خود گرفت.
مقالهی معروف امیل زولا «من متهم میکنم» که در روز ۱۳ ژانویه ۱۸۹۸ در روزنامه اُرور Aurore به چاپ رسید.
زولا در دفاع خود از دریفوس به دو مفهوم «حقیقت» و «عدالت» اشاره میکند که به عنوان نقطهی شروعی برای جنبش روشنفکری و جایگاه اخلاقی و اجتماعی آن به حساب میآید. زولا مینویسد: «اگر حقیقت را زیر زمین پنهان کنید، انباشته میشود و با چنان نیروی انفجاری آشکار میشود که همه چیز را با خود نابود میکند».
امیل زولا از انفجار حقیقت و عدالت سخن میگوید که در برابر قدرت میایستد. با حرکت زولا و «بیانیه روشنفکران»، گفتمان روشنفکری از چارچوب ادبی و آموزشی و علمی فاصله گرفت و در قالب اندیشه انتقادی تبدیل به «گفتمان حقیقت» شد. از این پس حقیقتی که روشنفکر از آن سخن میگفت و در جهت مبارزهای اجتماعی و سیاسی آن را پیشه میکرد، حقیقتی جهانشمول بود. از اینرو، استقلال و اقتدار معنوی روشنفکران در رویارویی حقیقت با قدرت شکل گرفت. (جهانبگلو، ۱۳۹۰)
نقد روشنفکری
برخی اندیشمندان در قرن بیستم عملکرد روشنفکر را به نقد کشیدند. تئودور آدورنو (Theodor Adorno) با طرح «روشنفکری ضد روشنفکر» و ژولین بندا (Julien Benda) با کتاب «خیانت روشنفکری»، بحث درباره ماهیت و عملکرد روشنفکر را موشکافی و باز کردند.
بندا در مقابل واژهی ”Intellectual” از مفهوم “Clerc” (به معنای فردی که در جست و جوی هدفی عملی نیست و به دنبال کسب علم و آفرینش هنری است) استفاده میکند. بندا معتقد است که روشنفکر باید در جست و جوی عقل و حقیقت باشد و از ارزشهایی چون ایمان و عشق و شجاعت و اهداف ایدئولوژیک پرهیز کند. به گفتهی بندا تنها بدین گونه روشنفکران قادرند وجدان بشریت باشند و با قرار گرفتن فرای ارزشهای جهانی اختناق و اقتدار را نقد کنند. بندا روشنفکر را حامل ارزشهایی جهانشمول، فراملی، فراتاریخی و فرافرهنگی میداند و قابلیت نقد قدرت را در ارتباط با این ارزشها تعیین میکند.
آنتونیو گرامشی (Antonio Gramsci) با ضرب مفهوم «روشنفکر اورگانیک» (Organic Intellectual) و رد نظریهی زولایی روشنفکر خودمختار، بحث جدیدی را دربارهی رابطهی روشنفکران و قدرت آغاز کرد. از نظر گرامشی میان «روشنفکران سنتی» (یعنی معلمان، کشیشان و کارمندان یا دیوانسالاران) که به استحکام فرهنگ سلطهطلب و برتریجو (hegemonic) کمک میکردند و «روشنفکران اورگانیک» که بخشی از جامعهی مدنی بودند، تفاوت اساسی وجود داشت. از دیدگاه گرامشی روشنفکران اورگانیک قابلیت ایفای نقش ضد برتریجو (Hegemonic) را دارند و میتوانند در مبارزه برای تغییر اجتماعی شرکت داشته باشند. گرامشی برخلاف بندا معتقد به شرکت فعال روشنفکران در زندگی عملی و حیطهی عمومی بود. او این شرکت فعال را همراه با آگاهی انتقادی روشنفکران میدید.
نیم قرن بعد از گرامشی، میشل فوکو (Michel Foucault) با اشاره به مفهوم «روشنفکر خاص» ایدهی «روشنفکر اورگانیک» را دوباره زنده کرد. فوکو معتقد است که روشنفکر به معنای اخص کلمه فردی است که خود را سوژهای آزاد و وجدان جهانی معرفی میکند، زیرا مدافع حقیقتی کلی در برابر قدرت است. ولی اکنون چیزی به نام حقیقت کلی وجود ندارد و روشنفکر بیشتر در نقش یک متخصص عمل میکند. (Foucault, 2012)
از نظر سارتر، روشنفکر «وجدانی شوربخت» است که «در مسائلی دخالت میکند که به او مربوط نیست». به همین دلیل روشنفکر با کسب آگاهی از موقعیت خود میکوشد تا آگاهی کلی برای همگان به دست آورد. (Azar, 2004)
برخی از منتقدان ژان پل سارتر معتقدند که او در دام اسطورهسازی از مقام روشنفکر میافتد و قدرت عقلانی فوقالعاده و ویژهای برای روشنفکر قائل است.
دو منتقد اصلی نگرش سارتری از روشنفکر، ریمون آرون (Raymond Aron) و آلبر کامو (Albert Camus) هستند که هر یک به نوبهی خود رابطهی روشنفکر و قدرت را در قالب اندیشهی فلسفی خاصی بررسی میکنند.
کامو در بحث با سارتر و طرفداران او از روشنفکر به منزلهی عاملی اخلاقی و نیرویی برای اعمال عدالت در گسترهی همگانی سخن میگوید و بر این اعتقاد است که روشنفکر با شنا کردن در خلاف جریان آب باید با تعصب مبارزه کند. کامو بر این نظر است که هدف روشنفکری دفاع از خشونتی علیه خشونت دیگر نیست بلکه داشتن حضوری اخلاقی فراسوی مطلقهای سیاسی است. کامو با طرد روش شیطانی کردن دیگری به این نتیجه میرسد که واقعیت پیچیدهتر از آن است که با داوریهای سریع از روی آن بگذریم. بنابراین از نگاه کامو روشنفکری به معنای دفاع از آزادی اندیشه ولی همزمان بازشناسی محدودیتهای آن نیز میباشد.
یکی دیگر از منتقدان «روشنفکر سارتری» ریمون آرون بود که در سال ۱۹۵۵ با چاپ کتاب «افیون روشنفکران» نگرش ایدئولوژیک و افراطی روشنفکری چپ و انقلابی را دربارهی شوروی نقد کرد. آرون روشنفکران چپ را متهم به اعتیاد به استبداد «دین سکولار» میکند و معتقد است که آنان در ضمن اینکه قدرت سیاسی در جوامع لیبرال و دموکراتیک را نقد میکنند چشم خود را بروی بدترین جنایات رژیم کمونیستی میبندند. از نظر آرون نقش روشنفکر امید بستن به ایدهی رستگاری جهانی نیست، بلکه مستلزم نوعی واقعگرایی سیاسی همراه با فراست اخلاقی است. به گفتهی آرون «استبداد بارها به نام آزادی تأسیس یافته و تجربه به ما ثابت کرده است که احزاب را باید از روی اعمالشان و نه تبلیغاتشان قضاوت کرد». (Aron, 2001)
پرسش اصلی اینجاست: آیا روشنفکری و ایستادگی در برابر قدرت بدون داشتن حس مسئولیت اخلاقی امکان پذیر است؟ در حقیقت پاسخ به این سوال در رابطه میان روشنفکران و سیاست خلاصه میشود. به عبارتی میتوان گفت که تعلق خاطر روشنفکران به سیاست باید قبل از هر چیز بر مبنای مسئولیتی اخلاقی باشد و نه جذابیتی ایدئولوژیک. بنابراین همانطور که تاریخ روشنفکری اروپا هم به ما نشان میدهد روشنفکران فقط با نگرشی مسئولانه به مقولهی قدرت قادرند فراسوی آن گام نهند. این نگاه مسئولانه به سیاست و قدرت تنها با چشماندازی مسئولانه به مسأله حقیقت و مبارزه برای آن امکان پذیر است. به قول واتسلاو هاول «همیشه باید با نگاه ظن به روشنفکری نگریست که در سمت پیروزمندان ایستاده است». بدین عبارت، روشنفکری که میکوشد روشنفکر باقی بماند و به آگاهی و مسئولیت خود در قبال واقعیت جهان ادامه دهد چارهای جز مبارزه با قدرت، چه استبدادی و چه دموکراتیک، ندارد، زیرا روشنفکر کسی است که به قدرت میاندیشد ولی برای قدرت نمیاندیشد. (جهانبگلو، ۱۳۹۰)
آیا روشنفکری با فعالیت سیاسی و یا داشتن مسئولیت دولتی منافات دارد؟ تا زمانی که یک اندیشمند استقلال خود را از دست نمی دهد و موضع انتقادی خود را راجع به قدرت، جهل، ایدئولوژی و قدرتهای مالی حفظ میکند، به تعهد روشنفکری او آسیبی نمی رسد. به نمونه دکتر پرویز خانلری نگاه می کنیم. مسئولیت وزارت فرهنگ را می پذیرد ولی همزمان از فاسد رژیمی که وزیر آن است به شدت انتقاد می کند. (نگاه کنید به: نامهای به پسرم)
بیتفاوتی در برابر قدرت و بی تفاوتی نسبت رنج انسان آفت مخرب روشنفکری است. رنج مردم افغانستان و عراق را ندیدن و با آن همدری نکردن، آلتدست قراردادن سازمان ملل و بیمحتوا کردن آنرا با دیده اغماض بخشیدن، تمام حرفها را از زبان بمبافکنها و هواپیماهای جنگی بی سرنشین زدن را ندیدن، منافع اقتصادی و سیاسی قشر خاصی از یک جامعه خاص را منافع جهانی قلمداد کردن، اگر از انسانیت بدور نباشد، مسلمن از مسئولیت روشنفکر در قبال واقعیت جهانی بدور است.
آیا روشنفکر دینی، سکولار، چپ و ... معنی دارد؟ هرگونه شیفتگی و سرسپردگی به آماجهای انتقاد روشنفکر، او را خلعسلاح و بیدندان می کند. نمی توان همزمان به یک ایدئولوژی، مذهب یا نظام بدون حق انتقاد و افشاگری وابسته بود و به تعهد و استقلال روشنفکری خود آسیب نرساند.
روشنفکری یک صفت دائمی و ایستا نیست، بلکه با نگرش و موضع و مسئولیتپذیری متفکر در قابل قدرت و مسائلی که بشریت با آن دستبهگریبان است تغییر می کند. به عنوان نمونه، زمانی که عبدالکریم سروش در خدمت جمهوری اسلامی قرار می گیرد و در روند انقلاب فرهنگی با پاکسازی دانشجویان و استادان دانشگاه در تحکیم قدرت آن می کوشد، برازنده صفت روشنفکر نیست. اما، همین سروش وقتی از رنج عظیمی که انسان تحت حکومت جمهوری اسلامی می برد، رنج می برد و همدردی می کند و در اعتلای کرامت انسان می کوشد، در صف روشنفکران قرار می گیرد.
همین مطلب در باره اکبر گنجی نیز صادق است. آقای گنجی تا زمانی که بدون ابراز دیدی انتقاد به جمهوری اسلامی در آن نظام همکاری می کند، برازندهی صفت روشنفکری نیست. ولی همین آقای گنجی وقتی در همان چارچوب جمهوری اسلامی شروع به افشاگری راجع به قتلهای زنجیرهای می کند، به صف روشنفکران می پیوندد.
جهان معاصر با مشکلات کلانی درگیر است. این مشکلات تمام عرصههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روابط بینالملی را شامل می شود. حل این مشکلات بسیجی همهجانبه و گسترده می طلبد.
نظام مالی و بانکی مسلط بر جهان که رسانههای همگانی را نیز در دست دارد، می کوشد هرگونه تلاش جمعی، به ویژه فعالیت سازمانمند روشنفکران، احزاب، سندیکاها، جوانان، زنان ... را بی نتیجه و نادرست قلمداد کند. با یک نگاه به فراز و نشیب عملکرد روشنفکران در تاریخ، کارنامه روشنفکران در مبارزه با تعصب و خشونت مذهبی، سانسور، تبعیضنژادی، جنگ و . . . قابل تقدیر است. روشنفکران باید در دوران معاصر نیز توان فکری و تعهد اخلاقی خود را برای کاهش آلام بشریت بهکار گیرند.
چگونگی تاثیرگذاری روشنفکر و نقش و عملکرد تاریخی اومسئلهی پیچیدهای است، اما شاید، مطمئنترین قطبنمای روشنفکر حقیقت، محیطزیست و انسان باشد. جستجوی بیوقفه حقیقت، حفظ کارای محیط زیست و اعتلای دائمی کرامت انسان. با این قطبنما روشنفکر همیشه از کجروی و بیراهه مصون خواهد بود.
احد قربانی دهناری
فروردین ۱٣٩۱
نظرات شما برایم بینهایت راهگشاست،
با نگارنده به آدرسهای زیر می توانید تماس بگیرید.
http://www.facebook.com/ahad.ghorbani.dehari
منابع:
فارسی
تورگنیف،ایوان (۱٣۸۸). پدران وپسران. ترجمه مهری آهی. تهران: نشرعلمی وفرهنگی
جهانبگلو، رامین (۱۳۹۰). روشنفکری و انديشه عليه قدرت
URL= <http://www.radiofarda.com/content/f3_intellectuals_power/24519424.html>
دوستدار، آرامش (۱۳۹۱).
URL= <http://www.aramesh-dustdar.com/index.php>
انگلیسی
Aron, Raymond (2001). The Opium of the Intellectuals. New Jersey: Transaction Publishers.
Benda, Julien (2006). The Treason of the Intellectuals. New Jersey: Transaction Publishers.
Foucault, Michel (2012). MICHEL FOUCAULT, info. URL = <http://foucault.info/>
Gramsci, Antonio (2001). “The Formation of Intellectuals”. Norton Anthology of Theory and Criticism. Ed. Vincent Leitch. New York: Norton. Pp. 1135-1143.
روسی
Боборыкин, Петр Дмитриевич (2012). Боборыкин Петр Дмитриевич: Собрание сочинений. URL = <http://az.lib.ru/b/boborykin_p_d/>
سوئدی
Azar, Michael (2004). Sartres krig – Människans frihet och slutet på historien. Göteborg:Symposion.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید