رفتن به محتوای اصلی

مردان نمکی . وحشت تاریخی +ویدئو
28.06.2023 - 06:49

 

مردان نمکی، آن ها چندین مرد هستند که درغارهای نمکی نزدیک زنجان در معدن نمک "چهر آباد "یافت شده اند .مردانی مربوط به قرون گذشته .دوره ساسانیان ودور تر هخامنشیان .مردانی سنگ شده از نمک .حال آن ها را در خانه ذوالفقاری به نمایش گذشته اند. خانه ای که داستانش کمتر از داستان مردان نمکی نیست . یکی از آنان که به نظر نجیب زاده ای می رسد لباسی از چرم دارد با گوشواری ازنقره وچکمه های چرمی , بافت ودوخت عالی لباس نشان از موقعیت اجتماعی او می دهد .آن چند تن دیگر که گویا معدنچیان دوره های مختلف بودند, لباسی از نخ دارند با پوسیدگی بسیار.فقر وثروت همیشه قابل رویت است. حتی بعد از گذشت قرن ها .

اما آن چه در سیمای همه آن ها بیکسان دیده می شود حضور مرگ است, وحشت است و دستی که میان زمین و آسمان خشک گردیده است.گوئی هنوز مرگ درزیر آن محفظه شیشه ای ، میان بدن ,دست وجامه آن ها می گردد , حضوری عریان که از ورای تاریخ برما خیره شده است

سرنوشت آن ها چنین بوده که در میان تلی از نمک فرو ریخته در غاری ازتنهائی مدفون گردند ! تا قرن ها بعد لبه بولدوزی بر لباس آن بگیرد !گوشه ای از تاریخ این سرزمین کهن رااز دل غاری دور افتاده درحوالی زنجان را بیرون بکشد. تا بعد از گذشت هزار وسیصد سال آن ها را در محفظه های شیشه ای به نمایش بگذارند .گوشه ای از تاریخ یک سرزمین وملت هائی که در آ ن زیسته اند وسرنوشتی که بر آن ها رفته است.

آن ها در خواب سنگی قرون خفته اند .خوابی که شاید هنوز رویا هایشان و وحشتشان زیر آن محفظه شیشه ای ادامه دارد. ما بخشی از همان رویا ووحشت هستیم .

آن که لباس اشرافی بر تن دارد گویا مربوط به دوره ساسانی است همان که با وحشت دستش را در مقابل چشمان خود بالاآورده است .چه چیزی در آن ساعات آخرین اورا این چنین به وحشت انداخته است ؟ حضور مرگ ؟ یا وحشت فرار از دست کسانی که در تعقیب او بودند ؟چرا که چنین وحشتی را در دیگر پیکر های نمک سود شده که گویا مربوط به قرن ها قبل از او می باشند.کمتر می بینی.

اشراف زاده ا ی از دوران ساسانی که چندین قرن بعد به این غار پناه آورده است .چه چیزی اورا چنین وحشت زده به این غار کشانده است ؟در آن آخرین لحظه چه دیده است که چنین به التماس دست بالا آورده و تن به مرگ سپرده است ؟ کدام طاعون ؟ کدام لشگر باپرچم های ترسناک وشمشیرهای آخته در تعقیب او بوده اند؟ در مسیر خود از کدام شهر ها وروستاهای ویران گذشته است ؟ قتل ها، تجاوز ها وآتش زدن کدام شهر ها را نظاره کرده ؟ جنازه کدام آزاده ای را بر دروازه ورودی شهر آویزان دیده که چنین ترس خورده ! وبیمناک به این غار پناه آورده است ؟

این سرنوشت او بود که به غاری پناه برد ودر میان کوهی از نمک مدفون شود تا قرن ها بعد برحسب اتفاقی جنازه اورا از دل غار بیرون بکشند ودر خانه ذوالفقاری به نمایش بگذارند . این سرنوشت او بود که تجسمی از تاریخ باشد .شاید هنوز سفر او پایان نیافته است وبر لوح او نوشته شده که هزاران بازدید کننده باید اورا ببینند واز خود سوال کنند چه شد آن تمدنی که هزار وپانصد سال قبل چنین جامه ای از چرم و پای افزاری چنین زیبا می دوخته است ؟ چرا او به غاری دور دست پناه برده است ؟ چگونه گذر او به این شهر منتهی شده است ؟ براستی این شهر در کجای تاریخ این سرزمین جای دارد ؟آیا شهری است بی تاریخ که تنها مردان نمکی را به عنوان پیشینه خود در محفظه نهاده است ؟

یا شهری است با تاریخی مدفون شده درسلطه مهاجمان ؟چه بر سر این شهر گذشته است که بعد قرن ها حضور تلخ و وسیع مذهب را چنین سلب وجان کاه در آن می بینی ؟ شهری که قرن ها بعد یکی از مرکز جنبش بابیه می گردد. هزاران بابی در آن قتل وعام می گردند .

شاید چشمان از حدقه در آمده نجیب زاده دوران ساسانی این قتل عام فجیع را می دید ؟ قتل وعام وحشیانه هزاران پیشه ور وروستائی به جان آمده از فقر وبدبختی ، عقب ماندگی وستم حکومت قاجاررا ، که زیر پرچم مبارزه برای عدالت و تغیر گرد آمده بودند. تاریخ در محاق مانده یک جنبش نوگرائی وتحول که در پستوی ملی گرائی و تحجر قدرت مند مذهب هرگز بیان نمی شود .این شهر هماورد گاه هزاران روستائی و صنعتگر بابی به جان آمده بود که تا پای جان در مقابل حکومت قاجار ایستادند وکشته شدند .

تاریخ بیاد می آوردعمل اشتباه میرزا تقی خان امیر کبیر در این کشتار تاریخی را ! عمل مردی که خود منادی ترقی خواهی بود.

طنزوتراژدی نهفته دردل تاریخ چنان رقم زد که او سرکوب گر جنبشی شد که برزمینه تحول اقتصادی واجتماعی شکل گرفته بود .رنسانسی در مذهب سخت متحجر و عقب مانده .

مردان نمکی حال در خانه ای آرام گرفته اند که بخشی از تاریخ زنجان وایران است . خانه بزرگترین ارباب منطقه خمسه خاندانی که سال ها بر صدها روستای خمسه فرمان راندند.شهر زنجان جولان گاه آنان بود .خانه مردی که هیچ صدای آزاد خواهی را بر نمی تافت و هنوز صدای ضجه وفریاد روستائیان به چوب فلک بسته از روستاهای او بگوش می رسد .آن ها در اطاقی خفته اند که ده ها مخالف محمود خان ذوالفقاری داخل آن چوب خورده ودرون قالی پیچانده شدند ! آن قدر در گوشه همین اطاق ماندند تا جان دادند.

شاید این وحشت نهفته در سیمای مردان نمکی دیدن چیزی است که ما بازدید کنندگان نمی بینیم . امابه نظر می رسد که این بازی ظریف تاریخ است که مردان نمکی باز مانده از تاریخی کهن وپر عظمت! امروزتوسط حکومتی به نمایش نهاده شوند که خود تیشه بر ریشه زنندگان این تاریخ هست ! حکومتی که وحشتش در چشمان یک ملت کمتر از وحشت خوابیده در چهره نجیب زاده گریخته از هجوم چهار ده قرن قبل اسلام به این سرزمین نیست .مردان نمکی مردانی که در معرض دید نهاده شده اند تا بازدید کنندگان بر آن ها بنگرند واز خود سوال کنند چه با مردمان این سرزمین رفت ؟ در فاصله دو هزار وپانصد سال براین سرزمین چه رفت ؟ تاریخ این سرزمین چیست ؟ چگونه نوشته می شود ؟چرا سیمای آن ها چنین وحشت زده است ؟ آیا آنها هم سرنوشتی چون سرنوشت وحال وروز امروز این سرزمین را داشتند؟ نمی خندیدند؟ نمی رقصیدند؟ شادی نمی کردند ؟ وترس از آینده برزندگی آن ها هم سایه انداخته بودوتباهی از هر سوی هجوم آور بر آن ها ؟ آیا مغ ها هم بر جان ومال مردم حاکم گردیده بودند ؟این همه وحشت و نگاه مات به آینده چرا در چهره آن هاست ؟ آیا تمام تاریخ این سرزمین وحشت است وفریاد ؟داغ است ودرفش ؟ستم هست وبیداد ؟جان های آزادیست که قربانی شده ومی شوند؟

مردان نمکی فریاد می زنند در ما بنگرید !از طریق ما به تاریخ این سرزمین وآن چه که برما و براین سرزمین رفت .ما آئینه هستیم که احوال ملک دارا بر شما عرضه می داریم تا شما در آن بنگرید !برما مسافران هزار ساله که فردا شما نیز با ما هم سفرید. فردا که شما خود آئینه ای خواهید شد ازسرنوشتی که داشتید، سرنوشتی که برای شما رقم زدند!و نقشی که شما بر سر نوشت خود و برگنبد دواررقم زدید. ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
امان ازدست شماهای متوهم باستانگرا

سالام
درایران هرچی پیدا کنند.به دم ساسانی وهخامنشی می بندند.
حالانوبت رسیده به این چپ متوهم که دقیقا پایش را به جاپای احمدکسروی وسیدحسن تقی زاده
ارانی ومحمدعلی فروغی می گذرد.
فکرمیکند.هیچ هیچ کس اورانمی بیند.
هخامنشی را به نوچه های فراماسیونی پیوندداده وفراماسیونیسم رابه پهلوی وپهلوی را به امثال وحیدبهمن وحجت کلاشی ودشتبانی ودرنهایت به تریبون داران جمهوری اسلامی .مثل شفیعی کدکنی .زیباکلام ومیشود.حدادعادل .
ازساخسی پاره های قبرستانهای دوران رضاشاه به ساسانی وهخامنشی پیوندداده تا تاریخ تاریک باستان ماسیون نویسها.
نمی دانم این ریش وسیبیل را دراسیاب سفیدکرده یا در خانه اشباح ؟
یکی نیست به این آقاگوید.همه چیز راباداینترنت برده وتوهنوز دریخبندان سیبری گیرکرده ایی.
یک روزفردوسی روسی وفرانسوی یغمایی وفروغی برای خودتوتم میکنی.یک روز راه رشدغیرسرمایه داری را.روزبعدرضاسه ربعی میشوی وگاه گداری به تاریخ پوچ فراماسیونی می افتی وگیرمیکنی.
نمی دانم چرا گذشته را با مدرنیسم که دران زندگی میکنی پ.نمی توانی خودرا همساز سازی؟
تاریخ مانناها.سومرها.اوراتورها.ساکاها.هزارسال حکومت همزبانهای خودرانمی بینی وچهارصدسال
حکومت عربهارانمی بینی.
بدتراز پالانی ها وایرانشهریها وشعوبیه ها پان ایرانیست ازنوع پان فارسش شده ای؟
امیدوارم که بتوانی دنیای مدرن وپیشرفته ایی که دران زندگی میکنی دیده ودرک کنی.
من باتو کارزیاددارم.
گذشته خودت راخونده ام ومیدانم که هانسی یووانین قوشی سان.

د., 17.07.2023 - 07:50 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.