رفتن به محتوای اصلی

از زندگی بخشی طوفانِ ریشه بر افکنی که در راه است.
30.07.2023 - 18:38

تاریخ نگارش:29.07.2023

از زندگی بخشی طوفانِ ریشه بر افکنی که در راه است.

[..... ما عادت کرده ایم تمام حرفهایی را که میشنویم به حیث اصول و مواعظ اخلاقی بپذیریم و دیگر اینکه گاه و بیگاه، آنها را به نام تذکّراتی ناب، تایید و حتّا سرکوفتهایی را در قبالشان تجربه کنیم. به همین سبب نیز پذیرش و تحمّل آنها را نمیتوانیم تاب آوریم. در نتیجه در مقابل مواعظ اخلاقی مقاومت میکنیم و از هر چیزی که بوی مطالبه اخلاقی و تحکّم میدهد با حالتی حقّ به جانب، سرپیچی میکنیم. اگر بچّه آدم را خیلی زود و اغلب با خشونت و تحکّم و اجبار به متابعت از اوامر اخلاقی ترغیب کنیم، آنگاه است که کارد به استخوان انسان میرسد. مواعظی مثل: شفقت در حقّ همنوعان. از خود گذشتن. فداکاری کردن. اسوه حسنه شدن و کذا و کذا. هر چقدر اینگونه توقّعات به گوش آدمیان، خوش آهنگ و طنینی دلنشین داشته باشند؛ ولی در عمق آنها، بوی قساوت و سنگدلی نهفته باشد، فقط به این دلیل که به ذهنیّت بچّه آدم با زور و اجبار و تحکّم و امریّه و خشونت تحمیل و تلقین میشوند، آنهم در دورانی که جوانان و نوجوانان به هیچ وجه، آمادگی برای پذیرش و تصدیق چنان اوامر اخلافی را ندارند، باعث میشود که نطفه  بذر بار آور چنان فروزه هایی در وجود آدمی خفه شود و آنچه که به مرور زمانها در ذهن و قلب و روح و روان انسانها باقی میماند فقط خاک زمین صخره سان و لم یزرعی باشد که هیچ محصولی را به بار نخواهد آورد.]

[Am Anfang war Erziehung – Alice Miller (1923- 2010) – Suhrkamp Verlag– Frankfurt am Main – 1983, Seite: 23]

داربست حکومت فقاهتی با شدّت سرسام آور در حال فرو ریزی است؛ زیرا چهار دهه است که تمام تار و پودش پوسیده و از درون متلاشی شده است. فقط نسیمی گذرا در فرصتی غافلگیر کننده در یک آن گریز پا، تمامیّت ساختمانش را به خاکستر تبدیل خواهد کرد؛ طوریکه هیچ نشانه ای از آن در تاریخ ایران به جا نخواهد نماند. زمامداران ولایت فقاهتی، تمام فرصتها و شانسهای مُدارایی و صبوری را که مردم ایران در جامعیّت وجودی در رویارویی با حُکّام و ارگانهای وابسته به آنها از خود بروز دادند با قصد و هدفمند و خشونتی توصیف ناپذیر در زیر پا نهادند و مردم را به بدترین شکل ممکن، سرکوب و لت و پار کردند. اینک فرصتی ماهگونه و سالگونه نیز باقی نمانده است تا حتّا اگر «الله و رسولش» نیز حضور مادّی و عینی و هل من یزیدی پیدا کنند و بخواهند در جبهه حکومتگران بایستند، باز نخواهند توانست از پس طوفانی بر آیند که بی هیچ صدا و نشانی با شتاب آذرخشی در راه است تا سراسر سیستمی را درو کند که زمامدارانش از نخستین ثانیه های پاگیری اش تا همین ثانیه های گذرا، هرگز و هیچگاه حقّانیّت به کشورداری نداشته و ندارند. زمامداران حکومت فقاهتی هیچگاه الفبای کشورداری را نمیدانستند؛ زیرا اگر سر سوزن شعور و دانش کشورداری را داشتند، هرگز به خونریزی و جانستانی و نابودی ایران و ایرانی همّت الهی نمیکردند. طیف مُتشرّعین و کاست آخوندها اصلا و ابدا به دامنه کشورداری و مسئولیّت داشتن در قبال مُعضلات و مسائل اجتماعی مردم ایران، هیچ تعلّقی و غم و دردی نداشتند که بخواهند در سمت و سوی پروریدن و توسعه و آبادانی و خوشزیستی و زیبا آرایی جامعه و بهمنشی انسانها، میلیمتری گام بردارند. تمام استعداد و تخصّص و معلومات مُتشرّعین و کاست آخوندها به گواه و سندیّت رفتاری و گفتاری سهامداران و مُشارکین ولایت چهل ساله آنها بر تار و پود مناسبات فردی و اجتماعی ایرانیان تا امروز ثابت کرده است که فقط گیوتینداری و خونریزی و ویرانگری و غارتگری را عبادت و رسالت الهی میدانند. به همین دلیل نیز حکومت فقاهتی به مفتضح ترین فرم ممکن فرو می پاشد. آنچه از آوار سیستم مخوف الهی بر جا میماند، میتواند آموزشگاه و دانشگاهی بسیار آموزنده باشد برای تک تک انسانهایی که بخواهند کرامت و شرافت شاهنشاهی و خدایی خود را بر شالوده مغز اندیشنده و هنر پرسشگری و جویندگی به تن خویش و در همبستگی با جویندگان دیگر آغاز کنند و آینده زندگی فردی و اجتماعی خود را و سرنوشت ایران را در گستره باهمآزمایی رقم بزنند. 

1_بیدادگرانِ دادخواه
بذر بیدادگری در زمین مناسبات خانوادگی نشات میزند و بال و پر میگیرد و در معاشرت و اُفت و خیزهای خویشاوندی و فامیلی گسترده و اجرا میشود. وقتی که من از سنجش خطاهای خواهر و برادر و پدر و مادرم چشم میپوشم و تنها به تذکّری شفاهی اکتفا میکنم و به دلیل وابستگیهای عاطفی و خانوادگی،  خواه از روی حساب و کتابهای خاصّی باشد، خواه حسب مصلحت بینیهای بی اصل و پایه، در هر صورت، وظیفه و تکلیف خودم بدانم که خطاها را نه تنها سنجشگری نکنم؛ بلکه تمام تلاشم را بر پنهان و کتمان کردن آنها بگذارم و در بدترین حالت رسوا شدنشان به توجیه و تفسیر و دلیل تراشیهای صنّار سی شاهی همّت کنم؛ خود به خود پیداست که عواقب رفتارها و سکوت کردنهای من، ملاط لازم را برای شکل گرفتن جامعه ای درب و داغان را مهیّا کرده اند؛ یعنی مناسباتی که زمینه ریشه دواندن و استمرار و استحکام مناسبات دروغین و مملوّ از ریا کاریها و تظاهر کردنها و  بده بستانهای مافیایی را در وصلتهای خانوادگی و مناسبات اجتماعی افراد جامعه شالوده ریزی میکنند و گام به گام به قبضه کردن تمام شریانهای حیاتی قوم و خویشی و فرقه ای و نحله ای و عقیدتی و ایدئولوژیکی و حکومتی سمتگیری میکنند. بیدادی که در خانواده پا بگیرد، کم کم به دامنه خویشان و فک و فامیل نفوذ میکند و سپس در مناسبات بچّه محلّها و رفته رفته در مراودات مردم روستا و شهر و استان گسترده و تا دامنه های کشورداری در تمام ارگانهای ریز و دُرشت حکومتگران سرایت و اجرا میشود. وقتی که تاریخ ظهور و سقوط حکومتها را بررسی میکنیم، فقط مناسبات خانوادگی و قوم و خویشی را در عرصه های کشورداری از دوران ساسانیان تا همین عصر ولایت فقیه تمییز و تشخیص میدهیم. ریشه یابی چنین فاجعه ای را اگر در بیدادگریهای خانوادگی نجوییم که فک و فامیل را در جنایتهای خانوادگی و قوم و خویشی، علیه اکثریت مردم اجتماع، مُتّحد و متّفق و منسجم کرده اند، پس در چه چیز دیگری میتوان ردیابی کرد؟. قرنهاست که مناسیات حکومتگران و مردم ایران در جامعیّت وجودی در گرداب فاجعه بار «بیدادگریهای خانوادگی و قوم و خویشی» غوطه ور است و هر خانواده ای نیز در بیدادگریهایش، ادّعای تمام و کمال «دادخواهی» دارد و هیچکس نیز برای «بیدادی» که بر مناسبات انسانی، حاکم و مُجری است، مسئول نیست.  

در تاریخ غم انگیز و مُعمّایی و مملوّ از پیچشهای هول افکن و ناشناخته و گم و گور شده ایران و مردمش نمیتوان تا امروز گوشه ای از مناسبات خانوادگی و خویشاوندی و محلّی و شهری و کشورداری را پیدا کرد که از نفوذ و سیطره بیدادگری، محفوظ مانده باشد. پاسخ به چرایی مسئله و مُعضل فلاکت بار، به دلیل آوردنهای رنگارنگ و صُغرا - کبرا چیدنهای پُر آب و تاب هیچ نیازی ندارد؛ زیرا آنانی که قرنهاست در هر کوی و برزنی بر طبل و دُهل دادخواهی با تمام عربده های گوشخراش و کف بر لب آوردنها کوبیده اند برای به کرسی نشاندن و اخذ ادّعاهایشان به اجرای هر جنایت و تبهکاری و حقّ کشی و ستمگری و غارتگری و کُشتار و قتل عام و شکنجه و رذالت و دژخیم صفتی؛ آنهم به نام ایران و مردمش؛ ولی علیه ایران و مردمش متوسّل شده اند و هیچگاه و هرگز، خردلی «دادگزار نه در حقّ خویشتن و خانواده هایشان بوده اند نه در حقّ همنوعان و هموطنان خود و هنوزم نیستند».

سرزمینی که آحّاد مردمش، تخمه بیدادگری را در خانواده و مناسبات خانوادگی بپرورانند، در مناسبات اجتماعی و کشورداری فقط میتوانند خرمن تبهکاریها و رذالتها و جنایتها و تجاوزها و خونریزیها و شکنجه ها و آزارها و تبعیضها و حقّ کشیها و قمّه کشیهای فتنه انگیز را درو کنند و پشته پشته بر دوش خود حمل کنند. بیدادگری به هر شکلی و چهره ای که پدیدار شود، اگر بلافاصله سنجشگری و دادگزاری بی محابا نشود، بی برو برگرد، زمینه و سنگپایه بیداد حکومتگران و مناسبات بیدادگرانه را استحکام خواهد داد.

جامعه ایرانی به خانه تکانی گسترده فرهنگی در تمام عرصه های خانوادگی و اجتماعی و کشوری محتاج و ملزوم است؛ زیرا بدون سنجشگری ذهنیّتی که مُسبّب و پردازنده گفتار و رفتار و موضعگیری آحادّ انسانهاست با تغییر صدها حکومت و سیستم نیز نمیتوان به آفرینش «باهمستانی» کامیاب شد که پرورش و ارجگزاری و نگاهبانی از «کرامت و شرافت و عزّت و منش شاهنشاهی و گوهر خدایی» تک تک انسانها را  تضمین و تامین کند. جامعه ایرانی از قرنهای قرن پیش تا امروز، اجتماع «بیدادگران دادخواه» بوده است. به همین دلیل نیز اکثریّت حکومتگرانش تا امروز مُجری بی همتای «بیدادگری» بوده اند و مدام از «دادخواهیهای» خود فقط «روضة الشهداء و مصائب الدّهر و روضة المذنبین و امثالهم»  بر هر منبری و مسندی و کرسی رجزها خوانده اند و همچنان تُرّهات و نوحه ها میخوانند.

2_پژوهشگران مشق نویس
بسیاری از دست آوردهای ارزشمند تفکّر و فلسفیدن از پیامدهای «خطاها و کژ فهمیها» هستند.  وحشت دلهره آور از اینکه در اجرای تصمیمی و گفتن و تحریر دیدگاهی مبادا «خطا کنیم»، باعث میشود که شناخت مُتّقن و استدلالی در پروسه دگرگونی و دیگرسانی و نو به نو شدن در تمام عرصه های بشری به حالت انجماد و پوسیدگی و ایستایی درغلتند. تحقیق در زمینه تاریخ را نباید فقط به رفتارهای نیروهای درگیر در وقایع و کشمکشهای آنها محدود و مقیّد کرد و سپس در صدد توضیح و تشریح و موضعگیریهای تاییدی یا تکذیبی و توجیهی آنها نسبت به ادّعاهایشان برآمد یا دلایل رویدادها را به فاکتورهایی منوط دانست که تک بُعدی بودن آنها محرّز است و سطحی و ثانوی و معلولی.

سر نخ اصیل هنر پژوهشگری در زمینه وقایع تاریخی را؛ بویژه «دورانهای تاریخساز» را باید در فُرمهای ویژه ای جستجو کرد که معنا دهنده و مغز دار و مایه آفرین هستند و بر شالوده آنها، تمامی دورانهای تاریخساز، برجسته و موثّر و ماندگار میشوند. بدون شناخت عمیق کسب کردن در باره ریشه های دلبستگی و گرایشهای آگاهمند و همچنین ذهنیّت انسانهای دوران آفرین که تار و پود و شیرازه و ملاط دوران تاریخی را پی میریزند، نمیتوان زبان رفتاری و گفتاری و فکری و هنرمندی و ابتکارها و دلاوریها و فداکاریهای مشارکین در رویدادهای دوران تاریخی را فهمید و از چند و چونشان سر در آورد. ایده آلها معمولا فراسوی واقعیّتها هستند و فقط رنگ و چهره تحوّلات را آرایش میدهند.

مناسبات اجتماعی، گستره ای متنوّع و کثیرالاضلاع از گرایشهاست که نقش برخی از آنها در پیشزمینه رویدادها موثّرند و برخی از آنها در پسزمینه رویدادها. در رَوَند دورانهای تاریخی به دشواری میتوان تاثیرات تعیین کننده  و شاهکلیدی تمایلات زیباشناسیک و پاکدامنی و رادمنشی و دلیری همآوردان را به چشم دید و تمییز و تشخیص داد. در حالیکه فروزه های نامرئی و گاه رنگ باخته و در نظر اول، بی ارج، ریشه ای ترین و ژرفا روترین و تاثیر گذارترین نیروهایی هستند که خمیرمایه دگرگشتهای پایه ای را در شریانهای فرهنگ و تمدّن مُتعیّن میکنند. چنانچه تاثیرات فروزه ها، پُر انرژی و نیرو زاینده و بسیار افزوده شوند؛ آنگاه متعاقبش سقوط حکومتهای ناحقّ و اضمحلال مناسبات پوسیده و رایج اجتماعی اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ زیرا ایده آلها و بینشها و جهانها نگریهای نو و زندگی بخش و شاداب بر پرده افق آرمانها و آرزوها و خواستها و نیازهای آدمیان پدیدار میشوند و نیروگاه تحوّلات اجتماعی و کشوری را موجب میشوند و رقم میزنند و خواه ناخواه،  رفتارها و منش انسانها را نسبت به یکدیگر دگردیسه میکنند.

پژوهشگری که نتواند در پروسه تحقیقاتش در خصوص دورانهای تاریخی به سوی کشف و شناخت شاهکلید دگرگشتها، راهی پیدا کند تا بتواند علل ریشه ای و نامرئی گلاویزی نیروهای مختلف اجتماعی را با زمامداران و ارگانهای وابسته به آنها در زبانی شفّاف و صریح و مستدل و منطقی عبارتبندی کند، بی گمان، تمام آنچه را که بر زبان و قلم براند، مشق نویسی محض خواهد بود که نه دریچه ای را به سوی شناخت مسائل و مُعضلات اجتماعی و کشوری میگشاید، نه ارزنی بر دانش تاریخپژوهی می افزاید. تا امروز هیچ پژوهشگری نتوانسته است چگونگی زایش و گسترش و نفوذ و دوام تاریخ تحوّلات «دورانهای تاریخی و سرنوشت ساز ایران و مردمش» را جستجو و تحریر و منتشر کند. تاریخ ایران، همچنان مُعمّایی است و راز آلود.

3_دروغهای دلآویز
آسیب رسان ترین  و فریبنده ترین و تحمیق کننده ترین دانسته ها، روخوانیها و شنیده های جسته – گریخته و پراکنده و نصف و نیمه ای هستند که در ذهنیّت و مغز  کثیری از انسانها تلنبار شده اند. دانسته های انباری، دانش و آگاهی مستدل و متّقن و منطقی و پژوهیده و سنجیده نیستند. تلاش برای کسب شناخت مُتّقن که از پیامدهای لغزیدن پای ما بر سطح مسائل ریشه میگیرد و ناگهان در پروسه زمان و در روند تاریخ و مناسبات اجتماعی و کشوری در عمق مسئله فرو می افتیم، زمانی به شناخت مستدل واگردانده میشود که هر انسان پژوهنده ای، هنر غوّاصی کردن در اعماق  تاریک مسائل را از بهر شناخت و دانش مستدل به تن خویش بیاموزد و به کار ببندد.  دانسته هایی که انسان را به سطحیّات مشغول کنند بر انبار شدگی مغز و روح آدمی، مدام می افزایند به جای آنکه چابکی جست و جو و فراکاوی را در مغز آدمی فعّال و کارساز کنند. تلقین و تحمیل به خود در اینکه دانسته های آدمی، همان دانشهای مُتّقن آدمی هستند، دروغهایی دلاویز هستند که بیشینه شمار انسانها را تا امروز فریب داده اند و آنها را از کاوشگری در اعماق تاریک مُعضلات و مسائل اجتماعی و میهنی از بهر کسب شناخت مُتّقن غافل کرده اند. من میپرسم چرا کثیری از تحصیل کردگان ایرانی، اقیانوسهایی وسیع شده اند با عمقی به اندازه یک وجب؟.  

4_ در مکتبِ مومنانِ ریاکار و مُتظاهر
اگر هر شیئی و ابزاری را بتوان از انسانها گرفت؛ طوری که دست خالی و برهنه برهنه شوند، دو چیز را هرگز نمیتوان همچون «زمان و مکان در نیروی تصوّر» از وجود انسانها زدود:1- غرائز 2- سوائق. هر انسانی، پس از زاییده شدن در جهان، غرائز طبیعی و ذاتی را به وجودش آمیخته دارد. امّا سوائق بشری در پروسه رشد و بالیدن و بالغ و میانسال و کهنسال شدن و سپس مُردن، شکل میگیرند و پا به پای آدمی می آیند و در گفتارها و دامنه رفتارهای آدمی، نقشهای به غایت متفاوتی را در موقعیّتهای مختلف ایفا میکنند و سمت و سو میدهند. بُنمایه تفکّر سنجشگر و فلسفیدن بشری به گرداگرد شناخت و کنترل و ترضیه غرایز و سوائق آدمی در طول فراز و نشیب تاریخ هستی اش بر کره زمین تا کنون رقم خورده است.

در جوامعی که اخلاق رایج و ناسنجیده به ابزار حکومتگران تبدیل شود و زمامداران و ارگانهای حکومتی در نقش معلّم و قاضی القضات اخلاق، ظهور کنند و فعّال مایشاء شوند و غرایز آدمی را حسب اعتقادات بی مغز و مایه و اصول و فروع مذهبی و دینی و ایدئولوژیکی بنکوهند و آنها را مدام در تمام وسایل ارتباط جمعی و متون تدریسی و گفتارهای شفاهی، شبانه روز مذموم و تا حدّ گناه نابخشودنی و مُستحق مُجازاتهای دنیوی و حتّا مکافات اُخروی تحقیر و محکوم کنند، احّاد جامعه را خواسته و ناخواسته مجبور میکنند که از راههای شناخته و ناشناخته در صدد ترضیه غرایز و سوائق خود برآیند. هر چقدر بر مذموم بودن غرایز آدمی تاکید شود، به همان میزان بر پیچیدگی و تُند و تیزی گفتارها و رفتارهای تظاهری و ریاکاریها و نقش بازی کردنهای آدمی افزوده تر میشود به حدّی که انسان نمیتواند واقعا مابین آنچه به ذات خودش هست با آنچه در انظار دیگران نمایش میدهد، تفاوتی ببیند.  

غرایزی که بدون هیچ دلیل منطقی و انسانی، نکوهیده و سرکوب شوند، به ناچار، تمام سوائق و استعدادها و هنر آدمی را در بند و اسارت خود خواهند گرفت تا به هر طریقی که شده است از جایی سر باز کنند و ترضیه شوند و سپس روح و روان آدمی را در آرامش و رضایت خاطر بگذارند. سوائقی که در خدمت ترضیه غرایز در آیند و غرایزی که سوائق آدمی را به ابزار تبدیل کنند از انسان، موجودی بار می آورند که در هر چیزی، امکانی برای ترضیه شدن میبیند. از خدا و دین و مذهب و عبادت و پُست و مقام و ریاست و غیره و ذالک گرفته تا انواع و اقسام آداب و رسوم کهنه و نو و امکانهای مدرن اکتشافی و اختراعی. 

از زمان سیطره حکومت فقاهتی بر شریانهای اجتماعی و سرنوشت مردم ایران در هر گوشه و کناری که تصوّر پذیر باشد، غرایز طبیعی و ذاتی آدمی با شدیدترین فرمهای ممکن، سرکوب و نکوهیده و مذموم و خوار شده اند؛ طوری که ترضیه غرائز از اجتماع آدمیان، جهنّمی خانمانسوز را برپا کرده است که فقط میتوان سیمای کریه و چندش آور و متعفّن ریا کاری و تظاهر و دروغ را در هر گوشه ای به عیان دید از دامنه مومنان گندیده مغز گرفته تا گستره ساده ترین و تحصیل کرده ترین انسانها. فاجعه مناسبات اجتماعی مردم ایران در دایره ای از مکرّرات ریا کاری و تظاهر کردنها درغلتیده است که درمان آن به این سادگیها ممکن نیست؛ زیرا رفتارها و گفتارهای ریایی و تظاهری، حسب اعتقادات مذهبی و اصول شیعه گری متعفّن از طرف حکومتگران و ارگانهای وابسته به آنها با رفتارها و گفتارهای ریایی و تظاهری از سوی مردم، حسب الزامات ناگزیر و مجبوریّتهای استبدادی، مناسبات اجتماع مردم ایران را به دامنه ای از کنشها و واکنشهای تخریبگر روح و روان انسانها تبدیل کرده است.  اگر بتوان به این امید دلخوش بود که شاید همین فردا، حکومتگران از سیطره ناحقّ خود، خلع ید و عزل خواهند شد، دست کم، یک قرن تمام طول خواهد کشید تا مردم ایران و مناسبات اجتماعی به حالت طبیعی بازگردند؛ آنهم به شرطی که شبانه روز در کاربست راههای مداوا و ترمیم و بهبود روح و روان انسانها همّت بی دریغ کرده شود.

جوامعی که اسیر و محکوم اعتقادات مذهبی و دینی؛ بویِژه شیعه گری مخرّب  و ایدئولوژیهای بدتر از مذاهب شده باشند، انسان را در کوتاه ترین فرصت ممکن، از کرامت و شرافت و عزّت و آبرو و حیثیّت و فردیّت و شخصیّت و مقام شاهنشاهی و گوهر خدایی اش خالی و او را به قعر حیوانیّت ددّخویانه زنجیر و میخکوب میکنند. حکومت ولایت فقیه، حکومت دژخیمان الهی و الاهیات ددّخویانه است که رسالتش تبدیل هر چیزی به حیوانیّت محض است از انسان گرفته تا دیگر جانداران.

5_ نکبتهای پیرامونی
(...... ما معتقدیم: پیامبر اسلام (ص)، خاتم انبیاء و آخرین رسولان الهی است و شریعت او برای همه مردم دنیاست و تا پایان جهان باقی است؛ یعنی جامعیّت معارف و احکام و تعلیمات اسلام [= خرافات و جعلیّات و اراجیف و روضه جات و خزعبلات]، چنان است که به تمام نیازمندیهای انسان در جهات معنوی و مادّی تا پایان جهان، پاسخ مثبت میدهد [= سرکوب و اعدام و ترور و شکنجه و آزار و تعرّض جنسی و تجاوز و غارت و  بیدادگری و هرزگی و تبهکاری و اعتیاد و فحشا و بی خانمانی و گرسنگی و امثالهم] و هر کس ادّعای نبوّت و رسالت تازه ای کند [= قائم به ذات و مستقل اندیش باشد]، باطل و بی اساس است [= اعدام میشود یا به قتل میرسد].)

[کتاب: اعتقاد ما – تالیف: ناصر مکارم شیرازی – انتشارات نسل جوان – قم -  1383، ص 30]

صرف نظر از اینکه ماهیّت اسلامیّت، اظهر من الشّمس است و متولّیان تاق و جفت آن در طول چهار دهه گذشته، چنان ماهیّتی را با توفیقات الهی و امدادهای غیبی از طرف بلاد کفر به نام پاسخهای مثبت به مسائل و مُعضلات مردم ایران (شاهدش زلزله ژرفمایه مهسا) در هر کوی و برزنی تا همین امروز اثبات کرده اند و به محک زده اند، شایان تاکید است که اگر انسان به نیروی فهم و شعور و درایت و تفکّر و خرد و تجربه فردی و دانشهای بشری یقین داشته باشد و در حقیقت برای استقلال اندیشیدن، اعتباری قائل شود، آنگاه به چه دلیلی، مُتشرّعین به منابع شناخت که زاییده نیروها و استعدادها و تواناییهای فردی است، تکیه نمیکنند؛ بلکه به چیزهایی استناد میکنند که «سنّت نصّی و روایتی و حدیثی» محسوب میشوند و نه تنها بی اعتباری آنها مکرّر اندر مکرّر تا کنون هزاران مرتبه اثبات شده اند؛ بلکه ناکار آمدی و بی و بو و خاصیّتی آنها از جوانب مختلف به محک زده شده اند؟ چرا در بطن تاریخی که سنّت گرایان مُتشرّع و کراوات بسته به آن استناد میکنند و مدام در تکرارش بر هر منبری، ید طولایی دارند، هیچگونه خطاها و کژفهمیها و بلاهتهای نظری را کشف و سنجشگری نمیکنند تا بهتر و صریح تر به کشف و شناخت حقیقت کامیاب شوند؟. آیا  نسیم تفکّر سنجشگر که از دوران «سقراط [469 – 399 ق. م.]» تا امروز به بیداری انسانها از خواب آلودگیهای خانمانسوز بلاهت و جهل سنگسانشده مددکار بوده است، از مقابل خانه و کاشانه اعتقادات شما عبور نکرده است؟.

به چه دلیل برای هر سخنی که میگویید و تحریر میکنید به «آئوتوریته الاهان و انبیاء و ائمه» اقتدا میکنید؟. کسی که به آئوتوریته دیگران آویزان میشود، در حقیقت، فهم و شعور و دانش و خرد و تجربه خود را به دور می اندازد تا فقط به «حفظیّات و روایات و احادیث» گلاویز شود. بی گمان هر کسی مُحق  است که نسبت به آگاهیهای خودش  شکّ داشته باشد. امّا به چه دلیل نباید شکّ فردی را نسبت به «حفظیات و روایات و احادیث و نصوص دیگران» داشت؟. چرا؟. اگر به راستی خردلی فهم و شعور فردی داشته باشیم؟. چرا و به کدامین دلایل مُتّقن؟.      

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
یاشا

سالام
انسانهای بزرگ راهکارهای بزرگ به مردم نشان میدهند.
انسانهایی همچون جناب فرامرزحیدریان رابایدهمچون الماس وعزیزتر ازآن حفاظت کرد.
دراین سایت جناب درویش پور وحیدریان عزیزان قابل احترام وستودنی ونیازجامعه ماهستند.
ماهمگی تلاش کنیم ،لاقل ازعلم این دو استفاده برای زندگی خودکنیم.
واقعن وقتی میخواهم برای این دوبزرگوارچیزی بنویسم.نمیتوانم کلمات قابل بیان که شایسته اینهاست پیداکنم.

د., 31.07.2023 - 00:03 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.