رفتن به محتوای اصلی

خیابان تنگی می کند.
18.02.2024 - 05:55

خیابان تنگی می کند.
دوست سالیان جوانی من است. دوست سال های پرشوری که می خواستیم گردش فلک را بی آنکه بشناسیم ! بنام کینه مقدس بشکافیم وطرحی نو در اندازیم . شکافتن فلکی که بر مدار عشق می گردد و ستایش حیات .
طرحی نو که هرگز نمی دانستیم چیست! شوری که مانع از دیدن واقعیت می گردید و ونهایت بتمامی در خدمت به انقلابی در آمد  که فلک را طرحی دیگر انداخت! طرحی که اورا سال ها قفل بند زندان کرد و من را قفل بند مهاجرتی تلخ و ملتی را نشانده در حضیضی که هر گز تصورش رانمی کردیم .   
 سال ها بعد زمانی که ازاعدام های دسته جمعی جان بسلامت برد. نخستین بارکه عکسش را دیدم دیگر نشانی از آن شادابی جوانی نبود.چهره ای درهم ریخته با موهائی که بسیار زود تن به برف زمستانی سپرده بودند.اما نخستین کلامی که در تلفن گفت  روح تسخیر ناپذیرش را شناختم خود او بود.
 "رنج زندان من در برابر رنج مادران فرزند از کف داده، پدران قامت به درد خم کرده بسیار ناچیز است! در برابر بچه هائی که به اشاره انگشتی در چپ وراست دهلیزهای اوین ایستادند! چپ وراستی که یکی به سلولت برمی گردانید ودیگری به طناب های آماده دار.تلخی آن    لحظات همیشه با من است.
 رابطه سالیان بازاز طریق تلفن برقرار شد. رابطه ای که برای من حکم آبی گوارا بر لبی تشنه داشت . تمام این سال ها او برای من آئینه تمام نمای  مقاومت و پایداری سرزمینی است که حتی شنیدن نامش قلم را به آتش می کشد وبر زبان آوردن نامش بدون لرزش دل ودهان ممکن نیست.
سرزمینی که نخستین بار باپاهای کودکی رفتن در خاکی که از آن من وپدران من بود را تجربه کردم .خاکی که چون هرکول از آن نیرو می گرفتم وقدرت می یافتم. حسی از اعتماد بنفس! مانند صاحب خانه ای که در حیاط خانه اش می گردد،حسی که هرگز در غربت احساس نکردم.حسی ازعشق،سرشاری،توانستن.حسی تاریخی عجین شده با نام ها ورشادت ها ،رنج ها،ندانم کاری ها ، شکست ها وپیروزی ها!
دیشب باز زنگ زد چهره ای افسره وصدائی سخت غمگین داشت.بی مقدمه پرسید "آیا گریه قصاب را دیده ای؟"
 تعجب کردم!"نه ندیده ام" خنده تلخی کرد "من امروز قصاب محله مان را دیدم که پشت پیشخوانش اشگ می ریخت!"می پرسم :"همان ایوب قصاب سر کوچه مان "می گوید "بله خیلی پیر شده من هرگز گریه اورا ندیده بودم .اشگ در چشمش حلقه زده بود. می گفت :"امروز وقتی مشتری ها را راه می انداختم متوجه زنی رو گرفته وپیچیده در چادر شدم که مرتب از مقابل دکان عبور می کند،  بداخل می نگرد و می گذرد.  
وقتی همه مشتری ها رفتند به آهستگی و با نوعی خجالت وارد مغازه شد .زن نسبتا جوانی بود. شناختم شوهرش را چند ماهی است بخاطر اعتیاد وکاری که نمی دانم چیست زندانی کرده اند. او مانده با دو بچه خردسال. با گریه گفت :"آقا ایوب می شود این گوشت را از من بخرید ؟" از زیر چادرش تکه گوشتی پیچیده در کاغذ را بیرون آوردبر پیشخوان نهاد. گوئی برقم گرفته باشد بی اختیار پرسیدم چرا؟ گفت:" گوشت نذری است امروز در خانه آوردند خواهش می کنم بردارید پولش را بمن بدهید! تا برای بچه ها نان بخرم ." 
هرگز در تمامی این سال ها چنین مستاصل نشده بودم. نمی دانستم چه باید بکنم.گفتم گوشتتان را بردارید پول نان چقدر می شود ؟دستش را دراز کرد گوشت رابرداشت وگفت:" من برای گدائی نیامدم از شما خواستم این گوشت را بخرید! " قصد برگشتن کرد! گفتم بدهیدش داد و گفت بکشیدش ! چهار صد گرم بود. حساب کردم و پول را بدستش دادم .گفتم فردا چه می کنید؟ نگاه تلخی کرد وگفت "این پول نان یک هفته می شود تا آنوقت هم خدا کریم است .خدا عوضتان بدهد."برگشت به آرامی از در خارج شد. همان زنی که پیش پای تو بیرون رفت."
من بیرون آمدن آن زن را ندیدم! بیچاره گان هرگز دیده نمی شوند.
 می پرسد"احمد آقا آیا هرگز چنین روزی را تصور میکردی؟" چیزی نمی گویم !درد مند تر از آنم که سخنی بر زبان بیاورم. هنوز گوشت نذری بر کفه ترازوست!  نمی توانم نگاه کنم گوئی دو کودک بر ترازو نشسته اند.دردی در قلم می پیچد . گوشتی نمیخرم.  بیرون می آیم .
 خیابان تنگی می کند .خیابانی طولانی، چون دهلیز های زندان  اوین  و ملتی نشسته در انتظارحکم قاضیان که جز حکم مرگ! حکم دیگری نمی دهند .ابوالفضل محققی

 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

زندانی دهه 60

عنوان مقاله
بخشی از تاریخ و به یاد "چپهای منجمد"

اگر به حرف هایتان و به چپ غیر منجمد سیال  ایمان دارید چرا سانسور میکنید؟!
 "چپهای" خط امامی: اکثریت - توده ای-۱۶ آذری از یادآوری و گوشزد کردن  سالهای ۶۷-۵۸  می رنجند.
"چپهای" نادم حامی رضا پهلوی در پل منجم و قراملک و کوچه پس کوچه های تبریز و نظام آباد تهران سیر میکنند. چپهای  پیگیر و رادیکال  ۵۷ ی  را لعنت میکنند و آنان را "چپ منجمد" !!؟؟ مینامند.   
به قول نسل جوان که در خیابانها فریاد میزنند : قسم به خون یاران ایستاده ایم تا پایان 

د., 19.02.2024 - 00:31 پیوند ثابت
زندانی دهه 60 …

کریم جاویدی (اهل زنجان ) دانشجوی پزشکی دانشگاه تبریز در مرداد ۶۰ تیرباران شد.
او یکی از ۵۱ (پنجاه و یک نفر) و فقط یکی از ۷ دانشجوی رشته پزشکی  از هواداران سازمان پیکار در زندان تبریز بود که عمدتا در سال ۶۰ و سپس تعدادی نیز در سالهای ۶۲-۶۱ توسط موسوی تبریزی آخوند اصلاح طلب و شرکایش محاکمه و تیرباران شدند. همانهایی که آنان را "تربچه های پوک" و "چپ امریکایی" مینامیدند!؟ 
پهلوی پرستان از یادآوری کودتای ۲۸ مرداد متنفرند. میگویند قیام ملی بود نه کودتا! 
آنان از قیام و انقلاب ۵۷ هم متنفرند. میگویند قیام و انقلاب نبود فتنه و شورش بود.
"چپهای......................... از یادآوری و گوشزد کردن  سالهای ۶۷-۵۸  می رنجند.
"چپهای" ............حامی رضا پهلوی در پل منجم و قراملک و کوچه پس کوچه های تبریز و نظام آباد تهران سیر میکنند. چپهای  پیگیر و رادیکال  ۵۷ ی  را لعنت میکنند و آنان را "چپ منجمد" !!؟؟ مینامند.  
چپ غیرمنجمد و سیال هم هر روز به رنگی در می آید از هورا کشی برای عمامه خمینی و منبرنشینی "روحانیت مبارز" تا  سینه زنی برای تاج و تخت سلطنت.
شاهان در مهد سلطنت(انگلیس) ...امتحان پس داده اند .نه؟ از کارگران و زحمتکشان هندی و ایرلندی و آفریقای جنوبی و ایرانی ..... بپرس. اگراحمد آقا  چپ و راست دهلیزهای اوین را شناساند. ما هنوز به  آرمانهای دوستان بندهای انفرادی (مجردی) و  بند سه  گانه زندان مرکزی تبریز که با شعار زنده باد آزادی و زنده باد سوسیالیسم  به میدانهای تیر برده شدند و زیر هشتی توسط دوستان و رفقا بدرقه شدند وفاداریم. تا ظلم و فقر و استبداد و تبعیض و طبقات وجود دارند سوسیالیسم هم وجود دارد.ما چه باشیم یا نباشیم! 
حالا بخوانید و بنویسید: "چپ منجمد"!؟ و برای "اتحاد" دلسوزی کنید .

ی., 18.02.2024 - 21:54 پیوند ثابت
نظرات رسیده

 ابوالفضل محققی:

سینا جان با تمام وجودم این همه رنج رفته بر مردم را هر چنذ که دوررم حس می کنم .چه رفت وچه می رود بر ما جریان های نا بخرد انقلابی و ملتی که دیو را فرشته انگاشتند و فکر می کردند انقلاب در های بهشت را بر روی آنان خواهد گشود.جنایتکاری بنام خمینی و ولایت فقیه درهای جهنمی را گشودند که نیم قرن است می سوزاند وخاکستر می کند..دردا که هنوز ققنوسی از این خاکسر بر نمی خیزد وهنوز فکر خشگ ومنجمد شده جریان های سیاسی حاضر به قبول اشتباهات خود نیستند .هنوز بر مرده شاه چوب می زنند. وبا عملکرد تفرقه افکنانه خود بر تشتت وپراکندگی و نا امیدی در میان مردم دامن می زنند.

ی., 18.02.2024 - 07:34 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Sina Maniee

دردناک تر دیروز پیرزنی فرتوت را در جلو فروشگاهی دیدم با عصا و عینک و بسیار ناتوان و فرتوت ... دو سه عدد لیف حمام که با کاموا بافته بود در دست داشت.و به معنای واقعی التماس می کرد کسی بخرد ... با تمام وجود اتش گرفتم و هنوز نتوانستم به حال عادی برگردم‌ ...شرم بر ما که اگر بی تفاوت بگذریم

ی., 18.02.2024 - 07:33 پیوند ثابت
کیانوش توکلی

عنوان مقاله
قزوینی ترکی نیست .

از نویسنده  در باره تیتر مقاله سئوال  کردم ؛  محققی نوشت : "  تیتر  کاملا درست  خیابان تنگی می کند ؛ خیابان یعنی مردمی که درآن حرکت می کنند ؛ یعنی فشار می آورد مانند فشار قبر دیوار های اطاقم تنگ تر وتنگ تر می شوند دارم له می شوم"

خانه تنگی می کند . کوچه تنگی می کند خیابان تنگی می کند !سینه تنگی می کند وقتی تو نیستی . زمانی که سینه مالامال درد می شود دشت ،صحرا ،جاده وخیابان تنگی می کنند. این قزوینی ترکی نیست .

ی., 18.02.2024 - 07:26 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.