رفتن به محتوای اصلی

بهار در راه است!باز کن پنجره را!
28.02.2024 - 08:35

چند روزی از کم شدن نعره های تهدید گر زمستان نمی گذرد. لشگر سرما هنوز جان سختی می کند میخواهد راه نفس بربندد.اما توانش به آخر رسیده است .سرما با آن قندیل های نیزه گون خود عقب می نشیند.ناگزیر از تسلیم شدن است . رودجاری در اعماق ، پوسته یخ را می شکند.خیزابه های بهاری جاری می شوند.نرمی زمین زیر پایت را حس می کنی.ترک برداشتنش را که با نفس گرم برخاسته از اعماق در هم می پیچد وخبر از فرو ریختن کاخ های زمستانی میدهد. 
این نسیم است عبور کرده  ازدشتهای پر برف ، از لابلای درختان خفته در خواب که با شتاب تن به پنجره می ساید.باز کن پنجره را که راهی سخت وطولانی آمده ام با بشارت نوروز. با لشگر سرما  که می گفتند"بهاری در راه نخواهد بود ! تن به سرما بسپار در زمهریر آجین شده از یخ آرام بگیر! جنگیده ام !
من هرگز تن به اسارت سرما نسپردم .پنجه در پنجه لشگر سرما افکندم.سر سلطان شب دیجور زمستانی را بر سنگ کوبیدم.طاقت آوردم بر سرمای زمستان !چرا که رویای بهارم در سر  بود .
باز کن پنجره را .من را نفس بکش! در رگهای خشگ شده تنت جاری کن !بگذار قلبت را گرم کنم! در حفره های مغزت جاری شوم.زنگار بر گیرم روح شادی و حرکت در آن ها بنشانم !باز کن پنجره را!
پنجره را می گشایم .خود اوست پیک بهار!
میخندد خرمان پای در اطاقم می گذارد. "گوش کن! دل به طبیعت بسپار !به چرخه حیات ! چرا که هرگزعرصه رزم وبزم زندگی ازحریفان خالی نمانده ونخواهد ماند.
شب به پایان خواهد رسید! شب زنده داران نخستین خیر مقدم گویان بهار خواهند بود.غم از دل به ستان !به آغاز فصل گل ،به نغمه هزار دستان،به بشارت دهندگان بهار خوشامد گوی". 
کنار پنجره می نشیند ."گوش کن!سرت را بر روی سینه ام بگذار !در این خنکای صبحگاهی ،دراین سکوت سرشار از مگاشفه چه می شنوی؟ 
صدای کوبیدن مداوم صد هاجسم کوچک را بر دریچه های خاک باغچه می شنوم. 
گل نرگس است که در زیر خاک بیتابی می کندو سر برخاک می کوبد.او صدای وزش نسیم بهاری را می شنود تمام ذرات وجود خفته در درون دانه کوچکش در شوری مستانه به غوغا در آمده است .غوغای هستی ، غوغای زندگی .شور گشودن چشم بر زیبائی طبیعت ،دیدن هزاران رنگ که بهاربه همراه عنبربه عاریت گرفته از نافه آهوان در طبله خودبهمراه آورده است!
بی تابیش را حس می کنم . 
عطری آشنا ، عطری تاریخی !عطر بهار نارنج شمال ،آمیخته با عطر پونه های بر آمده بر کناره جویبارا ن که بشارت آزادی از اسارت خاک می دهند.عطری که پدرانمان سرمست آن بودند.عطر شکوفه های درختان سیب ، درختان  گیلاس صف کشیده  بر کناره زنجان رود  که در مشامم می پیچد سرمستم می کند.
 "دانه کوچک  که تمامی زمستان در میان سوز سرما ،برف وبوران ،سفتی خاک،یخ های حلقه بسته بدورپوسته نازک هسته کوچکت می لرزیدی ؟این همه سرما را چگونه تاب آوردی؟"  خنده ای می کند  :"همه رابه امید امروز طاقت آوردم چرا که باور داشتم روز موعود فرا خواهد رسید.
سحرگاهان
صد ها غنچه سفید بسان نخستن دندان های شیری کودکان که بر پستان سفت شده مادر مک می زنند، سفتیش را می گیرند.نرمش می سازند تا شیرابه بجوشد و در کامشان جاری شود سر از خاک بیرون می کنند.خنده زنان پیراهن مادر را پس می زنند با شیطنت یک کودک بر من  می نگرند.دندان ها مروارید گون در تشعشع نخستین اشعه های خورشید که کاهلانه بعد ماه ها  در پس حجاب ابر بر زمین می تابید . حال حجاب از سر بر گرفته است! می درخشند
بلبلی عاشق تطاول کشیده از غم هجران نعره زنان از بالای سرم می گذرد! تا بسرا پرده گل در آید .بر سرا پرده بهار که در همین نزدیکی خیمه بر افراشته است.  ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ع.ب تورک اوغلی

In reply to by حسن

عنوان مقاله
مثال خوب وناقصی زدید

سالام
مثال خوبی زدید,ولی ناقص ومیتوانستی از مرحوم جلال ال احمد واز مرحوم رضابراهنی نیز مثال بزنید,
چرااینهارا مثال نزدید,شاید دلیل دیگری برای خودداشتید!!!!!
این همزبان مامتاسفانه اگربخواهم مثال ساده وساده بزنم,راه احمدکسروی راانتخاب کرده است.
راه این عزیز,آلوده به توهماتی است ,که تغذیه فکری ومحوری غلطی را بخوردش داده اند و باآن تغذیه پرورش یافته است.
میتواند بازگشت خوبی داشته باشدو راه کج راهه را ول کند.
متاسفانه همچون خامنه ایی براه دیگری پا گذاشته است.
این آقا اگر راه خودرااصلاح نکند،نابودش میکند.
مرحوم براهنی به موقع راه خودرا اصلاح کرد,, دراینده نامش شناخته تر و آوازه اش زبان زدخواهدشد,
کسروی منفور ومنفورتر.
این همزبان ما هم ,اگر دیربجنبد,کسروی دوم خواهدشد.

چ., 28.02.2024 - 14:32 پیوند ثابت
حسن

عنوان مقاله
بهار درراه است

تاسف من از این است که استعداد های طبیعی جوانان ایرانی در هر دوره یا به هدر رفت ویا مورد سوء استفاده مرتجعین چپ و راست دینی قرار گرفت.
یکی از این قربانیان چپ همین آقای محققی است که اگر فریب سراب چپگرایان را نمی‌خورد، بدون شک امروز استاد ادبیات زبان پارسی و آذری ویا هر زبان دیگری در دانشگاه بود.
آیا آین استاد ادبیات مورد نظر ما توانایی و قدرت بسیج برای یک تحول اجتماعی سیاسی رادارد ، بدون شک آقای محقق خود بهتر میداند.
در نوشته پیشین ایشان، خواننده به این تصور می‌رسید که چرا ایشان عامل برگزاری یک جلسه
مشترک از جمع نا همگونها برای برون رفت از بختک سیاه اسلام نمیشود، هر چند عده ای ایشان را به این کارمهم تشویق کردند.
متاسفانه آقای محققی تنها فریب خورده چپ نیست، جا دارد از نامور و نامدار دیگری نام ببریم که عمری در سودای اهداف حزبی بود و عاقبت به راز تلخی دست یافت که دیگر اجل مهلتش نداد و در سرزمین بیگانه از جهان رفت.
سیاوش کسرایی و بسیارانی از اهل فضل وقلم قربانی دستگاه پلید توده ایسم شدند.
هرچند دستگاه مخوف توده او را حزبی معرفی می‌کند ولی کسرایی که تمام عمر نقابی در چشم داشت، شهر مسکو نقاب فریب را از چهره و روح او بر می‌دارد و پی می‌برد که:
چه فریبی خورده است.
شاهکار مهره سرخ نوشته کسرایی خود پرده از یک فریب تاریخی برمی‌دارد که او یک قربانی برای
قدرت بیگانه بود. کسرایی دیگر توده ای نیست بلکه از نظر من یک قهرمان ملی است که باید روزی دوباره در خاک وطن آرام گیرد.

چ., 28.02.2024 - 13:53 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.