رفتن به محتوای اصلی

آیا راه میانبری بدون منشورها و تناقضاتش، برای جمع شدن نیروهای دلسوز وجود دارد ؟
13.03.2024 - 13:51

آیا راه میانبری بدون منشورها و تناقضاتش، برای جمع شدن نیروهای دلسوز وجود دارد ؟

🔸 من این توانایی را در بخش عمده جمهوری خواهان که عملا گرفتار تعریف از خود هستند ، نمی بینم . آنها در اکثریت موثر یا الیت خود بین سیاهکل و ۵۷ آویزان هستند .

🔸 من این توانایی را در پادشاهی خواهان بدلایل بسیار نمی بینم . از جمله آنها در اکثریت خود فاقد علاقه به ایدئولوژی سیاسی اداره جامعه دمکراتیک هستند (معنی اش این نیست که دیگران بهترند ) .

🔸پادشاهی خواهان با توجه به اینکه نیروی نسبتا بیشتری هستند (وکالت چهار صد هزار نفر به شاهزاده با این تصور که بیشتر پادشاهی خواهان هستند ) ،اما حتی ده درصد آن در خارج کشور نتوانستند و یا نخواستند دور حزب مشروطه با اساسنامه لیبرال جمع شوند . قطعا دلایلی دیگری هم وجود دارد.

🔸به گمان من کنشگر آماتور, آنها به علت کمبود علاقه به یک ایدئولوژی سیاسی بستر ساز ، به آلترناتیو ها چنگ زدند ، ایرانگرایی ،ملی گرایی ، دی و آبان خواهی ..، کبیر گویی . اگر چه هر کدام در جایگاه خود در یک رابطه ای، می تواند مثبت هم باشد، اما دوری گزینی آنها از دیگر جمع ها و یا توقع شبیه سازی از دیگران جز پراکنده شدن و انفعال برای خودشان نتیجه دیگری ندارد .

🔸شاهزاده را من انتظار ندارم ، آنگونه که مسیح می تازد ، بیاد وسط میدان پاسخگویی . راستش توقع بیهوده مسیح به امر اتحاد با پادشاهی خواهان از کانال شاهزاده (چیزی که من شخصا دیگر باوری ندارم ) آسیب زا است . مسیح در پی پرسش های چالشی خبرنگار ایران اینترنشنال،  دوباره انتقاد جدی  از آقای پهلوی را  مطرح می کند  ، که موجب میشود او بیشتر مورد نفرت و ناسزای سلطنت طلبان قرار گیرد, اگرچه خود انتقاد مسیح صرفنظر از اهداف و شرایط، منطقی و دمو کراتیک است .

چیزی که مسیح نمی تواند و یا نمی خواهد ببیند

🔸مسیح هنوز به جمع شدن می چسبد و می گوید شروع بود ، خوب چه شروعی بود که شما به سلاخی سیاسی دست زدید و مفادی را گنجاندید که مردم و یا حداقل پشتوانه پادشاهی خواهان آنرا خط قرمز خود میداننستد.

طبعا مسئولئت اصلی پذیرش مفاد منشور به عهده همه امضاکنندگان بود. و این بار سنگین را آقای پهلوی قبول کرد ، متاسفانه او هنوز رسماً اعلام نکرد که علت اشتباهش چه بود و یا اصلا اشتباه بود یا نه ! او مفادی را پذیرفت اما نگفت چرا

🔸روشنایی در انتهای تونل :

به باور من  نیروی سوم, که بر بستر انقلابی زن زندگی آزادی جایگاه قوی دارد, و برجسته ترین نمایندگان میدانی آنها در زندانند ، تا رسیدن به جبهه مستقل خود باید راه خود را جدا طی کند ‌. پلاتفرم جنبش زنان  هنوز به جهات تشکیلاتی مثل زنجیره های جدا از هم هستند . اگر نیروهای باورمند به انقلاب زن زندگی آزادی بتوانند حول یک جبهه دمکراتیک جمع شوند, می‌تواننددر ادامه کارزار بخش وسیعی از جمهوری‌خواهان ، از چپ ، ملی و دیگر مستقلان را جذب کنند .‌اگر این آلترناتیو با محوریت و رهبریت زنان شکل بگیرد، بسیار باور ساز است . در صورت نیرومندی آلترناتیو سوم ، زمانی که به قدرت خویش متکی شود ، می تواند در ادامه اش به بهترین وجهی از شاهزاده به عنوان یکی از کانالهای معتبر سخنگویی خود در خارج کشور بهره گیرد.

آیا چنین خواهد شد ، یا خوشباوری امثال من است ؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

هوشنگ اسدی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

دیدگاه‌ها

فرامرز حیدریان

دروود بر آقای اسدی گرامی!

تامّلی مختصر در باره گمراهه ها!

اندیشیدن در باره تاریخ کرد و کار یکصد ساله کنشگران ایرانی  از دامنه ملّیها گرفته تا دامنه چپها و مذهبیها و لیبرالها و رجال مصدر اجرا در نظام پادشاهی عصر پهلویها و دیگرانی که به نحوی از انحاء در دامنه سیاست و کشورداری بوده اند، باید بتواند نسل امروز را در محاسبه های اقداماتی خودشان خیلی بیدار و هوشیار کند. اگر برخی استثناها را از دامنه «کنشگران به معنای وسیع آن در دوران پهلوی اول و دوم» به کناری نهیم، میتوان نتیجه گرفت که دامنه کشور داری در ایران از یکصد سال پیش تا کنون، مدام بر مدار «حسادت و گریز و نفرت از همدیگر» پی ریزی شده است؛ به جای آنکه بر مدار «تمایل و همگرایی و مکالمات منطقی و مسئولیّتهای خطیر کشورداری و اهمیّت دادن به مردم» بچرخد و بخواهد که شکل معقول به خودش بگیرد. در باره این ناکامیابی میتوان دلایل عدیده ای را حسب میزان تاثیر و اهمیّت فاکتورها برشمارید و ردیف کرد. ولی من به شخصه تا امروز متوجّه شده ام که اکثر مدّعیان «عرصه سیاست»، اصلا اینکاره نیستند؛ بلکه آدمهایی احساساتی و شاعرمسلک و رمانتیکند با تارنوازی یا گیتارنوازی در زیر پنجره معشوقه خیالی به همراه  رفتارهای تارتوف بازی!. نمونه بارز آنها که به شدّت از آن نیز به نام «قدّیس و مظلوم روزگار»، دفاعهای سرسختانه نیز میشود، زنده یاد «محمّد مصدّق» است. وی از تنها چیزی که هیچ سر رشته ای نداشت، همان «فلسفه و دانش سیاست و هنر سیاستمداری» بود. حتّا از رشته تحصیلی خودش که «حقوق» بود نیز چیزی نیاموخته بود.

وی «سیاست» را با حجره نشینی و زیر لحاف کرسی رفتن و گریه زاری کردن از سر استیصال و ناکارآمدی، عوضی گرفته بود و دقیقا همین فقدان آگاهی از فلسفه و دانش سیاسی بود که سرمشقی اعلا برای «خمینی» شد؛ زیرا «خمینی برغم بلاهت ذاتی اش» در این زمینه درس خوبی از «مصدّق» آموخت و آنهم اینکه با «هوچیگری و کوخ نشینی و غرّه بودن به خودمحوری» میتوان مثلا ادای سیاستمدارها و رجال استخواندار را درآورد و حاکم بر جامعه شد.
دامنه سیاست ابعاد مختلفی دارد که کلیدی ترین بُعدهای آن، همواره در تاریکی هستند و فقط ابعادی پدیدارند که در میدان کشمکشها درگیرند. دُرِست عین «جنگها» که افسران و طراحان نقشه های تهاجمی و دفاعی در دفترهایی مخصوص خودشان به مشاوره میپردازند و تصمیمی را اتّخاذ میکنند و سپس به اجرایش میکوشند. در دامنه سیاست نیز دقیقا به همین گونه است. اینکه فرض کنیم شرایطی به وجود آید که کنشگرانی بتوانند واقعا در میدانهای اجرایی، روشهای موفقیّت آمیزی داشته باشند، همش برمیگردد به استعداد و هنر و دانش و هوشیاری و بیداری و قدرت نفوذ رفتار و کلام و کنشها و واکنشهای شخص کنشگر که میتواند در نوع برنامه ها و نقشه های اجرایی، حتّا موثر نیز واقع شود؛ ولو طرّاح و ایده پرداز آنها نباشد و دیگرانی باشند که به حیث مشاور و ایده پرداز و نابغه فکری محسوب میشوند و در هیچ میدانی نیز حضور ندارند.
جامعه کنشگری ایران هنوز به آن مرحله نرسیده است که بتوانند «حدّاقلها» را اصل اقدام مشترک در نظر بگیرند و تلاش برای جبران حدّاکثر نقصانها را در همکاری با یکدیگر واقعیّت پذیر کنند. مسئله غم انگیز این است که هیچکس نمیخواهد بپذیرد، من ، نقصانی دارم که بخواهم به جبران آن کوشش کنم. هر گرایشی خودش را «جمیع کمالات» میداند، چه در تئوری، چه در پراکتیک. به همین دلیل از گردآمد «جمیع کمالات»، هیچ راهی گشوده نخواهد شد؛ چه برسد به راه سومی!. هر کمالی، خودش را تمامیّت خصایل میداند که هیچ نقصانی در آن، راه ندارد و کمبودی نیز در وجودش نمیبیند.
»گاندی» گفته است که «هیچ راهی به سوی صلح نیست؛ زیرا فقط خود صلح است که راه است». برای ایجاد تحوّل بدون خونریزی و کشتار و ویرانی، هیچ راهی نه از سوی طیف اپوزیسیون وجود دارد، نه از سوی حکومتگران غاصب و حریص و شهوانی قدرت در ایران. آنچه راه به حساب میآید، خود مردم ایران هستند که باید و میتوانند انتخاب کنند و برای واقعیّت پذیری انتخاب خودشان، مقاومت کنند و بایستند و بیدار بمانند. آن راهی که همه به دنبالش هستند، نامش مردم ایران در جامعیّت وجودی بدون هیچ تبعیضی است. ولی ممکن است این سئوال به ذهن هر کسی خطور کند که مردم ایران، چه زمانی پی خواهند برد که خودشان «راه» هستند؟. حقیقت این است که مردم ایران بیش از دو هزار سال است که میدانند خودشان «راه» هستند، ولی هیچکس از آنانی که بر او سیطره یافته اند، هرگز نخواستند و نتوانستند به راه مردم ایران گام بگذارند؛ بلکه فقط هر حاکمی و حکومتی به «راه خودش و ترضیه سوائق و غرایز و منافع خودش» رفت و آخرش برای دوام «راه خودش» به نابودی راهی که مردم، آفریده بودند، همّت کرد؛ امّا دست آخر نیز به قعر بیراهه روی حماقتهای خودشان سقوط کردند. راهی را که خلاف و جدای از ملّت در جامعیّت وجودی باشد، هیچ قدرتمدارانی ولو تا خرخره به انواع و اقسام ابزارها و سلاحها و ارگانهای تسلیحاتی و سرکوبگر نیز مسلطّ باشند، هرگز نخواهند توانست به دلخواه خود طی کنند؛ زیرا راه حکومتگران بی ملّت، راه نیست؛ بلکه پرتگاه و سقوط در اعماق ذلالتها و برای همیشه محو شدنهاست. تاریخ ایران، یکی از عالی ترین مدارک برای ثبات این حقیقت عریان است. راه؛ یعنی آنچه که مردم آفریده اند و پرورانده اند و با جان و گوشت و و پوست و خون خودشان به دوام آن از سپیده دم تاریخ و فرهنگشان در آن ره سپرده اند تا امروز و بر پایداری و وفاداری به پرنسیپهای آن جانفشانی و اصرار میکنند؛ یعنی راه زندگی با عزّت و کرامت. راه «گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی». بیرون از راه مردم خود، هیچ راه دیگری وجود ندارد؛ سوای بیراهه های چوبی که در تندباد حوادث و واکنشهای آتشفشانی مردم، نیست و نابود خواهند شد؛ زیرا به ملّت، متّکی نیستند؛ بلکه به ابزارهای خشونتی و کشتاری و سائقه افسارگسیخته قدرتپرستان نالایق و بی فرّ.
اکنون سئوال این است که پس چه باید یا میتوان کرد؟. به نظر من و حسب تجربیات و تامّلاتم همانطور که «عیسای ناصری» گفته است، «شراب تازه را نباید در کوزه های کهنه ریخت». انتظار امید داشتن از گرایشهای سیاسی که مسبّب فاجعه 1357 بودند و همچنین آنانی که در این فاجعه، ضرر و زیانها دیدند و از موقعیتهای خود فرو افتادند، به دلیل خصومتهایی که در حقّ یکدیگر دارند و هنوز به هیچ طریقی به مرز آشتی و بخشش؛ بدون فراموشی و شروعی نو از بهر خدمت به میهن و مردمش نرسیده اند و همچنان در فکر «قصاص و انتقامگیری» هستند، انتظاری عبث و آب در هاون کوبیدن است.
پروسه تغییر در جامعه ایران از دامنه هایی نشت پیدا میکند و به سراسر جامعه انتقال داده میشود که هیچ گرایش سیاسی به مخیله اش نیز خطور نمیکند چطور و چگونه؟. حتّا همانهایی که حاکم هستند و میلیاردها چشم جاسوسی و مفتّشی و فضولی در میلیمتر به میلیمتر خاک وطن به کار گمارده اند. آنچه که حضرات به اصطلاح اپوزیسیون در این »موقعیبتهای خطیر» میتوانند انجام دهند، همین است که اثبات کنند شعور گفتگو کردن با همدیگر را بدون فحّاشیگری و تهمت و افترا و حسادت و رقابتهای خصمانه دارند. شاید روزی روزگاری، بخشی از آنچه خودش را اپوزیسیون مینامد، بتواند در پروسه تغییرات پیش رو موثر واقع شوند و در آینده ایران نقشگزار شوند. شاید. وگرنه تا زمانی که درب «کشمکشهای پدرکشتگی اپوزیسیون در حقّ همدیگر» بر پاشنه کما فی السّابق میچرخد، خیزشها و فروکشهای واکنشی مردم در قبال حکومتگران خونریز و نالایق در بستری از سنگلاخهای هولناک ادامه خواهد داشت تا روزی روزگاری به دامنه ای گشوده و بی صخره راه پیدا کند و کنشگران لایق خود را بپروراند و بار آورد. شاید.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.

چ., 13.03.2024 - 17:03 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.