شعر زیر با نام «خانه دگرگونی ها»، توسط جنی کوزین[1]، سروده و توسط نیلوفر مهدیان به فارسی برگردانده شده است. «جنی کوزین» در سال 1942 در آفریقای جنوبی متولد شد و در سال ۱۹۶۵ به بریتانیا مهاجرت کرد و در این کشور به عنوان نویسنده آزاد فعالیت می کرد. وی سپس به کانادا رفت و در آنجا در سال 1975 شهروند کانادا شد. پس از آن کوزین دوباره به انگلیس بازگشت. این شاعر که دارای چندین مجموعه شعر است[2]، اولین مجموعه شعرش را در سال 1970 منتشر کرد. اشعار کوزین همواره درگیر پیامدهای اجتماعی، سیاسی و ذهنی زنانگی است. وی ویراستار، دو جنگ ادبی از نوشته های شاعران زن بوده که در سال های 1985 و 1989 آنها را منتشر کرده است. شعر «خانه دگرگونی ها»، یکی از اشعار اوست که در سال 1985 در یکی از آن جنگ های ادبی با نام «کتاب اشعار زنان معاصر»[3] منتشر شده است:
خانه دگرگونی ها
بدن من خانه ای وسیع است
زنانی را در خود جای می دهد
که در کشاکش
به نفس هم گوش می دهند
تا یکدیگر را انکار کنند
ضعیفه از بقیه به در نزدیک تر است
او در سالن پذیرایی زندگی می کند
با صورتی به دقت آرایش کرده،
همیشه در چرم مشکی لباسش مرتب و آماده است
چکمه های سیاهش تا ران هایش می رسد.
موهای سیاهش برق می زند
و نرمی پوست سفیدش آدم را یاد کره می اندازد
زنگ در را که بزنید او جواب می دهد
و در همان حال که به شما دست می دهد زخمی دور چشم هایش گشوده می شود
برفراز پله ها، جای مراقب است
مصمم و باشکوه، ریاست می کند.
ورقه های امتحانی، رتبه بندی ها و مجازات ها را با عدالت و دقت بسیار پخش می کند
مشاهداتش را در یک البوم بزرگ زیر بغلش می گذارد
قرض هایی را که به دوستان سم پاش اش در باغ دارد
در یک برگه دان، بر لبه پنجره در اتاق نشیمن قرار می دهد
بارها و بارها به یک صدایی که از دنیا ضبط شده با هدفون گوش می کند
و یادداشت برمی دارد
تا برآوردی از زندگی اش بیابد
پسندیده در آشپزخانه جای گرفته،
و تنها بانویی است که لباس رنگی گلدار می پوشد
سرش شلوغ و همیشه در حال انجام کاری است
دوستان زیادی دارد
دستانش با سرعت و مهارت همچون پرندگان در حرکتند
پستویش همیشه پر از ماهی و موجودات دیگر است
ساعت رفت و آمد قطارها و ساعت کار تعمیرات چی ها را می داند
و هنگام کار با جارو برقی سر و صدای زیادی تولید می کند
او رنج هایش را همچون هدایای عروسی
اتوکشیده و تا شده به دقت،
در کمدی پارچه ای نگه می دارد
و هر هفته آنها را برای شمارش در می آورد
تا چیزی کم نشده باشد
و هرگز به فکرش نمی رسد که آنها را همچون یک بانو بر تن کند
آن که در طبقه بالا در اتاقی سپید سکنا دارد
محبوب من، مبهم است
گوشتی بر استخوان هایش نمانده که مثل ساقه گیاه بومادران دگرگونی پذیرد
او صدای گیاهان سبز را که با هم سخن می گویند، می شنود
و کابوس های زیر پوست شهر را می بیند
شبانه روز نمادهایش را دور خودش می چیند
اصلا نمی خوابد، لب به همبرگر نمی زند
هیچ کس را به اتاقش راه نمی دهد
هیچ چیز از هیچ کس نمی خواهد
زیرزمین جای خطرناک است
جایی که سلاح نگهداری می شود
او پاسدار است، متجاوزان را دور نگه می دارد.
بقیه روزها او را حبس می کنند
و او هنگام فرار
فریاد می کشد و دود از بینی و آتش از زبان می ریزد
در آن هنگام
ناخن هایش به تیغ و چشمانش به سیخ بدل می شوند
من منتظرم
به تماشای آنها،
در خیابان زندگی می کنم
با کیسه خوابی بر پشت
در سر آدم های دیگر سکنا گزیده ام
شاید روزی آن زنان سخت و حقیقی را
آن قدر دوست بدارم که وارد خانه شوم
با ایشان یکی یکی آشتی کنم
بی سر و صدا، آرام و محکم
آرام و محکم
پانوشت ها:
[1] Jeni Couzyn
[2] Flying, Christmas in Africa, A Time to be Born, Life by Drowning: Selected Poems - Africa, Poetry, Poems, and Writer
[3] The Bloodaxe Book of Contemporary Women Poets, Edited by Jeni Couzyn
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید