مادری با بارانی سفید ،مادری با عکس چهار فرزندش و مادری نشسته بر چرخ دستی داغدار پنج فرزند .همه رفته اند .با اندوهی عمیق بر دل
زنی با بارانی سفید، کیفی آویخته بر شانه بر بالای گورها ایستاده است."ایستاده بود "!ا با دستانی گشوده بر آسمان به تظلم خواهی از ستمی که بر فرزند او انوشیروان لطفی رفت! مادر رضاییها با روسری سرخ با عکس چهار فرزندش و گلسرخی نهاده بر تنگ آب نشسته بر گوشه یک گور؛ بیآنکه سخن بگوید.او نیز رفته است . زنی دیگر نشسته "نشسته بود! " بر چرخدستی و پیکری خمشده از ستم که توان برخاستنش نیست؛ خیره شده به گلدانی شکسته با شاخه گلی از میخک. گلدانی که حال به نشانه آن گورستان بدل شده است! او داغدار پنج فرزند و یک داماد است. زنی به نام مادر بهکیشها! همراه پیر مردانی که خمیده پشت در میان گورها میگردند. مردی فریاد میزند: " من اینجا نشستهام، دیگر اجازه نمیدهم فرزندانم را ببرند!" او دیوانه شده است؛ او پدر آن پنج فرزند است؛ پدر بهکیشها! خواهری هنوز تکهای از پیراهن خونی برادر را در دست دارد. همراه مادرانی که در چشمانتظاری فرزندان آواره خود در تنهائی ناله میکنند و آه میکشند""ناله می کردند و آه می کشیدند." آیا ای همه ناله ها ورنج ها بر زمین خواهد ماند ؟
چه کسی ، چه کسانی کدام جریان های سیاسی با درک عمیق مسئولیت خویش در برابراین جان های رنج دیده وستمی که بر برفرزندانش رفت مسئولانه و کار ساز جواب خواهند داد ؟ جواب مسولانه وکار ساز چیست؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید