در ذهن بسیاری از ما، نام «ماکیاولی» معادل یک جمله معروف «هدف وسیله را توجیه میکند» فرض میشود. در سطح رسانههای ایران، نسبت دادن افکار ماکیاولیستی به یک نفر، نوعی تهمت زنی یا دشنام محسوب میشود. برخی دیگر اما او را تئوریسینی نابغه و خارق العاده میدانند. اینان او را اندیشمندی شجاع میدانند که تابوی بیان واقعیاتی که همه آنها را میدانستند و به آن عامل بودند را شکست و با تفکیک سیاست ورزی واقعی از سیاست ورزی ایدهآلیستی، حتی ناجی کلیسا نیز دانسته میشود. کلیسایی که در زمان ماکیاولی، به شدت آلوده به فریبکاریها و بازیهای سیاسی شده بود. اینان به درستی ماکیاولی را در یک جمله کلیشهای فوق نمیتوانند خلاصه کنند، بلکه او را پدیدهای چندین بعدی و نقطه عطفی بزرگ در تاریخ میدانند. برخی دیگر کتاب شهریار او، که یک مبنای اصلی همه بدگوییها و اتهامات مذهبیون بر علیه اوست را از اساس نوشتههای طنز آمیز او میدانند که به اشتباه جدی گرفته شد، همان کتابی که از نظر برخی دیگر به قلم خود شیطان نوشته شده است. اما علی رغم همه نظرات گوناگون پیرامون او، همگان او را یک وزنه اصلی و حتی اصلیترین وزنه در تولد اندیشه سکولاریزم میدانند، تا جایی که از او به عنوان پدر سکولاریزم نیز یاد شده است.
فارغ از این که سکولاریزم، طریقهای صواب و نجات دهنده و یا تئوری منحط و انحرافی باشد، ماکیاولی و به تبع آن اندیشه او، همان اندیشهای که در یک زاویه منجر به سکولاریزم گردید، پدیدهای دفعی و ناگهانی نیست. او زاییده و برآیند فرآیندی چند صد ساله، از آغاز پیوند خوردن کلیسا با قدرت، طریقه نامبارکی که کلیسا برای حفاظت از مسیحیت برگزید، دادگاههای تفتیش عقاید، جنگهای پایان ناپذیر در اروپا و در مجموع دوران تاریک به خصوص اواخر قرون وسطاست. ماکیاولی از سوی دیگر، حتی اگر خود انسان دین مداری نبوده باشد، زاییده نگاه فطری انسان ها به مقوله دین است که آن را مقولهای پاک و مقدس و به دور از آلودگیهای زمینی میداند و میخواهد. هر چند کلیسا تا سالها خواندن کتب ماکیاولی را ممنوع کرده بود، اما این ممنوعیتها مانع گسترش اندیشه او نگردید و در نهایت و پس از یک دوره دین گریزی شدید در غرب، که محصول رفتار کلیسای قرون وسطا بود، دین جایگاه خود را در زندگی خصوصی افراد و در قالب سکولاریزم پیدا کرد.
در این نوشتار قصدی بر دفاع یا نقد اندیشههای ماکیاولیستی نیست که اولا در تخصص نویسنده نیست و ثانیا خلاء چندانی در این زمینه وجود ندارد. نگاه نویسنده به عنوان انسانی با گرایشات معناگرایانه بر نقد رفتار جمهوری اسلامی ایران در حوزه معنویت و مذهب است. معتقدم که بسیاری از شاخصهای کلان و خرد دوران قرون وسطای اروپا، دقیقا در نظام جمهوری اسلامی برقرار و جاری و ساری است. معتقدم که به خوبی میتوان شرایط آن زمان را روی فضای کنونی ایران مدل سازی کرد و از این طریق محتملترین اتفاقات آتی برای آینده این نظام را (به خصوص در حوزه دین و معنویت) پیش بینی نمود. به عقیده نگارنده، مسیری که جمهوری اسلامی ایران برگزیده است، خواه منجر به ظهور ماکیاولی جدیدی بشود و خواه نشود، همان نگاه را به شکلی بومی شده متولد خواهد کرد و درستتر است که بگویم که بخشی از این فرآیند به وضوح طی شده است.
از سوی دیگر، همانند آنچه در دوران رنسانس رخ داد، اصرار و فشار نظام جمهوری اسلامی در کنترل مبتنی بر زور بنیادهای معنوی مردم، به دلیل تناقض ذاتی موجود در این شیوه ، به نتیجه عکس خود یعنی دین گریزی مفرط منجر خواهد شد که باز نشانههای بروز این اتفاق، به خصوص در سطح شاخصهای کلان به روشنی دیده میشود.
این تحقیق متکی بر یافتن قرائن موجود بین دوران انتهایی و تاریک قرون وسطا در اروپا و دوران کنونی ایران خواهد بود. قصد اصلی این مجموعه نوشتار، هشدار به کسانی است که به واقع (و نه شعار گونه) دلسوز بنیادهای معنوی عموم مردم هستند. هشدار به کسانی که نام ماکیاولی را به صورت نوعی دشنام و اتهام می دانند اما خود عملا در راستای متولد کردن ماکیاولی دیگر در حال حرکتند. قصد نشان دادن این واقعیت است که جامعه ایرانی عملا در حال تجربه وقایع دوران انتهایی قرون وسطا و بنابراین در حال حرکت به سمت نظامی سکولاریست است، به دست همان کسانی که چنین نظامی را تقبیح میکنند. نتیجه منطقی چنین تحقیقی این است که اگر سکولاریزم، آن طور که اینان میگویند، پدیدهای منحط و انحرافی و ناصواب است، تجدید نظر در شیوههای همین افراد ضروری است و اگر سکولاریزم شیوهای نجات بخش است، با شناخت هر چه بیشتر آن لازم است وصول به آن را سریعتر نماییم.
خشونت مقدس و قربانیان تفتیش عقاید و آرا
یکی از عوامل تولد اندیشههای ماکیاولیستی و در نهایت سکولاریزم، روی آوردن رهبران کلیسا به اعمال زور برای هدایت مردم بود. این کار به شکل متمرکز از طریق دادگاهای تفتیش عقاید صورت میگرفت.
از موثرترین عوامل شکل گیری دادگاههای تفتیش عقاید، رفتار رهبران مذهبی در دوره جنگهای بی حاصل و خانمان سوز صلیبی بود. از جمله نتایج این جنگها بروز تردیدهای جدی در حقانیت کلیسا بود. کلیسایی که در آن زمان با حکومت شاهان پیوند خورده بود و از همین رو درگیر فساد در ابعاد مختلف خود، از رفتارهای ظالمانه و تبعیض آمیز، مصادره به مطلوب کردن مفاهیم دینی در راستای منافع شخصی، ثروت اندوزی و ... بود. هر چند رهبران کلیسا میکوشیدند که شکستهای حاصله در جنگها را به مشیت الهی نسبت دهند و کشته شدگان جنگ را رستگار شدگان بنامند و سختی کشیدنهای مردم را برکت خداوند و راهی برای پاک شدن گناهانشان بنامند، اما در افکار عمومی جریانی معکوس شکل گرفته بود. دین گریزی از یک سو دامن اروپا را گرفته بود و از سوی دیگر فرق مختلف دینی که راهی غیر از راه کلیسا را ارائه میکردند متولد شدند. این به معنای تهدیدی برای کلیسا بود. به مرور کلیسایی که ناتوان از توجیه عقلانی حقانیت خود بود، چاره را در اعمال زور دید. بدین ترتیب نزدیک به یک قرن پس از اولین جنگ صلیبی و در سال 1184 میلادی اولین دادگاه تفتیش عقاید تشکیل شد. این سنگ بنای جریانی نفرت آور از منیت و خودخواهی رهبران کلیسا در قالب دین مسیحیت بود، دینی که مبنای آن بر محبت است.
به مرور دادگاههای تفتیش عقاید همچون طاعون بخش عمدهای از اروپا را در برگفتند و هر کدام به تناسب شرایط زمانی و مکانی خود کارکردهای متفاوتی به خود گرفتند. اما به طور کلی وظیفه اصلی همه آنها یافتن آنانی که «مرتد» و «کافر» یا «جادوگر» یا «بدعتگذار» فرض میشدند. در دوران برقراری این دادگاهها نوعی مکانیزم جاسوسی هم برای خبر رسانی در خصوص سوژههای احتمالی شکل گرفته بود. وظیفه دادگاها در قدم اول وادار کردن آنها به توبه و در غیر اینصورت محکوم کردن آنها که البته حکم بسیاری از آنان اعدام بود. از جمله نکات قابل تامل این روند ظالمانه توجیهات شرعی برای اعمال چنین روشهایی بود. مثلا متهم برای توبه کردن و یا اعتراف گرفتن شکنجه میشد با این توجیه که از طریق شکنجه روح پلیدی که در او لانه کرده است بیرون فرستاده میشود. محکومان به اعدام را زنده در آتش میسوزاندند زیرا معتقد بودند که طبق رهنمود مسیح خون کسی نباید بر زمین ریخته شود.
یکی از معروفترین قربانیان دادگاههای تفتیش عقاید، ژاندارک بود. اتهامات او عبارت بودند از «اصرار بر دریافت الهام از جانب قدیسان»، پوشیدن لباس مردانه و همچنین «اقدام به فرار از زندان». او را وادار به اعتراف کردن علیه خود کردند با این وعده که آزادش کنند اما پس از آن که به وعده خود عمل نکردند، ژاندارک اعترافات خود را پس گرفت. در نهایت او را به اعدام محکوم کردند. در دادگاه او اجازه ندادند که کسی به نفع او شهادت دهد و حتی اجازه ندادند که وکیلی داشته باشد. ژاندارک در سال 1431 و در حالی که 19 سالش بود در آتش سوزانده شد. چند سال بعد از او اعاده حیثیت شد و امروزه از او به عنوان یک قدیس یاد میشود. دادگاههای تفتیش عقاید اروپا تا اواسط قرن نوزدهم برقرار بودند.
مدل ایرانی دادگاههای تفتیش عقاید
با نزدیک شدن به سالهای پایانی جنگ، شکستهای نظامی ایران هم در عرصه میدان بالا گرفت. جنگی که ما بین مسلمانان واقعی و کفار بعثی شکل گرفته بود و در طی آن طرف ایرانی در سالهای اولیه – شبیه به صلیبیون - پیروزیهای قابل توجهی را هم تجربه کرده بود. اما به مرور طولانی شدن جنگ و عدم تحقق وعدههایی چون فتح قدس – باز مشابه وعدههای رهبران کلیسا به صلیبیون – تصویر این جنگ مقدس در ذهن مردم تغییر کرد و فضای دلسردی حاکم بر افکار عمومی گردید، پدیدهای که در نهایت منجر به پذیرش صلح گردید. این ضربهای اساسی بر اعتقاد عمومی مردم به حکومت بود، که آثار خودش را در سالهای بعدی نشان داد.
در سال های پس از جنگ، عدهای از مذهبیون که در جنگ حضور داشتند، در مواجهه با واقعیات ملموس در زندگی شهری، فضایی غیر از آن چه انتظار داشتند را مشاهده می کردند. از نگاه آنها مردم در حال حرکت به سمت کفر و بی ایمانی بودند. این نقطه آغاز مجموعهای از رفتارهای خشونت آمیز به قصد هدایت مردم بود . تکیه اینان به رهبران مذهبی عموما پشت پرده، باعث میشد که عملا کسی نتواند جلودار آنها باشد و حتی سیستم قضایی هم واکنش چندانی در برابر برخی رفتارهای اینان که گاه کشور را به آشوب می کشاندند نشان نمیداد .
شاخه دیگر ماجرا، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران بود (و هست) که در انحصار نیروهای مذهبی است. هر چند شکنجه و اعتراف گیری و رفتارهای مشابه، از همان زمان تشکیل وزارت اطلاعات ایران همراه آن بوده است اما عمده سوژههای این وزارتخانه، افراد سیاسی مخالف، به طور خاص اعضای سازمان مجاهدین خلق و با توجه به وضعیت زمان جنگ مظنونان به جاسوسی و متمردین و ... بود. البته تفتیش عقاید شامل برخی فعالین عقیدتی و به ویژه رهبران حزب توده نیز میگردید، اما به طور کلی نمیتوان تمرکز فعالیت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران را در دوران جنگ متوجه بر دگر اندیشان دانست. بخش عمدهای از جذب نیروهای جدید برای این وزارتخانه از بین افراد متعصب مذهبی که وفاداری خود را به نظام اثبات کرده بودند صورت میگرفت، جریانی که در پاراگراف قبلی از آن صحبت شد، نماینده این افراد بودند.
و در نهایت شاخه سوم، دستگاه قضایی ایران بود که در کنترل کامل رهبر مذهبی ایران قرار داشته و دارد. این سیستم که از یک سو به لحاظ ساختاری به شدت فرسوده و ناکارآمد و از سوی دیگر کاملا آلوده به فساد بوده و هست پتانسیل عظیمی از صدور احکام بسیار تعجب برانگیز و ظالمانه را در خود ایجاد کرده است. با مروری بر برخی احکام شاخص صادره توسط این دادگاه، این واقعیت به خوبی دیده میشود
از سوی دیگر و به دلیل رفتار غلط و شیوه های ناکارآمد و خطاهای سیاسی اقتصادی رهبران مذهبی، در اواخر سالهای جنگ و به شکل جدیتر در سالهای پس از جنگ، موجی از دین گریزی که خود را به طرق مختلف در میان مردم نمایش میداد در جامعه ایجاد شده بود که در کنار بروز نحلههای روشنفکری، و دگر اندیشی و عرفانهای نوین، تهدیدی جدی برای رهبران مذهبی محسوب میشد. این به معنای بروز وضعیتی بسیار مشابه با زمان تولد دادگاههای تفتیش عقاید در اروپای قرون وسطی بود و اینچنین شد که به تدریج نظام جمهوری اسلامی به سمت رویههای مشابه با همان دادگاهها رفت که هر چند هرگز نام دادگاه تفتیش عقاید به خود نگرفت طیفی وسیعتر از اتهامات را در بر گرفت و فرمی پیشرفتهتر را از خود به نمایش گذاشت.
یکی از تفاوتهای اصلی دادگاههای تفتیش عقاید در ایران با آن چه در اروپا در جریان بود، گسترش طیف اتهامات بر روی مجموعهای از اتهامات سیاسی است. ادعا میشود که نظام سیاسی ایران، نظامی الهی است و بر همین اساس هر حرکت سیاسی مخالف با دیدگاه سیاسیون، مخالفت با نظام الهی محسوب شده و احتمالا باعث باز شدن پرونده شخص خواهد شد. بر این اساس اتهاماتی چون توهین به رهبری، اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی، براندازی نرم و اتهامت مشابه هم علاوه بر مواردی چون بدعت گذاری در دین، ضدیت با اسلام، سب النبی، توهین به مقدسات و ... میتواند منجر به همان روال قرون وسطایی شامل بازداشت، سلول انفرادی، فشار روانی و فیزیکی، اعتراف گیری و پرونده سازی و نهایتا دادگاه و محاکمه یکطرفه عموما منجر به محکومیت فرد گردد.
از جمله تفاوتهای دیگر، قانع کردن افکار عمومی در خصوص متهم است. در قرون وسطی سخنرانی نماینده کلیسا یا قاضی دادگاه تفتیش عقاید در برابر جمع و گواهی دادن چند نفر کافی بود تا افکار عمومی قانع شود که فرد کافر یا جادوگر و ... است. در زمان کنونی اما وضعیت پیچیده تر شده است. این بخش از کار توسط باندی رسانهای صورت میگیرد. در بسیاری موارد قبل از دستگیری فرد و ایراد اتهام، نام او به شکل اختصاری و یا حتی کامل در یکی از این رسانهها به چشم میخورد و بسته به میزان اهمیت سوژه و حجم تخریب مورد نیاز، در رسانههای مختلف پیرامون او فضا سازی میشود .
از جمله قربانیان معروف دادگاههای تفتیش عقاید میتوان به دکتر محسن کدیور، حجت الاسلام هادی قابل، دکتر هاشم آغاجری، آیت الله بروجردی و پیمان فتاحی اشاره کرد. تفتیش عقاید در ایران منحصر به حوزههای اعتقادی نمیشود. اگر فعالین سیاسی و منتقدینی را که طی این سالها تحت فشار و شکنجه روانی و فیزیکی ناچار به توبه و اعتراف بر علیه خود شدهاند را نیز در نظر بگیریم، این فهرست بسیار طولانیتر از این خواهد بود. همچنین طیف دیگری از دگر اندیشانی که به سوء استفاده ابزاری از دین در حکومت اسلامی ایران اعتراض داشتند، هر چند پایشان به دادگاه تفتیش عقاید باز نشد اما پروسههای تخریب شخصیت درباره آنها به شدیدترین شکل ممکن اجرا شده است، که معروفترین نمونه آن دکتر عبدالکریم سروش است.
رویه ای دیگر که در زمانهای بحران رو می شود بسیار خشونت بار تر و بی پرده تر از پروژه های معمول است. دستگیری های فله ای اعضای شاخص و میانه جناح اصلاح طلبان و کشتار وحشیانه حامیان کاندیداهای این جناح در خیابانهای شهر پس از انتخابات نیز تکه هایی از این پازل است که به مرور و این روزها با سرعتی غیرقابل باور رو به تکمیل می رود و تصویری دهشتناک از تنها حکومت شیعی امروز در جهان ارائه می دهد. تصویری که یادآور نوعی از حکومت طالبانیسم در مکتب شیعه است.
http://kanoonetahlilesiasi.blogspot.com/
1- نیکولو دی برناردو دی ماکیاولی (1527 – 1469 م) فیلسوف، نویسنده و سیاستمدار ایتالیایی است که به عنوان یکی از بنیانگذاران علم سیاست در عصر جدید محسوب میشود.
2- لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي. بقره، 256
3- در قالب گروههای اصطلاحا حزب اللهی، به طور ویژه انصار حزب الله
4- به عنوان دو مثال شاخص میتوان به وقایع کوی دانشگاه و همچنین ترور سعید حجاریان اشاره کرد.
5- آیت الله هاشمی شاهرودی در زمان تحویل گرفتن دستگاه قضایی ایران آن را «خرابه قضایی» نامیده بود.
6- هر چند فساد سیستم قضایی برای کسانی که به این سیستم رجوع داشتهاند امری ملموس است اما به عنوان یک شاخص تعیین کننده میتوان به سرمقاله 22 فروردین 1388 روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری اشاره کرده که مدیران ارشد قوه قضاییه و به طور تلویحی شخص آیت الله هاشمی شاهرودی را به فساد مالی متهم کرد. سرمقاله کیهان از آن جهت که حسین شریعتمداری خود از نمایندگان جریانات مذهبی متعصی ایران محسوب میشود اهمیت مییابد.
7- از جمله این احکام میتوان به حکم برائت متهم اصلی وقایع کوی دانشگاه، سعید عسگر، هاشم آغاجری، حسین لقمانیان و این اواخر پرونده جنجالی رکسانا صابری اشاره کرد.
8- کاهش حضور مردم و به ویژه جوانان در مساجد، تغییر فاحش در مقید بودن مردم به نمادهای ظاهری دینی مثل حجاب، رشد سرسام آور اعتیاد و الکلیسم، افزایش شدید فساد جنسی و به ویژه روابط غیر عادی جنسی مثل ارتباط با محارم و یا انسان و حیوان و ... بروز ارتشاء در ادارات، رباخواری و نمادهای بسیار دیگر
9- درباره مافیای رسانهای در آینده صحبت خواهیم کرد. اما به طور خلاصه روزنامه کیهان، جریانی در روزنامه رسالت، صدا و سیما به طور ثابت و خبرگزاری ایرنا و روزنامه ایران و رجانیوز در دولت احمدی نژاد چنین نقشی دارند. بسیاری از سایتها و روزنامههای ریز و درشت نیز آگاهانه و یا ناآگاهانه در خدمت این جریان هستند
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید