رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

هادی خرسندی
منتظر بودیم حالا که هرکس یک چیزی می‌گوید، دو کلمه هم از مادرعروس بشنویم، اما چه بهتر که خود عروس پشت میکروفن آمد. این دیگر نه شایعه است، نه گمانه‌زنی، نه توطئه‌پنداری. بیوه یک شهید هسته‌ای (راوی ۲) مصاحبه‌ای نیابتی با بیوه شهید فخری‌زاده (راوی یک) کرده و در اختیار خبرگزاری‌ها گذاشته
این‌جانب (امضا محفوظ) یکی از کارشناسانی هستم که تلویزیون‌های فارسی عکس بزرگم را روی دیوار می‌اندازند و از من سؤال می‌کنند. خود را آماده کرده بودم که اگر در مورد ترور سردار فخری‌زاده خواستند با من مصاحبه کنند، کم و کسر
تا دهه ی نود، علم پزشکی، درد را چیزی می‌دید که در اغلب مواقع باید تحملش کرد، پدیده‌ای که جزئی از زندگی به شمار می‌رفت. مرفین به دلیل اینکه می‌توانست اعتیاد آور باشد،اغلب در بیمارستان ها استفاده مَي‌شد، ولی مستقیم در اختیار بیمار قرار نمی‌گرفت ، اما در اواسط دهه ی نود این عقیده غالب شد که به درد خیلی کم توجه می‌شود
هادی خرسندی
در حالی که مأموران امنیتی سپاه و اطلاعات جمهوری اسلامی دسته‌جمعی داشتند کتاب یکی از نویسندگان را بررسی می‌کردند، باز اسرائیل در خیابان‌های میهن اسلامی فاجعه آفرید.

فرخ نعمت‌پور
اردوغان کە بشدت سرش بە کاغذهای روی میز گرم بود، با دیدن تن لت و پار و سوختەای کە بی مهابا بطرف او می رفت، از خواندن و کنکاش در اوراق پیش رویش دست کشید، بە صندلی اش لم داد و منتظر ماند. مزدور چچنی کە ابتدا با دیدن اردوغان ترسیدە بود، اما با دیدن قیافە درب و داغان خود در آینە بزرگ روی دیوار، جراتش را دوبارە بازیافت
تقی گیلانی
هوای تازه، خنک – یا بهتره بگم کمی سرد! – صدای خروس، نگاه به حرکت دختران و پسران نوجوانی که به مدرسه می روند، کودکانی که توسط مادرانشان با ناز و نوازش به سوی مهد کودک روان هستند و ... صدای یکی دو تا خروس که با تکرار متناوب آوازشان، زندگی شهرک ما را به گذران روستائی پیوند می زنند!
شادی سابُجی


کایلی بخند ! آهوی عاقل!، کتاب خوان ! با آهوانِ چابکِ چشم ات، تو درس خوان ! 
کایلی بخند ! موی فشان، در حصارِ ما، کایلی سماع برقص ! بر لبِ تیغِ اوینِ ما، 
علی‌ منجزی
وقتی منفعل باشیم، آدم‌ها وحشی می‌شوند، زورگو می‌شوند، اخلاق و شأن انسانی ما را ديگر چندان محترم نمی‌شمارند، و امیال و عُقده‌های درونی‌شان مجال ِ ابراز پیدا کرده، خودنمایی می‌کنند!

شاید به‌ صورت خلاصه بتوان گفت که این آزمایش به‌سادگی و روشنی، ثابت کرد که این مظلوم است که ظالم را می‌سازد!
منوچهر برومند (م. ب. سها)
خزان در ره گذاری رو به پایان 

همی میرفت لنگان  لنگ لنگان 

فروزان مجمر خورشید بی تاب 

به لرزانی نمایان گشته در آب 

دمان بادِ مشیّت تیز می تاخت 

زمین در زیر پایش رنگ می باخت 

ابوالفضل محققی

از طالاری به طالار دیگر می روم .نه این موزه را پایانی نیست .در اطاقی جعبه وسایل وابزاردندان کشی پتر را نهاده اند.علاقه عجیب او به کشیدن دندان ! کافی بود کسی دست روی دندان بگذارد واز درد دندان ناله کند پتر با کلبتین بر بالای سرش ایستاده بودتا ضجه او بشنود.
ابوالفضل محققی
وارد سرسرای عظیم موزه می گردیم اوج نمایش اشرافیت روس در شمای سبک باروک. پله های مرمری که با انحنا وظرافتی مانند بازوان گشوده یک زن در دو طرف سرسرای ورودی وارد شونده را به طبقه بالا فرا می خواند.از همان آغاز سردی ونوعی خشونت بدوی خوابیده در فضا را حس می کنی
ابوالفضل محققی
.
فکر می کنم دراین روزهای سخت ودلهره آورکرونائی که دلتنگی آدمی را پایانی نیست باید چیزی بنویسم که به بر خاستن دل تنگی ازمیان یاری کند .لذا فکر کردم در ادامه خاطرات مدرسه جزبی خوانندگان خود رابیک سفرچند روزه
هادی خرسندی
جوک معروفی منتشر شده بود که خانمه کمد به نجار سفارش داد و گذاشت کنج اتاق‌خوابی که یک دیوار با خیابان اصلی فاصله داشت. فرداش به نجار شکوه کرد اتوبوس که در می‌شود، میخ‌های کمد میزند بیرون. نجار ناباور آمد میخ‌ها را زد تو.
فرخ نعمت‌پور
البتە شاید بپرسی علت چی بود ابی جدیدە یە دفە این بە کلەاش زد، باید بگم کسی نمیدونە حتی خود ابی، فکر کنم تشابە نام من و او با نام ابی و اسی قدیمیە بود، اما او فراموش کردەبود کە مادرم اسمش سارا نبود، فراموش کردەبود کە من در سن جوونی اونا فرزندشون شدەبودم، اما صب کن، فکر کنم مادرم توی سجلش اسمش سارا بود، آرە لامسب اسمش سارا بود، اینو کسی نمیدونست اما ابی کە می دونست. البتە فکر کنم آدما میشە بعضی وقتها خیلی کم حافظە بشن.
هادی خرسندی
از ۲۳۰ سال پیش، از زمان جرج واشینگتن تا به حال، هرگز انتخابات آمریکا این‌طور شش‌دانگ حواس ما ایرانی‌ها را به خود مشغول نداشته بوده. حالا پرسشی که هم‌وطنی برای من واتساپ کرده‌ این است:




«جانشان بالا
فرخ نعمت‌پور
و من دوبارە میان حرفش می پرم و می گویم اما از آن سال دهها سال گذشتە،... تصور کن دهها سال! می گویم متوجە هستی کە چە سالی را می گویم سال ١٣٨٤ را می گویم. پسرم با شنیدن این حرف از جایش تکان می خورد و نیم خیز می شود. بە تقویم نگاە می کند و می گوید اما پدر اشتباە می کنی امسال سال ١٣٨٥ است
هادی خرسندی
-اونجور که رسانه‌های افشاگر غربی فاش کردن دقیقاً دو دقیقه و ۳ ثانیه، یعنی ۱۲۳ ثانیه. ولی خب، همون مدت واسه سلبریتی شدن کافیه. الان باید عکس‌های عجیب غریب بندازم با سلبریتی‌های ایران وارد مسابقه بشم. آخه اونا انگار با هم کورس گذاشتن. منم میرم قاطیشون. البته اگر گناه کبیره سیاسی منو ببخشن و این‌قدر سرکوفت بهم نزنن که دوباره کارم به خودکشی بکشه
محمدعلی عمویی پرسابقه‌ترین زندانی سیاسی ایران در کتاب خاطرات پس از انقلابش که به تازگی منتشر شده است، جزئیات تکان‌دهنده‌ای از شکنجه‌ در زندان‌ جمهوری اسلامی ارائه می‌دهد که روزانه به صورت "جیره"، صبح، ظهر و شب تحمل می‌کرد: "هر جلسه‌ای که من را به اتاق شکنجه می‌بردند و روی تختخواب می‌بستند، پیش از این که اولین ضربه را به کف پای من بزنند، هر دو بازجو[برادر احمد و برادر صابر] دست به دعا بر می‌داشتند و بلند می‌گفتند پروردگارا تو گواهی ما برای عظمت اسلام. با همین نوا ضربه شلاق وارد می‌شد."
به جای این که مجموعه حکومت و متصدیان نا شایسته جاهل متظاهر و فاسد چشم هایشان را به بندند (بخوانید شرم کنند)، مردم باید چشمانشان را بسته نگاه دارند ( بخوانید شرمسار باشند !)و این «قصه تمثیلی »به دلیل شرایط «بسیار سخت از همه جهات »این روزها ورد زبوناست ( زبانهاست -مورد گفته همگان میباشد ).....
احد قربانی دهناری
کتاب «رواداری: مروری بر تسامح، تساهل و مدارا در فرهنگ و ادب ایران» "مغایر ضوابط نشر" تشخیص داده شد.
رضا نوری
رمان "زنان بدون مردان" نوشته شهرنوش پارسی‌پور، نویسنده مشهور ایرانی، از رمان‌های مطرح ادبیات معاصر ایران است که به تیغ تیز سانسور در این کشور دچار شده است. با این حال، توقیف "زنان بدون مردان" مانع از خوانده شدن آن نشده و تاکنون این رمان به زبان‌های مختلف نیز ترجمه شده است.
تقی گیلانی
تلفن زنگ میزند؛ صدای زنگ را آنقدر بلند تنظیم کرده ایم که حتی اگر در حیاط خانه باشیم، صدایش به گوشمان برسد. انتظاری عجیب و غریب! پشت این صدا همیشه کاری در کمین نشسته! عموماً "کار گل"!
فرید از اتاق مشترکش با بهزاد بیرون می آید و به تلفن جواب میدهد.
مهرداد سید عسگری
کتاب «چشم انداز ژئوپلیتیک آذربایجان و قراباغ کوهستانی» نوشته حسین (سالار) سیف الدینی به همت انتشارات شیرازه منتشر شد.
هادی خرسندی
سه نویسنده عضو کانون نویسندگان ایران را رژیم انداخت به زندان. رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن. این سه نفر روی‌هم باید ۱۸ سال حبس بکشند. البته تقصیر خودشان است. روزی که امام خمینی فرمودند «بشکنید این قلم‌ها را» نویسنده‌ها گوش نکردند.
تقی گیلانی
بگذارید برایتان یک اعتراف کاملاً فردی و شخصی را در اینجا بازگو کنم: من همیشه آرزو داشتم که در محیط دانشگاهی و بدنبال تحصیل بروم. نه برای گرفتن فلان مدرک و فلان موقعیت و فلان تخصص؛ نه نه، اینها مسئله من نبودند. من عاشق حضور در فضائی بودم که انعکاسی از زندگی جوانان جامعه ما بود.
ابوالفضل محققی
قد وهیکل من بسیار بلند تر وقوی تر از دیگر بچه ها بود .دوست داشتم در خط حمله باشم وگل بزنم .اما همه می گفتند کسی نمی تواند مثل یاشین توپ بگیرد .تو داخل دروازه به ایست .اما من دوست نداشتم! دروازه ایستادن مهم شمرده نمی شد و هیچ کس حاضر به ایستادن داخل دروازه نبود!همه می خواستند مطرح شوند فوتبال یعنی دویدن دنبال توپ! شگرد زدن ، نمایش دادن توانائی ها ونهایت گل زدن .من این را می خواستم اما هر بار که بازی کردیم من را داخل دروازه قرار دادند.
هادی خرسندی
در پس آن جلسه، بال زنان قُقنوسی / گفت این هیئت آگاه، بلاتکلیف است
رضا مقصدی
چه حافظانه، کلامت به جان ِما می‌ریخت. .... چه عاشقانه، صدایت سپیده‌ی ما را-
هادی خرسندی
هیچ‌وقت براتون پیش اومده که حال طنز نوشتن نداشته باشین و دلتون بخواد پاشین برین توی یک کافی‌شاپ بشینین و دایت-کوک بخورین؟


منوچهر برومند (م. ب. سها)
خیلی خوب شد که عاقبت فرزندان مرحوم ادیب برومند که روزه‌ی سکوت گرفته بودند پس از یکسال و یک ماه افطار کردند و با ابراز نظر‌های خنده‌دار بی‌پر و پایه‌ی ضد و نقیض از پدر مرحوم مغفور خود به خیال خویش دفاع کردند.
ابوالفضل محققی

جنازه را مجددا دفن می کنند. اما بار دیگرعمل تکرارمی شود ونهایت منجر به دستگیری زن قناد میگردد. زن قنادی که کارش پختن کیک هائیست با نماد یک کلیسا. کلیسائی که ویران شده وهنوزنقش آن به شیرینی در ذهن او مانده است.
مشتریانی که از پنجره کوچک این کیک ها را می گیرند
م. روان‌شید
مسعود امینی(م. روان‌شید) شاعر، نویسنده، و روزنامه‌نگارِ ساکن سوئد اعلام کرد:
بعد از سال‌ها کارِ یک‌نفره برای گردآوری و نگارشِ «فرهنگِ واژه‌های هم‌آوا»، سرانجام این کتاب به دستِ چاپ سپرده شد و در پایانِ ماه اکتبر(مهر) آماده‌ی پخش خواهد بود.
ابوالفضل محققی
هیچ زمان و هیچ رویدادی نتوانست نقشی را که مدرسه حزبی در شناساندن اردوگاه سوسیالسم و جامعه شوروی حداقل برای من بازی کرد بازی نماید.مدرسه حزبی جام جهان نمائی بود که اگر بدقت در آن خیره می شدی احوال ملک دارا بر تو عرضه می کرد.
تقی گیلانی
از یکی پرسیدند: شما برای مسافرت نوروزی امسال چه برنامه ای دارین؟ گفت: بسم الله الرحمن رحیم. والله ما تصمیم گرفته ایم اگه امام رضا امسال طلب کنه، با عیال و بچه ها بریم دوبی!
خلاصه این هم حکایت ماست دیگه! چه کار کنیم!؟ روی سلیقه موسیقی با هیچ کس نمیشه بحث کرد و اساساً چنین کاری اشتباه هست.
«چمدانی کوچک در کمدی قدیمی» بازگو کننده‌ی نوشته‌ها، عکس‌ها، لباس‌ها، یادگاری‌ها،… از سر‌گذشت نسل‌هائی‌ست که با گلوی زخمی آزادی را فریاد زدند. چمدان‌های بزرگ یا کوچکی که مادران، پدران و همسران اعدام شدگان گرفتند و در کمد‌های قدیمی قرارشان دادند تا دلتنگی‌ها و درد‌های خود را با صاحبان این چمدان‌ها بگویند. همان داستان فریاد فروغ فرخ‌زاد است، زمانی که در تاریکی درون کمد می‌نشست و فریاد می‌زد.