رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

م. روان‌شید
آدمی از ابتدای تولد همیشه و بدون وقفه با دو پدیده‌ی پنهان مواجه می‌شود، با دو باور، با دو تفکرِ همیشگی و خستگی ناپذیر تا دَمِ مرگ: «خیر» و «شر»، یا به زبانِ ساده‌تر: «خدا و شیطان»!
ما نیاز به ۷ سفیر دیگر داریم . سفیران کورش بزرگ بار بزرگی را به دوش خواهند کشید، از این رو نامشان را در پای تندیس فرمان کورش بزرگ خواهیم نوشت تا یادگاری شود برای این پویش افتخار آمیز فرا جناحی، ملی و مهمتر از همه گروهی. کاری که این روز‌ها بسیار نادر است.
منوچهر برومند (م. ب. سها)
دردا که غم رسید و دگر غمگسار نیست
دست رهایی از ستمِ روزگار نیست

خاکِ وطن خزان زدهء سال و ماه شد
دیگر نشان به کشورِ جم از بهار نیست

در موج خیزِ حادثه ایران بی پناه
پابست جهل گشته و هیچش کنار نیست


می نهم بر سَرِ جان، افسر نافرمانی
می دهم جان و جهان بر سر نافرمانی
بستۀ همت آن سرو میان بسته منم
که کند خدمت خون، سرور نافرمانی
ای نهان سوخته شمشاد، شفا می طلبی
نیست جز حلقه شدن بر در نافرمانی
میوه بر شاخه تویی، سنگ ستم، خامنه ای
دل قوی دار و بزن خنجر نافرمانی
بحرِ توفنده سراسیمه کند طوفان را
ابر نو، بارش نو، لشکر نافرمانی
خون نو در رگ بیداری گُلبرگ نِگَر
برگ نو ژالۀ نو رهبر نافرمانی
جورِ بیداد مَکِش، جاریِ بیداد بسوز
نمی‌دانم این روزها نویسندگان افغان در چه حالند. نگران قهرمانان داستان‌هاشان هستند؟ آن چهره‌هایی که فکر می‌کردند شاید جان به در برده باشند وامیدوار بودند شاید روزی در خیابانی، مجلسی با آن ها برخورد کنند و از دیدن لبخند بر لب و اطمینان و آرامش در چشمان‌شان دلگرم شوند. حالا در چه حالند آن نویسندگان، حالا که می‌دانند خورشید در چشمان دخترک هزار خورشید تابان غروب کرده و در چنگال دیو اسیر است،
رضا مقصدی
دستهای من، تُهی ست .
چشمهای من پُراز نگاه ِحسرت ست.
آه...می کشم برای آب.
ابوالفضل محققی
در نگاه اول چهره ترسناک وخشنی داشت.قدی متوسط ، اما پر عضله با چشمانی درشت و طلبکار که شرارت از آن بیرون می زد .موهای سرش کوتاه بود و سیبلی سیاه وپرپشت صورتش را ترسناک تر می ساخت.سینه باز پیراهنش که بدن خالکوبی شده اورا بنمایش می گذاشت،باکفش هائی که پاشنه آنها را می خواباند بهمراه دست های سراسر خالکوبی شده معرف او بود.ند
. «سیب گاز زده» یکی از هشت داستان کوتاه این مجموعه است. یکی دیگر از داستانهای این مجموعه رو در حالیکه 25 سال داشت؛ نوشته بود. در کل داستانهای مختار به روش سیال ذهن نوشته شده است.
هادی خرسندی
آیا رئیسی جاسوس اسرائیل است؟گمانه‌زنی‌ها راجع به اینکه ابراهیم رئیسی جاسوس اسرائیل باشد، هنوز به جائی نرسیده. شایعات مربوط به موسادی بودن او موقعی اوج گرفت که اهل نظر دیدند هیچ به قیافه‌اش نمی‌آید که جاسوس اسرائیل باشد. جاسوسان اسرائیل معمولاً همین‌طورند و اغلب خنگ به نظر می‌رسند.

رضا مقصدی
ديری نمی گذرد در سال شصت در شب ِ داماديش به دام ِ جانيان ِ تازه از راه رسيده می افتد و در اندک مدتی صدای سپيدش سوراخ سوراخ می شود و از بلندای ِ خود، فرومی افتد. اما نمی ميرد.
خانه به خانه. سينه به سينه. مرز به مرز، قد، راست می کند
ابوالفضل محققی
گرمادر بیرون ساختمان بیداد می کند .تمام در وپنجره های خانه را بسته، در هوای خنک حاصل از کار چند دستگاه خنک کننده تن به خواب نیم روزی آرامی سپرده ام .
کسی به پنجره اطاق می کوبد! نگاه می کنم کسی را نمی بینم. پلک هایم را بر هم می گذارم .باز کسی محکم تر به پنجره ضربه می زند .بلند می شوم بطرف پنجره می روم.پشت پنجره "ماکا "خانم گربه سیاه سفید
هادی خرسندی
مثنوی موسی و شبان از معروف‌ترین قصه‌های مولوی است که حضرت موسی چوپانی ساده‌دل را در بیابان می‌بیند که قربان صدقه خدا می‌رود که دستت را می‌بوسم و پایت را می‌بوسم و کفشت را واکس می‌زنم (مثلاً) و اصلاً همه بزهای من مال تو!
م. روان‌شید
معرفی تنها فرهنگ مستقلِ «واژه‌های هم‌آوا» در زبان فارسی
ابوالفضل محققی
کمی آن‌طرف‌‌‌تر در قسمت ویران‌شدۀ آربات جدید، بالاتر از خانۀ پوشکین گروهی از نوازندگان ملودی‌‌های تند روسی را می‌نوازند. صدای بالالیکا، رقص طلب می‌کند. تنی چند از ولگردان دائمی این کوچه، لولِ لول خود را با ریتم موسیقی تکان می‌دهند. سه مرد و دو زن، زنی با پیراهن سفید که از زور چرک به سیاهی می‌زند با بطری‌ای در دست و کفش‌های سرخ پاشنه‌بلند در وسط کوچه با زن دیگری می‌رقصد،
ابوالفضل محققی
از کوچه بن‌بست عبور میکنم . داخل کوچه اصلی می‌شوم، کنار تکیه اکبریه مقابل خانه بهیه خانم می‌ایستم. صدای آرام به هم خوردن میله‌های بافتنی او را می‌شنوم.احساس می کنم سرتا سر کوچه پر از کلاف‌های رنگارنگی است که انتهای آن ها به خانه بهیه خانم به میله های کاموا بافی او ختم می گردد.
حسن جداری
تا نگردد سلطه سرمایه داران، سرنگون کارگر هرگز نگردد شادکام و کامکار
آ. ائلیار
نوشته "مقایسه ( سومری- ترکی)" در چهار قسمت تنظیم شده و هر قسمت دارای نسخه PDF خاص خودش است.
متن حاضر تنظیماتش جدید است. تصاویر اندکی دارد، و در مواردی مطالب پیشین کمی خلاصه شده،
وتصحیحاتی هم در هر دو نسخه ( جدید و پیشین) انجام گرفته است...





ابوالفضل محققی
این سرگذشت تلخ پسری روستائی بنام اصحاب علی است که روستا برایش کوچک بود! شهر بزرگ! با هزار امید وآرزو از روستایش به زنجان آمده بود. کارگری می کرد، شعر می سرود در گروه سیاسی وکوچک برادر دانشیان قرار داشت. چشمان سبز وساکنی داشت بی آن که پلک بزند در چشمانت خیره می گردید و شعر می خواند . صورت ناهمواروپر سالکش یادگاری از آبله کودکی و نشانی از فقر را با خود حمل می کرد .
م. روان‌شید
چند شعر از م. روان‌شید
محمد بینش (م ــ زیبا روز)
گاهی نیز چنین پیش می‌آید که آن "بت عیار " بدون کوشش فرد، در طول روز به هنگام پیاده روی، رانندگی، یا اوقاتی که مشغله ذهنی مهمی پیش رو نیست، رخ می‌نماید و معانی نو کشف می‌شوند. البته لازم به یاد آوری ست، وقنی که تنها از "امکان" مکاشفه سخن می‌رود و نه روی دادن حتمی آن، نشان از این دارد که مشتاق درک مثنوی باید برایش از صبر و شکیبایی و استقامت مایه بگذارد
ابوالفضل محققی
سه حیاط بود. اولی حیاط بیرونی نامیده می شد وسطی مهمان خانه وآخری اندرونی. در حیاط منسوب به مهمان‌خانه دو اطاق بود، یکی بسیار بزرگ ودیگری کوچک تر. آن‌که بزرگتر بود، اطاق مهمان بود؛ وکوچکتر کتابخانه. در اطاق کتابخانه قفسه‌های پر از کتاب بود وتابلوهای قدیمی که به دیوارها آویزان شده بودند. زیباترین‌شان تصویری ازیک زن بود که به سختی، با گاو‌آهنی زمین را شخم می زد. خسته و با چشمانی غمگین! اما درخشان.
رضا مقصدی
به خاطره ی مُعطر ِعزیز ِشورانگیزم:
اسماعیل خویی
.......................................................
وقتی سفر می کردم از دیروز
- دیروزِدیرینه -
تا لحظه های سبز ِ"اسماعیل".
شعری به شکلِ یک غزل،تا انتهای راه-
همراه ِجانم بود .
حسن امرایی
خویی در سال‌های تبعید که خود از آن به عنوان «بی‌درکجا» یاد کرده است، ندای بلند اعتراض به شیوه استبدادی حکومت در ایران بود
ناشناس
بهبهانی‌ها جُک می‌ساختن علیه عرب‌ها و هر وقت نیروی جنگی کارآزموده می‌خواستن ما لرها حامی اونا بودیم! عرب‌ها را کلافه کرده بودیم و احساس غرور و برتری می‌کردیم! تا اینکه خدمت سربازی پیش اومد و ما افتادیم آذربایجان غربی! میان یک مشت ترک! آنجا بود که ما لرها و بهبهانی‌ها و عرب‌ها و دزفولی‌ها و …، را یک کلمه خطاب می‌کردن؛ «خوزستانی‌ها».
آ. ائلیار
مجموعه داستان ( عروس تشنه؛ آیجان)*
منوچهر برومند (م. ب. سها)
در مقابل مکتب سید الشهدا واقع در منطقه ءمسکونی هزاره و شیعه نشین دشت برچی کابل رخ داد. بیش از ۸۵ دختر بچه دانش آموز کشته شدند.شمار زخمی ها نیز به ۱۵۰ تن رسید دولت افغانستان طالبان را عامل این جنایت دانست. این ضایعه روز شنبه رخ داد. ولی چهار روز بعد در ۲۲ اردیبهشت ماه که ماه رمضان به پایان رسید .
عبدالستار دوشوكی
ادامه تبلیغات مسموم, دروغین و ضدبلوچ جمهوری اسلامی از دهان تلویزیون من و تو
ابوالفضل محققی
زمان چابکی گرفته وپاهابسختی بار تن بر دوش می کشند.پای سنگین گدر زمان جای خود بر چهره نهاده گرد نقره بر موی سر پاشیده وطلا بغارت برده است. شادابی جوانی آرام ، آرام جای خود به لختی پیری می دهد .راهی طولانی طی شده .راهی که کمتر بر گشته وبر آن نظر انداخته ام .چرا که آدمی را کمتر توان نقد خود در آئینه زمان است .
هادی خرسندی
با درود به رهبر شکوهمند انقلاب. و جانشین بر حقش مجتبی یا رئیسی. بسم الله الرحمن الرحیم. آهان چرا پسر کشتم. کار حماسی بود. رستم هم کشت. رئیس‌جمهور هم کشت! خیلی وقت بود کسی را نکشته بودم. آدم یادش میره. مثل یکنفر ویالون میزنه، یک مدت نزنه، یا حکومت هم همین‌طور. آدم نکشه. از سرش میفته. ولی دمکراسی هم هست. یعنی حکومت مردم بر مردم. کار خودش به دست خودش.
م. روان‌شید
حیوان‌ها مثلِ ما «کله‌سیاه» ندارند، یا حداقل من فکر می‌کنم نداشته باشند. زندگی بین آن‌ها به سادگی ادامه دارد و مثلِ ما زندگیِ یکدیگر را به لجن نمی‌کشند و نابود نمی‌کنند...
منوچهر برومند (م. ب. سها)
زبیده جهانگیری متخلّص به شبنم سال ۱۳۲۰ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود و یکم امر داد ماه ۱۳۹۸ در همان شهر دیده از دیدار جهانیان فرو بست. خانواده او از اهالی ایل چهار لنگ بختیاری بودند که در محلهء جلیل آباد تهران می زیستند. پدرش از خان های زمیندار روستاهای فریدن بود .
تقی گیلانی
گربه‌های زیادی در زندگی من بوده‌اند؛ چه در ایران که بهرحال امکانات کمتری داشتم برای نگهداری از آنها؛ چه در بیرون از ایران و در کشورهای مختلف. رفتار بعضی از آنان آنچنان منحصربفرد و تأثیرگذار بود که بقول یکی از متخصصان مغز و رابطه زبان با آن: گربه ها در برابر تو ساعتها می نشینند و به تو خیره میشوند و یا به جائی و چیزی. در چنان وضعی،
هادی خرسندی
سفینه دیگری داشت به سیاره نزدیک می‌شد. خوب متوجه نشدم به مریخ یا به اورانوس. دوباره که طرف با همان هیجان گفت، فهمیدم آقای جلیلی دارد به وزارت کشور نزدیک می‌شود!

آ. ائلیار
مجموعه داستان( دیوار، کابوس ، دختر سومری )
ضیاء مصباح
ویکتور ماری هوگو (فرانسوی: - زاده ۲۶ فوریه ۱۸۰۲ – درگذشته ۲۲ مه ۱۸۸۵) شاعر، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس پیرو سبک رومانتیسم فرانسوی یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی است. آثار او به بسیاری از اندیشه‌های سیاسی و هنری رایج، در زمان خویش اشاره کرده و بازگویندهٔ تاریخ معاصر فرانسه است.
از برجسته‌ترین آثار او بینوایان، گوژپشت نتردام و مردی که می‌خندد است. مشهورترین کارهای هوگو در خارج از فرانسه بینوایان و گوژپشت نتردام است و در فرانسه بیشتر وی را برای مجموعه اشعارش می‌شناسند