امروز ۵ آذر، سالروز درگذشت فروغی، ملی گرای لیبرال و ایراندوست واقعی ایران است
{محمدعلی فروغی سرشناس به ذُکاءالملک، روشنفکر،مترجم، ادیب و سخنشناس، فلسفهنگار، روزنامهنگار، سیاستمدار، دیپلمات، نماینده مجلس، وزیر و نخستوزیر ایران بود
"ملی گرایی از نظر فروغی:
گر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلهٔ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم، این وطن پرستی نیست، خود پرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیلهٔ منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند، مذموم است و باید مردود باشد... ولیکن یک وطن پرستی بی غرضانه هم هست که هر فردی چون پروردهٔ آب و خاکی است به واسطهٔ نعمتها و بهره مندیهایی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حق شناسی احساس میکند، چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر ورزد. این حب وطن پسندیده است بلکه هر فردی به آن مکلف باشد، مگر اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با همهٔ نوع بشر منافات ندارد و انسان هم چنان که در درجهٔ اول رهین منت پدر و مادر و در درجهٔ دوم مدیون ابنای وطن است، در درجهٔ سوم ذمهاش مشغول همهٔ نوع بشر میباشد و همه را باید دوست بدارد و خیر وسعادت همه را بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است. به عبارت آخری، این قسم وطنپرستی جزو تعاون و همبستگی کل نوع بشر است. از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطنپرستی هست که در نظر من از منشاء سابقالذکر هم محکمتر و معقولتر میباشد و آن وطنپرستی کسی است که وطن و ابناء وطن خود را لایق مهر و قابل محبت میداند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند. مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت یا مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطهٔ قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نمودهاند. به عقیدهٔ من به ویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است."
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
ابول جان
ابول افندی، با این سرعت دنده عقب نرو! خدای نا کرده............................. مسلمان تا خرخره بهرین چلو کباب سلطانی رو بزنه تو رگ. خداوند عز و جل، در معیت حضرت آقا ایمام زمان (عج تعالی) فرجه و شریف، در محضر مکرم ارواح نافدا به تجمیل بارگاه چاه مبارک جمکران صلوات الله علیه و صلم، و به برکت جمال نورانی جناب علی اکبر، به شما در این خصوص اجر ذیل، به امت شهید پرور صبر جمیل عنایت فرموده در بارگاه امدادهای غیبی، در کنار زلال آب کوٍثر مسحور ملائکه های آسمانی شوی.
برای تو چه فرق میکند که اسم…
برای تو چه فرق میکند که اسم طرف چیست ؟ اگر منطق داشتی به موضوع می پرداختی و نه به ظاهر و اسم. هزاران نفر در طول تاریخ با اسم مستعار فعال بودند . حتی امروزه در غرب و شرق صدها نفر با اسم مستعار مشغول هستند. ثانیا تو از کجا میدانی که کدام اسم مستعار است و کدام نیست؟ ........... اگر درک و .....و منطق داشتید که خمینی را به مردم ایران قالب نمی کردید ؟
دوستی میگفت: پیرامون زیر زمینی بودن ایرانیان در طول تاریخ ! / . وی در دانشگاه مقاله ای نوشت و دلیل این رفتار را: فاشیسم زمان شاه و شیخ - و تعقیب و فشار مذهب شیعه در طول تاریخ 500 ساله اش میداند.
---- تذکر : جناب توکلی . اگر بخواهی ابن کامنت را نقطه چین بکنید، لطفن منتشر نکنید !
محسن توجیه
میدونید دوستان، اینایی که با نام مستعار خطاب به من مینویسند.. هرچه هستند سلطنت طلب نیستند. اینجا فداییان و توده ای های سابق یا کنونی حضور دارند. مشکل من با اینها تنها این نیست که زیر چادر پنهان میشوند. مشکل من این است که این ها ادعا میکنند شکنجه شده اند و به زندان رفته اند. خب من که مثل خودشان از پشت کوه نیامده ام. تو اگه اهل مبارزه بودی اگه سیانور زیرزبان داشتی دستکم بجای غمزه اومدن با اسم واقعی ات میومدی مرد و مردونه حرفت رو میزدی. کسی مثل تو آبروی جزنی ها و حمید اشرفها رو میبره و من مطمئنم اونها تن شون تو گور میلرزه اگر موجود قابل ترحمی مثل شماها از آنها دفاع بکنه. شماها اندازه پاشنه پای پرویز ثابتی و احمد فراستی هم نیستید. شماها از کسانی هستید که نه با اولین سیلی بلکه با اولین تشر رفقای تان را لو میدادید و به جرم های نکرده هم اقرار میکردید. و حالا اینجا با ژست چپی و ضد سلطنتی آنهم از زیر چادر غمزه میایید. و من حیرانم که چرا یکی از کسانی که زندانی و شکنجه شده به شماها اعتراض نمی کند. من به آنها که خیال میکنند که من با اسم مستعار مینویسم یک بار گفتم کجایم اندازه کله تان است و نیاز به پنهان کاری ندارم. از من خواسته اند رکیک ننویسم. ولی میدانم که دلتان برای فحش های دکتر سکویی تنگ شده. موجودات بیچاره و قابل ترحمی هستید. حیف فحش که لیاقتش را ندارید.
این مش قاسم ؛ احتمالا همین …
این مش قاسم ؛ احتمالا همین ......... است ؛ چون سابقه لوس بازی و لوث بازی دارد.
از نثر و محتوای نوشته اش میتوان حدس زد که فقط او هنرمند اینگونه اینگونه اپیذودهاست.
فعالیتش شبیه نازیهاست . پیش از فرستادن یهودیان به کورههای آدمسوزی و دوشهای گازدار حمام، اول برایشان کنسرت موسیقی کلاسیک آلمان را اجرا میکردند تا تراژدی های یونان را بیاد آورند.
...................هم در باره ترور و اعدام و قتل ساواک و پرویز ثابتی اینجا طنز مینویسد!
به کیوان
آقای کیوان. اگر اهل بحث هستید بهتر است بجای رجز خواندن یک انتقاد اساسی بکنید. استدلال شما: دلیل سقوط سلطنت طلبان این بود که عرضه نداشتند و آخوندها آنها را ریختند به زباله دان تاریخ. یک کسی باید این رجز را بخواند که دستکم خودش آخوندها را به زباله دان تاریخ ریخته باشد. شماها را که هم آن رژیم به زباله دان تاریخ ریخت و هم این رژیم و هم خودتان یکدیگر را رسوا کردید. دستاورد شماها چه بوده؟ باز یک ملتی سرودند که چه اشتباهی کردیم که انقلاب کردیم و نسل جدید سایه شماها را با تیر میزند. حالا بگو کی به زباله دان تاریخ ریخته شده؟ بجز شماها که مردم به زباله دان تاریخ فرستادن تان.
دروغ چرا...؟
راستش بابام جان دروغ چرا؟ تا قبر آ . آ . آ. دیروز که رفته بودم نان بخرم این خمیرگیره می گفت... اینکه میگن ساواک آدمها رو برای کتاب خوانی دستگیر و زندانی میکرده دورغی بیش نیست مثل مابقی دروغ ها شون ...شازده اسدالله میرزا اعتقاد داره...فريب و نيرنگ قسمتي از DNA ملا ...چپی ...و مجاهد است مقوله کتابخوانی این بود ... برای دادن مسلسل و سلاح بمب به دست جوان ایرانی.. برای کشتن تا کشته شدن باید اول جوان ایرانی را مغزشویی میکردنند در واقع.. محفل های کتابخوانی یا گروهای کوهنوردی زیر مجموع سازمانهای تروریستی ان دوره بود
ساواک و دم روباه.
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دم ام ! اگر سلطنت طلبان منطق و فرهنگ داشتند و دنبال حقیقت بودند 4 تا آخوند 2 زاری آنها را به زباله دان تاریخ شوت نمی کردند. فراستی که مانند ثابتی غلاقه به مشهور شدن در رسانه ها دارد یک شارلاتان ساده لوح توهمی است که دنبال شاگردانی مانند خودش میگردد تا مزخرفاتش را مدام سند کنند و تکثیر نمایند.
¨12 سال زندان برای خواندن کتاب؟؟
از احمد فراستی رهبر عملیات ساواک کلابهاوس در مورد ادعای تروریست ها که بخاطر یک کتاب چند سال زندان شدن سوال شد. در پاسخ گفت: حتا یک نمونه نداریم که در دادگاه به جرم خواندن کتاب به زندان محکوم شده باشد و این یک دروغ بزرگ است. او میگفت وقتی به خانه تیمی حمله میکردیم کتاب ها را میبردیم که از میان یاد داشتها و زیر کلماتی که خط کشیده بودند بتوانیم رمزهای قرار های شان را پیدا کنیم و از این رو بود که این کتابها را به عنوان مدرک جرم به دادگاه ارائه میکردیم.
من بعنوان شاهد بیطرف حرفهای آقای فراستی را می پذیرم. در خانه ما انواع کتابهایی که رفقا مدعی بودند بخاطر آنها زندانی شده اند را داشتیم. بسیاری مردم داشتند. منتها رفقا و برادران تروریست و دروغگو برای خشن جلوه دادن دستگاه شاه ورد زبان شان بود که بخاطر خواندن کتاب دو سال زندان شده اند و چند سال زندان شده اند. البته از دیگران شنیده ام که وقتی به ساواک برده میشدند از آنها در مورد کتاب های ممنوعه سوال میشد اما آنها بخاطر موضوع دیگری دستگیر میشدند نه کتاب!
کسی که با نام «ناشناس» کامنت گذاشتی که بخاطر کتاب ژرژ پولیتسر 12 سال زندان میکردند. وجدان نداری و شرف نداری اگر نتوانی یک نمونه.. حتا یک نمونه را با نام بیاوری که فلانکسک فقط و فقط بخاطر این کتاب 12 سال یا حتا یک سال یا یک ماه زندان شده باشد.
. فعال سیاه مقش نویسی.
هر کس در عمرش مدتی چپ و سوسیالیست نبوده باشد، این امکان وجود دارد که پارازیت در فضای مجازی گردد.
این قبیل قلم به مزدهای سابق، نه تنها با فرهنگ مترقی غرب سر ناسازگاری دارند، بلکه برای فرار از مسئولیت اخلاقی ،واژههای اجتماعی سیاسی فلسفی زبان فارسی را هم زیر سئوال میبرند و مانند سوفسطائیان 2500 سال پیش یونان و ایون و هلن باستان میپرسند: معنی مقوله و مفهوم و کلمه و واژه و لوگوس هنوز مشخص نیست؛ پس باید سراغ انجزه وعده باقر و صادق چهارمقاله عروضی رفت، تا مقدمات ظهورامام غائب چاه چمچران، آماده شود.
این "شازده اسدالله میرزا "…
این "شازده اسدالله میرزا " انگار سایبری رژیم است ( چون ندیدم یکبار علیه جمهوری اسلامی حرف بزند). مرد حسابی دست از پروپاگاندا بردار؛ دو کلمه حرف درست و حسابی بزن؛ مرتب داری زرمی زنی . مرتب می نویسه : 57 تی 57 تی؛ خودت 57 تی هستی. یک مورد ندیدم ایجابی حرف بزنی ....
Momet
..
میدانید چرا مردم از شما نویسندگان و انقلابیون ۵۷ تی خشمگین اند ؟...چرا که میببند از خلال فجایع این نیم قرن هیچ نیاموخته اید هیچ تغییری نکرده اید همانی هستید که بودید...
بی مایگیهای رسواگرانه
این چه میگویم به قَدْرِ فَهْمِ توست ...... مُردم اَنْدَر حَسْرتِ فَهْمِ دُرُست
مختصر و گذرا.
در خانه اگر تنابنده ای هست، یک حرف بس است.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
اگر آنتی کمونیست نبودی،…
اگر آنتی کمونیست نبودی، میدانستی که تو هم محصول: جامعه و محیط و فرهنگ اطراف و پیشینیانت خود هستی، و موقعیکه از رحم مادرت بیرون آمدی ، مثل ولی فقیه شعار ندادی : "یا علی"!، حقیت کجایی ؟
تو خودت سنبل انسان مسخ شده و مغزشویی چند قرن فرهنگ شعر و شاعری و عرفان و سفسطه و حرافی و بی منتطقی و خودخواهی و خودمحور بینی جامعه ای هستی؛ که در آن مقدسین اش لواط کار هستند ،و زنان مومن اش صیغه اعراب میگردند، و عباس و حسین و علی اکبرش، موسیقی رپ غربی برای رقص شهادت می خوانند؛ بعد از دود افیون و حشیش و ودکای نصرانی.
-- یکبار اینجا یک جمله در میان پرگویی هایت بنویس تا مخالفانت ببینند از زندگی در غرب و از فرهنگ 3000 ساله آن، چه آموخته ای؟
این حرافی ها را در همان جامعه: آخوند زده و چپ ستیز و روشنفکر ستیز و اپوزیسیون ستیز هم میتوانستی مطرح کنی. ولی خوشبختانه آنجا هم از تو پیشرفته و باسواد تر هستند . واژه شعور را گویا سایت سانسور میکند.
یکی از متدهای شارلاتانیسم…
یکی از متدهای شارلاتانیسم آخوندی و سلطنت طلب اینست که ؛ کلمات و مفاهیم اجتماعی سیاسی تئوریک را، که حدود یک قرن است در زبان فارسی جا افتاده و استفاده میشوند، را به زیر سئوال میکشد، تغییر معنی میدهد، جغل و تحریف میکند، و فقط واژههای اسلامی ارتجاعی شونیستی خود را قابل فهم میداند.
نبرد طبقاتی با تفنگهای دایان دولدوروم!
درووود!
موجز و مختصر.
همانطور که بارها تاکید کرده و گفته ام و همچنان تاکید میکنم، من به کسانی که مجهول الهویه هستند به هیچ وجه پاسخ نمیدهم؛ چونکه هویّت ندارند. فقط سعی میکنم، بر پسزمینه پرت و پلاگوییهایشان زوم کنم و توضیحات خودم را برای آنانی بنویسم که حواسشون جمع است و بیدارند و ساکت و هوشیار.
- آن بیچاره ای که آمد و در مقابل کلمه «دیالکتیک»، واژه «جدل» را گذاشت، یه معصوم بیسواد بود که دلش میخواست مثلا قدمی بردارد و خبر نداشت که کلمه «دیالکتیک» در زبان متفکّران و فیلسوفان یونان و اروپا، چه معانی ضدّ و نقیض و کاملا متفاوت از همدیگر دارد. بر ناآگاهیش باید بخشید او را.
- آن آخرین نبی قوم بنی اسرائیل؛ یعنی «کارل هاینریش مارکس» نیز تمام عمرش از محصول صدقات رفیقش؛ یعنی «انگلس» که با استثمار کارگران در کارخانه پدرش، ثمره عرق جبین آنها را بالا میکشید، تا روزی که زنده بود در «کتابخانه لندن» لم داده بود و مشقهای خودش را از روی آثار «دیوید ریکاردو، آدام اسمیت، پارتو، کینز، سیسموندی، و دهها نفر دیگر» کپیه برداری میکرد تا انجیل خودش را برای مومنین و پیروان سرگشته ای همچون جنابعالی تحریر کند و به یادگار بگذارد.
- نه آن شخصی که «هجویات پلیتسر» را ترجمه کرد، نه آنانی که انتشارش را ممنوع اعلام کردند، نه آنانی که به دلیل خواندش به زندان افتادند، هیچکدامشان، سر سوزن شناختی از مسائل و معضلات جامعه ایرانی نداشتند؛ وگر نه هر سه نفر بدیل گلاویز شده با هم، به خفّت و خواری در تحت سیطره حکومت آخوندی گرفتار و لت و پار نمیشدند.
- من هیچوقـت ادّعای تملّک حقیقت را نکردم و یکی از رادیکالترین سنجشگران مدّعیان تملّک حقیقت هستم. تمام کتابها و مطالب من از بیست و هفت سال پیش تا همین ثانیه های گذرا گواه این سخنم هستند. من هیچگاه ادّعای حقیقت نکردم؛ زیرا نمیدانم حقیقت چیست؟. به همین دلیل نیز جوینده حقیقت هستم و تا امروز محصول کاوشهایم را که به بی حقیقتی و پوچی مدّعیان حقیقت از دامنه مذهبی اش گرفته تا ایدئولوژیکی و اولترا علمی آکادمیکی اش مختوم شده اند با دلاوری و صراحت بدون باج دادن به احدی بر زبان رانده ام.
- باز هم یادآوری میکنم: انسانی که نمیتواند با مغز خودش بیندیشد و در کلام خودش سخن بگوید، به حالش باید گریست؛ زیرا انسانی خوارمایه است و تهی از فهم و درک و شعور و اشتیاق برای شناخت که از بیمایه گیهای خود در عذاب است و با آویختن به حبل المتینهایی مذهبی/دینی/ایدئولوژیکی و امثالهم میخواهد برای «بود» خودش معنایی دست و پا کند؛ در حالیکه انسان فقط با جستجوهای فردی و با تکیه به مغز پرسنده و اراده برای کاوشگری و صبوری از بهر تامّلات پیگیر میتواند راه خودش را از میان اینهمه باتلاقهای خوش رنگ و نمایی که بر سر راه آدمی چیده شده اند، پیدا کند و استقلال فکر و شخصیّت خودش را حفظ کند؛ مبادا که در دام قدرتپرستان شیّاد و لبخند بر لب، متعه و رکابدار شود؛ آنهم با بیرق و عَلَم توهمات مترّقی! و روشنفکر! و کنشگر! و غیره و ذالک بودن.
در خانه اگر تنابنده ای هست، یک حرف بس است!
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
…
..................................
ادعاهای پوشالی شما اینست که کتاب ژرژ پولیتسر را بی ربط مینامید. موضوع اصلی این کتاب جدل ماتریالیسم بر ایده آلیسم است؛ مخصوصا ایده آلیسم برکلی؛ روحانی مسیحی انگلیسی اسکاتلندی.
لابد فراموش کردید که مطالعه و مالکیت این کتاب در زمان خفقان شاه و ساواک حدود 10 سال جرم داشت.گویا ناشر اشاره کرده که این کتاب مقدماتی ساده برای استفاده کارگران ترجمه یا خلاصه شده.
حالا شما ............................... 80 سال بعد از نشر زیرزمینی این کتاب، از آن طلبکار هستید !
شما که ضد فرهنگ غربی و دست آوردهای غرب هستید، و مدام آنرا مسخزه میکنید و توهین به آن می نمایید، و از ساعتها نشستن در کتابخانه های غرب داستان میگویید ،
............................
--این توهم شما ریشه در کجا دارد که همه فرهنگیان مترقی اجتماعی 100 ساله اخیر ایران و همه نیروهای روشنفکر و نویسنده، مزخرفات نوشته اند و فقط شما هستید که ورای همه اینها قرار دارید و شیره حقیقت را نوشییده اید !؟
ولی......................این دور باطل را تکرار کنید و به تبلغ پوچگرایی فردگرایانه ارتجاعی خود ادامه دهید !
هنر دلباختگی و مسئولیّت پذیری
دروووود بر ابوالفضل عزیز!
ساغول بالام جان. چوخ گوزل! به قول «فضولی شاعر»:
دوست بی پروا، فلک بی رحم، دوران بی سکون ........ درد چوخ، همدرد یوخ، دشمن قوی، طالع زبون
در باره «فروغی» و نقش او در تاریخ ایران، تنها درجه قدردانی و فهمی که تحصیل کرده و کنشگر ایرانی تا امروز به آن رسیده است، این است که او را «فراماسونر» قلمداد کنند و بر تمام آنچه که او بود و همچنان بر تارک تاریخ و فرهنگ ایران بسان «الماس» میدرخشد، خطّ بطلان بکشند. خاصمان ایران و تاریخ و فرهنگش، طوری از فراماسونری میگویند، انگار که «گوته و شیلر و هردر و آلنده و صدها متفکّر و فیلسوف و شاعر و نویسنده و نقشگذار در تاریخ تحوّلات فرهنگی و کشوری سرزمینهای دیگر»، اصلا و ابدا در عمرشان فراموسونر نبوده اند و محلّی از اعراب نداشته اند.
ارزش زحمات و نقش کلیدی فروغی را در مسائل ایران تا امروز هیچکس نتوانسته است، در حقّ او و ملّت ایران ادا کند. حتّا روزگارانی که سازمانها و احزاب مدّعی ترقی و پیشرفت (بخوان واپسروی و جهالت محض و بیمایگی افاده ای و هوچیگری لمپنی) به گرد و خاکهای طوفانی برخاستند، آن شعور و فهم را نداشتند که کتاب «سیر حکمت در اروپا» را مثلا پایه مطالعات گروه هسته ای خود بشمارند، شاید در میان اینهمه مشتاق ناآگاه، یک نفر بیدار میشد و به خود می آمد و دیگران را نیز بیدار میکرد؛ بلکه آمدند خیلی که همّت کردند، «اصول مقدماتی فلسفه/ اثر ژرژ پلیتسر» را که هیچ خردلی از فلسفه نشانه ای نداشت و به حیث مشق بچّه دبستانی نیز نیست، به خورد مشتاقان دادند.
«میهن پرستی» او سالهای سال و هنوز نیز به نام «ناسیونالیسم» تعبیر و کوبیده شد؛ بدون آنکه حضرات خاصم بفهمند و بدانند که «پرستش» به معنای «نگاهبانی از جان و زندگی» مردم میهن است و نشانگر دوست داشتن مردم میهن. مگر سوای اینست که هنوز به آن که بر بالین بیمار، بیدار و غمخوار است، «پرستار» میگویند؟.
وقتی که فقر فکر تمام تار و پود آدمی را تسخیر کرده باشد و اسلامیّت نوع تشیّع و ایدئولوژی مارکسیسم نوع روسی به حیث خون در شریانهای آدمی جاری باشند، پیداست که اگر صدها «فروغی» نیز در گوشه و کنار مملکت به «میهندوستی» همّت میکردند، آخر و عاقبتش در هیاهوی ترومپتیستهای پیرو مکتب «عبدالصمد کامبخش و محمّد شورشیان» در هاله ای از ابرهای سیاه نکبت مُتعگی و رکابداری برای بیگانه و خودی پنهان میماندند.
نه! ابوالفضل عزیز!. هنوز آن روز و هنگام برغم اینهمه مصیبتها و خوار و زاریها و خونریزیها و قهقرائیها و کشتارها و تجاوزات و ستمگریها و غارتها و حقارتها و بدبختیها که بر سر این مرز و بوم و مردمش رفت و همچنان میرود از راه نرسیده است تا حضراتی که نزدیک به یک قرن است در بیابانهای عقیدتی سگدوهای له له زنی برای هیچ و پوچ میزنند، به خود آیند و از خود بپرسند که من کیستم؟ و چیستی مرا چه چیزهایی رقم میزنند و مردم و سرزمین من کیانند؟. نه! ابوالفضل عزیز!. هنوز این حضرات ، ساکن مطلق باتلاق و شناور در قعر ایدئولوژی و کوره مذاب تشیّع غوطه ورند و ترومپت به دست. به سایتها و پاتاکها و کلوبها و شبکه های اینترنتی آنها نگاهی گذرا کن تا عمق فاجعه و دلایل دوام گیوتین فقاهتی را دریابی و بفهمی. اره ابولفضل عزیز! آنانی که بخواهند ایران را بشناسند و مردمش را دوست بدارند و برای مسائل و معضلات آنها دست در دست همدیگر از بهر چاره بر آیند، باید میزان فهم و شعورشان به یک هزارم «فروغی» برسد تا تازه بتوانند چشمان خود را از خواب غفلتها و تلقینات خوش خیالانه بگشایند. حالا تا اقدامات مثلا خدماتیشان.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید