Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

در سکانس جدید نمایشنامه نویسی ایشان آقای ناصر کرمی که در یک جبهه ترویج دشمنی کرد با ترک آذربایجان است که کلی ایشان حال می کنند و زحمتها متقبل میشوند در سکانس دوم ایشان برای به حق نشان دادن دیکاتوری و سیسم سرکوب و تثبیت نژادپرستی رضاخانی با توسل به شیعه گری صفوی در مسبب نشان دادن ملت ترک در ترویج خرافات دینی ملت و فرهنگ آذربایجان را مقصر بدانند. . اما سکانس سوم نمایشنامه آقای ناصر کرمی کاملا جدید است و ایشان اینبار در نقش مفسر و تحلیل گر مانیفیست مارکسیسم و جریان چپ سعی دارند به نیروهای هویت طلب فدرالیست یا استقلال طلب مارکسیست و چپ کرد و ترک و عرب و بلوچ بهمانند که خط و مشی و استراتژی لنین و مارکس و....جریان متضاد هویت طلبی ملتهای تحت ستم است. آقای ناصر کرمی دست مریزاد به تخصص های مختلف شما. شما واقعا در ایجاد تفرقه و تشتت و بدبینی و دشمنی ملتها و ایدلوژی ها ید طولانی دارید.

لذا آسمان و ریسمان را به هم ببافید تا بلکه از این مباحث و اختلافات صوری در ذهنتان قدرت فاشیسم سلطنتی رضاخانی را دوباره بر کشور حاکم و مستولی سازید. اما ناصر خان زمان سلطنت و مجاهد برای همیشه در ایران به سر آمده . زمان زمان بیداری ملی ملتهای دربند است.
نوشته شده توسط: Anonymous

با معذرت از ناشیگری اینترنتی اینجانب نظر .فرستاده شده توسط Anonymous در چ., 01/23/2013 - 00:12...از من ، برزویه طبیب است که ناقص ارسال شده است . خواهشمند است اغماض شود
ادامه......

درمورد گروه اول باید گفت که تسلط فرضا کامل سرمایه داری در ایران ، به معنی تکمیل وظایف انقلاب دموکراتیک نیست . آنها خود قبول دارند که بورژوازی در دوران کنونی توان حل کامل وظایف دموکراتیک را ندارد و مسئله ستم ملی ، یکی از این گره های باز نشده است . البته من هم قبول دارم که دیوار چین بین انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی وجود ندارد ، ولی مشروط به اینکه طبقه کارگر منسجم ، پشتیبانی این طبقه توسط اکثریت قریب به اتفاق مردم و آمادگی مادی و ذهنی این طبقه برای کسب قدرت فراهم بوده و یا حداقل در افق نزدیکی قابل روئیت باشد ، که در ایران چنین نیست . فراخوان این گروه به آغاز نبرد نهایی ، فراخوان فرماندهی بی لشگر است که یورشی را بدنبال ندارد . من نیز قبول دارم که با دنباله روی از ناسیونالیست ها و هورا کشیدن برای آنها ، هرگز به تدارک لشگر پیکارگران رزم آخرین نخواهیم رسید ، ولی جواب این معما در اعلام آغاز جنگ بی لشگر وبی فرجام نیست
گروه دوم و سوم همانا هوراکشان برای جنبش ناسیونالیستی هستند . این نظر ریشه در فورمولبندی استالینی دارد که زمانی به تایید امیر افغان ضد دموکراسی ، میپرداخت ، وزمانی از حل شدن حزب کمونیست چین در ناسیونالیسم چینی حمایت کرد . گروه دوم ، این حقیقت را که صرف مورد تهاجم امپریالیسم ، یا ناسیونالیسم مرکز گرا بودن ، کسی را مترقی و شایسته تایید ما نمی سازد ، فراموش میکنند
گروه اول ، مانند رزالوکزامبورگ ، امکان بروز نبرد های آزادی بخش ملی را در عصر کنونی ، نفی میکنند . گروههای دوم و سوم در واقع امکان منازعات با ماهیت ارتحاعی بین قدرت مسلط و نیروهای تحت سلطه را انکار میکنند . مشکل این هردو سوی بحث ، همگون پنداری جنبش ناسیونالیستی است . جنبش ناسیونالیستی در هر لحظه از نیروهای متفاوت وحتی متضادی تشکیل شده است . معیار همراهی ( نه ادغام ) سوسیال دموکراسی با جنبش ناسیونالیستی ، براساس تحت سلطه بودن ملتی که این جنبش آنرا نمایندگی میکند ، تعیین نمیشود ، بلکه سمت سوی دموکراتیک این نیرو ، معیار این همراهی است ، و مهمترین معیار ماهیت دموکراتیک بودن یک نیرو ، نحوه برخورد آن نیرو با مطالبات و خواسته های طبقه کارگر و در عین حال شیوه برخورد آن با دو مسئله زنان وناسیونالیسم ملیت های دیگر، از جمله با حقوق دموکراتیک بخش به اصطلاح آسیمیله شده خودی است . بدیهی است که ناسیونالیسم سلطه گر ، از همان آغاز فاقد جهت گیری دموکراتیک است . ولی این بدین معنی نیست که طرف دیگر این منازعه لزوما جریانی دموکراتیک باشد . در عین حال این بدین معنی نیست که ناسیونالیسم مرکز گرا نیز لزوما ناسیونالیسم سلطه گر و ارتجاعی است . کافی است تا ناسیونالیسم مرکز گرای آبراهام لینکن را با ناسیونالیسم پیرامونی ایالات جنوبی در جنگ های داخلی آمریکا مقایسه کنیم
معمای دوگانگی سرشت جنبش ملی
تمام جنبش های ناسیونالیستی ، علیرغم نیات عدالت جویانه و آزادیخواهانه رهبران و یا هواداران آنها ، سرشتی بورژوایی دارند . ناسیونالیسم ، نمیتواند تجلی ذات کارگری ، جنبشی باشد . جنبش کارگری مستلزم ویژگی اینترناسیونالیستی است . جنبش های بورژوایی ، از جمله جنبش ملی ، حتی رادیکال ترین آنها ، از تعمیق پیگیرانه مبارزه طبقاتی ، برای پیشبرد اهداف خود ، ناتوان هستند . بنابر این تمایل ذاتی جنبش های ملی ملیت های پیرامونی ، تکیه بر تضاد های بین المللی در جهت جبران ضعف خود در برابر ناسیونالیسم مرکز گرا ، در عین حال اجتناب از تعمیق مبارزه طبقاتی درونی است ، زیرا تعمیق نهایی مبارزه طبقاتی ، نافی وحدت ناسیونالیستی و غیر طبقاتی این جنبش ها است . در بهترین حالت ، این دلکرمی به تضاد های بین المللی شکل سیاست موازنه منفی مصدق ، و یا دلگرمی به پشتیبانی دولت مدعی منافع زحمتکشان ، را در مورد فرقه دموکرات ، بخود میگیرد . ولی در اولی مبارزه طبقاتی ، تحت الشعاع استقلال متزلزل ، و در دومی استقلال ، در زیر سایه مبارزه طبقاتی ناپیگیر ، قرار میگیرد . البته نمونه های سیاست موازنه مثبت ، مثلا مورد دولت فعلی عراق ، و نیز نمونه های دلگرمی به پشتیبانی دول ارتجاعی ، مثل مورد دولت تایوان کم نیست ،
به هر حال این تراژدی ناسیونالیسم ملیت های تحت سلطه است ، که در عصر مرگ ناسیونالیسم ، و تولد اینتر ناسیونالیسم ، پا میگیرند . آنها شبح قهرمانان دورانی سپری شده هستند ، و ناگزیر آب سراب ستیز ناپایدارابرقدرتمندان ، رفع تشنگی میکنند.برزویه طبیب
نوشته شده توسط: Anonymous

مگر ا.ائلیار حقیقی‌ و حقوقی است که عضو مدیریت سایت هم هست؟سهند چی‌؟ اتاخان چی‌؟ شما دنبال ردیابی آی‌ پی‌ و نویسندگان تحت تعقیب رژیم هستید ؟ توضیح دهید

نوشته شده توسط: Anonymous

``````````تاکتیک واستراتژی سوسیال دموکراسی در برابر جنبش ناسیونالیستی
وجود عینی ملت ونقش جنبش ملی
پیش از هرچیز باید عنوان کنم که تمام جهد و گلو پاره کردن های نویسندگانی را که یا سعی در اثبات و یا سعی در انکار کثیرالمله بودن ایران را دارند ، و در این راه به تاریخ چندین هزار ساله رجوع میکنند ویا تعاریف رهبران و انذیشمندان چپ و راست را شاهد میگیرند ، آب در هاون کوبیدن میدانم . ملت ها وجود ندارند چون در گذشته ملتی و یا حکومتی و یا تمدنی بنام آنها وجود داشته است . ملت ها وجود ندارند ، چون میتوان فلان شماری از مردم را با فلان تعریف استالین ویا ارنست رنان ، بعنوان ملت خاص شناسایی کرد .

ملت ها وجود ندارند چون زبان ها ، ادیان ، آداب و رسوم ، و محل های سکونت و هر معیار دیگری از این قبیل ، جمعی را از جمعی دیگر جدا میسازد . این شیوه برخورد با مسائل اجتماعی ، برخوردی ایده آلیستی به مفهوم فلسفی آن است . در برخورد فلسفی ماتریالیستی ، وجود عینی ، بر ایده ذهنی و ادراک ما از عین ، مقدم است . ماتریالیست ها تعاریف خود را بر واقعیت تحمیل نمی کنند ، بلکه واقعیت را علیرغم همخوانی و یا ناهمخوانی با هر تعریفی ، در شکل مشخص آن ، بررسی میکنند . بنابر این ملت ها وجود دارند ، چون جمع قابل ملاحظه ای از انسانها وجود دارند ، که خود را با آمال و آرزوهای متمایزی از جمع دیگر تعریف میکنند ، و حاضرند که در راه این آمال و آرزوها که معطوف به ارتقای سطح حاکمیت سیاسی خود در حدود جغرافیایی خاصی است ، جانفشانی کنند .این ارتقای حاکمیت سیاسی ، با دور نمای استقرار دولت ملی، ویا گسترش و یا تعمیق سیطره آن مشخص میگردد . این دولت ملی ، در عصر حاضر دولتی با سرشتی سرمایه داری است . این جمع باید به اندازه کافی بزرگ باشد که بتواند از نظرسیاسی و اجتماعی ، وزنه ای محسوب شود . بنابراین دلیل عینی وجود ملت ها ، وجود جنبش ملی است . جنبش ملی ، نیازی ندارد که قبلا ملت بودن جماعتی را اثبات کند و سپس حقانیت وجود خود را به کرسی بنشاند . وجود آن ، خود دلیل وجود ملتی است که بنام آن برخاسته است . بنابراین تمام افاضات کسانی که سعی در انکار وجود مثلا ملت ترک در ایران را دارند ، جز تلاشی برای زدن سرنا از ته گشاد آن نیست . از طرف دیگر ، جمعی کثیر، که ملغمه ای از افرادی با تبار های گوناگون هستند ،در تمام اطراف و اکناف ایران ،نیز وجود دارند ، که بنام ملت ایران ، برخاسته اند . این نیز دلیل وجود ملتی بنام ملت ایران است . آفتاب آمد دلیل آفتاب . بنابر این تمام تلاش کسانی که با ابداع اسامی تحقیر آمیز ،آسیمیله شده وخائن و غیره ، سعی در انکار وجود ملت ایران دارند ، جز تلاشی برای برای اثبات حق خود ، از طریق پایمال کردن حق دیگری ، نیست . از نقطه نظر من تباینی بین پذیرش مثلا ملت کرد و در عین حال پذیرش وجود ملت ایران وجود ندارد
ماهیت قومی یا فرا قومی رژیم
. اگر برای اجتناب از بغرنجی زود هنگام بحث ، ویژگی اسلامی این دولت را انتزاع کنیم ، خامنه ای و دیگران در این رژیم نه به عنوان فارس و یا ترک ، بلکه به عنوان ایرانی ، حضور دارند . سیاست های مرکز گرای این رژیم ناشی از فارس بنیاد بودن آن نیست ، بلکه رژیم سرمایه داری دولتی ، ماهیتا مرکز گرا است . حال اینکه این مرکز کجا قرار دارد ، علل دیگری دارد که از چارچوب این بحث خارج است . سیاست های بهره کشانه موجود ، که سرمایه گذاریها ی گوناگون را عمدتا به مرکز سوق میدهد ، ناشی از فارسگرا بودن سیستم نیست ، بلکه اصولا سرمایه به سوی مناطقی میرود که سودآوری بالاتر وثبات بیشتری داشته باشند . حالا اینکه این روند ، نابرابری ها را بین مناطق ، تشدید میکند ، تا زمانیکه سود انگیزه اساسی فعالیت اقتصادی باشد ، ناگزیر خواهد بود . به سادگی میتوان دید که تبریز از مراغه ، پیشرفت سریعتری داشته و این روند رشد
نامتوازن سرمایه داری ، حتی در درون مناطق پیرامونی جریان دارد
بنابراین، هم کسانی که به استناد سیاست های مرکز گرای رژیم فعلی آنرا دولتی فارس بنیاد میدانند ، و هم آنهایی که به استناد شجره ترک خامنه ای و تنی چند ، آنرا دولتی کثیرالمله ارزیابی میکنند ، راه بحایی نمیبرند
نقش وخاستگاه ایدئولوژی اسلامی رژیم
در اینجا باید به نقش ایدئولوژی شیعی - اسلامی رژیم نیز اشاره ای گذرا داشته باشیم تا مطلب روشن تر شود . در جریان انقلاب ۵۷ مردم این مرز و بوم بر علیه رژیمی بپا خواستند که با سوء استفاده از ایدئولوژی نشات گرفته از اسطوره های کورش و داریوش ، بر این مردم فرمانروایی میکرد ومنافع آنها را قربانی منافع سرمایه امپریالیستی در ماورای بحار مینمود . در غیاب بدیلی آینده نگر ، مردم ایران از گذشته ، بدیلی دیگر استخراج کردند تا بیانگر ذهنی کوشش همگانی آنها بر علیه استیلای ایادی خارجی ، باشد . این بدیل از اسطوره های اسلامی فراهم شد . در حضور دستگاه روحانیت ، بعنوان تنها سازمان موجود غیر دولتی ، این قیام سازماندهی شد و به ثمر رسید . بنابراین ناسیونالیسم ایرانیان ، در تقابل با سرمایه داری غرب و ایادی آن ، به شکل ایدئولوژی اسلامی - شیعی بیان اجتماعی یافت ، و از طریق دستگاه روحانیت به قدرت رسید . بذینسان ، همانطور که زمانی ناسیونالیسم آلمانی به صورت جنبش فاشیستی با دیدگاهی فرامرزی متبلور شد ، ناسیونالیسم ایرانی نیز، به صورت جنبش اسلامی شیعی و با همان دیدگاه فرامرزی( نه انترناسیونالیستی ) تولد دوباره ای یافت . بنابر این ایذئولوژی اسلامی شیعی همان ناسیونالیسم مرکز گرای رضا خانی، و حتی با اندکی مسامحه قجری ، است که عبا و عمامه به تن کرده است . با این تفاوت که بدلیل نگرش سنتی خود ، به دلیل سابقه درافتادن با امپریالیسم و به دلیل نیاز به پیشبرد سیاستی پوپولیستی ،حمایت خارجی را نیز فدای حفظ پایگاه اجتماعی متزلزل داخلی کرده است . این ایدئولوژی دینی ، ایدئولوژی سرمایه داری بومی سنتی بود ، که ریشه در تولید سنتی و روستا داشت و بدینسان توانست در درجه اول مهاجرین تازه به شهر آمده را بسیج کند . سرمایه داری بومی جدید و شهری که خود را از طریق جبهه ملی و نهضت آزادی بیان میکرد و به پشتیبانی کارمندان وعناصر خرده کالایی شهری امیدوار بود ، سازمانی برای خود نداشت و مقهور بورژوازی سنتی شد . طبقه کارگر از این هم بی سازمان تر بود و جز به صورت زایده ایندو نیروی فوق ، انهم بسیار دیر ظاهر نشد . حقیقتی که خود را به صورت تبدیل بخش اعظم چپ ایران به زایده حکام جدید و یا رقبای ملی گرای آنها ، در سالهای اول انقلاب نشان داد . سرمایه داری بومی و جنبش دهقانی در کردستان و ترکمن صحرا ، قادر شدند تا مصون از سیطره دستگاه روحانیت شیعی ، خودی نشان بدهند ، ولی در برابر مرکز بسیار ضعیف بودند ، ومقهور دیدگاه فرامرزی ناسیونالیسم مرکز شدند . سرمایه داری بومی آذربایجان نیز که در جنبش خلق مسلمان خودنمایی میکرد ، سازمانی مستقل از دستگاه سراسری روحانیت نداشت و در عین حال ناتوان از چرخش ۱۸۰ درجه پایداری از مبانی اسلامی شیعی خود بود ، چرخشی که خطر دوران پیشه وری را در بطن خود داشت . بنابر این پیروزی جمهوری اسلامی بیش از آنکه ناشی از قدرت اسلامگرایان باشد ، نتیجه ضعف رقبای آنها بود
رویکرد سوسیال دموکراسی به جنبش ناسیونالیستی
در شرایط فعلی رویکرد سوسیال دموکراسی به جنبش ناسیونالیستی ،ایرانی مرکز گرا و جنبش ناسیونالیستی ملیت های پیرامون ، اهمیت اساسی پیدا کرده است .بخشی از این نیرو ( گروه اول ) به استناد ماهیت جهان وطن و غیر ناسیونالیستی جنبش کارگری ، و با تکیه بر این حقیقت که ناسیونالیسم ، صحنه مبارزه طبقاتی را مه آلود میکند ، و با عنوان اینکه جامعه فعلی ایران جامعه ای سرمایه داری است و نمو دولت ملی ، گرهی از معضلات طبقه کارگر نمیگشاید ، جنبش ملی مرکزگرا ونیز جنبش ملی پیرامونی را همزمان ارتجاعی ارزیابی میکند . این ایده ، ریشه در نظریات رزا لوکزامبورگ و ارزیابی مرحله سوسیالیستی از وظایف انقلاب آتی در ایران دارد
بخش دیگری از نیروی چپ ، اعتقاد عملی خود را به ماهیت اینترناسیونالیستی و غیر ملی گرای جنبش طبقه کارگر ، و التزام خود را به تشکیل صف ماهیتا مستقل اینترناسیونالیستی طبقه کارگر، فراموش کرده است و در منازعه ناسیونالیست های مرکز با ناسیونالیستهای ملیت های پیرامون ، یا به استناد خطر امپریالیسم و تجزیه ، به جانبداری از ناسیونالیسم مرکزگرا (گروه دوم ) ، و یا به استناد ستم ملی ومحدودیت های دموکراتیک در پیرامون ، به طرفداری از ناسیونالیسم ملیت های پیرامونی (گروه سوم )، برخاسته است
نوشته شده توسط: Anonymous

در اين سايت مرتب از اشخاص غير حقيقى وحقوقى مقالات کاملا مرموز به چاپ مى رسد،ولى شخص فرهيخته اى به مانند
آقاى بهارلى بايد حتما حقيقى وحقوقى باشد ،عجيب دنيايست نازنين ،ادارة ساواما منتظر همين است ،تجربة سالهاى ۶٠ هنوز
از يادها نرفته است ،به اميد صداقت هر چه بيشتر ﴿ روزنامه نگارى﴾ براى اقاى توکلى و شرکا . ׳

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی ایران ارتباطی به کلمه آریا ندارد. ترکان ساکن ترکستان به خراسان ،"ایران "(IRÄN) و به اراک و اصفهان ، لرستان "عراق عجم "و به بین النهرین" عراق عرب "می گفتند. شما هم میدانید که در ترکی "ا یر" یعنی نزدیک ، مانند ایرلی و "عراق "یعنی دور.

نوشته شده توسط: Anonymous

فیلسوف عزیز جناب کرمی
با سلام ، امید که روزی از دانش و بینش، و نبوغ لایزال جنابعالی در سیستم آموزشی " تمامیت ارضی" عزیز استفاده شود. ملت عزیز و واحد ایران فارس، به شما دانشمند گرامی شدیدا نیازمند است.
با تحیت فراوان به حق مارکس، انگلس و استالین عزیز راهت پر ره رو باد.
التماس دعا
رجب رجبزاده

نوشته شده توسط: Anonymous

کاظم اول اولا باید بگویم که این اسم واقعی من است و من تقصیری ندارم که جدم این اسم را انتخاب کرده است. دوما برای من هیچ فرقی نمیکند. هرکس که شخصیت واقعی او برای من شناخته شده نباشد و ندانم که ناقعا همچو آدمی در دنیا وجود دارد پشت سرش سینه نمیزنم و اصلا به نوشته هایش توجه نمیکنم. فقط اگر بیکار باشم و وقت اضافی داشته باشم میخوانم ببینم که چه میگوید. امروزه حتی به آدمهای شناخته شده نمیتوان اعتماد کرد چه برسد به امام زمانهای غایب. مردم ایران یکبار به امام زمان خمینی که غایب هم نبود باور کردند برای هفت پشت ما کافیست.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی شما با قاطی کردن جواب من و آقای مسعود شهامتی طوری وانمود کرده اید که ما هردو یک چیز گفته ایم. من ادعا نکرده ام که مهران بهاری یک عده آدم هستند و در خدمت ترکیه اند و... من گفته ام که این عکس مال مهران بهاری نیست و گفته ام که تا به حال یکی دو آدم شناخته شده پیدا نشده که بگویند او را میشناسند و مهران بهاری یک نفر آدمیست که میتوان به او اعتماد کرد. اگر فعالین دهه چهل و پنجاه هم مخفی سیاسی را نمیشناختند و دنبالشان راه افتادند به من مربوط نیست. من حاضر نیستم دنبال کسی بیفتم که نمیشناسمش. من دنبال هیچ امام زمانی نمیافتم. من در سایتهای دیگر و در فیس بوک بعضی نوشته ها و کامنتهای مهران بهاری را خوانده ام که در جای خود بسیار هم بددهن است و توهینهای آنچنانی میکند. حالا به من میگویید که بروم و وقت بگذارم و مقالات او را بخوانم که حتی یک منبع درست و حسابی هم ارائه نمیدهد و یا اصلا هیچ منبعی

ارائه نمیدهد؟
نوشته شده توسط: یونس شاملی

مسعود شهامتی میدانم که به حرفهای خودتان مطمئن نیستید، چون از روی حدس و گمان حرف میزنید. در همین ایران گلوبال کسانی به نامهای "آیدین" و یا "تبریزی" و یا "جشقون" نوشتند. اینها واقعا نامهای حقیقی هستند. همه این اشخاص هم در تخریب نوشتند. این نشان میدهد که برنامه برای تخریب در کار است و این برنامه با انسانیت سازگار نیست چه رسد به دمکراتیسم. حالا شما میخواهید مهران بهاری با این جو خودشان را به شما و یا یکی دیگر از دوستان شما نشان دهد؟! این خام خیالی نیست؟ اگر صمیمانه بگویم و امیدوارم ناراحت نشوید... ما خود شما را نمیشناسیم، چگونه اطلاعات شخصی خودمان را در اختیار شما بگذاریم. منظور شمای نوعی است. کمی منصف باید بود.

نوشته شده توسط: Anonymous

چاپلوسانه،دروغ،توهين به شعور ايرانيان. مسعود رجوي دقيقا مسول رهبري اشتباه مجاهدين و قرباني كردن جوانان شجاع و پاكدل ميهن و فرستادن انان به سلاخ خانه خميني ميباشد. يك سوال ساده. چرا مجاهدين خود بي واسطه در رسانه هاي غير وابسته شركت نميكنند. حيف شهدايي كه شما ميراث خوارشان به نا حق شدهايد.
اسلام پناهيتان بدرستي نشانگر ماهيت تان هست.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای مسعود شهامتی و آقای کاظم ثانی
اگر واقعا کسی در مورد شخص ایشان نمیداند، اظهار نظر کردن در آن مورد نادرست خواهد بود.

تهمت و افترا هم خود بخشی از یک توطئه است که بعضی ها به دلیل علایق خاص شان آن را دوست دارند، مثل همین حرف شما که گفته اید "یک عده آدم هستند که برای دولت ترکیه کار میکنند و میخواهند آذربایجان را به ترکیه بفروشند"! این اظهار نظر یا از روی بی اطلاعی است و یا آگاهانه در صدد تخریب است. چون ترکیه از حرکت ملی دمکراتیک آذربایجان حمایت نمیکند و حتی مخالف آن نیز هست. آنهایی که از نزدیک با این حرکت آشنایی دارند این مهم را میدانند. همین چند ماه پیش ترکیه محمود علی چهرگانی یکی از فعالین سیاسی آذربایجانی را به خاک خود راه نداد و از فرودگاه وی را برگرداند. با این احوال سخن فوق از بیخ و بن بی اساس است. از سوی دیگر "یک عده آدم" بودن مهران بهاری هم از بیخ و بن نادرست است. به این جهت که کسی در این مورد چیزی نمیداند و از طرف دیگر کسانیکه با وی در تماس هستند و میدانند که چند نفر درکار نیست.

از سوی دیگر مگر ما با چهره افراد سرکار داریم، ما به نوشته های آنها کار داریم، مناسب، تاثیرگذار و مهم باشند جذب خواهند شد و اگر نباشد از دور خارج خواهند گردید. مگر فعالین سیاسی دهه چهل و پنجاه رهبران مخفی سیاسی را می شناختند که حاضر شدند در گروههای چریکی عضو شوند و از جان خود مایه بگذارند؟ مگر مقالاتی که ما در طی روز و یا ماه میخوانیم همهء نویسندگان آنها را می شناسیم؟ این حساسیت سر چیست؟ این که کسی با عکسی ظاهر شده، دلیل بر باطل بودن وی نیست. هر کسی امروز زیر یک لوگو خود را نشان میدهد. لوگوی مهران بهاری هم همان عکسی است که منتشر کرده است. کسی آمده است که واقعا یکی و یا چند نوشته مهران بهاری را نقد کند که ببینم کجای کار فکری وی میلنگد؟ اینکه عکس خودش است و یا نیست، چه مشکلی را حل میکند. هر کسی برای خود و بخاطر زندگی شخصی اش ملاحضاتی دارد که کس دیگری از آن با خبر نیست. برای نمونه ممکن است مهران بهاری به ایران رفت و آمد میکند، آیا علنی شدن وی مانع کار وی نخواهد شد؟ کار مهران بهاری نوشتن است. نه رهبر سیاسی است و نه رهبر حزبی و یا از این قبیل تیترها.... پس چه لزومی برای شناخت حقیقی وی وجود دارد؟ تلاش دستگاههای امنیتی رژیم و آنهایی که خیلی در مورد چهره واقعی وی پرس و جو میکنند شک برانگیز نیست؟ می بینید که این موضوعات چقدر از اصل مسئله دور است.

به نظرم به جای اتهام و به جای کنجکاویهای غیرلازم که ممکن است به زندگی کسی صدمه وارد کند، یک یا چند مقاله مهران بهاری را بخوانید و اگر فکری دارید نقدی درستی برایش بنویسید که ما هم بهرمند شویم. این تنها را علاج کار است.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای کاظم ثانی می شود به این سوال من جواب بدهید؟ آیا فقط جناب مهران بهاری به خاطر ناشناخته بودنش برای امثال شما در ایران گلوبال ممنوع القلم هست یا قانون برای هم ه یکسان هست و شامل تمام افراد می شود؟

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی حتما آن عکس هم عکس این شناخته شده ترین چهره قلمی است؟ چرا تا به حال کسی پیدا نشده که بگه این چهره شناخته شده را میشناسد؟ اگر حداقل یکی دو فرد واقعا شناخته شده حقیقی بیایند و بگویند که مهران بهاری را میشناسند من یکی یقه ایرانگلوبال را میگیرم و با آن مخالفت میکنم ولی وقتی حتی یک نفر هم پیدا نمیشود که این امام غایب را دیده باشد و بشناسد من چرا باید به او باور کنم. من یکی که به هیچ امام زمان غایبی باور ندارم و اگر کسی به من بگوید که امام زمان وجود دارد به اون هم شک میکنم.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملو وسط دعوا نرخ تعیین نکنید. مهران بهاری یکی از شناخته شده ترین چهره های قلمی آذربایجان نیست. یک عده آدم هستند که برای دولت ترکیه کار می کنند و می خواهند آذربایجان را به ترکیه بفروشند. گویا شما می شناسید این آدمها را.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای کرمی، این چه تحلیلی است که آقای برزویه طبیب تمامی بافته های شما را به درستی در چند جمله پنبه کرد. اتحاد جماهیر شوروی را مگر غیر از لنین تئوریزه کرده است. اتحاد جماهیر شوروی یک نظام فدرال نبود پس چه بود؟ برای ضدیت کور با حقوق ملتها به هر دری میزنید... اینبار هم گریبان مارکسیسم را گرفته بودید که با چند جمله بروزویه طبیب نوشته هایت دود شد و پرید. در عجبم که این هم انرژی برای ضدیت را از کجا می آورید؟

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای توکلی، مهران بهاری یکی از شناخته شده ترین چهره های قلمی آذربایجان است. اما کسانیکه که با نام "آیدین" و یا "تبریزی" و یا "محمود جشقون" در صفحه اول نوشتند و کامئنت بعضی ها به صفحه اول منتقل شد، شخصیتها حقیقی و یا حقوقی داشتند. واقعا کسی آنها را می شناخت و اگر آدم های حقیقی هستنند چرا با اسم کاملشان مطلب نمینویسند و کسی آنها را نمی شناسد؟

چرا در این میان فقط مهران بهارلی اجازه انتشار مطالب اش را در این سایت ندارد؟ کمی عجیب به نظر نمیرسد؟

با تشکر
یونس شاملی

نوشته شده توسط: Anonymous

کار به جایی رسیده است که آقای کرمی شده مفسر مارکسیسم . اقای محترم جوهر سوسیالیسم علمی تحلیل مشخص از شرایط مشخص است، یعنی مارکسیست ها نه موافق فدرالیسم برای همه و همه جا و در تمام زمانها هستند و نه مخالف آن . گاهی تمرکز گاهی فدرالیسم و گاهی جدایی به نفع رهایی طبقه کارگر و متعاقبا تمام بشریت است .برزویه طبیب

نوشته شده توسط: Anonymous

واقعا شرم آور است آدم هموطن چنین اشخاصی باشد. چنانچه میگویند کور به آنچه گیر دهد هرگز ول نمیکند. این بدبخت بیچاره در عمق نادانی و تاریکی به دیگران راه نشان میدهد. صد رحمت به خمینی جلاد در مقابل امام مسعود (ع) رجوی. ببین انسان تا چه حدی میتواند ... باشد تا به این اعمال ... دست بزند.

نوشته شده توسط: Anonymous

ایران نام تاریخی منطقه وسیعی است که افغانستان امروزی نیز قسمتی از آن بوده و اگر رضا شاه واقعا چنین در خواستی از شاه افغانستان داشته کاملا قابل توجیه است. نمیدانم چطور به خودتان اجازه میدهید به شعور مخاطبین توهین کنید و تاریخ را تحریف کنید.آیا وقتی نظامی گنجوی میگوید :همه عالم تن است و ایران دل/نیست گوینده زین قیاس خجل....منظورش افغانستان بوده یا زمانیکه صائب تبریزی میگوید:کی خیالات غریب من به غربت می فتاد؟ / از سخن سنجان نمی گردید اگر ایران تهی.مگر تبریز و اصفهان که صائب اهل و ساکن آنجا بوده در افغانستان میباشند؟ وقتی قطران میگوید:او به تخت ملک ایران برنشیند در ستخر /کهترین فرزند خود را مهتر اران کند .حتما استخر و اران هم در افغانستان بوده اند؟حتما قراردادهای گلستان و ترکمنچای بین روسیه و افغانستان امروزی بوده است.

چون متن این قراردادها را اگر بخوانید بین امپراطور روسیه و شاهنشاه ممالک ایران است. اصلا شما برای نوشتن مقاله مطالعه میکنید؟؟؟؟؟؟؟
نوشته شده توسط: ایران گلوبال

آقای شاملی گرامی، لطفا از انتشار مقالاتی که به اشخاص حقیقی و حقوقی متعلق نیستند، خودداری فرمایید.

نوشته شده توسط: Anonymous

صد رحما به خمینی، صد رحمت به خامنه ای. آیا بعد از جمهوری اسلامی منفور اینها می خواهند جمهوری دمکراتیک اسلامی امام مسعود رجوی علیه.......... را درست کنند؟ وای بر این ملت و این مملکت.

نوشته شده توسط: Anonymous

واقعا در عجب شدم و اگر ممکن بود شاخ در می آوردم وقتی سخنان ابریشمچی را درباره مسعود رجوی گوش دادم. دلم برای هواداران و اعضای مجاهدین میسوزد.... سخنان ابریشمچی سراسر فریب و فریبکاریست. فقط نگفت که مسعود خداست. اما مسعود با تمام معیارهای نهج البلاغه همسان است و خود علی است.... عجب.... علی 1400 سال پیش در یک جامعه بدوی میزیسته، یک رهبر سیاسی که امروز بخواهد خود را با 1400 سال پیش تطبیق دهد، فاجعه است. فاجعه... در بخشی از جامعه میخواهند 2500 سال به عقب برگردند و کورش کبیر بشوند و در بخش دیگر 1400 سال به عقب برگردند و مثل علی عمل کنند. این دانش و تجربه یک حزب و سازمان سیاسی است. ایران از نظر فکری در قهقهراست که این کروهها میتوانند آنها را فریب دهند

نوشته شده توسط: Anonymous

لطفا قبل از اظهار نظر در خصوص زورگیری ها و اعدامها، نگاهی هم به وضعیت درون جامعه ایران بندازید.
...شما خود در ایران هستید... به تازگی زورگیری با سلاح های سرد و نیز تجاوز به زنان بسیار زیاد شده....
بزدل ها ترسوها در اوج قدرت شان ؟! صورتشان را پوشاندن تا کسی بزدلی شان را نبین...فرستاده شده توسط رضا در...و در اینحا بزدل و ترسو نادان و ناتوان و درمانده مدعی همه چیز طلب کار از همه تا نهایت امام که روزگاری تا نهایت عمامه او رفتن عجبا که این وا مانده از قافله گرگها با این همه ادعا ار ذکر نامش شرم دارد...

نوشته شده توسط: Anonymous

سپاس از مهر شما جناب توکلی البته تا زمانی که انقلابیون یک پوزش خواهی رسمی به نسل سوخته ما نکنند این داستان ادامه دارد.
تکرار را زمانی باید متوقف کرد که به نتیجه رسید . شوربختانه همچنان اپوزسیون کاذب از نسل من طلبکار است.
به هر حال سپاس از شما که به جا به جا کردن نوشته اکتفا کردید و آنرا مورد سانسور قرار ندادید
ما هم عادت کردیم در زندان هم که بودم روزنامه دیواری توسط انقلابیون دیروز و اپوزسیون امروز اداره میشد و بیشتر وقتها نوشته های من مورد بی مهری قرار میگرفت از این جهت پوستمان بسیار کلفت شده است
با سپاس از مهر شما

نوشته شده توسط: Anonymous

بسیار جالب است . بحث درباره کتیبه قلابی داریوش در بیستون به مسائل بیهوده و حاشیه ای کشیده شده است . متاسفم

نوشته شده توسط: Anonymous

خیر آقای نادری فر هر انتخابات آزادی انتخابات آزاد نیست. شما باید آیزیا برلین را به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه سیاسی قرن ۲۰که تنها با ارائه تز بسیار ساده آزادی مثبت و آزادی منفی مطرح شد بشناسید. به هر حال انتخاب آزاد در مورد یک انسان منفرد(فرضا یک غار نشین) و یک فرد حاضر در یک جامعه متفاوت است. فرد در اجتماع تا آنجایی حقوق وحق انتخاب آزاد دارد که به حقوق و حق انتخاب آزاد دیگران تجاوزنکند. اعلامیه بین المجالس تنها ساختار انتخابات آزاد را معین میکند و نه سوژه به رای گذاشته شده را. بعضی حقوق(حقوق بشر) ٬ ذاتی انسان هستند و قابلیت به رای گذاشته شدن را ندارند. در یک دیدگاه رژیمهای ضد انسانی جمهوری اسلامی٬ فاشیستی نازیسم و موسولینی٬ دموکراتیک و حاصل انتخابات یا همه پرسی آزاد هستند در حالیکه بر اساس دیدگاه دیگر این رژیمها نظامهای ضد دموکراتیک و ضد انسانی هستند حتی اگرصد درصد مردم در یک انتخابات

انتخابات کاملا آزاد به آنها رای داده باشند. یک انتخابات آزاد زمانی یک انتخابات آزاد است که هردو؛ سوژه و ساختاراتخابات آزاد باشند.اینجاست که راه آزادیخواهان واقعی وآزادیخواهان دروغین(اصلاح طلبان حکومتی -خصوصا خارج آمده هاشون(فرستاده شده هاشون)) جدا میشه. ضمنا سرزنش دیگرانی که به گروه آقای پهلوی(شورای ملی) نپیوستند و یا اخیرا از این گروه جدا شده اند درست نیست . حداقل سعی کنید درک کنید جدایی امثال آقای مهدوی و کیانزاد که عمری در راه آزادی ایران فعالیت کرد ه اند به دلایل نقایص بنیانی گروهتان بوده و نه چیز دیگر. متاسفانه آقای پهلوی مانند پدرشان بیش ازاینکه به پرنسیب ها و مردم ایران تکیه کنند به تاثیر قدرتهای خارجی باورمندندکه این مانع ایجاد رابطه قلبی- ایمانی بین مردم وایشان شده. فرضا حتی اکثر قریب به اتفاق کسانی که صفحه فیسبوک ایشان را لایک کرده اند هم حاضر نشده اند در یک اقدام عملی و جدی به عنوان حامی ایشان در تشکیل شورای ملی, به ایشان اعتماد کنند(تعداد تمام امضاء کنندگان منشور شورای ملی حدودا ده درصد کسانی است که صفحه فیسبوک ایشان را لایک کرده اند)
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای آیدین و اقای جواد،
در نوشته زیر به مسائل مطروحه شما پاسخ داده شده است. لطفا با دقت بخوانید
http://www.iranglobal.info/node/14909

نوشته شده توسط: Anonymous

کسانی که برای این دوزورگیر که تا صباحی دیگر قاتل هم میشدند، دلسوزی می کنید،جامعه ایران را با اروپا یا کشورهای امن و پیشرفته مقایسه نکنید.چند ماه پیش یکی از همین ها قمه را زیر گلوی یکی از نزدیکان من گذاشت و او تا سر حد مرگ ترسیده بود و حتی جرات نکرد به پلیس بگوید.اگر این ها اعدام نکنند تعداد این اتفاقات چندین برابر میشود و به جایی میرسد که تا سر کوچه زهره ی رفتن نداشته باشید.

نوشته شده توسط: Anonymous

باز هم خود بزرگ بینی آقای برادری و نصیحت های پدرانه . واقعأ درست درک کرده ام که شما هر جا کم آوردید بلا فاصله شروع به کوچک شمردن رقیب می کنید. آقای محمودی با یک نوشته علمی و مستند و بر عکس شما، کاملأ با احترام ، حمله شما به براهنی را نقد کرده اند. اما شما به جای جواب (که ندارید) به انگ زنی پرداخته اید که گویا آقای محمودی با شما همطراز نیست و باید خودش و سطح بحث را "بالا" بیاورد. آقای برادری حتمأ می دانید که از کوزه همان برون تراود که در اوست. از شما انتظاری بیش نداریم.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای حامد ایرانی، پس از دسته گلی که در دادن درس دستور زبان و املاء به آقایان آرش و چنگائی به آب دادید، این بار با برافروختگی از تذکر اشتباهاتتان توسط اینجانب، کلاس درس "صداقت و شرافت" را گشوده اید! متآسفانه ناچارم در این کلاس تازه شما را نیز تخته کنم! آنجا که خواستید خطای خود در عوضی گرفتن تنوین با تشدید را انکار و لاپوشانی کنید، توجه نکرده اید که گذاشتن تشدید در نوشتار چاپی اصلاً رایج نیست، آن هم برای واژه ساده ای چون "حتی" ، چنانکه خودتان هم در سطر های زیرین همان کامنت واژه های "اول" ، "ملی"، " جعلیات" و...را که همه مشدد هستند بدون تشدید نوشته اید. لابد به قول خودتان بخاطر "گشنگی"! در مورد درس های غلط دستوری و اغلاط نوشتاری پرشمار خود مانند "بجزء" بجای "بجز"، حدث بجای حدس و... که در درس های " گرانقدر" شما به فراوانی موجودند، سکوت کردید! شما از واژه "افغانی تبار" برای ابراز خشم به من سود

برده اید. باید بگویم که افغان ها همسایگان گرامی همزبان و همریشه ایرانیان هستند و من اگر افغان تبار هم بودم هیچ مشکلی از این بابت احساس نمی کردم و اصلاً تبار آدمی، هرچه باشد، مایه ننگ نیست که شما آن را به عنوان ابزار خوارشماری انسان ها به کار می برید. همه اینها که گفته شد نه برای رو کردن دست شخص شما، بلکه برای نشان دادن ماهیت پدیده منحوس نژادگرایی است که ضمن پر مدعایی ، موعظه گری و لجاجت، به بیسوادی و سطحی نگری ژرفی نیز دچار است. همچنین گفتنی است که واژه "طالبانان" که مرقوم نموده اید نادرست است، زیرا واژه جمع را نمی توان دوباره جمع بست و همان واژه "طالبان" خودش جمع است. در پایان یادآور می شوم که "علی" اسم خاص است و اسامی خاص در همه زبان ها به همان شکل به کار می روند و برای "حوض" نیز در زبان براستی زیبا و نیرومند پارسی واژه های شایسته ای چون " آبگیر" و "آبدان" موجود می باشند. بیشتر مطالعه کنید!
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای امیر، اولا من مسئول سخن دیگران نیستم، دوما شما چیزی را به کسی نسبت میدهید بدون اینکه از منبع سخنی نقل قول بیاورید در ضمن من تا آنجا که میدانم آقای اردبیلی نظری در ضدیت با مردم و یا ملت فارس ندارد. من اظهار نظر در ضدیت با یک خلق و یا ملت را در کاتاگوری نژادپرستی میگذارم. و اصلا تصور نمیکنم که چنین چیزی حقیقت داشته باشد. ولی شما از خود ایشان این سوآل را بکنید جواب دقیق تری میگیرید.

نوشته شده توسط: Anonymous

عصر حاضر و نیازمندی هایش مجبورمان می سازد که تنها صورت های کلاسیک نظریۀ هویتی را نچسبیم و نظریه های جدید هویت جویی را به مذاکره و بحث بنشینیم.
از شما خواهش دارم که نظرات استاد محمدرضا لوائی را زود زود منتشر کنید

نوشته شده توسط: Anonymous

مقاله‌ای حماسی و انقلابی اما افسوس که نگارش آن چند دهه‌ای تاخیر داشته .بیدار شو برادر قرن بیست و یکمه .این گفتمان‌ها و ادبیات چه گوارایی سالهاست که منسوخ شده .پارتیزان بازی و انقلابی‌ گری مسلحانه سر شکستنک هم داره (در ضمن محکومیت هرگونه فعل خشونت آمیز چه ترور و چه درگیری مسلحانه)

نوشته شده توسط: Anonymous

aali bud

نوشته شده توسط: Anonymous

آ طهرانى
من نميدانم چرا بعضى ها در اينجا مرتب از کلمة ما استفاده مى کنند در حالى که فقط يک فرد مى باشند،مثلأ همين آيدين ،که بر خلاف اسمش درتاريکى مطلق به سر مى برد. اگر خواسته هاى بحق مليتها درجغرافياى فعلى ايران توهمات مى باشد بس چرا
اين شخص اين همه جوش آورده است و به پريشانگويى مشغول است.من شخصأ با نام جمهورى فارسستان موافق هستم. ׳

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی نقد جالب و منطقی از مقاله "حق تعیین سرنوشت جمعی" آقای منوچهر صالحی کرده اید اما صد افسوس که تمام باورهای تو زیر سایه هم مکتب و هم پیاله ات آقای علیرضا اردبیلی به چالش میافند. یقین که با عقاید همسنگرت در مورد قوم فارسها آشنا هستید و با این حساب چطور به نوشتن نوع تشکیل دولت فارسستان تمایل نشان میدهید. قوم وحشی که دولت تشکیل نمیدهد.

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

جناب امید دانای گرامی / پیشنهاد می کنم که نوشته خود را در بخش لینک های ارسالی خوانندگان به ایران گلوبال لینک دهید . متاسفانه مطلب شما در حد یک مقاله نیست . جز فحش دادن به کسانی که به قول شما شورشیان 57 بودند و اینکه اپوزیسیون ایران ، کسانی هستند که تا دیروز با حکومت بوده اند. این حرف میلیون بار از سوی طرفداران نظام پهلوی تکرار شد. نوشته شما یک موضوع مهم سیاسی را مورد کنکاش قرار نمی دهید . تنها یک نظر تبلیغی سلطنت طلبان را هزاران بار تکرار شده را تکرار می کند. در حالی که داستان وقایعه 57 دو طرف دارد؛ یکی مردمی بود که مخالف شاه بودند و طرف

جناب امید دانای گرامی / پیشنهاد می کنم که نوشته خود را در بخش لینک های ارسالی خوانندگان به ایران گلوبال لینک دهید . متاسفانه مطلب شما در حد یک مقاله نیست . جز فحش دادن به کسانی که به قول شما شورشیان 57 بودند و اینکه اپوزیسیون ایران ، کسانی هستند که تا دیروز با حکومت بوده اند. این حرف میلیون بار از سوی طرفداران نظام پهلوی تکرار شد. نوشته شما یک موضوع مهم سیاسی را مورد کنکاش قرار نمی دهید . تنها یک نظر تبلیغی سلطنت طلبان را هزاران بار تکرار شده را تکرار می کند. در حالی که داستان وقایعه 57 دو طرف دارد؛ یکی مردمی بود که مخالف شاه بودند و طرف دیگر پهلوی ها بودند که بجای سلطنت حکومت می کردند و هئیت دولت ، مجلس و ...هیجکاره بودند . همه چیز را شاه تصمیم می گرفت و خیلی چیز های دیگر... یک مثال : اگر شاه ایران با ان شکوفاهی اقتصادی کشور به افکار قرون وسطایی خمینی را آراد می گذاشت و اور ا تبعید نمی کرد و همین طور شهر وندان ایران اجازه سفر به اتحاد شوروی سابق می داد ؛ آیا اصولا انقلاب اسلامی 57 رخ می داد ؟؟؟ بنظر من روند جامعه ایران می توانست به گونه دیگری باشد ...من خود قربانی استبداد پهلوی هستم وقتی به شوروی سفر کردم دانستم که «سوسیالیسم واقعا موجود » به چه اندازه با ارمانهای سوسیالیستی ما فاصله دارد ....یک مثال دیگر 18 سالم بود که برای دیدار به شهر رشت رفتم برای خرید کتاب وارد مغاره ای شدم که بنظر می رسید که فروشنده مخالف دستگاه بود ..او از زیر میز کتاب حکومت اسلامی خمینی را با جلد سفید بگونه ای که یک کالا ی ممنوعه را بهم پیشنهاد می کند خریدیم و آن را زیر پراهنم مخفی کردم ..وقتی کتاب را خواندم ؛ خمینی دیگر برایم جذابیتی نداشت ....
نوشته شده توسط: مرحوم مسؤل سابق کامنتهای ایران گلوبال

جناب bahnam، برای اینکه ما کامنتهای دارای کلمات زشت و دارای اتهام به اشخاص حقیقی و حقوقی را منتشر نمی کنیم.

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

آقای کیانوش توکلی، ..... با درود،... در بخش مقاله گذاری، ساخت مقاله، چسپاندن از [وُرد ] در کامپیوتر من پاسیو هست، و دو کلمهء انصراف و یا درج که باید پایین این صفحه باشند به بالای صفحه رفته است !. مشکل از پامپیوتر من هست، و یا سایر دوستان هم این مشکل را دارند، و یا اینکه تنظیم عمومی نرم افزار را تغییر داده اید ؟، آیا تفاوتی بین چسپاندن از [وُرد ] با چسپاندن به عنوان متن ساده هست ؟ با سپاس.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ابراهیمی مقاله شما شبیه داستان ‍ملانصردین وگوسالهاش میماند. ملا بعد فرار گوساله اولی, موفق به برگرداندنش نشده بود شروع به زدن گوساله بسته شده در اخور کرده بود. مردم پرسیدن ملا چرا حیوان زبان بسته را میزنی ؟ ملا گفت اگر این رها کنی از ان سریعتر میدود. الان شما هم ناسیونالیست بالفعل (که از حقه ای استفاده میکند تا چهره اش را مخفی کند.)را رها کرده یقه ناسیونالیست بالقوه را گرفته اید.

نوشته شده توسط: Anonymous

ba salam !

do ruze pish man ham nagdi darbarehye hezarehaye afganestan neveshtam ,chera darj nashod?

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

جناب رضا گرامی / شما به حقایقی اشاره کرده اید که در ایران امروز پدیده نا آشنایی نیست . موضوع این است که اعدام راه حل این مشکلات نیست . جمهوری اسلامی در این سی سه سال پاسخ مشکلات را با اعدام داده است. اوایل انقلاب روزی حداقل 400 تا 500 نفر را اعدام کردند که مثلا جلوی «ضد انقلاب» گرفته شود .خوب« ضد انقلاب » که کم نشد، هزاران بار بیشتر هم شده است. بعد نوبت به قاچا ق چیان رسید...اعدام آنان هم کمکی به موضوع اعتیاد نکرد و تعداد معتادان صد بار برابر بیشتر شده است . حالا اعدام زورگیران هم کمکی به نا امنی جامعه ایران نخواهد کرد...اعدام دو جوان بخاطر 35 یورو....دیگر خیلی مسخره است

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای محسن ابراهيمی نمیدانم کجا زندگی ميکنيد ولی در اورپا یک سنت هست که نيروهای دموکرات و چپ با نيرو ها و احزاب نژاد پرست نه تنها همکاری نميکنند بلکه در ضديت هم هستند . حال اگر اساسنامه و مرامنامه اين احزاب را مطالعه بکنيد و برای مثال با اساسنامه و مرامنامه جبهه ملی ايران مقايسه بکنيد ميبيند در خيلی از مسائل جبهه ملی ايران دارای تفکرات بسيار ناسيونالسيتی و نژاد پرست « خاک پرست » نسبت به اورپائی ها دارد ولی هيچ تشکيلات و شخصيت سياسی ايرانی نه تنها موقع و مواضع در مقابل جبهه ملی ندارند بلکه همکاری و اطلاعيه مشترک هم صادر ميکنند يعنی اينکه شما بيشتر به فکر نيروهای سراسری باشيد خيلی برايتان بهتر خواهد بود چرا که بين نيروهای شونيست، نژاد پرست- خاک پرست با باصطلاح چپ آنقدر در هم
است که تشخيص آنها از هم کار آسانی نيست. نگاه کنيد به مواضع باصطلاح حزب کومونيست کارگری و عملکردشان.

نوشته شده توسط: Anonymous

مشخص نيست اين تجزيه طلبان چه مي‌گويند، آقاي هدايت در ساعت 1:57 در توضيح اينكه در ايران سياست فارس سازي بوده، رضا شاه آمده و نام پرشين را به ايران تغيير داده است، آنگاه مي‌خواهد نتيجه بگيرد اين يعني سياست ناديده گرفتن ملل! غير فارس! واقعا خدا مي‌داند اين استدلال ديگر جه صيغه‌اي است؟ خدا مي‌داند! اگر سياست پان فارسيسم وجود داشته، كه نبايد نام پرشين را به ايران تغيير مي‌دادند. جالب اينكه آقاي نوري علا نيز پاسخي به اين سادگي را دريغ مي‌كند.

نوشته شده توسط: Anonymous

نوری علاء نمونه کامل یک ؟؟؟ بی پرنسیب. دیروز فدرالیسم قومی را سهم مهلک برای دموکراسی و ایران اعلام میکرد. از عدم تمرکز در واحدهای جغرافیایی تعیین شده بوسیله سازمانهای تخصصی چون سازمان برنامه میگفت امروز از مناطق تعیین شده بوسیله م؟ل؟ی؟ت؟ه؟ا؟ و.. . هر نوع دموکراسی بر اساس شباهتها و نه تفاوتها بنا نهاده میشد. زمانیکه سرنوشت یک عرب خرمشهری برای یک آذری٬تهرانی٬کرد و شیرازی به همان اندازه سرنوشت همشهری یا هم قومیش مهم شد ملت وسپس دموکراسی و آزادی حاصل خواهد شد. ضمنا نمیدانم چرا وقتی نام شهرستان نور را میشنوم بلافاصله نامهایی چون شیخ فضل الله نوری٬نوری زاده٬نوری علاء و .. در ذهنم تداعی میشوند به همراه آن ضرب المثل .. نخود هرآش

نوشته شده توسط: Anonymous

در پاسخ به اقاي اوبالي در ساعت 1:33:پيش از انقلاب ماشين پيكان دو نوع دستگاه توليد مي‌كرد يكي از آنها ماشين پيكان كار بود كه موتورش در تبريز توليد مي‌شد. كارخانه موتوژن هم از سال 1352 مشغول به ساخت الكتروموتور است. كارخانه كاغذسازي مراغه هم يكي ديگر از سرمايه‌گذاري هاي دولتي است و بسياري ديگر از اين كارخانجات مشابه به فراواني در آذربايجان وجود دارد...

نوشته شده توسط: داریوش برادری

همکار گرامی آقای محمودی، لااقل انتظار داشتم وقتی یک همکار به این مبحث می پردازد، هم نگاهش به بحث و هم سطح بحث را بالاتر ببرد که متاسفانه این انتظار را شما اندک براورده کرده اید. چند خطای ماهوی بحث شما: اول اینکه همانطور که تیتر بحثتان نشان می دهد و کل مطلب، باز هم شما به دادخواهی براهنی پرداخته اید و اینکه گویی من به براهنی حمله کرده ام. در حالیکه از همان تیتر متن و از همان ابتدای متن تا کل متن مشخص است که من فقط به یک حوزه نظریه براهنی و در بخش ستم ملی می پردازم و ساختار این گفتار را نقد می کنم و اگر هم چیزی را به چالش می کشم و دمونتاژ می کنم، دروغ و توهم نارسیستی و هیستریک درون این گفتار است نه براهنی. چیزی که وظیفه یک نقد چالشی یا ساختاری است.حتی انجا که از او به عنوان پیر نامبرده می شود، طنزی است درباره گفته های اخیرش درباره ی دوستان قدیمیش چون شاملو و غیره. دوم اینکه شما به همه آنچه

انتقاد من به ساختار و رگه های افراطی تفکرات پان ترکی و غیره است نمی پردازید و یا نقدش نمی کنید و اینکه خوب شما به عنوان یک روانشناس این گونه بیان و نگاههای افراطی را چگونه نقد می کنید، فانتزیهای تجاوز فارس به ترک و غیره را چگونه نقد می کنید. بلکه در عوض مرتب در دوالیسم روشنفکر فارس/روشنفکر ترک و غیره هستید. یعنی ناتوانی شما از نگاه نقادانه به این خاطر است که خودتان نیز همینجا متاسفانه گیرهایی دارید و اولین وظیفه یک روان درمانگر یا روانشناس را انجام نمی دهید که حفظ فاصله است و هم هویت نشدن با دیگری. با آنکه اول صحبتتان می خواهید به اهمیتش و خویشتن شناسی اشاره بکنید. همانطور که اگر حکومت اسلامی از روانشناسی اسلامی سخن می گوید شما از روانشناسی پارسی یا فارسی سخن می گویید.چیزی که به زبان دیگر به این معناست که شما روانشناس ترکی هستید. این کلمات ابداعی و دروغین نمادی از گرفتاری در این بازگشت به خویشتنهاست. سوم اینکه به ناچار مجبور می شوید واقعیت را نبینید و اینکه در نگاه من اصولا دفاع از حق تدریس به زبان ترکی و غیره یک ضرورت است و این را سالها پیش طرح کرده ام. یعنی اگر مقاله فروید درباره نفی واقعیت در نگاه روان نژند و پسیکوز را بشناسید، متوجه می شوید که اینجا چه چیزی باعث این تحریف می شود و ندیدن واقعیتها و ناتوانی از چالش با نظریه دیگری آنطور که هست. بخش چهارم متاسفانه ضعفها و سوراخهای نظریات روانشناختی شماست که باعث می شود تفاوت میان نقد ساختاری یک نظریه و نقد فرد را کنار بگذارید یا فقط به نظریات اریک برن و غیره قناعت بکنید و حتی آنجا نیز از خودتان سوال نکنید که اگر بخواهید همان تکه ای که از مقاله ستم ملی من از نوع نگارش دکتر براهنی در حوزه ملی زده ام، را با این نظریه نگاه بکنید، به چه نتیجه ای می رسید و خودتان می دانید چرا اینکار را نمی کنید .چون جواب مشخص است و اینکه براهنی آنجا در مقام پدری سرزنش کننده قرار دارد که با کودکان خطاکار و بدجنس و ظالم فارس سخن می گوید. در نهایت اما بحث این است، و امیدوارم از این منظر با کمی فاصله به تحلیلتان نگاهی بیاندازید که به قول لکان «ما وقتی حرفی می زنیم جواب پیام خویش را به حالت بالعکس و از طرف دیگری و گیرنده می گیریم». یعنی واکنش نهایی به بحث شما در نهایت نمی تواند چیزی جز این باشد که بگوییم « پس چرا آقای محمودی گرامی به حرفتان عمل نمی کنید و ساختار بحث و گفتار براهنی یا مرا نقد نمی کنید و می خواهید حال مرا دمونتاژ بکنید و زیر لب بگویید او احتمالا خویشتن درمانی خوب انجام نداده است.» یعنی می خواهید بحث مرا به خراب کردن براهنی تقلیل بدهید و حتی نبینید که برای هر کسی که واقعا و عمیق به مباحث روانشناختی آگاه باشد، نوع نگارش من از چه تجربه و شناختی سخن می گوید. همانطور که نوع نگارش شما برای هر متخصص روانشناس و روان درمان نشان می دهد که قدرتتان کجاست و چه بخشها و حوزههایی را خوب نمی شناسید و کجا تجربه تان یا فاصله گیری روانشناختی تان اندک و ضعیف است. اینکه چرا اینجا باز دچار همان چیزی شده اید که می خواستید نفی اش بکنید، یعنی دچار «هم هویت پنداری خویش با براهنی و ترک و زبان مادری ترکی». این برگشت پیام شماست به خود شما که خوب به حرفتان عمل بکنید و دقیقا آسیب شناسی ساختاری یک نظریه بکنید. زیرا برای چنین آسیب شناسی توانایی بهتر به فاصله گیری نه تنها از من و نقد من بلکه از براهنی و غیره لازم است و اینکه بدام چنین تله های نارسیستی و دوالیستی چون روانشناس پارسی/ روانشناس خوب ترک و غیره نیافتید. به امید موفقیت بهتر شما و چالشهای بهتر. من خوشحال میشم با همکاری گفتگو و چالش بکنم و یاد بگیرم اما برای اینکار بایستی شما کمی خودتان را و قدرت بحثتان را بالاتر بکشید و فاصله تا ن را با موضوع حفظ بکنید، در عین علاقه تان به دیگری و یا به مادر ترک و براهنی. همانطور که این جواب به علامت احترام به شما به عنوان یک همکار و قدرتهای خوبش است وگرنه من جواب هر چیزی را نمی دهم و به هر بحثی تن نمی دهم و شاید این امید که کمی بهتر به نقد این فضاهای افراطی بپردازید، چه در خویش و جمع ترک و چه در نمونه های مقابلش و در دیگری فارسی یا کرد یا کل ایرانیان و غیره. کاری که یک مبحث محوری بحثهای من بوده و هست.
نوشته شده توسط: Anonymous

احمد اوبالي در جريان مناظره در ساعت 1:30مي‌گويد: "از درآمد نفت حتي يك ريال صرف آذربايجان و بلوچ‌ها و كردها نمي شود" عوام فريبي آقاي اوبالي حد و نهايتي ندارد، يعني اينهمه تصفيه‌خانه‌هاي آب و فاضلاب و پتروشيمي و ماشين‌سازي و تراكتورسازي و پمپ‌سازي و دانشگاه‌ها و شيرآلات و قطعات صنعتي و ورزشگاه دو طبقه ي يادگار و ... با باد هوا ساخته شده است!!- جالب اينكه آقاي نوري علا به جاي پاسخ به اين‌همه دروغ آشكار مي‌گويد" اين خيلي بد است"!

نوشته شده توسط: Anonymous

مرسي و سپاسگزارم از بذل توجه‌تان.