پیشگفتار
برای ماندگاری و پایندگی ایران و نگاهبانی از کرامت انسانی، جان و زندگی شهروندان، آسایش و رفاه همگانی و پاسداری از امنیت، صلح، آبادانی میهن و بهسازی زیستبوم آن، در این دوران بغایت پر از تنش و مخاطره های درونی، منطقه ای و جهانی، یکبار دیگر بر آن شدیم، که باورهای ما را بمثابه آماده باش و هشدار و فراخوانی فشرده و حداقلی به آگاهی دیگر کنشگران صنفی -مدنی-سیاسی ایران برسانیم
سامانه و جمع کنونی ما متشکل از کنشگران مستقل، تشکل ها و مبارزانی است که در میدانهای گوناگون، واحدهای کار و خدمات اجتماعی، محله ها و فضای رسانه ای، شبکه های مردمی درون میهن، و در پشتیبانی از جنبش ها در برونمرز در دهه های اخیر کوشا بوده اند
راه آزادی و نجات ایران بیش و پیش از هر چیز از رهگذر سرنگونی و برچیدن کامل حکومت اسلامی ممکن می گردد. پایه گذاری حکومتی مردمسالار و مبتنی بر قانون و بیانیه جهانی حقوق بشر و پیوست هایش و نگاهبان ایرانی یکپارچه و توانا برای ساختن جامعه ای مدرن و مرفه، در گرو ایجاد جبهه ای نیرومند و فراگیر از همه قشرها،صنفها و گروههای مردم سرتاسر ایران است. جبهه ای همبسته و متشکل از همه آزادیخواهان و باورمند به نجات ایران، در این دوران پر آشوب، خود دستاورد تصمیم آگاهانه، مسئولیت پذیری پیگیرانه و تفاهم و همه پرسی و هماهنگی های گسترده همگانی خواهد بود
بیانیه جبهه آزادی و نجات ایران (جان ایران) ج
ما باورمندان به آزادی و دمکراسی بر مبنای پیمان حقوق بشر سازمان ملل و پیوست هایش، برای ماندگاری میهن و رفاه مردم ایران به گرد هم آمده ایم تا به اتکای این سنگر در رویارویی با رژیم ایران ویرانگر و ضد انسانی جمهوری اسلامی بپاخاسته و همراه با دیگر آزادگان و پویندگان راه آزادی و دمکراسی که به موازین زیرین باورمند هستند، حرکتی را به پیش آغاز نماییم
اول: ما با پایفشاری بر آزادی، دمکراسی، صلح، امنیت، رفاه اجتماعی، خدشه ناپذیری حقوق مالکیت خصوصی و برابرحقوقی برای تمامی مردم ایران، اعلام میداریم که نه تنها خواهان جدایی دین و ایدئولوژی از دولت و حکومت هستیم، بلکه مدافع تمامی حقوق انسانها بر اساس منشور جهانی حقوق بشر و پیوست هایش میباشیم و با هرگونه تبعیض حقوقی، جنسیتی، مذهبی و عقیدتی، قومی و زبانی و یا هرگونه تبعیض دیگر در مورد حقوق تمامی شهروندان ایرانی مخالفیم
دوم: ما خواهان استقلال ویکپارچگی سرزمینی، یگانگی و منافع ملی ایران هستیم و در اداره امور کشور باورمند به شیوه عدم تمرکز برای دستیابی به ایرانی نیرومند می باشیم
سوم: ما خواهان آنیم که مردم ما، برای نجات ایران و برای نیل به کرامت انسانی، سعادت و سرافرازی، توسعه، رفاه همگانی و ایرانی پیشرفته و مدرن، سرنوشت و تعالی آینده خود و فرزندانشان را بدست گیرند. حکومت تروریست، فاسد رانتی و ناکارآمد اسلامی شایسته فرمانروایی بر مردم میهنمان نیست
چهارم: ما خواهان براندازی کلیت نظام جمهوری اسلامی هستیم که آن هم وظیفه یک مبارزه آشتی ناپذیر و یک قیام ملی است. حق دفاع و انتخاب شکل و راهکارهای مبارزه در برابر خشونت حکومت اسلامی مطابق منشور ملل متحد برای مردم ما محفوظ می ماند. تا زمانیکه رژیم اسلامی بر مسند کار باقی بماند نه تنها در ایران، بلکه در تمامی منطقه صلح و آرامش، امنیت و ثبات بوجود نخواهد آمد
پنجم: برای پایان دادن به رژیم اسلامی و برچیدن آن، ما از تمامی حرکتهای اعتصابی و اعتراض ها و جنبش های صنفی و مدنی مردم ایران در رویارویی با فقر و فلاکت اجتماعی، بیکاری، نا امنی ها، بی خانمانی، بیماری، نابودی محیط زیست و آلودگی هوا و بحران اعتیاد و تن فروشی و فروش اعضاء بدن پشتیبانی می نماییم
کارزار فعالانه علیه اعدامها و پشتیبانی همه جانبه از مبارزه مردم در راه آزادی زندانیان سیاسی، اکنون نقش بسزایی در سرنگونی حکومت اسلامی دارد. مبارزه مردم ایران و بویژه جوانان کشور در جنبش زن، زندگی، آزادی و پیکار گسترده و خستگی ناپذیر زنان میهن مان در برابر آپارتاید جنسیتی نظام ولایی، زمینه های ایجاد ساختاری دموکراتیک و جایگزین برای جمهوری اسلامی را فراهم میآورند
ششم: پیروزی پیکار ملت ایران بر نظام جمهوری اسلامی، در گرو خلاقیت، همبستگی، همکاری و همصدایی هر چه بیشتر آگاهان و مبارزان پیشتاز مردم است. این پیکار با تلاش و مبارزه در راستای سیاست ها، نقشه های راه و پروژه کلان ملی برای سازمان یابی مردم و تقویت این جنبش (هدایت استراتژیک) به ثمر خواهد رسید
ما در راستای این نبرد میهنی و ملی و برای بازتاب هرچه رساتر صدای مردم ایران و پشتیبانی از پیکار خستگی ناپذیر شان، دست تمامی دموکراسی خواهان و مدافعان آزادی و رهایی میهن را میفشاریم و از آنها درخواست همکاری برای ایجاد جبهه ای در راستای آزادی و نجات ایران را مینماییم
شعار ترکیبی ـ راهبردی کنونی ما، سرنگونی جمهوری اسلامی، همراه با پایه گذاری رهبری ملی (شورا و دولت موقت) و برگزاری انتخابات آزاد و پایه گذاری مجلس قانونگذار ملی (موسسان) در پی رستاحیز میهنی پیروزمندانه شهروندان ایران است
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
باهماندیشی برای راهگشاییها
درووود بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
مختصر و اندکی بحث.
من چگونه میتوانستم شما یا شخص/اشخاص مجهولی را گوشمال بدهم، وقتی که در پای اعلامیه، هیچ نام و نشانی از نویسندگانش نیست!. دیدگاه من، تقریضی است بر چارچوب و محتویات اعلامیه؛ نه انتقادی از شخصیّت و کاراکتر و سبقه مبارزاتی اشخاصی که برای من و یا شاید دیگران، مجهول بودنشان طبق اعلامیه منتشر شده به ذهن متبادر میشود. در پای اعلامیه، هیچ نامی از اشخاص برده نشده است.
در باره گفتگوی ویدئویی متاسفانه همانطور که کیانوش عزیز میداند، من اصلا وقت ندارم؛ زیرا بین دوازده الی چهارده ساعت تمام در روز، گرفتار کار هستم و برای من سالهاست که شنبه و یکشنبه و تعطیلی و امثالهم وجود ندارد. تمام کرد و کار قلمی من از گذشته های دور تا همین الان از فرصتهای کوتاه ده دقیقه ای و پنج دقیقه ای جمع میشوند که من نهایت استفاده را از آنها میکنم. بنابر این، گفت و شنود از طریق ویدئو، برای من کنسل محسوب میشه. میماند همین امکان مقالات انتشاری که میتوان یا از طریق سیستم نظرخواهی بحث و کفتگو کرد یا اینکه جداگانه مقاله نوشت و به توضیح و بررسی و سنجشگری نقاط و معضلات و دیدگاههای شایان بحث پرداخت. من مورد اخیر را بهتر میدانم و فرصت میتوانم برایش کنار بذارم. این تا اینجا.
نکته کلیدی بحث من در باره همانطور که نوشته ام، «شالوده ها و زیرساختها و متدها» است؛ نه ظواهر و جزئیات که میتوانند متنوّع باشند و رنگارنگ. منظور از ظواهر و جزئیات نیز، گرایشهای گوناگون عقیدتی/مذهبی/ایدئولوژیکی و یا التقاطی از اینهاست. آنچه که برای من در خصوص اندیشیدن و جستجو در تاریخ و فرهنگ ایران و بررسی سراسر جنبشها و قیامها و انقلابها و دلایل شکست و ناکامیابیها و غیره و ذالک مردم ایران، مدام در مدّ نظر بوده و هست، پیدا کردن «صخره های زیرساختی از اعماق تجربیات تاریخی و فرهنگی ایرانیان» است که میتوانند جامعه و باهمستان ایرانیان را در سیر رویدادهای اجتماعی و منطقه ای و جهانی، استوار و پابرجا نگه دارند. به همین دلیل نیز برای من، مهم نیست که چه کسانی به چه نحله ای و گرایش سیاسی تعلّق دارند؛ بلکه برایم مهم است که بدانم «بینش و نظریات آنها» در رویکرد به معضلات و مسائل ایران و مردمش بر حول و حوش محور کدام «پرنسیپها و اصول کلیدی» میچرخند. سنجشگریهای من دقیقا بر همین نکات است که مدام زوم میکنند و به چند و چون دیدگاهها و مواضع دیگران میپردازم. من هیچ مشکل شخصی یا نظری و امثالهم با دیگران ندارم؛ زیرا آموخته ام که چگونه میتوان از مرز عقاید/مذاهب/ایدئولوژیها/نظریّه ها و حتّا دیدگاهای خودم فراتر روم تا بتوانم عمیقتر و ژرفاروتر به شناختهای متّقن و مستدل دست یابم؛ نه برای اینکه بخواهم بر دیگران حکم برانم و برایشان تعیین تکلیف کنم؛ بلکه برای اینکه هیچکس نتواند بر استقلال فکر و قائم به ذات بودنم، حکومت کند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
البرز (اصغر) سلیمی:
البرز (اصغر) سلیمی:
در باره نقد آقای حیدریان
نکاتی در یاداشت شما در باره بیانیه جبهه آزادی و نجات ایران آمده است.که مجال نقدی بر نقد شما در پای این مقاله نیست .و من به شیوه شما جدل نخواهم کرد .در پیام کوتاهتان از بلندای «تجربه ای و نگاهی فراز مندانه »به نویسندگان مچهوالهویه ای که بهاران آمده و دی گم می شوند ، با تندی وپیشداوری تاختی و افراسیاب وار و نه فرامرز گونه اصغر را گوشمالی دادی شاید هم نمی شناختی ودر داوری آت «جوانانی را گوشمالی » دادی اما حداقل من به راه و شیوه
گذار مورد نظر شما آشنا شدم .
آن همزیستی و به عقب نشینی وادار کردن و آن نگاه مسالمت آمیز
مورد نظرتان در رویارویی با رژیم اهریمن اسلامی را بسیارانی آزمودند .
البته حق تان است که بر ان پای بفشارید .و در کنش چند گانه تان در آن راستا کوشا باشید . آقای حیدریان ما ٩ ماهه نیستیم جمع بنیانگذار این نهاد همانگونه که در پیشگفتار آمده است در دهه های اخیر در جنبش های درون و بیرون ودر جریانهای های گوناگون سیاسی جامه ها پاره کردهاند و بین ۵٠-۶٠ سال در این راه آزادی و بهروزی مردم ایران پایورزی و همت گماشته اند .من در گفتگوهای ویدیویی ام در روزهای آینده به نقد و نگاه شما خواهم پرداخت . واگر جناب کیانوش توکلی فرصت و مجال یابد
خوب است گفتگویی بین من و شما
در ایران گلوبال سازمان یابد ؟
با مهر و احترام
البرز (اصغر) سلیمی-٢٨ مای ٢٠٢۴
شالوده ها و پایه ها
مجددا دروود بر کیانوش عزیز!
توضیحی مختصر.
کیانوش جان. من این گیله مرد نازنین – آقای اصغر سلیمی - را و همینطور همسرش را از نزدیک میشناسم. از بچّه های قدیمی سازمان فدائیان بودند که کلّا از همان فردای انقلاب، راه خودشان را رفتند و عطای سازمان را به لقایش بخشیدند. آقای «لقائی» را نمیشناسم، ولی از طریق شبکه اجتماعی – یوتوب - ، صحبتهایش را شنیده ام.
آن گیله مرد نازنین، هیچ نیازی به پنهانکاری ندارد؛ زیرا از اول زندگی سیاسی اش آشکار بوده و صمیمانه حرفهایش را زده است. فقط تعجّب میکنم که چرا در پای این اعلامیه، اسمی از خودش یا دیگران نیست و در پرده ابهام حرف زده اند. تا جایی که آقای سلیمی را میشناسم، انسان اهل منطق و استدلال است و واقعا هم خودش، هم همسرش با تمام امکانها و توانی که دارند برای سرفرازی و آزادی ایران و مردمش به سهم خودشان از گذشته دور و دراز تا همین امروز تلاش میکنند. دیگه اینکه میدانم که آن گیله مرد نازنین و همینطور همسرش، با بینش و سبک انتقادی من آشنا هستند و میدانند که من با هیچکس نه خصومتی دارم، نه عاشق و شیفته اشخاصی و نحله هایی هستم. به نظر من، خود آقای سلیمی میتوانست همین اعلامیه را با نام خودش یا با نام آقای لقائی مشترکا منتشر کنند که اتّفاقا بازتاب گسترده تری میداشت؛ زیرا هر کسی که آن را بخواند، حدّاقل میداند چه کسانی، چه حرفی برای گفتن دارند. در هر صورت، صحبتهای من، تاکید بر پرنسیپهایی است که بدون آنها هیچ کاری را نمیشود پیش برد. همین.
شاد زی و دیر زی!.
فرامرز حیدریان
با سلام به دوست گرامی ؛ …
با سلام به دوست گرامی ؛ فرامرز حیدریان : نویسندگان این بیانیه تا حدودی که برای من شناخته شده اند؛ عبارتند از : اصغر سلیمی ؛ جهانگیر لقایی و..... می باشند
آزمودن راههای ابتکاری
مسئله سیاست، فقط نفی سیستمی و قدرتمدارانی و سپس تلاش برای کسب قدرت و اقتدار نیست. سیاست، نه تنها دانش و شناخت است؛ بلکه همچنین فن و تکنیک اجرایی نیز محسوب میشود. حکومت فقاهتی از برآیندهای معضلات تاریخی و فرهنگی ایرانیان است. سیستمی نیست که از آسمان الهی بر روی زمین؛ آنهم کشور ایران، حادث شده باشد. همانطور که نازیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ آلمان بود. همانطور که فاشیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ ایتالیا بود. همانطور که استالینیسم از پیامدهای تاریخ و فرهنگ روسیه بود. کافیست فقط رمان «تسخیر شدگان/جن زدگان» اثر «داستایوفسکی» را عمیق و دقیق بخوانیم تا بتوان به کنه روح و روان روسها پی برد و دلایل ظهور و دوام مستبدّینی مثل استالین و پوتین را فهمید. معضلات فرهنگی و تاریخی را فقط با زوم کردن بر «سیاست» نمیتوان حلّ و فصل کرد؛ زیرا هر سیاستی که در لاینحل ماندن معضلات و مشکلات فرهنگی و تاریخی ریشه داشته باشد، میتواند میوه اش استبداد و دیکتاتوری و فلاکت برای مردم جامعه به ارمغان آورد؛ آنهم در چهره ها و سیستمهای دیگر. اندیشیدن در باره مسائل فرهنگی و تاریخی و سنجشگری ابعاد زمخت و گندیده و بی و بو خاصیّت آنها میتواند مسئله «سیاست» را نیز تلطیف و ارزشمند بار آورد.
ایرانیان در طول تاریخ گذشته خود بارها و بارها در لبه پرتگاه نیستی و نابودی اثبات کرده اند که مایه های قوی و بسیار نیرومندی را برای مقابله با مستبدّین و سلاطین خونریز و خلفای خبیث داشته اند. «هلاکو خان مغول» که به مرغ و گربه نیز رحم نمیکرد و آنها را از دم تیغ میگذرانید، وقتی که با «خواجه نصیر طوسی» روبرو میشد، سر بر شانه های او میگذاشت و های های میگریست. این عظمت و شکوه و عمق بینش ایرانی را در رویارویی با دژخیمانی اثبات میکند که غیر از شمشیر و خونریزی، هیچ شغل و مرام و مسلکی ندارند؛ ولی آنقدر ضعیفند که خود را در آیینه فرهنگ یک ملّت میبینند و به حقارت خود پی میبرند و اشکشان در میاید. خواه افسانه باشد. خواه حقیقت داشته باشد. «شهرزاد ایرانی» توانست با قصّه گوییهایش، سفّاک ترین خلیفه ای را که هر شب با زنی میخوابید و صبح او را میکشت، تسلیم و کاری کند که خلیفه دژخیم، عاشق و دلباخته اش شود. این هنر و ژرفبینی ایرانیست که ریشه در فرهنگ بسیار عمیق و مغز دارش دارد. بردار کتاب «روابط ایران و انگلیس در قرن نوزدهم (ج. 1)- اثر زنده یاد محمود محمود» را نگاهی بینداز. پاسخی که وزیر وقت به «ملکم» بر سر مسئله هرات و عزم سلطان برای کشتار و قتل عام مردم میدهد، واقعا شنیدنی و شایان هزاران آفرینهاست، هرچند چنان وزیر لایق و شایسته ای در دم و دستگاه قجری، نه تنها جان خودش را از دست داد؛ بلکه برادران و دودمانش نیز بر باد فنا رفتند برای اینکه به ملکم گفته بود: «سزاوار نبود که شاه مملکت برای اختلاف عقیده، بخشی از مردم کشور خودش را قتل عام کند». از اینگونه امثله در تاریخ ایران، خیلی زیاد است. وقتی که «آدن آئور»، پای سند «کاپیتولاسیون» را امضا کرد، آلمان با خاک، یکسان شده بود و بیم آن میرفت که مملکت به طور کامل از روی نقشه اروپا محو شود. امّا بیدارفهمی و مسئولّت پذیری و آینده نگری به او آموخته بود که زندگی، فراز و نشیبهایی بسیاری دارد و عقیده و مرام و مسلک و دین و مذهب و امثالهم بر زندگی و میهن نداشته، هیچ ارجحیّتی ندارند. نمیدانم در مجموعه آثار «لنین» بود یا در یکی از کتابهایی که در باره «انقلاب اکتبر» خواندم. «لنین» در مقام یک سیاستمدار زیرک و با هوش، بعد از انقلاب اکتبر، گویا قرار گذاشته بوده است که با بعضی از سران کشورهای اروپایی در کنفرانسی شرکت کند. او «تروتسکی» را به عنوان نماینده روسیه کاندید میکند. تروتسکی به لنین میگوید که من حاضر نیستم به جلسه کاپیتالیستها بروم. لنین به او جواب میدهد که «حتا اگر شده با کت و دامن زنانه بروی، باید در این جلسه شرکت کنی». به این میگویند «فهم دقیق و صحیح داشتن از دانش سیاست». بنابر این باید آموخت که زمینی اندیشید و عینی فکر کرد. کیانوش عزیز. به صحبت «هنری کیسینجر» در همان ابتدای «جنگ روسها با اوکرائین» گوش کن. خیلی صریح و اصولی گفت که برای ختم فوری جنگ باید با روسها وارد صحبت و معامله شد؛ وگرنه این جنگ ماهها و چه بسا سالها طول بکشد». به این میگویند «بینش عمیق داشتن که ناشی از اندیشیدن در باره تجربیات فردی و جمعی و جهانی» است. وقتی که «نلسون ماندلا» از زندان آزاد شد، هیچگاه مردم را به شورش علیه آپارتاید دعوت نکرد. شعار مرگ بر این سفید پوست، مرگ بر آن رنگین پوست نداد. بلکه با لبخند و گشوده فکری و مسئولیّت به همآوردی با معضلات در کنار آنانی ایستاد که به راستی میخواستند کاری کارستان را برای وطن و مردمش بکنند؛ نه برای عقیده و مرام و مسلک و دین و مذهب و فلان و بیسار.
تا قبل از «زلزله مهسا» هیچکس باور نمیکرد که شخص «خامنه ای» با آن تکبّر و فخر تهوّع آور و گنده گوزیهای بی پایه اش و گند دماغی متفرعنش، سرانجام در برابر زنان و دختران ایرانی زانو بزند و به لیسیدن ماتحت شاهزاده عربستان سعودی تن در دهد. روزگار، خیلی میدان وسیع و تاریکی دارد که هر کسی را به وقتش و در موقعیّتش به همآوردی فرامیخواند تا بفهمد و دریابد که مرزهای فردی اش تا کجایند و قلمروش تا کجا.
امروزه روز اگر کنشگرانی واقعا از صمیم قلب در فکر ایران و مردمش هستند، باید بر روی دست راستشان حرف «چرچیل» را [= انگلستان، نه دوستان ابدی دارد، نه دشمنان ابدی؛ بلکه انگلستان فقط منافع ابدی دارد] و بر روی دست چپ خودشان، حرف «پطر کبیر» را [= مهم نیست که چه کسانی بر روسیه حکمرانی میکنند، مهم این است که ایران و ایرانیان باید تا قیام قیامت، ذلیل و خوار و تو سری خور ما روسها بمانند] خالکوبی کنند، تا بدانند و بفهمند که میهندوستی و مردمدوستی یعنی چه و چه چیزی را باید ارجح شمارید تا عزّت و کرامت و احترام فردی و مردم میهن خود پایدار بمانند. سیاست، هنر تسخیرگری قدرت و اقتدار نیست؛ بلکه «هنر آزمودن توانمندیها و کیاست و فراست و هوشیاری و استعداد و آگاهی و دانش و دریادلی فردی/جمعی/گروهی/منتخبی» است.
برای درک و فهم موقعیّت خطیری که ایران و مردمش نزدیک به نیم قرن است، مبتلایش شده اند، باید راهگشاییهایی را پیدا کرد که از بطن تاریخ و فرهنگ و تجربیات عمیق بزرگان و نیاکان و پیشینیان همین مردم سرچشمه گرفته باشند. «خدا و دین و تمام تعلّقات آنها»، املاک تک، تک مردم ایران هستند که به غارت رفته اند و مصادره به مطلوب شده اند در دست عده ای که فقط آنها را به حیث ابزار و وسیله برای ترضیه سوائق و غرائز افسارگسیخته خود پنداشته اند. اگر کنشگران نتوانند آنقدر مستعد و مایه دار باشند که املاک مردم را به خود مردم برگردانند، مطمئنا در هیچ دادگاهی نیز نخواهند توانست حقّ را به حقدار برسانند. سیاستی که بر شالوده اندیشیدن عمیق در باره ابعاد تاریک تاریخ و فرهنگ مردم سرزمین خود نباشد، سیاست نیست؛ بلکه هوچیگری برای دست یافتن به تکه ای از نمد وطن و جان و هستی ملّتیست که هزاره هاست در کوره بی لیاقترینها کفته شده است؛ زیرا حاضر نیست برای «دادورزی» به شمشیر و خونریزی متوسّل شود به این امید که شمشیر کش و خونریز، شاید خودش به جنایت و تبهکاری که در حق هموطن و حتّا خویشاوند خودش میکند، بیدار شود و پی ببرد و آدمیّت خودش را کشف کند. ایرانیان در بدترین اعصار تاریخ، قد برافراشتند و لیاقت خود را برای زندگی بهتر به محک زدند. چرا امروزه روز نتوانند چنان لیاقتی را اثبات کنند؟.
همچنان میتوان بحث کرد و گفتگو.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
.تئوری، مشعل راه.
یکی از وظایف اطاق فکر ارتش سایبری آخوندها، تخریب نیروها و جریانات اپوزیسیون و تخم یاس و نا امیدی و بیهودگی مبارزه برای سرنگونی فاشیسم دینی است.
مسئول سایت که یکی از متخصصان شناخت نیروهای نفوذی و سایبری دشمن در خارج از مرزهای ایران است باید در بعضی تصمیمات اعتمادی خود به افراد تازه رسیده و دهن گشاد و پرمدعا،قدری بازنگری کند، و همچون موارد گذشته، افراد مشکوک مخرب و پوچگرا را با پس گردنی و اردنگی از سایت بیرون بیندازد و آزادی تام به آنها ندهد.
دلیر بودن برای خلاف آمد عادت
درووود بر کیانوش عزیز!
اندکی تارزنی قیژقیژی!
1- اصلا معلوم نیست نویسندگان این اعلامیه، چه کسانی هستند؟. چهل و پنج سال که نه؛ بیش از هشتاد سال آزگار است که انواع و اقسام سازمانها و حزبها و گروهها و گرایشهای رنگارنگ، اعلام موجودیّت کرده اند و همچون حکایت:«.... در بهاران زاد و مرگش در دی است»، ناپدید و متفرّق و دود شدند رفتند به هوا!.
2- محتویات این اعلامیه، خاستگاه نظری اش نه از بُنمایه های تاریخ و فرهنگ ایرانیان؛ بلکه از اعلامیه جهانی حقوق بشر است؛ پنداری که با آوردن «آیین نامه راهنمایی و رانندگی»، مسئله ترافیک و تصادفات و سرقتها و زیر گرفتنهای آدمها و خلافکاریهای ویراژی و نرفتن از مسیرهای عبور ممنوع و رعایت حقّ تقدّم عابر پیاده و رعایت چراغ راهنما و بوق نزدن و امثالهم برای همیشه و ابد حلّ و فصل خواهد شد و مردم خیلی مودب و با کلاس به اجرای قوانین مندرج در «آیین نامه راهنمایی و رانندگی» سعی بلیغ خواهند کرد. به این میگویند: «ای سادگی مقدّس!». مترجم اعلامیه حقوق بشر را تیکه و پاره کردند متولیان حقیقت الهی!. ساختن جامعه ای نو و کشوری که بر شالوده موازین خردمندانه عملکرد داشته باشد، بدون سنجشگری موانع کلیدی، میسّر نخواهد شد. حدّاقلی از پایه های بنیانی باید وجود داشته باشند، تا بتوان گامهایی ارزشمند را برداشت.
3- وقتی که کنشگرانی – خواه مجهول الهویه، خواه شناخته شده – هنوز به پتانسیلها و مایه ها و زهدان زاینده تجربیات کهن و بسیار عمیق و رستاخیری مردم میهن خود و تاریخ و فرهنگشان، هیچ اعتقادی ندارند و همچنین حاضر نیستند به شعور و فهم و نیروی تمییز و تشخیص مردم میهن، احترامی بگزارند، پیداست که اگر تا قیام قیامت نیز کاسه گدایی و دریوزگی انواع و اقسام «لوایح و قوانین و منشورها و ابلاغیّه های حقوق بشری» را به گردن خود آویزند، هرگز نخواهند توانست جامعه ایرانی را به دامنه ای سوق دهند که مناسبات «مردم و حکومت و دولت»، مناسباتی انسانی و از بهر سعادت و خوشی و میهن آرایی آحادّ مردم بدون هیچ تبعیضی باشد. زهی خیال باطل!. چیزی باید از ژرفای وجودی آدمی جوشیده و فرابالیده شود، تا امکان دوام و تاثیر داشته باشد. با لباسهای عاریتی، هیچکس جومه دار نمیشود.
4- بحث عزل و خنثا کردن حکومت خلفای الله، بحث سیاسی ناب نیست؛ بلکه بیش از هر چیز، مبحث «فرهنگی-تاریخی» است که حکومت فقاهتی، یکی از برآیندهای ناخجسته و مهیب و فاجعه بار آن است. بنابر این، صرف خلع حکومت آخوندها و اعوان و انصار آنها از امکانهای اقتداری و قدرت بر ارگانها و موسسات و سازمانها و نهادهای کشوری به معنای «حذف نفوذ و نقش آنها» در مناسبات کشوری نیست. اتّفاقا در سیاست، مهم نیست که چه شخصی/اشخاصی قدرت را در دست دارند؛ بلکه مسئله کلیدی این است که «چه شخص/اشخاصی»، «نفوذ سیاسی» دارند؛ زیرا آنانی که نفوذ سیاسی دارند، میتوانند به آسانی، زیر پای مقتدرین را بزنند و کسانی را مصدر امور قدرت بنشانند که با نیّات نفوذمندان همسو و همخوان باشند.
5- مشکل دیگر اینگونه تشکیلات در این است که خود را در مقام «سوپر من/ناجی/بتمن/اسپایدرمن و امثالهم» میدانند که باید مثلا مردم را نجات دهند. اینگونه گرایشها اگر بتوانند خودشان را از بسیاری کمپلکسها که دارند، نجات بدهند، بزرگترین گام را در راه «آزادی ایران از چنگ اینهمه تعصّبات هول افکن عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی/کینه ای و امثالهم رایج بر ذهنیّت انواع و اقسام گرایشهای سیاسیون» نجات داده و رها کرده اند.
6- مسئله خنثی کردن حکومت فقاهتی نباید بر این مدار بچرخد که مصدر گیوتین بودن از دست عدّه ای در آید و به دست دیگران افتد. متاسفانه تا امروز، تمام گرایشهای سیاسی به این توهم مبتلایند که حکومت را در ایران به معنای «مصدر گیوتین شدن از بهر کشتن و قتل عام مردم» میفهمند و درک میکنند. تا زمانی که شعارهای مرگ بر این، مرگ بر آن از دهان انواع و اقسام گرایشهای سیاسی و هواداران آنها شیوع دارد، دوام حکومت فقاهتی و امثال حکومت فقاهتی بر سرنوشت ایران و ایرانیان اجتناب ناپذیر خواهد بود.
7- تمام اینهمه «خیرخواهان شناخته و ناشناخته» هنوز متوجه نشده اند که چگونه میتوان شالوده «باهمزیستی» را در دنیای تضادها و کشمکشها و ناهمخوانیها برقرار کرد، بدون آنکه به احدّی آسیب برسد یا حقوقش پایمال شود. برای مثال: مابین دو تکه زمین، دره ای عمیق و وسیع وجود دارد. هنر انسان اندیشنده باید این باشد که مابین این دو تکه زمین، «پلی» بسازد که مردم هر دو قسمت بتوانند در مناسبات با یکدیگر به خوشی و خرّمی زندگی کنند. حذف و کشتار و انکار، خیلی ساده است، درست عین نوشتن همینگونه اعلامیه ها. امّا اصل و پرنسیپ و هنر سیاستمداری و کشور آرایی به این است که چگونه میتوان یا باید «اهرمها و ستونهایی» را برافراشت که جمعیّت ساکن یک کشور بتوانند در کنار همدیگر بدون آزردن و ریختن خون یکدیگر یا پایمالی حقوق همدیگر در آرامش و بیدارفهمی و مسئولیّت در قبال یکدیگر زندگی کنند.
8- خیلی که چه عرض کنم، کثیری از مدّعیان کنشگری تصوّر میکنند که ولایت فقاهتی قلعه ایست که دروازه دارد و میتوان از آن «عبور» کرد و آنچه را که در پشت سر مانده است با خاک یکسان و بر ویرانه ها، دنیای دیگری را آباد کرد. اینگونه خیالپردازیها هر چقدر جاذبه های خیره کننده داشته باشند، با واقعیّت زندگی و عینیّتهای ملموس و دم دست، سر سوزن سنخیّتی ندارند. حقیقت این است که ایران و ایرانیان حسب تاریخ بسیار کهنسالی که داشته اند و از همه مهمتر و شایان اندیشیدن به دلیل اینکه «نخستین امپراطوری جهانی» بر روی کره زمین بوده اند، تجربیات بسیار ارزشمندی دارند که در طول تاریخ هزاره ها در دل و مغز و آیینها و آداب و رسوم و فرهنگ و زبانها و اقوام و غیره و ذالک ایرانیان پایدار مانده اند و حتّا سرمشقی و پایه ای برای ملتهای دیگر بوده اند و هنوزم هستند. بنابر این، اندیشیدن در باره «معضلات مردم ایران از دامنه خدا گرفته تا دامنه مرگ» میتواند زمینه هایی را برای آفرینش باهمزیستی مهیّا کند. اینکه مثلا گرایشی به مرحله ای میرسد که میتواند بر سرنوشت جامعه و مردم، حاکم مستبد بماند، همش به این دلیل است که «تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی» هنوز نیاموخته اند و نخواسته اند که در باره «مسائل و معضلات ایرانیان» بیندیشند و راهگشاینده مسائل باشند. آنها تصوّر میکنند که موضوعات قلمی و فکری بیگانگان، همان موضوعات و مسائل مردم ایران است. آنها سترونی و بیمایگی خودشان را با آویزان شدن به کیسه و توشه های زحمات دیگران میخواهند جبران کنند و تصوّر میکنند که مسائل زندگی، مسائل نیم قرنه هستند که اگر امروز حلّ شوند تا قیام قیامت برای همه نسلها حلّ شده ان رفته. زهی بلاهت معصومانه!.
9- من اینگونه تلاشها را که هیچ ما به ازای «پراکتیکی» ندارند، در حد تبلیغات بر روی شنهای ساحلی میدانم که اندکی میمانند و سپس با موج دریا، ناپدید میشوند. من بر این اندیشه ام که «چهل و پنج سال» حکومت فاجعه بار آخوندی باید مدّعیان اپوزیسیون را به مرحله ای از بلوغ فکری سوق داده باشد که بتوانند مجمعی انتخابی را برای گفتگو با «حکومتگران فقاهتی» بپرورانند و از در راهکارهای عملی بدون هیچگونه خونریزی بر آیند. هر چقدر حکومتگران و امتیاز داران سیستم فقاهتی پی ببرند که مخالفانشان در صدد حذف و کشتار و نابودی آنها هستند، به همان میزان بر شدّت جنایتها و تبهکاریهای حکومتگران فقاهتی در حقّ مردم درونمرزی و برونمرزی و تلاش برای استحکام اقتدار و قدرت خودشان افزوده تر میشود. در جایی و زمانی باید شمشیرها را انداخت و «مرد میدان گفتگو» شد حتّا با «اژدها». ایرانیان تجربه «سخن گفتن با اژدها» را داشته اند همینطور «سخن گفتن با ضحّاک» را.
10- من به شخصه، بر این نظرم که پیش از تبدیل شدن ایران به میدان کشتارهای متنوّع، خواه از دست به دست شدن حکومتها صورت گیرد، خواه از آتش بلاهتها و جان به تنگ آمدن اقوام ایرانی، شعله ور شود، خواه از سر منفعت خواهیهای بیگانگان و خطر از دست دادن منفعتها و موقعیتشان، نیک است که راههای مسالمت آمیز را هر چقدر نیز پر زحمت و وقتگیر باشند، بیازماییم. حکومت فقاهتی در حدّاقل امکانهای نفوذی و تاثیری خودش، همچنان به دلیل موقعیّت امتیاز خواهی اش حاضر نیست برای ابد، شانس بقا داشتن در ایران را از دست بدهد. در نتیجه به دنبال گونه ای تضمینهاست تا بتواند و بخواهد از برخی دامنه ها عقب نشینی کند. مسئله حکومت کردن خیلی پیچیده تر از آن است که کنشگران تاق و جفت، تصوّر میکنند و در مخیله خود میپزند. هیچگاه نباید از یاد برد که «مغزه فرهنگ ایرانیان، پیوند دادن و اتّصال و همبستگی و باهمزیستی» بوده است؛ نه نفرت و سرکوب و گریز و تبعیض و کشتار. در این باره میتوان همچنان بحث و گفتگو کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید