رفتن به محتوای اصلی

دره یمگان درایران اسلامی که می فسرد جان ....

دره یمگان درایران اسلامی که می فسرد جان ....

 

بر بلندای تخته سنگی مشرف بر دره ای زیبا در پامیر ایستاده ام .همه چیز ساکن و آرام است ، هیچ صدائی شنیده نمی شود جز خش خش علف ها.
رود خانه" پنج" بسان نواری از نقره در انتهای دره در خود می پیچد ، بالا می آید گرد تو حلقه می زند، ترا با طبیعت جفت می کند و همراه خویش تا دور دست ها می کشاند .
به امتداد رود به امتداد این دره عظیم می اندیشم که تا آنسوی مرز تا دور دست ها کشیده می شود و سر انجام در افغانستان سر از دره ای مه گرفته در می آورد"دره یمگان "جائی که تبعیدی یمگان را سال ها در خود جای داد و سر انجام به درون خود کشید .
به خانه کوچکی فکر می کنم با چند اطاق محقر تاریخی با دیوارهای سنگی که لعابی از آهک آن را پوشانده است .حیاطی ساده و صمیمی! ساکت و خفته در تنبلی یک روز تابستانی با گل های خر زهره و گاو زبان که از گوشه کنار دیوارها سر کشیده اند.
خانه ای که جسم بی جان " ناصر خسرو قبادیانی "قرن هاست آرام درآن خفته است.خانه ای با فضای روحانی که رشته های نا مرئی تاریخ از آن می گذرد و ترا درزمان معلق می کند . زمانی که لا متناهی است .
هنوز بعد قرن ها حضور اورا در پیچ راهه ها ،در گوشه گوشه این حیاط قرار گرفته بر بلندای صخره هاحس می کنی.
خود اوست خیره شده بر چرخ نیلوفری که قصد به زیر کشیدن آن دارد.مردی که تمامی زندگیش در مبارزه با جهل گذشت ،در مبارزه با بی خردی.
"چون که نشوئی به خرد روی جهل 
بر نکشی از سرت اهریمنی ..
روی به دانش کن و رنجه مکن
دل به غم این تن فرسودنی 
تا نشود جانت به دانش تمام 
فخر نشایدکه کنی نه منی 
مرد خردمند به حکمت شود 
تو چه خردمند به پیراهنی ."
بر بیست و پنج سال تنهائی و تبعید طاقت آورد اما هرگز مدح حاکمان و جاهلان نگفت ،تملق بد گوهران نکرد وقیمتی در لفظ دری در پای خوکان نریخت." من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی لفظ دری را"
پیش از آن که تنش را تخته بند دره های یمگان کنند رنج سفر کشید سال ها در راه ها پای فشرد و نوشت ! نوشت تا وسعت جهان وسعت انسان را آشکار کند .
سفری طولانی شهر به شهر کشور به کشور !
" از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین 
واز ابری بسی ساخته ام خیمه و چادر 
گهی جوینده و پوینده همی از این شهر بدان شهر 
جوینده همی گشتم از این بحر بدان بحر."
نهایت "سفر نامه ناصر خسرواین قیمتی ادبیات فارسی . "
به آرامگاه ساده او می اندیشم به مدفن کوچکی که بحری عظیم در زیر آن خفته است به با ارزش ترین گنج نهان شده دردل این کوه های خاموش و مه گرفته . 
گنجی که نه در زمانه خود و نه در زمان های بعد دیده نشد و تنها به عنوان یک شاعر بزرگ پارسی گوی و یا رهبر قومی مورد ستایش قرار گرفت .شاعری غریب و تنها در کوه ها !
کوه هائی که هنوز یکی از قدیمی ترین واصیل ترین بخش تاجیک ها را در دل خود جای د اده اند.متاسفاته منجمد شده در همان ادوار. عقب مانده از قافله تمدن ! بخش زیادی از عقب ماندگی تاحیکستان از ناحیه همین بکری و دست نخوردگی آن هااست .
نیروئی ساده و شکل نگرفته در مختصات زمان حال .آن ها چه در شکل مذهبی و چه در شکل کمونیستی عناصری یک بعدی ، متعصب و از همین روخطرناکند !در هر طرف دعوا که قرار گیرند جنگ و ویرانی می آفرینند وبر خشونت دامن می زنند.. تلخی درد آوری که درجنگ های خانگی تاجکستان خود را به نمایش گذاشت.
بخشی ای از کتاب از طریق مسکو در مسیر جاده ابریشم. ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید