رفتن به محتوای اصلی

دو قرن جنبش زنان پشتوانه‌ روز جهانی زن

دو قرن جنبش زنان پشتوانه‌ روز جهانی زن

دو قرن جنبش عدالت‌جويانه زنان

پشتوانه‌ پايداری روز جهانی زن

امسال (۲۰۱۱) ۸ مارس، روز جهانی زن، ۱۰۰ ساله مي‌شود. بنيان‌گذاری نمادی به نام ۸ مارس حاصل مبارزات يک سده بود. بنابر اين مي‌توان گفت اکنون اين روز پشتوانه‌ای از دو سده تجربيات مبارزاتی جنبشهای زنان جهان برای آزادی و عدالت را بر دوش مي‌کشد. جنبش زنان در طول اين دو سده راه‌های گوناگونی در پهنه نظری و در رودررويي‌های سياسي−اجتماعی جستجو کرده و بسياری از آنها را در عمل آزموده است.

تاريخ اين جنبش از سويی مملو از اتحادها و همبستگي‌های بزرگ و از سوی ديگر انشعاب‌های تأمل برانگيزاست. در کنار شکست‌ها و عقب‌نشيني‌های مقطعي، دستاوردهای نيروبخشی نيز وجود داشته، دستاوردهايی که گرچه در همه عرصه‌ها همگون توزيع نشده‌اند، اما افسانه حقارت و زيردست بودن زنان را به عنوان يک ايدئولوژی ديرينه و سخت‌جان بي‌اعتبار کرده‌اند.

۱۰۰ سالگی ۸ مارس هنگامی فرامي‌رسد که در بخشی از جهان صعود زنان به عالي‌ترين مقامات اداري-سياسی امکان‌پذير شده و در بخش‌های ديگر همچنان تبعيض و ستم بر زنان در عريان‌ترين اشکال خود‌ جريان دارد. در اين ميان نسلی پا به جهان گذاشته است که تبعيض جنسيتی را به عنوان واقعيت بارز اجتماعی و قانونی لمس نکرده و پديده‌ای به نام روز جهانی زن را با فاصله و گاه حتی اکراه نظاره مي‌کند.

اما در گوشه‌هايی ازجهان که تبعيض جنسيتی در فرهنگ، هنجارهای رايج در جامعه و سياست رسمی دولتی تنيده شده، حتی يادآوری سمبوليک روز جهانی زن، رهايي‌جويی و اعتراض به تبعيض را به نمايش مي‌گذارد. هر سال در روز جهانی زن، زنان طرفدار برابری حقوقی و اجتماعی جنسيتی در برخی از اين کشورها، برای گسترش همبستگی در مقابله با تبعيض بر زنان و يادآوری وضعيت ناعادلانه و غير انسانی زنان ، به مخاطرات جدی امنيتی تن مي‌دهند.

واقعيت اين است که علي‌رغم تفاوت‌های شگرف در ميزان آزادي‌های فردی وحقوق برابر اجتماعي، هنوز مسئله رهايی جنسيتی از عزيمتگاه‌های متفاوت برای زنان جهان موضوعيت دارد، چه برای زنان ساکن در کشورهای پيشرفته و ثروتمند اروپای غربی و امريکای شمالی − که همچنان با نابرابري‌های مبتنی بر تفاوت‌های جنسيتی در بازارکار، در قدرت سياسی و اشکال پيچيده‌تری از خشونت در جامعه و خانواده دست به گريبان‌اند − و چه برای زنانی که با اشکال عريانی از تبعيض‌های ساختاری و فرهنگی رودررو هستند.

ازاينرو پرسشی در اين متن شکل مي‌گيرد که: آيا معادل قرار دادن ۸ مارس با سنتی بي‌محتواشده و آيينی يکروزه تمامی قدرت تأثير اين نماد را بيان مي‌کند؟
آيا درخواست لغو روز جهانی زن به نفع جنبش زنان است، آن هم به اين بهانه که اين روز نمايشی توخالی برای خالی نبودن عريضه از طرف برخی نهادهای دولتی است؟

برای پاسخگويی به اين پرسش‌ها ابتدا تاريخچه مختصری از جنبش زنان به عنوان زمينه‌ و پشتوانه شکل‌گيری روز جهانی زن، سپس سرگذشت شکل گيری آن و سرانجام اهميت و دستاوردهای آن را مرور مي‌کنيم. 

زمينه تاريخی اجتماعی شکل‌گيری روز جهانی زن 
جنبش برابری طلب زنان از نظر تاريخ تکامل اجتماعی ثمره انقلاب‌های بورژوايی و به چرخش افتادن شيوه توليد سرمايه‌داری است. نخستين جرقه اين جنبش با انقلاب کبير فرانسه درخشيد. در هنگامه پيروزی انقلاب کبير فرانسه و انتشار "اعلاميه حقوق بشر و شهروند" (۱۷۸۹)، المپ دو گوش (Olympe de Gouges) نماينده يکی از انجمن‌های زنان، که از چندی پيش در برخی از شهرهای فرانسه شکل گرفته بودند، اين اعلاميه را به عنوان اعلاميه حقوق مردان به نقد کشيد. او درمقابل، اعلاميه ۱۷ ماده‌ای مبتنی بر حقوق زنان را به کنوانسيون ملی ارائه داد. مضمون مطالبات ۱۷ ماده‌ای زنان بر محور برابري‌خواهی حقوقی با مردان استوار بود. در بخشی از اين بيانيه جمله تکان‌دهنده‌ای نوشته شده بود: وقتی که زن حق بالا رفتن از طناب دار را دارد، بايستی حق بالا رفتن از تريبون را نيز داشته باشد.

المپ دو گوش و يارانش بر اين باور بودند که ادعاهای انقلاب در مورد آزادی و برابری ذاتی انسانها ، حقيقتی همگانی دارند و بي‌ترديد دربرگيرنده حقوق برابر و لغو تبعيض بر زنان نيز مي‌شوند. اما سرکردگان انقلاب در دوره ترور ژاکوبنی حرکت زنان را تحقيرکردند، المپ دو گوش و مادام رولاند را به اتهام ارتباط با ژيروندن‌ها به مرگ محکوم کردند. آنان همچنان ورود زنان را به کنوانسيون ملی ممنوع و سپس تمامی انجمنهای زنان منحل اعلام کردند.

فشرده نظری مطالبات زنان در اين دوره را مری ولستون کرافت (Mary Wollstonecraft)، نويسنده و فيلسوف بريتانيايي، که قويا از مبارزات زنان فرانسوی در متن انقلاب کبير فرانسه متأثر شده بود، در سال ۱۷۹۲ در کتاب "در دفاع از حقوق زنان" به نگارش در آورده است. سخن نغزی از او که امروز همچنان شنيدنی است و به آينده نيز راه خواهد يافت، چنين است:
«مهمترين نکته يک هدف والا، رسيدن به مقام يک موجود انسانی مستقل از جنسيت است...کار حقير، زنان را به موجوداتی حقير تنزل داده است، برای زنان و مردان بايستی حقيقت يگانه‌ای وجود داشته باشد.» [۱] 

جنبش زنان در ايالات متحده امريکا در سال ۱۹۳۲ در آغاز متأثر از جنبش ضد برده‌داری برانگيخته شد. اين زنان بر هم‌پيوندی ميان بي‌حقوقی خودشان با وضعيت بردگان، تکيه کرده و در مبارزه خود حقوق مشترکی برای زنان (بردگان خانگي) و بردگان درخواست مي‌کردند.

به موازات اين حرکت، جريان ديگری به گشودن مدارس دخترانه آغازيد. زنان مرتبط با اين جنبش در فاصله ۱۸۲۰ تا جنگ داخلی (۱۸۶۱−۱۸۶۵) نزديک به ۲۰۰ مدرسه دخترانه به راه‌انداختند. نقطه اوج جنبش زنان امريکايی با مضمون حق رأی برای زنان در ۲۰ جولای ۱۸۴۸ و انتشار "بيانيه ديدگاه‌ها" [۲]رخ‌داد. سرآغاز اين بيانه تکيه بر برابری بنيادي، ارج‌گذاری هر دو جنس زن و مرد و حق انسانی هردو جنس به آزادی و تلاش برای سعادت است. سپس تبعيضات و محروميت‌های تاريخی زنان توسط استبداد مردانه برشمرده مي‌شوند. در پايان خواست اعاده حقوق پايمال شده زنان به عنوان شهروندان ايالات متحده و برخوردار شدن آنها از همه حقوق و مزايای اجتماعی تصريح مي‌شود. 

بيداری زنان و پا گرفتن جنبش برابري‌طلب در آلمان با شعار حق رأی برای زنان، همزمان با طنين‌انداز شدن شعار "آزادي، برابري، برادري" در فضای ملتهب انقلاب ۱۸۴۸ آغاز شد. حق رأی زنان در هر دو نيمه قرن نوزدهم، به عنوان خواسته مرکزی در غالب جنبشهای زنان برافراشته بود. خيزش‌های اين دوره به ابتکار زنان روشنفکر و بشردوست اقشار مرفه شکل مي‌گرفتند. اين زنان مبارزه خود را عليه تبعيض جنسی و محروميت‌های اجتماعی عموم زنان متمرکز کرده و هدف برابر حقوقی جنسيتی را دنبال مي‌کردند. آنان مطالباتی پايه‌ای مانند حق استفاده از آموزش همگانی و حق رأی زنان را برای رسيدن به رهايی برگزيده بودند. اين مطالبات پس از دو قرن همچنان در بخشهايی از جهان موضوعيت مبارزاتی دارند. ايده سياسی الهام بخش عموم اين جنبش‌ها، از اصل جهانروای برابری ذاتی انسانی و حقوق بشر نشأت مي‌گرفت.

جنبش سوسيال دموکراتيک زنان 
گسترش شيوه توليد سرمايه‌داري، که برآمده از رشد غول‌آسای تکنيکی و دگرگوني‌‌های شگرف اقتصادی بود، ورشکستگی توليد کارگاهی متکی بر کار خانگی را به دنبال آورد. انبوه جمعيت بيکار ناگزير جذب صنايع توليدی ماشينی شد. زنان خانواده‌های کارگری نيز برای تأمين هزينه‌ زندگی به کار در کارخانه‌ها روی آوردند. ساعات طولانی کار، دستمزد اندک، تحقير و خشونت در محيط کار، شکاف عميقی در دنيای زنان کارگر از زنان متمکن بورژايي، که معيشتشان تأمين شده بود و نيازمند کار کردن نبودند، ايجاد مي‌کرد. از اين رو زنان کارگر کشش بيشتری برای پيوستن به جنبش‌های کارگری داشتند که عليه استثمار سرمايه‌داری مبارزه مي‌کردند.

خط مشی هدايتگر بخش‌هايی از جنبش‌های کارگری از تئوری مارکسيستی درباره سيستم توليدی سرمايه‌داری الهام مي‌گرفت. جنبش زنان کارگر نيز با تکيه بر مبانی تئوری مارکسيستي، مبارزه سياسی در سنگر طبقاتی خود عليه نظم سرمايه‌داری را به عنوان مهمترين سرپل رهايی زنان برگزيده بود. به اين ترتيب يکی از مهمترين اختلاف‌های جنبش زنان ليبرال با جنبش زنان کارگر بر پايه‌اي‌ترين مطالباتشان گره خورده بود.

جنبش زنان ليبرال "حقوق برابر با مردان" را در چارچوب نظام موجود مد نظر داشت. جنبش زنان کارگر اما شعار "رهايی زنان" (Emancipation) و اصل برابر حقوقی همه انسانها را که در گرو از ميان برداشتن نظم سرمايه‌داری بود، برای مبارزه برگزيده بود.

عزيمتگاه رهبران نخستين جنبش زنان کارگر نظر کارل مارکس در مورد تفکيک ناپذيری توليد و بازتوليد [۳] بود. تفسير اين نظر کارل مارکس توسط جنبش‌های منتسب به نظريه مارکسيستی همواره به برجسته کردن مبارزه سياسی ضد سرمايه‌داری (به اصطلاح زير بنايي) و به حاشيه رانده شدن مبارزات معطوف به کسب حقوق جنسيتی ورفع تبعيض‌های مذهبی و قومی و فرهنگی (به اصطلاح روبنايي) منجر شده‌ است. اما در کنگره ۱۸۹۳ انترناسيونال دوم در زوريخ، تفسير متحولی از نظريه "زيربنا−مدار" شکل گرفت. اين کنگره متمرکز شدن مباحث درون حزبی بر سر موضع‌گيری اساسی و تاکتيکی نسبت به مسئله "حق رأی زنان " را با موفقيت تصويب کرد.

در سال ۱۹۰۷در اولين اجلاس زنان انترناسيونال در اشتوتگارت، نشريه زنان سوسيال‌دموکرات آلمان به نام "برابري" به عنوان يک ارگان بين‌المللی و کلارا زتکين (Clara Zetkin) به عنوان منشی انترناسيول برگزيده شدند. زتکين يکی از شاخص‌ترين چهره‌های جنبش کارگری زنان، عضو حزب سوسيال دموکرات آلمان و ناشر نشريه زنانه "برابري" بود. کلارا زتکين در ابتدا شعارهای زنان بورژوا−ليبرال مبتنی بر حق رأی ، حق آزادی انتخاب شغل و امنيت شغلی را در چارچوب نظم سرمايه‌داری و اسارت کار ، امری بي‌اهميت ارزيابی مي‌کرد و رهايی جنسيت بشری را در گرو آزادی کار از قيد سرمايه مي‌دانست. او بر اين باور بود که زنان فقط در سوسياليسم به تمامی حقوق خود خواهند رسيد. اما پس از مدتی با پذيرش مبارزه زنان برای حق رأی در باورهای خود تجديد نظر کرد. به ابتکار کلارا زتکين در دومين کنفرانس زنان انترناسيونال دوم در کپنهاگ ۱۹۱۰ ، برای يک اکسيون سالانه بين‌المللی به عنوان "روزجهانی زن" تصميم‌گيری شد. 

البته از اواخر دهه ۱۹۶۰ تئوري‌های فمينيستی مارکسيستی متحول شده و از سوی برخی از جريان‌های فمينيستی به عنوان پايه تئوريک پذيرفته شدند.[۴] برای نمونه گروهبندی موسوم به "زنان سوسياليست" به وجود يک سيستم سرکوبگر مردسالار در کنار سيستم سرمايه داری باور دارند و مبارزه با آن در چارچوب نظم سرمايه‌داری ضروری و ممکن مي‌دانند. آنان زنان مارکسيست را به تقليل گرايی جنسيتی متهم مي‌کنند. زنان مارکسيست در مقابل مي‌گويند که از يک مفهوم ذات‌باور "زن" حرکت نمي‌کنند و منافع متفاوت و گاه متضاد زنان در سيستم‌های سلسله مراتب طبقاتی را در نظر مي‌گيرند. آنان از اين رو پيوند تنگاتنگ جنبش فمينيستی با جنبش کارگری عليه نظم سرمايه‌داری برای از بين بردن بنيادی همه اشکال تبعيض‌ و تحقير جاری در جامعه بشری را ضروری مي‌دانند.

از مباحثات ميان اين دو ديدگاه، گاه به عنوان تقابل تئوري‌های دوسيستمی (dual-system-theories) و تئوری تک‌سيستمی (one-system-theory) نام مي‌برند.

در جستجوی هويت زنانه
حرکت جنبش زنان در فاصله دو جنگ جهانی بي‌هياهو و فارغ از التهابات اجتماعی تکان‌دهنده جريان يافت. از تحولات چشمگير اين دوره مي‌توان کسب حق رأی و آزادی اشتغال زنان در اتحاد جماهير شوروی پس انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و کسب حق رأی زنان در امريکا در سال ۱۹۱۸ نام برد.

جنبش نوين زنان متأثر از تئوري‌های فمينيستي، پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد. مشخصه‌های اين جنبش، نخست باور به دو سيستم موازی مشترک‌المنافع سرمايه‌داري−مردسالاری و ايقان به اهميت مبارزه برابري‌خواهانه زنان در چارچوب نظم موجود بود. مبارزه برای کسب حقوق دموکراتيک در چارچوب نظم سرمايه‌داری بنا‌‌ بر تـاثير متقابل زيربنا و روبنا، توليد و بازتوليد، امکانات سرمايه‌داری را در سرکوب خشن و بی حد و حصر محدود کرده و سيستم را ناگزير به پذيرش برخی اصلاحات مي‌کند.

در اين دوره دو اثر دوران‌ساز "جنس دوم" نوشته سيمون دو بوآر و "رمز و راز زنانه" (The Feminine Mystique) از بتی فريدان طلايه دار جنبش نوين فمينيستی شدند.

عزيمتگاه نظری سيمون دوبوآر انکار افسانه جنسيت طبيعی است که بر مبنای آن فرودستی و بي‌حقوقی زنان در طول تاريخ توجيه ‌شده است. او در مقابل، تز جنسيت اجتماعي−فرهنگی خود را ارائه داد که نگرش غالب بر پرسش جنسيت را متحول کرد. ايده هدايتگر در کتاب "جنس دوم" بررسی نقش فرهنگ مسلط (که همواره بر منافع نيروهای اقتصادی مسلط در جامعه انطباق دارد) در شکل دادن جنسيت فرودست زنانه و جنسيت فرادست مردانه است. سيمون دوبوآر تصويرهای قالبی موجود در فرهنگهای انسانی را که ضعف، وابستگی و فقدان تعالي‌جويی در سرشت زنان را تلقين مي‌کنند، در پيوند با سلسله مراتب مناسبات اقتصادی و جنسيتی حاکم و با هدف تثبيت وتداوم آنها مي‌بيند. از اينرو او بر اهميت شکل‌گيری هويت فردبنياد زنانه برای رهايی زنان از فرودستی )جنس "دوم" بودن) تأکيد مي‌کند. 

سيمون دوبوآر در اين کتاب نظری را نمايندگی مي‌کند که کسب آزادی و برخورداری از حقوق انسانی برابر در جامعه را به عنوان پيش‌شرطی مهم، برای فراهم آوردن رهايی و پي‌ريزی هويت مستقل زنان ضروری مي‌داند. حوالی سالهای ۱۹۷۰ سيمون دوبوآر در برخی از گزاره‌های خود در کتاب جنس دوم ازجمله تقدم مبارزه طبقاتی بر مبارزه فمينيستي، تجديد نظر کرد. او در يکی از مقالات خود به نام "من خود را فمينيست مي‌دانم" نوشت که مبارزه برای مطالبات زنان در چارچوب وضعيت موجود و مبارزه ضد سرمايه‌داری تکميل‌کننده يکديگر هستند و بايستی به موازات هم پيش‌برده شوند. 

اهميت هويت مستقل زنانه ازچشم انداز ديگری توسط بتی فريدان در کتاب "رمز و راز زنانه" بررسی شده است. او نظريه خود را زير عنوان "مسئله بی نام" بر پايه جمعبندی مصاحبه‌های بيشماری که با زنان خانه‌دار امريکايی نسبتا مرفه در۱۹۶۰ انجام شده است، ارائه کرد. زنان در اين مصاحبه‌ها مطرح کرده‌اند، که فاقد يک هويت فردی و مستقل از همسر و کودکانشان هستند، خود را تهی احساس کرده و سعادتمند نيستند. اين زنان از پيشرفت‌های شگرف اجتماعی عصر، فقط از طريق موضوعاتی مطلع مي‌شدند که مجله‌های زنانه درباره مسائلی که در چارديواری خانه رخ مي‌داد، مي‌نوشتند. 

بتی فريدان راه حل مسئله فقدان هويت مستقل را در کسب هويت فردبنياد زنان جستجو مي‌کند، هويتی که مستقل از همسر بودن و مادر بودن نيزمعنا داشته باشد. او از اين رو مطالبات جنبش زنان عصر را نه برگرفته از زندگی و نيازهای واقعی زنان، بلکه الگو برداری از موقعيت مردان آزاد در جامعه تعريف مي‌کند. فريدان مطرح مي‌کند که آزادي‌خواهی و تعالي‌جويی زنان نه با انگيزه برگرفتن قالب‌های مردانه، بلکه برای کسب موقعيت والا و ارجمند انسانی است. او رهايی از جنون زنانگی و بارور کردن استعدادهای زنان را بوسيله کسب هويت اجتماعی واز طريق فعاليت‌های خلاقانه امکان‌پذير مي‌داند. 

نظريه سيمون دوبوآر مبتنی بر هويت‌يابی جنسيتی انسانها براساس فرهنگ و هنجارهای غالب در جوامع انساني، تمامی کليشه‌های کلاسيک "جنسيت طبيعی و ابدي" را برهم زد. غلبه ساختبندگرايی جنسيتی بر جنبش زنان اروپايي، باور بر دوجهی بودن جنسيت انسانی را در پی داشت؛ جنسيت طبيعي(sex) ، جنسيت اجتماعي(gender) . بر اين مبنا شکل‌گيری جنسيت اجتماعی وابسته و ناشی از جنسيت طبيعی نيست، بلکه متأثر و برخاسته از فرآيندهای اجتماعی و چگونگی تآثير گذاری آنها بر افراد مختلف انسانی است. 

از اين پس مطالعه ادبيات ديگری در کنار جامعه‌شناسی طبقات اجتماعی و معضل استثمار و ارزش اضافی در جامعه سرمايه‌داري، مورد توجه قرار گرفت. توجه به مطالعات مردم‌شناسانه درباره فرهنگ جنسيتی اقوامی که بافت طبيعی اجتماعی و رفتاری خود را حفظ کرده‌اند، نقش آموزش و تربيت در شکل‌گيری شخصيت زنانه و مردانه، روانشناسی تکامل، چشم‌اندازهای نوينی را در برابر جنبشهای زنان در اروپا و آمريکای شمالی گشودند. تعميق اين مباحث به شکل‌گيری ايده صف مستقل زنان برای رشد آگاهی زنانه شد. 

محصول اين تحولات فکری عبارت بودند از ايجاد تشکلهای زنانه، مجامع فکری و سياسی زنانه و برگزاری روز جهانی زن بدون حضور و مشارکت مردان. 

از اين پس بسياری از تشکلهای زنان مراسم ۸ مارس را به عنوان محلی مناسب برای ارزيابی و سنجش وضعيت زنان در جامعه، طرح ايده‌های نوين، معرفی اشکال نوين سازمانيابی زنان و همچنين تبليغ و جذب نيروهای تازه از ميان توده‌های زنانی که در مباحث تئوريک و سياسی شرکت نداشتند، منحصرا در مجامعی زنانه برگزار مي‌کردند. 

از دهه ۱۹۹۰مباحثه درباره تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی زنان نخست در کشورهای مهاجرنشين/پذير کانادا و امريکا آغاز شد. در اين زمينه دو جريان فکری اجتماعی تقش مؤثری ايفا کردند. نخست زنان متعلق به جنبش‌های اقليت‌ها که مطرح مي‌کردند که بخش زيادی از مفاهيمی که پژوهشگران فمينيست برای تحليل مناسبات جنسيتی ابداع کرده‌اند، هيچ‌گونه خويشاوندی با وضعيت ويژه آنان ندارند. اين زنان نمايان کردن و به رسميت شناختن هويت فرهنگی و مسائل ويژه اجتماعي‌شان را طلب مي‌کردند. جريان دوم تئوريسين‌های ساختارشکن فمينست بودند که هر گونه‌ای از سياست را که دارای هويتی بنيادجويانه باشد، با اين استدلال که ناگزير به "حذف کردن‌ها" و "تبعيض‌هايي" منجر خواهد شد، مردود مي‌دانستند.

از اين رو انشعاب‌های ديگری در جنبش عمومی رخ‌داد. از سويی جنبش "فمينيسم سياه" با آرمان مبارزه با نابرابري‌های اقتصادی و مناسبات طبقاتی که با نژادپرستی درهم تنيده بودند، شکل گرفت. از سوی ديگر زنان همجنسگرا با اين استدلال که فعاليت‌های سياسی تئوريک جنبش زنان به هيچ‌وجه مسائل و مطالبات آنها را منعکس نمي‌کند، صف خود را جدا کردند.

جنبش زنان از اين مقطع منطقا به گروهها و شبکه‌های متعدد و متنوعی که بيانگر خواسته و منافع متفاوت زنان هستند، تقسيم شد. اين تنوع در کشورهايی که مسائل زنان را با ويژگي‌های فرهنگی و جغرافيايی خود ترکيب کرده‌اند، ابعاد گسترده و چشمگيری يافته است. در مرکز اين تنوع اما اصل جهانشمول برابری همه انسانها مستقل از جنسيت، نژاد و مذهب به عنوان عزيمتگاه حرکت و تشکل‌يابی زنان جهان عليه تبعيض جنسيتي، معنا دارد.

مشی اصلی همترازگری جنسيت اجتماعي
خط مشی اصلی همترازگری جنسيت اجتماعی (Gender Mainstreaming) در دهه ۱۹۷۰ از جمع‌بندی نوشته‌هايی انتقادی درباره مسائل زنان در چارچوب همکاري‌های مبتنی بر توسعه اجتماعی به وجود آمد. در سومين کنفرانس جهانی زنان ملل متحد در نايروبی در سال ۱۹۸۵ نخستين بار برنامه همترازگری به عنوان جريان محوری معرفی شد. در گزارش پايانی اين کنفرانس مطرح شد که زنان بايستی در تعين هدف‌ها و تحقق بخشيدن به فرآيندهای توسعه مشارکت داشته باشند. بنابراين بايستی امکانات و چارچوب‌هايی پشتيبانی و تقويت شوند که زنان برای واقعيت بخشيدن به‌ايده‌ها و نگرش‌هايشان لازم دارند. برابرنهادن زنان و مردان در پروسه اصلی توسعه به عنوان هدف اين جهت‌گيری در نايروبی فومولبندی شد.

ده سال بعد ۱۸۵ کشور عضو در ۱۵ سپتامبر ۱۹۹۵ در چهارمين کنفرانس جهانی زنان ملل متحد در پکن قطعنامه‌ای را که در آن همترازگری به مثابه هدف استراتژيک برابرنهی جنسيت‌ها طرح شده بود، امضا کردند. کشورهای امضاکننده متعهد شدند که در چارچوب سياستهای داخلی خود تصميم‌گيری کنفرانس زنان در پکن را به اجرا بگذارند.

عزيمتگاه مشی همترازگری جنسيت اجتماعی به عنوان جريان اصلي، در مرکز قرار دادن سياست‌های برابری جنسيتی و تبديل آن به جريان اصلی اجتماعی است. تأمين شانس‌های برابر اجتماعی بايستی به عنوان پرنسيپی همه جانبه به رسميت شناخته و در همه عرصه‌های زندگی اجتماعی رعايت شود. شانس‌های برابربايستی بررسی و برنامه‌ی تحقق آنها اجرا شوند. هدف اين سياست نه فقط بهبود بخشيدن انتزاعی به وضعيت زنان، بلکه تغير آن چارچوب‌ها و وضعيتی است که موقعيت تبعيض و نابرابری را توليد و حفظ مي‌کند.

ويژگی اين سياست − برخلاف جنبش زنان − خصلت از بالا به پايين آن است. يعنی مسئوليت ايجاد تغييرات و پشتيبانی ازمشارکت اجتماعی زنان و ايجاد امکانات رشد و دخالتگری زنان بر عهده دولت‌ها و برنامه‌ريزيهای مرکزی با بودجه‌های دولتی قرار گرفته است. در پروژه جنسيت اجتماعي، گسترش همکاری وايجاد تفاهم ميان جنسيتهای مختلف از طريق آموزش و تعديل کليشه‌های جنسيتی دارای اهميت کليدی است. تنها در سايه هماهنگی و ارج متقابل، امکان زندگی متعالی و مسالمت آميز جنسيتهای انسانی فراهم مي‌شود و نه جنگ قدرت و برتري‌جويی جنسيتي.

حتی تصويب و اجرای سياست محوری مشی همترازگری جنسيت اجتماعی در کشورهای آمريکای شمالی و اروپا به معنای حذف تشکل‌های زنان و دفاتر دولتی که حمايت از برابرحقوقی زنان را برعهده دارند، نبوده است. سياست Gender Mainstreaming به ويژه به نقاط ضعف و نارسايي‌های ناشی از تبعيض جنسيتی توجه داشته و راه‌حل‌هايی مناسب در عرصه‌های تربيتي، فرهنگی و اجتماعی را جستجو مي‌کند.

از اينرو هم دولت‌های مدرن اروپای غربی و هم سازمان ملل متحد نه تنها در صدد حذف مناسبتهايی مثل ۸ مارس نيستند، بلکه همه ساله با انتخاب موضوعات ويژه مربوط به زنان، گزارش از وضعيت زنان در جامعه و بازار کار و انعکاس آن در افکار عمومی اين روز را ارج مي‌گذارند. ۸ مارس هر ساله فرصتی به دست مي‌دهد تا در مورد راه طی شده و دستاوردهای آن انديشه شود، بحث شود و موضوعاتی ويژه در رسانه‌ها مطرح شوند.

پويش زنان ايرانی در راه آزادی و برابری 
از وضعيت حقوقی و اجتماعی زنان ايرانی قبل از غلبه اسلام بر ايران اطلاعات چندانی در دسترس نيست. از کتابهای تاريخ که توسط تاريخ‌نگاران خارجی جمع‌آوری شدند، برمي‌آيد که در دوره کوتاهی دو زن بر ايران سلطنت کرده‌اند. تصاوير ارائه شده از زنان در ادبيات حماسی ايران به ويژه درشاهنامه فردوسی حاکی از استقلال شخصيت و آزادمنشی زنان آن دوره است. اين کتاب مملو از چهره‌های زنانی است چون گردآفريد، زنی پهلوان و دلير که با سهراب پهلوانی که به قدرت و شجاعت شهرت دارد نبرد مي‌کند، تهمينه که شبانه به بالين رستم مي‌رود و با او عشق مي‌ورزد، رودابه، مظهر خردورزی و صلحجويي، و سودابه، زنی که از روی ناکامی در عشق به دسيسه عليه سياوش متوسل مي‌شود و او را به کام مرگ مي‌کشد. همين که اين شخصيت‌های افسانه‌ای قوي، صاحب رأی مستقل و آزادمنش هستند، دلالت بر حاکميت مناسباتی طبيعي‌تر و تا حدی آزاد از ايد‌ئولوژي‌های مبتنی بر ضعف و فرودستی زنان درآن عصر مي‌کنند.

وضعيت زنان پس از غلبه اسلام بر ايران نيز بازتاب قابل توجهی در تاريخ و ادبيات فارسی نداشته است. يکی از روشن‌ترين تصاويری که در ادبيات پس از اسلام درباره تلقی جامعه از زنان ارائه شده، شعر "زن خوب و فرمانبر و پارسا" سروده سعدی است. شيخ فاضل در اين سروده از زن مطيع و پارسا ستايش مي‌کند و توصيه به تنبيه مي‌کند اگر سرکشی کند، و باز شدن پايش به کوچه را شايسته مجازات قتل مي‌داند.

«شواهد موجود از موقعيت زنان تا اوايل قرن بيستم حاکی از فرودستی و وابستگی مشقت‌بار زنان ايرانی است. فقط ۳ در صد زنان ايرانی تا سال ۱۳۰۴ باسواد بودند. جداسازی جنسيتی نه تنها در محدوده خصوصي، بلکه حتی در خيابانها و مکانهای عمومی برقرار بود. چند همسری مردان، حق انحصاری طلاق برای مردان، ازدواج کودکان به عنوان هنجارهايی رايج درجامعه نهادينه شده بود.» [۵] 

• زنان در انقلاب مشروطيت 
نخستين جرقه‌های آزاديخواهی ومشارکت‌طلبی زنان ايرانی در انقلاب مشروطه زده شد. خصلت ضد استبدادی و استقلال‌طلبانه انقلاب که ائتلافی از نيروهای مذهبی و روشنفکران سکولار را برانگيخته بود، زمينه مناسبی برای مشارکت سياسی زنان را فراهم آورد. اين مشارکت در ابتدا از زاويه حمايت از موعظه‌ها و فتواهای علمای مشروطه‌خواه درمخالفت با دخالت بيگانگان در امور کشور و سپس خصلتی ملی واستقلال‌طلبانه به خود گرفت.

بخشی از زنان علاوه بر حمايت از خواستهای اصلاح طلبانه عمومی با ايجاد انجمن‌های مخفی زنان به فعاليت سياسی که گاه در اشکال مسلحانه بروز مي‌کرد، به جنبش مشروطه‌خواهی پيوسته بودند. در ميان زنان مشروطه‌خواه تنها عده معدودی از زنان روشنفکر طرفدار حقوق ويژه زنان بودند. اين زنان پس از فروکش کردن جنبش مردمی به مبارزه ادامه داده و جنبش حقوقی زنان ايران را پايه‌ريزی کردند. 

اليز ساناساريان، مبدأ جنبش حقوق زنان را انتشار اولين گاهنامه زنان در آغاز ۱۲۸۹ و افول اين حرکت مشخص را انحلال آخرين سازمان زنان ۱۳۱۱ مي‌داند.[۶] جنبش زنان در اين دوره فعاليت‌های خود را از طريق انتشار نشريات زنانه، تأسيس سازمان‌های زنان و گشايش مدارس دخترانه شکل مي‌داد. 

ساناساريان با استناد به متنی در مجله "جمعيت نسوان وطن‌خواه" شماره ۴ تير ماه ۱۳۰۸ مطرح مي‌کند که بر جنبش زنان ايرانی در اين دوره اين باور غلبه داشت که سوادآموزی و تحصيل دانش مسير اصلی برای دستيابی به آزادی زنان است و توده زنان با تکيه بر دانش، توان غلبه بر باورهای خرافی و سنتهايی که فرودستی آنان را تداوم مي‌بخشد، خواهند داشت. [۷]

ژانت آفاری مي‌نويسد: «بعضی زنان رفته رفته شروع به انتقاد از فرهنگ مردسالاری کردند و به بحث درباره موضوعهايی مانند حجاب، چند همسری و حق طلاق پرداخت. تاج‌السلطنه آشکارا از ازدواج اجباري‌اش در سيزده‌سالگي،....و سقط جنين مخفيانه خودش نوشت. خاطرات تاج‌السلطنه تنها مدرک فمينيستی بازمانده از آن دوره نيست. در سال ۱۹۰۹ مجموعه مقاله‌های جالب توجهی به نام "لايحه خانم دانشمند" در نشريه سوسيال دموکرات ايران نو چاپ شد. او دراين مقالات به اهميت تحصيل زنان، مخالفت با چند همسري، رابطه برابر و مبتنی بر عشق و اعتماد ميان زن و مرد مي‌پرداخت.» [۸] 

در برخی از تشکل‌های زنانه به اهميت حق رأی زنان نيز اشاره مي‌شد، اما اين مسئله در مقياس عمومی جنبش زنان اين عصر، در حاشيه قرار داشت. بسياری از روزنامه‌نگاران، شاعران و حتی بعضی از نمايندگان مجلس، در دوره مشروطه از حقوق زنان دفاع کردند. [۹] طنز اجتماعی دهخدا، حمايت علنی وکيل‌الرعايا (نماينده همدان در مجلس) از حق رأی زنان در مجلس، شعرهای ايرج‌ميرزا، لاهوتی و عشقی نقش بسزايی در مطرح کردن مسئله رهايی زنان در اين دوره داشت. پيشروان جنبش زنان در آمريکا نيز تلقی مشابهی از جنبش زنان در طرح خواستهای اجتماعی مثل سوادآموزی و شرکت در مبارزات استقلال طلبانه و ضد برده‌داری داشتند.

• جنبش زنان ايرانی پس از جنبش مشروطه‌خواهي
جنبش نوپای زنان پس از روی کار آمدن رضا شاه پهلوی ۱۲۹۹ تدريجاً فروکش کرد. زمينه‌های اين امر از سويی به دليل رفرم دولت در زمينه قوانين ازدواج و طلاق، گسترش امکانات آموزشی برای زنان و لغو حجاب بود. بسياری از فعالان جنبش زنان مطالبات خود را در اقدامات دولتی متجلی مي‌ديدند و اين رو نيروی خود را برای حمايت از طرح‌های دولتی به جريان انداختند. بخش ديگری که ناپيگيری و سطحی بودن اقدامات دولتی را در اصلاحات مربوط به وضعيت زنان مشاهده مي‌کردند و تمايل به ادامه فعاليت خود در چارچوب صف مستقل زنان داشتند، از سوی دولت منحل اعلام شدند. آخرين بازمانده تشکل‌های زنان، "جمعيت نسوان وطنخواه" بود که در سال ۱۳۱۱ منحل اعلام شد و تا پايان سلطنت رضاشاه، بر پا نخاست.

در دوره سلطنت محمد رضا شاه پهلوی حرکت مستقل چشمگيری برای کسب حقوق زنان برپا نگشت. البته در اين دوره در چارچوب سياست متمرکز دولتي، اقداماتی به نفع زنان انجام مي‌گرفت. در سال ۱۳۴۱ حق رأی زنان در چارچوب اصلاحات ۶ ماده‌ای موسوم به انقلاب سفيد تصويب شد. در سال ۱۳۴۶ قانون حمايت از خانواده تصويب شد و در سال ۱۳۵۴ اصلاحاتی به نفع حقوق زنان درآن وارد شد. اصلاحاتی نيز در عرصه قوانين کار معطوف به زنان تصويب شد، از جمله مرخصی زايمان، ايجاد مهد کودک در کارگاه‌هايی که بيش از ۱۰ زن در آن شاغل بودند.

کيفيت اصلاحات قانونی جنسيتی در دوره محمدرضا شاه شباهت زيادی به اصلاحات دوره رضاشاه داشت. اين اصلاحات در سطح انجام شده و بيشتر به جنبه نمايش مدرنيسم ايرانی در جهان و به ويژه تأمين الزامات اقتصادی (نياز بازار به نيروی کار زنان) اهميت داده مي‌شد تا به تعميق تفکر مدرنيته و تـأمين آزادی فردی انسان‌ها مستقل ازجنسيت. از اينروهمواره تناقضی در آگاهی و ايقان بخشی از زنان ايرانی که به شيوه عرفی زندگی مي‌کردند، وجود داشت. اين تناقض و عدم آگاهی بر تبعيض جنسيتی به عنوان نقض آشکار حقوق بشر ، زمينه ساز حمايت بی قيد و شرط بسياری از زنان ايرانی از انقلابی شد که هويت ايدئولوژيک آن با نقض حقوق اوليه زنان، پيوندی تنگاتنگ دارد.

• زنان ايران از انقلاب ۱۳۵۷ تا امروز
در جريان پيروزی انقلاب بهمن ۵۷ و سقوط نظام سلطنتی در ايران، سرکردگی انقلاب به دست نيروهای مسلمان و معتقد به نظام ولايت فقيه افتاد. از آن پس جامعه ايران زير قيموميت ولايتی قرار گرفت که اصليت ترديدناپذير آن مردانه است. زنان در تمام سطوح اين نظام حکومتی يا حذف مي‌شوند و يا در مرتبه دوم قرار مي‌گيرند.

اگر در ديگر نظام‌های حکومتي، حذف زنان از قدرت با خاموشی و از طريق تبعيض گذاريهای اجتماعی در عرصه کسب دانش و شرکت در فعاليتهای اجتماعی انجام مي‌گيرد، در نظام ولايت فقيه، صلاحيت جنسيتی و معنوی زنان برای فقاهت، هدايت و قضاوت صراحتا مردود اعلام مي‌شود. جنسيت زنان آغشته به کفر و معصيت تعريف مي‌شود و محکوم به پوشانيده شدن است.

اصل خانواده دراين سيستم ايد‌ئولوژيک نيز تجلی بارزی از جايگاه تبعيض‌آميز زنان است. در حالی که زنان قانونا ملزم به رعايت تک همسری هستند و در صورت تخطی از اين قانون به مجازات‌های مرگباری چون سنگسار محکوم مي‌شوند، چند همسری برای مردان قانونا آزاد است.

ويژگی چند همسری در جموری اسلامی ايران عبارت از صراحت قانونی دادن به چند همسری مردان در قوانين رسمی مربوط به خانواده در کشور است . گرچه زنان ايرانی در اين سالها، روزگار دشوار و پرتنشی را از سر مي‌گذرانند‌ و امکان ايجاد تشکلهای مستقل خود را ندارند، اما علاوه بر شرکت در فعاليت‌های اجتماعی و فرهنگي، هيچگاه از تلاش برای رفع تبعيض و کسب حقوق انسانی دست نکشيده‌اند. از نمونه‌های فعاليت‌های زنان ايرانی در سالهای اخير مي‌توان از کمپين يک ميليون امضا و کمپين قانون بی سنگسارنام برد. 

سرگذشت ۸ مارس 
اکنون ۱۰۰ سال از اولين مجمع رسمی (کنفرانس زنان انترناسيونال دوم، کپنهاگ ۲۷ اوت ۱۹۱۱) مي‌گذرد که در آن ‌ايده نام‌گذاری يک ‌روز جهانی برای ارج‌گذاری و همبستگی با زنان و مبارزه آنها عليه تبعيض مطرح شد، بی آنکه روز معينی برای آن در نظر گرفته شود. از آن پس همه ساله بزرگداشتی در اشکال متنوع، با مضامين سياسی مختلف و با مشارکت متفاوتی از افکار عمومی جهان انجام گرفته‌ است.

روز جهانی زن ، در سالهای نخست عمدتا به عنوان همايشی در چارچوب احزاب سوسياليست معنا داشت و در تاريخ‌های مختلفی برگزار مي‌شد. در سال ۱۹۲۱ در کنفرانس زنان انترناسيونال دوم در مسکو، از شرکت وسيع و فعال زنان کارگر و زحمتکش محلات فقير نشين سنت پطرزبورگ در اعتصاب بزرگ ۸ مارس ۱۹۱۷ که به انقلاب فوريه منجر شد، قدردانی شد و به اين مناسبت ۸ مارس به عنوان روز بزرگداشت جهانی زن برگزيده شد. 

اينکه ابتکار و سرآغاز ۸ مارس به عنوان روز جهانی زن به نام احزاب سوسياليستی و کمونيستی رقم خورده بود، موجب ناخشنودی در غرب بود. از اين رو برخی مبلغان برآن شدند که انگيزه‌های ديگری برای خاستگاه ۸ مارس جستجو کنند. سرانجام در دهه ۱۹۵۰پس از از جنگ جهانی دوم و دوره منسوب به جنگ سرد، موضوعيت ۸ مارس به مراسم يادبودی توسط زنان سوسياليست در ۸ مارس ۱۹۰۷ در نيويورک نسبت داده شد که در آن از اعتصاب زنان کارگر نساج در نيويورک ۸ مارس ۱۸۵۷ عليه دستمزد نازل و شرايط کاری طاقت‌فرسا تجليل شده بود. بنا بر اين روايت اعتصاب زنان نساج با سرکوب خونين پليس به عقب رانده شده بود. 

در سال ۱۹۸۰ تما کاپلان [۱۰] ، ليليان کندل و فرانسيس پيک [۱۱] بر اساس مطالعاتی تاريخی مطرح کردند که قيام زنان نساج درنيويورک ۱۸۵۷ در اصل افسانه‌ای است که در سال ۱۹۵۵ با هدف جدا کردن روز زن از سرگذشت سوسياليستي‌اش، ابداع شده است.[۱۲] در تکميل اين افسانه به مجمعی واقعی توسط اتحاديه زنان سوسيال دموکرات در ۸ مارس ۱۹۰۸ در نيويورک برای "حق رأی زنان" اشاره شده است. در پرداخت اين افسانه حتی به حوادثی مثل اعتصاب زنان پارچه‌باف نيويورک در پايان سال ۱۹۰۹ و آتش سوزی در آن در سال ۱۹۱۱ که به مرگ ۱۴۶ زن دوزنده منجر شد، به عنوان انگيزه‌هايی برای روز زن، رجوع مي‌شود. 

به هرحال ۸ مارس نيز مثل بسياری از رويدادها که رسانش پيامی عليه تبعيض را به افکار عمومی دنبال مي‌کنند، از کارشکني‌ها، بازيهای قدرت و رقابت‌های ايدئولوژيک− سياسی در امان نبوده‌است. برگزاری اين روز تا قبل از پايان جنگ جهانی دوم توسط احزاب سوسياليستی مرسوم بود. سپس در ديگر کشورها نيز متداول شد. ۸ مارس در دوره تسلط ناسيونال‌سوسياليستها در سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ در آلمان لغو و به جای آن رسم برگزاری "روز مادر" به عنوان روزی اعطا شده به زنان متداول گرديد. در اين دوره برگزاری هرگونه بزرگداشتی به مناسبت ۸ مارس ممنوع اعلام شد. برگزاری مخفيانه ۸ مارس نوعی مقاومت در مقابل سلطه فاشيسم را منعکس مي‌کرد.

سال ۱۹۷۵ برای اولين بار ۸ مارس در سازمان ملل متحد جشن گرفته شد. ۱۹۷۷مجمع عمومی سازمان ملل متحد ۸ مارس را به عنوان روز جهانی زن به رسميت شناخت. 

سال ۲۰۰۳ به مناسبت روز جهانی زن ، يونيسف "صندوق کودکان ملل متحد" شعار آموزش بهتر برای دختران را مطرح کرد تا از آنها در برابر استثمار و تبعيض حمايت شود. بسياری از فراخوان‌ها عليه هرگونه تبعيض بر زنان و کودکان از جمله قطع اندام جنسی زنان، ازدواج کودکان و در مخالفت با پيشداوری و خشونت عليه روش زندگی مبتنی بر همجنس‌گرايي. 

سازمان ملل متحد ۸ مارس ۲۰۰۴ را برای "مبارزه با بيماری ايدز در کشورهای آفريقايی و حمايت از زنان مبتلا به اين بيماري" اعلام کرد. بنا بر آمار ارائه شده توسط سازمان ملل متحد، در اين قاره دو سوم بيماران ايدز را گروه سنی زنان زير ۲۴ سال، تشکيل مي‌دهند. 

شعار روز جهانی زن در سال ۲۰۰۶ ، "افزايش نقش زنان در فرآيند تصميم‌گيريهای سياسي" بود. 

۸ مارس ۲۰۰۷ موضوع " تعيين مجازات برای خشونت‌ورزی عليه زنان و دختران" را برجسته کرد.

"شانس‌های برابر و تأمين هزينه آن" موضوع انتخابی روز جهانی زن ۲۰۰۸ توسط سازمان ملل متحد بود. 

سال ۲۰۰۹ شعار "زنان ومردان متحد شويد و به خشونت عليه زنان و دختران پايان دهيد"، موضوع انتخابی روز جهانی زن بود. در اين سال به ويژه به خشونت در مناطق جنگی اشاره مي‌شد. 

درسال گذشته (۲۰۱۰) آليس شوارتسر، فمينيست سرشناس آلماني، که در سالهای اخير به چهره‌ای رسانه‌ای بدل شده، در مصاحبه‌ای با روزنامه "فرانکفورتر روندشاو" خواستار لغو رسمی روز جهانی زن، به عنوان مرحمتی مردانه و ميراثی از فرهنگ سوسياليستی شد، فرهنگی که به باور او حتی رهبرانش بر همسر و زنان همرزم خود تبعيض روا مي‌داشتند. [۱۳] يک سال قبل از او وي‌ويان ردينگ، کميسر اتحاديه اروپا نيز تمايل خود را برای لغو ۸ مارس به عنوان سنتی توخالی و يکروزه بيان داشته و مطرح کرده بود که امر زنان دارای اهميتی ۳۶۵ روزه است.[۱۴] 

برخلاف نظر خانم شوارتسر ماه‌ها قبل از فرا رسيدن روز جهانی ۸ مارس، گروه‌های کاری ورزيده‌ای به تحقيق و جمع‌آوری گزارش و آمار در باره موضوع محوری روز جهانی زن مي‌پردازند. پس از ۸ مارس نيز مسئله محوری روز جهانی زن در ارگان‌های مربوط به امور زنان در کشورهايی که به حقوق انسانی و شهروندی زنان ارج مي‌گذارند و همچنين گروههای مستقل و غير دولتی برای برنامه‌ريزيهای اجرايی به بحث گذاشته ورهنمودهای عملی جستجو مي‌شوند. 

• ۸ مارس روز جهانی زن در ايران
۸ مارس با چند دهه تأخير به ايران رسيد. اليز ساناساريان مي‌نويسد که جمعيت پيک سعادت نسوان که در سال ۱۳۰۶ توسط شماری از زنان چپگرا در رشت ايجاد شده بود، همه ساله مراسم ۸ مارس روز جهانی زن را برگزار مي‌کرد. [۱۵] اين جمعيت که با هدف سوادآموزی و آگاهی در ميان زنان تأسيس شده بود، نشريه‌ای به نام "پيک سعادت نسوان" منتشر مي‌کرد. 

برگزاری ۸ مارس در دوره سلطنت پهلوی رسميت نداشت. در زمان محمدرضاشاه روزتولد فرح پهلوی به عنوان روز مادر با چاشنی غليظی از تبليغات تجارتی برای بزرگداشت مادران تعين شده بود.

دولت جمهوری اسلامی نيز از ابتدا اين روز را به رسميت نشناخته و بجای آن روز تولد فاطمه زهرا را به عنوان روز زن معرفی کرده است. زنان فعال ايران در بدو انقلاب ۵۷ مراسمی به اين مناسبت برگزار کردند، که به دليل محدوديتهای سياسی متوقف شد.

در ۸ مارس ۲۰۰۳ (۱۳۸۱) در تهران و ساير شهرهای ايران گردهمايي‌هايی توسط فعالين زن برگزارشد. آنان  ضمن مطرح كردن  درخواستهای اجتماعی و حقوقی خود،  خواستار گنجاندن  روز ۸  مارس در تقويم رسمی جمهوری اسلامی ايران،  به عنوان روز جهانی زن شدند که طبعا از جانب حکومت ناديده گرفته شد. 

اهميت ۸ مارس، روز جهانی زن 
گرچه ۸ مارس در گذر صدساله خود مدام در معرض تهاجم سياستها و تمايلاتی بوده‌، که به گونه‌ای در صدد تعليق، حذف و يا مسخ آن بوده‌اند، اما تا به امروز به عنوان نماد مبارزه عليه تبعيض جنسي، روز تأکيد بر حقوق زنان به معنای حقوق بشر در سراسر جهان به حيات خود ادامه داده است. 

نمايندگان و فعالين زن همواره و در سراسر جهان مبارزات خود و سمبل آن ۸ مارس را بر رويدادهای سياسی عمومی مثل جنگ، فاشيسم و خيزشهای اجتماعی انطباق داده‌اند. از اين رو ۸ مارس هيچ‌گاه مفهومی گذرا و يکروزه نداشته است. 

مطلع کردن افکار عمومی از وضعيت و دشواريهای اجتماعي−سياسی ناشی از تبعيض جنسيتی بر زنان، موانعی که در برابر پيشرفت و سعادت آنها قرار دارند، و نيز درباره ابهامات و پرسش‌هايی که در برابر کنشگران و انديشمندانی که حول مسئله تبعيض جنسيتی فعاليت مي‌کنند، خصلت مشترک مراسمی است که به مناسبت اين روز در نقاط مختلف جهان برگزار مي‌شود.

در پس همايش‌هايی يکروزه که به مسئله فقرزنان، تبعيض جنسيتی در بازار کار و آموزشی و ستمی که به واسطه مناسبات مردسالارانه در خانواده و جامعه بر زنان مي‌رود، انبوهی کار متمرکز اجتماعی و فرهنگی نهفته است که مسلما در طول يک روز حاصل نمي‌شوند. در جريان فعاليت‌هايی که برای برگزاری روز زن انجام مي‌گيرد، همبستگی زنان برای اهداف مشترک فشرده‌تر مي‌شود و شبکه‌های نوينی برای گسترش فعاليت شکل مي‌گيرد. از ميزان افراد شرکت کننده در گردهمايی ۸ مارس هم مي‌توان به ارزيابی درباره اهميت مسئله در ميان زنان و هم ارزيابی از نيروهای طرفدار رفع تبعيض رسيد. روز جهانی زن عرصه رويارويی اجتماعی و علنی کردن مسائل زنان در افکار عمومی است. 

علت مخالفت بسياری از حکومت‌ها با روز جهانی زن نيز از جوششی سرچشمه مي‌گيرد که در پس تظاهرات و کنفرانس‌های زنان مي‌بينند. کوشش‌هايی پيگيرانه، تئوري‌پردازي، برنامه‌ريزی سياسی و سازماندهی فعاليت جمعی ، و نه نمايشی سطحی در يکروز. اکنون در کشورهای غربی به مناسبت ۸ مارس نه يک مراسم واحد بلکه دهها مراسم بزرگداشت، سخنراني، سمينارهای مختلف انجام مي‌گيرد. ۸ مارس به عنوان يگانه روز جهانی زن، همچنان به عنوان ميعادگاهی برای اعتراض به تبعيض جنسيتی و مطالبه برابري، معنای خود را از دست نداده است. زيرا حتی زنان کشورهای پيشرفته صنعتی هنوز فرسنگ‌ها با برابری واقعی و زندگی عاری از تبعيض فاصله دارند.

پانويس‌ها:

[۱] به نقل از
Jutta Menschik, Feminismus, Geschichte, Theorie, Praxis, Pahl-Rugenstein Verlag, 1977, S. 23
[۲]
Elisabeth Cady Stanton (1815-1902), Declarstion of Sentiments
اليزابت کيدی استينتون يکی از مؤسسين "کنوانسيون حقوق زنان" بود. ۱۸۴۸ در بيانيه‌ای زنان و مردان را برابر حقوق اعلام کرد و خواستار حق رأی زنان شد. در سال ۱۸۶۹ به اتفاق سوزان آنتونی سازمان حق رأی زنان را تآسيس کرد. 
[۳]
Karl Marx, Das Kapital, MEW 23, S.591 
[۴]
Maria Pachinger, Sozialistischer und marxistischer Feminismus. Positionsentwicklungen in den letzten 35 Jahren, Arbeitsgruppe Marxismus,Wien, 1. Auflage 2005
[۵] اليز ساناساريان، جنبش حقوق زنان در ايران، ترجمه نوشين احمدی خراساني، نشر اختران ۱۳۸۴
[۶] همانجا، ص. ۵۱ 
[۷] همانجا، ص. ۷۸ 
[۸]ژانت آفاري، انقلاب مشروطه ايران، ۱۲۸۵−۱۲۹۰، ترجمه رضارضايی ، نشر بيستون ، ۱۳۷۹، ص.۲۵۹−۲۶۰
[۹] بنگريد به همانجا، ص. ۲۶۵ 

[۱۰]
Temma Kala: On the Socialist of international women’s Day: Feminist Studies11, Nr.1,1985, S.163-171 
[۱۱]

Liliane Kandel und Françoise Picq: Le mythe des origines à propos de la journée internationale des femmes. In: La Revue D'En Face 12 (1982), 67-80
[۱۲]

Liliane Kandel und Françoise Picq: Le mythe des origines à propos de la journée internationale des femmes. In: La Revue D'En Face 12 (1982), 67-80

[۱۳]

Alice Schwarzer, "Gönnerhafter Frauentag", Frankfurter Rundschau , 8.März 2010
[۱۴]

Viviane Reding, Rheinische Post, 8. März 2009

[۱۵]
اليز ساناساريان، جنبش حقوق زنان در ايران ، ص. ۶۳

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
منبع:
نیلگون

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید