آن شب در انفرادی من، باران می آمد از چشم های من!
فرزانه سلطانی پیش از اعدام گفته بود که دارد سفره هفت سین را جور می کند و ماهی قرمزش کم است! هنگامی که فرزانه را برای اعدام می بردند فریاد زده بود: بچه ها کمونیست ها هرگز نمی میرند! بیرون هنوز مردم هستند، عید را خوب برگزار کنید! ..... من در سلول انفرادی زندان اصفهان بودم و آن شب در انفرادی من، باران می آمد از چشم های من! .....