Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

یک سند مهم مربوط به 1200 سال پیش در مورد حضور ترکان در آذربایجان!

یک سند مهم مربوط به 1200 سال پیش در مورد حضور ترکان در آذربایجان!

این نوشته مربوط به رحیم رئیس نیاست. البته کتاب عربی «التيجان في ملوک حمير» اثر ابن هشام که در حدود سال 200 قمری نگاشته شده است از طریق لینکی که آخر این استاتوس ذکر کرده ام قابل دسترسی است. ترجمه ی رحیم رئیس نیا مربوط به صفحه ی 402 از این کتاب است که اسکن آن را هم می توانید مشاهده کنید:

يکي از اسناد مهمي که از حضور اقوام و طوايف ترک زبان در آذربايجان پيش از اسلام حکايت دارد، اخبار عبيدبن شرية . . . است. عبيدبن شرية جرهمي در دوره جاهليت در يمن به دنيا آمده، يکي از معمرين و جهانديدگان دوره خلافت معاويه بوده است. معاويه او را دمشق دعوت کرد و از اخبار عرب و ملوک آن قوم جويا شد و وي به پرسش هاي معاويه پاسخ داد. به دستور معاويه اخبار او تدوين گرديد. گفته شده است که عبيد _ در گذشته در سال 67 ه. _ نخستين کسي از عرب است که کتاب تصنيف کرده است. اخبار عبيد . . . بعدها به دست ابن هشام معروف _ در گذشته در سال 213 يا 218 ه. _ افتاده و او آن را بانضمام کتاب التيجان في ملوک حمير – که خود بواسطه سه نفر از وهب ابن منبه (114 – 34 ه.) روايت کرده – در يک جا گرد آورده است . اين اثر ابن هشام در سال 1347 ه./1928 م. به تصحيح زين العابدين موسوي در حيدر آباد دکن به چاپ رسيده است .
در جريان گفتگوي عبيد با معاويه دو بار از آذربايجان سخن به ميان آمده است. بار اول از حمله حارث رايش پدر ابرهه معروف – که به روايتي در سال تولد حضرت محمد(ص) با فيل به مکه حمله کرد – به آذربايجان سخن رفته است. به روايت عبيد رايش با صد هزار قشون از يمن به راه افتاد و از طريق جزيرة العرب و عراق به کوهستان موصل فرود آمد و در آن جا شمربن القطاف . . .را همراه با صد هزار لشکر روانه آذربايجان کرد .»شمر وارد آذربايجان شد، جنگجويان آن ها را کشت و کودکان را اسير گرفت . پس باز آمد و روي دوپاره سنگ موضوع آمدنش را نگاشت . آن دو سنگ هم امروز [در اواسط سده 1 ه.] بر ديوار آذربايجان باقي است .
معاويه گفت : خداوند ترا خير دهاد، از حال آذربايجان بگو ؟
عبيد گفت:آذربايجان از سرزمين هاي ترک است و ترکان در آن گرد آمده اند.»

البته من که نگاهی گذرا به این کتاب انداخته ام نزدیک به 5 مورد به بحث در مورد آذربایجان برخورده ام که در اکثر موارد از فرزندان یافث ابن نوح سخن رفته است. یافث ابن نوح (پیامبر) در روایات علمای اسلامی از پیامبر اسلام و دیگران کوچکترین فرزند نوح و پدر ترکان انگاشته می شود.
لینک کتاب:
https://archive.org/details/atiyjan
نوشته شده توسط: Anonymous

سباه و ظلمانى نيست . اما وضعيت امروز ملت هاى أيران ، خصوصا ملت ترك آزربايجان جنوبى ، ديدگاه ها و جريانات ديگرى را مى طلبد كه منطبق با اوضاع فعلى ايران و منطقه و جهان باشد . خصوصا كه ملت هاى تحت ستم رژيم نژاد پرست و ارتجاعي فاسد فارس آخوندى ، شرايطي را در پيش روى خود دارند كه با شرايط دهه ٤٠ و ٥٠ كلى متفاوت مى باشد . در همين ايران گلوبال همه ما شاهد بي تفاوتى و اهميتي خواندگان نسبت به موضوعاتي هستيم كه در ارتباط با فدائيان و خصوصا مجاهدين خلق فارس رجوى هستيم . كه بر خلاف فدائيان ، كسي دل خوشى از دارو دسته رجوى ندارد .

نوشته شده توسط: Anonymous

به علت خون مالى شدن دست و صورت و پيراهن سفيدم در اثر حمل جسد بي جان پسر بچه ١٢ ساله ، و تحويل آن به مردم و خارج كردن جسد از صحنه قتل عام ميدان شهدا و خيابان شهدا ( كوكاكولا) ، به قدرى از شهيد نشدن ام پكر شده بودم كه ، داشتم از ناراحتى مى تركيدم .علتش هم وجود جمعيت به خاك خون كشيده و ريخته در سطح خيبان به طول ٢٠٠ تا ٣٠٠ متر بود كه از بالا از هيلي كوپتر ها و ازپايين هم مسلسل چو هاى گارد شاه همه را به رگبار بسته بودند. خداوند يكتا را شاهد مى گيرم كه از خود ميدان شهدا تا خياباني كه به طرف ميدان امام حسين ( فوزيه ) مى پيچيد . زن و مرد وًكودك كف خيبان پخش شده بودند.و خصوصا زن در تظاهرات آن روز خيلى زياد بود و كف خيبان پر از أجسادى بود كه با چادر نماز هاى سفيد و سياه به زمين ريخته بودند.من واقعا مى خواستم شهيد بشؤم ، خصوصا وقتى مقاومت و اجساد زنان و دختران را مى ديدم ، از خودم شرمنده مى شدم .

اين بود كه با همون وضعيت مجددا در خيبان هاى فرعى به تظاهرات عليه حكومت نظامى و گاردى هاى جلاد ادامه داديم . وًمن با شورى عجيب و بدون ترس جلوى گاردى ها رفته و با فاصله ٤٠ و ٥٠ مترى به همه شان ناسزا مىًگفتم و شعار مرگ بر شاه مى دادم . واقعا دلم مى خواست شهيد شوم. اما يك خانم با ديدن حال و روز من ، دستم را گرفت و از جلوى گاردى ها به كنارى كشيد و با دوسه نَفَر ديگر به داخل يك خانه رفتيم و ضمن شستن دست و صورت ، پيراهن خونى ام را عِوَض كردند و يك پيراهن قرمز تنم كردند . و بعد هم با خوردن كمى آب از خانه خارج شدم . كه حدود ساعت ٣/٥ يا ٤ بعد از ظهر مى شد.همه جا حكومت نظامى شده بود . و من مجبور بودم تا خانه برادرم در نازى آباد را پياده و از كوچه پس كوچه ها بروم .
در مسير ميدان شهدا تا ميدان شوش را چندين بار قنداق تفنگ خوردم . و گاردى ها فحشم مى دادند كه چرا پيراهن قرمز پوشيده ام . شانس آوردم كه كسي پيراهنم را در نياورد . و گرنه زير پيرن سفيد وًخونى ام هنوز زير پيراهن قرمز تنم بود. اون خانمه با پوشاندن پيراهن قرمز به من ، روز ١٧ شهريور ، باعث شده بود كه در مسير برگشت به نازى آباد ، حسابىً از دست ارتشي هاى مسير راه ام كتك بخورم .چند بار در مغازه هاى نانوايي پنهان شدم كه مردم را پناه مى دادند . حدود هاى ساعت ٨ شب به خانه برادرم در خانى آباد رسيدم .كه آش و لاش وًگرسنه وًتشنه ، واقعا روز عاشورا بود. هيچگاه در طول اين ٣٨ سال ، روز ١٧ شهريور ٥٧ را از ياد نبرده ام .شركت كردن در روز ١٧ شهريور ، نتيجه آگاهى ام از خاطرات زندان و شكنجه اشرف دهقان و شهادت حميد اشرف و شهيد شدن يك فدائي خلق در خانه نزديك خانه برادرم در خانى آباد بود . كه اثر عميقي در روح و روانم گذاشته بود. اما از آنجايي كه از يك خانواده مذهبى متوسط بودم . گرايشم به شريعتى و مجاهدين بيش از همه بود .
تا اينكه انقلاب ضد سلطنتي پيروز شد . و در روز ٢٢ بهمن من هم مثل اكثر جوانان تهران در تسخير پادگانها شركت داشتم . و در روز هاى بعد بعد از بهمن و اسفند ٥٧ ، در حفاظت ساختمان ركن دوم ارتش در نزديكي دادگاه ارتش و روبروى مقر گارد جاويدان در ساختمان بلند ركن دوم ارتش چند هفته اى به همراه بچه هاى انقلابي ديگر نگهبان بودم . كه كه فردى به اسم دكتر على مسئول نگهبانيى آنجازبود واز طرف بهشتي آنجا مسئول بود.
در ساعات خارج از پست نگهباني مون ، به اطاق هاى مختلف سر مى زديم و از طبقات مختلف ركن دوم ديدن مى كرديم .در يكى از اين أطاقها با پرونده خسرو گلسرخى بر خوردكردم . و ضمن خواندن پرونده باز جويي و محاكمه او . نوشته بود كه دو بار عمل ميرزا قلى خانى روى خسرو اجرا شده است . و مشخص بود اين كار بعد از محاكمه و دفاع جانانه آن شهيد بزرگوار صورت گرفته است . و قصه من و امثال من تا زندان و تبعيد ادامه پيدا كرد كه از حوصله اين نوشته خارج است . اما در طى تمامى اين سالها ، خصوصا بعد از شهادت برادر و مادر و خواهرم . و دوران زندانى و تعيد خود خواسته به خارج از كشور ، و ادامه مطالعه اوضاع حاضر و سرنوشت سازمان مجاهدين خلق فارس رجوى ، كه من هم از سال ٥٩ تا ٨٩ عضو و هوادار آن بودم . مثل اغلب مردم ايران و ملت ترك آزربايجان جنوبي ، به اين نتيجه رسيدم كه دوران شريعتى و مجاهدين و فدائيان با وجود اينكه درد و رنج بسيار كشيدند . ديگر بسر آمده است . وًملت هاى ايران برأى رهايي از دست رژيم فاسد فارس آخوندى نياز به أفكار و عقايد جديدى مى باشد كه لزوما از مسير ايران واحد نمى گذرد . چونكه بعد از انقلاب ملت هاى ايران خصوصا ملت ترك ما تجربه تلخى از حضور رژيم خمينى در آزربايجان جنوبىً، چه بسا بد تَر از رژيم شاه پيدا كرده است . و اين است كه با وجود اينكه هيچ إنسان آگاه و منصفى منكر زحمات و جان فشأنى فدائيان خلق وًمجاهدين خلق ، در آن دوران سيا
نوشته شده توسط: Anonymous

.... بهمن موحدی ! لطفاً اگر زحمتی نیست یک نیمگاهی به عقب بینداز . تورکها در هیچ مقطعی از تاریخ با شایعه پراکنی و یا از طریق استحماق عوام به قدرت دست نیافته اند . برعکس ادعای شما شایعه پراکنها ودین آوران را به شدیدترین وجه مجازات کرده اند .برای مثال : جنبش مانوی ،مزدکی ، حروفی ،شیخی ، بابی ، بهاییرا میشود نامبرد . حتی بر علیه خمینیزم هم اولین شورش را تورکها کردند ..... امین موحدی هم از نظر مذهبی یک شیعه ی افراطی است وبه آخوندهای جاهل شیعه نزدیک است و از نظر سیاسی هم به شما نزدیک است . ضمناً شایعه- مایعه یی هم در کار نیست ما تورکها بشرطی در جغرایایفعلی ایران باقی خواهیم ماند که ازنظر حقوق ملی با فارسها برابر باشیم در غیر اینصورت اار ایران نه تاکی برجای خواهیم گذاشت ونه تاک نشانی . یعنی جغرافیای سیاسی ایران را تغییر خواهیم داد. والسلام

نوشته شده توسط: بهمن موحدی(بامدادان)

از عنصر مشکوکی مثل امین موحدی بیش از این انتظاری نیست، به این امین موحدی به هیچ وجه نباید اطمینان کرد، نوشتۀ او بر علیه سازمان مجاهدین خلق ایران ، کپی نوشته های رسانه های رژیم مانند کیهان حسین بازجو وخبرگزاریهای وابسته به سپاه پاسداران ضد خلقی است.
امین موحدی زمانی که تازه اسمش مطرح شده بود و وارد گود سیاست شده بود مواضعی ایران دوستانه (به دروغ) داشت و به مرتجعین سلطنت طلب ورضا پهلوی چی ها وجوجه فاشیستهای شاه اللهی نزدیک شده بود اما مدتی بعد امین موحدی در قامت یک پان ترک ونفرت پراکن ضد ایرانی وتجزیه طلب ظاهر شد.
امین موحدی وابسته به جریانی است (قوم پرستی وطایفه گرایی ترکی آذری) که ایده آل ترین جریان برای امثال اوست. برای امین موحدی جریانی شایسته تر از پان ترکیسم وجود ندارد. بهترین جا برای عرض اندام فردی هم چون او با ویژگیهای خاص اش پان ترکیسم است.

امین موحدی به عنوان یک پان ترک نه به دانش وسوادی احتیاج دارد ونه صبغۀ مبارزاتی ونه پایگاه اجتماعی.
مواد لازم برای تهیۀ یک پان ترک هم چون او: نفرت پراکنی، فحاشی، فرصت طلبی وکلاشی است. همگی این ها شایستۀ امین موحدی است.
امین موحدی در میان پان ترکها می تواند خوش بدرخشد وبه واقع شخصی هم چون او نماد دورویی ، بی ثباتی شخصیت، دروغ گویی وکلاهبرداری سیاسی است که هم به درد فاشیستهای تجزیه طلب پان ترک می خورد وهم به درد رژیم جمهوری اسلامی.
آقای دکتر گلمراد مرادی سخن درستی گفتند، منظور ایشان این بود که ما اگر مخالف صد در صدی مجاهدین هم باشیم وانتقادات زیادی نسبت به آنها داشته باشیم نباید با ادبیات سران ومزدوران ورسانه های رژیم جنایتکار وچپاولگر جمهوری اسلامی ، مجاهدین را خطاب قرار بدهیم.
گرامی باد یاد تمامی جانباختگان راه آزادی وبرابری از خطۀ قهرمان آذربایجان ایران مانند مجاهدین خلق محمد حنیف نژاد، سعید محسن، علی باکری، موسی خیابانی و حسین ابریشم چی.
درود بر هموطنان ترک آذری
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای موحدی این یک پیام بود از جانب سعودی ها به جمهوری اسلامی که اگر دست از دخالت وتروریسم در کشور آنها دست نکشد آنها هم می توانند مقابله به مثل کنند.
آقای موحدی 11سپتامبر بهانه لازم را برای آمریکا فراهم کرد تا طرح خاورمیانه بزرگ را به اجرا بگذارد که امروزه همه ما شاهد فجایع حاصل از آن در منطقه هستیم .مطمئن باشید دوایری از سیستم آمریکا قبل از وقوع 11 سپتامبر از آن خبر داشته است.

نوشته شده توسط: Anonymous

در کل یادبود حمید اشرف بسیار مثبت بود و بار دیگر سلطنت طلب ها را به سوراخ موش برد. جنایتهای رژیم شاه را دو باره یاد اوری کرد. بخصوص این روزها سلطنت طلبها با روخ کشیدن جنایتهای جمهوری اسلامی به انقلابیون نیش خند می زنند
و یک انرژی به فعالین واقعی چپ داد . و تقدیر از ان دلاوران بجا بود البته این مراسم یا یادبود بنظر من دلایل دیگری نیز در این شرایط ایران داشت. اما چرا اینقدر دیر ؟؟ صاحب نظران باید جواب دهند

نوشته شده توسط: Anonymous

روح همه جانباختگان چپ و مجاهد ، و ديگر شهداى مبارزه با رژيم هاى شاه و شيخ قرين رحمت باد . اما بايد بگويم كه دوران اين مبارزات به سر آمده است . و من شخصا هم مبارزه را از سال ٥٤شروع كردم حدود ١٥ سالگى ، چون عمويم از شهداى فدائي حكومت ملى سيد جعفر پيشه ورى بود . و پدرم هم يك إستاد منبت كار و روابط بسيار نزديكي با نماينده آقاى طالقانى در زنجان داشت ( البته من بعد از انقلاب فهميدم ) و نماينده فأميل هاى ما در زنگان ( زنجان) بود كه مخفيانه كمك هاى مالى را به مجاهدين خلق مى رساند . و در در سنين ١٠ و ١٢ سالگى در جلسات فاميلى پدرم و بعضى دوستانش هم شركت مى كردم . و چون دهنم محكم بود و پدرم بهم اعتماد داشت . ضمن پذيرائى از دوستان پدرم ، در نزد شان هم مى نشستم و به سخنان شان گوش مى دادم . البته زمانى كه حرف هاى خيلي جدى داشتند مرا به دنبال آوردن ميوه و چاي( و به قول خودم ، دنبال نخود سياه )

مى فرستادند . يادش بخير .اميد وارم روزى فرصت پيدا كنم تا خاطرات تلخ و شيرين آن دوران را و دوران انقلاب و زندان و جبهه و گشت و گذار در كردستان ( سال ٥٨ ) را به قلم بكشم . در جلسات پدرم و دوستانش من همواره اين جمله را مى شنيدم كه أميدى به ملأها نيست . و زبغي يوغون ( سبيل كلفت ) ها مى توانند كارى برأى مردم و خصوصا ملت ترك آزربايجان انجام بدهند . علتش را هم بزرگان وًميرزا غلامحسين ( كه اهل مطالعه بود) به روشنى بيان مى كرد . و با يادآوري تحريكات آخوند ها ، كه فتحعلى شاه را وادار كردند با روسيه بجنگد. و در نتيجه شكست خورده و آزربايجان شمالى را به روسيه واگذار كرده و ملت ترك مارا تكه پاره كرده بودند .من با اين خاطرات پا به دوران نوجواني گذاشتم. و از خاطرات پدرم و ديگران و اهالى محل راجع به رفتار و كردار فدائيان حكومت ملى در زنگان ( زنجان ) و روستاها ، شروع و به كتابها و تفسير قرآن طالقانى ، و نهج البلاغه و جهاد اكبر خمينى و ... مهم تَر از همه نوشته هاى اصلى از آثار دكتر شريعتى ( از انتشارات حسينه ارشاد ) را تا بهمن ٥٦ ( قيام تبريز عليه شاه) به قول دوستان طَي كشيده بودم . به قدرىمطالعه را دوست داشتم كه كل كتابخانه ميرزا غلامحسين را تا ١٢ سالگى بدون استثنا همه را خوانده بودم و بيشتر احساس تشنگي مى كردم كه بعد از كوچ به تهران و زندگى در محلات تهران نو و نازى آباد ، و ارتباط با بر و بچه هاى فعال دبيرستان و محل مون ، و پسر دائي دانشجو و فدائي ام ، با آثار ماكسيم گورگى و بعدا هم به اسرار خودم دكتر كتاب هاى شريعتى و بازرگان و ....در نهايت اعلاميه هاى مجاهدين و فدائيان ( نظير كتابچه خاطرات اشرف دهقان) از شكنجه هاى دوران زندان و فرار از زندان قصر را هم مى خواندم . بقدري در شوق و زوق پيوستن به مبارزه خصوصا با مجاهدين خلق را داشتم كه مسير دوران دبيرستان را از جلوى دانشگاه تهران ( بين سالهاي ٥٥ تا ٥٦) تا ميدان انقلاب را طوري انتخاب كرده بودم كه برأى وارد شدن به دانشگاه و در نهايت از اين طريق پيوستن به مجاهدين خلق را در روح و روانم. جا انداخته بودم . با بچه هاى دانشگاهى ( دوستان پسردايي ام ) كه هم مجاهد و هم فدائي ( به زعم من هوادار نه عضو ؟؟؟)به كوه نوردى هم مى رفتم . و خواندن سرود هاي گوهستان و ...شور و شوق وصف ناپذيري را در من بوجود مى آورد . قصه سال ٥٦ شركت در تظاهرات روز عاشوراىً در تهران ، و تعقيب و گريز در كوچه پس كوچه هاى خيابان رى و سه راه آمين حضور و تظاهرات و زِد و خورد با گارد دانشگاه ، در تظاهرات دانشگاه روز دانشجو ،و در نهايت شروع دوران انقلاب سال ٥٧ و تظاهرات خياباني و در نهايت ١٧ شهريور ( كه با دوستانم قسل كرده ) رفته بوديم . و آماده شهادت شده بوديم .١٧ شهريور واقعا روز وحشتناكي بود. من شخصا در اول خيبان كوكاكولاى آنروز ( خيبان شهدا ) درست در ميدان شهدا ( ژاله) قرار گرفته بودم . و در كنارم دوست ام صمد و يك پسر بچه ١٢ ساله هم بود كه موقع شروع أندازى گاردي ها ترسيد و از جا بلند شد و در نتيجه از پشت با مسلسل ( ام آ ژ س) تيربار تير خورد و سينه اش پوكيد.تفل معصوم آنروز يك شاخه گل قرمز رنگ با خودش آورده بود. و با اشاره به گاردى هاى شاه ، با جمعيت شعار مى داد بوادر ارتشي ، چرا برادر كشي....اما جلوى چشمان همه و همراه زنان و كودكان از بالا با هيلى كوپتر و كاليبر ٥٠ و از پايين هم با مسلسل گاردى ها جمعيت قتل عام شدند. من و دوستم صمد نشستيم و اشهد مون را خوانديم . اما مسلسل ها با زاويه اي كه روى پايه هايشان قرار گرفته بودند . گلوله ها به نظرم از بالاى سرمان مى گذشت. و وقتى به خود آمديم وًسينه خيز بچه ١٢ ساله را با خود به پياده رو كشانديم . اما ديگر شهيد شده بود. و جوانان ديگر جسد اورا از ميدان بدر بردند . من به علت خون مالى شدن پيراهن سفيدم ...
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

ادامه
جوک فارسی زبانها را خود پیرمرد ترک تکرار میکند. تیپیش نیست و خارج از قاعده است. داستان دلیل و منطق استثنایی بودن این عمل را برای بیننده ارائه نمیدهد.
اما آمدن کارگران دم ماشین در میدان فعله ها، حرکت طبیعی، باورمند، تیپیش است. بله این حرکت را انجام میدهند. اگر از ماشین فرار میکردند یا بی تفاوت بودند « غیر باور مندانه» بود.

خودکشی
ظاهرا موضوع « خودکشی یا حق خودکشی» ست. اما طرح این مسئله «الکی»ست. یک « نیرنگ» برای گول زدن شخصیتهای فرعی ست. یا « کل محیط»، جهت نشاندادن « بازیچه» قرار گرفتنشان . داستان فیلم میگوید « تماشاچی عزیز ببین چگونه این محیط « آشغال» را به بازی میتوان گرفت. و میگیرم. افراد فرعی داستان خوب باور میکنند که بدیعی آدم « خطر ناکی» ست. و هر کس یکجوری خود را از خطرش خلاص میکند. ولی آنها نمیدانند که بدیعی اهل خودکشی نیست ، و همه را « سرکار گذاشته است».

انسان نه، انسان بی ریشه

ایراد این موضوع آنجاست که این شخصیتهای فرعی از بالا برخورد شده، بی ریشه و پست معرفی میشوند.
- کاری از دستشان برنمیاید -بیرونی و خارجی هستند- غیر لازم اند- و بدرد نخور. ..آدم سطح بالا با وجود آنها احساس سعادت نمیکند. برخورد ناسیونالیستی و راسیستی. برخورد اینجوری به ستمکشان نشانه ی عدم درک مشکلات این « محیط و وضعیت» است. خیلی ها با چنین محیط هایی رفته اند و برخورد کرده اند. کار ساعدی، در نوشته هایش و صمدبهرنگی در دیدار از روستاها. فروغ در جذام خانه. مرضیه اسکویی در سفر به جنوب. آل احمد در سفر به خلیج و دیگران. آیا تحقیر آمیز برخورد کرده اند یا « با همدردی»؟

کسی بیرحمانه تر از هدایت با محیط عقب نگهداشته شده برخورد نکرده است. اما آدم همه جا همدلی او را با ستمکشان حس میکند. برعکس در اثر رستمی تنها حسی که میشود تجربه کرد« توهین و تحقیر و اقتدار و آقایی» است.
« اقای بدیعی». کلمه ی آقا را هیچ گاه - برای خودش- فراموش نمیکند و برعکس خیلی هم لازم برای وجود و اقتدار خود
می بیند.

شخصیت اصلی مانوری

رستمی شخصیتهای فرعی را در مقابل یک مشکل قرار میدهد و واکنش آنها را نشان میدهد، نه به عنوان یک انسان- بدون توجه به ریشه ی آنها، بل به عنوان آدمهایی که باید ریشه داشته باشند تا مورد قبول واقع شوند. اشکال اینجاست. کاراکتر اصلی او هم یک کاراکتر « سفارشی» ست. اشکال داستانه. که ستونش را یک شخصیت دروغین و سفارشی و الکی تشکیل میدهد و نیازی به شناختش نیست.و آدمهای فرعی را که لازمه شناخت اند دنبال « تبار و ریشه»یشان میگردد .
شخصیت اصلی باور برانگیز و طبیعی نیست. چون تنها مانور دهنده ی کارگردان ست. و از بیرون خودش را به صحنه چپانده و آنهم در نقش اصلی. که به خاطر عدم باورمندی به نقش او ساختار داستان دچار تضاد شده است.
تضاد کارتونی بودن با ستون داستان بودنش .

چاله

موضوع چال شدن بدیعی تنها با آدمهای محیط که « سطح پایین و بی ریشه و آشغال» نشان داده شده اند، معنی مییابد.
یعنی « من به دست این مزاحمین و بدرد نخور » چال میشوم. نه به دست حکومتی که انسانها را به خاک سیاه نشانده است. این موضوع بر عکس هدایت برای رستمی اهمیتی ندارد.

نوشته شده توسط: Anonymous

در نمره گذاری منفی ـ مثبت کامنتها، دست کاری میشود، هنوز کامنت آزربایجانی منتشر نشده 24 نمره منفی زیر کامنتش درج میشود. کسی که آنجا نشسته و چنین کاری با کامنتها میکند، یا خودش احمق است، یا دیگران را احمق و نادان تلقی میکند. به محضر این جناب باید عرض کرد: مردم آزربایجان تقریبا نیمی از جمعیت جغرافیای موسوم به ایران است. نمره منفی شما هیچ تاثیری جز شناخت دشمنانمان بر ما ندارد. این را مطمئن باش. همین الان برداد فورا 45 تا منفی زیر همین کامنت قرار بده. اما جرات نخواهی کرد، چون متد شیطانی و استعمارگرانه ات برملا میشه!

نوشته شده توسط: Anonymous

در صد سال اخیر! در میان مطبوعات فارسی زبان خارج از کشور، تارنمای اینترنتی " ایرانگلوبال" تا اینجا! یعنی بتاریخ همین روز!، از آزادترین و بی مهاباترین روزنامه ها بوده است. گردانندگان این رونامه، بخوبی میداند که تنها ادامه حیاط و شکوفائی این تارنامه اینترنتی منوط به رعایت همان "دمکراسی دست و پا شکسته" استوار است. چیزی که ایرانیان عزیز و جامعه پف کرده و عقب مانده و عصر پارینه سنگی ایرانی، حتا بوئی از آن نبرده است! و در صورت تمایل، میتوانند بطور رایگان، از گردانندگان سایت "ایرانگلوبال"، رعایت " دمکراسی دست و پا شکسته را" بیاموزند! و کاربست آنرا در روزنامه های خود بکارگیرند! اگر آقای توکلی و سایر گردانندگان ایرانگلوبال همت ورزند، میتوانند کلاسهای آموزش "دمکراسی دست و پا شکسته" برای گراندگان بخش "بی بی سی فارسی"، بخش فارسی "صدای آمریکا"، "رادیو فردا"، بخش فارسی " دویچه وله"، "روزنامه کیهان"،

روزنامه فارسزبان " العربیه"، همچنین روزنامه و بلوگهای خرده ریزه باصطلاح سرتاسری، از چپ گرفه تا راست، بر گزار کنند. تا گردانندگان این روزنامه ها و سایتهای مذکور، رعایت "دمکراسی دست و پا شکسته"را بطور متعارف از سایت ایرانگلوبال بیاموزند. البته این به معنای آن نیست که گردانندگان "سایت ایرانگلوبال" بدون اشتباه، خالی از حب و بغض و کینه، و یا معصومند! خیر! انسان جایز الخطاست. برای مثال آقایان ائلیار، کاوه جویا.. و مخصوصا مدیر سایت آقای توکلی، گاهی دچارخطاهای فاحش و اشتباهاتی نیز میشوند. اما برای اصلاح اشتباهات، و حب وبغضشان!، در جا برای رفع سوتفاهم از طرف خوانندگان تذکر داشته میشود. درواقع هیچ انسانی از خطا و اشتباه مصون نیست. برای مثال، زمانیکه تارنمای ایرانگلوبال شروع به سانسور و حذف کامنتهای آرزبایجانی ها کرد، دوستان تلفن زند، گفتند وقتی مطالب ما حذف و سانسور میشود، خودمان سایتی ترتیب دهیم. دو تن از دوستان که سر رشته و تخصص کامپیوتری و بلوگهائی نیز دارند، قرار شد بطور جمعی به هدف مشترک مبادرت شود. مدتی با سایت ایرانگلوبال سر وکاری نداشتم. اما روزی با کمال حیرت دیدم که در ایرانگلوبال دیگر خبر آنچنانی نیست. نشریه کم کم راکت بنظر میرسد. من شخصا مدتی قید ایرانگوبال را زده بودم. وقتم را صرف چیزهای دیگری که مهمتر از کامنت فرستادن بود کردم. روزی یکی از دوستان به من تلفن زد و گفت: فلانی..!، مطلب آقای بهمانکس را دیده ای؟ گفتم چه مطلبی؟ گفت هر چه از دهنش آمده نثار ترکها کرده. وقتی مطلب را دیدم، برداشتم یک کامنت تشکر آمیز به ایشان فرستادم. گفتم دمت گرم. با این نوشته ها مردم آزربایجان را در شناخت دوستان و دشمنان خود یاری میدهی. گفتم با چنین نوشته هائی افکار ضد انسانیت را از تاریکخانه ذهنت بیرون کشیده، بمردم نشان میدهی. مردم میدانند با کی و با چه افکار نژاد پرستانه پان ایرانیستی و پانفارسیستی رو در رو هستند. حتا بخاطرحرفهای رک و بیان افکار راسیستی و ضد تورکی ایشان نه تنها ازکوره در نرفتم که بهش بگم؛ مواظب باش سرت به سنگ قبر برنخوره! حتا از رک گوئی و شجاعتش تشکرکردم. گفتم فحشهای راسیستی و تحقیرهای نژاد پرستانه شما پانفارس عزیز، نسبت بمردم آزربایجان، برای ما در شناخت دوستان و دشمنان خود، تجربه بزرگیست. با دیدن چنین کامنتی که هیئت مدیره حتا انتظارآنرا نداشت، بعد از نشر کامنتم، سیل کامنتها از طرف دوستان آرزبایجانی دومرتبه به سایت شروع شد. مدیریت سایت انگاردو ریالیش افتاده بود، دریافت که با سانسور و حذف نظرات مخالف، حذف نظر دگراندیشان، و منتقدین در واقع هیچ روزنامه ای نمی تواند بطور سرزنده و بارور تداوم داشته باشد. روزنامه های دیکتاتورمآبانه ایرانی هیچگاه نمی توانند در میان مردم جا باز کنند. همیشه در رکود و انزوای جانکاه خود میلولند. در واقع خودشان مینویسند، خودشان نیز میخوانند! نتیجه اینکه با توجه به رعایت "دمکراسی دست و پا شکسته" که سایت ایرانگلوبال در مقابل قداره بندان و شیاطین چپ و راست، از آن محافظت میکند، و "دمکراسی دست و پا شکسته را" از مرگ حتمی نجاتش میدهد! لازم است از گردانندگان این سایت تشکرشود! اگر چه در پاره ای موارد، با هشتاد درصد نظراتشان مخالفم.


نوشته شده توسط: Anonymous

آقای بهمن موحدی .... به دیگران تهمت نزن.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب یکنفر ( کارمند رسمی کامنت نویسی ایران گلوبال)که حالا با نام جما نارویی کامنت گذاشتی
از جمله صوتی های حضرت عالی این است که پست خودات را با یک منادا شروع میکنی و بلا استثنا پس از ان یک علامت تعجب میگذاری توی همه پست هات تا کنون
از این عبدل نوشتن ات هم نشان دادس Aso هم خود شما هستی

نوشته شده توسط: Anonymous

لطفا خوانندگان توجه کنند
اگر جما نارویی واقعا بلوچ است برای شما همین دو پاراگراف اول این مقاله را بدون فوت وقت به بلوچی مینویسد تا همه بدانند ایشان بلوچ است

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب Asov
لینک کتیبه ای که گذاشتی جالب بود یک عکس سیاه و سفید که وقتی ان را در اینترنت جستجو کردام همان عکس ها را این بار رنگی یافتم شگفت انگیز اینکه همه اینها طوری نو و نوار بود که انگار تازه از زیر دستگاه تراش بیرون امده حتی هوازدگی یکساله هم روی این سنگها دیده نمیشد
برای مقایسه دوستان:
http://s5.picofile.com/file/8118275584/Orxon.jpg
بقیه در ادامه:

حالا دوستان این را که تورکها به زور میخواهند به پدران باستانیشان بچسبانند را مقایسه کنید با کتیبه های رونی در اسکاندیناوی:

http://s5.picofile.com/file/8118273392/Kensington_runestone_flom_1910.jpg


http://s5.picofile.com/file/8118273592/rs01sm.jpg

اکنون می خواهم به شما نشان دهم که چرا یک دانمارکی می تواند الفبای بدون پیشینه و پسینه اورخون را رمز گشایی نماید!. در زیر شما الفبای به کار رفته توسط مردم شمال و شمال شرقی اروپا (اسکاندیناوی) را شاهد هستید

http://s5.picofile.com/file/8118274076/08919109161200113966.jpg
نوشته شده توسط: بهمن موحدی(بامدادان)

به موحدی جعلی
کامی ، منصور حکمت، ریز بین، تورک سرافراز، ایرانی، قوچعلی ، لذت می برم که داری می سوزی و جلز و ولز می کنی و آب مخ ات جوش آورده که دیگر نمی توانی با اسم من کامنت بگذاری وموذی بازی در بیاوری، حالا اشکال نداره به قول احمدی نژاد آب رو بریز اونجایی که می سوزه، چی شد چرا دیگر از اسم منصورحکمت استفاده نمی کنی دلت رو زد.
تو یک سلطنت طلب ویا احتمالا طرفدار جمهوری اسلامی هستی وبه شدت موذی وبی اخلاق هستی وبهتر است با همان اسمی که اول آمدی کامنت بنویسی یعنی: (کامی) ونه منصورحکمت وتورک سرافراز وقوچعلی وریزبین وموحدی!!!

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-چپ بتنهایی وغیرممکن است درآینده ایران باافکارپان ایرانیستی نقشی نخواهدداشت.
آینده ایران تنهاراهش سیستم حکومتی غیرمتمرکز(نرم)بصورت فدرال شایدچاره سازباشد.
من اززمان آشنایی بااین سایت همیشه فریادزده ام مردم ایران بیش ازسه راه راهی نداشته وندارد.
1-حکومت هایی همچون شاه وشیخ.ناسیونالیست صدامی.سوسیالیست .حافظ اسدی.بانام های دهن پرکن لاییک وغیر..
2-فدرالیسم باقوانین نرم وغیرمتمرکز؛که بهترین سیستم حکومتی برای کشورهای چندملتی وچندآب وهوایی وچنداقتصادی درمناطق.است
3-کنارآمدن تمام روشنفکران ملل برای تعیین سرنوشت ملل بارفراندوم ویاهمه پرسی .تاهمه باهم دراین سرزمین نفرین شده که من میگوییم درپنجه های استعمارگران وسودبران فرصت طلب داخلی آن راویران میکنند؛میباشد.غرق نشوند.
این کشورراتعدادی باتفکرنژادپرستی وخاکپرستی درحال دفن کردن هستند.بگذاریدلاقل ملتی ازاین منجلاب خودخواهی نجات یابد.

آقای ایشچی لازم است شماهم به این تفکرتاریخ مصرف گذشته ، تنهاراه نجات نگاه نکرده وکمی باچشمان بازبه دورورت نگاه علمی کنید.
البته مدتی است شمادست ازدشمنی وهمدستی با دشمنان ملت ها بخصوص به ملت خودبرداشته ومن آنرایک گام به پیش میدانم.
ازمبارزان وروشنفکرانی همچون شماتوقع بالاست.یک زمانی مقالات شماراوقتی میدیدم موبربدنم راست میشد.دلیل دشمنی شماباملت خودتان رانمی دانستم وتنهادلیل رانگاه وچپ روی ومطالعات اثرات نویسندگان شئونیست میافتم .الان هم دوست دارم کمی بیشترزمینی ورئال به اندیشید.
چپ درست است که تاوان زیاددادوآرمانهای بالایی داشت وهنوزهم تعدادی طرفدارآن هستندولی جوابگوخواست های ملت های ایران بنوده ونیست.
ولی چپ دردرون سیستم فدرالی من فکرمیکنم که حق است حضورداشته وهمچون دیگراحزاب حق هرگونه نظردهی راداشته ودارد.
نظرات شماراهمیشه کارآنلاین چاپ میکردومیکندولی اکثرنظرات دیگران رادرموردنظرشماراچاپ نمی کرد.دلیلش تنهاسوء استفاده ازشماهادرتفکرپان ایرانیستی وشئونیستی پان فارسی خودشان بودوهست.
لطفا دیگربه آنهااجازه سوء استفاده ازخودراندهید.
نوشته شده توسط: Anonymous

پدرم خلیل خان نارویی مدتهاست که با این دنیا وداع کرده. ولی در تربیت بچه هایش در حد توانایی و امکاناتش کوتاهی نکرده.
ولی برخی افراد حتی نمیدانند که پدرشان کیست !؟ کسی هم نبوده که تربیت شان کند.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

یا شار گرامی نوشته:
1- « نقش قهرمان اصلی داستان فیلمش را به یک ترک داده.» یعنی یک نفر قهرمان داستان است.
2-« قهرمان فیلم نه آقای بدیعی بلکه همان سرباز کرد، کارگر افغان و از همه مهمتر کارمند ترک موزه هستند» یعنی چند نفر قهرمان داستان هستند.
این دو گزاره متضاد اند. بالاخره یک نفر قهرمان اصلی داستان است یا چند نفر؟
یاشار نتوانسته سخن اش را درست فرموله کند. وقتی کارمند ترک را در مقابل بدیعی مطرح میکنی و بعد میایی سرباز و افغانی را باز هم در مقابل بدیعی مطرح میکنی یعنی اینها هم قهرمان اصلی هستند. نتیجه تضاد 2 با 1 .
حالا از متناقض گویی بگذریم . یاشار خواسته بگوید کارمند قهرمان اصلی ست و دو نفر دیگر قهرمان فرعی هستند.

اما بدیعی قهرمان اصلی نیست. بسیار خوب.
بعد در توضیحات بعدی این سه نفر(کارمند-سرباز-افغانی) و آدمهای دیگر در محیط داستان را کلاً « قهرمان یا قهرمانان» گرفته و در مقابل بدیعی را « ضد قهرمان» قرار داده است. خیلی خوب.
اینجا پرسش اینکه آیا یاشار به معانی « قهرمان یا کاراکتر اصلی» ، و « شخصیت های محیط - خود محیط» در داستان فیلم ، و کاراکترهای فرعی ، توجه دارد؟


کاراکتر اصلی و فرعی

نه متأسفانه علی رغم استعمال مقولات « قهرمان اصلی-قهرمان-ضد قهرمان» به معانی تخصصی آنها توجهی ندارد.
شخصیت اصلی داستان کاراکتری ست که حرکات شخصیت های فرعی - درجه دو و سه و چهار - و خود محیط با زمانش، در رابطه با او معنی مییابند. اگر ما بدیعی را از داستان فیلم حذف کنیم داستان به تمامی خراب میشود - فرومیریزد-و باقی مصالح موضوع را نمی توانند نمایندگی کنند. یا به تصویر به کشند. اما برعکس آدمهای فرعی را حذف کنیم موضوع « خود کشی» توسط یک نفر بدیعی کاراکتر ، باز معنی دارد و« باورمند» است. اصول تخصصی و مقولات بما ما نشان میدهند که « کاراکتر اصلی» کیست.
انتخاب شخصیت اصلی به دلخواه نیست و نمی تواند باشد. « حرکات عینی ستونی در داستان» که از کاراکتر سرمیزند اصلی یا فرعی بودن او را میافریند. و با حذف شدن او - یا برداشتن این ستون- خانه فرومیریزد. بدیهی ست که یک داستان میتواند چندین کاراکتر اصلی داشته باشد. اما اینجا ما یک ستون در رابطه با موضوع داریم.

نام این « بیمزگی» را « طعم گیلاس» نهاده:

داستان فیلم تشکیل شده از یک کاراکتر اصلی (بدیعی) ستون داستان، و چند کاراکتر فرعی. با تفاوتهایی. که «فضای» داستان را میسازند. داستان به « محیط = جایگاه و زمان و کاراکترهای فرعی» و « شخصیت اصلی» قسمت میشود. نه به « قهرمان و ضد قهرمان». داستان به دو عنصر « مرگ و حیات» تقسیم نمیشود. بل « عناصر محیط و کاراکتر اصلی» در ترکیب با هم تنها یک « بازی مسخره» را میسازند. صحنه های آخر فیلم نشان میدهد کل ماجرا تنها یک « مانور» بود.
اما ما در این مانور با دست انداخته شدن « شخصیتهای فرعی » توسط کاراکتر اصلی-بدیعی- و در نهایت رستمی روبرو هستیم.
این بازی یک« بازی مسخره و گولزنی» ست. دست انداختن ستمدیدگان . هیچکدام از کاراکترهای فرعی متوجه نشدند که بدیعی آنها را دست انداخته است و دارد به ریششان میخندد. رستمی نام این « بیمزگی» را « طعم گیلاس» نهاده است.
و نشان میدهد این محیط به تمامی چقدر پست است که میتوان راحت آنرا دست انداخت و به ریش مردمش خندید. آنهم دقیقا از « جایگاه بالا». و توهین و تحقیر آمیز .
این درست است که در این محیط همه همدیگر را به بازی میگیرند و مسخره میکنند و به ریش هم میخندند و حکومت هم میدار این بازی ست. اما برخورد یک هنرمند به محیط و آدمهای ستمدیده نمی تواند چنین باشد که آنها را از آغار تا انتها تحقیر کند و نشان دهد« آشغال»- اند. و بدیعی من «آقای» آنها. این یعنی راسیسم.

« غیرباورمندانه»

از نظر تخصصی تقریبا تمام صحنه های اصلی « غیرباورمندانه» یا به قول من « مصنوعی » و به سخن دیگر « کارتونی» هستند. پیرمرد ترک بایاتی میخواند. هر آدم آگاه به فرهنگ آذربایجان میداند که چنین پیرمردی هایی عمدتا بایاتی را « درست » ، میخوانند. آنهم یک بایاتی از فرهنگ شفاهی را. و نمی توان در داستان « استثنا» را مبنا قرار داد. داستان نظر به « تیپ» دارد و از استثنا گریزان است. مگر اینکه استثنایی بودن موضوع دلیل منطقی داشته باشد. این اصل باورمندی ست. اما در این فیلم بایاتی «من در آورده» است و «غلط »خوانده میشود. چرا؟ برای « از خود بیگانگی» ؟ با طرح استثنا به جای قاعده؟ یا برای به مسخره گرفتن شخصیت داستان فیلم؟

جوک ترکی
در مورد جوک ترکی هم باز اصل باورمندی رعایت نشده است.

نوشته شده توسط: Anonymous

همه کامنت نویسها در ایجا تورک بوده اند, ما خبر نداشته ایم. عنقریبا ناصر کرمی و اقبال اقبالی هم خواهندنوشت, ما تورکها,

نوشته شده توسط: Anonymous

2 خبر امروز سشنبە 22 تیر از کوردستان خبر اول دیروز دوشنبە پایگاه نظامی اشغالگران جمهوری اسلامی ایران در تورجان بین بوکان و سقز مورد حملەی پیشمرگان قرار گرفتە و بە تمامی این پایگاه نظامی را آتش زدەاند خبر دوم امروز سشنبە بنا بە فراخوان احزاب کوردستان در سالروز ترور قاسملو اعتصاب عمومی در تمامی کوردستان انجام گرفتە و تمامی دکان و بازارهای شهر های کوردستان بە حالت تعطیل در آمدە و مردم کوردستان بە نشانەی سالروز ترور قاسملە در خانەهای خود بیرون نیامدەاند و شهرهای کوردستان در سکوت عمیق قرار دارد عکسهای تعطیلی کوردستان و اعتصاب از شهرهای مختلف کوردستان در سایتهای انتر نیتی مرتب پخش میشود مبرزەی مدنی همراه دفاع نظامی علیەی اشغالگران سرزمین کوردستان در کرمانشاه مأمورین نظامی درهای بستە شدەی 10 دکان را شکستەاند

نوشته شده توسط: Anonymous

امثال يحيايي ها فكر مى كنند كه با إيجاد اختلاف بين ترك و كرد ، از آب گل آلود مى توانند ماهى نژاد پرستانه خود را شكار كنند . ما ملتى صلح جويى هستيم كه با زبان مدنيت با نژاد پرستان فارس و ديگر ملت هاى ايران سخن مى گوييم . برأى امثال شما واقعا متعصفم كه تنها زبان كلاشينكوف را مى فهميد. ملت ترك ما عادت ندارد كه مثل لات هاى عجولى كه سر هر مشكلى قمه بدست مى گيرند و عربده مى كشند . و در نهايت هم به چيز خوردن مى افتند. هر از گاهي سلاح بدست بگيرد و بعد از شكست مفتضحانه به سوراخهاي خود بخزد. گزينه مسلح شدن آخرين راه كار ملت ترك ما خواهد بود . و آن زمان است كه مثل سرداران پر افتخار مان ( بابك و ستار و ...) ديكتاتور ها و نژاد پرستان را به خاك ذلت خواهيم نشاند. در ضمن نقد كردن حق همه ماست . نه به كسي توهين كرديم و نه مثل نژاد پرستان فارس ديگران كوچك و حقير مى شماريم . اين شما أقليت متعصب و تماميت خواه

هستيد كه تاقت انتقاد منتقدين را نداريد. اصولا هر هنرمند و نويسنده اى اگر درك درست اجتماعى از نوشتار و هنر خود داشته باشد . بايد مفتخر باشد كه ديگران آثار اورا به حساب آورده و وقت گذاشته و نكات مثبت و منفى اثرش را به نقد بكشند . الى نژاد پرستانى كه باد خود بزرگ بينى در دماغ شان افتاده و طاقت حتى يك جمله انتقادى را ندارند . مشكل امثال شما هم مثل مشكل آخوند هاى مرتجع فارس و مجاهدين خلق فارس رجوى مرتجع تَر از آنها مى باشد كه قلم هر منتقد و صاحب نظرى را مى شكنند. و در فضاى خفقان آورى كه إيجاد كرده أند . هل من حريف مى طلبند . و بر بوق هاى تبليغاتي خود مى دمند. اگر كيا رستمى واقعا حق طلب بود و با رژيم فاشيست فارس آخوندي زاويه داشت . از او قدردانى نمى كردند . و اورا و آثارش را در بوق و كرنا نمى دميدند . از روحانى گرفته تا سايت هاى سپاه سركوب و شكنجه از كيا رستمى تجليل بعمل آورده أند .
در إينجاست كه سلطنت طلب و مجاهد و آخوند ، و پان إيرانيست ، دست در دست هم از اين كارگردان نژاد پرست و آثارش قدردانى مى كنند. پيوند همه تان مبارك . اميدوارم به پاى هم پير بشيد. و در أوراق تاريخ ملت هاى ايران به خوبى به حق تان برسيد .....در ضمن ملت ترك ما از ضديت امثال كرمى خم به ابرو نمى آورد . چونكه عظيم تَر و بزرگوار تَر از اين ضديت هاى كور است . صد البته ملت ما هم نقاط ضعف و قوتى دارد كه بهتر است گوش شنوا داشته باشيم . تا اينكه دچار سرنوشت نژاد پرستان كَر و كور نشويم . قدم هر منتقد روشن ضمير و خالى از تعصبات نژادى را خوش آمد مى گوييم ...
نوشته شده توسط: Anonymous

برای من جای سوال است که بعد از سالها یک دفعه خیلی ها به یاد حمید اشرف افتادند و بعضی ها زیر نام یاد حمید و حتی بزرگ کردن حمید اشرف به سیاه کردن دیگر شهیدان فدائی از جمله علی رضا نابدل کوشیدند« ایرج مصداقی » و یا طیف های مختلف فدائی و چریکهای فدائی بهم دیگر طعنه میزنند خلاصه اینکه یاد بود حمید اشرف بیشتر به تصفیه حساب سیاسی تبدیل شده و حتی ساواکی ها و شکنجه گرا ها نیز وارد عمل شده اند

نوشته شده توسط: Anonymous

در حکومت آینده ایران، جنبش چپ خائن و تروریست جایی ندارد.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای عبدل رابه , میتوانید مستند این کتیبه ها را از این لینک ببینید .

https://www.facebook.com/biligbitig/?pnref=story

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب عبدل , این هم عکس کتیبه و الفبای ان .
https://az.wikipedia.org/wiki/Orxon_%C9%99lifbas%C4%B1
البته میدانم لجاجت بچه گانه تن قبول نخواهد کرد , ولی برای روشن شدن مطلب برای دیگران زحمت کمنت گزاری میکنم .

نوشته شده توسط: Anonymous

من تنها منتظر روزی ام که در این کشور بگویند بودجه هر استانی مال خوداش ان وقت حرف های این مفتخورهای دهن گشاد شنیدن دارد که یک کمی هم حساب و کتاب یاد بگیرند
یارو امده یک معدن مس اش را با استانی که 367 تا معدن مس داخل سایر 5000 تا معادن اش داره مقایسه میکنه که کوچکترین شان دوبرابر مس سونگون هست برای معدن دومیلیارد دلاری اش کارخانه یک میلیارد دلاری هم میخواد حرف مهندس ها ی خود معدن را هم قبول ندارد حرف امام شنبه ورزقان براش سند هست که دکترا از فیضیه قم گرفته

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب اقای بامسی(یکنفر)
این معدن 1.7 میلیارد تن سنگ معدن با غنای0.67 درصد دارد ( یعنی در هر کیلو سنگ مس 6.1 گرم مس )
حالا برای هر 1.7 میلیارد تن برابر است با 1037000 کیلو مس
برای هر کیلو مس ( 10 دلار) برابر است با 39 هزار تومان میکند 10 میلیارد دلار که اگر هزینه اولیه برای استخراج و تصفیه و حمل ونقل و پالایش مس بعلاوه الکترولیز که برابر نیمی از کل هزینه هست از ان کم شود میشود 5 میلیارد دلار کمتر از بودجه یک سال افغانستان این تنها و بزرگترین معدن اذربایجان همه اش این انداه میارزد
مبارک تورک ها باشد
این را هم بگذارید کنار 4 تن طلای علی اقا بعلاوه کشک و پشم اذربایجان
البته من همه را یکجا حساب کردام درحالی که این معدن تنها حدود ۷۹۶ میلیون تن سنگ معدن قابل استخراج دارد ( یعنی من برای شما دوبرابر حساب کردام باید محاسبات اخر را نصف کنید همچنین درامد اخر 2.5 میلیارد دلار است

) حالا مقایسه کن با تاسیسات یک میلیارد دلاری مس کرمان ایا میلارزد یک کارخانه یک میلیارد دلاری برای تنها 2.5 میلیارد دلار مس در اذربایجان ساخت
ان امام شنبه ورزقان هم احتمالا از همین اندازه سواد محاسبه هم عاجز بوده
نوشته شده توسط: Anonymous

نوشته بودام جناب جما نارویی(یکنفر تورک ) نشانی های پدرات را بپرس .... ما اینجا پیداش میکنیم بهت بلوچی یاد بده یک کامنت بلوچی بنویسی

نوشته شده توسط: Anonymous

این دکتر گلمراد مرادی چقدر از خود راضیه! به خودش دکتر هم میگه. تواضع و فروتنی رو برم!

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای بهمن موحدی این جمله شما «
دستهای سران حرامزاده وآدمکش رژیم جنایتکار وچپاولگر جمهوری اسلامی » مرا به تعجب وا داشت که شما خود را از مجاهدین نمیدانی ولی از اصطلاحات مجاهدین استفاده میکنید چرا که انسان غیر مذهبی مخصوصا مارکسیست از اصطلاح حرامزاده استفاده نمی کنند .

نوشته شده توسط: Anonymous

سپاسگزار از جناب "آتش " بابت همدردی از مردم بلوچ و بلوچستان.
یکی از عوامل مهم فقر و عقب ماندگی منطقه بلوچستان عمدی و مغرضانه بوده و هست. رژیم های شاه و شیخ برای نابودی هویت فرهنگی و ملی ملت بلوچ و اسیملاسیون (یک ملت واحد، یک زبان واحد ) مردم بلوچ ، آگاهانه و عمدا محروم نگهداشته اند.
فکر و ذکر آدم گرسنه سیر کردن شکم خود و خانواده اش است، تا اینکه در فکر معنویات و هویت گرایی باشد.
فقر و بیکاری چنان در بلوچستان همه‌گیر و گسترش پیدا کرده که برخی حتی حاضر شدند بابت مبلغ ناچیزی شیعه شوند و برای جنگ به سوریه راهی شوند.
تمام سرمایه ملی کشور در لبنان، سوریه و. .....هزینه میشود . اما مردم بلوچ و بلوچستان بکلی فراموش شده‌اند.
تا ما مردم بلوچ خواستار حقوق انسانی و اجتماعی خود میشویم فورا انگ تجربه طلب و قاچاقچی و اشرار و. ....به ما میزنند.

نوشته شده توسط: Anonymous

گمان می کنم شما این قدر به مسئله ترک و فارس حساس شده اید که مگس در هوا می پرد آن را توهین به ترک ها تلقی می کنید. جای تأسف است. اساساً افتاده اید به یک موضع ضعف و هم اش ننه من غریبم در می آورید. کردها از موضع قدرت احقاق حقوق می کنند و هرگز خود را در موضع ضعف قرار نمی دهند. ته دلشان از دیگران بالاترند. اما شما خود را تحقیر می کنید. مخصوصاً با نوشتن این جور مطالب. چه کسی تاکنون مثل ناصر کرمی جرأت کرده به کرد توهین کند. اما شما را هر روز در این سایت به بدترین شکل تحقیر می کنند. به این نکته جدی بیندیشید.

نوشته شده توسط: Anonymous

یاشار ارجمند، از وارسی هوشمندانه ات لذت بردم. دید غیر قبیله ای میتواند راهگشاه باشد. از خواندن گونه ایی از کامنت ها که تنها مشتاق خواندن واژهای نژادپستانه، فاشیسم و ایگنونه هستند و مثل کودکال مدرسه از دعوای دو نفر خوشحال میشوند، بیزارم

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای بهمن موحدی، من خودم هستم و این افراد عتیقه ای که نام بردید نمیشناسم

نوشته شده توسط: Anonymous

.....رژیم ایران ١٥٠ سرباز و فرمانده کرد را که از درگیری با پیشمرگەها، سر باز زده بودند دادگاهی می‌کند.

فرق ملت کورد با تورک آذری را در این خبر باید دید ملت کورد بە خود آغاهی و دفاع از منافع ملی خود تا حدود زیادی رسیدە و این خود آغاهی ملت کورد بە تمام اقشار مردم از زن و مرد ، پیر و جوان بازاری و کارمند ، خلاصە تمامی قشرهای جامعەی کوردستان بە نوعی در راه آزادی و مبارزەی این ملت شرکت دارند حال مقایسە کنید با اتراک همان الترا ناسیونالیست پان تورکی کە پان اتراک برای نمایندگی مجلس ایران بە آن رأی دادند نادر قاضی پور کە خود را خاک پای رهبر خامنەای تعریف کرد همان حسنی ملا اگر کوچکترین حرکت از طرف تورکها شروع شود برای بە خاک و خون کشدین ان هیچ تردیدی بە خودشان راه نمیدهند ، http://www.kurdane.com/

http://www.kurdane.com/
نوشته شده توسط: Anonymous

من فیلم را ندیده ام و بعید می دانم فارس از نوع روشنفکری که با غربیها بده بستان دارد اهل غیرت ملی و مذهبی و قومی باشد که اگر این بود در این سالها شهرهایشان به کاروانسرای مهاجران اجنبی تبدیل نمی شد و جوانانشان برای عربها کشته نمی شدند.
اما بفرض که کیارستمی این قصد و هدف را داشته و حضور گروه های قومی بیسواد و بیگانگان اشغال کننده سرزمینش را عامل نابود کننده هویت ملی خود بداند این کجایش اشکال دارد؟ ما تورکها مگرخودمان همین دغدغه را نداریم مگر با هزار خون جگر جلوی اقامت لشکر انبوه مهاجر عراقی و افغان و کرد مهاجر را در آذربایجان نگرفتیم و جان و مال و ناموس میلیونها تورک را از تجاوز گروهی و بیماریهای سل و سالک که الان در اصفهان و مشهد و کرمان و شیراز و حاشیه تهران بیداد می کند یا فلج اطفال که در نواحی مرزی شرقی بخاطر تردد پاکستانی تلفات می گیرد حفظ نکردیم؟ پس ما هم نژادپرستیم؟

تصور کنید روزی در تبریز یک گوشه کردها مدعی شوند گوشه ای دیگر مهاجران سنی بلوچ مطالبه مسجد کنند و خطبه بنام عمر بخوانند و در جلسات درس و بحث در خفا و علن حکم به تکفیر شیعه آذری بدهند و افغانی از نوع وهابی اش گوشه ای دیگر را اشغال کند و عربها با لباس عربی و بدون شلوار! در خیابان اصلی تبریز پیاده روی پس از غروب کنند و در مسابقه فوتبال تراکتور با سپاهان تماشاچیان اصفهانی بیشتر از تبریز باشند! خوب یک فیلم ساز باغیرت تورک بخواهد درد جامعه خود را با زبان هنر بگوید چاره ای بجز استفاده از همین نمادپردازیها ندارد. باید یک مولوی بلوچ سنی مهاجرت کرده به تبریز و یک کرد فراری از قندیل و یک ارمنی تابوت ساز و یک لر بیل زن و کارگر افغانی مقیم تبریز( بعد از آزاد شدن ورود آنها به آذربایجان!) که مترصد ورود غیر قانونی به ترکیه به مقصد اروپا است را پیدا کند تا او را و هویت ترکی او را خاک کرده فاتحه و مرثیه ای بخوانند با این عنوان : یک روز یه ترکه مدعی نصف ایران بود اما تو تبریز هم در غریبی مرد!


نوشته شده توسط: Anonymous

توجه! این فرد (عبدالربه زاهدانی، اسامه مجددی و شاکر حارثی ) پرفسور و استاد دانشگاه مجازی علوم دروغگو یی، سخن پراکنی، توهین، تهمت و تفرقه و ... اصلا زاهدانی نیستید.
لطفا در مورد زاهدانی ها و بلوچستان از روی سخنان .... مغرضانه این فرد قضاوت نکنید.
کاربران محترم اگر دقت کرده باشید، تمام نوشته های این فرد دروغ، تهمت، توهین ،تحقیر مردم تورک و بلوچ و عرب و. . . میباشد.
این فرد با عدم رعایت اصول اخلاقی و نزاکت و ادب اجتماعی و لجاجت بچه گانه جو این سایت را متشنج کرده است.
....

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

گوبلز نامه ی اسلام سیاسی ، در نیرنگستان، تحت عنوان « امپراطوری دروغ»، که به درستی با ماهیتشان خواناست، با اشاره به نوشته آ.ائلیار ، از قول من مینویسد : « آقای کیانوش توکلی شخصا سیاست‌های خود را در انتشار مطالب مد نظر قرار می دهد و به حرف هیچ احدی نیز توجه نمی کند.»
این جملات از آن من نیست و چنین چیزی در نوشته های من نیامده است:
1- پیرامون مدیریت سایت ایران گلوبال http://www.iranglobal.info/node/54827
2-پاسخ به " رسانه ی ایران» http://www.iranglobal.info/node/55021

گوبلز نامه نویس محترم ، نیرنگباز نیرنگستان
دروغگویی پیشه کرده و ریاکاری میکند.
به خاطر حفظ عقیده سیاسی خویش، که ریاکارانه به آن نام اسلام داده ، و ربطی به مسلمانی ندارد ، سوگند خورده که با دروغ و نیرنگ در خدمت امپراطوری ریاکاران باشد، و به وجود زندگی تهی و بی معنی خویش معنا دهد.

در این نیرنگستان ایران نام،
ناراحتی گوبلز نامه نویسان ، در امپراطوری نیرنگبازان ، از وجود آزادی بیان در ایران گلوبال است ، که چون خاری در چشم فاشیسم دینی میخلد.
چرا که خوب میدانند، ایران را به اسارتگاه و سلاخانه ی ملل تبدیل کرده اند، و این کشتارگاه بزرگ را با اختناق و ریاکاری و دروغگویی و نفت خواری و اعدام و خونریزی نگهداشته اند؛ و شکست اختناق، گسست زنجیر اسارت است .
اما تا کی، دروغ و حیله و ریاکاری؟
عو-عو سکان هیتلر بگذشت
عر-عر خران خمینی هم بگذرد.
نوشته شده توسط: Anonymous

حیف شد، .... مرد، تازه به سرانجام تلاش‌های مذبوحانه خود در (( گورباچف سازی از آخوند روحانی )) واقف شده بودم، اگر این مرد زنده می‌‌ماند شاید، شاید میتوانست گورباچف دوم من باشد، کلمه مرگ را دیدم به یاد سگ مهربانم افتادم که سال گذشته در همین روز دار فانی را وداع گفت....ای ابر ها،‌ای روح استالین، آیا می‌‌شود مرگ رنگین کمان را باور کرد؟ سر دسته سازمانی جان به جان آفرین تسلیم کرده که مثل سازمان من، نفرت از تورک در وجودشان زبانه می‌‌کشید، آخ که چقدر در مورد پان تورک‌ها می‌‌تونستیم مطلب بنویسیم، حتی جامعه شناس ساده لوحی وارد فاز ما شده بود.

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

هدف این بود و هست که بگم.، اختلافات می تونه، افکار درست و غلط را از هم جدا بکنه و همین موضوع راز و رمز پیشرفت بشراست. پوشاندن اختلافات و یا بد تر از آن عدم پذیرش وجود اختلافات درونی و فرار ازآن درواقع پذیرش وضع موجود و موجب عقب ماندگی چنین آدم هایی را فراهم می کند. اما وقتی «وجود اختلافات» را پذیرفتی ؛تحمل گفتگوی جدی را حتی پس از «جدایی» هم می پذیری! یکی از تفاوت های ما خاورميانه ها با غربی ها در این است که یکی به بهانه استفاده دشمن سعی می کند که اختلافات درونی را لا پوشانی کند و طبیعتا اختلاف بیرونی «سرکوب مدوام می کند» .درست بر عکس غربی که از وجود اختلافات استقبال می کنند و چنین است که آنان هزار سال از ما جلو ترند

بنابراین هرکسی که تلاش کند که اختلافات ما را (حتی متوسل به دروغ شود) عیان سازد، از آن استقبال می کنیم. برخلاف نویسنده امپراتوری دروغ مناسبات ما (گردانندگان ایران گلوبال ) علیرغم اختلافات خوب و دوستانه است.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب لوائی، دانشمند عزیز، از اینکه با این مقاله باعث شدید پرده‌ها کنار بروند و مواضع شاهنامه پرستان، طرفداران جامعه شاهنامه خوانان برای ما روشن شود نهایت تشکر را از شما داریم، قلمی دارید که هیچ شاهنامه خوانی توان در افتادن با آن قلم را ندارد، تشعشع افکار شما، آسمان تاریک جامعه شاهنامه خوانان را، روشن خواهد کرد.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب کرمی، جام زهری در کار نیست بلکه (( بشکه‌های نفت و لوله‌های گاز )) بزودی وارد کارزار خواهند شد، اسرائیل در نبود روسیه، زود پیشنهاد تاسیس خط لوله گاز را به ترکیه داد، روسیه تازه در یافت در حال از دست دادن بازار اروپا و ترکیه به اسرائیل است و سرآسیمه دست از پا درازتر اعلام کرد که خط لوله گاز ((( جریان تورک ))) هنوز منتفی نشده،با تحلیلگرانی مثل شما، و جامعه شناسی‌ که در خارج درس خوانده اند و دست چپ و راستشان را نمی‌‌شناسند، به قول یارادیجیلیق yaradiciliq تانری به داد شما شاهنامه خوانان برسد.

نوشته شده توسط: محمدرضا لوایی

ياشار عزيز، بيشتر اين شما هستيد كه بايد در خصوص عدم درك فيلم متاسف باشيد. اينكه بر خلاف ديگران به متن پرداخته ايد خوب است. اما بايد يادآورى كنم كه در آخر فيلم ، يعنى سكانس آخر فيلم جواب شما داده شده است. در آخر فيلم ضد قهمرمان به قول شما زنده شده است. از مزارى كه در حاشيه بود و دور و اطرافش پر از لر و كرد و ترك و افغانى بود خبرى نيست. چون مزار بديعى وقتى مزار است كه اطرافش را ديگرى ها بگيرند. در آخر فيلم و در صبح شكوفايى به اصطلاح فكرى بديعى و كيا رستمى كه همه جا سرسبز است و بهارانه، در كادر تنها بديعى و عوامل سازنده ى فيلم ( عوامل تفكرش) ديده مى شوند با سربازهاى خندان و گل در دست. نه ترك ديده مى شود و نه لر و نه كرد و افغانى. اگر دقت كرده باشيد كيارستمى حتى مزارى را كه بديعى از آن برخاسته نشان نمى دهد. يعنى و بر عكس فكر شما بديعى قهرمانى است كه به ايرانيت رؤيايى خويش

است. يعنى بعد از شب تاريك همه ى افرادى كه به نظر شما قهرمان اند محو شده اند. حتى در كارگر ترك هم كه قول داده بود بيايد و سر بزند ديده نمى شود. اگر كارگر ترك قهرمان اصلى بود بايد نشان داده مى شد كه سر قبر بديعى آمده و بيدارش كرده است. اما همه ى آن مليت ها محو شده اند به جز بديعى كه بر بلندى ايستاده ( اقتدار راسيسم) و دارد نو شدگى ذهن و ايرانيتش را منهاى آن ديگرى ها نفس مى كشد. شما اشتباهى نگاه كرده ايد عزيز.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای لوایی واقعا متاسفم که چنین مطلبی را از شما بلافاصله پس از درگذشت آقای کیارستمی خواندم! ای کاش کمی تامل می کردید و بدون عینک پیش داروی به این فیلم نگاه می کردید تا چنین اشتباه فاحشی مرتکب نمی شدید! متاسفانه شما قضیه را کاملا برعکس متوجه شده اید. آقای کیارستمی که خود ترک بود نه تنها به ترکها توهین نکرده بلکه نقش قهرمان اصلی داستان فیلمش را به یک ترک داده. برخلاف برداشت شما قهرمان فیلم نه آقای بدیعی بلکه همان سرباز کرد، کارگر افغان و از همه مهمتر کارمند ترک موزه هستند که به بدیعی که آشکارا نگاه از بالا به پایین به همه این افراد دارد و مولفه های نژادپرستی مرسوم جامعه به اصطلاح روشنفکر ایران را در خود دارد، معنای جدیدی از زندگی را می آموزند...

همانطور که شما برشمرده اید در بسیاری از صحنه ها بدیعی کاملا نگاه راسیستی و دگرستیزانه به قربانیانش دارد. او کردها، افغان ها و ترکها را به این خاطر برای هدفش انتخاب می کند که خیال می کند چون آنها محتاج نان شب شان هستند و درک و فهم درستی از زندگی ندارند بدون پرسش حاضر خواهند شد آنچه او می خواهد را انجام دهند. اما به غیر از کارگر ترک کسی حاضر نمی شود به او کمک کند و به بدیعی که خیال می کرد آنها را می تواند به راحتی با پول بخرد درس انسانیت و عزت نفس در عین تنگ دستی می دهند.
اما قهرمان اصلی فیلم کارگر ترک است که با پذیرش ظاهری درخواست بدیعی او را از مسیر دیگری می برد و در طول مسیر با حرفهایش در او تاثیر عمیقی می گذارد و شوق زندگی را در او دوباره بیدار می کند. او به جای نصیحت می گوید که چه بخواهد برود و چه بماند دوست او باقی خواهد ماند و در هر دو حالت هر آنچه او می خواهد را انجام خواهد داد. او در واقع از شوک درمانی استفاده می کند و چنان باورپذیر رفتار می کند که بدیعی یک لحظه ترس برش می دارد که مبادا او را زنده بگور کند و برای اطمینان دوباره سراغ او می رود و تاکید می کند که با دو سنگ او را بزند تا مطمئن شود که مرده پون شاید خواب باشد! اینجاست که کاملا معلوم است که آن مرد ترک توانسته بدیعی را منصرف کند و او دیگر نمی خواهد بمیرد.
خطای بزرگ آقای لوایی این است که به اشتباه تصور می کند که آقای کیارستمی با نقش اول فیلم یعنی آقای بدیعی هم ذات پنداری می کند و او را قهرمان فیلمش کرده در حالی که کاملا برعکس است و بدیعی ضد قهرمانی است که در طول فیلم از نگاه عاقل اندر سفیه به دیگران به زیر کشیده می شود تا معنای زندگی را از کسانی بیاموزد که خیال می کرد که هیچ نمی فهمند و حتی اگر توضیح بدهد هم آنها او را نخواهند فهمید! نکته جالب اینجاست که ما به عنوان تماشاگر در مورد شخصیتهای لر، کرد، افغان و ترک خیلی بیشتر می شنویم تا خود آقای بدیعی که کاملا مجهول باقی می ماند و هیچ در مورد گذشته او و دلیل تصمیم خودکشی اش نمی بینیم و این خود نشان می دهد که کیارستمی اصلا به دنبال آن نیست که بیننده با آقای بدیعی هم ذات پنداری کند و یا او را درک کند چون او فقط نقش اول فیلم است ولی قهرمان فیلم نیست! همین امر باعث شده که بعضی از منتقدین بین المللی فیلم هم دچار اشتباه شوند و دقیقا همین امر را که فیلم در مورد شخصیت و گذشته و دلایل بدیعی برای خودکشی کاملا سکوت می کند را نشانه ضعف فیلم دانسته اند در حالیکه کیارستمی با همین سکوت می خواسته وزن بدیعی را در برابر سایر شخصیتهای داستان پایین نگه دارد و تاکید کند که او ضد قهرمان فیلمش است.
برای درک این موضوع که کیارستمی هرگز نمی توانسته با آقای بدیعی هم ذات پنداری کند و او را قهرمان داستانش بداند همین حرف او در مصاحبه اش با بی بی سی کافی است که گفته بود اگر حق انتخاب داشت بین این که خودش زنده بماند یا آثارش زنده بمانند، بدون تردید زنده بودن خودش را انتخاب می کرد و همین نشان می دهد که او هرگز نمی توانست با خودکشی روشنفکرمابانه صادق هدایتی هم ذات پنداری کند.
آقای لوایی شما درست متوجه شده اید که جلوه های تحقیر غیرفارسها و حاشیه نشین ها از زبان بدیعی در فیلم به وضوح برجسته شده ولی وقتی بدانیم که بدیعی نه قهرمان بلکه ضد قهرمان فیلم است، آن وقت باید از آقای کیارستمی تمجید کرد که نژادپرستی موجود در طبقه روشنفکرنمای ایرانی را عریان جلوی دوربین کشانده و درماندگی اش را به تصویر کشیده.
شاید آنچه باعث شده شما در مورد فیلم دچار اشتباه شوید آنجاست که کارگر ترک یک جوک ترکی تعریف می کند ولی وقتی دقت کنیم که هدف از آن جوک نه خنداندن تماشاگر مثل لودگی فیلمهای به اصطلاح کمدی فارسی بلکه مثلی برای نشان دادن طرز فکر اشتباه بدیعی است مساله حل می شود.
نوشته شده توسط: Anonymous

یک تقسیم بندی ساده نیاز هست برای تشخیص دوست و دشمن:
1-کردها با داشتن بیشترین گروهک تروریستی با پانکردیسم در رده اول بدون بهانه های مرسوم فاشیست و نژادپرستی کاملا خطرناک و اماده برای ایجاد فاجعه نسل کشی در ایران(ملغمه ای از خشونت و خیانت و سربری) گرچه این روزها فهمیدیم لرها و لک ها هم به صف پانکرد ها پیوسته اند که جای تعجب دارند که آیا ایرانی ترین قوم خائن ترین قوم به ایران هست؟

2-پانبلوچیسم نداریم اما تروریست مرتجع مذهبی دربین بلوچ ها هست بیشترالقاعده گری و وهابیسم اینها هم ضد شیعی هستند و بهانه مذهبی دارند

3-به نظر میرسد ترک های ایران با وجود بهانه فاشیست با عدم گرایش به سمت تروریسم نظرات رو به سمت خودشون مثبت کردند و احتمالا همه نظرات در این زمان به سمت پانکردیسم و عملیات های تروریستی خرداد-تیر گروهک پژاک و دموکرات جلب خواهد شد؟(گویا باید به اصل کلمه پانترک شک کرد در ایران)

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای لوایی واقعا متاسفم که چنین مطلبی را از شما بلافاصله پس از درگذشت آقای کیارستمی خواندم! ای کاش کمی تامل می کردید و بدون عینک پیش داروی به این فیلم نگاه می کردید تا چنین اشتباه فاحشی مرتکب نمی شدید! متاسفانه شما قضیه را کاملا برعکس متوجه شده اید. آقای کیارستمی که خود ترک بود نه تنها به ترکها توهین نکرده بلکه نقش قهرمان اصلی داستان فیلمش را به یک ترک داده. برخلاف برداشت شما قهرمان فیلم نه آقای بدیعی بلکه همان سرباز کرد، کارگر افغان و از همه مهمتر کارمند ترک موزه هستند که به بدیعی که آشکارا نگاه از بالا به پایین به همه این افراد دارد و مولفه های نژادپرستی مرسوم جامعه به اصطلاح روشنفکر ایران را در خود دارد، معنای جدیدی از زندگی را می آموزند...

همانطور که شما برشمرده اید در بسیاری از صحنه ها بدیعی کاملا نگاه راسیستی و دگرستیزانه به قربانیانش دارد. او کردها، افغان ها و ترکها را به این خاطر برای هدفش انتخاب می کند که خیال می کند چون آنها محتاج نان شب شان هستند و درک و فهم درستی از زندگی ندارند بدون پرسش حاضر خواهند شد آنچه او می خواهد را انجام دهند. اما به غیر از کارگر ترک کسی حاضر نمی شود به او کمک کند و به بدیعی که خیال می کرد آنها را می تواند به راحتی با پول بخرد درس انسانیت و عزت نفس در عین تنگ دستی می دهند.
اما قهرمان اصلی فیلم کارگر ترک است که با پذیرش ظاهری درخواست بدیعی او را از مسیر دیگری می برد و در طول مسیر با حرفهایش در او تاثیر عمیقی می گذارد و شوق زندگی را در او دوباره بیدار می کند. او به جای نصیحت می گوید که چه بخواهد برود و چه بماند دوست او باقی خواهد ماند و در هر دو حالت هر آنچه او می خواهد را انجام خواهد داد. او در واقع از شوک درمانی استفاده می کند و چنان باورپذیر رفتار می کند که بدیعی یک لحظه ترس برش می دارد که مبادا او را زنده بگور کند و برای اطمینان دوباره سراغ او می رود و تاکید می کند که با دو سنگ او را بزند تا مطمئن شود که مرده پون شاید خواب باشد! اینجاست که کاملا معلوم است که آن مرد ترک توانسته بدیعی را منصرف کند و او دیگر نمی خواهد بمیرد.
خطای بزرگ آقای لوایی این است که به اشتباه تصور می کند که آقای کیارستمی با نقش اول فیلم یعنی آقای بدیعی هم ذات پنداری می کند و او را قهرمان فیلمش کرده در حالی که کاملا برعکس است و بدیعی ضد قهرمانی است که در طول فیلم از نگاه عاقل اندر سفیه به دیگران به زیر کشیده می شود تا معنای زندگی را از کسانی بیاموزد که خیال می کرد که هیچ نمی فهمند و حتی اگر توضیح بدهد هم آنها او را نخواهند فهمید! نکته جالب اینجاست که ما به عنوان تماشاگر در مورد شخصیتهای لر، کرد، افغان و ترک خیلی بیشتر می شنویم تا خود آقای بدیعی که کاملا مجهول باقی می ماند و هیچ در مورد گذشته او و دلیل تصمیم خودکشی اش نمی بینیم و این خود نشان می دهد که کیارستمی اصلا به دنبال آن نیست که بیننده با آقای بدیعی هم ذات پنداری کند و یا او را درک کند چون او فقط نقش اول فیلم است ولی قهرمان فیلم نیست! همین امر باعث شده که بعضی از منتقدین بین المللی فیلم هم دچار اشتباه شوند و دقیقا همین امر را که فیلم در مورد شخصیت و گذشته و دلایل بدیعی برای خودکشی کاملا سکوت می کند را نشانه ضعف فیلم دانسته اند در حالیکه کیارستمی با همین سکوت می خواسته وزن بدیعی را در برابر سایر شخصیتهای داستان پایین نگه دارد و تاکید کند که او ضد قهرمان فیلمش است.
برای درک این موضوع که کیارستمی هرگز نمی توانسته با آقای بدیعی هم ذات پنداری کند و او را قهرمان داستانش بداند همین حرف او در مصاحبه اش با بی بی سی کافی است که گفته بود اگر حق انتخاب داشت بین این که خودش زنده بماند یا آثارش زنده بمانند، بدون تردید زنده بودن خودش را انتخاب می کرد و همین نشان می دهد که او هرگز نمی توانست با خودکشی روشنفکرمابانه صادق هدایتی هم ذات پنداری کند.
آقای لوایی شما درست متوجه شده اید که جلوه های تحقیر غیرفارسها و حاشیه نشین ها از زبان بدیعی در فیلم به وضوح برجسته شده ولی وقتی بدانیم که بدیعی نه قهرمان بلکه ضد قهرمان فیلم است، آن وقت باید از آقای کیارستمی تمجید کرد که نژادپرستی موجود در طبقه روشنفکرنمای ایرانی را عریان جلوی دوربین کشانده و درماندگی اش را به تصویر کشیده.
شاید آنچه باعث شده شما در مورد فیلم دچار اشتباه شوید آنجاست که کارگر ترک یک جوک ترکی تعریف می کند ولی وقتی دقت کنیم که هدف از آن جوک نه خنداندن تماشاگر مثل لودگی فیلمهای به اصطلاح کمدی فارسی بلکه مثلی برای نشان دادن طرز فکر اشتباه بدیعی است مساله حل می شود.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای یحیایی چرا فرافکنی می کنید؟ در جوابیۀ استاد لوایی به شما هیچگونه توهینی دیده نمی شود. ایشان رک و صریح حرف زده اند. رک بودن پرخاش نیست. در ضمن شما به جای سخن گفتن از نفرت عباس کیا رستمی استاد ما را متهم به نفرت می کنید. رو را برم. ما به امثال شما که برای راسیسم خوش رقصی می کنید احتیاجی نداریم. اگر به فکر و اندیشۀ استاد ما نقد دارید بسم الله. بنویسید تا ما هم بفهمیم. اما دارید چیزهایی خارج از موضوع را می نویسید. شما ایشان را به بی ادبی متهم کرده اید و به نظرم باید معذرت بخواهید. لطفا جایگاه خود را بشناسید.

نوشته شده توسط: Anonymous

اگر کسی میتواند به یک تورک فرق چکیش با چکش را توضیح بدهد این اقا را ....
درضمن من اگر جایی حرفی از اچار زدم نشانی بده در کدام کامنت بوده

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ناشناس اگر نمیدانی کتیبه چی هست به این لینکی که میگذارام میگویند کتیبه یا سنگنوشته
نه ان نقاشی های روی کاغذ شما
اگر تورک ها دارند همچین چیزهایی برای ما بگذار
http://www.google.no/search?q=%D8%B3%D9%86%DA%AF%D9%86%D9
%88%D8%B4%D8%AA%D9%87+%D8%A8%DB%8C%
D8%
B3%D8%AA%D9%88%D9%86&biw=1024&bih=677&tbm=isch&oq=%D8%B3%D9%86%DA%AF
%D9%86%
D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87+%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%88%D9%86&gs_l
=img.3...2
2271.24178.0.25007.7.2.0.5.0.1.343.494.0j1j0j1.2.0....0...1ac.1.34.img..7.0.0.
Gs6a7G
86pXY