شاید کمتر کسی ۳۵ سال پیش زمانی که محمدرضا شاه با چشم گریان خاک ایران و یک سال و نیم بعد جهان را برای همیشه ترک کرد، تحولاتی چنین وسیع و دامنه دار را در فقدان او به عنوان فرمانروای مطلق قدرتمندترین کشور غرب آسیا متصور بود. برخی اورا نوکر و سرسپرده غرب مینامیدند و عدهای دیگر لقب دیکتاتور مستبد و " خون آشام قرن" به او دادند و برای بسیاری که امروز از او با لقب " آن خدا بیامرز" یاد میکنند، او نماد رفاه اقتصادی و اجتماعی، رشد، پیشرفت و از همه مهمتر "ایرانیت" بود.
بزرگترین و مهمترین مشکل شاه این بود که مردم خود را نمیشناخت و میخواست مردمی که هنوز تا گردن در "مرداب خرافات" غوطه ور بودند را در پایان قرن بیستم به استانداردهای سوئد و نروژ برساند و برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه خود زمام کلیه کارهای کلیدی را در دست خود گرفت و کار اداره کشور را به کارگزارانی سپرد که بیش از هرچیز در فکر منافع شخصی و گروهی/ حزبی خود بودند تا منافع ملی.
دشمنانی که با ایدئولوژیهای وارداتی گاهاً متضاد در لباس دوست و در هر رده و سمتی و به هر شکل و اندازه چوب لای چرخ گذاشتند و بر نارضایتیها دامن میزدند و با سیاهترین انقلاب تاریخ، کشوری را که میخواست و میتوانست نقشی سازنده و کلیدی در مناسبات جهان امروز داشته باشد، با انقلابی شکوهمند به جایی رساندند که امروز دوست و همپیمانی بجز بشار اسد و حزب الله ندارد، که البته اینها را بیشتر مزدور میتوان نامید تا دوست.
از فردای انقلابی که با مشارکت چریکهای فلسطینی و دیگر چریکهای آموزش دیده در فلسطین و جنوب لبنان پیروز شد، همه چیز به معنای واقعی کلمه واژگون و وارونه شدو از آنروز نام "فلسطین" همچون بختک بر سرنوشت ایران و ایرانی سایه انداخته است.
امام اول "اسلامیون جدید" ملی گرایی را برابر با کفر دانست، میرغضب او خلیج فارس را "خلیج اسلامی" خواند و اگرچه "تخت جمشید" به عنوان نماد ایران باستان با همت مردم از هجوم بلدوزرهای خلخالی "موقتا" جان بدر برد، اما دیری نپایید که در قلب پایتخت ایران جای خود را به " طالقانی" داد تا همه دریابند که "عصر تاریکی" آغاز گشته است.
۳۵ سال است که زمام داران حکومت در ایران اصل اول سیاست خارجی خود را بر مبنای نابودی اسرائیل، "آزادی قدس" و برپایی دولت فلسطین قرار داده اند و با این شعار "ابلهانه" که هیچگاه از حد شعار فراتر نرفته است، موجودیت و آینده کشور را به بازی گرفته اند و ظاهراً تا به هدف اصلی خود که نابودی ایران و نه آزادی فلسطین است نرسند، دست بردار نیستند و آنچه در این میان برای آنها کمترین اهمیتی ندارد، منافع ملی است.
خمینی با اعلام آخرین جمعه ماه رمضان بنام روز قدس که بنا به ادعای ابراهیم یزدی "مشاور ویژه" و گرین کارتی خمینی با پیشنهاد او انجام شد، قضیه فلسطین را که تا آنروز در انحصار رهبران جهان عرب بود، به گروگان گرفت و ظاهراً پرچمدار مبارزه برای آزادی فلسطین و محو اسرائیل شد.
ماه عسل عرفات به عنوان رهبر سازمان الفتح و رهبران انقلابی دیری نپایید و با آغاز جنگ ایران و عراق، عرفات به پابوس صدام حسین رفت و اورا برادر خود خواند و با اینکار خود به خمینی پیغام داد که اگر قرار به انتخاب باشد او شق عربیت خود را بر اسلامیت ترجیح میدهد و در شق دینی هم پشتیبان هم مذهبان سنی خود است. هرچند برای عرفات و بخشی از رهبران سابق و لاحق فلسطینی، آزادی قدس و مبارزه بر علیه اسرائیل و البته "همه" مدافعان و همپیمانان استراتژیک آنها، کالایی بود ( و هست)پر رونق که در میان "عوام" بسیار محبوب و پر طرفدار است.
واکنشهای هیستریک "بوقهای" نظام اسلامی به شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" پاشنه آشیل نظام را به همه کسانی که چشمی برای دیدن داشتند، نشان داد و تلاش معجزه نفرت انگیز هزاره سوم که با طرح "مکتب ایرانی" و انداختن کک در تنبان جناح تندرو حکومت که فقط برای موج سواری و عوام فریبی بود، یادآور این واقعیت بود که "نظام" را با ایران و ایرانیت کاری نیست.
هر انسان با اخلاقی بدون شک ریخته شدن خون هر انسان "بیگناهی" در هرکجای جهان از جمله "غزه" را به هر دلیل و توسط هرکس محکوم میکند، اما زمانی که دفاع از حقوق بشر بصورت ابزاری و گزینشی و در جهت اهداف معین استفاده میشود، دیگر نمیتوان پای اخلاق و انسانیت را به میان کشید.
شنیده بودم که ما ایرانیها حافظه خوبی نداریم، اما باورم نمیشد که علاوه بر این ضعف تا به این اندازه فراموشکار باشیم و عجیب اینکه قشر نخبه در این زمینه تاریخ پرباری دارد. آخرین دسته گًل "طبقه روشنفکر" وطنی مشارکت قهرمانانه در راهپیمایی حکومتی روز قدس بمنظور محکوم کردن جنایات نظامیان اسرائیلی در جنگ اخیر غزه، در میان شعارهای "مرگ" بود که در پایان امام جمعه تهران از تحقیر آنها برای شعار " نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" نگذشت و همه آنها را "فدائیان اسلام" نامید.
پرسشی که از این بزرگواران دلسوز حقوق بشر دارم این است که آیا میتوانند حتی یک مورد "اظهار تأسف" و همدلی از کشته شدن یکی از صدها هزار نفری که در جنگ ایران با عراق کشته شدند از سوی یک مقام رسمی یا غیر رسمی فلسطینی ارائه بدهید؟ آیا بیاد دارید که همان زمانی که جوانان تهرانی در حرکتی خودجوش با بر افروختن شمع برای قربانیان رویداد ۱۱ سپتامبر با مردم آمریکا اظهار همدردی میکردند، برخی از پدران، مادران و یا خواهران و برادران همین کشته شدگان روزهای اخیر غزه با پخش کردن شربت و شیرینی به جشن و پایکوبی پرداختند، یادتان هست؟
دفاع شما از حقوق بشر بسیار انسانی و پسندیده است. بیانیه شما هم در محکومیت آن جنایات به اندازه کافی در فضای مجازی دیده شد. اگر قرار بود به عنوان قشر پیشرو گام دیگری بردارید، کمی ابتکار به خرج میدادید و بجای نقش سیاه لشکر پروژه حکومتی، ستاره نمایش خودتان میشدید؟
راستی خبر دارید ظرف ۳ سال گذشته چند انسان بیگناه فقط بجرم اینکه دیگر نمیخواستند تحت حاکمیت استالینیستی خاندان اسد زندگی کنند، به خاک و خون کشیده شدند؟ بسیاری از آنها شیمیایی شدند، خبر دارید؟ میدانید چند میلیون سوری امروز حتی همان سقف لرزان خانوادههای فلسطینی ساکن غزه را بالای سر ندارند و در غارها زندگی میکنند؟ میدانید چند هزار از دختران سوری در کشورهای مسلمان و دوست همجوار برای ادامه زندگی تن فروشی میکنند؟ شاید آنها را هم شأن عزیزان فلسطینی نمیدانیدتا برایشان فریادی بکشید یا مشتی گره کنید.
مراسمی که شما در آن شرکت کردید بیشتر یک "نمایش" ایدئولوژیک و رقهای بود تا حرکتی حقوق بشری و شما درکمال "نادانی" پابپا و شانه به شانه آمران و قاتلان ۵ سال پیش جوانان ایرانی با آنها هم آواز شدید و فریاد "مرگ بر" سر دادید.
مطمئنا میدانید که هر دعوی به دو طرف نیاز دارد و حتی اگر بپذیریم که اسرائیل چنانچه رهبر جمهوری اسلامی میگوید: سگ هار و نجسی است، این را میدانیم که هیچ سگ هاری بیدلیل کسی را گاز نمیگیرد و در تایید این موضوع همین بس که هیچکدام از کشورهای عربی که حامیان اصلی حماس در سالهای اخیر بوده اند، با مستنداتی که از سو استفاده حماس از کمکهای میلیاردی این کشورها برای اهداف نظامی و ساخت تونلهای مدرن بجای استفاده از آن برای رفع مردم غزه بدست آمده است، حاضر به هیچ اقدام عملی برای کمک به حماس نیستند. اسرائیل بارها نشان داده که در مقابل حرکتهای خشونت آمیز ( که آنها را تروریستی میداند) به شدیدترین صورت پاسخ خواهد داد و مردم لبنان در سال ۲۰۰۶ و همچنین غزه در سال ۲۰۰۸ عملا آنرا تجربه کرده بودند، پس نیازی به تکرار چنین حماقتی بدستور هر کس و به هر منظوری نبود.
در زمانی که همه رهبران جوامع بین المللی به لزوم برقراری یک آتش بس فوری برای جلوگیری از کشتار بیشتر هستند، هم صفان شما با اعلام حمایت یکپارچه از حماس، شعار تسلیح هرچه بیشتر آن یعنی گسترش دامنه و ابعاد این جنگ زشت را در بوق و کرنا میکنند و احتمالا میدانید که این به منزله اعلام رسمی جنگ به کشوری استکه برای چنین بهانهای بیتابی میکند.
جای بسی تأسف است که مهمترین مسئله امروز ما حمایت از گروه حماس، طفل شیرین "شین بت" است. گروهی که از میان رادیکالترین جوانان نسل دوم و تشنه قدرت چریکهای فلسطینی که تحت فرماندهی آهنین یاسر عرفات و جنبش فتح بودند و با سرمایه هنگفتی که از محل تجارت اسلحه با ایران عاید شین بت شده بود، شکل گرفت و از آن تاریخ بیشترین خدمت را به اهداف توسعه طلبانه اسرائیل نموده است. برای پی بردن به این خدمات به میزان خانه سازیهای اسرائیل در کرانه باختری و شرق اورشلیم از آغاز اشغال غزه توسل حماس که با حمایت کامل دوستان امروز شما انجام شد و به عقیده همه صاحب نظران بزرگترین چالش پیش رو برای هرگونه پیشرفت در مذاکرات "احتمالی" خواهد بود که پس از آشتی " احتمالی" حماس و فتح و یکپارچه شدن دوباره فلسطینیها برگزار خواهد شد. (۱)
عربده کشیهای برادران قاچاقچی را زیاد جدی نگیرید، زیرا آنها خودشان هم متوجه نیستند که "دشمن" نه تنها حرکت امروز، که سناریو حرکتهای بعدی آنها را هم از پیش برایشان طراحی کرده و بدستشان داده است و آنها دقیقا در همان تلهای پا گذارده اند که میباید. درست به مانند جنگی که با هدف نابودی کامل هرانچه تا آن زمان ساخته شده بود آغاز شد و تا روزی که سرمایههای چند نسل را برباد نداده بود ادامه یافت.
مشاور نظامی رهبر ایران سردار رحیم صفوی در مصاحبه خود با نشریه "رمز عبور" به مسائل مختلفی اشاره کرده است که مرور برخی از آنها "شاید" تلنگری باشد بر حافظه برخی از بزرگوارانی که شاید به هر دلیل نمیتوانند یا نمیخواهند برخی مسائل را به یاد بیاورند و چون از گذشته خود درس لازم را نگرفته اند، مایل به تکرار آن هستند.
در بخشی از این مصاحبه که متن کامل آن در سایت رجانیوز چاپ شده(۲)، ایشان میفرمایند که صدام در ۳-۴ ماه اول جنگ متوجه "خطای استراتژیکی" خود مبنی بر پخش کردن نیروهای خود و عدم امکان پیروزی در جنگ پی برد. همانگونه که مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی بارها تاکید کرده اند، حمله عراق به ایران بدون گرفتن چراغ سبز از آمریکا غیر ممکن بود، زیرا در آن زمان آمریکاییها میخواستاند به تلافی اشغال سفارت آمریکا، آخوندهای تهران را که پس از سوار شدن بر خر مراد با حمایت مستقیم و کامل آنها، لگد پراکنی کرده و بازی را به هم زده بودند، گوشمالی بدهند.
قصد اصلی "اربابان" آن جنگ، از بین بردن و تضعیف زیرساختهای صنعتی، کشاورزی و اقتصادی هردو کشور ایران و عراق بود و آنقدر ابله نبودند که با تقدیم خوزستان به صدام حسین در ازای سرنگونی محتوم رژیم جمهوری اسلامی در اثر قطع جریان صدور نفت، دیوانه زنجیری دیگری را تقویت کنند. به همین دلیل ساده با دادن اطلاعات غلط به او، عراق را در باتلاق جنگی درگیر کردند که هردو طرف را بازنده کرد.
کسانی که از وضعیت جغرافیایی استان خوزستان آشنایی دارند به خوبی میتوانند با توجه به اطلاعاتی که آقای رحیم صفوی از حجم ارتش آنروز عراق و میزان آمادگی رزمی آن به ما میدهند، بسادگی طرح اشغال خوزستان را با استفاده از اصل غافلگیری که در ابتدای جنگ منجر به اشغال خرمشهر، نفت شهر و بسیاری مناطق دیگر در شروع جنگ شد، با کمترین تلفات عملی کنند.
برای اشغال خوزستان کافی بود عراق با ۳ لشکر خود ( ۱ لشکر در خط و ۲ لشکر برای پشتیبانی) جاده اندیمشک به خرم آباد را قطع میکرد و با ۳ لشکر دیگر جاده بهبهان به شیراز را مسدود میکرد. جناب سردار فکر میکنید که در آنصورت قادر به ۴ روز دوام در قدرت میبودید که هوس جنگ و مقاومت به سرتان بزند؟
دلیل دیگر اینکه علیرغم جمعیت ۳ برابری ایران، با تسلیح متوازن و قطره چکانی دو طرف توسط "اربابان جنگ"، اگر آن جنگ هزار سال هم طول میکشید، شما حتی یک میلیمتر قادر به پیشروی نبودید،درست مانندهمین سناریویی که امروز در سوریه در جریان استو در عراق تکرارمیشود.
دلیل عدم همفکری فرماندهان ارتش با شما، برخلاف آنچه میفرمایید، نه فقدان استراتژی که آگاهی آنها از اهداف پنهان جنگی بود که به جز ویرانی برای ایران در پی نداشت. بهمین دلیل بود که در طرح احمقانه اساس کشی به جبهه غرب شما هیچ دخالتی نکردند تا مثل شما از آن تبری جویند.راستی سردار، میتوانی آماری از تلفات و هزینههای آن عملیات ابلهانه که آقا محسن مبتکر آن بودند به ما بدهید؟
همان لشکر ۹۲ زرهی اهواز که شیخ محسن اراکی ۳ ماه قبل از جنگ به بهانه کودتای نوژه آنرا سلاخی و بسیار از فرماندهان آنرا به جوخههای اعدام سپرده بود، با حد اقل تجهیزات نیروهای عراقی را در آستانه ورود به اهواز متوقف کردند و همان ارتش بود که بر خلاف گفته شما تا سال ۶۱ و آزادسازی خرمشهر ابتکار همه عملیات را در دست داشت و عملیات "پدافندی" انجام میداد و سپاه پاسداران در آن زمان نقش پیاده نظام را بازی میکرد و به همین دلیل هم آمار کشته شدگانی که به عنوان داوطلب و در لباس سپاه و بسیج به جبهه میرفتند از تعداد نظامیان بیشتر بود.
اما پس از آنکه خمینی با توهم اشغال عراق و تکمیل پروسه تصفیه سیاسی درون کشور که آن را میتوان از جمله برکات آن جنگ برای او به شما آورد، پیشنهاد کشورهای عربی را برای آتش بس و دریافت غرامت جنگی از آنها را رد کرد، آن جنگ دیگر جنگ شما بود و با اهداف و انگیزههای ایدئولوژیک دنبال میشد و به همین دلیل ساده در ماههای پایانی داوطلبان زیادی برای روشن نگهداشتن آن تنور و سوزاندن بقیه ایران نبود.
نهایت اینکه نیروگاه تموز عراق بوسیله جنگندههای اسرائیلی و راهنمایی جاسوسان فرانسوی نه بسود شما که درجهت منافع اسرائیل و موافقت اربابان جنگ انجام شد و مطمئن باشید هرزمان که لازم باشد و اراده کنند، تأسیسات اتمی شما را هم که تا به امروز هزاران میلیارد دلار هزینه مستقیم و غیر مستقیم را به کشور تحمیل کرده است نیز برخواهند چید، شک نکنید که هنوز نیازی به اینکار نمیبیند و آنرا مانند اسباب بازی هوس انگیزی در اختیارتان گذاشته اند.
در جای دیگری که میفرمایید تفاوت اسلام امام و آقای بازرگان و ملی مذهبیها در این بود که آنها اسلام را برای ایران میخواستند و امام ایران را برای اسلام و اینکه در پایان با اشاره به اینکه “آقای رفسنجانی به فکر قدرت بعد از امام بود و میخواست بعد از امام کشــور را اداره کند. لذا میخواست قدرت را در دست داشته باشد و شاید پیش خود فکر میکرد در این جنگ نباید همه چیز از بین برود. این برای حفظ قدرت خود و ادامه حکومت خودش بود که نمیخواست همه منابع کشور از بین برود” حاکی از میزان عشق شما و همپالکیهایتان به این آب و خاک است.
بدا به حال مردمی که چشم امید دارند که "مردی" از میان شما قوم اشغالگر برخیزد و برای سربلندی کشور و مردم گام بردارد. شما و همپالکیهایتان بخوبی همدیگر را میشناسید و میدانید که اگر نه تا گردن که تا کمر در خون و فساد گرفتارید.
نجیبهایتان علی شمخانی و احمد غلام پورهستند که پیش از انقلاب با همراهی "آقا محسن" در گروه منصورون فعالیت داشتند که شاخه نظامی وابسته به شبکه اخوان المسلمین در کرمانشاه و اهواز بود و با چند ترور، از جمله وابسته آمریکایی شرکت نفت و" آقای بروجردی" رئیس وقت مناطق نفت خیز (۳) و به آتش کشیدن کلوب کیانپارس و رستوران چاتاناگا برای خود اعتبار لازم را پیشاپیش کسب کرده بودند و یک شبه و اتفاقی برای فرماندهی سپاه ششم اهواز انتخاب نشدند، ضمن اینکه هرکدام روی دوشهای دوبرادر شهید خود ایستاده اند و آقا محسن هم که پسر جوانش را برای ابراز سرسپردگی خود هدیه کرد.
شما بهتر میدانید که اسرائیل به کمتر از خلع سلاح کامل حماس راضی نخواهد شد و میخواهد دندان این بچه "باجگیر" را بکشد و آنرا اخته کند، زیرا با وجود داعش در حال حاضر نیازی به وجود اینها ندارند و کشورهای عربی نیز بدلیل بی اعتمادی کامل به رهبران حماس که هر شب را در بستر یکی به صبح میرسانند، با این طرح همراهی دارند.
نزدیکی دوباره شما به حماس به همان نسبت باعث دوری شما از بشار اسد خواهد شد و نزدیکی دوباره حماس به شما یا حزب الله باعث بسته شدن مجرای تنفسی آنها از رفح به سمت مصر و قطع شدن میلیاردهای سعودیخواهد بود که تنها وسیله ادامه حیات آنها است. از فردای آتش بس "احتمالی" دیگر ریالی در اختیار حماس قرار نخواهد گرفت و آنها فعلا جواب چشمکهای شما را نخواهند داد.
1- http://iranglobal.info/node/12316
2- http://khabarfarsi.com/ext/10014406
3- آقای ملک بروجردی پدر دکتر مهرزاد بروجردی
4- http://www.yalasarat.com/vdcce4q4.2bqoi8laa2.html
1
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید