رفتن به محتوای اصلی

ارتش، نیرویی که می تواند تعیین کننده باشد

ارتش، نیرویی که می تواند تعیین کننده باشد

سال ها است که ارتش ایران- به مفهوم عمومی آن- کاربرد خود را از دست داده است و فراموش نموده، یا وانمود می کند فراموش کرده، که وظیفه ی آن دفاع از مردم کشور است و نه نظام حاکم بر آن. ارتشی که از جوانان این کشور تغذیه می کند و افسران آن با پول همین مردم به مقامی که اکنون دارند رسیده اند باید تصمیم بگیرد با مردم است یا علیه آنها. همه ی کسانی که با ارتش سر و کار داشته اند به خوبی می دانند چه خفقانی بر ارتش ایران حاکم است و افسران آن در تنهایی خویش نیز می هراسند که با خود سخن بگویند… اما اکنون زمان تصمیم فرا رسیده است و ارتشیان می توانند با گزینش طرفداری از ملت اشتباهاتی را که در گذشته کرده اند جبران نمایند و ضمن رسیدن به احترامی که یک ارتشی باید داشته باشد و اکنون از آنها دریغ می شود سهمی در آزادی ایران داشته باشند؛ آزادی ای که ارتش بر اساس همان بنا شده است. خوشبختانه دست ارتشیان به خون مردم آلوده نیست و از همین رو است که چشم امید مردم می تواند به ارتش باشد. ارتش چه بخواهد، چه نخواهد قدرتی تاثیر گذار بر معادلات کنونی ایران دارد و اگر فرمانده یا فرماندهانی پیدا شوند که بتوانند نیروهای تحت فرمان خود را برای حمایت از مردم در شهرها مستقر کنند بی تردید پیروزی از آن مردم خواهد بود. برای مثال اگر لشکر 81 زرهی در خیابان های کرمانشاه مستقر شود و یا لشکر زرهی قزوین تانک های خود را به سوی تهران روانه کند چه پیش خواهد آمد؟ بعید می دانم دچار یک جنگ داخلی شویم زیرا در چنین شرایطی احتمال پیوستن سپاه – که دیگر اعتمادی به رژیم ندارد و اعضای آن در پی خریدن آبرو برای خود و شستن دست های خویش از جنایت های گذشته هستند- به ارتش زیاد است.

آهای ارتشی، خسته نشده ای از این که مدام فکر کنی پس از بازنشستگی با چه رویی می توانی مسافرکشی کنی یا مواد غذایی را جلوی در سوپر مارکت ها تحویل دهی یا در یک بنگاه معاملات ملکی نقش آبدارچی و دلال را هم زمان بازی کنی تا بتوانی خرج دانشگاه آزاد بچه ها را بدهی؟ آن هم تو… آن هم تو که وقتی در حال رژه بودی زمین زیر پایت می ارزید و وقتی با انگشت تهدید می کردی یک لشکر به تکاپو می افتاد. واقعا خسته نشده ای… تو که حتا هیچ گاه فرصت نکردی عشقت را به فرزندانت ابراز کنی و زمان کمی برای بودن با ایشان داشتی و می پنداشتی پس از بازنشستگی همیشه در کنار آنها خواهی بود آیا چنین فرصتی خواهی داشت؟ نمی بینی… نمی بینی دخترت در ردیف نخست تظاهرات ایستاده است و تنها ترسی که دارد این است که تو بفهمی و پسرت، دست بر قضا، همانی است که نخستین باتوم را می خورد؟ شاید هم همانی باشد که فردا قرار است کشته شود و تو هرگز نخواهی توانست برای اولین بار و آخرین بار هم که شده به او بگویی دوستش داشته ای.

می دانم فرماندهانی که می توانند ایران را نجات بدهند زیاد هستند ولی نمی دانم آنها را باید در کجا بجویم. آیا کسی از ایشان خبری دارد؟ آیا هیچ یک از ایشان، این نوشته را می خواند؟ سرگرد، سرهتگ، سرتیپ… به یاد داری آن روز که به دلیل کلاغ پر های بی دلیل به تو شکایت آوردیم و تو گفتی اینها تنبیه نیست و برای آمادگی جنگ با دشمن است؟ بسیار خوب، اکنون دشمن وجود دارد و آن رژیم جمهوری اسلامی است… رژیمی که مردم تو را… دختران و پسران تو را… دختر یا پسر واقعی خودت را می کشد… آیا آماده ای کلاغ پر بروی؟

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید