در «این وضعیت» که بر سر ایران، زمنجنیق فلک سنگ فتنه می بارد،
از بمب گذاری در مراسم مجاهدین خلق در پاریس ،چی گیر ایران می آمد که در ارزیابی هزینه/فایده،
در «این وضعیت» که بر سر ایران، زمنجنیق فلک سنگ فتنه می بارد،
از بمب گذاری در مراسم مجاهدین خلق در پاریس ،چی گیر ایران می آمد که در ارزیابی هزینه/فایده، ارزش چنان ریسکی را داشته باشد!؟
«سیاست» یعنی اینکه دولت ایران همین امروز از این دیپلماتی که در بلژیک به تروریسم و ۲۰ سال زندان محکوم شده، اعلام برائت کند و فقط خواهان اجرای عدالت در مورد او شود.(راستش هیچ معلوم نیست که این آقا، عنصر سرخود یا عامل سرویس های جاسوسی اسرائیل و آمریکا نباشد!)
حالا وقت تاخت زدن منافع ملی با دیپلماتی که در دادگاه، محکوم به تروریسم شده است، نیست!
نوشته تکان دهنده ایی است احمد عزیز. از پانزدهم دسامبر اروپای ۳ هماهنگی کنترل برنامه های تروریستی ایجاد کردند که ذره بین ان روی تهران و مسکو است. این گونه فعالیت های سپاه و وزارت اطلاعات
نوشته تکان دهنده ایی است احمد عزیز. از پانزدهم دسامبر اروپای ۳ هماهنگی کنترل برنامه های تروریستی ایجاد کردند که ذره بین ان روی تهران و مسکو است. این گونه فعالیت های سپاه و وزارت اطلاعات پی امد های جدی تری خواهند داشت. در مذاکرات اتی برجام هم اروپای ۳ این را وارد خواهند کرد. بنیاد پیشنهاد پاریس برای مذاکرات ۵+۱ +۲ هم از این ریشه می گیرد.
فرامرز دادرس : نام اصلی فامیل جهانشاه ؛ صمصام بود وچون نوه دختری دکتر بختیار بود. آقای هومان بختیار توضیح داد که جهانشاه نام خود را به بختیار تغییر داد.
Pandora Noury
همچنین بخش آغازین سخنرانی مزدک گرامی در دقیقه ۶.۵۳ را به دوستان پیشنهاد میکنم . آنجا که میگوید :
Pandora Noury
همچنین بخش آغازین سخنرانی مزدک گرامی در دقیقه ۶.۵۳ را به دوستان پیشنهاد میکنم . آنجا که میگوید :
“آرزوی من این است که بصورت مداوم نسبت به پژوهش های خود تجدید نظر کنم تا از در جا زدن بپرهیزم “ .
در ورای آنچه یک پژوهشگر واقعی چون مزدک بامدادان میتواند در باره تاریخ سرزمینمان به ما یاد بدهد این است که چطور خود او توانسته پژوهش گر بشود . یکی از بزرگترین درس ها برای درست فکر کردن قبول سیال بودن نتایج تفکر است . در حالی ما اگر از یک عقیده دست برداریم بلافاصله پناه بردن به عقیده دیگر میبریم . گویا از سیال بودن تفکر حراسانیم و اگر از یک تفکر مطلق گرا هم دست بر داریم بطرف تفکر مطلق دیگر در میغلتیم.
علیرضا عجمی
دنیا پر است از اینگونه ترفندهای سیاسی و تبلیغاتی. و سوء استفاده های سیاسی از خائنین و دون پایگان. اما هرگز شخص و دستگاهی تا کنون نتوانسته است از اعتبارسیاسی, شخصیتی, دانش و بینش سیاسی
علیرضا عجمی
دنیا پر است از اینگونه ترفندهای سیاسی و تبلیغاتی. و سوء استفاده های سیاسی از خائنین و دون پایگان. اما هرگز شخص و دستگاهی تا کنون نتوانسته است از اعتبارسیاسی, شخصیتی, دانش و بینش سیاسی , شهامت و شجاعت , کرامت و ازهمه مهمتر صداقت و همت والای زنده یاد دکتر شاپور بختیارارزنی بکاهد, حتی دشمنان او,... اگر چه بودند بزرگانی که در راه خدمت به ملت و کشور از جان هم مایه بگذارند , اما اگر بتوانید در تاریخمان بجوئید که ناموری در بحبوحه خون و آتش در مملکت کمر همت ببندد به نجات کشور و ملت از سقوط آزاد بقعر تاریخ در لحظه ای از زمان . یاد ش در تاریخمان گرامی است.
یکی از خانه های دانشجویی من / ما در شهر اراک کمی از خونه تیمی شما نداشت، وقتی مازوخیسم و خودآزاری بخشی از رفتار فرهنگ چریک شدن می بایست باشد، همه اینها نرمال و جواز ورودی فرقه انتحار بود . ......
Hoas Asadi
یکی از خانه های دانشجویی من / ما در شهر اراک کمی از خونه تیمی شما نداشت، وقتی مازوخیسم و خودآزاری بخشی از رفتار فرهنگ چریک شدن می بایست باشد، همه اینها نرمال و جواز ورودی فرقه انتحار بود . ......
در کامنت بخش اول نوشتم که همسایه اتاق بغلدستی ما اسبی بود از گاریچی صاحبخانه که در طول شب ما را بیاد می آورد ،با سم کوبیدن هایش ...و با سروصدای نرمال حیوانی خود ....
راستش لازم نبود کسی من یا ما را حکمی براند، تشویق کند یا منتقد باشد ، وقتی «ماهی سیاه کوچولو» به خودکشی و دگر کشی دست میزد برای اینکه به آرزوهای خود برسد، وقتی رادیوی چریکها با صدای .. «ایران ای وطن من، از خلیج خونینت تا کوههای سر بلند کشیده البرزت صدای پارس سگان زنجیری می آید ......» خوب چه انتظاری از جوان بیست و یک ساله میشود داشت که تمام عقده های درونی خود را در محو نظام سیاسی حاکم ببیند ... عقلی وجود ندارد ... غلیان احساسات انتحاری شهدای داوطلب راه کربلا، به راهی جز نابودسازی خود نمی اندیشید..ماهی سیاه کوچولو صمد تصمیمش را گرفته بود ،صمد مجوز این انتحار را داده بود ....برای آزادی بود ...برای اینکه بیهوده نگویم از شکنجه و خودسوزی چیزی بگویم تا دیگران هم جرئت کنند، از این بیمار بنویسند ..
با دوست و دوستانی مسابقه می گذاشتیم که تا چه مدت زمانی میتوانیم کارد سرخ شده را روی پوست دست خود نگه داشته باشیم... تا مثلا بتوانیم میزان تحمل خود را در زیر شکنجه احتمالی ساواک بالا ببریم ....و این البته یکی از تمرینات ما بود، چربی گیری ، کتک خوردن و..هم وجود داشت ...عکس زیر را می گذارم تا سندی باشد... البته در عکس خوب دیده نمی شود ، مهم نیست فقط خودم می دانم برایم کافیست ... هنوز اثرش زیر موی دست دیده میشود ...
محققى ان دوران ٥٠ سال گزشته را كه خود جوان بوده اكنون با يك احساس انسانى تشريح ميكند مثل شاعرى كه انعكاس ظلم و بى عدالتى را ، بايد انسانها را از يك ديد تنگ و يك زاوايه انطور كه ما دوست داريم نه انطوري
Mike Nader
محققى ان دوران ٥٠ سال گزشته را كه خود جوان بوده اكنون با يك احساس انسانى تشريح ميكند مثل شاعرى كه انعكاس ظلم و بى عدالتى را ، بايد انسانها را از يك ديد تنگ و يك زاوايه انطور كه ما دوست داريم نه انطوريكه او مى بيند و ميخواهد و نه انطوريكه كه مورد پسند شماست براى دوستى كه سوال ميكند از محقيقى كه چرا او از تيم بيرون نرفتند ؟ شايد اگر ايشان در اين سن و سال و اين درك كه اكنون رسيده است حتما ان تصميم را مى گرفتند ؟ دگر انديشى و انعطاف در هر انسانى از محاسنات ادم سالم است ، بر عكس ادم متعصب و دينى فاقد انعطاف و دگر انديشى است و در اخر محققى از خاطراتش مى نويسد و نه از اعتراض اش و نه هنوز شروع به انتقاد مشى چريكى و اختلاف احمد زاده ها و پويان ها و جزنى ها و اينكه اين جريان در نتيجه به رهبرى گروهى چون فرخ نگهدار ها و هم سو شدن با حزب توده و پيوستن به انها ...
ابوالفضل دوست عزیز سلام، رفتن در جلد شیر و منظر مرگ بودن واقعا پدیده عجیبی بود، همه چیز در منفی گرایی و نهلیسم تام و تمام، همه روشن فکران، همه نویسندگان و شاعران همه چیز را بد می دیدند
Karim Izzatizade
ابوالفضل دوست عزیز سلام، رفتن در جلد شیر و منظر مرگ بودن واقعا پدیده عجیبی بود، همه چیز در منفی گرایی و نهلیسم تام و تمام، همه روشن فکران، همه نویسندگان و شاعران همه چیز را بد می دیدند، فقط بدبختی ها را می دیدند و در باره آن داد سخن می دادند، نفرت را می کاشتند و فکر می کردند، محصولی زیبا را درو خواهند نمود. اما محصول علف های هرزه و زمین سوخته نتیجه ان شد. باید لخت و عور همه چیز را گفت، بگذار همه بدانند که در راستای زندگی قهرمانی کافی نیست و تجربه و خرد و دانش بسیار مهم هستند. برای شما حادثه جالبی را بگویم، خلخالی ما را محاکمه می کرد ،یک شبانه روز با یکی از بچه ها صحبت می کردم گه در دادگاه به خلخالی بد و بیراه نگوید و زندگی خود و بقیه را به خطر نیندازد، چون که ان موقع ها همه چیز اتفاقی بود ، حتی حکم های سخت و وحشتناک.باید گذشته را با تمام وجود سرند نمود.زندگی این را می خواهد و راه دیگری وجود ندارد.
Nikrooz Azami ظاهراً مثل اینکه خون چپ های شرکت کننده در «انقلاب» واپسگرانه و «روشنفکران» نظیر سیمین بهبهانی اولین سخنران شب های کذایی شعر در تهران که بعدها در مصاحبه ای با روزنامه آیندگان گفته بود «ا
«چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من»
همین (نه تو می مانی و نه من) چون می تواند برانگیزنده دلهرهء محافطه کارانه باشد باعث شده تا چهار جریانی که در برپایی «انقلاب» واپسگرانه ۲۲ بهمن ۵۷ هر یک به سهم خود نقش داشتند، نقش شان معلوم نگردد. چونکه در بازار آشفته یا شرایط آنارشی ست که می توان خویش را از نگاه تیز روشنگری نجات داد.
این چهار جریان عبارتند از: ۱-رژیم سابق، ۲-اسلامگرایان به رهبری خمینی، ۳-ملی مذهبی ها و جبهه ملی ها ۴-چپ ها و «روشنفکران».
ظاهراً مثل اینکه خون چپ های شرکت کننده در «انقلاب» واپسگرانه و «روشنفکران» نظیر سیمین بهبهانی اولین سخنران شب های کذایی شعر در تهران که بعدها در مصاحبه ای با روزنامه آیندگان گفته بود «اگر با لچک سر کردن من شاه می رود حاضرم لچک سر کنم»، سرخ تر از بقیه جریانات است! یک رویداد یا یک واقعه تاریخی فرهنگی هنگامی درست و بی طرفانه بررسی و قیاس می شود که مبتنی بر نقد علمی باشند. نقد علمی آن نقدی ست که مبتنی بر مفهوم آزادی و فارغ از هر نوع ایسم، تقید و مظاهر فرقه گرایی گروهی، باشد. بعبارت دیگر، ملاک در ارزشگذاری پدیده «انقلاب بهمن ۵۷» و بررسی مواضع گروهای شرکت کنندگان در آن، تبیین مفهوم آزادی و روش علمی نقد است. با چنین ملاک و معیاری که «پرده می افتد و نه تو می مانی و نه من»، عرصه ای برای مبالغه کردن هم باقی نمی ماند. اما فرقه گرایی حاکم بر گروهای شرکت کننده در واقعه ۲۲بهمن خصوصاً چپ ها تلاش می کنند تا پرده طوری بیفتد که خود شان بمانند، و دیگران نه. توجه کنید به بحث های اخیر در رابطه با همین موضوع که همچنان در جریان است.
خانم شهناز غلامی گرامی / از صمیم قلب مرگ خواهر عزیزتان رو تسلیت میگم و برای شما آرزوی ایام بهتری دارم.. یاد و خاطرش عزیز و زنده.
به امید سلامتی هر چه زودتر شما... زنده باشید
پادشاهی طلبان (سلطنت طلبان سابق)؛ همه جا فریاد وجیغ میزنن که چون ملت توسط اعلیحضرت سیر شده بود (بیان پوشیده ای از سیری یک حیوان درنده)؛ که دست نوازشگر صاحبش را گاز میگیرد.
این پرسش پیش میاید که چه شد ملتی با آن سابقه درخشان جایگزین کردن قانون مدنی با شریعت؛پس از ۷۰ سال برعکسش را عمل کرد؟ یعنی دوباره قانون شریعت را بجای قانون مدنی نشاند.
فقط بخاطر قدرت خمینی بود یا در طی این هفت دهه مردم ایران از نظر فرهنگی عقب رفته بودن و خود نمیدانستند.
یعنی درزمان پهلوی ها مردم (اکثریت) متحجر شده بودند.که دست پخت آن دوپادشاه بوده.
اینک آیا درصورت فروپاشی رژیم اسلامی ملت ایران به فرهنگی رسیده است که سرنوشت بهتری را برای خود رقم بزند؟ یا این سردرگمی همچنان ادامه خواهدیافت بویژه اینکه اسلام گرایان و شاه طلبان مدام بر شیپور اشتباه بعضی روشنفکران میدمند.
Nikrooz Azami : مهرداد درویش پور، «خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی»
یک جوال دوز به دیگری می زنید لاقل یک سوزن به چپ دیکتاتوری پرلتاریا خودت بزن. در مورد اینکه آن سیستم
آقای مهرداد درویش پور، «خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی»
یک جوال دوز به دیگری می زنید لاقل یک سوزن به چپ دیکتاتوری پرلتاریا خودت بزن. در مورد اینکه آن سیستم تک حزبی و تک صدایی بوده محل مناقشه نیست برای مخاطبان خودتان توضیح دهید: اگر چپ سنتی و دارای بینش ایدئولوژیکی سکان قدرت را در دست می گرفت کدام آزادی را به ارمغان می آورده که امروز از این بابت حکومت رضاشاه و محمد رضاشاه را مذمت می کنید؟ وجدان بیدار حکم می کند تا سرخی شرم بر صورت ما چپ های سابق که بن ارزشهای تجدد ایرانی را از طریق بینش دیکتاتوری پرلتاریا زدیم، نشیند. اینطور نیست؟
گروهها و احزاب سیاسی باز مانده از دوران انقلاب، عوامل اصلی تفرقه اند.
بسیاری از این بازماندگان نسل انقلاب و قبل از آن، هنوز هم با وجودیکه ۴۲ سال پیش رژیم شاهنشاهی
گروهها و احزاب سیاسی باز مانده از دوران انقلاب، عوامل اصلی تفرقه اند.
بسیاری از این بازماندگان نسل انقلاب و قبل از آن، هنوز هم با وجودیکه ۴۲ سال پیش رژیم شاهنشاهی به تاریخ پیوست و شاه ۴۰ سال پیش درگذشت، نفرتشان بیش از خمینی و خامنهای و آخوند هاست.
امروز اگر فراخوانی برای اتحاد علیه براندازی نظام شاهنشاهی که وجود خارجی ندارد، داده شود، از چپ خط امامی و رادیکال، تا مجاهدین و ملی مذهبیها و غیره متحد خواهند شد!
بحث از این حرفها گذشته که کدام جریان سیاسی و ملی و مذهبی به دنبال خمینی رفتند وچرا بختیار موفق نشد این ماجرا سر دراز دارد ، اکنون بعد از چهل ودوسال وویرانی مملکت ومردم تمامی جریانات مدعی هستند
بحث از این حرفها گذشته که کدام جریان سیاسی و ملی و مذهبی به دنبال خمینی رفتند وچرا بختیار موفق نشد این ماجرا سر دراز دارد ، اکنون بعد از چهل ودوسال وویرانی مملکت ومردم تمامی جریانات مدعی هستند ما نبودیم وتحلیل خودشان را دارند ،به نظر میرسد افشا ونقد گذشته جریانات سیاسی برای درس از گذشته لازم باشد ولی واقعیت گره مشکل کنونی مردم را باز نمی کند ،اپوزیسیون پیر وفرسوده شده ومردم گرفتار نان واب وکار و...هزار مصیبت باید به فکر راهکار برای براندازی این نظام پلید اسلامی بود وفعلا راهکاری پیش رو نیست واستبداد با مشت آهنین بر خورد می کند ،باید تلاش کرد وپیش رفت تا شرایط فراهم شود.
برای بەڕێز و خۆشەویست جەنابی کاک حەسەن حاتەمی
دەستەکانت خۆش بێت.
بی گمان سرزمین کُردستان جولانگاه هیچ اشغالگر شوونیستی نباید باشد. هارت و پورت شاهی و شیعی پاسخش تنها اسلحه است. انتقاده بنده و بخشی↩
زیادی از مردم کُردستان از احزاب کُرد، عقب نشینی در برابر زیاده خواهی شوونیست هاست، نه اینکه دشمن برادران و خواهران خودمان باشیم. الحمدلله، نسل جوان کُرد هم پتانسیل و توانایی های لازم را دارد و هم با خوانشی مدرن با افکار متحجرانه تمامیت خواهان برخورد خواهد کرد.
شەکاوە بێ ئاڵای کوردستان
هەر سەرکەوتوو بێت نەتەوەی قارەمانی کورد
سطح درک برخی از عاشقان ایرانی ترامپ از یک گلوبالیست با درک پدران و مادران آنها از یک کمونیست به عنوان گوینده جمله «خدا نیست» شباهت غریبی دارد. برخی از هموطنان در فضای مجازی به گونه ای
سطح درک برخی از عاشقان ایرانی ترامپ از یک گلوبالیست با درک پدران و مادران آنها از یک کمونیست به عنوان گوینده جمله «خدا نیست» شباهت غریبی دارد. برخی از هموطنان در فضای مجازی به گونه ای «بایدن گلوبالیست» را لعن میکنند که گویی تمام اعضای خانواده شان را در جبهه های نبرد حق علیه گلوبالیسم از دست داده اند. این فحاشی آنها به گلوبالیسم همیشه مرا به یاد حکایت آن درویش در مثنوی می اندازد که بلندتر از دیگر درویشان «خر برفت و خر برفت» را فریاد میکشید بی انکه بداند چه شعار احمقانه ای را درحال سردادن است. آنتی گلوبالیسم بنن (و به دنبال او ترامپ) دو ویژگی مهم دارد: نخست عقب کشیدن آمریکا از هرگونه تعهد بین المللی و جهانی (اعم از اقتصادی، زیست محیطی، نظامی و امنیتی) و اولویت دادن به منافع مردمان آمریکا و به ویژه مردم عادی و کارگران. دفاع از این ایده برای افرادی که در آمریکا زندگی میکنند و به مشاغلی خرد و سطح پایین اشتغال دارند میتواند قابل فهم باشد. البته آنها احتمالا نمیدانند که آمریکا را گلوبالیسم پس از جنگ جهانی به قدرتمندترین کشور جهان بدل کرده است و اگر گلوبالیسم نباشد در بلندمدت آمریکایی هم نخواهد بود بلکه نهایتا شاهد دولت-ملتی محصور در جزیره با تنوع فرهنگی وسیع و فاقد هویت ملی مستحکم خواهیم بود. نکته ای که باید توجه داشت این است که گلوبالیسم تقدیر آمریکاست و نه یک انتخاب. بهرحال اگر کسی در هرجای دنیا فکر میکند ترامپ برای حقوق بشر یا براندازی و یا هر چیزی که ممکن است ذره ای به سود او تمام شود تلاشی خواهد کرد باید گفت درخطایی بزرگ است و تنها با احساسات به مسائل پیچیده مینگرد.
ویژگی دوم آنتی گلوبالیسم توجه به اجتماعات سنتی و ارگانیک است که بر سنتهای ریشه دار و سلسله مراتبی و نفی فردیت و حقوق طبیعی مدرن استوارند. سنتهایی که پیشرفت را فضیلت نمیدانند و به درک دوری از تاریخ قائل اند. از دید این نگرش طالبان نماینده سنت «ریشه دار» قبیله ای در افغانستان است: باید تقویت اش کنیم، با آن گفتگو کنیم، به رسمیت اش بشناسیم و به دولت آنها فشار بیاوریم که 5500 تروریست آدمکش را آزاد کند و بگذاریم تا خود اهالی افغانستان به نظم سنتی خود بازگردند. در چنین نظمی سنگسار و گردن زدن بخشی از سنتهای یک جامعه سلسله مراتبی است که با ارزشهای فردگرای مدرن نمیتوان آنها را مورد قضاوت قرار داد و اگر هم بتوان، خوب و بد آن به آمریکا مربوط نیست. اما اگر از فروش سلاح و یا میانجیگری سودی به جیب آمریکاییها برود بد نیست ایالات متحده وارد عمل شود و زود هم صحنه را خالی کند. عاشقان ایرانی ترامپ باید با کنار گذاشتن احساسات و هیجانات مقطعی کمی مطالعه و تامل کنند و قیاس بگیرند که مداخله ایالات متحده ترامپ در دیگر کشورهای منطقه ازجمله ایران از چه نوعی خواهد بود و چرا دل بستن بر عهد چنین سیاستمداری بسان تکیه بر بادصبا خواهد بود. ترامپ ممکن است رفتنی باشد یا بماند. اما وجود و وفور چنین ذهنیتهایی در کشورمان، به ویژه درمیان گروهی از تحصیل کرده گان، باید ما را به تاملی جدی وادارد. آینده کشور به هرجا برود با این گونه قضاوتهای سیاسی فرجامی نیکو نخواهد داشت
دوست عزیز ایراد شما عجیب است.. خواستید ایراد بگیرید اما تایید کردید کیانوش با موتور رکس انگشت نما شده به قول شما و می بینید که «ضد تعقیب» او فایده داشت چون زنده ماند! چرا نوشتید فایده نداشت
دلیل فایده داشتنش هم این که کیانوش سالهاست سر و مر و گنده در دانمارک زندگی میکند.
احمد جان سلام
عزیز دل برادر، موسوی در توانش خدمتش را کرد ولی اگر الآن به موضع تو بیاید من یکی میگم دیر آمدی ولی خوش آمدی جناب موسوی بفرمائید آخره صف. نه اینکه رهبر احمد جان بشه.
احمد جان سلام
عزیز دل برادر، موسوی در توانش خدمتش را کرد ولی اگر الآن به موضع تو بیاید من یکی میگم دیر آمدی ولی خوش آمدی جناب موسوی بفرمائید آخره صف. نه اینکه رهبر احمد جان بشه.
موفق باشی و سلامت
ص کوچه باغلی
تعجب می کنم از این تحلیل جناب امیر طاهری که گلوبالیسم را مانند کووید-۱۹ می داند که هنوز درمانی ندارد و اگر واکسنی هم داشته باشد، کارآیی آن هنوز روشن نیست.ویا از اینکه
تعجب می کنم از این تحلیل جناب امیر طاهری که گلوبالیسم را مانند کووید-۱۹ می داند که هنوز درمانی ندارد و اگر واکسنی هم داشته باشد، کارآیی آن هنوز روشن نیست.ویا از اینکه
"روند جهانیسازی به بیرون آوردن نزدیک به یک میلیارد انسان از فقر مطلق، بهویژه در چین، شبهقاره هند، آفریقا و آمریکای جنوبی کمک کرد اما در همان حال، در بسیار کشورهای دیگر، بهویژه اروپایی باختری و آمریکای شمالی فقر نسبی را افزایش داد." در حلالی که گلوبالیسم سطح دستمزد در جهان را کمی عادلانه کرد . شما از اینکه یک میلیارد جمعیت جهان از فقر مطلق رهایی یافتند خوشحال نیستید و اینکه چند ده میلیون نفر در اروپا و امریکا کمی از دستمزد شان کاسته شده است خیلی ناراحت شده اید . سرو ته مقاله تان این است ویروس کرونا توانست جهانی شدن ، جهانی سازی و یا گلوبالیسم را شکست داد ؛ هنوز کشتی ها ، هواپیما ها و....همچنان در بین پنج قاره جهان در حرکت و آمد و شد هستند . آری ؛ ناسیونالیسم امثال ترامپ راه به جایی نخواهد برد. به قول خودتان :" غولی که از بطری گلوبالیسم بیرون آمده است، به آسانی به بطری باز نخواهد گشت."
مجمع جهانی اقتصاد برای اولین بار در ژانویه سال ۱۹۷۱ و در شهر داووس توسط کلاوس شواب به عنوان جایی برای جمع شدن رهبران اقتصادی و سرمایهداران اروپایی راه اندازی شد. شواب که در آن زمان در
مجمع جهانی اقتصاد برای اولین بار در ژانویه سال ۱۹۷۱ و در شهر داووس توسط کلاوس شواب به عنوان جایی برای جمع شدن رهبران اقتصادی و سرمایهداران اروپایی راه اندازی شد. شواب که در آن زمان در دانشگاه ژنو تدریس میکرد، داووس را برای جمع شدن اقتصاددانان، سیاستمداران، صاحبان سرمایه، نظریهپردازان و هنرمندان انتخاب کرد. ایدهٔ اصلی اجلاس این بود که این افراد در یک جا جمع شوند تا دربارهٔ مسائل روزِ اروپا تبادل نظر کنند.
وی سپس «مجمع مدیریت اروپا» که یک سازمان غیرانتفاعی بود را در ژنو راه اندازی کرد و با کمک این مجمع سران تجاری و صنعتی اروپا را هر ساله در ماه ژانویه به داووس فرا میخواند. سپس برگزاری جلسات منطقهای در کشورهای مختلف جهان بعد از برگزاری اجلاس سالانه داووس به برنامهٔ کاریِ این مجمع افزوده شد.
رویدادهای سال ۱۹۷۳ میلادی — از جمله جنگ یوم کیپور و از هم پاشیدن سیستم برتن وودز — موجب شد که اجلاس داووس به جای تمرکز بر مسائل مدیریتی، نگاه خود را به مشکلات سیاسی و اقتصادی روز معطوف کند و یک سال بعد، برای نخستین بار رهبران سیاسی جهان هم به داووس دعوت شدند.
از سال ۱۹۷۹ مجمع مدیریت جهانی انتشار گزارش رقابت اقتصادی جهانی را نیز بر عهده گرفت. اما در سال ۱۹۸۷ «مجمع مدیریت اروپا» به «مجمع اقتصاد جهانی» تغییر نام داد و با توسعۀ حوزۀ کاریِ خود تلاش کرد اختلافات و مشکلات جهانی را با ایجاد یک پلتفُرم بینالمللی حل کند
چند شگردتون جالب بود ولی در مجموع، نمیشود نمره قبولی داد.
1- در آن سالها موتور "رکس" خیلی کم بود و استفاده از آن، فرد را انگشت نما میکرد. شاید خودتان هم جز آن رکس، رکس دیگری ندیده باشید. اما
چند شگردتون جالب بود ولی در مجموع، نمیشود نمره قبولی داد.
1- در آن سالها موتور "رکس" خیلی کم بود و استفاده از آن، فرد را انگشت نما میکرد. شاید خودتان هم جز آن رکس، رکس دیگری ندیده باشید. اما اگر از پژو که خیلی زیاد بود و صدا هم نداشت، استفاده میکردید، خوب بود.
2- رکس، صدای شناخته شده و بلندی داشت و حتی میشد صدایش را هم تعقیب کرد. یعنی اگر فرد تعقیب کننده، شما را در آن کوچه گم میکرد، از طریق تعقیب صدا، خیلی راحت تشخیص میداد که به کدام سمت رفتید و چقدر هم با او فاصله دارید. پس، "ضد تعقیب"تان هم فایدهای نداشت.
و .............................
حالا فهمیدم ، حس قوی و زود هنگام تو برای شناسایی عوامل پروپاگاندای رژیم در خارج کشور ، عاملان آگاه یا ناآگاه اخبار جعلی (فیک نیوز ها) ریشه در کجا دارد .
در عین حال تاکید دارم که باید از حقوق بشر بهائیان، مسیحیان و مسلمانان و یا هر آیین دیگری دفاع کرد. اگر دستگیر و زندانی شدن باید از حقوق شان دفاع کرد و این به معنای دفاع از دین آنها نباید باشد.
من هم با این نظر موافقم. پس از پایان دادن به جدال مصنوعی که بین ترک و فارس و کرد و غیره براه افتاده بود حال موضوع انحرافی دیگری به میان کشیده شده. این درست که آزادی بیان .. ادامه
این درست که آزادی بیان را باید ارج نهاد اما هر نکته جایی دارد. سایتهایی هست که در آنها جدل مذهبی جریان دارد. به اسم آزادی بیان نمیتوان هر بحثی را مطرح کرد. پس فردا فلانکس هم بیاید از این گشاده دستی استفاده کند و خواهان همسریابی شود یا ویدیوی سکس با عیالش را در اینجا بگذارد! خب آزادی بیان است دیگر! از اینجا مشخص میشود که حتا برای آزادی بیان نیز محدودیت در نظر میگیرند. کسانی حق دارند جمعی را تشکیل بدهند که در آن آزادی بیان را در محدوده مشخصی بحث کنند. در ایران گلوبال مسائل سیاسی و اجتماعی بحث میشود. جدل عقیدتی ممکن است کار را به جایی برساند که بلایی که سر شارلی عبدو آمد به سر استودیوی کیانوش هم بیاید. آنچه در دنیا کم نیست خر است.
محرومیت تحصیلی بهائیان بخشی از تلاشهای دولت ایران برای سرکوب این جامعه است. اندکی پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ تعداد بسیاری از دانش آموزان بهائی در تمامی مقاطع تحصیلی از ابتدائی تا دانشگاه از تحصیل م
محرومیت تحصیلی بهائیان بخشی از تلاشهای دولت ایران برای سرکوب این جامعه است. اندکی پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ تعداد بسیاری از دانش آموزان بهائی در تمامی مقاطع تحصیلی از ابتدائی تا دانشگاه از تحصیل محروم شدند. در سالهای بعد در واکنش به فشارهای بینالمللی، دانش آموزان مقطع ابتدایی و متوسطه اجازه ثبت نام دوباره یافتند اما محرومیت جوانان بهائی از ورود به دانشگاههای خصوصی و عمومی کشور همچنان ادامه دارد و بهائیان نمیتوانند در دانشگاهها ثبت نام کنند و در صورت ثبت نام باید اخراج شوند.
مصوبهای که دانش آموزان بهائی را از ورود به دانشگاههای دولتی منع میکند در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۱) صادر شد. در آن سال دانشگاهها سیستم جدیدی برای پذیرش دانشجو اتخاذ کردند که بنا بر آن تنها دانش آموزانی که به یکی از ادیان رسمی قانون اساسی ایران معتقد بودند اجازه ورود به دانشگاه داشتند. این محدودیت تا به امروز ادامه دارد.
در ششم اسفند ۱۳۶۹ (۲۵ فوریه ۱۹۹۱) مصوبهای توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر شد که ذکر میکند که باید از ثبت نام بهائیان در دانشگاهها جلوگیری به عمل آید و چنانچه هویت بهائی فردی هنگام تحصیل مشخص شود باید از تحصیل محروم شود. در طی سالها، برای منع ورود متقاضیان بهائی به دانشگاه ترفندهای گوناگونی در مراحل مختلف فرایند پذیرش از جمله آزمون ورودی، انتخاب رشته، ثبت نام و … بکار برده شدهاست. برخی از این دانش آموزان با وجود شرکت در کنکور ورودی دانشگاه در مراحل بعدی با عبارت «نقص پرونده» مواجه میشوند.[۱۱] در میان معدود دانش آموزان بهائی که قادر به ثبت نام و شروع تحصیل در دانشگاه شدهاند، اکثریت آنها قبل از فارغالتحصیلی اخراج شدند.[۶۸] نمونههای اخراج دانشجویان بهائی یا ممانعت از ورود آنها به دانشگاه یا عدم صدور مدرک آنها در رسانهها ثبت شدهاست.
در پاسخ به این محرومیت، جامعهٔ بهائی یک سیستم دانشگاهی از راه دور و غیررسمی تأسیس کردهاست.[۶۸] هماکنون دانشگاه علمی آزاد در بسیاری از رشتهها جوانان بهائی را آموزش میدهد.[
تنها از تاریخ ۱۳۵۷ خورشیدی (۱۹۷۸ م) تا مرداد ۱۳۸۴ (۲۰۰۵)، بیش از ۲۲۰ (دویست و بیست) بهائی توسط نظام جمهوری اسلامی ایران کشته شدهاند.
سال ۱۳۵۷: ۱۰ تن؛
سال ۱۳۵۸: ۸ تن؛
از بهمن ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰: ۳۵ تن؛
از خرداد ۱۳۶۰ تا مهر ۱۳۶۰: ۳۹ تن؛
از مهر ۱۳۶۰ تا مرداد ۱۳۶۷: ۱۲۰ تن؛
از مرداد ۱۳۶۷ تا مرداد ۱۳۶۸: ۳ تن؛
از مرداد ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴: ۵ تن…[۴۰]
زندانی کردن بهائیان
دستگیری و زندانی کردن افراد بهائی به دلیل اعتقاداتشان از جمله آزار و اذیتهای وارد بر جامعهٔ بهائی ایران است.[۳][۴] بنا به آمار دفتر جامعه جهانی بهائی در سازمان ملل متحد تنها در فاصله سالهای (۱۳۸۳) ۲۰۰۵ تا (۱۳۹۶) ژانویهٔ ۲۰۱۸، ۱۰۰۶ بهائی در ایران دستگیرشدهاند.[۲۲] بنا به آخرین آمار این دفتر در فروردین ۱۳۹۷ (مارس ۲۰۱۸) ۹۷ بهائی در ایران در زندان به سر میبردند.[۴۱] موارد زیر نمونههایی از این دستگیریها هستند:
در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ پدر و دختر بهایی به نامهای نعمتالله و نازنین بنگاله ساکن شیراز هر کدام به ۵ سال زندان محکوم شدند.[۴۲]
در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۸۷ (۱۵ ژانویه ۲۰۰۹) سرهنگ سلیمان ملکزاده فرمانده نیروی انتظامی ویژه جزیره کیش اعلام کرد که نیروی انتظامی ایران، «هشت بهائی را در جزیره کیش بازداشت کردهاست». به گفته وی «تمامی این افراد از خانوادههای بهائی بودند و در بازرسی به عمل آمده از محل اقامت آنها در یکی از هتلهای جزیره کیش، تعدادی کتب تازه به چاپ رسیده دربارهٔ بهائیت، کشف و ضبط گردید».[۴۳]
در بامداد ۲۵ دی ۱۳۸۷ (۱۴ ژانویه ۲۰۰۹) مأموران امنیتی جمهوری اسلامی با حمله به منازل ۱۰ خانواده بهایی در تهران، ضمن تفتیش منازل و ضبط کتب مذهبی، عکسهای خانوادگی و رایانههای شخصی، چندین تن را بازداشت و به زندان اوین منتقل کردند. از افراد تحت بازداشت میتوان به ژینوس سبحانی، شاهرخ طائف، عزیزالله سمندری، پیام اغصانی، دیدار رئوفی و نیما حقار نام برد.[۴۴]
در تاریخ ۲۹ ژانویه ۲۰۰۸ میلادی (۹ بهمن ۱۳۸۶) علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه جمهوری اسلامی در مصاحبه با خبرنگاران اعلام کرد که ۵۴ بهائی ایرانی به جرم «تبلیغ علیه نظام» در شهر شیراز به «یک تا چهار سال زندان» محکوم شدهاند.[۴۵]
در تاریخ ۱۴ مه ۲۰۰۸، شش تن از یاران ایران، گروهی که فعالیتهای جامعهٔ بهائی را در غیاب محفل روحانی ملی در ایران هدایت میکند به نامهای فریبا کمالآبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی و وحید تیزفهم در حمله مأمورین امنیتی به منازلشان دستگیر و به زندان اوین منتقل شدهاند.[۴۶][۴۷] این اتفاق در ادامه دستگیری مهوش ثابت یکی دیگر از یاران ایران (گروه جایگزین محفل ملی ایران پس از تعطیلی نظام اداری بهائی به دستور حکومت جمهوری اسلامی ایران)، در اسفند ماه ۱۳۸۶ صورت گرفت. کمیسیون بینالمللی آزادی ادیان در ایالت متحده آمریکا این عمل نظام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرد.[۴۸][۴۹] آمریکا، کانادا و اتحادیه اروپا این اقدام نظام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرده و خواستار توقف آزار و اذیت بهائیان در ایران شدند.
در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۰۹ میلادی (۲۳ بهمن ۱۳۸۷) دادسرای امنیت تهران از صدور قرار مجرمیت برای ۷ تن از شهروندان بهایی به اتهام: «جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی»، خبر داد.[۵۰][۵۱]
بر اساس گزارشهای منتشر شده طی روزهای ۲۳ و ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ در شهرهای گرگان و شاهینشهر ۱۱ شهروند بهایی دستگیرشدهاند. اتهام آنها «عضویت در تشکیلات بهایی» و نیز «تبلیغ علیه نظام» است. برای این شهروندان احکامی بین ۱۵ تا ۲۳ ماه زندان صادر شدهاست. بازداشت شدگان در گرگان عبارتند از: مژده ظهوری، فرحناز تبیانیان، مریم دهقانی، هوشمند دهقانی که توسط مأموران امنیتی در منازلشان بازداشت شدند و شیدا قدوسی، میترا نوری، پریسا شهیدی، پونه ثنایی و نازی تحقیقی هم پس از احضار به اداره اطلاعات این شهر جهت اجرای حکمشان به زندان منتقل شدند. دو شهروند بهایی که در شاهین شهر اصفهان بازداشت شدهاند عبارتند از فریده عبدی و نوشین سالکیان که تا کنون اتهامشان اعلام نشدهاست.
اواخر مهرماه ۱۳۹۷ بدنبال بازداشت گسترده بهائیان در شهرهای مختلف ایران، سازمان دیدبان حقوق بشر طی گزارشی در مورد آزار و اذیت و بازداشت بهائیان در ایران نوشت که روند دستگیری پیروان آئین بهائیت در جمهوری اسلامی ایران رو به افزایش است و طی دو ماه بیش از ۲۰ نفر از شهروندان بهایی در شهرهای اصفهان، شیراز و کرج دستگیر شدهاند.
از ابتدای انقلاب ۵۷ ایران تا به حال، بیش از دویست نفر از بهائیان ایران به خاطر اعتقادشان به دین بهائی، توسط نظام جمهوری اسلامی کشته شدهاند. برخی از افرادی که در اوایل دههٔ ۱۹۸۰
از ابتدای انقلاب ۵۷ ایران تا به حال، بیش از دویست نفر از بهائیان ایران به خاطر اعتقادشان به دین بهائی، توسط نظام جمهوری اسلامی کشته شدهاند. برخی از افرادی که در اوایل دههٔ ۱۹۸۰ کشته شدند عضو شوراهای انتخابی بهائی (محفل روحانی) بودند که وظیفهٔ رسیدگی به امور بهائیان در سطح محلی و ملی را بر عهده داشتند. اما به غیر از این افراد سایر بهائیان نیز مورد قتل و اعدام قرار گرفتهاند که مرکز اسناد حقوق بشر ایران این رقم را بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ میلادی معادل ۱۸۳ نفر میداند.[۱۲] این افراد صرفاً به خاطر اعتقادات مذهبی خود تیرباران شده، اعدام یا به قتل رسیدهاند.[۲۶] بعضی منابع وابسته به جمهوری اسلامی ادعا میکنند که این افراد از صاحب منصبان حکومت قبل بودهاند و اعدامشان ربط مستقیم به اعتقادات دینی نداشتهاست.[۲۷] پوچ بودن این اتهامات و ادعاها علیه بهائیان از آن جا روشن میشود که مقامات ایرانی همواره به بهائیانی که مورد آزار و سرکوب قرار میگیرند چنین وعده دادهاند که اگر اعتقادشان به آئین بهائی را انکار کنند و اسلام بیاورند آزار و اذیتها علیه آن متوقف میشود. این درخواست برای رد اعتقادات بهائیان شاهدی است بر این که اعتقادات دینی بهائیان دلیل اصلی آزار و سرکوب آنها بودهاست.[۴]
نمونههایی از موارد قتل و اعدام بهائیان:
هشت عضو محفل ملی بهائیان ایران در ۲۷ دسامبر ۱۹۸۱ اعدام شدند. سال قبل از آن اعضای محفل سابق ملی بهائیان ایران همگی ربوده و در وضعیت نامعلومی کشته شده بودند.[۱۲][۲۰]
۷ بهائی در تهران در فاصلهٔ ماه مه تا نوامبر ۱۹۸۰ اعدام شدند.[۱۲]
۱۸ بهائی دیگر در تهران بین اکتبر ۱۹۸۱ تا اوت ۱۹۸۵ اعدام شدند یا در زندان جان دادند.[۱۲]
۹ نفر عضو محفل روحانی محلی تبریز در ۲۹ ژوئیهٔ ۱۹۸۱ در حیاط زندان تبریز اعدام شدند.[۱۲]
در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۱، ۷ نفر عضو محفل روحانی محلی همدان تیرباران شدند.[۱۲]
در ژوئن ۱۹۸۳، ۹ زن بهائی در شیراز به اتهام تدریس در کلاسهای کودکان بهائی اعدام شدند. جوانترین آنها دختری ۱۷ ساله به نام مونا محمودنژاد بود.[۱۲][۲۰]
۴ عضو محفل روحانی محلی قزوین در ۹ ژوئیه ۱۹۸۲ اعدام شدند.[۱۲]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان تهران؛[۲۸]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان تبریز؛[۲۹]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان همدان؛[۳۰]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان قزوین؛[۳۱]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان یزد؛[۳۲]
سلیمان برجیس طبیبی که در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۲۸ به دست تروریستهای فدائیان اسلام و به دلیل تبلیغ برای بهائیت، در خانهای در شهر کاشان با هشتاد و یک ضربه کارد، تکهتکه شد.[۳۳][۳۴][۳۵]
فرهنگ امیری، ۶۳ ساله، یکی از قربانیان نفرتپراکنی بر ضد بهائیان بود که در سال ۱۳۹۵ در یزد، به دست دو تن، کشته شد.[۳۶][۳۷] قاتلان اعتراف کردند که به دلیل سخنان روحانیانی که بهائیان را ضداسلام معرفی میکردند به انجام قتل، ترغیب شده بودند. قاتلان، بعدها آزاد شدند.[۳۸]
بهائیستیزی ستیز با دین بهائیت و بهائیان به شکلهای گوناگون و با اِعمال تبعیض، سیاهنمایی، کینهتوزی، پیشداوری، نفرتپراکنی از راه رسانه، حبس، تبعید، آزار و شکنجهٔ جسمی و روانی و نیز کشتار است.
دوران جمهوری اسلامی
در دورهٔ جمهوری اسلامی (از انقلاب ۱۳۵۷ تاکنون) بهائی ستیزی مجدداً به شکلی شدید و مستمر ادامه یافتهاست. همدستی حکومت و علمای شیعه در بهائی ستیزی در دوران قاجاریه و پهلوی، در دوران جمهوری اسلامی به یکی شدن بهائی ستیزان حکومتی و علما تبدیل شد و شکل جدیدِ سیاستِ رسمی جمهوری اسلامی ایران را به خود گرفت.[۳][۴][۷] بر خلاف دوران قبل که بهائیان قربانیان اقدامات پراکنده حکومتی بودند، پس از انقلاب اسلامی طرح مشخص و برنامهریزیشدهای برای نابودی جامعهٔ بهائی شکل گرفت.[۳]
پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) در ایران، بهائی ستیزی که با حمایت روحانیون شیعه همراه بود، شکل جدید و افراطیای به خود گرفت. به صورتی که بهاییت تنها مذهبی در ایران است که روحانیّت شیعه برای مبارزه با آنان نهاد ویژهای تأسیس کردهاست.[۶] گفتنی است که بهائیان متهم به حمایت از نظام شاهنشاهی شدند و مورد برخورد نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند که از آنجمله میتوان به اعدام بهائیان، تخریب اماکن مقدس و گورستانهای بهائی، توهین به مقدسات بهائی و جلوگیری از ادامه تحصیل و اشتغال آنان در مراکز دولتی و ادارات نام برد.[۸][۹]
دشمنی با بهائیان چندان ریشهدار و مستمر بود که حتی در روزهای انقلاب، در کنار اشغال و تخریب نهادهای مالی و امنیتی حکومت، کشتن و تخریب و آتش زدن خانههای بهائیان فراموش نشد و از جمله در قریه سعدی شیراز، بهائیان «قتلعام» شدند.[۶]
روحالله خمینی قبل از اینکه به قدرت برسد دشمنی خود با بهائیان را اعلام کرده بود و واضح ساخته بود که اقلیت سیصد هزار نفرهٔ بهائیان ایران که بزرگترین اقلیت دینی کشور بود از حقوق پایهٔ انسانی که سایر اقلیتهای دینی برخوردار بودند محروم خواهند شد.[۴] پس از انقلاب قانون اساسی جدید کشور به عمد بهائیان را به رسمیت نشناخت و برای آنها هیچ حقی قائل نشد. دادگاههای جمهوری اسلامی ایران به نوبهٔ خود از بهائیان در برابر قتل و ضرب و تعرضات دیگر حمایت نمیکنند و آنان را مشمول حق دریافت خسارت ندانسته به این ترتیب هر آزار و تجاوزی به بهائیان مجاز انگاشته میشود و مصونیت قضایی دارد.[۴][۱۰] دبیرکل سازمان ملل متحد، بان کی مون، در گزارش سال ۲۰۱۶ خود در ارتباط با وضعیت حقوق بشر در ایران، بهائیان را ستمدیدهترین اقلیت دینی ایران نامید.[۱۱]
بنا به گزارشهای نمایندگان سازمان ملل متحد در زمینهٔ حقوق بشر در ایران موارد زیر از جمله موارد سرکوب و آزار و اذیت بهائیان ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ بودهاست:[۳]
ممنوع اعلام کردن تمامی موسسات (شوراهای انتخابی) و فعالیتهای جامعهٔ بهائی[۳]
دستگیری و اعدام اعضای شوراهای انتخابی بهائی در سطح محلی و ملی (محفلهای ملی و محلی)[۳][۱۲]
مصادره اماکن و داراییهای متعلق به جامعهٔ بهائی[۳][۴]
مصادره و تخریب امکان دینی و قبرستانهای بهائی[۳]
زندان و شکنجه بهائیان[۳][۴]
اخراج بهائیان/ممانعت از اشتغال آنها در مشاغل دولتی[۳]
ایجاد شرایط فشار بر صاحبان مشاغل برای اخراج کارکنان بهائی خود[۳]
عدم پرداخت حقوق بازنشستگی و صدور دستور مبنی بر اینکه بهائیان حقوقهای دریافتی پیشین خود را بازگردانند[۳]
تعطیل کردن مغازهها و کسب و کارهای بهائیان[۳][۱۱]
محرومیت از تحصیل در مدارس و دانشگاهها[۳][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]
ممانعت از ثبت ازدواج بهائیان[۳]
عدم صدور جواز کفن[۳]
مصادره املاک، داراییهای شخصی بهائیان[۳][۲۰][۲۱]
تخریب منازل[۳]
آدمربایی و قتل[۳]
مصونیت قضایی برای متجاوزان به حقوق افراد بهائی[۳]
نفرتپراکنی و انتشار تبلیغات ضد-بهائی در رسانهها و تحریک عموم علیه بهائیان[۱۱][۲۲]
سوزاندن بهائیان.[۲۳]
سلام خواستم بگم واقعا بعضي نوشتها را نبايد چاپ كرد. در حاليكه هيچ مطلبي بر عليه مذهب شيعه در سايت چاپ نميشود از يك ادم ضدبهايي از مازيار شكوري مطلبي چاپ شده بر عليه بهائيت.
ســـالام دوســـلار...
خبر ناحوشایند دوست عزیز مان یعنی (( سازاخ )) گرامی را که در خانه بستری است امروز شنیدم. تندرستی و سلامتی این دوست عزیز را همیشه آرزومندیم.
آقای شکوری گیل چالان
آفرین بر شما. به باور بنده، آیین بهائیت در واقع فرقه ای است از دین شیعه بنابر مقتضیات دوران قاجار. همانند اهل غلو و علی اللهی ها. یا اینکه بهتر بگویم با فرقه احمدیه در پاکستان ↩
در یک زمان خاص بوجود آمده و شباهت با وجود تفاوت های اساسی نیز بین این دو فرقە وجود دارد. مثلا در فرقه احمدیه که قبلا اهل سنت و حنفی مذهب بوده اند، مُلا احمد قدیانی در نقش امام زمان ظاهر می شود و چند خلیفه نیز دارد و جناب خلیفه آخری آنها اینک در انگلیس حضور دارد و از لحاظ مالی و رسانه ای بسیار ثروتمند حتی در افریقا حضور دارند.!!! اما حسینعلی نوری کمی زیرکانه تر از قدیانی عمل کرده است و با حفظ همان قالب شیعی، نوعی پیامبری برای همه اهل جهان اعلام می کند! و اماکن مقدس بهایت در اسرائیل است. اگر نگاهی به کتاب ها و منابع آنها بیندازید، غیر از شیوه بیان خاص و نوعی نثر زیبا، (ای دوست در روضه قلب جز گل عشق مکار و مصاهبت با ابرار را غنیمت شمار) بیشتر کپی کتابها و عقاید و منابع شیعه است. حتی در امور شرعی خود از کتاب بحارلانوار و خرافات ملا باقر مجلسی هم عقایدی را کپی کرده اند. که اگر منابع آنها مانند کتاب (مفاوضات) که شامل سوالاتی در مورد دین و فلسفه و علم... است، دقیقا متوجه همسنخی آنها با شیعه خواهید شد.!
برای مثال، در دین بهائیت پیشانی شخص دزد را داغ می کنند و برخلاف فقه اسلامی، دستان او را قطع نمی کنند!! یا نوع نگاه آنها به زنان و غیره در پست های اداری و معنوی...!
همچنین پیشنهاد می کنم، که کتاب(عنقای بقا در قاف وفا )نوشته آقای امیر فرهنگ ایمانی، در مور سفر آقای بهاء الله به عراق و كوه های سرگلو در نزدیکی سلیمانیه و کُردستان را بخوانید!
در طول سه سال تبلیغ در غار و کوه های کُردستان عراق، تنها یک مرید مخلص پیدا می کند، به نام درویش مصطفی مجیک، که ایشان هم بعدا پشیمان شدند.!!!
دوست گرامی، اژدر بهنام، سخنانی مانند این که در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا به شکست کشانده شد یا دزدیده شد یا نتیجه برعکس شد همگی .....
..... نادرست هستند چون در سال ۱۳۵۷ انقلابی در ایران رخ نداد که به بیراهه برود یا شکست بخورد!
دوست گرامی، اژدر بهنام، درباره انقلاب بزرگ فرانسه به درستی می توان گفت که در فرانسه انقلاب رخ داد و رژیم جمهوری بر سر کار آمد و سرانجام این انقلاب به بیراهه رفت و جمهوری جایش را دوباره به رژیم پادشاهی ناپلئون بناپارت داد.
درباره انقلاب روسستان نیز به درستی می توان گفت که در روسستان انقلاب رخ داد و یک رژیم کمونیستی بر سر کار آمد اما سرانجام این انقلاب به بیراهه رفت و از دل واژه هائی مانند سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری که سرمایه داری دولتی است پدیدار شد!
درباره کمون پاریس نیز می توان گفت که انقلابی رخ داد اما با تازش نیروهای فرامرزی به ویژه آلمان و همکاری دشمنان کمون پاریس در درون فرانسه با آنها کمون پاریس شکست خورد!
درباره انقلاب مشروطه ایران نیز می توان گفت که انقلابی در ایران رخ داد اما سرانجام انقلاب مشروطه با کارشکنی های نیروهای کهنه پرست به ویژه آخوندیسم شکست خورد و سرانجام ایرانیان از زندان آریامهری سردرآوردند!
اما آیا درباره رویدادهای سال ۱۳۵۷ ایران و از میان رفتن رژیم پهلوی پس از این رویدادها نیز می توان گفت که مانند فرانسه و روسستان انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا شکست خورد؟ روشن است که نه!
این چنین نبود که پس از سرنگونی رژیم شاه در سال ۱۳۵۷ یک دولت دموکراتیک برخاسته از میان مردم بر سر کار بیاید و سپس این دموکرات ها کنار بروند و رژیم آخوندی بر سر کار آید! همه دیدند که پس از سرنگونی رژیم شاه خمینی همه کاره ایران شد و هر چه دلش خواست کرد و کشور ایران هزار و چهارصد سال به گذشته بازگشت! در ایران و در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی رخ نداد که مانند فرانسه و روسستان این انقلاب به بیراهه برود و یا مانند کمون پاریس و مشروطه شکست بخورد و آن چه همگان در ایران و در سال ۱۳۵۷ دیدند انتحار اسلامی بود نه انقلاب!
به شعارهائی که مردم نا آگاه و گمراه ایران در سال ۱۳۵۷ در خیابان ها سرمی دادند نگاه کنید: "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله!" و یا: "این است شعار ملی، خدا، قرآن، خمینی!" پس از آن که رژیم پهلوی با چنین شعارهائی سرنگون شد آیا یک رژیم کمونیستی بر سر کار آمد که ما بگوئیم سپس این رژیم از میان رفت و انقلاب به بیراهه رفت و رژیم آخوندی بر سر کار آمد؟ روشن است که با شعارهای مردم گمراهی که می خواستند خمینی فرمانروای ایران شود یک رژیم کمونیستی و دموکرات نمی توانست بر سر کار آید و سپس سرنگون شود که بتوان گفت در ایران انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا شکست خورد یا نتیجه برعکس شد!
دوست گرامی، اژدر بهنام، از میان رفتن یک رژیم و بر سر کار آمدن یک رژیم دیگر برابر با انقلاب نیست! روشن است که مردم گمراه و نا آگاه آلمان پس از آن که به خیابان های آلمان ریختند و شعارهائی مانند: "هایل هیتلر!" را سردادند در آلمان دست به انقلاب نزدند و آن چه همگان در آلمان پس از جنگ جهانی یکم دیدند انتحار بود نه انقلاب! آیا می توان بر سر کار آمدن هیتلر در آلمان پس از جنگ جهانی یکم را انقلابی دانست که به بیراهه رفت یا شکست خورد یا دزدیده شد؟ آیا می توان بر سر کار آمدن رژیم طالبان را در افغانستان انقلاب دانست؟ آیا می توان بر سر کار آمدن رژیم بعثی را در عراق انقلاب دانست؟ بر سر کار آمدن چنین رژیم هائی هرگز برابر با انقلاب نبود، چنان که بر سر کار آمدن رژیم دوزخی ولایت فقیه در ایران نیز برابر با انقلاب نبود!
آقای تبریزی گرامی،
اگر انقلاب را به معنای واقعی آن در نظر بگیریم، همان است که شما در بخش اول تعریفتان از انقلاب نوشتهاید یعنی: "انقلاب به دگرشی در یک سرزمین که ساختار کشورداری در آن سرزمین را دگرگون می کند... گفته میشود".
در این حالت معلوم نیست که نتیجه انقلاب چه میشود. این که انقلاب کشور را پیش میبرد و بهشت به ارمغان میآورد و یا ویران میکند و به عقب برمیگرداند، بستگی به عوامل زیادی دارد.
ولی اگر بخواهیم انقلاب را مطابق خواست و آرزوی خودمان تعریف کنیم، همانی میشود که شما نوشتهاید: "آن کشور پیشرفت می کند".
پیشرفت کشور آرزوی قلبی ماست و اگر انقلاب کردیم با همین آرزو بود ولی متاسفانه انقلاب ما نتیجه عکس داشت.
بقیه خاطره از بیژن نوبری :مهمترین موضوعات مطروحه در مباحث ترویجی و تئوریک آن زمان را دنبال نمائیم. اینجا بود که در عمل با یک تناقض آشکار روبرو شده بودیم: تناقض پیشبرد سیاست سازمان از یک سو و
از مهمترین موضوعات مطروحه در مباحث ترویجی و تئوریک آن زمان را دنبال نمائیم. اینجا بود که در عمل با یک تناقض آشکار روبرو شده بودیم: تناقض پیشبرد سیاست سازمان از یک سو و سازماندهی بخش نظامی و کمیته مربوطه از سوی دیگر.
بعداز انقلاب سلاح های زیادی در مناطق مختلف ایران جاسازی شده و حفظ و نگهداری فنی آن به کار و معضلی اساسی تبدیل شده بود. از یک سو رادیکالیسمی که در جامعه گسترش می یافت و دستگاه امنیتی نیز به گسترش عمیق تر و سازمانیابی دقیق تر روی آورده و علیه دگراندیشان در همه زمینه ها فعالیت می کرد، وضع به گونه ای متشنج بود که اندیشیدن برای یک سیاست روشن در قبال امر نظامی و سازماندهی آن و مسئله کمیته و چشم انداز کارش به امری جدی تبدیل شده بود. تشکیلات سازمان در برخی مناطق همچون کردستان و ترکمن صحرا و بخش هایی دیگر به مثابه تشکیلاتی مسلح در نظر گرفته میشد؛ از سوی دیگر در تهران سیاست اتحاد و انتقاد در قبال حکومت مطرح و دنبال میگردید؛ بعبارت دیگر، در سطوح بالای سازمان کشش به قبول سیاست شکوفائی جمهوری اسلامی بسرعت پیش میرفت و به زبان آن دوره بین رفقای فدائی، سازمان فدائیان اکثریت در سمتی حرکت میکرد که سلاح را از خط مشی خود کنار بگذارد و سازمان را به یک جریان سیاسی کار بدل نماید.
درست در همین زمان بود که بیژن بعداز خواندن کتاب راه رشد غیرسرمایه داری نوشته رستیسلاو اولیانفکسی شدیداً بدان علاقه مند شده بود در حالیکه کار و وظیفه روزمره سازمانی اش، سازماندهی و پیشبرد پروژه حفظ بازوی نظامی سازمان بود! دو مقوله ای که به هیچ وجه با هم سازگاری نداشتند. در فاصله دو سالی که با هم همکاری می کردیم، دوبار سلاح های انبارشده را از شهر به کوه و دشت (2) و بالعکس (3) جابجا کردیم! در زمان جابجائی سلاح ها به شهر، آنها را در خانه های جنوب شهر و شمال شهر با دقت و بشکلی کاملاً حرفه ای – بالاخص با استفاده از تجارب ارزشمند بیژن از زندگی در میان چریک های فلسطینی – جاسازی کردیم.
درست در همین دوران بود که زنده یاد انوشیروان لطفی که آن زمان عضو مشاور هئیت سیاسی و ناظر کمیته نظامی بود در جلسه سه نفره ما شرکت کرده و گفت: رفقا، رهبری تصمیم گرفته سلاح ها باید به حکومت تحویل داده شود. هر سه نفر ما که در طی دو سال کار شبانه روزی تمام سلاح ها را انبار کرده و جای امنی برایشان تهیه کرده بودیم، بشدت به مخالفت پرداختیم. بشدت برافروخته بودیم و به هیچ وجه تصمیم اعلام شده به خود را قبول نداشتیم. اما از آنجائی که در آن زمان و پس از انشعابات و بطور کلی فشارهائی که در تشکیلات پیش می آمد، طبعاً مایل نبودیم اعتراض ما بمثابه یک رفتار انشعاب گرایانه قلمداد شود. در آنجا بود که راه میانه ای را پیشنهاد کردیم: سلاح های خوب و تا حدودی مدرن را برای خودمان نگه میداریم و سلاح های بدردنخور و ناقص را به حکومت تحویل می دهیم. انوش بدون آنکه با کلمات خاصی این پیشنهاد را بپذیرد، با چشمکی قبول کرد که همین کار را پیش ببریم. اینگونه بود که بخشی از سلاح های سازمان را به کمیته های انقلاب دادیم (4) بخشی از سلاح های نسبتاً سنگین در سالهای بعد در کردستان به حزب کمونیست عراق تحویل داده شد و بخشی هم در دل باغات و کوهستان برای همیشه به جا ماند و دیگر کسی از سرنوشت آنها خبر ندارد.
پس از تحویل سلاح ها بود که کمیته نظامی نیز منحل اعلام شد و هرکدام از ما به بخشی از تشکیلات معمول سازمان منتقل شدیم. در سی خرداد و پس از شدت گیری درگیری های خیابانی، بگیر و ببندهای متعاقب آن، رابطه من و بیژن هم بخاطر رعایت مسائل امنیتی قطع شد. تا اینکه اطلاع یافتم بیژن برای بار دوم دستگیر شده است. او همانطور که خود نیز پیش بینی کرده بود، اینبار اگر به دست نیروهای جمهوری اسلامی بیافتد، قطعاً او را اعدام خواهند کرد؛ در سال 1363 توسط مزدوران جمهوری اسلامی اعدام شد. رفیق عزیزی که تا به امروز چهره دوست داشتنی اش در خاطره ام با درخشش همیشگی اش باقی مانده است.
دوره ای دو ساله تمام وقت با بیژن نوبری بوده ام. او پس از فرار از زندان در اولین دستگیری اش با استفاده از کانال تهویه هوا از زندان تبریز، برای مخفی شدن به تهران آمده بود و من هم پس از اشغال ستاد
دوره ای دو ساله تمام وقت با بیژن بوده ام. او پس از فرار از زندان در اولین دستگیری اش با استفاده از کانال تهویه هوا از زندان تبریز، برای مخفی شدن به تهران آمده بود و من هم پس از اشغال ستاد سازمان چریک های فدائی خلق ایران توسط کمیته چی ها که در خیابان میکده واقع بود، برای دور بودن از دسترسی مأموران رژیم، به مشهد رفته و در آنجا مخفی بودم. در زمستان سال 59 بیژن مأموریت یافت برای سازماندهی کمیته نظامی جدید و برای تماس با من به مشهد بیاید. پیشتر از آن درباره بی باکی و پرشور بودن وی و همچنین درباره فرار او از زندان شنیده بودم. بزودی با هم جفت و جور شدیم. آن زمان ماشین پیکان جوانانی از امکانات سازمان در اختیار ما بود.
با هم از مشهد حرکت کرده و راهی تهران شدیم، غافل از آنکه در فصل زمستان و با ماشینی در حرکت هستیم که لاستیک های تابستانی داشت و ما هم در مسیر چنان درگیر بحث و فحص بودیم که بدون توجه به سرمای سخت خراسان به پیش می راندیم. بیژن از فرارش از زندان، از خاطراتش در جبهه آزادی بخش فلسطین زیر نظر جرج حبش در لبنان صحبت می کرد و من هم از ناراحتی هایم ناشی از انشعاب اقلیت و تأثیرات روحی شدیدی که روی من گذاشته بود منجمله جدائی از دوستانی بسیار نزدیک و عزیز. بیژن سعی میکرد مرا دلداری دهد و در این رابطه از جنبش چپ و تجربه ترکیه مثال می آورد و اینکه آنها نیز با انشعابات مختلفی درگیر شده بودند. او تأکید میکرد که بهرحال این دوران نیز سپری می شوند و راههایی یافت میشوند که مبارزین واقعی یکدیگر را پیدا کنند. از توی تونل تاریکی عبور می کردیم؛ با خروج از تونل ناگهان جلوی ما نوارهای سیاهی از یخ ظاهر شد. من پشت فرمان بودم و ترمز زدن همان و چرخش بی پایان ماشین همان! بدون اینکه ماشین واژگون شود از جاده خارج شده و درون انبوهی برف افتادیم. به هر زحمتی بود ماشین را از میان برف بیرون کشیده و به راه خودمان ادامه دادیم! حال دیگر ترس و نگرانی و نگاه به جاده هم به مباحثات ما غالب شده بود! هنوز چند کیلومتری طی نکرده بودیم که دوباره با همان وضعیت روبرو شدیم و صحنه به همان وضع مجدداً تکرار شد. وقتی بالاخره ماشین ایستاد به پیشنهاد بیژن باد ماشین را کم کرده و بقیه راه را در عین نگرانی و خوشبختانه صحیح و سالم به تهران رسیدیم.
رسیدن به تهران همان و سازماندهی های اولیه کمیته نظامی همان! در کنار کار شبانه روزی که با هم داشتیم، روابط خانوادگی ما نیز به هم گره خورد! لاله دختر بیژن تقریباً هم سن دختر من ژاله بود. آنها به هم بازی های خوبی برای هم بدل شده بودند. دیدارهای خانوادگی ما همواره مشحون از لحظات ناب رفاقت و دوستی و مهر بود.
بیژن قدی کوتاه و جثه ای ریز داشت، اما در بی باکی و ماجراجوئی وی کمترین تردیدی نبود. او آدم با تجربه ای بود و اگرچه به لحاظ نظری بیشتر در چارچوب های گذشته سیر می کرد، با اینهمه در کار مطالعه عمیق و طرح مباحث نیز کوتاه نمی آمد. در کنار بیژن وضعیتی پیش می آمد که انگار منبع انرژی بود و بنحوی از انحاء این انرژی به دیگری نیز سرایت می کرد. همانطور که اشاره کرده ام و خیلی ها نیز بدان اذعان کرده اند، بیژن شبانه روز درگیر فعالیت بود. یکبار مادر بزرگ اش از او پرسید: بیژن، چه خبرته؟ آخه این همه فعالیت شبانه روزی برای چی هست؟ او هم به شوخی رو به مادربزرگ کرده و گفته بود: میخوام رئیس جمهور شوم! مادر بزرگ هم باور کرده بود و سرش رو بعلامت تأئید تکان می داد!
در پی انشعاب برخی از چهره های بسیار شاخص نظامی کار سازمان از جمله چریک های فدائی خلق همچون سیامک اسدیان، احمد غلامیان لنگرودی (هادی) (1) و محمدرضا بهکیش به اقلیت پیوستند با اینهمه بخاطر روابط دوستانه و شخصی ویژه ای که با آنان داشتم توانستیم در برخی موارد بر سرتقسیم "اموال سازمان" با هم به توافق رسیده و در یک ویا دو مورد هم انباره سلاح را بدون توجه به دستور تشکیلات بالاتر، بین خودمان تقسیم کنیم.
کمیته نظامی فدائیان خلق متشکل از عطا، من و با مسئولیت بیژن سازماندهی شد. کلیه امور نظامی در سراسر ایران از ساخت نارنجک تا نقل و انتقالات سلاح در سراسر کشور زیر نظر این کمیته سه نفره اداره و حتی عملی میشد. هر سه ما بخاطر رعایت مسائل امنیتی از تشکیلات سراسری جدا شده و مناسبات محدودی با اعضاء سازمان بالاخص آنهائی داشتیم که کم و بیش روابط با آنها گریزناپذیر بود. این وضعیت البته برای هر سه ما فرصت مناسبی پیش آورده بود در زمینه مطالعه آثار و کتب مختلف وقت زیادی نصیب مان شود و بتوانیم برخی از مهمترین موضوعات مطروحه در
بیش از چهار دهه از اولین حمله نظامی گماشتگان اسلامی بدستور خمینی جلاد در انقلاب ۵۷ که اولین بهار سنندج را بخاک و خون کشید میگذارد. شهروندان کرد
سرکوب سیستماتیک شهروندان کرد را افشا کنیم.
بیش از چهار دهه از اولین حمله نظامی گماشتگان اسلامی بدستور خمینی جلاد در انقلاب ۵۷ که اولین بهار سنندج را بخاک و خون کشید میگذارد. شهروندان کرد در این مدت جزء معدود مناطقی بودند که با وجود سرکوب و اعدامهای پی در پی برای حفظ دستاوردهای انقلاب از جمله زبان مادری ، خود مختاری ، خود گردانی ، حق تعیین سرنوشت، عدالت اجتماعی و...... تلاش کرده و هنوز هم از احزاب و گروهای متشکل سیاسی برخوردارند و با فرا خوان و همکاری این نیروها بود ،که مردم کردستان در نه به اعدام اعتصاب عمومی را بنمایش گذاشتند. آیا دستگیریهای گسترده اخیر برای جلوگیری از اعتراضات انبان شده مردم کردستان است؟ آیا برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر، برای ترس و سکوت مردم ایران و اینبار همه قرعه به نام مردم کرد در آمده است؟ یا این دستگیریها برای معامله با تیم جوبایدن در برجام است که بعدا تعدادی را آزاد کرده و رژیم پز رعایت حقوق بشری بخود بگیرد؟..... رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی گرفتار در چنبره از بحرانها ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ،جهانی ومنطقه ای، محیط زیستی ، و مهمترینش بحران مشروعیت یعنی مخالفت اکثریت مردم با نظام ناکارآمد شده است که دعوای جانشینی خامنه ایی هم، تضادهای درون حاکمیت را بیشتر کرده است .فقر، فساد، اختلاس و تبعیض، دروغ و شکاف فاحش طبقاتی و مسایل بسیاری دیگری فضا و شرایط را برای، تغییر و تحول و زمینه کنشگری سیاسی را آماده تر کرده است؟ برای در هم شکستن رژیم برخواسته از انقلاب که از هیچ بودگان به ارج و قرب رسیده اند و براحتی قدرت وثروت تاج و تخت ولایت را زمین نمیگذارند مخصوصا اگر قرار باشد مردمی بر سرنوشت خویش حاکم شوند که انسان را کالا و شئ نمی پندارند و رشد جامعه را در مناسباتی دمکراتیک و برابر با مشارکت شهروندان در تشکلات خود سامان و خودگردان در محل کار وزندگی در راستای زندگی بهتر توام با نشاط و عدالت اجتماعی و محیط زیستی سبز وپاک که این خواستها بدون دخالتگری اکثریت مردم عملی نخواهد شد.برای رسیدن به این مهم همکاری و ایجاد بلوکی از نیروهای چپ،کمونیست، سوسیالیست، آنارشیست، دمکرات ، ملی و جمهوریخواه، سکولار، هر آن کس که شان انسان را پاس میدارد و رابطه سلطه را برنمیتابد. در شرایط فعلی سیاسی لازم است .فعلا ویروس کرونا (نعمت جنگ ایران و عراق) به کمک رژیم کرونایی اسلامی آماده است .اما مقاومت و مبارزه مردم به اشکال مختلف ادامه دارد. پیوند مبارزات کارگران و زحمتکشان با فرو دستان شهری، کارگران بیکار ،زنان ، دانشجویان، فعالین دفاع از زبان مادری ، محیط زیست و جامعه مدنی و...... امیدوارم اینبار شهروندان کرد را تنها نگذاریم و از مردم کردستان سنگر آزادی تمام قد دفاع کنیم . این موج سرکوب از اعراب خوزستان شروع و بلوچستان و کردستان چون گذشته ازاین سرکوب عریان در امان نماندند.خاورمیانه به زراد خانه تسلیحات نظامی تبدیل شده در آمد فروش نفت و گاز بوسیله دول ارتجاعی ومداخلات رژیم ایران در کشورهای منطقه در میلیتاریستی کردن منطقه و همکاری دول عربی با اسراییل و علیه مردم فلسطین را هم باید در نظر گرفت .از این منظر هم دول ارتجاعی منطقه و دولتهای حافظ سرمایه جهانی تلاش میکنند که تغییر دمکراتیک در ایران صورت نگیرد مقاومت کارگران هفت تپه ، زنان زندانی سیاسی در زندان قرچک ، وضعیت امنیتی بلوچستان و اعدام های اخیر را بر بستر نارضایتی اکثریت مردم در نظر بگیریم .چشم نجات رژیم به برجام و توافق با امریکاست که صادرات نفت از سر گرفته شود گر چه اگر توافقی هم صورت گیرد نجات دراز مدت رژیم ازبحرانهای چند وجهی نیست.تغییر صورت خواهد گرفت نوع و سمت وسوی آن مهم است.به هر طریقی که مایل ویا امکانش را دارید به دفاع از جان زندانیان سیاسی اقدام کنیم.اگر درمجموع با خطوط کلی این متن موافقید در تکثیر آن بکوشید. باسپاس
سعید آرمان
دشمنان رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه با نداشتن ارزیابی های درست از رویدادهای گوناگونی که در ایران رخ داده اند و یا می دهند یا درجا خواهند زد و یا نابود خواهند شد! در بخشی از این نوشتار .....
..... آمده است: "..... پس از انقلاب شنیدم که عنایت زنده است! ....." و یا "..... ابراهیم لطفالله زاده و بیژن نوبری در سال ۱۳۵۶ به فلسطین رفتند و همزمان با انقلاب به ایران برگشتند! ....."
آیا در سال ۱۳۵۷ انقلابی در ایران رخ داد که ما رویدادهای پیش و پس از این سال را به پیش از انقلاب و پس از انقلاب بخشبندی کنیم؟ و آیا انتحار اسلامی را انقلاب نامیدن برابر با ارزیابی درست از رویدادهای ایران است؟
بی هیچ اما و اگری در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد و جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری و بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش را نمی توان انقلاب نامید اما بدبختانه و با اندوه بسیار باید گفت که فراوانند گویندگان و نویسندگانی که از یک سو خود را دشمن رژیم دوزخی ولایت فقیه در ایران می دانند و از سوی دیگر رویدادهای سال ۱۳۵۷ در ایران را انقلاب می نامند!
حتی کسانی که دشمن تشنه به خون رژیم آخوندی هستند، حتی کسانی که سال ها در زندان ها و شکنجه گاه های رژیم دوزخی ولایت فقیه رنج برده اند، حتی کسانی که خویشان و دوستان و آشنایانشان به دست مزدوران رژیم دژخیمان و شکنجه گران کشته شده اند، حتی کسانی که هست و نیستشان را در دوزخی بی همتا در جهان رها کرده و به فرامرز گریخته اند و ..... و ..... و ..... گاه دیده می شود که رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب می نامند و این مایه بسی اندوه و افسوس است!
اما روشن نیست که این دوستان بزرگوار از کدام انقلاب سخن می گویند؟ آیا بازگشت ایران به هزار و چهارصد سال پیش و به روی کار آمدن رژیمی که با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی آن هم در سده بیستم فرمانروائیش در ایران را آغاز کرد و دوزخ آخوندی را جایگزین زندان آریامهری کرد برابر با انقلاب است؟ و آیا به روی کار آمدن رژیمی که اقتصاد آن بر پایه مفت خواری، بانکداری آن بر پایه رباخواری، دادگستری آن بر پایه رشوه خواری، کشورداری آن بر پایه زورگوئی، فرهنگ آن بر پایه خرافات، هنر آن بر پایه زوزه کشی و همه تار و پود آن بر پایه دروغ و مردم فریبی است برابر با انقلاب است؟
این رژیم دوزخی و برخاسته از گور ولایت فقیه است که به رویدادهای سال ۱۳۵۷ نام انقلاب داده است اما در سال ۱۳۵۷ انقلابی رخ نداد و آن چه همگان در سال ۱۳۵۷ دیدند انتحار اسلامی بود نه انقلاب! چرا که انقلاب به دگرشی در یک سرزمین که ساختار کشورداری در آن سرزمین را دگرگون می کند و آن کشور پیشرفت می کند گفته می شود، مانند انقلاب بزرگ فرانسه، انقلاب اکتبر در روسستان، انقلاب چین و ..... اما هنگامی که پس از رویدادهای سال ۱۳۵۷ سرزمین ایران هزار و چهارصد سال به گذشته بازگشت آیا می توان سخن از انقلاب گفت؟ و آیا به روی کار آمدن رژیم دژخیمان و شکنجه گران در پی نا آگاهی مردمی که در سال ۱۳۵۷ می خواستند خود را از زندان آریامهری برهانند اما به جای انقلاب دست به انتحار اسلامی زدند برابر با انقلاب است؟
دوستان نازنین و بزرگواری که خود را دشمن رژیم برخاسته از گور ولایت فقیه می دانند باید بکوشند واژه هائی را به کار ببرند که رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه از آنها سود نبرد و نگوید که حتی دشمنان ما هم رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب و ما را نیز انقلابی نامیده و دارنده و سردمدار انقلاب سال ۱۳۵۷ می نامند و دشمنان رژیم دژخیمان و شکنجه گران به جای انقلاب در سال ۱۳۵۷ باید سخن از انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ بگویند و بنویسند!
من درسایت فارس وابسته به سپاه چند هفته پیش خواندم تلویحا گفته شدکه موسوی و کروبی و خانم رهنورد احتمالا آزاد خواهند شد عین مطلب را پست کردم . تحلیل سایت این بود هرچه بود گذشت و قضیه باید حل شود. مضمو
من درسایت فارس وابسته به سپاه چند هفته پیش خواندم تلویحا گفته شدکه موسوی و کروبی و خانم رهنورد احتمالا آزاد خواهند شد عین مطلب را پست کردم . تحلیل سایت این بود هرچه بود گذشت و قضیه باید حل شود. مضمون اصلی وپیام اصلی این بود که رفع حصر خطری برای نظام ندارد . البته بعدا تکذیب شد از سایت دیگری . اما صحبت اخیر خامنه ای وتکرار اتهام انقلاب مخلی و توطئه کشورهائی خارجی برای من باتوجه به ملاقاتهای مکرر کروبی با کر باسچی و قوچانی و دیگران رفع حصر دوباره مطرح اما بعد خاموش شد. باز دوباره اینبار از موسوی شروع شد. من فکر میکنم به احتمال زیاد بدون قید و شرط که بنظر من نه موسوی ونه کروبی هرگز زیر بار شرط و شروطی نخواهند رفت تا قبل از انتخابات آزاد خواهند شد. اینکه بعد از آزادی چه خواهند کرد وچه میتوانند انجام دهند من نمیدانم. فقط میدانم روحانی تلاش خواهد کرد قبل از اتمام دوره رفع حصر را بنام خود تمام کند .
این لاری کینگ همانی نبود که با احمدی نژاد یک مصاحبه ی آبگوشتی کرد؟
نشسته بودیم ببینیم این شاه چطور مموتی را فتیله پیچ میکنه نگو با هم ساختن و انگار احمدی نژاد سوالات را خودش داده بود.
دلارچه میکنه؟
نگرانی تان را درک میکنم. اما قضیه آنجورها هم ترس آور نیست. مثل مینی ژوپ دختران زمان شاه! ادامه..
در ایران در دهه 40 که آزادی های اجتماعی روز بروز توسط جامعه بیشتر پذیرفته میشد، مد اروپایی هم راه خودش را به ایران باز کرد. یادم هست طغیانی بر علیه قرنها پوشیدگی زنان بنام «مینی ژوپ» برپا شد که دنیا را برداشت. در ایران خودمان بر عادت مالوف افراط و تفریط ایرانی، دامنها به طرز حیرت انگیزی کوتاه بودند. حتا عکسی را از یک روستا دیدم که عروسی بود و زنها در بخش خودشان بودند. یکی از عکسها خانمی را نشان میداد که با پاهای لاغر پیرانی بتن داشت که به تنش گریه میکرد. اما مشکل در پیراهن نبود. مشکل در این پیراهن یکسره این بود که مینی ژوپ هم بود! از آن بدتر این پیراهن بسیار کوتاه و مینی ژوپ بود. نظیر این خانم تعداد دیگری هم بودند و بنظر میرسید که وضع عادیست! یادم هست مدتی بعد که از افراط در مینی ژوپ حالت تهوع به مد دست داد، از اروپا این بار لباس «ماکسی» مد شد. دامنهایی گشاد که تا قوزک پا را می پوشاند. پس از یکسالی که این مد برقرار بود، اگر دختری را در خیابان با مینی ژوپ میدیدی بسیار ناهمگون و «سنت شکن» بنظر می آمد که این چرا پاهایش را بیرون انداخته!؟ شرم نمیکند؟ و غیره! میخواهم در تایید سخن شما بگویم عادت هرچه باشد حتا اگر با زور به مردمان تحمیل شده باشد میشود رسم زمانه و مخالف آن عادت عمل کردن شماتت جمعی بهمراه خواهد آورد. یک نمونه دیگر تراشیدن سر و ریش مردان در زمان رضاشاه است. قبل از رضاشاه اگر کسی مدل موی احمدی نژاد را داشت به او جوجه فکلی میگفتند و صفات زشت جنسی به او میدادند. رسم زمانه آن بود که موهای مرد مثل زنها بلند باشد و آنها که «خیلی مرد» بودند وسط سر را تیغ میزدند. مثل سامورایی ها. این امر را میتوان در عکسهای زورخانه ای قدیم مشاهده کرد. علما مخالف زدن موی سر بودند. طالبان و داعش از این رو موی سر و ریش بلند میکنند که سنت پیامبر میدانند و اصلاح مو نزد آنان مذموم است و نشان نامسلمانی. اما چرا امروز علما مدل موی احمدی نژاد را تحسین میکنند و اگر کسی موهایش را بلند کند او را قرتی و سوسول و مغایر معیار جامعه اسلامی میدانند؟ قضیه هیچ ربطی به اسلام ندارد، قضیه عادت و مد روز است. مرجع تقلید ما سلیقه اش از زمان رضاشاه عوض شده. پسرهای مومن موهای مدل احمدی نژاد دارند نه این که موهای شان بلند باشد و این قرتی بازی ها. مساله فقط سلیقه است. آخوندها ایران را به سلیقه خود که ربطی به اسلامی که محمد برای اعراب آورد ندارد تزئین میکنند.
ایکاش این «جوانک» دستکم 40 سالی میداشت و با علم و آگاهی به پیشواز گلوله میرفت. دستکم میدانست که برای چه دارد کشته میشود. کشته شدن از سر نادانی، جای تاسف دارد، سرزنش شاه دارد اما ..ادامه
اما نباید او را «شهید» نامید. تعریف بهتر این گونه مرگها «تلف شدن» است. این که از سر ناآگاهی و صرفا تحت تاثیر و جو زدگی و فریفته عوام شدن خود را به کشتن بدهی همان تلف شدن را سزاست. کاش شرایطی فراهم بود که جامعه این گونه به باخت نمیرفت. من در این مورد انگشت اتهام را هم طرف شاه میگیرم و هم پیرانه سرانی که مردم را بر علیه شاه بر می انگیختند.
حاکمان رژیم اسلامی خودشان صد ها صد ها میلیارد می دزدند؛ دست و پاشان که قطع نمی شود ,هیج ؛ پست و مقام شان بالاترهم می رود . حالا دست یک "جیبب بر" را برای چندرغاز می خواهند ببرند ؛ علیه این حکم جنایت
حاکمان رژیم اسلامی خودشان صد ها صد ها میلیارد می دزدند؛ دست و پاشان که قطع نمی شود ,هیج ؛ پست و مقام شان بالاترهم می رود . حالا دست یک "جیبب بر" را برای چندرغاز می خواهند ببرند ؛
در «این وضعیت» که بر سر ایران، زمنجنیق فلک سنگ فتنه می بارد،
در «این وضعیت» که بر سر ایران، زمنجنیق فلک سنگ فتنه می بارد،از بمب گذاری در مراسم مجاهدین خلق در پاریس ،چی گیر ایران می آمد که در ارزیابی هزینه/فایده،
از بمب گذاری در مراسم مجاهدین خلق در پاریس ،چی گیر ایران می آمد که در ارزیابی هزینه/فایده، ارزش چنان ریسکی را داشته باشد!؟
«سیاست» یعنی اینکه دولت ایران همین امروز از این دیپلماتی که در بلژیک به تروریسم و ۲۰ سال زندان محکوم شده، اعلام برائت کند و فقط خواهان اجرای عدالت در مورد او شود.(راستش هیچ معلوم نیست که این آقا، عنصر سرخود یا عامل سرویس های جاسوسی اسرائیل و آمریکا نباشد!)
حالا وقت تاخت زدن منافع ملی با دیپلماتی که در دادگاه، محکوم به تروریسم شده است، نیست!
نوشته تکان دهنده ایی است احمد عزیز. از پانزدهم دسامبر اروپای ۳ هماهنگی کنترل برنامه های تروریستی ایجاد کردند که ذره بین ان روی تهران و مسکو است. این گونه فعالیت های سپاه و وزارت اطلاعات
نوشته تکان دهنده ایی است احمد عزیز. از پانزدهم دسامبر اروپای ۳ هماهنگی کنترل برنامه های تروریستی ایجاد کردند که ذره بین ان روی تهران و مسکو است. این گونه فعالیت های سپاه و وزارت اطلاعات پی امد های جدی تری خواهند داشت. در مذاکرات اتی برجام هم اروپای ۳ این را وارد خواهند کرد. بنیاد پیشنهاد پاریس برای مذاکرات ۵+۱ +۲ هم از این ریشه می گیرد.فرامرز دادرس : نام اصلی فامیل جهانشاه ؛ صمصام بود وچون نوه دختری دکتر بختیار بود. آقای هومان بختیار توضیح داد که جهانشاه نام خود را به بختیار تغییر داد.
Pandora Noury
Pandora Nouryهمچنین بخش آغازین سخنرانی مزدک گرامی در دقیقه ۶.۵۳ را به دوستان پیشنهاد میکنم . آنجا که میگوید :
همچنین بخش آغازین سخنرانی مزدک گرامی در دقیقه ۶.۵۳ را به دوستان پیشنهاد میکنم . آنجا که میگوید :
“آرزوی من این است که بصورت مداوم نسبت به پژوهش های خود تجدید نظر کنم تا از در جا زدن بپرهیزم “ .
در ورای آنچه یک پژوهشگر واقعی چون مزدک بامدادان میتواند در باره تاریخ سرزمینمان به ما یاد بدهد این است که چطور خود او توانسته پژوهش گر بشود . یکی از بزرگترین درس ها برای درست فکر کردن قبول سیال بودن نتایج تفکر است . در حالی ما اگر از یک عقیده دست برداریم بلافاصله پناه بردن به عقیده دیگر میبریم . گویا از سیال بودن تفکر حراسانیم و اگر از یک تفکر مطلق گرا هم دست بر داریم بطرف تفکر مطلق دیگر در میغلتیم.
علیرضا عجمی
علیرضا عجمیدنیا پر است از اینگونه ترفندهای سیاسی و تبلیغاتی. و سوء استفاده های سیاسی از خائنین و دون پایگان. اما هرگز شخص و دستگاهی تا کنون نتوانسته است از اعتبارسیاسی, شخصیتی, دانش و بینش سیاسی
دنیا پر است از اینگونه ترفندهای سیاسی و تبلیغاتی. و سوء استفاده های سیاسی از خائنین و دون پایگان. اما هرگز شخص و دستگاهی تا کنون نتوانسته است از اعتبارسیاسی, شخصیتی, دانش و بینش سیاسی , شهامت و شجاعت , کرامت و ازهمه مهمتر صداقت و همت والای زنده یاد دکتر شاپور بختیارارزنی بکاهد, حتی دشمنان او,... اگر چه بودند بزرگانی که در راه خدمت به ملت و کشور از جان هم مایه بگذارند , اما اگر بتوانید در تاریخمان بجوئید که ناموری در بحبوحه خون و آتش در مملکت کمر همت ببندد به نجات کشور و ملت از سقوط آزاد بقعر تاریخ در لحظه ای از زمان . یاد ش در تاریخمان گرامی است.
یکی از خانه های دانشجویی من / ما در شهر اراک کمی از خونه تیمی شما نداشت، وقتی مازوخیسم و خودآزاری بخشی از رفتار فرهنگ چریک شدن می بایست باشد، همه اینها نرمال و جواز ورودی فرقه انتحار بود . ......
Hoas Asadiیکی از خانه های دانشجویی من / ما در شهر اراک کمی از خونه تیمی شما نداشت، وقتی مازوخیسم و خودآزاری بخشی از رفتار فرهنگ چریک شدن می بایست باشد، همه اینها نرمال و جواز ورودی فرقه انتحار بود . ......
در کامنت بخش اول نوشتم که همسایه اتاق بغلدستی ما اسبی بود از گاریچی صاحبخانه که در طول شب ما را بیاد می آورد ،با سم کوبیدن هایش ...و با سروصدای نرمال حیوانی خود ....
راستش لازم نبود کسی من یا ما را حکمی براند، تشویق کند یا منتقد باشد ، وقتی «ماهی سیاه کوچولو» به خودکشی و دگر کشی دست میزد برای اینکه به آرزوهای خود برسد، وقتی رادیوی چریکها با صدای .. «ایران ای وطن من، از خلیج خونینت تا کوههای سر بلند کشیده البرزت صدای پارس سگان زنجیری می آید ......» خوب چه انتظاری از جوان بیست و یک ساله میشود داشت که تمام عقده های درونی خود را در محو نظام سیاسی حاکم ببیند ... عقلی وجود ندارد ... غلیان احساسات انتحاری شهدای داوطلب راه کربلا، به راهی جز نابودسازی خود نمی اندیشید..ماهی سیاه کوچولو صمد تصمیمش را گرفته بود ،صمد مجوز این انتحار را داده بود ....برای آزادی بود ...برای اینکه بیهوده نگویم از شکنجه و خودسوزی چیزی بگویم تا دیگران هم جرئت کنند، از این بیمار بنویسند ..
با دوست و دوستانی مسابقه می گذاشتیم که تا چه مدت زمانی میتوانیم کارد سرخ شده را روی پوست دست خود نگه داشته باشیم... تا مثلا بتوانیم میزان تحمل خود را در زیر شکنجه احتمالی ساواک بالا ببریم ....و این البته یکی از تمرینات ما بود، چربی گیری ، کتک خوردن و..هم وجود داشت ...عکس زیر را می گذارم تا سندی باشد... البته در عکس خوب دیده نمی شود ، مهم نیست فقط خودم می دانم برایم کافیست ... هنوز اثرش زیر موی دست دیده میشود ...
محققى ان دوران ٥٠ سال گزشته را كه خود جوان بوده اكنون با يك احساس انسانى تشريح ميكند مثل شاعرى كه انعكاس ظلم و بى عدالتى را ، بايد انسانها را از يك ديد تنگ و يك زاوايه انطور كه ما دوست داريم نه انطوري
Mike Naderمحققى ان دوران ٥٠ سال گزشته را كه خود جوان بوده اكنون با يك احساس انسانى تشريح ميكند مثل شاعرى كه انعكاس ظلم و بى عدالتى را ، بايد انسانها را از يك ديد تنگ و يك زاوايه انطور كه ما دوست داريم نه انطوريكه او مى بيند و ميخواهد و نه انطوريكه كه مورد پسند شماست براى دوستى كه سوال ميكند از محقيقى كه چرا او از تيم بيرون نرفتند ؟ شايد اگر ايشان در اين سن و سال و اين درك كه اكنون رسيده است حتما ان تصميم را مى گرفتند ؟ دگر انديشى و انعطاف در هر انسانى از محاسنات ادم سالم است ، بر عكس ادم متعصب و دينى فاقد انعطاف و دگر انديشى است و در اخر محققى از خاطراتش مى نويسد و نه از اعتراض اش و نه هنوز شروع به انتقاد مشى چريكى و اختلاف احمد زاده ها و پويان ها و جزنى ها و اينكه اين جريان در نتيجه به رهبرى گروهى چون فرخ نگهدار ها و هم سو شدن با حزب توده و پيوستن به انها ...
ابوالفضل دوست عزیز سلام، رفتن در جلد شیر و منظر مرگ بودن واقعا پدیده عجیبی بود، همه چیز در منفی گرایی و نهلیسم تام و تمام، همه روشن فکران، همه نویسندگان و شاعران همه چیز را بد می دیدند
Karim Izzatizadeابوالفضل دوست عزیز سلام، رفتن در جلد شیر و منظر مرگ بودن واقعا پدیده عجیبی بود، همه چیز در منفی گرایی و نهلیسم تام و تمام، همه روشن فکران، همه نویسندگان و شاعران همه چیز را بد می دیدند، فقط بدبختی ها را می دیدند و در باره آن داد سخن می دادند، نفرت را می کاشتند و فکر می کردند، محصولی زیبا را درو خواهند نمود. اما محصول علف های هرزه و زمین سوخته نتیجه ان شد. باید لخت و عور همه چیز را گفت، بگذار همه بدانند که در راستای زندگی قهرمانی کافی نیست و تجربه و خرد و دانش بسیار مهم هستند. برای شما حادثه جالبی را بگویم، خلخالی ما را محاکمه می کرد ،یک شبانه روز با یکی از بچه ها صحبت می کردم گه در دادگاه به خلخالی بد و بیراه نگوید و زندگی خود و بقیه را به خطر نیندازد، چون که ان موقع ها همه چیز اتفاقی بود ، حتی حکم های سخت و وحشتناک.باید گذشته را با تمام وجود سرند نمود.زندگی این را می خواهد و راه دیگری وجود ندارد.
Nikrooz Azami ظاهراً مثل اینکه خون چپ های شرکت کننده در «انقلاب» واپسگرانه و «روشنفکران» نظیر سیمین بهبهانی اولین سخنران شب های کذایی شعر در تهران که بعدها در مصاحبه ای با روزنامه آیندگان گفته بود «ا
«چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من»
همین (نه تو می مانی و نه من) چون می تواند برانگیزنده دلهرهء محافطه کارانه باشد باعث شده تا چهار جریانی که در برپایی «انقلاب» واپسگرانه ۲۲ بهمن ۵۷ هر یک به سهم خود نقش داشتند، نقش شان معلوم نگردد. چونکه در بازار آشفته یا شرایط آنارشی ست که می توان خویش را از نگاه تیز روشنگری نجات داد.
این چهار جریان عبارتند از: ۱-رژیم سابق، ۲-اسلامگرایان به رهبری خمینی، ۳-ملی مذهبی ها و جبهه ملی ها ۴-چپ ها و «روشنفکران».
ظاهراً مثل اینکه خون چپ های شرکت کننده در «انقلاب» واپسگرانه و «روشنفکران» نظیر سیمین بهبهانی اولین سخنران شب های کذایی شعر در تهران که بعدها در مصاحبه ای با روزنامه آیندگان گفته بود «اگر با لچک سر کردن من شاه می رود حاضرم لچک سر کنم»، سرخ تر از بقیه جریانات است! یک رویداد یا یک واقعه تاریخی فرهنگی هنگامی درست و بی طرفانه بررسی و قیاس می شود که مبتنی بر نقد علمی باشند. نقد علمی آن نقدی ست که مبتنی بر مفهوم آزادی و فارغ از هر نوع ایسم، تقید و مظاهر فرقه گرایی گروهی، باشد. بعبارت دیگر، ملاک در ارزشگذاری پدیده «انقلاب بهمن ۵۷» و بررسی مواضع گروهای شرکت کنندگان در آن، تبیین مفهوم آزادی و روش علمی نقد است. با چنین ملاک و معیاری که «پرده می افتد و نه تو می مانی و نه من»، عرصه ای برای مبالغه کردن هم باقی نمی ماند. اما فرقه گرایی حاکم بر گروهای شرکت کننده در واقعه ۲۲بهمن خصوصاً چپ ها تلاش می کنند تا پرده طوری بیفتد که خود شان بمانند، و دیگران نه. توجه کنید به بحث های اخیر در رابطه با همین موضوع که همچنان در جریان است.
خانم شهناز غلامی گرامی / از صمیم قلب مرگ خواهر عزیزتان رو تسلیت میگم و برای شما آرزوی ایام بهتری دارم.. یاد و خاطرش عزیز و زنده.
به امید سلامتی هر چه زودتر شما... زنده باشید
پادشاهی طلبان (سلطنت طلبان سابق)؛ همه جا فریاد وجیغ میزنن که چون ملت توسط اعلیحضرت سیر شده بود (بیان پوشیده ای از سیری یک حیوان درنده)؛ که دست نوازشگر صاحبش را گاز میگیرد.
این پرسش پیش میاید که چه شد ملتی با آن سابقه درخشان جایگزین کردن قانون مدنی با شریعت؛پس از ۷۰ سال برعکسش را عمل کرد؟ یعنی دوباره قانون شریعت را بجای قانون مدنی نشاند.فقط بخاطر قدرت خمینی بود یا در طی این هفت دهه مردم ایران از نظر فرهنگی عقب رفته بودن و خود نمیدانستند.
یعنی درزمان پهلوی ها مردم (اکثریت) متحجر شده بودند.که دست پخت آن دوپادشاه بوده.
اینک آیا درصورت فروپاشی رژیم اسلامی ملت ایران به فرهنگی رسیده است که سرنوشت بهتری را برای خود رقم بزند؟ یا این سردرگمی همچنان ادامه خواهدیافت بویژه اینکه اسلام گرایان و شاه طلبان مدام بر شیپور اشتباه بعضی روشنفکران میدمند.
Nikrooz Azami : مهرداد درویش پور، «خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی»
آقای مهرداد درویش پور، «خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی»یک جوال دوز به دیگری می زنید لاقل یک سوزن به چپ دیکتاتوری پرلتاریا خودت بزن. در مورد اینکه آن سیستم
یک جوال دوز به دیگری می زنید لاقل یک سوزن به چپ دیکتاتوری پرلتاریا خودت بزن. در مورد اینکه آن سیستم تک حزبی و تک صدایی بوده محل مناقشه نیست برای مخاطبان خودتان توضیح دهید: اگر چپ سنتی و دارای بینش ایدئولوژیکی سکان قدرت را در دست می گرفت کدام آزادی را به ارمغان می آورده که امروز از این بابت حکومت رضاشاه و محمد رضاشاه را مذمت می کنید؟ وجدان بیدار حکم می کند تا سرخی شرم بر صورت ما چپ های سابق که بن ارزشهای تجدد ایرانی را از طریق بینش دیکتاتوری پرلتاریا زدیم، نشیند. اینطور نیست؟
گروهها و احزاب سیاسی باز مانده از دوران انقلاب، عوامل اصلی تفرقه اند.
گروهها و احزاب سیاسی باز مانده از دوران انقلاب، عوامل اصلی تفرقه اند.بسیاری از این بازماندگان نسل انقلاب و قبل از آن، هنوز هم با وجودیکه ۴۲ سال پیش رژیم شاهنشاهی
بسیاری از این بازماندگان نسل انقلاب و قبل از آن، هنوز هم با وجودیکه ۴۲ سال پیش رژیم شاهنشاهی به تاریخ پیوست و شاه ۴۰ سال پیش درگذشت، نفرتشان بیش از خمینی و خامنهای و آخوند هاست.
امروز اگر فراخوانی برای اتحاد علیه براندازی نظام شاهنشاهی که وجود خارجی ندارد، داده شود، از چپ خط امامی و رادیکال، تا مجاهدین و ملی مذهبیها و غیره متحد خواهند شد!
بحث از این حرفها گذشته که کدام جریان سیاسی و ملی و مذهبی به دنبال خمینی رفتند وچرا بختیار موفق نشد این ماجرا سر دراز دارد ، اکنون بعد از چهل ودوسال وویرانی مملکت ومردم تمامی جریانات مدعی هستند
بحث از این حرفها گذشته که کدام جریان سیاسی و ملی و مذهبی به دنبال خمینی رفتند وچرا بختیار موفق نشد این ماجرا سر دراز دارد ، اکنون بعد از چهل ودوسال وویرانی مملکت ومردم تمامی جریانات مدعی هستند ما نبودیم وتحلیل خودشان را دارند ،به نظر میرسد افشا ونقد گذشته جریانات سیاسی برای درس از گذشته لازم باشد ولی واقعیت گره مشکل کنونی مردم را باز نمی کند ،اپوزیسیون پیر وفرسوده شده ومردم گرفتار نان واب وکار و...هزار مصیبت باید به فکر راهکار برای براندازی این نظام پلید اسلامی بود وفعلا راهکاری پیش رو نیست واستبداد با مشت آهنین بر خورد می کند ،باید تلاش کرد وپیش رفت تا شرایط فراهم شود.حالا ما یک عمره فریاد میزنیم که بابا اینا همه رو گذاشتن سر کار و باهم شریکن. میگفتن ما دچار تئوری توطئه شدیم.
برای بەڕێز و خۆشەویست جەنابی کاک حەسەن حاتەمی
زیادی از مردم کُردستان از احزاب کُرد، عقب نشینی در برابر زیاده خواهی شوونیست هاست، نه اینکه دشمن برادران و خواهران خودمان باشیم. الحمدلله، نسل جوان کُرد هم پتانسیل و توانایی های لازم را دارد و هم با خوانشی مدرن با افکار متحجرانه تمامیت خواهان برخورد خواهد کرد.دەستەکانت خۆش بێت.
بی گمان سرزمین کُردستان جولانگاه هیچ اشغالگر شوونیستی نباید باشد. هارت و پورت شاهی و شیعی پاسخش تنها اسلحه است. انتقاده بنده و بخشی↩
شەکاوە بێ ئاڵای کوردستان
هەر سەرکەوتوو بێت نەتەوەی قارەمانی کورد
در خاور میانه «سوییس» بوجود نخواهد آمد. یا ایرانستان است یا ایران با همین مرزها.
سطح درک برخی از عاشقان ایرانی ترامپ از یک گلوبالیست با درک پدران و مادران آنها از یک کمونیست به عنوان گوینده جمله «خدا نیست» شباهت غریبی دارد. برخی از هموطنان در فضای مجازی به گونه ای
سطح درک برخی از عاشقان ایرانی ترامپ از یک گلوبالیست با درک پدران و مادران آنها از یک کمونیست به عنوان گوینده جمله «خدا نیست» شباهت غریبی دارد. برخی از هموطنان در فضای مجازی به گونه ای «بایدن گلوبالیست» را لعن میکنند که گویی تمام اعضای خانواده شان را در جبهه های نبرد حق علیه گلوبالیسم از دست داده اند. این فحاشی آنها به گلوبالیسم همیشه مرا به یاد حکایت آن درویش در مثنوی می اندازد که بلندتر از دیگر درویشان «خر برفت و خر برفت» را فریاد میکشید بی انکه بداند چه شعار احمقانه ای را درحال سردادن است. آنتی گلوبالیسم بنن (و به دنبال او ترامپ) دو ویژگی مهم دارد: نخست عقب کشیدن آمریکا از هرگونه تعهد بین المللی و جهانی (اعم از اقتصادی، زیست محیطی، نظامی و امنیتی) و اولویت دادن به منافع مردمان آمریکا و به ویژه مردم عادی و کارگران. دفاع از این ایده برای افرادی که در آمریکا زندگی میکنند و به مشاغلی خرد و سطح پایین اشتغال دارند میتواند قابل فهم باشد. البته آنها احتمالا نمیدانند که آمریکا را گلوبالیسم پس از جنگ جهانی به قدرتمندترین کشور جهان بدل کرده است و اگر گلوبالیسم نباشد در بلندمدت آمریکایی هم نخواهد بود بلکه نهایتا شاهد دولت-ملتی محصور در جزیره با تنوع فرهنگی وسیع و فاقد هویت ملی مستحکم خواهیم بود. نکته ای که باید توجه داشت این است که گلوبالیسم تقدیر آمریکاست و نه یک انتخاب. بهرحال اگر کسی در هرجای دنیا فکر میکند ترامپ برای حقوق بشر یا براندازی و یا هر چیزی که ممکن است ذره ای به سود او تمام شود تلاشی خواهد کرد باید گفت درخطایی بزرگ است و تنها با احساسات به مسائل پیچیده مینگرد.ویژگی دوم آنتی گلوبالیسم توجه به اجتماعات سنتی و ارگانیک است که بر سنتهای ریشه دار و سلسله مراتبی و نفی فردیت و حقوق طبیعی مدرن استوارند. سنتهایی که پیشرفت را فضیلت نمیدانند و به درک دوری از تاریخ قائل اند. از دید این نگرش طالبان نماینده سنت «ریشه دار» قبیله ای در افغانستان است: باید تقویت اش کنیم، با آن گفتگو کنیم، به رسمیت اش بشناسیم و به دولت آنها فشار بیاوریم که 5500 تروریست آدمکش را آزاد کند و بگذاریم تا خود اهالی افغانستان به نظم سنتی خود بازگردند. در چنین نظمی سنگسار و گردن زدن بخشی از سنتهای یک جامعه سلسله مراتبی است که با ارزشهای فردگرای مدرن نمیتوان آنها را مورد قضاوت قرار داد و اگر هم بتوان، خوب و بد آن به آمریکا مربوط نیست. اما اگر از فروش سلاح و یا میانجیگری سودی به جیب آمریکاییها برود بد نیست ایالات متحده وارد عمل شود و زود هم صحنه را خالی کند. عاشقان ایرانی ترامپ باید با کنار گذاشتن احساسات و هیجانات مقطعی کمی مطالعه و تامل کنند و قیاس بگیرند که مداخله ایالات متحده ترامپ در دیگر کشورهای منطقه ازجمله ایران از چه نوعی خواهد بود و چرا دل بستن بر عهد چنین سیاستمداری بسان تکیه بر بادصبا خواهد بود. ترامپ ممکن است رفتنی باشد یا بماند. اما وجود و وفور چنین ذهنیتهایی در کشورمان، به ویژه درمیان گروهی از تحصیل کرده گان، باید ما را به تاملی جدی وادارد. آینده کشور به هرجا برود با این گونه قضاوتهای سیاسی فرجامی نیکو نخواهد داشت
دوست عزیز ایراد شما عجیب است.. خواستید ایراد بگیرید اما تایید کردید کیانوش با موتور رکس انگشت نما شده به قول شما و می بینید که «ضد تعقیب» او فایده داشت چون زنده ماند! چرا نوشتید فایده نداشت
دلیل فایده داشتنش هم این که کیانوش سالهاست سر و مر و گنده در دانمارک زندگی میکند.امتحان کردم از لینک قبلی کپیه بگیرید به اصل مطلب در کیهان لندن میرسید.
رجوع به اصل مقاله در کیهان لندن از لینک زیر: در ادامه: نمیدانم از این طریق لینک منتقل میشود یا خیر.
https://kayhan.london/fa/1399/11/10/%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c%d9%88%d8%b4-%d9%87%d9%85%d8%a7%db%8c%d9%88%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%d9%86%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%d8%b4احمد جان سلام
احمد جان سلامعزیز دل برادر، موسوی در توانش خدمتش را کرد ولی اگر الآن به موضع تو بیاید من یکی میگم دیر آمدی ولی خوش آمدی جناب موسوی بفرمائید آخره صف. نه اینکه رهبر احمد جان بشه.
عزیز دل برادر، موسوی در توانش خدمتش را کرد ولی اگر الآن به موضع تو بیاید من یکی میگم دیر آمدی ولی خوش آمدی جناب موسوی بفرمائید آخره صف. نه اینکه رهبر احمد جان بشه.
موفق باشی و سلامت
ص کوچه باغلی
تعجب می کنم از این تحلیل جناب امیر طاهری که گلوبالیسم را مانند کووید-۱۹ می داند که هنوز درمانی ندارد و اگر واکسنی هم داشته باشد، کارآیی آن هنوز روشن نیست.ویا از اینکه
تعجب می کنم از این تحلیل جناب امیر طاهری که گلوبالیسم را مانند کووید-۱۹ می داند که هنوز درمانی ندارد و اگر واکسنی هم داشته باشد، کارآیی آن هنوز روشن نیست.ویا از اینکه"روند جهانیسازی به بیرون آوردن نزدیک به یک میلیارد انسان از فقر مطلق، بهویژه در چین، شبهقاره هند، آفریقا و آمریکای جنوبی کمک کرد اما در همان حال، در بسیار کشورهای دیگر، بهویژه اروپایی باختری و آمریکای شمالی فقر نسبی را افزایش داد." در حلالی که گلوبالیسم سطح دستمزد در جهان را کمی عادلانه کرد . شما از اینکه یک میلیارد جمعیت جهان از فقر مطلق رهایی یافتند خوشحال نیستید و اینکه چند ده میلیون نفر در اروپا و امریکا کمی از دستمزد شان کاسته شده است خیلی ناراحت شده اید . سرو ته مقاله تان این است ویروس کرونا توانست جهانی شدن ، جهانی سازی و یا گلوبالیسم را شکست داد ؛ هنوز کشتی ها ، هواپیما ها و....همچنان در بین پنج قاره جهان در حرکت و آمد و شد هستند . آری ؛ ناسیونالیسم امثال ترامپ راه به جایی نخواهد برد. به قول خودتان :" غولی که از بطری گلوبالیسم بیرون آمده است، به آسانی به بطری باز نخواهد گشت."
مجمع جهانی اقتصاد برای اولین بار در ژانویه سال ۱۹۷۱ و در شهر داووس توسط کلاوس شواب به عنوان جایی برای جمع شدن رهبران اقتصادی و سرمایهداران اروپایی راه اندازی شد. شواب که در آن زمان در
مجمع جهانی اقتصاد برای اولین بار در ژانویه سال ۱۹۷۱ و در شهر داووس توسط کلاوس شواب به عنوان جایی برای جمع شدن رهبران اقتصادی و سرمایهداران اروپایی راه اندازی شد. شواب که در آن زمان در دانشگاه ژنو تدریس میکرد، داووس را برای جمع شدن اقتصاددانان، سیاستمداران، صاحبان سرمایه، نظریهپردازان و هنرمندان انتخاب کرد. ایدهٔ اصلی اجلاس این بود که این افراد در یک جا جمع شوند تا دربارهٔ مسائل روزِ اروپا تبادل نظر کنند.وی سپس «مجمع مدیریت اروپا» که یک سازمان غیرانتفاعی بود را در ژنو راه اندازی کرد و با کمک این مجمع سران تجاری و صنعتی اروپا را هر ساله در ماه ژانویه به داووس فرا میخواند. سپس برگزاری جلسات منطقهای در کشورهای مختلف جهان بعد از برگزاری اجلاس سالانه داووس به برنامهٔ کاریِ این مجمع افزوده شد.
رویدادهای سال ۱۹۷۳ میلادی — از جمله جنگ یوم کیپور و از هم پاشیدن سیستم برتن وودز — موجب شد که اجلاس داووس به جای تمرکز بر مسائل مدیریتی، نگاه خود را به مشکلات سیاسی و اقتصادی روز معطوف کند و یک سال بعد، برای نخستین بار رهبران سیاسی جهان هم به داووس دعوت شدند.
از سال ۱۹۷۹ مجمع مدیریت جهانی انتشار گزارش رقابت اقتصادی جهانی را نیز بر عهده گرفت. اما در سال ۱۹۸۷ «مجمع مدیریت اروپا» به «مجمع اقتصاد جهانی» تغییر نام داد و با توسعۀ حوزۀ کاریِ خود تلاش کرد اختلافات و مشکلات جهانی را با ایجاد یک پلتفُرم بینالمللی حل کند
چند شگردتون جالب بود ولی در مجموع، نمیشود نمره قبولی داد.
چند شگردتون جالب بود ولی در مجموع، نمیشود نمره قبولی داد.1- در آن سالها موتور "رکس" خیلی کم بود و استفاده از آن، فرد را انگشت نما میکرد. شاید خودتان هم جز آن رکس، رکس دیگری ندیده باشید. اما
1- در آن سالها موتور "رکس" خیلی کم بود و استفاده از آن، فرد را انگشت نما میکرد. شاید خودتان هم جز آن رکس، رکس دیگری ندیده باشید. اما اگر از پژو که خیلی زیاد بود و صدا هم نداشت، استفاده میکردید، خوب بود.
2- رکس، صدای شناخته شده و بلندی داشت و حتی میشد صدایش را هم تعقیب کرد. یعنی اگر فرد تعقیب کننده، شما را در آن کوچه گم میکرد، از طریق تعقیب صدا، خیلی راحت تشخیص میداد که به کدام سمت رفتید و چقدر هم با او فاصله دارید. پس، "ضد تعقیب"تان هم فایدهای نداشت.
و .............................
حالا فهمیدم ، حس قوی و زود هنگام تو برای شناسایی عوامل پروپاگاندای رژیم در خارج کشور ، عاملان آگاه یا ناآگاه اخبار جعلی (فیک نیوز ها) ریشه در کجا دارد .
در عین حال تاکید دارم که باید از حقوق بشر بهائیان، مسیحیان و مسلمانان و یا هر آیین دیگری دفاع کرد. اگر دستگیر و زندانی شدن باید از حقوق شان دفاع کرد و این به معنای دفاع از دین آنها نباید باشد.
من هم با این نظر موافقم. پس از پایان دادن به جدال مصنوعی که بین ترک و فارس و کرد و غیره براه افتاده بود حال موضوع انحرافی دیگری به میان کشیده شده. این درست که آزادی بیان .. ادامه
این درست که آزادی بیان را باید ارج نهاد اما هر نکته جایی دارد. سایتهایی هست که در آنها جدل مذهبی جریان دارد. به اسم آزادی بیان نمیتوان هر بحثی را مطرح کرد. پس فردا فلانکس هم بیاید از این گشاده دستی استفاده کند و خواهان همسریابی شود یا ویدیوی سکس با عیالش را در اینجا بگذارد! خب آزادی بیان است دیگر! از اینجا مشخص میشود که حتا برای آزادی بیان نیز محدودیت در نظر میگیرند. کسانی حق دارند جمعی را تشکیل بدهند که در آن آزادی بیان را در محدوده مشخصی بحث کنند. در ایران گلوبال مسائل سیاسی و اجتماعی بحث میشود. جدل عقیدتی ممکن است کار را به جایی برساند که بلایی که سر شارلی عبدو آمد به سر استودیوی کیانوش هم بیاید. آنچه در دنیا کم نیست خر است.محرومیت تحصیلی بهائیان بخشی از تلاشهای دولت ایران برای سرکوب این جامعه است. اندکی پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ تعداد بسیاری از دانش آموزان بهائی در تمامی مقاطع تحصیلی از ابتدائی تا دانشگاه از تحصیل م
محرومیت تحصیلی بهائیان بخشی از تلاشهای دولت ایران برای سرکوب این جامعه است. اندکی پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ تعداد بسیاری از دانش آموزان بهائی در تمامی مقاطع تحصیلی از ابتدائی تا دانشگاه از تحصیل محروم شدند. در سالهای بعد در واکنش به فشارهای بینالمللی، دانش آموزان مقطع ابتدایی و متوسطه اجازه ثبت نام دوباره یافتند اما محرومیت جوانان بهائی از ورود به دانشگاههای خصوصی و عمومی کشور همچنان ادامه دارد و بهائیان نمیتوانند در دانشگاهها ثبت نام کنند و در صورت ثبت نام باید اخراج شوند.مصوبهای که دانش آموزان بهائی را از ورود به دانشگاههای دولتی منع میکند در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۱) صادر شد. در آن سال دانشگاهها سیستم جدیدی برای پذیرش دانشجو اتخاذ کردند که بنا بر آن تنها دانش آموزانی که به یکی از ادیان رسمی قانون اساسی ایران معتقد بودند اجازه ورود به دانشگاه داشتند. این محدودیت تا به امروز ادامه دارد.
در ششم اسفند ۱۳۶۹ (۲۵ فوریه ۱۹۹۱) مصوبهای توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر شد که ذکر میکند که باید از ثبت نام بهائیان در دانشگاهها جلوگیری به عمل آید و چنانچه هویت بهائی فردی هنگام تحصیل مشخص شود باید از تحصیل محروم شود. در طی سالها، برای منع ورود متقاضیان بهائی به دانشگاه ترفندهای گوناگونی در مراحل مختلف فرایند پذیرش از جمله آزمون ورودی، انتخاب رشته، ثبت نام و … بکار برده شدهاست. برخی از این دانش آموزان با وجود شرکت در کنکور ورودی دانشگاه در مراحل بعدی با عبارت «نقص پرونده» مواجه میشوند.[۱۱] در میان معدود دانش آموزان بهائی که قادر به ثبت نام و شروع تحصیل در دانشگاه شدهاند، اکثریت آنها قبل از فارغالتحصیلی اخراج شدند.[۶۸] نمونههای اخراج دانشجویان بهائی یا ممانعت از ورود آنها به دانشگاه یا عدم صدور مدرک آنها در رسانهها ثبت شدهاست.
در پاسخ به این محرومیت، جامعهٔ بهائی یک سیستم دانشگاهی از راه دور و غیررسمی تأسیس کردهاست.[۶۸] هماکنون دانشگاه علمی آزاد در بسیاری از رشتهها جوانان بهائی را آموزش میدهد.[
تنها از تاریخ ۱۳۵۷ خورشیدی (۱۹۷۸ م) تا مرداد ۱۳۸۴ (۲۰۰۵)، بیش از ۲۲۰ (دویست و بیست) بهائی توسط نظام جمهوری اسلامی ایران کشته شدهاند.
سال ۱۳۵۷: ۱۰ تن؛
سال ۱۳۵۸: ۸ تن؛
از بهمن ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰: ۳۵ تن؛
از خرداد ۱۳۶۰ تا مهر ۱۳۶۰: ۳۹ تن؛
از مهر ۱۳۶۰ تا مرداد ۱۳۶۷: ۱۲۰ تن؛
از مرداد ۱۳۶۷ تا مرداد ۱۳۶۸: ۳ تن؛
از مرداد ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴: ۵ تن…[۴۰]
زندانی کردن بهائیان
دستگیری و زندانی کردن افراد بهائی به دلیل اعتقاداتشان از جمله آزار و اذیتهای وارد بر جامعهٔ بهائی ایران است.[۳][۴] بنا به آمار دفتر جامعه جهانی بهائی در سازمان ملل متحد تنها در فاصله سالهای (۱۳۸۳) ۲۰۰۵ تا (۱۳۹۶) ژانویهٔ ۲۰۱۸، ۱۰۰۶ بهائی در ایران دستگیرشدهاند.[۲۲] بنا به آخرین آمار این دفتر در فروردین ۱۳۹۷ (مارس ۲۰۱۸) ۹۷ بهائی در ایران در زندان به سر میبردند.[۴۱] موارد زیر نمونههایی از این دستگیریها هستند:
در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ پدر و دختر بهایی به نامهای نعمتالله و نازنین بنگاله ساکن شیراز هر کدام به ۵ سال زندان محکوم شدند.[۴۲]
در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۸۷ (۱۵ ژانویه ۲۰۰۹) سرهنگ سلیمان ملکزاده فرمانده نیروی انتظامی ویژه جزیره کیش اعلام کرد که نیروی انتظامی ایران، «هشت بهائی را در جزیره کیش بازداشت کردهاست». به گفته وی «تمامی این افراد از خانوادههای بهائی بودند و در بازرسی به عمل آمده از محل اقامت آنها در یکی از هتلهای جزیره کیش، تعدادی کتب تازه به چاپ رسیده دربارهٔ بهائیت، کشف و ضبط گردید».[۴۳]
در بامداد ۲۵ دی ۱۳۸۷ (۱۴ ژانویه ۲۰۰۹) مأموران امنیتی جمهوری اسلامی با حمله به منازل ۱۰ خانواده بهایی در تهران، ضمن تفتیش منازل و ضبط کتب مذهبی، عکسهای خانوادگی و رایانههای شخصی، چندین تن را بازداشت و به زندان اوین منتقل کردند. از افراد تحت بازداشت میتوان به ژینوس سبحانی، شاهرخ طائف، عزیزالله سمندری، پیام اغصانی، دیدار رئوفی و نیما حقار نام برد.[۴۴]
در تاریخ ۲۹ ژانویه ۲۰۰۸ میلادی (۹ بهمن ۱۳۸۶) علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه جمهوری اسلامی در مصاحبه با خبرنگاران اعلام کرد که ۵۴ بهائی ایرانی به جرم «تبلیغ علیه نظام» در شهر شیراز به «یک تا چهار سال زندان» محکوم شدهاند.[۴۵]
در تاریخ ۱۴ مه ۲۰۰۸، شش تن از یاران ایران، گروهی که فعالیتهای جامعهٔ بهائی را در غیاب محفل روحانی ملی در ایران هدایت میکند به نامهای فریبا کمالآبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی و وحید تیزفهم در حمله مأمورین امنیتی به منازلشان دستگیر و به زندان اوین منتقل شدهاند.[۴۶][۴۷] این اتفاق در ادامه دستگیری مهوش ثابت یکی دیگر از یاران ایران (گروه جایگزین محفل ملی ایران پس از تعطیلی نظام اداری بهائی به دستور حکومت جمهوری اسلامی ایران)، در اسفند ماه ۱۳۸۶ صورت گرفت. کمیسیون بینالمللی آزادی ادیان در ایالت متحده آمریکا این عمل نظام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرد.[۴۸][۴۹] آمریکا، کانادا و اتحادیه اروپا این اقدام نظام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرده و خواستار توقف آزار و اذیت بهائیان در ایران شدند.
در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۰۹ میلادی (۲۳ بهمن ۱۳۸۷) دادسرای امنیت تهران از صدور قرار مجرمیت برای ۷ تن از شهروندان بهایی به اتهام: «جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی»، خبر داد.[۵۰][۵۱]
بر اساس گزارشهای منتشر شده طی روزهای ۲۳ و ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ در شهرهای گرگان و شاهینشهر ۱۱ شهروند بهایی دستگیرشدهاند. اتهام آنها «عضویت در تشکیلات بهایی» و نیز «تبلیغ علیه نظام» است. برای این شهروندان احکامی بین ۱۵ تا ۲۳ ماه زندان صادر شدهاست. بازداشت شدگان در گرگان عبارتند از: مژده ظهوری، فرحناز تبیانیان، مریم دهقانی، هوشمند دهقانی که توسط مأموران امنیتی در منازلشان بازداشت شدند و شیدا قدوسی، میترا نوری، پریسا شهیدی، پونه ثنایی و نازی تحقیقی هم پس از احضار به اداره اطلاعات این شهر جهت اجرای حکمشان به زندان منتقل شدند. دو شهروند بهایی که در شاهین شهر اصفهان بازداشت شدهاند عبارتند از فریده عبدی و نوشین سالکیان که تا کنون اتهامشان اعلام نشدهاست.
اواخر مهرماه ۱۳۹۷ بدنبال بازداشت گسترده بهائیان در شهرهای مختلف ایران، سازمان دیدبان حقوق بشر طی گزارشی در مورد آزار و اذیت و بازداشت بهائیان در ایران نوشت که روند دستگیری پیروان آئین بهائیت در جمهوری اسلامی ایران رو به افزایش است و طی دو ماه بیش از ۲۰ نفر از شهروندان بهایی در شهرهای اصفهان، شیراز و کرج دستگیر شدهاند.
از ابتدای انقلاب ۵۷ ایران تا به حال، بیش از دویست نفر از بهائیان ایران به خاطر اعتقادشان به دین بهائی، توسط نظام جمهوری اسلامی کشته شدهاند. برخی از افرادی که در اوایل دههٔ ۱۹۸۰
از ابتدای انقلاب ۵۷ ایران تا به حال، بیش از دویست نفر از بهائیان ایران به خاطر اعتقادشان به دین بهائی، توسط نظام جمهوری اسلامی کشته شدهاند. برخی از افرادی که در اوایل دههٔ ۱۹۸۰ کشته شدند عضو شوراهای انتخابی بهائی (محفل روحانی) بودند که وظیفهٔ رسیدگی به امور بهائیان در سطح محلی و ملی را بر عهده داشتند. اما به غیر از این افراد سایر بهائیان نیز مورد قتل و اعدام قرار گرفتهاند که مرکز اسناد حقوق بشر ایران این رقم را بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ میلادی معادل ۱۸۳ نفر میداند.[۱۲] این افراد صرفاً به خاطر اعتقادات مذهبی خود تیرباران شده، اعدام یا به قتل رسیدهاند.[۲۶] بعضی منابع وابسته به جمهوری اسلامی ادعا میکنند که این افراد از صاحب منصبان حکومت قبل بودهاند و اعدامشان ربط مستقیم به اعتقادات دینی نداشتهاست.[۲۷] پوچ بودن این اتهامات و ادعاها علیه بهائیان از آن جا روشن میشود که مقامات ایرانی همواره به بهائیانی که مورد آزار و سرکوب قرار میگیرند چنین وعده دادهاند که اگر اعتقادشان به آئین بهائی را انکار کنند و اسلام بیاورند آزار و اذیتها علیه آن متوقف میشود. این درخواست برای رد اعتقادات بهائیان شاهدی است بر این که اعتقادات دینی بهائیان دلیل اصلی آزار و سرکوب آنها بودهاست.[۴]نمونههایی از موارد قتل و اعدام بهائیان:
هشت عضو محفل ملی بهائیان ایران در ۲۷ دسامبر ۱۹۸۱ اعدام شدند. سال قبل از آن اعضای محفل سابق ملی بهائیان ایران همگی ربوده و در وضعیت نامعلومی کشته شده بودند.[۱۲][۲۰]
۷ بهائی در تهران در فاصلهٔ ماه مه تا نوامبر ۱۹۸۰ اعدام شدند.[۱۲]
۱۸ بهائی دیگر در تهران بین اکتبر ۱۹۸۱ تا اوت ۱۹۸۵ اعدام شدند یا در زندان جان دادند.[۱۲]
۹ نفر عضو محفل روحانی محلی تبریز در ۲۹ ژوئیهٔ ۱۹۸۱ در حیاط زندان تبریز اعدام شدند.[۱۲]
در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۱، ۷ نفر عضو محفل روحانی محلی همدان تیرباران شدند.[۱۲]
در ژوئن ۱۹۸۳، ۹ زن بهائی در شیراز به اتهام تدریس در کلاسهای کودکان بهائی اعدام شدند. جوانترین آنها دختری ۱۷ ساله به نام مونا محمودنژاد بود.[۱۲][۲۰]
۴ عضو محفل روحانی محلی قزوین در ۹ ژوئیه ۱۹۸۲ اعدام شدند.[۱۲]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان تهران؛[۲۸]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان تبریز؛[۲۹]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان همدان؛[۳۰]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان قزوین؛[۳۱]
بازداشت و اعدام اعضای محفل روحانی بهائیان یزد؛[۳۲]
سلیمان برجیس طبیبی که در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۲۸ به دست تروریستهای فدائیان اسلام و به دلیل تبلیغ برای بهائیت، در خانهای در شهر کاشان با هشتاد و یک ضربه کارد، تکهتکه شد.[۳۳][۳۴][۳۵]
فرهنگ امیری، ۶۳ ساله، یکی از قربانیان نفرتپراکنی بر ضد بهائیان بود که در سال ۱۳۹۵ در یزد، به دست دو تن، کشته شد.[۳۶][۳۷] قاتلان اعتراف کردند که به دلیل سخنان روحانیانی که بهائیان را ضداسلام معرفی میکردند به انجام قتل، ترغیب شده بودند. قاتلان، بعدها آزاد شدند.[۳۸]
بهائیستیزی ستیز با دین بهائیت و بهائیان به شکلهای گوناگون و با اِعمال تبعیض، سیاهنمایی، کینهتوزی، پیشداوری، نفرتپراکنی از راه رسانه، حبس، تبعید، آزار و شکنجهٔ جسمی و روانی و نیز کشتار است.
دوران جمهوری اسلامیدر دورهٔ جمهوری اسلامی (از انقلاب ۱۳۵۷ تاکنون) بهائی ستیزی مجدداً به شکلی شدید و مستمر ادامه یافتهاست. همدستی حکومت و علمای شیعه در بهائی ستیزی در دوران قاجاریه و پهلوی، در دوران جمهوری اسلامی به یکی شدن بهائی ستیزان حکومتی و علما تبدیل شد و شکل جدیدِ سیاستِ رسمی جمهوری اسلامی ایران را به خود گرفت.[۳][۴][۷] بر خلاف دوران قبل که بهائیان قربانیان اقدامات پراکنده حکومتی بودند، پس از انقلاب اسلامی طرح مشخص و برنامهریزیشدهای برای نابودی جامعهٔ بهائی شکل گرفت.[۳]
پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) در ایران، بهائی ستیزی که با حمایت روحانیون شیعه همراه بود، شکل جدید و افراطیای به خود گرفت. به صورتی که بهاییت تنها مذهبی در ایران است که روحانیّت شیعه برای مبارزه با آنان نهاد ویژهای تأسیس کردهاست.[۶] گفتنی است که بهائیان متهم به حمایت از نظام شاهنشاهی شدند و مورد برخورد نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند که از آنجمله میتوان به اعدام بهائیان، تخریب اماکن مقدس و گورستانهای بهائی، توهین به مقدسات بهائی و جلوگیری از ادامه تحصیل و اشتغال آنان در مراکز دولتی و ادارات نام برد.[۸][۹]
دشمنی با بهائیان چندان ریشهدار و مستمر بود که حتی در روزهای انقلاب، در کنار اشغال و تخریب نهادهای مالی و امنیتی حکومت، کشتن و تخریب و آتش زدن خانههای بهائیان فراموش نشد و از جمله در قریه سعدی شیراز، بهائیان «قتلعام» شدند.[۶]
روحالله خمینی قبل از اینکه به قدرت برسد دشمنی خود با بهائیان را اعلام کرده بود و واضح ساخته بود که اقلیت سیصد هزار نفرهٔ بهائیان ایران که بزرگترین اقلیت دینی کشور بود از حقوق پایهٔ انسانی که سایر اقلیتهای دینی برخوردار بودند محروم خواهند شد.[۴] پس از انقلاب قانون اساسی جدید کشور به عمد بهائیان را به رسمیت نشناخت و برای آنها هیچ حقی قائل نشد. دادگاههای جمهوری اسلامی ایران به نوبهٔ خود از بهائیان در برابر قتل و ضرب و تعرضات دیگر حمایت نمیکنند و آنان را مشمول حق دریافت خسارت ندانسته به این ترتیب هر آزار و تجاوزی به بهائیان مجاز انگاشته میشود و مصونیت قضایی دارد.[۴][۱۰] دبیرکل سازمان ملل متحد، بان کی مون، در گزارش سال ۲۰۱۶ خود در ارتباط با وضعیت حقوق بشر در ایران، بهائیان را ستمدیدهترین اقلیت دینی ایران نامید.[۱۱]
بنا به گزارشهای نمایندگان سازمان ملل متحد در زمینهٔ حقوق بشر در ایران موارد زیر از جمله موارد سرکوب و آزار و اذیت بهائیان ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ بودهاست:[۳]
ممنوع اعلام کردن تمامی موسسات (شوراهای انتخابی) و فعالیتهای جامعهٔ بهائی[۳]
دستگیری و اعدام اعضای شوراهای انتخابی بهائی در سطح محلی و ملی (محفلهای ملی و محلی)[۳][۱۲]
مصادره اماکن و داراییهای متعلق به جامعهٔ بهائی[۳][۴]
مصادره و تخریب امکان دینی و قبرستانهای بهائی[۳]
زندان و شکنجه بهائیان[۳][۴]
اخراج بهائیان/ممانعت از اشتغال آنها در مشاغل دولتی[۳]
ایجاد شرایط فشار بر صاحبان مشاغل برای اخراج کارکنان بهائی خود[۳]
عدم پرداخت حقوق بازنشستگی و صدور دستور مبنی بر اینکه بهائیان حقوقهای دریافتی پیشین خود را بازگردانند[۳]
تعطیل کردن مغازهها و کسب و کارهای بهائیان[۳][۱۱]
محرومیت از تحصیل در مدارس و دانشگاهها[۳][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]
ممانعت از ثبت ازدواج بهائیان[۳]
عدم صدور جواز کفن[۳]
مصادره املاک، داراییهای شخصی بهائیان[۳][۲۰][۲۱]
تخریب منازل[۳]
آدمربایی و قتل[۳]
مصونیت قضایی برای متجاوزان به حقوق افراد بهائی[۳]
نفرتپراکنی و انتشار تبلیغات ضد-بهائی در رسانهها و تحریک عموم علیه بهائیان[۱۱][۲۲]
سوزاندن بهائیان.[۲۳]
سلام خواستم بگم واقعا بعضي نوشتها را نبايد چاپ كرد. در حاليكه هيچ مطلبي بر عليه مذهب شيعه در سايت چاپ نميشود از يك ادم ضدبهايي از مازيار شكوري مطلبي چاپ شده بر عليه بهائيت.
نجمه میرآخورلو، شصت و یک ساله برای کمونیست بودن به پنج سال زندان محکوم شد
https://www.hra-news.org/2021/hranews/a-28526
کامنت آقای Lachin، را خواندم و متوجه شدم که آقای سازاخ در خانه بستری هستند. آرزوی بهبودی و شفای عاجل برای ایشان دارم. هو الشافی
ســـالام دوســـلار...
خبر ناحوشایند دوست عزیز مان یعنی (( سازاخ )) گرامی را که در خانه بستری است امروز شنیدم. تندرستی و سلامتی این دوست عزیز را همیشه آرزومندیم.
آقای شکوری گیل چالان
در یک زمان خاص بوجود آمده و شباهت با وجود تفاوت های اساسی نیز بین این دو فرقە وجود دارد. مثلا در فرقه احمدیه که قبلا اهل سنت و حنفی مذهب بوده اند، مُلا احمد قدیانی در نقش امام زمان ظاهر می شود و چند خلیفه نیز دارد و جناب خلیفه آخری آنها اینک در انگلیس حضور دارد و از لحاظ مالی و رسانه ای بسیار ثروتمند حتی در افریقا حضور دارند.!!! اما حسینعلی نوری کمی زیرکانه تر از قدیانی عمل کرده است و با حفظ همان قالب شیعی، نوعی پیامبری برای همه اهل جهان اعلام می کند! و اماکن مقدس بهایت در اسرائیل است. اگر نگاهی به کتاب ها و منابع آنها بیندازید، غیر از شیوه بیان خاص و نوعی نثر زیبا، (ای دوست در روضه قلب جز گل عشق مکار و مصاهبت با ابرار را غنیمت شمار) بیشتر کپی کتابها و عقاید و منابع شیعه است. حتی در امور شرعی خود از کتاب بحارلانوار و خرافات ملا باقر مجلسی هم عقایدی را کپی کرده اند. که اگر منابع آنها مانند کتاب (مفاوضات) که شامل سوالاتی در مورد دین و فلسفه و علم... است، دقیقا متوجه همسنخی آنها با شیعه خواهید شد.!آفرین بر شما. به باور بنده، آیین بهائیت در واقع فرقه ای است از دین شیعه بنابر مقتضیات دوران قاجار. همانند اهل غلو و علی اللهی ها. یا اینکه بهتر بگویم با فرقه احمدیه در پاکستان ↩
برای مثال، در دین بهائیت پیشانی شخص دزد را داغ می کنند و برخلاف فقه اسلامی، دستان او را قطع نمی کنند!! یا نوع نگاه آنها به زنان و غیره در پست های اداری و معنوی...!
همچنین پیشنهاد می کنم، که کتاب(عنقای بقا در قاف وفا )نوشته آقای امیر فرهنگ ایمانی، در مور سفر آقای بهاء الله به عراق و كوه های سرگلو در نزدیکی سلیمانیه و کُردستان را بخوانید!
در طول سه سال تبلیغ در غار و کوه های کُردستان عراق، تنها یک مرید مخلص پیدا می کند، به نام درویش مصطفی مجیک، که ایشان هم بعدا پشیمان شدند.!!!
دوست گرامی، اژدر بهنام، سخنانی مانند این که در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا به شکست کشانده شد یا دزدیده شد یا نتیجه برعکس شد همگی .....
..... نادرست هستند چون در سال ۱۳۵۷ انقلابی در ایران رخ نداد که به بیراهه برود یا شکست بخورد!دوست گرامی، اژدر بهنام، درباره انقلاب بزرگ فرانسه به درستی می توان گفت که در فرانسه انقلاب رخ داد و رژیم جمهوری بر سر کار آمد و سرانجام این انقلاب به بیراهه رفت و جمهوری جایش را دوباره به رژیم پادشاهی ناپلئون بناپارت داد.
درباره انقلاب روسستان نیز به درستی می توان گفت که در روسستان انقلاب رخ داد و یک رژیم کمونیستی بر سر کار آمد اما سرانجام این انقلاب به بیراهه رفت و از دل واژه هائی مانند سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری که سرمایه داری دولتی است پدیدار شد!
درباره کمون پاریس نیز می توان گفت که انقلابی رخ داد اما با تازش نیروهای فرامرزی به ویژه آلمان و همکاری دشمنان کمون پاریس در درون فرانسه با آنها کمون پاریس شکست خورد!
درباره انقلاب مشروطه ایران نیز می توان گفت که انقلابی در ایران رخ داد اما سرانجام انقلاب مشروطه با کارشکنی های نیروهای کهنه پرست به ویژه آخوندیسم شکست خورد و سرانجام ایرانیان از زندان آریامهری سردرآوردند!
اما آیا درباره رویدادهای سال ۱۳۵۷ ایران و از میان رفتن رژیم پهلوی پس از این رویدادها نیز می توان گفت که مانند فرانسه و روسستان انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا شکست خورد؟ روشن است که نه!
این چنین نبود که پس از سرنگونی رژیم شاه در سال ۱۳۵۷ یک دولت دموکراتیک برخاسته از میان مردم بر سر کار بیاید و سپس این دموکرات ها کنار بروند و رژیم آخوندی بر سر کار آید! همه دیدند که پس از سرنگونی رژیم شاه خمینی همه کاره ایران شد و هر چه دلش خواست کرد و کشور ایران هزار و چهارصد سال به گذشته بازگشت! در ایران و در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی رخ نداد که مانند فرانسه و روسستان این انقلاب به بیراهه برود و یا مانند کمون پاریس و مشروطه شکست بخورد و آن چه همگان در ایران و در سال ۱۳۵۷ دیدند انتحار اسلامی بود نه انقلاب!
به شعارهائی که مردم نا آگاه و گمراه ایران در سال ۱۳۵۷ در خیابان ها سرمی دادند نگاه کنید: "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله!" و یا: "این است شعار ملی، خدا، قرآن، خمینی!" پس از آن که رژیم پهلوی با چنین شعارهائی سرنگون شد آیا یک رژیم کمونیستی بر سر کار آمد که ما بگوئیم سپس این رژیم از میان رفت و انقلاب به بیراهه رفت و رژیم آخوندی بر سر کار آمد؟ روشن است که با شعارهای مردم گمراهی که می خواستند خمینی فرمانروای ایران شود یک رژیم کمونیستی و دموکرات نمی توانست بر سر کار آید و سپس سرنگون شود که بتوان گفت در ایران انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا شکست خورد یا نتیجه برعکس شد!
دوست گرامی، اژدر بهنام، از میان رفتن یک رژیم و بر سر کار آمدن یک رژیم دیگر برابر با انقلاب نیست! روشن است که مردم گمراه و نا آگاه آلمان پس از آن که به خیابان های آلمان ریختند و شعارهائی مانند: "هایل هیتلر!" را سردادند در آلمان دست به انقلاب نزدند و آن چه همگان در آلمان پس از جنگ جهانی یکم دیدند انتحار بود نه انقلاب! آیا می توان بر سر کار آمدن هیتلر در آلمان پس از جنگ جهانی یکم را انقلابی دانست که به بیراهه رفت یا شکست خورد یا دزدیده شد؟ آیا می توان بر سر کار آمدن رژیم طالبان را در افغانستان انقلاب دانست؟ آیا می توان بر سر کار آمدن رژیم بعثی را در عراق انقلاب دانست؟ بر سر کار آمدن چنین رژیم هائی هرگز برابر با انقلاب نبود، چنان که بر سر کار آمدن رژیم دوزخی ولایت فقیه در ایران نیز برابر با انقلاب نبود!
آقای تبریزی گرامی،
اگر انقلاب را به معنای واقعی آن در نظر بگیریم، همان است که شما در بخش اول تعریفتان از انقلاب نوشتهاید یعنی: "انقلاب به دگرشی در یک سرزمین که ساختار کشورداری در آن سرزمین را دگرگون می کند... گفته میشود".
در این حالت معلوم نیست که نتیجه انقلاب چه میشود. این که انقلاب کشور را پیش میبرد و بهشت به ارمغان میآورد و یا ویران میکند و به عقب برمیگرداند، بستگی به عوامل زیادی دارد.
ولی اگر بخواهیم انقلاب را مطابق خواست و آرزوی خودمان تعریف کنیم، همانی میشود که شما نوشتهاید: "آن کشور پیشرفت می کند".
پیشرفت کشور آرزوی قلبی ماست و اگر انقلاب کردیم با همین آرزو بود ولی متاسفانه انقلاب ما نتیجه عکس داشت.
بقیه خاطره از بیژن نوبری :مهمترین موضوعات مطروحه در مباحث ترویجی و تئوریک آن زمان را دنبال نمائیم. اینجا بود که در عمل با یک تناقض آشکار روبرو شده بودیم: تناقض پیشبرد سیاست سازمان از یک سو و
از مهمترین موضوعات مطروحه در مباحث ترویجی و تئوریک آن زمان را دنبال نمائیم. اینجا بود که در عمل با یک تناقض آشکار روبرو شده بودیم: تناقض پیشبرد سیاست سازمان از یک سو و سازماندهی بخش نظامی و کمیته مربوطه از سوی دیگر.بعداز انقلاب سلاح های زیادی در مناطق مختلف ایران جاسازی شده و حفظ و نگهداری فنی آن به کار و معضلی اساسی تبدیل شده بود. از یک سو رادیکالیسمی که در جامعه گسترش می یافت و دستگاه امنیتی نیز به گسترش عمیق تر و سازمانیابی دقیق تر روی آورده و علیه دگراندیشان در همه زمینه ها فعالیت می کرد، وضع به گونه ای متشنج بود که اندیشیدن برای یک سیاست روشن در قبال امر نظامی و سازماندهی آن و مسئله کمیته و چشم انداز کارش به امری جدی تبدیل شده بود. تشکیلات سازمان در برخی مناطق همچون کردستان و ترکمن صحرا و بخش هایی دیگر به مثابه تشکیلاتی مسلح در نظر گرفته میشد؛ از سوی دیگر در تهران سیاست اتحاد و انتقاد در قبال حکومت مطرح و دنبال میگردید؛ بعبارت دیگر، در سطوح بالای سازمان کشش به قبول سیاست شکوفائی جمهوری اسلامی بسرعت پیش میرفت و به زبان آن دوره بین رفقای فدائی، سازمان فدائیان اکثریت در سمتی حرکت میکرد که سلاح را از خط مشی خود کنار بگذارد و سازمان را به یک جریان سیاسی کار بدل نماید.
درست در همین زمان بود که بیژن بعداز خواندن کتاب راه رشد غیرسرمایه داری نوشته رستیسلاو اولیانفکسی شدیداً بدان علاقه مند شده بود در حالیکه کار و وظیفه روزمره سازمانی اش، سازماندهی و پیشبرد پروژه حفظ بازوی نظامی سازمان بود! دو مقوله ای که به هیچ وجه با هم سازگاری نداشتند. در فاصله دو سالی که با هم همکاری می کردیم، دوبار سلاح های انبارشده را از شهر به کوه و دشت (2) و بالعکس (3) جابجا کردیم! در زمان جابجائی سلاح ها به شهر، آنها را در خانه های جنوب شهر و شمال شهر با دقت و بشکلی کاملاً حرفه ای – بالاخص با استفاده از تجارب ارزشمند بیژن از زندگی در میان چریک های فلسطینی – جاسازی کردیم.
درست در همین دوران بود که زنده یاد انوشیروان لطفی که آن زمان عضو مشاور هئیت سیاسی و ناظر کمیته نظامی بود در جلسه سه نفره ما شرکت کرده و گفت: رفقا، رهبری تصمیم گرفته سلاح ها باید به حکومت تحویل داده شود. هر سه نفر ما که در طی دو سال کار شبانه روزی تمام سلاح ها را انبار کرده و جای امنی برایشان تهیه کرده بودیم، بشدت به مخالفت پرداختیم. بشدت برافروخته بودیم و به هیچ وجه تصمیم اعلام شده به خود را قبول نداشتیم. اما از آنجائی که در آن زمان و پس از انشعابات و بطور کلی فشارهائی که در تشکیلات پیش می آمد، طبعاً مایل نبودیم اعتراض ما بمثابه یک رفتار انشعاب گرایانه قلمداد شود. در آنجا بود که راه میانه ای را پیشنهاد کردیم: سلاح های خوب و تا حدودی مدرن را برای خودمان نگه میداریم و سلاح های بدردنخور و ناقص را به حکومت تحویل می دهیم. انوش بدون آنکه با کلمات خاصی این پیشنهاد را بپذیرد، با چشمکی قبول کرد که همین کار را پیش ببریم. اینگونه بود که بخشی از سلاح های سازمان را به کمیته های انقلاب دادیم (4) بخشی از سلاح های نسبتاً سنگین در سالهای بعد در کردستان به حزب کمونیست عراق تحویل داده شد و بخشی هم در دل باغات و کوهستان برای همیشه به جا ماند و دیگر کسی از سرنوشت آنها خبر ندارد.
پس از تحویل سلاح ها بود که کمیته نظامی نیز منحل اعلام شد و هرکدام از ما به بخشی از تشکیلات معمول سازمان منتقل شدیم. در سی خرداد و پس از شدت گیری درگیری های خیابانی، بگیر و ببندهای متعاقب آن، رابطه من و بیژن هم بخاطر رعایت مسائل امنیتی قطع شد. تا اینکه اطلاع یافتم بیژن برای بار دوم دستگیر شده است. او همانطور که خود نیز پیش بینی کرده بود، اینبار اگر به دست نیروهای جمهوری اسلامی بیافتد، قطعاً او را اعدام خواهند کرد؛ در سال 1363 توسط مزدوران جمهوری اسلامی اعدام شد. رفیق عزیزی که تا به امروز چهره دوست داشتنی اش در خاطره ام با درخشش همیشگی اش باقی مانده است.
دوره ای دو ساله تمام وقت با بیژن نوبری بوده ام. او پس از فرار از زندان در اولین دستگیری اش با استفاده از کانال تهویه هوا از زندان تبریز، برای مخفی شدن به تهران آمده بود و من هم پس از اشغال ستاد
دوره ای دو ساله تمام وقت با بیژن بوده ام. او پس از فرار از زندان در اولین دستگیری اش با استفاده از کانال تهویه هوا از زندان تبریز، برای مخفی شدن به تهران آمده بود و من هم پس از اشغال ستاد سازمان چریک های فدائی خلق ایران توسط کمیته چی ها که در خیابان میکده واقع بود، برای دور بودن از دسترسی مأموران رژیم، به مشهد رفته و در آنجا مخفی بودم. در زمستان سال 59 بیژن مأموریت یافت برای سازماندهی کمیته نظامی جدید و برای تماس با من به مشهد بیاید. پیشتر از آن درباره بی باکی و پرشور بودن وی و همچنین درباره فرار او از زندان شنیده بودم. بزودی با هم جفت و جور شدیم. آن زمان ماشین پیکان جوانانی از امکانات سازمان در اختیار ما بود.با هم از مشهد حرکت کرده و راهی تهران شدیم، غافل از آنکه در فصل زمستان و با ماشینی در حرکت هستیم که لاستیک های تابستانی داشت و ما هم در مسیر چنان درگیر بحث و فحص بودیم که بدون توجه به سرمای سخت خراسان به پیش می راندیم. بیژن از فرارش از زندان، از خاطراتش در جبهه آزادی بخش فلسطین زیر نظر جرج حبش در لبنان صحبت می کرد و من هم از ناراحتی هایم ناشی از انشعاب اقلیت و تأثیرات روحی شدیدی که روی من گذاشته بود منجمله جدائی از دوستانی بسیار نزدیک و عزیز. بیژن سعی میکرد مرا دلداری دهد و در این رابطه از جنبش چپ و تجربه ترکیه مثال می آورد و اینکه آنها نیز با انشعابات مختلفی درگیر شده بودند. او تأکید میکرد که بهرحال این دوران نیز سپری می شوند و راههایی یافت میشوند که مبارزین واقعی یکدیگر را پیدا کنند. از توی تونل تاریکی عبور می کردیم؛ با خروج از تونل ناگهان جلوی ما نوارهای سیاهی از یخ ظاهر شد. من پشت فرمان بودم و ترمز زدن همان و چرخش بی پایان ماشین همان! بدون اینکه ماشین واژگون شود از جاده خارج شده و درون انبوهی برف افتادیم. به هر زحمتی بود ماشین را از میان برف بیرون کشیده و به راه خودمان ادامه دادیم! حال دیگر ترس و نگرانی و نگاه به جاده هم به مباحثات ما غالب شده بود! هنوز چند کیلومتری طی نکرده بودیم که دوباره با همان وضعیت روبرو شدیم و صحنه به همان وضع مجدداً تکرار شد. وقتی بالاخره ماشین ایستاد به پیشنهاد بیژن باد ماشین را کم کرده و بقیه راه را در عین نگرانی و خوشبختانه صحیح و سالم به تهران رسیدیم.
رسیدن به تهران همان و سازماندهی های اولیه کمیته نظامی همان! در کنار کار شبانه روزی که با هم داشتیم، روابط خانوادگی ما نیز به هم گره خورد! لاله دختر بیژن تقریباً هم سن دختر من ژاله بود. آنها به هم بازی های خوبی برای هم بدل شده بودند. دیدارهای خانوادگی ما همواره مشحون از لحظات ناب رفاقت و دوستی و مهر بود.
بیژن قدی کوتاه و جثه ای ریز داشت، اما در بی باکی و ماجراجوئی وی کمترین تردیدی نبود. او آدم با تجربه ای بود و اگرچه به لحاظ نظری بیشتر در چارچوب های گذشته سیر می کرد، با اینهمه در کار مطالعه عمیق و طرح مباحث نیز کوتاه نمی آمد. در کنار بیژن وضعیتی پیش می آمد که انگار منبع انرژی بود و بنحوی از انحاء این انرژی به دیگری نیز سرایت می کرد. همانطور که اشاره کرده ام و خیلی ها نیز بدان اذعان کرده اند، بیژن شبانه روز درگیر فعالیت بود. یکبار مادر بزرگ اش از او پرسید: بیژن، چه خبرته؟ آخه این همه فعالیت شبانه روزی برای چی هست؟ او هم به شوخی رو به مادربزرگ کرده و گفته بود: میخوام رئیس جمهور شوم! مادر بزرگ هم باور کرده بود و سرش رو بعلامت تأئید تکان می داد!
در پی انشعاب برخی از چهره های بسیار شاخص نظامی کار سازمان از جمله چریک های فدائی خلق همچون سیامک اسدیان، احمد غلامیان لنگرودی (هادی) (1) و محمدرضا بهکیش به اقلیت پیوستند با اینهمه بخاطر روابط دوستانه و شخصی ویژه ای که با آنان داشتم توانستیم در برخی موارد بر سرتقسیم "اموال سازمان" با هم به توافق رسیده و در یک ویا دو مورد هم انباره سلاح را بدون توجه به دستور تشکیلات بالاتر، بین خودمان تقسیم کنیم.
کمیته نظامی فدائیان خلق متشکل از عطا، من و با مسئولیت بیژن سازماندهی شد. کلیه امور نظامی در سراسر ایران از ساخت نارنجک تا نقل و انتقالات سلاح در سراسر کشور زیر نظر این کمیته سه نفره اداره و حتی عملی میشد. هر سه ما بخاطر رعایت مسائل امنیتی از تشکیلات سراسری جدا شده و مناسبات محدودی با اعضاء سازمان بالاخص آنهائی داشتیم که کم و بیش روابط با آنها گریزناپذیر بود. این وضعیت البته برای هر سه ما فرصت مناسبی پیش آورده بود در زمینه مطالعه آثار و کتب مختلف وقت زیادی نصیب مان شود و بتوانیم برخی از مهمترین موضوعات مطروحه در
بیش از چهار دهه از اولین حمله نظامی گماشتگان اسلامی بدستور خمینی جلاد در انقلاب ۵۷ که اولین بهار سنندج را بخاک و خون کشید میگذارد. شهروندان کرد
سرکوب سیستماتیک شهروندان کرد را افشا کنیم.بیش از چهار دهه از اولین حمله نظامی گماشتگان اسلامی بدستور خمینی جلاد در انقلاب ۵۷ که اولین بهار سنندج را بخاک و خون کشید میگذارد. شهروندان کرد در این مدت جزء معدود مناطقی بودند که با وجود سرکوب و اعدامهای پی در پی برای حفظ دستاوردهای انقلاب از جمله زبان مادری ، خود مختاری ، خود گردانی ، حق تعیین سرنوشت، عدالت اجتماعی و...... تلاش کرده و هنوز هم از احزاب و گروهای متشکل سیاسی برخوردارند و با فرا خوان و همکاری این نیروها بود ،که مردم کردستان در نه به اعدام اعتصاب عمومی را بنمایش گذاشتند. آیا دستگیریهای گسترده اخیر برای جلوگیری از اعتراضات انبان شده مردم کردستان است؟ آیا برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر، برای ترس و سکوت مردم ایران و اینبار همه قرعه به نام مردم کرد در آمده است؟ یا این دستگیریها برای معامله با تیم جوبایدن در برجام است که بعدا تعدادی را آزاد کرده و رژیم پز رعایت حقوق بشری بخود بگیرد؟..... رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی گرفتار در چنبره از بحرانها ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ،جهانی ومنطقه ای، محیط زیستی ، و مهمترینش بحران مشروعیت یعنی مخالفت اکثریت مردم با نظام ناکارآمد شده است که دعوای جانشینی خامنه ایی هم، تضادهای درون حاکمیت را بیشتر کرده است .فقر، فساد، اختلاس و تبعیض، دروغ و شکاف فاحش طبقاتی و مسایل بسیاری دیگری فضا و شرایط را برای، تغییر و تحول و زمینه کنشگری سیاسی را آماده تر کرده است؟ برای در هم شکستن رژیم برخواسته از انقلاب که از هیچ بودگان به ارج و قرب رسیده اند و براحتی قدرت وثروت تاج و تخت ولایت را زمین نمیگذارند مخصوصا اگر قرار باشد مردمی بر سرنوشت خویش حاکم شوند که انسان را کالا و شئ نمی پندارند و رشد جامعه را در مناسباتی دمکراتیک و برابر با مشارکت شهروندان در تشکلات خود سامان و خودگردان در محل کار وزندگی در راستای زندگی بهتر توام با نشاط و عدالت اجتماعی و محیط زیستی سبز وپاک که این خواستها بدون دخالتگری اکثریت مردم عملی نخواهد شد.برای رسیدن به این مهم همکاری و ایجاد بلوکی از نیروهای چپ،کمونیست، سوسیالیست، آنارشیست، دمکرات ، ملی و جمهوریخواه، سکولار، هر آن کس که شان انسان را پاس میدارد و رابطه سلطه را برنمیتابد. در شرایط فعلی سیاسی لازم است .فعلا ویروس کرونا (نعمت جنگ ایران و عراق) به کمک رژیم کرونایی اسلامی آماده است .اما مقاومت و مبارزه مردم به اشکال مختلف ادامه دارد. پیوند مبارزات کارگران و زحمتکشان با فرو دستان شهری، کارگران بیکار ،زنان ، دانشجویان، فعالین دفاع از زبان مادری ، محیط زیست و جامعه مدنی و...... امیدوارم اینبار شهروندان کرد را تنها نگذاریم و از مردم کردستان سنگر آزادی تمام قد دفاع کنیم . این موج سرکوب از اعراب خوزستان شروع و بلوچستان و کردستان چون گذشته ازاین سرکوب عریان در امان نماندند.خاورمیانه به زراد خانه تسلیحات نظامی تبدیل شده در آمد فروش نفت و گاز بوسیله دول ارتجاعی ومداخلات رژیم ایران در کشورهای منطقه در میلیتاریستی کردن منطقه و همکاری دول عربی با اسراییل و علیه مردم فلسطین را هم باید در نظر گرفت .از این منظر هم دول ارتجاعی منطقه و دولتهای حافظ سرمایه جهانی تلاش میکنند که تغییر دمکراتیک در ایران صورت نگیرد مقاومت کارگران هفت تپه ، زنان زندانی سیاسی در زندان قرچک ، وضعیت امنیتی بلوچستان و اعدام های اخیر را بر بستر نارضایتی اکثریت مردم در نظر بگیریم .چشم نجات رژیم به برجام و توافق با امریکاست که صادرات نفت از سر گرفته شود گر چه اگر توافقی هم صورت گیرد نجات دراز مدت رژیم ازبحرانهای چند وجهی نیست.تغییر صورت خواهد گرفت نوع و سمت وسوی آن مهم است.به هر طریقی که مایل ویا امکانش را دارید به دفاع از جان زندانیان سیاسی اقدام کنیم.اگر درمجموع با خطوط کلی این متن موافقید در تکثیر آن بکوشید. باسپاس
سعید آرمان
دشمنان رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه با نداشتن ارزیابی های درست از رویدادهای گوناگونی که در ایران رخ داده اند و یا می دهند یا درجا خواهند زد و یا نابود خواهند شد! در بخشی از این نوشتار .....
..... آمده است: "..... پس از انقلاب شنیدم که عنایت زنده است! ....." و یا "..... ابراهیم لطفالله زاده و بیژن نوبری در سال ۱۳۵۶ به فلسطین رفتند و همزمان با انقلاب به ایران برگشتند! ....."آیا در سال ۱۳۵۷ انقلابی در ایران رخ داد که ما رویدادهای پیش و پس از این سال را به پیش از انقلاب و پس از انقلاب بخشبندی کنیم؟ و آیا انتحار اسلامی را انقلاب نامیدن برابر با ارزیابی درست از رویدادهای ایران است؟
بی هیچ اما و اگری در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد و جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری و بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش را نمی توان انقلاب نامید اما بدبختانه و با اندوه بسیار باید گفت که فراوانند گویندگان و نویسندگانی که از یک سو خود را دشمن رژیم دوزخی ولایت فقیه در ایران می دانند و از سوی دیگر رویدادهای سال ۱۳۵۷ در ایران را انقلاب می نامند!
حتی کسانی که دشمن تشنه به خون رژیم آخوندی هستند، حتی کسانی که سال ها در زندان ها و شکنجه گاه های رژیم دوزخی ولایت فقیه رنج برده اند، حتی کسانی که خویشان و دوستان و آشنایانشان به دست مزدوران رژیم دژخیمان و شکنجه گران کشته شده اند، حتی کسانی که هست و نیستشان را در دوزخی بی همتا در جهان رها کرده و به فرامرز گریخته اند و ..... و ..... و ..... گاه دیده می شود که رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب می نامند و این مایه بسی اندوه و افسوس است!
اما روشن نیست که این دوستان بزرگوار از کدام انقلاب سخن می گویند؟ آیا بازگشت ایران به هزار و چهارصد سال پیش و به روی کار آمدن رژیمی که با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی آن هم در سده بیستم فرمانروائیش در ایران را آغاز کرد و دوزخ آخوندی را جایگزین زندان آریامهری کرد برابر با انقلاب است؟ و آیا به روی کار آمدن رژیمی که اقتصاد آن بر پایه مفت خواری، بانکداری آن بر پایه رباخواری، دادگستری آن بر پایه رشوه خواری، کشورداری آن بر پایه زورگوئی، فرهنگ آن بر پایه خرافات، هنر آن بر پایه زوزه کشی و همه تار و پود آن بر پایه دروغ و مردم فریبی است برابر با انقلاب است؟
این رژیم دوزخی و برخاسته از گور ولایت فقیه است که به رویدادهای سال ۱۳۵۷ نام انقلاب داده است اما در سال ۱۳۵۷ انقلابی رخ نداد و آن چه همگان در سال ۱۳۵۷ دیدند انتحار اسلامی بود نه انقلاب! چرا که انقلاب به دگرشی در یک سرزمین که ساختار کشورداری در آن سرزمین را دگرگون می کند و آن کشور پیشرفت می کند گفته می شود، مانند انقلاب بزرگ فرانسه، انقلاب اکتبر در روسستان، انقلاب چین و ..... اما هنگامی که پس از رویدادهای سال ۱۳۵۷ سرزمین ایران هزار و چهارصد سال به گذشته بازگشت آیا می توان سخن از انقلاب گفت؟ و آیا به روی کار آمدن رژیم دژخیمان و شکنجه گران در پی نا آگاهی مردمی که در سال ۱۳۵۷ می خواستند خود را از زندان آریامهری برهانند اما به جای انقلاب دست به انتحار اسلامی زدند برابر با انقلاب است؟
دوستان نازنین و بزرگواری که خود را دشمن رژیم برخاسته از گور ولایت فقیه می دانند باید بکوشند واژه هائی را به کار ببرند که رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه از آنها سود نبرد و نگوید که حتی دشمنان ما هم رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب و ما را نیز انقلابی نامیده و دارنده و سردمدار انقلاب سال ۱۳۵۷ می نامند و دشمنان رژیم دژخیمان و شکنجه گران به جای انقلاب در سال ۱۳۵۷ باید سخن از انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ بگویند و بنویسند!
من درسایت فارس وابسته به سپاه چند هفته پیش خواندم تلویحا گفته شدکه موسوی و کروبی و خانم رهنورد احتمالا آزاد خواهند شد عین مطلب را پست کردم . تحلیل سایت این بود هرچه بود گذشت و قضیه باید حل شود. مضمو
من درسایت فارس وابسته به سپاه چند هفته پیش خواندم تلویحا گفته شدکه موسوی و کروبی و خانم رهنورد احتمالا آزاد خواهند شد عین مطلب را پست کردم . تحلیل سایت این بود هرچه بود گذشت و قضیه باید حل شود. مضمون اصلی وپیام اصلی این بود که رفع حصر خطری برای نظام ندارد . البته بعدا تکذیب شد از سایت دیگری . اما صحبت اخیر خامنه ای وتکرار اتهام انقلاب مخلی و توطئه کشورهائی خارجی برای من باتوجه به ملاقاتهای مکرر کروبی با کر باسچی و قوچانی و دیگران رفع حصر دوباره مطرح اما بعد خاموش شد. باز دوباره اینبار از موسوی شروع شد. من فکر میکنم به احتمال زیاد بدون قید و شرط که بنظر من نه موسوی ونه کروبی هرگز زیر بار شرط و شروطی نخواهند رفت تا قبل از انتخابات آزاد خواهند شد. اینکه بعد از آزادی چه خواهند کرد وچه میتوانند انجام دهند من نمیدانم. فقط میدانم روحانی تلاش خواهد کرد قبل از اتمام دوره رفع حصر را بنام خود تمام کند .بابک جان؛ تشکر!
این لاری کینگ همانی نبود که با احمدی نژاد یک مصاحبه ی آبگوشتی کرد؟
نشسته بودیم ببینیم این شاه چطور مموتی را فتیله پیچ میکنه نگو با هم ساختن و انگار احمدی نژاد سوالات را خودش داده بود.
دلارچه میکنه؟
نگرانی تان را درک میکنم. اما قضیه آنجورها هم ترس آور نیست. مثل مینی ژوپ دختران زمان شاه! ادامه..
در ایران در دهه 40 که آزادی های اجتماعی روز بروز توسط جامعه بیشتر پذیرفته میشد، مد اروپایی هم راه خودش را به ایران باز کرد. یادم هست طغیانی بر علیه قرنها پوشیدگی زنان بنام «مینی ژوپ» برپا شد که دنیا را برداشت. در ایران خودمان بر عادت مالوف افراط و تفریط ایرانی، دامنها به طرز حیرت انگیزی کوتاه بودند. حتا عکسی را از یک روستا دیدم که عروسی بود و زنها در بخش خودشان بودند. یکی از عکسها خانمی را نشان میداد که با پاهای لاغر پیرانی بتن داشت که به تنش گریه میکرد. اما مشکل در پیراهن نبود. مشکل در این پیراهن یکسره این بود که مینی ژوپ هم بود! از آن بدتر این پیراهن بسیار کوتاه و مینی ژوپ بود. نظیر این خانم تعداد دیگری هم بودند و بنظر میرسید که وضع عادیست! یادم هست مدتی بعد که از افراط در مینی ژوپ حالت تهوع به مد دست داد، از اروپا این بار لباس «ماکسی» مد شد. دامنهایی گشاد که تا قوزک پا را می پوشاند. پس از یکسالی که این مد برقرار بود، اگر دختری را در خیابان با مینی ژوپ میدیدی بسیار ناهمگون و «سنت شکن» بنظر می آمد که این چرا پاهایش را بیرون انداخته!؟ شرم نمیکند؟ و غیره! میخواهم در تایید سخن شما بگویم عادت هرچه باشد حتا اگر با زور به مردمان تحمیل شده باشد میشود رسم زمانه و مخالف آن عادت عمل کردن شماتت جمعی بهمراه خواهد آورد. یک نمونه دیگر تراشیدن سر و ریش مردان در زمان رضاشاه است. قبل از رضاشاه اگر کسی مدل موی احمدی نژاد را داشت به او جوجه فکلی میگفتند و صفات زشت جنسی به او میدادند. رسم زمانه آن بود که موهای مرد مثل زنها بلند باشد و آنها که «خیلی مرد» بودند وسط سر را تیغ میزدند. مثل سامورایی ها. این امر را میتوان در عکسهای زورخانه ای قدیم مشاهده کرد. علما مخالف زدن موی سر بودند. طالبان و داعش از این رو موی سر و ریش بلند میکنند که سنت پیامبر میدانند و اصلاح مو نزد آنان مذموم است و نشان نامسلمانی. اما چرا امروز علما مدل موی احمدی نژاد را تحسین میکنند و اگر کسی موهایش را بلند کند او را قرتی و سوسول و مغایر معیار جامعه اسلامی میدانند؟ قضیه هیچ ربطی به اسلام ندارد، قضیه عادت و مد روز است. مرجع تقلید ما سلیقه اش از زمان رضاشاه عوض شده. پسرهای مومن موهای مدل احمدی نژاد دارند نه این که موهای شان بلند باشد و این قرتی بازی ها. مساله فقط سلیقه است. آخوندها ایران را به سلیقه خود که ربطی به اسلامی که محمد برای اعراب آورد ندارد تزئین میکنند.متن دوبار منعکس شده که تحوه جذف را نمیداند و از مدیران سایت تقاضای رفع ایراد را همراه با جذف الف اضافی االبته با سپاس و پوزش دارد
ایکاش این «جوانک» دستکم 40 سالی میداشت و با علم و آگاهی به پیشواز گلوله میرفت. دستکم میدانست که برای چه دارد کشته میشود. کشته شدن از سر نادانی، جای تاسف دارد، سرزنش شاه دارد اما ..ادامه
اما نباید او را «شهید» نامید. تعریف بهتر این گونه مرگها «تلف شدن» است. این که از سر ناآگاهی و صرفا تحت تاثیر و جو زدگی و فریفته عوام شدن خود را به کشتن بدهی همان تلف شدن را سزاست. کاش شرایطی فراهم بود که جامعه این گونه به باخت نمیرفت. من در این مورد انگشت اتهام را هم طرف شاه میگیرم و هم پیرانه سرانی که مردم را بر علیه شاه بر می انگیختند.حاکمان رژیم اسلامی خودشان صد ها صد ها میلیارد می دزدند؛ دست و پاشان که قطع نمی شود ,هیج ؛ پست و مقام شان بالاترهم می رود . حالا دست یک "جیبب بر" را برای چندرغاز می خواهند ببرند ؛ علیه این حکم جنایت
حاکمان رژیم اسلامی خودشان صد ها صد ها میلیارد می دزدند؛ دست و پاشان که قطع نمی شود ,هیج ؛ پست و مقام شان بالاترهم می رود . حالا دست یک "جیبب بر" را برای چندرغاز می خواهند ببرند ؛