آقای وجدان! مرحمت میفرمایید! من فردی هستم لاقبا و بی قبا که از طرف خودم حرف میزنم و نماینده هیچ مردمی هم نیستم. راستی میشود بفرمایید مردم آذربایجان شما را کجا و چگونه و چه زمانی به عنوان سخنگو و نماینده شان انتخاب کردند؟ حتما دکترای اقتصادتان را از دانشگاه اپرا وینفری دریافت کردین و لابد تز دکترایتان هم در مورد «فارسهای دهاتی و زبان عقیم فارسی» بوده است! در مورد «هنر کسب قدرت و حفظ قدرت» به آثار مرحوم ماکیاولی هم سری بزنید بد نیست، شاید سریعتر به مقصدتان رسیدین! بد نیست آن یکی-دو جوانی که آلت دست این «تشنه قدرت» هستند، نگاهی به خاطرات جناب مصداقی در همین صفحه بیندازند و ببینند که «تشنگان قدرت» مثل این افندی چه بلاهایی سر جوانان مردم آورده اند!
rosa گرامی، از شما معذرت می خواهم. می خواستم اسم شما را لاتین بنویسم. برای انجام کاری عجله داشتم و متوجه نشدم که تاستاتورم روی فارسی است.
الان که برگشتم و کامنتها را کنترل می کردم متوجه شدم. قصد هیچ توهینی نداشتم.
آقاي توكلي عزيز،
فكر كنم لازم نباشد به عنوان يك هودار سازمان مجاهدين ،نظرم را راجع به مصداقي بگويم،
گفته ها بسيار گفته شده
با مطلع حرف خودتان شروع مي كنم :
براي خواننده بي خبر ،اين پرسش ساده طرح مي شود ،اين همه كينه آقاي آ . آئليار بر عليه مجاهدين براي چيست ؟
يكي به اين خدا پدر آمرزيده بگويد كه اگر مجاهدين خواهان شركت در قدرت بودند، ،خوب حالا در حاكميت و جزو بخش اطلاعات و شكنجه بودند، و اگر نيستند و اگر خودشان بر روي تخت شكنجه و چونه دار هستند ، معني ساده و أوليه آن اين است ،كه دو اسلام يا دو ديدگاه سراپا متضاد هستند كه ٣٦ سال است كه در دو سو قرار گرفتن،
آقاي آ،آيليار ،قبل از نوشتن خشمت را كنترل كن
مصداقي را سازمان ٤ سال قبل از گزارش موسوم به ٩٢ از روابط ساده هواداري هم بيرون انداخته بود، شورا در همان سال ٩٢ مصوبه اش را بيروني كرد،
لطفأ قبل از نوشتن كمي ياد بگير
اين ها را گفتم كه آقاي توكلي لطف كنند به شما منتقل كنند،
چون باور كن من در نوشته هاي شما يك ذره درايت و ... نمي بينم
نوشتید: سایت مخالف هزگونه نژادپرستی و راسیزم و اختلافات و جنگهای قومی-ملی است. مطالبی که مبلغ نژادپرستی و فاشیزم، ایجاد کینه و دشمنی در میان اقوام و ملیتها و مردمان ساکن ایران باشند، منتشر نخواهند شد ولی بحثهای نظری و تئوریک درباره این مقولات امکان انتشار در سایت را دارند.
خطاب به مسئولین وبسایت. دوستان مسئول کامنتها اجازه ی توهین جنسیتی را دارد؟ شما از توهین سکسیستی در قسمت درباره ی ما ننوشته اید. چه بد! اینک یک مورد را من گزارش میدهم. مسئول حذف کامنتها اسم من را میداند و به کامنت من بجای رزا با خطالب به Rosa قخسش جواب میدهد!
جالب است که ایشان مسئول نقطه چین کردن فحش ها هم هست! در وزارت ارشاد را هم باز کنیم، میدانیم چه بیرون می آبید!
Rosa قخسش http://ink361.com/app/users/ig-221152008/passionmakeupandnails/photos
آقای مصداقی هنوز نمرده اند. ایشان نه پاسخی دارند و نه پاسخگو خواهند بود و باهوش تر از این هستند که در این زمان و مکان درگیر این بحث شوند اما روزگار آینده در پیش است و جناب مصداقی میدانند که از این نقطه به بعد چشمها متوجه جزئیات نوشته ها و هناکی ها و حرکات ایشان است. اگر چشمی برای دیدن باشد حقایق دیده خواهد شد. .......
نامم ( حميد ع ) است ولی می توانید مرا ( مصداقی) هم بنامید یا که ننامید: اینجانب ایرج متولد 1339 ، فعالیت سیاسیام را با کنفدراسیون در آمریکا شروع کردم ولی انقلاب که شد، 18 سال داشتم ، در7 سالگی روزنامه رستاخیر می خواندم با این وجود «از کودکی با فدائیان بزرگ شدهام. آنها سرنوشتم را رقم زدهاند، » در دهسالگی درجنگل های سیاهکل همراه با چریک ها مشغول نبرد با شاه وطن پرست و متمدن بودم ؛ پس از آن برای ادامه مبارزه به خارجه رفتم .«هنگام بازگشتم به ایران، سوغاتم مجموعه آثار کامل لنین بود و ده کتاب جداگانه از آثار لنین و مارکس. آذین بخش اتاقم در سندیاگو، تصاویر حمید اشرف و بیژن جزنی و پرویز واعظ زاده مرجانی و رضاییها و شریفواقفی بود.»پس از انقلاب به دلیل افراط گرایی چریک ها که از گبند تا سندج و مهاباد سر پاسدارها را می بریدند وبه جمهوری اسلامی هم رای «نه» داده بودند ؛
نا امید گشته «خط » عوض کرده وبجای خلق ، فدایی مسعود رجوی شدم .در21 سالگی بدون هیج دلیل و مدرکی راهی زندان اوین شدم و دهسال _ تاریخ دقیق اش یادم نیست_ که چند سال بود، بهر حال در زندان هم بیکار ننشسته و مشغول تدریس زبان انگلیسی روزانه 12 تا 14 ساعت به زندانیان در انتظار اعدامی بودم ...از این کار های آینده نگری ، صنفی _سیاسی زیاد کردم بطور مثال یک عدد انزجارنامه الکی نوشتم ،آقا؛ از زندان زدیم به چاک ..... بابا این بیشرف ها، خایه ها را نشمرده ،می کشند ؛ ان وقت ها به جای «انیترنت»؛ جنگ سرد بود، هنوز رژیم خریت نکرده بود که بخواد،بمب اتمی بسازه ..و سازمان های حقوق بشری در جنگ سرد،خوابشان برده بود و منتظر بودند یکی در کشور سوسیالیستی برای مخالفت با حکومت «موزی» نوش جان بفرمایند تا با عکس و تفصیلات گوش ادم وعالم را کر کنند. کشورهای ازاد دنیا چهار چشمی مواظب ایران بودند که پس از افغانستان ، توسط توده ای به اقمار شوروی اضافه نشود .بن لادن هم چاه های نفت را دست پیمان کاران امریکایی سپرد وبا چند عدد استینگر روانه کوههای توربره افغانستان شد کهاز آنجا هواپیماهای مسافری افغانی را هدف قرار دهد. از ان طرف دیگر، گروههای سیاسی هم مشغول جنگ حیدری و نعمتی بودند .خمینی دستورکشتار 5000 زندانی راداد من از ترس خوف کرده بودم می دیدم که رزیم بی پدر حتی به توده ای واکثریتی خائن وتواب هم رحم نمی کند ؛ چه برسد به من مجاهد بریده .. حالا بیا، ثابت کن که واقعا بریده ای ؛ راستش در زندان آدم عقل ش سرجایش می اید و شعار ها و شعرهای انقلابی که می گفت وارطان «سخن نگو » زندانیان با شلاق و بی شلاق سخن می گفتند_ مسخره بنظر می رسید. دلم می خواست یک چک تو گوش این شاعر تریاکی که در دو نظام شاه و شیخ علنی زندگی کرد و موجب مقاومت بیهوده زندانیان را فراهم کرد و کلمه تواب را ازارزش می انداخت،.بدینگونه بود که بهترین فرزندان این اب و خاک را، دسته دسته راهی کرم خانه کرد. اینکه انسان پس از اعدام از همه سو ، مورد هجوم کرمها قرار میگرند را قبل از نمابش ان توسط بی بی سکینه ؛خودم از انگلیسی به فارسی روان ترجمه کرده بودم ....حتما گذرتان برای چند روز هم شده به زندان افتاده است. برخلاف لاجوردی دماغ پهن، بیشرف که ادعا می کرد «پیج زندان اوین مثل عصای حضرت موسی معجزه می کند» آن .... دماغ پهن دروغ می گفت. زندان بیشتر انسان ها را اینده نگر می کند ؛ شوخی نیست کشته که شدی ،بجای حوریان بهشتی، این کرم ها بسراغت می ایند ؛ تو گوش ، دهنت ،....، دماغت ؛حتی توی سوراخ ... هم بالا می روند... گور پدر انها که بخواهند بعد ازاین که کرم ها ترتیب مان را داده اند « شهید» اعلام شویم و یک مشت شارلاتان سیاسی بیایند و برات اشک تماسح بریزند و با زنت بخوابند و نقش عمو را برای فرزندانت بازی کنند ؛ که چه بشه، مسعود و بقیه احزاب درب و داغون از جنازه کرم خورده ات پرچمی برای بقای خود بسازند .نه .نه بیخیال مگه خود رجوی پس از خرداد 60 نگفته بود که تواب الکی شوید و پس از ازادی ،تاکسی بگیرید و آدرس خونه تیمی را به راننده مجاهد بدهید ...بقیه کارتون نباشه ..اتومات درست می شه .... تازه کی می فهمه من تواب شدم .... پس از دهسال نه تنها از زندان رهاشده بودم دیگر گفتم این بار می روم فرنگ و انجا خوش می گذارنم ، بیخیال مبارزه ، سیاست ..مگه این سیاست کوفتتی و اینهمه کشته و زندانی ، چه گلی بر سر این ملت زدیدیم . می رویم خارج اگر شد ، درس می خوانم واگر نشد،یک عدد شرکت صادرات واردات ثبت می کنم و اگرباز هم نشد، کلاس زبان انگلیسی با لهجه شیرین فارسی برای سوئدی ها، تاسیس می کنم؛ بلاخره آسیاب هم نوبتی ... .به زنم قول دادم .که دیگه سیاست بی سیاست .... سریال شهید زنده ادامه دار است اگر مسئول کامنت سانسور نکند
به مسئول کامنتدونی. باشه کامنتهای "جاده خاکی" را کپی در پست بلاگ من کنید.
نوشتید: در این صورت مجبور خواهم شد، مطابق ضوابط سایت آنها را به «صفحه شما» منتقل کنم چون مربوط به مقاله نیستند.
رزا: اگر زحمت انتقالشان را بکشید لطف کرده اید. من فعلن باید بروم. اگر وقت انتقال ندارید لطف کنید به ایمیل من بفرستید تا خود منتقل شان کنم. با تشکر. www.archiverosa.blogspot.com
Rosaroshan2012(a) gmail.com
بهنام عزیز
چه بد که برای کامنت دونی مسئول گذاشتید. ایجاد کار و مسئولیت عذاب آور. سایت خوبی هست و نسبتن لیبرال. برای مسئول کامنتها باید شکنجه آور باشد نقش سانسورچی بازی کند؟ آیا او هرگز به خانواده اش میتواند بگوید؟ تنها اسامی حقیقی افرادی که ناشناس هستند بدلیل امنیتی باید حذف شوند. فحاشی چه اشکالی دارد؟ کلمات بد هم فونکسیونی دارند.
در مورد خرد جمعی و دادگاه این دو، دو راه هستند. توابین هم میتوانند با اسم ناشناس خاطراتشان را خود علنی کرده و حتی با اطلاعاتشان سبب آرامش دوستانشان شوند. درست بعد از دستگیری ها دو دوست مدرسه پیش من آمد. یکی را قپانی زده بودند دیگری را نه. یکی من را لو داده بود و دیگری نه. باورکنید به سن کودک کنونی من بودند. ما آنقدر جوان بودیم که همه تا مدتها که بیرون آمدم دوست ماندیم. دنبال من نیامدند، شاید آنوقتها عده زیاد بود! البته ما هم اسبابکشی کرده بودیم.
پسر جوانی که هر سه ی ما عاشقش بودیم ما کوچولوها را میفرستاد کاغذ استنسیل و کالاهای بودار بخریم! باور کنید هنوز نمیدانم از چه گروهی بود! سبیل داشت و احتمالن چپ بود. ما هم سرودست میشکاندیم که کاری را بزرگترها به ما داده اند! اینروزها فکر میکنم، او اگر جابجایی آرپی جی هم تقاضا میکرد ما انجام میدادیم:) دخترک قپانی شده من را لو نداده بود و مقاومت کرد. بدلیل اینکه لجش گرفته بود و روی قُد بازی. چون از خانواده ی مقتدری بود و ناراحتی قلبی هم داشت، آزاد شده، دوست دیگری را هم گرفته و آورده بود منزل ما شاکی بود از او. همه خیلی گریه کردیم برای این واقعه. جوانی شفاف است و عاطفه دارد. قرار گذاشتیم دیگر هرگز از هم جدا نشویم. متاسفانه شدیم. بیشتر دخترک که ترسیده بود اشک میریخت. ما هم حق بجانب:) البته بعدش نه و همدرد...
از همین امروز شروع کنیم بهنام عزیز چون آینده دیر است. در آینده قرار است دیگران را روی پشتبام مدرسه ی رفاه تیر بزنند. و این چرخه ی جهنمی ادامه پیدا کند. بگذاریم فحشها، اتهام ها کینه ها مجالی بیابند. حتی بصورت ناشناس هم خاطرات گفته شوند. شاید جلوی تکرار تاریخ گرفته شود و این از دور باطل خلاص شویم. قانون بعد از سرنگونی عفو عمومی میدهد ولی جراحت ها عفونی شده اند. دیشب باز در بی خوابی فیلم دخترک و مرگ را دیدم.
چقدر سرنوشت نسل ما شبیه امریکای لاتین است. باید کمک بگیریم. از مردم دیگر. آنها شاید راهی را درست رفته باشند. ما مجبوریم. و زمان هم تیک تیک میکند. ما هم در خانواده یک اکثریتی داشتیم که اولین کتاب مُصور زندگینامه های مارکس بود یا لنین را برایمان آورد و قصه های من و بابام و بقیه کاریکاتورهای آنزمان را. مادرم گفت اینبار که آمده بود معتاد شده:( ما نسل بدبختی کشیده ای هستیم و پر از اشتباه. خوشبختانه بخش بزرگی امکان تجربه و زندگی اینطرف آبها را پیدا کردیم. اینجا تنها آنهایی که در مبارزات کشور میزبان شرکت کردند سالم ماندند. بقیه از روی کول هم بالا رفته اند در سلسله مراتب قدرت. ما کف خیابان میمانیم. اگر روزی هم ایران آزادی نسبی برقرار شود قصه ی خود را برای نسل سوم و چهارم خواهیم گفت. آنها البته ما را نخواهند فهمید. آنها برای حفاظت از درختان خود را زنجیر میکنند. تیرباران و شکنجه را نمیشناسند.
در مورد سانسور کامنتها در وبسایت ایندیمدیا و دیگر وبسایتها ایده ی خوبی دارند. تیتر کامنت را بیرنگ میکنند، یعنی یا فحش است و یا نامربوط و... خوانندگان میتوانند کلیک کنند. شما نیز میتوانید بنویسید بی ربط ولی مطلب را در ادامه بگذارید. اینطوری هم درج میشود و هم نوعی دستچین که بحث روی مقاله منحرف نشود. یعنی برای خواندن کامنت بیربط باید روی دنباله کلیک کرد و بنوعی خواننده میتواند خود انتخاب کند و با توجه به اینکه وبسایت هم با گذاشتن متن در دنباله اعلام موضع منفی کرده. یعنی با اینکار هم نظر منفی مسئولین مشخص است و هم حذف نشده و هم خواننده با آمادگی روحی که فحاشی یا انحراف از بحث است روی آن (اینجا دنباله) کلیک میکند یا نمیکند. اینطوری نه حذف و نه سانسور و نه زحمت نقطه چین میماند و رفیق مسئول کامنت هم نتها کارش این هست که متن را در "ادامه " وارد میکند و در قسمت اصلی میتواند بنویسد کامنت "غیر مرتبط" و برای خواندن آن (که توصیه نمیکنیم) روی دنباله کلیک کنید.البته صلاح کار را خود حتمن پیدا خواهید کرد. ما هم طول کشید اینطوری کنیم و خودش یک پروسه داشت.
من هم در خانواده ی بشدت ناسیونالیست بزرگ شدم و طیف جبهه ملی. اینجا که آمدم بدلیل راسیسم خیلی عوض شدم و بقولی "جهان وطنی"! باید خیلی روی خودم کار میکردم و خیلی تجدید نظر کردم و خوشبختانه موقعیتش بوجود آمد. واقعیت بسیاری از تئوری های اشتباه را میشکند. باری هرگز دیر نیست...
خانم rosa گرامی، سایت ضوابطی دارد که در اول «صفحه شما» آمده است. مطابق این ضوابط توهین و اتهام حذف می شوند تا بحثها در فضایی آرام و منطقی جریان پیدا بکنند. این مسؤلیت هم از طرف مسؤل سایت به من داده شده است. فقط کامنتهایی حذف شده است که به آقای مصداقی و یا دیگران توهین کرده بودند و هیچ کس در این میان مزیتی ندارد. توضیح را به این خاطر نوشتم که دوستان بدانند که کامنتها منحصر به همینها نیستند.
امیدوارم که بحثها منحرف نشوند و به کامنت نویسی و ضوابط آن و... نکشند. در این صورت مجبور خواهم شد، مطابق ضوابط سایت آنها را به «صفحه شما» منتقل کنم چون مربوط به مقاله نیستند.
این کامنت که پر از توهین و اتهام بود، با نقطه چین کردن توهینها و اتهامات و نام اشخاص منتشر می شود تا خوانندگان با این بعد نظرات هم آشنا شوند. لازم به تذکر است که تا حالا تمامی کامنتهایی که به آقای مصداقی بودند، حذف شده اند.
مسؤل کامنتها
مسئول کامنتها! آیا این مسئولیت از طرف جمع داده شده یا مسئول وبسایت؟ آیا این مسئولیت چرخشی است و یا همیشگی؟ آیا ضوابط حذف و یا سانسور نقطه چینی مکتوب است و یا مسئول خود انتخاب میکند؟ دلیل حذف کامنتهایی که منتسب به "مصداقی" است چه بوده؟ مگر مصداقی شاه یا بانو ملکه میباشند؟ یا خرابکاری که مستحق اتهام و مُشت و لگد زبانی؟
بگذاریم مصداقی اگر هنوز زنده است! خودش آمده و از خود دفاع کند، نه در جایگاه ویژه نه مادون. باور کنید آنوقت اعصاب خودتان راحتتر است و مثل ما کامنت نویسان با آرامش، خود نیز میتوانید در گفتگو و دیالوگ شرکت کنید. این یک پیشنهاد دوستانه است!
Rosa عزیز،
خرد جمعی هم اشتباه میکند و چه اشتباههایی! اشتباهات خرد جمعی هم ابعاد وسیعتری دارند و فاجعهبارترند. مگر همین جمهوری اسلامی حاصل خرد جمعی همه ما ایرانیان نبود؟ مگر خط و برنامه سیاسی "شکوفایی جمهوری اسلامی" (برنامه سازمان فداییان اکثریت) حاصل خرد جمعی نبود؟ (به نظر من همه ما "اکثریتیهای" آن دوران در آن سهیم و مسؤلیم. همان زمان این برنامه به نظرخواهی عمومی در تشکیلات گذاشته شد و ما هم آن را پذیرفتیم و به آن رای دادیم. رهبری سازمان بدون پذیرش آن از سوی بدنه "تشکیلات" نمیتوانست آن را پیش ببرد)
ابعاد تاثیر اشتباه یک دادگاه بسیار کمتر و محدودتر از اشتباه خرد جمعی است.
به نظر من رسانهها نمیتوانند دادگاه باشند. در جو مسمومی هم که امروزه در رسانههای ایرانی وجود دارد و حاکم است، نه بحثی سالم پیش میرود و نه حقیقتی روشن میشود. همان توابی که شما انتظار دارید بیاید و در رسانهها
صادقانه به کردههای خود اعتراف بکند، امنیت ندارد. او را شکنجه روحی و روانی میدهند. بی آبرو میشود حتی اگر ندامتش تنها به امضای یک ندامتنامه محدود بوده باشد. سنکسار میشود! بایکوت میشود و...
متاسفانه هنوز در جامعه ما، بویژه در خارج از کشور و همین رسانهها، این امر جا نیفتاده و نهادینه نشده است که عامل اصلی این ندامتها و حتی تبدیل یک انسان به "تیر خلاص زن" مورد حمله قرار گیرد. آیا در این جو و ابن شرایط میخواهید توابان را به رسانهها بکشانید؟ تصور میکنم که برای این کار خیلی زود است. اول بیایید شرایط امن و آرامی را بوجود آوریم و بعد به این فکر بیفتیم!
همین بحثها را نگاه بکنید. ابتدا یک بحث تاریخی بود. صحبت از این بود که آیا چریکهای فدایی خلق ایران پیش از انقلاب از خمینی حمایت کرده یا بعد از انقلاب و یا اصلا آیا حمایت کرده است؟ و حالا ببینید که به کجا کشیده است!!! خرد جمعی ما هنوز یاد نگرفته است که یک بحث ساده، پیرامون یک موضوع مشخص را پیش ببرد، چطور میتوانیم زندانیان سیاسی سابق- سر موضعی و تواب و همکار و تیر خلاص زن- را به دست این رسانهها و این "خرد جمعی" بسپاریم.
Rosa ی عزیز،
پیش از اینکه شروع به ادامه صحبت با شما بکنم، داشتم کامنتی را میخواندم که هنوز منتشر نشده بود(من این امکان را دارم که کامنتهای منتشر نشده را بخوانم ولی اجازه ندارم دخل و تصرفی در آنها بکنم) از شخصی به نام "حمید". راستش را بخواهید دلم سوخت. هم برای خودمان و جامعهمان و هم برای شخص ایشان و بخصوص برای مسؤل کامنتها که چه زجری را باید متحمل شود. اگر منتشر شد و وقت کردید، آن را بخوانید. سرتاسر فحش و ناسزاست و حرفهای درستش در میان این عصبیت و ناسزاها و توهینها گم میشوند.
آیا میخواهید این توابان را به دست این خرد جمعی بسپارید؟
در زبان ترکی مثلی داریم که میگویند « قویون جان وئریر قصاب پی اختاریر » یعنی گوسفند در حال جان دادن است قصاب دنبال چربی است .آقا و یا خانم اقلیم مقایسه کنید درد ملت عرب در ایران را و افکار شما را .ما در آذربایجان میگویم ما کجا و شماکجا « بیز هارا سیز هارا».
ائليار عزيز من مى خواستم بنويسم كه اگر راست مى گوييد و دوران هويت بسر آمده،چرا پس شب و روز در انكار هويت توركى مطلب جمع مى كنيد و در رثاى زبان فارسى مديحه سرايى مى كنيد!اما فكر كردم كه ميخ بر آهن نرود!
اما هر كس مرد ميدان است ما دستش را مى بوسيم،هر كس به ما احترام بگذارد،هر كس اصل اخلاقى انچه بر خود نمى پسندى بر ديگران نپسندد و رفتارى كه دوست دارد با او با زبانش و مليتش بشود،با ما تحقير شده ها و انكار شده ها رفتار كند،ما در خدمت اش هم هستيم.
شايد هم بخواهند تغيير رويه بدهند،خدا را چه ديديد،اما مثلى معروف است كه آخوند در مسجد مى گويد كه در شب، شام غريبان در خانه شمعها و چراغها را نبايد روشن كنيد!آخوند ما شب كه به خانه خودش مى آيد،مى بيند كه چراغها خاموش است و همه جا تاريك!رو به عيال مى پرسد:خانه چرا تاريك است؟عيال جواب مى دهد كه :مگر خودت در منبر نگفتى كه در شب شام غريبان همه جا بايد
تاريك باشد و روشن كردن شمع و چراغ كراهت دارد!
آخوند رو به زنش مى گويد:براى خودمان كه نگفته ام،براى ديگران گفتم.
حالا ايشان و يا اينها هر چيزى اعم از حق و ناحق را به پان توركيسم و پان عربيسم و داعش مى چسبانند و يك دفعه از انكار هويت مى گويند،لازم به ذكر است كه براى ما مى گويند براى خودشان كه نمى گويند.
اقلیم در کتاب های درسی یعنی سرزمین . اقلیم کردستان نیز مثل اقلیم اهواز یک نام ساختگی تجزیه طلبان است . در جغرافیای ایران شهر اهواز مرکز استان خوزستان است . که 30 درصد عرب زبان و 70 در صدر لر و بختیاری و دزفولی و شوشتری و اصفهانی و غیره هستند .تغیییر نام های جغرافیایی فقط با تایید سازمان ملل است وگرنه پیگرد قانونی دارد و در ایران حکم اعدام . زور زدنهای تجزیه طلبان با شکست روبرو خواهد شد . گند عربستان قبلی در آمده . یعد احواز . بعد اقلیم . بعد...
بهنام عزیز
نوشتید: کارها را به دست متخصصین امور بسپاریم.
من بیشتر تمایل دارم به خرد جمعی و همزمان کمک گرفتن از آنانی که در برخی زمینه ها دانش بیشتر دارند.
از طرفی ما ایرانیان تنها کشوری نیستیم که با این مُشکلات دست و پنجه نرم میکنیم. نگاهی بیندازیم به دادگاه آیشمن، نظرات هانا ارنت. و بقیه ی نظرات و آرای مطرح شده.
به این عکسها نگاه بیندازیم
میتینگ سیاسی در زمین چمن دانشگاه تهران به دعوت «سازمان چریکهای فدایی خلق» منوچهر یگانه دوست٬ چهارم اسفند ۱۳۵۷ http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-69299.html
میتینگ تبلیغاتی حزب توده برای انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی
درگیری مسلحانه اعضای سازمان مجاهدین خلق و نیروهای کمیته٬ جنوب میدان ولی عصر
تجمع گروههای چپ در میدان آزادی – تهران http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-69298.html
تصرف زندان اوین به دست مردم و آزادی زندانیان سیاسی یروان شاه میرزاییان٬ ۲۳ بهمن سال ۱۳۵۷
رهبران اپوزیسین اشتباه مرگ آوری در حمایت از خمینی کردند. و جبهه ها در بین هواداران مخدوش شد. در همان گیرودار و بحبوحه ی گرفتن خانه ی تیمی های مُجاهدین جلوی چشم من جوانی با پای برهنه از مادربزرگ من تقاضای دمپایی کرد، خود من رفتم برایش به حکم مادربزرگ دمپایی آوردم. همسایه روشنفکر فوکولی(بقول مادربزرگم) بعدش گفت: این حتمن مُجاهد بوده و از خانه ی تیمی در رفته! ما از مُجاهدین خانوادگی دل خوشی نداشتیم و آنها را مُصبب آوردن آخوندها و بغدش ترور میدانستیم اما نه مرگ. یادم هست که مادربزرگم گفت: به جوانی اش رحم کنیم...
میدانیم که آنروزها در هر خانواده از هر گروهی بودند. اگر هر فردی به رهنمود سازمانش و وظیفه ی تشکیلاتی اش عمل میکرد و دیگری را لو میداد، سنگ بر روی سنگ نمیماند. پس با توجه به جمعیت توده و اکثریت، همه آنها به رهنمود تشکیلات عمل نکردند و چه خوب که عمل نکردند و مثل مادربزرگ من عاطفه بر نفرت غلبه داشت.
ما دو مُشکل داریم. یکی فاشیستها و آنان که فرمان قانون و ایدئولوژی را پیروی کردند و آنانی که نکردند. فاشیسم خودکُشی کرد و آنها که به فرمان اطاعت کردند باختند. قبل از اجرای هر قانون، رهنمود و... باید دید که چقدر این انسانی است. لو دادن اصلن انسانی نیست. همکاری زندانی و زندانبان بدتر از آن است. این اصلن ربطی ندارد زندان شوروی ها باشد یا شاه یا خمینی. گیرم زندانی توده و اکثریت خیال میکردند آنها را اشتباهی گرفته اند و بزودی آزاد میشوند. اما زندانی که میدید از گروه فکری اش هم اعدام میشوند با کمی درایت میتوانست به تئوری ها شک کند. حال تحت روابط اسارتبار زندان برخی توجیه ایدئولوژیک هم برای همدستی یافتند (مُجاهدین در توبه ی قلابی و در دل اما سر موضعی، توده و اکثریت در دل با انقلاب و خمینی، در عمل زندانی و همبسته با زندانیان دیگر، برخی اما بریده در زندان و پُشت موضع غلط سازمانی و افراد گوناگون...) سوال اصلی اینکه ما با توابین چه کنیم؟ آنها اغلب در موضع اقتدار در زندان نبوده اند. اینهمه مُشکل دادگاه و قانون کشور میزبان نمیباشد. فردی در دادگاه تریبونال جلوی دوربین گفت تیر خلاص زده. قانون اینجا حکم قتل غیر عمد میگوید...به نظرم مردم ایران در آینده ی نزدیک مجبورند تصمیم بگیرند به بازگشت افراد یا طرد افراد فرد به فرد. در همین سایت چند وقت پیش هیاهویی بر سر زنی دیگر بود در کانادا که تواب فعال بوده گویا... خوب باید گفت اینها وجود دارند به تعدادی نه چندان کم. برخی توبه تاکتیکی را مطرح میکنند مثل مُجاهدین، برخی همکاری شان را با رهنمود تشکیلاتی توده/اکثریت توجیه میکنند ...
در ضمن مطرح شده یک گروههی میتواند 30 شاهد بیاورد در دادگاه دیگری 3 شاهد... پس اعتماد به شهود و دادگاههای کشور میزبان هم ملغا است!
تنها راهی که فعلن امکانپذیر است میتواند ایجاد شرایط مطلوبی باشد که توابین داستان خود را با صداقت بگویند و افکار عمومی فرد به فرد برای بازگشت و یا عدم بازگشت آنان به جامعه تصمیم بگیرد. من به عاطفه ی جمعی اعتقاد دارم. دادگاه میتواند کسی را تبرئه کند اما جامعه طرد و برعکس. از آنجایی که ما موجود انسانی اجتماعی زندگیمان را سازمان میدهیم و افراد اغلب در تلاش مقبولیت جامعه هستند، باید بگذاریم دیالوگ برقرار شود تا راه حل بهتری با خرد جمعی بیابیم.
در مورد قانون سوئد نمیدانم. در آلمان اگر ثابت بشود که فرد تیر خلاص زده و در کشورش مُجرم است و در کیس پناهجویی دروغ گفته و فشار طرد در میان هموطنانش زیاد و... احتمال دیپرت افراد متاسفانه هست.
باری دادگاه راهی میتواند باشد ولی اعتماد به رای دادگاه زیاد نیست. مثلن فردی که بخشوده/مجرم حکم داده شود اما جمع فرد را قاتل/بیگناه بپندارد طرد کند.
فانون عزیز، جامعه شناس گرانقدر، کّل تحصیلات دانشگاهی شما، در دو کلمه ( پسا مدرن و پست مدرنیزم ) خلاصه میشود، پیشنهاد میکنم مدرک جامعه شناسیتان را آتش بزنید و بروید در کلاس اول رشته اقتصاد نام نویسی کنید، یاد بگیرید امور دنیا چگونه میچرخد، روابط بینالملل چیست، کمی علم سیاستمداری یاد بگیرید، با پسا مدرنیزم و پست مدرنیزم شما درکی از هنر علم سیاست که چیزی جز ( هنر کسب قدرت، حفظ قدرت و گسترش قدرت ) است چیزی نخواهید فهمید، با پسا ساختار گرائی که مدام مصرف میکنی، اتّهام فاشیستی به این و آن، اتّهام پان ترکی به دیگران،شما در بین مردم هیچ جائی ندارید، هدف من، شناساندن شما جامعه شناس، به جامعه ترک آزربایجانی بود، پیشتر گفتم که ما در خارج یک جامعه شناس مطرح نداریم، همه اینها از کسروی تغذیه میکنند و چیزی در چنته ندارند، با بحثی که بین ما صورت گرفت همه به این واقعیتها پی
پی بردند، شما ارتباطتان را با واقعیت از دست داده اید. جامعه شناس عزیز، در خارج، حوزهٔ آکادمیک و دانش، از ساختار قدرت جدا شده، شما در خارج، به ساختار قدرت سیستمی آویزان شده اید که مشروئیت خود را از دست داده است. شما علناً میگویید که ( ما فازریها، قربانیان قربانیهای عثمانی هستیم ) با این حرف، جمهوری آزربایجان و ترکیه را به جان مردم آزربایجان جنوبی میاندازید، و در مقابل به چه چیز میخواهید برسید؟ ارمنستان ور شکسته است، اگر ور شکسته نیز نبود شما ما را، در برابر ارمنستان تضعیف میکنید و همزمان، جمهوری آزربایجان و ترکیه را، به جان ما آزربایجان جنوبیها میاندازید، جامعه شناس عزیز، شاید پروفسور نیز تشریف دارید، آگاه هستید با هستی آزربایجان جنوبی بازی میکنید، با این کار شما، هر سه ۳ کشور ارمنستان، جمهوری آزربایجان و ترکیه بر علیه ما وارد میدان خواهند شد، پان فارسیزم و پان ایرانیزم نیز از طرفی دیگر، بر ما خواهد تاخت، شما در عرض ۸ سال یا ده سالی که به دانشگاه رفته عید و مدرک جامعه شناسی گرفته اید هیچ چیز یاد نگرفته اید به جز هنر ( نابود شدن، ویران شدن، خاکستر شدن ) ، چند واژه فکسنی نیز مثل ( پسا ساختار گرائی و پست مدرنیزم را مدام توی دهانت میچرخانی، چونکه فقر علمی داری، قادر به درک هیچ چیز نیستی، از این به بعد ما ترکهای آزربایجان، هر چه جامعه شناس است را با دقت خواهیم سنجید چونکه ( شمای جامعه شناس ) آبروی هر چه جامعه شناس بود را بردی، وجدان آگاه
از کرامات دیگر شیخ متوهم و شرکا توهین و ناسزاگویی در حق واژه های آذری/آذربایجانی و استفاده کنندگان این عناوین هویتی است. آنگونه که ابوبکر البغدادی و ملا عمر الکابلی تصور میکنند «اسلام راستین» را کشف نموده اند و منحرفین از این هویت راستین اسلامی باید گردنشان زده شود؛ این متوهمین نژادپرست هم فکر میکنند "هویت راستین" قومی را پیدا کرده اند و عدول کنندگان از هویت راستین ترک (یعنی آذریها و آذربایجانیها) محق اشد مجازات هستند. یعنی در همان گام اول حداقل پنجاه در صد جوانان، دانشجویان، قشر دانشگاهی و قشر شهرنشین را از حرکت باصطلاح ملی شان منزجر میکنند! تصورش را بکنید که با این طرز تفکر قرون وسطایی این جناب و شرکایش میخواهند نه تنها آذربایجان که عموم دنیای ترک را نجات بدهند! خیرپیش!!!
با سرنگونی شاه هر دو توانستن به سرعت رشد کنن،و توده های ميليونی را به خود جذب کنن، هر دو در رهبری ضعف داشتن که به دليل شرايط رشد هنوز خودشو نشون نميداد، ولی طولی نکشيد که فداييان با نفوذ حزب توده وابسته به شوروی شقه شدن و اکثريت به همکاری با ديکتاتوری مذهبی به اسم حمايت از راه رشد غير سرمايه داری پرداخت و با شروع کشتار نيروها به همکاری با رژيم و لو دادن مخالفين پرداخت، ولی در نهايت خودش نيز سرکوب شد، فرار کرد و در نهايت در سرمايه داری غرب پناه گرفت!
تنها چيزی که از فداييان مانده همان ميراث اخلاقی و معنوی خون شهدا و رهبران هست که صادقانه در راهی که فکر ميکردن درست هست جان فدا کردن. دعوا سر همين ميراث هست که اين افراد در غرب نياز به کسب اعتبار برای کاسبی سياسی دارند. حرفشان هم اين هست که هيچ احدی حق نزديک شدن و نظر دادن در مورد فداييان ندارد، و اولين ايرادشان به مصداقی
و اولين ايرادشان به مصداقی هم اين هست که تو که فدايی نبودی چرا در اين مورد نظر ميدی؟!! مصداقی آب در لانه مورچگان .... ريخته.
اينها در اين 30 سال پناهندگی هيچ کار فکری نو و تازه، هيچ راه حل و هيچ رهنمودی نداشتن، به دنبال وقايع و اتفاقات از اين طرف به آن طرف کشيده شدن، در انتخابات رژيم شرکت کردن، از اين جناح يا آن جناح رژيم حمايت کردن و بازيچه دست پروژه های اطلاعات رژيم شدن.
ولی اينها تأثير بسيار مخرب ديگری هم داشتن، اينها ....... چون روی اين ميراث معنوی نشتن نقش ترمز را در تکامل ايديولوژيک و سياسی نسل های بعدی ايفا کردن، اگر نه در کمتر از اين 35 سال نسل های بعدی بايد ميتوانست با نقد گذشته راه آينده را باز کند و سازمان های جديد و راه حال های نوين جای اينها را بگيرد. ؟!!
از آن طرف مجاهدين مغرور از حمايت ميليونی و نفوذ در رژيم، خودش را در مسابقه برای کسب قدرت ميديد و ميخواست هر چه زودتر با ابتکار عمل قدرت را به دست بگيرد، با جذب اولين ريس جمهور به طرف خود و در نتيجه بخشی از ارتش و سپاه فکر ميکرد 6 ماهه قدرت را به دست خواهد گرفت
و با استراتژی زدن سر مار (خمينی)، که نه انقلاب مردمی بلکه چيزی غير از کودتا نبود، جنگ مسلحانه زودرس را شروع کرد.
نتيجه همانطور که همه ميدانيم فاجعه بود!! ماری که هنوز سر داشت ولی زخمی بود به جان مخالفين، که انتظار چنين تحولی را نداشتن و آماده نبودن، افتاد و زندان، شکنجه، وقتل عام بيرحمانه شروع شد.
رهبری رجوی، که ميدانست چه دارد ميشود، فرار کرد تا جان خود را نجات دهد، و بعد برای پوشاندن اشتباهات خود، به نام انقلاب ايديولوژيک چيزی شبيه ولايت مطلقه فقيه را در سازمان مجاهدين ايجاد کرد تا کسی جرأت سؤال کردن از او را نداشته باشد. و گزارش 92 هم نقض همين قانون هست. مصداقی از رجوی سؤال کرده.!!!!!
لازم به گفتن شايد نباشد که هم چون .... چپ، رجوی هم از اعتبار خون شهدا برای خود و تيم ...... اطراف خود مشروعيت کسب ميکند با اين تفاوت که که به غير از خون شهدای گذشته، رجوی (با پول صدام در عراق ) توانست برای خود يک بانک خون تازه به اسم ارتش آزادی بخش تأسيس کند، تا هر وقت نياز داشت خون رسانی کنن، "غير قابل باور ولی حقيقی!!" داستان دستور رجوی مخفی در سوراخ موش، به شعار "بيا بيا" با دست خالی در مقابل ارتش وحشی عراق/قدس به مجاهدين اسير در عراق، هم همين هست. و مهمتر اينکه هم چون ..... چپ، رجوی هم نقش ترمز سرنگونی رژيم را بازی کرده و سياست هاش به نفع ماندگاری رژيم و عقب افتادن سرنگونی محتوم رژيم بوده.
حالا ميتوانيم بفهميم که چطور مجاهدين(رجوی)، که به دنبال فاشيستهای حزب جمهوری خواه امريکا، برای رسيدن به قدرت به اميد جنگ هستن ، با ..... که خود را چپ مينامند که به دنبال جناح ها و حفظ همين رژيم هستن، با توابين و مزدوران رژيم و ساواکی ها به اتحاد ميرسند.
این کامنت که پر از توهین و اتهام بود، با نقطه چین کردن توهینها و اتهامات و نام اشخاص منتشر می شود تا خوانندگان با این بعد نظرات هم آشنا شوند. لازم به تذکر است که تا حالا تمامی کامنتهایی که به آقای مصداقی بودند، حذف شده اند.
مسؤل کامنتها
لينک مقاله (ايرج مصداقی يک پديده امنيتی...)، را آقای يغما يی در سايت دريچه زده بود سری به سايت گلوبال، سايت يک اکثريتی به نام توکل ، زدم که صحنه های آنجا منو ياد فرخنده زن مظلوم افغانی انداخت که در محاصره مرتجعين وحشی، کرکس ها و شغال ها و لاشخور ها و پليدان روی زمين به قتل رسيد چون اعتراضش دکان مرتجع دعا فروش را تخته ميکرد.
هر کس تکه يی به دندان گرفته بود و ميکشيد!! خوشبختانه آقای مصداقی آنجا نبود و اينها به اسمش حمله ميکردن، و او هم شايد با آن لبخند نجيبش نظاره گر اين صحنه بود.!
صحنه جالب هست از چند نظر و هم عبرت تاريخ....
هم از ماکياول درس گرفته و هم از شعار دشمن دشمن من دوست من هست! در اين صحنه هم مجاهدين شرکت دارن .....، هم اکثريتی (توکل و...)، هم تواب ..... هم.... لو دهنده دانشيان(امير حسين فطانت) هم مزدوران رژيم که منتظر فرصت برای انتقام از کسی که چهره خيلی از جنايت کاران رژيم را در اين سالها در جهان افشا کرده و روزی ميتواند منجر به دادگاهی شدن آنها شود.
حالا چی شده که اين اضداد اينجا به اتحاد رسيدن؟
مسئله تخته کردن در دکان خيانت و فرصت طلبی، و کلاه برداری... است.
اکثريتی ميگه با گذشته خودش برخورد کرده و انتقاد کرده ولی دروغ ميگه! ماست مالی کرده، گفته من نبودم دستم بود تقصير آستينم بود، به گردن ديگری انداخته و هيچ چی را روشن نکرده، دستهای خونين را پنهان کرده و از کشته شدگان عذر خواهی نکرده، هنوز نگفته گزارشات روزانه به رژيم -مقامات سياسی نظامی و، زندان اوين، - در لو دادن گروها و افراد چگونه بوده؟ کی، چه کسی، کجا،...؟
اکثريتی ميگه من فدايی هستم، من چپ انقلابی هستم من وارث خون فداييان هستم، آی مردم بيان از دکان من خريد کنيد، مصداقی خشن هست لجن پران هست، مزدور سايتت مثل خامنه ای هست،... من سايت دارم و همه حيوان های مزرعه توش آزادن(ارول)، پالتاک ميرم..من مبارز چپم.!!!؟؟؟
تواب تير خلاس زن ميگه از من فيلم يا عکس داری تير خلاص زدم؟ اگر نداری پس تو مزدوری، من قهرمان زندان بودم، آی مردم بيان از من خريد کنيد. اکثريتی هم ميگه راست ميگه من شاهدم اين راست ميگه!!!
ساواکی ميگه، من اگر لو دادم باعث شد اونها معروف بشن، به من مديون هستيد، عجب مقاله خوبی نوشتن تا حالا همچين مقاله خوبی در مورد اين فرد نديده بودم، مجاهدين و اکثريتی راست ميگن، همتون راست ميگين، اين فرد مزدور هست همه با هم حمله کنيد..!!!
...........
گناه مصداقی يکی هست !! در دو نوشته!!، يکی در مورد مجاهدين و ديگری در مورد فداييان.
در نوشته ای به نام گزارش 92 و 93 محترمانه از آقای رجوی رهبر مجاهدين چندین سؤال ميکند.
و به تازگی در نوشته ديگری در مورد فداييان به گذشته فرخ نگهدار و رابطه او با فداييان اظهار نظر ميکند.
در هر دو مورد زلزله ميشود !! گناه مصداقی اين است : " تو حق نداری در مورد سازمان ما نظر بدهی " کفر !! تابو!! بزنيد! بکشيد! ....
اين گناه را اینطور هم میتوان نوشت- ميراث خون سازمان به ما ميرسد، ما از اين راه کاسبی ميکنيم، ما اجازه نميديم کسی که عضو اين سازمان نبوده نظری بده که به کاسبی 35 ساله ما ضربه بزند و بازار ما را کساد کند.
رجوی توان جواب دادن به سؤالات مصداقی را ندارد 2 سال هست صد ها نفر را بسيج کرده به پرونده سازی و فحاشی به مصداقی. رجوی ميگويد مصداقی در زندان تواب شده و تشنه به خون مجاهدين هست. ولی نميگه که چطور تو که ميگی از همه چی اين رژيم خبر داری و نفوذ داری, از هزاران گزارش زندانيان متوجه نشدی او تواب و تشنه به خون هست و بعد از آزادی و خارج شدن از ايران او را سالها در پاريس کنار اطاق کار و خواب مريم رجوی, زن مسعود رجوی ,به کار گرفتی؟ ولی در سال 92 يکباره بعد از نوشتن "گزارش 92" و افشا رجوی فهميدی تواب و تشنه به خون مجاهدين هست؟
مشگل اينها اينجاست: در دهه 50 شرايط ايران و جهان طوری بود که در ايران منجر به ايجاد و رشد سازنمانهای انقلابی چريکی شد، از اين سازمان ها دو تا بزرگتر بودن به اسم فداييان و مجاهدين، درست يا غلط اينها با استراتژی مبارزه مسلحانه شروع کردن، هر دو به دست رژيم شاه سرکوب و کشتار شدن و هر دو رهبران اوليه را از دست دادن هر دو نقش اساسی در راديکاليزه کردن مخالفت با رژيم شاه داشتن ولی ديگر در اوخر رژيم شاه تشکيلاتی در خارج زندان نداشتن. با سرنگونی شاه
فنومن منفی» در مبارزه ی سیاسی
با انقلاب نسل جوان سیل آسا برای تغییر زندگی با آرزوی بهترشدن آن به انقلاب روی آورد. درپی حاکمیت اختناق و کشتار ، بخشی از مبارزان سیاسی به علت «کم سنی،کم تجربگی،نشناختن ماهیت حکومت جدید» ، در زندگی سیاسی شان با نشانه های منفی روبرو شدند. و این باید برای بخش باتجربه ی اپوزیسیون قابل درک باشد. که این «پدیده ی منفی» طبیعی بود .
تصور عدم آن غیر طبیعی ست.
پرسش این است که با این «فنومن منفی» -از قبیل توابی-لودادن رفیق-تیرخلاص زن-همکاری با بازجویان و غیره- چگونه باید برخورد کرد؟ مثل متد حکومت که از این فنومن برای نابودی فرد سیاسی سوءاستفاده میکند یا اینکه با متد دیگر و جور دیگر هم میشود برخورد کرد.
فکر میکنم رفتن به متد راه حکومت خطاست. متد درستی وجود دارد. «افشاگری-اعتراف گیری» متد غلط و ضد انسانی ست
متد درست «به حال خود گذاشتن آنها- تقویت روحیه و آگاهی، جهت مبارزه با حکومت ست که اینان را تبدیل به قربانی» نموده است.تبدیل به «گروگان و زخمی» کرده است. باید کمکشان کرد اگر خواستند و میتوانند با حکومت مبارزه کنند. در غیر این صورت باید به حال خودشان گذاشت.
مبارزه با حکومت کار بسیار مشکلی ست. ممکن است در کنار زندان و اعدام ، همه ی این فنومن های منفی را هم بار آدم کنند.
برخورد نباید «نابودی و حذف» این اشخاص باشد . بل باید در جهت «یافتن سلامتی و شرکت درمبارزه باشد. زخمهای اینان باید بهبود یابد و اگر توانستند بهتر است دوباره به مبارزه ی سالم بپیوندند.
جنایتکار را نباید نابود کرد باید کمک نمود به زندگی سالم برگردد. افشاگری و اعتراف گیری نابودی اوست. هیچ مبارز سیاسی عاقل زخمیان ضفوف خود را نابود نمی کند. بل کمک میکند بهبود یابند و به صف مبارزه ملحق شوند.
این بیانیه در حقیقت اهداف یک حزب کومونیستی در ایران را بیان میکند. گذشته از نکات خوب و نارس ان باید توجه کرد که بند 16 ایران را کشور ملیتها میشناسد نه ملت ایران که این یک داوری خطا وتاریخی است و در حقیقت به سود تجزیه طلبان و دشمنان خارجی ایران است.نیاز نخست باید ازادی سندیکاههای کار گری غیر کار گری ازاد باشد.
بیانه خوبی است. یک ضعف آن بند 16 است. در واقع علت این جنگ ها را در برآمد و عروج حکومت اسلامی در ایران و گسترش اسلامیون خونریز در ایران و خاورمیانه باید دید. این جنگ ها ربطی مستقیم به سرمایه داری ندارد . جنگ طلب اصلی هم خود حکومت اسلامی است . غارتگر ایران هم خودی های این نظام ضد انسان هستند.
آقای وجدان آگاه میپرسد: «لطفا توضیح دهید چگونه مشکلات خاورمیانه را با مبنی قرار دادن ( پسا ساختار گرائی و پست مدرنیزم ) حل خواهید کرد،» آقای عزیز، هیچکس نخواسته مسائل خاورمیانه را بر اساس پست مدرنیسم حل وفصل کند! صحبت بر سر ارتجاعی بودن هویت-گرایی در حوزه داستان نویسی بود و من هم گفتم که تشخیص نویسنده درست بوده. "دوران شیفته گی با هویت در حوزه های فلسفه و علوم اجتماعی هم به سر آمده است. اگر مکتبهای پسا مدرنیستی و پسا ساختارگرایی یک دستاورد مهم داشته باشند آن هم گذر از داستانها و ایداولوژیهای هویت-محور بوده است." این چه ربطی به خاورمیانه دارد؟ پست مدرنیسم کمک کرده تا پوچی مقولاتی مانند "اصالت و هویت" از نظر گفتمانی تثبیت شود. وگرنه اندیشمندانی مانند مارکس بیش از یک قرن پیش به "روبنایی" بودن پدیده هایی مثل مذهب و هویت در عرصه های سیاسی/اجتماعی تاکید کرده بودند. درسی که
درسی که شما میتوانید از این مبحث بگیرید این است که با تورک/تورک گفتن جنبش اجتماعی حاصل نمیشود. اگر واقعا می خواهید در آذربایجان جنبش ملی داشته باشید (که من فکر نمیکنم شما دغدغه آذربایجان داشته باشید)، باید از تجربه موفق جنبشهایی مثل جنبش خلق کرد یاد بگیرید. ولی ایداولوژی راسیستی امثال شما میخواهد بر روی اسب مرده اردغان شرط ببندد و آذربایجانیها را رودر روی خلق کرد قرار دهد.
سلام-باعرض ادب وتوفیق برای شماجناب آقای طبرزدی عزیز.دوست ودوشنفکروروزنامه نگارمحترم وگرامی ،خودعلت واقعی رابهترازهمه مامیدانی ولی فکرمیکنم بعلت وابستگی به اتینیک به نژادفارس ودرمرحله دوم امکان داشتن افکارتمامیت خواهی ازبروزته دل خوداباکرده وسعی میکنی آدرس غلط به خواننده بدهی.جناب طبرزدی گرامی شماچرابه معضلات وخواسته های اصلی مردم کل ایران بصورت یک دیدجامعه شناسی نگاه نمیکنی؟
چراراه های اتحادوهمبستگی رامطرح نمیکنی؟چراازمشکلات حقوقی وحقوق بشری حرفی بمیان نمیکشی؟
چرااساس وپایه های این پراکندگی رامطرح نمیکنی؟چرااشتباهات سازمانهای سیاسی ودرندیدن حقوق اولیه انسانی اتینیک های غیرفارس راکه 100سال است هدف نابودی آن هاراهم نژادویاهم مسلک های شماندیده وهنوزهم نمی بینندرامطرح نمیکنی؟
چراعمکردفرهنگستان ادب فارسی وشورای انقلاب فرهنگی رادرموردنابودی دیگرزبانهانمی بینیدوحتی یک مرتبه آنراتنقیدنکرده اید؟
چرایک باردرمخالفت باحرکتهای حدادعادل وروش های عملکردوازارت آموزش وپروش یک مقاله ننوشته اید.چراعملکرد آموزش وپرورش وادبستان های فارسی رادرنابودی فرهنگ وزبان من تورک وعرب وکردوترکمن زیرسئوال نبرده اید؟دوست عزیزمن چطوربه شماوهمفکران شماهم آهنگ وهم قدم شوم اگرفرداشماهم همچون محمدعلی فروغی،سیدضیاطباطبایی، رضاشاه، خمینی،خامنه ایی دیگری شدی واولین کارتان قدم گذاشتن درردپای آنان شدچکاربایدبکنم؟اگرشماهم مثل سازمانهای سیاسی دیگردرفکرگول زدن من بودی به کدام گروه وسازمان بایدپناه ببرم.سری دردنمیکندبنایددستمال بست.باطناب هرکس نمیشودواردچاه شد.شماچه تضنینی به من تورک درپایمال نشدن حقوقم میدهی؟
1-زندانی باید بیاید بگوید تواب بوده یا نه،تیرخلاص زن و همکار مامور بوده یا نه،انحراف جنسی داشته یانه؟ و...
بعد بررسی شود ،توسط متد و «اطلاعاتی که پدیده ی مصداقی» در اختیاردارد، که درست گفته یا نه؛ افشاگری بشود یانه.
باید «صداقت» نشان دهد. و دیگران را هم به «داشتن صداقت» تشویق کند. تواب تواب دیگر را به صداقت دعوت کند، و آن هم تواب و زندانی دیگر را. و الخ. ..
پرونده اش را واضح بگوید و بنویسد. از عموم طلب بخشش کند.
نظرمخالف :
2-نوشته اند:کارمصداقی«افشاگری» ست. متد دوره ی ماقبل انترنت. «خود شیفته ازین کار بسیار لذت می برد و اصلن نگران نیست که چه آزاری به دیگران و خانواده های آنان می رساند» . یعنی اعمال خشونت به دیگران در درون اپوزیسیون.و قربانیان.
-«... بدین طریق توجه فعالان سیاسی خارج از کشوررا از مهمترین مسایل منطقه و ایران دورمی سازد».
-توسط «میانجیگری،نصیحت های آنچنانی» جهت «متوقف کردن روند بررسی و تحقیق در مورد « پدیده ایرج مصداقی »که با تواب تواب کردن ، سر اپوزیسیون کم مایه ، شیر ه میمالد».
- قطع کردن آزادی فکر و بیان و بررسی پدیده مصداقی.
-متد مصداقی درکارهایش غیر علمی ست. و غرض آلود.
----------
تفکر و انتخاب و تصمیم با خود فرد است. متد 1 را انتخاب کند یا راه 2 را.
-فکر میکنم راه و متد اول شیوه ی حکومت است که در زندانها رایج است . و اکنون این متد در داخل اپوزیسیون توسط مصداقی و همکاران پیاده میشد. جهت «به جان هم انداختن اپوزیسیون». ضرورت دارد اپوزیسیون با این پدیده برای همیشه تعیین تکلیف کند.
متدی ست ناقض حقوق بشر، ضد انسانی و در حدمت حکومت.
زندانی و تواب و چه و چه ، قربانی دیکتاتوری حکومت است. نوک تیز مبارزه لازم است به طرف حکومت باشد. نباید گرفتار متد حکومت شد و آنرا در درون اپوزیسیون پیاده کرد. چنین کسانی نمی توانند در خدمت مردم باشند.
متدی در خدمت مردم است که بکوشد با نقد، تضادها در داخل اپوزیسیون را کاهش داده و راه منطقی و انسانی نزدیکی را نشان دهد.متدی و راهی که درخدمت متلاشی کردن و به جان هم انداختن اپوزیسیون است خطا،ضدمردمی، و غیر انسانی و ناقض حقوق بشری ستمدیدگان است.
جناب ائلیار دوست عزیز. این دوستان که شما را به سکوت دعوت مکنند در اصل می گویند شما ( آذربایجان) راحت و آسوده بخوابد تا آسوده سهم او را بالا بکشند . ولی بدبختانه ما خوابمان نمیآید . موفق باشید
با سلام بر دوستان ایران گلوبال و تشکر از راهنمائی شما ، البته من نمی دانستم که افراد می توانند در سایت شما کد داشته باشند و مطالب خود را آزادانه بگذارند، که کار جالبی هم هست.
بهرحال من حرف خود را زدم و بخاطر اشتباه خودم همه اش چاپ نشد.
با عرض سلام نسبت به آقای رضا حسین بر . تحلیل درست از مشکلات ایران ارائه دادید . تقریبا دیگر بر همگان روشن است که مشکلات ایران و جدایی ملل ایرانی از همدیگر نتیجه ی یک حکومت توتالیتر و تمامیت خواه است است که نشانه ی آن در جنبش سبز و عدم حمایت ملل ایرانی از آن دیده شد ولی متاسفانه اپوزیسیون مرکزگرا خواهان دیدن این حقایق روشن نیستند و خود را متاسفانه به تجاهل میزنند .
اقای لوائی گرامی بسیار متاسف هستم که در زادگاه خود نیستی من هم در کشورم ایران نیستم و علت نبودن را در انقلاب پلید سال 57 میدانم . من باور دارم که اگر تبلیغات دروغ ارتجاع سرخ سیاه نبود شما امروز د رتبریز زیر میدان ساعت شاد و سرخوش قدم میزدی. اما راستی شما علت ترک ایران مهاجرت را در کجا جستجو میکننید؟ما اینکه نوشته اید (پان فارسیسم و پان ارمنیسم و یا هر متجاوز به معنای هویتی و زندگی و رهایش، در این ارتفاعات و اعماق گم خواهد شد و گورش را گم خواهد کرد. ) ا زبنیاد خطاست .انچه باید گورش گم کند بی وطنی و ایران ستیزی از برنامه سازمانهای چپ و دینی است.ما شاهد بودیم که چگونه نظام فریب دهنده سوسیالیسم و پیروان به گور تاریخ رفتند و نقشی منفی در تاریخ جهان باقی گذاشتند.اما مایل هستم این را بدانید که احسا س کنونی شما به زادگاه پیش از سال 57 نقشی کم رنگ داشت و
اکنون بیش از بیش مزاحم اندیشیدن است. با کمال میل وقت گذاشتم و پای درد دل شما نشستم.پیروز باشید.
جناب وچدان آگاه،
نوشتن یک کتاب، ترجمه بوسیله گوگل نیست. Houellebecq حدود دوسال برای نوشتن کتابش وقت گذاشته است و چاپ و نشر آن هماهنگی و برنامه ریزی خودش را مطلبد. اگر این دو پیشآمد ( Charlie Hebdo و انتشار Soumission ) تقریباً همزمان روی داده، دلیل بر اثبات فرض شما نمیباشد. اینها خوابهای پریشانی هستند که هر چند روز سراغ شما را میگیرند.
اگر تمام کامنتهای دوسال گذشته شما را با دستگاه پرس رویهم بفشارند چیزی جزٔ یک دانه قهوه بیرون نخواهد آمد! حتی اگر شما بجای دوبار، سه بار نیز بنویسید وجدان آگاه، چیز بیشتری دستگیر خواننده نخواهد شد!
جوانی لاغراندام و مردنی که نامش افراسیاب و یا سهراب است و دختر زشتی که نامش خورشیدخانم و یا ماه منیر است، در نامگذاری هیچگونه دخالتی نداشته اند. اما اگر کسی خودش را بدون نظر دیگران وجدان آگاه بنامد و در هر کامنتی آنرا بالا و پائین وشاید
روزی آنرا در میانه کامنت بکار برد، تنها نشانه arrogance و narcissime میباشد.
آقای عزیز! اگر همه آذربایجانیها مثل شما «نژادپرست» می بودند، شاید آن موقع این توهمات شما از نقطه نظر "مصلحت سیاسی (و نه جنبه انسانی/اخلاقی) یه کمی منطقی به نظر می رسید! ولی چه کار کنیم که اکثر آذربایجانیها انسانهایی هستند مدنی و نوع دوست! اعمال و کردار ترکپرستانی مثل شما (و یکی-دو قولچماق نژادپرست دیگر) آذربایجانیهای شیفته عدالت و حقوق بشر را هم از صفوف حرکت ضد تبعیض متواری خواهد کرد. شماها خودتان بزرگترین دشمن «حرکت ضدتبعیض» آذربایجانیها هستید. یک جنبش اجتماعی باید خواستهای روشن اخلاقی و انسانی داشته باشد. راسیستهایی مثل شما «حرکت ضد تبعیض آذربایجانیها» را از ماهیت اخلاقی/انسانی آن تهی میکنند.
فانون عزیز جامعه شناس، لطفا توضیح دهید چگونه مشکلات خاورمیانه را با مبنی قرار دادن ( پسا ساختار گرائی و پست مدرنیزم ) حل خواهید کرد، با نهایت تشکر از شما، وجدان آگاه
فانون عزیز، جناب جامعه شناس، چرا با مبنی قرار دادن حرف ادوارد سعید که گفته ( ما فلسطینان قربانیان قربانیهای هولوکاست ) هستیم نمیگوید که ما ( ترکان آزربایجان قربانیان ارمنیان آلت دست روسیه دوران عثمانی ) هستیم که در حمایت از روسیه، برای متلاشی کردن امپراتوری عثمانی وارد کارزار شدند؟ آیا ادوارد سعید مثل شما, فلسطینیان را مقابل دنیایی مسلمان و عرب قرار داد؟ آیا امروز همین ارامنه ۲۰ درصد خاک آزربایجان را در اشغال خود ندارند؟ اصلا همه اینها به کنار، ارامنه هر ۴ چهار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را پشت گوششان انداخته اند، شما با اتکأ به کدام نیروی پشتیبان، تصور میکنید با گفتن ما فازریها قربانیان قربانیهای عثمانی هستیم به حقتان خواهید رسید؟ آیا غیر از این است که انزوای ما ترکان آزربایجانی را در منطقه تضمین خواهید کرد؟ شما فکر میکنید با این حرف، کّل جهان مسیحی دو دستی
دو دستی شما را تحویل خواهند گرفت؟ جامعه شناس عزیز هتی همان بارزانی کرد اقلیم کردستان، در سالگرد صدمین ( تبعید ارامنه ) به ایروان ارمنستان نرفت، برای شرکت در یادبود نبرد چاناخ قلعه، به استانبول ترکیه رفت. وجدان آگاه
تعدیل هزینهٔ نیروی کار، چیزی که در ایران شاهدیم، به نوعی کمونیستی کردن اقتصاد یک کشور است، این واقعیت را کشورهای توسعه یافته خیلی زود در یافتند و اقدام به ( بهبود شرایط درآمدی نیروی کار ) کردند، هدف ایجاد ( طبقه متوسط ) از همان نیروی کاری بود تا مصرف داخلی را افزایش دهند و که به نوبه خود اقتصاد را رونق میداد، در کشورهای پیشرفته، بجای سیاست تعدیل نیروی کار، ( ارزش کارنسی ملی ) را پایین میآورند، با این کار، از آنجائیکه اقلام صادراتی، برای خریدار کم نزول میکند چونکه خریدار خارجی، پول کمتری را بابت خرید کالای صادراتی کشور مورد نظر میپردازد، چیزی که مشکل ( ارتش بیکاران ایران ) را به شکلی فزاینده وارد بحران خواهد کرد خشکسالی و بی آبی است، میلیونها انسان در چند سال آینده باید در جاهای دیگر سکنی گزینند، با پایین آمدن ارزش نفت و گاز در بازارهای دنیا، و به تناوب آن
و به تناوب آن بالا رفتن ارزش قیمت مواد غذا ئی به دلیل کمبود آب، ایران چندین بحران را همزمان به ارث خواهد برد، من در کامنتهای قبلی نیز تاکید کردهام که دیگر جنوب و شرق ایران، ارزش استراتژیک ندارد، راه نجات ایران، پیوستن به خط آهن ( باکو، تبلیس و قارص ) است تا به به طور مستقیم به دریای سیاه متصل شود، سیاست نزدیکی و عادی سازی با جمهوری آزربایجان، ایران را همچنین قادر خواهد کرد که به خطوط نفت و گاز فعلی این کشور ملحق شده، گاز و نفت خود را، از طریق ختول نفت و گاز جمهوری آزربایجان، به بازارهای جهانی صادر کند، سیاست نزدیکی ایران به ترکیه نیز، ایران را در دسترسی به یکی از بازارهای پویا منطقه، یاری خواهد رساند، این سیاست ها، در مدتی کم، برای میلیونها ایرانی کار و اشتغال ایجاد خواهد کرد، ایران با نزدیکی به روسیه یا چین، قادر به ایجاد اشتغال برای مردم این کشور نخواهد شد چونکه نیروی کار روسیه در دست مردم آسیای مرکزی و قفقاز است که روسی بلدند، در مورد چین نیز، این کشور تا دلت بخواد نیروی کار دارد، رژیم ایران به مرحله حساس رسیده، یا باید اقتصاد را انتخاب کند یا جاهطلبیهای منطقهای را، تا حالا جاهطلبیهای منطقهای ، فقط کیسی خالی ایران را، خالی تر کرده است، هیچ آدم عاقلی، در حالیکه کشور را ارتش میللیونی بیکاران، کمبود سرمایگذاری، بی آبی و خشکسالی تهدید میکند دنبال ماجراجوی منطقهای آنهم با بازیچهٔ شدن به طرف روسی و چینی نمیشود. وجدان آگاه
آقای وجدان آگاه؛ من نمی دانم شما در ذهن متوهمتان با کدام «جامعه شناس» در حال جنگ و گریز هستین. ولی مقایسه با وضعیت فلسطینیها و راه حل ادوار سعید را من پیشنهاد کردم، که فکر میکنم انسانی ترین راه مطرح کردن جنایت عثمانیها بر علیه ارمنیها از یک طرف، و جنایات داشناکسیون/ناسیونالیستهای ارامنه بر علیه آذربایجانیها از سوی دیگر، می باشد. برخوردهای دیگر- که نمونه هایشان را در مقاله های منتشر شده در ایرانگلوبال میبینیم- همه گی نژادپرستانه هستند. راه حل نژادپرستانه، این عده از آذربایجانیها را به مثابه «کاسه های داغتر از آش» نشان می دهند. در حالی که روشنفکران ترکیه ای در خیابانهای استانبول شعار «ما هم ارمنی هستیم» سر می دهند؛ و در حالیکه رهبران ترکیه و شخص جناب اردغان از خلق ارمنی به خاطر این جنایتها عذرخواهی کرده اند، بعضی آذربایجانیهای «کاسه های داغتر از آش »
«کاسه های داغتر از آش » منکر هرگونه جنایت توسط عثمانیها هستند! اسم این اگر نژادپرستی نیست، پس چیست؟ چیزی که موضوع بحث است نامگذاری این جنایات به اسم «نسل کشی» می باشد وگرنه خود ترکیه ایها هم وقوع این جنایات را قبول دارند. مسئله در مورد «چگونه نامیده شدن» آن جنایت است. هیچ آذربایجانی اومانیست و آزادیخواه از دست و پا زدنهای نژادپرستانه «کاسه های داغتر از آش» حمایت نخواهد کرد؛ چرا که این دست و پا زدنها ماهیتا ضداخلاقی و ضدانسانی هستند.
Rosa ی گرامی،
به نظر من درست این است که کارها را به دست متخصصین امور بسپاریم. قاضی و دادگاه و وکیل و دادستان امکانات بهتر و بیشتر و تخصص بیشتری برای یافتن واقعیات امور حقوقی دارند.
رسانهها در امور سیاسی و اجتماعی میتوانند نقش بسیار مثبتی ایفا کنند ولی میدان مناسبی برای رسیدگی به امور حقوقی و قضایی نیستند.
همین حالا یکی میتواند در رسانهها این اتهام را به من بزند که گویا من در زندان جمهوری اسلامی تواب، تیر خلاص زن و متجاوز بودهام. چندین شاهد عینی هم از غیب میرسند و من میشوم مجرم. و از من میخواهند که به جرمهای خود اعتراف کنم، ندامت کنم و...
حالا من باید ثابت کنم که اصلا در جمهوری اسلامی زندانی نبودهام!
من هم تلاش میکنم که از جزء حرکت کنم. ماجرایی را تعریف میکنم و امیدوارم حوصله خواندن آن را داشته باشید:
زن و شوهری بودند که من هم با آنها رفت و آمد خوانودگی داشتم.
زن میخواست جدا شود و مرد نمیخواست. تا اینکه روزی خبر رسید که مرد خبیث زنش را در حضور دو نفر از دوستانش کتک زده است. و گویا در اول کار، خانم نمیخواست علیه شوهرش شکایت کند ولی شب تصمیمش عوض میشود و به همراه دو شاهد عاقل و بالغ به پلیس مراجعه کرده و شکایت میکند. تشکیل دادگاه چند ماهی طول کشید. دوستان مرد خبیث او را بایکوت کردند که یک شکنجه واقعی برای او بود. این مرد خبیث به کلی منکر کتک زدن زنش میشد. ولی مگر میشود منکر شاهدین ماجرا هم بود؟
بالاخره دادگاه تشکیل شد و من هم جزو تماشاچیان بودم. وکیل مرد خبیث شخصی مجرب بود و در دادگاه ثابت کرد که هر دو شاهد در زمانی که گویا ماجرا اتفاق افتاده بود، کیلومترها دور از محل "جرم" و در سر کار خودشان بودهاند و محل کار را ترک نکردهاند. معلوم شد که افکار عمومی تنها ظاهر قضیه را دیدهاند و تشخیص ندادهاند که ماجرا ساختگی است.
من کاری به چگونگی روابط خانوادگی این زن و شوهر سابق ندارم ولی در این مساله مشخص، هم زن دروغ گفته بود و هم دو شاهد عاقل و بالغ او!
حالا تصور کنید در مسائلی که کینههای تشکیلاتی و ایدئولوژیک و شخصی هم عمل میکنند، کار در رسانهها چه اندازه قاریشمیش میشود بخصوص اگر یک طرف قضیه اکثریتی باشد!
لطفا به این کامنت توجه کنید:
تاریخ مطلب:
سه شنبه, آوریل 28, 2015 - 07:06
نام:
جمال
"........... خیلی سادەاست بارها تکرار شدە جناب توکلی و درزی عضو حزب و سازمانی بودند کە حزب و سازمان آنها بە اعضاء خود در برهەای از زمان توصیە کردە کە با جمهوری اسلامی کە کشتارهای وحشتناک دهەی 60 را سازمان دادند همکاری کنند ، بنا بر این این پروندە بە هر دادگاهی ارجاع دادە شود در نهایت دادگاه از آنها میخواهد کە ثابت کنند در این کشتارها و زندانی وووو رژیم شرکت نداشتند"
نوشته شده در:
«صفحه شما»
و یا به این کامنت توجه کنید:
تاریخ مطلب:
شنبه, آوریل 25, 2015 - 18:39
نام:
جمال
"................ خوب جناب توکلی و محسن درزی نیز با این رژیم تبهکار در یک زمانی همکاری داشتند آیا بهتر نیست خودشان میزان همکاری خودشان را بیان کنند...."
یعنی اینکه حکم آنها از پیش تعیین شده است: آنها مجرمند و باید به میزان جنایتهایشان اعتراف کنند!
به همین دلیل هم من به "دادگاههای رسانهای" اعتقادی ندارم. من اطلاع دقیقی ندارم ولی فکر نمیکنم اگر یک نفر شهروندی سوئد را پدیرفته باشد، به دلیل باختن در دادگاه دپورت بشود.
شما مینویسید: ".... برای همین هم شاید بهتر باشد مُشکل در میان خود تبعیدی ها و پناهجویان حل شود. این مستلزم صداقت است."
مشکل در میان پناهجویان به چه روشی میتواند حل شود؟ میزان "صداقت" را چگونه میتوان تعیین کرد؟ یکی اصرار دارد که دیگری تیرخلاص زن بوده و آن دیگری منکر میشود. آیا میتوان او را وادار به "اعتراف" و "نشان دادن صداقت و اثبات آن" کرد؟ مگر پدیده تواب و تیر خلاص زن چیزی غیر از همین "اعتراف" و "نشان دادن صداقت و اثبات آن" است؟
برای اینکه ما در باره گذشته شما فکر بد نکنیم لطفا اگر ممکن است خود را با یک عکس و نام نیمه حقیقی و یک بیوگرافی یک خطی معرفی کنید چون ما هنوز نمی دانیم شما مرد هستسد یا زن یا .. ، ایرانی یا افغانی ، با حجاب یا بی حجاب و غیره ؟......... با سپاس پیشین .
کاوه جویا غزیز/ ما تلفنی هم در این باره صحبت کردیم . صفحه بندی سایت بگونه ای است که بایستی یکی و دو روز منتظر ماند. هر چند جناب مصداقی علیه اینجانب نوشت، بدون اینکه نوشته ام را چاپ ویا حتی به آن لینک دهد. همچنین قسمت کامنت نویسی سایت ایشان مسدود است . سایت مصداقی کاملا غیر دمکراتیک و در ردیف سایت های دیکتاتورهایی همچون خامنه ای یکطرفه است . در حالی که برطبق آئینامه داخلی ایران گلوبال ، هرمطلبی که علیه سایت ایران گلوبال و یا علیه مدیر _مسئول آن نوشته شود ،نه تنها حذف نمی شود بلکه در پر بیننده ترین قسمت ها ی سایت قرار می گیرد . نگاه کنید به مقاله ایرج مصداقی( که علیه من نوشته شده ) و در بخش ویژه ایران گلوبال گذاشته شده است که حداقل ده روزبایستی از زمان انتشار آن بگذرد.
تبریزی عزیز / امروز یک ناشناس ،در فیس بوکم بطور خصوصی پیام گذاشته و...
و نصحیت ام کرد که دست از حمایت ازمحسن درزی بردارم واز سوی دیگر، ایرج مصداقی هم ، خطاب به محسن درزی نوشته بود که به طناب پوسیده کیانوش توکلی نچسبد.
این دو «نصیحت » دو روی یک سکه اند و ان متوقف کردن روند بررسی و تحقیق در مورد « پدیده ایرج مصداقی »که با تواب تواب کردن ، سر اپوزیسیون کم مایه ، شیر ه میمالد و بدین طریق توجه فعالان سیاسی خارج از کشوررا از مهمترین مسایل منطقه و ایران دورمی سازد .او سالهاست که درگذشته غرق شده و دران دست و پا می زند . نوشته های متعدد و بیشمار او طعم وبوی گذشته دارند .هدف مصداقی این است که فعالان سیاسی را بهمراه خود به گذشته های چندش آور گذشته ببرد . . چرا که او در گذشته ، خود را «قهرمان قهرمانان» می پندارد. مصداقی خود شیفته ازین کار بسیار لذت می برد و اصلن نگران نیست که چه ازاری به دیگران و خانواده های آنان می رساند. از نظر مصداقی ، تنها مردگان و« شهدا » ی مجاهد ، فدایی و توده ای «قهرمان» است . زندگان و مبارزان کنونی یکسر همه تواب و یا هوادار تواب وهمراه با «تیر خلاص زن» هستند . باور کنید که اینجانب، بخاطر دوستی با محسن درزی نیست ...در حالی که سازمان فدائیان اکثریت و نزدیک ترین دوستانش دراین باره مجبور به سکوت شده اند.... .. سئوال بر انگیز؛ خواهد بود که پس چرا من ، بایستی با« آتش مصداقی » بازی کنم .... سالهاست ؛ تلاش می کنم با نگاهی اینده نگارانه به پدیده ها و به گذشته نگاه کنم....پارادایم ها عوض می شوند . مثل این است که در حال رانندگی از اینده جلو به پشت سرت نگاه می کنی ... از این رو سالهای مدیدی است که «رنجیر پاره کرده و ترمز بریده ام». بنابراین مرعوب این چرت و پرت های انقلابی نخواهم شد . ... پست، جاه و مقام سیاسی آنهم در 65 سالگی آنهم در خارج از کشور خنده داره.....از این رو 15 سال است که روزانه بین 5 تا ده ساعت با پول زحمت کشیده ام ،هزینه فعالیت سیاسی امجموعه اینترنتی فرهنگ گفتگو را می پردازم. . هدف ، بال و پر دادن به انیشه وجبران خل بازی های گذشته نسل ما ...، برای نسل های بعدی که بدام گذشته چندش آور نسل ما نیفتند. هر روز واقعه ای تازه در ایران و منطقه اتفاق می افتد. جهان سرشار از دانستگی های زیبا و اطلاعات علمی ، اجتماعی و سیاسی جالب است . «تواب» ، «زندان» ،« حاج قاسم» و کوفت و زهر ما ر.و.... مشکل مردم ایران نیست. بدنبال این چرندیات نبایستی رفت . اگر رژیم نا بکار، زندانی بیچاره را مجبور می کند که بگوید «غلط کردم » و «انزجار نامه» بنویسد و شاید کسانی را مجبور کرده باشد که تیر خلاص بزند و یا زندانی « گه اش» را بخورد و.... چه کسی مقصر اصلی است ؟ خامنه ای و یا محسن درزی؟ داعش تبهکار هم گروگان های غربی را وادار می کرد که گه شان را بخورند و علیه رهبران کشورشان سخنرانی نماید و ... اخه بردار ، یولداش تبریزی ؛ ایا دیده ای که غربی ها و امریکایی بخواهند ، بجای داعش ، «گروگانهای تواب » را سرزنش نمایند. غربی ها برعکس ما ،عقب مانده های خاورمیانه ای از « گروگانهای تواب» هم همچون« قهرمان» استقبال کردند تا بدین طریق «کون» داعشی ها و تروریست ها ی اسلامی را بسوزاند وآنان به محض رهایی گروگانها از چنگ داعشی ها ، به گردنشان گل انداختند. رهبران غربی حاضر نشدند که کوچکترین باجی به جنایتکاران داعش بدهند .پس چرا ما ، داعش های وطنی را ول می کنیم و به جان گروگان های وطنی خود می افتیم . مگر کسی شک دار که یکی از گروگان ها خود ایرج مصداقی بود؟ در پایان بگویم امیدی ندارم که مصداقی تجدید نظری در رفتارش بکند . اوقطعا در نوشته دیگر دهها اتهام دیگر از جمله همدست « تیر خلاص زن» ، «مرید فرخ نگهدار» و چه چه خواهد زد ؛ باکی نیست .
موج دستگیری فعالان کارگری در آستانه روز جهانی کارگر+ فیلم تجمع کارگران آزاد در مقابل مجلس
فیلم تجمع کارگران آزاد در مقابل مجلس سهشنبه 8اردیبهشت 94 بهمناسبت روز جهانی
کارگر در مقابل مجلس http://youtu.be/W59Dl60KVtU
ماموران امنیتی ابراهیم مددی و داوود رضوی از سندیکای شرکت واحد تهران، محمود صالحی فعال شناخته شده سقز و عثمان اسماعیلی سخنگوی کمیته دفاع از کارگران زندانی در مهاباد را بازداشت کردند ...
خبرگزارى هرانا- ابراهیم مددى و داوود رضوى، از فعالین کارگرى و اعضاى سندیکاى شرکت واحد، در آستانه روز جهانى کارگر بازداشت شدند. به گزارش خبرگزارى هرانا، ارگان خبرى مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، رو سه شنبه هشتم اردیبهشت کمتر از سه روز مانده به روز جهانى کارگر، آقایان ابراهیم مددى و داوود رضوى از اعضاى هیئت مدیره سندیکاى شرکت واحد در تهران بازداشت شدند. به گفته یکى از نزدیکان، آنها قصد داشتند به سیاق هر سال به مناسبت روز جهانى کارگر در پایانه هاى شرکت واحد، بین رانندگان و کارگران گل و شیرینى پخش کنند. ابراهیم مددى از رهبران و نایب رئیس سندیکاى شرکت واحد است که پیش از این به دلیل فعالیت هاى کارگرى بارها بازداشت شده و سه سال نیز زندانى بوده است و داوود رضوى نیز از اعضاى هیئت رئیسه سندیکاى شرکت واحد است.
به گزارش هرانا، در آستانه روز جهانى کارگر در یازدهم اردیبهشت، موج بازداشت و برخورد با فعالین کارگرى در ایران شدت گرفته است.
در آستانه روز جهانی کارگر، پانزده فعال کارگری درکُردستان محبوساند
به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، در روزهای اخیر چندین فعال کاگری در شهرهای مختلف کُردستان نظیر سنندج، مهاباد و سقز به نهادهای امنیتی و قضایی احضار و مورد بازجویی قرار گرفتهاند. فعالین کارگری با انتشار نامههایی از “فشار و تهدید سیستماتیک” نهادهای امنیتی بر طبقهی کارگر و زحمتکش کُردستان خبر داده و از مجامع بینالمللی و مدافعان حقوقبشر میخواهند که صدای انسانهای عدالتطلب باشند. یکی از فعالین کارگری در گفتگو با خبرنگار کُردپا از آمادگی کارگران و قشر زخمتکش برای برگزاری مراسم ویژه روز جهانی کارگر در جمعه آینده( یازدهم اردیبهشتماه) خبر داد و گفت که مراسم یادشده مجزا از مراسم سالانهی حکومتی که خانهی کارگر بانی آن است برگزار میشود. عثمان اسماعیلی خاطرنشان کرد که فشار و تهدید فعالین کارگری طبیعتا در روزهای هشتم مارس، اول ماه مه و دیگر مناسبتهای اجتماعی افزایش مییابد اما در هفتههای اخیر روند بازداشتها سیر صعودی داشته است. وی اضافه کرد که در حال حاضر حداقل ١٥ فعال کارگری کُردستان در زندانهای حکومت اسلامی ایران محبوس هستند که بسیاری از آنان در چند هفتهی اخیر بازداشت و با ضرب و شتم مأموران حکومتی به زندان منتقل شدهاند.
سخنگوی زندانیان سیاسی در مهاباد هویت فعالین کارگری محبوس در زندانها را کوروش بخشنده، نظام صادقی، رضا امجدی، آرام زندی، ریبوار عبدالهی، فرزاد مرادینیا، حامد محمودینژاد، بهنام ابراهیمزاده، یوسف آبخرابات، فواد زندی، منیژه صادقی، رسول بداقی، محمد جراحی و فردین میرکی عنوان کرد.
به گفتهی اسماعیلی، چند فعال دیگر کارگری در کُردستان توسط نهادهای امنیتی احضار و یا بازداشت شدهاند که بعدها به صورت موقت تا برگزاری دادگاه آزاد شدهاند که میتوان از مهرداد امینوزیری در شهر سنندج نام برد. پیشتر محمود صالحی، فعال سرشناس کارگری در تماس تلفنی با کُردپا تعداد فعالین کارگری در زندانهای سراسر کشور را حدود یکصد و بیست تن عنوان کرده بود.
http://www.archiverosa.blogspot.com/2015/04/blog-post_29.html
کارنامهٔ حقوق بشر اروپا مانند کارنامهٔ خود پاپ پر از ابهام است، براستی چرا اروپا ناگهان ( تبعید ارمنیان ) را اینگونه در شیپور و سرنا میدمد؟ بدون شک اینها میخواهند خاورمیانه تبدیل به نکبتستانی شود و برای رسیدن به این منظور، موفقترین کشور خاورمیانه را نشانه گرفته اند، من یادم میاد همزمان با حوادث (charlie hebdo) ناگهان کتابی با نام (Soumission (Submission)) توسط نویسنده (Michel Houellebecq) مثل بمب افکار عمومی را به خود جلب کرد، این کتاب داستانی را به تصویر میکشد که در وقایع آن در سال ۲۰۲۲ فرانسه اتفاق میکنند و مسلمانان قادر به انتخاب یک مسلمان رئیس جمهور برای فرانسه میشوند، ببینید چگونه نفرت از مردم خاورمیانه و شمال آفریقا را در قلب اروپا اشاعه میدهند، در همین ایران خودمان نیز ( جامعه شناسانی ) پیدا شده اند که با مبنی قرار دادن حرف ادوارد سعید که
حرف ادوارد سعید که ( ما فلسطینیان قربانیان قربانیهای هلوکاست ) هستیم کشف کرده اند که اینها نیز به فازریها میتوانند القأٔ کنند که ( ما فازریها قربانیان قربانیهای امپراتوری عثمانی ) هستیم، یعنی جامعه شناس ما، تا این اندازه پرت است که نمیداند که همه دادگاههای دنیا بلا استثنأ با مدرک و سند هلوکاست را تائید کرده اند در حالیکه هیچ مدرک و سندی مبنی بر ( نسلکشی کزائی ) ارامنه وجود ندارد یعنی جامعه شناسانی تا این اندازه سطحی میخواهند به یک ( ادعای کزائی ) مشروئیت ببخشند آنهم از کیسه مردم مظلوم ترک آزربایجان که ۱۰۰ سال است زیر چکمههای سیستمی له و لورده شده اند. حالا اگر پاپ و اروپا نتوانند از ارامنه برای تبدیل خاورمیانه به ویرانهای بهره ببرند بدون شک ( پ کا کا ) دست در دست ارامنه وارد میدان خواهد شد. وجدان آگاه
پاسخ به دوستان گرامی، کیانوش توکلی و اژدر بهنام ***** دوست گرامی، کیانوش توکلی، من نگفتم: ( ..... ساکت باشید، چون مصداقی ده سال رفته زندان ..... ) بلکه من برای شما نوشتم: ( ..... حتی اگر شما در پاره ای از گفته ها و نوشته ها ایرج مصداقی را گناهکار می دانید به این کشمکش پایان دهید ..... ) چون زمان و نیروئی را که برای کارهای سودمند می توان به کار گرفت نباید برای کش دادن به بگومگوهائی که هیچ سودی ندارند به باد داد حتی اگر ایرج مصداقی گناهکار باشد! دوست گرامی، در همین تارنمای ایران گلوبال برخی از ناسیونالیست ها سخنانی درباره نوشته های من نوشتند، من نیز با ادب و احترام و با پیشوند (دوست گرامی) پاسخ چنین کسانی را دادم اما هنگامی که در پاسخ به من کم آوردند آغاز به ناسزاگوئی و شعر و شعار و هرزنامه نویسی آن هم با ده ها نام و ده ها آی پی کردند، من نیز به چنین کسانی پاسخ ندادم و .....
..... خود را آسوده کردم چون پاسخ این خردمندان خاموشی است! برای نمونه در یادداشت شماره 25745 یک هرزنامه نویس که تا کنون با ده ها نام و ده ها آی پی بارانی از هرزنامه ها را به ایران گلوبال بارانده است مرا (فاشیست تمام عیار) نامیده است! و یا در یادداشت شماره 33188 یک هرزنامه نویس دیگر مرا (بی آبرو) و (بی غیرت) نامیده است! و یا در یادداشت شماره 49733 یک علاف بیکار مرا (سوپر فاشیست در لفافه چپ) نامیده است! دوست گرامی، کیانوش توکلی، هرزنامه هائی که نمونه هائی از آنها را آوردم و بارها خواستار پاک شدن آنها از ایران گلوبال شده ام بسیار بیش از اینها هستند اما من باید چه می کردم؟ آیا من زمان و نیروئی را که برای کارهای سودمند می توانستم به کار بگیرم باید برای پاسخ دادن به این ناسزاها و هرزنامه ها هزینه می کردم؟ دوست گرامی، هنگامی که کش دادن به یک کشمکش سودی ندارد چرا باید آن را کش داد؟ ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، سخن من پرداختن به این که چه کسی چه چیزی را گفت و چه کسی درست گفت و چه کسی نادرست گفت نیست بلکه سخن من این است که هنگامی که کش دادن به یک کشمکش بیهوده و بی فرجام سودی برای هیچکس جز رژیم آخوندی ندارد نباید آن را کش داد و سخن من این است که اگر دشمنان رژیم با بهانه های گوناگون باهم درگیر شوند رژیم دژخیمان و شکنجه گران سود خواهد برد نه دشمنان رژیم، اگر آقای مصداقی به آقای توکلی بتازد و آقای توکلی به آقای مصداقی بتازد و این دو ضد رژیم به ضد رژیم سوم بتازند و سه ضد رژیم هم به ضد رژیم چهارم بتازند و ..... با این به هم تاختن ها کی زمان تازش به رژیم گدایان مفت خور آخوندی خواهد رسید؟ سخن من این است که حتی اگر آقای مصداقی گناهکار باشد باید به این کشمکش بیهوده و رژیم شادکن پایان داد!
آقای وجدان! مرحمت میفرمایید! من فردی هستم لاقبا و بی قبا که از طرف خودم حرف میزنم و نماینده هیچ مردمی هم نیستم. راستی میشود بفرمایید مردم آذربایجان شما را کجا و چگونه و چه زمانی به عنوان سخنگو و نماینده شان انتخاب کردند؟ حتما دکترای اقتصادتان را از دانشگاه اپرا وینفری دریافت کردین و لابد تز دکترایتان هم در مورد «فارسهای دهاتی و زبان عقیم فارسی» بوده است! در مورد «هنر کسب قدرت و حفظ قدرت» به آثار مرحوم ماکیاولی هم سری بزنید بد نیست، شاید سریعتر به مقصدتان رسیدین! بد نیست آن یکی-دو جوانی که آلت دست این «تشنه قدرت» هستند، نگاهی به خاطرات جناب مصداقی در همین صفحه بیندازند و ببینند که «تشنگان قدرت» مثل این افندی چه بلاهایی سر جوانان مردم آورده اند!
جناب فانون، جامعه شناس گرانقدر، آیا هدف شما ( کرهٔ شمالیزه ) کردن آزربایجان جنوبی است؟ وجدان آگاه
rosa گرامی، از شما معذرت می خواهم. می خواستم اسم شما را لاتین بنویسم. برای انجام کاری عجله داشتم و متوجه نشدم که تاستاتورم روی فارسی است.
الان که برگشتم و کامنتها را کنترل می کردم متوجه شدم. قصد هیچ توهینی نداشتم.
آقاي توكلي عزيز،
اين ها را گفتم كه آقاي توكلي لطف كنند به شما منتقل كنند،فكر كنم لازم نباشد به عنوان يك هودار سازمان مجاهدين ،نظرم را راجع به مصداقي بگويم،
گفته ها بسيار گفته شده
با مطلع حرف خودتان شروع مي كنم :
براي خواننده بي خبر ،اين پرسش ساده طرح مي شود ،اين همه كينه آقاي آ . آئليار بر عليه مجاهدين براي چيست ؟
يكي به اين خدا پدر آمرزيده بگويد كه اگر مجاهدين خواهان شركت در قدرت بودند، ،خوب حالا در حاكميت و جزو بخش اطلاعات و شكنجه بودند، و اگر نيستند و اگر خودشان بر روي تخت شكنجه و چونه دار هستند ، معني ساده و أوليه آن اين است ،كه دو اسلام يا دو ديدگاه سراپا متضاد هستند كه ٣٦ سال است كه در دو سو قرار گرفتن،
آقاي آ،آيليار ،قبل از نوشتن خشمت را كنترل كن
مصداقي را سازمان ٤ سال قبل از گزارش موسوم به ٩٢ از روابط ساده هواداري هم بيرون انداخته بود، شورا در همان سال ٩٢ مصوبه اش را بيروني كرد،
لطفأ قبل از نوشتن كمي ياد بگير
چون باور كن من در نوشته هاي شما يك ذره درايت و ... نمي بينم
نوشتید: سایت مخالف هزگونه نژادپرستی و راسیزم و اختلافات و جنگهای قومی-ملی است. مطالبی که مبلغ نژادپرستی و فاشیزم، ایجاد کینه و دشمنی در میان اقوام و ملیتها و مردمان ساکن ایران باشند، منتشر نخواهند شد ولی بحثهای نظری و تئوریک درباره این مقولات امکان انتشار در سایت را دارند.
خطاب به مسئولین وبسایت. دوستان مسئول کامنتها اجازه ی توهین جنسیتی را دارد؟ شما از توهین سکسیستی در قسمت درباره ی ما ننوشته اید. چه بد! اینک یک مورد را من گزارش میدهم. مسئول حذف کامنتها اسم من را میداند و به کامنت من بجای رزا با خطالب به Rosa قخسش جواب میدهد!
جالب است که ایشان مسئول نقطه چین کردن فحش ها هم هست! در وزارت ارشاد را هم باز کنیم، میدانیم چه بیرون می آبید!
Rosa قخسش
http://ink361.com/app/users/ig-221152008/passionmakeupandnails/photos
خانم قخسش گرامی!
منظورتان از این صفت ؟؟
آقای مصداقی هنوز نمرده اند. ایشان نه پاسخی دارند و نه پاسخگو خواهند بود و باهوش تر از این هستند که در این زمان و مکان درگیر این بحث شوند اما روزگار آینده در پیش است و جناب مصداقی میدانند که از این نقطه به بعد چشمها متوجه جزئیات نوشته ها و هناکی ها و حرکات ایشان است. اگر چشمی برای دیدن باشد حقایق دیده خواهد شد. .......
نامم ( حميد ع ) است ولی می توانید مرا ( مصداقی) هم بنامید یا که ننامید: اینجانب ایرج متولد 1339 ، فعالیت سیاسیام را با کنفدراسیون در آمریکا شروع کردم ولی انقلاب که شد، 18 سال داشتم ، در7 سالگی روزنامه رستاخیر می خواندم با این وجود «از کودکی با فدائیان بزرگ شدهام. آنها سرنوشتم را رقم زدهاند، » در دهسالگی درجنگل های سیاهکل همراه با چریک ها مشغول نبرد با شاه وطن پرست و متمدن بودم ؛ پس از آن برای ادامه مبارزه به خارجه رفتم .«هنگام بازگشتم به ایران، سوغاتم مجموعه آثار کامل لنین بود و ده کتاب جداگانه از آثار لنین و مارکس. آذین بخش اتاقم در سندیاگو، تصاویر حمید اشرف و بیژن جزنی و پرویز واعظ زاده مرجانی و رضاییها و شریفواقفی بود.»پس از انقلاب به دلیل افراط گرایی چریک ها که از گبند تا سندج و مهاباد سر پاسدارها را می بریدند وبه جمهوری اسلامی هم رای «نه» داده بودند ؛
نا امید گشته «خط » عوض کرده وبجای خلق ، فدایی مسعود رجوی شدم .در21 سالگی بدون هیج دلیل و مدرکی راهی زندان اوین شدم و دهسال _ تاریخ دقیق اش یادم نیست_ که چند سال بود، بهر حال در زندان هم بیکار ننشسته و مشغول تدریس زبان انگلیسی روزانه 12 تا 14 ساعت به زندانیان در انتظار اعدامی بودم ...از این کار های آینده نگری ، صنفی _سیاسی زیاد کردم بطور مثال یک عدد انزجارنامه الکی نوشتم ،آقا؛ از زندان زدیم به چاک ..... بابا این بیشرف ها، خایه ها را نشمرده ،می کشند ؛ ان وقت ها به جای «انیترنت»؛ جنگ سرد بود، هنوز رژیم خریت نکرده بود که بخواد،بمب اتمی بسازه ..و سازمان های حقوق بشری در جنگ سرد،خوابشان برده بود و منتظر بودند یکی در کشور سوسیالیستی برای مخالفت با حکومت «موزی» نوش جان بفرمایند تا با عکس و تفصیلات گوش ادم وعالم را کر کنند. کشورهای ازاد دنیا چهار چشمی مواظب ایران بودند که پس از افغانستان ، توسط توده ای به اقمار شوروی اضافه نشود .بن لادن هم چاه های نفت را دست پیمان کاران امریکایی سپرد وبا چند عدد استینگر روانه کوههای توربره افغانستان شد کهاز آنجا هواپیماهای مسافری افغانی را هدف قرار دهد. از ان طرف دیگر، گروههای سیاسی هم مشغول جنگ حیدری و نعمتی بودند .خمینی دستورکشتار 5000 زندانی راداد من از ترس خوف کرده بودم می دیدم که رزیم بی پدر حتی به توده ای واکثریتی خائن وتواب هم رحم نمی کند ؛ چه برسد به من مجاهد بریده .. حالا بیا، ثابت کن که واقعا بریده ای ؛ راستش در زندان آدم عقل ش سرجایش می اید و شعار ها و شعرهای انقلابی که می گفت وارطان «سخن نگو » زندانیان با شلاق و بی شلاق سخن می گفتند_ مسخره بنظر می رسید. دلم می خواست یک چک تو گوش این شاعر تریاکی که در دو نظام شاه و شیخ علنی زندگی کرد و موجب مقاومت بیهوده زندانیان را فراهم کرد و کلمه تواب را ازارزش می انداخت،.بدینگونه بود که بهترین فرزندان این اب و خاک را، دسته دسته راهی کرم خانه کرد. اینکه انسان پس از اعدام از همه سو ، مورد هجوم کرمها قرار میگرند را قبل از نمابش ان توسط بی بی سکینه ؛خودم از انگلیسی به فارسی روان ترجمه کرده بودم ....حتما گذرتان برای چند روز هم شده به زندان افتاده است. برخلاف لاجوردی دماغ پهن، بیشرف که ادعا می کرد «پیج زندان اوین مثل عصای حضرت موسی معجزه می کند» آن .... دماغ پهن دروغ می گفت. زندان بیشتر انسان ها را اینده نگر می کند ؛ شوخی نیست کشته که شدی ،بجای حوریان بهشتی، این کرم ها بسراغت می ایند ؛ تو گوش ، دهنت ،....، دماغت ؛حتی توی سوراخ ... هم بالا می روند... گور پدر انها که بخواهند بعد ازاین که کرم ها ترتیب مان را داده اند « شهید» اعلام شویم و یک مشت شارلاتان سیاسی بیایند و برات اشک تماسح بریزند و با زنت بخوابند و نقش عمو را برای فرزندانت بازی کنند ؛ که چه بشه، مسعود و بقیه احزاب درب و داغون از جنازه کرم خورده ات پرچمی برای بقای خود بسازند .نه .نه بیخیال مگه خود رجوی پس از خرداد 60 نگفته بود که تواب الکی شوید و پس از ازادی ،تاکسی بگیرید و آدرس خونه تیمی را به راننده مجاهد بدهید ...بقیه کارتون نباشه ..اتومات درست می شه .... تازه کی می فهمه من تواب شدم .... پس از دهسال نه تنها از زندان رهاشده بودم دیگر گفتم این بار می روم فرنگ و انجا خوش می گذارنم ، بیخیال مبارزه ، سیاست ..مگه این سیاست کوفتتی و اینهمه کشته و زندانی ، چه گلی بر سر این ملت زدیدیم . می رویم خارج اگر شد ، درس می خوانم واگر نشد،یک عدد شرکت صادرات واردات ثبت می کنم و اگرباز هم نشد، کلاس زبان انگلیسی با لهجه شیرین فارسی برای سوئدی ها، تاسیس می کنم؛ بلاخره آسیاب هم نوبتی ... .به زنم قول دادم .که دیگه سیاست بی سیاست .... سریال شهید زنده ادامه دار است اگر مسئول کامنت سانسور نکنداین ایران است که منطقه را به آشوب کشیده است که حتی جان کشور صلح دوستی چون عربستان صعودی به لب رسید. ایران حالا افتاده دست و پای آمریکا و ترکیه.
به مسئول کامنتدونی. باشه کامنتهای "جاده خاکی" را کپی در پست بلاگ من کنید.
نوشتید: در این صورت مجبور خواهم شد، مطابق ضوابط سایت آنها را به «صفحه شما» منتقل کنم چون مربوط به مقاله نیستند.
رزا: اگر زحمت انتقالشان را بکشید لطف کرده اید. من فعلن باید بروم. اگر وقت انتقال ندارید لطف کنید به ایمیل من بفرستید تا خود منتقل شان کنم. با تشکر.
www.archiverosa.blogspot.com
Rosaroshan2012(a) gmail.com
بهنام عزیز
پسر جوانی که هر سه ی ما عاشقش بودیم ما کوچولوها را میفرستاد کاغذ استنسیل و کالاهای بودار بخریم! باور کنید هنوز نمیدانم از چه گروهی بود! سبیل داشت و احتمالن چپ بود. ما هم سرودست میشکاندیم که کاری را بزرگترها به ما داده اند! اینروزها فکر میکنم، او اگر جابجایی آرپی جی هم تقاضا میکرد ما انجام میدادیم:) دخترک قپانی شده من را لو نداده بود و مقاومت کرد. بدلیل اینکه لجش گرفته بود و روی قُد بازی. چون از خانواده ی مقتدری بود و ناراحتی قلبی هم داشت، آزاد شده، دوست دیگری را هم گرفته و آورده بود منزل ما شاکی بود از او. همه خیلی گریه کردیم برای این واقعه. جوانی شفاف است و عاطفه دارد. قرار گذاشتیم دیگر هرگز از هم جدا نشویم. متاسفانه شدیم. بیشتر دخترک که ترسیده بود اشک میریخت. ما هم حق بجانب:) البته بعدش نه و همدرد...چه بد که برای کامنت دونی مسئول گذاشتید. ایجاد کار و مسئولیت عذاب آور. سایت خوبی هست و نسبتن لیبرال. برای مسئول کامنتها باید شکنجه آور باشد نقش سانسورچی بازی کند؟ آیا او هرگز به خانواده اش میتواند بگوید؟ تنها اسامی حقیقی افرادی که ناشناس هستند بدلیل امنیتی باید حذف شوند. فحاشی چه اشکالی دارد؟ کلمات بد هم فونکسیونی دارند.
در مورد خرد جمعی و دادگاه این دو، دو راه هستند. توابین هم میتوانند با اسم ناشناس خاطراتشان را خود علنی کرده و حتی با اطلاعاتشان سبب آرامش دوستانشان شوند. درست بعد از دستگیری ها دو دوست مدرسه پیش من آمد. یکی را قپانی زده بودند دیگری را نه. یکی من را لو داده بود و دیگری نه. باورکنید به سن کودک کنونی من بودند. ما آنقدر جوان بودیم که همه تا مدتها که بیرون آمدم دوست ماندیم. دنبال من نیامدند، شاید آنوقتها عده زیاد بود! البته ما هم اسبابکشی کرده بودیم.
از همین امروز شروع کنیم بهنام عزیز چون آینده دیر است. در آینده قرار است دیگران را روی پشتبام مدرسه ی رفاه تیر بزنند. و این چرخه ی جهنمی ادامه پیدا کند. بگذاریم فحشها، اتهام ها کینه ها مجالی بیابند. حتی بصورت ناشناس هم خاطرات گفته شوند. شاید جلوی تکرار تاریخ گرفته شود و این از دور باطل خلاص شویم. قانون بعد از سرنگونی عفو عمومی میدهد ولی جراحت ها عفونی شده اند. دیشب باز در بی خوابی فیلم دخترک و مرگ را دیدم.
چقدر سرنوشت نسل ما شبیه امریکای لاتین است. باید کمک بگیریم. از مردم دیگر. آنها شاید راهی را درست رفته باشند. ما مجبوریم. و زمان هم تیک تیک میکند. ما هم در خانواده یک اکثریتی داشتیم که اولین کتاب مُصور زندگینامه های مارکس بود یا لنین را برایمان آورد و قصه های من و بابام و بقیه کاریکاتورهای آنزمان را. مادرم گفت اینبار که آمده بود معتاد شده:( ما نسل بدبختی کشیده ای هستیم و پر از اشتباه. خوشبختانه بخش بزرگی امکان تجربه و زندگی اینطرف آبها را پیدا کردیم. اینجا تنها آنهایی که در مبارزات کشور میزبان شرکت کردند سالم ماندند. بقیه از روی کول هم بالا رفته اند در سلسله مراتب قدرت. ما کف خیابان میمانیم. اگر روزی هم ایران آزادی نسبی برقرار شود قصه ی خود را برای نسل سوم و چهارم خواهیم گفت. آنها البته ما را نخواهند فهمید. آنها برای حفاظت از درختان خود را زنجیر میکنند. تیرباران و شکنجه را نمیشناسند.
در مورد سانسور کامنتها در وبسایت ایندیمدیا و دیگر وبسایتها ایده ی خوبی دارند. تیتر کامنت را بیرنگ میکنند، یعنی یا فحش است و یا نامربوط و... خوانندگان میتوانند کلیک کنند. شما نیز میتوانید بنویسید بی ربط ولی مطلب را در ادامه بگذارید. اینطوری هم درج میشود و هم نوعی دستچین که بحث روی مقاله منحرف نشود. یعنی برای خواندن کامنت بیربط باید روی دنباله کلیک کرد و بنوعی خواننده میتواند خود انتخاب کند و با توجه به اینکه وبسایت هم با گذاشتن متن در دنباله اعلام موضع منفی کرده. یعنی با اینکار هم نظر منفی مسئولین مشخص است و هم حذف نشده و هم خواننده با آمادگی روحی که فحاشی یا انحراف از بحث است روی آن (اینجا دنباله) کلیک میکند یا نمیکند. اینطوری نه حذف و نه سانسور و نه زحمت نقطه چین میماند و رفیق مسئول کامنت هم نتها کارش این هست که متن را در "ادامه " وارد میکند و در قسمت اصلی میتواند بنویسد کامنت "غیر مرتبط" و برای خواندن آن (که توصیه نمیکنیم) روی دنباله کلیک کنید.البته صلاح کار را خود حتمن پیدا خواهید کرد. ما هم طول کشید اینطوری کنیم و خودش یک پروسه داشت.
من هم در خانواده ی بشدت ناسیونالیست بزرگ شدم و طیف جبهه ملی. اینجا که آمدم بدلیل راسیسم خیلی عوض شدم و بقولی "جهان وطنی"! باید خیلی روی خودم کار میکردم و خیلی تجدید نظر کردم و خوشبختانه موقعیتش بوجود آمد. واقعیت بسیاری از تئوری های اشتباه را میشکند. باری هرگز دیر نیست...
خانم rosa گرامی، سایت ضوابطی دارد که در اول «صفحه شما» آمده است. مطابق این ضوابط توهین و اتهام حذف می شوند تا بحثها در فضایی آرام و منطقی جریان پیدا بکنند. این مسؤلیت هم از طرف مسؤل سایت به من داده شده است. فقط کامنتهایی حذف شده است که به آقای مصداقی و یا دیگران توهین کرده بودند و هیچ کس در این میان مزیتی ندارد. توضیح را به این خاطر نوشتم که دوستان بدانند که کامنتها منحصر به همینها نیستند.
امیدوارم که بحثها منحرف نشوند و به کامنت نویسی و ضوابط آن و... نکشند. در این صورت مجبور خواهم شد، مطابق ضوابط سایت آنها را به «صفحه شما» منتقل کنم چون مربوط به مقاله نیستند.
این کامنت که پر از توهین و اتهام بود، با نقطه چین کردن توهینها و اتهامات و نام اشخاص منتشر می شود تا خوانندگان با این بعد نظرات هم آشنا شوند. لازم به تذکر است که تا حالا تمامی کامنتهایی که به آقای مصداقی بودند، حذف شده اند.
مسؤل کامنتها
مسئول کامنتها! آیا این مسئولیت از طرف جمع داده شده یا مسئول وبسایت؟ آیا این مسئولیت چرخشی است و یا همیشگی؟ آیا ضوابط حذف و یا سانسور نقطه چینی مکتوب است و یا مسئول خود انتخاب میکند؟ دلیل حذف کامنتهایی که منتسب به "مصداقی" است چه بوده؟ مگر مصداقی شاه یا بانو ملکه میباشند؟ یا خرابکاری که مستحق اتهام و مُشت و لگد زبانی؟
بگذاریم مصداقی اگر هنوز زنده است! خودش آمده و از خود دفاع کند، نه در جایگاه ویژه نه مادون. باور کنید آنوقت اعصاب خودتان راحتتر است و مثل ما کامنت نویسان با آرامش، خود نیز میتوانید در گفتگو و دیالوگ شرکت کنید. این یک پیشنهاد دوستانه است!
پینوشت: پس از انتشار کامنتم، دیدم که کامنت آقای حمید با یک توضیح و نقطه چین کردن توهینها و... منتشر شده است.
Rosa عزیز،
صادقانه به کردههای خود اعتراف بکند، امنیت ندارد. او را شکنجه روحی و روانی میدهند. بی آبرو میشود حتی اگر ندامتش تنها به امضای یک ندامتنامه محدود بوده باشد. سنکسار میشود! بایکوت میشود و...خرد جمعی هم اشتباه میکند و چه اشتباههایی! اشتباهات خرد جمعی هم ابعاد وسیعتری دارند و فاجعهبارترند. مگر همین جمهوری اسلامی حاصل خرد جمعی همه ما ایرانیان نبود؟ مگر خط و برنامه سیاسی "شکوفایی جمهوری اسلامی" (برنامه سازمان فداییان اکثریت) حاصل خرد جمعی نبود؟ (به نظر من همه ما "اکثریتیهای" آن دوران در آن سهیم و مسؤلیم. همان زمان این برنامه به نظرخواهی عمومی در تشکیلات گذاشته شد و ما هم آن را پذیرفتیم و به آن رای دادیم. رهبری سازمان بدون پذیرش آن از سوی بدنه "تشکیلات" نمیتوانست آن را پیش ببرد)
ابعاد تاثیر اشتباه یک دادگاه بسیار کمتر و محدودتر از اشتباه خرد جمعی است.
به نظر من رسانهها نمیتوانند دادگاه باشند. در جو مسمومی هم که امروزه در رسانههای ایرانی وجود دارد و حاکم است، نه بحثی سالم پیش میرود و نه حقیقتی روشن میشود. همان توابی که شما انتظار دارید بیاید و در رسانهها
متاسفانه هنوز در جامعه ما، بویژه در خارج از کشور و همین رسانهها، این امر جا نیفتاده و نهادینه نشده است که عامل اصلی این ندامتها و حتی تبدیل یک انسان به "تیر خلاص زن" مورد حمله قرار گیرد. آیا در این جو و ابن شرایط میخواهید توابان را به رسانهها بکشانید؟ تصور میکنم که برای این کار خیلی زود است. اول بیایید شرایط امن و آرامی را بوجود آوریم و بعد به این فکر بیفتیم!
همین بحثها را نگاه بکنید. ابتدا یک بحث تاریخی بود. صحبت از این بود که آیا چریکهای فدایی خلق ایران پیش از انقلاب از خمینی حمایت کرده یا بعد از انقلاب و یا اصلا آیا حمایت کرده است؟ و حالا ببینید که به کجا کشیده است!!! خرد جمعی ما هنوز یاد نگرفته است که یک بحث ساده، پیرامون یک موضوع مشخص را پیش ببرد، چطور میتوانیم زندانیان سیاسی سابق- سر موضعی و تواب و همکار و تیر خلاص زن- را به دست این رسانهها و این "خرد جمعی" بسپاریم.
Rosa ی عزیز،
پیش از اینکه شروع به ادامه صحبت با شما بکنم، داشتم کامنتی را میخواندم که هنوز منتشر نشده بود(من این امکان را دارم که کامنتهای منتشر نشده را بخوانم ولی اجازه ندارم دخل و تصرفی در آنها بکنم) از شخصی به نام "حمید". راستش را بخواهید دلم سوخت. هم برای خودمان و جامعهمان و هم برای شخص ایشان و بخصوص برای مسؤل کامنتها که چه زجری را باید متحمل شود. اگر منتشر شد و وقت کردید، آن را بخوانید. سرتاسر فحش و ناسزاست و حرفهای درستش در میان این عصبیت و ناسزاها و توهینها گم میشوند.
آیا میخواهید این توابان را به دست این خرد جمعی بسپارید؟
در زبان ترکی مثلی داریم که میگویند « قویون جان وئریر قصاب پی اختاریر » یعنی گوسفند در حال جان دادن است قصاب دنبال چربی است .آقا و یا خانم اقلیم مقایسه کنید درد ملت عرب در ایران را و افکار شما را .ما در آذربایجان میگویم ما کجا و شماکجا « بیز هارا سیز هارا».
ائليار عزيز من مى خواستم بنويسم كه اگر راست مى گوييد و دوران هويت بسر آمده،چرا پس شب و روز در انكار هويت توركى مطلب جمع مى كنيد و در رثاى زبان فارسى مديحه سرايى مى كنيد!اما فكر كردم كه ميخ بر آهن نرود!
تاريك باشد و روشن كردن شمع و چراغ كراهت دارد!اما هر كس مرد ميدان است ما دستش را مى بوسيم،هر كس به ما احترام بگذارد،هر كس اصل اخلاقى انچه بر خود نمى پسندى بر ديگران نپسندد و رفتارى كه دوست دارد با او با زبانش و مليتش بشود،با ما تحقير شده ها و انكار شده ها رفتار كند،ما در خدمت اش هم هستيم.
شايد هم بخواهند تغيير رويه بدهند،خدا را چه ديديد،اما مثلى معروف است كه آخوند در مسجد مى گويد كه در شب، شام غريبان در خانه شمعها و چراغها را نبايد روشن كنيد!آخوند ما شب كه به خانه خودش مى آيد،مى بيند كه چراغها خاموش است و همه جا تاريك!رو به عيال مى پرسد:خانه چرا تاريك است؟عيال جواب مى دهد كه :مگر خودت در منبر نگفتى كه در شب شام غريبان همه جا بايد
آخوند رو به زنش مى گويد:براى خودمان كه نگفته ام،براى ديگران گفتم.
حالا ايشان و يا اينها هر چيزى اعم از حق و ناحق را به پان توركيسم و پان عربيسم و داعش مى چسبانند و يك دفعه از انكار هويت مى گويند،لازم به ذكر است كه براى ما مى گويند براى خودشان كه نمى گويند.
اقلیم در کتاب های درسی یعنی سرزمین . اقلیم کردستان نیز مثل اقلیم اهواز یک نام ساختگی تجزیه طلبان است . در جغرافیای ایران شهر اهواز مرکز استان خوزستان است . که 30 درصد عرب زبان و 70 در صدر لر و بختیاری و دزفولی و شوشتری و اصفهانی و غیره هستند .تغیییر نام های جغرافیایی فقط با تایید سازمان ملل است وگرنه پیگرد قانونی دارد و در ایران حکم اعدام . زور زدنهای تجزیه طلبان با شکست روبرو خواهد شد . گند عربستان قبلی در آمده . یعد احواز . بعد اقلیم . بعد...
بهنام عزیز
تصرف زندان اوین به دست مردم و آزادی زندانیان سیاسی یروان شاه میرزاییان٬ ۲۳ بهمن سال ۱۳۵۷نوشتید: کارها را به دست متخصصین امور بسپاریم.
من بیشتر تمایل دارم به خرد جمعی و همزمان کمک گرفتن از آنانی که در برخی زمینه ها دانش بیشتر دارند.
از طرفی ما ایرانیان تنها کشوری نیستیم که با این مُشکلات دست و پنجه نرم میکنیم. نگاهی بیندازیم به دادگاه آیشمن، نظرات هانا ارنت. و بقیه ی نظرات و آرای مطرح شده.
به این عکسها نگاه بیندازیم
میتینگ سیاسی در زمین چمن دانشگاه تهران به دعوت «سازمان چریکهای فدایی خلق» منوچهر یگانه دوست٬ چهارم اسفند ۱۳۵۷
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-69299.html
میتینگ تبلیغاتی حزب توده برای انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی
درگیری مسلحانه اعضای سازمان مجاهدین خلق و نیروهای کمیته٬ جنوب میدان ولی عصر
تجمع گروههای چپ در میدان آزادی – تهران
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-69298.html
رهبران اپوزیسین اشتباه مرگ آوری در حمایت از خمینی کردند. و جبهه ها در بین هواداران مخدوش شد. در همان گیرودار و بحبوحه ی گرفتن خانه ی تیمی های مُجاهدین جلوی چشم من جوانی با پای برهنه از مادربزرگ من تقاضای دمپایی کرد، خود من رفتم برایش به حکم مادربزرگ دمپایی آوردم. همسایه روشنفکر فوکولی(بقول مادربزرگم) بعدش گفت: این حتمن مُجاهد بوده و از خانه ی تیمی در رفته! ما از مُجاهدین خانوادگی دل خوشی نداشتیم و آنها را مُصبب آوردن آخوندها و بغدش ترور میدانستیم اما نه مرگ. یادم هست که مادربزرگم گفت: به جوانی اش رحم کنیم...
میدانیم که آنروزها در هر خانواده از هر گروهی بودند. اگر هر فردی به رهنمود سازمانش و وظیفه ی تشکیلاتی اش عمل میکرد و دیگری را لو میداد، سنگ بر روی سنگ نمیماند. پس با توجه به جمعیت توده و اکثریت، همه آنها به رهنمود تشکیلات عمل نکردند و چه خوب که عمل نکردند و مثل مادربزرگ من عاطفه بر نفرت غلبه داشت.
ما دو مُشکل داریم. یکی فاشیستها و آنان که فرمان قانون و ایدئولوژی را پیروی کردند و آنانی که نکردند. فاشیسم خودکُشی کرد و آنها که به فرمان اطاعت کردند باختند. قبل از اجرای هر قانون، رهنمود و... باید دید که چقدر این انسانی است. لو دادن اصلن انسانی نیست. همکاری زندانی و زندانبان بدتر از آن است. این اصلن ربطی ندارد زندان شوروی ها باشد یا شاه یا خمینی. گیرم زندانی توده و اکثریت خیال میکردند آنها را اشتباهی گرفته اند و بزودی آزاد میشوند. اما زندانی که میدید از گروه فکری اش هم اعدام میشوند با کمی درایت میتوانست به تئوری ها شک کند. حال تحت روابط اسارتبار زندان برخی توجیه ایدئولوژیک هم برای همدستی یافتند (مُجاهدین در توبه ی قلابی و در دل اما سر موضعی، توده و اکثریت در دل با انقلاب و خمینی، در عمل زندانی و همبسته با زندانیان دیگر، برخی اما بریده در زندان و پُشت موضع غلط سازمانی و افراد گوناگون...) سوال اصلی اینکه ما با توابین چه کنیم؟ آنها اغلب در موضع اقتدار در زندان نبوده اند. اینهمه مُشکل دادگاه و قانون کشور میزبان نمیباشد. فردی در دادگاه تریبونال جلوی دوربین گفت تیر خلاص زده. قانون اینجا حکم قتل غیر عمد میگوید...به نظرم مردم ایران در آینده ی نزدیک مجبورند تصمیم بگیرند به بازگشت افراد یا طرد افراد فرد به فرد. در همین سایت چند وقت پیش هیاهویی بر سر زنی دیگر بود در کانادا که تواب فعال بوده گویا... خوب باید گفت اینها وجود دارند به تعدادی نه چندان کم. برخی توبه تاکتیکی را مطرح میکنند مثل مُجاهدین، برخی همکاری شان را با رهنمود تشکیلاتی توده/اکثریت توجیه میکنند ...
در ضمن مطرح شده یک گروههی میتواند 30 شاهد بیاورد در دادگاه دیگری 3 شاهد... پس اعتماد به شهود و دادگاههای کشور میزبان هم ملغا است!
تنها راهی که فعلن امکانپذیر است میتواند ایجاد شرایط مطلوبی باشد که توابین داستان خود را با صداقت بگویند و افکار عمومی فرد به فرد برای بازگشت و یا عدم بازگشت آنان به جامعه تصمیم بگیرد. من به عاطفه ی جمعی اعتقاد دارم. دادگاه میتواند کسی را تبرئه کند اما جامعه طرد و برعکس. از آنجایی که ما موجود انسانی اجتماعی زندگیمان را سازمان میدهیم و افراد اغلب در تلاش مقبولیت جامعه هستند، باید بگذاریم دیالوگ برقرار شود تا راه حل بهتری با خرد جمعی بیابیم.
در مورد قانون سوئد نمیدانم. در آلمان اگر ثابت بشود که فرد تیر خلاص زده و در کشورش مُجرم است و در کیس پناهجویی دروغ گفته و فشار طرد در میان هموطنانش زیاد و... احتمال دیپرت افراد متاسفانه هست.
باری دادگاه راهی میتواند باشد ولی اعتماد به رای دادگاه زیاد نیست. مثلن فردی که بخشوده/مجرم حکم داده شود اما جمع فرد را قاتل/بیگناه بپندارد طرد کند.
فانون عزیز، جامعه شناس گرانقدر، کّل تحصیلات دانشگاهی شما، در دو کلمه ( پسا مدرن و پست مدرنیزم ) خلاصه میشود، پیشنهاد میکنم مدرک جامعه شناسیتان را آتش بزنید و بروید در کلاس اول رشته اقتصاد نام نویسی کنید، یاد بگیرید امور دنیا چگونه میچرخد، روابط بینالملل چیست، کمی علم سیاستمداری یاد بگیرید، با پسا مدرنیزم و پست مدرنیزم شما درکی از هنر علم سیاست که چیزی جز ( هنر کسب قدرت، حفظ قدرت و گسترش قدرت ) است چیزی نخواهید فهمید، با پسا ساختار گرائی که مدام مصرف میکنی، اتّهام فاشیستی به این و آن، اتّهام پان ترکی به دیگران،شما در بین مردم هیچ جائی ندارید، هدف من، شناساندن شما جامعه شناس، به جامعه ترک آزربایجانی بود، پیشتر گفتم که ما در خارج یک جامعه شناس مطرح نداریم، همه اینها از کسروی تغذیه میکنند و چیزی در چنته ندارند، با بحثی که بین ما صورت گرفت همه به این واقعیتها پی
پی بردند، شما ارتباطتان را با واقعیت از دست داده اید. جامعه شناس عزیز، در خارج، حوزهٔ آکادمیک و دانش، از ساختار قدرت جدا شده، شما در خارج، به ساختار قدرت سیستمی آویزان شده اید که مشروئیت خود را از دست داده است. شما علناً میگویید که ( ما فازریها، قربانیان قربانیهای عثمانی هستیم ) با این حرف، جمهوری آزربایجان و ترکیه را به جان مردم آزربایجان جنوبی میاندازید، و در مقابل به چه چیز میخواهید برسید؟ ارمنستان ور شکسته است، اگر ور شکسته نیز نبود شما ما را، در برابر ارمنستان تضعیف میکنید و همزمان، جمهوری آزربایجان و ترکیه را، به جان ما آزربایجان جنوبیها میاندازید، جامعه شناس عزیز، شاید پروفسور نیز تشریف دارید، آگاه هستید با هستی آزربایجان جنوبی بازی میکنید، با این کار شما، هر سه ۳ کشور ارمنستان، جمهوری آزربایجان و ترکیه بر علیه ما وارد میدان خواهند شد، پان فارسیزم و پان ایرانیزم نیز از طرفی دیگر، بر ما خواهد تاخت، شما در عرض ۸ سال یا ده سالی که به دانشگاه رفته عید و مدرک جامعه شناسی گرفته اید هیچ چیز یاد نگرفته اید به جز هنر ( نابود شدن، ویران شدن، خاکستر شدن ) ، چند واژه فکسنی نیز مثل ( پسا ساختار گرائی و پست مدرنیزم را مدام توی دهانت میچرخانی، چونکه فقر علمی داری، قادر به درک هیچ چیز نیستی، از این به بعد ما ترکهای آزربایجان، هر چه جامعه شناس است را با دقت خواهیم سنجید چونکه ( شمای جامعه شناس ) آبروی هر چه جامعه شناس بود را بردی، وجدان آگاهاز کرامات دیگر شیخ متوهم و شرکا توهین و ناسزاگویی در حق واژه های آذری/آذربایجانی و استفاده کنندگان این عناوین هویتی است. آنگونه که ابوبکر البغدادی و ملا عمر الکابلی تصور میکنند «اسلام راستین» را کشف نموده اند و منحرفین از این هویت راستین اسلامی باید گردنشان زده شود؛ این متوهمین نژادپرست هم فکر میکنند "هویت راستین" قومی را پیدا کرده اند و عدول کنندگان از هویت راستین ترک (یعنی آذریها و آذربایجانیها) محق اشد مجازات هستند. یعنی در همان گام اول حداقل پنجاه در صد جوانان، دانشجویان، قشر دانشگاهی و قشر شهرنشین را از حرکت باصطلاح ملی شان منزجر میکنند! تصورش را بکنید که با این طرز تفکر قرون وسطایی این جناب و شرکایش میخواهند نه تنها آذربایجان که عموم دنیای ترک را نجات بدهند! خیرپیش!!!
با سرنگونی شاه هر دو توانستن به سرعت رشد کنن،و توده های ميليونی را به خود جذب کنن، هر دو در رهبری ضعف داشتن که به دليل شرايط رشد هنوز خودشو نشون نميداد، ولی طولی نکشيد که فداييان با نفوذ حزب توده وابسته به شوروی شقه شدن و اکثريت به همکاری با ديکتاتوری مذهبی به اسم حمايت از راه رشد غير سرمايه داری پرداخت و با شروع کشتار نيروها به همکاری با رژيم و لو دادن مخالفين پرداخت، ولی در نهايت خودش نيز سرکوب شد، فرار کرد و در نهايت در سرمايه داری غرب پناه گرفت!
تنها چيزی که از فداييان مانده همان ميراث اخلاقی و معنوی خون شهدا و رهبران هست که صادقانه در راهی که فکر ميکردن درست هست جان فدا کردن. دعوا سر همين ميراث هست که اين افراد در غرب نياز به کسب اعتبار برای کاسبی سياسی دارند. حرفشان هم اين هست که هيچ احدی حق نزديک شدن و نظر دادن در مورد فداييان ندارد، و اولين ايرادشان به مصداقی
و اولين ايرادشان به مصداقی هم اين هست که تو که فدايی نبودی چرا در اين مورد نظر ميدی؟!! مصداقی آب در لانه مورچگان .... ريخته.اينها در اين 30 سال پناهندگی هيچ کار فکری نو و تازه، هيچ راه حل و هيچ رهنمودی نداشتن، به دنبال وقايع و اتفاقات از اين طرف به آن طرف کشيده شدن، در انتخابات رژيم شرکت کردن، از اين جناح يا آن جناح رژيم حمايت کردن و بازيچه دست پروژه های اطلاعات رژيم شدن.
ولی اينها تأثير بسيار مخرب ديگری هم داشتن، اينها ....... چون روی اين ميراث معنوی نشتن نقش ترمز را در تکامل ايديولوژيک و سياسی نسل های بعدی ايفا کردن، اگر نه در کمتر از اين 35 سال نسل های بعدی بايد ميتوانست با نقد گذشته راه آينده را باز کند و سازمان های جديد و راه حال های نوين جای اينها را بگيرد. ؟!!
از آن طرف مجاهدين مغرور از حمايت ميليونی و نفوذ در رژيم، خودش را در مسابقه برای کسب قدرت ميديد و ميخواست هر چه زودتر با ابتکار عمل قدرت را به دست بگيرد، با جذب اولين ريس جمهور به طرف خود و در نتيجه بخشی از ارتش و سپاه فکر ميکرد 6 ماهه قدرت را به دست خواهد گرفت
و با استراتژی زدن سر مار (خمينی)، که نه انقلاب مردمی بلکه چيزی غير از کودتا نبود، جنگ مسلحانه زودرس را شروع کرد.
نتيجه همانطور که همه ميدانيم فاجعه بود!! ماری که هنوز سر داشت ولی زخمی بود به جان مخالفين، که انتظار چنين تحولی را نداشتن و آماده نبودن، افتاد و زندان، شکنجه، وقتل عام بيرحمانه شروع شد.
رهبری رجوی، که ميدانست چه دارد ميشود، فرار کرد تا جان خود را نجات دهد، و بعد برای پوشاندن اشتباهات خود، به نام انقلاب ايديولوژيک چيزی شبيه ولايت مطلقه فقيه را در سازمان مجاهدين ايجاد کرد تا کسی جرأت سؤال کردن از او را نداشته باشد. و گزارش 92 هم نقض همين قانون هست. مصداقی از رجوی سؤال کرده.!!!!!
لازم به گفتن شايد نباشد که هم چون .... چپ، رجوی هم از اعتبار خون شهدا برای خود و تيم ...... اطراف خود مشروعيت کسب ميکند با اين تفاوت که که به غير از خون شهدای گذشته، رجوی (با پول صدام در عراق ) توانست برای خود يک بانک خون تازه به اسم ارتش آزادی بخش تأسيس کند، تا هر وقت نياز داشت خون رسانی کنن، "غير قابل باور ولی حقيقی!!" داستان دستور رجوی مخفی در سوراخ موش، به شعار "بيا بيا" با دست خالی در مقابل ارتش وحشی عراق/قدس به مجاهدين اسير در عراق، هم همين هست. و مهمتر اينکه هم چون ..... چپ، رجوی هم نقش ترمز سرنگونی رژيم را بازی کرده و سياست هاش به نفع ماندگاری رژيم و عقب افتادن سرنگونی محتوم رژيم بوده.
حالا ميتوانيم بفهميم که چطور مجاهدين(رجوی)، که به دنبال فاشيستهای حزب جمهوری خواه امريکا، برای رسيدن به قدرت به اميد جنگ هستن ، با ..... که خود را چپ مينامند که به دنبال جناح ها و حفظ همين رژيم هستن، با توابين و مزدوران رژيم و ساواکی ها به اتحاد ميرسند.
این کامنت که پر از توهین و اتهام بود، با نقطه چین کردن توهینها و اتهامات و نام اشخاص منتشر می شود تا خوانندگان با این بعد نظرات هم آشنا شوند. لازم به تذکر است که تا حالا تمامی کامنتهایی که به آقای مصداقی بودند، حذف شده اند.
مسؤل کامنتها
لينک مقاله (ايرج مصداقی يک پديده امنيتی...)، را آقای يغما يی در سايت دريچه زده بود سری به سايت گلوبال، سايت يک اکثريتی به نام توکل ، زدم که صحنه های آنجا منو ياد فرخنده زن مظلوم افغانی انداخت که در محاصره مرتجعين وحشی، کرکس ها و شغال ها و لاشخور ها و پليدان روی زمين به قتل رسيد چون اعتراضش دکان مرتجع دعا فروش را تخته ميکرد.
هم از ماکياول درس گرفته و هم از شعار دشمن دشمن من دوست من هست! در اين صحنه هم مجاهدين شرکت دارن .....، هم اکثريتی (توکل و...)، هم تواب ..... هم.... لو دهنده دانشيان(امير حسين فطانت) هم مزدوران رژيم که منتظر فرصت برای انتقام از کسی که چهره خيلی از جنايت کاران رژيم را در اين سالها در جهان افشا کرده و روزی ميتواند منجر به دادگاهی شدن آنها شود.هر کس تکه يی به دندان گرفته بود و ميکشيد!! خوشبختانه آقای مصداقی آنجا نبود و اينها به اسمش حمله ميکردن، و او هم شايد با آن لبخند نجيبش نظاره گر اين صحنه بود.!
صحنه جالب هست از چند نظر و هم عبرت تاريخ....
حالا چی شده که اين اضداد اينجا به اتحاد رسيدن؟
مسئله تخته کردن در دکان خيانت و فرصت طلبی، و کلاه برداری... است.
اکثريتی ميگه با گذشته خودش برخورد کرده و انتقاد کرده ولی دروغ ميگه! ماست مالی کرده، گفته من نبودم دستم بود تقصير آستينم بود، به گردن ديگری انداخته و هيچ چی را روشن نکرده، دستهای خونين را پنهان کرده و از کشته شدگان عذر خواهی نکرده، هنوز نگفته گزارشات روزانه به رژيم -مقامات سياسی نظامی و، زندان اوين، - در لو دادن گروها و افراد چگونه بوده؟ کی، چه کسی، کجا،...؟
اکثريتی ميگه من فدايی هستم، من چپ انقلابی هستم من وارث خون فداييان هستم، آی مردم بيان از دکان من خريد کنيد، مصداقی خشن هست لجن پران هست، مزدور سايتت مثل خامنه ای هست،... من سايت دارم و همه حيوان های مزرعه توش آزادن(ارول)، پالتاک ميرم..من مبارز چپم.!!!؟؟؟
تواب تير خلاس زن ميگه از من فيلم يا عکس داری تير خلاص زدم؟ اگر نداری پس تو مزدوری، من قهرمان زندان بودم، آی مردم بيان از من خريد کنيد. اکثريتی هم ميگه راست ميگه من شاهدم اين راست ميگه!!!
ساواکی ميگه، من اگر لو دادم باعث شد اونها معروف بشن، به من مديون هستيد، عجب مقاله خوبی نوشتن تا حالا همچين مقاله خوبی در مورد اين فرد نديده بودم، مجاهدين و اکثريتی راست ميگن، همتون راست ميگين، اين فرد مزدور هست همه با هم حمله کنيد..!!!
...........
گناه مصداقی يکی هست !! در دو نوشته!!، يکی در مورد مجاهدين و ديگری در مورد فداييان.
در نوشته ای به نام گزارش 92 و 93 محترمانه از آقای رجوی رهبر مجاهدين چندین سؤال ميکند.
و به تازگی در نوشته ديگری در مورد فداييان به گذشته فرخ نگهدار و رابطه او با فداييان اظهار نظر ميکند.
در هر دو مورد زلزله ميشود !! گناه مصداقی اين است : " تو حق نداری در مورد سازمان ما نظر بدهی " کفر !! تابو!! بزنيد! بکشيد! ....
اين گناه را اینطور هم میتوان نوشت- ميراث خون سازمان به ما ميرسد، ما از اين راه کاسبی ميکنيم، ما اجازه نميديم کسی که عضو اين سازمان نبوده نظری بده که به کاسبی 35 ساله ما ضربه بزند و بازار ما را کساد کند.
رجوی توان جواب دادن به سؤالات مصداقی را ندارد 2 سال هست صد ها نفر را بسيج کرده به پرونده سازی و فحاشی به مصداقی. رجوی ميگويد مصداقی در زندان تواب شده و تشنه به خون مجاهدين هست. ولی نميگه که چطور تو که ميگی از همه چی اين رژيم خبر داری و نفوذ داری, از هزاران گزارش زندانيان متوجه نشدی او تواب و تشنه به خون هست و بعد از آزادی و خارج شدن از ايران او را سالها در پاريس کنار اطاق کار و خواب مريم رجوی, زن مسعود رجوی ,به کار گرفتی؟ ولی در سال 92 يکباره بعد از نوشتن "گزارش 92" و افشا رجوی فهميدی تواب و تشنه به خون مجاهدين هست؟
مشگل اينها اينجاست: در دهه 50 شرايط ايران و جهان طوری بود که در ايران منجر به ايجاد و رشد سازنمانهای انقلابی چريکی شد، از اين سازمان ها دو تا بزرگتر بودن به اسم فداييان و مجاهدين، درست يا غلط اينها با استراتژی مبارزه مسلحانه شروع کردن، هر دو به دست رژيم شاه سرکوب و کشتار شدن و هر دو رهبران اوليه را از دست دادن هر دو نقش اساسی در راديکاليزه کردن مخالفت با رژيم شاه داشتن ولی ديگر در اوخر رژيم شاه تشکيلاتی در خارج زندان نداشتن. با سرنگونی شاه
فنومن منفی» در مبارزه ی سیاسی
متد درست «به حال خود گذاشتن آنها- تقویت روحیه و آگاهی، جهت مبارزه با حکومت ست که اینان را تبدیل به قربانی» نموده است.تبدیل به «گروگان و زخمی» کرده است. باید کمکشان کرد اگر خواستند و میتوانند با حکومت مبارزه کنند. در غیر این صورت باید به حال خودشان گذاشت.با انقلاب نسل جوان سیل آسا برای تغییر زندگی با آرزوی بهترشدن آن به انقلاب روی آورد. درپی حاکمیت اختناق و کشتار ، بخشی از مبارزان سیاسی به علت «کم سنی،کم تجربگی،نشناختن ماهیت حکومت جدید» ، در زندگی سیاسی شان با نشانه های منفی روبرو شدند. و این باید برای بخش باتجربه ی اپوزیسیون قابل درک باشد. که این «پدیده ی منفی» طبیعی بود .
تصور عدم آن غیر طبیعی ست.
پرسش این است که با این «فنومن منفی» -از قبیل توابی-لودادن رفیق-تیرخلاص زن-همکاری با بازجویان و غیره- چگونه باید برخورد کرد؟ مثل متد حکومت که از این فنومن برای نابودی فرد سیاسی سوءاستفاده میکند یا اینکه با متد دیگر و جور دیگر هم میشود برخورد کرد.
فکر میکنم رفتن به متد راه حکومت خطاست. متد درستی وجود دارد. «افشاگری-اعتراف گیری» متد غلط و ضد انسانی ست
مبارزه با حکومت کار بسیار مشکلی ست. ممکن است در کنار زندان و اعدام ، همه ی این فنومن های منفی را هم بار آدم کنند.
برخورد نباید «نابودی و حذف» این اشخاص باشد . بل باید در جهت «یافتن سلامتی و شرکت درمبارزه باشد. زخمهای اینان باید بهبود یابد و اگر توانستند بهتر است دوباره به مبارزه ی سالم بپیوندند.
جنایتکار را نباید نابود کرد باید کمک نمود به زندگی سالم برگردد. افشاگری و اعتراف گیری نابودی اوست. هیچ مبارز سیاسی عاقل زخمیان ضفوف خود را نابود نمی کند. بل کمک میکند بهبود یابند و به صف مبارزه ملحق شوند.
این بیانیه در حقیقت اهداف یک حزب کومونیستی در ایران را بیان میکند. گذشته از نکات خوب و نارس ان باید توجه کرد که بند 16 ایران را کشور ملیتها میشناسد نه ملت ایران که این یک داوری خطا وتاریخی است و در حقیقت به سود تجزیه طلبان و دشمنان خارجی ایران است.نیاز نخست باید ازادی سندیکاههای کار گری غیر کار گری ازاد باشد.
پست مدرنیسم برای عده ای معنی دیگری غیراز پان ایرانیزم فارسی معنی دیگری ندارد, با هر سفسطه بازی ممکن که بخواهند روپوشی کنند.
بیانه خوبی است. یک ضعف آن بند 16 است. در واقع علت این جنگ ها را در برآمد و عروج حکومت اسلامی در ایران و گسترش اسلامیون خونریز در ایران و خاورمیانه باید دید. این جنگ ها ربطی مستقیم به سرمایه داری ندارد . جنگ طلب اصلی هم خود حکومت اسلامی است . غارتگر ایران هم خودی های این نظام ضد انسان هستند.
آقای وجدان آگاه میپرسد: «لطفا توضیح دهید چگونه مشکلات خاورمیانه را با مبنی قرار دادن ( پسا ساختار گرائی و پست مدرنیزم ) حل خواهید کرد،» آقای عزیز، هیچکس نخواسته مسائل خاورمیانه را بر اساس پست مدرنیسم حل وفصل کند! صحبت بر سر ارتجاعی بودن هویت-گرایی در حوزه داستان نویسی بود و من هم گفتم که تشخیص نویسنده درست بوده. "دوران شیفته گی با هویت در حوزه های فلسفه و علوم اجتماعی هم به سر آمده است. اگر مکتبهای پسا مدرنیستی و پسا ساختارگرایی یک دستاورد مهم داشته باشند آن هم گذر از داستانها و ایداولوژیهای هویت-محور بوده است." این چه ربطی به خاورمیانه دارد؟ پست مدرنیسم کمک کرده تا پوچی مقولاتی مانند "اصالت و هویت" از نظر گفتمانی تثبیت شود. وگرنه اندیشمندانی مانند مارکس بیش از یک قرن پیش به "روبنایی" بودن پدیده هایی مثل مذهب و هویت در عرصه های سیاسی/اجتماعی تاکید کرده بودند. درسی که
درسی که شما میتوانید از این مبحث بگیرید این است که با تورک/تورک گفتن جنبش اجتماعی حاصل نمیشود. اگر واقعا می خواهید در آذربایجان جنبش ملی داشته باشید (که من فکر نمیکنم شما دغدغه آذربایجان داشته باشید)، باید از تجربه موفق جنبشهایی مثل جنبش خلق کرد یاد بگیرید. ولی ایداولوژی راسیستی امثال شما میخواهد بر روی اسب مرده اردغان شرط ببندد و آذربایجانیها را رودر روی خلق کرد قرار دهد.اتابک گرامی،
ممنون از توجه و لطف شما. موفق باشید.
سلام-باعرض ادب وتوفیق برای شماجناب آقای طبرزدی عزیز.دوست ودوشنفکروروزنامه نگارمحترم وگرامی ،خودعلت واقعی رابهترازهمه مامیدانی ولی فکرمیکنم بعلت وابستگی به اتینیک به نژادفارس ودرمرحله دوم امکان داشتن افکارتمامیت خواهی ازبروزته دل خوداباکرده وسعی میکنی آدرس غلط به خواننده بدهی.جناب طبرزدی گرامی شماچرابه معضلات وخواسته های اصلی مردم کل ایران بصورت یک دیدجامعه شناسی نگاه نمیکنی؟
چرایک باردرمخالفت باحرکتهای حدادعادل وروش های عملکردوازارت آموزش وپروش یک مقاله ننوشته اید.چراعملکرد آموزش وپرورش وادبستان های فارسی رادرنابودی فرهنگ وزبان من تورک وعرب وکردوترکمن زیرسئوال نبرده اید؟دوست عزیزمن چطوربه شماوهمفکران شماهم آهنگ وهم قدم شوم اگرفرداشماهم همچون محمدعلی فروغی،سیدضیاطباطبایی، رضاشاه، خمینی،خامنه ایی دیگری شدی واولین کارتان قدم گذاشتن درردپای آنان شدچکاربایدبکنم؟اگرشماهم مثل سازمانهای سیاسی دیگردرفکرگول زدن من بودی به کدام گروه وسازمان بایدپناه ببرم.سری دردنمیکندبنایددستمال بست.باطناب هرکس نمیشودواردچاه شد.شماچه تضنینی به من تورک درپایمال نشدن حقوقم میدهی؟چراراه های اتحادوهمبستگی رامطرح نمیکنی؟چراازمشکلات حقوقی وحقوق بشری حرفی بمیان نمیکشی؟
چرااساس وپایه های این پراکندگی رامطرح نمیکنی؟چرااشتباهات سازمانهای سیاسی ودرندیدن حقوق اولیه انسانی اتینیک های غیرفارس راکه 100سال است هدف نابودی آن هاراهم نژادویاهم مسلک های شماندیده وهنوزهم نمی بینندرامطرح نمیکنی؟
چراعمکردفرهنگستان ادب فارسی وشورای انقلاب فرهنگی رادرموردنابودی دیگرزبانهانمی بینیدوحتی یک مرتبه آنراتنقیدنکرده اید؟
شیوه ی کار ایرج مصداقی:دونوع نظر:
1-زندانی باید بیاید بگوید تواب بوده یا نه،تیرخلاص زن و همکار مامور بوده یا نه،انحراف جنسی داشته یانه؟ و...
نظرمخالف :بعد بررسی شود ،توسط متد و «اطلاعاتی که پدیده ی مصداقی» در اختیاردارد، که درست گفته یا نه؛ افشاگری بشود یانه.
باید «صداقت» نشان دهد. و دیگران را هم به «داشتن صداقت» تشویق کند. تواب تواب دیگر را به صداقت دعوت کند، و آن هم تواب و زندانی دیگر را. و الخ. ..
پرونده اش را واضح بگوید و بنویسد. از عموم طلب بخشش کند.
2-نوشته اند:کارمصداقی«افشاگری» ست. متد دوره ی ماقبل انترنت. «خود شیفته ازین کار بسیار لذت می برد و اصلن نگران نیست که چه آزاری به دیگران و خانواده های آنان می رساند» . یعنی اعمال خشونت به دیگران در درون اپوزیسیون.و قربانیان.
-«... بدین طریق توجه فعالان سیاسی خارج از کشوررا از مهمترین مسایل منطقه و ایران دورمی سازد».
-توسط «میانجیگری،نصیحت های آنچنانی» جهت «متوقف کردن روند بررسی و تحقیق در مورد « پدیده ایرج مصداقی »که با تواب تواب کردن ، سر اپوزیسیون کم مایه ، شیر ه میمالد».
- قطع کردن آزادی فکر و بیان و بررسی پدیده مصداقی.
-متد مصداقی درکارهایش غیر علمی ست. و غرض آلود.
----------
تفکر و انتخاب و تصمیم با خود فرد است. متد 1 را انتخاب کند یا راه 2 را.
-فکر میکنم راه و متد اول شیوه ی حکومت است که در زندانها رایج است . و اکنون این متد در داخل اپوزیسیون توسط مصداقی و همکاران پیاده میشد. جهت «به جان هم انداختن اپوزیسیون». ضرورت دارد اپوزیسیون با این پدیده برای همیشه تعیین تکلیف کند.
متدی ست ناقض حقوق بشر، ضد انسانی و در حدمت حکومت.
زندانی و تواب و چه و چه ، قربانی دیکتاتوری حکومت است. نوک تیز مبارزه لازم است به طرف حکومت باشد. نباید گرفتار متد حکومت شد و آنرا در درون اپوزیسیون پیاده کرد. چنین کسانی نمی توانند در خدمت مردم باشند.
متدی در خدمت مردم است که بکوشد با نقد، تضادها در داخل اپوزیسیون را کاهش داده و راه منطقی و انسانی نزدیکی را نشان دهد.متدی و راهی که درخدمت متلاشی کردن و به جان هم انداختن اپوزیسیون است خطا،ضدمردمی، و غیر انسانی و ناقض حقوق بشری ستمدیدگان است.
جناب ائلیار دوست عزیز. این دوستان که شما را به سکوت دعوت مکنند در اصل می گویند شما ( آذربایجان) راحت و آسوده بخوابد تا آسوده سهم او را بالا بکشند . ولی بدبختانه ما خوابمان نمیآید . موفق باشید
ممنونم
من هم با نظر شما موافقم.
با سلام بر دوستان ایران گلوبال و تشکر از راهنمائی شما ، البته من نمی دانستم که افراد می توانند در سایت شما کد داشته باشند و مطالب خود را آزادانه بگذارند، که کار جالبی هم هست.
بهرحال من حرف خود را زدم و بخاطر اشتباه خودم همه اش چاپ نشد.
با عرض سلام نسبت به آقای رضا حسین بر . تحلیل درست از مشکلات ایران ارائه دادید . تقریبا دیگر بر همگان روشن است که مشکلات ایران و جدایی ملل ایرانی از همدیگر نتیجه ی یک حکومت توتالیتر و تمامیت خواه است است که نشانه ی آن در جنبش سبز و عدم حمایت ملل ایرانی از آن دیده شد ولی متاسفانه اپوزیسیون مرکزگرا خواهان دیدن این حقایق روشن نیستند و خود را متاسفانه به تجاهل میزنند .
با سپاس فراوان از طرح این مقوله حیاتی . موفق باشید.
اقای لوائی گرامی بسیار متاسف هستم که در زادگاه خود نیستی من هم در کشورم ایران نیستم و علت نبودن را در انقلاب پلید سال 57 میدانم . من باور دارم که اگر تبلیغات دروغ ارتجاع سرخ سیاه نبود شما امروز د رتبریز زیر میدان ساعت شاد و سرخوش قدم میزدی. اما راستی شما علت ترک ایران مهاجرت را در کجا جستجو میکننید؟ما اینکه نوشته اید (پان فارسیسم و پان ارمنیسم و یا هر متجاوز به معنای هویتی و زندگی و رهایش، در این ارتفاعات و اعماق گم خواهد شد و گورش را گم خواهد کرد. ) ا زبنیاد خطاست .انچه باید گورش گم کند بی وطنی و ایران ستیزی از برنامه سازمانهای چپ و دینی است.ما شاهد بودیم که چگونه نظام فریب دهنده سوسیالیسم و پیروان به گور تاریخ رفتند و نقشی منفی در تاریخ جهان باقی گذاشتند.اما مایل هستم این را بدانید که احسا س کنونی شما به زادگاه پیش از سال 57 نقشی کم رنگ داشت و
اکنون بیش از بیش مزاحم اندیشیدن است. با کمال میل وقت گذاشتم و پای درد دل شما نشستم.پیروز باشید.جناب وچدان آگاه،
روزی آنرا در میانه کامنت بکار برد، تنها نشانه arrogance و narcissime میباشد.نوشتن یک کتاب، ترجمه بوسیله گوگل نیست. Houellebecq حدود دوسال برای نوشتن کتابش وقت گذاشته است و چاپ و نشر آن هماهنگی و برنامه ریزی خودش را مطلبد. اگر این دو پیشآمد ( Charlie Hebdo و انتشار Soumission ) تقریباً همزمان روی داده، دلیل بر اثبات فرض شما نمیباشد. اینها خوابهای پریشانی هستند که هر چند روز سراغ شما را میگیرند.
اگر تمام کامنتهای دوسال گذشته شما را با دستگاه پرس رویهم بفشارند چیزی جزٔ یک دانه قهوه بیرون نخواهد آمد! حتی اگر شما بجای دوبار، سه بار نیز بنویسید وجدان آگاه، چیز بیشتری دستگیر خواننده نخواهد شد!
جوانی لاغراندام و مردنی که نامش افراسیاب و یا سهراب است و دختر زشتی که نامش خورشیدخانم و یا ماه منیر است، در نامگذاری هیچگونه دخالتی نداشته اند. اما اگر کسی خودش را بدون نظر دیگران وجدان آگاه بنامد و در هر کامنتی آنرا بالا و پائین وشاید
آقای عزیز! اگر همه آذربایجانیها مثل شما «نژادپرست» می بودند، شاید آن موقع این توهمات شما از نقطه نظر "مصلحت سیاسی (و نه جنبه انسانی/اخلاقی) یه کمی منطقی به نظر می رسید! ولی چه کار کنیم که اکثر آذربایجانیها انسانهایی هستند مدنی و نوع دوست! اعمال و کردار ترکپرستانی مثل شما (و یکی-دو قولچماق نژادپرست دیگر) آذربایجانیهای شیفته عدالت و حقوق بشر را هم از صفوف حرکت ضد تبعیض متواری خواهد کرد. شماها خودتان بزرگترین دشمن «حرکت ضدتبعیض» آذربایجانیها هستید. یک جنبش اجتماعی باید خواستهای روشن اخلاقی و انسانی داشته باشد. راسیستهایی مثل شما «حرکت ضد تبعیض آذربایجانیها» را از ماهیت اخلاقی/انسانی آن تهی میکنند.
فانون عزیز جامعه شناس، لطفا توضیح دهید چگونه مشکلات خاورمیانه را با مبنی قرار دادن ( پسا ساختار گرائی و پست مدرنیزم ) حل خواهید کرد، با نهایت تشکر از شما، وجدان آگاه
فانون عزیز، جناب جامعه شناس، چرا با مبنی قرار دادن حرف ادوارد سعید که گفته ( ما فلسطینان قربانیان قربانیهای هولوکاست ) هستیم نمیگوید که ما ( ترکان آزربایجان قربانیان ارمنیان آلت دست روسیه دوران عثمانی ) هستیم که در حمایت از روسیه، برای متلاشی کردن امپراتوری عثمانی وارد کارزار شدند؟ آیا ادوارد سعید مثل شما, فلسطینیان را مقابل دنیایی مسلمان و عرب قرار داد؟ آیا امروز همین ارامنه ۲۰ درصد خاک آزربایجان را در اشغال خود ندارند؟ اصلا همه اینها به کنار، ارامنه هر ۴ چهار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را پشت گوششان انداخته اند، شما با اتکأ به کدام نیروی پشتیبان، تصور میکنید با گفتن ما فازریها قربانیان قربانیهای عثمانی هستیم به حقتان خواهید رسید؟ آیا غیر از این است که انزوای ما ترکان آزربایجانی را در منطقه تضمین خواهید کرد؟ شما فکر میکنید با این حرف، کّل جهان مسیحی دو دستی
دو دستی شما را تحویل خواهند گرفت؟ جامعه شناس عزیز هتی همان بارزانی کرد اقلیم کردستان، در سالگرد صدمین ( تبعید ارامنه ) به ایروان ارمنستان نرفت، برای شرکت در یادبود نبرد چاناخ قلعه، به استانبول ترکیه رفت. وجدان آگاهتعدیل هزینهٔ نیروی کار، چیزی که در ایران شاهدیم، به نوعی کمونیستی کردن اقتصاد یک کشور است، این واقعیت را کشورهای توسعه یافته خیلی زود در یافتند و اقدام به ( بهبود شرایط درآمدی نیروی کار ) کردند، هدف ایجاد ( طبقه متوسط ) از همان نیروی کاری بود تا مصرف داخلی را افزایش دهند و که به نوبه خود اقتصاد را رونق میداد، در کشورهای پیشرفته، بجای سیاست تعدیل نیروی کار، ( ارزش کارنسی ملی ) را پایین میآورند، با این کار، از آنجائیکه اقلام صادراتی، برای خریدار کم نزول میکند چونکه خریدار خارجی، پول کمتری را بابت خرید کالای صادراتی کشور مورد نظر میپردازد، چیزی که مشکل ( ارتش بیکاران ایران ) را به شکلی فزاینده وارد بحران خواهد کرد خشکسالی و بی آبی است، میلیونها انسان در چند سال آینده باید در جاهای دیگر سکنی گزینند، با پایین آمدن ارزش نفت و گاز در بازارهای دنیا، و به تناوب آن
و به تناوب آن بالا رفتن ارزش قیمت مواد غذا ئی به دلیل کمبود آب، ایران چندین بحران را همزمان به ارث خواهد برد، من در کامنتهای قبلی نیز تاکید کردهام که دیگر جنوب و شرق ایران، ارزش استراتژیک ندارد، راه نجات ایران، پیوستن به خط آهن ( باکو، تبلیس و قارص ) است تا به به طور مستقیم به دریای سیاه متصل شود، سیاست نزدیکی و عادی سازی با جمهوری آزربایجان، ایران را همچنین قادر خواهد کرد که به خطوط نفت و گاز فعلی این کشور ملحق شده، گاز و نفت خود را، از طریق ختول نفت و گاز جمهوری آزربایجان، به بازارهای جهانی صادر کند، سیاست نزدیکی ایران به ترکیه نیز، ایران را در دسترسی به یکی از بازارهای پویا منطقه، یاری خواهد رساند، این سیاست ها، در مدتی کم، برای میلیونها ایرانی کار و اشتغال ایجاد خواهد کرد، ایران با نزدیکی به روسیه یا چین، قادر به ایجاد اشتغال برای مردم این کشور نخواهد شد چونکه نیروی کار روسیه در دست مردم آسیای مرکزی و قفقاز است که روسی بلدند، در مورد چین نیز، این کشور تا دلت بخواد نیروی کار دارد، رژیم ایران به مرحله حساس رسیده، یا باید اقتصاد را انتخاب کند یا جاهطلبیهای منطقهای را، تا حالا جاهطلبیهای منطقهای ، فقط کیسی خالی ایران را، خالی تر کرده است، هیچ آدم عاقلی، در حالیکه کشور را ارتش میللیونی بیکاران، کمبود سرمایگذاری، بی آبی و خشکسالی تهدید میکند دنبال ماجراجوی منطقهای آنهم با بازیچهٔ شدن به طرف روسی و چینی نمیشود. وجدان آگاهآقای وجدان آگاه؛ من نمی دانم شما در ذهن متوهمتان با کدام «جامعه شناس» در حال جنگ و گریز هستین. ولی مقایسه با وضعیت فلسطینیها و راه حل ادوار سعید را من پیشنهاد کردم، که فکر میکنم انسانی ترین راه مطرح کردن جنایت عثمانیها بر علیه ارمنیها از یک طرف، و جنایات داشناکسیون/ناسیونالیستهای ارامنه بر علیه آذربایجانیها از سوی دیگر، می باشد. برخوردهای دیگر- که نمونه هایشان را در مقاله های منتشر شده در ایرانگلوبال میبینیم- همه گی نژادپرستانه هستند. راه حل نژادپرستانه، این عده از آذربایجانیها را به مثابه «کاسه های داغتر از آش» نشان می دهند. در حالی که روشنفکران ترکیه ای در خیابانهای استانبول شعار «ما هم ارمنی هستیم» سر می دهند؛ و در حالیکه رهبران ترکیه و شخص جناب اردغان از خلق ارمنی به خاطر این جنایتها عذرخواهی کرده اند، بعضی آذربایجانیهای «کاسه های داغتر از آش »
«کاسه های داغتر از آش » منکر هرگونه جنایت توسط عثمانیها هستند! اسم این اگر نژادپرستی نیست، پس چیست؟ چیزی که موضوع بحث است نامگذاری این جنایات به اسم «نسل کشی» می باشد وگرنه خود ترکیه ایها هم وقوع این جنایات را قبول دارند. مسئله در مورد «چگونه نامیده شدن» آن جنایت است. هیچ آذربایجانی اومانیست و آزادیخواه از دست و پا زدنهای نژادپرستانه «کاسه های داغتر از آش» حمایت نخواهد کرد؛ چرا که این دست و پا زدنها ماهیتا ضداخلاقی و ضدانسانی هستند.Rosa ی گرامی،
زن میخواست جدا شود و مرد نمیخواست. تا اینکه روزی خبر رسید که مرد خبیث زنش را در حضور دو نفر از دوستانش کتک زده است. و گویا در اول کار، خانم نمیخواست علیه شوهرش شکایت کند ولی شب تصمیمش عوض میشود و به همراه دو شاهد عاقل و بالغ به پلیس مراجعه کرده و شکایت میکند. تشکیل دادگاه چند ماهی طول کشید. دوستان مرد خبیث او را بایکوت کردند که یک شکنجه واقعی برای او بود. این مرد خبیث به کلی منکر کتک زدن زنش میشد. ولی مگر میشود منکر شاهدین ماجرا هم بود؟به نظر من درست این است که کارها را به دست متخصصین امور بسپاریم. قاضی و دادگاه و وکیل و دادستان امکانات بهتر و بیشتر و تخصص بیشتری برای یافتن واقعیات امور حقوقی دارند.
رسانهها در امور سیاسی و اجتماعی میتوانند نقش بسیار مثبتی ایفا کنند ولی میدان مناسبی برای رسیدگی به امور حقوقی و قضایی نیستند.
همین حالا یکی میتواند در رسانهها این اتهام را به من بزند که گویا من در زندان جمهوری اسلامی تواب، تیر خلاص زن و متجاوز بودهام. چندین شاهد عینی هم از غیب میرسند و من میشوم مجرم. و از من میخواهند که به جرمهای خود اعتراف کنم، ندامت کنم و...
حالا من باید ثابت کنم که اصلا در جمهوری اسلامی زندانی نبودهام!
من هم تلاش میکنم که از جزء حرکت کنم. ماجرایی را تعریف میکنم و امیدوارم حوصله خواندن آن را داشته باشید:
زن و شوهری بودند که من هم با آنها رفت و آمد خوانودگی داشتم.
بالاخره دادگاه تشکیل شد و من هم جزو تماشاچیان بودم. وکیل مرد خبیث شخصی مجرب بود و در دادگاه ثابت کرد که هر دو شاهد در زمانی که گویا ماجرا اتفاق افتاده بود، کیلومترها دور از محل "جرم" و در سر کار خودشان بودهاند و محل کار را ترک نکردهاند. معلوم شد که افکار عمومی تنها ظاهر قضیه را دیدهاند و تشخیص ندادهاند که ماجرا ساختگی است.
من کاری به چگونگی روابط خانوادگی این زن و شوهر سابق ندارم ولی در این مساله مشخص، هم زن دروغ گفته بود و هم دو شاهد عاقل و بالغ او!
حالا تصور کنید در مسائلی که کینههای تشکیلاتی و ایدئولوژیک و شخصی هم عمل میکنند، کار در رسانهها چه اندازه قاریشمیش میشود بخصوص اگر یک طرف قضیه اکثریتی باشد!
لطفا به این کامنت توجه کنید:
تاریخ مطلب:
سه شنبه, آوریل 28, 2015 - 07:06
نام:
جمال
"........... خیلی سادەاست بارها تکرار شدە جناب توکلی و درزی عضو حزب و سازمانی بودند کە حزب و سازمان آنها بە اعضاء خود در برهەای از زمان توصیە کردە کە با جمهوری اسلامی کە کشتارهای وحشتناک دهەی 60 را سازمان دادند همکاری کنند ، بنا بر این این پروندە بە هر دادگاهی ارجاع دادە شود در نهایت دادگاه از آنها میخواهد کە ثابت کنند در این کشتارها و زندانی وووو رژیم شرکت نداشتند"
نوشته شده در:
«صفحه شما»
و یا به این کامنت توجه کنید:
تاریخ مطلب:
شنبه, آوریل 25, 2015 - 18:39
نام:
جمال
"................ خوب جناب توکلی و محسن درزی نیز با این رژیم تبهکار در یک زمانی همکاری داشتند آیا بهتر نیست خودشان میزان همکاری خودشان را بیان کنند...."
یعنی اینکه حکم آنها از پیش تعیین شده است: آنها مجرمند و باید به میزان جنایتهایشان اعتراف کنند!
به همین دلیل هم من به "دادگاههای رسانهای" اعتقادی ندارم. من اطلاع دقیقی ندارم ولی فکر نمیکنم اگر یک نفر شهروندی سوئد را پدیرفته باشد، به دلیل باختن در دادگاه دپورت بشود.
شما مینویسید: ".... برای همین هم شاید بهتر باشد مُشکل در میان خود تبعیدی ها و پناهجویان حل شود. این مستلزم صداقت است."
مشکل در میان پناهجویان به چه روشی میتواند حل شود؟ میزان "صداقت" را چگونه میتوان تعیین کرد؟ یکی اصرار دارد که دیگری تیرخلاص زن بوده و آن دیگری منکر میشود. آیا میتوان او را وادار به "اعتراف" و "نشان دادن صداقت و اثبات آن" کرد؟ مگر پدیده تواب و تیر خلاص زن چیزی غیر از همین "اعتراف" و "نشان دادن صداقت و اثبات آن" است؟
کامنت به اسم رزا! احتمالا خواستار اطلاعاتی از من هستید!
به لینک زیر مراجعه کنید:
گفتگوی رفیق رزا روشن از فعالين جنبش آناركوفمينيسم
http://archiverosa.blogspot.com/2012/09/blog-post_28.html
برای اینکه ما در باره گذشته شما فکر بد نکنیم لطفا اگر ممکن است خود را با یک عکس و نام نیمه حقیقی و یک بیوگرافی یک خطی معرفی کنید چون ما هنوز نمی دانیم شما مرد هستسد یا زن یا .. ، ایرانی یا افغانی ، با حجاب یا بی حجاب و غیره ؟......... با سپاس پیشین .
کاوه جویا غزیز/ ما تلفنی هم در این باره صحبت کردیم . صفحه بندی سایت بگونه ای است که بایستی یکی و دو روز منتظر ماند. هر چند جناب مصداقی علیه اینجانب نوشت، بدون اینکه نوشته ام را چاپ ویا حتی به آن لینک دهد. همچنین قسمت کامنت نویسی سایت ایشان مسدود است . سایت مصداقی کاملا غیر دمکراتیک و در ردیف سایت های دیکتاتورهایی همچون خامنه ای یکطرفه است . در حالی که برطبق آئینامه داخلی ایران گلوبال ، هرمطلبی که علیه سایت ایران گلوبال و یا علیه مدیر _مسئول آن نوشته شود ،نه تنها حذف نمی شود بلکه در پر بیننده ترین قسمت ها ی سایت قرار می گیرد . نگاه کنید به مقاله ایرج مصداقی( که علیه من نوشته شده ) و در بخش ویژه ایران گلوبال گذاشته شده است که حداقل ده روزبایستی از زمان انتشار آن بگذرد.
و نصحیت ام کرد که دست از حمایت ازمحسن درزی بردارم واز سوی دیگر، ایرج مصداقی هم ، خطاب به محسن درزی نوشته بود که به طناب پوسیده کیانوش توکلی نچسبد.تبریزی عزیز / امروز یک ناشناس ،در فیس بوکم بطور خصوصی پیام گذاشته و...
این دو «نصیحت » دو روی یک سکه اند و ان متوقف کردن روند بررسی و تحقیق در مورد « پدیده ایرج مصداقی »که با تواب تواب کردن ، سر اپوزیسیون کم مایه ، شیر ه میمالد و بدین طریق توجه فعالان سیاسی خارج از کشوررا از مهمترین مسایل منطقه و ایران دورمی سازد .او سالهاست که درگذشته غرق شده و دران دست و پا می زند . نوشته های متعدد و بیشمار او طعم وبوی گذشته دارند .هدف مصداقی این است که فعالان سیاسی را بهمراه خود به گذشته های چندش آور گذشته ببرد . . چرا که او در گذشته ، خود را «قهرمان قهرمانان» می پندارد. مصداقی خود شیفته ازین کار بسیار لذت می برد و اصلن نگران نیست که چه ازاری به دیگران و خانواده های آنان می رساند. از نظر مصداقی ، تنها مردگان و« شهدا » ی مجاهد ، فدایی و توده ای «قهرمان» است . زندگان و مبارزان کنونی یکسر همه تواب و یا هوادار تواب وهمراه با «تیر خلاص زن» هستند . باور کنید که اینجانب، بخاطر دوستی با محسن درزی نیست ...در حالی که سازمان فدائیان اکثریت و نزدیک ترین دوستانش دراین باره مجبور به سکوت شده اند.... .. سئوال بر انگیز؛ خواهد بود که پس چرا من ، بایستی با« آتش مصداقی » بازی کنم .... سالهاست ؛ تلاش می کنم با نگاهی اینده نگارانه به پدیده ها و به گذشته نگاه کنم....پارادایم ها عوض می شوند . مثل این است که در حال رانندگی از اینده جلو به پشت سرت نگاه می کنی ... از این رو سالهای مدیدی است که «رنجیر پاره کرده و ترمز بریده ام». بنابراین مرعوب این چرت و پرت های انقلابی نخواهم شد . ... پست، جاه و مقام سیاسی آنهم در 65 سالگی آنهم در خارج از کشور خنده داره.....از این رو 15 سال است که روزانه بین 5 تا ده ساعت با پول زحمت کشیده ام ،هزینه فعالیت سیاسی امجموعه اینترنتی فرهنگ گفتگو را می پردازم. . هدف ، بال و پر دادن به انیشه وجبران خل بازی های گذشته نسل ما ...، برای نسل های بعدی که بدام گذشته چندش آور نسل ما نیفتند. هر روز واقعه ای تازه در ایران و منطقه اتفاق می افتد. جهان سرشار از دانستگی های زیبا و اطلاعات علمی ، اجتماعی و سیاسی جالب است . «تواب» ، «زندان» ،« حاج قاسم» و کوفت و زهر ما ر.و.... مشکل مردم ایران نیست. بدنبال این چرندیات نبایستی رفت . اگر رژیم نا بکار، زندانی بیچاره را مجبور می کند که بگوید «غلط کردم » و «انزجار نامه» بنویسد و شاید کسانی را مجبور کرده باشد که تیر خلاص بزند و یا زندانی « گه اش» را بخورد و.... چه کسی مقصر اصلی است ؟ خامنه ای و یا محسن درزی؟ داعش تبهکار هم گروگان های غربی را وادار می کرد که گه شان را بخورند و علیه رهبران کشورشان سخنرانی نماید و ... اخه بردار ، یولداش تبریزی ؛ ایا دیده ای که غربی ها و امریکایی بخواهند ، بجای داعش ، «گروگانهای تواب » را سرزنش نمایند. غربی ها برعکس ما ،عقب مانده های خاورمیانه ای از « گروگانهای تواب» هم همچون« قهرمان» استقبال کردند تا بدین طریق «کون» داعشی ها و تروریست ها ی اسلامی را بسوزاند وآنان به محض رهایی گروگانها از چنگ داعشی ها ، به گردنشان گل انداختند. رهبران غربی حاضر نشدند که کوچکترین باجی به جنایتکاران داعش بدهند .پس چرا ما ، داعش های وطنی را ول می کنیم و به جان گروگان های وطنی خود می افتیم . مگر کسی شک دار که یکی از گروگان ها خود ایرج مصداقی بود؟ در پایان بگویم امیدی ندارم که مصداقی تجدید نظری در رفتارش بکند . اوقطعا در نوشته دیگر دهها اتهام دیگر از جمله همدست « تیر خلاص زن» ، «مرید فرخ نگهدار» و چه چه خواهد زد ؛ باکی نیست .
موج دستگیری فعالان کارگری در آستانه روز جهانی کارگر+ فیلم تجمع کارگران آزاد در مقابل مجلس
خبرگزارى هرانا- ابراهیم مددى و داوود رضوى، از فعالین کارگرى و اعضاى سندیکاى شرکت واحد، در آستانه روز جهانى کارگر بازداشت شدند. به گزارش خبرگزارى هرانا، ارگان خبرى مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، رو سه شنبه هشتم اردیبهشت کمتر از سه روز مانده به روز جهانى کارگر، آقایان ابراهیم مددى و داوود رضوى از اعضاى هیئت مدیره سندیکاى شرکت واحد در تهران بازداشت شدند. به گفته یکى از نزدیکان، آنها قصد داشتند به سیاق هر سال به مناسبت روز جهانى کارگر در پایانه هاى شرکت واحد، بین رانندگان و کارگران گل و شیرینى پخش کنند. ابراهیم مددى از رهبران و نایب رئیس سندیکاى شرکت واحد است که پیش از این به دلیل فعالیت هاى کارگرى بارها بازداشت شده و سه سال نیز زندانى بوده است و داوود رضوى نیز از اعضاى هیئت رئیسه سندیکاى شرکت واحد است.فیلم تجمع کارگران آزاد در مقابل مجلس سهشنبه 8اردیبهشت 94 بهمناسبت روز جهانی
کارگر در مقابل مجلس http://youtu.be/W59Dl60KVtU
ماموران امنیتی ابراهیم مددی و داوود رضوی از سندیکای شرکت واحد تهران، محمود صالحی فعال شناخته شده سقز و عثمان اسماعیلی سخنگوی کمیته دفاع از کارگران زندانی در مهاباد را بازداشت کردند ...
به گزارش هرانا، در آستانه روز جهانى کارگر در یازدهم اردیبهشت، موج بازداشت و برخورد با فعالین کارگرى در ایران شدت گرفته است.
در آستانه روز جهانی کارگر، پانزده فعال کارگری درکُردستان محبوساند
به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، در روزهای اخیر چندین فعال کاگری در شهرهای مختلف کُردستان نظیر سنندج، مهاباد و سقز به نهادهای امنیتی و قضایی احضار و مورد بازجویی قرار گرفتهاند. فعالین کارگری با انتشار نامههایی از “فشار و تهدید سیستماتیک” نهادهای امنیتی بر طبقهی کارگر و زحمتکش کُردستان خبر داده و از مجامع بینالمللی و مدافعان حقوقبشر میخواهند که صدای انسانهای عدالتطلب باشند. یکی از فعالین کارگری در گفتگو با خبرنگار کُردپا از آمادگی کارگران و قشر زخمتکش برای برگزاری مراسم ویژه روز جهانی کارگر در جمعه آینده( یازدهم اردیبهشتماه) خبر داد و گفت که مراسم یادشده مجزا از مراسم سالانهی حکومتی که خانهی کارگر بانی آن است برگزار میشود. عثمان اسماعیلی خاطرنشان کرد که فشار و تهدید فعالین کارگری طبیعتا در روزهای هشتم مارس، اول ماه مه و دیگر مناسبتهای اجتماعی افزایش مییابد اما در هفتههای اخیر روند بازداشتها سیر صعودی داشته است. وی اضافه کرد که در حال حاضر حداقل ١٥ فعال کارگری کُردستان در زندانهای حکومت اسلامی ایران محبوس هستند که بسیاری از آنان در چند هفتهی اخیر بازداشت و با ضرب و شتم مأموران حکومتی به زندان منتقل شدهاند.
سخنگوی زندانیان سیاسی در مهاباد هویت فعالین کارگری محبوس در زندانها را کوروش بخشنده، نظام صادقی، رضا امجدی، آرام زندی، ریبوار عبدالهی، فرزاد مرادینیا، حامد محمودینژاد، بهنام ابراهیمزاده، یوسف آبخرابات، فواد زندی، منیژه صادقی، رسول بداقی، محمد جراحی و فردین میرکی عنوان کرد.
به گفتهی اسماعیلی، چند فعال دیگر کارگری در کُردستان توسط نهادهای امنیتی احضار و یا بازداشت شدهاند که بعدها به صورت موقت تا برگزاری دادگاه آزاد شدهاند که میتوان از مهرداد امینوزیری در شهر سنندج نام برد. پیشتر محمود صالحی، فعال سرشناس کارگری در تماس تلفنی با کُردپا تعداد فعالین کارگری در زندانهای سراسر کشور را حدود یکصد و بیست تن عنوان کرده بود.
http://www.archiverosa.blogspot.com/2015/04/blog-post_29.html
کارنامهٔ حقوق بشر اروپا مانند کارنامهٔ خود پاپ پر از ابهام است، براستی چرا اروپا ناگهان ( تبعید ارمنیان ) را اینگونه در شیپور و سرنا میدمد؟ بدون شک اینها میخواهند خاورمیانه تبدیل به نکبتستانی شود و برای رسیدن به این منظور، موفقترین کشور خاورمیانه را نشانه گرفته اند، من یادم میاد همزمان با حوادث (charlie hebdo) ناگهان کتابی با نام (Soumission (Submission)) توسط نویسنده (Michel Houellebecq) مثل بمب افکار عمومی را به خود جلب کرد، این کتاب داستانی را به تصویر میکشد که در وقایع آن در سال ۲۰۲۲ فرانسه اتفاق میکنند و مسلمانان قادر به انتخاب یک مسلمان رئیس جمهور برای فرانسه میشوند، ببینید چگونه نفرت از مردم خاورمیانه و شمال آفریقا را در قلب اروپا اشاعه میدهند، در همین ایران خودمان نیز ( جامعه شناسانی ) پیدا شده اند که با مبنی قرار دادن حرف ادوارد سعید که
حرف ادوارد سعید که ( ما فلسطینیان قربانیان قربانیهای هلوکاست ) هستیم کشف کرده اند که اینها نیز به فازریها میتوانند القأٔ کنند که ( ما فازریها قربانیان قربانیهای امپراتوری عثمانی ) هستیم، یعنی جامعه شناس ما، تا این اندازه پرت است که نمیداند که همه دادگاههای دنیا بلا استثنأ با مدرک و سند هلوکاست را تائید کرده اند در حالیکه هیچ مدرک و سندی مبنی بر ( نسلکشی کزائی ) ارامنه وجود ندارد یعنی جامعه شناسانی تا این اندازه سطحی میخواهند به یک ( ادعای کزائی ) مشروئیت ببخشند آنهم از کیسه مردم مظلوم ترک آزربایجان که ۱۰۰ سال است زیر چکمههای سیستمی له و لورده شده اند. حالا اگر پاپ و اروپا نتوانند از ارامنه برای تبدیل خاورمیانه به ویرانهای بهره ببرند بدون شک ( پ کا کا ) دست در دست ارامنه وارد میدان خواهد شد. وجدان آگاهپاسخ به دوستان گرامی، کیانوش توکلی و اژدر بهنام ***** دوست گرامی، کیانوش توکلی، من نگفتم: ( ..... ساکت باشید، چون مصداقی ده سال رفته زندان ..... ) بلکه من برای شما نوشتم: ( ..... حتی اگر شما در پاره ای از گفته ها و نوشته ها ایرج مصداقی را گناهکار می دانید به این کشمکش پایان دهید ..... ) چون زمان و نیروئی را که برای کارهای سودمند می توان به کار گرفت نباید برای کش دادن به بگومگوهائی که هیچ سودی ندارند به باد داد حتی اگر ایرج مصداقی گناهکار باشد! دوست گرامی، در همین تارنمای ایران گلوبال برخی از ناسیونالیست ها سخنانی درباره نوشته های من نوشتند، من نیز با ادب و احترام و با پیشوند (دوست گرامی) پاسخ چنین کسانی را دادم اما هنگامی که در پاسخ به من کم آوردند آغاز به ناسزاگوئی و شعر و شعار و هرزنامه نویسی آن هم با ده ها نام و ده ها آی پی کردند، من نیز به چنین کسانی پاسخ ندادم و .....
..... خود را آسوده کردم چون پاسخ این خردمندان خاموشی است! برای نمونه در یادداشت شماره 25745 یک هرزنامه نویس که تا کنون با ده ها نام و ده ها آی پی بارانی از هرزنامه ها را به ایران گلوبال بارانده است مرا (فاشیست تمام عیار) نامیده است! و یا در یادداشت شماره 33188 یک هرزنامه نویس دیگر مرا (بی آبرو) و (بی غیرت) نامیده است! و یا در یادداشت شماره 49733 یک علاف بیکار مرا (سوپر فاشیست در لفافه چپ) نامیده است! دوست گرامی، کیانوش توکلی، هرزنامه هائی که نمونه هائی از آنها را آوردم و بارها خواستار پاک شدن آنها از ایران گلوبال شده ام بسیار بیش از اینها هستند اما من باید چه می کردم؟ آیا من زمان و نیروئی را که برای کارهای سودمند می توانستم به کار بگیرم باید برای پاسخ دادن به این ناسزاها و هرزنامه ها هزینه می کردم؟ دوست گرامی، هنگامی که کش دادن به یک کشمکش سودی ندارد چرا باید آن را کش داد؟ ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، سخن من پرداختن به این که چه کسی چه چیزی را گفت و چه کسی درست گفت و چه کسی نادرست گفت نیست بلکه سخن من این است که هنگامی که کش دادن به یک کشمکش بیهوده و بی فرجام سودی برای هیچکس جز رژیم آخوندی ندارد نباید آن را کش داد و سخن من این است که اگر دشمنان رژیم با بهانه های گوناگون باهم درگیر شوند رژیم دژخیمان و شکنجه گران سود خواهد برد نه دشمنان رژیم، اگر آقای مصداقی به آقای توکلی بتازد و آقای توکلی به آقای مصداقی بتازد و این دو ضد رژیم به ضد رژیم سوم بتازند و سه ضد رژیم هم به ضد رژیم چهارم بتازند و ..... با این به هم تاختن ها کی زمان تازش به رژیم گدایان مفت خور آخوندی خواهد رسید؟ سخن من این است که حتی اگر آقای مصداقی گناهکار باشد باید به این کشمکش بیهوده و رژیم شادکن پایان داد!