رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سلام.
چرا زمان ارسال کمنت…
دیدگاه:

سلام.
چرا زمان ارسال کمنت اول 21 است و زمان ارسال کمنت دوم 19 است ؟ درحالیکه کمنت ها باید جایشان عوض شود از نظر زمانی.
منظور، نخست کمنت ساعت 19 باید درج شود / و سپس کمنت ساعت 21

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: مهناز:
دیدگاه:

مهناز:

دقایقی بعد از اعلام قطعی انتصاب پزشکیان ، لایو یکساعته در کلابهاوس برگزار شد و امید شریفی دانا در اتاق آرمین نوابی گفت: «اونهایی که تحلیل الکی میدادن و میگفتن که خامنه ای به قالیباف رای داده و او رییس جمهور میشه، و در دور دوم وقتی دیدن که قالیبافی وجود نداره و اومدن تحلیلشونو پیچوندن و گفتن جلیلی قراره بشه و همه آرای قالیباف ایندفعه توی کیون جلیلی ریخته خواهد شد و نظام میخواد که جلیلی بشه، اونا الان همشون باید سرشونو توی کیونشون کنن و گوه دیگه ای نخورن! نیاین از امروز بگین ما از اول گفتیم که نظام پزشکیان و انتخاب کرده. اگه این کیونده پرروبازی هارو در بیارین، اونوقته که صدای ضبط شده و مقاله های دوزاری که نوشتینو میذاریم انلاین تا همه ببینن چه گااااووووایی هستین. برین سراتوتونو بکونین توی کیون اسطوره عالم، خانوم فاطمه زهرای هرزه و پاره پوره که با تمام اهل کوفه خوابیده بوده. علی جونش که باهاش کاری نداشته چون خودش هرشب با ممد راهزن (بزرگ لواط کاران) توی بشکه بود.»

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: هیج دستکاری در این مقاله …
دیدگاه:

هیج دستکاری در این مقاله نشده است

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: تحلیل جالبی است ؛ حتما گوش…
دیدگاه:

تحلیل جالبی است ؛ حتما گوش کنید

تاریخ:
نوشته شده در: آش ناصرالدین شاهی
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Saied Esbatiسلام ابوالفضل…
دیدگاه:

Saied Esbati
سلام ابوالفضل عزیز، امیدوارم که خوب باشی.
تکلیف آنهایی که مردم را به رای دادن تشویق میکردند معلوم است حتی اگر خودشان را هنوز و به نوعی جزو اپوزیسیون به شمار می آورند. یه بخش دیگه اپوزیسیون خارج از کشور هم که خیلی دوآتشه هستند و همه جا پرچم مخالفت با جمهوری اسلامی را به دوش میکشند دیدیم چه رفتاری با افرادی که به حوزه‌های رای گیری مراجعه کرده بودند داشتند. حتی به خوار و مادر خبرنگار کردی که مشغول گزارش بود رحم نکردند. حتی به افراد غیر ایرانی که از مقابل حوزه عبور میکردند رحم نکردند. برای ابراز مخالفت با رای دهندگان پرچم اسرائیل هوا کرده بودند. با یاد و نام رضا شاه به زنان حمله و روسری پایین کشیدند. و از همه جالب‌تر اینکه رهبرشان هم زیپ دهانش را کشیده و خودش را به کوچه علی چپ زده. بهمین خاطر فکر کنم بهتره اصلا بیخیال بخشی از این اپوزیسیون شویم چون از چماقداران جمهوری اسلامی خطرناک‌تر و آتش به اختیارتر هستند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: زمان ارسال کامنت اول و دوم…
دیدگاه:

زمان ارسال کامنت اول و دوم درست درج نشده؛ چون ساعت 21 باید بعد از ساعت 19 باشد ؛مگر اینکه آن دستکاری شده و عمدی در کار است؛ مثلا نویسنده خواسته مقاله را با تقلید از کامنت دوم، اصلاح و تکمیل کرده باشد، یا بکند!
لطفن مدیر سایت کنترل کند اینگونه دستکاری ها را !

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: یک نفر از ایران:
دیدگاه:

یک نفر از ایران:

از ساعت ۶ عصر شروع به انتشار اخباری از افزایش حضور مردم نسبت به دور اول کردند بعد اخباری از شمارش آرا در شعب روستایی نمودند که نشان میداد جلیلی نسبت به پزشکیان رای بیشتری آورده است!!! همزمان اصلاح طلبان از جمله خاتمی، کروبی، ظریف و......از مردم خواستند تا فرصت باقی ست برای فرار از حکومت طالبانی جلیلی ، در شعب اخذ رای حاضر شوند و به پزشکیان رای دهند!!! از ساعت ۱۰ شب اخبار هجوم مردم در بعضی شعب مانند مسجد لرزاده در صدر قرار گرفت!!! ...
پیش بینی می کنم همه این صحنه سازی ها بمنظور درست کردن آمار حضور مردم بالای ۵۵درصد است!! که دروغی بیش نیست!! بعلاوه میخواهند پزشکیان را با رای بالا برنده نمایش مضحک انتخابات معرفی کنند!!
به یاد بیاوریم که خامنه ای تاکید کرده بود علت عدم حضور مردم در دور اول را نه مخالفت با جمهوری اسلامی بلکه بعلت مشغول بودن به کار و.....داسته بود!!!
جناح اصولگرا با جناح اصلاح طلب توافق کرده اند تا آمار را تا نزدیک به ۶۰درصد اعلام نمایند!!

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: پاک بین از نظر پاک به مقصود…
دیدگاه:

پاک بین از نظر پاک به مقصود رسید...

ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

تاریخ:
نوشته شده در: آش ناصرالدین شاهی
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: ع.ب.تورک اوغلی جان ؛ دیشب…
دیدگاه:

ع.ب.تورک اوغلی جان ؛ دیشب ویسکی خانگی نوشیده بودی و این نوشته پیروزی پان توروکی را از روی مستی نوشتی؟ جان من راستش را بگو

تاریخ:
نوشته شده در: آش ناصرالدین شاهی
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: پزشکیان را رئیس جمهورکردیم
دیدگاه:

سالام
همانطورکه گفته بودم،
توانستیم ،بامدیریتی کاملا
برنامه ریزی شده ،
یک قدم بزرگ برعلیه ماسیونیسم لائیک ومذهبی
برداریم،
توانستیم ،روشنفکری متوهم
کوروش پرستی و شاهنامه
قرآن دان هارا بامدیریتی
حساب شده ،به زیر بیرق
خود درآوریم،
ما حدود ۴۰ سال است ،لاک‌پشتی حرکت کرده ،
و متوهمان خود لیدردان ،
و نوچه های فرهنگی وسیاسی استعمارگران را
اول پات و بعد مات کنیم،
هئله اول کاراست،
اگرسیستم فدرالیسم غیرمتمرکز را برپا کردیم،
خائنین به ایران و ایرانی و
مسلمانان را که بیش از۱۵۰ ساله فرهنگسازی میکنند،
یکی یکی رسوا خواهیم ساخت،
تکلیف بزرگ ما ، تسویه حساب بامانقوردهایی است،
که همچون غول‌های بی مغز
دراختیار دشمن ملت خود قرارداشتند ،
ما اینهارا بخوبی میشناسیم
برای شناخت آنها باید رمان
روزی به درازای یک قرن
چنگیز آیتماتوف رت باید خواند،
ما باید فرزندان سالم و صادق ایران را ازهرقوم وقبیله وملتی درهرکجای دنیا هستند،
پیدا کرده به وطن بازگردانیم،
ایران مال همه ملل ایران است،
ما با خائنین که به روشنفکران وفعالین آدرس غلط میدادند،کارداریم،
داشته ها،،وارلیق، سرزمین
وملت مارا بیش از۱۵۰ ساله
عمدی دراختیار کشورهای اجانب قرار میدادند،
آنهارا ،خط آنهارا تفکرآنهارا
میشناسیم،
با آنها کارداریم،
به امید اینکه با ایجاد ساختارهای درست و
وباتشکیل سیستم فدرالیسم
باقوانین غیرمتمرکز بتوانیم
راه درست را ایجاد ،
تا ملت وخدا ازما راضی باشد،
ما به تفکر،به باور،به اتینیک
مردم بصورت برابر نگاه خواهیم کرد.
نگاه ما رو به پیشرفت وبه صداقت انسانها،برای برابری
عدالت،زندکی بهتر،شاد،
پیشرفته و اعتماد به خود،
خواهدبود،
اولین پیروزی بعداز ۱۰۰ سال
را به ملت ایران تبریک می‌گویم.
کارزیاد داریم.
من این نوشته و خیلی

تند ترش را کتبا در بازجویی
سه روزه و سه نفره وزارت
اطلاعات در یکماه قبل از
جریان مهسا امینی هم نوشتم و درخواست کردم،
توهین،تهدید،هتاکی ،اشک،
وو، ،
همه را فریاد زدم ،
گفتم،که دنیا وانقلاب انفورماتیک را باید درک کنید،
والا سیل همه شما هارا خواهدبرد.
در۴۵سال گذشته فقط ماندم
و با آرامش حرفهایم را بصورت کاملا حساب شده در
همه جا گفتم،
با پخش کتاب های حیدرآباد
تاریخ تورکان دیرین ایران،
وو،،،بصورت انبوه آغاز کردم،
تااینکه تشکیلات های مختلفی فرزندان سرزمین
سرکوب شده ما ایجادکردند.
الان ،میشه گفت اولین
استارت ونتیجه اولیه را
میگیریم،
یادتان باشد،چی گفتم،
ماهمه رادوست داریم،که عقل ومنطق و علم را در نظر
گرفته و رئال حرکت کنند،
شعاردادن و کنار گودنشتن بس است.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: واقعا ذهنیت، لودگی، شرندگی و…
دیدگاه:

واقعا ذهنیت، لودگی، شرندگی و شرارت هر دو گروه لمپن بطور شوک آوری مثل همدیگر است و مشمئزکننده.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .تکرار،پایه آموزش.
دیدگاه:

روشنگری مخالف خودخواهی و خودشیفتگی و من من گفتن و ما ما کردنهای ابلهانه و بی اساس است، چون همانطور که علم و صنعت و رفاه و پناهگاه و دمکراسی غربی را می پرستید ،باید به اندیشه و اخلاق و قانون و مکاتب فکری و رفتار غربیها نیز توجه کرد، تا شاید فسیل های قربانی دین ارتجاعی و غرور کاذب سلطنتی ، دست از توهین به دگراندیشان و غیرخودی ها بردارند. فرهنگ لواط و صیغه و خدعه و تقیه شیعه صفوی، و لاشخواری عقابهای زردشتی و سحر و جادوی مغی در هزاره سوم فرهنگ و تمدن انسان گلوبال نمی تواند محلی برای نجات باشد. ارزشهای عصر روشنگری بودند که غرب را اتوریته جهان سوم نمود و نه لاطالات و لاف و گزاف های شونیستی ادیات آرکائیک هندی-ابراهیمی.

عمر اندیشه و فلسفه روشنگری غرب و آغاز حاکمیت عقلگرایی، حداقل به 3 قرن میرسد. جنبش ادبی-اجتماعی روشنگری دارای فلسفه ی خاص خودبود. روشنگری نه تنها فلسفه عمل بلکه فلسفه ای ساده وعامیانه بود. واژه روشنگری ازمیانه قرن 18درغرب مرسوم شد.ازنظر سیرتاریخ اندیشه،فلسفه روشنگری متکی به هومانیسم،رنسانس،عقل گرایی و اصلاح خواهی قرن 17 علیه فئودالیسم ودگم های دین مسیح بود. این جنبش زمینه فکری انقلابات قرون 17 و18 دراروپا شد. روشنگری درقرن 17درانگلیس شروع شد وازطریق فرانسه و آلمان به سایرنقاط اروپا اشاعه یافت. درانگلیس درسال 1697 این گونه مبارزان اجتماعی خودرا آزاد اندیش نامیدند. درتاریخ سیراندیشه همیشه فیلسوفانی یافت شدند که علیه فلسفه رسمی حاکم دست به اعتراض زدند؛ مثلا سوفسطائیان درزمان باستان، نومینالیستها(استقرایی ها) درقرون وسطا،مثبت گرایان درقرن 19 و تحلیلگرایان درزمان حال . گرچه گروهی عصرروشنگری راغیرتاریخی میدانند ، آنها ولی مانند رواقیون رویای انسان ایده آل جهانی داشتند؛ انسانی که باکمک عقل وطبیعت موجودی متعالی گردد.حقوق بشر،انسانگرایی،آزادی خواهی،علم دوستی،عقلگرایی و طبیعت گرایی،مفاهیم جدید و شعارگونه آنان،جوابی منفی به قدرتهای حاکم مانند شاه،خان و روحانیون مسیحی بود. نظام های سیاسی درغرب از مشروطه سلطنتی انگلیس تا سوسیالیسم استالینیستی روسی کوشیدند تا پاره ای از ایده آلهای این جنبش را عملی سازند.
ازطریق جنبش روشنگری هردوانقلاب انگلیس درقرن 17 موجب حاکمیت نظام مشروطه سلطنتی وحذف حکومت مطلقه شد.جنبش روشنگری انگلیس آشکارا سیاسی،اخلاقی وضددین بود. ازجمله متفکران آن : باکون،هابس،لاک،تولاند و ماندویل بودند. آنان میخواستند باکمک بورژوازی جامعه رااز اجبارهایی مانند حکومت مطلقه،دگم های کلیسایی و ارتجاع فئودالیسم آزادنمایند. آنها میگفتند که با توجه به طبیعت،انسان آزاداست وهیچ قدرتی روی زمین حق ربودن حقوق انسانی رازاوندارد. این جنبش درفرانسه نه تنها ضدکلیسا وضدفئودال بود بلکه مقدمات جنبش و ایدههای سوسیالیسم تخیلی را فراهم نمود. ازجمله اندیشمندان آن : ولتیر،منتسکیو،هولباخ،و مارات بودند. درآلمان این جنبش گرچه سیاسی ولی بسیارمتنوع و تئوریک(نظری) بود، که منتهی به فلسفه کلاسیک آلمان گردید. ازجمله نظریه پردازان آن : لایبنیتز،لسینگ،کانت، ویلاند وغیره بودند. درآمریکا نمایندگان این جنبش برای استقلال آمریکا ازانگلیس، دست به مبارزه زدند؛ از آنجمله : فرانکلین،پاین، و جفرسون. جنبش روشنگری که در قرن 18 درروسیه شروع شده بود،درقرن 19 موجب یک انقلاب دمکراتیک گردید. ازجمله مبارزان آن: لومونوسف،رادیشف،هرتسن،بلینسکی،چرنیشفسکی،پیزارف و دوبرولویف بودند. مورخین چپ مدعی هستند که امپریالیسم و بورژوازی زمان حال به ایدههای روشنگری خیانت نموده است. اندیشمندان چپ درحالیکه ازخیانت امپریالیسم وسرمایه داری به ایدههای روشنگری سخن میرانند خودرا تنها وارث ایدههای عصرروشنگری میدانند.آنها مدعی هستند که ارثیه سنت ترقی خواهانه روشنگری درمارکسیسم تایید شد و ایدههای روشنگری درآینده نه چندان دور درسوسیالیسم و کمونیسم عملی خواهند گردید. بایداشاره کرد که نویسندگان دائرت المعارفی درانقلاب فرانسه نقش مهمی داشتند.
آنان درآن مجموعه آثارنوشتند که دوره دین وفلسفه پایان یافته و عصر علم وعقل فرارسیده است. انقلاب فرانسه درسال 1789 رامیتوان نتیجه تاثیرکتاب دائرت المعارف درمیان روشنفکران دانست.
روشنگری فرانسه رادیکال ترازروشنگری انگلیس بود. انقلابی بودن آنرا میتوان مدیون آته ایسم و ماتریالیسم بودنش دانست.آنان میگفتند که دین را نباید اصلاح کردبلکه آنراباید بکنارزد ودرسیاست منظور تحول نیست بلکه برای انقلاب بایدکوشید. آنان درجواب متافیزیک مذهبیون میگفتند که عقل ودین باهم سرسازش ندارند.درحالیکه دیدرو به یک آته ایسم آشکاراعتراف نمود، دالامبر میگفت که آته ایسم عده ای،اورا به خنده می اندازد. دوایده مهم روشنگری انگلیس یعنی لیبرالیسم و دئیسم بودند. دئیست ها خدارا سازنده ماشین جهانی میدانستند که نیازی به پیامبر و مقدسین ندارد. لیبرالیسم فردگرایانه روشنگری انگلیس خواهان تقسیم قوا درحاکمیت بود. سرانجام خواسته های روشنگری اروپا به آمریکا رسید؛ جائیکه دهها سال لیبرالیسم لاک ادعای مطلق آزادی فردی دارد. متفکران روشنگری همچون دوره رنسانس میگفتند که انسان مهمترازجهان و کائنات است، و روانشناسی مهمتر از علم مافیزیک میباشد. خصوصیات مشترک روشنگری فرانسه ترکیبی از: عقلگرایی،تجربه گرایی، وکوشش برای رفاه اجتماعی بود.
امروزه میتوان تصورنمود که تمام شعارهای دوره روشنگری برای رسیدن به عقلگرایی،آزادیخواهی، وترقی خواهی بی مرز بوده اند. آته ایسم رادیکال غالب آنان متکی به قدرت عقل و افکارعلمی بود. ولتیر و هولباخ درفرانسه به انتقادشدید ازافکار اتوریته مانند دین و کلیسا پرداختند. دوحقیقت مهم دیگر جهانبینی آنان اعتقادی خوشبینانه به پیشرفت اجتماعی نامحدود و قابل تربیت بودن انسان هستند. آنان با تکیه برقوانین طبیعی خواهان برابری میان انسانها بودند. ازنظرطبیعی آنان دارای ایمانی به منطقی بودن،عقلگرایی و نیکوصفتی و خوش قلب بودن انسان شدند. آنان غیرازآزادی وبرابری انسان درمقابل قانون خواهان سعادت و خوشبختی او و تحمل و مدارای دگراندیشان بودند. روشنگران مخالف خرافات دینی و طرفدار آته ایسم،فردگرایی و جهانوطنی بودند. ازجمله دیگرخواسته های آنان: حق اعتراض،حق مالکیت و حق امنیت بودند. ماتریالیستهای عصرروشنگری طرفداربرابری حقوق زن و مرد شدند. شفافیت فکری،تیزی انتقادی و وسعت تجربی ازجمله دیگرخصوصیات آنان بود.
ادیبان و ادبیات نیزدرجنبش فکری روشنگری نقش مهمی داشت. پاره ای ازآنان ازجمله معروفترین نویسندگان اروپا درسه قرن گذشته بوده اند. لسینگ آلمانی بانمایشنامه "ناتان دانا" خواهان دوستی و مدارای مذهبی بین ادیان گردید. منقدین درآغازاین دوره به کشف آثارشکسپیرازدیدی اجتماعی،انسانی و انتقادی گردیدند. روسو غیرازعقلگرایی اشاره ای به لزوم احساسات وغرایز طبیعی انسان می نمود. اهمیت به نقش احساسات موجب شد که هنروادبیات روشنگری بسوی هنر روکوکو تمایل یابد. آثار آموزشی،گزارشی و سفرنامه ای نویسندگانی مانند: سویفت،دفو، و روسو خوانندگان بیشماری یافت و کوشش شد تابرای قوانین عام ادبی و مرزهای ژانرهای گوناگون آن،دانشنامه ای تهیه گردد.
بعضی از مهمترین نمایندگان فکری جنبش روشنگری آنزمان ازکشورخودفرارکرده و به خارج رفتند؛ دیدرو مدتی مهمان کاترین کبیر ملکه روسیه شد، و ولتیر چندسالی نزد پادشاه پروس درآلمان بود. همدمی بااینگون روشنگران باعث شد که شاه مطلقه ای مانند فریدریش اعتراف نماید که حاکم باید نخستین خدمتکار دولت خودباشد. ولتیردررابطه با مسیحیت میگفت که " خرافات رذیل را درمیان مردم ریشه کن کنید!" دالامبر مینویسد که مسیحیت براثر یک فریب کبیر بوجود آمده،چون بعدازربودن جنازه عیسی شایعه نمودند که او به ملکوت درآسمانها پیوسته است. دیگری میگفت که دین حقیقی،دین عقلگرا است چون عقاید دیگر فقط خرافات هستند. در رابطه با روشنگری، کانت میگفت که شهامت استفاده از عقل خودرا داشته باشید، " روشنگری یعنی رهایی انسان ازوضع خودخواسته حقارت و تصمیم وجسارت برای بکارگیری فهم خود بدون کمک دیگران " (ترجمه نقل قول از سیما راد در فرهنگ اصطلاحات ادبی). آنان میخواستند که کوششهای فردی سعادت آمیز پایه وحدت میان خلقها نیز گردد.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اصل مسئله روشنگری است
دیدگاه:

سالام.
مقاله خوبی درمورد روشنفکری بود،
وبهترازمقاله متن نوشته زیر
مقاله بود،
من بطورخلاصه می نویسم،
وقتی کسی نتیجه کارش را نمی داند،که خروجی بیان
تفکرش چیست،
خاموش بشه ،نمی گویند،لال است،
متاسفانه درایران تغذیه فکری غلط مردم مارابیچاره کرده است،
درهرسنی برایمان تئوری تولید میکنند،
تفکرشان بااینکه عوض میشود،لال نمیشوند،
آقا ادعای تفکرمارکسیستی میکرد،سلطنت طلب میشود،
باستانگرا میشود،
فردوسی پیغمبر دان میشود،
برایمان تئوری تولید میکند،
ثبات فکری سالانه ندارد،
ولی یک بار باریش پرفسوری،یکبار باسیبیل استالینی،یک بار باریش انگلسی ظاهرمیشود،
هرکسی حرفی بزند،
برای او حکم های مختلف
صادرمیکند،
حتی خودش را بخوبی نشناخته برای دیگران شناسنامه می نویسد،
معنی روشنفکری را با تفکر
یک مثقالی خودش وزن میکند.
معتی حقوق فردی،حقوق اجتماعی،حقوق اساسی،
را ندانسته برایمان شناسنامه وشجره نامه می نویسد،

تاریخ:
عنوان دیدگاه: پیدا کردن خود و زیستن اصالت خود
دیدگاه:

درووود!
بدون شرح!
ذر خانه اگر تنابنده ای وجود داشته باشد، اشاره ای تلنگری کافیه.
هر وقت پرسشهای فردی به درون زهدان اندیشنده آدمی فروافتادند و انسان مستعد را آبستن کردند، آنگاه به تکاپو میافتد و جستجو تا بتواند پاسخ پرسشهای خودش را به کمک مغز پرسنده و سنجنده و تمییز و تشخیص دهنده اش در عبارات فردی بیاراید و کودک افکار و ایده های استخواندار و بدیع خودش را از درون زهدان حامله شده اش بزایاند. کسانی که با دست خودشان به اخته کردن خودشان با افتخار و غرور همّت کرده اند، اگر قرنهای قرن نیز به تلنبار و نشخوار و غرغره کردن انواع و اقسام زر زیادی زدنهای رسوا و علّامه نماییهای مفتضخ دایرة المعارفی- محفوظاتی و رونویس کردنها و مشق نویسیهای صد من یه غازی بکوشند و یقه بدارانند، آخرش تابع و مقلّد و مفعول سترون می مانند که می مانند. جامعه ایرانی در فلاکتهای قرن به قرن تا امروز اسیر مانده است؛ زیرا کثیری از تحصیل کردگان و کنشگرانش با دست خودشان و افتخاری غرّه ای به اخته کردن خودشان از عصر مشروطه مشغول بوده اند و همچنان با حرارت و تب و تاب در اختگی خودشان مشغولند و اسم این حماقت رسوای خود را نیز «روشنگری» گذاشته اند. بدبخت و خوار زار ملّتی که تحصیل کرده اش آویزان خایه انواع و اقسام متفکّران و فیلسوفان و اساتید دانشگاهای باختری شده باشند و خودشان خایه ای برای انگیخته شدن و بار دار کردن و بار دار شدن و زاییدن کودک اندیشه ها و افکار خود ندارند. تا زمانی که طیف متابعتی و مقلّدی و دنباله رو و خودباخته و مفعول نظریّه ها و نگرشهای باختر زمینیان در ایران و بیرون از مرزهای ایران وجود دارند، قدرت و اقتدار حکومت آخوندی در چهره های کاملا فریبنده دوام خواهد آورد.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: طبقات اجتماعی مختلف می…
دیدگاه:

طبقات اجتماعی مختلف می‌توانند روشنفکران خاص خود را داشته باشند. هر طبقه اجتماعی ممکن است گروهی از روشنفکران را تولید کند که به طور ویژه با مسائل و نیازهای آن طبقه درگیر باشند و سعی کنند به آن‌ها پاسخ دهند. در اینجا چند نمونه از طبقات اجتماعی و روشنفکران مربوط به آن‌ها آورده شده است:
۱. روشنفکران بورژوازی
این گروه از روشنفکران معمولاً از طبقات متوسط و بالای جامعه هستند. آن‌ها اغلب تحصیلات عالی دارند و به مسائل فرهنگی، فلسفی، و علمی می‌پردازند.
نقش و کارکرد:
آن‌ها به ترویج ارزش‌های لیبرال، حقوق بشر، دموکراسی و آزادی بیان می‌پردازند. معمولاً در دانشگاه‌ها، مؤسسات تحقیقاتی و نشریات معتبر فعالیت می‌کنند.
نمونه‌ها:
متفکران دوران روشنگری مانند ولتر، روسو، و کندرسه.
۲. روشنفکران پرولتری
این گروه از روشنفکران از طبقات کارگر و زحمتکش جامعه برخاسته‌اند. آن‌ها ممکن است تحصیلات رسمی کمتری داشته باشند، اما تجربه مستقیم از مشکلات و مسائل کارگری دارند.
نقش و کارکرد:
آن‌ها به مسائل عدالت اجتماعی، حقوق کارگران، و مبارزه با استثمار اقتصادی می‌پردازند. فعالیت آن‌ها بیشتر در قالب اتحادیه‌های کارگری، جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و نشریات کارگری دیده می‌شود.
نمونه‌ها:
نویسندگانی مانند کارل مارکس و فردریش انگلس که از میان طبقات متوسط برخاسته اما به تحلیل و دفاع از حقوق طبقه کارگر پرداختند.
۳. روشنفکران دهقانی
این روشنفکران از طبقات کشاورز و روستایی می‌آیند. آن‌ها تجربه مستقیم از زندگی در مناطق روستایی و مشکلات مربوط به کشاورزی و زمین دارند.

نقش و کارکرد:
آن‌ها به مسائل مرتبط با حقوق زمین، توسعه روستایی، و بهبود شرایط زندگی دهقانان می‌پردازند. فعالیت‌های آن‌ها می‌تواند شامل جنبش‌های اصلاح ارضی و پروژه‌های توسعه روستایی باشد.
نمونه‌ها:
رهبرانی مانند مائو تسه‌تونگ که از طبقات روستایی برخاسته و به مسائل کشاورزی و دهقانان پرداخته‌اند.
۴. روشنفکران حاشیه‌نشین و اقلیت‌ها
این گروه از روشنفکران از طبقات محروم و حاشیه‌نشین جامعه، از جمله اقلیت‌های قومی، مذهبی، و نژادی می‌آیند. آن‌ها با تبعیض‌ها و مشکلات خاص این گروه‌ها آشنا هستند.
نقش و کارکرد:
آن‌ها به مسائل حقوق بشر، عدالت اجتماعی، و مبارزه با تبعیض می‌پردازند. فعالیت آن‌ها ممکن است شامل جنبش‌های حقوق مدنی، گروه‌های حمایت از اقلیت‌ها، و کمپین‌های حقوقی باشد.
نمونه‌ها:
رهبرانی مانند مارتین لوتر کینگ جونیور در آمریکا که به مبارزه با تبعیض نژادی پرداخته است.
نتیجه‌گیری
هر طبقه اجتماعی می‌تواند روشنفکران خاص خود را داشته باشد که به مسائل و نیازهای آن طبقه پرداخته و سعی در ارائه راهکارها و نظرات مفید دارند. این روشنفکران ممکن است از لحاظ تحصیلات، تجربه، و روش‌های فعالیت متفاوت باشند، اما همگی در تلاش برای بهبود شرایط و پیشرفت جامعه نقش دارند. روشنفکران هر طبقه اجتماعی با دیدگاه‌ها و تجربیات خاص خود، به ترویج ارزش‌ها و حل مشکلات مرتبط با آن طبقه می‌پردازند و به نوبه خود در شکل‌دهی به جوامع تأثیرگذار هستند.
با احترام، مرادی

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

شرکت رقیه دانشگری (چریک فدایی) در سیرک_انتخابات جمهوری اسلامی
پس از گذشت سالها، هنوز مردم ایران بین تیغه های ارتجاع سرخ و سیاه تاوان پس می دهند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: پوست اندازی چپ گرایان و…
دیدگاه:

پوست اندازی چپ گرایان و کمونیست ها در #سیرک_انتخابات برای نجات حکومت آخوندی . حضور فرخ نگهدار در انتخابات ج ا.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .مقدسین منورالفکر.
دیدگاه:

احتمالا هر گروه و مرام و ایدئولوژی، روشنفکر را طبق اصول خود تعریف میکند. برای جهانبینی چپ روشنفکر کسی است که برای رفاه و رهایی خلق تا پای جان هم می ایستد مانند: گلسرخی و دانشیان و صمد بهرنگی و بیژن جزنی و خسرو روزبه و وارطان و شاملو و حنیف نژاد و سعید سلطانپور و صدها جان برکف دیگر؛ قربانی نظام شاه وشیخ.
برای طرفداران مکتب لیبرال و ملی، ممکن است روشنفکر یک تحصیل کرده منتقد دولت و نظام سیاسی حاکم باشد؛ که عیب و ضعف های جامعه و رژیم حاکم را تا حد مقدور بیان کند و خواهان اصلاحات باشد.
حال در زیر ببینیم در منابع علمی علوم اجتماعی غرب چه تعاریفی از روشنفکر و منورالفکر دارند. در روسیه پیش از انقلاب اکتبر،هم گویا جنبشی با عنوان اینتلجنسیا وجود داشته، که منابع لیبرال غربی سعی میکنند از آن کمتر یاد شود. چون نام دیگر آنها انقلابیون اجتماعی بود.

شاید بتوان گفت:روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات، مردمی، و آرامانگرا است . روشنفکران، قشری اجتماعی میان بورژوازی و زحمتکشان هستند. روشنفکر انقلابی و مردمی با اراده گرایی ولنتاریستی و احساس گرایی پوپولیستی مرزبندی و اختلاف دارد. او نحستین قدم برای پروسه شناخت را رجوع به عقل و خرد و فهم و هوش و تجربه میداند. روشنفکرگرایی بینشی تئوریک شناختی است که جنبه عقلگرایی در پروسه شناخت را مهم و عمده میداند. وی صاحب نیروی قضاوت و تفکر است. با انقلاب صنعتی و پیشرفت علم و تکنیک و رونق اقتصاد، تعداد روشن فکران سریع رشد نمود و در فضای فرهنگی و سیاسی اهمیت یافتند و ارزشمند شدند. بخشی از روشنفکران مردمی و مبارز برای: صلح، عدالت، دمکراسی، سکولاریسم، و رهایی ملی شرکت نمودند و متحد زحمتکشان شدند.
نوع و گروه روشنفکر لیبرال در نظام طبقاتی سرمایه داری اتحادی قوی با بورژوازی و دولت استثمارگر حاکم دارد و مشمول تمام تضادها و قوانین جامعه طبقاتی کاپیتالیستی است. روشن فکران طبقه نیستند بلکه یک قشراند، چون رابطه مشخصی نسبت به مالکیت وسایل تولید کلان ندارند و معمولا در در بخش غیرتولیدی اقتصاد به کار فکری یا به کار خلاق مشغول هستند. قشر روشنفکر جریانی است سیاسی که از طریق عقلگرایی به کار فکری مشغول است و معمولا تحصیلکرده و آموزش دیده است. روشنفکر در زبان لاتین به معنی صاحب اندیشه، فهم و هوش است که گاهی به شکل اغراق آمیزی روی تئوری و تفکر تاکید میکند. نوع اجتماعی و مبارز برخاسته از میان زحمتکشان و طبقه کرگر در جوامع عقب افتاده و طبقاتی کمتر دیده میشود چون کاپیتالیسم مانع ورود فرزندان زحمتکشان به مراکز آموزشی و آکادمیک میشود.
بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار دیگر به طبقات کارگر و زحمتکشان می پیوندند چون سرمایه داری و امپریالیسم قادر به تهیه شغل خلاق و امکان فعالیت آزاد برای همه آنها نیست و خطر جنگ و تهدید بمب اتم و عوارض محیط زیست و احساس از خودبیگانگی مدام هستی شان را نیز زیر سئوال میبرد. سیستم های راسیونالیستی در فلسفه غرب تمایل شدیدی به روشنفکرگرایی دارند، دو نماینده روشنگری در فلسفه کلاسیک بورژوازی و لیبرال: هگل و لایبنیتس میباشند. جنبش چپ پیش بینی میکند که بعد از پیروزی سوسیالیسم بر نظام کاپیتایستی، در غالب کشورها روشنفکران مبارز و مردمی در آغاز از طریق شرکت در انقلاب فرهنگی، به نوزایی و تربیت انسان نوین در جامعه میپردازند، و سپس در کنار طبقه کارگر و طبقه تعاونی های دهقانی، برای وحدت روشنفکران و زحمتکشان خواهند کوشید.
سوسیالیستها بر این باورند که قشر روشنفکر در جامعه طبقاتی آنتاگونیستی بدلیل ضرورت تقسیم کار میان کار یدی و کار فکری بوجود می آید. تعداد انها از زمان رنسانس و در عصر جدید بدلایل نام برده در بالا افزایش یافته و به نقش اجتماعی شان اهمیت داده میشود. روشنفکر گرایی ناشی از پروسه عقلگرایی است و نه محصول: غرایز، اراده، انگیزههای ناخودآگاه، یا حواس و احساسات و تصورات. روشنفکر معمولا منتقد اجتماعی و مخالف دولت طبقاتی استثمارگر حاکم است. وی اغلب سکولار، عدالتخواه، آزاداندیش، ماتریالیست، و گاهی از جان گذشته و فدایی است. پیرامون تاریخ روشنفکری و روشنفکرگرایی به وجود متفکران گوناگونی اشاره میشود؛ از جمله به آلکساندر آفرودیس از یونان در قرن 3-2 میلادی که مفسر اثار ارسطو بود و میگفت تمان انسانها به اندازه مساوی و بشکل ذاتی دارای هوشمندی هستند. این نظر او را بعدا در سدههای میان دو متفکر عرب و ایرانی بنام ابن رشد و ابن سینا و متفکر مسیحی بنام آگوستین در فرهنگ غرب و شرق اشاعه دادند. آفرودیس و ارسطو انسان را موجودی عقلگرا بشمار می آوردند که محتوا و نتیجه اندیشگی اش بقول ابن رشد و ابن سینا؛ نه دین؛ بلکه علم و فلسفه است. ارسطو میگفت بردهها فاقد توانایی تفکر هستند.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، روشنفکری را بخشی از عقلگرایی ماتریالیستی میدانست. تعریف روشنفکر و روشنفکرگرایی از قرن 18 میلادی در غرب مورد توجه فرهنگسازان قرار گرفت. سیستم های راسیونالیستی لیبرال تمایل شدیدی به فلسفه کلاسیک بورژوازی مخصوصا نظرات لایبنیتس و هگل داشتند. روشنفکران حامی بورژوازی در جامعه طبقاتی سرمایه داری اغلب از میان تحصیل کردگان طبقه متوسط و خزده بورژوازی عضوگیری میشوند. مارکسیست ها روشنفکران مبارز و مردمی را حلقه اتحاد میان: علم دوستان، رنسانس گرایان سکولار، و مخالفان سیستم فئودالیستی و کلیسا و شاه مطلقه خودسر، میدانند. آگاهی آنها از جمله دست آوردها و ارزش های عصر روشنگری است.
در دوره فئودالیسم و در قرون وسطا گروهی از روحانیون مردمی، بخشی از روشنفکران جوامع غربی بشمار می آمدند. مدرسین اسکولاستیک متعصب ارتدکس در پایان سدههای میانه هنوز روشنفکری را احساسی فراطبیعی و ناشی از انوار الهی میدانستند. تمایل به روشنفکرگرایی حتی در بسیاری از سیستم های ایده آلیستی توسط عقلگرایان وجود دارد. در نظام ها و فرماسیون های اجتماعی مانند: برده داری، فئودالی، بورژوایی،و سرمایه داری نقش روشنفکر از نظر:قدرت، عظمت، ساختار، استعداد سیاسی، سطح ایئولوژیک، رابطه با مالکیت وسایل تولید، فرق میکند. روشنفکران در هیچ جامعه ای تشکیل طبقه خاصی نمیدهند چون در روابط تولید نقش مستقلی ندارند آنها از طبقات و اقشار گوناگون بوجود می آیند.
روشنفکر لیبرال معمولا متحد بورژوازی و همکار دولت حاکم است. روابط سرمایه داری او را وادار میکند که به طبقه حاکم و علیه خلق خود خدمت کند. روشنفکر در منابع چپ و در منابع لیبرال عنوانی است نسبتا جوان و دارای چند معنی. لیبرالها روشنفکر را به فردی هوشمند تجسم میکنند که شامل متخصصان میشود و ممکن است علاقه به مبارزه اجتماعی و کمک به زحمتکشان نداشته باشد. پیرامون تاریخ آن گفته میشود در قرن 18 میلادی که بحث حقیقت و شناخت واقعیت از زیر انحصار دین و کلیسا بیرون آمد، و به قدرت تشخیص عقل و تجربه طبیعی اهمیت داده شد، روشن فکران بعنوان قشری سکولار شناخته شدند که اغلب تحصیل کردههای دانشگاهی بودند و در زمینه های علوم انسانی و علوم اجتماعی فعال بودند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .یونان و ایران باستان.
دیدگاه:

چرا فرهنگ یونان باستان توانست اروپا را متمدن کند، نجات دهد، آزاد نماید، بهشتی در روی زمین بسازد؟ ، ولی فرهنگ ایران باستان در مقابل اسلام شکست خورد و حتی نتوانست افغانستان را هم آباد کند ؟
یونانی ها از عصر تراژدیک خود آموختند که باید به زاری و ماتم و پوشیدن لباس سیاه و داستانهای شب اول قبر خندید، ولی ایرانیان هنوز لباس مشکی می پوشند، در حوض گل و خاک میغلتند، یکماه در سال عزاداری میکنند، خنده و لبخند زنان در خارج از خانه موجب گناه میشود، و اکنون یک سوم آنان دچار افسردگی هستند، و هر سال هزاران نفر خودکشی میکنند،
آیا فلسفه مذهبی و الاهیاتی میتواند به ایرانیان کمک کند، یا باید از فلسفه سکولار دیالکتیکی هومانیستی استتیک دمکراتیک روشنگر حقوق بشری ماتر یالیستی غرب کمک گرفت؟ یا منتظر ظهور و فرود امام زمان ؛وجنگ جهانی دیگری ماند برای اینکه وی بخواهد کفار جهان را مسلمان کند؟! اگر قرار است فلسفه یونان باستان و فلسفه غرب به ایران ولایتی فقاهتی خلافتی کمک کند باید آنرا قدری شناخت و نگاهی اجمالی به سیر تاریخ اندیشه ورزی اش نمود:

فلسفه،- سفسطه و حرافی آکادمیک، یا علم :انقلاب،نجات،شناخت روشنگری، و انسان مداری ؟
تحصیل رشته فلسفه در دانشگاههای غرب شامل چه مباحث و مکاتب و موضوعاتی است؟ از زمان جنبش دانشجویی سال 1968 میلادی تاکنون، یعنی از حدود نیم قرن پیش، موضوعات و مکاتب فکری خاصی در نظام آموزشی این رشته گنجانده شده که مهمترین آنان 9 جریان ذیل هستند.
1- فلسفه ترانسندندنس یا استعلایی،2-مکتب ایده آلیست،3-مکتب فنومنولوگی یا پدیدارشناسی،4- مکتب هرمنوتیک یا علم تفسیرو تبیین،5- مکتب تئوری انتقادی،6- مکتب پسامارکسیسم، 7-مکتب راسیونالیستهای انتقادی،8-مکتب تجزیه وتحلیل زبانی، و 9- مکتب پسامدرن، هستند. غیر از این 9 جریان فکری اصلی، ممکن است به 6 مکتب دیگر نیز پرداخته شود که علارتند از- 1.اندیشه فمنیستی، 2. اندیشه نوافلاتونی، 3. اندیشه نو ارسطویی، 4. اندیشه اسکولاستیک های کاتولیک، 5. اندیشه روشنگران پروتستان، و 6. خواجه ها یا بی طرف های فلسفی، که بدلیل ترس از طرح نظرات خود، به معرفی و تفسیر متون فلسفی تاریخی می پردازند.
اشاره میشود که وجود انواع مکاتب و جریانات فکری نشان از انعکاس آینه اشکال زندگی و فرهنگ انسانی در طول 2800 سال سپری شده است. جذابیت آشنایی به رشته فلسفه در آنجاست که آن مدعی توضیح مفهوم "معنی" و پاسخ به پرسشهای پیرامون انسان است و توانایی تفسیر و تاویل متون را دارد. باید پرسید انگیزه، علائق و کنجکاوی یک عالم فلسفه یا یک محقق فلسفه کدام است؟ حوزههای "فلسفه نظری" را صاحبنظران شامل سه بخش منطق، متافیزیک، و تئوری شناخت میدانند. شاخه های "فلسفه عملی" شامل رشته های اخلاق، زیبا شناسی، فلسفه سیاسی، فلسفه حقوق، فلسفه تاریخ، و فلسفه انسان شناسی است.
1.فلسفه استعلایی یا ترانسندنس،- یکی از قدیمی ترین مکاتب فلسفی در دانشگاههای غرب است که اکنون خود را هوادار "ایده آلیسم کانت" میداند و مدعی است مهمترن صفت شان، عقلگرایی است. مرکز اندیشه آنان موضوع پرسشهای فلسفه نظری مخصوصا تئوری شناخت است که نقش اهمیت اندیشه کانت را در این جریان فکری نشان میدهد، گرچه آنها پیرامون منطق مدرن و فلسفه تحلیلی زبان هم بحث میکنند.
2.فلسفه ایده آلیست ها،- دومین مکتب مطرح در دانشگاههای غرب است که متکی به اندیشه "فنومنولوگی روح" هگل میباشد. بحث های مورد علاقه آن،- اخلاق، فلسفه دین، فلسفه سیاسی، فنومنولوگی یا پدیدار شناسی، تئوری شناخت، و فلسفه حقوق است که بر اساس تئوری "اعتماد به نفس" هگل میباشد، که خود ریشه در نظریه "تطابق اندیشه و واقعیت" دارد. دومین اندیشمند این مکتب، هلدرلین، شاعر آلمانی بود.
3. مکتب فنومنولوگی یا پدیدار شناسی،- سومین گروه فیلسوفان مطرح در غالب دانشگاههای غرب، فنومنولوگها هستند که مدام از واژه یقین استفاده میکنند. متفکر آنان هوسرل است . شکل مدرن این جریان فکری پیرو نظرات هایدگر و فنومنولوگی فرانسوی است که خود نظرات سارتر، پونتی، لویناس، لاکان، و دریدا را نیز مطرح مینمایند. اسامی نامبرده اخیر را میتوان بخشی از گروه هرمنوتیکهای فلسفه پسامدرن بشمار آورد. خلاف زبان شبه علمی هوسرل، هواداران مکتب فنومنولوگی مدرن، با زبان ادبی حرف میزنند.
4. مکتب هرمنوتیک فلسفی،- فیلسوفان جریان تفسیر و تاویل و تبین هرمنوتیک نزدیکی زیادی به فلسفه پدیدارشناسی فنومنولوگی دارند که اهمیت زیادی به متن میدهند. این گروه متکی به پایه گذاران هرمنوتیک در قرن 19 میلادی مانند دیلتای، شلایرماخر، و هایدگر هستند و سعی میکنند با غلبه بر دوئالیسم،- توضیح علوم تجربی، و تفاهم و درک متکی به علوم انسانی، به رشته آمار و اطلاعات نزدیک گردند. اهمیت به "متن" و خردگرایی هرمنوتیک، تکیه برنظر نامتناهی دو اندیشمند با نامهای دریدا و امبرتو اکو دارد.
5. تئوری انتقادی.- پیروان این جریان فلسفی به طرفداران مکتب هرمنوتیک نزدیک هستند و به مقوله زبان هم اهمیت میدهند. صفت مهم آنان اکنون واژه "ارتباط و رابطه" است که مفهوم نوعی "عمل" را تداعی میکند و خواهان دیالوگ بدون اتوریته و اجبار انسانها با همدیگر میباشند. این جریان فکری یادآور جنبش دانشجویی سال 1968 در اروپا است که هابرماس و کارل آپل را از جمله پدرهای فکری تغییرات سیاسی بشمار می آوردند. در آغاز جنبش دانشجویی سال 68 میلادی "مکتب فرانکفورت" اندیشمندانی مانند آدرنو و هورکهایمر هنوز نزدیک به مارکسیسم بود. آنزمان کتاب معروف "انسان یک بعدی" مارکوزه موجب انتقاد جوانان جامعه رفاه اروپا از ساختار نظام سرمایه داری شد.
6. پست مارکسیست ها،- اندیشمندان این جریان فکری پراکنده هستند و گروه منسجمی را تشکیل نمیدهند. اینها رابطه ای با گروه کادری مارکسیست لنینیست های سابق در کشورهای سوسیالیستی بلوک شرق ندارند و ماتریالیستهایی هستند که به ذهنی گرایی فیلسوفان آلمان غربی سابق اهمیتی نمیدهند و امکان ورود به حوزههای واقعیت را دارند که ایده آلیستها ناتوان از ورود به آن هستند. در عصر گلوبال تحولات اقتصادی و اجتماعی کنونی، موضوعات ماتریالیستی دیالکتیکی مطرح و موضوع روز هستند. چون در کشورهای بلوک شرق سابق آثار مارکس با دید انتقادی مطالعه نمیشد. بحث "مارکس بعد از مارکسیسم" هنوز به اندازه کافی مورد نقد قرار نگرفته. پست مارکسیست ها خلاف مارکسیستها، نه برای نوستالژی آینده، بلکه حتی برای حل موضوعات زمان حال راه حلی ندارند و دچار مشکلات هستند. اعتماد به نفس و جدی بودنشان ضعیف تر از مارکسیست هاست.
7. راسیونالیست های انتقادی.- هوادارن این مکتب بیشتر در دانشگاههای فنی و کشور اتریش فعال میباشند. غیر از رشته های منطق، تئوری علم، و فلسفه صنعت، به اندیشه اجتماعی نیز اهمیت میدهند. متفکر این جریان کارل پوپر است که قبلا نماینده فلسفه پوزیویتیسم بود ولی اکنون از افکار و اصول ساده گرایانه فاصله گرفته. صفت آنان کنترل اشتباه است. لیبرال ها از حامیان این جریان فلسفی هستند.یکی از اصول مهم اینها ادعای "قابل شناخت بودن واقعیت" است. اندیشمنداین این جریان یعنی کارل پوپر نتوانست از اشاعه فلسفه هایدگر ممانعت کند. گروهی هم بر این باورند که این جریان فکری خلاف عنوانش نه راسیونالیستی است و نه انتقادی.
8.فیلسوفان تجزیه و تحلیل زبانی آنالیز،- گرچه تعداد افراد این جریان فکری خیلی محدود است ولی از نظر هواداری در محافل دانشگاهی، سومین گروه قوی فکری هستند. فلسفه این جریان شامل شاخه های منطق، اخلاق، و تئوری شناخت است. اینها بجای راسل پیرو افکار ویتگنشتاین هستند و ریشه در اندیشه و فرهنگ امریکایی دارند و بجای اهمیت به مکتب هومانیسم به فلسفه تجزیه و تحلیل آنالیز اهمیت میدهند. اخیرا سعی میکنند به پرسشهای هستی شناسی پاسخ دهند و از طریق "هستی اشیاء آبستراکت" پلی بسوی مکتب فنومنولوگی بزنند. به نظر آنان هرمنوتیک یعنی فاصله با زبان و نشانه و علامت شناسی.
9.فیلسوفان پسامدرن،- هواداران اینها بیشتر در فرانسه و آلمان فعال هستند و خلاف فیلسوفان آنالیزی با تکیه بر فرهنگ اروپایی مخالف پراگماتیسم امریکایی میباشند و بیشتر در بخش فرهنگی فعال هستند. غیر از دریدا و لیوتارد، ارزشهای فلسفه ذهنی آنان متکی به اندیشمندانی مانند نیچه و هایدگر است. اینها طرفدار نوعی فلسفه پسا صنعتی زندگی فعلی هستند و بجای افکار ایده آلیستی استعلایی و ترانسندنس مدعی اصل خردگرایی میباشند و میگویند آن چیزهایی که سریع تجزیه شوند،بعدا خیلی آسان دوباره با هم ترکیب میگردند. پسامدرنها مبلغ نوعی ساده گرایی هستند و گرچه ظاهرا مخالف جبر و قوانین علیت و منطق هستند، اغلب ولی خود دارای مواضع جزمی و دگماتیک میباشند. این اندیشه که از رشته های معماری و نقد علوم ادبی آمده بود، اکنون به "فلسفه فرهنگ" تبدیل گردیده.
از دیگر موضوعات رشته فلسفه در دانشگاههای غرب ،- تاریخ فلسفه، فلسفه و علم، رابطه فلسفه با دین و هنر، و دورههای سیر اندیشه فلسفی، هستند. در مبحث اشکال هنری و دینی فلسفه، از نظرات نیچه، هایدگر، و ویتگنشتاین استفاده میشود. در مبحث "فلسفه و علوم" اشاره میگردد که علوم طبیعی سالهاست از رشته فلسفه فاصله گرفته اند و فلسفه خود تبدیل به علمی ساختاری گردیده. فرهنگ پرسش و اندیشه با تکیه بر پرسشهای فلسفی کانت و پیشکسوتان اندیشه در غرب، دچار خلاقیت گردیده.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: از شاگرد تشنه شناخت بودن به سوی آفرینشگر افکار و ایده ها شدن
دیدگاه:

درووود!
باز هم اندکی زمزمه های انگیزشی!

شاگرد شدن، هنر است. آموختن، دریادلی میخواهد. گشوده فکری میخواهد. پذیرفتن و گواریدن و باهماندیشی میخواهد. پیوند «آموزگار و شاگرد» در تاریخ آموزش و پرورش ایرانیان، هیچگاه مناسبات «تابع و مطیع» نبود؛ بلکه آموزگار و شاگرد در پروسه ای که به آن «همپرسه گی» میگفتند، به تلاشی جویشگرانه از بهر شناخت همّت میکردند. آموزگار نمی آمد مقداری تئوری و فرضیه و اصول و نصوص و قواعد و قوانین و فورمولهایی را به شاگرد تعلیم دهد که بعد برود و برای خودش استادی بشود و حفظیات استادش را برای شاگردانش تکرار کند. آموزگار، خودش شاگردی بود که می آموزاند همانطور که شاگرد نیز استادی جوینده بود که در حین آموختن می آموزانید. بحث آموزش و پرورش، بحث تلاش برای استقلال اندیشیدن و کاویدن و جویشگری انسانها از بهر استقلال فکر و قائم به ذات شدن بود در نظر نیاکان ایرانیان؛ نه اینکه شاگردان، انبار محفوظات طوطی وار شوند و هیچگونه نقشی در تفکّر و ایده زایی نداشته باشند. انسان محفوظاتی و نشخوارگر و آمینگوی شدن از دیدگاه تجربیات نیاکان ایرانیان، نشانگر خوارمایگی و ذلالت و بدبختی و حقارت انسان بودند؛ زیرا آموخته های طوطی وار، باری و لایه ای ضخیم بر معدن گوهر جوینده انسان میشدند و آدم را از اندیشیدن و کاویدن وامیگذاشتند و او را به مقلّدی تابع و توسری خور و جبون و بی بو و خاصیت تبدیل میکرد.

انسانی که شاگردی جوینده و پرسنده و پذیرنده و گشوده فکر باشد، میتواند در رویکرد به مسائل تاریخ و فرهنگ مردم خودش، ستونی استوار از افکار و ایده ها را بیافریند تا مردم بتوانند بر فراز آنها خانه آسایش و آرامش روحی و روانی خود را بسازند؛ نه اینکه جل و پلاس دربدری و خوارزاری قرن به قرن را به دوش کشند و حقیر روزگاران و حاکمان خبیث بمانند..
در کتاب «بهمن نامه»، داستانی وجود دارد که فاجعه هولناک سیطره ترس و بیم و دلهره و نآآرامی روحی و روانی را به عالیترین شکل ممکن بیان کرده است. مسئله به گرداگرد این قضیه میچرخد که سه نفر «فرزانه» در باره اینکه «بدترین بدی» چیست، با همدیگر گفت و شنود میکنند. یکی «خود درد» را بدترین بدیها میداند. یکی «دست تنگی و محتاجی» را بدترین بدیها میداند و دیگری «ترس و تشویش» را بدترین بدیها میداند. آنها برای اینکه دیدگاه خودشان را به محک بزنند و بیازمایند، تصمیم میگیرند که سه «گوسفند» را به عنوان موضوع آزمایش برای صحت و سقم دیدگاههایشان گرد آورند. پای یکی از گوسفندان را میشکنند؛ ولی در برابرش علوفه و آب می گذارند. یکی دیگر از گوسفندان را در قفس می اندازند و محتاج آب و علوفه اش میگذارند. یکی دیگر از گوسفندان را در مقابل گرگ درّنده می نشانند. گرگ در فرهنگ ایرانیان، سمبل جانوران درّنده خوست به طور کلّی که در شاهنامه با «اژدها» اینهمانی دارد. مسئله اندیشیدن در باره این داستان فرزانگان، یکی از مهمترین و کلیدی ترین مسائل در خصوص رفتار و کنشها و واکنشهای زمامداران در عرصه « فلسفه کشورداری و فرمانروایی» در ایران محسوب میشود. هر سه رفتار آزمایشی فرزانگان از دیدگاه بُنمایه های فرهنگ ایرانیان به حیث «آزار جان و زندگی» محسوب میشوند و به طور کلّی، پدیده هایی «ضدّ زندگی» به شمار می آیند که وظیفه و تکلیف زمامداران است از وجود و توسعه و امکانهای ایجاد هر سه مورد بدیها پیشیگری کنند. فاجعه آمیزترین «سه بدی»، همانا «ترس و تشویش» است که انسان را دق مرگ میکند. در تنگدستی و فقر و نداری میتوان با حدّاقل امکانات دم دست زندگی کرد و دوام آورد به امید روزهای بهتر. در حالت پاشکستگی و درد میتوان امیدوار بود که دیر یا زود، معالجه شد و بر پاهای خود ایستاد.، امّا در «ترس و تشویش» که هر روز گرگی درّنده در مقابلت دندانهای تیزش را نشان دهد، انسان بالفور سنکوپ میکند و جانش را از دست میدهد. به همین دلیل در نظر ایرانیان، «ترس و تشویشی» که موجب مرگ و جان ازاری شود، مذموم و نکوهیده و گناد کبیره محسوب میشد. حکومتی که شبانه روز در هر کوچه و خیابانی، انواع و اقسام دوربینهای کنترلی و مفتّشها و زورگویان و قمه به دستان و اطّلاعاتچیهای لباس شخصی و کلت به کمر بسته و گشتهای حجاب اجباری و ناصحین امر به معروف و نهی از منکر و سپاه شکنجه گر و میر غضّب را بسان «گرگ تیز دندان» بر سر ملّت، حاکم کند، آن ملّت نه روز خوشی را خواهد دید، نه از بیم جانش و زندگی اش، جرات میکند که کاری را بکند. نزدیک به نیم قرن تمام است که حکومت خلفای الله، پیکریابی تمام عیار «گرگ تیزدندان» است که حاکم زورگو و بیدادگر شده و در حقّ ملّت ایران به هر تبهکاری و جنایتی اقدام میکند. ملّتی که شبانه روز از ترس «گرگ تیز دندان» به «تشویش و ترس و دلهره و نگرانی» گرفتار باشند، هیچگاه رنگ و روی سعادت و خنده و نیکی و آزادی و خوشی را نخواهند دید؛ زیرا دم به دم قبضه روح میشوند و از ترس سنکوپ میکنند. حکومت فقاهتی، هیچگونه حقّانیّتی/لژیتیماتسیونی را به فرمانروایی بر ایران ندارد؛ زیرا تجسّم تمام عیار «گناه کبیره جان آزاری و جانستانی و خونریزی و انذار و هراس و نکبت» است. زمامداران و متصدّیان حکومت فقاهتی را باید بی چون و چرا، خلع و معزول و در پشت میز اتّهام نشانید برای پاسخگویی در باره تمام جنایتهایی که تا امروز مرتکب شده اند. فقط حکومتی در ایران، حقّانیت/لژیتیماتسیون دارد که پیکریابی و تبلور «نگاهبانی از جان و زندگی» مردم و تلاش برای شادخواری و خوشی و رقص و آواز مردم را بدون هیچ هراس و تنگی و دردمندی و دلهره و بدیهای جان آزاری و جانستانی تضمین و تامین کند؛ در غیر این صورت، هر حکومتی بی برو برگرد، غاصب است و نابود کردن آن در تمام جلوه های منحوسش، حقّانیّت محض دارد.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اتحاد و همکاری سلطنت طلبان - حزب کمونیست کارگری و حزب الهی ها
دیدگاه:

برخی اتفاقات باعث شک و سوال میشود مثلا همفکری - اتحاد و همکاری سلطنت طلبان - حزب کمونیست کارگری و حزب الهی ها بر علیه پزشکیان . نمونه مصاحبه کانال سلطنت طلب فارسی کلاب هاوس با با مینا احدی . من شخصا یکبار در طول عمر رژیم در انتخابات شرکت کرده ام آنهم رفراندوم سلطنت یا جمهوری بود که رژیم اسلامی را اضافه کرد و بنظرم هر دو کاندید دست پرورده ولایت فقیه هستند ولی چرا سلطنت طلبها و حزب کمونیست کارگری همراه با حزب الهی ها این همه دستپاچه شده اند جای سوال دارد

تاریخ:
عنوان دیدگاه: در جستجوی زهدان زاینده
دیدگاه:

درووود!
اندکی نرمشهای دم دست از برای بیدار شدن!

بالطّبع هر گونه رُک گویی که با تصوّرات تلقینی آدمها همخوانی نداشته باشد، باعث کدورت و چه بسا خصومت و نفرت و کینه توزی شود. حقیقت تلخ این است که طیف تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی به طور کلّی – من از استثناها هیچوقت حرف نمیزنم؛ مگر اینکه مناسبت و الزامی وجود داشته باشد- از عصر مشروطه تا همین امروز به دنبال «تقلید کردن و شبیه شدن بوده اند». مشروطه خواهی به شبه مشروطیّت انجامید. قانونخواهی به شریعت و نصوص اسلامی انجامید. نواندیشی به ایدئولوژیگرایی انجامید. پیشرفت خواستیم، به عصر حجر افتادیم. در آرزوی انتخابات بودیم، اسیر انتصابات شدیم. دنبال جمهوریخواهی رفتیم، اسیر ولایت فقیه شدیم. دنبال تجدّد و مدرن و مدرنیته رفتیم، شدیم دلقک و میمون ادایی. این روزها نیز دنبال سکولاریته و لائیسته دوان دوانیم و همچنان به چارچوب حکومت خلفای الله میخکوب مانده ایم. در تمام این شبیه شدنها هیچوقت نتوانستیم «خود» بشویم، زیرا از خود بودن، عار و ننگ داشتیم و هنوزم عار داریم.

فرهنگ برای نیاکان ایرانیان به معنای تقلید و کپیه برداری نبود و نیست. فرهنگ، زایش کاریز بُنمایه های منحصر به فرد تک تک انسانها بود که نه تنها شادمانیها و پیشرفتها و آبادانیها و سرفرازیها و خنیاگریها را می آفرید؛ بلکه در پیوستن به دیگر کاریزها به رودخانه و دریا و اقیانوس تبدیل میشد. فرهنگ که همان انسان در فردیّت کاریزی اش باشد، اصالت خود را میزیست. انسانی که اصالت داشته باشد، هیچگاه مقلّد و دنباله رو و شبیه خواه از آب در نمی آید. ولی طیف تحصیل کرده و کنشگر ایرانی میخواهد که شبیه دیگران شود و مردم را نیز شبیه دیگران کند تا احساس اینهمانی داشتن با مردم دیگر قاره ها؛ بویژه اروپائیان بکند. او نمیداند که شبیه شدن، جنس تقلّبیه و بُنجل که هیچ خریداری ندارد. او به جای زایش و پدیدار کردن اصالت خودش، تمام توش و توان و استعداد و توانمندیهایش را در راه «شبیه شدن» است که خرج میکند و هدر میدهد. خبر ندارد که اصالت نداشتن؛ یعنی «بی فرهنگ» بودن. یعنی هیچ بودن. یعنی بی مایه و مغز بودن. یعنی لوله و مخزن و بشکه شدن؛ نه چشمه زاینده و افشانده شدن. وقتی که نیاکان ایرانیان، انسان را به حیث «کاریز زاینده» می دانستند، او را با آفرینش هنرهایش بهره ای از خدا میدانستند که به زیباآرایی جهان کوشاست. نیاکان ایرانیان، هیچ درک و شناختی از مفهوم «وطن به معنای ناسیونالیسم اروپاییها» نداشتند. برای آنها، جهان مطرح بود که در همبستگی انسانها به خدا واگردانده میشد. خدا برای ایرانیان، چیزی فراسوی کائنات نبود که در جایی لم داده باشد و امر به کن فیکون دهد. خلقت برای ایرانیان، هیچ معنا و مفهومی نداشت. خدا، گردآمد اجتماع هر چیزی بود که هستی داشت. اینطور نبود که خدا، نقش خالق و آمر و سلطان صاحبقران برای سیطره داشتن بر مخلوقات باشد و هر وقت اراده کند، آدمهای روانپریش و عقده ای را همچون «محمد ابن عبدالله» برا ترساندن و انذار مامور توبیخ و ارشاد کند. خدا، پیوسته به انسان بود و انسان، عجین و آمیخته به خدا. پیوند جزء و کلّ، پیوند همبستگی بود نه گسستگی و پارگی که محصول ادیان نوری و ابراهیمی است.
وقتی که درد پارگی و گسستن ایجاد شود، انسان ناشاد میشود و زندگی مزه خودش را از دست میدهد. آنچه باقی میماند، دوزخیست که هر لحظه از آن، به معنای سوختن و کفته شدن انسان بدون هیچ فریاد رسی است. مومنان به ادیان نوری از کهنترین ایّام تا امروز تلاش کرده اند که پیوند انسان و خدا را تا میتوانند از هم بگسلانند و ناممکن کنند تا امکانهای قدرتورزی خودشان را بر هستی و نیستی انسانها تحکیم کنند. خدا و انسان در فرهنگ ایرانیان، پیوند بیواسطه با همدیگر داشتند و هرگز از یکدیگر جدا و منزوی نبودند. این مسئله پیوند و آمیختگی خدا و انسان از اهم دلایل خصومت و کینه شدید متولیّان ادیان نوری به انسانهاست؛ زیرا میخواهند انسان را تابع و مطیع و مقلّد مراجع قدرتورز کنند. میخواهند استقلال و آزادی فردی انسان را غارت کنند و او را اسیر و عبید اراده جبّار خودشان کنند.. به همین دلیل در رقابتهای خونین و مالینی که با همدیگر دارند، به خشم و قهر و خشونت و جنایت متمایل هستند و اجرای هر نوع جنایتی را به حیث ضمانت اعتقادات نصوصی خودشان میدانند. الاهان ادیان نوری هرگز نمیخواهند و نمیتوانند با دیگران بیامیزند، زیرا هر نوع آمیزشی را «شرک و دوویّت و کفر» میدانند و همواره میخواهند که فقط به یک شکل ثابت و واحد باشند. نفرت و کینه توزی که موبدان زرتشتی به بنیانهای فرهنگ مردم ایران داشتند در چهره بهمن پسر اسفندیار بازتابیده است که نشانگر فجایع جبران ناپذیر و هولناک در تاریخ ایران تا امروز باقی مانده است. بهمن زرتشتی برای ریشه کن کردن بنیانهای فرهنگ جهان آرای ایرانیان و تثبیت و تحکیم دین حکومتی و ایدئولوژیکی شده زرتشتی، اینگونه مینالد:
یگوبم سرش گفت در زیر سنگ
خورم باستخوانش، می لعل رنگ
کنم سیستان را سراسر خراب
سراسر به ارزن کنم کشته آب
و زایدر سوی دخمه لشگر کشم
همه نامداران سرکش کُشم
یکی اندر آن دخمه، لشگر زنم
بُن و بیخ دخمه به هم برکنم
تعصّب و کینه توزی وحشتناک بهمن زرتشتی که به «جهاد دینی و خونریزی هیستوریک» مبتلا بود به حدّی خصومت را غلیظ در خودش آمیخته بود که حتّا به مرده نیز هیچ ارج و اعتباری نمیداد. ارثیه هولناک کینه توزی در راه دین حکومتی و ایدئولوژیک شده، نه تنها زمینه های فروپاشی و نابودی سلسله ساسانیان را امکانپذیر کرد؛ بلکه ارثیه شوم الاهیات مزخرف زرتشتیگری به متوکّلان اسلامیّت رسید و جنگ و جهاد دینی را به برنامه و اصول اخلاقی خودشان تبدیل کردند تا همین ثانیه های گذرا. تخریب و نابود کردن قبرها و قبرستانهای معتقدان به ادیان و اعتقادات دیگر از پیامدهای همین کینه هزاره ایست که در ذهنیّت مومنان مسلمان تحکیم شده است. فاجعه غم انگیزتر آنست که با شکل گیری سازمانها و گروهها و تشکیللات مومن به مذهب مارکسیه در ایران نیز مسئله کینه توزی جهادی و جنگ عقیدتی از عصر مشروطه تا همین امروز بر پایه همان کینه توزیهای هزاره ای الاهیات زرتشتیگری و اسلامیّت دوام آورد و نفرت و کینه را در قلب و مغز و روان کنشگران چپ ایدئولوژیکی به حیث رفتاری حسنه و مطلوب جا انداخت و شبانه روز در خصومت با امپریالیسم و کاپیتالیسم و بورژوازی و هر چیزی که با اصول و نصوص عقیده منحط آنها همتراز و همخوان نبود و نیست، کینه توزیدند و هم خود را به خاک سیاه نشاندند، هم ملّت ایران را.
امروزه روز اگر کسانی بخواهند کاری کارستان را برای میهن و مردم اجرا کنند، باید هنر گسستن از تمام علائم و نشانه های خشونت و نفرت و کینه توزی را در وجود خودشان لایروبی کنند و یاد بگیرند که با مغز خودشان بیندیشند و به کندن تمام لایه ها و پوسته ها و برچسبهایی که به وجود آنها آویخته شده اند، همّت کنند تا نم نم به کشف کاریز در وجود خودشان کامیاب شوند و اصالت خود را بزییند و مدام تابع و دنباله رو و مقلّد و مفعول نمانند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: پارازیت های سلطنت طلب نما،…
دیدگاه:

پارازیت های سلطنت طلب نما، هوادار ساواک و مرید احمد حراستی و پرویز ثایتی، مدتهاست که از فرصت در اینجا سوء استفاده میکنند ،تا به تخریب اپوزیسیون ضد آخوندی و چپ ها و جمهوری خواهان و ملیون ضد شاه و ضد فرهنگ مبتذل اش لجن پراکنی کنند.
اینها اغلب بدون رابطه با موضوع مقاله و کمنت ها، شروع میکنند به افراد سیاسی و روشنفکر و فرهنگی و مبارز ضد سلطنت و ضد شاه، توهین کنند؛ در حالیکه در صفحات مجازی شخصی شان تبلیغ، هم جنسگرایی، سکس گروهی و سکس خانوادگی می نمایند . این فرد قبلا در این سایت با نام های داریوش و کورش و افشار و حکمت و دشت ارژنگ، به زمین و آسمان و دریا، تهمت میزد.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: شعر زنده یاد خسروی
دیدگاه:

بنظر میرسد شعر زنده یاد خسروی بیش از بیش توانسته است حق مطلب ا ادا کند تا صد ها کتاب و مقاله که اساسن مردم ایران نه وقت خواندن دارند ونه حوصله ورق زدن آنهارا.
در ایران مردم همیشه چند قدم بیشتر از دولت و سازمان‌های مدعی جلوتر بوده وهستند.
این اپوزوسیون از بنیاد میهن پرست نیست و دغدغه آنها بیشتر قدرت است تا ایران و مردمان آن و شکوه و افتخار.
مخالفان مسلمان نظام دست‌کمی از نظام ندارند و خوشبختی مردم ایران رادر گرو رسیدن به قدرت به اثبات رسانیده اند، مانند مجاهدین.
جریانات چپ و تجزیه طلب اساسن میهن دوستی را جریانی بورژوایی معرفی می‌کنند و همواره در صف اول تخریب ایران و تجزیه قرار دارند.
نتیجه این نگاه چپ و مسلمان و تجزیه طلبان و پیروان استبداد سلطنت همین حاکمیت نظام اسلامی است.
این نگاه ایران ستیزانه سه گروه بالا نه انسان تربیت می‌کند ونه میهن دوست بلکه خفقان، بی هویتی و ایران گریزی را درپی دارد.
ایران از این دیدگاه ا ینده سیاهی دارد.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: پُر از دیگران بودن
دیدگاه:

درووود!
بدون شرح!
کثیری از تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی از زمانی که گلاه گشاد گذاشتن بر سر خود را بزرگترین هنر رایگان و افتخار آفاق شدن خود محسوب کردند و در ایران و جهان به داشتن کلاه گشاد بر سر خود، فخر میفروختند و هنوزم میفروشند، از یاد بردند که خودشان کی هستند و چی هستند و چه میخواهند باشند. به همین دلیل نیز طیفی شیّاد به نام آخوند جماعت از غفلت و فرصت حضرات استفاده کردند و توانستند بر سرنوشت و هستی و نیستی ایران و مردمش، حاکم مطلق شوند و هر کاری را که تا امروز اراده کرده اند، توانسته اند بر سر این ملّت همیشه مستاصل بیاورند و طیف تحصیل کرده و کنشگر همچنان مست باده خودفریبی و عاشق کلاه گشاد فرنگی بود و همچنان هست که بر سر خودش گذاشته است.
فقط باعث تاسف نیست، بلکه خیلی گریه آور نیز است که چنین حضراتی هنوز نمیتوانند فرق بین «ستاره و سیّاره» را از همدیگر بدانند ولی عجیب در باره منظومه های گوناگون کهکشانها، اظهار لحیه های دایرة المعارفی میکنند.
اینجور افراد به قدری کبره خودباختگی به مغز و روح و روانشان مالیده است که گال گرفته اند و خیال میکنند که پوست وجودی خودشان است. فاجعه است.
هنوز در میان اینهمه هارت و پورت کن، یک نفر نفهمیده و متوجّه نشده است که پروسه فلسفیدن در آلمان از زهدان «عرفان آلمانی» به دلیل ریشه های ژرف آن در تاریخ تحوّلات فرهنگی و اجتماعی مردم آلمان زاییده و عبارتبندی شد. «ایمانوئل کانت» در خانواده ای به دنیا آمد و بالغ و پروریده شد که بر بنیانهای عرفانی «پیتیسم/ Pietism» زندگی میکردند.

شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اصلا موضوع پیروزی ،یاشکست پزشکیان مطرح نیست
دیدگاه:

سالام
اصلا موضوع، موضوع شکست یا پیروزی پزشکیان
نیست،
اصل مطلب بالابردن شعورملی و بالا بردن مطالبات ملی ،اقتصادی،سياسي، فرهنگی وو،،،مردم است،
کسانیکه ‌درخارج نشسته اند،
بیشتر از روزنه غرب زدگی
به مسائل داخل نگاه میکنند.
یااینکه دستورات دریافتی
آنها ازحزب و از سازمان‌هایی
است ،که برای آنها کارمیکنند،
اگر به ترکیب شرکت کنندگان
وبه مناطق رای دهندگان،
بامنطق نگاه کنید،
پی به عمق حرفم خواهید رسید.
از گروه های اتینیکی بگیر
تا نسل وسال نسل ها،
از جغرافیای مناطق ایران بگیر تا تفکرات حاکم وفعال در ایران،
هرکسی وهر طیفی دراین
انتخابات دیده میشوند،
ازنسل z تا ملل ،
ازجناح های حاکم گذشته تا
فعالین سیاسی،
مهم درک اینهاست،
والا از سلطنت طلب ونظر آنها که ارزش پشکل هم ندارند،چه توقعی؟

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: وقتی ساختارسیستم درست نباشد.
دیدگاه:

سالام
آفرین برشما ،خانم بزرگوار
چند ،،یاد آوری،
۱.اولا که دیگر کمونیستی عملا وجودندارد،
و درایران هم نمی تواند،
جاپایی داشته باشد،
ولی ازتفکر وقواعد سوسیالیسم علمی می‌توان
درهرنوع حکومت علمی منطقی استفاده برای
پیشرفت در جامعه استفاده کرد.
دوما،،بسیار عالی توضیح دادید،
شما بااین نگرش انسان بزرگ
و فرهیخته ایی هستید،
که جایگاهتان باید در مراکز
فرهنگی ایران عزیزباشد.
ادبیات و نگاه شما برای سالم سازی فرهنگ درایران نیاز
مامیباشد.
سوما،،استعمارگران مسیحی
غربی ،با ساختاری که فاجارها ایحادکرده بودند،
منابع شان باخطرمواجه بود.
بهمین دلیل،
با ایجاد باندهای روشنفکری ماسونی لائیک و مذهبی
وبا استفاده از آزادی های
سیستم فدرال قاجار،
به تشکیلات زنی پرداخت،
که آنها ادبیات و فرهنگ چاله
میدانی و لومپنی را ایجاد
کردند،
که نمونه آن طیب رضایی،
شعبان بی مخ،
و عباس فلانژ و زهراخانم بود.
شنل پوشان ساواک و تسبیح
بدستان پیشانی سوزان های
مذهبی هر دو ازاین قماش ها
بودند وهستند.
برای اینها فرهنگ وادب معنی ندارد،
درهمین سایت ،
دقیقا تعدادی سلطنت طلب
باما همین برخورد را دراین
۲۰ سال داشته اند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: انتخابات و راه انحرافی نشان دادن
دیدگاه:

سالام
هرکس دراین انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکند،
آدرس غلط دادن برای پیروزی متحجران است،
تعدادی بعنوان روشنفکرنما
وارد سیاست میشوند،
حتی الفبای سیاست را
نمی دانند،
تا مردم و دیگران را از راه
درست ببیراهه هدایت کنند،
دراصل ۴۵ ساله این روش را
پیش میبرند.
اینها خودشان عامل ارتجاع
یا عامل اربابان ارتجاع لائیک
ومذهبی هستند.
دستور ازجای دیگرمیگیرند،
و دربین سیاسیون پرسه میزنند،
تا خودرا بتوانند ،
درمواقع ضروری تبرئه کنند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: شریفه محمدی الان سالهاست که…
دیدگاه:

شریفه محمدی الان سالهاست که داره بغی میکنه و هرچی بهش میگن نکن اثر نکرده که نکرده

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دروغ چرا تا قبرآآآآ
دیدگاه:

این انتخابات در شکل واقعی‌اش نه انتخاب میان جلیلی و پزشکیان که انتخاب میان جمهوری‌اسلامی و ایران بدون جمهوری‌اسلامی است. آنها که در این انتخابات رای می‌دهند در واقع دارند به براندازی جمهوری‌اسلامی نه می‌گویند. این چیزی‌ست که باید همه بدانند. هیچ تفسیر دیگری وجود ندارد

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: دایی جان ناپلئون؛ سلطنت طلب …
دیدگاه:

دایی جان ناپلئون؛ سلطنت طلب ؛ چرا ناراحت شدی ؟ غیر از این است که دمکراسی یعنی مزاحم حق انتخاب دیگران نشوی و بدتر از همه فحش رکیک و کتک ازلوازم دیکتاتوری است . من این خانم کمونیست را قبول ندارم و خودم را طرفدار پادشاهی می دیدم ولی مدتی است که از این کله پوک های لمپن فاصله گرفته ام

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .ادبیات تطبیقی.
دیدگاه:

باور به چند خدایی؛ هم در ایران و هم در یونان باستان، بخشی از فرهنگ جوامع کهن بود. چرا ادیان تک خدایی، دکترین و مانیفستی سرکوبگر برای مردم شدند؟
امروزه ادعا میشود که نظام های سلطنتی و امامی و فقاهتی تقلیدی هستند از ادیان منوتئیستی و تک خدایی.
چرا یونان باستان و غرب به راه علم و تجربه و علوم طبیعی و ماتریالیسم رفت ،و جوامع شرقی مانند ایران، راه ادیان ابراهیمی و ایده آلیسم و ماوراء الطبیعه و خرافات و عرفان را در پیش گرفتند؟ - چرا شرق فاقد فلسفه و اندیشه مادی و دیالکتیکی شد، و غرب از سه هزار سال تاریخ فلسفه اش، دو هزار سال آن، فلسفه مادی و هومانیستی و روشنگری و رنسانس و سوسیالیسم و دمکراسی و سکولاریسم است؟
هومر، شاعر معروف یونانی و نخستین شاعر حماسی یونان در 2700 سال پیش پیرامون خدایان یونان باستان، و در غرب آسیای صغیر؛ یعنی سواحل غربی ترکیه امروز، چه سروده یا چه اشعار و فرهنگ و عقایدی را جمع آوری کرده و امروزه در دسترس ما قرار داده؟
مقایسه این دو فرهنگ باستانی غربی و شرقی باعث میشود که افراد متعصب یا شونیست یا خودشیفته یا خرافاتی نتوانند همچون گذشته جعلیات و تحریفات و ادعهای نادرست به خورد نسل جوان بدهند.

آیا سیستم و عقیده چند خدایی مترقی تر از نظام و باور تک خدایی بود چون دمکراتیک تر و متنوع تر بود ؟هومر پیش از فردوسی در شعر حماسی چه سرود؟ .امروزه ادعا میشود که اگر شعر هومر در 2800 سال پیش نبود انسان غربی هنوز در بربریت میزیست .اگر در قرن بیست، تئوری همه جا راهنمای عمل بود ، برای یونانیهای باستان ، شعر مشعلدار راه و سرنوشت شد . سرانجام آنان دست از آدمکشی و آدم ربایی ، توطئه و سوء قصد برداشتند و بجای جنگ و خونریزی در میدانهای نبرد ، به ورزشگاهها پا گشودند و در بازیهای المپیک شرکت کردند و از خرافات و سحر و جادو ، گریه و ماتم ،دست برداشتند و به سراغ شعر و آواز و رقص رفتند و به تئاترها وارد شدند ، جنگ و انتقام را به نمایش درآوردند و به حال و روزگار آن گریستند و سپس آنرا به طنز کشیدند و در آن باره خنده سر دادند و این افکار و احساسات را بشکل شعر و داستان و نمایشنامه به نسلهای بعدی منتقل نمودند تا شاید برای آنها درسی شود برای ابدیت !
هومر،شاعر یونانی 800 سال پیش از میلاد از میان صدها اسطوره و افسانه و حماسه قهرمانی یونانی ، دو داستان تاریخی الیاس و ادیسه را بصورت شعر بلند روایتی درآورد . مورخین غرب تاریخ فرهنگ یونان را 4000 سال و تاریخ فرهنگ سومری را 5000 سال حدس میزنند . محاصره و تسخیر شهر ترویا در غرب آسیای صغیر و در ترکیه امروزی حدود 1200 سال پیش از میلاد اتفاق افتاد و هومر 4 قرن بعد یعنی در قرن هشتم پیش از میلاد آن جنگ تاریخی میان یونانیها و ترویایی ها را در دو کتاب شعر بلند حماسی خود یعنی در کتاب های الیاس و ادیسه بصورت شعر روایتی درآورد .
هومر در نیمه دوم قرن هشتم پیش از میلاد زندگی نمود . دو اثر او در آغاز ادبیات یونان و سنت حماسه سرایی قهرمانی غرب قرار دارند . او در آغاز شعر اروپا قرار دارد گرچه وی متولد شهر ازمیر یا سمیرنا درغرب ترکیه امروزی است .
دو کتاب هومر حاوی 28000 شعر هگزامتری هستند . کتاب الیاس قدیمی ترین کتاب شعر ادبیات مغرب زمین است . این کتاب با زبانی فوق العاده شاعرانه دارای 16000 بیت شعر است . 24 سرود این کتاب پیرامون خشم آشیل ؛ قهرمان ملی و ایده آل یونان باستان است . اشعار این کتاب به محاصره 10 ساله شهر ترویا ازطرف یونانیان در غرب آسیای صغیر آنزمان و مستعمره نشین یونان میپردازد . حوادث 50 روز آخرمحاصره ترویا در این کتاب بصورت شعر در آمده .
زبان هنری این کتاب دارای عناصر لهجه ایونی-اولیشی میباشد . تسلط انسان بر خود در این کتاب بالاترین شکل رفتار مطلوب انسانی و رفتار صحیح در مقابل خدایان مورد اعتقاد آنزمان است . الیاس عنوان این کتاب از ایلیون گرفته شده که نام پیشین شهر ترویا در 1200 سال پیش از میلاد بوده . طبق اشعار آمده در این کتاب مبارزه دو ملت غربی یونانی و شرقی ترویایی در آنزمان مبارزه دو دسته و گروه از خدایان عهد کهن است که ازاین دو طرف جنگ حمایت میکردند و سرانجام خدایان غرب یونانی بر خدایان شرق ترویایی پیروز میشوند .
هومر را میتوان آغاز ادبیات کتبی و در پایان شعر شفاهی یونانی بشمار آورد . اشعار او ناشی از واقعیات مستقیم ، طبیعی و جهانبینی واقعی آنزمان یونان هستند . غیر از دو کتاب مشهور فوق به هومر حدود 6 کتاب نظم و نثر دیگر را نیز نسبت میدهند . اهمیت نظری و تئوریک آثار هومر درآنجاست که نه تنها ورژیل و هوراز بلکه ارسطو نیز در کتاب بوتیقای خود پیرامون هنر شعر سرایی از او کمک گرفته است .
کتاب شعر ادیسه جوانتر از کتاب الیاس است که با لهجه ایونی سروده شده . این کتاب را دومین سند آغاز ادبیات غرب بشمار می آورند . ادیسه از نظر زبانی مدرن تر از کتاب الیاس است . 12200 شعر هگزامتری آن به صورت 26 فصل ، ماجرای سفرهای پر رنج و درد ادیسه و بازگشت وی به وطن نزد همسرش است.روایت شرح 40 روز آخر جنگ ترویا در این کتاب ضبط شده اند . کشتی شکستگی ادیسه در حین بازگشت به وطن در دریای مدیترانه ماجرای غم انگیز دیگر این کتاب است .
فرق محتوای آن با کتاب الیاس ، تصویری جدید از انسان و روابط دیگر نسبت به خدایان یونانی است . از جمله صفات ادیسه در این کتاب بلوغ شخصیت ، توانایی تحمل سختی در زندگی ، اطاعت در مقابل خدایان ،تیزهوشی ، خیال پردازی و احساس مسئولیت هستند .
این کتاب شعر نه تنها روی حماسه سرایی سدههای میانه غرب بلکه روی دوره رنسانس تیز تاثیر مهمی داشته است . ادیسه در این کتاب بعد از سالها سرگردانی و رسیدن به وطن در شهر اتیاکا ، به انتقام از مردهای مزاحم اشرافی میپردازد که در غیاب وی برای همسرش پنالوپ ،مزاحمت ناموسی ایجاد کرده بودند.
Homer, 800 vor Chr.

تاریخ:
نویسنده: بهنام چنگائی
عنوان دیدگاه: بردباری روشنگرانه
دیدگاه:

دروی جناب ناشناس گرامی؛

از مهرتان سپایسگزارم و پیرامون وی که برایم نوشته اید و اینکه او یک زن می باشد، من چنان برداشتی را نداشته ام و البته برایم نیز در گفتمان با او چندان تفاوتی در اینکه زن و یا مرد باشد ندارد.

تلاش من این بوده و هست که ما باهم بتوانیم اندکی زمینه های همفکری، راهکارهای همراهی و چگونگی داد و ستد دانش و آموزش مبارزه طبقاتی را نرمش پذیرانه و دوستانه مهیاکرده و ابزار و اهرم های شناخت آنرا هرچه بیشتر مردمی و توده ای گیرتر کرده و اهداف اجتماعی خود را پاس بداریم. هدفی دور و سختی که پیشبرداش آسان نیست و هر از چندگاه من و شما و دیگران با وی مشکا داریم.
با سپاس

تاریخ:
عنوان دیدگاه: گفتن حقیقت برغم رانده و ملعون شدن
دیدگاه:

فرهنگ ایرانیان، هیچگاه و هرگز از عصر سلسله ساسانیان با «تاریخ قدرتها و حکومتها» اینهمانی نداشته است؛ بلکه به شدّت در تقابل با آنها بوده است.موبدان میترائیسم برای آنکه بتوانند خونریزی و غارت و چپاول و ستمگری سلاطین بی فرّ را توجیه کنند، ماسک «خداوند مهر» را به چهره «میتراس» آویختند و به لت و پار کردن پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم ایران کوشیدند که ارثیه آنها به موبدان زرتشیگری نیز رسید. تلاش «زرتشت» برای اصلاحگری در دین میترائیسم با شکست روبرو شد؛ زیرا با متولیان «قدرت» در آمیخت و سنّت میترائیسم را تداوم داد و میتوان در سراسر آنچه که به نام «اوستا و گاتا» معروف است، کشمکشهای هولناک و تحریفها و تقلیبها و تحذیفها و زشتکاریهای موبدان را تمییز و تشخیص داد. ارثیه هولناک میترائیسم و زرتشتیگری، سپس به اصحاب »یهودبّت و میسخیّت و اسلامیّت» رسید. در اسلام نیز، «الله» برای پوشاندن چهره کریه و به غایت زشت خود و آمریّتهای اقتلویی و نفله ای اش، ماسک «رحمان و رحیم» را بر شمشیر خونریز خودش آویخت و آن را به دست متولیان و خلفایش برای اجرای متداوم خونریزی داد.

پروسه تحریف و تقلیب و مصادره به مطلوب کردن فروزه های خدایان ایرانی که محصول تجربیات اقوام ایرانی در گردآمد و باهمزیستی آنها بود از طرف قدرتپرستان بی فرّ به غارت رفت و علیه پرنیسپهای فرهنگ باهمستان مردم ایران، هدفمند و مغرضانه، تجاوزات آشکار و پنهان به همّت موبدان و متولیان و خادمان قدرت صورت گرفت. هنوز که هنوز است زبانهای اقوام ایرانی از بزرگترین پاسداران و نگهبانان فرهنگ ایرانی هستند که حقوق آنها از طرف حُکّام نالایق تا امروز پایمال شده است. در «زبانهای عربی، کردی، ترکی، گیلکی، مازندرانی، لری، بلوچی، سغدی، تاجیکی، پشتو و خوارزمی و دیگر زبانهای ایرانی» میتوان اصالت معانی و تصاویر کلیدی اسطوره های ایرانی را تمییز و تشخیص داد؛ نه در زبان رسمی و کلیشه ای و ساخته و پرداخته موبدان تبهکار. بُنمایه های فرهنگ ایرانیان [= گزند ناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی»] از همان سپیده دم تاریخ و فرهنگ جهان آرایشان به شدّت با قدرت و آزار و خشم حکومتگران نالایق و بی فرّ در تقابل و مبارزه بوده است تا همین ثانیه های گذرا. پژوهشگری که نتواند پروسه پیکارها و کشمکشها و زیر و بمها و تضادهای اصولی و کلیدی را در متون و آثار به جا مانده از کشمکشهای هزاره ای با زبانی مستدل و منطقی و برهانی مغزدار در زبان فردی خودش بدون رعایت آئتوریته ها و مراجع و اساتید مدّعو و امثالهم به رشته تحریر در آورد، سخنانش و نوشته هایش، ارزش مطالعه نیز ندارند، چه رسد به اهمیّت دادن به آنها. اینکه ما تصوّر کنیم و بدتر از همه به خودمان تلقین کنیم که آنچه را به نام «تاریخ و فرهنگ ایرانی» اتیکت رسمی زده اند، همان «تاریخ و فرهنگ ایرانیان در اصالت وجودی اش» است، همه و همه از ساده لوحی و بیخبری و متابعت و نیندیشیدن و مغعولیّت معصومانه حکایت میکند. تبهکاری و دستکاری و تحریف و تقلیبی که در متون ادبیات بازمانده قبل از فروپاشی ساسانیان به جا مانده اند، میتوانند کوشندگان آزادی و مشتاقان شناخت و آگاهی و دانش بی غرض و مرض را بیانگیزانند تا - چنانچه دلیر و تشنه شناخت باشند- خودشان بدون متابعت و دنباله روی کردن از طیف گوناگون اساتید باختری و خودی به جستجو و کاوشگری بکوشند. هدف از تحصیل در رشته های «ایرانشناسی و ادبیّات فارسی و عربی» نباید این باشد که محصولات قلمی و نظری اساتید را تکرار کرد و بر «حجّت محض بودن و صحت نظرات آنها» مُهر قطعیّت اعتباری و سند سنجش ناپذیر زد. هیچکدام از اینگونه گرایشها با هنر پژوهیدن و سنجشگری و اندیشیدن با مغز خود، سنخیّت ندارند و هرگز و هیچگاه نیز، چیزی بر «شناخت و آگاهی» ایرانیان در هیچ دوره ای از تاریخ نخواهند افزود. نه امروز. نه فرداها.
مسئله حادّ امروز ما باید تلاش برای ریشه یابی دلایل «فلاکتهای فرهنگی و اجتماعی» و فروپاشی و آسیب دیدن «پرنسیپهایی» باشد که در طول قرنهای قرن از طرف »حُکام و طیف تابع آنها» اجرا شده اند. اینکه ما تصوّر کنیم دیگران میتوانند ما را از باتلاقی که محصول قرنها نیندیشیدن و سنجشگری و سرند نکردن میراثهای نیاکان و اجداد و پدرانمان است به بیرون آورند و به جایی نشانند که لیاقت آن را داشته باشیم، همه و همه خودفریبی محض است و علائم نحیف بودن. ایرانی جماعت تا زمانی که نفهمد و در نیابد که «تخمه خود زاست» و استقلال و شکوفایی و ارجمندی اش در گرو زایش و پیدایش گوهر جوینده و پرسنده و نوآفریننده خودش است، اگر سالهای سال نیز به همین روالی بزیید که تا کنون زیسته است، بی شک، انواع و اقسام حکومتها از نوع فقاهتی برسرنوشتش حاکم مطلق و مستبد خواهند ماند و مدام حسب وضعیّت دوران، انواع و اقسام ماسکها را بر خود خواهند آویخت و به همان تبهکاریها و جنایتهایی اقدام خواهند کرد که تمام حکومتهای غاصب از عصر ساسانیان تا حکومت خلفای الله امتداد داده و اجرا کرده اند.
«خود بودن، خود شدن، راه خود را آفرین و رفتن»، به دلیری کاوه سان محتاج و منوط است؛ طوری که انسان جوینده و تشنه استقلال فکر، جرات کند در بارگاه ضحّاک ماردوش، فریاد سر دهد که: «ستم را، کرانه بُوَد». تکرار و دست به سینه ایستادن در برابر ضحّاک و تایید و تصدیق جنایتهای او با «پژوهیدن و پرسشگری و شک کردن»، هیچ سنخیتی و مطابقتی ندارند. حقیقت را گفتن و عمری ملعون و مطرود و گمنام و تنها ماندن، شرف دارد به دروغ گفتن و تظاهر کردن و تکرار و غرغره نظراتی که بر هیچ «پژوهش سنجشگرانه و استدلال ژرف و کنکاوی و شکّ فردی انگیزشی» استوار نیستند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

قدردان کسی باشیم که سفارت ج ا در کانادا را چنان بست که ما امروز ویدیوهای سیرک_انتخابات در کانادا را نبینیم و حرص نخوریم!
هارپر عزیز محبتت را فراموش نمی کنم

تاریخ:
عنوان دیدگاه: تایید و تصدیق نظرات آکبندی به معنای پژوهیدن نیست
دیدگاه:

درووود!
تحشیه ای مختصر .

اتکیت به خودی خودش، هیچ چیزی را ثابت نمیکند. خواه نام پر طمطراق «دانشگاه» را انعکاس دهد. خواه تیتل «پروفسور، دکتر» را اویخته نامش داشته باشد. خواه موسسه پژوهشی و امثالهم باشد. مسئله بر سر هیچ و پوچ انگاری تولیدات قلمی و نظرات دیگران نیست. خواه بیگانه باشند. خواه خودی. مسئله این است که حضرات از تمام زحمات و به قول معروف دود چراغ خوردنهایشان، هیچگاه هیچ نتیجه ای نتوانسته اند تا امروز بگیرند؛ سوای تکرار هزار بار نخ نما و حلیم شده همان چیزی که «موبدان زرتشتیگری» تحمیل و تلقین و تحریف و تخریب و تحذیف و باژگونه و متلاشی کرده اند.

از پژوهشگران بیگانه فعلا صرف نظر میکنم؛ زیرا هیچگونه پیوندی با بُنمایه های فرهنگ و تاریخ ایران ندارند و کار آنها فقط توصیف و تشریح قصر اجتماع و تاریخ کهنسال ایرانیان از بیرون است و به هیچ وجه از داخل و بنیانهای سوخت و سازی درون آن، آگاهی ندارند. ارزش پژوهش به این است که پژوهشگر بتواند دقیقا مراحل و شیوه ها و نحوه های تقلیب و تحذیف و تحریف و ساخته های مغرضانه موبدان زرتشتیگری را در متونی که سلطان صاحبقران بر آن بوده اند و تولیّت آن را داشته اند، رسوا و آشکار کند و نشان دهد. تکرار هزار بار جویده شده موبدان زرتشتیگری و پژوهشگران بیگانه، اصلا و ابدا با «پرنسیپ پژوهشگری و وجدان کار علمی» اصلا و ابدا، هیچ سنخیّتی ندارند. پژوهشگری که به هنر شکاّک بودن و ردیابی کریمینولوژیستی و پرسشهای مته به خشخاش گذاری و تدقیق شدن سنجشگرانه در خصوص تاریخ و فرهنگ ایرانیان توانمند نباشد، محصولات قلمی و ادّعاهای گفتاری اش؛ ولو استادترین استادان دانشگاههای ایران و جهان باشد و روزانه میلیونها نفر به پای درس حوزوی اش بنشینند، پشیزی ارزش ندارند؛ گیرم که در هر کوی و برزنی هر کسی که مدّعی «ایرانشناسی و شاهنامه شناسی» امیشود، به حرفها و نظرات چنان استادانی، ارجاع و استناد کور و متابعت بدون هیچ امّا و اگری کند. گفتن حقیقت به دلاوری و رادمنشی و استقلال اندیشه و پایبندی به وجدان فردی و پژوهشی منوط است؛ نه به داشتن مدارک و مدارج و تقدیر نامه ها و رئیس فلان و بیسار دیپارتمن بودن و استاد این دانشگاه و آن دانشگاه بودن و امثالهم.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جناب چنگانی ! آن مدافع…
دیدگاه:

جناب چنگانی ! آن مدافع آنارشیسم، یک زن است. شما چگونه بعد از اینهمه سال هنوز متوجه نشده اید یا تعارف میکنید؟
وی به این دلیل جنسیتی،قدری حمایت میشود، ولی دیگران اغلب سانسور میشوند.
کمنت و برخورد شما این بار با او محافظه کارانه و تعارفانه و سازشکارانه است. با همچون شخصیتی باید راست و روست حرف زد و حسابش را کنار جام و پیمانه گذاشت،چون فرصت طلب و نالوطی است.
یهودیان میگویند با آنها برخورد تعارفانه نکنید چون بقول نیچه؛ گاهی همدردی موجب افزایش رنج بیشتر درد میشود.
البته ادب و خونسردی شما صفات اعلایی هستند بقول آیات عظام!

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کیانوش ! سئوالات زیر را…
دیدگاه:

کیانوش ! سئوالات زیر را بازهم سانسور نکن !!!هرکدام را 5-3 بار تاکنون نقطه چین کردی. فردا پاسحگوی تاریح میشی بوشی.
--- آیا ممکن است که فقط یک ایرانی پرمدعا، دیگ سوپ حقیقت را بقول غربیها با قاشق نقره ای ، تنهای تنها! ،سرکشیده یا قورت داده باشد یا مصرف کرده باشد ؟
-- یک .................. اگر مدعی شود کل شرق شناسان و ایران شناسان و مراکر تحقیقاتی و مراکز علمی و دانشگاهها و فرهنگهای دیگر، چرندیات مینویسند و فقط او صاحب نظر در کل موضئعوات علوم انسانی و علوم اجتماعی 3 هزار سال اخیر شرق و غرب است ! ؟
اگر در زبان و کشور و فرهنگ دیگری، یک مدعی مقاله نویسی، معنی واژهها و مفاهیم و لغات شناخته شده آن زبان را به سلیقه خود، جعل و تحریف و معنی و دستکاری کند، شغلش را از دست میدهد، افشاء و رسوا میشود ،و باید جریمه نقدی شود!.
این زشت ترین کاریست که یک مدعی نویسندگی انجام دهد برای نسبی نمودن موضوعات تاریخی و فکری و محتوایی.
آخر این سایت،.................................
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم یا ربی !

تاریخ:
عنوان دیدگاه: هنر شکّ کردن و تلاش برای جستجو در تاریکیها
دیدگاه:

من همانطور که به کرّات گفته ام و تاکید مبرم کرده ام به اشخاص ناشناس و کسانی که در باتلاقهای ایدئولوژیکی و مذهبی و دینی و عقاید اکبندی گرفتارند، اصلا پاسخی نمیدهم و اگر در صدد توضیح بر می آیم، فقط جنبه انگیزشی دارد و حرمت به خوانندگان از بهر فراتر کاویدن و پرسشگری و شک بار آور.
تمام این مطالبی را که شخص ناشناس از سایتهای اینترنتی کپیه برداری یا از کتابهای منتشر شده رونویسی کرده و در اینجا انتشار داده است، حرفهای صد تا یه غازی هستند که از زبان و قلم انواع و اقسام اساتید ایرانشناسی در اقصاء نقاط ایران و جهان به وفور، شبانه روز تکرار میشوند بدون آنکه «معضلی» را روشن و آشکار و مستدل بیان کنند. تمام کوششهای آیرانشناسان باختری به طور کلّی و همچنین تمام کرد و کارهای قلمی اساتید ایرانی به طور کلّی بر پایه «تحریفات موبدان میترائیسم و زرتشتیگری» از تاریخ و فرهنگ ایرانیان عبارت بندی شده اند که به شدّت تمام علیه «بُنمایه های فرهنگ باهمستان ایرانیان» در زبانی فاجعه بار و تصنّعی عبارتبندی و تبلیغ و حقنه و تا امروز پدافند شده اند.

تاریخ تحوّلات فرهنگی و اجتماعی ایرانیان را به هیچ وجه من الوجوه نمیتوان از آنچه که به نام «تحقیقات آکادمیکی و رسمی» نامیده میشود -خواه در ایرانیکا منتشر شده باشند، خواه به صورت رساله ها و کتابهای جداگانه از طرف ناشران مختلف- در هر صورت بر «پرنسیپ پرسش و اندیشیدن و کنجکاوی و شناختجویی» استوار نیستند؛ بلکه فقط گردآمدهای آویخته به صدها سند و کتابنامه و مراجع و غیره و ذالک هستند بدون «هیچ اندیشیدنی و تفکّری در باره مطالب». کاملا آکادمیک پسند بدون هیچ بهره ای و ایده ای و کارگشاینده ای.
مسئله اندیشیدن در باره «تاریخ و فرهنگ ایرانیان و بویژه» اساطیر ایرانی و ادیان متنوّع برآمده و سرکوب شده در تاریخ ایران و جنبشهایی که در طول تاریخ قرون در جغرافیای امپراطوری ایران و سپس جغرافیای فعلی ایران، به وجود آمده اند و به شدّت با آنها مبارزه شده است، به «مغز فلسفی بسیار نیرومند و آزاد از هر گونه وابستگیهای عقیدتی/مذهب/.ایدئولوژیک/.نظریّه ای آکبندی» منوط و ملزم است. مسئله تحقیق به معنای این نیست که کی چی گفت؟. کی چه ادّعایی و نظری» میکند؛ بلکه مسئله تحقیقی که صنار سی شاهی ارزش داشته باشد و خردلی بر شناخت بشری بیفزاید این است که به دنبال «چرایی و پاسخ به چرایی و چگونگی» تقلیبات و تحریفات و تناقضات و تصنّعات باشد و مهمتر از همه، «کشف و شناخت» تصاویر و معانی اصلی از جعلیات بعدی و تحمیل شده به تصاویر و مفاهیم و کلمات که تلاش شده است از طرف موبدان، آنها را با اصل، مطابقت دهند؛ ولی به دلیل جنایتهایی که مرتکب شده اند با تمام فوت و فنهایی که به کار بسته اند، ردّپای تبهکاریهای خودشان را به جا گذاشته اند و دقیقا از طریق ردّ پاهاست که میتوان به «کشف حقیقت» و دلایل خصومت و کینه توزی موبدان با بُنمایه های فرهنگ ایرانیان راه یافت.
آثار و مقالات و بحثهایی که تا امروز به نام ایرانشناسی، شاهنامه پژوهی، باستنان شناختی [تاکید کنم که باستان بر خلاف ذهنیّت اماله ای امروزی اشخاص کثیری که هیچ شناختی از تاریخ و فرهنگ مردم ایران ندارند به معنای سپری شده در زمان فیزیکی نیست و به گذشتهای دور تعلّق ندارد؛ بلکه باستان در بُنمایه های تجربی و زبانهای ایرانی به معنای «مایه های انگیزشیی و تخمه ای و هسته نو آفرینی» است] و امثالهم صورت گرفته اند، همه بدون استثنا بر مدار «الاهیات زرتشتیگری» گرد آمده اند و سوای تک و توکی پاراگرافها و جسته گریخته نظرات ارزشمند، بقیّه اش پشیزی ارزش ندارند و به هیچ دهکوره ای راه نمیبرند. هنر پژوهشگری و ایرانشناختی به معنای غرغره کردن و نشخوار و بازخوری و بازگویی به شدّت آکادمیکی-علمی با صدها عنوان کتابنامه ای نیست؛ بلکه هنر پژوهشگری به این منوط است که آنچه را نمیخواهند بگویند و کتمان میکنند و تحریف کرده اند و مدام با بی شرمی توصیف نشدنی به حیث «افسانه و خیالات و خرافات و چرندیات و چرت و پرت و هجویات» اتیکت زده اند و همچنان می زنند با کند و کاوهای فردی به کمک مغز اندیشنده و پرسنده و شکّاک بررسی کرد و به شناخت و کشف حقیقت گورانیده شده کامیاب شد. بنابر این به جای خودفریبی و بازماندن به آنچه که «ایرانشناسان بیگانه» که هیچ پیوندی با تاریخ و فرهنگ ایرانیان ندارند و همچنین به جای متابعت از اساتید و آکادمیکرهای ایرانی که تمام عمرشان به حیث مقلّد و تابع و هر چی آقای باختر زمینان گفتند، سپری کرده اند تا امروز، یاد بگیریم که راه خودمان را با پرسش و جستجو بدون متابعت کردن از مشقنویسیهای به شدّت علمی آنها! بجوییم و بیافرینیم و به زایش دیدگاهها و اندیشه ها و ایده هایی کامیاب شویم که محصول کاوشها و پرسشهای خودمان باشد؛ نه تلقینات زلم زیبمویی و علم نمای دیگران که تا امروز به بدبختی و ذلالت و نکبت ایرانی با پرت و پلا نویسیهای خودشان به نام «پژوهش علمی- آکادمیکی» امتداد فاجعه بار داده اند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آذر ماجدی نقش لات و لوت ها…
دیدگاه:

آذر ماجدی نقش لات و لوت ها را در رژیم آخوند و سلطنت در لینک زیر روشن میکند. جلیلی و پزشکیان در اوایل انقلاب از سازمان دهندگان لمپن ها برای حمله به نیروهای مترقی بودند.

https://www.youtube.com/watch?v=N-lOVV8Ol2c

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .اسطوره یا واقعیت؟.
دیدگاه:

در اکثر ادیان باستان، پرندگان اسطوره ای مانند سیمرغ و ققنوس و حمام مصری و طاووس هندی و خفاش چینی و خروس لاری پاکستانی وجود دارد. کتاب توتم و تابوی فروید اشاره میکند که انسان های کهن گاهی حیوانات و پرندگان را سپر بلای نیروهای خشن طبیعی می نمودند تا دچار دردسر نشوند. در استان لرستان مثلا توتم های :خوک و گراز و روباه و سگ و خرس و شیر و غیره وجود دارد ، و بعضی از ایلات و طوایف در معرفی خود از آن استفاده میکنند.. باید پرسید زردشت و دین زردشت و پرنده افسانه ای سیمرغ چه رابطه ای با هم دارند؟. برای این کار ابتدا باید قدری دین زردشت زا شناخت. شرق شناسان فرنگی عمر و قدمت دین زردشت را حدود قرن 6 پیش از میلاد برآورد میکنند ؛یعنی جوانتر از دین یهود و موسی چوپان(ص). ناسیونالیست ها و باستانگرایان ایرانی عمر زردشت و قدمت دین زردشت را 6000 سال باور دارند! ! یعنی یک چنین اختلافی پیرامون یک شخصیت تاریخی یا حتی اسطوره ای، تعجب آور نیست و ضرورت دقت را توصیه نمیکند ؟...

صعود و سقوط، فراز و فرود زرتشت ؛ از هند تا ایرانیکا .در منابع غربی گاهی دین زرتشت را بدلیل نام خدای آن اهورامزدا با دین مزدایی یکی میدانند و اهورامزدا را خدای دانایی و خدای نیکی بحساب می آورند . یونانیها نام زرتشت را بصورت " مالک شترهای طلایی رنگ " ترجمه کرده اند . عقاید اهورایی گویا پیش از زرتشت نیز وجود داشته اند . زرتشت خود تحت تاثیر ادیان هندو و بودایی بوده . در مقابل نام اهورامزدا ، اهریمن سنبل دروغ ، تاریکی و خشونت است . زرتشت نخستین پیامبر ثبت شده در تاریخ و پایه گذار یکی از نخستین ادیان جهانی ، و مشهورترین چهره تاریخ ایران است .
کتاب اوستای دین زردشت از طریق اهورامزدا گویا در سن 30 سالگی در شهر ری به زرتشت ابلاغ شده است . مزداگرایی دین زردشت در مقابل پانته ایسم " طبیعت خدایی " ایران باستان پیشین ، یک دوئالیسم یعنی ثنویت خوش بینانه بود . در دین زردشت نخستین بار سخن از پایان جهان و در پیش بودن روز جزا و قیامت وعده داده شده است . در دوئالیسم و ثنویت دین زردشت ، جهان مکانی است برای مبارزه میان نیکی و بدی ، سیاهی و سفیدی ، عدالت و بی عدالتی . زردشت میگفت که خوبی و بدی نمی توانند محصول و مخلوق یک خدای مشترک باشند . مورخان امروزه ادعا میکنند که جامعه زمان زردشت جامعه ای عشایری بر اساس دامپروری و گله داری و کوچ فصلی بوده است که در آن بدلیل تقسیم کار روزانه میان زنان و مردان ، آنها در یک رابطه هماهنگ شخصی ، خانوادگی، ایلی و اجتماعی میزیسته اند .
زردشت در آغاز میبایست علیه خدایان ایران باستان ، علیه بت پرستی ، علیه دیو پرستی ، علیه اسطوره گرایی ، و علیه چند خدایی مبارزه و افشاگری میکرد . چون آنزمان بین دین و ایدئولوژی فرقی نمی گذاشتند ، نمی توان از ایدئو لوژی بودن دین زردشت سخن گفت . در عقاید مذهبی زردشتی ، اهورامزدا خالق زندگی و جهان ، و اهریمن خالق مرگ ، نیستی و ویرانگری است . در نظر اهورامزدا انسان بطور طبیعی موجودی نیکوسرشت است . مبلغان ، مدافعان و میسیونرهای زردشتی در آغاز به مبارزه با بودیسم و شیواپرستی دین هندو میپرداختند .
درباره محل و زمان زندگی زردشت اختلافات گوناگونی وجود دارد . محل تولد او را در مسافتی میان دریاچه بختگان در شرق ایران آنزمان تا دریاچه ارومیه در غرب و مرکز ایران ، و زمان زندگی اورا بین 1000 تا 600 سال پیش از میلاد حدس میزنند . در منابع یونانی سال مرگ او را سال 258 پیش از مرگ اسکندر مقدونی گمان میزنند و اورا همدوره کنفسیوس و بودا یعنی حدود سالهای 588 پیش از میلاد ثبت کرده اند . سئوال دیگر اینست که دین زردشت کهن تر از دین یهود و تولد زردشت پیش از یا پس از تولد و زندگی موسی بوده ؟ منابع چپ تاریخ تولد زردشت را نیز بین قرون پنجم و دهم پیش از میلاد گمان میزندد .
نشر کتاب اوستا را نیز بین قرون 3-8 پیش از میلاد حدس میزنند . نخستین تقویم ایرانی در سال 411 پیش از میلاد مورد استفاده قرار گرفته . کورش گویا یکی از نخستین پیروان دین زردشت بود و در زمان حکومت داریوش اول دین زردشت جنبه دولتی و رسمی یافت . طبق گزارشات هرودت در آغاز شاهان هخامنشی حتی به مبارزه با دین زردشت میپرداختند . بعدها پارسها و مادها دین زردشت را در غرب فلات ایران رواج دادند . امروزه اشاره میشود که در آثار اوستایی دین زردشت لهجه ایران شرقی یعنی لهجه خراسانی و افغانی ملاحظه میشود .
به شواهد تاریخی یونانیها از اصول راستگویی ،هنرسوارکاری، و رفتار مهربان ایرانیان با اسیران جنگی به حیرت آمده بودند . سه اصل و توصیه و شعار مهم زندگی انسان زردشتی - گفتار نیک ، پندار نیک ، و کردار نیک بود . و سه درس اخلاقی آنان - کوشش برای تبدیل دشمن به دوست ، مهربانی با اسیران جنگی ، و توجیه و آگاه کردن نادانان بود .
محققین کتاب اوستا را به چند بخش - ترانه ها (گاتها)،سرودها (جاشتها ) ، قوانین ( اوید واتها ) ، و صداها تقسیم کرده اند . ادعا میشود که در دین زردشت هرکس بدون مغ ها و روحانیون میتواند مستقیم با اهورامزدا رابطه برقرار کند . واژه آخوند عنوانی است از زبان چینی و آسیای میانه و به معنی واسطه و مبلغ مذهبی است . در معابد ایران قدیم از جمله خدایان عهد باستان - میترا ، واروتا ، و اهورا را سه یزدان مهم میدانستند که بعدها در غرب ایران آنزمان نیز مشهور شدند . در مراسم آتش پرستی دین زردشت آناهیتا سنبل ثمربخشی بشمار می آمد .
امروزه ادعا میشود که دین زردشت روی ادیان ابراهیمی یهودی ، مسیحی ،و اسلامی تاثیرات مهمی داشته است . زردشت ، عرفان و تقدیرگرایی را قبول نداشت . گروهی از مغ های دولت ماد بعدها دین زردشت را میان شاهان غرب ایران اشاعه دادند . در سنگ نوشته های دوره هخامنشی بجای نام زردشت از نام اهورامزدا نام برده شده . آنان از واژه بغ برای خدا استفاده میکردند . نام شهر بغداد از فرهنگ زردشتی ایران باستان ریشه گرفته .در سنگ نبشته های هخامنشی اغلب تاکید روی مبارزه شاه با دروغ و بی عدالتی گردیده است . آشنایی هخامنشیان با زردشت ممکن است از زمان کورش شروع شده باشد .
مفسر بعدی دین زردشت مزدک بود . تاریخ مزذکیان تاریخ جنبش اجتماعی در زمان ساسانیان است . مزدک سرانجام در زمان قباد اول در قرن پنجم بعد از میلاد کشته شد . امروزه میتوان گفت که جنبش مزدکی ، عرفانی و بدبینانه ، و جنبش مانوی ، مادی و این جهانی و خوشبینانه بود . بعدها میتراپرستی ایرانیان به امپراتوری رم نیز رسید . اعراب بعدازهجوم وتسخیرایران،جنبش مانوی را زندقی نام نهادند . در دانشنامه ایرانیکا در امریکا قرار است بیوگرافی کوتاه زردشت از طریق همکاران جناب یارشاطر در جلد چهلم آورده شود .
Zarathustra 630 - 553 , v.chri.
Zoroaster 628 - 551 , v. chri

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: یکی از بزرگ‌ترین و خارق…
دیدگاه:

یکی از بزرگ‌ترین و خارق‌العاده‌ترین دستاوردهای اصلاح‌معاشان این بوده است که مصطفی پورمحمدی را به سیاستمداری اصلاح‌طلب تبدیل کرده‌اند. شاهدش این گفته‌ی صریح "شرف اهل قلم" احمد زیدآبادی است که اگر پزشکیان نبود، به پورمحمدی رای می‌دادم. تفو بر ای چرخ گردون، تفو.

تاریخ:
نویسنده: بهنام چنگائی
عنوان دیدگاه: سیاست فردی شیخ و شاه
دیدگاه:

جناب ناشناس درود؛
با سپاس از پانویس تان، شما نوشته اید:
افشای سلطنت طلبان و رضا پهلوی توسط فرامرز دادرس، اینکه اینها صلاحیت بازگشت به حکومت در ایران را ندارند چون بی اخلاق و بی فرهنگ و وابسته به امریکا و اسرائیل هستند. سلطنت طلبان، توهین و خشونت و خیانت را وارد مبارزه سیاسی کرده و...
از دید من:
ناسازگاری شاه و شیخ با اراده، اداره و خردورزی اجتماعی درین است که فردی حالا هرجه و که هست و می خواهدباشد، اما نباید به چنین افراد و ساختارهائی فرصت خودکامگی داد
.
ساختارهای شیخی و شاهی تا بامروز نخواسته و هرگز هم نمی خواهند بپذیرند و بفهمند که عصر فریبکاری الهی، خودبرتربینی شاهنشاهی و ایستادن در برابر خودباوری طبقاتی و توانائی اجتماعی دیگر سپری شده است.
آخر مگر می شود (( رضا پهلوی یا علی خامنه ای )) و تازه نه با آن و این ساختارهای فاسد و مافیائی شان که تجربه های تاریخی شاه و شیخ سرراست بی آبروئی و سنت ضدبشری آنها را بما نشان داده و می دهد! بل می گویم اینها حتا اگر بهترین و برترین دیدگاه های نوع انسانی هم داشته باشند، که اصلن چنین چیزی وجودندارد؛ آنها هرگز در گذشته نتوانسته و امروز و فردا هم نخواهند توانست جای دانش و بینش و کنش فردا ساز اجتماعی ـ طبقاتی ما را بگیرند، همانگونه که دیروز محمدرضا شاه، آن سایه ی خدا و امروز سید علی نتوانسته است.
شاه و شیخ بازتاب مانوفاکتوریسم هستند و نباید بتوانند جایگزین فرهنگ مدرن همکاری، هموندی و همبستگی میلیون ها انسان کار، زنان آگاه، اندیشمندان فرهیخته و ... را بگیرد؟!
هیچ موجودی با هر اندازه توانائی های شگرف و چشمگیر فردی نمی تواند در برابر اندیشه ورزی و همبستگی اجتماعی و بویژه طبقاتی کارگران بایستد.
باید راهکار سیاست اجتماعی را آموخت!
باسپاس از ش

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ما حرف اول راخواهیم زد.
دیدگاه:

سالام
سعادتی شد،دراینجا متن خودرا بنویسم،
چون اگر سیاسیون خارج نشین اصولا دریک فاز با
مقداری تفاوت تفکرات خودرا بیان میکنند،
الیته ،دربین خارج نشین ها
آدم های واقع بینی هم وجوددارد،
بهرحال ،متن را اینجا می نویسم،
قیام مردم ایران را دراین
انتخابات ریاست جمهور
همه می بینند،
این انتخابات با انتخابات
دیگرفرق اساسی دارد،
چون درقبلی ها،
انتخاب، شورای شهر روستا،
نماینده مجلس،انتخاب رئیس جمهور باهم صورت
می گرفت،
و چشم هم چشمی هم می‌شد
مردم برای انتخابات میرفتند.
من چندین بار دراین سایت
نوشته ام که لیدری فعالین
سیاسی باید با سیاسیون
فعال مدنی تورکان ودیگرملل
باشد،
شاید برای کسانی شوخی،
توهم و یا چیزدیگری حساب
میشد،
ولی دراین انتخابات ماثابت
کردیم،که میتوانیم،
باکمک سیاسیون سالم
کورد،عرب،بلوچ،تورکمن وو،،
این مدیریت را با عدالتمندی
پیش ببریم،
بازهم عرض میکنم،
ازتوهم واز خوابیدن در سایه
استعمارگران غربی،
شرقی وو،،،خارج شوید،
مارا بدرستی درک کنید،
ما آزادی درست وعدالت ومساوات رابرای همه میخواهیم،
درک نکردن این موضوع به
ضرر همه تمام خواهدبود.
صدسال گذشته نشان داد،
پان ایرانیست های پان فارس نشان کارشان خیانت
وانحراف از راه سالم سیاسی
بود،واست.
مارا درک کنید،از صغرا ،کبرچیدن ها بدورباشید،
والا ضررکرده و دودش به چشم همه خواهدرفت.
همین طورکه الان پیش می‌رویم، درآینده هم ما باید
حرف اول رابزنیم
چه پزشکیان رابگذارند،
رئیس جمهورشود،
یا نگذارند،
هیچ قدرتی توان جلو گیری
از راه ما نخواهدبود،
چه بهتر که واقعیت های جامعه وجهان را در‌ک کنید.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: امیرفرشاد ابراهیمی را ،ایرج…
دیدگاه:

امیرفرشاد ابراهیمی را ،ایرج مصداقی در لینک زیر ،بشکل منفی مطرح میکند ؛که اطلاعات غلط در میان اپوزیسیون مدام پخش میکند. مثلا راحله کشتگر، دانشجوی دکترا، در برلین وجود ندارد و امبرفرشاد در مصاحبه با نوریزاده این داستانسرایی را ساخته وگفته.
بعضی از ژورنالیست های زرد .........، در این.......... کوشیدند این امیرفرشاد ابراهیمی را مخالف آخودها جا بزنند ،و با وی رابطه دوشتی برقرار کنند. او حتی این ژورنالیست های قلابی را تحویل نگرفت. شوربختانه!
مصداقی میگه این ابراهیمی یک فراری دروغگو است که همکار سابق آخوندها بوده.
https://www.youtube.com/watch?v=4-1ppFpNKhQ

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: چرا بعد از شیخ، ایران را…
دیدگاه:

چرا بعد از شیخ، ایران را نباید به شاه سپرد؟
افشای سلطنت طلبان و رضا پهلوی توسط فرامرز دادرس در لینک زیر و اثبات اینکه اینها صلاحیت بازگشت به حکومت در ایران را ندارند چون بی اخلاق و بی فرهنگ و وابسته به امریکا و اسرائیل هستند. سلطنت طلبان، توهین و خشونت و خیانت را وارد مبارزه سیاسی کرده و آنها را بخشی از اخلاق خود میدانند. به لینک ذیل توجه کنید. در این قحط الرجالی، داستان فریدون و کاوه و ضحاک مانند امروز از زبان فردوسی ساخته شد.
https://www.youtube.com/watch?v=Zi29TwNsihE

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: در سرزمینی که خایه مالان و…
دیدگاه:

در سرزمینی که خایه مالان و جاکشان سلطه پیدا کنند... باید چراغی به دست گرفت و در تاریکی به دنبال انسانیت گشت ..

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: این همه آسمان وریسمان به…
دیدگاه:

این همه آسمان وریسمان به بافته .از همه چیز گفته،تا اصل موضع گری را پنهان کند..چرا شجاعت بیان موضع مشخص خود که مخالف کنش هوشمندانه وشجاعانه مردم است را پنهان می کنید.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .................. ویل کن با…
دیدگاه:

.................. ویل کن با با ! این شاه الاهی ها و سلطنت طلبان انصافا چه عالمی دارند! والا ارتجاع صفت کافی نیست برایشان. اینه هنوز رو چی چانه میزنند. با با حشمت رئیسی کارگر نفت آبادان، در تهران عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران شد. اینها هنوز روی دستبوسی و شازاده و آقارضا و تو بمیری و من نمیرم با هم مشاجره میکنند . آی ددم های! آنوقت فرنگیها تعجب میکنند که انتخاب الان بین جلیلی و قالیباف و پزشگیان مراغه ایست! در لینک ذیل، فرزانه روستایی ، آینده ای شبیه افغانستان برای ایران پیش بینی میکند. دمش گرم. لبش خندان !
https://www.youtube.com/watch?v=6AtQRTxLvDE

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: محمود دلخواسته
دیدگاه:

این آقای محمود دلخواسته بنیصدری هم از آن نوبرهاست! مشکل من با آدم هایی از این قبیل این است که هر خس و خاشاکی که دست شان برسد را آویزان میشوند بدون آنکه به منطقی بودن آویختن به این خس و خاشاک بیاندیشند. چند باری ایشان را در مقالاتم نواخته ام. یکی از بامزه ترین آنها که مقدار کینه بی منطق این آدم از شاه را نشان میداد عکسی بود که تختی را نشان میداد که تختی ایستاده و شاه به گردن او مدال می آویزد. محمود دلخواسته آن عکس را در نشریه بنیصدر در غربت درج کرده بود و پای آن نوشته بود تختی هرگز در مقابل شاه سر خم نکرد. برایش جواب نوشتم که ناوارد.. تو که اهل ورزش نیستی در این کارها نظر نده. به تن تختی لباس زورخانه بود و سکو در کار نبود که تختی نفر اول روی آن بایستد. اگر سکو بود و تختی خم نمیشد که قد شاه نمیرسید مدال بندازه گردنش. اما بعد از آن که مدال را گرفت هنگام دست دادن با شاه تعظیم بلند بالایی کرد. سایت تابناک نوشت روزی که تختی دست شاه را نبوسید! اگر تختی می بوسید آقای دلخواسته و تابناک مینوشتند: روزی که تختی کفش شاه را نبوسید. آیا در میان ما مردم کسی هست که بخواد با خامنه ای دست بدهد؟ و بعد دست خامنه ای را ببوسد؟ فکر نمی کنم. لذا اگر تختی از شاه نفرت داشت چرا اصلا در مسابقه ای شرکت کند که شاه قرار است مدال بدهد؟ یک گوگل سرچ کنید صحنه تعظیم تختی مقابل شاه را جستجو کنید