مسول کامنتهای عزیز، ایشون این بحث را با برخورد به مقاله جناب شاملی شروع کردند، جناب شاملی هیچ بی احترامی به ایشون نکردند، من به عنوان یک ناظر، امیدوار بودم که ایشون دست کم از جناب شاملی عذر خواهی میکردند.
اژدر بهنام عزیز، شما بحث سازندهای را پیش بردید، از نگاه دگمانیستی به امور چشم پوشیدید، در نگاهتان نسبت به طرز فکر نویسنده و سایرین، نه تنها هیچ مضحکه و تحقیری وجود نداشت بلکه با رعایت کامل ادب و نزاکت این بحث را پیش بردید، اژدر عزیز، من جامعه شناسی را میشناسم که عاری از تمام محسنات شماست، آیا امکان ثبت نام این جامعه شناس، در کلاس طرز احترام به دیگران شما وجود دارد؟
میدانم که آقای راشدی نمیتوانند در بحثهای ما شرکت کنند ولی احتمال میدهم که آنها را میخوانند.
مقاله آقای راشدی اطلاعات خوب و مفیدی برای من داشت که از آنها بیاطلاع بودم. از این بابت از ایشان بسیار ممنونم.
انتقاداتی هم نسبت به نوشته ایشان داشتم که بخشی از آنها را نوشتم. پرسشهایی هم داشتم که مطرح کردم و امیدوارم در نوشتههای بعدیشان، بهگونهای، به آنها بپردازند.
Anonymj گرامی،
هر قهرمانی (اصولا من با قهرمانسازی و قهرمانپرستی مشکل اساسی دارم)، انسانی است مانند همه انسانها با همه خوبیها و بدیهایش. کورش و فردوسی و بابک و ستارخان هم انسانهایی بودند با خوبیها و بدیهای خود و با نکات قوت و ضعف خود و در ضمن، همه آنها فرزندان زمانه خود بودند. هیچ انسانی را نمیتوان جدا از محیط اجتماعی و تاریخی او بررسی کرد. انسان خوب مطلق هم وجود ندارد.
به نظر من قهرمانسازی از فردوسی کاری است پوچ. فردوسی را باید مانند انسانی دید با محیط زندگیاش، با تفکرات خوب و بدش، با خوبیها و بدیهایش. باید از نکات قوتش قدردانی کرد و نکات ضعفش را به نقد کشید.
فردوسی حدود هزار سال پیش مرده است. شما نمیتوانید او را تغییر بدهید. به نظر من، حذف شعرهای بد او هم خیانت به تاریخ است.
بدیها را باید دید و از آنها درس گرفت. تمام آنچه که مورد نظر من است، این است که نیروی خودمان را با پرداختن به فردوسی هدر ندهیم. همین امروز "فردوسی"های زنستیزِ ضد بشر بر این کشور حاکمند. همین امروز هم، فرهنگ مردسالارانه زنستیز در کشور ما غلبه دارد و با مغز و استخوان و پوست و گوشت و خون اکثر ما و خانوادههایمان عجین شده است.
حرف من این است که بیایید نیروی خود را برای مبارزه با این فرهنگ عقب مانده بهکار گیریم.
در مورد اینکه اگر فردوسی حالا زندگی میکرد، چه کاری انجام میداد، خوشبختانه من فالبین نیستم و نمیدانم. شاید او تندتر مینوشت. شاید هم انسان پیشرفتهای میشد و اشعار دیگری میسرود. شاید شاهنامه را بهگونهای دیگر به نظم درمیآورد یا اصلا شاهنامهای بهوجود نمیآورد. شاید آیتالهی میشد مرتجعتر از خمینی و خامنهای! من نمیدانم!
جناب رأزی، اجازه بدهید به موضوع ظریفی اشاره کنم، شما گفتید که "" نژادپرستان فارس، با پتک و چماق به ترکهای آزربایجان میگویند شما ترک نیستید، آذری "" هستید. باید نصف دیگر این معادله به این شکل تکمیل شود. "" ترکهای آزربایجان، به فارسها بگویند شما فارس نیستید، افغانی هستید. """در اینجا، این دیسکورس هویتی، در ایران به سطح بالانس رسیده"""ما فعلا در آن مرحله نیستیم. اینکه ترکهای آزربایجان، به یک ترک آزربایجانی بگویند "" شما ترک هستید تاکید واقعیت است و تاکید واقعیت کسی را نژاد پرست ترک "" نمیکند. از آنجائیکه فانون جامعه شناس توانائی دیدن این واقعیتها را ندارند، لازم دیدم این موضع ظریف را با دیگران در میان بگذارم.
آقای ایستا,
1. استفاده از اصطلاحاتی همانند " آویزه گوشتان کنید" و غیره که در کامنت بکار برده اید دور از ادب است.پیشنهاد میکنم که از ادبیات........ استفاده نکنید .
2. غرض از نوشتن کامنت, بیان یک فکر است نه انشا بی نقص برای معلم ادبیات فارسی. فراموش نکنید که کامنت نویس های ترک به زبانی که با ان می اندیشند نمی نویسند و فارسی زبان دومشان است. نمیتوان و نباید ساعتها وقت صرف یک کامنت کرد. قصد خلق اثر ادبی که نداریم. یکبار می نویسیم, یکبار غلطگیری می کنیم و یکبار هم بعد از درج ان را می خوانیم که ببینیم اقای سانسورچی! ببخشید مسئول کامنتها چقدر نقطه چین تزئینی !!! چیده است. با قدری دقت میتوان فهمید متون شماهم خالی از اشکالات گرامری نیست ولی ما ملا لغتی!!! نیستیم .
3. آقای راشدی و اکثریت قریب به اتفاق هویت طلبان اعتقادی به به برتری نژادی بر ملت همسایه نداشته و
ندارند. اما محقند اگر فردوسی ضد زن و ضد ترک را بعنوان فردی نژادپرست و بی فرهنگ ( حتی با معیارهای زمانه اش) نقد کنند و خواهان برچیدن نام و یاد او از آزربایجان گردند. ما بالاجبار بخش هائی از شاهنامه را در کودکی حفظ کرده ایم پیشنهاد میکنم شما کتاب دده قورقود را حداقل یکبار روخوانی کنید و فرهنگ و احساس موجود در این کتاب را با شاهنامه مقایسه نمائید. ما اشعار نصیحت گونه سعدی را چون در کودگی حفظ کرده ایم هنوز بعداز 45 سال بیاد داریم, شما هم یکبار اشعار انسانی نسیمی را مطالعه کنید و تفاوت نگرش دو فرهنگ نسبت به محیط پیرامون خود را ببینید.
3. با احترام به نویسنده مقاله, محتویات آنرا علمی نمی دانم چراکه آگاهانه و یا تحت تاثیر ضمیر ناخودآگاه در راستای هدفی سیاسی نگاشته شده است. کم نیستند افرادی مذهبی با مدارج علمی بالا در بیولوژی که اصول ثابت شده تکامل و داروینیسم را با مقالاتی طویل رد می کنند!!! . آیا موظفیم بصرف اینکه نگارنده داری مدرک دکتری علوم زیست شناسیست , سخنانش را علمی فرض کرده و بپذیریم؟
جناب اژدر بهنام, درست است در اسلام حقوق زنها نسبت به مردان کمتر است ولی حتی در افراطی ترین و متعصب ترین فورمش هم زنهارا به اندازه سگها بی ارزش نکرده اند. لطف کنید حقیقت بین باشید. فردوسی شاعری با اآن هوش و ذکاوت و استعداد حتما نوع امانت داری را هم خوب می فهمیده .نقل قول هم راه و رسمی دارد و حتما آن موقع هم داشته ااست. بنا بر این نمی شود یقه فردوسی را در سرودن همچون شعرهائی« زنان را ستای سگان را ستای» پاک و بی گناه کرد. اگر شاعرهای دیگری هم در باره زن شعرهای بدی سروده اند, آن هم بد است ولی کسی آنهارا مثل فردوسی سمبل ملی و قهرمان نکرده است. اگر فردوسی را پیغمبر نمی ساختند و مثل شاعرهای دیگر ملاحظه به اشعار خوب و بدش می شد , مشکلی هم بوجود نمی آمد.
آقای بهنام فرضا اگر شما بخاطر عللی و هدفی مشخصی از یک شاعری سمبل ملی بسازید و شعرهایش را ورد زبان عام و خاص کنید , الزاما کسی هم پیدا خواهد شد که بگوید , قربان این شعر ها هم از شاعر قهرمان پرور شما است. جناب شما هم الحمدالله این اصطلاح ناسیونالیزم را حتی سر آب خوردن هم فراموش نمیکنید. اگر فردوسی حالا زندگی میکرد, به ناسیونالیزم ترک ها هم یک کتاب شعر می سرود , قهرمان شما هم شده بود .
نوشته آقای صوفی زاده بدون شک قابل توجه است ؛ مسئله این است که بدبینی بین کورد و تورک آزربایجان با ادعای ارضی جریانات کردی و سلطه ایدئولوژیکی پ ک ک شدت بیشتری یافت؛ در این میان البته که تا کنون بیشترین نفع عاید حاکمین تهران شده است؛ بر کسی پوشیده نیست که ایده دولت –ملت با محوریت و هژمونی فارسی با بحران عمیق روبروست ، در این شرایط عقل سلیم حکم میکند ملل تحت ستم به مثابه یک مشت ارکان ستم ملی در ایران را مورد هدف قرار دهند ؛ ولی چنین نیست ،
جریان پژاک با پیش کشیدن ادعای ارضی و کوردستان بزرگ بیشترین ضربه را به همبستگی ملل تورک و کورد زده است و هیچگاه هم حداقل از این زاویه مورد انتقاد نیروهای کوردی قرار نگرفته است؛ خوب آینده این ادعا هم روشن است و آن اعلام جنگ است؛ جنگی که سود آنرا تهران خواهد برد و از هم اکنون هم میبرد. آنگونه به نظر میرسد که جریانات سیاسی کورد بیشتر فاکتورهای خارجی را در تعیین سیاست های خود مد نظر قرار داده اند و بیش از آنکه بفکر آشتی با آزربایجان باشند ، ایده کوردستان بزرگ را به قیمت درگیری و جنگ با تورک آزربایجان را در نقشه های بلند مدت خود گنجانده اند.
من در تأیید سخنان جناب فانون باید بگویم دو گروه با گرایش فاشیستی به کلمه آذری برخورد می کنند: اول نژادپرستان ترک، و دوم نژادپرستان فارسی زبان. یکی می خواهد به ضرب چماق به همزبانانش بگوید که "آذری" نیستند و "ترک" هستند و دومی می خواهد با استفاده از همان چماق به آنها بگوید که از نژاد پاک آریا هستند (حتی از نوع اصیل و اصیلترین آن) و زبان امروز آنها زبان اصلیشان نیست. من تابحال حتی به یک آذربایجانی برخورد نکرده ام که بگوید من آذری هستم و منظورش این باشد که "تات" هستم. همچنین (اگر دو گروه آمده در بالا را ندیده بگیریم) حتی یک غیرآذربایجانی را هم ندیده ام که وقتی می گوید فلانی آذری است، منظورش این باشد که «تات است و زبانش به ترکی تغییر کرده است» این بحثهای بی سرته متعلق به عشره پرستان فارس و ترک است که قدرت تفکرشان بیشتر از این نیست. در باره آلمان آقای ائلیار به عمد خلط مبحث می کند:
آلمانیها خودشان را دویچ و کشورشان را دویچلند می نامند. فرانسویها به آنها آلمان و انگلیسیها ژرمن می گویند. لهستانیها و دیگر کشورهای اسلاو به آن نیهمسی (Niemcy) می گویند و الی آخر. این نامگذاریهای مختلف هیچ ربطی به تئوریهای من درآوردی آقای ائلیار ندارد. ملت آلمان از اقوام مختلفی تشکیل شده که در بخشهای مختلف آن زندگی می کردند و می کنند. مثلا آلمانها (Alamannen) در نیمه جنوبی و زرمنها (Germanen) در نیمه شمالی اروپای مرکزی زندگی میکردند و طبیعتا همسایگان آنها همه آن ملت را با نام ملت همسایه خودشان می شناختند: انگلیسیها به نام ژرمن و فرانسویها بنام آلمان. آن آقای فارس زبان شوینیست فاشیست دشمن ملت ترک هم که به مردم دویچلند آلمانی می گوید، مثل بخش بسیار بزرگی از مردم دنیا از جمله ترکهای ذاتا غیر راسیست این کلمه را از زبان فرانسوی گرفته است و باور بفرمائید استثنائا بی تقصیر است. همین مسئله در مورد یونان هم صادق است، آلمانیها که برعکس فارسها شوینیست نیستند، به یونان (Griechenland) می گویند و ما یونان و خود یونانیها (Ellada / Ελλάδα). یونانیها هم برای همسایگی با امپراتوری هخامنشی همه ایرانیها را "پارسی" (Perses / Πέρσες) می نامیدند و می نامند. ولی هیچ آدمی که در مغزش ذره ای مغز باشد، این نامگذاریها را دلیل راسیست بودن یک ملت نمی گیرد و از دل آنها جنگ ترک و فارس بیرون نمی آورد.
شعار هارای هارای من ترکم تنها و تنها در کنار شعارهای "زبان فارسی، زبان سگ" و "کرد و فارس ارمنی، دشمن همه ترکان" و همچنین "فارسها کجا، ما کجا" معنی می دهد و جدا کردن آن از بقیه شعارهایی که در آن جنبش راسیستی ارتجاعی سرداده می شدند از آن ترفندهای عوامفریبانه دوستان عشیره پرست ما است. البته چنین کاری از آقای ائلیار چندان هم بعید نبود، زیرا که ایشان اخیرا اظهارات وزیر دولت احمدی نژاد را به عنوان منبع موثق آماری معرفی می کند! توجه داشته باشید وزیر کابینه احمدی نژاد!!!!!!
دوستان اگر دقت کنید کل صحبت های آقای صوفی زاده بر محور دوستی و اتحاد ملل تحت ستم استوار است و من هم چنین فکر میکنم که باید دنبال مکانیزیم همکاری و اتحاد ملل تحت ستم باشیم و این مسئله ادعای اراضی توسط پژاک « پ ک ک» به میان انداخته شد و وزارت اطلاعات رژیم بزرگترین بهره برداری را از این مسئله کرده و امیدوارم نیروها و روشنفکران ملت کرد هر چه زودتر راه چاره ای به این مسئله پیدا کنند چون این مسئله باعث اختلاف و جدائی دو ملت ترک و کرد شده و بی خودی انرژی میگیرد و در واقع زنجیری برای تداوم اسارت شده .
این نخستین باری نیست که این فرد و افرادی مثل او با این اجانب نشست و برخاست دارند و مشکلات ایران و ایرانی را با اسراییلها و آمریکاییها می خواهند حل کنند. اینها حتی حاضرند و عملاً از نوشته و گفته هاشان بر می آمد که به حمایت آمریکا و اسراییل به ایران حملۀ نظامی کنند و حکومت ارتجاعی را با دست آمریکا برچینند! اینگونه افراد به نظر من، تنها بوی کباب شنیده اند و تشنۀ قدرتند! شرمتان باد که تیتر «دکتر» را هم به دوش می کشید و با آن عوامفریبی می کنید و عده ای که عقلشان تنها در چشمشان است، به دنبال ... شما می افتند! من در همان سالها که اینها با این آمریکاییها و ... جلسۀ نجات ایران می گرفتند در سایت های مختلف از جمله اخبار روز از آلمان و سایت خودم ایران آزاد، به افشاگری ین عناصر پرداختم.
بحث دیگری که آقای راشدی در مقاله خود پیش کشیدهاند، دعوای مشهور زنستیزی فردوسی است.
بحثی که مدتهاست به یکی از محورهای مهم دعواهای ناسیونالیستی تبدیل شده است.
ایشان بیتهایی را میآورند که برخی میگویند این شعرها از فردوسی نیست و در نسخههای معتبر وجود ندارند. این بحثی جداگانه است و من وارد آن نمیشوم زیرا فردوسیشناس نیستم.
بیایید فرض را بر این بگذاریم که همه این بیتها از فردوسی است.
به نظر من لازم است چند مساله در نظر گرفته شود.
1- فردوسی فرزند زمانه خویش بود. یک ایرانی مسلمانِ متعصب. و نمیتوان از او انتظار داشت که فرزند پیشرفته و مترقی امروز بوده باشد! به عبارتی دیگر نمیتوان از او انتظار داشت که یک انسان لائیک و دمکرات و فمینیست باشد.
- فردوسی کسی بود که افسانههایی را که پیش از او وجود داشتند و به نثر درآمده بودند، به نظم درآورد و میگویند که در این کار امانتدار بوده است. و
و بنابراین آنچه را که به او رسیده بود، به نظم درآورده و آنچه که سروده، احتمالا حرف خود او نیست.
3- فردوسی حرفهایش را از زبان قهرمانانش میسراید. یعنی آن حرفها، حرفهای خود او نیست بلکه حرفهای قهرمانان افسانههاست.
حالا باز بیایید و فرض را بر این بگیریم که فردوسی نظرات زنستیزانه خود را از زبان قهرمانانش گفته و همه آنها از تفکر خود او ناشی میشده است.
زنستیزی و خوار شمردن زنان منحصر به فردوسی نیست. نویسندگان و شاعران بیشماری این تفکر را داشته و در آثار خود آوردهاند.
مثلا در "ویس و رامین" میخوانیم: "زنان در آفرینش ناتمامند – ازایرا خویشکام و زشتنامند"
و یا اینکه ناصر خسرو میگوید: "زنان چون ناقصان عقل و دینند – چرا مردان ره آنان گزینند"
و سعدی میگوید: "یکی گفت کس را زنِ بد مباد – دگر گفت زن در جهان خود مباد"
نظامی میگوید: "مزن زن را چو خواهی زد، نکو زن"
جامی میگوید: "زن از پهلوی چپ شد آفریده – کسی از چپ راستی هرگز ندیده"
و نظامی هم عین همین را آورده: "زن از پهلوی چپ گویند برخاست – نیاید هرگز از چپ راستی راست"
اوحدی نیز میگوید: "زن چو مار است زخم خود بزند – بر سرش نیک زن که بد بزند"
و صدها از اینگونه را میتوان مثال آورد.
یا بیایید و نگاهی بکنیم به ضربالمثلهایمان:
- زن با چادر به خانه شوهر میآید و با کفن بیرون میرود.
- زن بگیر تا جانت را بگیرد!
- زن آنقدر که زودفهم است خوش فهم نیست.
- زن بد را اگر در شیشه کنند، کار خودش را میکند.
و....
ولی فکر نکنید که این خوار شمردن زنان و زنستیزی تنها در فرهنگ "فارس"هاست. این مربوط میشود به فرهنگ مردسالارانهای که نه تنها در میان فارسیزبانان و نه تنها در ایران بلکه در سرتاسر دنیا وجود داشته است و هنوز هم وجود دارد. بیایید نگاهی کنیم به ضربالمثلهای ترکی:
- آرواد ییخان ائوی فلک ده ییخا بیلمز. (خانهای را که زن خراب میکند فلک هم نمیتواند خراب کند)
- آرواد شئیطانا پاپیش تیکر. (زن برای شیطان پاپوش میدوزد)
- آروادسیز ائو، سوسوز دییرمان. (خانه بی زن، آسیاب بی آشوب (بی حرف))
و...
تفکرات ضد زن و خوار شمردن زنان، همین امروز در فرهنگ و سیاست کشورمان و زیر یوغ جمهوری اسلامی غوغا میکند. زنان انسانهای درجه دو و بیحقوقند. و ناسیونالیستهای ما به جای اینکه مساله امروز زنان را عمده کنند و برای حل آن آستین بالا بزنند، یقه فردوسی هزار سال پیش را گرفتهاند تا دشمنی با "فارس"ها را عمومی کنند. آنها بر فردوسی انگشت گذاشتهاند زیرا طرف مقابل آنها یعنی "پان فارس"ها، فردوسی را زنده کننده زبان فارسی میدانند و او را چون اسطورهای مقدس، میستایند!
ما اکنون در فصل تابستان هستیم که با یاد کشتارهای 60 و 67 گره خورده است. همین امروز در ایران هزاران نفر در بند و زنجیر و زندان هستند و میلیونها نفر در فقر زندگی میکنند. چهره کریه جمهوری اسلامی در هر گوشهای از کشورمان نمایان است و زنستیزی اسلامی غوغا میکند و ما درگیر زنستیزی فردوسی هستیم. آیا تاسفاور نیست؟
سلام-این نظرآخرجناب آقای فانون بنظرمن درست است وازآن گریزی نیست .ما تورکان ایران کلا باجغرافیا ی کنونی جهانی ، ایرانی هستیم .اماماتورک آزربایجانی بوده وآزربایجان هم به تورکان آزری تعلق داشته وآزری مساوی باتورک بودن آزربایجان است.درچهارچوب مرزایران ، وبایدازتمام حقوق مدنی معنی شده وبرخورداری ازآن حق ما است .صغراوکبراچیدن وبرای ماشناسنامه وشجره نویسی دیگران ازریشه غلط بوده وتعدادی برای مغشوش کردن اذهان عمومی ولوث کردن این حق طبیعی داستانسرایی میکنند.
تمام جامعه شناسان وجویندگان فسیل های دایناسورهای عهدعتیق ،شریک درهویت تراشی برای ما،ازبیداری وروشنگری ازدنیا ی آنفورماتیک به وحشت افتاده وازآینده خودمی ترسند.
که دراین صدسال چه جنایتی درحق ملیت هاکرده وبادیکتاتوری ومحروم کردن ماازآزادی های اجتماعی درخفقان ،برای خودشان نسل سازی کرده اند.
هر دم از این باغ بری میرسد .اینهم از کشفیات جدید علم زبانشناسی و خط شناسی ایرانی- فارسی و امیداورم بزودی یونسکو از این خانم عالم دعوتی بعمل آورد و دنیا از علم ایشان بهره مند شوند منتها این خانم باید بداند که با تحقیر و کوچک شمردن اعراب ، فارسها به منزلت نمی رسند و اگر همین امروز مثلا اصطلاحات و کلمات و قواید و دستوز زبان عربی را از زبان دری « فارسی» حذف کنید آیا زبانی بنام زبان دری « فارسی » میتواند وجود داشته باشد . مثلا در حوزه حقوق و فلسفه و یا هندسه چند اصطلاح فارسی وجود دارد بیش از ٩٠ در صد از اصطلاح های عربی استفاده میشود . آخر نمک نه شناسی هم حد و حسابی دارد .
آقای سنباد فهم شما از مطلب در حد همان توصیفی است که از آموزش زبان مادری نمودید. اما اینکه مدعی هستید از آذربایجان هستید، تنها یک دروغ ناشیانه است وگرنه خوب می دانستید که آذربایجان شامل یک مجمع الجزایر ترک نبوده و اگر از پاره ای اقلیتهای زبانی صرف نظر کنیم، از تهران تا دربند قفقاز ملت یکپارچه ترک سکونت دارند و اتفاقا همگی زبان مشترکشان را خوب می فهمند.
دوست عزیز من بی سوادی عیب نیست بلکه یک ضعف است اما بی صداقتی و دروغ گویی یک عیب و گناه بزرگ است باید سعی کنیم در رفع آن کوشا باشیم.
نمی دانم چرا این جوان روستای قولونج نام مرا به هر موضوعی ربط می دهد و اینهمه به «فانون جامعه شناس» اظهار محبت میکند! تصورم آن است که قصد تحریک کردن مرا دارد تا نظرم را در مورد این مباحث بنویسم. بسیار خوب، این هم یکی-دو جمله در مورد این موضوع.
ائلیار عزیز می نویسد: <ما در داخل آذربایجان خود را به زبان مادری « ترک یا آذربایجانلی» و به طور « رسمی یا دولتی» " ایرانلی "می نامیم.» این تصویر درستی از عناوین هویتی آذربایجانیها نیست، برای آنکه میلیونها نفر هم خودشان را «آذری» می نامند که جناب ائلیار این فاکت ناچیز را از قلم انداخته اند! در واقع اکثر آذربایجانیها به صورت طبیعی و سیال از هر چهار عنوان (آذری/ترک/آذربایجانی/ایرانی) در جا و مکان مناسبش استفاده می کنند. تنها دو گروه آریا-گراها و ترک-گراها هستند که
تنها دو گروه آریا-گراها و ترک-گراها هستند که می خواهند این واژه را به دعوایی ایداولوژیک تبدیلش کنند. یک نظاره گر بی طرف نمی تواند هیچ کدام از این عناوین را حذف کند، چرا که همه آنها در جامعه آذربایجان و در ایران کاربرد دارند.
اگر جلوی درگاه لاستیک سازی آخوندی " دنا" یک میز بزارید و چند تا قابلمه بزارید روی اون میز و روی یک تکه مقوی پاره شده نبویسید آش نذری داده میشود اونوقته که سروکله صدها تهران نشین شده محترم از فقیرنما تا به پول دارنما پیدا میشه بطوری که درگاه ورودی لاستیک سازی آخوندی " دنا" و خیابان های اطرافش از آش نذری طلبان پر میشه و حتی برای مال مفت خوردن "نذری" بیش 80درصد امکان فحاشی کردن و کتک کاری بین نذری طلبان " مال مفت خوران" بوجود میاد! این نماد چند نفره حقوق بشرخواه درجلوی درگاه لاستیک خونه آخوندی نمادی است ازماهیت فهم و شعور و فرهنگ و غیرت حداقل جماعت چندین میلیونی تهرون آخوند دوست و آخوند پرست و بنده آخوند شده پای منبر نشین رومیرسونه !! واقعا" شرم آور است و خجالت آور که فقط این چند نفر برای حقوق بشرایران نشین ها با چه فحاشی ها و تهدیدهای آخوند پرستانه که چه از طرف عابران باشند و
چه ازطرف گماشتگان و حقوق بگیران و سر سپردگان امپریالیست های 5+1درالبسه آخوندی و پلیس و پاسدارچی طرفند!! ا
yaradiciliq گرامی،
زمانی من در افغانستان زندگی میکردم. افغانها بابا طاهر عریان، ابوعلی سینا، فردوسی، ابوریحان بیرونی و فارابی و برخی دیگر را افغان میدانستند و برای این ادعا هم دلایلی داشتند.
من وارد این دعوا نمیشوم و برای من اهمیتی ندارد که اینها ترک بودند یا فارس یا...
Anonymous گرامی،
سلطان محمد فاتح سلطان بوده و نه تنها به زبان دیوانی شعر گفته بلکه نامههایش نیز به فارسی بوده است.
ولی چرا باید شاعری که برای مردم شعر میگوید و کاری به دیوان و دربار ندارد به زبان مردم شعر نگوید و به زبانی شعر بگوید که آن را نفهمند؟
از طرف دیگر آقای راشدی این حکم را میدهند که "چرا که وقتی اثری در منطقه¬ای به صورت مکتوب به زبان مردم آن منطقه در می¬آید نشان می¬دهد صدها, شاید هم هزارها سال جلوتر, آن زبان, زبان عمومی و شفاهی مردم آن منطقه بوده است!"
حالا مهستی اثری در منطقهای به صورت مکتوب به وجود آورده است. ایشان باید ثابت کنند که زبان این منطقه یک زبان دیگر بوده است. در غیر اینصورت از حکم آقای راشدی میتوان نتیجه گرفت که فارسی "صدها, شاید هم هزارها سال جلوتر, آن زبان, زبان عمومی و شفاهی مردم آن منطقه بوده است!"
با تشکر از مقاله .... ولی دوست گرامی شما چرا همیشه از بیان ادعای ارضی احزاب کردی در قبال اراضی آذربایجان تفره می روید؟؟؟؟ چرا این تفکر غلط را که «نیروهای ترک سپاه فرزندان واقعی آذربایجان هستند و ترکها کردها را می شکند» در بین کردها نقد نمی کنید... مگر یادتان رفته در شهرستان نقده که ترکهای اکثریت مطلق هستند همین نیروهای سپاه در خرداد 1385 نزدیک 7 نفر را شهید و 250 نفر را زخمی کردند و نزدیک 250 پرونده دادگاهی تشکیل شد... بله همین سپاهیان ترک بودند که خود ترکها را به گلوله بستند!!! متسافم که هنوز روشنفکری کردی در این مورد خیلی عوامانه می اندیشد!!! از 1385 کلاسهای زبان کردی در شهری که اکثریت مطلق آن ترک هستند برگزار شده و زبان ترکی کلا تحریم شده و روزی نیست که آخوندهای شیعه ترک بر علیه ترکها سخنرانی نکنند!!!؟؟؟ در حالی که ترکها یک تیر هم شلیک نکردهاند چنین مورد لطف خود ترکها قرار
گرفتهاند ولی درباره پکاک و پژاک با این همه سابقه ترورستی سکوت می کنند؟؟؟؟
جناب هادی صوفی زاده عزیز، تحولات جدیدی در منطقه در شرف وقوع است که لازم دیدم در اینجا بیان کنم، به تازگی "" شورای همکاری کشورهای عربی خلیج "" سرکوب تروریستهای پ ک ک توسط ترکیه را محکوم کردند. "" به جز قطر ""، این کشورهای عربی، تمایل زیادی به تشکیل کردستان بزرگ داشتند چونکه در دید کلان تحولات ژئوپلتیک منطقه، کردستان بزرگ کشور ایران را نیز، به کام خود میکشید، این حرکت کشورهای عربی، عجولانه و تا هادی فاقد عمق استراتژیک بود و "" نتیجهٔ آن، به احتمال زیاد نزدیکی ترکیه و ایران "" خواهد بود. اگر این احتمال به عملی شدن نزدیک شود شاهد نزدیکی """ آزربایجان، ترکیه و ایران """ خواهیم شد، باید دید روند حوادث چگونه پیش خواهند رفت، امروز روسیه با "" دو طرح پیش نویس "" جهت رسیدن به توافقی پیرامون لوله گاز "" نوار یا جران ترکی "" با طرف ترک وارد مذاکره شده، اگر امکان
پیوستن ایران به "" کوریدور جنوبی "" که متعلق به آزربایجان است حاصل شود شاهد نزدیکی روسیه به عربها خواهیم شد و شاهد نزدیکی ایران به مدار "" آزربایجان، ترکیه، گرجستان"" خواهیم شد. پ ک ک و ارمنستان بزرگترین بازنده خواهند بود.
آ.ائلیار عزیز و گرامی، اگر یک جامعه شناس که ۱۰ سال در بهترین دانشگاههای غرب درس خوانده قادر به درک این واقعیت نیست که "" آذری "" نامیدن ما، پروسه استحاله هویتی ما را توسط سیستم قدرتمند فارسی حاکم بر ایران، تسریع خواهد بخشید این جامعه شناس به چه دردی میخورد؟ ما در خارج یک جامعه شناس مطرح نداریم و بی استعدادترین ایرانیان خارج نشین، رفتهاند جامعه شناسی خوانده اند، همین افراد چونکه چیزی در چنته ندارند، از افکار کسروی آویزان شده اند، برای اینان، اگر در غرب "" وظیفه جامعه شناسی، تعریف و تفسیر نظمهای متغیر است "" در ذهن مبارکشان، این تبدیل میشود به "" وظیفه جامعه شناسی، تعریف و تفسیر افکار کسروی "" است. حالا ما باید بشینیم و اجئزه دهیم این افراد پر از عقده نسبت به هویت ترک، برای ما هویت درست کنند. من خودم را در خارج، آزری مینامم، ولی در ایران، من ترک هستم، در خارج
هنگام برخورد با ترکهای آزربایجان نیز، خودم را ترک آزربایجانی معرفی میکنم، برای چنین چیز واضحی، من هیچ نیازی به "" جامعه شناسی مثل فانون "" ندارم. یک آلمانی نیز، در آلمان خودش را دویچه مینامد، در خارج از آلمان خودش را ژرمن مینامد. برای یک آلمانی، بحث اینکه این شخص دویچه است یا ژرمن پشیزی ارزش ندارد چونکه یک آلمانی وقتش را صرف این چیزها نمیکند.
جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی،، اگر ترکان نیز، مثل جامعه فارسی، به جز چند استثنأ، لشگری از شاعران مفت خور تولید میکردند، آیا ایران "" مشروطیت را تجربه میکرد؟ "" از طرفی جوامع ترک دانشمندان و فیلسوفانی مثل "" ابو علی سینا، ابوریحان بیرونی، فارابی ، امام بخاری، محمد ترمزی "" را به جامعه بشری تقدیم کردند، جامعه فارسی کدام دانشمندان را به جز لشگری از شاعران مفت خور خلق کرد؟
ایستا جان! قبل از اینکه دیگران را به بیسواد و یا کم سواد بودن محکوم کنید، و حکم صادر کنید، قبلا ازخودتان شروع کنید. و کمی سواد علمی آموزش ببینید. حرف شما مثل کسی میماند به دیگران میگوید، خرما نخورید، اما خودش بیشتر از دیگران خرما میخورد. پس اول خودتان سواد علمی و تحقیقی آموزش به بینید؛ و علم و دانشتان را ثابت کنید، بعد از دیگران ایراد نابجا بگیرید. من از شما می پرسم : آیا یک فرد کم سواد میتواند، به کسی که سوادش از خود او بیشتر است درس و علم و دانش بیاموزد. پس لطفا اول از اصلاح ضعفها و کاستی های خودتان شروع کنید. و خرما را کنار بگذارید، تا خواننده به شما باور کند. مرسی.
جناب صوفی زاده
شما بر چه اساسی کردها را دارای ملیتی جدای از ملیت ایرانی می دانید.فقط خواهشمندم در توضیحات خود مرز و جدایی حکومت هایی چون پهلوی و رژم جمهوری اسلامی را با ملت ایران در نظر داشته باشید.کردهای ایران با داشتن اشتراکات ریشه ای فرهنگی با دیگر اقوام ایرانی و صرف نظر از سرسپردگی به قانون اساسی(قانون اساسی ج.ا موردپذیریش هیچیک از اقوام ایرانی نیست) با نظرداشت حفظ منافع ملی، و از نظر جغرافیایی سیاسی در کنار دیگر اقوام ایران، جزء ملت ایران محسوب می گردند یا نه؟
کردهای عراق و سوریه و ترکیه که بنابر جبر تاریخ از ایران جدا شدند، آیا دارای فرهنگ مشترک هستند یا نه؟ و بازهم آیا این سه اقلیم اشتراک فرهنگی با کردهای ایران و دیگر اقوام ایرانی دارند یا نه؟
کردهای سه اقلیم عراق و سوریه و ترکیه هیچ اشتراک فرهنگی با مردمان ترک و عرب آن کشورها نداشته و نیاز به توضیه ندارد که قانون اساسی آن کشورها را بالجبار پذیرفتند و هیچ سرسپردگی ندارن با توجه به جغرافیای سیاسی مناطق آنان ملیت آن کشور هارا به زور پذیرفته و خود را جز ملت ترک و عراق وسوریه محسوب نمی کنندچراکه گاه زمزمه های استقلال از آن کشورهای ذکر شده بگوش می رسد.
حال با این تفاسیر بدور از سفسطه بازی اگر ملت مجموعه ی اقوام دارای فرهنگ مشترک،جغرافیای سیاسی مشترک(نزدیک به هم) و منافع ملی مشترک هستد، چگونه این اقوام تبدیل به ملت می شوند.اگر سیاسیون و حزبیون که قابل کتمان نیست جلوتر از خواست و حفظ حریم منافع ملی ! بدنبال جذب و کسب و حافظ منافع برای گروه و حزب خود هستند می خواهند با توصل به کنوانسیون و منشور حقوق بشر سازمان ملل و برای استقلال سرزمینی ملت سازی کنند فراموش نکنیم که آن نوشته ها اولا آب به لانه ی مورچه بود در زمان متلاشی کردن امپراتوری ترکیه عثمانی و و مستعمرات بریتانیا و فرانسه و تقویت این بند منشور از طرف غرب در زمان جنگ سرد با شوروی و اکنون نیز از طرف همگی آنان برای تکه و پاره کردن خاورمیان به منطق کوچکتر تا هریک از این قدرت ها حیاط خلوتی برای خود و منطقه ی نفوذ بیشتر ی داشته باشند.
امیدوارم فورا برچسب محافظ کار یا پان فارس یا پان ایرانیسم را اطلاق نفرمائید.به ایدئولوژی هایی ازقبیل جهان شمول و جهان وطنی و امت گرایی هیچ اعتقادی نداریم.ملت گرا هستیم و میهن پرست، معتقد به اصول انسانیت و تلاش می کنیم برای زندگی شاد وپر از امید برای همه ی فرزندان اقوام ایرانی .
خائنین به ملت و میهن راانیرانی میدانیم و سیاهپوست آفریقایی و زردپوست ژاپنی را چنانچه فرهنگ ایرانی را پذیرفته وآئین ریشه ای نوین ایران(قانون اساسی) فردای ایران را بپذیرد و عمل نماید، ایرانی می دانیم.نژاد پرست نیستیم ولی به نیا کانمان که از تیره ی آریایی با قدمت تاریخی حدود سیزده هزار سال سکونت در فلات ایران دارند ، احترام می گذاریم.به حق مدیریت فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توسط اقوام ایرانی احترام گذاشته و برای پیروزی و بهروزی ملت ایران در مسیر اتحاد تمامی اقوام ایرانی و همبستگی نمایندگان واقعی اقوام در اتحادیه ی میهنی باور داریم و تلاش می کنیم.خواهان دموکراسی برای ایران هستیم البته نه ازنوع سرقت شده ی یونانیش از ایران و نوع تحریف شده ی غربی آن که لیبرالیسم غربیست بلکه ازنوع دموکراسی واقعی ایرانی همچنانکه در زمان پادشاهی داریوش بزرگ بود.سلطنت طلب نیستیم و به پادشاهی موروثی اعتقادی نداریم. مارا ناسیونالیسم ایرانی می دانند ، و با آن زاویه ای نداریم
نوشته آقاى صوفى زاده خوب و قابل توجه است. قبل از نوشتن جوابى عجولانه بايد در مورد آن فكر كرد. اين نوشته تفاوت و موارد اختلاف را عمده نمى كند, بلكه بر همكارى كردها و تركها در رسيدن به برابر حقوقى تاكيد مى كند. تز اصلى مقاله اتحاد مليتهاى ايران در رسيدن به هدفشان است. در اين مورد فكر كنيم.
جناب آقای بهنام می گویند مهستی به فارسی شعر گفته اند پس زبان مردم اذربایجان در آن زمان فارسی بوده . در آن زمان زبان شعر زبان فارسی بوده چه برای دربار می گفتند ، چه برای مردم . مگر شما نمی دانید سلطان محمد فاتح زمانی که قسطنطنیه را فتح کرد اولین جمله اش سرودن یک بیت به زبان فارسی بود بدین مضمون :
پرده داری می کند در قصر قیصر، عنکبوت/بوم نوبت می زند بر طارم افراسیاب/ سلطان محدمد فاتح خودش پادشاه بود و برای مدح کسی شعر نمی گفت ولی باز به زبان فارسی شعر گفته ، و همه می دانیم زبان سلطان محمد فاتح فارسی نبوده و ترکی بوده است . لذا مهستی گنجوی هم اگر برای خود و یا اطرفیان هم شعر گفته باشد باز به زبان مرسوم که فارسی بوده شعر گفته است نه به زبان خود و اطرافیانش . اما آقای بهنام قبل از صفویان شعرای زیادی در آذربایجان به ترکی شعر گفته و نثر ترکی نوشته اند. یکی اش همان کتاب دده قورقود .
اما پان فارسها آثاری چون فرهنگ فارسی – تورکی صحاح العجم هند وشاه نخجوانی" (قرن 7 ق) و آثار شاعراني چون حسن اوْغلو, نصير باکويي(قرن 7 ق),قاضی ضرير, برهان الدین، نسيمي,شیخ انوار (قرن8 ق) حقیقی ، حبيبي و ديگران را که بسيار قديمتر از زمان صفويان و به ترکي آذربايجاني است ناديده گرفته تلاش مي¬کنند اين تفکر را بر مخاطبينشان القاء کنند که زبان ترکي از زمان حکومت صفويان زبان مردم آذربايجان و زبان عمومي شده است و اين صفويان بودند که زبان ترکي را رونق بخشيده و رواج دادند, در حالي که ادّعاي اينان کاملاً غير مدلّل و غير منطقي است و آثار مکتوب باقي مانده از سالهاي بسيار جلوتر از دوران صفويان مؤيّد اين واقعيّت است که زبان ترکي از قرنهاي بسيار دور زبان عموم مردم آذربايجان بوده است و صفويان هم تلاشي براي رونق اين زبان انجام نداده¬اند.
در کتاب «دين و دولت در عصر صفوي» هم به نقل از مينورسکي «The middle east» صفحه ۴۵۱ آمده است: «ترکي که زبان شاهان صفوي بود به ايرانيان تحميل نشد و باوجوديکه به دلايل سياسي شاه اسماعيل يکم اشعار خود را به ترکي مي¬سرود, از بيشتر ترک شدن ايران جلوگيري شد. . . ».ضمنا آقای ایستا میگویند : آقای راشدی گفته زبان ترکی برتر از فارسی است " من در مطلب آقای راشدی به چنین مطلبی بر نخوردم .ضمنا آقای راشدی مقاله ای به ترکی نوشته با دلیل و مدرک که نام استانبول قدیمی تر از قسطنطنیه است و یونانیان قبل از فتخ استانبول به دست امپراتورب بیزانس آنرا استانبول می نامیدند بعد از بیزانس قسطنطنیه ( کنستانین پل ) نامیده شده است .
بله گرامی ،
-درست است کسی نباید مطالب دیگری را دستکاری کند. اگر چنین کاری کرده باشند صحیح نیست.
-در مورد استعمال نام آذری توسط نویسندگان نامبرده لازم است توجه کرد که آنها به معنی « اهل آذربایجان » که ترکی زبان است بکار می برند. و ایده ی شان این نیست که « تاتهای آذربایجان ترکی زبان شده اند». و هویت تراشی نمایند.
-در ترکیه ما آذربایجانیها را « ایران آذری ترک لری» یعنی «ترکهای آذری ایران » نام نهاده اند. به مردم جمهوری آذربایجان و به یکی دو میلیون از اهالی خودشان نیز نام «آذری ترک لری» گویند. چون در ترکیه هم بخشی از مردم آنجا زبانشان با ما یکی ست.
این نامها در خارج از آذربایجان وجود دارد. یا در زبان فارسی مثلا «آذری » گویند. اینجا منظور «اهل آذربایجان» بودن است.
نه منظور ایده و سیاست«ترک زبان شدگان» .
-اینکه دیگران چه مینامند مهم نیست. مهم آن است که ما خود را چه مینامیم. البته فرهنگ متمدنانه آن است که به نامی که ما خود دارم احترام بگذارد. و به ما اسم سازی نکند. در فرهنگ اروپایی نمی توان «مارکس» را «محمد» نامید. جعل میتواند جرم تلقی شود.
- ولی ما در داخل آذربایجان خود را به زبان مادری « ترک- آذربایجانلی» و به طور « رسمی یا دولتی» " ایرانلی "می نامیم.
بدون اینکه با مسایل «نظری و سیاسی» کاری باشد. منظور از ما توده ی مردم است
نه افرادی که بر اساس بینش سیاسی برای خود نامی انتخاب کرده اند.
- هنگام اعتراض به کاریکاتور در سراسر آذربایجان با حرکات میلیونی شعار «هرای هرای من ترکم» واکنش به
هویت تراشی بود.
-خود را ترک دانستن ریشه ی مردمی دارد.- و این نه به مفهوم ترکیست بودن است.
- درست آن است که این هویت را که توده ی مردم برای خود دارند احترام گذاشت
و به دنبال هویت تراشی به دیگری نرفت. در چنین شرایطی خیلی از مسایل میتواند حل شود.
- اینکه ما را آذری می نویسند مشکل نیست ، بل مشکل آنجاست که با «هویت تراشی آذری» می نویسند.
این توهین بزرگ به یک خلق است. کسی نمی تواند برآن چشم فرو بندد. هویت هر خلق و انسان آن است که
خود انتخاب کرده و آنرا دوست دارد. دیگری حق آزار ندارد.
-اعتراض میلیونی با شعار «هرای هرای من ترکم» اعتراض به 90 سال هویت تراشی بود.
-عدم شرکت فعال آذربایجان در جنبش سبز اعتراض به هویت تراشی بود.
- جدایی خواهی اعتراض به هویت تراشی ست.
- زیر سئوال بردن فرهنگ و قدمت یک خلق هویت تراشی ست
با تبلیغات هویت تراشی نمی توان دوستی و همبستگی ایجاد کرد و حتی نمی توان ایران را حفظ نمود.
هویت تراشی به خلق آذربایجان و دیگر خلقها یعنی متلاشی شدن قلبها. یعنی متلاشی شدن ایران.
من دوستانه و آگاهانه به عواقب وخیم این «حرکات سیاسی کودکانه» هشدار میدهیم که هویت تراشان با تبلیغاتشان
دارند ایران را متلاشی میکنند. نکنید، این «دوستی خاله خرسه ها» را دور بیاندازید. با دست خود جامعه را بیش از پیش متلاشی نکنید. سیاست و تبلیغات شما به سود حکومت و متلاشی شدن ایران است. به سود پانهای گوناگون است.
-سیاست درست «حرکت در جهت ایجاد دوستی و همبستگی »ست.
- احترام به هویت خود دوستانه ی یک انسان و یک خلق است.
- روشنگری یعنی حفظ علائق یک انسان و یک خلق واحترام به آنها جهت دوستی و همبستگی. نه
ادامه ی تبلیغات هویت تراشانه ی 90 ساله در اینجا و آنجا به بهانه ی « هدایت دیگری» .
یا مثلا به خیال خود مبارزه با فلان و بهمان ایده با سنگ ملی گرایی تبعیضگرانه و مانند اینها.
دوستان بعد از چهل سال کار در آسیاب سیاست میایند «تبلیغات هویت تراشی» راه میاندازند، هر روز مطالب
سیاست 90 سال تبعیض و جعل هویت را در این رسانه و رسانه های دیگر هوار میکشند و به خیال خود
روشنگری و آگاهی رسانی میکنند. و ناراحت اند که چرا آخوند برایشان حکومت میکند.
فراموش میکنند که خود آخوندی دیگراند و حتی تکامل نیافته تر. و دست و پا چلفتی. که آخوند 36 سال است
مثل فرفره تو دستش آنها را میچرخاند و گیج رفته اند.
متاسفانه از زمانی که مافیای ترانس نارکوتیک پ ک ک زمام امور حرکت آزادی بخش کرد را در دست گرفت این حرکت به بیراهه رفت . این مافیای کثیف با انتشار نقشه های خیالی کردستان که نصف آزربایجان لرستان و الاهواز را در خود داشت عملا به این سه ملت اعلام جنگ داد. متاسفانه قشر روشنفکر در کردستان ایران هم در برهه ای با ساز این مافیا رقصیده و دارد میرقصد. آتش زدن پرچم ترکیه در شهرهای کردستان تظاهرات برای اوجالان جانی تظاهرات برای عین العرب همه قطعه هایی ازاین سمفونی پ ک ک است در حالی که همین تروریست ها اجازه فعالیت به کردهای ایران نمی دهند الان مرادقره ایلان و جمیل بایک به ایران متواری شده اند. واقعا این سیگنال ها برای روشنفکران کرد مفهومی ندارد که دارد بازیچه مافیای قاچاق مواد مخدر پ ک ک سپاه قدس و حزب الله می شود. کردها به جای دشمنی کورکورانه با مردم آزربایجان و ترکیه باید دنبال دشمن اصلی باشند.
راه حل هم خیلی ساده است باید دیالوگ با حرکت ملی آزربایجان از طرف کردها بدون دخالت پ ک ک و تفکر اوجالانی شروع شود. به اراضی ملل دیگر احترام بگذارند به رقصیدن با ساز تهران و قندیل پایان دهند مطمئنا با این روش بیشترین برد نصیب خود کردها خواهد شد.
جناب علی افشاری درود برشما ، هموطن گرامی تمام آمد و شد ها و رفت و آمد های هسته ای فقط و فقط برای این بود که چگونه می شود یا می توان رژیم را برای چندصباحی دیگر برپا نگهداشت، آیا می شود فرمولی جست که چنین شود، و حال موضوع هسته ای رژیم اسلامی ایران که تا 8 سال و در بعضی موارد تا 10 سال و 15 سال تحت نظارت و یا به بیان بهتر تحت قیمومیت خارجی است، این همان چیزی بود که رژیم دنبال آن بود چونکه برای رژیم کاملا مشخص است که تا حداقل 8 سال و حداکثر 15 سال دیگر برپا است ، حال تحریم ها هم که کم کم برداشته می شوند خُب چه بهتر. رژیم اسلامی وجود خود را برای 8 تا 15 سال دیگر ایمن کرد (توسط بیگانگان و نه رای آزاد و علنی و منصفانه مردم ایران). حال آیا مردم ایران می توانند فرمولی بیابند که این معادله را برهم زنند و رژیم را نه با بیگانگان بلکه از طریق مردم ایران به زیر کشید و ...؟
با تشکر از مطالب مفید و ارزنده ای که ارائه شده و تقریبا مقدار بسیاری زیادی از آن حقیقت محض است اما در بخش پایانی در مورد ادعای ارضی نسبت به کردستان از طرف فعالین آزربایجانی جای تامل و تعجب بسیار است و قطعا شما از تبلیغات بسیار حجیم گروههای کردی در کردستان نشان دادن آزربایجان غربی و ادعاهای واهی به اورمیه خبر دارید . حتما می دانید چکونه دهها هزار ترک ازربایجانی از پیرانشهر ، جلدیان و اشنویه اخراج شدند( اوایل انقلاب را عرض می کنم ) و می دانید که حزب دمکرات در نقده چه کرد. من اورمیه ای هستم و خاطرات نوجوانیم مشحون از حملات دامنه دار و طولانی مسلحانه کردها به اورمیه و دهات اطراف است . بهتر است روشنفکر ، نویسنده و فعال مدنی همچون شما که متاسفانه تعدادشان در بین کردها کم است بیشتر وقت بگذارند و سعی کنند از این حس عجیب شوونیستی که اخیرا در میان کردها با القائات بی بی سی و سایر ارباب جراید و مدیای
فارسی زبان ایجاد شده است مقابله کنند. شونیسمی که دارد به یک فاشیسم عجیب و غریب تبدیل می شود. جنگ محتملی بین کرد و تورکدر شرف وقوع است بیایید همه متعهدانه رفتار کنیم . باتشکر مجدد.
یک از ضعف های بنیادی باستانگرایان این است که با تحقیر دیگران و تحریف تاریخ برای خود هویت تراشی کنند ؛ این نوشته هم از همان دست است؛ هم میدانند که بدون عرب رنسانسی در اروپا به وقوع نمی پیوست در زمان سلطه عربها انکشافی ژرف در زمینه فلسفی ؛ شیمی؛ ریاضیات و اختر شناشی و طب بوجود آمد که البته بهره آنرا اروپا برد. خوب گیرم که خط عربی همان خط فارسی است و یا برعکس این خطه فارسستان کدام عالم و اندیشه ساز را قبل از سر برامدن عرب به جهان ارائه داده است ؟ اگر تکانی اندک هم در این زمینه بوجود آمده در سایه حاکمان تورک و مغول بوده است که اسلام آوردند و در سایه همان حاکمان تورک فارسی دری توانست عرض اندام کند ؛ که البته آن هم در عرصه شعر بود وگرنه تمامی متون علمی به زبان عربی تدوین شد. به نظر من این تعصب کور و هویت تراشی جعلی برای ایران که خود شناسنامه قدیمی ندارد هیج گره ای از کار باز نخواهد کرد.
Anonymous گرامی، اگر منظورتان کامنتی است که با «با تشکر از محضر جناب آقای استاد حسن راشدی، محقق و دانشمند ارجمند آذربایجانی...» شروع می شود، همانطوری که مشاهده می کنید این کامنت دقیقا در تاریخ جمعه, 08/07/2015 - 13:37 نوشته شده است.
بعد از آن هم چندین کامنت نوشته شده و طبیعتا کامنت شما قبل از آنهاست و در جای خود باقیست و تغییری در جای آن داده نشده و در لابلای خروارها کامنت مدفون نشده است.
توجه داشته باشید این تقصیر من نیست که از آن زمان تا حالا اینقدر کامنت زیر این مقاله نوشته شده است.
آقای مسئول کامنت! اخلاق روزنامه نگاری ایجاب میکند، نوشته ای را که بصورت کامنت دریافت میکنید، به ترتیب در زیر کامنت ها قرار دهید. نه اینکه آن را در لابلای خروارها کامنت مدفون نمائید. من کامنتی در مورد تشکر از دانشمند و محقق ارجمند جناب آقای حسن راشدی برایتان فرستادم، که آن را در لابلای کامنتها مدفون کردید که بچشم نخورد. آیا این است ادعای دمکراسی و اخلاق روزنامه نگاری شما؟!
ائلیار گرامی؛ تاکید من بر اصل اخلاقی «امانتداری» بود. هیچکس حق ندارد در نوشته دیگری دخل و تصرف کند و به خاطر ایداولوژی شخصی، واژه های آذری و آذربایجانی را از دل متونی که تعلق به دیگران دارند، جراحی کرده و خارج نماید! اسم این عمل «خیانت به امانت است.» در ضمن، این مسئله متون فارسی نیست، صدیق و هیئت و زهتابی و فرزانه و دیگران در نوشته های ترکی شان نیز مشکلی با واژه های آذری و آذربایجانی نداشته اند به وفور از واژه آذری استفاده کرده اند. کافی ست نگاهی به «ایران تورکلری نین اسکی تاریخی» از زهتابی بیندازید و یا نظری به وارلیق بیفکنید و غیره.
قانون گرامی،
در مورد کلمه ی«آذری» دو مشکل وجود دارد:
1- با کلمه ی«آذری» دوستان ملی گرای فارسی زبان قصد سیاسی دارند. بنابراین مسئله از بعدعلمی خارج میشود.
2- واژه ی« آذری» نامی ست که فارسی زبانها آذربایجانیهای ترکی زبان را با آن خطاب میکنند مثل یک ایرانی که تبعه ی کشور دویچ لند را آلمانی می نامند. اهل این کشور خود را آلمانی نمی نامد. بل «دویچ» نام می برد.
چون دوستان معتقد به آذربایجان تات نشین هستند و باز قصد سیاسی دارند. این تناقض دارد با مردم عامی شهر و روستاهای آذربایجان :
پدر-مادر من یا دیگران خود را آذری نمی نامند «ترک» میگویند. نه به مفهوم ترکیست. که موضوع دیگری ست.
------
آنچه صدیق نوشته به زبان فارسی ست. به زبان روشنفکر اهل قلم است. و او از کاربرد این کلمه منظور سیاسی دارذ.
تئوری او آن است که نام آذربایجان از قوم« آذ» آمده - با استعمال این واژه در پی تئوری خودش است.
بهنام جان
در مورد تاریخ ادبیات آذربایجان و ترکی کسی که اکنون عملا در گیر تحقیقات است -همین نویسنده است.
منهای دیدگاههایش کار او محض اطلاع برای بحث می تواند مفید باشد.
من در گذشته تقریبا بیشتر مطالب او را مطالعه کرده ام . در پی تأیید یا رد نظر نویسنده هم نیستم. تنها محض اطلاع خوب است.
از آغار تا کنون جریان تاریخ ادبیات را توضیح میدهد .
- میدانم بحث مختص تاریخ ادبیات نیست. مسئله ی دو تئوری طرح شده است:
1- آذربایجان فارسی زبان بود با آمدن ترکها ترکی زبان شده است
2- ترکها در ایران بخصوص آذربایجان بومی هستند.
----------
نظر شخصی من آن ست که ترکهای مرحله ی دوم به ترکهای مرحله باستان که التصاقی زبان بودند پیوسته اند.
تحقیقات باستان شناسی و زبان شناسی و تاریخی بی طرافانه لازم است که واقعیتها مشخص شود.
متاسفانه شرایطی برای این کارها وجود ندارد.
اژدر گرامی؛ فکر می کنم همه آنانی که حشر و نشری با تاریخ و مسائل آذربایجان دارند، تجربه شان مشابه تجربه شماست. دروغگویی، جعل، ستیز با علم و دانشگاه و روشنگری در میان این افندیها از حد و حدود گذشته است. حتی به بزرگان علمی و خادمین فرهنگ ترکی نیز رحم نمی کنند. اگر به همین نوشته ای که جناب ائلیار از دکتر صدیق در چندین کامنت پیاپی نشر کرده اند، دقت کنید، متوجه خواهید شد که دکتر صدیق به وفور از واژه آذری استفاده میکند (ترکی آذری، ترکهای آذری و غیره). متون دکتر جواد هیئت نیز اینگونه هستند. به دفعات دیده ام که وقتی این متون در وبسایتها و مجلات افندیها بازچاپ شده اند، واژه های آذری و آذربایجانی از دل این متنها جراحی شده اند! آیا برای این افندیها همچو چیزی به نام اخلاق و امانتداری معنا و مفهومی دارد؟
چرا محتوی مقاله کمنت نویسان به اصل و پایه پیدایش و پروش تروریست های خاورمیانه نشین اشاره ای نمی کنن و فقط با گروه بندی و عفاید مذهبی و قومی و نژادی اینها بحث و جدل می کننذ و به مبتدگران و طراحان و نقشه کشان و پرورش دهنده گان گروهای تروریستی و حکومت های تروریستی که امپریالیست ها ۵+۱ باشند اشاره ای نمی شود؟!!
بدون داشتن در اختیار گذاشتن جنگ افزارهای مدرن به تروریست ها توسط امپرالیست های خارجی که ماهیت خودشون پشت هیاهوی های تروریستی پنهان میکنند انجام میشود!! طالیبان و القاعده و حزب الله وپ کاکاو جمهوری منفور اسلامی بدون داشتن اصله باید با تیرکمان و کلخوه های سنگ و داس و چاقو ویا با لنگه کفش به مخالفانشون حمله کنند!! پشت نا امن کردن منطقه خاورمیانه به هر شکل فرمی امپریلیست های خارجی مقصر اصلی هستند که با شیوه پخش اصله و جنایت پروری که به هدف اصلی شان که چپاول معادن و برده پروریست در منطقه خاورمیانه برسند بدون اینکه کسی و کسانی و مردمانی در این منطقه متوجه موجدیت حضورشان شوند!
ائلیار عزیز ممنون از انتشار مصاحبه آقای صدیق.
اگر یادتان باشد روزی در خانه شما و بر سر نوشته های آقای صدیق و از جمله همین مصاحبه صحبت مفصلی با هم داشتیم.
از یاد نبریم که زمان مورد گفتگوی ما بسیار پیش از دوران صفوی و قرنها پیش از تحریر تفسیر ابن عرب شاه و در ضمن مکان آن هم آذربایجان است و آسیای صغیر مورد نظر ما نیست. در غیر این صورت باید وارد بررسی مهاجرت ترکان به آسیای صغیر و بازگشت بخشی از آنان به آذربایجان و بسیار پیش از آن وارد بررسی روابط ایران و ترکان در زمان ساسانیان و ترک بودن همسر انوشیروان و مادر هرمزد چهارم شاه ایران و کوچ خزرها به آذربایجان طی مراحل مختلف و... بشویم که بحثی بسیار طولانی است.
فانون گرامی،
ممنون از راهنمایی شما.
من عمدا در این گفت و گویی که با دوستان پیش بردم به متون تاریخی استناد نکردم زیرا تجربه به من نشان داده است که در چنین بحثهایی، آنجا که متون تاریخی به نفع ما هستند، معتبرند و همان متون آنجایی که به نفع ما نیستند نامعتبر و جعلی هستند!!!
من سالها پیش با مطالعه دهها کتاب و از جمله کتاب دکتر هیئت و دکتر زهتابی به این نتیجه رسیده و آن را در مقالهای منتشر کردهام.
با این وجود ادعا نمیکنم آنچه که به آن رسیدهام حقیقت مطلق و درست است. چه بسا این نتیجهگیری من نادرست باشد. من همواره تشنه یادگیری و اصلاح خطاهایم هستم. و دقیقا به همین دلیل هم در این گفت و گو شرکت کردم.
دئدیلر دانیش. دئدی جامیش.
این قطعه موسیقی برای ویلن نوشته شده است و اجرای این فوگ سه صدایی با کمانچه به خاطر ساختار ساز کمانچه واقعا مشکل است. https://www.youtube.com/watch?v=CFYNrckYfV4
شما اگر توانستید ویدیویی از آن نوازندگان برجسته ایرانی تان پیدا کنید که بهتر از بنده این قطعه را با کمانچه اجرا کرده باشد، لطف کنید لینکش را همینجا بنویسید، من جایش را با مال خودم عوض می کنم و یا حتی اگر این قطعه را خودتان توانستید با سوت بزنید باز برایم قابل قبول است
البته اینها غیر از ادبیات شفاهی است. میدانید که ادبیات شفاهی یا همان فولکلور ترکی آذری یکی از غنیترین ادبیاتهای جهان به شمار میرود. اشعار آیینی زیادی سینه به سینه نقل شده و شاید هیچگاه مکتوب نشده است. مانند بایاتیهایی که به واقعه عاشورا مربوط است و در مجالس مرثیه هم خوانده میشود.
* میدانیم که خاطرات علمی تلخ و شیرین بسیاری از دوران پربار علمی خود دارید. به بخشی از آنها اشاره کنید.
حدود 20 سال پیش آقای حائری به بنده خبر دادند که مقداری نسخه در یک گونی در کتابخانه مجلس موجود است. در میان اینها کتاب الزامالنواصب غریبی تبریزی را کشف کردم که به ترکی است. موضوع کتاب اثبات حقانیت شیعه است. شخصی با مفتیهای چهار مذهب اهل سنت مباحثه و شیعه را اثبات میکند. این کتاب در همانجا مانده بود و شاید اگر در سال 64 این را چاپ نمیکردم، الان از بین رفته بود؛ همانطور که بسیاری از نسخههای ترکی به دلایل سیاسی متعدد در رژیم شاه از بین برده شد.
اما مهمترین اتفاق علمی برای بنده کشف اثر قارامجموعه است. قارامجموعه اثری منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی است که نام آن و بخشهایی از آن در کتابهای مختلفی آمد بود اما این که این اثر چیست و چه ماهیت و محتوایی دارد، در طول تاریخ گم شده بود. بنده سالها به دنبال کشف این اثر بودم و بالاخره توانستن یک نظریه در این زمینه ارائه دهم که از آن در ایران و جمهوری آذربایجان و ترکیه استقبال شد و چندین نفر در این زمینه کار بنده را دنبال کردند. منبع قبلی
--------
موضوع بحث طرف ادبیات دینی ترکی بود
عربی سرایان آذربایجان :
برای پی بردن به این واقعیت کافی است سری به کتابخانههای معتبر کشور بزنید تا با انبوه کتب دینی شیعی مواجه شوید.
درباره شاعران، قمری دربندی، دخیل مراغهای که مقتلی مفصل در هفت جلد به نظم و نثر دارد، نظامالدین محمد توفارقانی، سید فتاح مراغهای (درگذشته به سال 1275)، صراف (متولد 1271 قمری)، حاجی خداوئردی خویی، آصف (داماد فتحعلیشاه)، عشیقی (پسر عباس میرزا) و خاکی کرمانی (اصالتاً اهل کرمان ولی ساکن باکو) در دوره قدیم و راجی، دلسوز، پرغم، حقیر خویی، ذهني، ذهنيزاده، منزوی، بیضای اردبیلی، یحیوی و سعدیزمان از شاعران مرثیهسرای متأخرتر هستند. اینها تنها تعدادی از شاعرانی هستند که ذوق شعری خود را وقف ادبیات دینی و عاشورایی کردهاند.
شاه اسماعیل ختایی بنیانگذار سلسله صفوی و یکی ارکان شعر ترکی است. شاه اسماعیل شعرهای بسیار زیادی در مدح معصومین (ع) دارد.
وی بسیار مورد توجه علویان ترکیه است و به عنوان یکی از هفت شاعر اصلی آنان به شمار میرود.
عبدالله حبيبي ملك الشعراء دربار او، در تبريز چهارصد شاعر تركيسرا را رهبري ميكرد. وي قبل از پيروزي صفويه در دربار آققويونلوها هم همين سمت را داشت. آثار خلق شده به زبان تركي در عهد اوزون حسن بسيار زيادتر است.
مولانا محمد فضولی نیز در بغداد و در طایفهای از ترکان بیات که ساکن عراق بودند، متولد شد. او یک مقتل به نام «حدیقهالسعدا» نوشته است. فضولی به سه زبان ترکی، فارسی و عربی شعر میگفت.
ما، در صحبت از آثار مکتوب شیعی در زبان ترکی، نمیتوانیم اهمیت و اعتبار کتاب بسیار عزیز حدیقـﮥالسعدا را نادیده بگیریم. این کتاب، در واقع آئینهای از روایتهای مذهبی به نثر است که در هر فصل منتج به نوعی نوحهخوانی منظوم میشود و حاوی اشکال ابتدایی روضهخوانی مألوف ترکی است. شیوهی نگارش در بیان و تنسیق کلام، حاکی از آن است که فضولی در تصنیف آن به بسیاری از کتب تعزیهای ترکی که نام آنها بر ما مجهول است و به دست ما نرسیده است، مراجعه داشته است. بیگمان نمیتوان آن را نخستین کتاب تعزیهای دانست. فعلاً ما از کتاب تعزیهای منظوم موسوم به شهدانامه سراغ داریم که تقریباً هم زمان با فضولی سروده شده است و یگانه نسخهی خطی آن در مخزن نسخ خطی در باکو نگهداری میشود و تاکنون چاپ نشده است.
ما خبر داریم که در روزگار حکومت سیصد سالهی سلجوقیان، راه افتادن دستههای عزاداری در ماه محرم و سینهزدن و زنجیر زدن و سنج کوبی و حمل نشانها و علمهایی شبیه جنگافراز، در ایران میان شیعیان عمومی شده بود و نمونههایی از هم آوازی و همسراییها به زبان ترکی در دست داریم. به نخستین نمونههای تعزیهخوانی ترکی دورهياسلامی در دیوان لغات الترک اثر شیخ محمود کاشغری نیز برمیخوریم. این کتاب در هشت بخش به عربی نوشته شده است و بار محتوایی با تفرعات پر شاخهای دارد. در این کتاب به نمونههای نظم و نثر فروانی ترکی از شعر پژوهی تا فولکلورشناسی، از فن اشتقاق تا فرهنگ املایی، از اسطور پژوهی تا تاریخنگاری، از دین پژوهی تا نقل حماسههای دینی و دهها موضوع مختلف میتوان برخورد. ترجمههای فارسی آن را من در سال 82 به چاپ سپردم.
به هر حال، فضولی تربهدار بارگاه حضرت سیدالشهدا در کربلا بود و در همانجا دفن شده است. بنده بعد از انقلاب اسلامی توانستم آثار ترکی او را در کنار کتابهای فارسی و عربی وی با تصحیح انتقادی انتشار دهم. اما هنوز کار زیاد است.
از آثار منثور مهم میتوان به تذکرههایی که به برای عرفا نوشته شده اشاره کرد از جمله تذکره شیخ صفیالدین اردبیلی اشاره کرد که آن را هم شما در سال گذشته انتشار داديد.
هماکنون صدها نسخهي خطی عرفانی و ادبی مهم به ترکی آذری در کتابخانههای شهرهایی مانند باکو، عشقآباد و تاشکند وجود دارد کسی در هفتاد سال اخیر به فکر احیای آنها نبوده است.
* تااکنون کدام نسخ خطی دینی به تصحیح رسیده است؟
متأسفانه این مسأله در ایران تا حدودی منتفی است. چون هیچ نهاد دولتی و مردمی به طور جدی نسخ خطی ترکی ایران را بازشناسی نکرده و روی آنها کار علمی انجام نداده است. یعنی هیچ مرکز علمی در این زمینه در ایران وجود ندارد.ولی افرادی بوده و هستند که به صورت انفرادی و از سر درد و علاقه، خودشان دست به کار شدند و بعضی دیوانها و کتب را تصحیح و منتشر کردهاند.سیاست ترکیزدایی، عربیزدایی و اسلامستیزی جزو خاصیت رژیم شاه بود. بعد از انقلاب الحمدلله این سیاست برداشته شد اما هنوز نهادی که متولی این کار باشد نداریم. البته دواوین شاعران آیینی شیعی از این لحاظ مستثنی هستند و هماکنون دیوان شاعران در دوره معاصر به وفور به چاپ میرسد.
سلام-به زمان بازشدن مدارس نزدیک میشویم تعدادی شروع کرده انددربرابرخواستهای بحق مدنی تدریس زبان مادری ملت بزرگ تورک آزربایجان ومیخواهدبرای ماهویت وشناسنامه بنویسنددراین بین تعدادی تمامیت خواه باذهنیت چپ مانقوردی بجای حمایت وپشتیبانی ازایجادمدارس بزبان مادری برای ما،ازمااصول دین میپرسند.ازطرفی کامنت های جواب داده شده رادرصفحه شماگذاشته و خودانحراف بحث وگفتگوراایجادمیکنند.برادران ،ماحال 20ساله آمده ایم یا500ویا5000سال، هم اکنون بین 10میلیون هستیم یا40میلیون مادرتمام غم شادی این خراب شده دوشادوش همه شریک بوده ایم ودرعصرانسانیت وعقلانیت زندگی میکنیم.چپ هستیم یامسلمان یاکافرمانمیخواهیم حق وحقوق مارابه قوم فارس به دهند.مامیگوییم حقمان استفاده ازتمام بودجه کشوری است چرابیراهه میروید.چرامارابه دم ماعلیف وترکیه وغیررامی بندید؟مگرشماوحاکمیت فارس هاراانگلیس حاکم نکرد؟مگرشماهادرسایه اجانب نخوابیده اید؟
*اين همه اثر منثور تركي كه واقعا ما از آنها بيخبريم. لطفاً به آثار منظوم تركي هم اشارهاي بفرمائيد.
در سخن از آثار منظوم تركي كه صبغهي ديني بر ديگر جهات آنها ميچربد، بايد نخست از "قوتادغو بيليغ" يا "سعادتنامه" ياد كنم كه در سدهي پنجم هجري از سوي يوسف خاص حاجب يكي از تلامذهي ابوعليسينا در شش هزار و اندي بيت در بحر متقارب سروده شده است.
قوتادغو بيليغ، در اصل يك پندنامهي اسلامي است. در اين اثر كفار، دشمنان دين و ابليس، دزد ايمان ناميده ميشوند. به تقليد از اين كتاب، بعدها در ادبيات فارسي چندين پندنامه، نصيحتالمولك، سياستنامه و غيره به نثر و نظم تأليف شد. اين كتاب هم، در ايران ناشناخته مانده است. من بخشهايي از آن را در برگزيدهي متون نظم تركي وارد كردهام.
كتاب عتبتالحقايق هم در محافل دانشگاهي ايران ناشناخته است. اين كتاب، در وزن متقارب سروده شده است. متعلق به قرن ششم هجري است. حاوي بيست قصيده و غزل و 101 دو بيتي است. در واقع يكي مجموعهي ديني و اخلاقي است و هستهي اصلي آن شرح منظوم احاديث نبوي است.
اديب احمد، فرد ناشناختهاي نيست. اميرعليشيرنوايي در مجالسالنفايس او را بسيار ميستايد و ديگر تذكرهنگاران هم همينطور.
مجموعهي منظوم ديوان حكمت از خواجه احمديسوي نيز مربوط به همين دوران است. اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجري. او بنيانگذار طريقت يسويه است. گويند كه در 63 سالگي گور خود را كند و به احترام آن كه پيغمبر گرامي ما نيز در 63 سالگي رحلت فرموده، به گور خود رفت و خفت. خواجه احمديسوي يكي از نخستين متصوفان دوران ساز جهان ترك است. اشعار ديوان حكمت هنوز نيز در ميان فرق و طوايف گوناگون درويش با شور و جذبهي خاص مذهبي در آهنگ طنبور خوانده ميشود.
مربوط به همين دوارن، منظومههايي در شرح احسنالقصص قرآني برجاي مانده كه برخيها آن را قصهی یوسف نام دادهاند و شاعرش را علی خوارزمی نامیدهاند. این اثر منظوم به شیوهی ترکی آذری سرودهشده است. كه من آن را به صورت تطبيقي با يوسف و زليخاي منسوب به فردوسي كار كردهام و در سال 1364 انتشار دادم. در زبان ترکی آذری منظومهی دیگری با عنوان چرخنامه داریم از خواجه احمد فقیه، معاصر و معاشر مولوی رومی در قونیه. موضوع چرخنامه که یک اثر اخلاقی و صوفیانه است، مطالبی مانند فانی بودن جهان، محتوم بودن زوال هر چیز، ترس از روز قیامت، تواضع و غیره است.
در مناقب العارفین افلاکی آمده است که وی پیش سلطان العلما بهاءالدین پدر مولوی تلمذ کرده بود.
باز، در همین قرن هفتم شاعری به نام شیاد حمزه داریم، وی درویشی بوده است که سرزمین آذربایجان و آسیای صغیر را ده به ده میگشته است و در هر آبادی ایامی را سپری میکرده و برای مردم اشعار و مناقب طریقتی میخوانده است. از او یک مثنوی یوسف و زلیخا در بحر رمل و دیوانی حاوی اشعار عرفانی برجای مانده است.
در همین قرن مولانا خود نیز به زبان ترکی خراسانی اشعاری از خود برجای گذاشته است. من دیوان ترکی وی را اخیراً انتشار دادهام. دیوان ترکی او از نخستین آثار منظوم دورهی اسلامی در آسیای صغیر به شمار میرود. دیوان پسرش سلطان ولد پر حجمتر است. سلطانولد علاوه بر ديوان غزليات در کتابهاي رباب نامه، ابتدا نامه، انتها نامه، آثار شیوایی به ترکی از خود برجای گذاشته است.
محبت نامهی خوارزمی نیز به ترکی خراسانی در همین قرن سروده شده است. کتابی است شبیه گلشنراز شیخ محمود شبستری. در همین قرن، کمال خجندی شاعر مدفون در تبریز، مثنوی معروف به لطافت نامه را در اقتفای این اثر سروده است. در قرن هفتم در تبریز مثنوی بلند ورقا و گلشاه در شش مجلس سروده شد. به ناظم این مثنوی مقتلحسین نیز منسوب است که تاکنون یافت نشده است. ورقا و گلشاه بارها در خارج از ایران چاپ شده است. بعدها در قرن هشتم یوسف مداح و در قرن یازدهم، مسیحی تبریزی نیز ورقا و گلشاه سرودند.
در قرن هشتم غازی برهانالدین ظهور کرد. گرچه لقب او را "قاضی" هم مینویسند، اما به دلیل جنگهای طولانی که با کفار داشته، "غازی" لقب گرفته است. از وی به عربی دو کتاب ترجیحالتوضیح و اکسیرالسعادات و به ترکی دیوان حجیمی حاوی نوعی شعر ترکی که به آن تویوق گفته میشود برجای مانده است.
با گسترش تشیع در ایران تا دوران حاضر نیز کتب بسیاری با محوریت شیعه نگاشته شده و به دست ما رسیده است. این وضعیت از دورهي صفویه شروع میشود و تا دوران معاصر ادامه دارد. در دوره صفویه با توجه به رسمیت یافتن مذهب تشیع، و اهمیت و جایگاه شیخ صفیالدین اردبیلی، یک جهش و حرکت عمیق دینی در ایران ایجاد شد.
مسول کامنتهای عزیز، ایشون این بحث را با برخورد به مقاله جناب شاملی شروع کردند، جناب شاملی هیچ بی احترامی به ایشون نکردند، من به عنوان یک ناظر، امیدوار بودم که ایشون دست کم از جناب شاملی عذر خواهی میکردند.
اژدر بهنام عزیز، شما بحث سازندهای را پیش بردید، از نگاه دگمانیستی به امور چشم پوشیدید، در نگاهتان نسبت به طرز فکر نویسنده و سایرین، نه تنها هیچ مضحکه و تحقیری وجود نداشت بلکه با رعایت کامل ادب و نزاکت این بحث را پیش بردید، اژدر عزیز، من جامعه شناسی را میشناسم که عاری از تمام محسنات شماست، آیا امکان ثبت نام این جامعه شناس، در کلاس طرز احترام به دیگران شما وجود دارد؟
جناب yaradiciliq گرامی، آیا واقعا نمی توانید بدون متلک پراکنی ها به جناب فانون، نظرات خودتان را بنویسید و یا نظرات ایشان را نقد کنید؟
میدانم که آقای راشدی نمیتوانند در بحثهای ما شرکت کنند ولی احتمال میدهم که آنها را میخوانند.
مقاله آقای راشدی اطلاعات خوب و مفیدی برای من داشت که از آنها بیاطلاع بودم. از این بابت از ایشان بسیار ممنونم.
انتقاداتی هم نسبت به نوشته ایشان داشتم که بخشی از آنها را نوشتم. پرسشهایی هم داشتم که مطرح کردم و امیدوارم در نوشتههای بعدیشان، بهگونهای، به آنها بپردازند.
Anonymj گرامی،
بدیها را باید دید و از آنها درس گرفت. تمام آنچه که مورد نظر من است، این است که نیروی خودمان را با پرداختن به فردوسی هدر ندهیم. همین امروز "فردوسی"های زنستیزِ ضد بشر بر این کشور حاکمند. همین امروز هم، فرهنگ مردسالارانه زنستیز در کشور ما غلبه دارد و با مغز و استخوان و پوست و گوشت و خون اکثر ما و خانوادههایمان عجین شده است.هر قهرمانی (اصولا من با قهرمانسازی و قهرمانپرستی مشکل اساسی دارم)، انسانی است مانند همه انسانها با همه خوبیها و بدیهایش. کورش و فردوسی و بابک و ستارخان هم انسانهایی بودند با خوبیها و بدیهای خود و با نکات قوت و ضعف خود و در ضمن، همه آنها فرزندان زمانه خود بودند. هیچ انسانی را نمیتوان جدا از محیط اجتماعی و تاریخی او بررسی کرد. انسان خوب مطلق هم وجود ندارد.
به نظر من قهرمانسازی از فردوسی کاری است پوچ. فردوسی را باید مانند انسانی دید با محیط زندگیاش، با تفکرات خوب و بدش، با خوبیها و بدیهایش. باید از نکات قوتش قدردانی کرد و نکات ضعفش را به نقد کشید.
فردوسی حدود هزار سال پیش مرده است. شما نمیتوانید او را تغییر بدهید. به نظر من، حذف شعرهای بد او هم خیانت به تاریخ است.
حرف من این است که بیایید نیروی خود را برای مبارزه با این فرهنگ عقب مانده بهکار گیریم.
در مورد اینکه اگر فردوسی حالا زندگی میکرد، چه کاری انجام میداد، خوشبختانه من فالبین نیستم و نمیدانم. شاید او تندتر مینوشت. شاید هم انسان پیشرفتهای میشد و اشعار دیگری میسرود. شاید شاهنامه را بهگونهای دیگر به نظم درمیآورد یا اصلا شاهنامهای بهوجود نمیآورد. شاید آیتالهی میشد مرتجعتر از خمینی و خامنهای! من نمیدانم!
جناب رأزی، اجازه بدهید به موضوع ظریفی اشاره کنم، شما گفتید که "" نژادپرستان فارس، با پتک و چماق به ترکهای آزربایجان میگویند شما ترک نیستید، آذری "" هستید. باید نصف دیگر این معادله به این شکل تکمیل شود. "" ترکهای آزربایجان، به فارسها بگویند شما فارس نیستید، افغانی هستید. """در اینجا، این دیسکورس هویتی، در ایران به سطح بالانس رسیده"""ما فعلا در آن مرحله نیستیم. اینکه ترکهای آزربایجان، به یک ترک آزربایجانی بگویند "" شما ترک هستید تاکید واقعیت است و تاکید واقعیت کسی را نژاد پرست ترک "" نمیکند. از آنجائیکه فانون جامعه شناس توانائی دیدن این واقعیتها را ندارند، لازم دیدم این موضع ظریف را با دیگران در میان بگذارم.
آقای ایستا,
ندارند. اما محقند اگر فردوسی ضد زن و ضد ترک را بعنوان فردی نژادپرست و بی فرهنگ ( حتی با معیارهای زمانه اش) نقد کنند و خواهان برچیدن نام و یاد او از آزربایجان گردند. ما بالاجبار بخش هائی از شاهنامه را در کودکی حفظ کرده ایم پیشنهاد میکنم شما کتاب دده قورقود را حداقل یکبار روخوانی کنید و فرهنگ و احساس موجود در این کتاب را با شاهنامه مقایسه نمائید. ما اشعار نصیحت گونه سعدی را چون در کودگی حفظ کرده ایم هنوز بعداز 45 سال بیاد داریم, شما هم یکبار اشعار انسانی نسیمی را مطالعه کنید و تفاوت نگرش دو فرهنگ نسبت به محیط پیرامون خود را ببینید.1. استفاده از اصطلاحاتی همانند " آویزه گوشتان کنید" و غیره که در کامنت بکار برده اید دور از ادب است.پیشنهاد میکنم که از ادبیات........ استفاده نکنید .
2. غرض از نوشتن کامنت, بیان یک فکر است نه انشا بی نقص برای معلم ادبیات فارسی. فراموش نکنید که کامنت نویس های ترک به زبانی که با ان می اندیشند نمی نویسند و فارسی زبان دومشان است. نمیتوان و نباید ساعتها وقت صرف یک کامنت کرد. قصد خلق اثر ادبی که نداریم. یکبار می نویسیم, یکبار غلطگیری می کنیم و یکبار هم بعد از درج ان را می خوانیم که ببینیم اقای سانسورچی! ببخشید مسئول کامنتها چقدر نقطه چین تزئینی !!! چیده است. با قدری دقت میتوان فهمید متون شماهم خالی از اشکالات گرامری نیست ولی ما ملا لغتی!!! نیستیم .
3. آقای راشدی و اکثریت قریب به اتفاق هویت طلبان اعتقادی به به برتری نژادی بر ملت همسایه نداشته و
3. با احترام به نویسنده مقاله, محتویات آنرا علمی نمی دانم چراکه آگاهانه و یا تحت تاثیر ضمیر ناخودآگاه در راستای هدفی سیاسی نگاشته شده است. کم نیستند افرادی مذهبی با مدارج علمی بالا در بیولوژی که اصول ثابت شده تکامل و داروینیسم را با مقالاتی طویل رد می کنند!!! . آیا موظفیم بصرف اینکه نگارنده داری مدرک دکتری علوم زیست شناسیست , سخنانش را علمی فرض کرده و بپذیریم؟
جناب اژدر بهنام, درست است در اسلام حقوق زنها نسبت به مردان کمتر است ولی حتی در افراطی ترین و متعصب ترین فورمش هم زنهارا به اندازه سگها بی ارزش نکرده اند. لطف کنید حقیقت بین باشید. فردوسی شاعری با اآن هوش و ذکاوت و استعداد حتما نوع امانت داری را هم خوب می فهمیده .نقل قول هم راه و رسمی دارد و حتما آن موقع هم داشته ااست. بنا بر این نمی شود یقه فردوسی را در سرودن همچون شعرهائی« زنان را ستای سگان را ستای» پاک و بی گناه کرد. اگر شاعرهای دیگری هم در باره زن شعرهای بدی سروده اند, آن هم بد است ولی کسی آنهارا مثل فردوسی سمبل ملی و قهرمان نکرده است. اگر فردوسی را پیغمبر نمی ساختند و مثل شاعرهای دیگر ملاحظه به اشعار خوب و بدش می شد , مشکلی هم بوجود نمی آمد.
آقای بهنام فرضا اگر شما بخاطر عللی و هدفی مشخصی از یک شاعری سمبل ملی بسازید و شعرهایش را ورد زبان عام و خاص کنید , الزاما کسی هم پیدا خواهد شد که بگوید , قربان این شعر ها هم از شاعر قهرمان پرور شما است. جناب شما هم الحمدالله این اصطلاح ناسیونالیزم را حتی سر آب خوردن هم فراموش نمیکنید. اگر فردوسی حالا زندگی میکرد, به ناسیونالیزم ترک ها هم یک کتاب شعر می سرود , قهرمان شما هم شده بود .نوشته آقای صوفی زاده بدون شک قابل توجه است ؛ مسئله این است که بدبینی بین کورد و تورک آزربایجان با ادعای ارضی جریانات کردی و سلطه ایدئولوژیکی پ ک ک شدت بیشتری یافت؛ در این میان البته که تا کنون بیشترین نفع عاید حاکمین تهران شده است؛ بر کسی پوشیده نیست که ایده دولت –ملت با محوریت و هژمونی فارسی با بحران عمیق روبروست ، در این شرایط عقل سلیم حکم میکند ملل تحت ستم به مثابه یک مشت ارکان ستم ملی در ایران را مورد هدف قرار دهند ؛ ولی چنین نیست ،
جریان پژاک با پیش کشیدن ادعای ارضی و کوردستان بزرگ بیشترین ضربه را به همبستگی ملل تورک و کورد زده است و هیچگاه هم حداقل از این زاویه مورد انتقاد نیروهای کوردی قرار نگرفته است؛ خوب آینده این ادعا هم روشن است و آن اعلام جنگ است؛ جنگی که سود آنرا تهران خواهد برد و از هم اکنون هم میبرد. آنگونه به نظر میرسد که جریانات سیاسی کورد بیشتر فاکتورهای خارجی را در تعیین سیاست های خود مد نظر قرار داده اند و بیش از آنکه بفکر آشتی با آزربایجان باشند ، ایده کوردستان بزرگ را به قیمت درگیری و جنگ با تورک آزربایجان را در نقشه های بلند مدت خود گنجانده اند.من در تأیید سخنان جناب فانون باید بگویم دو گروه با گرایش فاشیستی به کلمه آذری برخورد می کنند: اول نژادپرستان ترک، و دوم نژادپرستان فارسی زبان. یکی می خواهد به ضرب چماق به همزبانانش بگوید که "آذری" نیستند و "ترک" هستند و دومی می خواهد با استفاده از همان چماق به آنها بگوید که از نژاد پاک آریا هستند (حتی از نوع اصیل و اصیلترین آن) و زبان امروز آنها زبان اصلیشان نیست. من تابحال حتی به یک آذربایجانی برخورد نکرده ام که بگوید من آذری هستم و منظورش این باشد که "تات" هستم. همچنین (اگر دو گروه آمده در بالا را ندیده بگیریم) حتی یک غیرآذربایجانی را هم ندیده ام که وقتی می گوید فلانی آذری است، منظورش این باشد که «تات است و زبانش به ترکی تغییر کرده است» این بحثهای بی سرته متعلق به عشره پرستان فارس و ترک است که قدرت تفکرشان بیشتر از این نیست. در باره آلمان آقای ائلیار به عمد خلط مبحث می کند:
آلمانیها خودشان را دویچ و کشورشان را دویچلند می نامند. فرانسویها به آنها آلمان و انگلیسیها ژرمن می گویند. لهستانیها و دیگر کشورهای اسلاو به آن نیهمسی (Niemcy) می گویند و الی آخر. این نامگذاریهای مختلف هیچ ربطی به تئوریهای من درآوردی آقای ائلیار ندارد. ملت آلمان از اقوام مختلفی تشکیل شده که در بخشهای مختلف آن زندگی می کردند و می کنند. مثلا آلمانها (Alamannen) در نیمه جنوبی و زرمنها (Germanen) در نیمه شمالی اروپای مرکزی زندگی میکردند و طبیعتا همسایگان آنها همه آن ملت را با نام ملت همسایه خودشان می شناختند: انگلیسیها به نام ژرمن و فرانسویها بنام آلمان. آن آقای فارس زبان شوینیست فاشیست دشمن ملت ترک هم که به مردم دویچلند آلمانی می گوید، مثل بخش بسیار بزرگی از مردم دنیا از جمله ترکهای ذاتا غیر راسیست این کلمه را از زبان فرانسوی گرفته است و باور بفرمائید استثنائا بی تقصیر است. همین مسئله در مورد یونان هم صادق است، آلمانیها که برعکس فارسها شوینیست نیستند، به یونان (Griechenland) می گویند و ما یونان و خود یونانیها (Ellada / Ελλάδα). یونانیها هم برای همسایگی با امپراتوری هخامنشی همه ایرانیها را "پارسی" (Perses / Πέρσες) می نامیدند و می نامند. ولی هیچ آدمی که در مغزش ذره ای مغز باشد، این نامگذاریها را دلیل راسیست بودن یک ملت نمی گیرد و از دل آنها جنگ ترک و فارس بیرون نمی آورد.شعار هارای هارای من ترکم تنها و تنها در کنار شعارهای "زبان فارسی، زبان سگ" و "کرد و فارس ارمنی، دشمن همه ترکان" و همچنین "فارسها کجا، ما کجا" معنی می دهد و جدا کردن آن از بقیه شعارهایی که در آن جنبش راسیستی ارتجاعی سرداده می شدند از آن ترفندهای عوامفریبانه دوستان عشیره پرست ما است. البته چنین کاری از آقای ائلیار چندان هم بعید نبود، زیرا که ایشان اخیرا اظهارات وزیر دولت احمدی نژاد را به عنوان منبع موثق آماری معرفی می کند! توجه داشته باشید وزیر کابینه احمدی نژاد!!!!!!
دوستان اگر دقت کنید کل صحبت های آقای صوفی زاده بر محور دوستی و اتحاد ملل تحت ستم استوار است و من هم چنین فکر میکنم که باید دنبال مکانیزیم همکاری و اتحاد ملل تحت ستم باشیم و این مسئله ادعای اراضی توسط پژاک « پ ک ک» به میان انداخته شد و وزارت اطلاعات رژیم بزرگترین بهره برداری را از این مسئله کرده و امیدوارم نیروها و روشنفکران ملت کرد هر چه زودتر راه چاره ای به این مسئله پیدا کنند چون این مسئله باعث اختلاف و جدائی دو ملت ترک و کرد شده و بی خودی انرژی میگیرد و در واقع زنجیری برای تداوم اسارت شده .
این نخستین باری نیست که این فرد و افرادی مثل او با این اجانب نشست و برخاست دارند و مشکلات ایران و ایرانی را با اسراییلها و آمریکاییها می خواهند حل کنند. اینها حتی حاضرند و عملاً از نوشته و گفته هاشان بر می آمد که به حمایت آمریکا و اسراییل به ایران حملۀ نظامی کنند و حکومت ارتجاعی را با دست آمریکا برچینند! اینگونه افراد به نظر من، تنها بوی کباب شنیده اند و تشنۀ قدرتند! شرمتان باد که تیتر «دکتر» را هم به دوش می کشید و با آن عوامفریبی می کنید و عده ای که عقلشان تنها در چشمشان است، به دنبال ... شما می افتند! من در همان سالها که اینها با این آمریکاییها و ... جلسۀ نجات ایران می گرفتند در سایت های مختلف از جمله اخبار روز از آلمان و سایت خودم ایران آزاد، به افشاگری ین عناصر پرداختم.
بحث دیگری که آقای راشدی در مقاله خود پیش کشیدهاند، دعوای مشهور زنستیزی فردوسی است.
و بنابراین آنچه را که به او رسیده بود، به نظم درآورده و آنچه که سروده، احتمالا حرف خود او نیست.بحثی که مدتهاست به یکی از محورهای مهم دعواهای ناسیونالیستی تبدیل شده است.
ایشان بیتهایی را میآورند که برخی میگویند این شعرها از فردوسی نیست و در نسخههای معتبر وجود ندارند. این بحثی جداگانه است و من وارد آن نمیشوم زیرا فردوسیشناس نیستم.
بیایید فرض را بر این بگذاریم که همه این بیتها از فردوسی است.
به نظر من لازم است چند مساله در نظر گرفته شود.
1- فردوسی فرزند زمانه خویش بود. یک ایرانی مسلمانِ متعصب. و نمیتوان از او انتظار داشت که فرزند پیشرفته و مترقی امروز بوده باشد! به عبارتی دیگر نمیتوان از او انتظار داشت که یک انسان لائیک و دمکرات و فمینیست باشد.
- فردوسی کسی بود که افسانههایی را که پیش از او وجود داشتند و به نثر درآمده بودند، به نظم درآورد و میگویند که در این کار امانتدار بوده است. و
3- فردوسی حرفهایش را از زبان قهرمانانش میسراید. یعنی آن حرفها، حرفهای خود او نیست بلکه حرفهای قهرمانان افسانههاست.
حالا باز بیایید و فرض را بر این بگیریم که فردوسی نظرات زنستیزانه خود را از زبان قهرمانانش گفته و همه آنها از تفکر خود او ناشی میشده است.
زنستیزی و خوار شمردن زنان منحصر به فردوسی نیست. نویسندگان و شاعران بیشماری این تفکر را داشته و در آثار خود آوردهاند.
مثلا در "ویس و رامین" میخوانیم: "زنان در آفرینش ناتمامند – ازایرا خویشکام و زشتنامند"
و یا اینکه ناصر خسرو میگوید: "زنان چون ناقصان عقل و دینند – چرا مردان ره آنان گزینند"
و سعدی میگوید: "یکی گفت کس را زنِ بد مباد – دگر گفت زن در جهان خود مباد"
نظامی میگوید: "مزن زن را چو خواهی زد، نکو زن"
جامی میگوید: "زن از پهلوی چپ شد آفریده – کسی از چپ راستی هرگز ندیده"
و نظامی هم عین همین را آورده: "زن از پهلوی چپ گویند برخاست – نیاید هرگز از چپ راستی راست"
اوحدی نیز میگوید: "زن چو مار است زخم خود بزند – بر سرش نیک زن که بد بزند"
و صدها از اینگونه را میتوان مثال آورد.
یا بیایید و نگاهی بکنیم به ضربالمثلهایمان:
- زن با چادر به خانه شوهر میآید و با کفن بیرون میرود.
- زن بگیر تا جانت را بگیرد!
- زن آنقدر که زودفهم است خوش فهم نیست.
- زن بد را اگر در شیشه کنند، کار خودش را میکند.
و....
ولی فکر نکنید که این خوار شمردن زنان و زنستیزی تنها در فرهنگ "فارس"هاست. این مربوط میشود به فرهنگ مردسالارانهای که نه تنها در میان فارسیزبانان و نه تنها در ایران بلکه در سرتاسر دنیا وجود داشته است و هنوز هم وجود دارد. بیایید نگاهی کنیم به ضربالمثلهای ترکی:
- آرواد ییخان ائوی فلک ده ییخا بیلمز. (خانهای را که زن خراب میکند فلک هم نمیتواند خراب کند)
- آرواد شئیطانا پاپیش تیکر. (زن برای شیطان پاپوش میدوزد)
- آروادسیز ائو، سوسوز دییرمان. (خانه بی زن، آسیاب بی آشوب (بی حرف))
و...
تفکرات ضد زن و خوار شمردن زنان، همین امروز در فرهنگ و سیاست کشورمان و زیر یوغ جمهوری اسلامی غوغا میکند. زنان انسانهای درجه دو و بیحقوقند. و ناسیونالیستهای ما به جای اینکه مساله امروز زنان را عمده کنند و برای حل آن آستین بالا بزنند، یقه فردوسی هزار سال پیش را گرفتهاند تا دشمنی با "فارس"ها را عمومی کنند. آنها بر فردوسی انگشت گذاشتهاند زیرا طرف مقابل آنها یعنی "پان فارس"ها، فردوسی را زنده کننده زبان فارسی میدانند و او را چون اسطورهای مقدس، میستایند!
ما اکنون در فصل تابستان هستیم که با یاد کشتارهای 60 و 67 گره خورده است. همین امروز در ایران هزاران نفر در بند و زنجیر و زندان هستند و میلیونها نفر در فقر زندگی میکنند. چهره کریه جمهوری اسلامی در هر گوشهای از کشورمان نمایان است و زنستیزی اسلامی غوغا میکند و ما درگیر زنستیزی فردوسی هستیم. آیا تاسفاور نیست؟
سلام-این نظرآخرجناب آقای فانون بنظرمن درست است وازآن گریزی نیست .ما تورکان ایران کلا باجغرافیا ی کنونی جهانی ، ایرانی هستیم .اماماتورک آزربایجانی بوده وآزربایجان هم به تورکان آزری تعلق داشته وآزری مساوی باتورک بودن آزربایجان است.درچهارچوب مرزایران ، وبایدازتمام حقوق مدنی معنی شده وبرخورداری ازآن حق ما است .صغراوکبراچیدن وبرای ماشناسنامه وشجره نویسی دیگران ازریشه غلط بوده وتعدادی برای مغشوش کردن اذهان عمومی ولوث کردن این حق طبیعی داستانسرایی میکنند.
تمام جامعه شناسان وجویندگان فسیل های دایناسورهای عهدعتیق ،شریک درهویت تراشی برای ما،ازبیداری وروشنگری ازدنیا ی آنفورماتیک به وحشت افتاده وازآینده خودمی ترسند.
که دراین صدسال چه جنایتی درحق ملیت هاکرده وبادیکتاتوری ومحروم کردن ماازآزادی های اجتماعی درخفقان ،برای خودشان نسل سازی کرده اند.
هر دم از این باغ بری میرسد .اینهم از کشفیات جدید علم زبانشناسی و خط شناسی ایرانی- فارسی و امیداورم بزودی یونسکو از این خانم عالم دعوتی بعمل آورد و دنیا از علم ایشان بهره مند شوند منتها این خانم باید بداند که با تحقیر و کوچک شمردن اعراب ، فارسها به منزلت نمی رسند و اگر همین امروز مثلا اصطلاحات و کلمات و قواید و دستوز زبان عربی را از زبان دری « فارسی» حذف کنید آیا زبانی بنام زبان دری « فارسی » میتواند وجود داشته باشد . مثلا در حوزه حقوق و فلسفه و یا هندسه چند اصطلاح فارسی وجود دارد بیش از ٩٠ در صد از اصطلاح های عربی استفاده میشود . آخر نمک نه شناسی هم حد و حسابی دارد .
آقای سنباد فهم شما از مطلب در حد همان توصیفی است که از آموزش زبان مادری نمودید. اما اینکه مدعی هستید از آذربایجان هستید، تنها یک دروغ ناشیانه است وگرنه خوب می دانستید که آذربایجان شامل یک مجمع الجزایر ترک نبوده و اگر از پاره ای اقلیتهای زبانی صرف نظر کنیم، از تهران تا دربند قفقاز ملت یکپارچه ترک سکونت دارند و اتفاقا همگی زبان مشترکشان را خوب می فهمند.
دوست عزیز من بی سوادی عیب نیست بلکه یک ضعف است اما بی صداقتی و دروغ گویی یک عیب و گناه بزرگ است باید سعی کنیم در رفع آن کوشا باشیم.
نمی دانم چرا این جوان روستای قولونج نام مرا به هر موضوعی ربط می دهد و اینهمه به «فانون جامعه شناس» اظهار محبت میکند! تصورم آن است که قصد تحریک کردن مرا دارد تا نظرم را در مورد این مباحث بنویسم. بسیار خوب، این هم یکی-دو جمله در مورد این موضوع.
تنها دو گروه آریا-گراها و ترک-گراها هستند که می خواهند این واژه را به دعوایی ایداولوژیک تبدیلش کنند. یک نظاره گر بی طرف نمی تواند هیچ کدام از این عناوین را حذف کند، چرا که همه آنها در جامعه آذربایجان و در ایران کاربرد دارند.ائلیار عزیز می نویسد: <ما در داخل آذربایجان خود را به زبان مادری « ترک یا آذربایجانلی» و به طور « رسمی یا دولتی» " ایرانلی "می نامیم.» این تصویر درستی از عناوین هویتی آذربایجانیها نیست، برای آنکه میلیونها نفر هم خودشان را «آذری» می نامند که جناب ائلیار این فاکت ناچیز را از قلم انداخته اند! در واقع اکثر آذربایجانیها به صورت طبیعی و سیال از هر چهار عنوان (آذری/ترک/آذربایجانی/ایرانی) در جا و مکان مناسبش استفاده می کنند. تنها دو گروه آریا-گراها و ترک-گراها هستند که
اگر جلوی درگاه لاستیک سازی آخوندی " دنا" یک میز بزارید و چند تا قابلمه بزارید روی اون میز و روی یک تکه مقوی پاره شده نبویسید آش نذری داده میشود اونوقته که سروکله صدها تهران نشین شده محترم از فقیرنما تا به پول دارنما پیدا میشه بطوری که درگاه ورودی لاستیک سازی آخوندی " دنا" و خیابان های اطرافش از آش نذری طلبان پر میشه و حتی برای مال مفت خوردن "نذری" بیش 80درصد امکان فحاشی کردن و کتک کاری بین نذری طلبان " مال مفت خوران" بوجود میاد! این نماد چند نفره حقوق بشرخواه درجلوی درگاه لاستیک خونه آخوندی نمادی است ازماهیت فهم و شعور و فرهنگ و غیرت حداقل جماعت چندین میلیونی تهرون آخوند دوست و آخوند پرست و بنده آخوند شده پای منبر نشین رومیرسونه !! واقعا" شرم آور است و خجالت آور که فقط این چند نفر برای حقوق بشرایران نشین ها با چه فحاشی ها و تهدیدهای آخوند پرستانه که چه از طرف عابران باشند و
چه ازطرف گماشتگان و حقوق بگیران و سر سپردگان امپریالیست های 5+1درالبسه آخوندی و پلیس و پاسدارچی طرفند!! اyaradiciliq گرامی،
زمانی من در افغانستان زندگی میکردم. افغانها بابا طاهر عریان، ابوعلی سینا، فردوسی، ابوریحان بیرونی و فارابی و برخی دیگر را افغان میدانستند و برای این ادعا هم دلایلی داشتند.
من وارد این دعوا نمیشوم و برای من اهمیتی ندارد که اینها ترک بودند یا فارس یا...
Anonymous گرامی،
سلطان محمد فاتح سلطان بوده و نه تنها به زبان دیوانی شعر گفته بلکه نامههایش نیز به فارسی بوده است.
ولی چرا باید شاعری که برای مردم شعر میگوید و کاری به دیوان و دربار ندارد به زبان مردم شعر نگوید و به زبانی شعر بگوید که آن را نفهمند؟
از طرف دیگر آقای راشدی این حکم را میدهند که "چرا که وقتی اثری در منطقه¬ای به صورت مکتوب به زبان مردم آن منطقه در می¬آید نشان می¬دهد صدها, شاید هم هزارها سال جلوتر, آن زبان, زبان عمومی و شفاهی مردم آن منطقه بوده است!"
حالا مهستی اثری در منطقهای به صورت مکتوب به وجود آورده است. ایشان باید ثابت کنند که زبان این منطقه یک زبان دیگر بوده است. در غیر اینصورت از حکم آقای راشدی میتوان نتیجه گرفت که فارسی "صدها, شاید هم هزارها سال جلوتر, آن زبان, زبان عمومی و شفاهی مردم آن منطقه بوده است!"
با تشکر از مقاله .... ولی دوست گرامی شما چرا همیشه از بیان ادعای ارضی احزاب کردی در قبال اراضی آذربایجان تفره می روید؟؟؟؟ چرا این تفکر غلط را که «نیروهای ترک سپاه فرزندان واقعی آذربایجان هستند و ترکها کردها را می شکند» در بین کردها نقد نمی کنید... مگر یادتان رفته در شهرستان نقده که ترکهای اکثریت مطلق هستند همین نیروهای سپاه در خرداد 1385 نزدیک 7 نفر را شهید و 250 نفر را زخمی کردند و نزدیک 250 پرونده دادگاهی تشکیل شد... بله همین سپاهیان ترک بودند که خود ترکها را به گلوله بستند!!! متسافم که هنوز روشنفکری کردی در این مورد خیلی عوامانه می اندیشد!!! از 1385 کلاسهای زبان کردی در شهری که اکثریت مطلق آن ترک هستند برگزار شده و زبان ترکی کلا تحریم شده و روزی نیست که آخوندهای شیعه ترک بر علیه ترکها سخنرانی نکنند!!!؟؟؟ در حالی که ترکها یک تیر هم شلیک نکردهاند چنین مورد لطف خود ترکها قرار
گرفتهاند ولی درباره پکاک و پژاک با این همه سابقه ترورستی سکوت می کنند؟؟؟؟جناب هادی صوفی زاده عزیز، تحولات جدیدی در منطقه در شرف وقوع است که لازم دیدم در اینجا بیان کنم، به تازگی "" شورای همکاری کشورهای عربی خلیج "" سرکوب تروریستهای پ ک ک توسط ترکیه را محکوم کردند. "" به جز قطر ""، این کشورهای عربی، تمایل زیادی به تشکیل کردستان بزرگ داشتند چونکه در دید کلان تحولات ژئوپلتیک منطقه، کردستان بزرگ کشور ایران را نیز، به کام خود میکشید، این حرکت کشورهای عربی، عجولانه و تا هادی فاقد عمق استراتژیک بود و "" نتیجهٔ آن، به احتمال زیاد نزدیکی ترکیه و ایران "" خواهد بود. اگر این احتمال به عملی شدن نزدیک شود شاهد نزدیکی """ آزربایجان، ترکیه و ایران """ خواهیم شد، باید دید روند حوادث چگونه پیش خواهند رفت، امروز روسیه با "" دو طرح پیش نویس "" جهت رسیدن به توافقی پیرامون لوله گاز "" نوار یا جران ترکی "" با طرف ترک وارد مذاکره شده، اگر امکان
پیوستن ایران به "" کوریدور جنوبی "" که متعلق به آزربایجان است حاصل شود شاهد نزدیکی روسیه به عربها خواهیم شد و شاهد نزدیکی ایران به مدار "" آزربایجان، ترکیه، گرجستان"" خواهیم شد. پ ک ک و ارمنستان بزرگترین بازنده خواهند بود.آ.ائلیار عزیز و گرامی، اگر یک جامعه شناس که ۱۰ سال در بهترین دانشگاههای غرب درس خوانده قادر به درک این واقعیت نیست که "" آذری "" نامیدن ما، پروسه استحاله هویتی ما را توسط سیستم قدرتمند فارسی حاکم بر ایران، تسریع خواهد بخشید این جامعه شناس به چه دردی میخورد؟ ما در خارج یک جامعه شناس مطرح نداریم و بی استعدادترین ایرانیان خارج نشین، رفتهاند جامعه شناسی خوانده اند، همین افراد چونکه چیزی در چنته ندارند، از افکار کسروی آویزان شده اند، برای اینان، اگر در غرب "" وظیفه جامعه شناسی، تعریف و تفسیر نظمهای متغیر است "" در ذهن مبارکشان، این تبدیل میشود به "" وظیفه جامعه شناسی، تعریف و تفسیر افکار کسروی "" است. حالا ما باید بشینیم و اجئزه دهیم این افراد پر از عقده نسبت به هویت ترک، برای ما هویت درست کنند. من خودم را در خارج، آزری مینامم، ولی در ایران، من ترک هستم، در خارج
هنگام برخورد با ترکهای آزربایجان نیز، خودم را ترک آزربایجانی معرفی میکنم، برای چنین چیز واضحی، من هیچ نیازی به "" جامعه شناسی مثل فانون "" ندارم. یک آلمانی نیز، در آلمان خودش را دویچه مینامد، در خارج از آلمان خودش را ژرمن مینامد. برای یک آلمانی، بحث اینکه این شخص دویچه است یا ژرمن پشیزی ارزش ندارد چونکه یک آلمانی وقتش را صرف این چیزها نمیکند.جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی،، اگر ترکان نیز، مثل جامعه فارسی، به جز چند استثنأ، لشگری از شاعران مفت خور تولید میکردند، آیا ایران "" مشروطیت را تجربه میکرد؟ "" از طرفی جوامع ترک دانشمندان و فیلسوفانی مثل "" ابو علی سینا، ابوریحان بیرونی، فارابی ، امام بخاری، محمد ترمزی "" را به جامعه بشری تقدیم کردند، جامعه فارسی کدام دانشمندان را به جز لشگری از شاعران مفت خور خلق کرد؟
ایستا جان! قبل از اینکه دیگران را به بیسواد و یا کم سواد بودن محکوم کنید، و حکم صادر کنید، قبلا ازخودتان شروع کنید. و کمی سواد علمی آموزش ببینید. حرف شما مثل کسی میماند به دیگران میگوید، خرما نخورید، اما خودش بیشتر از دیگران خرما میخورد. پس اول خودتان سواد علمی و تحقیقی آموزش به بینید؛ و علم و دانشتان را ثابت کنید، بعد از دیگران ایراد نابجا بگیرید. من از شما می پرسم : آیا یک فرد کم سواد میتواند، به کسی که سوادش از خود او بیشتر است درس و علم و دانش بیاموزد. پس لطفا اول از اصلاح ضعفها و کاستی های خودتان شروع کنید. و خرما را کنار بگذارید، تا خواننده به شما باور کند. مرسی.
جناب صوفی زاده
کردهای سه اقلیم عراق و سوریه و ترکیه هیچ اشتراک فرهنگی با مردمان ترک و عرب آن کشورها نداشته و نیاز به توضیه ندارد که قانون اساسی آن کشورها را بالجبار پذیرفتند و هیچ سرسپردگی ندارن با توجه به جغرافیای سیاسی مناطق آنان ملیت آن کشور هارا به زور پذیرفته و خود را جز ملت ترک و عراق وسوریه محسوب نمی کنندچراکه گاه زمزمه های استقلال از آن کشورهای ذکر شده بگوش می رسد.شما بر چه اساسی کردها را دارای ملیتی جدای از ملیت ایرانی می دانید.فقط خواهشمندم در توضیحات خود مرز و جدایی حکومت هایی چون پهلوی و رژم جمهوری اسلامی را با ملت ایران در نظر داشته باشید.کردهای ایران با داشتن اشتراکات ریشه ای فرهنگی با دیگر اقوام ایرانی و صرف نظر از سرسپردگی به قانون اساسی(قانون اساسی ج.ا موردپذیریش هیچیک از اقوام ایرانی نیست) با نظرداشت حفظ منافع ملی، و از نظر جغرافیایی سیاسی در کنار دیگر اقوام ایران، جزء ملت ایران محسوب می گردند یا نه؟
کردهای عراق و سوریه و ترکیه که بنابر جبر تاریخ از ایران جدا شدند، آیا دارای فرهنگ مشترک هستند یا نه؟ و بازهم آیا این سه اقلیم اشتراک فرهنگی با کردهای ایران و دیگر اقوام ایرانی دارند یا نه؟
حال با این تفاسیر بدور از سفسطه بازی اگر ملت مجموعه ی اقوام دارای فرهنگ مشترک،جغرافیای سیاسی مشترک(نزدیک به هم) و منافع ملی مشترک هستد، چگونه این اقوام تبدیل به ملت می شوند.اگر سیاسیون و حزبیون که قابل کتمان نیست جلوتر از خواست و حفظ حریم منافع ملی ! بدنبال جذب و کسب و حافظ منافع برای گروه و حزب خود هستند می خواهند با توصل به کنوانسیون و منشور حقوق بشر سازمان ملل و برای استقلال سرزمینی ملت سازی کنند فراموش نکنیم که آن نوشته ها اولا آب به لانه ی مورچه بود در زمان متلاشی کردن امپراتوری ترکیه عثمانی و و مستعمرات بریتانیا و فرانسه و تقویت این بند منشور از طرف غرب در زمان جنگ سرد با شوروی و اکنون نیز از طرف همگی آنان برای تکه و پاره کردن خاورمیان به منطق کوچکتر تا هریک از این قدرت ها حیاط خلوتی برای خود و منطقه ی نفوذ بیشتر ی داشته باشند.
امیدوارم فورا برچسب محافظ کار یا پان فارس یا پان ایرانیسم را اطلاق نفرمائید.به ایدئولوژی هایی ازقبیل جهان شمول و جهان وطنی و امت گرایی هیچ اعتقادی نداریم.ملت گرا هستیم و میهن پرست، معتقد به اصول انسانیت و تلاش می کنیم برای زندگی شاد وپر از امید برای همه ی فرزندان اقوام ایرانی .
خائنین به ملت و میهن راانیرانی میدانیم و سیاهپوست آفریقایی و زردپوست ژاپنی را چنانچه فرهنگ ایرانی را پذیرفته وآئین ریشه ای نوین ایران(قانون اساسی) فردای ایران را بپذیرد و عمل نماید، ایرانی می دانیم.نژاد پرست نیستیم ولی به نیا کانمان که از تیره ی آریایی با قدمت تاریخی حدود سیزده هزار سال سکونت در فلات ایران دارند ، احترام می گذاریم.به حق مدیریت فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توسط اقوام ایرانی احترام گذاشته و برای پیروزی و بهروزی ملت ایران در مسیر اتحاد تمامی اقوام ایرانی و همبستگی نمایندگان واقعی اقوام در اتحادیه ی میهنی باور داریم و تلاش می کنیم.خواهان دموکراسی برای ایران هستیم البته نه ازنوع سرقت شده ی یونانیش از ایران و نوع تحریف شده ی غربی آن که لیبرالیسم غربیست بلکه ازنوع دموکراسی واقعی ایرانی همچنانکه در زمان پادشاهی داریوش بزرگ بود.سلطنت طلب نیستیم و به پادشاهی موروثی اعتقادی نداریم. مارا ناسیونالیسم ایرانی می دانند ، و با آن زاویه ای نداریم
نوشته آقاى صوفى زاده خوب و قابل توجه است. قبل از نوشتن جوابى عجولانه بايد در مورد آن فكر كرد. اين نوشته تفاوت و موارد اختلاف را عمده نمى كند, بلكه بر همكارى كردها و تركها در رسيدن به برابر حقوقى تاكيد مى كند. تز اصلى مقاله اتحاد مليتهاى ايران در رسيدن به هدفشان است. در اين مورد فكر كنيم.
جناب آقای بهنام می گویند مهستی به فارسی شعر گفته اند پس زبان مردم اذربایجان در آن زمان فارسی بوده . در آن زمان زبان شعر زبان فارسی بوده چه برای دربار می گفتند ، چه برای مردم . مگر شما نمی دانید سلطان محمد فاتح زمانی که قسطنطنیه را فتح کرد اولین جمله اش سرودن یک بیت به زبان فارسی بود بدین مضمون :
اما پان فارسها آثاری چون فرهنگ فارسی – تورکی صحاح العجم هند وشاه نخجوانی" (قرن 7 ق) و آثار شاعراني چون حسن اوْغلو, نصير باکويي(قرن 7 ق),قاضی ضرير, برهان الدین، نسيمي,شیخ انوار (قرن8 ق) حقیقی ، حبيبي و ديگران را که بسيار قديمتر از زمان صفويان و به ترکي آذربايجاني است ناديده گرفته تلاش مي¬کنند اين تفکر را بر مخاطبينشان القاء کنند که زبان ترکي از زمان حکومت صفويان زبان مردم آذربايجان و زبان عمومي شده است و اين صفويان بودند که زبان ترکي را رونق بخشيده و رواج دادند, در حالي که ادّعاي اينان کاملاً غير مدلّل و غير منطقي است و آثار مکتوب باقي مانده از سالهاي بسيار جلوتر از دوران صفويان مؤيّد اين واقعيّت است که زبان ترکي از قرنهاي بسيار دور زبان عموم مردم آذربايجان بوده است و صفويان هم تلاشي براي رونق اين زبان انجام نداده¬اند.پرده داری می کند در قصر قیصر، عنکبوت/بوم نوبت می زند بر طارم افراسیاب/ سلطان محدمد فاتح خودش پادشاه بود و برای مدح کسی شعر نمی گفت ولی باز به زبان فارسی شعر گفته ، و همه می دانیم زبان سلطان محمد فاتح فارسی نبوده و ترکی بوده است . لذا مهستی گنجوی هم اگر برای خود و یا اطرفیان هم شعر گفته باشد باز به زبان مرسوم که فارسی بوده شعر گفته است نه به زبان خود و اطرافیانش . اما آقای بهنام قبل از صفویان شعرای زیادی در آذربایجان به ترکی شعر گفته و نثر ترکی نوشته اند. یکی اش همان کتاب دده قورقود .
در کتاب «دين و دولت در عصر صفوي» هم به نقل از مينورسکي «The middle east» صفحه ۴۵۱ آمده است: «ترکي که زبان شاهان صفوي بود به ايرانيان تحميل نشد و باوجوديکه به دلايل سياسي شاه اسماعيل يکم اشعار خود را به ترکي مي¬سرود, از بيشتر ترک شدن ايران جلوگيري شد. . . ».ضمنا آقای ایستا میگویند : آقای راشدی گفته زبان ترکی برتر از فارسی است " من در مطلب آقای راشدی به چنین مطلبی بر نخوردم .ضمنا آقای راشدی مقاله ای به ترکی نوشته با دلیل و مدرک که نام استانبول قدیمی تر از قسطنطنیه است و یونانیان قبل از فتخ استانبول به دست امپراتورب بیزانس آنرا استانبول می نامیدند بعد از بیزانس قسطنطنیه ( کنستانین پل ) نامیده شده است .
بله گرامی ،
-درست است کسی نباید مطالب دیگری را دستکاری کند. اگر چنین کاری کرده باشند صحیح نیست.
-در مورد استعمال نام آذری توسط نویسندگان نامبرده لازم است توجه کرد که آنها به معنی « اهل آذربایجان » که ترکی زبان است بکار می برند. و ایده ی شان این نیست که « تاتهای آذربایجان ترکی زبان شده اند». و هویت تراشی نمایند.
-در ترکیه ما آذربایجانیها را « ایران آذری ترک لری» یعنی «ترکهای آذری ایران » نام نهاده اند. به مردم جمهوری آذربایجان و به یکی دو میلیون از اهالی خودشان نیز نام «آذری ترک لری» گویند. چون در ترکیه هم بخشی از مردم آنجا زبانشان با ما یکی ست.
-اینکه دیگران چه مینامند مهم نیست. مهم آن است که ما خود را چه مینامیم. البته فرهنگ متمدنانه آن است که به نامی که ما خود دارم احترام بگذارد. و به ما اسم سازی نکند. در فرهنگ اروپایی نمی توان «مارکس» را «محمد» نامید. جعل میتواند جرم تلقی شود.این نامها در خارج از آذربایجان وجود دارد. یا در زبان فارسی مثلا «آذری » گویند. اینجا منظور «اهل آذربایجان» بودن است.
نه منظور ایده و سیاست«ترک زبان شدگان» .
- ولی ما در داخل آذربایجان خود را به زبان مادری « ترک- آذربایجانلی» و به طور « رسمی یا دولتی» " ایرانلی "می نامیم.
بدون اینکه با مسایل «نظری و سیاسی» کاری باشد. منظور از ما توده ی مردم است
نه افرادی که بر اساس بینش سیاسی برای خود نامی انتخاب کرده اند.
- هنگام اعتراض به کاریکاتور در سراسر آذربایجان با حرکات میلیونی شعار «هرای هرای من ترکم» واکنش به
هویت تراشی بود.
-خود را ترک دانستن ریشه ی مردمی دارد.- و این نه به مفهوم ترکیست بودن است.
- درست آن است که این هویت را که توده ی مردم برای خود دارند احترام گذاشت
و به دنبال هویت تراشی به دیگری نرفت. در چنین شرایطی خیلی از مسایل میتواند حل شود.
- اینکه ما را آذری می نویسند مشکل نیست ، بل مشکل آنجاست که با «هویت تراشی آذری» می نویسند.
این توهین بزرگ به یک خلق است. کسی نمی تواند برآن چشم فرو بندد. هویت هر خلق و انسان آن است که
خود انتخاب کرده و آنرا دوست دارد. دیگری حق آزار ندارد.
-اعتراض میلیونی با شعار «هرای هرای من ترکم» اعتراض به 90 سال هویت تراشی بود.
-عدم شرکت فعال آذربایجان در جنبش سبز اعتراض به هویت تراشی بود.
- جدایی خواهی اعتراض به هویت تراشی ست.
- زیر سئوال بردن فرهنگ و قدمت یک خلق هویت تراشی ست
با تبلیغات هویت تراشی نمی توان دوستی و همبستگی ایجاد کرد و حتی نمی توان ایران را حفظ نمود.
هویت تراشی به خلق آذربایجان و دیگر خلقها یعنی متلاشی شدن قلبها. یعنی متلاشی شدن ایران.
من دوستانه و آگاهانه به عواقب وخیم این «حرکات سیاسی کودکانه» هشدار میدهیم که هویت تراشان با تبلیغاتشان
دارند ایران را متلاشی میکنند. نکنید، این «دوستی خاله خرسه ها» را دور بیاندازید. با دست خود جامعه را بیش از پیش متلاشی نکنید. سیاست و تبلیغات شما به سود حکومت و متلاشی شدن ایران است. به سود پانهای گوناگون است.
-سیاست درست «حرکت در جهت ایجاد دوستی و همبستگی »ست.
- احترام به هویت خود دوستانه ی یک انسان و یک خلق است.
- روشنگری یعنی حفظ علائق یک انسان و یک خلق واحترام به آنها جهت دوستی و همبستگی. نه
ادامه ی تبلیغات هویت تراشانه ی 90 ساله در اینجا و آنجا به بهانه ی « هدایت دیگری» .
یا مثلا به خیال خود مبارزه با فلان و بهمان ایده با سنگ ملی گرایی تبعیضگرانه و مانند اینها.
دوستان بعد از چهل سال کار در آسیاب سیاست میایند «تبلیغات هویت تراشی» راه میاندازند، هر روز مطالب
سیاست 90 سال تبعیض و جعل هویت را در این رسانه و رسانه های دیگر هوار میکشند و به خیال خود
روشنگری و آگاهی رسانی میکنند. و ناراحت اند که چرا آخوند برایشان حکومت میکند.
فراموش میکنند که خود آخوندی دیگراند و حتی تکامل نیافته تر. و دست و پا چلفتی. که آخوند 36 سال است
مثل فرفره تو دستش آنها را میچرخاند و گیج رفته اند.
متاسفانه از زمانی که مافیای ترانس نارکوتیک پ ک ک زمام امور حرکت آزادی بخش کرد را در دست گرفت این حرکت به بیراهه رفت . این مافیای کثیف با انتشار نقشه های خیالی کردستان که نصف آزربایجان لرستان و الاهواز را در خود داشت عملا به این سه ملت اعلام جنگ داد. متاسفانه قشر روشنفکر در کردستان ایران هم در برهه ای با ساز این مافیا رقصیده و دارد میرقصد. آتش زدن پرچم ترکیه در شهرهای کردستان تظاهرات برای اوجالان جانی تظاهرات برای عین العرب همه قطعه هایی ازاین سمفونی پ ک ک است در حالی که همین تروریست ها اجازه فعالیت به کردهای ایران نمی دهند الان مرادقره ایلان و جمیل بایک به ایران متواری شده اند. واقعا این سیگنال ها برای روشنفکران کرد مفهومی ندارد که دارد بازیچه مافیای قاچاق مواد مخدر پ ک ک سپاه قدس و حزب الله می شود. کردها به جای دشمنی کورکورانه با مردم آزربایجان و ترکیه باید دنبال دشمن اصلی باشند.
راه حل هم خیلی ساده است باید دیالوگ با حرکت ملی آزربایجان از طرف کردها بدون دخالت پ ک ک و تفکر اوجالانی شروع شود. به اراضی ملل دیگر احترام بگذارند به رقصیدن با ساز تهران و قندیل پایان دهند مطمئنا با این روش بیشترین برد نصیب خود کردها خواهد شد.جناب علی افشاری درود برشما ، هموطن گرامی تمام آمد و شد ها و رفت و آمد های هسته ای فقط و فقط برای این بود که چگونه می شود یا می توان رژیم را برای چندصباحی دیگر برپا نگهداشت، آیا می شود فرمولی جست که چنین شود، و حال موضوع هسته ای رژیم اسلامی ایران که تا 8 سال و در بعضی موارد تا 10 سال و 15 سال تحت نظارت و یا به بیان بهتر تحت قیمومیت خارجی است، این همان چیزی بود که رژیم دنبال آن بود چونکه برای رژیم کاملا مشخص است که تا حداقل 8 سال و حداکثر 15 سال دیگر برپا است ، حال تحریم ها هم که کم کم برداشته می شوند خُب چه بهتر. رژیم اسلامی وجود خود را برای 8 تا 15 سال دیگر ایمن کرد (توسط بیگانگان و نه رای آزاد و علنی و منصفانه مردم ایران). حال آیا مردم ایران می توانند فرمولی بیابند که این معادله را برهم زنند و رژیم را نه با بیگانگان بلکه از طریق مردم ایران به زیر کشید و ...؟
با تشکر از مطالب مفید و ارزنده ای که ارائه شده و تقریبا مقدار بسیاری زیادی از آن حقیقت محض است اما در بخش پایانی در مورد ادعای ارضی نسبت به کردستان از طرف فعالین آزربایجانی جای تامل و تعجب بسیار است و قطعا شما از تبلیغات بسیار حجیم گروههای کردی در کردستان نشان دادن آزربایجان غربی و ادعاهای واهی به اورمیه خبر دارید . حتما می دانید چکونه دهها هزار ترک ازربایجانی از پیرانشهر ، جلدیان و اشنویه اخراج شدند( اوایل انقلاب را عرض می کنم ) و می دانید که حزب دمکرات در نقده چه کرد. من اورمیه ای هستم و خاطرات نوجوانیم مشحون از حملات دامنه دار و طولانی مسلحانه کردها به اورمیه و دهات اطراف است . بهتر است روشنفکر ، نویسنده و فعال مدنی همچون شما که متاسفانه تعدادشان در بین کردها کم است بیشتر وقت بگذارند و سعی کنند از این حس عجیب شوونیستی که اخیرا در میان کردها با القائات بی بی سی و سایر ارباب جراید و مدیای
فارسی زبان ایجاد شده است مقابله کنند. شونیسمی که دارد به یک فاشیسم عجیب و غریب تبدیل می شود. جنگ محتملی بین کرد و تورکدر شرف وقوع است بیایید همه متعهدانه رفتار کنیم . باتشکر مجدد.یک از ضعف های بنیادی باستانگرایان این است که با تحقیر دیگران و تحریف تاریخ برای خود هویت تراشی کنند ؛ این نوشته هم از همان دست است؛ هم میدانند که بدون عرب رنسانسی در اروپا به وقوع نمی پیوست در زمان سلطه عربها انکشافی ژرف در زمینه فلسفی ؛ شیمی؛ ریاضیات و اختر شناشی و طب بوجود آمد که البته بهره آنرا اروپا برد. خوب گیرم که خط عربی همان خط فارسی است و یا برعکس این خطه فارسستان کدام عالم و اندیشه ساز را قبل از سر برامدن عرب به جهان ارائه داده است ؟ اگر تکانی اندک هم در این زمینه بوجود آمده در سایه حاکمان تورک و مغول بوده است که اسلام آوردند و در سایه همان حاکمان تورک فارسی دری توانست عرض اندام کند ؛ که البته آن هم در عرصه شعر بود وگرنه تمامی متون علمی به زبان عربی تدوین شد. به نظر من این تعصب کور و هویت تراشی جعلی برای ایران که خود شناسنامه قدیمی ندارد هیج گره ای از کار باز نخواهد کرد.
Anonymous گرامی، اگر منظورتان کامنتی است که با «با تشکر از محضر جناب آقای استاد حسن راشدی، محقق و دانشمند ارجمند آذربایجانی...» شروع می شود، همانطوری که مشاهده می کنید این کامنت دقیقا در تاریخ جمعه, 08/07/2015 - 13:37 نوشته شده است.
بعد از آن هم چندین کامنت نوشته شده و طبیعتا کامنت شما قبل از آنهاست و در جای خود باقیست و تغییری در جای آن داده نشده و در لابلای خروارها کامنت مدفون نشده است.
توجه داشته باشید این تقصیر من نیست که از آن زمان تا حالا اینقدر کامنت زیر این مقاله نوشته شده است.
آقای مسئول کامنت! اخلاق روزنامه نگاری ایجاب میکند، نوشته ای را که بصورت کامنت دریافت میکنید، به ترتیب در زیر کامنت ها قرار دهید. نه اینکه آن را در لابلای خروارها کامنت مدفون نمائید. من کامنتی در مورد تشکر از دانشمند و محقق ارجمند جناب آقای حسن راشدی برایتان فرستادم، که آن را در لابلای کامنتها مدفون کردید که بچشم نخورد. آیا این است ادعای دمکراسی و اخلاق روزنامه نگاری شما؟!
ائلیار گرامی؛ تاکید من بر اصل اخلاقی «امانتداری» بود. هیچکس حق ندارد در نوشته دیگری دخل و تصرف کند و به خاطر ایداولوژی شخصی، واژه های آذری و آذربایجانی را از دل متونی که تعلق به دیگران دارند، جراحی کرده و خارج نماید! اسم این عمل «خیانت به امانت است.» در ضمن، این مسئله متون فارسی نیست، صدیق و هیئت و زهتابی و فرزانه و دیگران در نوشته های ترکی شان نیز مشکلی با واژه های آذری و آذربایجانی نداشته اند به وفور از واژه آذری استفاده کرده اند. کافی ست نگاهی به «ایران تورکلری نین اسکی تاریخی» از زهتابی بیندازید و یا نظری به وارلیق بیفکنید و غیره.
قانون گرامی،
در مورد کلمه ی«آذری» دو مشکل وجود دارد:
1- با کلمه ی«آذری» دوستان ملی گرای فارسی زبان قصد سیاسی دارند. بنابراین مسئله از بعدعلمی خارج میشود.
2- واژه ی« آذری» نامی ست که فارسی زبانها آذربایجانیهای ترکی زبان را با آن خطاب میکنند مثل یک ایرانی که تبعه ی کشور دویچ لند را آلمانی می نامند. اهل این کشور خود را آلمانی نمی نامد. بل «دویچ» نام می برد.
چون دوستان معتقد به آذربایجان تات نشین هستند و باز قصد سیاسی دارند. این تناقض دارد با مردم عامی شهر و روستاهای آذربایجان :
پدر-مادر من یا دیگران خود را آذری نمی نامند «ترک» میگویند. نه به مفهوم ترکیست. که موضوع دیگری ست.
------
آنچه صدیق نوشته به زبان فارسی ست. به زبان روشنفکر اهل قلم است. و او از کاربرد این کلمه منظور سیاسی دارذ.
تئوری او آن است که نام آذربایجان از قوم« آذ» آمده - با استعمال این واژه در پی تئوری خودش است.
دوستان گرامی،
از راهنمایی ها و نظرات همه شما ممنونم و امیدوارم باز هم مرا یاری دهید و راهنمایی کنید.
Anonymj گرامی، به نظر من نیز پان فارس گفتن به «کسی یا به کسانی که از چین تا در یای مدیترانه را فارس تلقی میکنند،» کاملا منطقی و علمی است.
بهنام جان
تحقیقات باستان شناسی و زبان شناسی و تاریخی بی طرافانه لازم است که واقعیتها مشخص شود.در مورد تاریخ ادبیات آذربایجان و ترکی کسی که اکنون عملا در گیر تحقیقات است -همین نویسنده است.
منهای دیدگاههایش کار او محض اطلاع برای بحث می تواند مفید باشد.
من در گذشته تقریبا بیشتر مطالب او را مطالعه کرده ام . در پی تأیید یا رد نظر نویسنده هم نیستم. تنها محض اطلاع خوب است.
از آغار تا کنون جریان تاریخ ادبیات را توضیح میدهد .
- میدانم بحث مختص تاریخ ادبیات نیست. مسئله ی دو تئوری طرح شده است:
1- آذربایجان فارسی زبان بود با آمدن ترکها ترکی زبان شده است
2- ترکها در ایران بخصوص آذربایجان بومی هستند.
----------
نظر شخصی من آن ست که ترکهای مرحله ی دوم به ترکهای مرحله باستان که التصاقی زبان بودند پیوسته اند.
متاسفانه شرایطی برای این کارها وجود ندارد.
اژدر گرامی؛ فکر می کنم همه آنانی که حشر و نشری با تاریخ و مسائل آذربایجان دارند، تجربه شان مشابه تجربه شماست. دروغگویی، جعل، ستیز با علم و دانشگاه و روشنگری در میان این افندیها از حد و حدود گذشته است. حتی به بزرگان علمی و خادمین فرهنگ ترکی نیز رحم نمی کنند. اگر به همین نوشته ای که جناب ائلیار از دکتر صدیق در چندین کامنت پیاپی نشر کرده اند، دقت کنید، متوجه خواهید شد که دکتر صدیق به وفور از واژه آذری استفاده میکند (ترکی آذری، ترکهای آذری و غیره). متون دکتر جواد هیئت نیز اینگونه هستند. به دفعات دیده ام که وقتی این متون در وبسایتها و مجلات افندیها بازچاپ شده اند، واژه های آذری و آذربایجانی از دل این متنها جراحی شده اند! آیا برای این افندیها همچو چیزی به نام اخلاق و امانتداری معنا و مفهومی دارد؟
چرا محتوی مقاله کمنت نویسان به اصل و پایه پیدایش و پروش تروریست های خاورمیانه نشین اشاره ای نمی کنن و فقط با گروه بندی و عفاید مذهبی و قومی و نژادی اینها بحث و جدل می کننذ و به مبتدگران و طراحان و نقشه کشان و پرورش دهنده گان گروهای تروریستی و حکومت های تروریستی که امپریالیست ها ۵+۱ باشند اشاره ای نمی شود؟!!
بدون داشتن در اختیار گذاشتن جنگ افزارهای مدرن به تروریست ها توسط امپرالیست های خارجی که ماهیت خودشون پشت هیاهوی های تروریستی پنهان میکنند انجام میشود!! طالیبان و القاعده و حزب الله وپ کاکاو جمهوری منفور اسلامی بدون داشتن اصله باید با تیرکمان و کلخوه های سنگ و داس و چاقو ویا با لنگه کفش به مخالفانشون حمله کنند!! پشت نا امن کردن منطقه خاورمیانه به هر شکل فرمی امپریلیست های خارجی مقصر اصلی هستند که با شیوه پخش اصله و جنایت پروری که به هدف اصلی شان که چپاول معادن و برده پروریست در منطقه خاورمیانه برسند بدون اینکه کسی و کسانی و مردمانی در این منطقه متوجه موجدیت حضورشان شوند!جریانهای ادبی در آذربایجان در سدهی هشتم (قسمت اول)
جریانهای ادبی در آذربایجان در سدهی هشتم (قسمت دوم)
جریانهای ادبی در آذربایجان در سدهی هشتم (قسمت سوم)
http://www.duzgun.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%…
ائلیار عزیز ممنون از انتشار مصاحبه آقای صدیق.
اگر یادتان باشد روزی در خانه شما و بر سر نوشته های آقای صدیق و از جمله همین مصاحبه صحبت مفصلی با هم داشتیم.
از یاد نبریم که زمان مورد گفتگوی ما بسیار پیش از دوران صفوی و قرنها پیش از تحریر تفسیر ابن عرب شاه و در ضمن مکان آن هم آذربایجان است و آسیای صغیر مورد نظر ما نیست. در غیر این صورت باید وارد بررسی مهاجرت ترکان به آسیای صغیر و بازگشت بخشی از آنان به آذربایجان و بسیار پیش از آن وارد بررسی روابط ایران و ترکان در زمان ساسانیان و ترک بودن همسر انوشیروان و مادر هرمزد چهارم شاه ایران و کوچ خزرها به آذربایجان طی مراحل مختلف و... بشویم که بحثی بسیار طولانی است.
فانون گرامی،
ممنون از راهنمایی شما.
من عمدا در این گفت و گویی که با دوستان پیش بردم به متون تاریخی استناد نکردم زیرا تجربه به من نشان داده است که در چنین بحثهایی، آنجا که متون تاریخی به نفع ما هستند، معتبرند و همان متون آنجایی که به نفع ما نیستند نامعتبر و جعلی هستند!!!
من سالها پیش با مطالعه دهها کتاب و از جمله کتاب دکتر هیئت و دکتر زهتابی به این نتیجه رسیده و آن را در مقالهای منتشر کردهام.
با این وجود ادعا نمیکنم آنچه که به آن رسیدهام حقیقت مطلق و درست است. چه بسا این نتیجهگیری من نادرست باشد. من همواره تشنه یادگیری و اصلاح خطاهایم هستم. و دقیقا به همین دلیل هم در این گفت و گو شرکت کردم.
دئدیلر دانیش. دئدی جامیش.
این قطعه موسیقی برای ویلن نوشته شده است و اجرای این فوگ سه صدایی با کمانچه به خاطر ساختار ساز کمانچه واقعا مشکل است. https://www.youtube.com/watch?v=CFYNrckYfV4
شما اگر توانستید ویدیویی از آن نوازندگان برجسته ایرانی تان پیدا کنید که بهتر از بنده این قطعه را با کمانچه اجرا کرده باشد، لطف کنید لینکش را همینجا بنویسید، من جایش را با مال خودم عوض می کنم و یا حتی اگر این قطعه را خودتان توانستید با سوت بزنید باز برایم قابل قبول است
البته اینها غیر از ادبیات شفاهی است. میدانید که ادبیات شفاهی یا همان فولکلور ترکی آذری یکی از غنیترین ادبیاتهای جهان به شمار میرود. اشعار آیینی زیادی سینه به سینه نقل شده و شاید هیچگاه مکتوب نشده است. مانند بایاتیهایی که به واقعه عاشورا مربوط است و در مجالس مرثیه هم خوانده میشود.
* میدانیم که خاطرات علمی تلخ و شیرین بسیاری از دوران پربار علمی خود دارید. به بخشی از آنها اشاره کنید.حدود 20 سال پیش آقای حائری به بنده خبر دادند که مقداری نسخه در یک گونی در کتابخانه مجلس موجود است. در میان اینها کتاب الزامالنواصب غریبی تبریزی را کشف کردم که به ترکی است. موضوع کتاب اثبات حقانیت شیعه است. شخصی با مفتیهای چهار مذهب اهل سنت مباحثه و شیعه را اثبات میکند. این کتاب در همانجا مانده بود و شاید اگر در سال 64 این را چاپ نمیکردم، الان از بین رفته بود؛ همانطور که بسیاری از نسخههای ترکی به دلایل سیاسی متعدد در رژیم شاه از بین برده شد.
اما مهمترین اتفاق علمی برای بنده کشف اثر قارامجموعه است. قارامجموعه اثری منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی است که نام آن و بخشهایی از آن در کتابهای مختلفی آمد بود اما این که این اثر چیست و چه ماهیت و محتوایی دارد، در طول تاریخ گم شده بود. بنده سالها به دنبال کشف این اثر بودم و بالاخره توانستن یک نظریه در این زمینه ارائه دهم که از آن در ایران و جمهوری آذربایجان و ترکیه استقبال شد و چندین نفر در این زمینه کار بنده را دنبال کردند. منبع قبلی
--------
موضوع بحث طرف ادبیات دینی ترکی بود
عربی سرایان آذربایجان :
http://www.duzgun.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B5%D8%AF%DB%8C%D9%82/179-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86
برای پی بردن به این واقعیت کافی است سری به کتابخانههای معتبر کشور بزنید تا با انبوه کتب دینی شیعی مواجه شوید.
وی بسیار مورد توجه علویان ترکیه است و به عنوان یکی از هفت شاعر اصلی آنان به شمار میرود.درباره شاعران، قمری دربندی، دخیل مراغهای که مقتلی مفصل در هفت جلد به نظم و نثر دارد، نظامالدین محمد توفارقانی، سید فتاح مراغهای (درگذشته به سال 1275)، صراف (متولد 1271 قمری)، حاجی خداوئردی خویی، آصف (داماد فتحعلیشاه)، عشیقی (پسر عباس میرزا) و خاکی کرمانی (اصالتاً اهل کرمان ولی ساکن باکو) در دوره قدیم و راجی، دلسوز، پرغم، حقیر خویی، ذهني، ذهنيزاده، منزوی، بیضای اردبیلی، یحیوی و سعدیزمان از شاعران مرثیهسرای متأخرتر هستند. اینها تنها تعدادی از شاعرانی هستند که ذوق شعری خود را وقف ادبیات دینی و عاشورایی کردهاند.
شاه اسماعیل ختایی بنیانگذار سلسله صفوی و یکی ارکان شعر ترکی است. شاه اسماعیل شعرهای بسیار زیادی در مدح معصومین (ع) دارد.
عبدالله حبيبي ملك الشعراء دربار او، در تبريز چهارصد شاعر تركيسرا را رهبري ميكرد. وي قبل از پيروزي صفويه در دربار آققويونلوها هم همين سمت را داشت. آثار خلق شده به زبان تركي در عهد اوزون حسن بسيار زيادتر است.
مولانا محمد فضولی نیز در بغداد و در طایفهای از ترکان بیات که ساکن عراق بودند، متولد شد. او یک مقتل به نام «حدیقهالسعدا» نوشته است. فضولی به سه زبان ترکی، فارسی و عربی شعر میگفت.
ما، در صحبت از آثار مکتوب شیعی در زبان ترکی، نمیتوانیم اهمیت و اعتبار کتاب بسیار عزیز حدیقـﮥالسعدا را نادیده بگیریم. این کتاب، در واقع آئینهای از روایتهای مذهبی به نثر است که در هر فصل منتج به نوعی نوحهخوانی منظوم میشود و حاوی اشکال ابتدایی روضهخوانی مألوف ترکی است. شیوهی نگارش در بیان و تنسیق کلام، حاکی از آن است که فضولی در تصنیف آن به بسیاری از کتب تعزیهای ترکی که نام آنها بر ما مجهول است و به دست ما نرسیده است، مراجعه داشته است. بیگمان نمیتوان آن را نخستین کتاب تعزیهای دانست. فعلاً ما از کتاب تعزیهای منظوم موسوم به شهدانامه سراغ داریم که تقریباً هم زمان با فضولی سروده شده است و یگانه نسخهی خطی آن در مخزن نسخ خطی در باکو نگهداری میشود و تاکنون چاپ نشده است.
ما خبر داریم که در روزگار حکومت سیصد سالهی سلجوقیان، راه افتادن دستههای عزاداری در ماه محرم و سینهزدن و زنجیر زدن و سنج کوبی و حمل نشانها و علمهایی شبیه جنگافراز، در ایران میان شیعیان عمومی شده بود و نمونههایی از هم آوازی و همسراییها به زبان ترکی در دست داریم. به نخستین نمونههای تعزیهخوانی ترکی دورهياسلامی در دیوان لغات الترک اثر شیخ محمود کاشغری نیز برمیخوریم. این کتاب در هشت بخش به عربی نوشته شده است و بار محتوایی با تفرعات پر شاخهای دارد. در این کتاب به نمونههای نظم و نثر فروانی ترکی از شعر پژوهی تا فولکلورشناسی، از فن اشتقاق تا فرهنگ املایی، از اسطور پژوهی تا تاریخنگاری، از دین پژوهی تا نقل حماسههای دینی و دهها موضوع مختلف میتوان برخورد. ترجمههای فارسی آن را من در سال 82 به چاپ سپردم.
به هر حال، فضولی تربهدار بارگاه حضرت سیدالشهدا در کربلا بود و در همانجا دفن شده است. بنده بعد از انقلاب اسلامی توانستم آثار ترکی او را در کنار کتابهای فارسی و عربی وی با تصحیح انتقادی انتشار دهم. اما هنوز کار زیاد است.
از آثار منثور مهم میتوان به تذکرههایی که به برای عرفا نوشته شده اشاره کرد از جمله تذکره شیخ صفیالدین اردبیلی اشاره کرد که آن را هم شما در سال گذشته انتشار داديد.
هماکنون صدها نسخهي خطی عرفانی و ادبی مهم به ترکی آذری در کتابخانههای شهرهایی مانند باکو، عشقآباد و تاشکند وجود دارد کسی در هفتاد سال اخیر به فکر احیای آنها نبوده است.
* تااکنون کدام نسخ خطی دینی به تصحیح رسیده است؟
متأسفانه این مسأله در ایران تا حدودی منتفی است. چون هیچ نهاد دولتی و مردمی به طور جدی نسخ خطی ترکی ایران را بازشناسی نکرده و روی آنها کار علمی انجام نداده است. یعنی هیچ مرکز علمی در این زمینه در ایران وجود ندارد.ولی افرادی بوده و هستند که به صورت انفرادی و از سر درد و علاقه، خودشان دست به کار شدند و بعضی دیوانها و کتب را تصحیح و منتشر کردهاند.سیاست ترکیزدایی، عربیزدایی و اسلامستیزی جزو خاصیت رژیم شاه بود. بعد از انقلاب الحمدلله این سیاست برداشته شد اما هنوز نهادی که متولی این کار باشد نداریم. البته دواوین شاعران آیینی شیعی از این لحاظ مستثنی هستند و هماکنون دیوان شاعران در دوره معاصر به وفور به چاپ میرسد.
سلام-به زمان بازشدن مدارس نزدیک میشویم تعدادی شروع کرده انددربرابرخواستهای بحق مدنی تدریس زبان مادری ملت بزرگ تورک آزربایجان ومیخواهدبرای ماهویت وشناسنامه بنویسنددراین بین تعدادی تمامیت خواه باذهنیت چپ مانقوردی بجای حمایت وپشتیبانی ازایجادمدارس بزبان مادری برای ما،ازمااصول دین میپرسند.ازطرفی کامنت های جواب داده شده رادرصفحه شماگذاشته و خودانحراف بحث وگفتگوراایجادمیکنند.برادران ،ماحال 20ساله آمده ایم یا500ویا5000سال، هم اکنون بین 10میلیون هستیم یا40میلیون مادرتمام غم شادی این خراب شده دوشادوش همه شریک بوده ایم ودرعصرانسانیت وعقلانیت زندگی میکنیم.چپ هستیم یامسلمان یاکافرمانمیخواهیم حق وحقوق مارابه قوم فارس به دهند.مامیگوییم حقمان استفاده ازتمام بودجه کشوری است چرابیراهه میروید.چرامارابه دم ماعلیف وترکیه وغیررامی بندید؟مگرشماوحاکمیت فارس هاراانگلیس حاکم نکرد؟مگرشماهادرسایه اجانب نخوابیده اید؟
*اين همه اثر منثور تركي كه واقعا ما از آنها بيخبريم. لطفاً به آثار منظوم تركي هم اشارهاي بفرمائيد.
كتاب عتبتالحقايق هم در محافل دانشگاهي ايران ناشناخته است. اين كتاب، در وزن متقارب سروده شده است. متعلق به قرن ششم هجري است. حاوي بيست قصيده و غزل و 101 دو بيتي است. در واقع يكي مجموعهي ديني و اخلاقي است و هستهي اصلي آن شرح منظوم احاديث نبوي است.در سخن از آثار منظوم تركي كه صبغهي ديني بر ديگر جهات آنها ميچربد، بايد نخست از "قوتادغو بيليغ" يا "سعادتنامه" ياد كنم كه در سدهي پنجم هجري از سوي يوسف خاص حاجب يكي از تلامذهي ابوعليسينا در شش هزار و اندي بيت در بحر متقارب سروده شده است.
قوتادغو بيليغ، در اصل يك پندنامهي اسلامي است. در اين اثر كفار، دشمنان دين و ابليس، دزد ايمان ناميده ميشوند. به تقليد از اين كتاب، بعدها در ادبيات فارسي چندين پندنامه، نصيحتالمولك، سياستنامه و غيره به نثر و نظم تأليف شد. اين كتاب هم، در ايران ناشناخته مانده است. من بخشهايي از آن را در برگزيدهي متون نظم تركي وارد كردهام.
اديب احمد، فرد ناشناختهاي نيست. اميرعليشيرنوايي در مجالسالنفايس او را بسيار ميستايد و ديگر تذكرهنگاران هم همينطور.
مجموعهي منظوم ديوان حكمت از خواجه احمديسوي نيز مربوط به همين دوران است. اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجري. او بنيانگذار طريقت يسويه است. گويند كه در 63 سالگي گور خود را كند و به احترام آن كه پيغمبر گرامي ما نيز در 63 سالگي رحلت فرموده، به گور خود رفت و خفت. خواجه احمديسوي يكي از نخستين متصوفان دوران ساز جهان ترك است. اشعار ديوان حكمت هنوز نيز در ميان فرق و طوايف گوناگون درويش با شور و جذبهي خاص مذهبي در آهنگ طنبور خوانده ميشود.
مربوط به همين دوارن، منظومههايي در شرح احسنالقصص قرآني برجاي مانده كه برخيها آن را قصهی یوسف نام دادهاند و شاعرش را علی خوارزمی نامیدهاند. این اثر منظوم به شیوهی ترکی آذری سرودهشده است. كه من آن را به صورت تطبيقي با يوسف و زليخاي منسوب به فردوسي كار كردهام و در سال 1364 انتشار دادم. در زبان ترکی آذری منظومهی دیگری با عنوان چرخنامه داریم از خواجه احمد فقیه، معاصر و معاشر مولوی رومی در قونیه. موضوع چرخنامه که یک اثر اخلاقی و صوفیانه است، مطالبی مانند فانی بودن جهان، محتوم بودن زوال هر چیز، ترس از روز قیامت، تواضع و غیره است.
در مناقب العارفین افلاکی آمده است که وی پیش سلطان العلما بهاءالدین پدر مولوی تلمذ کرده بود.
باز، در همین قرن هفتم شاعری به نام شیاد حمزه داریم، وی درویشی بوده است که سرزمین آذربایجان و آسیای صغیر را ده به ده میگشته است و در هر آبادی ایامی را سپری میکرده و برای مردم اشعار و مناقب طریقتی میخوانده است. از او یک مثنوی یوسف و زلیخا در بحر رمل و دیوانی حاوی اشعار عرفانی برجای مانده است.
در همین قرن مولانا خود نیز به زبان ترکی خراسانی اشعاری از خود برجای گذاشته است. من دیوان ترکی وی را اخیراً انتشار دادهام. دیوان ترکی او از نخستین آثار منظوم دورهی اسلامی در آسیای صغیر به شمار میرود. دیوان پسرش سلطان ولد پر حجمتر است. سلطانولد علاوه بر ديوان غزليات در کتابهاي رباب نامه، ابتدا نامه، انتها نامه، آثار شیوایی به ترکی از خود برجای گذاشته است.
محبت نامهی خوارزمی نیز به ترکی خراسانی در همین قرن سروده شده است. کتابی است شبیه گلشنراز شیخ محمود شبستری. در همین قرن، کمال خجندی شاعر مدفون در تبریز، مثنوی معروف به لطافت نامه را در اقتفای این اثر سروده است. در قرن هفتم در تبریز مثنوی بلند ورقا و گلشاه در شش مجلس سروده شد. به ناظم این مثنوی مقتلحسین نیز منسوب است که تاکنون یافت نشده است. ورقا و گلشاه بارها در خارج از ایران چاپ شده است. بعدها در قرن هشتم یوسف مداح و در قرن یازدهم، مسیحی تبریزی نیز ورقا و گلشاه سرودند.
در قرن هشتم غازی برهانالدین ظهور کرد. گرچه لقب او را "قاضی" هم مینویسند، اما به دلیل جنگهای طولانی که با کفار داشته، "غازی" لقب گرفته است. از وی به عربی دو کتاب ترجیحالتوضیح و اکسیرالسعادات و به ترکی دیوان حجیمی حاوی نوعی شعر ترکی که به آن تویوق گفته میشود برجای مانده است.
با گسترش تشیع در ایران تا دوران حاضر نیز کتب بسیاری با محوریت شیعه نگاشته شده و به دست ما رسیده است. این وضعیت از دورهي صفویه شروع میشود و تا دوران معاصر ادامه دارد. در دوره صفویه با توجه به رسمیت یافتن مذهب تشیع، و اهمیت و جایگاه شیخ صفیالدین اردبیلی، یک جهش و حرکت عمیق دینی در ایران ایجاد شد.