Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

مراد گرامی،
متاسفانه شما کامنت خودتان را در "صفحه شما" نوشته‌اید ولی من پاسخ آن را اینجا می‌نویسم زیرا هم اینجا می‌توان آن را خواند و هم در "صفحه شما". و برای اینکه خوانندگان عزیزمان دنبال کامنت شما نگردند، آن را در پایان کامنت خود خواهم آورد.
- شما از دشمنی‌های دروغین حرف می‌زنید و خودتان به دلیل گذشته ترکان، بر طبل دشمنی واقعی می‌کوبید.
- به نظر من نقش ترکان در گذشته تنها دلیل اساسی بدبختی کنونی ما نیست. این بدبختی عوامل متعددی دارد که در این مختصر نمی‌گنجد.
- برخلاف آنچه که شما ادعا می‌کنید، من دشمنی دروغین را تبلیغ نمی‌کنم بلکه برعکس، دوستی راستین را تبلیغ می‌کنم ولی متعقدم که دوستی راستین تنها از طریق به رسمیت شناختن همدیگر و تفاوتها و اشتراکاتمان، و با دیدن و فریاد زدن تبعیض‌ها و ستم‌ها و کوشش در راه رفع آنها به دست می‌آید و نه از راه انکار و ادامه آنها.

- شما به تاریخ و تسویه حساب تاریخی متکی هستید و من معتقدم که اتکا به تاریخ گذشتگان، تنها به دشمنی و جنگ و خونریزی و کشتار خواهد انجامید.
- از این می‌گذرم که شما مرا ترک می‌دانید و من نمی‌دانم که آیا ترک هستم یا نه و شک قریب به یقین دارم که ترک نیستم و مخلوطی هستم از اقوام مختلف! ولی می‌دانم که زبانم ترکی آذربایجانی است.
- شما ادعا می‌کنید که من از "ستم ملی" سخن می‌گویم. با توجه به اینکه "ستم ملی" معنی و مفهوم خود را دارد، خوشحال خواهم شد اگر به من هم نشان بدهید که جایی از "ستم ملی" سخن گفته باشم!
- در مورد حزب توده ایران نوشته‌اید. تا آنجایی که من می‌دانم، این حزب آن چیزی را نمی‌گوید که من می‌گویم و نظریات من با نظریات و مواضع این حزب، زمین تا آسمان متفاوت است.
اگر واقعا آن حرفهایی را که من می‌زنم، حزب توده و دولت شوروی سابق هم بگویند، من، با وجود مسائل و مشکلات و تفاوتهای اساسی که با این دو داشته و دارم، در این زمینه دست آنها را خواهم فشرد.
عزت زیاد

و این هم کامنت مراد گرامی:

تاریخ مطلب: دوشنبه, اوت 10, 2015 - 14:33
نام: مراد
نظر: اقای اژدر بهنام گرامی گذشته ازاینکه اب در هاون می کوبید نتیجه ای از این دشمنی های دروغین بدست نخواهد امد ولی تصور نمی فرمائید که نقش تاریخی ترکان و ترکان به عنوان حامی و مروج مسلحانه دین اسلام و تشیع در بدبختی کنونی ما نقش اساسی دارد؟
شما که سخن از ستم ملی میکننید ایا این حق را هم بما میدهید که سلطه شما ترکان در ایران را مسئول عقب افتاده گی ایران و بر امدن نظام اسلامی بدانیم؟ 10 قرن سلطه ترک بر ایران و از دست دادن سرزمینهای ایرانی و شیعه شدن واز تمدن و پیشرفت در جهان عقب ماندن چه چیزی عاید ما شده است؟ من باروی به ترک و ستم ملی و خزعبلات حزب توده ندارم ولی اگر دلسوز قوم خود هستید راهی که میروید بسوی جنگ است و نه بیشتر .شما یکبار فریب دولت شوروی را خوردید و اکنون تاوان ان بارور ساده دلانه را پس میدهید. عزت زیاد.
نوشته شده توسط: فانون

جناب رازی گرامی،
کاملا موافقم، مشکلات عمدتا ریشه فرهنگی دارند و محصول نبود سنتهای دمکراتیک هستند. در مورد مسائل مربوط به آذربایجان و بویژه دیاسپورای آذربایجانی، ما دچار نوعی بیماری «ترکیه زدگی» هم شده ایم که دیگران این مشکل را ندارند. برخی از مشخصه های اساسی ترکیه زدگی عبارتند از:

-- تبلیغ کینه و نفرت قومی (بجای تاکید بر عدالت اجتماعی و حس همکاری متقابل بین افراد و خلقها)
--چپ ستیزی و دشمنی با کمونیستها و سوسیالیستها (که کاملا در تضاد با سنتهای دمکراتیک آذربایجان در طی صد سال گذشته است)
-- روشنفکر ستیزی (حتا صحبت از موضوعاتی مثل پست مدرنیسم و غیره جرم محسوب میشود و مبنای استهزا و تمسخر)
-- کینه شتری بر ضد واژه آذری و استفاده کنندگان آن (این در حالی ست که خود ترکیه ایها به آذربایجانیها آذری می گویند!)
در واقع،

در واقع، از آن همه حوادث و رویدادهای مثبتی که در جامعه ترکیه در جریان است، هیچ چیزی نصیب ما نشده است بغیر از جنبه های فاشیستی فوق الذکر. امیدوارم دوستان خوش ذوق مقاله ای در این مورد تهیه نمایند و گرنه من خودم باید دست بکار شوم!
نوشته شده توسط: اژدر بهنام

سازاخ گرامی،
اینکه "قطعآ مهستی گنجوی هم از این زمره مهاجرین بوده" را من نمی‌توانم با این قطعیتی که شما می‌گویید، بگویم. در مورد زندگی مهستی اطلاعات کافی در دست نیست. حتی این نظر وجود دارد که یک نفر دیگر هم که به "مهستی دبیر" مشهور بوده، وجود داشته است که با "مهستی گنجوی" اشتباه می‌شود. کدام یک از این نظریات درست است؟ من جوابی قطعی برای آن پیدا نکرده‌ام.
در مورد کوچ و یا کوچاندن اقوام یا بخشی از آنها با شما موافقم. این یک واقعیت تاریخی بوده است. بخشی از این کوچ کنندگان و یا کوچانده شدگان، زبان خود را حفظ کرده‌اند و بخشی دیگر نیز حفظ نکرده‌اند. به همین دلیل هم فکر می‌کنم در هر منطقه‌ای اقوام متعددی ساکن بوده‌اند و این احتمال هم وجود دارد که در یک منطقه مفروض، هیچ قومی از نظر تعداد، مسلط نبوده باشد و زبان آنها هم همینطور.
متاسفانه در کشور ما تاریخ مردم، ترکیب آنها و روابط اجتماعی آنها به

به نگارش درنیامده و تنها راه، گشتن در میان تاریخ جنگهای شاهان و سلاطین است. و همه اینها باعث می‌شود که نتیجه‌گیریها، چیزی جز حدس و گمان نباشند.
نوشته شده توسط: Anonymous

هزاران برابر هر کتابی در آزربایجان و ایران قرآن خوانی رواج دارد. حدود 600 آیه انسانها را به وحشیگری, کشتار, شکنجه, تجاوز, برده داری, دزدی, قطع دست و پا و غیره فرا می خواند. اما بسیاری این قسمتها را یا نمی خوانند و یا از وجودش بی اطلاعند. آیا با اشاره به افسانه های قرآنی از قبیل یوسف و فرعون و غیر ه که احتمالن ازاستقبال مردم برخوردار است میتوان مهر تایید بر آیه های ضد انسانی زد. فردوسی فردی ضد ترک, ضد زن و صد عرب است و از منابع نژاد پرستی نهادینه در ایران می باشد .وظیفه انسانی حکم می کند که از جنبش برچیدن نام و یاد او از آزربایجان باید حمایت کنیم.

سوره مائده آیه 33
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ

مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ.
سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مىجنگند و در زمين به فساد مىكوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.

إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ.
نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-حالاآقای رفسنجانی وخانواده اش بفهمندکه چه به روزگارمردم آوردند.هزاران پدرومادروفرزندان سالیان درازباچشمان اشک آلودزندگی کردند.بخاطریک کتاب ویک نوارکاست ویک جمع شدن سه چهاردوست اعدام شدند.رفسنجانی وخانواده ودوستانشان باید این رابفهمندکه نخواهندفهمیدپسرآنهابخاطررانت خواریودزدی ازبیت المال،آدمکشی وقاچاق زندانی شد.ولی فرزندان ودوستان واقوام مابرای دفاع ازانسانیت وعدالت طلبی اعدام شدند.من میخواهم ودوست دارم باندمحمدخاتمی.احمدی نژادوتمام دزدان انقلاب 57ازسیاسی گرفته تامالی دستگیرومحاکمه شوندودرراس این جنایتکاران حدادعادل این تئوریسین نسل کشی فرهنگی جمهوری اسلامی بایددرداده علنی بخاطرنژتدپرستی وضدتورک بودن هرچه زودتردستگیرومحاکمه شود.

نوشته شده توسط: Anonymous

اقای اژدر بهنام گرامی گذشته ازاینکه اب در هاون می کوبید نتیجه ای از این دشمنی های دروغین بدست نخواهد امد ولی تصور نمی فرمائید که نقش تاریخی ترکان و ترکان به عنوان حامی و مروج مسلحانه دین اسلام و تشیع در بدبختی کنونی ما نقش اساسی دارد؟
شما که سخن از ستم ملی میکننید ایا این حق را هم بما میدهید که سلطه شما ترکان در ایران را مسئول عقب افتاده گی ایران و بر امدن نظام اسلامی بدانیم؟ 10 قرن سلطه ترک بر ایران و از دست دادن سرزمینهای ایرانی و شیعه شدن واز تمدن و پیشرفت در جهان عقب ماندن چه چیزی عاید ما شده است؟ من باروی به ترک و ستم ملی و خزعبلات حزب توده ندارم ولی اگر دلسوز قوم خود هستید راهی که میروید بسوی جنگ است و نه بیشتر .شما یکبار فریب دولت شوروی را خوردید و اکنون تاوان ان بارور ساده دلانه را پس میدهید. عزت زیاد.

نوشته شده توسط: Anonymous

اژدر بهنام عزیز، ضرب المثل مشت نمونه خروار است در مورد انسانها و جوامع بشری صدق نمی کند چون مهاجرت های فراوانی در ایران صورت گرفته و کوچهای اجباری باعث به هم زدن بافت بعضی جوامع در ایران گردیده، مثلآ شاه عباس بعنوان بانی ضد اطلاعات در ایران، بعد از شناسائی مخالفین خود، کل یک ایل را از منطقه ائی به منطقه دیگر کوچ می داده است، مثلآ ارامنه و گرجی های اصفهان در زمان شاه عباس به اصفهان مهاجرت داده شده اند و یا خیلی مخالفان فارس زبان به آذربایجان و یا بلاد دیگر کوچ داده شده اند و یا بعد از حمله اعراب اکثر طرفداران حکومت ساسانی، به گیلان و مازندران و لبنان و ترکیه و آذربایجان گریخته و در آنجا ماندگار شده و زبان و فرهنگ خود را حفظ کرده اند و قطعآ مهستی گنجوی هم از این زمره مهاجرین بوده، و تئوریزه کردن کسروی با دیدی بسیار سطحی و تحت تأثیر تئوری سیاسی، یک ملت یک زبان یک وطن نوشته شده، به

همان دلیلی که بخاطر گرجی ها و ارمنی نمی توانیم شهر اصفهان را شهر گرجیها و یا ارمنیها قلمداد کنیم و به همان دلیل ما نمی توانیم بخاطر مهستی گنجوی، گنجه را شهر فارسها قلمداد کنیم، و قطعآ به دامن روش استدلالی «مشت نمونه خروار است» کسروی می افتیم،
نوشته شده توسط: Anonymous

آفای صوفی زاده! شما که به خیال خودتان با زبردستی ادای مطلب میفرمائید، و خیلی نرم با به زیرسئوال بردن حرکت ملی مردم آذربایحان، سعی در کسب وجه برای اکراد میباشید، حتا بطورظریف چنان از ارومیه و آذربایجان غربی صحبت بمیان میکشید، که گویا ارومیه ملک تاریخی تان است. و شماها آن را بنا کرده اید، که دیگران خبر ندارند. در صورتیکه اگر کمی واقع بین باشید، اذعان میکنید در واقع ناسیونالیستهای کرد، و احزاب کردی هستند که با نقشه های خیالی خود سرزمینهای تاریخی آذربایجان را جز کوردستان قلمداد میکنند، در صورتیکه اغلب مردم کورد ساکن در مناطق جغرافیای آذربایجان به صورت مهاجر ازعراق و هم اکنون از سوریه به سرزمینهای نواحی مرزی آمده و در آنجا اسکان گزیده اند. بخشی نیز در زمان صدام حسین از عراق رانده شدند. اما مردم آذربایجان با مهمان نوازی آنان را پذیرفتند و اسکان دادند. اما اکنون اکراد

تاکتیکهای مختلفی را بکار میگیرند، از طرفی میخواهند دراجرای نقشه خاورمیانه جدید، با پاکسازی اتنیکها، کردستان بزرگ ایجاد کنند، و هم در صددند از طریق ترورهای خونین و اعلان جنگ و برادر کشی، و به آشوب کشیدن کشور ترکیه، و حمله مسلحانه به سربازان و نیروهای دولتی، بمب گذاری در شهرها، و اماکن عمومی، انفجار پلهای بین شهرها، انفجار خطوط لوله های نفت و گاز، و همچنین حمله به وسائط نقلیه، اتوبوسهای مسافربری، و ایجاد ترس و وحشت و نا امنی در منطقه، فکرمیکنند میتوانند اراده خود را بزور تفنگ به مردم و دولت ترکیه دیکته بکنند. از طرفی نیز شعاراتحاد و مبارزه علیه رژیم اسلامی را سر میدهند. از نظرجنابعالی چنین کاری آیا منطقیست؟ شاید گمان میکنید ملل دیگر ساده لوح و احمق اند، و چیزی حالیشان نمیشود؟!. جناب صوفی زاده! تا زمانیکه کردها، با همسایگان خود رو راست نباشند، و دست ازادعاهای ارضی برندارند، و حد و مرز خود را نشناسند، و بدان قانع نباشند، و مهمتر از همه استراتژی مشخصی در رابطه با هسایگانه خود بکار نگیرند، فکر میکنی چه وحدتی بین مردم آذربایجان و اکراد وجود خواهد داشت؟
نوشته شده توسط: Anonymous

بنظر من موضوع شکل گیری و تثبیت گریز ناپذیر زبان فارسی دردربار سامانیان, که خود ناشی از عدم وجود زبان مشترک سرتاسری حکومتی-دیوانی بود بسیار مهم است. ترکها در سطح فردی همانند تالیف کتاب لغات الترک آنهم 100 سال بعد شروع به توجه به زبان و فرهنگ خود کردند ولی حادثه تاریخی گسترش سیستماتیک فارسی دولتی فرصت را از ترکی ربوده بود . احتمالا حکومتهای خانواده های ترک بعد از سامانیان, زیر بارهزینه و ریسک تغییر زبان مشترک اداری نرفته و وضعیت موجود را به خطر فروپاشی ناشی از قطع احتمالی ارتباطات اداری تا برقراری و تثبیت زبان مشترک جدید که میتوانست یک قرن بطول بیانجامد ترجیح دادند.

تا همین اوایل قرن 20 حتی در کشور عثمانی, ترکی زبان عوام و عربی زبان خواص خوانده میشد. وقتی حسین زاده از بانیان جمهوری اول ازربایجان با سلطان عثمانی ملاقات کرد به او پیشنهاد سره سازی و تدریس گسترده ترکی اصیل را داد. سلطان بی درنگ مخالفت کرده و می گوید:" ما پیش از هر چیزمسلمانیم و دوری از عربی زیانهای جبران ناپذیری به دینمان وارد می سازد. ترکی در همین حد عثمانی برای عوام الناس کافیست و حتی به فراگیری عربی کمک می کند!!!!!" . این ذهنیت پراگماتیک سلطان ترک قرن 20 بود که اسلام ستون فقرات ایدئولوژی حکومتی آن را تشکیل می داد سلطان ترک قرن 10 ما نیز به آنچه اهمیت میداد حفاظت از قلمرو حکومت خود و دین بود و بس.
نوشته شده توسط: اژدر بهنام

توضیحی برای رفع هرگونه سوءتفاهم:
آقای راشدی در مقاله خود مباحثی تاریخی را مطرح کرده‌اند و من نیز تلاش کردم مسائلی را که برای من مطرح بودند، تنها از منظر تاریخی بیان کنم و هیچگونه نتیجه‌گیری سیاسی برای امروز نکنم زیرا اصولا اعتقادی به این شیوه ندارم.
خوشبختانه دوستانی با نوشته‌های خود به این بحث غنا دادند و من بسیار آموختم و سپاسگزارم و اگر باز هم بنویسند، باز هم خواهم خواند و خواهم آموخت.
در مورد آذربایجان و ساکنین آن و زبان‌های رایج در آن در هزار سال پیش و یا پیش و پس از آن، نظریه‌های متفاوتی وجود دارد. به نظر من با توجه به اطلاعات تاریخی و آثار باستانی و ادبی و... نمی‌توان حکم قطعی در این مورد صادر کرد.
با توجه به پراکندگی سکونت در روستاها و شهرهای آن دوران، این احتمال وجود دارد که در همان آذربایجان، در منطقه‌ای یک قوم و یک زبان و در منطقه دیگری، قوم و زبان دیگری مسلط بوده است.

به هر حال، بنا به اطلاعات تاریخی، چه ترکان از ازل ساکنین این منطقه بوده باشند یا نه، می‌توان رد پای آنها را در نقاط مختلف آذربایجان دید و این رد پاها منحصر به زمان حاکمیت هزارساله ترکان در ایران نیست و بسیار پیش از آن هم وجود داشته است. از یاد نبریم جنگهای دوران ساسانیان و دست به دست شدن‌های متعدد این منطقه و نیز کوچ‌های خزرها در دوران انوشیروان و... را.
برخی ادعا می‌کنند که چون ترکان مهاجر و مهاجم بوده و زبان ترکی نیز به مهاجرت و یا به زور شمشیر وارد منطقه شده، حالا ما باید به "اصل خود" برگردیم و زبان ترکی را از میان برداریم. این سیاست بغایت ارتجاعی و فاشیستی، به صورت خشن در دوران رضاشاه در دستور کار قرار گرفت و سپس به شکل نرمتر و "عاقلانه‌تر" و "غیرخشونت‌آمیز" و با سیاست "گام به گام" در دوران محمدرضا شاه و سپس در جمهوری اسلامی پیش برده شد. البته این "نرمش" و "عقل" و "مسالمت" از نظر آنها "نرمش" و "عقل" و "مسالمت" بوده ولی برای ترکی‌زبانان زجر و شکنجه و خشونتی غیرانسانی است.
این سیاست نه تنها در آذربایجان بلکه در سایر نقاط ایران هم پیش برده شده است.
با پیشبرد تزهای کسانی مانند چنگیز پهلوان که بر از بین بردن "زبانها یا گویشها"ی دیگر غیر از زبان فارسی نه "با سیاستی شتابزده" بلکه با شیوه‌های "بس پیچیده و پرتنوع" و "با دقت و ظرافت تمام" و اشاعه "لطیفه‌های ملی" تاکید داشت (بحثی در زمینۀ سیاست فرهنگی زبان فارسی و توسعۀ ملی، چنگیز پهلوان، آدینه، شماره 15)، این شیوه‌ها به تدریج از دایره صِرف سیاست‌های حاکمان خارج شده و در کل جامعه ما و بخصوص در میان فارسی‌زبانها نهادینه شده و در آن جاری گشته است. این سیاست، امروز هم همچنان جاریست.
به نظر من در مقابل این سیاستها باید با تمام قوا ایستاد. ما برای بکارگیری یک زبان و آموزش آن و آموزش به آن نیازی به توجیه تاریخی نداریم. هر زبانی که مردم به آن صحبت می‌کنند و یا می‌خواهند صحبت کنند، حقانیت دارد. چه این زبان قرنها تاریخ داشته باشد و چه هیچ تاریخی نداشته باشد و همین دیروز پیدا شده باشد. چه با مسالمت رایج شده باشد و چه با شمشیر! مردم هر منطقه‌ای، چه کوچک و چه بزرگ، حق دارند به فارسی، ترکی، کردی، انگلیسی، اسپرانتو و یا هر زبان دیگری که خودشان می‌خواهند صحبت کنند، بخوانند، بنویسند و تحصیل کنند. به نظر من این اندیشه‌ای است که باید بکوشیم که آن را در جامعه خود نهادینه کنیم. از نگاه من، این امر شامل تمام زبانهای موجود است، حتی زبان "آذری" مورد نظر کسروی.
از نگاه من در برخورد به مسائل امروز در سیاست، تاریخ را باید به تاریخ سپرد. آنچه که تعیین کننده است، همین امروز است و نه دیروز.
نوشته شده توسط: Anonymous

تورک اوغلی، عزیز پیشنهادی است بجا و مناسب، با دادن شعارهای دوران عشیرتی، زنده باد مرده باد، یا می کشم آنکه برادرم کشت، در دنیای مدرن امروز هیچ کاری نمی شود از پیش برد و در ثانی سازمانهای حقوق بشر هم به ریش آدم می خندند و به اعتراضات اینگونه اهمیتی نمی دهند، حرکت ملی آذربایجان بدنبال خشونت نیست و با هندوانه دادن به زیر بغل یک فرد خاص و یا به اصطلاح کاریزماتیک، نمی خواهد برای آینده آذربایجان دیکتاتور مدل جدید پرورش دهد، آگاهی رسانی به مردم در داخل وظیفه فعالین داخلی است و در جریان گذاشتن وضعیت داخل به سازمنهای حقوق بشر وظیفه فعالین خارج می باشد،

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

Direnc Minelli گرامی،
-چشم میکوشم کمی تکمیل کنم که همین روزها منتشر شود.فقط لطفا اگر غیر از مسئله ی اشاره به لاتین
نکات دیگری هم به نظرتان رسید بنویسید که توجه کنم. یا سئوالاتی که مطرح هست و لازم است جواب داد.

-در ضمن بهنام عزیز هم نظرش را بنویسد و اگر سئوالاتی هست که توجه کنم .
شاید بشود به قسمتی از مسئله در رابطه با زبان ترکی پاسخ یافت.

نوشته شده توسط: Anonymous

اگر راسیسم در ایران سیستماتیک بود ، بیش از نیمی از مقامات دولتی و عناصر سرکوب و بازجو و شکنجه گر و مبلغان داعشی و لباس شخصی و ارتش و نیروی زمینی و بحری و سماواتی و زیرزمینی ، از میان ترکها انتخاب نمی شدند . آیا شما در درون ایران تاکنون با کسی روبرو شده اید که خود را آریایی و پاک خون و تمیز ژن بنامد . کسی حتی خود را فارس نمی نامد بلکه میگوید اهل فلان استان است . کافیست به نقشه جغرافیای امروز نگاه کنید تا ببینید از میان 30 استان ایران ، 25 استان آن فارسی زبان یا با یکی از لهجه های فارسی صحبت میکنند . آین این 25 استان ، 30 درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند ؟ این است سواد قلابی دکترهای دماگوگ بی خبر از ایران . اگر آذربایجان شمالی بوجود نمی آمد ، شما اصلا در فکر زبان و هویت و راسیسم و تجزیه ایران نمی بودید . تمام ایرادهایتان ریشه تجزیه طلبانه دارد . ایرانیان مچ را باز کرده اند و دست تان را خوا

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

شاملی گرامی،
متاسفانه «دیالوگ» برای تبادل اندیشه نیست. همانطور که کامنت نیز « نقد و نظر» نیست. که اصولا لازم است چنین باشد.
دیالوگ دیالوگ نیست. بوغالوق،لوغالوق است.( از ائلیار)
«بوغا لوق=بوغان» ، «لاغا لوق= لوغاز» .
این معنای دیالوگ در فرهنگ آذری گری فارسی ست.
دیالوگ برابرگذاری دیگری هم دارد که با «د» شروع میشود. چون در لغت نامه ی عمومی نیست قید نشد.

نوشته شده توسط: Anonymous

با اینکه حدود ٤ سال از سخنرانی آقای اصغر زاده گذشته هنوز از طرف هیچ روشنفکر فارس و مرگز گرا تا بحال هیچ جوابی داده نشد یعنی خیلی رک و پوست کنده بگویم آقای اصغر زاده بند بند روشنفکر فارس و مرگز گرا ها را همراه رژیم جلاد ایران با دلایل واضح نژاد پرست « راسیست » نامیده ولی حضرات با سکوت خود نژاد پرستی را قبول کرده و در حالت عجز و درماندگی خودشان را به نادیده گی زده اند .و امیدوارم پخش این سخنرانی باعث شود چند نفر از شناخته شده های مرگز گرا و متعصب فارس پا بمیان گذاشته و در رد این دلایل نژاد پرستی روشنفکر فارس دهن باز کنند . این گو و این میدان .

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ائلیار, منهم با اکثریت نکات اشاره شده توسط شما موافقم و پیشنهاد میکنم بصورت مقاله ای در همین سایت منتشر شود. فکر می کنم مقایسه لاتین با فارسی کمک فراوانی به جواب این سوال که :چرا فارسی زبان کتبی و حکومتی, لکن ترکی و کردی و بلوچی گیلکی و طبری و آشتیانی و لاری و غیره زبان شفاهی توده عامی بودند؟ میتواند باشد. مگر انگلیسی و آلمانی زیر ثقل بیش از حد لاتین ده ها قرن شفاهی نبودند؟ منتها فرق لاتین با فارسی در اینست که لاتین در مناطق اولترا مذهبی کاتولیک بواسطه امتزاج با زبانهای محلی به ایطالیائی و فرانسه و اسپانیائی و رومانیائی وغیره تبدیل شد و وارثی بجا نگذاشت که مدعی مالکیت فرهنگی دیگر ملتها شود. بر عکس ملتهای اسلاو و ژرمنیک و غیره از جمله انگلیسیها که لاتین به لایه های پائینی جمعیت نتوانسته بود نفوذ کند, در آغاز دوره رنسانس, زبان دیوانی را پس زده

و زبانهای مادری خود را احیا کردن و در سایه تعلیم سیستماتیک توده ای زبانشان و انقلاب صنعتی و فلسفی به پر قدرت ترین زبانهای دنیا تبدیل شدند. امروزه رجحان زبان انگلیسی در غنا و طریقه بیان نسبت به لاتین نیازی به اثبات ندارد .اگر گیلکی و لاری و لری و غیره سرنوشتی مشابه زبان ایطالیئی دارند, ترکی همانند انگلیسی در حال احیای خویش است و آزربایجان جنونی را نیز احاطه خواهد کرد.
نوشته شده توسط: Anonymous

باتشکروافتخاربه فرزندان ملت های عرب وتورک جناب آقای اصغرزاده وآقای بنی طرق .شایسته است حقوق دانهای فرزندان آزربایجان وعرب وترکمن وکرد دردادگاه های بین المللی شکایات مستندومستدل ازاین گفتارهاتهیه وتنظیم ودرخواست خسارات ازدولت ایران وروشنفکرنماهای مجری آپارتایدفرهنگی درصدسال گذشته کرده همچنین درخواست دادگاهی شدن آنهادراین دادگاه هاودربین مجامع بن المللی نموده ورسواشدن آنهارادرافکارعمومی جهانی بخواهند.راسیسم فرق نمی کنددراروپاتوسط موسیلینی ویادرایران توسط شاه وشیخ وروشنفکرنماهای فارس پیاده شوددرهردوحال باید دادگاهی ومجازات شوند.

نوشته شده توسط: Anonymous

باسلام آقای صوفی زاده! مقاله ی شما رو به دقت خواندم واولین چیزی که مشاهده کردم بی طرف نبودن و متعصب بودن شما بود شما در چند جا با ظرافت خاصی از بعضی اصطلاحات و جملات استفاده کردید که قابل تامل است مثلا " منطقه ی تورک نشین ارومیه..." یا " استاندار کورد برای اورمیه .... صحیحش استاندار کورد برای آذربایجان غربی بود..." یا " برجسب زدن به تورکها مبنی بر علاقه آنها به کشتار کوردها در لباس سپاهی ... " یا " ایجاد شبهه در جمعیت تورکهای ایران ..." "...وجود تاثیرات جمهوری تورک زبان ( آذری ) آذربایجان... (حتی اینجا هم نتوانستید بی طرفی خود را حفظ کنید و با ندای درونتان از کلمه ی آذری، که منفور تورکهاست استفاده کرده اید)..." و اما نکته ی ظریفی که این مقاله رو برای من جذاب کرده بود نوع نگارش بسیار زیرکانه ی شماست

که با موضوع اتحاد سعی در مظلوم نمایی کوردها دارید گویی اصلا این قوم در طول 100 سال اخیر هیچ کاری بکار مردم و خاک آذربایجان نداشته اند و این تورکها هستند که بقول شما بجای اتحاد با کوردها مستمر، در حال توسعه ی جغرافیایی خود هستند یعنی خواستید بگید که ما چشم به خاک تاریخی کوردها داریم!!! به هرحال غرض از این کامنت این بود که به عرض شما برسانیم که مردم بسیار دقیق تر از آن چیزی هستند که جنابعالی تصور میکنید!
نوشته شده توسط: فانون

جناب یونس شاملی؛
من قصد برخورد با مقاله شما را نداشتم ولی از شما چندین سؤال شد و شما جواب قانع کننده ای ندادید. من هم نظر خودم را نوشتم. پاسختان الان هم قانع کننده نیست متاسفانه. بله، کاملا درست است، مقاله ها به تناسب موضوع و کانتکست متفاوت هستند. و طبیعی ست که مقاله ای در مورد مارکسیسم و اومانیسم احتیاج به مطالعه و دقت بیشتری داشته باشد. نگرش مارکسیستی به اومانیسم نگرشی لغوی نیست که شما بگویید اومانیسم یعنی انسان دوستی و از روی مسئله بگذرید. مارکسیستها از منظری فلسفی و تئوریک به اومانیسم نزدیک می شوند که مقوله ای است فکری، تاریخی و سیستمیک. در کنار اومانیسم، مکاتب فکری دیگری نیز مانند «آنتی اومانیسم» و «پست اومانیسم» هم وجود دارند. اگر معنی اومانیسم انسان دوستی ساده باشد، آن موقع معنی آنتی-اومانیسم چه می شود، ضد انسان و آنتی بشر بودن؟ البته که نه. آن هم یک

آن هم یک مکتب فکری/فلسفی مستقلی ست و جهان بینی مشخصی برای خودش دارد. پس باید در مورد این مفاهیم فلسفی یک مقداری مطالعه بیشتر داشته باشیم و بعد در موردشان بنویسیم.
نوشته شده توسط: lachin

آقا و یا خانم ایستا... بنده خیلی خوشحال میشوم که از اشتباهات املائی, دستوری و تاریخی مرا ذکر بکنید و اگر وقت کافی داشتید خواهشمندم که این اشتباهات مرا بر طرف بکنید . قبلآ از زحمات شما بی نهایت سپاسگزار بوده و مشتاقانه منتظر راهنمائی ها شما هستم.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای فانون،
اینجا کلاس آموزشی مقاله نویسی نیست. در اینجا هر قلمی به تناسب ضرورتهایی به موضوعات مختلف میپردازد و شکل و شیوه نگارش در حوزه های مختلف و موضوعات مختلف بسیار متفاوت است. و قرار نیست که پایان هر نوشته ایی با یک یا چند صفحه منابع نوشته پرکنیم. و حتما هم لازم نیست مقید تعاریف موجو در خصوص مفاهیم فکری باشیم. هر فکری از قبل بیان شده در ذهن و فکر تازه میتواند و معمولا زاویه ایی تازه انی می یابد. این زاویه ها خود زمینه های تغییر در تعریف آن مفاهیم را هم نیز فراهم میسازند.

اگر از کامئنت اولتان عناد در نفی و یا تخریب را کنار میگذاشتید و اگر واقعا پرسشی داشتید پرسشتان را مطرح میکردید شاید گفتگوی مفیدتری داشتیم. امیدوارم شیوه رفتار مثبت را پیشه خود بسازید و تاثیرگذارتر باشید.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای یارادیجیلیق،
انگیزه من در پرداختن به مسائل در بخش کامئنت ها آقای فانون و یا هر کامئنت نویس دیگر نیست. آقای فانون هم چون دیگران حق خواندن مطالبی را که من مینویسم دارند. البته اگر میشد صمیمانه درباره مسائل بنویسیم و با همدیگر از جهت فکری مبادله کنیم ایده آل بود. اما متاسفانه چنین نیست. ولی بخشی از خوانندگان در ارتباط با مسائل مطرح در نوشته ها بسیار جدی هستند و برای آنها پرداختن به بعضی از پرسشهای جدی از اهمیت زیادی برخوردار است. در هر صورت کار و فعالیت برای تغییر در ایران در واقع نوع تلاش در میان امواج طوفانی که بر زمینهء یک فرهنگ عقب مانده انجام میشود، بالا و پایین های زیاد دارد و تحمل بیشتری را طلب میکند.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

چرا شاعران و عالمان ترک حداقل ادبیات شفاهی مردم خود را یادداشت نکرده اند؟
منظوردوره ی آغاز حکومت هزارساله ی ترکان ایران است. میدانیم این مردم دارای فرهنگ شفاهی بودند، چرا یادداشت
اش نکرده اند؟
- سود مادی-معنوی-دینی-اجتماعی برای عالم نداشت.
- بیسوادی مطلق -خواننده نبود.
- مردم حفظ میکردند سینه به سینه نقل میشد - نیاز نبود.
- به ارزش فرهنگ شفاهی جهت نگهداری واقف نبودند. امکان نگهداری نبود. جنگها-کوچ-بیسوادی.
- نوشته های مانده نشان میدهند که افرادی چیزهایی نوشته اند . « احتمال دارد» ازبین رفته باشند.

یا این جوابها که:
---------
- مردم فرهنگ شفاهی نداشتند!
-مردم آذری بودند. فقط قشون ترک بود -آنها هم فرهنگ شفاهی نداشتند! قشون هم زن و بچه ی ترک زبان نداشت!

--------
-این «توده ی عظیم ترک » -نمیدانم چندین میلیون یا چند نفر بودند- که هزار سال بر ایران حکومت کرده -چرا «بایاتی ها و ترانه ها و تاپماجا های خود را یادداشت نکرده است؟


-این ها در آسمان حکومت میکردند-روی زمین ساکن نبودند- زمین مسکن تاتها یعنی آذریها بود. در آسمان هم فرهنگ نمی توان داشت!
اینها تنها جواب «پست مدرنیستی روشنفکرانه ی ناب نیچه ای»است که می توان به عدم یادداشت فرهنگ شفاهی پیدا کرد. فقط یک اشکال
کوچولوی «نیچه ای-راسیستی» دارد وگرنه بسیار خردمندانه و روشنفکرانه و دموکرات منشانه و انسان دوستانه است و صد درصد ضد قبیله گرایی ست. البته گناه «پست مدرن» ، فرزند خلف نیچه نیست.بل تقصیر همه از آن پدر است.

-چرا در آذربایجان که گفته میشود مردم ترک بودند، شاعران ترک زبان به فارسی شعر گفته اند؟

-چون مردم آذری بودند و آذربایجان از سرتا پا آذری نشین بود- فقط شاعر ترک بود - آنهم زبانش را فراموش کرده بود- یعنی فارس یعنی آذری شده بود- این است که دیوانهای فارسی آفریده انذ. از سیر تا پیاز فارسی -عربی نوشته اند.
- این هم جواب ضد قبیله ای و پست مدرنیستی روشنفکرانه است.
---------
تحقیق در فولکلور:
گفتم این تحقیق میتواند در عرصه های مختلف به بسیاری از سئوالها جواب دهد. نمونه:
تحقیق قدمت ضرالمثل ها :
- گؤزدن گئدن -اوره گ دن ده گئدر= در دیوان کاشغری به گویش قدیم آمده رجوع به دیوان او.
-قارین دویار-گؤز دویماز= در دیوان کاشغری با اندکی تغییر آمده.
و دهها چیز دیگر
---------
زبان ترکی مناسب شعر و نثر:

زبان ترکی یا هرزبان دیگر برای همه کار تواناست تنها بستگی به «پرورش و هنر هنرمند» دارد.
زبان ترکی در شعر و نثر تواناست. قالب شعر ترکی هجاست. اکنون هم آزاد می نویسند.
در این دو قالب -هجا- و آزاد- شعرهای ناظم حکمت و صمد ورغون از نمونه هاست و حیدربابای شهر.
یا بایاتی و تاپماجا ها و ترانه ها در فولکلور. وداستانها.
-------
زبان ترکی از زبانهای نادری ست که در آن می توان به شعر صحبت معمولی را انجام داد.
این خصلت را من در زبان مخفی دخترکان آذربایجان نشان داده ام. رجوع شود به مقاله ی (قیزلارین گیزلی دیلی) در آرشیو.


نوشته شده توسط: Anonymous

این آقا وقت حمله ناتو به لیبی و عراق و ... خواستار "دخالت بشردوستانه" امپریالیستها در ایران بود.

ایشون در نتیجه هر رطب و یابسی رو میتونه به هم ببافه تا امپریالیستها دست به "دخالت بشردوستانه" در ایران هم بزنند. من واقعاً تعجب می کنم که چرا ایران گلوبال مقالات جنگ طلبانی مثل افشاری و فرخ حیدری رو منتشر میکنه! خب اگه تبلیغ حرفهای جنگ طلبها درست باشه، چرا حرفهای رجوی رو منتشر نمی کنین؟

بر و بچه های اسیرتشکیلات رجوی در لیبرتی عراق یادتون نره.
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-من بعنوان یک تورک ایرانی (آزربایجانی)زتمام نهادهای حقوقی بی طرف ازدوستان تورک حقوق دان ،ازجناب آقای احمدشهید نماینده محترم سازمان ملل،ازحقوق دانهای کشورهای آزاددرخواست واستدعادارم نسبت به آپارتایدفرهنگی ونسل کشی فرهنگی درصدسال اخیردرایران ومسببین این نژادپرستی که دستیاردولت های ایران دراین مدت بوده تحقیق ،ومدعی رفع این تبعیض آشکارشده ،تافرزندان مادیگرشاهداین حق کشی نشوند.
من فکرمیکنم یکی ازپایه های اصلی درمبارزه اصولی برای رفع دیکتاتوری دراین نقطه نهفته است.آنهاییکه نمی توانند ونمی خواهنداین اصل پایمال شدن حقوق انسانهارامشاهده کنند،درواقع خودمانع بزرگ مبارزه برعلیه ظلم ودرعقب ماندگی کشورهستند.
شماعزیزانی که درخارج هستید میتوانیداستارت سالم مبارزات رازده وراه سالم رانشان مردم دهید.دوستانی که سنگ بزرگ برداشته ویاهرروزمسایل انحرافی رامطرح میکنندونمیخواهندازپلکان سالم بالاروند،

دراصل خودگرفتارتفکرات استبدادی جاکمیت هستند.سنگ بزرگ برداشتن علامت نزدن است.آنهاییکه شعارهای دهن پرکن داده اصلادوست ندارنداصلاحتی انجام گیرد.
خواهشمنداست شماهادرخارج برای رفع تبعیض نژادی ونسل کشی فرهنگی حرکت کرده واین را بدانیدکه گره مشکلات دراین نقطه نهفته است.
چندهفته دیگرمدارس بازمیشود،مادوست نداریم مبارزات رابه کانال رادیکالیسم هدایت نمایند.دوداین دوتفکربه چشم همه خواهدرفت.
شمادرخارج ومادرداخل دست بدست هم داده تااولین قدمهای سالم رابرداریم.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

-چرا در شعر ترکی کلاسیک «کلمات عربی -فارسی» زیاد است؟
1- قالب شعرترکی «هجایی» بود. قالب شعر فارسی «عروضی».
در دوره ی زمینداری قالب شعر(فارسی)که از اعراب گرفته بودند، «عروض و قافیه» بود.
برای اینکه کلمات ترکی در قالب عروضی بیان شود شاعرمجبور بود از کلمات عربی و فارسی استفاده کند.
همانطور که شاعران فارسی زبان میکردند.
- شعر سخنی بود که قالب «عروض و قافیه» را مالک بود.و زبان رسمی «دیوانی» را استعمال میکرد. شعرترکی با قالب هجایی
رسما نمی توانست «شعر » بحساب آید. در میان اقشار بالای جامعه.
-آنچه شعر و ادبیات بود پیش مردم-خودشان میساختند. ادبیات شفاهی.
-اشعار پراز کلمات عربی فارسی -نشانه ی تأثیرزبان دیوانی (فارسی-عربی) برزبان عالم و روشنفکردینی ست-که شعر هم بیشتر برای این دایره ی دینی بود.گیرم به زبان ترکی باشد.
-آخوند وقتی در منبر به ترکی صحبت میکند تنها فعلها را در آخر ترکی میاورد.

2-شاعران ترکی زبان چرا شعر فارسی گفته اند؟

-شاعر و نویسنده ی ترکی زبان برای نشان دادن استعداد خود مجبور بود از زبان عربی و فارسی که در عرصه ی «دولت و دین» و «دیوان» کاربرد داشت به عنوان «ابزار» جهت اهداف خود: پول-مقام-منصب روحانی- و عزت و احترام به عنوان «عالم» در جامعه و حکومت استفاده کند.
- شاعر و نویسنده عموما با «طبقه ی حاکمه و دولت و روحانیت»خویشی داشتند و زبان این اقشارهم «عربی-فارسی» بود.
زبان روشنفکری آنها مد نظر است.
- نوشته به زبان ترکی چه نثر و چه شعر «خواهان نداشت-چون نیاز نبود» -حاکمیت و روحانیت زبانش عربی-فارسی بود. تقاضا عرضه را ایجاد میکند. تقاضا برای نوشته ی ترکی نبود.
- ولی علی رغم این قاعده ی «عدم تقاضای رسمی» افرادی استثناً ، در شرایط خاصی «ترکی نوشته و سروده اند» از جمله برای تبلیغ دیدگاه دینی و فلسفی مثل نسیمی.
-وجود بیسوادی تقریبا مطلق.
- توده ی مردم ادبیات شفاهی خود را داشتند.ترانه ها-داستانها-تاپماجا ها-بایاتی ها و غیره.
- اهل قلم جدا از توده ی مردم بودند. و ادبیات آنها -عالم و مردم- جدا بود. مال مردم شفاهی بود مال عالم کتبی. عالم و قلم اش به طبقه ی حاکمه مربوط بود. بین مردم و عالم دنیایی فاصله بود.
-این عالمان باسواد حتی بایاتی ها و ترانه ی دوره ی خود را یاداشت نکرده اند. چون «سود مادی و معنوی و دینی و اجتماعی» نداشت.
تازه مال دوره ی قاجار هم یادداشت نشده چه رسد به دوره ی نسیمی یا حسن اوغلو و بالاتر.
3-این عالمان چرا حداقل ادبیات شفاهی مردم را یادداشت نکرده اند؟
منظورم دوره ی آغاز حکومت هزارساله ی ترکان ایران است. میدانیم این مردم دارای فرهنگ شفاهی بودند، چرا یادداشت
اش نکرده اند؟
4- ادبیات شفاهی ترکی در آذربایجان

- این ادبیات که امروز سینه به سینه به ما رسیده - و تازه دارد کتابت میشود یا دگار «زبان مردم و نویسندگان و شاعران» است.
که اکثرا به نام « اوزان و عاشیق» شناخته میشوند.
-تاکنون تحقیقات از زاویه های مختلف روی این ادبیات نشده ازجمله: تاریخی-مردم شناسی-جغرافیایی- شاعر و نویسنده شناسی- اسطوره شناسی- قدمت- و دهها موضوع دیگر. که می تواند به بسیاری پرسشها در عرصه ادبیات ترکی پاسخ گویند.
-رابطه ی ادبیات شفاهی آذربایجان با ادبیات دیگر ملتهای ترک زبان.و...
----------
«عرضه و تقاضا در ترکی نویسی»:

که توضیح دادم. اضافه میکنم این قانون نه تنها در گذشته در قرن اخیر تا کنون نیز عمل کرده است:
-علت عدم ترکی نویسی قلم زنان آذربایجان در ایران اگر یک علت اش :
-اختناق باشد
-علت دیگراش بیسوادی بود.
نویسنده می بیند نوشته اش خواننده ندارد پس به زبانی می نویسد که «طالب دارد و سود مادی و معنوی» .
- نوشته ی ترکی اکنون دردایره محدودی خوانده میشود قلم زن مجبور است به فارسی بنویسد.اگر همه بیسواد بودند مجبور بود
تنها به فارسی بنویسد.

5- واژه های ترکی در آثار ترکی نویسان آذربایجان و ادبیات شفاهی قدیم:
من در آثار برخی شاعران قدیم از جمله نسیمی، به « مقدارکلمات ترکی و عرصه های آنها» توجه کردم متوجه شدم
این کلمات ترکی زندگی انسان آن ایام را بخوبی برای ما ترسیم میکنند. تنها «قالب شعر و زبان روشنفکری» دوره باعث شده
که کلمات «عربی-فارسی» استعمال شوند.
-با کلمات ترکی آمده در دیوان او ودیگرشاعران می توان «لغات نامه» کوچکی از آن دوره ها را تدوین کرد و «زندگی مردم» و فرهنگش را نشان دارد.
- به این لغت نامه واژه های شفاهی قدیمی- فرهنگ شفاهی قدیم- را هم اضافه کنیم می توان لغت نامه ی «کتبی-شفاهی» مردم دوره ی زمینداری را داشت و به سطح زبان آن دوره رسید. که توده ی مردم استفاده میکردند.
این توجهات نشان میدهد که هیچ نیازی به استعمال کلمات عربی-فارسی نبود. همانطور که بایاتی ها نشان میدهند.
نوشته شده توسط: Anonymous

بعضی افراد که در این تارنما نظریه میدهند یک زمانی از نخبگان ضد امپریالیسم و و ضد استعمار و ا زهمه مهمتر طرفدار وحدت جهانی خلقهای روی زمین بودند و اکنون از این افراد هیچ خطری متوجه نظام توحش اسلامی و غرب و استعمار و غیره نیست.نظام اسلامی بدون کمترین خرجی خود را از شر جریانی بنام روشنفکر نجات داده است.بزرگسالانی هستند که متاسفانه در این سن و سا ل در کودکستان ایران گلوبال تمرین میکنند.

نوشته شده توسط: Anonymous

ظاهرن مهستی دیوانی از خود بجا نکذاشته و اشعاری که به او نسبت می دهند از پاورقی دیگران جمع اوری گردیده است. بعید میدانم در جامعه فئودالی 1000 سال پیش, زنی چنین شعری سروده باشد. اما حقیقت هرچه هست سروده های اینچنینی برای بسط روحی اشراف و آخوندهای لمپن هنوز هم خوراک مناسبی است. چه ملیجک و چه شاعر مجیز گو, هردو در خدمت یک هدفند.
تعبیر عبارت "در روزگاری که ترکها دست بالا را داشتند" در دوران فئودالیته با مفهوم فرا دستی یک گروه اتنیکی بر دیگران که امروزه شاهد آن هستیم بسیار متفاوت است. تلفیق دین, زمینداری و پادشاه جائی برای فرادستی یک اتنیک بر دیگری نداشت. یک ترک اگر مسلمان نبودو یا رعیت امپراطوری ترک رقیب بود دمار از روزگارش در می اوردند و بجز سید بودن وابستگی اتبیکی امتیازی محسوب نمی شد.

اینکه چرا به ترکی شعر نمی کفتند جوابش خیلی هم ساده نیست.
ای بسا یکی از دلائل اینست که فارسی حدود یکصد سال قبل از دیوان الغات الترک , آنهم در دربار سامانیان استانداردیزه شده و زبان حکومتی گردیده بود و بعدها بکمک اشعار فارسی اشراف زادگان و نخبگان آن دوران, طی چند دهه آنرا فراگرفته و به انسجام اداری و حکومتی سرزمینهای تحت کنترلشان کمک شایانی کردند. ترکها بعد از اسلام بشدت از خود بیگانه شدند و دفاکتو عربی را بعنوان زبان علم و فارسی را زبان حامل شعر و تبلیغات اسلامی پذیرفتند.
آقای ائلیار در یکی از کامنتها به مسئله جالبی اشاره کردند و آن اینکه اکثرا آخوند زادگان و سیدها با توجه به موقعیتی که از نظر مالی و سیاسی در جامعه داشتند همانند اشراف قادر به تحصیل وتحقیق و شعر و شاعری مادامالعمر بودند. بعد از گسترش زبان فارسی, تبلیغات دینی همه به این زبان انجام و فراگیری آن برای آخوندها و آخوند زاده ها از ملزومات محسوب میشد.از قرار پدر شاعره محبوب شما هم آخوند بوده است همانند پدر بسیاری از نویسندگان و شاعران دیگر( در این مورد تحقیقات بیشتری لازم است). از طرفی در آن ایام شعر و شاعری وسیله ای بمنظور مجیز گوئی سلاطین برای مرحمت سکه طلا , خود نمائی, کسب اعتبار در جامعه و .... رواج پیدا کرد و زبان مقبول برای سرودن شعر فارسی بود.
بنظر من ترکی بدلیل قواعد خاص گرامری , زبان مناسبی برای شعر و قافیه نیست. در اکثر شعرهائ ترکی که من خوانده ام قافیه ها و یا وزن شعر بکمک کلمات فارسی و عربی جفت و جور شده اند. شعر بعنوان بخشی از فرهنگ اعراب وارد منطقه ما و حتی اروپا شد . پوشکین بنیانگذار شعر روس بدلیل اینکه مادرش عرب بود شعر را به زبان روسی معرفی کرد. اعراب قبل و بعد از اسلام افرادی را که قافیه دار, ارام و موزون سخن می گفتند عاقل و دانشمند می پنداشتند.
نوشته شده توسط: Anonymous

نژادپرست کسی است که به بهانه تجزیه طلبی خیالی 24 ساعت به تمام مسائل در این سایت با دیدی نژادی بنگرد و شاه و شیخ و دیکتاتوری و طبقه و داعش و سرمایه و کودتا را فراموش کند .و فارس و کرد و ارمنی و روس را دلیل ناتوانی های تاریخی فرهنگی قومی خود ببیند . و فیلمهلی غیرعلمی پوپولیستی فریب دهنده قدیمی خودارضایی را در این سایت ایرانی فارسی زبان درج کند .

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب فانون, تا آنجا که من میدانم , کتاب ده ده قورقوت حاوی چندین داستان است بزبان ترکی و درباره اتنولوژی و اتیمولوژی نوشته نشده است. در هر کتاب داستانی لزومی ندارد دربار ه نژاد و زبانی چیزی بنویسند, همان طورکه در کتاب حافظ هم فقط شعر می خوانید , نه چیزدیگر.

نوشته شده توسط: Anonymous

فانون گرامی حرف همان است که شما می گویید، الا اینکه این معضل مختص آذربایجان نیست و همه ما فرزندان و دست پروردگان فرهنگ عقب افتاده ای هستیم که که بدلیل دین زدگی فاقد توانائی های لازم برای تفکر مستقل است. من البته در مورد جریانات فکری آذربایجان صلاحیت اظهار نظر ندارم، ولی از آنجائیکه آذربایجان نیز بخشی از ایران و فرهنگ حاکم بر آن است و من بر عکس مدعیان دروغین مبارزه با تبعیض اعتقادی به برتری این یا آن نژاد ندارم، معتقدم که میانگین اندیشه و تفکر و فرهنگ از بازرگان تا چابهار و از رشت تا بوشهر تفاوت چندانی ندارد و علت اصلی بوجود آمدن پدیده هایی که شاهد آنها هستیم همین فرهنگ عمومی عقبمانده ماست که از مدعی مبارزه با تبعیضمان یک راسیست دو آتشه افراطی می سازد. جای افسوس است که دست ما، دست همه ما، در عرصه فرهنگ و اندیشه بسیار خالی است. سرانه مطالعه 2 دقیقه، متوسط تیراژ کتاب 500 تا و ...

نوشته شده توسط: فانون

Anonymj گرامی؛
همچنانکه گفتم، کتاب ده ده قورقود تنها یک اثر حماسی نیست، یک منبع غنی اتنوگرافیک هم هست. در این کتاب از 22 ایل اوغوز نام برده شده و شرح زندگی شان رفته. فکر می کنم هر آدم کنجکاوی با دیدن غیبت واژه ترک در میان اسامی ایلات و قبایلی که گویا هزار سال پیش در آذربایجان می زیسته اند، یک کمی کنجکاو می شود! من دیوان حافظ را بدان قصدی که شما می گویید، نخوانده ام. ولی اگر اشتباه نکنم، فردوسی هم سلسله هخامنشی را از قلم انداخته! خب، من وقتی این چیزها را می بینم (یا نمی بینم!) کنجکاو می شوم. شما را نمی دانم...

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب فانون , من از شما سئوا کرده ام . این طریقه بحث نیست. من خیلی آدم بیسوادی هستم ولی بی سواد ها هم حق سئوال از شما با سواد ها دارند. هر چه میگوئید بر میگردد به خود تان. از آقای رازی هم در باره بنیاد افشار یزدی سئوال کرده ام. می خواهم از محضر با سوادان استفاده کنم. آدم های با سواد که به کسی توهین نمیکنند.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ایستا ازغرور کاذب در عذابید. شما تنها نیستید. بسیارند همانند شما که هم از کم سوادی و هم از خود بزرگ بینی رنج می برند. مقصر شما نیستید بلکه ممیزی های شیخ و شاه هستند که با سیستم های فضاحتی- فقاهتی, حدود فضای عمومی و منابع اطلاعاتی زبان فارسی را چنان تنگ کرده اند که استاندارد افکار و رفتار شکل گرفته در حوزه آن بسیار پایئن است . پیشنهاد میکنم همانند روشنفکران آگاه فارس یکی از زبانهای مطرح اروپائی و ترجیحن انگلیسی را فرا گرفته و خود را از گزند اسیبهای جبران ناپذیر منابع بشدت آلوده برهانید و در کدهای اخلاقی -رفتاری خود تجدید نظر کنید.
فردوسی زبان فارسی شما را نجات داده ولی این دلیل بر این نیست که چشم به ضد ترک و ضد زن و ضد عرب بودنش ببندید و بدتر از همه به ما دیکته کنید که از او به نیکی یادکنیم.

نگاهی دوباره به کامنتهایتان بیاندازید. سطح نوشتارتان بازل و تقریبا هم تراز با ادبیات کوچه و بازار است و با وجود سادگی مفرط باز اغلاط گرامریش کم نیست.
ادب حکم می کرد که شما را بیسواد خطاب نکنم اما چاره ای نداشتم چرا که شما اصرار در رفتار اشتباهتان دارید. برخورد قضاوتی و تحقیر انسانها و خود برتر بینی نشانه عقب ماندگی فرهنگیسیت.

نوشته شده توسط: فانون

جناب رازی گرامی؛
چه خوب و عمیق درک کرده این موضوع را مولانای بزرگ:

ای بسا هندو و ترک همزبان/ ای بسا دو ترک چون بیگانگان

تحلیل شما بسیار درست است. گفتمان حاکم بر جریانات و محافل آذربایجانی، گفتمانی دمکراتیک نیست. افراد باسواد و متفکری آمدند و رفتند، چرا که محیط ظرفیت فکر دمکراتیک و اندیشه ژرف را ندارد. تصور من آن است که این جو ادامه خواهد داشت، به دلیل آنکه آذربایجان فاقد یک جریان روشنفکری مستقل است.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای رازی من تصمیم گرفته ام درباره راسیزم در ایران مطالعه کنم.می توانید کمکم کنید و در باره بنیاد افشار یزدی اطلاعاتی در اختیار ما بگذارید؟ افشار یزدی کی بود و برای چه بنیاد داشت؟

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب فانون عرضم با شما است. میتوانید در دیوان خافظ جمله ای پیدا کنید که از حافظ نوشته شده باشد, دیوان حافظ به زبان فارسی نوشته شد؟ چرا شما این قدر بحث های بی معنی میکنید؟

نوشته شده توسط: Anonymous

فانون گرامی با تشکر از توضیحات شما. من یک دوست آذربایجانی دارم که مطالعات زیادی در ادبیات ترکی آذری دارد و او می گفت که واژه آذری در بیاتیهای آذربایجانی به وفور آمده است. البته من نمی توانم صحت و سقم این حرف را تأیید کنم. متأسفانه همانطور که یکبار در نوشته ای برای اژدر بهنام نوشتم، پرچم مبارزه با تبعیض را کسانی بالا برده اند که خودشان عمیقا نژادپرست و فاشیست هستند. این کلمه فاشیست را من به عنوان فحش بکار نمی برم، ببینید گرامی، شما یک آذربایجانی هستید که مانند این مدعیان مبارزه با تبعیض فکر نمی کنید. همین مسئله کافیست تا شما مورد حمله همه جانبه قرار بگیرید. این "یکسان سازی" فکری عینا معادل فاشیسم است. این دوستان گفتگو با فارسها را "آب در هاون کوبیدن" می دانند، زیرا از نظر آنها گفتگو فقط وقتی سازنده است، که روشنفکر فارس هم اعتراف کند که همه فارسها راسیست و فاشیست و شوینیست هستند و هر فارسی

در هر گوشه جهان خون ترکی را دانسته یا ندانسته مکیده و یا در شیشه کرده است. از نظر اینها گفتگوی سازنده یعنی «هیچ انتقادی نکن و هرچه من می گویم تو بگو چشم!» این روش مسلما بدرد گفتگوهای زیر چادر عشیره می خورد، ولی در جهان مدرن خریداری ندارد. برای همین است که فارسها در کلیتشان طرفدار تبعیض نامیده می شوند و مسلما دیر نیست آنروزی که بخوانیم این مدعیان مبارزه با تبعیض هم مانند آن مدعی بزرگ دم از "ایراد ژنتیکی فارسها" بزنند و مدعی شوند که این قوم وحشی دارای کروموزومهای ناقص است!

شاید راه حل این باشد که پرچم مبارزه با تبعیض از دست نژادپرستان گرفته شود
نوشته شده توسط: فانون

دوستان گرامی؛
همچنانکه می دانید کتاب ده ده قورقود در مورد سرگذشت و جنگها و ماجراجویی های قبایل اغوز است. در کتاب از ایلها و قبیله های مختلف اغوز نام برده می شود و غیره. در میان اسامی گوناگونی که داده می شود، اسم ترک غایب است و هیچ اشاره ای در کل کتاب به این واژه نشده است- که برای من موضوع بسیار جالب و پرسش برانگیزی ست. این از آن جهت مهم است که کتاب ده ده قورقود، علاوه بر یک اثر حماسی، یک منبع غنی اتنوگرافیک هم هست. تا نظر اهل فن چه باشد...

نوشته شده توسط: Anonymous

""" چرا هیأت امنا و اساتید علمی‌ دانشگاه، هتی در حوزهٔ تئوریک، پیرامون چگونگی‌ انتقال مذهب، زبان و فرهنگ والدین به فرزندان """ هنوز برای رسیدن به چنین شرایطی، سال‌های نوری فاصله دارند؟ کسانی‌ که در آمریکای شمالی‌ زندگی‌ میکنند با ترم‌های """haderite """ و ""mennonite"" آشنا هستند، اینها """community""" هستند که بیشترشان از آلمان به آمریکا و کانادا مهاجرت کرده اند و به شدت محافظه کار و مذهبی‌ تشریف دارند، دور خود دیواری کشیده اند و با زندگی‌ کشاورزی و دامپروری روزگار می‌‌گذرانند، بعضی‌ از این """community""" کالت نیز هستند و اکثرا رئیس، با چندین دختر بچه ازدواج می‌‌کند یا آنها را به اسارت و بردگی خویش در می‌‌آورد. جناب فانون جامعه شناس، آیا به نظر شما، این اساتید علمی‌ و هیأت علمی‌ نمی‌‌بایستی ابتدا فکری به حال خردسالانی بکنند که در این """ """ با فلاکت زندگی‌ میکنند پیش از

آنکه این تئوریشان را در بطن جامعه مدرن غرب جولان دهند؟ آیا این تئوری یک پایش نمی‌‌لنگد؟
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب فانون , شما میتوانید یکی دوکلمه از واژه , فارسی, در اشعار حافظ نشان دهید؟ کتاب ده ده قورقوت بزبان ترکی نوشته شده است , مهم نیست بنویسد که زبان نوشته شده ترکی است یانه؟ همچنان که حافظ هم ننوشته که شعرهایش را در چه زبانی نوشته است. شما یک داستان بزبا انگلیسی بخوانید , یک کلمه هم واژه ,انگلیسی, در آن داستان پیدا نمیکنید.

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

فانون گرامی،
راستش را بخواهید من از کتاب ده ده قورقود بسیار کم و تنها جسته و گریخته و در مجموع، شاید چند صفحه خوانده‌ام و چون برایم بسیار مشکل بود، آن را کنار گذاشته و دنبالش را نگرفتم و اطلاعاتی در مورد آن ندارم. به همین دلیل اگر بخواهم نظری در این زمینه بنویسم، مسلما بی اساس خواهد بود.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

در بحث سرکوهی (فارسی زبان) که ، تحصیل «به زبان مادری» را حق و درست میدانست، با بابک امیرخسروی چپ و اهل آذربایجان، که آن را رد میکرد، ما شاهد " اندیشه ی ملیگرایی عدم رفع تبعیض" بودیم. این دو" اندیشه و سیاست" از چپ تا راست، در فضای سیاسی نظری موجود است.و ملیت هم نمی شناسد.

دوستان فارسی زبان، که خواهان رفع تبعیض اند و «سیستم فدرالیسم و تحصیل به زبان مادری و واحدهای فدرال و تقسیم قدرت سیاسی و اتحاد دواطلبانه و جدایی را حق میدانند» و به عنوان راه حل پیشنهاد میکنند، و همین طور در بین ملیتها که چنین راه حلی را دارند، در برابر « طرفداران سیستم متمرکز و عدم تحصیل به زبان مادری »، که در کل فرم جدید «چرخش پاشنه ی در ، به سیاق معمول» را میخواهند، «تضاد سیاست» عمده ای وجود دارد.
این تضاد در دو سیاست ، پروسه ی خود را درجهت پیروزی « جنبش رفع تبعیض » ، طی میکند. سیاست رفع تبعیض عمده است.

دو سیاست، دو راه پیداست:
1- سیاست تبعیضگرانه
2- سیاست رفع تبعیض.
-سیاست رفع تبعیض : بر فدرالیسم-تقسیم قدرت به واحدهای فدرال-اداره ی امور محلی- تحصیل به زبان مادری- اتحاد داوطلبانه یا جدایی داوطلبانه تأکید میکند
- سیاست تبعیض: اینها را رد میکند و بر سیستم ملی گرایی و عملا بر قدرت متمرکز تأکید دارد.
هرکس آزاد است جایگاه خود را تعیین کند.
-------
دوستان بهتر است بجای گردش در شاخه های مسایل «جایگاه خود را تعیین کنند » و راه حل پیشنهادی ارائه بدهند.
سئوال این است « در کدام صف ایستاده ای؟ ضف تبعیض یا رفع تبعیض؟ با کدامین سیاست همراهی؟ پیشنهاد شما چیست؟»

دوستانی که کامنت گذاشته اند در صورت علاقه می توانند« سیستم پیشنهادی » خود را ارائه بدهند.
شاید راه حل بهتری دارند.
هیچکس چیزی نمیداند. راه حلهای شما می تواند در گشودن قفل مسایل یاری کند.
بجای گردش در شاخ مسایل «سیستم مورد نظر» خود را ارائه بدهید.
- سیستم های احتمالی:
- مشروطه
-فدرالیسم
-حکومت کارگری
-جمهوری اسلامی دموکراتیک
-جمهوری اسلامی فعلی
- ووو
-چه سیستم پیشنهادی دارید؟از نظر شما چه سیستم سیاسی برای ایران مناسب است؛و چرا؟



نوشته شده توسط: فانون

اژدر گرامی؛
یکی از پرسشهایی هم که نمی شود به راحتی از کنارشان گذشت، نبود واژه ترک در کتاب ده ده قورقود است. از مقاله آقای راشدی چنین درک می شود که ده ده قورقود در آذربایجان نوشته شده است. آقای راشدی می نویسد: < زبان کتاب دده قورقود زبان حدود هزار سال پیش مردم آذربایجان و ترکیه امروزی است.> سؤال من این است: چگونه است که حتی یک بار نیز در این کتاب به واژه ترک اشاره نشده است؟ آیا واژه ترک در آذربایجان آن زمان رایج نبوده؟ و یا قضیه دیگری در کار است؟ اگر شما و دوستان دیگر فکر و نظری در این زمینه داشته باشید، لطفا بنویسید تا ما هم استفاده کنیم.

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

آقای Direnc Minelli گرامی،
ممکن است همانطور باشد که شما می‌گویید و مهستی شعرهایش را نه به زبان مردم کوچه و بازار بلکه با زبان دیوانی سروده است تا در روزگاری که ترکها دست بالا را داشتند، نه مردم کوچه و بازار، بلکه دیوانیان بتوانند آنها را بخوانند و بفهمند. ولی آنچه را که متوجه نمی‌شوم این است که چرا سوژه‌های اشعار او و آنهایی که مورد خطاب قرار می‌دهد، به‌جای شاهان و سلاطین و دیوانیان، مردم کوچه و بازار است، یعنی قصاب و کلاهدوز و حمامی و... شهر و محله!
دوم این که چرا مهستی شعر زیر را به ترکی نمی‌سراید؟ آیا این شعر را هم برای خواندن دیوانیان نوشته است: (برخی کلمات را نقطه چین می‌کنم تا احیانا حساسیت کسی برانگیخته نشود و موجبات بحث‌های حاشیه‌ای را فراهم نکند)
قاضی چو زنش حامله شد زار گریست
گفتا ز سر کینه که این واقعه چیست
من پیرم و ... من نمی خیزد هیچ
این ... نه مریم است این بچه ز کیست

و چرا در آن منطقه و در همان دوران، شاعران ترکی‌گویی که جویای نام و آوازه در میان دیوانیان و سلاطین و شاهان نبودند، پیدا نمی‌شود؟
اینها پرسش‌هایی هستند که من نمی‌توانم به راحتی از کنار آنها بگذرم.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب اقای ارژنگ داودی ایراتی نژاد محترم که در زندان با هیولای مرک واعدام دست و پنچه نرم می کنید که فقط کشور ایران در تسخیر ولایت فقیه و فقیه هاست و با کمک مردم امکان رهایی از تسلط اخوندها به این سادگی هاو انهم در فقط چندین سال امکان پذیر است؟! متاسفانه در ایران یک حکومت انچه تحت عنوان جمهوری اسلامی ولایت فقیه شناخته شده و میشود وجود ندارد و این حکومت فقط پرده استتاری بر روی چندین حکومت گران امپریالیستی در ایران است که حتی علی خامنه ای در اصل حقوق بگیر و اجرا کننده دستوراتی که از عوامل امپریالیستی زیر پرده استتار نشینان است و

حکومت اخوندی در حقیقت نقش و نگار بافته شده روی پرده استتار است!! ایا شما در مدت زندان نشینی تان فکر نکرده اید که امپریالیستان هرگز اختیار مال و منالشان رو به اخوندهای روضه خوان واگدار نکرده و نمی کنند و نخواهند کرد و حکومت اخوند بازی فقط و فقط برای گول و سردر گم کردن مردمی است که سبد کالا و کاسه اش نذری را می پرستتد که ندانندو نفهند واقغیت زیر پرده استتار نهفته است و فقط مجریان قتل و غارت و چپاول را فقط اخوندها بدانند!! چپاول های میلیارد دلاری دزدان از سرزمین ایران فقط و فقط با طرح و نقشه کشی و مجریان ایرانی نما و اخوند نمای امپریالیست های ۵+۱ انجام میشود! شما با رفتار وطن پرستانه در صدد ضربه زدن به امپریالیست ها بودید که موجب خشم انان واقع شدید! شما چه انتظاری از جمعیتی دارید خوشحالی شان یارانه پرستی وسبد کالا پرستی و خود سانسوری و چشم بستن به روی حقایق دارد ویا میلیونهاشون پای منبرها چنباتمه می زنن و زجر کشیدن را می پرستن و یا حتی بخاطر لفمه خود و فرزندانشون در قشون سربازان امپرالیست ها َ(پاسدارچی و بسیجی و سربازان گمنام امام زمان) خدمت گذار و محافظ منافع امپریالیست ها هستند؟!لطفا بفرمایید باچه مردمی می خواهید با لنگ کفش بصورت امپریالیست ها بزنید؟

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب Anonymous شما ظاهرا خیلی دمکرات هستید ولی مرقومات شما مرا نگران میکند و دارم فکر میکنم که این دمکرات بودن شما باری کیست؟
شما نوشته اید: <ما اعتقاد داریم در ایران فردا هریک از اقوام ایرانی این حق طبیعی را دارد که آموزشی بر پایه ی زبان مادریش داشته باشد.>
این اقوام ایرانی کدام اقوام هستند؟ آیا ترکها و عربها را هم جزو اقوام ایرانی حساب می کنید و حق <آموزشی بر پایه ی زبان مادریش> به آنها میدهید یا نه خیر اینها جزو اقوام ایرانی نیستند و اصلا هیچ حقی ندارند که این حق را داشته باشند.
من وقتی به منشور حزب پان ایرانیست نگاه میکنم می بینم که شما عین حرفهای آنها را میزنید. برای همین هم نگران می شوم که نکنه شما هم از همانها هستید.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای اژدر بهنام,
به اعتقاد من اشتباه فاحشی که شما در مورد مهستی گنجوی مرتکب می شوید اینست که فکر میکنید ایشان اشعارشان را برای مردم عامی کوچه و بازار شهرشان سروده اند.
برای بیان, مفاهیم سخت و دیر هضم ادبی آنهم در قالب شعر, شما نیازمند به رعایت دو مشخصه مهم هر زبانی هستید. ا- گرامر استاندارد 2- لکسیکون استاندارد. همین دو مورد کافیست شعر را از زبان مردم بی سواد عامی انقدر دور سازد که چیزی از آن متوجه نشوند. با افزودن معانی مجازی, محدودیت های قافیه ای, عمیق سازی مفاهیمی خاص توسط شاعر و حتی ابداع شیوه بیانی جدید سراینده کار را دو چندان مشکل می سازد. شاید تصور شما از مردم عامی,بی سوادان قرن بیست و بیست و یک اطراف ماهاست که اگرچه تحصیلات سیستماتیک ندارند ولی بطور شفاهی و غیر ارادی, از رادیو, تلویزیون, مراودت با افراد با سواد و غیره, در طول زندگی آنقدر می آموزند که زمین تا اسمان با

مردمان بی سواد گنجه زمان مهستی فرق داشته باشند.
بیت زیر مهستی را از ویکی پیدیا کپی کردم:
ما را به دَمِ پیر نگه نتوان داشت در حُجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَد در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
باور کنید بیسوادان امروز مناطق فارس نشین ایران قرن حاضر, در عصر رادیو و تلویزیون و زندگی و معاشرت با مردمان جامعه ای با نرخ باسوادی حداقل 80 درصدی, باز قادر به درک سخن شاعر نخواهند بود. فهم این اشعار اگر برای شما و ما بعد از 16 سال تحصیل به این زبان و مطالعه کتب فراوان , بسیار ساده است دلیل بر این نیست که عامه بیسواد که احتمالن 99 درصد جمعیت گنجه قرن پنجم را شامل میشد - با فرض اینکه زبانشان فارسی بود -نیز قابل فهم بوده است. بخاطر دارم پیرمرد فارس بی سوادی در یکی از دهات اطراف یزد, صحبت ساده مرا چه به لهجه تهرانی و چه به شکل ادبی متوجه نمی شد و پسرش به ما کمک می گرد. مهستی اگر اشعارش را بزبان, لهجه و لغات معمول محل زندگی (با فرض فارسی بودن) می نوشت که در خجند و ماورا نهر اشعارش را درک نمی کردند و احتمالن ثبت هم نمی شد. در زمانی نه چندان دور, بعلت عدم وجود مدارس سرتاسری, فاصله جغرافیائی چند صد کیلومتری, موجب چنان تغییری در گویش و لکسیکون یک زبان می شد که مکالمه را تقریبن ناممکن می ساخت.
مهستی به شیوه استاندارد فارسی که در مکتب قرآنی از 4 سالگی آموخته بود شعر می گفت نه به زبان مردم گنجه.
نوشته شده توسط: Anonymous

عزیزان، برای اینکه به استنباط بهتری از این موضع برسیم، کالبد شکافی این پدیده، خالی‌ از فایده نیست، در آمریکای شمالی‌، شما به دولت میگویید من "" ۲۰ جور واکسنی را که توی دولت و سیستم "" به بدن کودک من تزریق می‌کنید قابل عتماد نمیدانم، فانون عزیز جامعه شناس، میگویند هیئت امنا و اساتید علمی‌ پیرامون انتقال مذهب، زبان، فرهنگ والدین بر فرزندان اشکالات اساسی‌ دارند، یعنی‌ والدینی که به دولت می‌‌گویند دستت را از حریم بدن فرزند من با تزریق آمپول دور کن، آیا اساتید علمی‌ چنین جامعه‌ای در نیافته اند کاری که میکنند هاون بر آب کوبیدن است؟

نوشته شده توسط: Anonymous

آ.ائلیار عزیز و گرامی‌، یکی‌ از همکلاسی‌های من وکیل دادگستریست که با امور بومیان و سرخپوستان آمریکا همکاری تنگاتنگ دارد، من به ایشون گفتم جامعه شناسی‌ از همان سیاستی که در کانادا و آمریکا با جدا کردن فرزندان بومیان توسط دولت اجرا شد در شکلی‌ کلان و سیستماتیک وار در ایران حمایت می‌کند، ایشون گفتند این میتواند تبعات مالی‌ و کاری برای ایشون داشته باشد، مخصوصان اگر این جامعه شناس، به مرکز حمایت از حقوق بومیان کانادا معرفی‌ شود.