و اغلب متون آنها در تبريز و تهران چاپ شده است.
در دورهي صفويه ميان لفظ قلم و گونهي شفاهي زبان تركي چندان فرقي وجود نداشت. در روزگاه شاهتهماسب صفوي در شهر تبريز كتابي موسوم به تذكرهي مجالس نگاشته شد. اين كتاب را كه نخستين تذكره در تاريخ ادبيات تركي است، اين جانب در سال 1364 چاپ كردم. گرچه كتاب، تذكرهي شعراي رسمي و غزلسرا است. كه اغلب زبانشان در تركي مغلق و عروضي به حساب ميآيد، اما نثر كتاب نسبتاً روان و ساده است. مايلم بخشي از اين كتاب را برايتان بخوانم. ببينيد دربارهي مولوي چنين ميگويد:
"مولانا جلال الدين- قدس سره دورور كي عجم ولايلرينده ملاي روي و روم اقليمينده مولانا خونكار دئمك ايله مشهور و معروفدور.
اولدورور سردفتر اهل علوم،
سرّ گفتاريندا عاجزدير فهوم.
قارمان ولايتلرينده، قونيه شهرينده، واقع اولموشلاردير و مرقد پرنورلاري همان آندادير، مولويلر خانقاهي و مواليلر زيارتگاهيدير. آنلارين رتبهي عاليلري درجهي تعريفدن اعلي و درجهي واليلري رتبهي توصيفدن معلادير. اما چون حقايق اداسيندا اهل دللر آنلارين نظملري گؤوهرلر ايله رشتهي جانلاريني مگوهر و خاطر عاطرلريني اولارين اشعار دقايق شعارلاري فحواسي ايله معطر و منور قيليرلار، بو مختصر اول طوطي شكرستان حقيقت اسم شريفي ايله ابتدا قيليندي و ابتداي كتاب مثنويلريندن يئدي بيت كتب اولوندو، نورالله مرقده و زين الله روضـﮥ.
و توركو اشعاريندان بو مطلع و حسن مطلع دوازده امامعليهمالسّلام اوصافين يازديغي بندلردندير:
اولار كيم بندهي خاص خدادير،
محب خاندان مصطفادير.
حقيقت كعبهسينين قبله گاهي،
امام و پيشواميز مرتضادير.
و بو بيت توركو داخي درويشلر پندي اوچون اول بولبول گلستان ارم نطقي جانبخشيندن وارددير كي اهل گفتار اشعارلارينا بو بيت ايله رونق وئريب ترجيعبند قيلميشلاردير:
دينمه گؤزت، باخما، چالير، قونما هئچ،
رند جهان اول، يورو، توخونما كئچ!"
در كنار اين كتب، بايد از آثار اسطورهاي اسلامي نيز ياد كنم كه به صورت حكايات غلوآميز افسانهاي در شأن قهرمانان رزمنده با كفار به نثر و نظم نگاشته شده است. مانند حمزهنامه، ابومسلمنامه، بطالنامه و غيره. ويژگي مشترك همهي اين آثار نثر بسيار ساده و روان و مردمي آنهاست كه دور از تأثير عربي و فارسي و با جملات كوتاه نگاشته شدهاند.
منبع: مصاحبه ی فصلنامه هفت آسمان با م.ح. صدیق
آنچه به نثر در ميان اين فرقه موجود است، تفسيرهاي كلامات و شأن نزولهاي آن است كه نيم قرن پيش شخصي موسوم به "پيرداوري" با عشق و علاقهي خاصي آنها را گردآوري كرده و دستنويسهاي خود را در بيش از ده مجلّد تكثير و ميان معتقدان توزيع كرده است. اين مجلدات به "تفاسير پيرداوري" معروف است.
رسالات متعدد ديگري از نوع مناقب و آدابنامهها در ميان فرق دهگانهي اهل الحق ايران، غاليان عراق و علويان تركيه، به صورت نسخ خطي موجود است. برخي از آنها در عراق و تركيه چاپ شده است. مانند "الشّبك" كه در عراق انتشار يافت و برخي از رسالههاي منسوب به شيخ صفي الدين كه پس از انتشار فرضيهي قارامجموعه از سوي ما در تهران، در تركيه چاپ شد.
*دربارهي اهميت فرضيهي قارامجموعه باز هم ميخواهيم از زبان شما بشنويم.
قارامجموعه كه خود جنابعالي متن تركي آن را به فارسي برگردانديد و چاپ كرديد، در شناخت طرائق صوفيه و باطنيان و اهل تناسخ و حلوليه كه از بطن اسلام برآمده و در ميان تركان گسترش يافتهاند، بسيار پراهميت است. در ميان تقريباً همهي شاخههاي علويان تركيه نسخههايي از مناقب شيخصفي الدين اردبيلي و رسالات منسوب به او، موجود است. صورت كهن مجموعهي آنها قارامجموعه ناميده شده و در دورهي صفويان بسيار گرامي بود. بخشي از آن بويوروق نام داشت. بخش بعدي را قيلاووز ميناميدند و پيش از هر دوي اين بخشها مناقب ميآوردند و در تاريخ آمده است كه شاهان و شاهزادگان صفوي هنگام عزم سفر، به تبرك مناقب را تلاوت ميكردند و از بويوروق اجزائي را ميخواندند و از روح شيخ صفي همت ميطلبيدند.
پس از انتشار قارامجموعه در ايران، در تركيه دو كتاب "شيخ بويروغو" و "مناقب الاسرار و بهت الاحرار" به عنوان اجزائي از آن كشف و چاپ شد. كتاب اخير در هفت باب است و در هر باب يكي از نصايح طريقتي شيخ صفي به بحث گذاشته ميشود.
بسياري از شاخههاي علويان تركيه، در واقع فرقههاي منسوب به شيخصفي هستند. تركان علوي آناتولو، كلمهي صفي را صافي Safi (با مدّ مقصور) تلفظ كردهاند، از اينرو در برخي از نسخ خطي متون آنان اين كلمه به صورت شيخ صافي وارد شده است و برخي را به اشتباه انداخته است كه او را شخص ديگري غير از شيخ صفي فرض كنند، در حالي كه چنين نيست. همهي اين فرقهها زندگي شيخ صفي و نيز شاه اسماعيل ختايي را در هالهاي از اسطورهها و افسانهها پوشاندهاند.
*به اسطورهها و افسانهها اشاره كرديد، آيا در ميراث مكتوب تركي از اين نوع آثار هم چيزي باقي مانده است.
بسيار زياد. بعضيها را ميشناسيد و معروف است مانند كتاب ددهقورقود، كوراوغلو، عاشق غريب و اصلي و كرم و غيره. برخي ديگر مانند سلجوقنامه متأسفانه شناخته نيست. اين مجموعهي بسيار عظيمي است كه مؤلف آن، اساطير آئيني تركان باستان را براساس الاوامر العلائيه اثر ابن بيبي و راحت الصدور راوندي با تكيه بر روايات شفاهي تركان جمعآوري كرده است. بخش نخست آن در تاريخ و حكايات اقوام اوغوز و بيست و چهار طايفهي آن است. اين كتاب عظيم در مادهي "ابن بيبي" در انسيكلويدي اسلام معرفي شده است. ديگران از روي همان معرفي به اين كتاب پرداختهاند. درخارج از ايران فقط بخشهايي از آن انتشار يافته است.
دركنار اين آثار اسطورهاي، از كتب مناقب و سير اسلامي هم بايد ياد كنم كه اغلب از متون عربي ترجمه شده است. مانند ترجمه سيرالنبي از ضرير ارزنـﮥ الرومي و شواهد النبوه از لامعي و معالم اليقين از باقي، درةالتاج از ويسي. بايد توجه كنيد كه اين غير از درةالتاج معروف فارسي اثر خواجه مسعود شيرازي است. درةالتاج تركي در مناقب و سير نبياكرم اسلام است.
در باب حكايتنگاري بايد عرض كنم كه اين نوع ادبي در تاريخ ادبيات تركي در دو شاخهي جداي از هم و مستقل پيدا شده است. شاخهي نخست عنايت به متون حكايتنگاري در فارسي و عربي داشت، اغلب ترجمه از مجموعههاي اين دو زبان است و يا به پيروي از آنها در تركي نگاشته شده است. كتابهايي نظير قيرخ وزير، كليله و دمنه، نوادر سهيلي، الفرج بعد الشّده، مين بير گئجه از اين قبيلاند. در اين متنها، نثر پردبدبه و سنگين است.
شاخهي دوم، حكايات و داستانهاي مردمي و بومي است كه از گذشتههاي بسيار دوري تغذيه ميشوند. تاريخ مكتوب شدن اين حكايات كه اغلب شفاهي بودند، برايمان روشن نيست. كهنترين نسخههاي خطي موجود مربوط به قرن يازدهم و گاه دهم هجري است. در ميان آنها كه تعدادشان قابل اعتنا هم است، داستانهاي كوراوغلو، عاشيق عباس، عاشيق كرم، عاشيق غريب، طاهر و زهره بسيار معروفترند ....
آيا آثار مربوط به تصوف هم اول به نثر بود؟
البته ما نخستين آثار صوفيانه به زبان تركي بعد از اسلام را به صورت شعر هم ميبينيم. مانند ديوان حكمت از خواجه احمد يسوي كه او در آن نكات عرفاني و طريقتي را به صورت چهارپارههاي تركي در اوزان بومي هجايي سروده است. صبغهي تصوفي در كتاب ددهقوقودعلي لسان طائفهي اوغوزان نيز غلبه دارد. گرچه آن را نميتوان يك كتاب طريقتي و صوفيانه به حساب آورد. اما من از كهنترين آثار منثور تصوفي ميتوانم از كتاب مزكيّ النفوس اثر اشرف اوغلو عبدالله رومي بنيانگذار طريقت اشرفيه ياد كنم كه در واقع نوعي مرامنامهي اين طريقت به شمار ميرود و در موضوعاتي مانند فقر، آداب مريد، قناعت، توكل، عزلت و جز اينها به نگارش درآمده است و اهميت زيادي در طريقتشناسي تركي دارد. متأسفانه ترجمهي فارسي از آن نداريم.
ديگر دو كتاب مغارب الزمان و انوار العاشقين از احمد بيجان و رسالهي قايغوز از قايغوسوز ابدال پيرو يونس امره كه هر دو از آذربايجان غربي برخاستند و خالق نخستين نمونههاي شعر صوفيانه مهم هستند. كتاب دلگشا نيز از اوست. نام ديگر آن بُدَلانامه است. وي رسالهي ديگري با نام كتاب مغلطه هم دارد. هر سه كتاب در واقع نوعي ماهيت آداب مريد دارند. نثر آنها بسيار ساده و روان است.
در ميان متون منثور تصوفي تركي از كتاب خواجهي جهان هم بايد ياد كنم كه اطلاعات مبسوطي در شناخت طرائق صوفيان و منسوبان طرق مختلف دارد. اتفاقاً متن انتقادي اين كتاب در دانشگاه استانبول چاپ شده است. در قرن نهم هجري كتاب بسيار مفيدي با نام تضرعنامه به تركي آذري نوشته شد كه نسخ خطي فراواني از آن در دست است. مؤلف اين رساله تذكرة الاوليا از عطار را نيز به تركي آذري ترجمه كرده است. كتاب معارفنامه در موضوع اخلاق و سياست هم از اوست.
وقتي سخن از متون منثور طريقتي در تركي ميرود، نميتوان از شروح مثنوي نام نبرد. نقش مثنوي مولوي در زبان فارسي مانند نقشي است كه فصوص الحكم اثر ابن عربي در زبان عربي ايفا كرد. در تاريخ ادب تركي، بسياري سعي كردهاند آن را به تركي ترجمه كنند و يا بر آن شرح نوشتهاند. حتي در زبان فارسي به اندازهي تركي به اين اثر شرح و تفسير نگاشته نشده است. در تركي مانند فاتحالابيات، جواهر بواهر مثنوي، روح المثنوي و جز اينها.
كتاب گلشنراز اثر شيخ محمود شبستري نيز همينطور است. شرح و ترجمهي زيادي به تركي از آن داريم. قديميترين ترجمه و شرح، از آن شيخ ولي شيرازي است كه در اوايل قرن نهم هجري آن را در دو هزار و اندي بيست شرح كرده است و من آن را چند سال پيش تصحيح و چاپ كردم. مترجم و شارح آمده است مسألهي امامت و ولايت را نيز در متن كار خود به بحث گذاشته است.
*آيا اين آثار در بحث دينشناسي اهميتي دارند؟
اهميت اين آثار اصلاً در مباحث علمالاديان است. ببينيد، اكنون در فارسي آگاهي چنداني از طريقتهايي مانند يسويه و گلشنيه نداريم. زيرا متون هر دو طريقت به تركي است و در ايران كسي همت نكرده است كه اين متون را به فارسي برگرداند. اگر تركي با ترجمهي اغلب متون طريقتي از فارسي و عربي غنا يافته است، فارسي از اين جهت بسيار ضعيف مانده است. در باب طريقت گلشنيه كتابي داريم با نام مناقب گلشني كه به زبان تركي آذري در مناقب ابراهيم گلشني تبريزي بنيانگذار اين طريقت در قرن هفتم هجري نگاشته شده است و اتفاقا متن تركي آن در خارج از ايران حدود سي سال بيش چاپ شد. محققان فارسي زبان از آن بياطلاع هستند. خلوتيه هم، همينطور است. چرا از اهل حق صحبت نكنيم؟ اين جماعت اصلا به فارسي متني ندارند. متون آئيني آنان يا به تركي است يا به كردي و به كردي اندك است، اتفاقاً اين اندك هم چاپ شده است.
اما متون تركي، اگر هم تكثير شده، درون گروهي و به صورت غير علمي و مغلوط بوده است. گروههاي اهل حق بيست و چهار گوينده دارند كه منزلت آنان در اين فرقه شبيه منزلت انبياء در دين مبين اسلام است. آثار همهي اينان به تركي است كه به آن "كلامات" ميگويند. از ميان اين "گوينده" هاي 24 گانه من تاكنون توانستهام فقط برخي در كلامات يكي از آنان كه اوليشان هم است، يعني بايرك قوشچواوغلو را چاپ كنم. در كنار اين 24 كتاب كه در ميان اهل فرقه جنبهي تقدس دارد و از آشنا ساختن اغيار با آنها احتراز دارند، متون منثور و منظوم آئيني ديگر هم موجود است كه به آنها "بياض" گفته ميشود.
نخستين آثار منثور تركي بعد از اسلام، ماهيت ديني دارند. از آنجا كه دين اسلام زندگي فردي و سرتاسر فعاليتهاي اجتماعي انساني را نظم ميداد، مدت زمان درازي متون نثري به موضوعات ديني اختصاص يافت. تفاسير قرآن، كتب حديث، عقائد، فقه، متون تصوفي از نخستين آثار منثور تركي هستند. كتابهاي تفسير گاهي از عربي و فارسي ترجمه ميشد و گاهي نيز از سوي خود تركان نوشته ميشد. مانند تفسير خضربن گول بيگي، يا تفسير ابن عربشاه و يا تفسير جواهر الاصداف كه به اسفنديار جاندار اوغلو اهدا شده است. از نخستين كتب حديث هم ميتوانم به كتاب يكصد حديث از ضرير ارزنـﮥ الرومي اشاره كنم. در كنار اين كتابهاي منثور، ميتوانم به ترجمهي تركي آذري از عهدنامهي مالك اشتر اشاره كنم. اين ترجمه در نيمهي اول قرن پنجم هجري در تبريز به
فرجام آمده است و يگانه نسخهي خطي آن در موزهي چهلستون اصفهان محافظت ميشود.
از كتابهاي اوليهي تركي در موضوع عقايد، ميتوان به كتاب سراج القلوب اثر احمد دايي، مفتاح الجنه از همو و ترجمهي كتاب حصنالحصين اشاره كرد.
اما در موضوعهاي فقهي به زبان تركي در طول قرنها آثار منثور متعددي به شيوهي خاص تأليف شده است كه ميتوان به اين شيوهي نثر "شيوهي آخوندي" نام داد. نخستين نمونههاي آن كه شامل فتواها و سؤال و جوابها نيز ميشد، مربوط به فقهاي اهل تسنن است كه پيش از دوارن صفويه در ماوراءالنهر و يا در آسياي صغير نگاشته شدهاند. در ميان آنها كتاب فتاوي ابوالسعود و دو كتاب نورالفتاوي و بهجت الفتاوي از همه معروفتر است. نثر اين كتابها بسيار روان، ساده و نزديك به محاورات مردمي است.
*آيا آثار مربوط به تصوف هم اول به نثر بود؟
البته ما نخستين آثار صوفيانه به زبان تركي بعد از اسلام را به صورت شعر هم ميبينيم. مانند ديوان حكمت از خواجه احمد يسوي كه او در آن نكات عرفاني و طريقتي را به صورت چهارپارههاي تركي در اوزان بومي هجايي سروده است. صبغهي تصوفي در كتاب ددهقوقودعلي لسان طائفهي اوغوزان نيز غلبه دارد. گرچه آن را نميتوان يك كتاب طريقتي و صوفيانه به حساب آورد. اما من از كهنترين آثار منثور تصوفي ميتوانم از كتاب مزكيّ النفوس اثر اشرف اوغلو عبدالله رومي بنيانگذار طريقت اشرفيه ياد كنم كه در واقع نوعي مرامنامهي اين طريقت به شمار ميرود و در موضوعاتي مانند فقر، آداب مريد، قناعت، توكل، عزلت و جز اينها به نگارش درآمده است و اهميت زيادي در طريقتشناسي تركي دارد. متأسفانه ترجمهي فارسي از آن نداريم. ديگر دو كتاب مغارب الزمان و انوار العاشقين از احمد بيجان و رسالهي قايغوز از قايغوسوز ابدال پيرو يونس امره كه هر دو از آذربايجان غربي برخاستند و خالق نخستين نمونههاي شعر صوفيانه مهم هستند. كتاب دلگشا نيز از اوست. نام ديگر آن بُدَلانامه است. وي رسالهي ديگري با نام كتاب مغلطه هم دارد. هر سه كتاب در واقع نوعي ماهيت آداب مريد دارند. نثر آنها بسيار ساده و روان است.
در ميان متون منثور تصوفي تركي از كتاب خواجهي جهان هم بايد ياد كنم كه اطلاعات مبسوطي در شناخت طرائق صوفيان و منسوبان طرق مختلف دارد. اتفاقاً متن انتقادي اين كتاب در دانشگاه استانبول چاپ شده است. در قرن نهم هجري كتاب بسيار مفيدي با نام تضرعنامه به تركي آذري نوشته شد كه نسخ خطي فراواني از آن در دست است. مؤلف اين رساله تذكرة الاوليا از عطار را نيز به تركي آذري ترجمه كرده است. كتاب معارفنامه در موضوع اخلاق و سياست هم از اوست.
وقتي سخن از متون منثور طريقتي در تركي ميرود، نميتوان از شروح مثنوي نام نبرد. نقش مثنوي مولوي در زبان فارسي مانند نقشي است كه فصوص الحكم اثر ابن عربي در زبان عربي ايفا كرد. در تاريخ ادب تركي، بسياري سعي كردهاند آن را به تركي ترجمه كنند و يا بر آن شرح نوشتهاند. حتي در زبان فارسي به اندازهي تركي به اين اثر شرح و تفسير نگاشته نشده است. در تركي مانند فاتحالابيات، جواهر بواهر مثنوي، روح المثنوي و جز اينها.
كتاب گلشنراز اثر شيخ محمود شبستري نيز همينطور است. شرح و ترجمهي زيادي به تركي از آن داريم. قديميترين ترجمه و شرح، از آن شيخ ولي شيرازي است كه در اوايل قرن نهم هجري آن را در دو هزار و اندي بيست شرح كرده است و من آن را چند سال پيش تصحيح و چاپ كردم. مترجم و شارح آمده است مسألهي امامت و ولايت را نيز در متن كار خود به بحث گذاشته است.
*آيا اين آثار در بحث دينشناسي اهميتي دارند؟
باقی در کامنت بعدی
جناب Direnc Minelli، این نوشته شما درباره برابری همه انسانها را باید اول از همه شما و همفکرانتان آویزه گوش کنید و دست از ادعای برتری قومی خود بر دیگران بردارید. الان مقاله آقای حسن راشدی بنام " زبان و فرهنگ در دورة امپراتوری ترکان در ایران" را نگاه کنید. پر از ادعاهای برتری زبان و فرهنگ ترکی بر فارسی است. کامنت "لاچین" را نگاه کنید. فرهنگ ایرانی را بیمار میخواند و پر است از توهین قومی ضمن آنکه بیسوادی هم از کامنتش میبارد! من اگر درباره غلط های املایی و دستوری شما و همفکرانتان یادآوری میکنم از بدجنسی نیست بلکه برای تذکر این است که درکنار اینهمه ادعا متوجه بشوید که سواد و مطالعه ندارید و آموزشهای غلط از منابع جعلی دریافت کرده اید. در مقاله خانم دکتر احسانی هیچ توهینی به قومی نشده بلکه یک نظر علمی بطور مستند بیان شده. ولی ادعاهای شما هیچ دلیل و مستندی ندارد. توقع دارید کدامیک بیشتر مورد
پذیرش قرار گیرد؟ مثلا نوشته اید " اجداد ترکان بیابانگرد یعنی ماساژتها" ! این را از کجا آورده اید که ماساژتها اجداد ترکها هستند؟ این نظر اصلا در علم امروز جایی ندارد. تقی زهتابی که مرجع این ادعاهای شماست مرجع معتبری نیست و نوشته هایش پر از نادرستی های آشکار است. هیچ تاریخدان و زبانشناس معتبری تقی زهتابی را نویسنده معتبری نمیداند. اشتباه است که بجای استفاده ار اینهمه منابع علمی معتبر جهان امروز وقت و نیروی خود را به پای چنین جعلیات ضدعلمی هدر دهید.
فانون گرامی حالا هرکس از آذربایجانیها که پایش را یک کمی درست نمیاندازد از طرف دولت گرفته تا مخالفین و تا کومونیستها, به پانترک متهم میشود, چرا به کسی یا به کسانیکه از چین تا در یای مدیترانه را فارس تلقی میکنند, پان فارس گفته نشود؟
آیا نمایش این صحنه تمرین موزیک آقای محمد احمدی زاده جای بهتری از سایت ایران گلوبال نداشت؟ واقعا شگفت انگیز است که بعضی ها از کد سایتی که دارند چه استفاده های نابجایی میکنند. اگر قرار بر پخش موزیک باشد آثار ارزنده از نوازندگان برجسته ایرانی و خارجی فراوان است تا اینکه نوای ناخوشایند ویدئوی بالا پخش گردد!
ائلیار گرامی، چه خوب می گویید که: <روشنگر آذربایجانی نوکر و تملق گوی ترکیه و علی اوف و دیگران نیست. نوکر حکومتها و این و آن نیست. با مغز دیگران نمی اندیشد.> ولی واقعیت تلخ آن است که بعضی ها نوکر این و آن هستند و وظیفه دارند تا آنانی را که «نوکر» نیستند، خاموش کنند. وظیفه یک روشنفکر در همچو موقعیتی چه می تواند باشد؟
Anonymj گرامی، نخیر، تا آنجاییکه من میدانم هیچ «تشکیلاتی بنام پانترکیزم در ایران و یا در بین آذربایجانیها» وجود ندارد. پان ترکیسم نوعی جهان بینی ایداولوژیک می باشد، مثل لیبرالیسم، آنارشیسم، فاشیسم، اومانیسم و غیره. برای طرفداری از یک ایداولوژی وجود تشکیلات ضروری نیست.
جناب اژدر بهنام، یک منبع بسیار مفید در رابطه با سوالات شما کتاب «سيري در تاريخ زبان و لهجههاي تركي»، اثر دکتر جواد هیئت می باشد. این کتاب در رابطه با تاریخ ورود ترکها به ایران و آذربایجان و نیز تغییر و تحولات زبان ترکی اطلاعات مفید و واقع بینانه ای ارائه می دهد.
yaradiciliq گرامی،
اول از همه بگویم که این کامنت را در فاصله کوتاه استراحت و با تلفن دستی مینویسم و اگر اشکالات املایی داشت بر من ببخشایید.
طبیعتا تاثیر زبانها بر هم دو طرفه و چند طرفه است. من این را قبول دارم. کلمات بسیاری از ترکی به زبان فارسی وارد شده است. این تاثیر را امروزه به عیان و تقریبا در هر جملهای میتوان دید.
ولی بیایید از زمان مورد بحث خارج نشویم.
تاثیر زبان عربی در فارسی بر کسی پوشیده نیست و میبینیم که در دوره مورد بحث این تاثیر در هر نوشتهای به زبان فارسی مشاهده میشود. مراجعه کنید به آثار سعدی که در مقاله هم به آن اشاره شده است.
در آثار سعدی و حافظ و دیگران در آن دوره چند کلمه ترکی میتوانید پیدا کنید؟ بسیار کم. این تاثیر و ورود کلمات ترکی به فارسی رفته رفته بیشتر میشود.
ولی در زبان ترکی آن دوران چه میبینیم؟ من شعری از نسیمی را آوردم. آقای راشدی شعر از حسن اوغلو آوردهاند. میبینیم که در این اشعار و حتی در نوشتههای نثر ترکی آن زمان در ایران، علاوه بر کلمات عربی، اکثر کلمات فارسی هستند و نه ترکی. و میبینیم که کلمات ترکی رفته رفته بیشتر میشود و زبان ترکی در آذربایجان به تدریج جای خود را باز میکند و پس از دوره صفویان پیشرفتش بیشتر است.
به این ترتیب من (منظورم خودم است و نه شما و دیگران) از نظر منطقی و با دیدن روند تحول زبان ترکی و فارسی به این نتیجه میرسم که زبان فارسی در منطقه قدمت بیشتری دارد. البته طبیعتا شما و دیگران میتوانید خلاف این را معتقد باشید.
از من پرسیدهاید: "اگر شما در دوران امپراتوری ترکان در ایران زندگی میکردید، و کمی استعداد شاعری داشتید آیا به زبان فارسی، که زبان شعر است شعر نمیگفتید؟"
من طبع شعر ندارم ولی اگر در شرایطی که گفتید زندگی میکردم و طبع شعر هم داشتم، پاسخ من به شما این است که بستگی دارد به اینکه میخواستم شعر را برای چه کسانی بگویم. اگر میخواستم برای سلاطین و فرمانروایانی که زبان دیوانشان فارسی است شعر بگویم، مسلما به فارسی میگفتم و اگر میخواستم برای مردم دور و اطراف خودم بگویم (مانند مهستی گنجوی) به زبان خودم و همان مردم شعر میگفتم. نیازی هم به یادگیری زبان دیگری نداشتم.
با سلام
من در کامنت قبلی بحث را ادامه ندادم، چون آنچه را که می دانستم گفته بودم و چیز جدیدی برای گفتن نداشتم ولی در مورد این بحث، به نظرمشکل در این تصور است که زبان این منطقه یا ترکی بود یا فارسی. یعنی اگر کسی ثابت بکند که ترکی نبود باید بپذیریم که فارسی بوده است. به نظر من چنین منطقی اشتباه است، به نظر من هیچ یک از ملتهای این منطقه به زبانی که هزار سال پیش در آن منطقه رایج بود حرف نمی زنند و این گزینه شمال ترکها، کردها، فارسها و تقریبا همه ملتهای دیگر هم می شود. در مورد این که زبان هزار سال پیش هر منطقه با زبان امروزیش تا چه حد نزدیکی دارد و یا ندارد می توان بحث جداگانه کرد ولی بحث من این است که زبان دری در آن موقع دارای موقعیت جهانی بود و در هر منطقه ای استفاده شده است و با یافتن کتابی به زبان دری در آذربایجان یا استانبول یا فارس یا زاگرب و یا هر جای دیگر نمی توان نتیجه گرفت که زبان آن
مناطق دری بوده است، مثلا اگر همین امروز در اصفهان فردی یک کتاب به زبان ارمنی بنویسد می توان تا حدودی نتیجه گرفت که در اصفهان آرامنه زندگی می کنند چون ارمنی یک زبان جهانی نیست ولی اگر کتابی به زبان انگلیسی در اصفهان چاپ شود دلیل بر انگلیسی زبان بودن بخشی از مردم اصفهان نیست
مثال دیگر، زبان کردی از صد سال به این طرف در آثار مکتوب ظاهر شده است و قبل از آن در مناطق کرد نشین همه آثار به یکی از سه زبات ترکی ، دری یا عربی بوده است آیا از این گزینه می توان نتیجه گرفت که تا صد سال پیش زبان کردی در این مناطق وجود نداشت و زبانشان ترکی، دری یا عربی بود؟ زبان گیلکی در جند ده سال گذشته تا حدودی مکتوب شده است آیا باید نتیجه گرفت که از هزار سال پیش زبان گیلان دری بود و در ده سال گذشته شروع به تغییر به گیلکی کرده و احتمالا تا 50 سال دیگر تماما گیلکی خواهد شد؟
در گذشته :
1- مد بود که بخشی از روشنفکران چپ به «هرکس و هرچیز» برخورد میکردند سریع از زاویه ی « دشمن» طبقاتی موضع میگرفتند. بحث هم جو «دشمنانه» پیدا میکرد.
2- هر یک از طرفین خود را مشکل گشا یا به عبارت دیگر یگانه صاحب کلید «قفل صندوق مسئله» میدانستند.
3- « جریان عمل مشکل گشایی» تبدیل میشد به « حیاط جنگ دو طرف».
4- نتیجه این میشد که بعد از «مدتی بازی خروش جنگی» نه مسئله حل میشد و نه به راه حلی میرسیدند.
------
بر اساس تجربه ایکه در ص. کامنتهای سایت دارم مشاهده میکنم این ص. هم براستی تبدیل شده به «میدان زد و خورد»؛ و نه به
محیط دوستانه ی «دیالوگ». و کامنت نویسان مثل «چند خروس جنگی لاری » به جان همدیگر افتاده اند. تا یکدیگر را خونین و مالین نکنند -از بین نبرند «آرام و قرار» ندارند.
-----
واقعیت این است که «هر کس در زندگی صاحب آموخته هایی» ست. و ما در دنیای خود با «قفلهای بی شماری » روبرو هستیم.
این قفلها مدام زاده میشوند -بدون اینکه ما ، مامای آنها باشیم و در «جریان تولدشان» عملا شرکت داشته باشیم. اما دوست داریم کلید های خود را امتحان کنیم. از این رو همه چیز، همه ی قفلها ، برای ما تازگی دارند. ناشناخته اند.
نه تولد آنها را دیده ایم و نه در بزرگ شدنشان عملا شرکت داشتیم.
ما بجز دانسته های کلی یا عام هیچ شناخت «خاصی» از قفلها نداریم. یعنی شناخت عملی ما در مورد یک فقل خاص صفر است.
--------
دوستی گفت:«میدونی چه کتابی خریدم؟» گفتم :«نه! من که آنجا نبودم.»
گفت:« حق با توست. سئوال من بی ربطه.»
نه من ونه هیچکس دیگر نمی دانست دوستم چه کتابی خریده یا نخریده است. چون «در جریان عمل خرید» نبود.
-------
وقتی انسان با «جریانهای بی شمار-به عنوان مسئله ی خاص و یگانه - روبرو میشود ، آیا میتواند بگوید « من میدانم چه میتوان کرد؟»
پاسخ من اینه که « نه ! هیچکس، هیچ چیز نمیداند» چون هر فقلی نو و ناشناخته است. باید به یاری همدیگر اندیشید و دید چه کلید مناسبی میتواند داشته باشد.
-------
اما در کامنتها بیشتر اوقات مشاهده میکنم میگویند« من میدانم-من میدانم. حق با من است. کلید پیش منه. حقیقت تنها دسته منه».
« دشمن برو کنار. راحتم بگذار! و...» - میدان خروس جنگی ها گرم میشود و تعداد تماشاچی افزون! ...خنده دار نه، غم افزا.
------
احساس میکنم ما- در درجه ی اول خودم را میگویم- هنوز نمیدانیم «چگونه متمدنانه میتوانیم دیالوگ» کنیم.
ما دشمن همدیگر نیستیم. دوست هم نباشیم دشمن نیستیم. مسایل مشترک داریم لازم است با هم کلید اش را پیدا کنیم و یا نتوانیم پیدا کنیم. در هر صورت «دو انسانیم و مجبوریم مدتی با مسایل مشترک زندگی کنیم. چرا نباید مشترکاً بکوشیم راه حل مناسب پیدا کنیم؟»
چرا باید دیالوگ را به میدان گلادیاتورها تبدیل کنیم؟
و هر لحظه زیر لب تکرار کنیم:
گلادیاتور! از میان گلادیاتورها دوست مگیر!
آیا این است فلسفه ی زندگی ما؟
فکر میکنم فلسفه زندگی ماندلا درست عکس این بود.
چرا او توانست مسئله ی آپارتاید به آن بزرگی را حل کند ولی ما هنوز نمی توانیم «دیالوگ متمدنانه» داشته باشیم؟
------
با دید دشمن گرایانه، هیچ مشکلی حل نمیشود. به عمر حکومت تبعیضگر نیز افزوده میشود.
------
روشنگر آذربایجانی نوکر و تملق گوی ترکیه و علی اوف و دیگران نیست. نوکر حکومتها و این و آن نیست. با مغز دیگران نمی اندیشد.
او جوینده ی راه حل رفع تبعیض صد ساله ی خلق خود و ستمکشان جامعه ی خود است.
و ضرویست که «پرنسیپ» های خود را نیز حفظ کند.
آیا با عدم حفظ پرنسیپهای مردمی میتوان روشنگر بود؟
در ادامهٔ کامنت قبلی، من یادم رفت کلمات ترکی تجاری و بازرگانی را """ پایاپای، پول، گمرک، تومان ""زبان فارسی، را که به دلیل تاثیر زبان ترکی "" دربار و قشون "" در ایران بوده، اضافه کنم. همچنین در تعریف شاعر نیز این را اضافه کنم که "" شاعر کسی است که دارای ذهن اسطورهای است "". ذهن اسطورهای نیز تحت تاثیر تجربه، مخصوصا تجربه عصر روشنگری، قرار نمیگیرد.
با تشکر از محضر جناب آقای استاد حسن راشدی، محقق و دانشمند ارجمند آذربایجانی، متن فوق نوشته ای پر محتوا و با ارزش و حاصل کند و کاو، و تلاش خستگی ناپذیر جناب ایشان در خصوص نشر و بسط، و ارائه آگاهی تاریخی ـ سیاسی، و معرفی گنجینه های ادبی پیش قراولان ملت آذربایجان است، که در لابلای سطور آن منابع و نکات ارزنده ای را بنحو شایسته ای در اختیار خوانندگان قرار میدهد. و در این راستا عظمت و قدمت تاریخی زبان و فرهنگ غنی آدزربایجان را، در کنار اساطیر و افسانه های کهن، و محتوای ژرف آن را در آثار مذکور بنحو بارزی در معرض دیدگان عموم قرار میدهد. در این مختصر، موفقیت و تلاش هرچه بیشتر جناب ایشان را، جهت نشر و بسط و معرفی هر چه بیشتر آثار نخبه گان و نویسندگان ملت آذربایجان را آرزومندیم.
با این نظرات ضد ایرانی و غیره اگر من هم بجای نظام یهودی تباران اسلامی بودم غمی نداشتم. نه گزارشی از سند انقیاد اتمی ونه خبری از دزدی های ملیاردی اخوندها . اخوندها و وزرات اطلاعات اخوندی در این زمینه پیروز ی کامل دارند و نگرانی از سوی این گونه مخالفان ندارند.با این مخالفان همچنان اخوند پا بر جاست و قاه قاه به به ریش مخالفان خود میخندند.
اما در تاریخ روشنفکری ایران نقش این گونه روشنفکران سیاه اندیش ثبت و کارنامه زشت انها بیش از بیش سیاه تر و سنگین تر خواهد شد.
آقای ایرج فرق ترکیه با ایران در اینست که بیشتر درآمد ایران از نفت است و درآمد ترکیه از کارو کوشش وبرنامه ریزی و افزایش صادرات و نظم اجتماعی و ثبات سیاسی. GDP بالا نشان دهنده قدرت مالی سیستم است نه شهروندان . کشورهای با اقتصاد بزرگ قادر به اجرای پروژه های بزرگ بوده و از قدرت اقتصادی و سیاسی بیشتری برخوردارند البته اگر بتوانند بکارش گیرند. بدین معنا که با سیاست درست داخلی و خارجی از حداکثر پتانسیل موجود در جهت اعتلای منافع خود استفاده کنند. بی دلیل نیست که ترکیه عضو G20 است اما ایران نیست.
جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی، لطفا توجه کنید این تاثیر دو طرفه بوده، چرا القاب و عناوین افراد "" آقا، خانم "" در زبان فارسی، ترکی شدند؟ چرا آداب غذا خوردن، جای خود را به ترکی دادند؟ "" قاشق، بشقاب، قابلمه و هکذا ""، چرا هر چیزی که مربوط به امور خانه و آشپزی است شک و شمایل ترکی گرفت؟ "" اتاق، خانه، قلعه و هکذا ""، چرا آداب و رسوم خیاطی ترکی شدند؟ "" سنجاق، قیچی "" ، ابزار آلات "" تسمه، یاتاقان، آچار "" شطرنج " آچماز "" و آداب خوابیدن "" بالش، دشک "" و نظافت "" هوله """. آیا اینها تاثیر دربار و قشون بر مهمترین آداب روزانه و نیازهای اولیه یک جامعه نیست؟ زبان فارسی، زبان شعر است و زبان شعر نیز باقی مانده، بیشتر از ۷۰ درصد کلمات در این زبان فارسی، عربی هستند، همین شاهنامه، طبق تحقیقات "" فریتز وولف "" زبان شناس آلمانی، فقط ۸۰۰ کلمه فارسی دارد، و همه میدانیم شاهنامه، تاج سر
زبان فارسی است، خوب اگر شما در دوران امپراتوری ترکان در ایران زندگی میکردید، و کمی استعداد شاعری داشتید آیا به زبان فارسی، که زبان شعر است شعر نمیگفتید؟ استعداد و توانائی ذهنی من، تا به آن اندازه است که میتوانم شعر بگویم، کاری به فلسفه ندارم چونکه نیاز به زبان عربی دارم و یادگیری آن کار حضرت فیل است، پس با این استعداد کم، میرفتم دفتری و قلمی بر میداشتم و شعر میگفتم. حالا این ذات شعر چیست؟ و شاعر کیست؟ شعر زبان انسان ابتدائی و عقب مانده است، آیا کسی گفته "" رنسانس و انقلاب صنعتی "" مدیون شعر بود؟ طالبان چند سال پیش کتاب شعری بیرون داد که به انگلیسی نیز ترجمه شد، آیا طالبان در قالب جامعه صنعتی متولد شد یا در همین افغانستان خودمان؟
جناب ایستا شماها تصورتان براین است که باید ثابت کنید بر دیگر ملتها افزل هستید و حالا هم مدعی هستید که خط عربی را قرض نکرده اید و از اول مال شما بوده است!!!! با قبول این واقعیت که تمدن فعلی دستاورد تلاش و مبارزه همه انسانهای کره زمین در چند هزار سال اخیر است و کله ملت فارس دو برابر کله دیگر ملتها نیست مشکل حل میشود.
اصولن شیوه نوشتاری با استفاده از الفبا در پروسه تکاملی خود از طریقه نگارش هیروگلیفی مصری, برای اولین بار توسط سومریها ابداع شد که به خط میخی معروف است. بسیاری ازسومریها ی بین النهرین نهایتن در اکدیهای سامی (اجداد اعراب و آرامیهاو آشوریها) حل شدند و سامیها خط آرامی و عبری و عربی را در ادامه پروسه تکاملی خط ابداع کردند. مسئله به همین سادگیست. این نظر اثبات شده زبانشناسان مطرح دنیاست. می فرمائید اینهمه زبانشناس صاحب نام ,
حالاکه این مقاله منتشر شده باید مدارک تحصیلیشان را در کوزه بگذارند؟!!!! باور کنید این مقاله همانند تاریخ پارس از منظر رسمی سیستم ایرانی, از محدوده زبان فارسی آنطرفتر نخواهد رفت چراکه هدف سیاسیت نه لینگویستی . خوانندگان مقالات از این نوع تنها شما وما هستیم وخواهیم ماند.
بارها اشتباهات فاحش دکترهای تاریخ و ادبیات از دانشگاههای ایران را -که عمدتن ناشی از الوده بودن سیستم آموزشی ایرانی به فارسیسم است- بکمک اینترنت در همان جمع بسادگی ثابت کرده ام. در یک مورد خاص دکتر تاریخی از دانشگاه تهران در جمعی خصوصی, داد سخن از کورش و حقوق بشر آن سر داده بود و اینکه چگونه اجداد ترکان بیابانگرد یعنی ماساژتهای وحشی او را در کرانه های جیحون سر بریدند . جمله آخر را از هرودوت نقل میکرد. بی درنگ لپ تاپ صاحب خانه را قرض کردم وترجمه انگلیسی کتاب clio تاریخ هرودوت را(فرمت pdf )دانلود کرده بکمک جستجوگرداخل متن Find متون با کلمه ماساژت را یافته و مطالعه کردم. بعد از 10 دقیقه به استاد!!!! نشان دادم که جیحون نبود و ارس بود یعنی اجداد ترکان در کرانه های ارس میزیستند و طبق متن کورش وحشیانه کشتار میکرد و سخنان تومریس ملکه ماساژتها مبنی بر اینکه " ای شاه پارس به حاکمیت انسانها بر سزمینهای خود احترام گدارده و از سرزمین ما سالم خارچ شو " بیشتر حقوق بشریست تا عمل کورش. آقای دکتر با بیان اینکه یونانیها دشمن ما بودند و هرودوت جیحون را با ارس اشتباه گرفته!!!! جوابی نه در حد یک دکتر بلکه یک فرد عامی به من دادند!!!! من هم به احترام صاحبخانه کوتاه آمدم. بعد ها در کتاب هرودوت دیدم که از سرچشمه , آبریزگاه و مردمان اطراف ارس به تفضیل نوشته است و اطلاعات جقرافیائیش بی نقص بوده.
در مایکروسافت ویندوز شما براحتی میتوانید کیبورد دلخواه خود را طراحی کنید. برای سرعت تایپ من کیبورد خاص خودم را درست کرده ام که E ئ و شیفت E ع است که بعضن این اشتباه تایپی و همچنین ت و ط و یا انواع ز رخ میدهد وحداقل این مورد خاص بدلیل رقص قلم خارج از نت نیست . هرچند بدلیل سه دهه زندگی در تبعید اشتباهات از این نوع در مورد کلماتی که دهه ها به چشمم نخورده اند رخ میدهد. اینهم باز از انواع عکس لالعملهای ایرانیست که برای زیر سوال بردن محتوای نوشتار به رنگ جوهر آن گیر میدهید و با این روش منطقی!!!!! آنرا رد می کنید!!!!! عزت زیاد.
(a یاæ یا کلمات معادل عربی)-غgh-tب
اصلاحیه
(a یاæ یا کلمات معادل ایرانی- عمو:amu - وزارت دفاع :vezārate defa -شریعتی:shariaty عادلādel -عادل:dādgar -عمر :omr:omar -جمع:jamæ)-غ gh -
جامعه ساسانی به گونه طبقاتی اداره میشد. جامعه به چهار طبقه موبدان - جنگاوران - دبیران و پیشه وران تقسیم میشد. دین رسمی نیز زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومت ساسانی محسوب میشدند.
در سال ۶۳۷، یکی از ارتشهای مسلمانان تحت فرماندهی خلیفه عمر بن خطاب یکی از ارتشهای بزرگ ایرانیان تحت فرماندهی سرلشگر رستم فرخزاد را در دشتهای القادسیه شکست داد و به سوی تیسپون پیشروی کرد، خود تیسپون پس از یک محاصره طولانیمدت سقوط کرد و به دست اعراب افتاد
و حالا پرسشهایی درباره سیر تحول زبان:
صورت مساله:
تصور کنید در یک منطقهای هنوز ساکنین بومی آن زندگی میکنند و دارای زبانی هستند غنی. مثلا ترکی.
مهاجرین و یا مهاجمینی وارد آن منطقه میشوند که تعدادشان هم بسیار بیش از ساکنین منطقه هستند و به این ترتیب زبان خود را هم وارد میکنند. به عنوان مثال در این مورد تصور کنیم که این زبان فارسی نام دارد.
طبیعتا زبان مهاجر یا مهاجم (در این مورد فارسی) وارد زبان بومی (ترکی) میشود و آن را از خلوص میاندازد. و طبیعتا این امر یک شبه انجام نمیگیرد و ساله و حتی قرنها زمان میبرد.
به این ترتیب ما باید شاهد این نفوذ تدریجی در آثار به جا مانده از آن دوران باشیم. یعنی در این مورد خاص، باید شاهد باشیم که در آثار ادبی این دوره نفوذ، ابتدا کلمات فارسی و به ندرت در این آثار دیده شوند و به تدریج افزایش یابند و به آنجا برسند که زبان مهاجر یا مهاجم فارسی به
فارسی به تمامی جایگزین زبان بومی ترکی بشود و یا حداقل بر بخش اعظم آن زبان حاکم شود.
البته در نظر دارم که نفوذ هر زبانی در زبان دیگر، بسته به شرایط متفاوت است. مثلا میتوان نفوذ عربی در فارسی را در نظر گرفت که تحت شرایط مشخصی و با اجبار خلفا، به سرعت اتفاق افتاد. ولی همین نفوذ سریع هم سالیان درازی طول کشید.
سؤال:
چرا در مورد زبان ترکی در آذربایجان شاهد عکس این روند هستیم؟ یعنی آثار به جا مانده از آن زمان فارسی هستند و به تدریج کلمات ترکی در آن وارد میشوند و امروز شاهد آن هستیم که زبان ترکی در این آثار خالصتر است و بر بخش اعظم آثار حاکم است.
دقت کنید که صحبت بر سر آثاریست که در آذربایجان پدید آمدهاند و نه در مناطق ترکنشین دیگر که حساب آنها جداست و شرایط دیگری داشتهاند. ما از کاشغری و امیرعلیشیر نوایی صحبت نمیکنیم بلکه مشخصا میتوان در این مورد کسانی مانند حسن اوغلو، فضولی، نسیمی و ختایی و دیگران را در نظر گرفت که اکثرا پس از صفویان هستند.
در پایان دو بیت از اشعار "ترکی" عمادالدین نسیمی را میآوردم که اتفاقا به ذهنم آمد و آن را "انتخاب" نکردهام:
ساقیا دولدور قدح چون یئتدی فصل نو باهار
مرغزار اولدی چمن سویله ر چمنده مرغ زار
گول چمنده پادشاه اولدی بزتدی مجلسی
لاله گلدی قوللوغا توتدی شراب خوشگوار
جناب yaradiciliq گرامی،
این کامنت را خطاب به شما مینویسم و امیدوارم هر کسی که بتواند و وقت داشته باشد، در آن شرکت کند.
زمان پهلویها انتشار ادبیات به زبان ترکی آذربایجانی عملا ممنوع بود و بجز موارد استثنایی بسیار نادر و از جمله، حیدربابای شهریار، اثری منتشر نشد. این در نتیجهی فشار حاکمان بود. ولی در همان زمان هم هزاران اثر به زبان ترکی آذربایجانی در ایران خلق شدند. برخی از آنها مخفیانه به چاپ رسید و برخی هم سینه به سینه نقل شد و به نسل امروزی رسید.
یعنی حتی در زمان اختناق و فشار به یک زبان، آن زبان نویسندگان و شاعران خود را پرورش داده است.
در زمان حاکمیت ترکان بر ایران، ایران سه زبانه بود. این درست است. ولی آقای راشدی منظرهای را برای ما تشریح میکنند و نتایجی میگیرند که سؤال برانگیز است.
شما سالهای سال است که معمولا بر ذهن پرسشگر تاکید میکنید و امیدوارم خودتان هم ذهن پرسشگر
سلام-توهم یکی ازبزرگترین آفتی است که ملت های جهان سوم رابدان دچارکرده اند.یکی ازتاریخ دانهابزرگ می گویدغربی ها وقتی درجمع نشسته وحرفهای بعضی ازدوستان رامی شنونددورگرفته وعین دلقک متوهمان مارارقصانده وخودمی خندند.
دکترعلی شریعتی میگوید.غربی هاازبس درموردماتاریخسازی کرده وگفته اند شماسرتان سرشیراست وتمدن ازآن شماست وشماصاحب ادب وتاریخ هستیدمارادرعالم توهم وخودبزرگ بینی نگه داشته وگرفتارمان کرده اندوماهمگی شده ایم متوهم .ولی به آفریقایی گفته اندشمابی تمدن وبی فرهنگ وهیچ چی ناداریدآنهاتلاش میکنندکه آنچه نداشته اندبه آن برسند.
داشتن مدرک شرط سوادنیست مطالعات آزادوکتابهایی که ازممیزی دوحکومت شاه وشیخ نگذشته یافت میشود.
کسی که هنوزنمیداندزبان فارسی الفبانداردنمی دانم چه دلیلی داردوارداین نوع گفتگوشودووقت همه رامی گیرد.لاقل فرهنگ معین ویادهخداراگرفته ده صفحه بخوانندوبعدوارداین گونه بحث هاشوند.
درفرهنگ معین گفته شده کلماتی که درآن حرف .پ.چ.ژ.گ دارندفارسی وکلماتی که .ث.ح..ص.ض.ط.ظ.ع.ق دارندفارسی نیستند.بقیه نیزازتمام زبانهامیتوانندباشند.حال شماپیداکنیدزبان وکلمه فارسی راببینیدزبان فارسی به چه دردی خواهدخورد.
درگستره جغرافیایی هم اگرحساب کنیدمی ماندافغانستان وتاجیکستان ودرداخل افغانستان نیزملت های ترکمن وازبک وهزاره وپشتون وجوددارندکه تاجیک ها(فارس ها)بازدراقلیت بوده ومن حتی به این کشورراهم فارس زبان ندانسته وسیستم آنرانیزهمچون ایران دارای زبان زوری میدانم .درتاجیکستان هم ازبک وتاجیک بوده وازنوع حکومت آنجاآنچنان آشنایی ندارم .مگراینکه طرفداران حدادعادل درآنجاهم تاثیرگذاشته باشند.
درمرحله بعدگفته های دوستان رااگراستادان کشورهای عربی بخوانندجزایجادنفرت چیزی ازتوهم این دوستان دارای مدرک وبی مدرک عایدشان نخواهدداشت.
درضمن این نوشته های متوهمانه تنهامیتواندمصرف داخلی دریک کشوردیکتاتورزده حاصل مندباشد.
اکنون سازمان ملل دریونسکو ده هازبان شناس خبره داشته وهرچندسال نظریه خودرانسبت به زبانها میدهند.نوشته های شمافقط بدردخودتان میخورد.
ایستای گرامی،
نمیدانم از کجا به این نتیجه رسیدهاید که من کامنت شما را حذف کردهام. من به روشنی تمام نوشتم: "من کامنت منتشر نشده شما را دیدم." یعنی اینکه کامنت شما حذف شده بود و من آن را دیدم. کامنت شما را مسؤل کامنتها حذف کرده است و نه من!
من شما را دعوت کردم به اینکه :"نادرستیهای مقاله آقای راشدی را نشان دهید و اجازه بدهید که این بحث تاریخی در محیطی به دور از جار و جنجال ادامه یابد."
باور کنید انتقاد از یک مقاله و نشان دادن نادرستیهای آن، این نیست که به نویسنده بگوییم تو جعل کردهای و دروغ گفتهای، تو ایران ستیز و نژادپرست هستی. اینها جار و جنجال هستند و نه نقد و بحث و گفتگو و پاسخهای جنجالیتری را هم در پیش خود خواهند داشت.
شما مدعی هستید که اطلاعاتی که ایشان دادهاند، غلط است. این را مشخصا و مستندا نشان دهید.
دوستانی که مایل هستند اطلاعاتی در باره علم و دانش اعراب بدست بیاورند, لطفآ به لینک 10 دقیقه ای پائین کلیک بکنند. «نیل دو گراس تایسن» فیزیکدان نجومی مشهور آمریکائی که چندی پیش (( برنامه کوزموس )) که دنباله همان برنامه از ( کارل سیگان) یود در این باره توضیحاتی دارد. https://www.youtube.com/watch?v=fDAT98eEN5Q
جناب شاملی عزیز و گرامی، به نظر من شما این شخص "" جناب فانون جامعه شناس "" را زیاده از حد جدی گرفتهاید. مباحث نظری ، علوم تجربی نیست که شما با معیار و شاخص و اعداد و ارقام وارد بحث شوید، استنباط و تلقی شما از این مسائل نیز میتواند با دیگران فرق کند. جناب فانون که جامعه شناس هستند هنوز این مشکل را برای خودشان حل نکرده اند که بفرض چرا امروز ترکیه در آزربایجان جنوبی طرفداران زیادی دارد و از نظر تاریخی نداشته، این جامعه شناس هنوز نمیداند که "" جامعه شناسی مبتنی بر زمان حال است "" و فقط یک جامعه شناس جهان سومی به کاسه کوزهٔ مارکس و دایناسورهای دیگر چسبیده است، جناب شاملی، همانطور که بی استعدادترین دانش آموزان در ایران، علوم انسانی و ادبیات میخواندند، بی استعدادترین ایرانیان در خارج، جامعه شناسی خوانده اند، وقت خودتان را با امثال فانون به هدر ندهید. جناب فانون جامعه شناس نیز
بعد از چند هفتهای که دانشگاه دوباره با برگشت دانش جویان به شغل شریفشان برگشتند زیاد اینجا پرسه نخواهند زد. پس لطفا شما این فرصت را به ایشون ندهید، بعد از ۴ یا ۵ سالی نیز، روباتها کار امثال ایشون را به عهده خواهند گرفت.
جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی، بهتر از من میدانید که در دورهٔ امپراتوری ترکان بر ایران، ایران ۳ زبانه بود. عربی زبان علم و فلسفه است و ابو علی سینا آثارش را به "" نه به فارسی که به عربی "" مینویسد. ترکی زبان دربار و قشون است، فارسی زبان شعر است. شهریار نیز اکثر شعرهایش را به فارسی سرود، شاید ۳۰۰ سال بعد، یکی استدلال کند شهریار به فارسی شعر گفته و در آن زمان، زبان آزربایجان جنوبی، فارسی بوده، از طرفی، زبان شعر، زبان اندیشه نیست. شما ببینید کّل شاهنامه حتی حامل یک اندیشه نیست، شاعر نیز فقط به ۳۰۰ واژه نیاز دارد تا کتاب شعری را تولید کند، برای امپراتوری ترکان، مخصوصا در آن زمان، حکومت کردن مهمتر بود، برای دنیایی امروز، زبان توانا و قدرتمند مهمتر است که زبان فارسی ضعفهای فراوانی دارد و هنوز هم که هنوز است خود را از چنبرهٔ شعر و شاعری رها نکرده و یک نویسنده در سطح دنیا ندارد.
جناب یونس شاملی؛ این پاسختان شفافتر از پاسخ قبلی است و این برای یک دیالوگ سازنده بسیار ضروری ست. اولین وظیفه نویسنده یک مقاله آن است که کلیدواژه های مقاله را برای خوانندگانش تعریف کند. این از دو طریق ممکن است.
1) شما تعریف خودتان را ارائه میدهید. مثلا می گویید، تعریفی که من از اومانیسم دارم و در این مقاله از آن پیروی خواهم کرد، این است: [اینجا تعریفتان را حداقل در یک یا دو پاراگراف ارائه میدهید تا خواننده بداند منظور شما از اومانیسم چیست].
2) شما از تعریف یک مرجع صلاحیتدار استفاده میکنید و مثلا میگویید: در طول این مقاله من از تعریفی که آقای داریوش آشوری در کتاب فلان صفحه فلان از اومانیسم داده، به عنوان تعریفی مورد قبول استفاده خواهم کرد. آقای آشوری اومانیسم را اینگونه تعریف کرده است: [اینجا نقل قول میکنید از آقای آشوری و ترم مورد نظرتان را تعریف می نمایید]. این از بدیهیات
این از بدیهیات مقاله نویسی ست که یک نویسنده باید بداند، به ویژه نویسنده ای که می خواهد وارد مباحث ثقیل تئوریک و فلسفی بشود. پیشنهاد حقیرانه من آن است که شما مقاله تان را بازنویسی کنید و تعریف شفافتان را دستکم از چهار کلیدواژه ای که در عنوان مطلبتان استفاده کرده اید (یعنی چپ، انقلاب، کمونیسم و اومانیسم) ارائه دهید. آن موقع خیلی راحتتر میشود این مباحث را دنبال کرد. جناب ائلیار هم مثل همیشه زحمت کشیده اند و تعریفهای روشنگرانه ای از منابع مختلف ارائه داده اند که می توانید از آنها هم استفاده کنید. دوست گرامی، دهها نفر از خوانندگان ایرانگلوبال این بحثها را تعقیب می کنند. پس شما نمی توانید به بهانه اینکه «فلانی سفسطه میکند و غیره» از زیر مسئولیت نویسندگی تان فرار کنید. یک نویسنده وظیفه دارد تا در قبال چیزهایی که می نویسد مسئولیت بپذیرد و جوابگوی خوانندگانش باشد.
ببخشید اُستاد، ایران در زمان هخامنشیان در اوج اقتدار بودند و در زمان حکومت نابسامان و اسیر وتحت نفوذ شدید روحانیون شیاد دین زرتشت بود که از اعراب شکست خورد.
لطفا ادامه بدید.
خط موجود در ایران فعلی ، چه عربی - فارسی و چه فارسی - عربی ؛ چه از ایران به اطراف منتشر یافته و چه از اطراف به ایران آورده شده و تکامل یافته.آنچه که قابل کتمان نیست کمبود ونارسایی آن است در آموزش . ناتوان در خواندن و ناتوان در نوشتن. فرزندان ایران زمین فارسی زبان به ایام گذراندن دوره های آموزش اجباری در مدارس با چه کابوس هایی شبانه مواجه نیستند وای به حال دیگر فرزندان ایران زمین که گویشی مادری غیر از زبان فارسی دارند.دل درد های قبل از زنگ دیکته و املاء را کسی از یاد نبرده است. کسی نمی تواند کتمان کند به خاطر آموختن نحوه ی تلفظ کلمات و شیوه ی درست نگارش کلمات چقدر به ذهن کودکان فشار وارد می شد و می شود وچقدر از شادابی آنان کاسته و افسردگی جایگزین آن می گردد.فلکه و کتک، توپ و تشر،تجدیدی و مردودی، فرار از مدرسه و ترک تحصیل.افزایش بیسوادان جامعه و عقب افتادگی علمی.
این خط برای نوشتن کلمه ای حروف آوایی کم دارد و باید علامت گذاری شوند و برای درست تلفظ کردن آن ها هم کتاب ها و هم نوشتارها همچون نگارش قرآن باشد که میسر نیست و اغلب می بینیم حتی در سطح دانشگاه هم در قرائت و هم در نوشتن مشکل وجود دارد.
بطور مثال: مسکن=خانه مسکن=آرامش دهنده
اغلب حروف ، نقطه های دست وپاگیردارند و یا یک آوا دارای چندین شکل هستند آ اول و ا غیر اول - هه اول و وسط و آخرچسبان و آخرتنها - ز ذ ض ظ - ت ط - هه دوچشم و ح حوله- س ث ص -و فراوان ایرادی که چه فشارهای روانی که به کودکانمان وارد می آورد وچه اشتباهاتی در تلفظ و نوشتار در سطح دانشگاه ها و ادارات و نشریات و ....که به چشم نمی خورد.ودیک اینکه بزرگترین عامل در وابستگی فکری به جهالت و خرافات وعقب ماندگی از حرکت پر شتاب علم روز و عدم استفاده درست از تکنولوژی روز همین و عدم توانایی در ارتباط مناسب با مراکز و منابع علمی کشورهای پیشرفته، کاستی های همین خط است. نباید تعصب بی خود در مورد این همه اشکال داشت.البته بزرگان ادب سال ها پیش این موارد و دیگر ایراداتی را مطرح کرده اند و در صدد جایگزینی خطی بهتر بوده اندتا ارتباط و هماهنگی بیشتری با خط و زبان علم روز(انگلیسی)پیدا کنند مثل لاتین مورد استفاده در ترکیه یا خط فینگلیش که هرکدام ایراداتی دارند مثلا لاتین ترکیه با ابداع حروف یا استفاده از یک حرف لاتین برای بیان صدایی غیر از عرف آن در انگلیسی مثل Xبرای خ - یا نوشتار بدون قاعده در فنگلیش یا پنگلیش کاربرد شکل a برای دو صدا همان مشکلات را داشتند.
برای پایان دادن به این سردر گمی ها ، فعالان تلاشگر در (ا.و.گ.ا) با ابداءنگارش نوین خط ( لا ایر )(لاتین+ایران) به این وضعیت پایان دادند.
از مزایای این نگارش نوین1-نوشتار از چپ به راست می باشد 2-از بیشتر حروف کاربردی در نگارش انگلیسی برای آواها استفاده می شودxبرای vāx واکس و kh برای khāne خانه - a برای abru ابرو-ā برای āsmān آسمان - o برای omid اُمید - u برای بود - va برای bāvar باور- j برای jāru جارو - Ĵ برای Ĵāndārmeri ژاندارمری-
بطور خلاصه : برای آā-اَََََa-اُo-اوu-ایi-اِe-بb-پp-ت طt-ث س ص s-جj-چch-ح ههh-خkh-دd-ذ ز ض ظ z-ژĴ-شsh-ع (a یاæ یا کلمات معادل عربی)-غgh-tب-قq-کk-گg-لl-مm-نn-واوv-یy .
āvegā - negāreshe novin lā-ir
Bā ārezuye shādi va piruzi barāye tamāmye hamvatanānam dar irān va khārej az irān
آقای فانون،
لطفا خوانندگان خودتان را با حرفهای بی ربط گیج نکنید. آری من چپ انقلاب را معادل چپ کمونیست میدانم. اما شما نمیتوانید ماهیت توتالیتر در رفتار "چپ کمونیستی" را با لکه دار کردن نلسون ماندلا و انتصاب وی به "انقلابی گری" نجات دهید. نلسون ماندلا نه تنها یک چپ اومانیست (عدالتخواه انسان گرا) بلکه وی معلم بزرگ اومانیست ها در جهان است. وی اگر در دوران جوانی به انقلابیگری روی آورد اما در دوره بلوغ و بعد از آزادی از زندان تا روز مرگش هرگز انقلابی عمل نکرد. ماندلا با رفتار ملایم بر بنیان رفرم های رادیکال موافق شده آفریقای جنوبی را دستخوش تحولات بسیار جدی کرده و جهان را مدیون رفتار اومانیستی خود نماید.
لطفا رفتار سفسطه آمیز را کنار بگذارید و از بازی با الفاظ برای فریب خوانندگانتان دست بردارید.
آقای و خانم ایستا... کسی که در یک مقاله از کتابی به این عنوان (( راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی)) پاراگرف های را درج می کند , این نشانگر همان بیماری مالیخولیائی رستاخیزی فرهنگ ایرانی است که اعراب را (( جاهل)) می شمارند. اگر نویسنده این کتاب « استاد آذرنوش» بخواهد همین کتاب را با همین عنوان در اروپا منتشر بکند, نه تنها اجازه نشر به کتاب و با این عنوان نمی دهند حتی ممکن است این نویسنده و استاد عالیقدر پیگرد قانونی پیدا بکند. خیلی جالب است که این استاد عالیقدر و خیلی از پان فارسیست های آریائی نژاد, اعراب را (( جاهل)) می شمارند ولی دلیل شکست یک امپرطوری « با فرهنگ هخامنشی آریائی » را به وسیله این (( جاهلان)) را نمی تواند توجیح بکند. دلیلش هم خیلی ساده است . چون سیستم دولت کباب سلطانی خوران هخامنیشیان آنقدر افتزاح بود که یک ( ملت پا برهنه و جاهل و سوسومار خوار) این
امپراطوری به زمین زد. این استاد عالیقدر و خیلی از پان فارسیست های آریائی نژاد, یادشان رقته است که بشریّت علومی را همچون علم هندسه, جبر , شمارش اعداد و حساب , نجوم و ریاضیّات و .... مدیون این جاهلان می داند..دانشمندان ایرانی که بعد از اسلام در ایران پا به عرصه وجود گذاشتند , باز هم مدیون این « جاهلان » است. چون در زمان هخامنشیان کسب علم و دانش مختص آقا زاده های « درباری» بود. موقعی که فرهنگ یونان به سیر قهقرائی میرقت , این اعراب بودند که از قرن 8-11 در بغداد , نه تنها فرهنگ یونانی را احیا کردند, بلکه بر فرهنگ و دانش بشری اضافه نمودند. با جراُت می توان گفت که دانش بشری امروز نتیجه تاریخ و تحول همین 3 قرن اعراب در بغداد است. چون مراکز علوم بغداد به روی همه دانشمندان و پژوهشگران دنیا حتی به کسانی که به « خدا» باور نداشتند باز بود...نتیجه این هماهنگی دانشمندان اعراب و مسلمانان باعث شد که شهر (( کوردوبا)) در اسپانیا به مرکز دوم علم و دانش تبدیل گردد. متاسفانه , موقعی که تاریخ یک ملت به وسیله احساسات و کله گنده گی به تحریف کشیده شود بیش از این نبایستی انتظار داشت . سالهای سال طول خواهد کشید که این حس برتری از بین برود و درست در همان موقع است که پژوهشگران به وقایع علمی و تاریخی « درست» دست خواهند یافت. در پایان بایستی اضافه بکنم که از هم وطنان اعراب به خاطر استفاده کردن چند کلمه بی مورد پوزش می خواهم ولی متاسفانه چاره ای به جزء استفاده کردن از آن ها را نداشتم.
آقای اژدر بهنام، من از اینکه آقای راشدی همه ش سعی کرده با اطلاعات غلط بگوید که زبان ترکی از فارسی برتر است انتقاد کردم. هر زبانی برای خودش منزلت دارد و سخن از برتری زبانی بر دیگری نشانه تعصب و خودبزرگ بینی قومی است. آنوقت شما کامنت مرا حذف کردید و برایم نوشتید که "جاروجنجال" نکنم! بگویید کدام جاروجنجال. اصلا منظور شما از جاروجنجال چیست که به بهانه آن کامنت سانسور میکنید؟! آخر این چه جور آزادی و بیطرفی است؟! من که هیچ توهینی نکردم فقط چون مخالف نظر شما چیزی نوشتم باید کامنت مرا سانسور کنید؟ این همه بحث درباره آزادی کامنت ها و لزوم بیطرف بودن مسئول کامنت ها آخرش به اینجا رسید؟!
برای آگاهی آقای Direnc Minelli که به نادرستی مدعی شده اند که " زبان فارسی هرگز الفبا مختص به خود نداشته "! خط های رایج برای زبان فارسی در ایران باستان: خط اوستایی، خط پهلوی اشکانی، خط سُغدی، خط پهلوی ساسانی و خط های دیگری که در مقاله ای در ایران گلوبال به این آدرس بطور گسترده بازگو شده است: http://www.iranglobal.info/node/41750
جناب Direnc Minelli، نویسنده این مقاله ارزنده که دکتر ادبیات است با این همه مستند و استدلال ثابت میکند که اصلا خط عربی اصیل وجود نداشته و خط فارسی امروز تکامل یافته خط های کهن ایرانی است. بعد شما که هیچ تحصیلات و سابقه ای در این زمینه علمی ندارید با این کلام خشن و بدون مدرک و دلیل می آیید باز نظر باطل "عربی" پنداری خط پارسی را تکرار میکنید! در ضمن واژه "ابداعی" با "ع" است نه با همزه که شما نوشته اید! این هم نمونه ای از دانش ادبی شما!
ائلیار عزیز،
ممنون از توضیحاتی که نوشتهاید.
من هم با شما موافقم که "«نویسندگی یا سرایندگی» به یک زبان ممکن است به زبان محلی مربوط باشد و ممکن است نباشد." و همچنین با شما موافقم که "برای تشخیص زبان مردم منطقه نمی توان از روی شعر شاعر به زبان منطقه حکم داد. چون این شعر میتواند زبان منطقه نباشد. و میتواند زبان منطقه نیز باشد"
ولی ما اینجا درباره شرایطی صحبت میکنیم که توسط آقای راشدی برای ما تشریح شده است:
1- ترکان خط و الفبای خود را دارند. (من هم با این نظر موافقم).
2- اثری مانند "دیوان لغات الترک" و "دده قورقود" که به قول آقای راشدی قدیمتر است وجود دارد که زبان آن زبان "مردم آذربایجان و ترکیه امروزی است". یعنی به قول آقای راشدی "زمانی که هنوز زبان فارسی دری در مناطق فارس معمول نبود و این زبان در شمال شرقی افغانستان و تاجیکستان کاربرد داشت در آذربایجان به زبان ترکی اثری چون کتاب
اثری چون کتاب دده¬قورقود آفریده شده بود!"
3- همچنین "قبل از قرن هفتم هجری و پیش از سعدی شیرازی هیچگونه اثری توسط هیچ کسی در مناطق استان فارس و به فارسی دری نوشته نشده است".
بنابراین، گویا زبان فارسی دری هنوز در ایران و آذربایجان که جزئی از آن بوده است، نضج نگرفته است.
به این ترتیب سؤال همچنان باقی است که در این شرایط چرا کسانی مانند مهستی گنجوی و شوهرش تاجالدین امیر احمد "پورخطیب" (که حتی تخلص او نیز ترکی نیست) و سپس نظامی و خاقانی و دیگران، به فارسی مینویسند؟ آیا تنها دلیل این است که فارسی زبان دیوان بوده است؟
درباره نظامی و خاقانی میتوان گفت که اشعار خود را به خواست حاکمان میسرودهاند ولی در مورد مهستی گنجوی که نمیتوان چنین ادعایی کرد. تمام فعالیت ادبی مهستی با محیط گنجه بستگی داشت و بسیاری از اشعار او خطاب به مردم کوچه و بازار گنجه است. چه اشعاری که در آنها مرزهای زمان را درمینوردد و به مسائل جنسی میپردازد و چه در رباعیاتش.
آیا چنین شاعری که خطابش مردم عادی کوچه و بازار و اطرافیان خود است، به زبانی بیگانه و ناآشنا شعر میگوید؟
البته درباره مقاله آقای راشدی که به حق اطلاعات خوبی در اختیار خواننده میگذارد(با درستی و نادرستی برخی از این اطلاعات کاری ندارم)، پرسشهای دیگری نیز وجود دارد که بیشتر به سیر تحول زبان مهاجر یا مهاجم مربوط میشود که فعلا به آنها نمیپردازم و ابتدا میخواهم همین مسالهای که مطرح کردهام برایم روشن شود.
باز هم از دوستانی که در این بحث شرکت میکنند و توضیح میدهند، سپاسگزارم.
جناب Direnc Minelli آمار شما مربوط به تولید نا خالص ملی است نه درآمد سالانه کشورها.اتفاقا در ای آمار صندوق بین المللی پول ایران بعد از ترکیه و البته در شرایط تحریم هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیاست و جلو تر از استرالیا میباشد!!!!!!!!!!!
بنده از درامد و منابع آن سخن گفتم لطفا خلط مبحث نکنید. در ضمن این خبر با همین آمار در رسانه های ایران منعکس شد.درسایت دنیای اقتصاد:
این نوشتار خانم دکتر احسانی درباره خط فارسی بسیار آموزنده است. بخوبی نشان میدهد که عربی پنداشتن خط امروز فارسی چه خطای فاحشی است. خط فارسی خطی ایرانی و یادگار نیاکان ماست و کاستی های آن باید با بهره بردن از همان ریشه های اصلی برطرف گردد.
زبان فارسی هرگز الفبا مختص به خود نداشته و همواره از خط ابدائی ملتهای همسایه استفاده کرده است. خط اوستائی که پارسی می نامیدش در واقع آرامیسیت که با کمی تغییر برای نوشتن اوستا از ان استفاده شده است. درست همانند خط عربی که با تغییرات جزئی در ایران با نام خط فارسی بکار برده می شود. باور ندارید در جستجوگر گوگل الفبای هردو را باهم مقایسه کنید. آرامی از رشته زبانهای سامیست (عبری, عربی, آشوری و ...) و الفبایشان بهم شبیه است و چون زبان عیسی مسیح بوده است اولین انجیل به این زبان نوشته شده است. ,علیرغم اینکه زبان ارامی زبان زنده ای نیست ولیکن هنوز هم در برخی از دانشگاههای اروپائی زبان آرامی تدریس میشود و کتب زیادی از ادبیات کلاسیک دوران مختلف از آن بجای مانده ,در حالیکه تنها یک کتاب به زبان اوستائی و خط آرامی موجود است. مصادره خط دیگر ملتها پرژه جدید دیگری برای خودفریبی و جعل تاریخ است.
بسیار خوب. اقای راشدی که بارها کتاب دده قورقورد را مطالعه کرده اند و آنرا یک اثر ارزشمند آذربایجان مربوط به 1000 تا 1200 سال پیش میداند از خود نپرسید نام استانبول در این کتاب چه میکند؟ در صورتیکه هر دانش آموز دبیرستانی میداند که پس از فتح قسطنطنیه به دست محمد فاتح نام آن به استانبول تغیر کرد.اصولا منابع تاریخی قبل از فتح عثمانی از بیزانتیوم و کنستانین پولیس نام برده اند.
اگر ا این اثر متعلق به 1200 سال پیش است چطور از جنگ افزار آتشینی به نام توپ که قرنها بعد از آن در دول اروپایی و سپاه عثمانی استفاده شد نام میبرد؟
اگر دده قور قورد متعلق به آذربایجان است چرا هیچ نامی از مهمترین شهرهای آذربایجان یعنی تبریز ارومیه اردبیل مراغه خوی و...در این کتاب تیست و فقط در یکی از داستانه نام دو شهر ناحیه آران آمده در عوض نام مناطق مختلف آناتولی به فراوانی در این کتاب آمده.
این سوالات و سوالات جناب اژدر بهنام که پاسخ روشنی به آنهاداده نشد بخوبیضعف و نادرستی مقاله را نشان میدهند.
من از زمانی که برای که برای شرکت در گفتگو ها باید نام نویسی کرد - که نمیدانم مفید بوده یا مضر - از کامنت نویسی کناره گرفتم و این کامنت هم البته به آشغالدانی " صفحه شما " منتقل خواهد شد. بهر حال میگویند سفره بسته یک عیب دارد سفره باز هزار عیب. خیلی از سایتها کامنت قبول نمیکنند و خیالشان راحت است. بعضی دیگر کامنت ها را به میل خود منتشر میکنند و معتقدند که کله ماهی به گندش نمی ارزد. بعضی هم چون سایت ایران گلوبال سعی میکند تمام کامنت های عاقل و سفیه , عالم و جاهل , مغرض و بی غرض , مامور و مسئول و غیره را بخاطر " دمکراسی " - که معلوم نیست چند درصد از کامنت گذاران به آن معتقد و مجری اند - منتشر نماید. نتیجه این میشود که با وجود بارها تکرار مکرر کامنت های مشخص, هنوز خیلی ها گله مندند که کامنت آنها منتشر نشده است. بسیاری از کامنت های ایران گلوبال جهت فصل کردن است نه وصل کردن. اگر منظور
ایران گلوبال فصل کردن است که به مقصود خود رسیده اند؛ اگر چنین نیست سر ماهی را به گند آن ببخشند و کامنت ها را با قضاوت خود منتشر کنند. شاکیان هم میتوانند نظراتشان را در سایت خود یا سایت های دیگر منتشر نمایند. گمان ندارم که این سایت از تعداد کلیک ها سودی میبرد مگر آنکه من اشتباه میکنم.
بحثی بود بین دوستان فانون و شاملی گرامی،
که به نتیجه ی روشنی نرسید . در این رابطه به معنی واژه های مورد بحث اشاره میکنم شاید به تفاهم عمومی در مقولات کمک کند:
- هومانیسم یا اومانیسم = در لغت به معنی «انسان دوستی» ست. آشوری هم در فرهنگ علوم انسانی نوشته: هومانیزم =انسان باوری-اصالت بشر-پژوهش در ادبیات و فلسفه ی یونان و روم . منظورش در زمینه ی انسان باوری ست.
فرهنگ فلسفی به زبان المانی تألیف جورج کلاوس-و مانفرد بور می نویسد:
هومانیسم در 14-16 م. از عناصر رونسانس اروپایی بود. ضمن اینکه ریشه ی یونانی دارد.
از نظر تئوریک میافزاید :تکامل اومانیسم و سوسیالیسم (پیش از مارکس) - در اندیشه مارکس ، جهت پیاده شدن- جمع بندی شده است.
با این جمله که «کمونیسم تکامل هومانیسم است. » همینطور « تکامل سوسیالیسم (پیش از مارکس) کمونیسم است».
چپ= واژه ی چپ تاریخچه ی دیگری دارد و در ایران به مارکسیستها
مارکسیست -لنیست ها - یا مائویستها و غیره «چپ» میگفتند. اکنون بعد از فروپاشی شوروی چپ معنای « سوسیالیست-دموکرات» پیدا کرده است. گرچه به مارکسیستها هم باز اطلاق میکنند. چپ اصطلاح دقیقی نیست.
کمونیسم= مکتب اجتماعی فلسفی سیاسی که مارکس و انگلس جمع بندی کردند.
در تتوری، کمونیسم عناصر سوسیالیسم-هومانیسم- را در خود دارد.
اما مرحله ی اول کمونیسم (در تئوری)، که در عمل سوسیالیسم موجود نامیده شد - عمدتا یک سیستم توتالیتر و حتی عیر سوسیالیستی و غیر هومانیستی از آب درآمد.
در تئوری کمونیسم، هومانیسم-سوسیالیسم-دموکراسی مردمی - عدم دگماتیسم بود- ولی در عمل عکس اینها پیاده شد.
کمونیسم یک نوع جهان شناسی غیر ایده لوژیک بود (ضد دگماتیسم) اما در عمل به « آیه و دین و ایده لوژی» تبدیل شد. چرا که
طبق معمول هرکس-هر حزب- تفسیر خود را داشت. در عین حال اندیشه های پایه ای برای ایده لوژی شدن را نیز در خود داشت. با اینکه از زاویه ی دیگر ضد ایده لوژی و دگماتیسم بود.
--------
اکنون کل چپ را میتوان به دو بخش کلاسیک - و غیر کلاسیک (چپ سوسیالیست و دموکرات )-البته در تئوری- تقسیم کرد.
چپ کلاسیک مارکسیست-لنینیست است. چپ نوین از همه کس استفاده میکند ولی خود را مارکسیست-لنینست نمی داند.
---------
در جهان شناسی چپ نوین، هومانیسم-سوسیالیسم و دموکراتیسم جمع بندی شده است. این عناصر در چپ کلاسیک هم به نوعی هست ولی بیشتر در عمل جنبه ی ایده لوژیک و دیکتاتوری دارد. که دیدیم به فاجعه انجامید.
---------
در حین نوشتن این کامنت موضوع جالبی برای من پیش آمد : به واژه نامه ی ویژه ی جزب توده ی ایران که در رابطه با برنامه ی خود داده -مراجعه کردم . در سال 1365 منتشر شده- در باره ی «مسئله ملی» ضمن توضیح آن نوشته :« هر ملتی حق دارد سرنوشت خود را مستقلا تعیین کند و در داخل یک کشور کثیرالمله این حق تا جدا شدن کامل را نیز در بر میگیرد. اتحاد داوطلبانه و اصولی و همبستگی برادرانه در این کشورها تنها بر شالوده ی احترام کامل به حقوق مساوی همه ی ملل امکان پذیر است. ص 21»
اگر درست فهمیده باشم یعنی یک ملت در جامعه ی کثیرالمله حق جدایی دارد. و حق اتحاد داوطلبانه.
بهر صورت از دید من هر خلقی و ملتی حق انتخاب دارد و به هیچ بهانه ای نمی توان آن را سلب کرد.
سلام-من به تجربه خودوازمطالعات زیادی که درموردبحران هویت خوانده ام ،افرادوقتی درآن برهه قرارمی گیرد،سئوالات زیادی برایشان پیش می آید.البته من وقتی بحران هویت می نویسم تنهابحران اتینیکی نیست .
بهتراست بگویم بحران تفکردرابعادمختلف میتواندبرتفکرانسان مستولی شود.دراین زمان جواب سئوالات خودراتنهادرپرس وجو وباتکمیل مطالعات بهترمیتواندکامل کرده وسوادخودراکاملترنماید.بحران دراندیشه میتواندبصورت شک برتفکرخوددرمورد تاریخ.تجارت.سیاست.ائدولوژی .دین.وبسیاری ازمسایل روزمره بوجودآید.
دوستان کمونیست مامیتوانندآنرادربین تفکرسوسیالیم خودباناسیونالیسم ویابین کومونیسم وسرمایه داری که برآنهاعارض میشود،ببینند.
برادران مذهبی بین تفکرلاییک وتفکرسنتی دینی درک کنند.افرادی که درعالم برزخ بین اینکه آنهاترک هستندیاآذری (پهلوی)ویاماندگاری ازسلوکی ویاکردهستندبهترمیتواننددرک کنند.
شک درنوشته های آقای ذهتابی
ویاآقای راشدی نیزدقیقاازهمین افکاربحران درهویت شناختی خودسرچشمه میگیرد.این بحران هادرهنگام سرگردانی انسان بین دوتفکرعارض میشود.
مثلایکی سرمایه داردولی شناخت ازوضعیت سیاسی واقتصادی حاکم وجامعه خودندارد،نمیتواندسرمایه گذاری کرده وباسرمایه راکدخودتنهاضررعایدش میشود.
اینجاست که ایشان دچاربحران شناخت شده است.اکثردوستان تورک سیاسی قبل ازانقلاب وبخصوص چپ هاکه تاکنون نتوانسته اندشکل سیاسی درتفکرخودرااصلاح کنند،اکنون دچاربحران سیاسی هستند.
چون سوادسیاسی ماوآموخته های ماناقص بوده وآنهییکه نتوانستند،مطالعات خودراتکمیل کنند،به این بحران هویتی ویاشخصیتی دچارگشته اند.
Anonymj گرامی؛ ممنون از متنی که در رابطه با «پان» فرستادید و باتشکر از جناب ائلیار برای توضیحاتی که در مورد ترم «تمامیت خواهی» دادند. متن انگلیسی در مورد ریشه کلمه پان است و در مورد تحول تاریخی این ترم توضیحی نداده است. معنا و مفهوم ترمهایی مانند پان نسبت به نقشی که در گفتمان حوادث سیاسی-اجتماعی بازی میکنند، گاها به صورت نسبی تغییر می یابند. برای مثال، پس از تجربه دهشتناک پان ژرمنیسم و پان آریانیسم، نگرش به جنبشهای پانیست به شدت تغییر یافت و همین تغییر تاثیر خود را روی معنا و مفهوم «پان» نیز گذاشت. دو دیگر آنکه، معنی پان تا حدی متفاوت با معنای «پانیسم» است که در تعریف مقولاتی مانند پان ترکیسم و پان آریانیسم باید در نظر گرفته شود. سوم آنکه،
سوم آنکه، در سطح جهانی برداشت از پانهای مختلف متفاوت است. مثلا پان افریکانیسم چندان واکنش منفی برنمی انگیزد حال آنکه واکنش به پان ژرمنیسم بسیار منفی است و غیره. و نهایت اینکه شما قرار بود منبع معتبری که در آن «پان فارسیسم» تعریف شده است و این منبع جزئی از «ادبیات بین المللی» حساب می شود، را نام ببرید. پس اگر امکانش هست لطفا آن منبع را ذکر کنید تا ما هم مستفیض بشویم!
بهنام گرامی نوشته :«معمولا شاعران هر منطقهای به زبان رایج در آن منطقه شعر میسرودند.»
مسئله ی « نویسندگی یا سرایندگی» به یک زبان ممکن است به زبان محلی مربوط باشد و ممکن است نباشد. نوشتن یک شاعر یا نویسنده به یک یا چند زبان علتهای مختلف میتواند داشته باشد. که چه در گذشته و چه حالا چنین است.
1- در گذشته افراد با سواد انگشت شمار در دوره ی پیش از اسلام-بعد از اسلام معمولابا خانواده های «دینی و حاکمه» خویشاوندی داشتند که هنر نوشتن نیز در اختیار آنها بود.
2- زبان دین و دولت زبان دیوانی بود. از جمله زبان عربی و دری. روشنفکر نیز مجبور بود به زبان دیوانی بنویسد. منهای استثناها که به دلایلی به زبان غیر دیوانی ازجمله ترکی «چیزنوشته اند».
مردم عادی هر زبانی داشته اند از خواندن و نوشتن محروم بودند. و روشنفکر آن دوره هم به این فکر نبود که زبان مردم را که خواننده ندارد بکار گیرد.
کسانی هم که استنانا کرده اند دلایل خاصی داشته اند از جمله کاشغری که گفته- و یا نسیمی شاعر به خاطر ترویج مسایل حروفیه-مذهبی- به ترکی آذربایجان هم شعر نوشته.
برای تشخیص زبان مردم منطقه نمی توان از روی شعر شاعر به زبان منطقه حکم داد. چون این شعر میتواند زبان منطقه نباشد. و میتواند زبان منطقه نیز باشد بستگی به شرایط نویسنده دارد.
برای تشخیص زبان منطقه تحقیقات دیگری از جمله تاریخی- باستان شناسی- علتهای تولید کتابها به زبانهای مشخص و غیره لازم است تحقیق شود. یک شاعر یا نویسنده معمولا نه همیشه به «زبان دیوانی» چیز نوشته و سروده است. منهای استثناها.نه به زبان منطقه و محیط خود.
آقای آلپر آتاسی گرامی،
از شما ممنونم که با توضیحاتتان مرا راهنمایی میکنید. امیدوارم آنچه را که متوجه نمیشوم، در اثر توضیحات شما و دوستان دیگر متوجه شوم.
البته تاریخ زبان آلمانی و یا فرانسه مطلب دیگریست که در جای خود میتواند مفید باشد. ولی آنچه که من متوجه نمیشوم، شرایط خاصی است که آقای راشدی تصویر میکنند.
آنچه که من از مقاله آقای راشدی متوجه میشوم این است که:
ترکها در ایران حاکمند. زبان و ادبیات فارسی دری نه تنها در آذربایجان، بلکه حتی در مناطقی مانند شیراز مسلط نیست و اولین اثر اساسی در منطقه شیراز با سعدی پدید میآید. از اینجا تنها میتوانم این نتیجه را بگیرم که حداقل در آذربایجان زبان ترکی رایج و مسلط است. این زبان حتی الفبا هم دارد که طبیعتا با حاکمیت اعراب و اسلام، میتواند از رواج افتاده باشد و بنابراین زبان ترکی هم با الفبای عربی نوشته شود. تا اینجا برای من قابل درک است
(البته قابل درک بودن به معنی پذیرش این نظریه نیست و من سؤالات ناگشوده زیادی در این مورد دارم).
آنچه را که من در این مورد متوجه نمیشوم این است که در همان حال میبینیم، حدود یک قرن پیش از سعدی، آثاری به فارسی دری در آن منطقه به وجود میآیند و از جمله دیوان مهستی گنجوی. حالا اگر زبان فارسی دری نه در شیراز و نه در آذربایجان مسلط نیست، چطور میشود که چنین آثار نغزی به این زبان و در آن منطقه پدید میآیند؟ و چرا همین ادیبان و شاعران، آثار خود را به زبان خود نمینویسند که هم در منطقه مسلط و رایج است و هم امکان یادگیری آن را دارند و کسی مانعشان نیست؟ مسلما من از وجود مدرسه صحبت نمیکنم بلکه از امکان یادگیری و آموزش صحبت میکنم. همچنانکه میتوانست برای زبان غیر مسلط و غیر رایج فارسی وجود داشته باشد؟
خوشحال خواهم شد که شما و دوستان دیگر توضیحات کافی به من بدهید و مرا روشن کنید.
متاسفانه من تا آخر شب نخواهم بود ولی پس از برگشت، نوشتههای احتمالی دوستان را با دقت و علاقه خواهم خواند و باز هم اگر سؤالی داشته باشم، با دوستان در میان خواهم گذاشت.
آقای بهنام عزیز
هرچند نهضت شعوبیه در آن زمانها را می توان تا حدودی همانند پانفارسیسم دانست، ولی به نظر من در آن زمان منطق بازار حاکم بود یعنی هر ملتی که دارای تولیدات فرهنگی و علمی بیشتری بود، قدرت نرم بیشتری پیدا میکرد و فرهنگ و زبان آن ملت رواج می یافت، بدون تعصب باید بپذیریم که در آن زمانها و پس از سامانیان، ماوراالنهر مرکز بزرگ علمی و فرهنگی بود و بیشتر تولیدات علمی و فرهنگی دنیا توسط اندیشمندان آن منظقه تولید شده است و در بسیاری از نقاط دنیا حتی اروپا و چین نیز اندیشمندان مختلفی به زبان آنها (یعنی زبان دری) و با اقتباس از مکاتب فکری آنها آثار علمی و فرهنگی خود را نوشته اند و این ربطی بر حکومت ترکان ویا تاجیکان ندارد زیرا در آن زمانها حکومتها همانند دولت-ملت های امروزی نبودند و مفهومی همانند ترویج زبان مللی رایج نبود
پس از افول علمی و فرهنگی ماورالنهر، کاربر زبان آنها نیز به مرور در نقاط مختلف جهان رو به افول گذاشت و مردم ملل مختلف به زبان مللی خود روی آوردند و اتفاقا سرزمین فارس جزو آخرین مللی بودند که استفاده از زبان دری را آغاز کردند(گوزللرین آخیرا قالمیشیدی) و به مرور زبان بومیشان(پهلوی) منقرض شد و زبان دری جایگزین آن شد و با توجه به این که در 400-500 سال گذشته تنها پایتخت یک امپراطوری که در آن زبان دری رایج بود در سرزمین پارس قرار داشت نام زبان دری هم به مرور به فارسی تغییر یافت
در همان زمان که مهستی یا نظامی به زبان دری شعر می سرود، در فرانسه و آلمان هم همه اندیشمندان به زبان لاتین می نوشتند و هیچ اثری به زبان فرانسوی و یا آلمانی وجود نداشت، ولی پس از افول فرهنگی و علمی روم به مرور نوشتن آثار به زبان فرانسوی و آلمانی هم شروع شد، آیا از این گزینه باید نتیجه بپیریم که در آن زمان، زبان فرانسه و آلمان لاتین بود؟
و اغلب متون آنها در تبريز و تهران چاپ شده است.
اولدورور سردفتر اهل علوم،در دورهي صفويه ميان لفظ قلم و گونهي شفاهي زبان تركي چندان فرقي وجود نداشت. در روزگاه شاهتهماسب صفوي در شهر تبريز كتابي موسوم به تذكرهي مجالس نگاشته شد. اين كتاب را كه نخستين تذكره در تاريخ ادبيات تركي است، اين جانب در سال 1364 چاپ كردم. گرچه كتاب، تذكرهي شعراي رسمي و غزلسرا است. كه اغلب زبانشان در تركي مغلق و عروضي به حساب ميآيد، اما نثر كتاب نسبتاً روان و ساده است. مايلم بخشي از اين كتاب را برايتان بخوانم. ببينيد دربارهي مولوي چنين ميگويد:
"مولانا جلال الدين- قدس سره دورور كي عجم ولايلرينده ملاي روي و روم اقليمينده مولانا خونكار دئمك ايله مشهور و معروفدور.
سرّ گفتاريندا عاجزدير فهوم.
قارمان ولايتلرينده، قونيه شهرينده، واقع اولموشلاردير و مرقد پرنورلاري همان آندادير، مولويلر خانقاهي و مواليلر زيارتگاهيدير. آنلارين رتبهي عاليلري درجهي تعريفدن اعلي و درجهي واليلري رتبهي توصيفدن معلادير. اما چون حقايق اداسيندا اهل دللر آنلارين نظملري گؤوهرلر ايله رشتهي جانلاريني مگوهر و خاطر عاطرلريني اولارين اشعار دقايق شعارلاري فحواسي ايله معطر و منور قيليرلار، بو مختصر اول طوطي شكرستان حقيقت اسم شريفي ايله ابتدا قيليندي و ابتداي كتاب مثنويلريندن يئدي بيت كتب اولوندو، نورالله مرقده و زين الله روضـﮥ.
و توركو اشعاريندان بو مطلع و حسن مطلع دوازده امامعليهمالسّلام اوصافين يازديغي بندلردندير:
اولار كيم بندهي خاص خدادير،
محب خاندان مصطفادير.
حقيقت كعبهسينين قبله گاهي،
امام و پيشواميز مرتضادير.
و بو بيت توركو داخي درويشلر پندي اوچون اول بولبول گلستان ارم نطقي جانبخشيندن وارددير كي اهل گفتار اشعارلارينا بو بيت ايله رونق وئريب ترجيعبند قيلميشلاردير:
دينمه گؤزت، باخما، چالير، قونما هئچ،
رند جهان اول، يورو، توخونما كئچ!"
در كنار اين كتب، بايد از آثار اسطورهاي اسلامي نيز ياد كنم كه به صورت حكايات غلوآميز افسانهاي در شأن قهرمانان رزمنده با كفار به نثر و نظم نگاشته شده است. مانند حمزهنامه، ابومسلمنامه، بطالنامه و غيره. ويژگي مشترك همهي اين آثار نثر بسيار ساده و روان و مردمي آنهاست كه دور از تأثير عربي و فارسي و با جملات كوتاه نگاشته شدهاند.
منبع: مصاحبه ی فصلنامه هفت آسمان با م.ح. صدیق
آنچه به نثر در ميان اين فرقه موجود است، تفسيرهاي كلامات و شأن نزولهاي آن است كه نيم قرن پيش شخصي موسوم به "پيرداوري" با عشق و علاقهي خاصي آنها را گردآوري كرده و دستنويسهاي خود را در بيش از ده مجلّد تكثير و ميان معتقدان توزيع كرده است. اين مجلدات به "تفاسير پيرداوري" معروف است.
*دربارهي اهميت فرضيهي قارامجموعه باز هم ميخواهيم از زبان شما بشنويم.رسالات متعدد ديگري از نوع مناقب و آدابنامهها در ميان فرق دهگانهي اهل الحق ايران، غاليان عراق و علويان تركيه، به صورت نسخ خطي موجود است. برخي از آنها در عراق و تركيه چاپ شده است. مانند "الشّبك" كه در عراق انتشار يافت و برخي از رسالههاي منسوب به شيخ صفي الدين كه پس از انتشار فرضيهي قارامجموعه از سوي ما در تهران، در تركيه چاپ شد.
قارامجموعه كه خود جنابعالي متن تركي آن را به فارسي برگردانديد و چاپ كرديد، در شناخت طرائق صوفيه و باطنيان و اهل تناسخ و حلوليه كه از بطن اسلام برآمده و در ميان تركان گسترش يافتهاند، بسيار پراهميت است. در ميان تقريباً همهي شاخههاي علويان تركيه نسخههايي از مناقب شيخصفي الدين اردبيلي و رسالات منسوب به او، موجود است. صورت كهن مجموعهي آنها قارامجموعه ناميده شده و در دورهي صفويان بسيار گرامي بود. بخشي از آن بويوروق نام داشت. بخش بعدي را قيلاووز ميناميدند و پيش از هر دوي اين بخشها مناقب ميآوردند و در تاريخ آمده است كه شاهان و شاهزادگان صفوي هنگام عزم سفر، به تبرك مناقب را تلاوت ميكردند و از بويوروق اجزائي را ميخواندند و از روح شيخ صفي همت ميطلبيدند.
پس از انتشار قارامجموعه در ايران، در تركيه دو كتاب "شيخ بويروغو" و "مناقب الاسرار و بهت الاحرار" به عنوان اجزائي از آن كشف و چاپ شد. كتاب اخير در هفت باب است و در هر باب يكي از نصايح طريقتي شيخ صفي به بحث گذاشته ميشود.
بسياري از شاخههاي علويان تركيه، در واقع فرقههاي منسوب به شيخصفي هستند. تركان علوي آناتولو، كلمهي صفي را صافي Safi (با مدّ مقصور) تلفظ كردهاند، از اينرو در برخي از نسخ خطي متون آنان اين كلمه به صورت شيخ صافي وارد شده است و برخي را به اشتباه انداخته است كه او را شخص ديگري غير از شيخ صفي فرض كنند، در حالي كه چنين نيست. همهي اين فرقهها زندگي شيخ صفي و نيز شاه اسماعيل ختايي را در هالهاي از اسطورهها و افسانهها پوشاندهاند.
*به اسطورهها و افسانهها اشاره كرديد، آيا در ميراث مكتوب تركي از اين نوع آثار هم چيزي باقي مانده است.
بسيار زياد. بعضيها را ميشناسيد و معروف است مانند كتاب ددهقورقود، كوراوغلو، عاشق غريب و اصلي و كرم و غيره. برخي ديگر مانند سلجوقنامه متأسفانه شناخته نيست. اين مجموعهي بسيار عظيمي است كه مؤلف آن، اساطير آئيني تركان باستان را براساس الاوامر العلائيه اثر ابن بيبي و راحت الصدور راوندي با تكيه بر روايات شفاهي تركان جمعآوري كرده است. بخش نخست آن در تاريخ و حكايات اقوام اوغوز و بيست و چهار طايفهي آن است. اين كتاب عظيم در مادهي "ابن بيبي" در انسيكلويدي اسلام معرفي شده است. ديگران از روي همان معرفي به اين كتاب پرداختهاند. درخارج از ايران فقط بخشهايي از آن انتشار يافته است.
دركنار اين آثار اسطورهاي، از كتب مناقب و سير اسلامي هم بايد ياد كنم كه اغلب از متون عربي ترجمه شده است. مانند ترجمه سيرالنبي از ضرير ارزنـﮥ الرومي و شواهد النبوه از لامعي و معالم اليقين از باقي، درةالتاج از ويسي. بايد توجه كنيد كه اين غير از درةالتاج معروف فارسي اثر خواجه مسعود شيرازي است. درةالتاج تركي در مناقب و سير نبياكرم اسلام است.
در باب حكايتنگاري بايد عرض كنم كه اين نوع ادبي در تاريخ ادبيات تركي در دو شاخهي جداي از هم و مستقل پيدا شده است. شاخهي نخست عنايت به متون حكايتنگاري در فارسي و عربي داشت، اغلب ترجمه از مجموعههاي اين دو زبان است و يا به پيروي از آنها در تركي نگاشته شده است. كتابهايي نظير قيرخ وزير، كليله و دمنه، نوادر سهيلي، الفرج بعد الشّده، مين بير گئجه از اين قبيلاند. در اين متنها، نثر پردبدبه و سنگين است.
شاخهي دوم، حكايات و داستانهاي مردمي و بومي است كه از گذشتههاي بسيار دوري تغذيه ميشوند. تاريخ مكتوب شدن اين حكايات كه اغلب شفاهي بودند، برايمان روشن نيست. كهنترين نسخههاي خطي موجود مربوط به قرن يازدهم و گاه دهم هجري است. در ميان آنها كه تعدادشان قابل اعتنا هم است، داستانهاي كوراوغلو، عاشيق عباس، عاشيق كرم، عاشيق غريب، طاهر و زهره بسيار معروفترند ....
آيا آثار مربوط به تصوف هم اول به نثر بود؟
ديگر دو كتاب مغارب الزمان و انوار العاشقين از احمد بيجان و رسالهي قايغوز از قايغوسوز ابدال پيرو يونس امره كه هر دو از آذربايجان غربي برخاستند و خالق نخستين نمونههاي شعر صوفيانه مهم هستند. كتاب دلگشا نيز از اوست. نام ديگر آن بُدَلانامه است. وي رسالهي ديگري با نام كتاب مغلطه هم دارد. هر سه كتاب در واقع نوعي ماهيت آداب مريد دارند. نثر آنها بسيار ساده و روان است.البته ما نخستين آثار صوفيانه به زبان تركي بعد از اسلام را به صورت شعر هم ميبينيم. مانند ديوان حكمت از خواجه احمد يسوي كه او در آن نكات عرفاني و طريقتي را به صورت چهارپارههاي تركي در اوزان بومي هجايي سروده است. صبغهي تصوفي در كتاب ددهقوقودعلي لسان طائفهي اوغوزان نيز غلبه دارد. گرچه آن را نميتوان يك كتاب طريقتي و صوفيانه به حساب آورد. اما من از كهنترين آثار منثور تصوفي ميتوانم از كتاب مزكيّ النفوس اثر اشرف اوغلو عبدالله رومي بنيانگذار طريقت اشرفيه ياد كنم كه در واقع نوعي مرامنامهي اين طريقت به شمار ميرود و در موضوعاتي مانند فقر، آداب مريد، قناعت، توكل، عزلت و جز اينها به نگارش درآمده است و اهميت زيادي در طريقتشناسي تركي دارد. متأسفانه ترجمهي فارسي از آن نداريم.
در ميان متون منثور تصوفي تركي از كتاب خواجهي جهان هم بايد ياد كنم كه اطلاعات مبسوطي در شناخت طرائق صوفيان و منسوبان طرق مختلف دارد. اتفاقاً متن انتقادي اين كتاب در دانشگاه استانبول چاپ شده است. در قرن نهم هجري كتاب بسيار مفيدي با نام تضرعنامه به تركي آذري نوشته شد كه نسخ خطي فراواني از آن در دست است. مؤلف اين رساله تذكرة الاوليا از عطار را نيز به تركي آذري ترجمه كرده است. كتاب معارفنامه در موضوع اخلاق و سياست هم از اوست.
وقتي سخن از متون منثور طريقتي در تركي ميرود، نميتوان از شروح مثنوي نام نبرد. نقش مثنوي مولوي در زبان فارسي مانند نقشي است كه فصوص الحكم اثر ابن عربي در زبان عربي ايفا كرد. در تاريخ ادب تركي، بسياري سعي كردهاند آن را به تركي ترجمه كنند و يا بر آن شرح نوشتهاند. حتي در زبان فارسي به اندازهي تركي به اين اثر شرح و تفسير نگاشته نشده است. در تركي مانند فاتحالابيات، جواهر بواهر مثنوي، روح المثنوي و جز اينها.
كتاب گلشنراز اثر شيخ محمود شبستري نيز همينطور است. شرح و ترجمهي زيادي به تركي از آن داريم. قديميترين ترجمه و شرح، از آن شيخ ولي شيرازي است كه در اوايل قرن نهم هجري آن را در دو هزار و اندي بيست شرح كرده است و من آن را چند سال پيش تصحيح و چاپ كردم. مترجم و شارح آمده است مسألهي امامت و ولايت را نيز در متن كار خود به بحث گذاشته است.
*آيا اين آثار در بحث دينشناسي اهميتي دارند؟
اهميت اين آثار اصلاً در مباحث علمالاديان است. ببينيد، اكنون در فارسي آگاهي چنداني از طريقتهايي مانند يسويه و گلشنيه نداريم. زيرا متون هر دو طريقت به تركي است و در ايران كسي همت نكرده است كه اين متون را به فارسي برگرداند. اگر تركي با ترجمهي اغلب متون طريقتي از فارسي و عربي غنا يافته است، فارسي از اين جهت بسيار ضعيف مانده است. در باب طريقت گلشنيه كتابي داريم با نام مناقب گلشني كه به زبان تركي آذري در مناقب ابراهيم گلشني تبريزي بنيانگذار اين طريقت در قرن هفتم هجري نگاشته شده است و اتفاقا متن تركي آن در خارج از ايران حدود سي سال بيش چاپ شد. محققان فارسي زبان از آن بياطلاع هستند. خلوتيه هم، همينطور است. چرا از اهل حق صحبت نكنيم؟ اين جماعت اصلا به فارسي متني ندارند. متون آئيني آنان يا به تركي است يا به كردي و به كردي اندك است، اتفاقاً اين اندك هم چاپ شده است.
اما متون تركي، اگر هم تكثير شده، درون گروهي و به صورت غير علمي و مغلوط بوده است. گروههاي اهل حق بيست و چهار گوينده دارند كه منزلت آنان در اين فرقه شبيه منزلت انبياء در دين مبين اسلام است. آثار همهي اينان به تركي است كه به آن "كلامات" ميگويند. از ميان اين "گوينده" هاي 24 گانه من تاكنون توانستهام فقط برخي در كلامات يكي از آنان كه اوليشان هم است، يعني بايرك قوشچواوغلو را چاپ كنم. در كنار اين 24 كتاب كه در ميان اهل فرقه جنبهي تقدس دارد و از آشنا ساختن اغيار با آنها احتراز دارند، متون منثور و منظوم آئيني ديگر هم موجود است كه به آنها "بياض" گفته ميشود.
باقی در کامنت دیگر
بهنام جان،
محض اطلاع:
نخستين آثار منثور تركي بعد از اسلام، ماهيت ديني دارند. از آنجا كه دين اسلام زندگي فردي و سرتاسر فعاليتهاي اجتماعي انساني را نظم ميداد، مدت زمان درازي متون نثري به موضوعات ديني اختصاص يافت. تفاسير قرآن، كتب حديث، عقائد، فقه، متون تصوفي از نخستين آثار منثور تركي هستند. كتابهاي تفسير گاهي از عربي و فارسي ترجمه ميشد و گاهي نيز از سوي خود تركان نوشته ميشد. مانند تفسير خضربن گول بيگي، يا تفسير ابن عربشاه و يا تفسير جواهر الاصداف كه به اسفنديار جاندار اوغلو اهدا شده است. از نخستين كتب حديث هم ميتوانم به كتاب يكصد حديث از ضرير ارزنـﮥ الرومي اشاره كنم. در كنار اين كتابهاي منثور، ميتوانم به ترجمهي تركي آذري از عهدنامهي مالك اشتر اشاره كنم. اين ترجمه در نيمهي اول قرن پنجم هجري در تبريز به
فرجام آمده است و يگانه نسخهي خطي آن در موزهي چهلستون اصفهان محافظت ميشود.از كتابهاي اوليهي تركي در موضوع عقايد، ميتوان به كتاب سراج القلوب اثر احمد دايي، مفتاح الجنه از همو و ترجمهي كتاب حصنالحصين اشاره كرد.
اما در موضوعهاي فقهي به زبان تركي در طول قرنها آثار منثور متعددي به شيوهي خاص تأليف شده است كه ميتوان به اين شيوهي نثر "شيوهي آخوندي" نام داد. نخستين نمونههاي آن كه شامل فتواها و سؤال و جوابها نيز ميشد، مربوط به فقهاي اهل تسنن است كه پيش از دوارن صفويه در ماوراءالنهر و يا در آسياي صغير نگاشته شدهاند. در ميان آنها كتاب فتاوي ابوالسعود و دو كتاب نورالفتاوي و بهجت الفتاوي از همه معروفتر است. نثر اين كتابها بسيار روان، ساده و نزديك به محاورات مردمي است.
*آيا آثار مربوط به تصوف هم اول به نثر بود؟
البته ما نخستين آثار صوفيانه به زبان تركي بعد از اسلام را به صورت شعر هم ميبينيم. مانند ديوان حكمت از خواجه احمد يسوي كه او در آن نكات عرفاني و طريقتي را به صورت چهارپارههاي تركي در اوزان بومي هجايي سروده است. صبغهي تصوفي در كتاب ددهقوقودعلي لسان طائفهي اوغوزان نيز غلبه دارد. گرچه آن را نميتوان يك كتاب طريقتي و صوفيانه به حساب آورد. اما من از كهنترين آثار منثور تصوفي ميتوانم از كتاب مزكيّ النفوس اثر اشرف اوغلو عبدالله رومي بنيانگذار طريقت اشرفيه ياد كنم كه در واقع نوعي مرامنامهي اين طريقت به شمار ميرود و در موضوعاتي مانند فقر، آداب مريد، قناعت، توكل، عزلت و جز اينها به نگارش درآمده است و اهميت زيادي در طريقتشناسي تركي دارد. متأسفانه ترجمهي فارسي از آن نداريم. ديگر دو كتاب مغارب الزمان و انوار العاشقين از احمد بيجان و رسالهي قايغوز از قايغوسوز ابدال پيرو يونس امره كه هر دو از آذربايجان غربي برخاستند و خالق نخستين نمونههاي شعر صوفيانه مهم هستند. كتاب دلگشا نيز از اوست. نام ديگر آن بُدَلانامه است. وي رسالهي ديگري با نام كتاب مغلطه هم دارد. هر سه كتاب در واقع نوعي ماهيت آداب مريد دارند. نثر آنها بسيار ساده و روان است.
در ميان متون منثور تصوفي تركي از كتاب خواجهي جهان هم بايد ياد كنم كه اطلاعات مبسوطي در شناخت طرائق صوفيان و منسوبان طرق مختلف دارد. اتفاقاً متن انتقادي اين كتاب در دانشگاه استانبول چاپ شده است. در قرن نهم هجري كتاب بسيار مفيدي با نام تضرعنامه به تركي آذري نوشته شد كه نسخ خطي فراواني از آن در دست است. مؤلف اين رساله تذكرة الاوليا از عطار را نيز به تركي آذري ترجمه كرده است. كتاب معارفنامه در موضوع اخلاق و سياست هم از اوست.
وقتي سخن از متون منثور طريقتي در تركي ميرود، نميتوان از شروح مثنوي نام نبرد. نقش مثنوي مولوي در زبان فارسي مانند نقشي است كه فصوص الحكم اثر ابن عربي در زبان عربي ايفا كرد. در تاريخ ادب تركي، بسياري سعي كردهاند آن را به تركي ترجمه كنند و يا بر آن شرح نوشتهاند. حتي در زبان فارسي به اندازهي تركي به اين اثر شرح و تفسير نگاشته نشده است. در تركي مانند فاتحالابيات، جواهر بواهر مثنوي، روح المثنوي و جز اينها.
كتاب گلشنراز اثر شيخ محمود شبستري نيز همينطور است. شرح و ترجمهي زيادي به تركي از آن داريم. قديميترين ترجمه و شرح، از آن شيخ ولي شيرازي است كه در اوايل قرن نهم هجري آن را در دو هزار و اندي بيست شرح كرده است و من آن را چند سال پيش تصحيح و چاپ كردم. مترجم و شارح آمده است مسألهي امامت و ولايت را نيز در متن كار خود به بحث گذاشته است.
*آيا اين آثار در بحث دينشناسي اهميتي دارند؟
باقی در کامنت بعدی
جناب Direnc Minelli، این نوشته شما درباره برابری همه انسانها را باید اول از همه شما و همفکرانتان آویزه گوش کنید و دست از ادعای برتری قومی خود بر دیگران بردارید. الان مقاله آقای حسن راشدی بنام " زبان و فرهنگ در دورة امپراتوری ترکان در ایران" را نگاه کنید. پر از ادعاهای برتری زبان و فرهنگ ترکی بر فارسی است. کامنت "لاچین" را نگاه کنید. فرهنگ ایرانی را بیمار میخواند و پر است از توهین قومی ضمن آنکه بیسوادی هم از کامنتش میبارد! من اگر درباره غلط های املایی و دستوری شما و همفکرانتان یادآوری میکنم از بدجنسی نیست بلکه برای تذکر این است که درکنار اینهمه ادعا متوجه بشوید که سواد و مطالعه ندارید و آموزشهای غلط از منابع جعلی دریافت کرده اید. در مقاله خانم دکتر احسانی هیچ توهینی به قومی نشده بلکه یک نظر علمی بطور مستند بیان شده. ولی ادعاهای شما هیچ دلیل و مستندی ندارد. توقع دارید کدامیک بیشتر مورد
پذیرش قرار گیرد؟ مثلا نوشته اید " اجداد ترکان بیابانگرد یعنی ماساژتها" ! این را از کجا آورده اید که ماساژتها اجداد ترکها هستند؟ این نظر اصلا در علم امروز جایی ندارد. تقی زهتابی که مرجع این ادعاهای شماست مرجع معتبری نیست و نوشته هایش پر از نادرستی های آشکار است. هیچ تاریخدان و زبانشناس معتبری تقی زهتابی را نویسنده معتبری نمیداند. اشتباه است که بجای استفاده ار اینهمه منابع علمی معتبر جهان امروز وقت و نیروی خود را به پای چنین جعلیات ضدعلمی هدر دهید.فانون گرامی حالا هرکس از آذربایجانیها که پایش را یک کمی درست نمیاندازد از طرف دولت گرفته تا مخالفین و تا کومونیستها, به پانترک متهم میشود, چرا به کسی یا به کسانیکه از چین تا در یای مدیترانه را فارس تلقی میکنند, پان فارس گفته نشود؟
آیا نمایش این صحنه تمرین موزیک آقای محمد احمدی زاده جای بهتری از سایت ایران گلوبال نداشت؟ واقعا شگفت انگیز است که بعضی ها از کد سایتی که دارند چه استفاده های نابجایی میکنند. اگر قرار بر پخش موزیک باشد آثار ارزنده از نوازندگان برجسته ایرانی و خارجی فراوان است تا اینکه نوای ناخوشایند ویدئوی بالا پخش گردد!
ائلیار گرامی، چه خوب می گویید که: <روشنگر آذربایجانی نوکر و تملق گوی ترکیه و علی اوف و دیگران نیست. نوکر حکومتها و این و آن نیست. با مغز دیگران نمی اندیشد.> ولی واقعیت تلخ آن است که بعضی ها نوکر این و آن هستند و وظیفه دارند تا آنانی را که «نوکر» نیستند، خاموش کنند. وظیفه یک روشنفکر در همچو موقعیتی چه می تواند باشد؟
Anonymj گرامی، نخیر، تا آنجاییکه من میدانم هیچ «تشکیلاتی بنام پانترکیزم در ایران و یا در بین آذربایجانیها» وجود ندارد. پان ترکیسم نوعی جهان بینی ایداولوژیک می باشد، مثل لیبرالیسم، آنارشیسم، فاشیسم، اومانیسم و غیره. برای طرفداری از یک ایداولوژی وجود تشکیلات ضروری نیست.
جناب اژدر بهنام، یک منبع بسیار مفید در رابطه با سوالات شما کتاب «سيري در تاريخ زبان و لهجههاي تركي»، اثر دکتر جواد هیئت می باشد. این کتاب در رابطه با تاریخ ورود ترکها به ایران و آذربایجان و نیز تغییر و تحولات زبان ترکی اطلاعات مفید و واقع بینانه ای ارائه می دهد.
yaradiciliq گرامی،
ولی در زبان ترکی آن دوران چه میبینیم؟ من شعری از نسیمی را آوردم. آقای راشدی شعر از حسن اوغلو آوردهاند. میبینیم که در این اشعار و حتی در نوشتههای نثر ترکی آن زمان در ایران، علاوه بر کلمات عربی، اکثر کلمات فارسی هستند و نه ترکی. و میبینیم که کلمات ترکی رفته رفته بیشتر میشود و زبان ترکی در آذربایجان به تدریج جای خود را باز میکند و پس از دوره صفویان پیشرفتش بیشتر است.اول از همه بگویم که این کامنت را در فاصله کوتاه استراحت و با تلفن دستی مینویسم و اگر اشکالات املایی داشت بر من ببخشایید.
طبیعتا تاثیر زبانها بر هم دو طرفه و چند طرفه است. من این را قبول دارم. کلمات بسیاری از ترکی به زبان فارسی وارد شده است. این تاثیر را امروزه به عیان و تقریبا در هر جملهای میتوان دید.
ولی بیایید از زمان مورد بحث خارج نشویم.
تاثیر زبان عربی در فارسی بر کسی پوشیده نیست و میبینیم که در دوره مورد بحث این تاثیر در هر نوشتهای به زبان فارسی مشاهده میشود. مراجعه کنید به آثار سعدی که در مقاله هم به آن اشاره شده است.
در آثار سعدی و حافظ و دیگران در آن دوره چند کلمه ترکی میتوانید پیدا کنید؟ بسیار کم. این تاثیر و ورود کلمات ترکی به فارسی رفته رفته بیشتر میشود.
به این ترتیب من (منظورم خودم است و نه شما و دیگران) از نظر منطقی و با دیدن روند تحول زبان ترکی و فارسی به این نتیجه میرسم که زبان فارسی در منطقه قدمت بیشتری دارد. البته طبیعتا شما و دیگران میتوانید خلاف این را معتقد باشید.
از من پرسیدهاید: "اگر شما در دوران امپراتوری ترکان در ایران زندگی میکردید، و کمی استعداد شاعری داشتید آیا به زبان فارسی، که زبان شعر است شعر نمیگفتید؟"
من طبع شعر ندارم ولی اگر در شرایطی که گفتید زندگی میکردم و طبع شعر هم داشتم، پاسخ من به شما این است که بستگی دارد به اینکه میخواستم شعر را برای چه کسانی بگویم. اگر میخواستم برای سلاطین و فرمانروایانی که زبان دیوانشان فارسی است شعر بگویم، مسلما به فارسی میگفتم و اگر میخواستم برای مردم دور و اطراف خودم بگویم (مانند مهستی گنجوی) به زبان خودم و همان مردم شعر میگفتم. نیازی هم به یادگیری زبان دیگری نداشتم.
با سلام
مناطق دری بوده است، مثلا اگر همین امروز در اصفهان فردی یک کتاب به زبان ارمنی بنویسد می توان تا حدودی نتیجه گرفت که در اصفهان آرامنه زندگی می کنند چون ارمنی یک زبان جهانی نیست ولی اگر کتابی به زبان انگلیسی در اصفهان چاپ شود دلیل بر انگلیسی زبان بودن بخشی از مردم اصفهان نیستمن در کامنت قبلی بحث را ادامه ندادم، چون آنچه را که می دانستم گفته بودم و چیز جدیدی برای گفتن نداشتم ولی در مورد این بحث، به نظرمشکل در این تصور است که زبان این منطقه یا ترکی بود یا فارسی. یعنی اگر کسی ثابت بکند که ترکی نبود باید بپذیریم که فارسی بوده است. به نظر من چنین منطقی اشتباه است، به نظر من هیچ یک از ملتهای این منطقه به زبانی که هزار سال پیش در آن منطقه رایج بود حرف نمی زنند و این گزینه شمال ترکها، کردها، فارسها و تقریبا همه ملتهای دیگر هم می شود. در مورد این که زبان هزار سال پیش هر منطقه با زبان امروزیش تا چه حد نزدیکی دارد و یا ندارد می توان بحث جداگانه کرد ولی بحث من این است که زبان دری در آن موقع دارای موقعیت جهانی بود و در هر منطقه ای استفاده شده است و با یافتن کتابی به زبان دری در آذربایجان یا استانبول یا فارس یا زاگرب و یا هر جای دیگر نمی توان نتیجه گرفت که زبان آن
مثال دیگر، زبان کردی از صد سال به این طرف در آثار مکتوب ظاهر شده است و قبل از آن در مناطق کرد نشین همه آثار به یکی از سه زبات ترکی ، دری یا عربی بوده است آیا از این گزینه می توان نتیجه گرفت که تا صد سال پیش زبان کردی در این مناطق وجود نداشت و زبانشان ترکی، دری یا عربی بود؟ زبان گیلکی در جند ده سال گذشته تا حدودی مکتوب شده است آیا باید نتیجه گرفت که از هزار سال پیش زبان گیلان دری بود و در ده سال گذشته شروع به تغییر به گیلکی کرده و احتمالا تا 50 سال دیگر تماما گیلکی خواهد شد؟
در گذشته :
واقعیت این است که «هر کس در زندگی صاحب آموخته هایی» ست. و ما در دنیای خود با «قفلهای بی شماری » روبرو هستیم.1- مد بود که بخشی از روشنفکران چپ به «هرکس و هرچیز» برخورد میکردند سریع از زاویه ی « دشمن» طبقاتی موضع میگرفتند. بحث هم جو «دشمنانه» پیدا میکرد.
2- هر یک از طرفین خود را مشکل گشا یا به عبارت دیگر یگانه صاحب کلید «قفل صندوق مسئله» میدانستند.
3- « جریان عمل مشکل گشایی» تبدیل میشد به « حیاط جنگ دو طرف».
4- نتیجه این میشد که بعد از «مدتی بازی خروش جنگی» نه مسئله حل میشد و نه به راه حلی میرسیدند.
------
بر اساس تجربه ایکه در ص. کامنتهای سایت دارم مشاهده میکنم این ص. هم براستی تبدیل شده به «میدان زد و خورد»؛ و نه به
محیط دوستانه ی «دیالوگ». و کامنت نویسان مثل «چند خروس جنگی لاری » به جان همدیگر افتاده اند. تا یکدیگر را خونین و مالین نکنند -از بین نبرند «آرام و قرار» ندارند.
-----
این قفلها مدام زاده میشوند -بدون اینکه ما ، مامای آنها باشیم و در «جریان تولدشان» عملا شرکت داشته باشیم. اما دوست داریم کلید های خود را امتحان کنیم. از این رو همه چیز، همه ی قفلها ، برای ما تازگی دارند. ناشناخته اند.
نه تولد آنها را دیده ایم و نه در بزرگ شدنشان عملا شرکت داشتیم.
ما بجز دانسته های کلی یا عام هیچ شناخت «خاصی» از قفلها نداریم. یعنی شناخت عملی ما در مورد یک فقل خاص صفر است.
--------
دوستی گفت:«میدونی چه کتابی خریدم؟» گفتم :«نه! من که آنجا نبودم.»
گفت:« حق با توست. سئوال من بی ربطه.»
نه من ونه هیچکس دیگر نمی دانست دوستم چه کتابی خریده یا نخریده است. چون «در جریان عمل خرید» نبود.
-------
وقتی انسان با «جریانهای بی شمار-به عنوان مسئله ی خاص و یگانه - روبرو میشود ، آیا میتواند بگوید « من میدانم چه میتوان کرد؟»
پاسخ من اینه که « نه ! هیچکس، هیچ چیز نمیداند» چون هر فقلی نو و ناشناخته است. باید به یاری همدیگر اندیشید و دید چه کلید مناسبی میتواند داشته باشد.
-------
اما در کامنتها بیشتر اوقات مشاهده میکنم میگویند« من میدانم-من میدانم. حق با من است. کلید پیش منه. حقیقت تنها دسته منه».
« دشمن برو کنار. راحتم بگذار! و...» - میدان خروس جنگی ها گرم میشود و تعداد تماشاچی افزون! ...خنده دار نه، غم افزا.
------
احساس میکنم ما- در درجه ی اول خودم را میگویم- هنوز نمیدانیم «چگونه متمدنانه میتوانیم دیالوگ» کنیم.
ما دشمن همدیگر نیستیم. دوست هم نباشیم دشمن نیستیم. مسایل مشترک داریم لازم است با هم کلید اش را پیدا کنیم و یا نتوانیم پیدا کنیم. در هر صورت «دو انسانیم و مجبوریم مدتی با مسایل مشترک زندگی کنیم. چرا نباید مشترکاً بکوشیم راه حل مناسب پیدا کنیم؟»
چرا باید دیالوگ را به میدان گلادیاتورها تبدیل کنیم؟
و هر لحظه زیر لب تکرار کنیم:
گلادیاتور! از میان گلادیاتورها دوست مگیر!
آیا این است فلسفه ی زندگی ما؟
فکر میکنم فلسفه زندگی ماندلا درست عکس این بود.
چرا او توانست مسئله ی آپارتاید به آن بزرگی را حل کند ولی ما هنوز نمی توانیم «دیالوگ متمدنانه» داشته باشیم؟
------
با دید دشمن گرایانه، هیچ مشکلی حل نمیشود. به عمر حکومت تبعیضگر نیز افزوده میشود.
------
روشنگر آذربایجانی نوکر و تملق گوی ترکیه و علی اوف و دیگران نیست. نوکر حکومتها و این و آن نیست. با مغز دیگران نمی اندیشد.
او جوینده ی راه حل رفع تبعیض صد ساله ی خلق خود و ستمکشان جامعه ی خود است.
و ضرویست که «پرنسیپ» های خود را نیز حفظ کند.
آیا با عدم حفظ پرنسیپهای مردمی میتوان روشنگر بود؟
در ادامهٔ کامنت قبلی، من یادم رفت کلمات ترکی تجاری و بازرگانی را """ پایاپای، پول، گمرک، تومان ""زبان فارسی، را که به دلیل تاثیر زبان ترکی "" دربار و قشون "" در ایران بوده، اضافه کنم. همچنین در تعریف شاعر نیز این را اضافه کنم که "" شاعر کسی است که دارای ذهن اسطورهای است "". ذهن اسطورهای نیز تحت تاثیر تجربه، مخصوصا تجربه عصر روشنگری، قرار نمیگیرد.
با تشکر از محضر جناب آقای استاد حسن راشدی، محقق و دانشمند ارجمند آذربایجانی، متن فوق نوشته ای پر محتوا و با ارزش و حاصل کند و کاو، و تلاش خستگی ناپذیر جناب ایشان در خصوص نشر و بسط، و ارائه آگاهی تاریخی ـ سیاسی، و معرفی گنجینه های ادبی پیش قراولان ملت آذربایجان است، که در لابلای سطور آن منابع و نکات ارزنده ای را بنحو شایسته ای در اختیار خوانندگان قرار میدهد. و در این راستا عظمت و قدمت تاریخی زبان و فرهنگ غنی آدزربایجان را، در کنار اساطیر و افسانه های کهن، و محتوای ژرف آن را در آثار مذکور بنحو بارزی در معرض دیدگان عموم قرار میدهد. در این مختصر، موفقیت و تلاش هرچه بیشتر جناب ایشان را، جهت نشر و بسط و معرفی هر چه بیشتر آثار نخبه گان و نویسندگان ملت آذربایجان را آرزومندیم.
با این نظرات ضد ایرانی و غیره اگر من هم بجای نظام یهودی تباران اسلامی بودم غمی نداشتم. نه گزارشی از سند انقیاد اتمی ونه خبری از دزدی های ملیاردی اخوندها . اخوندها و وزرات اطلاعات اخوندی در این زمینه پیروز ی کامل دارند و نگرانی از سوی این گونه مخالفان ندارند.با این مخالفان همچنان اخوند پا بر جاست و قاه قاه به به ریش مخالفان خود میخندند.
اما در تاریخ روشنفکری ایران نقش این گونه روشنفکران سیاه اندیش ثبت و کارنامه زشت انها بیش از بیش سیاه تر و سنگین تر خواهد شد.
افضل نه افزل !!!! ایراد تایپی را خودم گرفتم اگر مایل هستید که جواب دهید متن را مد نظر قرار دهید! looool
آقای ایرج فرق ترکیه با ایران در اینست که بیشتر درآمد ایران از نفت است و درآمد ترکیه از کارو کوشش وبرنامه ریزی و افزایش صادرات و نظم اجتماعی و ثبات سیاسی. GDP بالا نشان دهنده قدرت مالی سیستم است نه شهروندان . کشورهای با اقتصاد بزرگ قادر به اجرای پروژه های بزرگ بوده و از قدرت اقتصادی و سیاسی بیشتری برخوردارند البته اگر بتوانند بکارش گیرند. بدین معنا که با سیاست درست داخلی و خارجی از حداکثر پتانسیل موجود در جهت اعتلای منافع خود استفاده کنند. بی دلیل نیست که ترکیه عضو G20 است اما ایران نیست.
جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی، لطفا توجه کنید این تاثیر دو طرفه بوده، چرا القاب و عناوین افراد "" آقا، خانم "" در زبان فارسی، ترکی شدند؟ چرا آداب غذا خوردن، جای خود را به ترکی دادند؟ "" قاشق، بشقاب، قابلمه و هکذا ""، چرا هر چیزی که مربوط به امور خانه و آشپزی است شک و شمایل ترکی گرفت؟ "" اتاق، خانه، قلعه و هکذا ""، چرا آداب و رسوم خیاطی ترکی شدند؟ "" سنجاق، قیچی "" ، ابزار آلات "" تسمه، یاتاقان، آچار "" شطرنج " آچماز "" و آداب خوابیدن "" بالش، دشک "" و نظافت "" هوله """. آیا اینها تاثیر دربار و قشون بر مهمترین آداب روزانه و نیازهای اولیه یک جامعه نیست؟ زبان فارسی، زبان شعر است و زبان شعر نیز باقی مانده، بیشتر از ۷۰ درصد کلمات در این زبان فارسی، عربی هستند، همین شاهنامه، طبق تحقیقات "" فریتز وولف "" زبان شناس آلمانی، فقط ۸۰۰ کلمه فارسی دارد، و همه میدانیم شاهنامه، تاج سر
زبان فارسی است، خوب اگر شما در دوران امپراتوری ترکان در ایران زندگی میکردید، و کمی استعداد شاعری داشتید آیا به زبان فارسی، که زبان شعر است شعر نمیگفتید؟ استعداد و توانائی ذهنی من، تا به آن اندازه است که میتوانم شعر بگویم، کاری به فلسفه ندارم چونکه نیاز به زبان عربی دارم و یادگیری آن کار حضرت فیل است، پس با این استعداد کم، میرفتم دفتری و قلمی بر میداشتم و شعر میگفتم. حالا این ذات شعر چیست؟ و شاعر کیست؟ شعر زبان انسان ابتدائی و عقب مانده است، آیا کسی گفته "" رنسانس و انقلاب صنعتی "" مدیون شعر بود؟ طالبان چند سال پیش کتاب شعری بیرون داد که به انگلیسی نیز ترجمه شد، آیا طالبان در قالب جامعه صنعتی متولد شد یا در همین افغانستان خودمان؟جناب ایستا شماها تصورتان براین است که باید ثابت کنید بر دیگر ملتها افزل هستید و حالا هم مدعی هستید که خط عربی را قرض نکرده اید و از اول مال شما بوده است!!!! با قبول این واقعیت که تمدن فعلی دستاورد تلاش و مبارزه همه انسانهای کره زمین در چند هزار سال اخیر است و کله ملت فارس دو برابر کله دیگر ملتها نیست مشکل حل میشود.
حالاکه این مقاله منتشر شده باید مدارک تحصیلیشان را در کوزه بگذارند؟!!!! باور کنید این مقاله همانند تاریخ پارس از منظر رسمی سیستم ایرانی, از محدوده زبان فارسی آنطرفتر نخواهد رفت چراکه هدف سیاسیت نه لینگویستی . خوانندگان مقالات از این نوع تنها شما وما هستیم وخواهیم ماند.اصولن شیوه نوشتاری با استفاده از الفبا در پروسه تکاملی خود از طریقه نگارش هیروگلیفی مصری, برای اولین بار توسط سومریها ابداع شد که به خط میخی معروف است. بسیاری ازسومریها ی بین النهرین نهایتن در اکدیهای سامی (اجداد اعراب و آرامیهاو آشوریها) حل شدند و سامیها خط آرامی و عبری و عربی را در ادامه پروسه تکاملی خط ابداع کردند. مسئله به همین سادگیست. این نظر اثبات شده زبانشناسان مطرح دنیاست. می فرمائید اینهمه زبانشناس صاحب نام ,
بارها اشتباهات فاحش دکترهای تاریخ و ادبیات از دانشگاههای ایران را -که عمدتن ناشی از الوده بودن سیستم آموزشی ایرانی به فارسیسم است- بکمک اینترنت در همان جمع بسادگی ثابت کرده ام. در یک مورد خاص دکتر تاریخی از دانشگاه تهران در جمعی خصوصی, داد سخن از کورش و حقوق بشر آن سر داده بود و اینکه چگونه اجداد ترکان بیابانگرد یعنی ماساژتهای وحشی او را در کرانه های جیحون سر بریدند . جمله آخر را از هرودوت نقل میکرد. بی درنگ لپ تاپ صاحب خانه را قرض کردم وترجمه انگلیسی کتاب clio تاریخ هرودوت را(فرمت pdf )دانلود کرده بکمک جستجوگرداخل متن Find متون با کلمه ماساژت را یافته و مطالعه کردم. بعد از 10 دقیقه به استاد!!!! نشان دادم که جیحون نبود و ارس بود یعنی اجداد ترکان در کرانه های ارس میزیستند و طبق متن کورش وحشیانه کشتار میکرد و سخنان تومریس ملکه ماساژتها مبنی بر اینکه " ای شاه پارس به حاکمیت انسانها بر سزمینهای خود احترام گدارده و از سرزمین ما سالم خارچ شو " بیشتر حقوق بشریست تا عمل کورش. آقای دکتر با بیان اینکه یونانیها دشمن ما بودند و هرودوت جیحون را با ارس اشتباه گرفته!!!! جوابی نه در حد یک دکتر بلکه یک فرد عامی به من دادند!!!! من هم به احترام صاحبخانه کوتاه آمدم. بعد ها در کتاب هرودوت دیدم که از سرچشمه , آبریزگاه و مردمان اطراف ارس به تفضیل نوشته است و اطلاعات جقرافیائیش بی نقص بوده.
در مایکروسافت ویندوز شما براحتی میتوانید کیبورد دلخواه خود را طراحی کنید. برای سرعت تایپ من کیبورد خاص خودم را درست کرده ام که E ئ و شیفت E ع است که بعضن این اشتباه تایپی و همچنین ت و ط و یا انواع ز رخ میدهد وحداقل این مورد خاص بدلیل رقص قلم خارج از نت نیست . هرچند بدلیل سه دهه زندگی در تبعید اشتباهات از این نوع در مورد کلماتی که دهه ها به چشمم نخورده اند رخ میدهد. اینهم باز از انواع عکس لالعملهای ایرانیست که برای زیر سوال بردن محتوای نوشتار به رنگ جوهر آن گیر میدهید و با این روش منطقی!!!!! آنرا رد می کنید!!!!! عزت زیاد.
(a یاæ یا کلمات معادل عربی)-غgh-tب
اصلاحیه
(a یاæ یا کلمات معادل ایرانی- عمو:amu - وزارت دفاع :vezārate defa -شریعتی:shariaty عادلādel -عادل:dādgar -عمر :omr:omar -جمع:jamæ)-غ gh -
جامعه ساسانی به گونه طبقاتی اداره میشد. جامعه به چهار طبقه موبدان - جنگاوران - دبیران و پیشه وران تقسیم میشد. دین رسمی نیز زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومت ساسانی محسوب میشدند.
در سال ۶۳۷، یکی از ارتشهای مسلمانان تحت فرماندهی خلیفه عمر بن خطاب یکی از ارتشهای بزرگ ایرانیان تحت فرماندهی سرلشگر رستم فرخزاد را در دشتهای القادسیه شکست داد و به سوی تیسپون پیشروی کرد، خود تیسپون پس از یک محاصره طولانیمدت سقوط کرد و به دست اعراب افتاد
و حالا پرسشهایی درباره سیر تحول زبان:
فارسی به تمامی جایگزین زبان بومی ترکی بشود و یا حداقل بر بخش اعظم آن زبان حاکم شود.صورت مساله:
تصور کنید در یک منطقهای هنوز ساکنین بومی آن زندگی میکنند و دارای زبانی هستند غنی. مثلا ترکی.
مهاجرین و یا مهاجمینی وارد آن منطقه میشوند که تعدادشان هم بسیار بیش از ساکنین منطقه هستند و به این ترتیب زبان خود را هم وارد میکنند. به عنوان مثال در این مورد تصور کنیم که این زبان فارسی نام دارد.
طبیعتا زبان مهاجر یا مهاجم (در این مورد فارسی) وارد زبان بومی (ترکی) میشود و آن را از خلوص میاندازد. و طبیعتا این امر یک شبه انجام نمیگیرد و ساله و حتی قرنها زمان میبرد.
به این ترتیب ما باید شاهد این نفوذ تدریجی در آثار به جا مانده از آن دوران باشیم. یعنی در این مورد خاص، باید شاهد باشیم که در آثار ادبی این دوره نفوذ، ابتدا کلمات فارسی و به ندرت در این آثار دیده شوند و به تدریج افزایش یابند و به آنجا برسند که زبان مهاجر یا مهاجم فارسی به
البته در نظر دارم که نفوذ هر زبانی در زبان دیگر، بسته به شرایط متفاوت است. مثلا میتوان نفوذ عربی در فارسی را در نظر گرفت که تحت شرایط مشخصی و با اجبار خلفا، به سرعت اتفاق افتاد. ولی همین نفوذ سریع هم سالیان درازی طول کشید.
سؤال:
چرا در مورد زبان ترکی در آذربایجان شاهد عکس این روند هستیم؟ یعنی آثار به جا مانده از آن زمان فارسی هستند و به تدریج کلمات ترکی در آن وارد میشوند و امروز شاهد آن هستیم که زبان ترکی در این آثار خالصتر است و بر بخش اعظم آثار حاکم است.
دقت کنید که صحبت بر سر آثاریست که در آذربایجان پدید آمدهاند و نه در مناطق ترکنشین دیگر که حساب آنها جداست و شرایط دیگری داشتهاند. ما از کاشغری و امیرعلیشیر نوایی صحبت نمیکنیم بلکه مشخصا میتوان در این مورد کسانی مانند حسن اوغلو، فضولی، نسیمی و ختایی و دیگران را در نظر گرفت که اکثرا پس از صفویان هستند.
در پایان دو بیت از اشعار "ترکی" عمادالدین نسیمی را میآوردم که اتفاقا به ذهنم آمد و آن را "انتخاب" نکردهام:
ساقیا دولدور قدح چون یئتدی فصل نو باهار
مرغزار اولدی چمن سویله ر چمنده مرغ زار
گول چمنده پادشاه اولدی بزتدی مجلسی
لاله گلدی قوللوغا توتدی شراب خوشگوار
جناب yaradiciliq گرامی،
این کامنت را خطاب به شما مینویسم و امیدوارم هر کسی که بتواند و وقت داشته باشد، در آن شرکت کند.
زمان پهلویها انتشار ادبیات به زبان ترکی آذربایجانی عملا ممنوع بود و بجز موارد استثنایی بسیار نادر و از جمله، حیدربابای شهریار، اثری منتشر نشد. این در نتیجهی فشار حاکمان بود. ولی در همان زمان هم هزاران اثر به زبان ترکی آذربایجانی در ایران خلق شدند. برخی از آنها مخفیانه به چاپ رسید و برخی هم سینه به سینه نقل شد و به نسل امروزی رسید.
یعنی حتی در زمان اختناق و فشار به یک زبان، آن زبان نویسندگان و شاعران خود را پرورش داده است.
در زمان حاکمیت ترکان بر ایران، ایران سه زبانه بود. این درست است. ولی آقای راشدی منظرهای را برای ما تشریح میکنند و نتایجی میگیرند که سؤال برانگیز است.
شما سالهای سال است که معمولا بر ذهن پرسشگر تاکید میکنید و امیدوارم خودتان هم ذهن پرسشگر
سلام-توهم یکی ازبزرگترین آفتی است که ملت های جهان سوم رابدان دچارکرده اند.یکی ازتاریخ دانهابزرگ می گویدغربی ها وقتی درجمع نشسته وحرفهای بعضی ازدوستان رامی شنونددورگرفته وعین دلقک متوهمان مارارقصانده وخودمی خندند.
درفرهنگ معین گفته شده کلماتی که درآن حرف .پ.چ.ژ.گ دارندفارسی وکلماتی که .ث.ح..ص.ض.ط.ظ.ع.ق دارندفارسی نیستند.بقیه نیزازتمام زبانهامیتوانندباشند.حال شماپیداکنیدزبان وکلمه فارسی راببینیدزبان فارسی به چه دردی خواهدخورد.دکترعلی شریعتی میگوید.غربی هاازبس درموردماتاریخسازی کرده وگفته اند شماسرتان سرشیراست وتمدن ازآن شماست وشماصاحب ادب وتاریخ هستیدمارادرعالم توهم وخودبزرگ بینی نگه داشته وگرفتارمان کرده اندوماهمگی شده ایم متوهم .ولی به آفریقایی گفته اندشمابی تمدن وبی فرهنگ وهیچ چی ناداریدآنهاتلاش میکنندکه آنچه نداشته اندبه آن برسند.
داشتن مدرک شرط سوادنیست مطالعات آزادوکتابهایی که ازممیزی دوحکومت شاه وشیخ نگذشته یافت میشود.
کسی که هنوزنمیداندزبان فارسی الفبانداردنمی دانم چه دلیلی داردوارداین نوع گفتگوشودووقت همه رامی گیرد.لاقل فرهنگ معین ویادهخداراگرفته ده صفحه بخوانندوبعدوارداین گونه بحث هاشوند.
درگستره جغرافیایی هم اگرحساب کنیدمی ماندافغانستان وتاجیکستان ودرداخل افغانستان نیزملت های ترکمن وازبک وهزاره وپشتون وجوددارندکه تاجیک ها(فارس ها)بازدراقلیت بوده ومن حتی به این کشورراهم فارس زبان ندانسته وسیستم آنرانیزهمچون ایران دارای زبان زوری میدانم .درتاجیکستان هم ازبک وتاجیک بوده وازنوع حکومت آنجاآنچنان آشنایی ندارم .مگراینکه طرفداران حدادعادل درآنجاهم تاثیرگذاشته باشند.
درمرحله بعدگفته های دوستان رااگراستادان کشورهای عربی بخوانندجزایجادنفرت چیزی ازتوهم این دوستان دارای مدرک وبی مدرک عایدشان نخواهدداشت.
درضمن این نوشته های متوهمانه تنهامیتواندمصرف داخلی دریک کشوردیکتاتورزده حاصل مندباشد.
اکنون سازمان ملل دریونسکو ده هازبان شناس خبره داشته وهرچندسال نظریه خودرانسبت به زبانها میدهند.نوشته های شمافقط بدردخودتان میخورد.
ایستای گرامی،
نمیدانم از کجا به این نتیجه رسیدهاید که من کامنت شما را حذف کردهام. من به روشنی تمام نوشتم: "من کامنت منتشر نشده شما را دیدم." یعنی اینکه کامنت شما حذف شده بود و من آن را دیدم. کامنت شما را مسؤل کامنتها حذف کرده است و نه من!
من شما را دعوت کردم به اینکه :"نادرستیهای مقاله آقای راشدی را نشان دهید و اجازه بدهید که این بحث تاریخی در محیطی به دور از جار و جنجال ادامه یابد."
باور کنید انتقاد از یک مقاله و نشان دادن نادرستیهای آن، این نیست که به نویسنده بگوییم تو جعل کردهای و دروغ گفتهای، تو ایران ستیز و نژادپرست هستی. اینها جار و جنجال هستند و نه نقد و بحث و گفتگو و پاسخهای جنجالیتری را هم در پیش خود خواهند داشت.
شما مدعی هستید که اطلاعاتی که ایشان دادهاند، غلط است. این را مشخصا و مستندا نشان دهید.
دوستانی که مایل هستند اطلاعاتی در باره علم و دانش اعراب بدست بیاورند, لطفآ به لینک 10 دقیقه ای پائین کلیک بکنند. «نیل دو گراس تایسن» فیزیکدان نجومی مشهور آمریکائی که چندی پیش (( برنامه کوزموس )) که دنباله همان برنامه از ( کارل سیگان) یود در این باره توضیحاتی دارد.
https://www.youtube.com/watch?v=fDAT98eEN5Q
جناب شاملی عزیز و گرامی، به نظر من شما این شخص "" جناب فانون جامعه شناس "" را زیاده از حد جدی گرفتهاید. مباحث نظری ، علوم تجربی نیست که شما با معیار و شاخص و اعداد و ارقام وارد بحث شوید، استنباط و تلقی شما از این مسائل نیز میتواند با دیگران فرق کند. جناب فانون که جامعه شناس هستند هنوز این مشکل را برای خودشان حل نکرده اند که بفرض چرا امروز ترکیه در آزربایجان جنوبی طرفداران زیادی دارد و از نظر تاریخی نداشته، این جامعه شناس هنوز نمیداند که "" جامعه شناسی مبتنی بر زمان حال است "" و فقط یک جامعه شناس جهان سومی به کاسه کوزهٔ مارکس و دایناسورهای دیگر چسبیده است، جناب شاملی، همانطور که بی استعدادترین دانش آموزان در ایران، علوم انسانی و ادبیات میخواندند، بی استعدادترین ایرانیان در خارج، جامعه شناسی خوانده اند، وقت خودتان را با امثال فانون به هدر ندهید. جناب فانون جامعه شناس نیز
بعد از چند هفتهای که دانشگاه دوباره با برگشت دانش جویان به شغل شریفشان برگشتند زیاد اینجا پرسه نخواهند زد. پس لطفا شما این فرصت را به ایشون ندهید، بعد از ۴ یا ۵ سالی نیز، روباتها کار امثال ایشون را به عهده خواهند گرفت.جناب اژدر بهنام عزیز و گرامی، بهتر از من میدانید که در دورهٔ امپراتوری ترکان بر ایران، ایران ۳ زبانه بود. عربی زبان علم و فلسفه است و ابو علی سینا آثارش را به "" نه به فارسی که به عربی "" مینویسد. ترکی زبان دربار و قشون است، فارسی زبان شعر است. شهریار نیز اکثر شعرهایش را به فارسی سرود، شاید ۳۰۰ سال بعد، یکی استدلال کند شهریار به فارسی شعر گفته و در آن زمان، زبان آزربایجان جنوبی، فارسی بوده، از طرفی، زبان شعر، زبان اندیشه نیست. شما ببینید کّل شاهنامه حتی حامل یک اندیشه نیست، شاعر نیز فقط به ۳۰۰ واژه نیاز دارد تا کتاب شعری را تولید کند، برای امپراتوری ترکان، مخصوصا در آن زمان، حکومت کردن مهمتر بود، برای دنیایی امروز، زبان توانا و قدرتمند مهمتر است که زبان فارسی ضعفهای فراوانی دارد و هنوز هم که هنوز است خود را از چنبرهٔ شعر و شاعری رها نکرده و یک نویسنده در سطح دنیا ندارد.
جناب یونس شاملی؛ این پاسختان شفافتر از پاسخ قبلی است و این برای یک دیالوگ سازنده بسیار ضروری ست. اولین وظیفه نویسنده یک مقاله آن است که کلیدواژه های مقاله را برای خوانندگانش تعریف کند. این از دو طریق ممکن است.
1) شما تعریف خودتان را ارائه میدهید. مثلا می گویید، تعریفی که من از اومانیسم دارم و در این مقاله از آن پیروی خواهم کرد، این است: [اینجا تعریفتان را حداقل در یک یا دو پاراگراف ارائه میدهید تا خواننده بداند منظور شما از اومانیسم چیست].
این از بدیهیات مقاله نویسی ست که یک نویسنده باید بداند، به ویژه نویسنده ای که می خواهد وارد مباحث ثقیل تئوریک و فلسفی بشود. پیشنهاد حقیرانه من آن است که شما مقاله تان را بازنویسی کنید و تعریف شفافتان را دستکم از چهار کلیدواژه ای که در عنوان مطلبتان استفاده کرده اید (یعنی چپ، انقلاب، کمونیسم و اومانیسم) ارائه دهید. آن موقع خیلی راحتتر میشود این مباحث را دنبال کرد. جناب ائلیار هم مثل همیشه زحمت کشیده اند و تعریفهای روشنگرانه ای از منابع مختلف ارائه داده اند که می توانید از آنها هم استفاده کنید. دوست گرامی، دهها نفر از خوانندگان ایرانگلوبال این بحثها را تعقیب می کنند. پس شما نمی توانید به بهانه اینکه «فلانی سفسطه میکند و غیره» از زیر مسئولیت نویسندگی تان فرار کنید. یک نویسنده وظیفه دارد تا در قبال چیزهایی که می نویسد مسئولیت بپذیرد و جوابگوی خوانندگانش باشد.2) شما از تعریف یک مرجع صلاحیتدار استفاده میکنید و مثلا میگویید: در طول این مقاله من از تعریفی که آقای داریوش آشوری در کتاب فلان صفحه فلان از اومانیسم داده، به عنوان تعریفی مورد قبول استفاده خواهم کرد. آقای آشوری اومانیسم را اینگونه تعریف کرده است: [اینجا نقل قول میکنید از آقای آشوری و ترم مورد نظرتان را تعریف می نمایید]. این از بدیهیات
ببخشید اُستاد، ایران در زمان هخامنشیان در اوج اقتدار بودند و در زمان حکومت نابسامان و اسیر وتحت نفوذ شدید روحانیون شیاد دین زرتشت بود که از اعراب شکست خورد.
لطفا ادامه بدید.
خط موجود در ایران فعلی ، چه عربی - فارسی و چه فارسی - عربی ؛ چه از ایران به اطراف منتشر یافته و چه از اطراف به ایران آورده شده و تکامل یافته.آنچه که قابل کتمان نیست کمبود ونارسایی آن است در آموزش . ناتوان در خواندن و ناتوان در نوشتن. فرزندان ایران زمین فارسی زبان به ایام گذراندن دوره های آموزش اجباری در مدارس با چه کابوس هایی شبانه مواجه نیستند وای به حال دیگر فرزندان ایران زمین که گویشی مادری غیر از زبان فارسی دارند.دل درد های قبل از زنگ دیکته و املاء را کسی از یاد نبرده است. کسی نمی تواند کتمان کند به خاطر آموختن نحوه ی تلفظ کلمات و شیوه ی درست نگارش کلمات چقدر به ذهن کودکان فشار وارد می شد و می شود وچقدر از شادابی آنان کاسته و افسردگی جایگزین آن می گردد.فلکه و کتک، توپ و تشر،تجدیدی و مردودی، فرار از مدرسه و ترک تحصیل.افزایش بیسوادان جامعه و عقب افتادگی علمی.
این خط برای نوشتن کلمه ای حروف آوایی کم دارد و باید علامت گذاری شوند و برای درست تلفظ کردن آن ها هم کتاب ها و هم نوشتارها همچون نگارش قرآن باشد که میسر نیست و اغلب می بینیم حتی در سطح دانشگاه هم در قرائت و هم در نوشتن مشکل وجود دارد.بطور مثال: مسکن=خانه مسکن=آرامش دهنده
اغلب حروف ، نقطه های دست وپاگیردارند و یا یک آوا دارای چندین شکل هستند آ اول و ا غیر اول - هه اول و وسط و آخرچسبان و آخرتنها - ز ذ ض ظ - ت ط - هه دوچشم و ح حوله- س ث ص -و فراوان ایرادی که چه فشارهای روانی که به کودکانمان وارد می آورد وچه اشتباهاتی در تلفظ و نوشتار در سطح دانشگاه ها و ادارات و نشریات و ....که به چشم نمی خورد.ودیک اینکه بزرگترین عامل در وابستگی فکری به جهالت و خرافات وعقب ماندگی از حرکت پر شتاب علم روز و عدم استفاده درست از تکنولوژی روز همین و عدم توانایی در ارتباط مناسب با مراکز و منابع علمی کشورهای پیشرفته، کاستی های همین خط است. نباید تعصب بی خود در مورد این همه اشکال داشت.البته بزرگان ادب سال ها پیش این موارد و دیگر ایراداتی را مطرح کرده اند و در صدد جایگزینی خطی بهتر بوده اندتا ارتباط و هماهنگی بیشتری با خط و زبان علم روز(انگلیسی)پیدا کنند مثل لاتین مورد استفاده در ترکیه یا خط فینگلیش که هرکدام ایراداتی دارند مثلا لاتین ترکیه با ابداع حروف یا استفاده از یک حرف لاتین برای بیان صدایی غیر از عرف آن در انگلیسی مثل Xبرای خ - یا نوشتار بدون قاعده در فنگلیش یا پنگلیش کاربرد شکل a برای دو صدا همان مشکلات را داشتند.
برای پایان دادن به این سردر گمی ها ، فعالان تلاشگر در (ا.و.گ.ا) با ابداءنگارش نوین خط ( لا ایر )(لاتین+ایران) به این وضعیت پایان دادند.
از مزایای این نگارش نوین1-نوشتار از چپ به راست می باشد 2-از بیشتر حروف کاربردی در نگارش انگلیسی برای آواها استفاده می شودxبرای vāx واکس و kh برای khāne خانه - a برای abru ابرو-ā برای āsmān آسمان - o برای omid اُمید - u برای بود - va برای bāvar باور- j برای jāru جارو - Ĵ برای Ĵāndārmeri ژاندارمری-
بطور خلاصه : برای آā-اَََََa-اُo-اوu-ایi-اِe-بb-پp-ت طt-ث س ص s-جj-چch-ح ههh-خkh-دd-ذ ز ض ظ z-ژĴ-شsh-ع (a یاæ یا کلمات معادل عربی)-غgh-tب-قq-کk-گg-لl-مm-نn-واوv-یy .
āvegā - negāreshe novin lā-ir
Bā ārezuye shādi va piruzi barāye tamāmye hamvatanānam dar irān va khārej az irān
آقای فانون،
لطفا خوانندگان خودتان را با حرفهای بی ربط گیج نکنید. آری من چپ انقلاب را معادل چپ کمونیست میدانم. اما شما نمیتوانید ماهیت توتالیتر در رفتار "چپ کمونیستی" را با لکه دار کردن نلسون ماندلا و انتصاب وی به "انقلابی گری" نجات دهید. نلسون ماندلا نه تنها یک چپ اومانیست (عدالتخواه انسان گرا) بلکه وی معلم بزرگ اومانیست ها در جهان است. وی اگر در دوران جوانی به انقلابیگری روی آورد اما در دوره بلوغ و بعد از آزادی از زندان تا روز مرگش هرگز انقلابی عمل نکرد. ماندلا با رفتار ملایم بر بنیان رفرم های رادیکال موافق شده آفریقای جنوبی را دستخوش تحولات بسیار جدی کرده و جهان را مدیون رفتار اومانیستی خود نماید.
لطفا رفتار سفسطه آمیز را کنار بگذارید و از بازی با الفاظ برای فریب خوانندگانتان دست بردارید.
آقای و خانم ایستا... کسی که در یک مقاله از کتابی به این عنوان (( راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی)) پاراگرف های را درج می کند , این نشانگر همان بیماری مالیخولیائی رستاخیزی فرهنگ ایرانی است که اعراب را (( جاهل)) می شمارند. اگر نویسنده این کتاب « استاد آذرنوش» بخواهد همین کتاب را با همین عنوان در اروپا منتشر بکند, نه تنها اجازه نشر به کتاب و با این عنوان نمی دهند حتی ممکن است این نویسنده و استاد عالیقدر پیگرد قانونی پیدا بکند. خیلی جالب است که این استاد عالیقدر و خیلی از پان فارسیست های آریائی نژاد, اعراب را (( جاهل)) می شمارند ولی دلیل شکست یک امپرطوری « با فرهنگ هخامنشی آریائی » را به وسیله این (( جاهلان)) را نمی تواند توجیح بکند. دلیلش هم خیلی ساده است . چون سیستم دولت کباب سلطانی خوران هخامنیشیان آنقدر افتزاح بود که یک ( ملت پا برهنه و جاهل و سوسومار خوار) این
امپراطوری به زمین زد. این استاد عالیقدر و خیلی از پان فارسیست های آریائی نژاد, یادشان رقته است که بشریّت علومی را همچون علم هندسه, جبر , شمارش اعداد و حساب , نجوم و ریاضیّات و .... مدیون این جاهلان می داند..دانشمندان ایرانی که بعد از اسلام در ایران پا به عرصه وجود گذاشتند , باز هم مدیون این « جاهلان » است. چون در زمان هخامنشیان کسب علم و دانش مختص آقا زاده های « درباری» بود. موقعی که فرهنگ یونان به سیر قهقرائی میرقت , این اعراب بودند که از قرن 8-11 در بغداد , نه تنها فرهنگ یونانی را احیا کردند, بلکه بر فرهنگ و دانش بشری اضافه نمودند. با جراُت می توان گفت که دانش بشری امروز نتیجه تاریخ و تحول همین 3 قرن اعراب در بغداد است. چون مراکز علوم بغداد به روی همه دانشمندان و پژوهشگران دنیا حتی به کسانی که به « خدا» باور نداشتند باز بود...نتیجه این هماهنگی دانشمندان اعراب و مسلمانان باعث شد که شهر (( کوردوبا)) در اسپانیا به مرکز دوم علم و دانش تبدیل گردد. متاسفانه , موقعی که تاریخ یک ملت به وسیله احساسات و کله گنده گی به تحریف کشیده شود بیش از این نبایستی انتظار داشت . سالهای سال طول خواهد کشید که این حس برتری از بین برود و درست در همان موقع است که پژوهشگران به وقایع علمی و تاریخی « درست» دست خواهند یافت. در پایان بایستی اضافه بکنم که از هم وطنان اعراب به خاطر استفاده کردن چند کلمه بی مورد پوزش می خواهم ولی متاسفانه چاره ای به جزء استفاده کردن از آن ها را نداشتم.جناب فانون شما تشکیاتی بنام پانترکیزم در ایران و یا در بین آذربایجانیها میشناسید؟ اگر میشناسید لطف کنید بنویسید
آقای اژدر بهنام، من از اینکه آقای راشدی همه ش سعی کرده با اطلاعات غلط بگوید که زبان ترکی از فارسی برتر است انتقاد کردم. هر زبانی برای خودش منزلت دارد و سخن از برتری زبانی بر دیگری نشانه تعصب و خودبزرگ بینی قومی است. آنوقت شما کامنت مرا حذف کردید و برایم نوشتید که "جاروجنجال" نکنم! بگویید کدام جاروجنجال. اصلا منظور شما از جاروجنجال چیست که به بهانه آن کامنت سانسور میکنید؟! آخر این چه جور آزادی و بیطرفی است؟! من که هیچ توهینی نکردم فقط چون مخالف نظر شما چیزی نوشتم باید کامنت مرا سانسور کنید؟ این همه بحث درباره آزادی کامنت ها و لزوم بیطرف بودن مسئول کامنت ها آخرش به اینجا رسید؟!
برای آگاهی آقای Direnc Minelli که به نادرستی مدعی شده اند که " زبان فارسی هرگز الفبا مختص به خود نداشته "! خط های رایج برای زبان فارسی در ایران باستان: خط اوستایی، خط پهلوی اشکانی، خط سُغدی، خط پهلوی ساسانی و خط های دیگری که در مقاله ای در ایران گلوبال به این آدرس بطور گسترده بازگو شده است: http://www.iranglobal.info/node/41750
جناب Direnc Minelli، نویسنده این مقاله ارزنده که دکتر ادبیات است با این همه مستند و استدلال ثابت میکند که اصلا خط عربی اصیل وجود نداشته و خط فارسی امروز تکامل یافته خط های کهن ایرانی است. بعد شما که هیچ تحصیلات و سابقه ای در این زمینه علمی ندارید با این کلام خشن و بدون مدرک و دلیل می آیید باز نظر باطل "عربی" پنداری خط پارسی را تکرار میکنید! در ضمن واژه "ابداعی" با "ع" است نه با همزه که شما نوشته اید! این هم نمونه ای از دانش ادبی شما!
ائلیار عزیز،
اثری چون کتاب دده¬قورقود آفریده شده بود!"ممنون از توضیحاتی که نوشتهاید.
من هم با شما موافقم که "«نویسندگی یا سرایندگی» به یک زبان ممکن است به زبان محلی مربوط باشد و ممکن است نباشد." و همچنین با شما موافقم که "برای تشخیص زبان مردم منطقه نمی توان از روی شعر شاعر به زبان منطقه حکم داد. چون این شعر میتواند زبان منطقه نباشد. و میتواند زبان منطقه نیز باشد"
ولی ما اینجا درباره شرایطی صحبت میکنیم که توسط آقای راشدی برای ما تشریح شده است:
1- ترکان خط و الفبای خود را دارند. (من هم با این نظر موافقم).
2- اثری مانند "دیوان لغات الترک" و "دده قورقود" که به قول آقای راشدی قدیمتر است وجود دارد که زبان آن زبان "مردم آذربایجان و ترکیه امروزی است". یعنی به قول آقای راشدی "زمانی که هنوز زبان فارسی دری در مناطق فارس معمول نبود و این زبان در شمال شرقی افغانستان و تاجیکستان کاربرد داشت در آذربایجان به زبان ترکی اثری چون کتاب
3- همچنین "قبل از قرن هفتم هجری و پیش از سعدی شیرازی هیچگونه اثری توسط هیچ کسی در مناطق استان فارس و به فارسی دری نوشته نشده است".
بنابراین، گویا زبان فارسی دری هنوز در ایران و آذربایجان که جزئی از آن بوده است، نضج نگرفته است.
به این ترتیب سؤال همچنان باقی است که در این شرایط چرا کسانی مانند مهستی گنجوی و شوهرش تاجالدین امیر احمد "پورخطیب" (که حتی تخلص او نیز ترکی نیست) و سپس نظامی و خاقانی و دیگران، به فارسی مینویسند؟ آیا تنها دلیل این است که فارسی زبان دیوان بوده است؟
درباره نظامی و خاقانی میتوان گفت که اشعار خود را به خواست حاکمان میسرودهاند ولی در مورد مهستی گنجوی که نمیتوان چنین ادعایی کرد. تمام فعالیت ادبی مهستی با محیط گنجه بستگی داشت و بسیاری از اشعار او خطاب به مردم کوچه و بازار گنجه است. چه اشعاری که در آنها مرزهای زمان را درمینوردد و به مسائل جنسی میپردازد و چه در رباعیاتش.
آیا چنین شاعری که خطابش مردم عادی کوچه و بازار و اطرافیان خود است، به زبانی بیگانه و ناآشنا شعر میگوید؟
البته درباره مقاله آقای راشدی که به حق اطلاعات خوبی در اختیار خواننده میگذارد(با درستی و نادرستی برخی از این اطلاعات کاری ندارم)، پرسشهای دیگری نیز وجود دارد که بیشتر به سیر تحول زبان مهاجر یا مهاجم مربوط میشود که فعلا به آنها نمیپردازم و ابتدا میخواهم همین مسالهای که مطرح کردهام برایم روشن شود.
باز هم از دوستانی که در این بحث شرکت میکنند و توضیح میدهند، سپاسگزارم.
جناب Direnc Minelli آمار شما مربوط به تولید نا خالص ملی است نه درآمد سالانه کشورها.اتفاقا در ای آمار صندوق بین المللی پول ایران بعد از ترکیه و البته در شرایط تحریم هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیاست و جلو تر از استرالیا میباشد!!!!!!!!!!!
بنده از درامد و منابع آن سخن گفتم لطفا خلط مبحث نکنید. در ضمن این خبر با همین آمار در رسانه های ایران منعکس شد.درسایت دنیای اقتصاد:
این نوشتار خانم دکتر احسانی درباره خط فارسی بسیار آموزنده است. بخوبی نشان میدهد که عربی پنداشتن خط امروز فارسی چه خطای فاحشی است. خط فارسی خطی ایرانی و یادگار نیاکان ماست و کاستی های آن باید با بهره بردن از همان ریشه های اصلی برطرف گردد.
زبان فارسی هرگز الفبا مختص به خود نداشته و همواره از خط ابدائی ملتهای همسایه استفاده کرده است. خط اوستائی که پارسی می نامیدش در واقع آرامیسیت که با کمی تغییر برای نوشتن اوستا از ان استفاده شده است. درست همانند خط عربی که با تغییرات جزئی در ایران با نام خط فارسی بکار برده می شود. باور ندارید در جستجوگر گوگل الفبای هردو را باهم مقایسه کنید. آرامی از رشته زبانهای سامیست (عبری, عربی, آشوری و ...) و الفبایشان بهم شبیه است و چون زبان عیسی مسیح بوده است اولین انجیل به این زبان نوشته شده است. ,علیرغم اینکه زبان ارامی زبان زنده ای نیست ولیکن هنوز هم در برخی از دانشگاههای اروپائی زبان آرامی تدریس میشود و کتب زیادی از ادبیات کلاسیک دوران مختلف از آن بجای مانده ,در حالیکه تنها یک کتاب به زبان اوستائی و خط آرامی موجود است. مصادره خط دیگر ملتها پرژه جدید دیگری برای خودفریبی و جعل تاریخ است.
بسیار خوب. اقای راشدی که بارها کتاب دده قورقورد را مطالعه کرده اند و آنرا یک اثر ارزشمند آذربایجان مربوط به 1000 تا 1200 سال پیش میداند از خود نپرسید نام استانبول در این کتاب چه میکند؟ در صورتیکه هر دانش آموز دبیرستانی میداند که پس از فتح قسطنطنیه به دست محمد فاتح نام آن به استانبول تغیر کرد.اصولا منابع تاریخی قبل از فتح عثمانی از بیزانتیوم و کنستانین پولیس نام برده اند.
این سوالات و سوالات جناب اژدر بهنام که پاسخ روشنی به آنهاداده نشد بخوبیضعف و نادرستی مقاله را نشان میدهند.اگر ا این اثر متعلق به 1200 سال پیش است چطور از جنگ افزار آتشینی به نام توپ که قرنها بعد از آن در دول اروپایی و سپاه عثمانی استفاده شد نام میبرد؟
اگر دده قور قورد متعلق به آذربایجان است چرا هیچ نامی از مهمترین شهرهای آذربایجان یعنی تبریز ارومیه اردبیل مراغه خوی و...در این کتاب تیست و فقط در یکی از داستانه نام دو شهر ناحیه آران آمده در عوض نام مناطق مختلف آناتولی به فراوانی در این کتاب آمده.
من از زمانی که برای که برای شرکت در گفتگو ها باید نام نویسی کرد - که نمیدانم مفید بوده یا مضر - از کامنت نویسی کناره گرفتم و این کامنت هم البته به آشغالدانی " صفحه شما " منتقل خواهد شد. بهر حال میگویند سفره بسته یک عیب دارد سفره باز هزار عیب. خیلی از سایتها کامنت قبول نمیکنند و خیالشان راحت است. بعضی دیگر کامنت ها را به میل خود منتشر میکنند و معتقدند که کله ماهی به گندش نمی ارزد. بعضی هم چون سایت ایران گلوبال سعی میکند تمام کامنت های عاقل و سفیه , عالم و جاهل , مغرض و بی غرض , مامور و مسئول و غیره را بخاطر " دمکراسی " - که معلوم نیست چند درصد از کامنت گذاران به آن معتقد و مجری اند - منتشر نماید. نتیجه این میشود که با وجود بارها تکرار مکرر کامنت های مشخص, هنوز خیلی ها گله مندند که کامنت آنها منتشر نشده است. بسیاری از کامنت های ایران گلوبال جهت فصل کردن است نه وصل کردن. اگر منظور
ایران گلوبال فصل کردن است که به مقصود خود رسیده اند؛ اگر چنین نیست سر ماهی را به گند آن ببخشند و کامنت ها را با قضاوت خود منتشر کنند. شاکیان هم میتوانند نظراتشان را در سایت خود یا سایت های دیگر منتشر نمایند. گمان ندارم که این سایت از تعداد کلیک ها سودی میبرد مگر آنکه من اشتباه میکنم.بحثی بود بین دوستان فانون و شاملی گرامی،
مارکسیست -لنیست ها - یا مائویستها و غیره «چپ» میگفتند. اکنون بعد از فروپاشی شوروی چپ معنای « سوسیالیست-دموکرات» پیدا کرده است. گرچه به مارکسیستها هم باز اطلاق میکنند. چپ اصطلاح دقیقی نیست.که به نتیجه ی روشنی نرسید . در این رابطه به معنی واژه های مورد بحث اشاره میکنم شاید به تفاهم عمومی در مقولات کمک کند:
- هومانیسم یا اومانیسم = در لغت به معنی «انسان دوستی» ست. آشوری هم در فرهنگ علوم انسانی نوشته: هومانیزم =انسان باوری-اصالت بشر-پژوهش در ادبیات و فلسفه ی یونان و روم . منظورش در زمینه ی انسان باوری ست.
فرهنگ فلسفی به زبان المانی تألیف جورج کلاوس-و مانفرد بور می نویسد:
هومانیسم در 14-16 م. از عناصر رونسانس اروپایی بود. ضمن اینکه ریشه ی یونانی دارد.
از نظر تئوریک میافزاید :تکامل اومانیسم و سوسیالیسم (پیش از مارکس) - در اندیشه مارکس ، جهت پیاده شدن- جمع بندی شده است.
با این جمله که «کمونیسم تکامل هومانیسم است. » همینطور « تکامل سوسیالیسم (پیش از مارکس) کمونیسم است».
چپ= واژه ی چپ تاریخچه ی دیگری دارد و در ایران به مارکسیستها
کمونیسم= مکتب اجتماعی فلسفی سیاسی که مارکس و انگلس جمع بندی کردند.
در تتوری، کمونیسم عناصر سوسیالیسم-هومانیسم- را در خود دارد.
اما مرحله ی اول کمونیسم (در تئوری)، که در عمل سوسیالیسم موجود نامیده شد - عمدتا یک سیستم توتالیتر و حتی عیر سوسیالیستی و غیر هومانیستی از آب درآمد.
در تئوری کمونیسم، هومانیسم-سوسیالیسم-دموکراسی مردمی - عدم دگماتیسم بود- ولی در عمل عکس اینها پیاده شد.
کمونیسم یک نوع جهان شناسی غیر ایده لوژیک بود (ضد دگماتیسم) اما در عمل به « آیه و دین و ایده لوژی» تبدیل شد. چرا که
طبق معمول هرکس-هر حزب- تفسیر خود را داشت. در عین حال اندیشه های پایه ای برای ایده لوژی شدن را نیز در خود داشت. با اینکه از زاویه ی دیگر ضد ایده لوژی و دگماتیسم بود.
--------
اکنون کل چپ را میتوان به دو بخش کلاسیک - و غیر کلاسیک (چپ سوسیالیست و دموکرات )-البته در تئوری- تقسیم کرد.
چپ کلاسیک مارکسیست-لنینیست است. چپ نوین از همه کس استفاده میکند ولی خود را مارکسیست-لنینست نمی داند.
---------
در جهان شناسی چپ نوین، هومانیسم-سوسیالیسم و دموکراتیسم جمع بندی شده است. این عناصر در چپ کلاسیک هم به نوعی هست ولی بیشتر در عمل جنبه ی ایده لوژیک و دیکتاتوری دارد. که دیدیم به فاجعه انجامید.
---------
در حین نوشتن این کامنت موضوع جالبی برای من پیش آمد : به واژه نامه ی ویژه ی جزب توده ی ایران که در رابطه با برنامه ی خود داده -مراجعه کردم . در سال 1365 منتشر شده- در باره ی «مسئله ملی» ضمن توضیح آن نوشته :« هر ملتی حق دارد سرنوشت خود را مستقلا تعیین کند و در داخل یک کشور کثیرالمله این حق تا جدا شدن کامل را نیز در بر میگیرد. اتحاد داوطلبانه و اصولی و همبستگی برادرانه در این کشورها تنها بر شالوده ی احترام کامل به حقوق مساوی همه ی ملل امکان پذیر است. ص 21»
اگر درست فهمیده باشم یعنی یک ملت در جامعه ی کثیرالمله حق جدایی دارد. و حق اتحاد داوطلبانه.
بهر صورت از دید من هر خلقی و ملتی حق انتخاب دارد و به هیچ بهانه ای نمی توان آن را سلب کرد.
سلام-من به تجربه خودوازمطالعات زیادی که درموردبحران هویت خوانده ام ،افرادوقتی درآن برهه قرارمی گیرد،سئوالات زیادی برایشان پیش می آید.البته من وقتی بحران هویت می نویسم تنهابحران اتینیکی نیست .
ویاآقای راشدی نیزدقیقاازهمین افکاربحران درهویت شناختی خودسرچشمه میگیرد.این بحران هادرهنگام سرگردانی انسان بین دوتفکرعارض میشود.بهتراست بگویم بحران تفکردرابعادمختلف میتواندبرتفکرانسان مستولی شود.دراین زمان جواب سئوالات خودراتنهادرپرس وجو وباتکمیل مطالعات بهترمیتواندکامل کرده وسوادخودراکاملترنماید.بحران دراندیشه میتواندبصورت شک برتفکرخوددرمورد تاریخ.تجارت.سیاست.ائدولوژی .دین.وبسیاری ازمسایل روزمره بوجودآید.
دوستان کمونیست مامیتوانندآنرادربین تفکرسوسیالیم خودباناسیونالیسم ویابین کومونیسم وسرمایه داری که برآنهاعارض میشود،ببینند.
برادران مذهبی بین تفکرلاییک وتفکرسنتی دینی درک کنند.افرادی که درعالم برزخ بین اینکه آنهاترک هستندیاآذری (پهلوی)ویاماندگاری ازسلوکی ویاکردهستندبهترمیتواننددرک کنند.
شک درنوشته های آقای ذهتابی
مثلایکی سرمایه داردولی شناخت ازوضعیت سیاسی واقتصادی حاکم وجامعه خودندارد،نمیتواندسرمایه گذاری کرده وباسرمایه راکدخودتنهاضررعایدش میشود.
اینجاست که ایشان دچاربحران شناخت شده است.اکثردوستان تورک سیاسی قبل ازانقلاب وبخصوص چپ هاکه تاکنون نتوانسته اندشکل سیاسی درتفکرخودرااصلاح کنند،اکنون دچاربحران سیاسی هستند.
چون سوادسیاسی ماوآموخته های ماناقص بوده وآنهییکه نتوانستند،مطالعات خودراتکمیل کنند،به این بحران هویتی ویاشخصیتی دچارگشته اند.
Anonymj گرامی؛ ممنون از متنی که در رابطه با «پان» فرستادید و باتشکر از جناب ائلیار برای توضیحاتی که در مورد ترم «تمامیت خواهی» دادند. متن انگلیسی در مورد ریشه کلمه پان است و در مورد تحول تاریخی این ترم توضیحی نداده است. معنا و مفهوم ترمهایی مانند پان نسبت به نقشی که در گفتمان حوادث سیاسی-اجتماعی بازی میکنند، گاها به صورت نسبی تغییر می یابند. برای مثال، پس از تجربه دهشتناک پان ژرمنیسم و پان آریانیسم، نگرش به جنبشهای پانیست به شدت تغییر یافت و همین تغییر تاثیر خود را روی معنا و مفهوم «پان» نیز گذاشت. دو دیگر آنکه، معنی پان تا حدی متفاوت با معنای «پانیسم» است که در تعریف مقولاتی مانند پان ترکیسم و پان آریانیسم باید در نظر گرفته شود. سوم آنکه،
سوم آنکه، در سطح جهانی برداشت از پانهای مختلف متفاوت است. مثلا پان افریکانیسم چندان واکنش منفی برنمی انگیزد حال آنکه واکنش به پان ژرمنیسم بسیار منفی است و غیره. و نهایت اینکه شما قرار بود منبع معتبری که در آن «پان فارسیسم» تعریف شده است و این منبع جزئی از «ادبیات بین المللی» حساب می شود، را نام ببرید. پس اگر امکانش هست لطفا آن منبع را ذکر کنید تا ما هم مستفیض بشویم!بهنام گرامی نوشته :«معمولا شاعران هر منطقهای به زبان رایج در آن منطقه شعر میسرودند.»
کسانی هم که استنانا کرده اند دلایل خاصی داشته اند از جمله کاشغری که گفته- و یا نسیمی شاعر به خاطر ترویج مسایل حروفیه-مذهبی- به ترکی آذربایجان هم شعر نوشته.مسئله ی « نویسندگی یا سرایندگی» به یک زبان ممکن است به زبان محلی مربوط باشد و ممکن است نباشد. نوشتن یک شاعر یا نویسنده به یک یا چند زبان علتهای مختلف میتواند داشته باشد. که چه در گذشته و چه حالا چنین است.
1- در گذشته افراد با سواد انگشت شمار در دوره ی پیش از اسلام-بعد از اسلام معمولابا خانواده های «دینی و حاکمه» خویشاوندی داشتند که هنر نوشتن نیز در اختیار آنها بود.
2- زبان دین و دولت زبان دیوانی بود. از جمله زبان عربی و دری. روشنفکر نیز مجبور بود به زبان دیوانی بنویسد. منهای استثناها که به دلایلی به زبان غیر دیوانی ازجمله ترکی «چیزنوشته اند».
مردم عادی هر زبانی داشته اند از خواندن و نوشتن محروم بودند. و روشنفکر آن دوره هم به این فکر نبود که زبان مردم را که خواننده ندارد بکار گیرد.
برای تشخیص زبان مردم منطقه نمی توان از روی شعر شاعر به زبان منطقه حکم داد. چون این شعر میتواند زبان منطقه نباشد. و میتواند زبان منطقه نیز باشد بستگی به شرایط نویسنده دارد.
برای تشخیص زبان منطقه تحقیقات دیگری از جمله تاریخی- باستان شناسی- علتهای تولید کتابها به زبانهای مشخص و غیره لازم است تحقیق شود. یک شاعر یا نویسنده معمولا نه همیشه به «زبان دیوانی» چیز نوشته و سروده است. منهای استثناها.نه به زبان منطقه و محیط خود.
آقای آلپر آتاسی گرامی،
(البته قابل درک بودن به معنی پذیرش این نظریه نیست و من سؤالات ناگشوده زیادی در این مورد دارم).از شما ممنونم که با توضیحاتتان مرا راهنمایی میکنید. امیدوارم آنچه را که متوجه نمیشوم، در اثر توضیحات شما و دوستان دیگر متوجه شوم.
البته تاریخ زبان آلمانی و یا فرانسه مطلب دیگریست که در جای خود میتواند مفید باشد. ولی آنچه که من متوجه نمیشوم، شرایط خاصی است که آقای راشدی تصویر میکنند.
آنچه که من از مقاله آقای راشدی متوجه میشوم این است که:
ترکها در ایران حاکمند. زبان و ادبیات فارسی دری نه تنها در آذربایجان، بلکه حتی در مناطقی مانند شیراز مسلط نیست و اولین اثر اساسی در منطقه شیراز با سعدی پدید میآید. از اینجا تنها میتوانم این نتیجه را بگیرم که حداقل در آذربایجان زبان ترکی رایج و مسلط است. این زبان حتی الفبا هم دارد که طبیعتا با حاکمیت اعراب و اسلام، میتواند از رواج افتاده باشد و بنابراین زبان ترکی هم با الفبای عربی نوشته شود. تا اینجا برای من قابل درک است
آنچه را که من در این مورد متوجه نمیشوم این است که در همان حال میبینیم، حدود یک قرن پیش از سعدی، آثاری به فارسی دری در آن منطقه به وجود میآیند و از جمله دیوان مهستی گنجوی. حالا اگر زبان فارسی دری نه در شیراز و نه در آذربایجان مسلط نیست، چطور میشود که چنین آثار نغزی به این زبان و در آن منطقه پدید میآیند؟ و چرا همین ادیبان و شاعران، آثار خود را به زبان خود نمینویسند که هم در منطقه مسلط و رایج است و هم امکان یادگیری آن را دارند و کسی مانعشان نیست؟ مسلما من از وجود مدرسه صحبت نمیکنم بلکه از امکان یادگیری و آموزش صحبت میکنم. همچنانکه میتوانست برای زبان غیر مسلط و غیر رایج فارسی وجود داشته باشد؟
خوشحال خواهم شد که شما و دوستان دیگر توضیحات کافی به من بدهید و مرا روشن کنید.
متاسفانه من تا آخر شب نخواهم بود ولی پس از برگشت، نوشتههای احتمالی دوستان را با دقت و علاقه خواهم خواند و باز هم اگر سؤالی داشته باشم، با دوستان در میان خواهم گذاشت.
آقای بهنام عزیز
پس از افول علمی و فرهنگی ماورالنهر، کاربر زبان آنها نیز به مرور در نقاط مختلف جهان رو به افول گذاشت و مردم ملل مختلف به زبان مللی خود روی آوردند و اتفاقا سرزمین فارس جزو آخرین مللی بودند که استفاده از زبان دری را آغاز کردند(گوزللرین آخیرا قالمیشیدی) و به مرور زبان بومیشان(پهلوی) منقرض شد و زبان دری جایگزین آن شد و با توجه به این که در 400-500 سال گذشته تنها پایتخت یک امپراطوری که در آن زبان دری رایج بود در سرزمین پارس قرار داشت نام زبان دری هم به مرور به فارسی تغییر یافتهرچند نهضت شعوبیه در آن زمانها را می توان تا حدودی همانند پانفارسیسم دانست، ولی به نظر من در آن زمان منطق بازار حاکم بود یعنی هر ملتی که دارای تولیدات فرهنگی و علمی بیشتری بود، قدرت نرم بیشتری پیدا میکرد و فرهنگ و زبان آن ملت رواج می یافت، بدون تعصب باید بپذیریم که در آن زمانها و پس از سامانیان، ماوراالنهر مرکز بزرگ علمی و فرهنگی بود و بیشتر تولیدات علمی و فرهنگی دنیا توسط اندیشمندان آن منظقه تولید شده است و در بسیاری از نقاط دنیا حتی اروپا و چین نیز اندیشمندان مختلفی به زبان آنها (یعنی زبان دری) و با اقتباس از مکاتب فکری آنها آثار علمی و فرهنگی خود را نوشته اند و این ربطی بر حکومت ترکان ویا تاجیکان ندارد زیرا در آن زمانها حکومتها همانند دولت-ملت های امروزی نبودند و مفهومی همانند ترویج زبان مللی رایج نبود
در همان زمان که مهستی یا نظامی به زبان دری شعر می سرود، در فرانسه و آلمان هم همه اندیشمندان به زبان لاتین می نوشتند و هیچ اثری به زبان فرانسوی و یا آلمانی وجود نداشت، ولی پس از افول فرهنگی و علمی روم به مرور نوشتن آثار به زبان فرانسوی و آلمانی هم شروع شد، آیا از این گزینه باید نتیجه بپیریم که در آن زمان، زبان فرانسه و آلمان لاتین بود؟