Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

رازی عزیز، در برخورد به مسئله تبعیض موجود و همینطور در خود پدیده، دو عنصر وجود دارد:1- ناسیونالیسم ، 2- حقوق. آنها را لازم است از هم تفکیک کنیم. من تأمین حقوق را درست و ضروری میکنم. و ناسیونالیسم را -از هرطرف که باشد- نقد کرده ام. بنا براین آنچه قاطی حقوق شده درست نیست. *1- شما با ناسیونالیسم ملیتی مشکل دارید. من هم دارم. هم با ناسیونالیسم ملیتی و هم با ناسیونالیسم فارسی.و کوشیده ام هر دو را نقد کنم. و اولین کسی بودم که به نگاه ژنگرایانه شدیداً اعتراض کرده و آنرا نقد نمودم. خوب از شما هم
محیط روشنفکری انتظار دارد ناسیونالیسم فارسی را نقد کنید. و اگر کرده اید بسیار خوب کارتان درست است. ما نیازی به این گونه راهها نداریم که موجب «دشمنی و کشتاراند». 2- براساس برخوردی که با جهان شناسی لوایی عزیز کرده ام نقد و نظر خود را بیان داشته ام. منهم با آن جهانشناسی موافقتی ندارم.

با این وجود از حقوق ایشان دفاع میکنم. که آنرا حقوق خود نیز میدانم. و در نوشته ام توضیح داده شده. 3- میدانم شما موافق تنوع فرهنگی هستید . این خوب و مثبت است ولی رفع تبعیض تنها این نیست. «برابری فرهنگی،سیاسی،اقتصادی» نیز هست.4-بله موضع ناسیونالیسم ملیتی در برخود به دیگری درست نیست و متقابلاً ناسیونالیسم طرف مقابل هم درست نیست. اصلا ناسیونالیسم ها نمی توانند درست برخورد کنند. برخورد اینان «دشمنی و جنگ و خون» است. بر این اساس نقد بیرحمانه هردو ضرورت گذر از این ورطه ی مرگ است.5- درکل با مسایل انسانی که مطرح کرده اید موافقم.6- فرهنگ و محیط پرورشی از عناصری هستند که فردیت انسان را شکل میدهند. میتوانید تحلیل یونگ از فردیت آدمی را نیز ببینید.7- وقتی در برخورد، ناسیونالیسم از حقوق تفکیک شود نشانه ی انگشت خطاست.8- «. برای من قابل درک است که شما آذربایجانی بودن را یک خصیصه ممتاز و منحصر بفرد بدانید» ، درکتان اشتباه است. آذربایجانی بودن من همانطور که برای ناسیونالیستها نوشته ام «تنها یک تصادف» است و نه بیشتر. من همانقدر به جهان شیفته ام ،که به آذربایجان. و ایران. و فرهنگها و زبانها را گلهای گلزار روح بشری میدانم. و همانطور که در گذشته نوشته ام « من به قدرت و زیبایی» هر زبانی باور دارم. و ناسیونالیسم ها که نوعی «نژادگرایی» درونشان هست و چنین رفتار نمیکنند -هرهرطرف که باشند- لازم است نقد شوند. 9- «پان فارسیسم» ؛ پان ترکیسم و غیره، از اصطلاحات ناسیونالیسمهای متخاصم اند. که حل مشکل را «در جنگ داخلی» میدانند. این مسئله را نیز نقد کرده ام (بینش فارس-ترک گرایی در خدمت جنگ داخلی-مقاله» ی من است. اما میخواهم بپرسم چه کسی ناسیونالیسم ایرانی(فارسی) را نقد کرده؟ تقریباً هیچکس. تنها دکتر درویش پور در بخشی از مصاحبه اش به نقد آن پرداخته است. اگر نقد هم شده باشد آنقدر کم است که بحساب نمی آید. و هنوز این مسئله در میان فارسی زبانان تابوست. شاد و خرم باشید.
نوشته شده توسط: Anonymous

دوستان... اگر عربی زبان بهشت و ترکی زبان جهنم است, زبان آخوندها , ملا ها, کشیش ها, خام خام ها و....زبان بربریّت و جهالت است..

.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ائلیار گرامی، همینکه شما مرا ذاتا نژادپرست نمی دانید، مایه امتنان است، واگرنه اگر به نوشته های هویت طلبان نگاه کنید، هر فارسی بذات خود نژادپرست است و دانشمندانی از میان این جمع در اینباره قائل به نقص کروموزومی فارسها هم هستند! با اینهمه شما فقط معتقد هستید که من "قلبا" نژادپرست نیستم، و تالی فاسد این جمله آن است که شما وجوه دیگر نژادپرستی را در من منتفی نمی دانید. شما نوشته اید: «ما اجازه نداریم حتی به بهانه انسان بودن «فردیت» انسان را نفی کنیم.». حرفی که مو لای درز آن نمی رود، اصلا اُس و اساس حرف من هم درست همین است، با این تفاوت که من "آذربایجانی بودن" را هویت فردی نمی دانم، هویت فردی یعنی "من" با خصوصیات منحصر به فرد خودم، و نه خصوصیاتی که جامعه (خانواده، شهر، استان، قوم، تبار، کشور، دین و ....) در آنها با من مشترک است. اگر آذربایجانی بودن یک هویت فردی باشد، پس ایرانی بودن، خاورمیا

میانه ای بودن، آسیایی بودن هم هویتهای فردی هستند. برای من قابل درک است که شما آذربایجانی بودن را یک خصیصه ممتاز و منحصر بفرد بدانید، که نصیب هر کسی نمی شود، ولی درک اینکه وابستگی قومی را یک هویت فردی بدانید، برای شمایی که اریک فروم را می شناسید به هیچ وجه قابل درک نیست. بگذریم. هدف ما از این بحثها کمک به انسانی دردمند است. انسانی که گمان می کند بدلیل آذربایجانی بودنش مورد تحقیر و سرکوب و آزار و اذیت کسانی قرار گرفته است، که او را با توطئه ای از پیش طرح ریزی شده به امریکا آورده اند، تا نابودش کنند. ایشان دولت امریکا را مسئول بدبختیهای خودش می داند. پانفارسیستها را مسئول این اعمال دولت امریکا می شناسد و ارمنیها را هم بی بهره نمی گذارد. شما این توهم توطئه را در ایشان تقویت می کنید، وقتی که بر "آذربایجانی بودن" او، به عنوان علت این نابسامانیها انگشت می گذارید. آیا شما هم معتقد هستید که دولت امریکا دست در دست پانفارسها و ارمنیها مشغول نابود کردن ایشان است، آنهم به این دلیل که او بنا بر ذات "استقلال جویانه" خودش در برابر محافل آذربایجانی سینه سپر کرده است؟ برای من سوالی بی جواب است که چرا شما به این آسانی از کنار این نکته (ارتباط فارسیستها و ارمنیها با دولت امریکا و ربط آنها به محافل آذربایجانی) می گذرید؟ آقای لوایی مسلما انسانی رنجدیده است و این زخمهای عمیق روحی ایشان مربوط به امروز و دیروز نیست. در زندگی به حقوق انسانی ایشان تجاوز شده است، ایشان فارسها را مصئول این تجاوز می داند، از روزگار اسطوره ای، هنگامی که بزعم ایشان رستم فارس به تهمینه ترک تجاوز می کند، تا روزگار معاصر در ایران که فارسها بدست رژیم شوینیست جمهوری اسلامی به حقوق او تجاوز می کنند، تا روزگار مهاجرت و تبعید، که فارسها دولت امریکا را وادار به تجاوز به حقوق او می کنند. در اینجا همیشه با یک چهره متجاوز (دیگری فارس) و یک چهره تجاوز شده (من آذربایجانی) روبروییم. این چهره متجاوز چنان زوایای دهشتناکی بخود می گیرد، که تجاوز شده در هر دشمنی، اعم از واقعی یا موهوم، تنها و تنها چهره او را می بیند و به این دلیل نمی تواند بپذیرد که او رنج بکشد و فارسها مسبب آن نباشند. نکته آخر اینکه من هرگز هویتهای متفاوت انسانها را نفی نکرده ام، زیرا جامعه چند زبانی و چند فرهنگی و چند دینی و حتی چند نژادی (مثل نژاد سیاه و زرد و سفید) را بهتر از یک جامعه یکدست می دانم. ولی من هیچ ارتباطی بین فحاشی دائم به فارسها (تحت لوای "پانفارسیسم" که هیچ دیارالبشری نمی داند چه معجونی است) و زبان فارسی و تاریخ ایران پیش از اسلام و نسبت دادن همه بدیهای عالم به قوم موهومی بنام فارس، با پرسمان "هویت طلبی" نمی بینم. من با راسیسم عریانی که بنام هویت طلبی و مبارزه با تبعیض تاجایی پیش می رود که فارسها را بی شعور و دارای نقص کروموزومی می داند، دشمنم. من با کسی که دروغ می گوید، مشکل دارم. من با کسی که زبان انسانهای دیگر را الکن می داند، مسئله دارم، من در صداقت کسی که آغاز همه مشکلات بشر را در سقوط سلسله ترکی قاجار و برآمدن پهلویهای مثلا "فارس" می داند و دم از تاریخ هشتاد ساله تبعیض در ایران می زند، شک می کنم و ... نگاهی به اطراف خودتان بیندازید، این خصایلی که برشمردم، خصوصیات دوستان هویت طلب شما هستند. اگر دشمنی با دروغ، نفرت پراکنی، راسیسم عریان، تحقی زبانی وغیره از نظر شما نژادپرستی و یکسان سازی و نفی هویت فردی است، مطمئن باشید که من به داشتن این خصائل افتخار می کنم، ولی حاضر به تمجید و تحسین از نژادپرستان، در جهت منافع حقیر قومی نیستم. وقتی که انگشت سبابه را به علامت سرزنش به طرف کسی نشانه می روید، نباید فراموش کنید که سه انگشت دیگر خود شما را نشانه رفته اند. شاد باشید
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

سپهری عزیز، ممنون از بیان نظرتان. ولی لطف کنید «انتخاب» من را «آزاد» بگذارید.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای "آ. ائلیار"، اگر یک دهم این وقتی را که برای نوشتن این نوع کامنتها صرف می کنید، به فکر کردن درباره حرفهای دیگران اختصاص می دادید، کامنتهای شما بامعنی تر و قابل خواندن تر میشد.

نوشته شده توسط: Anonymous

بی منطقی .... هم حدی دارد. برای آنانی که متوجه نیستند که جریان چیست, مسله را ساده تر میکنم: دو طرف دعوا؛ یکی مدرنترین سلاح های دنیا را دارد (شامل سلاح کشتار جمعی, بمب های اتمی), اسراییل. طرف دیگر اسلحه های سبک و موشک های دست ساز بومی دارد, حماس هست. اسراییل ٢٦٠ فلسطینی را کشته و حدود ٣٠٠ نفر را هم زخمی کرده. تلفات اسراییل, یک زن مسن که ظاهرا از ترس موشک های حماس سکته کرده و یک سرباز اسراییلی براثر آتش خودی کشته شده. شما حالا بگویید کدام طرف دعوا نسل کشی میکند.. کدام طرف دعوا تروریست هست. اگر شما موجودی را از کرات دیگر بیاورید که ازهیچ مناقشه ای بر روی کره زمین خبر نداشته باشد, و جریان را آنگونه که اتفاق می افتد توضیح دهید, اسراییل را تروریست و نسل کش و فلسطین را مظلوم خواهد خواند. و امریکا را که بی چون و چرا حامی اسراییل هست را تروریست کبیر خواهد خواند.

نوشته شده توسط: Anonymous

گر خوب بنگری بنگاه رنگرزی ج.ا بینی... پسر عموهای آنان کماکان جلوی دیوار را در حال دولا و راست شدن را میبینی....آدم زرنگ آنی که این روزها رنگی نشه... اگه کثیف ترین آدمهای زمان خودتون میخوای ببینی سری به دکانشان بزن.... نزار این بی شرفها مغزت رنگ کنن که کارت تمومه...

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

باقی کامنت پیشین: به بهانه جنبه عام نمیتوان جنبه خاص را نفی کرد. من در عین حال که انسانم در عین حال نیز آذربایجانی هستم. در عین حال که انسانی از زمینم در همان حال ایرانی هستم. و در همان حال آسیایی. اینها جوانب «خاص و عام» هر بشری را نشان میدهند. نفی جنبه خاص نفی فردیت انسان است و شقه کردن او . و تبعیض و نژادپرستی. ما اجازه نداریم حتی به بهانه انسان بودن «فردیت» انسان را نفی کنینم. انسان با فردیت خود انسان است. بدون فردیت، انسانی وجود ندارد. نوشته های اریش فروم اندیشمند انسان دوست، در مورد انسان و فردیت اش، برای روشنی این مسایل آموزنده است.خطای شما در این است که به بهانه انسان بودن فردیت انسانی را از او می گیرید. و این عین نژادپرستی ست. پرستش نژاد انسان- هم یک نوع نژاد پرستی ست. و شاخ و دم ندارد. و تبدیل انساندوستی به ایده لوژی و نفی فردیت او.

رخدادی که در برخی مکاتب فلسفی-سیاسی تجربه شده است. ناسیونالیسم ایرانی(فارسی) با ایرانی نامیدن ساکنین کشور عملاً آذربایجانی بودن، کرد بودن یعنی فردیت انسان ایرانی را نفی کرده و میکند. این یعنی نژادپرستی. ناسیونالیسم ملیتی با تکیه به فردیت ، انسان بودن را نفی میکند این هم نوعی نژادپرستی ست. بین فردیت انسان و عمومیت انسان رابطه ی چند طرفه و جدایی ناپذیر وجود دارد که تقسیم آنها به معنای شقه کردن انسان است و عملی ضد انسانی. چه بنام فردیت و چه به نام انسانیت.ناسیونالیسم ایرانی(فارسی) چه بنام «ایرانی» فردیت شخص را نفی کند و چه به نام «انسان بودن» هردو «نژادپرستی ست». و چه به نام «انسان و جهان وطنی».که دوست تبریزی ما در این خط است. اینها جلوه هایی از «تبار و نژادگرایی» ست. و لازم است با شناخت آنها آگاهانه به مسایل برخورد نمود. من به یقین میدانم نه شما قلباً نژادپرست هستید و نه تبریزی. ولی کج اندیشی ها انسان را به راههای آزموده شده راهنمایی میکند که خود نیز متوجه نمیشود.راه درست رعایت هردو جنبه «فردیت و عمومیت انسان» است. و پرهیز از شقه کردن و غلو در یکی از آنها.نقد این اندیشه ها را استقبال میکنم. عنوان این بحث را « چگونه انسان گرایی به نژاد پرستی تبدیل میشود؟» می نویسم.من عمومیت انسان را به معنای عامیت او بکاربرده ام.این را هم اضافه کنم که در جامعه ما این مکاتب وجود دارند:1-مکتب سلطنت 2- مکتب دین. 3- مکتب ناسیونالیسم. 4- ملت مارکسیم کلاسیک دکماتیک. 5- مکتب نئولیبرالسم . خوب دوستان عزیز، برای ساختن جامعه مشترک بهتر، زندگی مشترک بهتر، برای شرکت در ساختن جهان مشترک بهتر، ضرورت دارد از این مکاتب عبور کنیم. توقف در آنها راه آینده ی بهتر نیست. لازم است خودتان را بتکانید و از توفان این گرد و خاکها عبور کنید. وگرنه رهایی از عقب ماندگیها و نگون بختیها ممکن نیست. هزار سال هم در میان این گردبادها دست و پا بزنید به جز تیره روزی به چیزی دست نخواهید یافت. آلودگی در این مکاتب دیگر بس است . با نقد علمی آنها، باید از این گردونه ها گذر کرد. وگرنه طعمه ی گرگان گردنه خواهید شد. همچنان که تا کنون بوده اید. بعضی شخصیت ها خطر خمینی را گوش زد کردند . مثل بیژن جزنی. مصطفی رحیمی. و شاپور بختیار. و دیگران. اما صدایشان نشنیده ماند.اکنون آگاهانه میگویم برای ساختن حال و آینده ی بهتر راهی به جز گذر از این مکاتب نیست. نباید زمان را از دست داد. اگر توانستید آگاهانه، بانقد این مکاتب، گذر کنید خود راه مکتب آزادی و پیشرفت را خواهید یافت. من میگویم اما میدانم که این صدا نیز مثل فریاد افراد نامبرد نشنیده خواهد ماند. ولی وظیفه انسانی و اجتماعی من گفتن است و لاغیر.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ماهانی، شما که تلاش میکنی برای ما اسم جعلی صادر بکنی، آیا جنابعالی تاریخ و زبان و فرهنگ ما را از ما بهتر میشناسی؟ انگار که بمردم آلمان بگوئی؛ شما نه آلمانی، بلکه عرب هستید! آیا به شما نمی خندند....؟ اگر ما به جنابعالی بگوئیم، که شما نه فارس، بلکه عرب تبارهستید، چون هم خط تان از آنها برداشته شده است و هم بیش از هفتاد در صد فرهنگ لغت تان عربی است. آیا خوشحال میشوید؟

نوشته شده توسط: Anonymous

خانمها و اقایان باسواد به این مزخرفات اخوندی که زبان جهنمی چیست توجه نکیند که همانند باور است.وهم میگویند که زبان بهشتی عربی است نه پارسی ونه فرانسوی و نه انگلیسی. . ترویج خرافات کار اخوند است . به دام این شیاطین قرن بیستمی نروید. ایجاد دشمنی و تفرقه از کار های اخوند است.همه اسلام از اغاز تا کنون خشونت و خرافات بوده است.همین اخوندها در یک روز بیش از بیست هزار هموطن تبریزی ما را برای شیعه شدن در زمان شاه اسماعیل قتل عام کردند و تا کنون هم یادی از ان انسانها نکردند ولی تا دلتان بخواهد برای حسن و حسین و رقیه و زینب و عباس و وووگریه میکنند .

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، کاوه جویا، پیش از این من نوشتاری را درباره سخنان حسن روحانی به ایران گلوبال فرستاده ام که در لینک زیر می توانید آن را ببینید http://iranglobal.info/node/20556

نوشته شده توسط: Anonymous

چه راحت دروغ گفته می شود .

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای روحانی هم فهمیده کلاه اقای اوباما ی ساده لوح ترسو پشمی ندارد و مثل پوتین این آقا را هم یاو برش داشته.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

مجوس= معرب واژه پارسی باستان مگوش است که اکنون مغ(=روحانیها در قوم ماد. روحانی زرتشتی در عهد اشکانی و ساسانی) گفته میشود.مگو چند بار در کتیبه های بیستون آمده.در اوستا به صورت مغو و در پهلوی مغ شده است.قبل از زرتشت باورمندان به نور و ظلمت-یزدان و اهریمن نیز مجوس خوانده شده اند.( مجوس =زرتشتی. و اهل غیر کتاب را نیز گویند. فرهنگ انوری). اما یأجوج و مأجوج ربطی به مجوس ندارند. یأجوج و مأجوج-دو طایفه بودند از منچوری-چین شمالی. مأجوج از قبایل مانچو- و یاجوج از توانگو و یوچانگ. یأجوج و مأجوج در قران و مکاشفات یوحنا ذکر شده و ذوالقرنین(اسکندرمقدونی= طبق نظر فرهنگ بزرگ حسن انوری) سدی در برابرآنها ساخته. منبع فرهنگ معین. باز آخوندها اینجا هم چاخان میکنند. وفاقد اطلاع بالغه.موضوع ربطی به ترکها ندارد. طبق نظر ابوالکلام آزاد (هندی) ذوالقرنین در قرآن =کوروش هخامنشی. واژه ی «یجوس» هم وجود ندارد.

تلفظ اشتباهی «یأجوج» است. که بر وزن مجوس آمده.
اسکندر مقدونی بعد از تسخیر مصر سکه زد. و دوشاخ- در تصویر سکه ها-زینت او بودند.جالب است این موضوع در زبان آذربایجانی با این اصطلاح بیان شده:« اسکندر ذوالقرنین بورنوزو وار-بورنوزو!» اسکندر شاخ دارد-شاخ! احتمال دارد در زبان محاوره ای ترکی یأجوج و مأجوج را «یجوس-مجوس»نیز گویند. ولی من نشنیده ام و اطلاعی هم ندارم.حالا که آخوندها روایت میکنند بگذار ما هم از پدربزرگ پدربزرگها روایت کنیم که گویند:« زمانی فرارسد، قومی از ملایان به شاهی رسند . ظلم از عرش بگذرد. و آب به قحطی گراید. ملایان چنان عطشناک گردند که آب دریای شور به تمامی نوشند و خشک کنند. چون نان نیابند ، نمک خورند . و گور بگور شوند.»
Ata-babalardan rəvayət olub: Gün o gün olar ki bir malla tayfası şahlıq elər*Zulm ərşdən geçər.Su qəhətliğə düşər*Malla tayfası yanqınlıqdan şor dəryanın süyün içib qurudarlar* Çün çörək tapabilməzlər dönüb duzları yeyib qurtararlar* Və gor-ba gor olarlar
نوشته شده توسط: Anonymous

انچه را که گفتم در عین حال نظر بسیاری از محققین ؛ دانشگاهیان و فرزانگان اذری است . اذربایجانی ها برایم بزرگتر از دوست هستند چون هم وطنم و ایرانی هستند حالا در هر حالتی که بخواهند باشند . خودم نیز یک رگم اذری است . ضمنا می دانید چقدر مردم اذربایجان با سایر مردم مناطق ایران پیوندهای سببی و حتی نسبی دارند ؟ من خانواده ای نمی شناسم در ایران که یک اذری در ان نباشد .

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

رازی گرامی، 1-در نقد مقاله «اندوه فارس و ترک» چنین نوشته ام:«غم انسانی، ترک و فارس ندارد و نمیشناسد؛ تنها نمود غم انسانهاست. و عام. شادیش نیز شادی همگان. اندوه انسانی، آزادی و خوشی و سعادت خود را جدا از دیگری نمی بیند. آزادی و سعادت خود را در آزادی و سعادت دیگری میجوید. این مفهوم اندوه بشری ست. اندوهی که در « من و تو » گرفتار آید غم منیت است . و اندوه منافع. آنهم منافع من. و بدرک دیگری. در حقیقت «غم من» ، من گرایی ست. و اگویسم . اندوه ادبیات اندوه بشری ست. در ادبیات جایی برای اندوه من گرایی نیست.در ادبیات هرگاه از من سخن میرود به معنای من بشریت است. و من بشری.»

2- من استقلال دوستی او را ستوده ام. ایشان در همین نوشته نیز گفته «مستقل بودن عشق من است.» این را هم تأیید کرده ام. استقلال و آزادی از ایده های انقلاب بهمن است. و درست.من تفاوت دید خود را در مورد استقلال با ایشان نیز روشن کرده ام. 3-
بله من نوشته ام ««آنان که چنین محیط هایی را تجربه نکرده اند، از مسایل آذربایجان بیخبر اند، تبعیض فرهنگی ندیده اند، نمی توانند دردنامه ها را درک کنند » . شما میگویید «درک میکنند». درست آن است که « برخیها درک میکنند و برخیها نمیکنند». 4- آنچه در رابطه با « درد نامه لوایی» در بر خوردی که با کامنتها صورت گرفته بود اشاره به « کامنت اتهام هذیان»گویی بود . که نشانه عدم درک بود.5- اگر بخواهیم به صورت عام موضوع درک را مطرح کنیم درست آن است که بالا نوشتم. ولی کامنت من در مورد «خاص» عنوان شده است. درد نامه ی لوایی در عین حال که جنبه عام دارد و شما میتوانید آنرا درک و احساس کنید اما جنبه خاص هم دارد که برای درک آن لازم است آدم در آن شرایط خاص باشد. 5- برای مثال « لوایی در محیط آذربایجانی جواب نه میدهد».شما نمی توانید عواقب آنرا «درک و احساس» کنید. و بدانید برای ایشان ، «واکنش» آن، چقدر سنگین است. من خودم تجربه کرده ام در یک محیط سیاسی- و نه آذربایجانی- پاسخ «نه»ی من با تهدید به «مرگ» روبرو شد. اما کسی که چنین محیطی را تجربه نکرده نمیتواند موضوع را لمس کند. 6- تبعیض فرهنگی را کسی لمس میکند که درد آنرا چشیده باشد. با خواندن و همدری و معلومات گرچه خوب و مثبت است و قابل احترام و حتی مشکل کشا -ولی نمی توان درد را لمس کرد. یکی به یکی گفت : « این قدر ناله نکن»! طرف پاسخ داد: « تن ات به تن ام نچسبیده که بدانی چه دردی میکشم و چرا این قدر ناله میکنم». 7-چه ربطی به هنر و قلمزن دارد؟ ربطش را در مقاله خود توضیح داده ام میتوانید ببینید:«لوایی می نویسد:«در عمرم کسی نبودم و نیستم که به قدرت و بازی های سیاسی بلی بگویم مستقل بودن عشق من است و البته مشکل من. اینجا به بعضی سازمان های فعال حرکت ملی که می خواستند با آنها باشم به لحاظ روح هنرمندانه نه گفتم. من همۀ فعالین را دوست دارم اما ذات من به گونه ای است که اگر عضو یک جایی باشم احساس خفگی قلم می کنم. دوست نداشتم که آزادی نوشتار در دایرۀ سازمان و نهاد و ...حبس گردد. آنهایی که مرا می شناسند این را می دانند.». امیدوارم حالا بتوانید تشخیص بدهید که موضوع چه ربطی به قلم و هنر و مستقل بودن دارد. او این پاسخ نه را به محیط فارسی زبان هم داده. آقای لوایی در عرصه های شعر نثرادبی و مقالات سیاسی به دو زبان کارکرده. 8- ربط را کسی درک میکند که اهل همین تجربه و محیط باشد. یک غیر محیطی هر چه قدر انسان باشد بی خبر از محیط است و نمی تواند مسایل آنرا لمس کند.9- عدم درک محیط چیز عامی ست و همه چنین اند. من با مطالبی از زندگی شما نمی توانم « درد و درد نامه»ات را درک و لمس کنم. کمی چرا ولی این برای حل مشکل کافی نیست.شما میدانید مثلاً تبعیض زبانی درست نیست. طرف آزار می بیند و مشکلات زیاد پیدا میکند و مانند اینها. اما نمی توانیم تصور کنید « قتل فرهنگ قتل انسان است. و بالاتر از آن زنده بگور کردن کودک و بزرگ سال است.اگر تئوریک قبول هم بکنید باز نمی توانید به عمق فاجعه پی ببرید.10- موضع شخص نشان میدهد که چقدر درک میکند. چند نفر نسبت به موضوع برخورد کردند و هرکس نشان داد که تا چه حدی مسئله را درک میکند. آن یکی هذیان گو نامید. شما هم گفتید این انسان درد میکشد. من هم گفتم آزادش بگذارید. عذاب بس است. خوب درکها هم مشخص است. توجه کنید انسان دارای دو جنبه خاص و عام است. که در انسان شناسی و علوم اجتماعی با مقولات «فردیت انسان» و «انسان بودن فرد» توضیح میدهند. نفی و جنبه خاص یا فردیت انسان از جلوه هایش یکی هم «نژادپرستی ست».
نوشته شده توسط: Anonymous

آنچه در قرآن از آنها بنام های یجوس و مجوس ویا در تورات، گوگ و موگوگ یاد شده، براساس گفته برخی مفسرین اسلامی و یهودی، همان ترک ها هستند. مسئله ای که این آخوند بدان اشاره کرده، ریشه دار است میتوانید تحقیق کنید. اینها بر این باورند که روز قیامت خداوند ترک ها را به دست بندگان صالح خود نابود خواهد کرد.

نوشته شده توسط: Anonymous

ائلیار گرامی! درد و رنج انسان مهاجر، در دنیای کوچک شده امروزی نژاد و رنگ و پوست نمی شناسد. تقلیل دادن رنجهای بشر مهاجر یا تبعیدی به هویت قومی او (در اینجا آذربایجانی بودنش) عین نژادپرستی است. زیرا گوینده جمله «آنان که چنین محیط هایی را تجربه نکرده اند، از مسایل آذربایجان بیخبر اند، تبعیض فرهنگی ندیده اند، نمی توانند دردنامه ها را درک کنند - آئلیار» درد یک انسان مهاجر و سرخورده از مهاجرت را به آذربایجانی بودن او تقلیل می دهد و بدینگونه نگاهی را که باید معطوف به انسان بودن انسان باشد، بر روی نژاد و قوم و تبار او زوم می کند. این نگاه کج و معوج باعث شده است که شما عمق فاجعه را درک نکنید. آقای لوایی معتقد است رفتار دولت امریکا با او بدلیل نفوذ پانفارسیستها در بدنه این حکومت است!!! ایشان گمان می کند از همان اول توطئه ای در کار بوده است که ایشان را را از تبریز جدا کنند و بعد نابودش کنند!!!

اینها چه ربطی به هنر و هنرمند و استقلال او دارد؟ شما با انسانی روبرو هستید که شدیدا از وضع زندگیش در رنج است و عذاب می کشد. من هم در بدو ورودم به اروپا و بدنبال مهاجرت ناخواسته و تبعید خودخواسته دچار هزاران مشکل اساسی بوده ام و هستم، بدون اینکه اذربایجانی باشم و "هنرمند" این مشکل را هزاران نفر دیگر هم داشته اند، زیرا اینها دردهای زایمان یک هویت جدید هستند و باید تحملشان کرد. حالا ما که هیولای تخیلی بنام "پانفارسیسم" نداریم و "انسان آذربایجانی" نیستیم و ارمنیها را هم قاتل بالفطره خودمان نمی دانیم، باید گناه را به گردن چه کسی بیندازیم؟ من تعجب چندانی از این برخورد بغایت نژادپرستانه شما نکردم، زیرا شما همان کسی هستید که در زیر نوشته ای که انسانها را حتی در "اندوه"شان هم به ترک و فارس تقسیم می کرد، کامنتهای ستایش آمیز نوشتید. ولی باور بفرمائید دامن زدن به توهم و پارانویای یک انسان دردمند نه تنها گرهی از مشکل او باز نمی کند، بلکه او را با سرعت از مسیر درست درمان دردش منحرف می کند. انسان، انسان است، سوء استفاده از آلام و رنجهای بشر در مسیر منافع حقیر قومی واقعا تأسفبار است.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

قنبری عزیز، طبق اطلاعی که سایت بمن داد این ویدئو در سایت قبلاً منتشر شده است. ولی چون همراه نوشته شما بود آن را درج کردم. نوشته شما در کل با بینش« فارس و ترک» گرایی» که در خدمت سیاست جنگ داخلی ست نگارش یافته. من در مقاله خود این دید را نقد کرده و نادرستی آن را نشان دادم. «بینش« فارس و ترک» گرایی در خدمت سیاست جنگ داخلیhttp://www.iranglobal.info/node/35396 من تا کنون چند مطلب با همین دید از شما دریافت کرده ولی به خاطر اینکه این دید «فارس-ترک گرایی» تقریبا در بسیاری از مطالب دوستان قلمزن آذربایجانی ما در سایت ،چه بصورت مقاله و چه بصورت کامنت مطرح شده ، دید جدیدی نیست و تکراری ست. متأسفانه نتوانسته ام به همین دلیل -تکراری بودن- هم مطالب شما را منعکس کنم. این مطلب را هم برای اینکه شما از چگونگی موضوع آگاه شوید درج نمودم که هم خودم و هم خوانندگان بتوانند در مورد آن بحث کنند.

نوشته شما اشکالات زیادی دارد:

1- دیدی تکراری ست برای سایت: «فارس-ترک گرایی».
2- شما به جای نقطه از ویرگول استفاده میکنید.3- آ را همیشه ا لف می نویسید.4- پاراگراف بندی نمی کنید.5- باورد مطلب را ارسال نمیکنید.6- فارسی نوشته را کم ویراستاری میکنید و گاهاً منظور شما برای خواننده روشن نیست.7- در مورد موضوع مقاله کم مطالعه میکنید و توضیحاتتان چیزی را برای خواننده مشخص نمیکند. 8- در مقاله ایکه تحت عنوان «نگاهی کوتاه به هویت طلبی در آذربایجان » با در نظر گرفتن حرکات سیاسی در منطقه نوشته بودید، به جز یک «پاراگراف چند سطری» چیز مهمی برای درج در آن نتوانستم بیابم. مطلب شما را چند بار ویراستاری کردم، پاراگرافها را بالا پایین بردم و کوشیدم چیزی برای انتشار درست شود ولی متأسفانه ناموفق شدم و چند ساعت کار نیز تلف شد. من به ندرت به ایمیل پاسخ میدهم ولی به همه کامنتها جواب میدهم. به مطالب شما هم در کامنت می توانم بپردازم.برای درج مطالب شما لطفاً این نکات را رعایت کنید: 1- رفع اشکالات بالا که گفتم.2- موضوع مطلب جدید باشد. چیزهای تکراری را من کنار میگذارم. موضوع کهنه لازم است با نکات تازه و دید نوی عنوان شود. برای سایت3- روی موضوع در کتابها-انترنت مطالعه کرده - مطالبی را که دیگران عنوان کرده اند ببینید بعد اگر حرف تازه ای دارید عنوان کنید و بفرستید. 4- شما خوب می نویسید ولی از نظر من لازم است اشکالات بالا رفع شود که من بتوانم مطالب شما را منعکس کنم. برای مثال موضوع «آذربایجان و رخداده های اخیر در منطقه» که توجه شما را جلب کرده بود موضوع جدیدی بود. ولی در این موضوع شما تنها چند سطر مطلب داشتید باقی تکرار چیزهایی بود که در سایت بارها مطرح شده بود. اینها را برای این مطرح میکنم که مطمئنم شما می توانید مقالات خوبی برای انتشار تهیه کنید و حیف است که بخاطر عدم توجه به برخی موضوعات کوچک مطالب شما کنار گذاشته شود.
توجه کنید برای عنوان کردن مطالب تاریخی لازم است «منبع معتبر» نشان داده شود. مثلاً در مورد طالقانی-بروجردی. و مانند اینها. بعضی «اصطلاحات» مفهومشان مشخص نیست و بیشتر جنبه «تبلیغاتی» دارند . در استعمال آنها لازم است نویسنده دقیقاً مشخص کند به چه چیزی یا کس و کسانی و یا جریان سیاسی اشاره میکند. مثل «فاشیسم فارس» . خوب منظور از آن چیست؟ آیا منظور «سومکایی ها» قدیم اند، منظور حزب پان ایرانیست است ووو. یعنی منظور مشخص نیست. از سوی دیگر «فارس» یعنی «همه ی فارسی زبانان». آیا همه فارسی زبانان فاشیست اند؟! یا منظور شما «فاشیستهایی هستند که در میان فارسی زبانان » وجود دارند؟ اینان کیستند؟دقیق باید مشخص شوند. یا «فاشیسم فارس» بعنوان «نظریه» مد نظر شماست؟ خوب چرا این اصطلاحات را نخست روشن نمیکنید که خواننده بداند منظور شما چیست؟ آیا « فاشیسم» به عنوان تئوری و نظریه درست است که نام یک ملیت را بخود بگیرد؟ میخواهم بگویم برای مقاله نیاز هست اصطلاحات دقیق- آکادمیک- روشن- استعمال شوند. عدم این کار موجب کنار گذاشته شدن نوشته میشوند. و اشکالاتی از این دست. با این همه شما نکات قابل توجهی را هم مطرح کرده اید که آدم میتواند موافق یا مخالف باشد. ولی طرح آن از سوی شما قابل توجه است اینکه : در اعمال تبعیض روحانیت با غیر روحانیت متحد عمل میکنند. این فرمول بندی من از منظور شماست. که خودتان با عبارات دیگر فرموله کرده اید که اشکالاتی دارند و ناشی از دید «فارس-ترگ گرایی» ست.مطالب خود را برایم بفرست و من میکوشم در صورت نیاز توسط کامنت به آنها بپردازم.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

نوشته قهرمان قنبری عزیز را در باره این ویدئو اینجا درج میکنم که مورد نقد قرارگیرد و روی آن بحث بشود:«
در ویدیویى که در شبکه اجتماعى موجود است ایت الله احمد مجتهدى تهرانى مؤسس حوزه علیه تهران و معلم اخلاق!با لودگى ادعا مى کند که بنا به احادیث؛زبان جهنم تورکى است،و ادامه مى دهد که این مسله را وقتى ایت الله کنى در مجلسى گفته،یک تورکى بلند شده و سر وصدا راه انداخته(نشان از این دارد که ایشان حساسیت زا بودن این مسله را مى داند) و البته توضیح اقاى کنى را اضافه کرده است که؛نه اینکه تورکها به جهنم مى روند،بلکه هر کس به جهنم رفت زبانش تورکى مى شود، و خود این نظر را تایید مى کند.
البته درست یا نادرست بودن یا جعلى بودن این روایت لااقل اهمیتى براى من ندارد،اما در روایت اصلى زبان جهنم مجوس است،که اقایان براى پنهان کردن عقده حقارت،زبان تورکى را جاعلانه جاى کلمه مجوس قالب مى کنند،

البته فاشیسم فارس از جعل حدیث زیاد استفاده مى کند،حدیث معروف اگر علم در ثریا باشد مردانى از فارس به ان دست خواهند یافت ،
خود یکى از این جعلیات معروف مى باشد،البته ورود در این حوزه نه در حوصله و نه در تخصص من است،ولى این مسله روشن است که فاشیسم فارس همیشه از فتواى ارتجاع شیعه براى سرکوب ملیتهاى غیر فارس و غیر شیعه نهایت استفاده را کرده است،و بسختى مى توان گفت که اگر فاشیسم ایران متشکل از دو بال باشد یکسویش در قم ارتجاع مذهبى مى باشد و سوى دیگرش فاناتیسم باستانگراى فارس مى باشد،در تورق تاریخ معاصر اتحاد این دو را در مقابل حقوق انسانى خلقهاى غیر فارس براحتى مى توان مشاهد کرد،فاشیسم فارس هر جا احساس خطر کرده است ارتجاع قم را به یارى طلبیده و جالب اینکه اینها حتى فاشیسم فارس را به سبعیت و وحشى گرى بیشتر تحریک کرده اند،بطور مثال ایت الله بروجردى بعنوان مرجعى که مدافع جدا بودن سیاست از دین بوده،اصولا نباید دخالتى در سیاست مى کرد،ولى ایت الله بروجردى قبل از حمله ارتش شاهنشاهى به اذربایجان به خواسته البته پنهانى قوام السلطنة فتوایى به این مضمون صادر کرد؛
؛در اذربایجان که تحت اشغال بیگانه گرایان و کمونیستهاى ضد دین است انتخابات نباید انجام شود؛
او حتى پا را فراتر مى نهد و هشدار مى دهد که اگر دولت در دفع خطر توده اى ها و دموکرات (فرقه دموکرات اذربایجان و کوردستان) از مقدرات کشور و استانهاى غربى اهمال کند علیه دولت نیز فتوا خواهد داد.
البته این نکته را باید خاطر نشان کرد که بخاطر ذات وابستگى و اتحاد فاشیسم فارس و ارتجاع اسلامى،این فتوا با همفکرى و هماهنگى شاه سابق و قوام انجام مى شد تا ارتش و قوام حمله به اذربایجان و کوردستان را خواست ملت و خود را مجبور به انجام این را بنمایانند،مهدى حایرى یزدى در کتاب خاطرات خودش اورده است؛در مسله اذربایجان،قوام السلطنة به ایشان (بروجردى) پیغام داده که الان چون در کار انتخابات اذربایجان مسله است….احتیاج است که شما(بروجردى)انتخابات را تحریم کنید…این یعنى اذربایجان در اشغال است.
و بهمین خاطر بود که ایت الله محمود طالقانى که بعدها مخالف شاه شد و البته در میان ساده اندیشان مذهبى به طرفدارى از دموکراسى و ازادى مشهور شد،براى تهیج و روحیه دادن به ارتش در حمله به اذربایجان همراه ارتش وارد اذربایجان شد،و کسى بعدها از شیخ محمود طالقانى نپرسید که روحیه و تهیج براى چه؟براى سبعیت و جنایات بیشتر!براى تجاوز و قتل هاى غیر قانونى،اینکه ایت الله بروجردى و ایت الله طالقانى نقش مستقیمى در قتل و جنایات شاه داشتند قابل کتمان نیست ولى این بیشتر نه نقش شخص که بیشتر نقش جایگاه مذهبى ارتجاع است،این بیشتر ارتجاع مذهبى قم است که در مقابل ظلم و ستم و علیه غیر فارسها و غیر شیعه ها با سکوتش مهر تایید مى زند،و وقتى صدایى به اعتراض برخاست به بهانه در خطر افتادن بیضه اسلامى حکم به تکفیر و شرک مى دهند،بهمین خاطر است که ایت الله صافى گلپایگانى و ایت الله موسوى اردبیلى در هنگام اوج گیرى مراسم قلعه بابک،حکم به زندیق،زنا زاده و کافر بودن بابک دادند.
ارتجاع مذهبى قم صدها سال است که ظلم و ستم بر علیه خلقهاى غیر فارس را مشروعیت مى بخشد،البته اینهم درست است که این ارتجاع حتى خلق فارس را هم از این ظلم و ستم بى نصیب نمى گذارد،ولى ظلمى مضاعف را بر علیه خلقهاى غیر فارس تحمیل مى کند،چونکه هنوز هم زبان جهنم تورکى است بیخبر از اینکه ما در این دنیا در جهنمى که ساخته و پرداخته اینهاست بسر مى بریم،فقر تحمیلى،تحقیر روز افزون و شرمندگى و مرگ ارمغانى است که ارتجاع مذهبى و زبانى براى ما تحمیل کرده،حالا چه فرقى مى کند که یکى با لودگى بگوید زبان جهنم تورکى است و هزاران نفر بر لودگى دلقکى و بدبختى ملتى بخندند.»
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

مهم نیست لاچین گرامی. خودتان را اذیت نکنید.

نوشته شده توسط: Anonymous

ائلیار عزیز... خیلی ممنون از ترجمه واقعآ زیبا... متاسفانه هرچه دنبال این ترانه در یو تیوب میگردم , کمتر موفق میشوم..حتم دارم که شعر از یکی (( اورمی عاشیق لاری) باشد.. در صورت پیدا شدن , آدرس مربوطه را برایتان ارسال میکنم... بهترین ها را برایتان آرزومندم..

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

رازی گرامی، واژه ی «پریشان» در رابطه با «هذیان» ، در رابطه با«گندکاریها» ، در رابطه با «پیشداوری»، در رابطه با«اتهام عدم فهم معنی اصطلاح و برو بگرد» ، بر قلم کامنت نویس تراوش کرده، در مورد یک فعال سیاسی آذربایجانی- که نظریاتش برای سایت مشخص-است. و موضع کامنت نویس هم باز معلوم . استعمال «پریشان» در کامنت شما حاوی توهین و تحقیر نیست، بل «حاوی احساس انساندوستانه» است ولی در قلم «کامنت نویس گرامی ما که بر خوردش را به آقای لوایی و حتی من » نشان داده « تحقیر و توهین آمیر » است. ایشان بر اساس پیش داوریهایش نسبت به نظریات لوایی این کلمات را بکار گرفته-که شما در کامنت خود نکرده اید- و نتوانسته موضوع را درک کند.در مورد نوشته لوایی دو مسئله وجود دارد:1- ایشان به محیط خود(آذربایجانی زبان و فارسی زبان) نه گفته.

2- لوالی به عنوان فعال شناخته شده ی آذربایجانی از آغاز تاکنون، ضربات روحی زیادی خورده و جسماً هم مشکل دارد.
3- من در مقاله خود حق پاسخ نه-ی او را تأیید کرده ام. و در یک کامنت هم نوشته ام:« مسئله «حفظ استقلال قلم و اندیشه و هنر» مسئله آزادی ست و نباید این آزادی به هیچ بهانه ای، ودر هیچ محیطی نقض شود. چه محیط آذربایجانی باشد و چه محیط غیر آذربایجانی. یا هردو. مسئله این است. و «حمایت حقوق بشری» نباید خطی باشد. نباید بر پایه «نان قرض دادن»باشد. برایم فرق نمیکند استقلال قلمزن آذربایجانی نقض شود یا استقلال یک هنرمند دیگر درجایی از کره ی زمین، این خلاف، طبق فلسفه من لازم است موضوع «اعتراض» واقع شود. و نمی توان در این مورد سکوت کرد و گفت «به من چه»!آزادی در هرکجا نقض شود آزادی همه ماست که نقض میشود. محیط و محیط هایی که تحمل پاسخ «نه»ی شما را ندارند، برایم طبیعی ست که تحمل آزادی مرا نیز نداشته باشند. من میل ندارم از آزادی خود دفاع نکنم. و آنرا با سکوت خود به اسارت دیگران دربیاورم. »حالا شما این سخنان مرا علیه فارسی زبان حساب میکنید برایم هیچ مهم نیست. یا نژاد پرستانه حساب میکنید بازهم مهم نیست. شما میتوانید هر طور دوست دارید فکر کنید. من آنچه لازم است می نویسم و انجام میدهد.ترسی هم ندارم که کسی مرا چنین و چنان بنامد. برخورد ها به یک فعال راه رفع تبعیض-با نظریات خواص خودش- برای همه عیان و مشخص است. 4-در مورد «ضربات » نیز باز کامنت نوشته ام که میتوان دید.
نوشته شده توسط: Anonymous

""" نگاهی‌ کوتاه به تحولات دنیای اقتصاد """ از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۳ بیشتر از ۸۴ بیلیون دلار جمهوری آزربایجان سرمایگذاری مستقیم خارجی‌ را جذب این کشور با ثبات سیاسی، امن و زیبا کرد، بیشتر از یک چهارم این سرمایگزاریها، از کشور ترکیه به جمهوری آزربایجان سرازیر شده، کشور انگلستان و آمریکا در رتبه‌های دوم و سوم قرار میگیرند، واقعیت مثبت """ بیشتر از ۳۵ بیلیون از این سرمایگذاری مستقیم خارجی‌ """ جذب بخش غیر نفت و گاز شده، فکر کنم ژاپن در رده چهارم قرار می‌گیرد، اکثر شما دوستان از کشور "" تورکمنستان "" غافل مانده اید، تورکمنستان به شدت در حال پیشرفت است و بعضی‌ از کارشناسان اقتصادی، تورکمنستان را یک قدرت نوظهور اقتصادی در ساحل دریای خزر بیان میکنند، با عملی‌ شدن تحریم‌ها بر علیه روسیه، سهام روسی مثل برگ خزان در حال ریزش است، در مورد تورکمنستان، این کشور در حال تبدیل شدن به مرکز "" اسکی روی آب ""

" نیز است که امیدوارم با دیدن این ویدئو کلیپ، روز‌های گرم تابستان شما، تبدیل به احساس نسیم بهاری شوند.
http://www.youtube.com/watch?v=KiuMiUIiEdc
نوشته شده توسط: Anonymous

خوانندگان ایران گلوبال مواضع مرا در مورد نظریات و ادبیات آقای لوایی می شناسند و نیازی به تکرار آنها نیست. در این نوشته آخری ایشان ما با یک انسان زخم خورده و دردمند و "پریشان" طرفیم (قابل توجه آقای ائلیار، من نمی دانم در کدام فرهنگ لغت کلمه "پریشان" فحش و توهین به حساب می آید!؟). لوایی از چیزی رنج می کشد که ما می توانیم آنرا واقعی، تخیلی و ... بدانیم. ولی هیچکدام از ما حق ندارد ادعا کند، که نویسنده این خطوط رنج نمی کشد. به انسان رنج کشیده باید کمک کرد، باید دردش را تسکین داد، زیرا جامعه ای که در آن کسی رنج نکشد، مسلما جای بهتری برای زندگی همگان است. ولی "کمک" باید واقعی باشد. کسی که در رنج یک انسان هویت قومی/زبانی او را برجسته می کند (آنان که چنین محیط هایی را تجربه نکرده اند، از مسایل آذربایجان بیخبر اند، تبعیض فرهنگی ندیده اند، نمی توانند دردنامه ها را درک کنند - آئلیار). آیا در غربت فقط

انسان آذربایجانی رنج می کشد و دیگران غرقه در نعمت و شادی اند؟ نگاه آ ائلیار به قضیه رنجهای فردی یک انسان متأسفاه بسیار جهتراد، اگر نگوییم نژادپرستانه است. او و دیگران با برجسته کردن مسائل "ترک و فارس" به رنجدیده هیچ کمکی نمی کنند و تنها زخمی بر زخمهای او می افزایند. رنج آقای لوایی اگرچه واقعی است، ولی ریشه در توهمات عمیق نسبت به ساختار سیاسی جهان دارد. من نمی توانم در اینباره قضاوت کنم که آیا واقعا "دو ارمنی" و "پانفارسها" زندگی را بر ایشان تلخ کرده اند یا نه، ولی آیا می شود خواند «خشی از پان فارسیسم آنچنان در بدنۀ قدرت و حکومت آمریکا نفوذ کرده که قادر به هر کاری هستند / لوایی» و صدای کرکننده زنگ خطر را نشنید؟ راه کمک به آقای لوایی و لواییها این است که آنها را در درجه اول از پارانویای ارمنی ستیزی و فارس ستیزی نجات دهیم و به آنها بگوییم که هر انسانی در درجه اول مسئول وضعیت خویش است و باید جارو کردن شهر را از در خانه خودش شروع کند. برای من بشدت مایه تأسف و انزجار است، که حتی انسانهای بظاهر فرهیخته در این سایت از رنج و درد یک انسان درهم شکسته بسود دعوای مضحک "ترک و فارس" بهره می برند. ایرانی که ما نخبگانش باشیم، شایسته همین جمهوری اسلامی است.
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

این هم برگردان ترانه ی زیبای لاچین عزیز:
فریاد بزن!باصدای بلند و زیر،از "معرفت" آواز بخوان !بگو چند ساله است این جهان کهن...بگو چگونه است ابروی این ناتوان...
بخوان! از چشم خمار اشک نریزد..از مارال ، آن زیبای کوهها بگو.. زندگی زیستن است، از مرگ سخن مگو...از قل آتش بودن و خاکستر شدن و خاموشی سخن مگو....ازبستن پیمان و شکستن آن مگو. . از عشق و شیفتگی و پرواز خیال بگو....برای من از برگ خشک و پژمرده نه ،از گل، آواز بخوان! پشت سرم، از آبروی حق و یاری بخوان...از نانی که مادرم پخته ...از دسترنج حلال پدرم بگو...آی خنیاگری که مرا به گذشته ها می بری...ای یادگار فرزندان وطن...ای که روی زیلو ساز میزنی...تو از خلق،از آبادیها و سرزمینم سخن بگو...لاچین گرامی در صورت امکان باقی ترانه و آدرس یوتوب آنرا اینجا اضافه کنید. ممنون از شما.

نوشته شده توسط: Anonymous

ماهانی جان!! جان برادر! مردم را خل حساب نکن. لطفا با کمال بزرگواری که در جنابعالی سراغ دارم، اجازه بفرما که مردم ترک آذربایجان همچنانکه از زبانشان، و مکانشان پیداست، ترک باقی بمانند. لطفا برای آنان وجهه تسمیه من در آوردی صادر نکن! مردم آذربایجان هم زبانش ترکی است و هم خودش ترک است. و این را همه مردم اروپا و امریکا، و تمام مردم جهان میداند. لطفا برای آنان شناسنامه حعلی صادر نکن! این موضوع را تک تک دوستان خارجی ما نیزمیدانند، که ما ترک آذربایجانی هستیم، و موضوع چند ملیتی جغرافیای ایران را، و زبان و تبارشان را از من و شما بهتر میدانند. اکنون دوران تغییر کرده است. و جو شکسته است، و تلاش در جعل زبان و تبار مردم نتیجه ای نخواهد داد. لطفا اگر مردم آذربایجان را دوست خود بحساب میآوری، برای ما اسم جعلی درست نکن. ما بارها گفته ایم؛ کسی که بما آذری بگوید؛ آذری خودشه!!

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب تبریزی عزیز! با دعای خیر بر وجود نازنینتان! شما هنوز به ما نگفتید، که آثار "مارکس" را به چه زبانی مطالعه میفرمائید؟ یکی از اساتید آلمانی در سیمیناری با مزاح میگفت: ما در شگفتیم که دهقان روسی، چینی، و دهقانزاده گان دیگر! کتاب "کاپیتال" مارکس را نخوانده، کمونیست شده اند! ایشان اشاره میکرد، و میگفت؛ هنوز که هنوز است اساتید فلسفه، سیاستمداران، اقتصاد دانان و جامعه شناسان آلمانی در مورد تبین آثار مارکس، با یکدیگر فحث و بحث، و کنگاش و مشاوره دارند؟ و جامعه علمی اروپا او را بعنوان یک اکونوم میشناسد. در صورتیکه هر ننه قمری از جایش بلند نشده، خود را کمونیست تلقی میکند. آیا شما شخصا آثار مارکس را که فهم آن حتا برای بسیاری از آلمانیها آسان نیست، خوانده اید؟ و بدرستی آگاه هستید، که مارکس در دیدگاه فلسفی، و آثارخود دقیقا چه میگوید؟

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای لوای عزیز... ما همه امیدواریم هر چه زودتر سلامتی روحی و روانی را دوباره باز یافته و مشتاقانه منتظر مقالات شما هستیم. در ضمن اگر کسی شما را در امریکا تهدید کرد شما می توانید همان شخص را پیگرد قانونی بکنید.. متاسفانه داستان شما تقریبآ مثل داستان زندگی همه مهاجران نسل اول ایرانیان است..این شعر که از عاشیق هاست و کامل هم نیست برایتان تقیدم میکنم..
.. هارای چَک زیل اوخو کمالدان دانیش...
سویله بو دنیانین نچه دور یاشی....سویله بو اوزوگون نچه دور قاشی....سویله خومار گوزدَن آخماسین یاشی....او داغلار گوزلی مارالدان دانیش......حیات یاشماقدیر اولمَک دن دئمه....کوول اولوب, کُوز اولوب سونمکدن دئمه... عهدینی باغلائیب دونمکدن دئمه ...عشقیدن, سِوگیدن خیالدان دانیش..... منه خََزَلدن یوخ چیچکدن اوخو.....آرخامدا حق آبری کومکدن اخو.....آنامین پیشیئردئی چوره کدن اخو....آتامین قازانجی حلال دان دانیش..

منیم گِشمیشیمه قایتاران عاشیق......منه بالالاردان پای قالان عاشیق... اوتوروب زیلوده ساز چالان عاشیق.... سن ائلدن , اوبادان , ماحالدان دانیش.....
از دوست عزیز « ائلیار» خواهشمند است این قطعه را به فارسی ترجمه بکند . امیدوارم این کامنت بخاطر آقای لوائی بدون ترجمه فارسی که من توانای آن را ندارم مندرج گردد. بهترین ها را برایتان آرزومندم...
نوشته شده توسط: Anonymous

آقا و یا خانم ماهانی.... شما لطف بکنید برای ما ترک ها تاریخ نسازید.. دوره تحریف تاریخ خیلی وقت است که سپری شده است.. مردمانی که شما آذری مینامید و اکثر مردمانی که در آذربایجان زندگی میکنند « ترک» تشریف دارند... خیلی مسخره است موقعی که در یک فرهنگ مالیخولیای فارس رستاخیزی ما در جوک های تحقیر آمیز ( ترک ) خطاب میشویم ولی موقعی که خواستار حقوق اولیه هستیم (آذری ) عنوان میشویم..در ضمن فردوسی نه تاریخ دان هست و نه جغرافی دان..

نوشته شده توسط: تبریزی

سرکار خانم آزاده سپهری، هنگامی که می خواهید درباره نوشته های دیگران یادداشتی بنویسید نخست آن نوشته ها را موشکافانه و با شکیبائی و بدون شتاب زدگی بخوانید و سپس یادداشت نویسی کنید تا کار به بدفهمی و وارونه فهمی نکشد! سرکار خانم آزاده سپهری، بدبختانه شما با شتاب زدگی و با نگاهی گذرا نوشته های مرا خوانده اید و سپس درباره آن نوشته ها سخنانی نوشته و گفتاوردهائی کرده اید که با آن چه که من نوشته ام صد در صد دچار وارونگی هستند! برای نمونه من هرگز ننوشته ام که: ( ..... اگر آدم خوراک و پوشاک و مسکن داشته باشد همه چیز حل است! ..... ) پس خواهشمندم یک بار دیگر و با شکیبائی و بدون شتاب زدگی آن چه را که من نوشته ام بخوانید و ببینید سخن من درباره چیست؟ با سپاس – تبریزی

نوشته شده توسط: Anonymous

لطفأ نظرات ارسالی را نخورید منتشر کنید!

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای ماهانی بعضی ها سوادشان نم کشیده, مال شما خیس خیسه.نژاد آریائی دیگر چه است؟

نوشته شده توسط: Anonymous

دوستان, حیات آقای لوائی در معرض خطر جدی است. آقای لوائی بیشتر از یک سال است از طرف پان ایرانیست های سلطنت طلب مرتب تهدید به مرگ میشود.

نوشته شده توسط: Anonymous

""" کوبانه و کرکوک، ژئوپلتیک منطقه و داستان ۲ دو شهر """ داعش در صدد است تا با سلطه بر ""عین العرب"" یا کوبانه، مرز خود را به ترکیه پیوند داده، نفت و گاز سوریه و عراق را، به نحوی به ترکیه قاچاقی‌ انتقال داده و در آمدی بر هم بزند، انبار فکر تروریست‌های داعش به این نتیجه رسیده که بدین نحو، بدنهٔ رزمی داعش را پرتوان خواهند کرد و بزودی نبرد واقعی برای تصاحب "" کرکوک "" شروع خواهد شد، اگر یادتان باشد سال گذشته نوشتم "" امنیت نسبی‌ در اقلیم کردستان عراق، به دلیل آزادی عمل محدود اقلیم بود "" با تصرف کرکوک، این آزادی عمل محدود، به دوران آخرش رسید، رژیم فارس ایران، واسطهٔ نزدیکی‌ طالبانی و پ ک ک شده، تا تعادلی بین روابط نزدیک دولت فعلی‌ ترکیه با بارزانی به وجود آورد، فعالیت پ ک ک و نیروهای وفادار به طالبانی در "" آذربایجان جنوبی "" از این بعد قابل درک است، ولی‌ رژیم فارس ایران و جامعه فارسی‌

"هیچوقت قادر به " تشخیص جایگاه خود چه در بعد بومی و چه در بعد جهانی‌ "" نشده اند، تحولات چند سال آتی چنان غیر منتظره خواهند بود که همه شما انگشت به دهان خواهید موند.
نوشته شده توسط: Anonymous

اقای یوسف اذربایجان لطفا در این درگیری های گاه بی معنا که ما ایرانی ها از هم دور می کند حقایق بدیهی را انکار نکنیم . انگلیسی ها ایران را پرسیا می شناسند و قدمت واژه ایران به فردوسی و شاهنامه و قبل از ان بر می گردد . ضمنا میر پنج ؛ اصلااذری بود و اذری ها هم ایرانی هستند . ایرانی ها با وجود همه ویژگی مشترک ؛ به لحاظ نژادی امیخته ای هستند از ان بومی های قبل از مهاجرت اقوام اریایی ؛ اریایی ها ؛ یونانی ها ؛ رومی ها ؛ اعراب ؛ اقوام زرد پوست ترک والی اخر . واقعیت وجودی ما این است ؛ حالا مثلا اذریها به کل زبان اصلی خود را از دادند و مناطق دیگر ایران زبانشان با عربی شدیدا امیخته شد . حقیقت را برتر از زبان و نژاد و ملیت بدانیم .

نوشته شده توسط: Anonymous

ضمن عرض سلام و ارادت خدمت جناب لوایی، امیدوارم با کمک دوستان در آمریکا، هر چه زودتر شادی و طراوت روهیتان را باز یابید، در آمریکا، انجمن ترکان آزربایجان و ترکیه، انجمن جوانان ترک، انجمن تولید گران ترک، فعالان ترک با آغوش باز شما را خواهند پذیرفت، ................... در ضمن از خانم "" سپهری "" تقاضا دارم تا کمی‌ بردباری و تحمل و سعه صدر از خودشان نشان دهند.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

سپهری گرامی، شما در صحبت نوشتاری خود «اتهام» ِ«هذیان» گویی، و دچار «پریشانی شدن» ، به آقای لوایی میزنید و در عین حال« توهین» میکنید. «تعیین تکلیف» میکنید که مقاله کجا درج بشود و کجا نشود. «خشونت کلام» بکار می برید، مرا که گفته ام "عفت کلام " را رعایت کنید با تحقیر به ندانستن معنی «لغت» "متهم" میکنید. ضمن توهین به دیگری."حکم" میدهید مقاله «سیاسی» نیست. چنین و چنان بشود. بدون اینکه وارد به مسایل فعالان آذربایجانی باشید. اگر طرف مقابل هم همین «رفتار» را باشما انجام دهد لابد میدانید که فاتحه ی «دیالوک متین و محترمانه» خوانده میشود.و این نه مقررات سایت است و نه خواست گردانندگان که دیالوک سازنده از بین برود. بنابرین پیشنهاد میکنم در شیوه برخورد خود اندیشه کنید.

نوشته شده توسط: Anonymous

""" سوشیال دموکراسی فقط و فقط مختص جوامع غربی است، سوشیال دمکرات جامعه فارسی‌ نمیتواند از این نظریه بسان یک ضرورت تاریخی سود جوید """ نظریه فوکویاما مبنی بر پایان تاریخ و چیرگی سوشیال دموکراسی دیگر خریداری ندارد، فقط یک مشت شبه روشنفکر جوامع عقب مانده با آویزان شدن به این نظریه، از واقعیت فرار میکنند، آینده روستای فارسی‌ چیزی جز آینده افغانستان، عراق و سوریه نسیت، برای اینکه درکی از تحولات آینده به دست بیاورید بهتر است کتاب‌های "" رابرت کاپلانRobert D. Kaplan"" را بخوانید، روستای فارسی‌ نه تنها یک نظریه پرداز تولید نکرد، بلکه زبان فارسی‌ با مشغول کردن ما به مشتی شعر و ور، مانع آشنائی ما با نظریه پردازان بزرگ روزگار شد.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای تبریزی، مشکل شما مثل همه چپهای دیگر این است که همه چیز را اقتصادی می بینید و فکر میکنید اگر آدم خوراک و پوشاک و مسکن داشته باشد، همه چیز حل است. برای همین هم هست که برای چپها "عدالت اقتصادی" بسیار مهمتر از آزادی و عدالت اجتماعی ست. شما برای اینکه اثبات کنید سرمایه داری چیزهایی تولید میکند که نیاز محسوب نمی شوند و مردم را از راه تبلیغات دروغین به خریدن آن وامیدارند، به سیگار و گل اشاره کرده اید. همین دو مثال نشان میدهد شما تا چه حد با نیازهای روحی و معنوی انسانها بیگانه هستید. سیگار اصلا ربطی به سرمایه داری ندارد و حتی در اکثر جوامع بدوی از توتون یا چیزهایی شبیه آن استفاده میکردند و میکنند. چون کمی حالت "نشئه زا" دارد و روی خیلی ها تاثیر آرامش بخش دارد. در مورد تولید و فروش گل هم واقعیت این است که گل در اکثر فرهنگها جایگاهی ویژه داشته و از آن برای آرایش خودشان یا محیط زندگیشان استفاده

میکردند. در دنیای شهری امروزی که کمتر کسی خود باغ و باغچه دارد یا امکان این را دارد که به دامان طبیعت برود و با دسته ای گل برگردد، کاملا قابل درک است که بدون هیچگونه تبلیغات هم گل از ارزش بالایی برخوردار باشد و مردم هم برای آرایش خانه شان و هم به عنوان هدیه از آن استفاده کنند و حاضر باشند برایش پول خرج کنند. (این کامنت در پاسخ به این بخش از کامنت شما بود. نقل قول: "آن چه که کارل مارکس آن را (نیاز) می داند چیست؟ خوراک، نوشاک، پوشاک، خانه، دارو و هر آن چه که نبودن آنها مرگ انسان ها را در پی داشته باشد کارل مارکس آنها را (نیاز) می داند اما در میدان کردار چیزهائی دیده می شوند که با سخن کارل مارکس و شناسه ای که او از کالا دارد ناسازگار هستند! برای نمونه هر سال میلیاردها پول برای ساختن و خریدن و فروختن (سیگار) به کار می رود بی آن که سیگار کوچکترین پیوندی با نیازهای کارل مارکسی داشته باشد! سیگار نه خوراک است نه نوشاک است نه پوشاک است و نه دارو است و حتی برای تندرستی زیانبار است! و یا هر سال کشور هلند میلیاردها دلار از راه فروش (گل) به دست می آورد و کشورهای دیگری نیز هستند که از راه پرورش و فروش گل سودهای هنگفتی به دست می آورند اما گل نیز مانند سیگار با هیچ یک از چیزهائی که کارل هاینریش مارکس آنها را (نیاز) می داند در پیوند نیست!")
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای "آ. ائلیار"، همانطور که بنده اشاره کرده بودم، روند این بحث نشان میدهد که این نوشته، مقاله ای سیاسی نبوده که در بخش دیدگاهها چاپ شود، بلکه "ناله نامه" ی شخصی ست که به دلیل یکسری مشکلات دچار پریشانی شده. چنین نوشته ای را میتوان با رعایت مسائل حقوقی در بهترین حالت در بخش "علمی" قرار داد تا بعد هم دیگران بیایند و به نویسنده پیشنهاد کنند که به جای این کارها بیشتر به فکر سلامتی اش باشد و از همین جور مسائلی که خودتان به ایشان توصیه کردید.
(در پاسخ به کامنت دیگرتان باید بگویم که بنده هیچ جا نگفته ام خشونت علیه انسان در هر شرایط و هر موردی نادرست است. در رابطه با عفت کلام هم به شما توصیه میکنم قبل از استفاده از این اصطلاح، کمی در اینترنت جستجو کنید تا معنی آن را درست متوجه شوید.)

نوشته شده توسط: Anonymous

لابی کارکاردار بی کار ایران در پراگ فقط لابی برای دخترش

سایت «جوان آنلاین» گزارش کرد

خودداری سه هزار آقازاده از بازگشت به ایران
۲۹ فروردین ۱۳۹۲
کارکاردار بی کار در پراگ لابی برای دخترش
سایت «جوان آنلاین» گزارش کرده که سه هزار نفر از فرزندان مقام‌های جمهوری اسلامی که در کشور‌های خارجی مشغول به تحصیل هستند حاضر به بازگشت به ایران نیستند.
این سایت روز پنجشنبه (۲۹ فروردین) نوشته سه هزار «آقازاده‌ای» که برای ادامه تحصیل ایران را ترک کرده‌اند «برای بازگشت به کشور مقاومت می‌کنند.»
«جوان آنلاین» افزوده از حدود سه سال پیش مجلس٬ وزارت علوم و امور خارجه تلاش‌ها برای بازگرداندن این «آقازاده‌ها» را آغاز کرده‌
Like · Reply · a few seconds ago

Hamid Zargari
لابی سفیر ایران درجمهوری چک...بورسیه های داخل به خارج از کشور وبورسیه های خارج به داخل کش
September 6, 2013 · Te

نوشته شده توسط: Anonymous

لنین نتوانست در شوروی سوسیالیزم بسازد ولی آقای تبریزی می خواهد در ایران سوسیالیزم بسازد آنهم با سکونتش در کشورهای غربی.

نوشته شده توسط: Anonymous

دوست عزیز، من آرش لرستانی هستم عضو حزب دمکرات کردستان و این عکسها رو منتشر کردم. اتفاقا توی این عکس خودم هم حضور دارم.
این هم یک لینک دیگه

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=61142

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

لوایی گرامی،1- حالا که دوست نداری آنجا زندگی کنی به نظر من هم بهتر است امکانات رفتن به کشور مورد علاقه ات را پیدا کنی. اگر امکانش شد بهتر است بروی. اگر نشد در حالت اجباری باید ماند و به زندگی ادامه داد.2- از نظر من در این شرایط سخت هرگز نباید کمک پزشک و روانپزشک را از خود دور نمود. داشتن یک روان پزشک خوب مثل داشتن پزشک عمومی برای سلامتی ضرورت دارد. 3- شکایت از افراد طبق قانون صورت میگیرد. اگر مشکل شکایت داری از طریق وکیل میتوانی اقدام کنی. 4- ولی دنبال کردن این کارها هم خودش اعصاب میخواهد و ممکن است نتیجه ای ندهد و فقط به خورد شدن اعصاب خاتمه یابد. باید حساب همه چیز را کرد.برای شما سلامتی و موفقیت آرزو میکنم.

نوشته شده توسط: تبریزی

(دنباله) ..... است! (شاید برای آن که کاتولیک ها بسیار، بسیار خرافاتی تر از پروتستان ها هستند!) با همین یافته ماکس وبر جامعه شناس آلمانی اگر کشورهائی که دین آنها دین مسیحی است را با کشورهائی که دین آنها دین اسلام است بسنجیم خواهیم دید که کشورهای اسلامی در سنجش با کشورهای مسیحی بسیار پسرفته تر و درمانده تر از کشورهای مسیحی هستند و اگر کارل مارکس با دیدن دین مسیحی و پیروان آن گفته است که دین تریاک مردم است ما نیز باید اسلام را نه تریاک بلکه آرسنیک بدانیم! آرسنیکی که جز سوزاندن خرد باورمندان آن فرجامی ندارد! ********** سخن فراوان است و در یادداشتی کوتاه نمی توان به بسیاری از جستارها که هر کدام از آنها نیاز به نوشتارهای فراخ دارند پرداخت اما به هر روی جهان به سوی سوسیالیزه شدن پیش می رود و هر کس که در برابر روند سوسیالیزه شدن جهان بایستد در لابلای چرخدنده های حرکت تاریخ خرد و نابود خواهد شد!

نوشته شده توسط: تبریزی

(دنباله) ..... شده بود و مارکسیسم کهن و کلاسیک نیز برای کاستی های فراوانی که داشت توان رساندن یک کشور را به سوسیالیسم نداشت! کارل هاینریش مارکس فیلسوف نامدار آلمانی سخنان ارزنده ای گفته و نوشته است اما در بسیاری از باره ها نیز سخنان مارکس مانند فرمول های ریاضی خشک و مرده هستند! سخنان کارل هاینریش مارکس چند بخش هستند، بخشی از آنها دیدگاه های فلسفی وی هستند که همچنان که خودش نیز گفته است برگرفته از دیدگاه های فیلسوفی آلمانی به نام هگل هستند، بخشی از سخنان کارل هاینریش مارکس که دوست وی به نام فردریک انگلس سخنان فراوانی بر آنها افزوده است درباره تاریخ همایش های انسانی هستند، بخش دیگری از سخنان کارل هاینریش مارکس درباره اقتصاد هستند، کارل هاینریش مارکس سی و چهار سال در انگلستان به سر برده است و به فراوانی از اقتصاددانان انگلیسی الگوبرداری کرده است، برای نمونه نگری به نام (ارزش افزوده) .....

..... را کارل هاینریش مارکس از اقتصاددانی انگلیسی به نام ( دیوید ریکاردو David Ricardo ) برگرفته است و خود مارکس نیز در نوشته هایش گفتاوردهای فراوانی از دیوید ریکاردو داشته و پذیرفته است که نگر ارزش افزوده را از دیوید ریکاردو برگرفته است! اما این که چرا سخنان کارل هاینریش مارکس در پاره ای جاها خشک و مرده هستند برای آن است که مارکس روانشناس و انسان شناس نبود و دانش مارکس درباره روانشناسی و انسان شناسی بسیار کم توان است! در این باره ها نیز نمی توان از مارکس خرده گیری کرد چون بنیانگزار دانش روانکاوی در جهان دانشمند سرشناس اتریشی زیگموند فروید بود که در زمان مارکس دیدگاه های فروید و دانش روانکاوی پدیدار نشده بودند! و چون مارکس از نوشته ها و دیدگاه های کسانی مانند زیگموند فروید، آرتور شوپنهاور، ماکس وبر، فیلسوف و اندیشمندی چینی به نام لائوتزو، فیلسوف و اندیشمندی هندی به نام بودا و ..... نیز آگاه نبود از این روی سخنان او در پاره ای جاها مانند فرمول های ریاضی خشک و یخ زده هستند و نه تنها گره گشا نیستند بلکه گره کور به شمار می روند! برای نمونه یکی از سخنان کارل هاینریش مارکس که در کتابی به نام (سرمایه) نوشته است شناسه کالا است، کارل هاینریش مارکس در این کتاب می نویسد: (هر چیزی که نیازهای انسان را برآورده کند و بتوان آن را خرید و فروخت کالا نام دارد.) آن چه که کارل مارکس آن را (نیاز) می داند چیست؟ خوراک، نوشاک، پوشاک، خانه، دارو و هر آن چه که نبودن آنها مرگ انسان ها را در پی داشته باشد کارل مارکس آنها را (نیاز) می داند اما در میدان کردار چیزهائی دیده می شوند که با سخن کارل مارکس و شناسه ای که او از کالا دارد ناسازگار هستند! برای نمونه هر سال میلیاردها پول برای ساختن و خریدن و فروختن (سیگار) به کار می رود بی آن که سیگار کوچکترین پیوندی با نیازهای کارل مارکسی داشته باشد! سیگار نه خوراک است نه نوشاک است نه پوشاک است و نه دارو است و حتی برای تندرستی زیانبار است! و یا هر سال کشور هلند میلیاردها دلار از راه فروش (گل) به دست می آورد و کشورهای دیگری نیز هستند که از راه پرورش و فروش گل سودهای هنگفتی به دست می آورند اما گل نیز مانند سیگار با هیچ یک از چیزهائی که کارل هاینریش مارکس آنها را (نیاز) می داند در پیوند نیست! به جز خرید و فروش سیگار و گل می توان از خرید و فروش مواد مخدر، تابلوهای نقاشی، گوهرهائی مانند الماس و یاقوت و مروارید و بسیاری کالاهای دیگر نیز نام برد که هیچ پیوندی با نیازهای کارل مارکسی ندارند! با این نمونه ها و نمونه های فراوان دیگر روشن است که شناسه کارل هاینریش مارکس از کالا در میدان کردار نادرست از آب درمی آید! شناسه نادرست کارل هاینریش مارکس از کالا ← هر چیزی که نیازهای انسان را برآورده کند و بتوان آن را خرید و فروخت کالا نام دارد! شناسه درست از کالا ← هر چیزی که انسان را به خواسته اش برساند و بتوان آن را خرید و فروخت کالا نام دارد! ( و این خواسته شاید هیچ پیوندی با هیچ نیازی نداشته باشد!) البته (کالا) یک نمونه است و نمونه های این چنینی در نوشته های کارل هاینریش مارکس فراوانند اما اگر کارل هاینریش مارکس که فیلسوفی آلمانی بود نوشته های فیلسوف آلمانی دیگری به نام (آرتور شوپنهاور) را می خواند شاید دست کم درباره کالا این چنین دچار لغزش نمی شد! ********** بدبختانه کارل هاینریش مارکس به فرهنگ نیز در پیشرفت و پسرفت یک سرزمین بهای چندانی نداده است! برای نمونه یکی از یافته های ماکس وبر که یک جامعه شناس آلمانی است در پژوهش هائی که درباره کشورهای اروپائی و چند کشور دیگر انجام داده است این است که کشورهائی که دین آنها دین مسیحی شاخه پروتستان است پیشرفت و نوآوری و توانمندی بیشتری دیده می شود تا کشورهائی که دین آنها دین مسیحی شاخه کاتولیک .....
نوشته شده توسط: محمدرضا لوایی

دوستان عزیز من و آ. ائلیار گرامی. اگر این شکم دردهای لعنتی بگذارند کمی بیشتر بنویسم اما نمی توانم. به همۀ تحلیل های دوستان احترام می گذارم اما اینها درد مرا حل نمی کند. من می خواهم شرایطی به وجود بیاید که واقعن به مشکل امنیتی ام رسیدگی شود. این متن را هم برای همین نوشته ام. من در این دو سال گرفتار انواع مرض های گوناگون به قول یک دکتر - غیر طبیعی- گشته ام که حد و حساب ندارد. آنهایی که می خواستند امنیتم را تامین کنند مسئولند. حتی طبیعی است که اسامی افراد تهدید کننده و بعضی مدارک با من است. و شاید در موقع مناسب انتشار خواهم داد. من فعلن برای بیرون آمدن از این جهنم در تلاشم و چاره ای نداشتم تا موضوع را به مردمم برسانم. باور کنید که حتی نوع تحلیل های شما نیز کمکم می کند تا رسیدگی بر موضوع امنیتی من موضوع کار باشد. این تنها چیزی است که می خواهم و به دنبال آن ترک آمریکا را.
باقی بقایتان

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، عباس خرسندی، در یادداشت پیشین من گفتم که رژیم شوروی پیشین را برابر با رژیمی سوسیالیست دانستن و فروپاشی این رژیم را برابر با شکست سوسیالیسم دانستن پنداری است نادرست و گفتم که آن چه که همگان در شوروی پیشین دیدند بدترین چهره سرمایه داری یا سرمایه داری دولتی بود و در هیچ کجای شوروی سوسیالیسم و کمونیسمی در کار نبود که با فروپاشی رژیم شوروی سوسیالیسم و کمونیسم نیز از میان بروند اما من هرگز نگفتم که: ( ..... سوسیالیسم ساخت لنین را سرمایه داری می دانم! ..... ) لنین سازنده سوسیالیسم نبود و تنها یک نویسنده و اندیشمند و فیلسوف بود و پس از انقلاب اکتبر که در سال ۱۹۱۷ رخ داد لنین بیمار و زمینگیر شد و سرانجام در سال ۱۹۲۴ درگذشت! ********** دوست گرامی، عباس خرسندی، اکنون شاید شما و یا کسانی دیگر بپرسید که سوسیالیسم حقیقی و کمونیسم حقیقی چیست و نمود سوسیالیزه شدن جهان در کجای جهان است؟ از ...

..... نگر واژه شناسی "سوسیال" واژه ای است فرانسوی و برابر انگلیسی آن "سوشل" (Social) و برابر عربی آن "اجتماع" و برابر پارسی آن "همایش" است و از نگر سیاسی سوسیالیسم پنداری است که بر آن است ساختاری در جهان برپا شود که همگان گرداننده آن باشند و در همه پدیده های سرزمینی که همگان گرداننده آن هستند همگان نیز به دور از پندارهائی مانند نژادپرستی و مردسالاری توانی برابر داشته باشند! در جهان کنونی از میان رفتن مرزهای ناسیونالیستی میان سرزمین های گوناگون، رفتن جهان به سوی اقتصادی یکپارچه و هماهنگ، پیوستن همه بخش های جهان با ابزارهائی مانند اینترنت و ماهواره و پدیده های گوناگون دیگر همگی نمایانگر سوسیالیزه شدن جهان هستند و با این روال در فرجام تاریخ تنها یک کشور در سرتاسر جهان بر جای خواهد ماند به نام کره زمین و گرداننده این کشور نیز همه مردم کره زمین خواهند بود! از این روی تک میهنی (اینترناسیونالیسم) نیز با تار و پود سوسیالیسم درآمیخته است و هرگز پندارهای ناسیونالیستی با سوسیالیسم سازگار نیستند! ********** دوست گرامی، عباس خرسندی، مرز میان آمریکا و کانادا جز بر روی نقشه های جغرافیائی در هیچ جا یافت نمی شود و مرزبندی میان آمریکا و کانادا از میان رفته است! همچنان که مرزبندی های ناسیونالیستی میان کشورهای اروپائی از میان رفته اند و نام پول بسیاری از کشورهای اروپائی (یورو) شده است و مرزبندی های ناسیونالیستی که در زمان برده داری پیدا شده اند مانند یخی که در دیگی پر از آب جوش افتاده باشد دارند از میان می روند و همه این پدیده ها و رفتن جهان به سوی تک میهنی (اینترناسیونالیسم) نشانه سوسیالیزه شدن جهان هستند! پیدایش کارخانه هائی با ده ها میلیون و گاه صدها میلیون سهامداری که شهروند کشورهای گوناگون هستند نشانه رفتن جهان به سوی سوسیالیسم است و یا پدیده ای مانندglobalization آن چنان که برخی می پندارند پدیده ای وابسته به سرمایه داری و یا نشانه ای از بورژوازی کمپرادور نیست بلکه نشانه ای بزرگ و حتی بهترین و آشکارترین نشانه از سوسیالیزه شدن جهان است! البته سوسیالیسم حقیقی نه سوسیالیسم دروغین و یا همان سرمایه داری دولتی که در شوروی دیده شد! در شوروی بنگاه سرمایه داری غول آسائی که نام آن (حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی) بود دسترنج کارگران و دهقانان را تاراج می کرد و به جیب گردانندگان آن حزب می ریخت و سرمایه داری دولتی با نام کمونیسم در آنجا فرمانروائی می کرد! در رژیم شوروی پیشین دستمزد کارگران در کمترین اندازه و حتی کمتر از دستمزد کارگران کشورهائی مانند آمریکا و ژاپن که گردانندگان شوروی آنها را کشورهائی با ساختار سرمایه داری می نامیدند بود! کار کارگران و دهقانان در شوروی توانفرسا بود اما همواره کارگران و دهقانان در شوروی گرسنه بودند اما گردانندگان شوروی که نخبگانی بودند که ( نومانکلاتورا ) نامیده می شدند بدون آن که بیل و کلنگ و داس و چکش به دست گرفته و کار کنند زندگی های سرشار از آسایش را در بهترین خانه ها و با بهترین درآمدها داشتند! خواندن کتابی به نام ( نومانکلاتورا ) نوشته ( میخائیل وسلنسکی ) برای فهم بهتر ویژگی های گردانندگان رژیم شوروی سودمند است، آیا چنین سیستمی سوسیالیستی است؟ و آیا فروپاشی چنین سیستمی برابر است با از میان رفتن سوسیالیسم؟ روشن است که برابر دانستن سوسیالیسم و کمونیسم با رژیم شوروی لغزشی است دهشتناک و حتی می توان گفت فروپاشی رژیم شوروی راه را برای پیاده شدن سوسیالیسم حقیقی و کمونیسم حقیقی در جهان هموارتر کرد! ********** دوست گرامی، عباس خرسندی، این که چرا از درون واژگانی مانند سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری که همان سرمایه داری دولتی است در رژیم شوروی به بیرون آمد برای آن بود که این رژیم بر پایه مارکسیسم کهن و کلاسیک ساخته .....
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

پناهنده ی سیاسی از ایران، بعداز زندان و شکنجه و فرار و آوارگی چندساله ، بعد از تجارب تلخ بسیار در رابطه با آدمها و حکومتها ، و فشارهای روحی شدید، وقتی در سرزمینی مثل آمریکا ساکن میشود که جامعه ای «ماشینی ست و به شدت فردگرا» ، و به ویژه اینکه «تک و تنها»ست؛ و به خصوص اینکه «روح هنری» دارد، همینطور با توجه به اینکه به «محیط فارسی زبان و آذربایجانی زبان» نه میگوید؛ و الفتی با محیط « آمریکایی» ندارد، و عشق اش «محیط بزرگ شده ی خود تبریز و آذربایجان» است، در دنیایی از مشکلات جدید زندگی روزمره گیر افتاده ، روشن است که در این گردباد چنان دور خود میچرخد که حتی «اسم خود» را نیز فراموش میکند.و لازم میاید که از دیگران نام خود را بپرسد. بسیار از تبعیدیها این دوره ها را تجربه کرده اند. و تجاربی برای رهایی از این وضعیت اندوخته اند. راستی در این شرایط چه می توان کرد که

از بحران روحی و مشکلات زندگی راهی به بیرون و خلاصی نسبی یافت؟ من به چند تجربه اشاره میکنم: 1- صحبت با روان پزشکان که کمک میکنند برای حل مسایل روحی . 2- اشتغال. 3- ایجاد روابط دوستانه و انسان دوستانه با کسانی که مورد علاقه قرار میگیرند.4- سرگرم شدن به کار مورد علاقه در ایام فراغت از اشتغال.5-حفاظت سلامتی روحی و جسمی در ارتباط با پزشک. 6- نگاه به آینده. نه به گذشته. پذیرفتن واقعیت زندگی جدید. 7- کنار گذاشتن عینک « من و دشمن من» در نگاه به انسانها. با توجه به اینکه «انسانها دشمن نیستند بلکه انسان اند. فقط دچار خلاف میشود. » تصحیح خلاف از طریق صحبت و قانون ممکن است. 8- بخشاینده بودن در تقصیر آدمها. 9- عشق به سعادت خود و عشق به سعادت دیگر انسانها. و درک علمی مکانیزم این شیفتگی.10- ایجاد شرایط جهت کار قلمی. 11- داشتن صبر و تحمل که زمان بسیاری از مسایل و دردها را حل میکند. و مانند اینها. 12-هر انسانی طبق فلسفه شخصی خود زندگی میکند. زندگی و محیط را توسط آن برای خود «معنی» میکند. به شادی و غم پی می برد. و به دیگر چیزها. اگر این فلسه ما را محکم و سلامت در زندگی روزمره نمیکند، برایمان «مشکل» درست کرده و نمیگذارد تندرست و سعادتمند زندگی کنیم لازم است تغییراتی در آن ایجاد کنیم. و همینطور تغییراتی در زندگی روزمره . و باز تغییراتی در نحوه ی کاربرد فلسفه ی خود. این سه تغییر میتوانند بسیارمشکل گشا باشند. فلسفه درست شخصی آن فلسفه ای ست که انسان را برای ادامه ی زندگی انسانی مقاوم و تندرست میسازد. در غیر این صورت لازم است که تغییرش داد. تبعیدی سیاسی فراری، شکنجه شده میتواند تا 20-30 سال در غربت در خواب کابوسهای جیمزباندی تجربه کند. طبیعی ست. ولی نباید دچار این وهم و خیال شود که «من همه جا تحت تعقیبم. همه دشمن اند.قصد جان من دارند.» . این گونه مشکلات روحی لازم است توسط پزشک و دارو مداوا شود. در غیر این صورت شخص سلامتی روحی و بعد سلامتی جسمی خود را از دست میدهد.در ژاپون ورزشهای «دفاع از خود» رایج است. و اینها در سایر کشورهای بزرگ هم تعلیم داده میشوند. اساس این ورزشها یک فلسفه است که کمک میکند شخص از خود دفاع کند. به نام فلسفه ی دفاع از خود معروف است.مبارز سیاسی «اصول گریز از تعقیب» را یاد میگرفت. که گوشه ای از همین فلسفه دفاع از خود است. کسی که اندکی از این فلسه آگاهی دارد میداند که « صندلی را هنگام افتادن میتوان با دست مانع شد. ولی دیوار بریزد باید جا خالی داد. ». انسان در برابر محیط گاهاً میتواند بایستد و گاهاً باید برای مقاومت جاخالی دهد. اگر ندهد له میشود. اصلی ست مهم برای له نشدن در محیط. فرد باید بداند در مقابل چه چیزی میتواند بایستد و در برابر چه چیزی باید جاخالی دهد. درگیری کورکورانه با محیط به له شدن فرد میانجامد.