Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب قهرمان قنبرى! انگار انتقاد من از سانسورچی های ایرانگلوبال به شما خیلی برخورده است. آیا شما عامل سانسور هستید، که خودتان را وسط انداخته اید؟ شما انگار محتوای کامنتر را درک نکرده، در جهت انگ زدن به دیگران میفرمائید! " هر كس كه انتقادى كرد مى شود مانقورت،" 1.شما چرا تلاش میکنید، تحت لفافه دفاع از حرکت ملی از سانسور دفاع کنید؟ شما خطاب بمن میفرمائید: " انتقاد به نوشته جناب شاملى مانقورت نيست، لفظ مانقورت را تبديل به سلاحى نكنيد كه هر كس را دوست نداشتيد،تا بكوبيد،اين واژه حتى چندش اور شده، هر كس كه انتقادى كرد مى شود مانقورت، لطفا با ابروى اذربايجان و اين حركت بازى نكنيد،" پایان نقل قول. 2.سئوال من از جنابعالی این است؛ " آیا شما آبروی آذربایجان هستید که کسی بخواهد، با آبروی شما بازی بکند؟" اولا فکر نمی کنم که جناب شاملی بدفاع کسی نیاز داشته باشد. 3.آبا شما ریگی در کفش دارید، که نسبت

به کلمه "مانقورد"حساسیت نشان میدهید؟ 4.آیا اگر کسی که بمردم آذربایجان خیانت بکند، و در خدمت راسیسم و شوونیسم فارس قراربگیرد، آبروی آذربایجان است،که چنین حرفهای بیربطی میفرمائید؟ 5. آیا شما جاده صاف کن شوونیسم فارس هستید که نسبت بکلمه "مانقورد" واکنش نشان میدهی؟ 6.آیا کسی با ذکر نامتان شما را مانقورد خطاب کرده است؟ 7.پیاز تناول نکرده، چرا احساس سوزش میفرمائید؟ میگوئید؛ " وقتى از كسى مى خواهيد دفاع كنيد لااقل خوب دفاع كنيد،شما با اين دفاع تان و تهمت زدنتان،نمى توانيد يك نفر را از حق انتقاد كردن محروم كنيد". پیان نقل قول. من از کسی دفاع نکرده ام، بلکه از سانسورچی تنقید داشته ام .8. آیا شما سانسورچی سایت هستی، که حرف من بشما بر خورده است؟ آیا بکار بردن کلمه مانقورد، مطابق محروم کردن کسی از حق انتقاد است. اگر چنین است، پس باید، کلمه راسیسم، شونیسم، پانفارسیسم، پان ترکیسم، پان ایرانیسم، تجزیه طلب، تمامیت خواه، فاشیسم، عوامل بیگانه، ضد انقلاب، عامل رژیم اسلامی،.. و دهها واژه از این دست نیز محروم کردن کسی از حق بحث کردن معنا بدهد؟ عجب حرفهای بیربطی میفرمائید؟؛ جنابعالی... با انگ زدن به دیگران میفرمائید؛ "شما بى شك ورژن توركى ديكتاتورى اسلامى هستيد،" پایان نقل قول. من نیز مجبورم چنین تهمتی را به محضر شریفتان بر گردانم، و در جواب تهمت بی اساس! و گستاخی تان! بخدمتتان عرض کنم؛ " 9. آیا شما خود شخصا ورژن فارسی ديكتاتورى اسلامى هستيدکه از سانسور دفاع میکنید؟ و نسبت به کلمه " مانقورد" حساسیت دارید؟" و سئوال بعدی اینکه، 10.آیا شما نیز با جهوری اسلامی نقطه مشترک دارید، که از شنیدن واژه " مانقورد" واکنشتان بلند میشود، و در جهت تهمت زدن به منتقدین و ساکت کردن طرف مقابل برمی آئید؟ 11. آیا تهمت زدن بدیگران و ساكت كردن آنها نقطه مشترك شما و جمهورى اسلامى است؟ شما میفرمائید، "و اتفاقا حركت ملى آذربايجان نمى خواهد كه ورژن توركى جمهورى اسلامى را توليد كند،و حتما فعالين حركت ملى را جلوى خود خواهيد ديد،" 12. آیا شما سمبل حرکت ملی آذربایجان هستید، که دیگران را تهدید به سکوت و مقابله میکنید و نسبت به کلمه " مانقورد" آلرژی نشان میدهد؟ در آخر میفرمائید؛ "در ضمن ترازويى كه با ان مانقورت را مشخص مىكنيد،رونمايى كنيد كه من بعد منتقدين از حد خود نگذرند و مانقورت نشوند." پایان نقل قول. در اینجا باید بمحضر شریفتان عرض بشود؛ کسی که از حد خود بگذرد، و مانقورد بشود، چگونه میتواند خود را فعال حرکت ملی آذربایجان بنامد؟!
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای توکلی! چه کسی دوباره قیچی بدست گرفته و کامنترها را سانسور میکند؟ چرا مقاله " یکسان سازی.." آقای تبریزی، از صفحه اول جیم شد، و کامنتر من، در باره آن، که بارها و بار ها فرستادم، منتشر نشد؟

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب همام تبریزی "" فارس عزیز، هر وقت افغانستان مدرن شود، ایران نیز با تفکر فارسی‌ مدرن خواهد شد "" در روستای فارسی‌، یک کشور مدرن وجود دارد، روستای فارسی‌ تجلی‌ پیروزی سنت بر مدرنیته است، به همین امید‌ها باشید، شما‌ها هتی معنی‌ "" با مزه و بی‌ مزه "" را نیز نمی‌دانید، من خودم را ترک می‌‌نامم ولی‌ اسم "" پان فارسیستی "" کوروش را انتخاب می‌کنم، انگار ذهنیت کچلی که اسمش را " زلف علی‌ "" گذاشته بود خیلی‌ در رفتار اجتمائی جماعتی شاهنامه خوان اثر گذاشته

نوشته شده توسط: Anonymous

اقاى خمينى هم از ازادى دم مى زد و جناب خامنه اى هم از ازادى م مى زند،با عرض معذرت جناب همام شما هم امده ايد از ايران مدرن بدون جنگ حيدرى و نعمتى دم مى زنيد،هر وقت حرف اقايان خمينى و خامنه اى در مورد ازادى خريدار پيدا كرد،انوقت ادعاى جناب همام تبريزى و دوستان هم در مورد انسانيت اعتبار پيدا مى كند

نوشته شده توسط: Anonymous

برای اینکه سوتفاهمی پیش نیاید در شروع می نویسم که مخالف فعالیتهای آقای امرالله ابراهیمی و گروه شان نیستم و فقط می خواهم به چند نکته که در کامنتها آمده اشاره کنم.
# آقای امرالله ابراهیمی خودش در این
http://iranglobal.info/node/27169 نوشته همکاری با پلیس هلند و آلمان را تایید می کند و فعلا نمی خواهم به درست و اشتباه بودن این کار بپردازم اما نوشته آقای اسفندیار که نوشت دستگیر شده ها به کسانی که به ملاقات شان رفتند گفتند که امرالله بازجوی آنان است تهمتی بیش نیست و در هیچ جای دنیا شاکی حتی اگر پلیس هم باشد نمی تواند بازجوی همان پرونده باشد.

## موضوع مجاهد بودن آقای ابراهیمی جدید نیست و بعد از افشاگری او علیه آقای کریم حقی در سال 1995 آقایان پرویز یعقوبی- هادی شمس حائری- نوروزعلی رضوانی- سرگرد رضا اسدی- کریم حقی و خانم مینا ربیعی هم هشدار داده بودند که آقای امرالله ابراهیمی از مجاهدین جدا نشده و مجاهدین او را برای اهداف خودشان فرستادند و زیرکانه طوری بر علیه او می نویسند تا کسی شک نکند و او در ماموریتش موفق شود. آقایان مسعود جابانی- محمدرضا اسکندری و حبیب خرمی جزئیات این موضوع و هشدار را بیشتر می دانند.
### آقای ابراهیمی در آخرین نوشته اش با اطمینان از دستگیری گسترده تر از فوریه دوهزار را قبل از وقوع اعلام و تایید می کند. دستگیری گسترده به نظرم فقط آرزوی اوست و پیش نمی آید چون در آن سالها او و گروه شان چند کارتن سند و مدرک که انوش در مکانی جاسازی کرده بود را در اختیار داشتند و پلیس چند کشور به ویژه آلمان - سوئد و هلند حاضر بودند برای به دست آوردن شان هر نوع معامله ای را بپذیرند ولی الان دارایی شان فقط اطلاعاتی است که پلیس هم تا حدودی از آن با اطلاعست و ماتریالی برای داد و ستد ندارند تا خواسته شان را به پلیس تحمیل کنند.
#### بعد از افشاگری و رو کردن اسناد بر علیه جمهوری اسلامی و عواملش سازمان امنیت هلند و بعدش هم آلمان برای اولین بار در گزارش سالانه خود به آن اشاره کردند و برای همین اکثر احزاب سیاسی از آقای ابراهیمی و گروه شان حمایت می کردند. این حمایتها از چپ تا راست را در بر می گرفت. شایعه بود که آقای بنی صدر و زنده یاد منصور حکمت از حمایت معمولی هم فراتر رفتند. چند سال پیش دوستم از آقایی به نام رضا چنگیز نقل می کرد که روابط آقای ابراهیمی و اطرافیان خانم اشرف دهقانی خیلی نزدیک است و آنها امکانات در اختیار او می گذارند. حمایت آقای رضا پهلوی و آقای داریوش مجلسی از او هم بر کسی پوشیده نبود اما بعد از آنکه شک مجاهد بودن آقای ابراهیمی قوت گرفت او تمامی این حمایتها را از دست داد و از سخنرانی آقای داریوش مجلسی در مراسم دفن آقای شمس حائری می شود متوجه موضوع شد. آقای بنی صدر و اطرافیانش هم شاید الان جواب سلام او را هم ندهند.
##### دستگیریهای فوریه دوهزار برای آقای ابرهیمی و گروه شان یک پیروزی نبود و مشکلاتی در درون گروه بوجود آورد و بعد از جدایی یکی به بیرون هم منتقل شد. بجز آقای ابراهیمی کسی خواهان هزینه کردن امکانات و انرژی برای افراد جدا شده از مجاهدین نبود و رو شناسایی نفوذیها تاکید می شد. الان اگر دوباره روی افراد جدا شده از مجاهدین تاکید کند از آذرخش علی می ماند و حوضش.
##### رابطه دولتهای اروپایی با جمهوری اسلامی آنقدرها هم بد نیست و دولت انگلیس یک مدت کوتاه سفارتش را در تهران بست و ضرر بستن سفارت مشکلاتی برای دولت انگلیس بوجود آورد و مجبور شد که برای باز کردن دوباره باج هم بدهد و روابطش لیلی و مجنونی شد.
###### نفوذ آقای داریوش مجلسی در هلند از تمامی شخصیتها و احزاب ایرانی بیشتر است و او در همین سایت مطلبی در دفاع از فرد دستگیر شده نوشت و شنیدم که آقای ابراهیمی را متقاعد کرد تا با او کنار آید.
-------
در خاتمه هم باز حرف اول را تکرار می کنم که هدفم از نوشتن این مسایل سنگ اندازی و مخالفت با آقای ابراهیمی و گروه شان نیست. از ابتدای کار با او و چند همراه دیگر او دوست بودم و خیلی هم او را دوست دارم در حد توانم به آنها کمک کردم و الان هم اگر کاری از دستم بر آید برای شان انجام می دهم. 17-18 سال پیش که آقایان کریم حقی و شمس حائری و دوستانشان می خواستند قبل از شروع جلسه ایرانیان در اترخت او را بزنند و آقای محمدرضا اسکندری سریع جلویشان را گرفت در آنجا هم از او و افشاگریهایش حمایت کردم
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی شما در کامنتارتان به آقای بهرنگ نوشته اید: <2؛ از نظر من و تمامی فعالین سیاسی و مدنی آذربایجان، این سرزمین تحت سیطره نظام استبدادی (سیاسی- دینی) و استعماری (داخلی) است.>
این سوال پیش می آید که آیا واقعا اینطور است و تمامی فعالین سیاسی و مدنی آذربایجان این عقیده را دازند و این سرزمین را تحت سیطره استعماری (داخلی) می دانند و یا اینکه این آمار شما درست نیست و بخشی از فعالین مدنی آذربایجان این عقیده را دارند؟ مگر فعالین مدنی آذربایحان 10-15 نفرند و شما هم تمامی آنها را می شناسید و عقیده تمامی آنها را می دانید که این حکم را صادر کرده اید. امروزه هزاران فعال مدنی آذربایجان وجود دارند و چون هیچ آماری وجود ندارد، من فکر نمی کنم که این عقیده مشترک در میان تمامی فعالین مدنی آذربایجان وجود داشته باشد.
شاید یک امکان دیگر هم وجود دارد و آن این است که هر فعال مدنی که آذربایجان را

مستعمره داخلی نداند، فعال مدنی آذربایجان نیست؟
نوشته شده توسط: Anonymous

تعصبات قومی و نژادی و قبیله ای صفت ابلهانی است که هیچ صفت اکتسابی برای بالیدن به خود ندارند و به ناچار خود را متعصب به صفات انتسابی (نژاد و قبیله) مجبور میدانند....به امید ایرانی مدرن و فارغ از تعصبات عشیره ای-قبیله ای و حیدری نعمتی....پاینده ایران و ایرانی

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب جمال، باز که سر به صحرای کربلا زدید، یادتان است ۲ دو سال پیش نوشتم """ موفقیت نسبی‌ اقلیم کردستان عراق، به دلیل آزادی عمل محدود آن است؟ """ این آزادی عمل محدود اقلیم کوردسان، با رفتن به زیر چتر امنیتی ترکیه تامین شده، حالا نگاهی‌ به فرایند نیروها و تحولات با گذری به این دو مقوله بیندازیم. در پوشش آزادی عمل محدود اقلیم کردستان، نفت و گاز کردستان عراق، از طریق ترکیه خریده شده یا صادر می‌‌شود و مقداری از این پول به کردستان عراق فرستاده می‌‌شود. در مقابل ترکیه، در مقابل خواسته دولت مرکزی عراق، کوتاه نمی‌‌آید. در پوشش آزادی عمل نامحدود کردستان، پ ک ک در نبود ترکیه، به اقلیم کردستان عراق علان جنگ خواهد داد، "" پ ک ک "" همانطور که وارد دره بقا لبنان شد و "" اتحاد حزبالله، رژیم فارس ایران و اسد "" را در عرف بین‌الملل به منصه نمایش گذاشت، بی‌ درنگ در فضای باز شده در

افق "" آزادی عمل ناا محدود کردستان "" به همراه رژیم فارس ایران، به اقلیم کردستان اعلان جنگ داده، صادرات نفت و گاز این اقلیم را، نفله خواهد کرد، آیا میدانید در چند ماه اخیر، پ ک ک دست به بچه دزدی در کردستان ترکیه زده؟ این سیاست پ ک ک تازه گی‌ ندارد ولی‌ اخیرا وارد ابعاد جدید شده، بچه‌های مردم را دزدیده به کمپ‌ها میبرند تا آموزه دهند و بدنهٔ نیروی جنگنده خود را، تقویت کنند، با این تحولات، پ ک ک با مردم کرد ترکیه نیز وارد جنگ خواهد شد، تحولات سوریه خود حدیثی دیگر است که اگر فرصتی شد به جزئیات آن‌ خواهم پرداخت. در مورد ایران، باز هم دقت کنید که چرا حضور کردان، در جنبش مشروطیت بسیار کمرنگ بود، و چرا حضور ترکان آزربایجان در جلوگیری از مرگ دریاچه اورمیه تا این حد پر رنگ است که رژیم آنان را دسته دسته دستگیر کرده به زندان می‌‌فرستد.
نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، lachin، شما می گوئید: ( ..... آقای تبریزی درباره پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی حرف می زنند ولی ناسیونالیسم روسی استالین و انترناسیونالیزم مارکسیست های رنگارنگ را از یاد می برند! ..... ) دوست گرامی، نخست آن که من مانند پاره ای از ناسیونالیست ها نیستم که ناسیونالیسم را به ناسیونالیسم خوب و ناسیونالیسم بد بخشبندی می کنند و سپس می گویند ما از گروه ناسیونالیست های خوب هستیم! آریاپرستی، فارس پرستی، ترک پرستی، عرب پرستی و ..... همگی وابسته به پنداری پلید به نام ناسیونالیسم هستند و ناسیونالیسم در هر چهره ای که باشد خانمانسوز است و چاره کار نیز دور ریختن همه پان های رنگارنگ و باورمند بودن به تک میهنی (اینترناسیونالیسم) است و جهان کنونی به سوی تک میهنی و یکپارچگی می رود و مرزبندی های ناسیونالیستی میان کشورهای گوناگون مانند یخی که در دیگی پر از آب جوش افتاده باشد دارند از میان می روند!

......... دیگر آن که ایوسیف ویساریونویچ جوگاشویلی (استالین) گرجی بود نه روس! و استالین نه پان گرجستان بود و نه پان روس! و شما که از "ناسیونالیسم روسی استالین" سخن می گوئید روشن نیست که سخنتان بر کدام پایه استوار است؟ اما حتی اگر شما روشن کنید که استالین پان روس بود باز هم پان روس بودن چون وابسته به زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم است پنداری نادرست است! از سوی دیگر نوشتار این ستون و این صفحه درباره آن چه که شما آن را "انترناسیونالیزم مارکسیست های رنگارنگ" می نامید نبوده و نیست و من یا دیگران چرا باید درباره "انترناسیونالیزم مارکسیست های رنگارنگ" یادداشت نویسی کنیم؟ دوست گرامی، lachin، برای آن که دید بهتری درباره ناسیونالیسم داشته باشید بهتر است به این نوشتار نگاه کنید http://www.iranglobal.info/node/28638
نوشته شده توسط: Anonymous

نوشتۀ آقای ابراهیم کاملا درست است و من یادم نبود در کامنت قبلی ام بنویسم. من خودم تجربه کرده ام که هیچیک از گروهها و تتشکلهای موهوم و ساختگی سازمان مجاهدین سایت یا وبلاگ ندارند و یا اگر هم سایتی از سایتهای وابسته به سازمان باشد همان سایت است و کروهی وجود ندارد بلکه همان یک نفر است که سایت را می چرخاند. من از صدها گروه و تشکل که در عراق درست کردیم یکی هم ندیدم که سایت یا وبلاگ داشته باشند یا بخواهند درست کنند تازه هیچ فعالیتی هم در دنیای انترنت ندارند و اسمشان به جز در همان بیانیه ها و اطلاعیه های خود سازمان به اسم آنها در سایتهای سازمان جایی ذکر نمی شود. در دنیای ارتباطات امروز به راحتی می توان با یک جستجوی نام در انترنت تشخیص داد که این گروه واقعا هست یا نیست و چه فعالیتی ندارد. مثلا در عراق گروهی درست کرده بودیم به نام تجمع حقوقدانان مستقل برای دفاع از حقوق بشر در عراق

که تمام بیانیه ها و اطلاعیه هایش را خودمان نوشته و به عربی ترجمه می کردیم و به نام آن منتشر می کردیم هر کس به راحتی می توانست در انترنت نام عربی این گروه (تجمع الحقوقیین المستقلین للذفاع عن حقوق الانسان فی العراق) را بزند تا ببیند آیا فعالیت دیگری هم به جز در کادر اهداف و خواسته های سازمان مجاهدین دارد یا ندارد؟ یعنی می بیند که حتی یک بیانیه هم این تجمع عراقی در مورد نقض حقوق بشر در خود عراق و توسط دولت عراق در رابطه با مردم خود عراق ندارد تازه سایت و وبلاگ پیشکش که ندارد!!.
نوشته شده توسط: Anonymous

شما اصلا کی هستید که در این دنیای پر بلبشو دولت تعیین میکنید ؟ اول برادری تان را ثابت کنید و بعد درخواست ارث بنمایید .شما مانند سایر جانداران که بطور غریزی به غیر خودی حمله میکنند اگر وارد محیط زیست آنان شوند ، چنین رفتار و پیشنهادی را اینجا تبلیغ میکنید ولی انسان حیوان و وحوش نیست . اگرچه اجدادی از گرگ و شیر داشته باشد .

نوشته شده توسط: Anonymous

ادامه از کامنت قبلی /
مثلا بعضی از همین احزاب ایران را کشوری کثیرالمله می دانند، حکومت غیر متمرکز را قبول دارند، فدرالیسم را قبول دارند، تحصیل به زبان مادری و بکارگیری زبان مادری در مناطق ملی را قبول دارند، حق تعیین سرنوشت را قبول دارند و... ولی همه اینها برای شما مفهومی ندارد، چون آن حزب سراسر ایران را مدنظر دارد، چون الان امورات خود را به زبان فارسی می گذرانند و مطبوعاتشان به زبان فارسی است و... احزاب فارسی هستند و حق ندارند در آذربایجان فعالیت کنند و عمله های استعمار داخلی هستند و باید از آذربایجان بیرون ریخته شوند. 4- من از یئنی لیک سوال کرده ام: <<اینکه <احزاب سیاسی دمکرات فارسی> و <فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی> را باید از آذربایجان بیرون ریخت با اینکه <ترک تباران> را باید از ایران بیرون ریخت چه تفاوت ماهوی با هم دارند؟>>

شما متوجه نشده اید که سوال من بر سر تفاوت <ماهوی> آنهاست. در هر دوی این دکترین ها، آنها که از ما نیستند باید بیرون رانده شوند. ماهیت هر دوی اینها یکی است. حالا یکی این را در جغرافیایی به وسعت ایران می خواهد پیاده کند و شما در جغرافیایی کوچکتر از آن یعنی در آذربایجان. هر دوی شما شمشیر را از رو بسته اید و می خواهید هر کسی را که با شما نیست درو کنید. این دو هیچ نفاوتی از نظر ماهیت ندارند. هر دو این نظرات، طرف دیگر را دشمن خونی می داند و می خواهد حذفش کند.
5- شما در کامنت اول خودتان محترمانه و با احتیاط و در کامنت دوم خودتان آشکارا مرا عوامفریب خوانده اید چون احزابی را که عرصه فعالیت خودشان را سراسر ایران قرار داده اند، احزاب سراسری می دانم. سوال اینجاست که عوامفریبی چیست؟ بیان واقعیت امروز یا جا زدن آرزوهای آینده به جای واقعیت امروز؟

6- در پایان، شما در یکی از کامنتهایتان به من نسبت داده اید که: <شما این کشور را در نوشته خود به مثابه "یک واحد ملی" تلقی کرده و بر اساس آن به قضاوت نشسته اید> من هم از شما خواستم: <<لطفا در جایی از نوشته من نشان بدهید که من از <واحد ملی> صحبت کرده باشم.>> بنابراین شما یک سند در مورد ادعایتان به من بدهکارید.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی
1- من در تاریخ 18 ماه مه 2014 یعنی 6 روز قبل کامنتاری در سایت شما برایتان نوشتم که هنوز چاپ نکرده اید. سوالی که پیش می آید این است که اگر شما نمی خواهید کامنتارها را چاپ کنید، چرا این امکان را گذاشته اید و اگر هم کامنتارها را چاپ می کنید، چرا کامنتار مرا سانسور کرده اید.
2- شما آسمان را به ریسمان بافته اید تا از سوال اصلی فرار کنید. مساله اصلی <<بیرون ریختن> احزاب غیرملی و <فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی> و رابطه آن با دمکراسی>> بود.
شما هنوز مشخص نکرده اید که این چه ربطی به دمکراسی دارد که می خواهید تمامی احزاب غیر ملی را از آذربایجان بیرون بریزید. مگر دمکراسی حکم نمی کند که مردم آذربایجان خودشان همه حرفها را بشوند و با همه احزاب آشنا و برنامه هایشان آشنا بشوند و خودشان انتخاب بکنند؟ مگر مردم آذربایجان صغیر و یا دیوانه اند و احتیاج به قیمومت شما دارند که برای آنها

تصمیم بگیرید که چه چیزی را بشنوند و ببینند و چه چیزی را نباید ببینند و بشوند؟ مگر اصل اولیه حق تعیین سرنوشت، آزادی فعالیت تمامی احزاب و آشنایی مردم با مرامها و برنامه های آنها نیست تا بتوانند تصمیم بگیرند؟
مقایسه فعالیت احزاب آلمانی در فرانسه که کشور مستقل دیگری است نشان می دهد که شما از این موضع حرکت می کنید که آذربایجان کشور مستقل دیگری از بلوچستان و کردستان و <فارسستان> و.. است و احزاب آن <کشورها> نباید در آذربایجان فعالیت کنند. شما تمامی احزابی را که عرصه فعالیتشان را همه جای جغرافیای ایران قرار داده اند، حتی بدون تفاوتهای آشکار برنامه ای این احزاب، <دشمن> دانسته و بر روی آنها شمشیر می کشید و آنها را به بیرون ریختن از آذربایجان محکوم کرده اید.
آقای شاملی یکی از اساسی ترین اصول دمکراسی رقابت است و نه حذف. شما اگر دمکرات باشید باید حتی با همان احزاب مرکزگرا و طرفدار اعمال فرهنگ فارسی در همه جای ایران به رقابت بپردازید و نه اینکه دفاترشان را تعطیل کنید و بیرونشان بریزید. دمکراسی هزینه هایی هم دارد که شما حاضر به پرداخت هزینه ها نیستید.
شما می خواهید تقش یک دیکتاتور خوب و خیراندیش را بازی کنید و مردم آذربایجان را از شر وجود احزاب فارسی رها کنید؟ آیا دمکراسی حکم نمی کند که مردم آذربایجان حتی با برنامه های احزابی که طرفدار حکومت متمرکز و حتی طرفدار حکومت استعمار داخلی آشنا شوند و خودشان تصمیم بگیرند که چه می خواهند؟ حالا اگر بعد از آشنایی مردم آذربایجان با مرام احزاب مرکزگرا، تصمیم گرفتند که به آنها رای بدهند، شما حق دارید با همه آنها مخالف باشید و مخالفت خودتان را ابراز کنید ولی اگر به شیوه ای که الان دارید حکم می کنید، عمل شود، در آن صورت مفروض، باید همه مردم آذربایجان را از آذربایجان بیرون بریزید.
شما مشخص کنید که کجای این حکم شما با دمکراسی مطابقت می کند.
آقای شاملی شما ادعا می کنید که سوسیالیست هستید و آنهم از نوع دمکراتیک آن ولی آنچیزی که می نویسید و حکم می کنید، نشان می دهد که در نهایت و در بهترین حالت، سوسیالیسم شما از نوع سوسیالیزم معمر قذافی دیکتاتور فقید! لیبی است و شاید هم غلیط تر از آن.

3- من و شما در مورد احزاب سراسری اختلاف نظر داریم. من با توجه به شرایط امروز جغرافیای ایران، که کشوری کثیرالمله است و حاکمیتی متمرکز دارد و فدرال هم نیست، یعنی با توجه به واقعیت امروز کشوری به نام ایران، هر حزب و سازمانی را که عرصه فعالیت خود را تمامی این جغرافیا در نظر می گیرد، حزب و سازمان سراسری می دانم. در آینده، که نامعلوم است، این معنی و مفهوم و چگونگی شکل گیری یک حزب سراسری می تواند تغییر کند و طور دیگری باشد، مثلا همانطوری که شما تشریح می کنید. من از امروز شروع می کنم و راه را برای آینده باز می گذارم. شما از آینده نامعلومی شروع می کنید و به امروز می رسید. شما معتقدید که دریک کشور کثیرالمله یک حزب سراسری باید از پیوستن احزاب ملی دارای گرایشهای یکسان، درست شود. این فرض شما در آینده، در ایران فدرال می تواند ممکن و درست باشد ولی امروز نمی تواند عملی باشد.
من یک حزب مثلا سوسیال دمکرات را که عرصه فعالیت خود را سراسر ایران قرار داده و می خواهد سوسیالیسم دمکراتیک را در سراسر ایران، که می تواند فدرال هم باشد، پیاده کند، یک حزب سراسری می دانم ولی شما چون این حزب فقط مختص آذربایجان نیست و اعضای آنها هم فقط ترک نیستند و یا چون مختص بلوچستان نیست و اعضای آن فقط بلوچها نیستند و...، آن حزب را حرب فارسی می دانید! چون از زبان فارسی استفاده می کند! (در شرایط فعلی مگر می تواند از زبان دیگری استفاده کند؟) شما همه این احزاب را بدون توجه به برنامه های آنها با یک چوب می رانید (ده ده م منه کور دییب، هر گله نی وور دییب)، مثلا / ادامه در کامنت بعدی
نوشته شده توسط: یونس شاملی

چهار بخش پاسخ من که فوقا آنها را آورده ام در پاسخ کامئنت آقای بهرنگ، یکی از مسئولین ایران گلوبال، نوشته شده است. آقای بهرنگ کامئنتی را زیر مطلبی که خودشان از کامئنت های مخالف من ایجاد کرده و اسم آن را بسیار ناهنجار "صدای گامهای فاشیسم ملی" گذاشته اند، نوشته بودند. علاقمندان برای خواندن کامئنت جناب بهرنگ را به محل آن کامئنت ارجاع میدهم. اما تصورم اینست که کامئنت ها را نباید از زیر مطلب جدا کرد و با تیترهای دلخواه مطلب دیگری در ضدیت با نویسنده بوجود آورد. فکر میکنم بحث زیر هر مطلبی ادامه یابد بسیار بهتر است و شبه آفرینی کمتری دارد.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب بهرنگ، مرا ببخشید، من پاسخ کامئنت شما در اینجا را زیر مطلب اصلی نوشته ام پاسخ دادم. لطفا پاسخها را آنجا بخوانید و اگر خواستید چیزی بنویسید، لطفا آنجا بنویسد که اینجا و آنجا مثل پاندول در گردش نباشیم. من البته برای روشن شدن موضوع توضیح کوتاهی در آنجا مینویسم. با تشکر

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب یلنیک متأسفانە شما زورنا را از سر گشاد آن میدمید قربان در حالی کە جامعەی کوردستان مردم کوردستان یکپارچە در مقابل حکومت فاشیستی اسلامی در مقابل اعدامها اعتراض میکنند و تا کنون ایران نتوانستە یک اعدام در ملاء عام در کوردستان انجام دهد جامعەی تورک و آذری در ایران بە تماشآی آن میروند آذربایجان ایران و آذربایجان شمالی یک پای شیعە گری و محرم و سینە زنی و آش نظری جمکرانی مرج شیعە گری و دخیل بندی و امام زمانی است عقب ماندگی جامعەی تورک و آذری را باید در شیعە گری دید قربان کە یک معضل برای کل خاور میانەو بدیل شدە در بهترین حالت آن حزب خلق مسلمان و شریعتمداری را دارید در مقابل خمینی جناب یلنیک فرهنگ و رشد روشنفکری و شکوفائی یک جامعە را باید در اینها دید قربان بە تبریز و اهر و اردبیل سفر کنید خواهی دید کە چگونە زنان نخبەی جامعەای کە شما از آن صحبت میکنید با د ‌فت چادر و روسری

سر و صورت خود را پوشاندەاند و همزمان بە مهاباد و سنندج برید خواهی دید کە بعد از 35 سال این شیعە گری اسلامی کە جامعەی تورک یک پای مستحکم آن بودە نتوانستە روسری را بە زنان کورد تحمیل کند
نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب بهرنگ- 4؛
درک نادرست از حزب سراسری!! (از کامئت نوشته های قبلی).
حزب سراسری در یک کشور کثیرالملله آن نیست که چندنفری در مرکز و یا هر کجای کشور جمع شوند و براساس یک دکترین سیاسی مشخص که تنها منافع یک ملیت (فارس) در یک کشور چند ملیتی را مد نظر داشته باشند و زبان ملی یکی از ملیتهای ساکن در کشور (فارسی) را، فرهنگی ملی و تاریخ متعلق به همان ملت (فارس) را مد نظر داشته و بر اساس آن حزبی سیاسی تشکیل دهند و آن را سراسر هم بخوانند. این شیوه کار که تمامی احزاب مرکزگرا و فارس محور (که امروز خودشان را به غلط سراسری میخوانند) بر آن تکیه دارند، روشی غیردمکراتیک، غیررئال و حتی استعماری است، چون حقوق سیاسی خلقهای غیرفارس را مد نظر ندارد. حزب سراسری البته میتواند در یک کشور فدرال وجود داشته باشد. اما پایه های اصلی این حزب در کشور فدرال تشکل این حزب

در مرحله اول در آن مناطق ملی است. یعنی احزاب در مناطق ملی خودشان و با تکیه بر فرهنگ، زبان، تاریخ و .... آن منطقه و برای پیشرفت آن منطقه تشکیل میگردد. سپس در پروسه یک سیاست کلان این احزاب در منطقه خودشان شکل گرفته اند، و بر پایه برنامه حزب و نظریه اجتماعی که به آن باور دارند (مثلا سوسیالیستهای و یا لیبرال ها و یا سوسیال دمکراتها و...) با تشکیل کنگره هایی میتوانند به هم متصل گردند و یک حزب سراسری ایجاد کنند. احزاب سراسری در کشورهای کثیرالملله بدین طریق شکل میگیرد. اما احزاب سراسر در یک کشور تک زبانه میتواند از مرکز تشکیل شده به سایر نقاط کشور گسترش یابد. اما ایران یک کشور تک زبانه نیست و لذا احزاب سیاسی مرکز با استناد به تاریخشان، با استناد به زبانشان و با استناد به برنامه اشان احزاب فارسی بشمار می روند و سراسری خواندن آنها جز عوام فریبی و تحریف واقعیتها و تحمیق مردم غیرفارس هدف دیگری را دنبال نمیکنند.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب بهرنگ- 4؛
متد نگاه به مسئله فعالیت سیاسی کدام است؟؛
تمامی این نوشته من تنها و تنها به یک مسئله بسیار مهم اشاره دارد و آن اینکه احزاب سیاسی که در مناطق ملی (که من آنها را واحد های ملی خوانده ام) فعالیت میکنند باید به آن منطقه ملی (یا واحد ملی) تعلق داشته باشند. احزابی که به مناطق دیگر ملی تعلق دارند نباید در مناطق دیگری غیر از منطقه خود فعالیت کند. برای نمونه یک حزب بلوچی نباید در آذربایجان فعالیت کند، چون دلیلی ندارد که یک حزب بلوچی در آذربایجان فعالیت کند و یا یک حزب کردی نمیتواند و نباید در منطقه عربی و یا فارسی به فعالیت بپردازد، چون دلیل برای این کار ندارد. چون به آن منطقه تعلق ندارد. آیا یک

حزب آلمانی میتواند در فرانسه به فعالیت سیاسی مشغول باشد؟ مثال روشن میزنم تا مفهوم شود. این سخن از آن جهت گفته میشود که احزاب به اصطلاح سراسری که درواقع احزاب فارسی هستند میخواهند با فعالیت در مناطق ملی غیرفارس و از طریق تحمیق مردم و توجیه دولتمداری فارسی فعالیت کنند و برای خودشان نیروی سیاسی فراهم بیاورند و در روز مبادا (یعنی شرایط تغییر شرایط در جهت حق تعیین سرنوشت) علیه نیروهای دمکراتیک در آن منطقه و به نفع دولت مرکزی فارسی بجنگند. این جوهر آن سخنی است که من میخواهم بگویم. این سخن من هم ربطی به ملت فارس و بی احترامی به آن خلق نیست. سخنان من در برخورد با دولت استبدادی و استعماری (داخلی) حاکم یعنی جمهوری اسلامی است. با سیاستی که من عنوان کرده ام، هم فعالیت (آگاهانه و ناخودآگاه) سیاسی که در جهت توجیه دولت استعماری در ایران است به پایان میرسد، هم خلقها آزادیهای لازم را برای فعالیت در مناطق خودشان می یابند، هم شرایط برای تصمیمات دمکراتیک فراهم می آید، هم دست نامرعی دولت فارسی در مناطق غیرفارس کوتاه میشود، در عین حال شرایط برای حق تعیین سرنوشت خلقها فراهم می آید و مهمتر دیگر اینکه خونریزیها و جنگ خانمان برانداز دولت مرکزی علیه مردم مناطق ملی تا حد ممکن ضعیف میشود و تبعات مثبت دیگری که از این روش سیاسی که من مطرح کردم عاید مردم ایران میشود.

در نوشته من "بیرون ریختن از ایران" مورد بحث نیست و مثال بالا بسیار نادرست مطرح شده است. من نوشته ام که آذربایجانیها (از هر قوم و ملیتی، ترک و غیرترک که در آذربایجان ساکن هستند) بایستی در آذربایجان و برای سعادت آذربایجان فعالیت کنند و احزاب کردستان در کردستان به فعالیت بپردازند و احزاب فارسی نیز در فارس یا فارسستان (مناطق زیست فارسها) فعالیت سیاسی بکنند و برای پیشرفت منطقه خودشان تلاش کنند و الاخر. در چنین شرایطی، هر منطقه ایی برای پیشرفت منطقه خودش فعالیت میکند و در مجموع با چنین نگاهی همه مردم ایران به پیشرفت همه مناطق در ایران تلاش میکنند. در این شیوه اجحاف و نابرابری و تبعیض و تهدید و تحمیق و اهانت رنگ میبازد و حقوق برابر به تدریج جایگزین میشود و زمینه های تحقق دمکراسی در ایران نیز فراهم می آید.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب بهرنگ- 3؛
برداشتتان از نوشته من در زمینه برخورد با دیگر اندیشان بسیار غافل و دور از انتظار و دور از واقعیت آنچیزیست که من نوشته ام. من نه تنها به آزادی اندیشه و ترویج آن معتقدم، بلکه یکی از طرفداران بسیار جدی آزادی عقیده و بیان هستم. آنچه که من آنها را " فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی" خوانده ام، چیز عجیبی نیست. آیا نمایندگانی که از طرف آذربایجان در مجلس ایران نشسته اند، نمایندگان واقعی مردم آذربایجان هستند یا " فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی" دولت ایران به حساب می آیند؟ این متد را در مورد نمایندگان مناطق مختلف ایران میتوان به کار برد. حتی در مورد نمایندگان ملت فارس در مجلس ایران را میتواند "فریب خوردگان و یا سودجویانی" خواند که در تعارض با منافع ملت فارس با دولت حاکم در همکاری و همنوازی هستند. آیا اجازه فعالیت به چنین احزاب و یا افرادی در مناطق مختلف به معنی اعتقاد

اعتقاد به آزادی عقیده است. آیا طرفداری از فعالیت دشمنان و یا مروجین تفکر ضد مردمی طرفدار نظام از چه زمانی مشمول طرفداری از آزادی عقیده بوده است؟
نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب بهرنگ- 2؛
از نظر من و تمامی فعالین سیاسی و مدنی آذربایجان، این سرزمین تحت سیطره نظام استبدادی (سیاسی- دینی) و استعماری (داخلی) است. من طرفدار نظام فدراتیو در ایران هستم و مبارزه سیاسی در آذربایجان را مبارزهء مستقلی میدانم که بایستی با تکیه بر مردم آذربایجان و در جهت سعادت این سرزمین و در عین حال مبارزه ایی منطبق با حقوق بین الملل و در جهت حق تعیین سرنوشت آن مردم آذربایجان است. هر حرکتی که این جهتگیری را نقض کند و در سمت منافع دشمن مردم آذربایجان یعنی نظام جمهوری اسلامی عمل کند و مستقیم و غیرمستقیم به استمرار حیات یک نظام استبدادی و استعماری کمک کند، حرکتی در ضدیت با منافع مردم آذربایجان است و بایستی افشا گردد. من ننوشته ام که نیروهایی که مورد تایید من و یا دیگری هستند در آذربایجان فعالیت بکنند یا نکنند. این متد نگاه صرفا به آذربایجان ارتباط ندارد. تمامی جنبش های سیاسی

متعلق به ملیتهای غیرفارس فعالیت احزاب متعلق به ملت فارس را در مناطق خودشان نه تنها دوست نمیدارند، بلکه آن را در درازمدت در جهت منافع دولت مرکزی تلقی میکنند. چرا که هدف سیاسی این احزاب حفظ سلطه یک نظام تیپولوژیکن فارسی است و تمامی این احزاب مطقا و به هر بهایی تنها و تنها برای حفظ تمامیت ارضی ایران فعالیت میکنند و به حق تعیین سرنوشت خلقها هیچ بهایی نمیدهند، چون کی این نیروها (حتی اگر مخالف حاکمیت هم باشند) زمینه ساز و مروج نظام تک ملیتی فارسی در ایران هستند، چون کی زبان رسمی و غیررسمی و کتبی و شفاهی این احزاب فارسی است و در مناطق غیرفارسی این زبان، زبان رایج آن مناطق نیست. چون این احزاب از چپ تا راست (با استثناهایی اندک) بر ناسیونالیسم فارسی (آنها اسمش را ایرانی میگذارند) تاکید دارند و الاخر. این احزاب به جامعه فارس ایران تعلق دارند، هرچند که آذربایجانی در این احزاب کم نیستند. اما متاسفانه سیطره دولت استعماری در آذربایجان و نبود تحصیل به زبان ترکی درا یران و خلا احزاب سیاسی آذربایجانی این فعالین را ناخواسته به سوی احزاب سیاسی فارسی کشانده و حتی در اغلب موارد خود نقش بنیانگذار این احزاب را نیز بازی کرده اند. جنبه تاریخی مسئله در این کوتاه سخن قابل توضیح نیست. اما خواستم بگوییم که نوشته من ابدا به موضوع خودی و غیرخودی ارتباط ندارد. تمامی افراد و احزاب از هر فکری برخاسته از آذربایجان حق فعالیت سیاسی دارند و آزادند فکر خود را تبلیغ و ترویج کنند حتی اگر سخت مخالف فکر من هم باشند. من عمیقا به منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارم و در عین حال در جهت مبارزه خلق ترک برای حق تعیین سرنوشت خود در آذربایجان هستم. همچنانکه من طرفدار مبارزه دیگر خلقهای غیرفارس برای این حق هستم. مطالبه این حق تعارضی با منافع ملت فارس در ایران ندارد. همه طرفدار آن نظام سیاسی در ایران هستم که ملیتهای با حقوق برابر در آن زندگی کنند. من هرگز به یک نظام غیرعادلانه با هر توجیهی در تبعیض علیه ملیتهای غیرفارس تن نخواهم داد. برای من زبان فارسی هم ارزش با زبان ترکی و دیگرزبانهای رایج در ایران و جهان است. سیطره زبانی در صدسال گذشته در ایران فاجعه آفریده است؛ کشتار در آذربایجان و کردستان (1325/1324)، سرکوب شدید حزب خلق مسلمان در آذربایجان 1359، کشتار در کردستان بعد از به قدرت رسیدن خمینی، کشتار در منطقه عربی الاحواز، در بلوچستان در طول تمامی عمر جمهوری اسلامی همه و همه از سر سیطره زبانی و ملی فارسی در این مناطق است. وگرنه چه دلیلی برای این کشتار وجود دارد؟ اگر سیاست زبانی در ایران به نفع برابری تغییر کند، و اگر سیاست ایران با حقوق بین الملل منطبق گردد، این نوع کشتارهای و سرکوبها در ایران معنی خواهد داشت؟ ممنوعیت زبان ترکی، کردی، عربی، بلوچی و... ممنوعیت صرف زبان نیست، تحلیل بردن آن خلق، استحاله آن از طریق آسیمیله کردن آنهاست. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. اگر از زاویه این متد به مسئله بنگرید، خیلی از مشکلات تحلیلی نیز پاسخ خود را می یابند و اتهام ها ناهنجار در تیتر برگزیده شما، مطلقا رنگ خواهند باخت و زمینه حتی برای همبستگی مبارزاتی میان تمامی خلقهای در ایران فراهم خواهد آمد. اما تا زمانیکه از پشت عینک دکترین دولت ایران (آنچنانکه تا کنون بوده است) به مسائل و تحلیل ها نگریسته شود، چشم انداز سیاسی ایران هر روز از روز قبل وخیم تر و پرتو برابری زیستن در این کشور کمتر خواهد شد.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب بهرنگ- 1؛
یکی از مسئولین کامئنت ها در سایت ایران گلوبال، با خواندن کامئنت شما در پاسخ به پرسش من، آشکارا ضمن بیان مفاهیم بسیار تند علیه نوشته من خودتان را طرف حساب نوشته من عنوان میکنید و علی رغم اینکه نوشتهء منتقدین را بهانه انتشار کامئنتهای آنها قرار داده اید، اما انتخاب تیتر بسیار منفی برای این انتقادها بر جوهر نظر و احساس خود شما انجام شده است. در چنین شرایطی توصیه من این استکه حداقل اندکی ژورنالیستی عمل کنید و به دلیل کار در یک مئدیا به گونه ایی بی طرفی

خودتان را حداقل در "تیترسازی" رعایت کنید. البته شما هم مثل دیگران حق دارید نظرات خودتان را نسبت به مطلب من بنویسید، اما انتخاب این گونهء تیتر هم کاری دور از اخلاق ژورنالیستی، در عین حال بسیار جانبدارانه و همچنین خاک پاشیدن به چشم خوانندگان است. به بیان دیگر کامئنت نویسان زیر مطلب من دو گونه هستند، بخشا مرا در این نظر محق میدانند و بخشا مخالف آن هستند. اما شما فقط نظر مخالفین را منعکس کرده اید، چرا چون خودتان در جرگه آنها قرار داشتید!! این کار هم از انصاف ژورنالیستی به دور است.

جایگاه خودی و غیرخودی در نوشته من؛
امحتوی کامئنت شما بسیار دور از آن مقصد و مقصودیست که من آن مطلب را نوشته ام. مرا متهم کرده اید که من در احزاب سیاسی "خودی و غیرخودی" کرده ام!! چشممان روشن نوشته مرا با مثال "شورای نگهبان" دانسته اید. می نویسید و یا از نوشته من چنین برداشت نادرست کرده اید که گویا من میگویم: " «اينكه كسى به جز افراد مورد تاييد نبايد در اذربايجان يا در مناطق غير فارس فعاليت كنند » (پایان نقل قول).

جناب بهرنگ، در تمامی نوشته جات من در زمینه سیاسی، ایران به مثابه یک کشور کثیرالملله بایستی آویزه گوشتان و عینک نگاهتان مدنظر باشد. اگر ایران را کشوری چند ملیتی بدانید، و با این متد به مسائل نگاه کنید، مشکلی در فهم مسائلی که من مطرح میکنم نخواهید داشت، اما اگر ایران را کشوری تک ملیتی تلقی کنید، برداشتهایتان نیز مثل تلقی نادرست تان از تک ملیتی بودن ایران، نارست از آب درخواهد آمد.

خودی و غیرخودی کردن افراد و یا احزاب، برخوردی ارزشی و نابرابر به افراد و احزاب در یک جامعه و از سوی دولت حاکم آن است. اگر این دولت استبدادی است، مخالفین خود را غیرخودی خواهد خواند، اگر این دولت دینی است، غیردینی و صاحبان دینهای دیگر را غیرخودی خواهد خواند، اگر دولت استعماریست مبارزه ملیتهای تحت سمت علیه خود را غیرخودی و تجزیه طلب خواهد خواند، اگر دولتی طبقاتی است مبارزین طبقاتی را غیرخودی تلقی خواهد کرد و الاخر. اما موضوع سخن من در این نوشته ابدا به موضوع ارزشی در آذربایجان ربطی ندارد.
نوشته شده توسط: Anonymous

اقدام نظامیان مصر در پایین کشیدن انقلاب دزدان "با دستور مشخص من صادر شد"و برای مستند سازی همه چیز کلیات شان را در سایت های فارسی انعکاس دادم تا در تاریخ ثبت شود و با رجوع بدان ها دقیقاً می توانید مشاهده شان کنید. آنان که با سپاه قدس ایران ارتباط تنگاتنگی را آغاز کرده بودند، می خواستند یک فتاشیست مذهبی چون ملاهای ایران در مصر شکل دهند و دستورات برای تشکیل سپاهی مشابه ایران نیز صادر شده بود...

قضایا را نباید با هم قاطی کنیم. تصمیمات دولتمردان یک کشور در مملکت خودشان که تعیین کننده است، یک چیز است وحمایت یا عدم حمایت دولتمردان یک کشور از واقیعی که در کشور دیگری روی می دهد، چیز دیگری است. این که مرسی در خصوص سوریه مواضع درستی گرفت، دلیلی بر توجیحه اشتباهات مهلکش در مصر یا جاهای دیگر نمی شود. هم چنان که عدم دخالت حاکمان کنونی مصر را در سوریه به صرف خود غلط نمی دانم، و بسیاری از کشورها دنیا هستند که از ترس رسیدن کمک های شان به دست تروریست های اسلامی، از دخالت در آنجا پرهیز می کنند، اما مصر با وجود این که از همسایگان سوریه نیست آوارگان سوری بسیاری را پذیرا شده است. کاری که کمتر کشوری غیرهمسایه ای قبول مسئولیت کرده است. درخصوص اعتراضات گسترده مردمی و دخالت قوه قضاییه و دخالت ارتش در آخرین مرحله و این که کودتا بوده یا انقلاب دوم سخن زیاد رفته است و این راهکار پیشنهادیم در بهار عربی که هر کجا انقلاب دزدان، خواستند انقلاب را به نفع خود مصادره کنند -همان کاری که باند خمینی در ایران کرد و پس از چهار دهه ایرانیان هنوز دارند تاوانش را می دهند- ارتش گوششان را بگیرد و پرت کند در زندان تا محاکمه شوند، اما ارتش دولت تشکیل ندهد، بلکه دولت نجات ملی از همه طیف ها تشکیل شود و برای انتخابات آزاد یک دستور کار عاجل تعیین کند، تاکنون باعث نجات تمام کشورهایی در بهار عربی شده که با این مشکل روبرو بودند و نمونه آخرش را حالا می توانید در لیبی ببینید.
نوشته شده توسط: Anonymous

فکر میکنم تا حد زیادی آقایان قنبری و شاملی حق مطلب را بیان نمودند، بنابرین به طور اختصار به چند مورد تناقضات نوشتار می پردازم,در ابتدا نویسنده به جهت آنکه برای خود مجوز توهین و تحقیرتورکان آذربایجانی را صادر کند,خود را"ترک " معرفی مینماید،وباز مطالب تکراری در توجیه ستم ملی که مثلا فلان پادشاهان ترک ،زبانشان فارسی بوده است و هکذا، بعد درست چند سطر پایین ، آنجایی که نواختن ملت مظلوممان را آغاز مینماید، به مانند تمامی فاشیستهای پان فارس , آنها را" آذری" خطاب میکند!؟!!البته این نشان دهنده این است که فاشیست خودش هم به نام های جعلی خود ساخته اش اعتقادی ندارد.
اینکه فردی خود را ترک معرفی کند هرگز مجوز آن نیست که آن فرد در خدمت دشمنان قسم خورده ملتی ، به آن ملت حمله ورشود و ابتدایی ترین حقوق انسانی آنها رابا انواع توهین و تحقیر ها ،انکار نماید. متاسفانه مودبانه ترین عنوانی که بتوان آنها

را نام برد تنها " خائن " است که تاریخ هرگز از خائنین به نیکی نام نبرده و نخواهد برد، حتی دشمن هم که از خدمات آنها بهره فراوان می برد ، شاید در زبان ظاهر آنها را " هموطن آگاه آذری زبان " بنامد ، اما درعمل کوچکترین ارزشی برای خائنین قایل نیست
نوشته شده توسط: Anonymous

دوستان .. همان طور که متوجه هستید آقای اعلم, آغاز مقاله اش را با ( ترک بودن ) خودشان شروع میکند که به این نوشته یک حقانیّت کاذبی اعمال بکند ولی کسی که طعم رژیم استعمار داخلی و آپارتاید اسلامی را نتواند بچشد , بی مزه و یا با مزه بودن طلب حقوق های اولیّه بشری را پی نخواهد برد. بقول ما ترکها « کورا, گجه گونوز بیردی.. شب و روز برای کور , یکی است». از سردرگمی های آقای اعلم, یکی هم در هویت ایشان است . این سردرگمی از اینجا ناشی میشود که خودشان را " ترک" میدانند ولی در باره (( ناسیونالیست های آذری)) صحبت به میان میکشند.... در ضمن آقای تبریزی در باره پندار های زهر آگین ناسیونالیستی حرف میزنند ولی ناسیونالیست روسی استالین و انتر ناسیونالیزم مارکسیست های رنگارنگ را از یاد میبرند...

نوشته شده توسط: Anonymous

درود برنویسنده گرامی مطلب جالبی بود متاسفانه ما گرفتار پانفارسیسم هستیم

نوشته شده توسط: Anonymous

«تئوری توطئه » ، «حسادت» و طرح «خواستهای صد در صدی » عواملی تشکیل دهنده این نوشته بی ارزش است.

نوشته شده توسط: Anonymous

نوشته جناب نویسنده « ياوه، ياوه، ياوه،....» است . خانم مسیح علینژاد کار بسیار مثبتی انجام داده است .تا امروز هزاران زن به این حرکت پیوسته اند . شما بد بخت ها کدام کار سازنده و مثبت را که به یک حرکت مبدل شده باشد را به وجود آورده اید ؟شما این اقای رضا پرچی زاده تنها نقش پارازیت ، آن ور اب را باز ی می کنید؛ حرکات شما دو تا بسیار منفی است. گسترده باشد جنبش «آزادی‌های یواشکی» تا این جنبش زنان مبدل به یک حرکت بشود که حجاب اجباری را برای همیشه در ایران ممنوع کند تلاش نویسنده با پز انقلابی این است که وضیعت موجود حفظ شود.فکر می کنم اقای پرچی زاده و نویسنده این مطلب خیلی راحت حسودند؛ چشم ندارند که ببینند یک دختر جوان توانست به این موفقیت دست یابد.

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، کورش اعلم، ای کاش ناسیونالیسم و ناسیونالیست ها بی مزه بودند اما ناسیونالیسم پندارهای ناسیونالیستی زهرآگین هستند نه بی مزه! جنگ جهانی یکم با چهارده میلیون کشته و جنگ جهانی دوم با پنجاه و پنج میلیون کشته و جنگ های ریز و درشت دیگر همگی در پنداری پلید و پلشت و دوزخی و اهریمنی و زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم ریشه داشتند! و هم اکنون در ایران تنها کسی که از ناسیونالیسم و پان های رنگارنگ سود می برد رژیم ولایت فقیه است! رژیم آخوندهای مفت خور و رژیم برخاسته از گور ولایت فقیه که از سرزمینی به نام ایران دوزخی بی همتا در جهان ساخته است برای پیشگیری از نابودیش و برای آن که پیش از مردن دست و پائی بزند هم اکنون با روش (چند دستگی بینداز و فرمانروا باش) از پان های رنگارنگ ناسیونالیستی برای به جان هم انداختن و از میان بردن یکپارچگی مردم ایران بهترین بهره برداری ها را می کند، رژیم آخوندی

..... می خواهد این سخن را در میان مردم ایران جا بیندازد که ریشه گرفتاری ها و تیره روزی های آنها این زبان و آن زبان و این تبار و آن تبار و این نژاد و آن نژاد است و آخوندهای مفت خور و دژخیمان گوش به فرمان این رژیم دوزخی در این میان هیچ کاره اند! از سوی دیگر پان نامه نویسانی که جز نوشتن سخنان صد من یک غاز و بی سر و ته درباره زبان مادری و زبان پدری و زبان عمه ای و زبان خاله ای و یا نژاد اهورائی آریائی و تبار و نژاد ترک و ..... هنری ندارند با کردارهایشان ددمنشی ها و سنگدلی های بیمانند رژیم گدایان مفت خور را در زندان ها و شکنجه گاه هایش کمرنگ می کنند! ناسیونالیست های پان نامه نویس که وابسته به زرسالاری (بورژوازی) هستند هرگز درباره چیزهائی مانند گرسنگی و بیماری و بیکاری و بی پولی هیچ نمی نویسند چون فهم این پدیده ها برای آنها ناشدنی است! تا کنون دیده نشده است که یک ناسیونالیست ترک آذربایجانی که برای زبان مادری بالا و پائین می پرد و پیاپی زبان، زبان می کند درباره کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندان های آذربایجان چیزی نوشته باشد! هنگامی که افشین اسانلوی ترک زبان و ترک تبار و ترک نژاد پس از سال ها شکنجه و زندان برای رنج هائی که کشیده بود جانش را از دست داد هیچ یک از ترک پرستان پان نامه نویس یک سطر برای همدردی با افشین اسانلو و مادرش فاطمه گول قزی ننوشتند اما فارس زبان ها و فارس نژادها و فارس تبارها به همراه ترک هائی که پرت و پلاهای ناسیونالیستی و پان نامه ای مغز آنها را از کار نینداخته بودند با افشین اسانلو و فاطمه گول قزی همدردی کردند و گریه کردند و اشک ریختند و دل سوزاندند و نالیدند http://www.iranglobal.info/node/20881 سخن کوتاه، امیدوار بودن به ناسیونالیست های فارس پرست و ترک پرست و آریاپرست و ..... برای درهم کوبیدن رژیم دژخیمان دوزخی ولایت فقیه از سوی مردم گرسنه و دردمند و درمانده ایران امیدی بیهوده است و دشمنان رژیم آخوندی نیز از داشتن امید بیهوده به چنین کسانی برای نابودی رژیم باید دست شسته و خود را از آنها و هرزنامه های آنها جدا کنند. پان نامه نویسان هرگز بیل و کلنگ و داس و چکش به دست نگرفته و زیر آفتاب سوزان تابستان و سرمای استخوان سوز زمستان کار نکرده اند! پان نامه نویسان هرگز بار سنگین نبرده اند، هرگز بی خانه نمانده اند، هرگز دستشان تاول نزده است، هرگز ناخنشان نشکسته و سیاه نشده است، هرگز جیبشان تهی نمانده است، هرگز زیر بار بدهی های سنگین نرفته اند، هرگز جوراب سوراخدار و کفش پاره نپوشیده اند، هرگز نشستن در زیر بام کاهگلی و چکیدن آب باران را ندیده اند، هرگز کودکانشان از بی داروئی جلوی چشمانشان نمرده اند، پس چرا باید مردم گرسنه ایران که توان خرید نان ساده را هم ندارند از چنین کسانی که جز بوقلمون سرخ کرده و فیله ماهی خوراکی را نمی پسندند پیروی کنند؟ به نوشتاری در این لینک و چگونگی سود بردن رژیم از پان های رنگارنگ نگاه کنید http://iranglobal.info/node/17485
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای کاضم ثانی و درک نادرست از حزب سراسری!!
حزب سراسری در یک کشور کثیرالملله آن نیست که چندنفری در مرکز و یا هر کجای کشور جمع شوند و براساس یک دکترین سیاسی مشخص که تنها منافع یک ملیت (فارس) در یک کشور چند ملیتی را مد نظر داشته باشند و زبان ملی یکی از ملیتهای ساکن در کشور (فارسی) را، فرهنگی ملی و تاریخ متعلق به همان ملت (فارس) را مد نظر داشته و بر اساس آن حزبی سیاسی تشکیل دهند و آن را سراسر هم بخوانند. این شیوه کار که تمامی احزاب مرکزگرا و فارس محور (که امروز خودشان را به غلط سراسری میخوانند) بر آن تکیه دارند، روشی غیردمکراتیک، غیررئال و حتی استعماری است، چون حقوق سیاسی خلقهای غیرفارس را مد نظر ندارد. حزب سراسری البته میتواند در یک کشور فدرال وجود داشته باشد. اما پایه های اصلی این حزب در کشور فدرال تشکل این حزب در مرحله اول در آن مناطق ملی است. یعنی

احزاب در مناطق ملی خودشان و با تکیه بر فرهنگ، زبان، تاریخ و .... آن منطقه و برای پیشرفت آن منطقه تشکیل میگردد. سپس در پروسه یک سیاست کلان این احزاب در منطقه خودشان شکل گرفته اند، و بر پایه برنامه حزب و نظریه اجتماعی که به آن باور دارند (مثلا سوسیالیستهای و یا لیبرال ها و یا سوسیال دمکراتها و...) با تشکیل کنگره هایی میتوانند به هم متصل گردند و یک حزب سراسری ایجاد کنند. احزاب سراسری در کشورهای کثیرالملله بدین طریق شکل میگیرد. اما احزاب سراسر در یک کشور تک زبانه میتواند از مرکز تشکیل شده به سایر نقاط کشور گسترش یابد. اما ایران یک کشور تک زبانه نیست و لذا احزاب سیاسی مرکز با استناد به تاریخشان، با استناد به زبانشان و با استناد به برنامه اشان احزاب فارسی بشمار می روند و سراسری خواندن آنها جز عوام فریبی و تحریف واقعیتها و تحمیق مردم غیرفارس هدف دیگری را دنبال نمیکنند.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای کاظم ثانی، شما پاسخ کامئنت "یئنی لیک" مینویسد: " اینکه <احزاب سیاسی دمکرات فارسی> و <فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی> را باید از آذربایجان بیرون ریخت با اینکه <ترک تباران> را باید از ایران بیرون ریخت چه تفاوت ماهوی با هم دارند؟" (پایان نقل قول).

تمامی این نوشته من تنها و تنها به یک مسئله بسیار مهم اشاره دارد و آن اینکه احزاب سیاسی که در مناطق ملی (که من آنها را واحد های ملی خوانده ام) فعالیت میکنند باید به آن منطقه ملی (یا واحد ملی) تعلق داشته باشند. احزابی که به مناطق دیگر ملی تعلق دارند نباید در مناطق دیگری غیر از منطقه خود فعالیت کند. برای

نمونه یک حزب بلوچی نباید در آذربایجان فعالیت کند، چون دلیلی ندارد که یک حزب بلوچی در آذربایجان فعالیت کند و یا یک حزب کردی نمیتواند و نباید در منطقه عربی و یا فارسی به فعالیت بپردازد، چون دلیل برای این کار ندارد. چون به آن منطقه تعلق ندارد. آیا یک حزب آلمانی میتواند در فرانسه به فعالیت سیاسی مشغول باشد؟ مثال روشن میزنم تا مفهوم شود. این سخن از آن جهت گفته میشود که احزاب به اصطلاح سراسری که درواقع احزاب فارسی هستند میخواهند با فعالیت در مناطق ملی غیرفارس و از طریق تحمیق مردم و توجیه دولتمداری فارسی فعالیت کنند و برای خودشان نیروی سیاسی فراهم بیاورند و در روز مبادا علیه نیروهای دمکراتیک در آن منطقه و به نفع دولت مرکزی فارسی بجنگند. این جوهر آن سخنی است که من میخواهم بگویم. با سیاستی که من عنوان کرده ام، هم فعالیت (آگاهانه و ناخودآگاه) سیاسی که در جهت توجیه دولت استعماری در ایران است به پایان میرسد، هم خلقها آزادیهای لازم را برای فعالیت در مناطق خودشان می یابند، هم شرایط برای تصمیمات دمکراتیک فراهم می آید، هم دست نامرعی دولت فارسی در مناطق غیرفارس کوتاه میشود، در عین حال شرایط برای حق تعیین سرنوشت خلقها فراهم می آید و مهمتر دیگر اینکه خونریزیها و جنگ خانمان برانداز دولت مرکزی علیه مردم مناطق ملی تا حد ممکن ضعیف میشود و تبعات مثبت دیگری که از این روش سیاسی که من مطرح کردم عاید مردم ایران میشود.

در نوشته من "بیرون ریختن از ایران" مورد بحث نیست و مثال بالا بسیار نادرست مطرح شده است. من میگویم آذربایجانیها (از هر قوم و ملیتی که در آذربایجان ساکن هستند) در آذربایجان و برای سعادت آذربایجان فعالیت کنند و احزاب کردستان در کردستان به فعالیت بپردازند و احزاب فارسی نیز در فارس یا فارسستان (مناطق زیست فارسها) فعالیت سیاسی بکنند و برای پیشرفت منطقه خودشان تلاش کنند و الاخر. در چنین شرایطی، همه منطقه ایی برای پیشرفت منطقه خودش فعالیت میکند و در مجموع همه مردم ایران به پیشرفت ایران (از این طریق) تلاش میکنند. در این شیوه اجحاف و نابرابری و تبعیض و تهدید و تحمیق و اهانت رنگ میبازد و حقوق برابر به تدریج جایگزین میشود و زمینه های تحقق دمکراسی در ایران نیز فراهم می آید.

سخن شما اگر ناخودآگاه عنوان شده باشد، قابل اغماض است، اما خودآگاهانه عنوان شده باشد اسمش عوامفریبی است. امیدوارم شما از دسته اول باشید که سخن مرا چنین تفسیر کرده اید.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب جمال، از آنجائیکه قادر به تحلیل اوضاع و شرایط کردستان نیستید، من در فرصت کمی‌ که دارم سعی‌ خواهم کرد درک این موضوع را برایتان ساده کنم، تحولات اجتمائی در جامعه کوردستانی و نقش فزایندهٔ " طبقه متوسط " فرصت هیچ انعکاسی را در حوزهٔ سیاسی جامعه کردی نیافته است، به همین دلیل در جامعه امروز کردستان، بدنهٔ قدرتمند "" جامعه مدنی "" و یا "" جنبش روشنفکرانه "" شکل نگرفته، نتیجهٔ آن فرار طبقه متوسط از کردستان و یا هر کسی‌ که دستش به دهنش می‌‌رسد میباشد، این یعنی‌، گسترش عمل کردستان، به تضعیف یکپارچگی آن خواهد انجامید، درگیری بین ارامنه و کرد‌ها در " برج حمود " شهری در شمال بیروت یکی‌ از پیش زمینه‌های این توسعه ناقص جامعه است. شاید حالا متوجه شده باشید چرا ترکان آزربایجان در "" جنبش مشروطیت "" حضور چشمگیر داشتند و این حضور در جلوگیری از مرگ دریاچه ارومیه نیز به خوبی‌ دیده می‌‌شود.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای کوروش اعلم- 2:
البته در این زمینه میتوانستم مثالهای بارزی بیاورم که در آذربایجان ستم عرصه اقتصادی دارد، عرصه اجتماعی دارد، عرصه روانی دارد، عرصه فرهنگی دارد و الآخر. برای شما مثال آوردم که شما خود صفحات دیگر مثنوی را بخوانید.

مینویسید: "آیا هموطن آذری بخاطر صرف آذری بودن از گرفتن شغلی محروم بوده؟" (پایان نقل قول).
پاسخ: البته که محروم هستند. آیا دختر و یا پسر ترک که اغلب با لهجه تاثیر گرفته از آواهای زبان ترکی به فارسی سخن میگویند میتوانند شغل گویندگی تلویزیون ایران را در رقابت با یک فارس زبان تصاحب کنند؟؟ میگویید نه؟ آیا این اسمش محرومیت نیست؟ اگر تلویزیون به زبان ترکی بود، یک جوان ترک از این حق محروم میشد؟؟ میدانید که پاسخ منفی است. البته این محرومیت اشلهایش بیشتر است. تنها یک مثال آوردم که شما اندکی بیشتر بیاندیشید.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای کوروش اعلم- 1:
از فهوی کلام شما میشود به سادگی متوجه شد که در نوشتن، بیشتر از دانش و تجربه بشریت و حقوق در اسناد جهانی در زمینه حقوق ملی در کشورهای چند ملیتی به احساسات تکیه کرده اید و با شعارهای پرطمطراق جهانی شدن نیز مطلب تان را به پایان رسانده اید. نوشته شما حاصل یک تلاش نافرجام برای توجیه ناهنجاری نابرابری حقوق اتنیکی در کشور ایران است. حالا شما ترک باشید و یا فارس باشید، به قول خودتان توفیری نمکنید. خطا از سوی هر کسی میتواند بروز کند. من برای روشن شدن شما و اینکه بایستی احساسات را کنار بگذارید و کمی بیشتر در این زمینه مطالعه کنید، به سه مورد نوشته شما اشاره میکنم و تقاضا دارم که با عمق بیشتری

به مسائل حساس یک کشور بپردازید. اگر خلاصه کنم شما با این موضع گیری موضع طرفداران جمهوری اسلامی و بویژه ناسیونالیستهای افراطی فارس را تقویت کرده اید. امیدوارم چنین آرزویی نداشتید.

مینویسید: " شاهان قاجار ... هیچ تلاشی برای عوض کردن زبان رسمی کشور مثلا به جای فارسی ، ترکی کردن زبان رسمی کشور نکردند؟" (پایان نقل قول).

پاسخ: در آن زمان چیزی بنام "رسمیت" این یا آن زبان وجود خارجی نداشت. بلکه استفاده پراگماتیستی از زبان در زندگی جامعه جریان داشت. در دوره قاجار و حتی همان چند صدسالی که شما از آن نام برده اید، در ایران همیشه سه زبان ترکی (عموما زبان دربار و قشون)، زبان فارسی (عموما زبان دیوان ) و زبان عربی (عموما زبان علم) مورد استفاده قرار میگرفته است. تک زبانه شدن ایران به حاکمیت پهلوی ها در تاریخ ایران بازمیگردد. تک زبانه شدن ایران (از جهت رسمیت زبان) یک سیاست نژادپرستانه، استعماری و ضد دمکراتیک است که با حکومت پهلوی ها شروع میشود و با جمهوری اسلامی ادامه می یابد. یک انسان آزاده بایستی این پروسه را نقد کند و مورد سرزنش قرار دهد.
مینویسد: " ناسیو نالیست آذری به جز مسئله ستم زبانی که من کاملن با آن موافقم ، از کدام ستم دیگر میتوانند در حق خود اسم ببرند" (پایان نقل قول).

پاسخ: اولا واژه "آذری" در خطاب مردم ترک ساکن در آذربایجان بسیار نادرست و در جهت توجیه سیاستهای دولتهای حاکم پهلوی و جمهوری اسلامی است. اکثریت مردم آذربایجان را ترک ها تشکیل میدهند و ترک هستند و نه آذری. در تظاهرات خرداد 1385 در تمامی شهرهای آذربایجان و در اعتراض به کاریکاتور روزنامه ایران شعار اصلی "هارای هارای من تورکم" (آهای آهای من ترکم) بود. یعنی برخورد و انتقاد به سیاست "آذری خواندن ترکها در ایران"، که شما یکی از این انسانها هستید که امروز هم بعد از این همه اعتراض و با وجود اینکه مینویسید که شما "ترک" هستید، با مردم آن دیار را "آذری" خطاب میکنید.
دوما؛ این مردم آذربایجان و بویژه خلق ترک ساکن در آن دیار است که با "ستم ملی" و به قول شما "ستم زبانی" مبارزه میکند، نه ناسیونالیستهای آذری!!!. برای نمونه من ناسیونالیست نیستم، بلکه سوسیالیستم، اما برای رفع ستم زبانی مبارزه میکنم. شما خودتان نیز با ستم زبانی مخالفید. آیا شما هم ناسیونالیست آذری هستید؟؟ می بینید که ترم های مورد استفاده شما در این نوشته بسیار مغشوش است.
سوما؛ میگویید غیر از ستم زبانی ستم دیگری در آذربایجان و علیه خلق ترک وجود ندارد. این اشکال بسیار بزرگی برای شماست. خلق ترک در آذربایجان صرفا علیه ستم زبانی مبارزه نمیکنند. بلکه مبارزه علیه ستم زبانی یک زیرمجموعه ایی از تلاش و مبارزه برای "حق ملل برای تعیین سرنوشت خویش در آذربایجان" است. حق تعیین سرنوشت یک حق شناخته شده بین المللی است و در منشور ملل متحد و دیگر منابع حقوق بین الملل مستتر است. حق تعیین سرنوشت، به مردم آذربایجان این حق را میدهد که سرزمین خود را خود اداره کند و در مورد سرنوشت آن سرزمین تصمیم بگیرد. به بیان دیگر این حق مردم آذربایجان است که در مورد سرنوشت سیاسی آذربایجان تصمیم بگیرند که مثلا در شکل فدرالی با دولتهای دیگر فدرال در ایران (فدرال کرد، فدرال فارس، فدرال بلوچ، فدرال عرب و...) توافق کنند که زیر چطر یک دولت سراسری که امروز اسمش ایران است زندگی کنند و اگر این فدرالها توافق داشتند اسم کشور را نیز عوض کنند. یا اینکه اگر فشار به این ملت از سوی دولت مرکزی زیاد بود و کشت و کشتار راه افتاد مسیر این "حق تعیین سرنوشت" میتواند جدایی از ایران و تشکیل دولت مستقل باشد. چیزی که در یوگسلاوی سابق و یا اتحاد شوروی سابق به وقوع پیوست. به نظرم سرنوشت سیاسی ایران را رفتار سیاسی دولت مرکزی تعیین میکند و نه جنبش های سیاسی متعلق به خلقهای ساکن در ایران.
نوشته شده توسط: Anonymous

خر اگر الاغ بودی خریتت را دوا نمودی..... چرا بعد از سرنگونیس همونجور که فیلم از اون ناو وجود داره اف 14ها رو رادار نگرفته یا اصلا چرا سرنگونشون نکرده؟ یعنی خاک بر سر آمریکا که با یک یا دو اف 14 بخاد غرق بشه .. از نظر نظامی این حرف جوکه نه چیز دیگه .. متاسفم که این مطلاب نوریزاد رو میخونید و اونو مطرح میکنین

نوشته شده توسط: Anonymous

ازادی بدون هزینه نخواهد بود وباید بها وهزینه ان پرداخت شود. ونویسنده محترم انچه که ازیک اندیشه اگاه وازاد برامده بیان کردند. حالا عده ای آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پنــد گیر خواه ملال.این رژیم جنایتکار . ومماشات گران غربی مرتبا برای ماندگاری این رژیم برنامه ریزی کرده که سرنگونی را به تعویق انداخته وایران وایرنی را در بند نگاه داشته.

نوشته شده توسط: Anonymous

سوال من ازكساني است كه اينقدر سروصدا راه انداخته اند ، خوب اگر قرار باشد كسي را دستگير كنند ، حتما مطابق با قانون وروش هاي دمكراسي است ، اروپا وامريكا كه كشورآخوند زده نيست كه به يك باره بريزند سرعده اي واورا دستگير كنند وببرند حتما اين فرد يعني عليشاهي كه دستگير شده يك جرمي انجام داده ، جدا ازاينكه چه جرمي ، ولي دستگيري دراين كشورها هيچوقت بدون دليل نيست ، ثانيا ما ازدهات وپشت كوه نيامديم ، هيچكس را به جرم عدم تمديد برگه پناهندگي اش چند ماه دستگير نمي كنند !!!مگر كسي باشد كه تازه به اروپا آمده ودريك كمپ بسته پناهندگي باشد اين فرديعني عليشاهي كه سالهاست دراروپاست و به اكثركشورهاي اروپايي مثل فرانسه وآلمان وسوئيس و . سفر كرده و عكس ها وفيلم هايش دراينترنت است ، بابا جان اينجا كه دولقوز آباد نيست كه كسي از كسي خبري نداشته باشد !! دنيا الان مثل يك دهكده كوچك شده ،

ثالثا اودستگيرشده، بقيه نفرات چرااينقدر ترسيده اند !! چرا به تكاپو افتاده اند ومقاله ومطلب دراين باره مي نويسند .آقاي ابراهيمي گفته ،جاسوسان وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران درآلمان وفرانسه منتظر باشند كه مثل عليشاهي دستگير خواهند شد ، نكند آنها هم برگه پناهندگي اشان را تمديد نكرده اند ! شايد هم يك عده ازآنها كه سيتي زن هاي آلمان وهلند وانگليس هستند ، ممكن است به دليل تمديد نكردن پاسيورت هاي نشناليته خودشان به يك باره اشتباهي توسط پليس هاي آن كشور دستگير شوند . دنيا را چي ديدي نازنين ! وقتي ورق برگردد ، بدجوري برميگردد .
نوشته شده توسط: Anonymous

این موضوع نشان میدهد که تا زمانیکه فقر و دیکتاتوری و حماقت و ارتجاع در جامعه ای وجود دارد ، مارکسیسم و کمونیسم و سوسیالیسم و چپگرایی ، مشعل مبارزه روشنفکران باقی خواهد ماند . وناسیونالیسم و شونیسم و راسیسم و فاشیسم قبیله ای و ضد انسان باید جای خود را به جهانبینی های انساندوستانه بدهند .

نوشته شده توسط: Anonymous

1)تاریخ طبری جلد 5ص1979. 2) فتوح البلدان ص 3.173)انساب الاشراف ج 3 ص 391.
4)مهمترین شورش مردم آذربایجان حدود سال 70 هجری بود که به سرعت سرکوب شد..انساب الاشراف ج12 ص 27.

نوشته شده توسط: Anonymous

همکاری با این رژيم پلید و ادمخوار با هیچ توجیه ای قابل قبول نیست
لعنث ابدی بر خمینی دجال ومرگ ونفرین بر تمامیت رژیم اخوندی .

نوشته شده توسط: Anonymous

نمي دانم مشكل آقاي محمد كرمي چيست كه اينقدر ريسمان و آسمان را به هم مي بافتد تا ثابث كند كه بهزاد عليشاهي با وزارت اطلاعات كار نكرده و در هلند دستگير نشده است.
از اين حرف اشتباه است، چرا خودش نمي آيد دفاع كند و مطلب بنويسد، ضمنا محمد كرمي ،،،،،،،،را مي شناسند كه 9كلاس درس نخوانده و ادعا ميكند كه خواندن و نوشتن بلد است (مراجعه شود به مصاحبه هاي وي با سربي كه جملات را خوب نمي تواند بگويد، بخصوص كه لاتين باشد)، چه ريگي در كفش او است كه به دفاع از بهزاد عليشاهي پرداخته و اينطوري به سايت ايران گلوبال كه هميشه خبرهايش بيطرفانه بوده است توهين ميكند، نكند خودش دلارهاي به خون آغشته رژيم خونخوار جمهوري اسلامي را ميگيرد؟

نوشته شده توسط: Anonymous

شلاق کش کردن آقایان کیانوش توکلی و امرالله ابراهیمی برای انتشار یک خبر که 100% صحت دارد چه تاثیری در کاستن میزان حکم و یا آزادی دستگیر شدگان دارد؟ بر فرض اگر این دو را به توبه و یا اعترافات تلویزیونی وادار کنید، دستگیر شده ها آزاد می شوند؟

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

فرامرز عزیز،1- نظر شما درست است که فرهنگ مردم با فرهنگ حکومت جداست و یکی نیست. و قبول دارم که اکثریت مردم ایران فرهنگ حکومت را قبول ندارند. اما منهم در متن مقاله با اشاره به تماشاچیان اعدام منظورم آن نبود که همه در این سطح فکر قرار دارند.نه. تنها خواستم به پایین ترین سطح فکر اشاره کرده و تغییر را در آنجا نشان دهم . گفتم که اگر صحنه اعدام خالی باشد یعنی سطح فکر عادی ترین آدمها دیگر این چیزها را نپذیرند میتوان امیدوار بود که حکومت رفتنی ست. و حالا هم با اینکه اکثریت خلاف حکومت میاندیشد ولی همچنان وضعیت را تحمل میکنند. 2-خصلت جوانی ست که آدم میخواهد «عمل» کند- زود برای «درد» «چاره» کند. «مرگ» را هم مانعی حساب نمیکند و «شجاع» به خاطر «هدف» از آن استقبال میکند. اینها همه درست است. ولی مشکل «تحمل» جامعه یک چیز است و مشکل «تحمل یا عدم تحمل پیشرو» چیز دیگر.

بله ممکن است جوان با اینکه عاشق زندگی ست ولی درد را« تحمل نکند» و دست به عملیات نظامی بزند . اما « مردم درد را تحمل میکنند». پیشرو کارش آنست که « مردم را سازمانیافته -آگاه به هدف - رهبری شده-به حرکت در بیاورد ». این کار با عملیات نظامی چریک شهری ممکن نیست. این تجربه را ما کرده ایم و نتیجه هم در 57 هفت روشن شده است.3- چگونگی سیاست بستگی به فرهنگ دارد. جامعه ایکه از سطح فرهنگی پالایی برخوردار است آنجا سطح سیاست هم بالاست . و بعکس. مشکل جامعه ایران نخست فرهنگی ست و بعد سیاسی. منظورم در میان مردم است. که این دو نیز تابع وضع اقتصادی و سیاسی حاکم است ماهیت جامعه ایران در واقعیت آنچنان پایین بود که خمینی توانست حکومت درست کند و تاکنون نیر آنرا ادامه دهد. خمینی از ماهیت عقب مانده ما - مردم یک جامعه- زاده شده است. ماهیت جامعه ما «عمدتاً» و نه به تمامی، همین خمینی بود. یعنی ماهیت ما عمدتاً ماهیتی قئی آور و متعفن بود که هنوز که هنوز است از بوی گندش رها نشده ایم. و این گندیدگی را در دملی مثل «ناسیونالیسم» چه ملیتی و چه سراسری - اسلام سیاسی- دیکتاتوری بروشنی مشاهده میکنیم.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای آئلیار گرامی،
نوشته شما اشکالات بسیار دارد. اول از همه اینکه مسائل فرهنگی را با مسائل سیاسی قاتی کرده اید، بویژه در پایان مطلب. درست است که جامعه ایران نسبت به خیلی جوامع دیگر عقب مانده تر است ولی کمتر کسی پیدا میشود که ادعا کند فرهنگ مردم ایران همان فرهنگ جمهوری اسلامی ست. چند درصد مردم ایران طرفدار قصاص و سنگسارند، چند درصد آنان از برخوردهای خشن رژیم در زمینه های اجتماعی و سیاسی طرفداری میکنند، چند درصد مردم ایران حاضرند دخترانشان را با نه سالگی به عقد دربیاورند و و و... حتی صیغه هنوز که هنوز است در بین مردم ایران مورد قبول واقع نشده.

شاید عدم درک همین نکات است که باعث شده شما کسانی را که خواهان مبارزه مسلحانه با رژیمند به "خصلت جوانی عملگرایی-و کم طاقتی برای کار صبورانه" متهم کنید. مطمئن باشید هیچکس از روی کم طاقتی و بی صبری و عملگرایی جان خودش را به خطر نمی اندازد و خودش را

به تیغ جالادان رژیم نمی سپرد. ولی وقتی همه راهها را بسته اند و بر خلاف ظاهر خندانشان شمشیر را در مقابل مخالفین و معترضین از رو بسته اند، آنجاست که تحمل خیلیها ممکن است به سر بیاید. تحمل خفت و خواری و تحقیر و کثافت و جنایت و شکنجه و تجاوز کار آسانی نیست!
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

قنبری عزیز،1- موضوع مضنون شدن و نشدن نیست. گناهکار بودن و نبودن نیست. مقصر بودن و نبودن هم نیست. مشکل « یک سیاست غلط » است. اسم اش « سیاست یکسان سازی ست.» این سیاست از زمان رضاخان پایه گذاری شده و ادامه دارد. من افراد و حتی رضا خان را هم مقصر نمیدانم. چون سیاست را از افراد جدا میکنم. این کار غلط بوده و لازم است با پذیرش «سیاست چند فرهنگی» اصلاح شود. اینجا دیگر ما با افراد قدیم و جدید مشکل نداریم. بل با خود سیاست به عنوان یک «روش» کاریم. و عامل سیاست غلط یکسان سازی هم نه افراد بل «دستگاه یا سازمان حکومت» بوده که باز یک چیز جداگانه ای ست و با آدمها متفاوت است. پس در صحبت و سیاست ، درست آن است که بگوییم «حکومتها سیاست یکسان سازی را اعمال کرده اند » و این غلط بوده و هست - و ما آلترناتیو آنرا داریم که «سیاست چند فرهنگی ست». و « سیاست برابری».

اینجا بحث و مبارزه به سیاست در ارتباط با حکومت ها و جدا از افراد و ملت ها قرار میگیرد. ما دیگر در حرفهای کوچه بازاری گیر نمیکنیم. دنبال مقصر و مضنون و گناهکار نمیگردیم. با ملت فارس و ترک هم کاری نداریم. بل می جسبیم به سیاست غلط و آلترناتیو و حکومتها. نه این مردم و آن مردم- یا این شخص و آن شخص. 2- روش مدرن آن است که سیاستمدار میاید بجای ملتها و افراد «خود سیاست» را مطرح میکند. مانند: سیاست یکسان سازی. سیاست چند فرهنگی. سیاست جدایی. سیاست فدرالی- و...دیگر اینجا موضوع ترک و فارس- و غیره حداقل در فرهنگ سیاسی مطرح نمیشود. و میتوان دیالوگ داشت و مشکل را حل یا مورد بحث قرار داد. اما دوستان ما (منظورم جوانان نه - باتجربه ها هستند) ؛ دارند کودکی میکنند. و آبروریزی. آخه این ایده های پیش پا افتاده چیستند که ما شاهد آنها در فضای سیاسی آذربایجان- مخصوصاً در خارج هستیم. باورکن گاهاً از دست این افکار و بازیهای کودکانه گریه ام میگیرد و منهم می نشینم مثل کوچولو ها میگریم. صد سال پیش افکار حیدر عمواوعلی را نگاه کن-خیابانی-ارانیها- خلیل ملکیها وساعدیها و بهرنگیها که هرکدام اینها آموزگار نسلها بودند - و حالا رسیده ایم به «بوزقورت گرایی ها » و « تأیید ژن مریض فارسها» از طرف «پزشکان ما». و ناراحت هم میشوند که ناسیونالیست و نازیست مورد خطاب قرار میگیرند. والا فقط میتوانم بگویم «آبروریزی ست. آنهم چه بدجوری.». من مجبورم نخست خودم را زیر نقد ببرم. چون اول از خودم انتظار دارم.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب یلینیک جهان بینی من بر اساس نژاد پرستی و راسیستی نیست من خود را مدافع تمام ملتهای تحت ستم جهان میدانم حال این ملت چە ترک باشد چە ارمنی چە کورد، چە بلوچ و یا اسکاتلندی و باسکی، تیمور شرقی و تامیل باشد چە هزارە ها و ازبکهای افغانستان باشد طبیعی است چون من بدون اختیار خودم کورد بدنیا آمدم و زبان مادری من کوردی بودە بدون اینکە من خود کوچکترین دخالتی در این اختیار داشتە باشم و چون من بە عنوان یک کورد شاهد اشغال سرزمین مادریم از طرف ایران ، عراق، تورکیە و سوریە بودم و شاهد جنوساید ، کشتار ، اعدامهای بی رویە کوچ اجباری و عربیزە، تورکیزە و فارسیزە کردن سرزمین ملت کورد بودم و چون شاهد بودم کە ملت کورد بە سرزمین هیچ ملتی تعرض نکردە و حقوق هیچ ملتی را ضایع نکردە طبیعی است با تمام وجودم خود را شریک و هم رزم مبارزەی ملت کورد برای آزادی و استقڵال میدانم

و همچنین تجربە و مشاهدە های من نیز از ملت ارمنی این گونە بودە کە ملت ارمنی نیز از طرف تورکها در طول تاریخ مورد تعرض واقع شدند و سرزمین آنها اشغال شدە همین باکو پایتخت آذربایجان شمالی کە جناب یلنیک شما مدافع سینە چاک آن شدی کمتر از 80 سال تمام ساکنان آن ارمنی بودند کە تورکها این ملت مظلوم را مجبور بە ترک سرزمینهای خود کردند همین ارمیە بخشی از سرزمین آسوریها و ارمنی ها بودە کە پان اتراک این ملت را مجبور بە ترک سرزمینهای خود کردند . آیا میدانید امپراطوری آشور از بابل و نینوا تا تمام مزپوتامیا تورکیە را در بر مگرفتە کە سلاطین بر بر مغول ، آلب ارسلانها و هلاکوها و طغرلها و سلطان محمد خدا بندەها این مردم را نابود کردند یلنیک بهتر است سخن از سرزمین تورک ووو نکنید چون باور کنید بغیر از تورکمنستان چین تورکها یک متر سرزمین مادری در خاور میانە و مزوپتامیا ندارند ... بلە من همانطور کە مدافع استقلال و آزادی ملت کوردم مدافع استقلال و آزادی ملت ارمنی و آسوری هم هستم من کورد بعنوان یک نفر از تمام ارمنیها بە خاطر شرکت کوردها در کشتار ارمنیها همراه تورکها معذرت میخواهم و همیشە کە با یک ارمنی و یا آسوری روبرو میشوم بخاطر همراهی اجداد کوردها همراه تورکهای بر بر در کشتار ارمنیها احساس شرم میکنم در هیری ارمنی و کورد در لبنان نیز جناب یلنیک صابون بە شکمتان نزنید چون ملت کورد و ارمنی همراه هم از طرف تورکها سرزمینهایشان اشغال شدە در نهایت این 2 ملت بە تفاهم میرسند
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب اىليار عزيز،البته من نمى خواهم از كسى يا چيزى دفاع كنم،ولى به يك نقطه شما نقد دارم،چرا فقط ما مقصريم؟اولا اين بازى را ما شروع نكرده ايم،فاشيسم فارس ١٠٠ سال است كه قدرت را در قبضه دارد،و از هر فرصتى براى تحقير و اسيميلاسيون خلق اذربايجان استفاده مى كند،من نمى خواهم دنبال مقصر بگردم،اينكه ما مقصريم و در مظان اتهام چون انگ تجزيه طلب مى خورد، و فاشيسم محق است ان شعار را بدهد چون به ما مظنون است،خوب مظنون بشود،اصولا با مظنون بودن يعنى اينكه خود را قيم ديگرى دانستن و ما عليه همين مظنون بودن سر بر اورده ايم،نمى خواهيم كسى به ما مظنون باشد،اصولا احتياجى براى ثابت كردن خود نداريم كه بخواهيم كه از خود رفع مظنونيت كنيم

نوشته شده توسط: Anonymous

مطالب اقای امرالله ابراهیمی را خواندم .من هم در هلند زندگی می کنم جدا از اینکه مطالب وی بوهای دارد به نظر می رسد از جانب افرادی سازماندهی شده می باشد . جدا از ان موضوعاتی که مطرح کرده نشان از ان دارد که وی دستی در این دستگیری ها دارد . من هم شنیدم که می گویند افراد دستگیر شده که ملاقات دارند به ملاقاتی هایشان گفته اند که اقای ابراهیمی در بازجوی انها شرکت داشته است که این باعث شرمساری است که هموطنی برای دیگر هموطنان پاپوش درست می کند انهم به چه بهائی

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

اینکه دیگر ملیتها بیشتر از آذربایجان تحت ستم و تبعیض اند- و نویسنده گفته درست است. اما اینکه به ابعاد ستم فرهنگی در آذربایجان کم بها میدهد و از ستم سیاسی و اقتصادی سخن نمیگوید درست نیست. از نظر من در نقد ناسیونالیسم آذربایجان حق با نویسنده است. این خط قابل دفاع نیست.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای کورش اعلم نمیدانم از وضع ايران تا چه اندازه خبر داريد ولی چيزی که مشخص است شما با شمردن برخی رويداد های تاريخی و کمی به اين طرف و آن طرف کوبيدن سعی در لوث و انکار ستم ملی به ترکهای آذربايجان هستيد و نوشته ايد « در این میان دوستان ناسیونالیست ترک و یا آنگونه که خود میگویند آذری و یا آذربایجانی که به نظر بنده کمترین ستم قومی در حقشان اعمال شده و میشود، بیشترین طلبکاران و سینه چاکان هستند. ».اولا ستم را با گرم و کيلو نمی سنجند ستم يا روا ميشود و يا نه . و در ثانی آيا تا بحال از خودت پرسيده ای که چرا مليون ها انسان از آذربايجان به مناطق فارس نشين حتی کرمان کوچ و مهاجرت می کنند ؟ ؟ ؟ فقط کافی است اين سوال مرا جواب بده بعد متوجه ميشوی که ابعاد اجتماعی و اقتصادی ستم ملی تا چه حد است ستم فرهنگی پيش کش جنابعالی باشد .

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

قنبری عزیز، سیاست سخن کوچه بازاری نیست. من هم از سیاست و سیاست مداران صحبت میکنم. نه از شعار این آدم مقابله به مثل کننده. بله شعارهای ما آذربایجانیها بیشتر قابل دفاع نیست. اما دفاع از این شعار ها توسط افراد و گروهها و قلمزنان سیاسی فاجعه است.
شعار های بالا اکثراً توسط سیاسی کاران داده شده و دفاع میشود. من در مقالاتم به نقد آنها پرداخته ام .

نوشته اید:«،شما وقتى يك ورزشگاه به زشتى بانگ مى زند كه ،توركه صداش در نمى ايد. صداى عرعر نمى ايد.شما انتظار داريد جوانان تحقير شده چه جوابى بدهند؟». جواب: آدم عادی مقابله به مثل میکند. و میکنند. اما سیاستمدار چنین نمیکند. سیاستمدار شعار درست را مطرح کرده و به میان مردم عادی می برد. و مقابله به مثل را نقد میکند.طرف میگوید:«صدای عرعر میاد» . ما هم میگوییم :« فاس دیلی ایت دیلی». این دو شعار از طرف سیاستمداران ناسیونالیست دوطرف مورد دفاع قرار میگیرد. چرا چون تئوری این است که « ترکها جدایی میخواهند» ؛ طرف مقابل هم میگوید«ترکها تجزیه طلب اند». این است که شعار ها در خدمت این دو سیاست اند و مورد دفاع قرار میگیرند. این راهها در خدمت دوام عمر حکومت است. این دو خط موجب تفرقه و خدمتگزار حکومت اند. حکومت هم این را بخوبی درک کرده و رویش سرمایه خرج میکند.