بسیار جای تاسف است که بانوان ایرانی پس از 37 سال و تجربه های کوناگونی که از رژیم آخوندی داشته اند هنوز در انتظار آن هستند که از سوی خلافت آخوندی برای احقاق حقوق شهروندی زنان نه تنها یک قدم .......بلکه قدم هایی برداشته شود .
امیدوارم با پشتیبانی مردان و نه مرد نماها .....از بانوان ، نه تنها حقوق پایمال شده بلکه بتوانیم تمام حقوق شهروندی خود را بدست آوریم.
آخوند برای ماندگاری خلافتش چرا نباید از راحت ترین و کم هزینه ترین نوع خفقان در کشور که بروی بیش از 50 درسد از جمعیت که توانسته کل جامعه را در بر بگیرد بهره نگیرد؟
آلپر آتاسی گرامی،
1- مقالات ملی در بخش ملی جای میگرند. مقاله ی شما که پاسخ مستقیم به پرسش استقلال بود برای اینکه بیشتر مراجعه کننده داشته باشد در بخش دیدگاهها هم درج شد. بخش ملی یکی از پرخواننده ترین قسمتهای سایت است. مقالات معمولا -نه همیشه- و نه هر نوشته ای- یک هفته وقت دارند- بعد جای خود را به نوشته های دیگر میدهند.
کار بخش ویژه را آقای توکلی انجام میدهد. که مراجعه کننده اش بیشتر از بخش ملی نیست.
2- در مورد مسایل سیاسی از جمله فدرالیسم-استقلال-تمامیت ارضی- و مقاله ی شما علاقمندان نظرات خود را نوشتند. که بیشتر از سوی خود آذربایجانیهاست. نظرات من در مقالات و کامنت ها منتشر شده که علاقمندان می توانند مراجعه کنند. موضوع استقلال دو مقاله دارد و یک نقد. که به نکات اساسی اشاره شده است. و لینک ها داده شده است.
نقد مقاله شما که در کامنت ها آمده امیدوارم در فرصت مناسب به صورت مقاله با افزوده ها دیگربار در اختیار خوانندگان قرار بگیرد.
3- دوستان «تمامیت ارضی گرا» مسئله ی خود را با « استقلال تحت عنوان تجزیه طلبی» حل کرده اند و چندان دیالوگی از خود نشان ندادند. اما این بحثها پایان نیافته و ادامه دارد. اکنون به صورتی در پیرامون مقاله ی اژدر بهنام گرامی ادامه دارد.
معتقدان تمامیت ارضی لازم است بیایند دلایل خود را بگویند. و نشان دهند چه راه حلی برای ملتهای یدون دولت ایران دارند.
4- بله صاحبان تز فدرالیسم و تمامیت ارضی- هم سرفرصت دلایل درستی تز خود را روی میز میریزند. باید دید کشش دارند یا نه؟ علاقه به دیالوگ دارند یا نه. همانطور که گفتم حالابحث « تمامیت-فدرال-استقلال» با نوشته ی «بهنام و زندانیان» ادامه دارد.
علاقمندان می توانند شرکت کنند.
5- تز تمامیت ارضی ، روشن است :«سیاست رضاخان-پسرش-سیاست آخوند- مجاهد-جبهه ملی- حزب پان ایرانیست- سلطنتی های شکست خورده ، چپ ناسیونالیست و مانند اینها» که پرچم «یک ملت- یک دولت- یک زبان » را حمل میکنند. و تکلیف مخالفان را با فاجعه هایی نظیر «21 آذر» تعیین کرده اند. در دیالوگ به «کسروی- و پیروان او- و از چپ ها به بابک خسروی و از لیبرالها به طبا طبایی و مانندهاشان» تکیه میکنند و نبش قبر می نمایند. که شاید معجزه ای رخ دهد. و «چهارچوب ارضی» را که در قلب ملتهای بدون دولت متلاشی شده است نجات دهد.
این بحثها تمامی ندارد . تا مسئله تبعیض در ایران حل نشده ادامه خواهد یافت.
------
اضافه کنم که در حال و آینده ی ایران
عامل تعیین کننده نه «دسته بندیهای خارج» بل «حرکات اقشار اجتماعی درداخل» است که تکلیف را معیین خواهد کرد. بنابراین در کل ، سیاستی درست است که بتواند با این اقشار اجتماعی همبستگی ایجاد کند. یعنی با
« زحمتکشان( یدی و فکری)- تبعیض دیدگان ( زنان-مذاهب-ملیتهاو...) -دموکراسی خواهان( عمدتا طبقه ی متوسط جامعه) و غیره همراهی و همبستگی ایجاد کند . برای رفع« حکومت استبدادی و دیگرمشکلات جامعه».
در ایران هیچ ملیتی توان آن ندارد که به تنهایی خود را از دیکتاتوری و تبعیض و بی عدالتی رها سازد.
علت شکست همه جنبش ها -نه انقلابها-در طول قرن گذشته در ایران -عمومی نشدن حرکها درایران بود. علت شکست دو انقلاب «عدم حضور رهبری مترقی» در راس انقلابها - و «عدم آمادگی جامعه برای تحقق اهداف انقلابها» بود.این نقایص برای پیروزی آینده لازم است رفع شوند. درغیر اینصورت دیکتاتوری تکرار خواهد شد.
از این رو سیاست «انتظار-انزوا؛ جنگ طلبی» شانس اجتماعی شدن ندارد. و از همین حالا شکست اش قطعی ست.
اگر منظور از بردن ترکیه همین توریستها است که باید بگیم هر توریستی هم بیاد ایران اون هم از کشورش برده داده به ایران!!!
با این حساب گسترش شهر ی مانند مشهد هم که از جیب عراقی هاست هم شامل این مورد میشود!!! چطور ه کشورها ورود و خروج توریستها رو ممنوع کنند که دیگه کسی نتونه چیزه ببره و بیاره!!!
آذرکون البته که دشمنی خودشو با ترکان و ترک زبانان نشان میده من نمی دونم حمایت از مسلمانان مظلوم چه جرمی داره مردم تبریز درکنار حمایت از مردم مظلوم فلسطین از مردممظلوم و ستم دیده ایغورستان یا همان ترکستان شرقی حمایت کردن این درحالی ست که ایغورها ترک هستند و به غیراز اینکه مسلمان باشند هم نژاد و هم زبان ما می باشند اینم بدون که این خود مردم بودن که این تظاهرات و کردن نه بقول تو یه عده جدایی طلب اینا همون مردم مسلمانی بودن که از مسلمانان ستم دیده حمایت کردند .......
نگارنده این شکوائیه حامل نظرات غالب در میان ملت فارس است و بهیچوجه یک دیدگاه ایزوله نیست و همین یک دلیل کافیست که ازربایجانی ها سعادت خود را در استقلال کامل جستجو کنند. اینان چنان در تفکر قرون وسطائی خویش غوطه ورند که انسانها و رای دموکراتیک آنها را هیچ انگاشته و توهین به مقدسات خود ساخته شان را توجیه کننده هر جنایتی می دانند. جنک طلبانی که منتظر فرصتند تا بکشندو بسوزانند و خراش التیام ناپدیر دیگری بر روح انسانیت وارد سازند و بر عمق دشمنی ملتها بیفزایند و فرایند همزیستی بعد از استقلال را تا چند نسل به تعویق بیاندازند . مطمئنم در این مبارزه , اکثریت بزرگ آزربایجانیها در نهایت به استقلال طلبان خواهند پیوست از جمله اقای بهنام.
آقای صمد گرامی،
من این شهامت اخلاقی را دارم که افکارم را آشکارا بیان کنم و بنابراین مسؤلیت آنچه را که میگویم و مینویسم، به عهده دارم. امیدوارم که شما و برخی دیگر از هموطنانمان هم یک روزی چنین شهامتی را پیدا کنید و مسؤلیت آنچه را که بیان میکنید، به عهده بگیرید.
درباره اشکالات در مقالات و کامنتهای سایت، پیشنهاد میکنم با مسؤلین سایت وارد گفتگو بشوید. من به اندازه کافی درگیر این مشکلات بودهام و نتیجهای نگرفتهام.
آقای صمد گرامی،
من نه آن هستم که شما تصویر میکنید و نه با هزار من چسب و سریشم میتوانید آنچه را که میخواهید از من بسازید.
من خودم هستم با تمامی خصوصیاتی که دارم و نه آنچه که شما میگویید و میخواهید که باشم.
شما مرا در جبههای و در کنار "دوستان و هم اندیشان"ی قرار میدهید که کمترین وجه مشترک را با آنها دارم.
بخش مهمی از آنچه که نوشتهاید به این دلیل است که نمیتوانید تصور کنید که من از حقوق مخالفین خودم دفاع میکنم. بخشهایی دیگر نیز مربوط به افکار و عقایدی است که به من نسبت میدهید ولی من نه تنها آن افکار و عقاید را ندارم بلکه صد در صد مخالف آنها هستم.
بخش اندکی از آنچه که در مورد من نوشتهاید واقعی هستند که میتوانم درباره آنها به بحث و گفتگو بپردازم. اگر چه بحث و گفتگو با کسی که شخصیت شناخته شدهای است ولی با نامی مستعار و چهرهای ناشناس مینویسد، چندان خوشایند نیست ولی اجازه بدهید پیش از ورود به بحث، چند سؤال از شما بکنم.
1- آیا شما انکار میکنید که در ایران، مردمانی با زبانهای مختلف، و با فرهنگ و آداب و رسوم مختلف زندگی میکنند؟ و اگر این را انکار نمیکنید و میپذیرید، چه نامی بر آنها میگذارید؟
2- آیا شما مخالف آموزش انسانها به زبان مادری خود هستید؟
3- آیا شما میپذیرید که هر انسانی، و هر گروه انسانی، حق دارد شیوه زندگی خود را انتخاب کند؟
4- اگر در فردایی در پیش رو، شما در موقعیت حاکمیت قرار بگیرید و میلیونها انسان در آذربایجان یا سیستان و بلوچستان یا کردستان به خیابانها بیایند و خواست جدایی را مطرح کنند، عکسالعمل شما چه خواهد بود؟ آیا به خواست آنها و به صندوقهای رای تمکین میکنید یا برای حفظ تمامیت ارضی با توپ و تانک و هواپیما وارد کار میشوید؟
5- شما ادعا میکنید که "از هر ده رسانه ی خارج کشور، نُه تا و نصفی آن در اختیار شما و دوستان شماست" (یعنی 95 درصد). انصافا به من بگویید که چند رسانه فارسی زبان در خارج وجود دارد و جند درصد آنها مقالات مربوط به مسائل "ملی و قومی" را منتشر میکنند و چند درصد از آنهایی که این مقالات را منتشر میکنند، مقالات مخالفین نظری خود مخصوصا "تجزیه طلبان" را درج میکنند؟
6- آقای بابک امیرخسروی و همفکران ایشان و شما تا به حال مصاحبههای زیادی با بی بی سی داشته و در جلسات بحث و گفتگویی که بی بی سی ترتیب داده، شرکت کردهاند. چرا بی بی سی در آن موارد خوب است و کارش به نفع حاکمیت ملی ایران است و در موردی که این امکان را به مخالفین نظری شما میدهد، بد است و کارش دخالت در امور داخلی ایران است؟
پرسش از شما زیاد است و فعلا به همینها بسنده میکنم.
امروز اینکه بگوییم کشوری از کشور دیگر برده و خورده کاری عبث و بیهوده است
از قدیم و ندیم میگن اگه کسی چماق بردارد گربه دزد نگران شده و می ترسد و یا فرار می کند و یا گرنش می کند و تهدید به پنجول کشیدن می کند کافیت ماهیت افراد سپاه پاسداران چه از نژادی و قومی مشخص شود که چه کسانی با چباول گری از فروش نفت ایران بنفع هم نژادهایشان در کشورهای همسایه در رکاب اخوندها می تاختند و همچنان می تازند صخبت از میلیاردها دلار است متاسفانه یونانی در ایران مداح و ده ها ضراب ها و بابک زنجانی هارانداشتند وگرنه کاسه گدایی دست نمی گرفتن
با سلام آقای ائلیار
با توجه به نظراتی که اینجا نوشته شدند و نوشته نشدند(یعنی کسی نظر مخالف نداشت) به نظر می رسد که همه کسانی که صبح تا شب پشت کامپیوتر به دنبال تحقیر و تاریخسازی و تحمیق مللی غیر فارس ایران هستند بهتر از هر کسی می دانند که استقلال آذربایجان جنوبی، شدنی است و برای آذربایجان می تواند بسیار مفید باشد، به نظر من هر کسی حق دارد طرفدار هرچه دلش خواست (استقلال، فدراسیون یا آسیمیلاسیون) باشد ولی با نتیجه ای که بنده از این مقاله گرفتم فکر می کنم دیگر نباید با شبه در امکانپذیر بودن استقلال آذربایجان، خواسته های استقلال طلبانه گروه کثیری از آذربایجانی ها را زیر سوال ببریم. اگر خواهان فدرالیسم یا وضع موجود هستیم روراست باشیم و دلایل آنرا صریح بگوییم مثلا بگوییم که برای ما نیز تمامیت ارضی ایران مهم است و نمی توانیم از دلبستگی هایمان به ایران دل بکنیم
درضمن این مقاله باوجود پر بیننده بودن، خیلی زود به بخشهای پایین منتقل شد، با توجه به این که این مقاله صرفا جهت بررسی مسائلی که در این سایت و به صورت مکرر مطرح شده است، نوشته شده است، انتظار داشتم که به بخش ویژه ایران گلوبال منتقل بشود
جناب آقای ناصر کرمی؛ درمطالب شما همیشه جایی برای نفرت پراکنی علیه ترکیه هست و این عقده های و کینه های بیمار گونه شما باعث میشود خواننده مطا لب شما چیزی جز حقارت و تحقیردر شخصیت شما برداشت نکند؛ توصیه میکنم اگر واقعا از سیاست و اقتصاد و نگارش بیطرفانه دانشی دارید به صورت بیطرف ارایه نظر فرمایید. در دنیای اقتصاد و سیاست امروز اینکه بگوییم کشوری از کشور دیگر برده و خورده کاری عبث و بیهوده است و بیشتر از تفکرات کم سواد و مربوط به دهه های قبل وابسته به چپ است. اقتصاد دانان و سیاسیون هر کشوری طبعا منافع کشورشان را در اولویت قرار خواهند داد و بر آن اساس وارد مراودات سیاسی و اقتصادی خواهند شد. همه که جمهوری اسلامی نیستند که بر اساس شیعه گری در لبنان سوریه عراق بحرین یمن و افریقا و خاور دور بیت المال مملکت و مردم بیچاره ایران را به باد بدهند
در این کتاب پژوهشی پروفسور کنگاس از فنلاند در رابطه با گنوسید زبانی فرهنگیکه دارای دو درجه دوکتوری هست در گفتار 9: " آلترناتیو برگنوسید و دیستوپی"بند 1.9صحیفه 652 را ببینید دقیق بخوانید تا بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم.در این فصل به همین آرتیکل که بنده اشاره کردم مربوط به " کنونسیون منع و مجازات نسل کشی " به همین آرتیکل و مادهِ مستقیماً E اشاره شده است ! همینطور در همین کنونسیون از فشار روانی یا منتالی به اعضای یک گروه نیز چون گنوسید تعریف شده و این چیزی است که هر انسانی که به زبان مادری به تحصیل آغاز نکند در معرض آن است از جمله ترکها در تحت ستم دولت نژاد پرست ایران در سده اخیر.. http://www.columbia.edu/cu/cser/issp/files/bibliography2013/Skutnabb-Ka…
مروری بر برنامه پرگار بیبیسی: " هویت طلبی در آذربایجان"! سیمین صبری
1. juli 2015 kl. 02:53
https://www.facebook.com/notes/972109992840249/
چرا این سخنرانی را سانسور نمودی ؟ و نگذاشتی ببینیم آخوند چه فکر میکند و دست به چه حیله هایی میزند ؟ یکی نپرسید گندی که سما اسلامیان طی این 33 سال زدید ، هزار بار مخوف تر از گند کمونیسم بود !
معمای گرامی می اندیشد:
-اگر هدف «صرفا نقد اندبشه » بود می توانست این کار بدون نام بردن از «عزیزان زندانی»
-«لینک» دادن به نامه منتسب به آنان (باشد).
--------
توضیح:
-در نقد ذکرمنبع الزامی ست(لینک)
- ذکر نام و عنوانی که در منبع آمده الزامی ست(زندانیان)
-------
معما: -یا اگر« منظوردیگر داشتند ، واضحتر بیان می کردند»
توضیح:
- نقاد درکامنتها بارها نوشت که منظورش چیست. و آخر سر باز در آغاز مقاله افزود و تأکید کرد که «مضمون» را مد نظر دارد.
--------
معما:-عاقبت تفکر 《آسمان به زمین بیاید حرف حرف من است》، میشود عاقبت حزب توده ...
توضیح: - مسئله « مرغ یک پا» نیست. سخن باید دلیل داشته باشد . و بتواند چیزی را اثبات کند. وگرنه نمی توان پذیرفت.
-------
معما:«صمیمانه آرزو کنم یک نفر با خود شما همین رفتار نقادانه را بکند، تا احوالتان را جویا شویم.»
توضیح:- ایکاش نقادان من هم مثل شما و بهنام یا مثل خودم بودند. متاسفانه نقادان من کسانی هستند که
«بدون منبع- بدون توجه به اندیشه» هر چیز را که «خودشان دوست دارند برداشت میکنند»
و با انتساب به من خرج میکنند.
مهم نیست. بگویند و بنویسند. کسی که دنبال اندیشه ی من باشد می تواند خودش به نوشته ام مراجعه کند.
کسانی هستند که معنای تکذیب را هم نمیدانند. صد بار هم حرفشان را تکذیب کنی باز تکرار میکنند.
من سالهاست خیلی بدتر از آنچه شما برایم آرزومیکنید تجربه میکنم.
ولی میدانم که جویای متن اصلی هرگز به انتسابها گوش نمیدهد و به آنها استناد نمی کند.
من درصحبتهای عزیزان معما و تبریزی دقیق شدم :
تبریزی:
-اعتراض نامه کار حکومت است- زندانیان تکذیب کرده اند.
معما: توضیح روشن به نقد اضافه شود .
-----
- تنها 6 نفر تکذیب کرده نه همه. 9 نفر هنوز هستند. سندی دال بر اینکه اعتراض نامه کار حکومت است دست ما نیست.
- پیشنهاد معمای گرامی خوب و درست است. در این رابطه نقاد توضیح داد که نقد او متوجه «مضمون» است.
امید است خواننده با توضیح نویسنده بیشتر متوجه شود که هدف نه نقد زندانیان بل مضمون اندیشه در اعتراض نامه ی زندانیان است. مسئله اشخاص نیست افکار است.
---------
اندیشه ی اعتراض نامه فکر چپ نیست و به چپ ربطی ندارد. فکر چپ همان است که 6 نفر در تکذیبه ی امضای خود نوشته اند.
که «اعتراض نامه ضد آزادی و برابری »ست.
دهها مورد واضح بر شوونیسم فارس در نوشته شما اظهر من الشمس است، جالب است که نفوذ سازمان اطلاعاتی رژیم را هم عمدتا" به سازمان های قومی نسبت داده اید.
در عصری که سرمایه داری به مفهوم دهکده جهانی رسیده، به آن باور دارد و عمل میکند، چه باید کرد با "سوسیال دموکرات" هائی که دعوی ملیت و تمامیت ارضی دارند ؟
آنقدر عقب مانده اید که مبنای حرکت تان مرزهای پوسیده ایست که انسان ها را از هم جدا کرده است.
هر کس هم مخالف شما بود میشود هتاک یا پان !!
باور کنید فسیل شده اید، ساکت ماندن و استراحت شما تنها خدمتی است که میتوانید بکنید.
خیلی ببخشید، واقعا جوابی ندارم برای این همه لجاجت شما جز اینکه صمیمانه آرزو کنم یک نفر با خود شما همین رفتار نقادانه را بکند، تا احوالتان را جویا شویم. اگر آقای بهنام صرفا خواستار نقد اندبشه بودند، می توانستند این کار را بدون نام بردن از عزیزان زندانی و لینک دادن به نامه منتسب به آنان و نسبت دادن بی پایه و نابجای تفکری شوونیستی به فعالین چپ انجام دهند که انجام نداده اند و قصد انجام آنرا نیز نداشته اند. اگر ایشان منظور دیگری داشته اند، بهتر بود منظورشان را واضحتر بیان می کردند. به هر حال این آقای تبریزی هیچ چیزش خوب نباشد، زبان فارسی اش از خیلی از ما بهتر است. وقتی ایشان منظور نویسنده را بد متوجه میشود(البته به فرض آنکه واقعا بد متوجه شده باشد) تکلیف بقیه معلوم است. مقاله سیاسی برای عموم نوشته میشود نه برای اهل ادب که پشت هر واژه ای دنبال ایهام و کنایه و استعاره باشند.
از من در همین حد و تذکر دوباره که عاقبت تفکر 《آسمان به زمین بیاید حرف حرف من است》، میشود عاقبت حزب توده کیانوری و سازمان مجاهدین رجوی و مثالهای فراوان دیگر که حوصله بازگو کردنشان را برای در و دیوار ندارم.
کسانی که در زندان بوده اند لابد میدانند از وظایف امنیتی ها و بازجویان این است که :
1- از افکار زندانیان باخبر شوند
2- این افکار را در جهت اهداف خود به کار گیرند.
--------
براین اساس از متد «دیالوگ با زندانی» استفاده میکنند.
- در رابطه با موضوع «BBC -فدرالیسم-تمامیت ارضی» آنها راحت می توانند بعد از ایجاد یک دیالوگ با زندانیان
آنها را به «اعتراض علیه موضوع» تشویق کنند و «امکانات» در اختیارشان بگذارند. « رگ تمامیت ارضی»
که در زندانی هست میتواند «تحریک» شود و نتیجه اش چنین« اعتراض نامه» هایی باشد.
اهداف دیالوک تحقق می یابد:
- اختلاف بین زندانیان
-اختلاف بین زندانی و بیرون
-ایجاد تضاد در مبارزه ی رفع تبعیض
- فشار به آزادی بیان
ووو
-------
انجام چنین اعمالی از وظایف عمال حکومت است. زندانی ساده اندیش به راحتی میتواند تحریک شده به دام بیافتد.
انتشار ویدئو ی خالدحردانی از زندان رجایی شهر جهت تأیید اعتراض نامه ، میتواند احتمال « دست داشتن حکومت در انتشار اعتراض نامه» را نشان دهد.
صحبت خالدحردانی :
https://www.youtube.com/watch?v=IgOG7yC3ZUc&feature=youtu.be
در جایی که «خبرنگار خصوصی » سایت حضور ندارد و یا نمی توان سندیت یک نوشته را مستقیم دید و تأیید کرد-لاجرم تنها به «مضمون و اندیشه» می پردازند. اشاره به نام فرد یا گروه به معنی پرداختن به « اشخاص» نیست بل توجه به «اندیشه و مضمون نوشته» است. که می تواند از آن «اشخاص باشد یا نباشد». همیشه مهم اندیشه است و نقد نیز با اندیشه درگیر است.
در نوشته بهنام از آغار مشخص بود و هست که «مضمون نوشته» چه از آن زندانیان باشد و چه از آن حکومت یا هردو - لازم بود نقد شود و شده است. «مالک اصلی اطلاعیه » مشخص نیست ، به « زندانیان منتسب »است ، و به همین نام نیز نقد شده است. هر روز دهها مطلب و خبر در همین سایت با «انتساب» به این و آن منتشر میشود که امکان شناخت «مالک اصلی» ممکن نیست و به ناچار «نام انتسابی» مورد خطاب قرار میگیرد. توضیح نقاد مهر دوباره بر مضمون نوشته است .
« با نام زندانیان مطلبی منتشر شده » و این مطلب هم با اشاره به همان نام «زندانیان» نقد شده است.
نه نقاد و نه سایت - نمی توانند مالک نوشته را تعیین کنند. و کار آنها هم نیست. اندیشه از آن بخشی از جامعه سیاسی ست -اینجا زندانیان-که به حق نیز نقد شده است.
- روشن است که زندانی آزاد نیست. زندانی تحت فشار حکومت است. و...
اما اندیشه بهرنامی بیرون آید نقد میشود. چه زندانی تحت فشار حکومت بنویسد و چه بدون فشار. چه حکومت به نام زندانی مطلب منتشر کند.
تعیین و تسخیص مالک اصلی مطلب- و این چیزها- کار سایت و «نقاد مضمون» نیست.
چیزی که به نام زندانی منتشر شده نقاد حق ندارد نام و عنوان زندانی را حذف کند یا ندیده بگیرد. یا تایید و تکذیب کند. و این کار هم در نقد بهنام صورت گرفته است.
کار بسیار بجا و خوبی میکنید و من هم تشکر می کنم. چون اگر منظور دیگری داشته اید، متن مقاله همچنان که گفتم، گنگ و در انتقال منظورتان ناکارآمد است. در واقع، منظور دیگری را منتقل می کند که بحثش رفت. امیدوارم این توضیحی که قرار است اضافه کنید، گویا و روشن باشد.
معمای گرامی،
متاسفانه شما تفاوت دو جمله را برای من توضیح ندادید تا بتوانیم به گفت و گویمان ادامه دهیم و به نتیجهای برسیم. شما بجای توضیحات خارج از موضوع و داوریهای نابجا، اگر دو تا دلیل مورد قبول برای من میآوردید، مسلما من حرف شما را میپذیرفتم.
من به زعم خودم کلمات و جملات را طوری انتخاب کردهام که این شبهه بوجود نیاید که من به تماشای آزادانه برنامه پرگار توسط زندانیان و به این که آنها خود و آزادانه چنین متنی را امضا کردهاند، باور کرده و این زندانیان را مورد نقد قرار دادهام. به تصور خودم، کلمات و جملات را به گونهای انتخاب کردهام که کاملا مشخص باشد که اگر "زندانیان عزیز" نوشتهام، با توجه به پیش فرض اول من بوده است.
ولی با توجه به اعتراض آقای تبریزی و شما، به این نتیجه میرسم که متاسفانه در این کار موفق نبودهام و چه بسا بجز شما دو نفر، بسیاری کسان دیگر هم چنین برداشتی
چنین برداشتی از نوشته من داشته باشند.
به همین دلیل توضیحی را به ابتدای نوشته خودم میافزایم و امیدوارم سوءتفاهمات را از بین ببرد.
آقای بهنام عزیز، من هم از شما برای برخورد خردمندانه و بدور از تعصبتان ممنونم. همانطور که میبینید بحثی در این سطح و بدور از فحاشیهای رایج چندان مورد علاقه عموم نیست و حملات سخیفانه به "ترکتباران" و "فارسزبانان" خریدار بیشتری دارد! در مورد روزگار سختی که در پیش داریم، من از شما هم بدبین تر هستم. ما اگرچه یا برای فرهنگ 7000 ساله نوشابه باز می کنیم و یا گناه بی فرهنگی خود را به گردن دیگران (ترکتباران و عربتباران و یا پانفارسیسم و شوینیسم فارس) می اندازیم، اگرچه خود را یا به عنوان ایرانی (نگاه کنید به اظهارات عربستیزانه در نت) و یا به عنوان ترک (نگاه کنید به شعار ما کجا، فارسها کجا) حداقل یک سروگردن از دیگران برتر می دانیم، ولی باید با تأسف بسیار بپذیریم که ملتی عقبمانده هستیم و فرهنگ عقبمانده نمی تواند روشنفکر آگاه و آینده نگر تولید کند. ما فعلا محکوم به زندگی در زیر سایه ولایت فقیه
هستیم، زیرا در درون هرکدام از ما یک ولی فقیه هست که تبعیض و نابرابری در درونش نهادینه شده اند. ما اسیر جمهوری اسلامی خواهیم ماند، زیرا در درون هرکدام از ما یک مسلمان سَلَفی لانه کرده است. همه ما هم فکر می کنیم خودمان تافته جدابافته هستیم، ولی اگر به دقت نگاه کنیم، هیچ تفاوتی بین دونفر که یکی گناه بدبختیهای کشور را به گردن "ترکتباران" و "عربتباران" می اندازد، با آنیکی که به رغم پزهای روشنفکرانه از خواننده اش می خواهد «برود دنبال تخم داریوش بگردد» نخواهیم دید. روزگار سخت در پیش روی ماست، و افسوس که با هیچ اگر و امایی هم نمی شود جلوی آنرا گرفت.
آقای بهنام، من فکر نکنم سواد فارسی شما آن قدرها هم بد باشد. فکر کنم مشکل از جای دیگریست. بعله، می خواهید بگویید که فاعل جمله اول (که جمله موجود در مقاله شماست) نامشخص و فاعل جمله دوم مشخص است. ولی آقای محترم، این از شما رفع مسئولیت نخواهد کرد چون اولا:
زندانی سیاسی چطور باید از داخل زندان اطلاعیه منتشر بکند؟ آن هم زندانی کارگری (و نه مثلا مهدی هاشمی رفسنجانی)؟! از کی تا به حال زندانی در داخل زندان جمهوری اسلامی به اینترنت و غیره دسترسی دارد؟ معلوم است که باید اطلاعیه را رد کند بیرون تا یکی دیگر (که ما او را نمی شناسیم) آن را برایش منتشر بکند. ثانیا، گیرم که به طریقی (مثلا از طریق موبایل اسمارت فون)، زندانی بتواند متنی را منتشر بکند. حال این زندانیها چطور به این سرعت برنامه بی بی سی را تماشا کرده اند که بخواهند راجع به آن موضع گیری کنند و در یک عمل هماهنگ اطلاعیه نیز صادر بکنند؟
آقای بهنام، شاید شما در جریان نباشید ولی در ایران تماشای یک ویدوئوی یک ساعته، از یک سایت فیلتر شده، خودش نیاز به 3 واحد درس دانشگاهی دارد! اولا باید اینترنت پرسرعت داشته باشی. ثانیا با فیلتر شکن سایت را باز بکنی که سرعت را 60 - 70 درصد پایین می آورد. چون سرعت پایین است و هی ویدئو قطع و وصل می شود، باید اول ویدئو را دانلود بکنی (با همین نرم افزارها که توسط آنها ویدئوهای یوتیوب و غیره را دانلود می کنند) و نهایتا اگر وسط کار اینترنت قطع نشد و جان به سلامت بردی، می توانی فایل را تماشا بکنی. همه این کارها 3 ساعتی وقت می برد. حالا زندانی از کجا اینترنت پرسرعت بیاورد؟ حتما می فرمائید مثل آلمان از 3G استفاده بکند دیگر! خوش به حالتان والله! محض اطلاعتان در زندان آسپرین پیدا نمی شود چه برسد به اینترنت پرسرعت. به علاوه، حتی با اینترنت موبایل موجود در سطح شهر هم معمولا نمی شود فایل ویدئویی تماشا کرد. مگر با اینترنت برخی شرکتها آن هم در شمال شهر. ولی در زندان خیلی بعید است که از این خدمات باشد.
ثانیا، در همه جای مقاله شما انتساب مقاله به این گروه از زندانیان امری مسلم قلمداد شده. من نیاز به توضیح بیشتری نمی بینم. هر کس مقاله شما را بخواند، خودش متوجه می شود.
اما اینها همان طور که قبلا گفتم فقط بازی با کلمات است. واقعیت این است که با هوشمندی حرفی ناسیونالیستی را در دهان فعالان کارگری گذاشته اند تا چپ را بدنام کنند. این وسط آقای بهنام و امثال آقای بهنام بی خبر از شرایط موجود در ایران، خوش خیالانه باورشان شده که:
«رژیم ضدبشری جمهوری اسلامی، در شرایطی قرار گرفته که مجبور شده است امکاناتی را برای زندانیان سیاسی در ایران فراهم آورد که بتوانند به برنامههای بی بی سی و احیانا سایر رسانهها دسترسی داشته باشند و نیز بتوانند اطلاعیه و اعلامیه نوشته و به رسانهها برسانند».
زهی خیال باطل! بعد که این افراد مسوولانه چنین چیزی را رد کرده اند، نمی دانم چه عاملی باعث می شود که جناب بهنام و دوستان بر اشتباه خود کودکانه پافشاری بورزند (که عاملش از نظر من فقط می تواند ضعفهای شخصیتی و عدم بلوغ سیاسی باشد).
نوشته اید: «حالا اگر "خدای ناکرده"، زبانم لال! این 6 تن پس از آزادی بگویند که متن تکذیبیه را ما امضا نکردهایم بلکه آن را کسانی نوشتهاند که با نام "کمیته حمایت از شاهرخ زمانی" فعالیت میکنند، تکلیف ما چه میشود؟
بالاخره در این دنیای عجیب و غریب هر چیزی محتمل است!!!»
اولا که من تصور نمی کنم این تکذیبیه تقلبی باشد. چرا که در غیر این صورت با امضای 15 نفر منتشر میشد نه شش نفر. همین که آنها از طرف 6 نفر تکذیبیه منتشر کرده اند، نشان می دهد که برخلاف بعضیها احساس مسئولیت می کنند. ثانیا تکلیف شما این است که با در نظر گرفتن عجیب و غریب بودن اوضاع، منبعد دقت بیشتری به خرج دهید و همین طور هول هولکی قضاوت نفرمایید. در شرایط عجیب و غریب و هوای قاراشمیش، هر کس ممکن است اشتباه کند؛ اما آدم اگر بر کار سهوش مصر باشد یک وقت ممکن است با کله ته دره برود و بدتر اینکه جماعتی را هم با خودش آن پایین بکشاند. اگر قدمی اشتباه برداشته شد، لازم است انسان اشتباهش را جبران کند. من شخصا خیلی بیشتر از تعداد موهای سرم اشتباه داشته ام. ولی هرگاه بر ادامه عمل اشتباه اصرار کرده ام، شرایط فقط بدتر شده.
معمای گرامی،
سواد فارسی من خوب نیست. آیا میتوانید لطفا فرق بین این دو جمله را برای من توضیح دهید؟
1- به تاریخ 16 تیر ماه 1394 اعتراضی با امضای 15 تن از زندانیان سیاسی ایران به این برنامه نیز منتشر شد.
2- به تاریخ 16 تیر ماه 1394 15 تن از زندانیان سیاسی ایران متنی اعتراضی را نسبت به این برنامه امضا و منتشر کردند.
اگر این تفاوت را برای من توضیح دهید، از شما ممنون خواهم بود.
در ضمن یک سؤال دیگر هم دارم:
اکنون متن تکذیبیهای با امضای 6 تن از این زندانیان منتشر شده است. امیدوارم همه 15 تن امضای آن را امضا کنند.
حالا اگر "خدای ناکرده"، زبانم لال! این 6 تن پس از آزادی بگویند که متن تکذیبیه را ما امضا نکردهایم بلکه آن را کسانی نوشتهاند که با نام "کمیته حمایت از شاهرخ زمانی" فعالیت میکنند، تکلیف ما چه میشود؟
بالاخره در این دنیای عجیب و غریب هر چیزی محتمل است!!!
این متن آقای آرمان چاروستایی است
فرستاده شده توسط آرمان چاروستایی در جمعه, 07/10/2015 - 22:19
نظر:
https://www.youtube.com/watch?v=IgOG7yC3ZUc&feature=youtu.be
سندِ صوتی و رسواییِ تجزیه طلبان: اعتراض نامه یِ زندانیان سیاسی به دولتِ بریتانیا را ما امضا کرده ایم
آقای آرمان چاروستایی سند صوتی و رسواپی شما ایران دوست چاپ شد حالا نوبت شماست !
جناب بهنام، مثل اینکه لازم است جملاتی از مقاله تان را اینجا بازگو کنم تا به خاطر بیاورید که چه نوشته اید!
«زندانیان سیاسی عزیزمان که در ابتدا از "فرشِ هزاررنگِ کهن-کشورِ" صحبت میکنند، بلافاصله این فرش هزار رنگ را در گونی "یک ملیت" میریزند و در قالبی دگم، در زندان "یک کشور-یک ملت" به بند میکشند و فراموش میکنند که "یک زبان" را هم بر آن بیافزایند.»
«آنها فراموش میکنند که سادهترین، ابتداییترین و طبیعیترین حقوق این انسانها، حق تعیین شیوه زندگی و سرنوشت آنها توسط خود آنهاست.»
«این دوستان تمامی بندهای این اعلامیه جهانی و همچنین "اعلامیه جهانی حقوق بشر" را به فراموشی میسپارند و تنها به یک بند آن اتکا میکنند که اتفاقا خارج از موضوع مورد گفت و گوست!»
«زندانیان سیاسی عزیز ما»، ضمیر «آنها»، «این دوستان»، به چه کسانی اشاره دارد؟ به تفکرات حاکم بر جامعه؟! یا به آن 15 نفر که شما به اطلاعیه منسوب به ایشان لینک داده اید؟ واقعا موضوع این قدر پیچیده است آقای بهنام؟
شما افکاری را به اشخاصی حقیقی نسبت داده اید که حداقل 6 نفر از آنان نه تنها داشتن چنین افکاری را منکر میشوند، بلکه به داشتن عقایدی180 درجه عکس افکار و جهانبینی نسبت داده شده به آنان اصرار می ورزند. آن 9 نفر دیگر گه هنوز تکذیبیه نداده اند را شما می شناسید؟ از افکار آنان با خبرید؟ می دانید تحت چه شرایطی به سر می برند؟ انفرادی هستند، تحت فشار هستند، تحت تهدید هستند یا نیستند یا... آخر شما ناسلامتی خودتان زندان کشیده اید! چرا باید در حفظ مقاله ای که به نقد اطلاعیه ای تا این حد مشکوک و بودار می پردازد اصرار کرد؟
اگر بازی با کلمات وجدان شما را آسوده می کند، بفرمایید ادامه دهید. اگر فکر می کنید این زندانیان یا خانواده های آنان در صورت دیدن مقاله جناب اژدر بهنام، کار شما را تایید و در جهت نقد تفکرات انحرافی حاکم بر جامعه ارزیابی خواهند کرد (همین طور که دوستانتان کار شما را تایید می کنند)، بفرمائید ادامه دهید.
ضمنا، کسی از شما نخواست توبه نامه بنویسید. لطفا موضوع را لوث نکنید. از شما خواسته شده که به اخلاق سیاسی پایبند باشید. کسانی (نمی دانم چه کسانی، شاید نهادهای امنیتی، شاید گروه های ناسیونالیستی ایرانی یا هر کس دیگر) بسیار هوشمندانه، حرفهایی ناسیونالیستی را در دهان زندانیان کارگری گذاشته اند و فعالین اوپوزوسیون، بسیار ناشیانه و مبتدیانه در دام این نهادها افتاده اند. اصرار بر یک کار اشتباه، صرفا یک پیغام دارد و آن نیز عدم بلوغ سیاسی و نیاموختن از شکستهای گذشته است. خوش باشید!
ضمنا، این دوستتان آقای ائلیار که موضعش را مشخص کرد. دوست دارم بدانم بقیه همکارانتان نیز همین موضع شما را دارند یا نه. که اگر همین موضع شما را داشته باشند، من دفتر سایت ایران گلوبال را یک بار برای همیشه نزد خود خواهم بست.
معمای گرامی،
به نظر من اگر مقالهای با نام من منتشر شود و شما مضمون و ایده آن مقاله را به نقد بکشید و بعدا من نوشتن آن مقاله را تکذیب کنم، شما نیازی به عذرخواهی ندارید و لازم نیست مقاله خودتان را حذف کنید زیرا مضمونی را به نقد کشیدهاید که در رسانهها منتشر شده است و آن ایده همچنان پابرجاست.
ولی اگر شما در نقد خودتان به شخص من بپردازید و بنویسید که بهنام چنین است و چنان است، مسلما پس از تکذیب من، اخلاقا درست این است که شما از بهنام عذرخواهی کنید.
بیانیهای در رسانهها با امضای 15 تن از زندانیان منتشر شده و بعدا 6 نفر از این 15 نفر، نوشتن آن بیانیه را تکذیب کردهاند.
من در نوشته خودم، بدون اینکه امضای زندانیان را تایید یا تکذیب کنم، مضمون آن و ایدههای مطرح در آن را به نقد کشیدهام. من اشخاص را نقد نکردهام. به کسی اتهام نزدهام و به کسی توهینی نکردهام. به همین دلیل
به همین دلیل فکر نمیکنم که باید از کسی عذرخواهی کنم و یا توبه نامه مورد نظر شما را بنویسم و یا نوشته را حذف کنم.
ادامه :
آنچه در رابطه با اطلاعیه ی منتسب به زندانیان «اعتراض نامه یِ زندانیانِ سیاسی به دولتِ بریتانیا» قابل توجه است :
- اعتراض نامه به نام 15 زندانی ست
- از 15 نفر 6 نفر تکذیب کرده اند.و به درستی آنرا «بیانیه ضد آزادی و برابری» نامیده اند.
ولی نوشته همچنان به 9 نفرباقی منتسب است.
- اینکه آیا 9 نفر باقی هم آنرا تایید میکنند یا نه؛ و یا اینکه اصلا این اعتراض نامه واقعا با اطلاع زندانیان است یانه؛ که
ویدئوی تایید اطلاعیه با صدای نماینده ی زندانیان این آگاهی را نشان میدهد - مشکل نقد بهنام نیست.
در اعتراض نامه :
- آزادی بیان
-حق انتخاب انسان
- تبعیض موجود درجامعه
- نفی شده است. و بر « تمامیت ارضی » ، شعور ناسیونالیستی تمامیت گرا ، تأکید شده است.
نقاد این نقاط را به درستی مطرح کرده است.
واقعیت این است که در کل «آنچه به زندان- و حتی خارج زندان مربوط است » صحت و سقم انتساب بر ما مستند نیست .
در« نقد اندیشه» شخص و گروه مطرح نیست.
و حتی زندان و بیرون زندان. تنها دید سیاسی را می توان مسئله اصلی گرفت.
اسامی 15 نفر
------------
فرید آزموده
امیر امیر قلی
سهیل بابادی
محمد حسین بروجردی
محمد جراحی
ایرج حاتمی
خالدحردانی
رسول حرداني
شاهرخ زمانی
مهدی شاندیز
سعید شیرزاد
علیرضا فراهانی
صالح کهن دل
پيروز منصوري
ميثاق يزدان نژاد
۱۶ تیر ۱۳۹۴ سیاسی ایران
---------
6 نفر -اسامی تکذیب کنندگان
کارگران زندانی :
محمد جراحی ، سعید شیرزاد ، شاهرخ زمانی ، بهنام ابراهیم زاده، مهدی فراحی شاندیز، امیر امیر قلی
20/4/1394
----------
کامنتها می توانند به نوعی در خدمت« تکمیل موضوع نقد» باشند و نگذارند حقی از کسی ضایع شود.
آقای رازی گرامی،
از شما ممنونم که گفت و شنودی سازنده را پیش میبرید. چیزی که متاسفانه در سایت ایرانگلوبال جزو استثناهاست.
به دو نکته اساسی اشاره کردهاید که به نظر من اتفاقا جزو اختلافات ما نیست و ما دو نفر در اساس آنها اختلافی نداریم.
در مورد اول احتمالا اشکال از برداشت من از اولویت و چگونگی برخورد با آن در امر سیاست است.
درک من این است که هر کسی در مبارزه سیاسی اولویتهایی را برای خود در نظر میگیرد و از میان همین اولویتها نیز، آنچه را که از نظر خودش مهمترین است، برمیگزیند و مبارزه خود را بر آن متمرکز میکند ولی در عین حال، از دیگر مسائل غافل نمیشود و آن مسائل را همزمان و موازی با اصلیترین مساله، ولی کمرنگتر، مطرح میکند.
به نظر من در امر سیاست نمیتوان گفت که مثلا تبعیض جنسی از همه مهمتر است پس دیگر مسائل را باید کنار بگذاریم، مبارزه کنیم تا تبعیض جنسی برطرف شود و آنوقت مساله بعدی را در دستور کار مبارزه خود قرار دهیم.
فکر میکنم درست این باشد که هر کسی و هر نیروی سیاسی، امری را محور اساسی مبارزه قرار دهد و از مسائل دیگر نیز غافل نشود.
این امر باعث میشود که مثلا فعالینی که تبعیض جنسیتی را عرصه کار خود قرار دادهاند، در عین حال از فعالین ضد تبعیض فرهنگی و زبانی و دینی و... حمایت کنند. دقت کنید که اینجا کلمه "حمایت" را به کار میگیرم.
در این تفکر، طبیعتا از یک فعال عرصه زنان این انتظار نمیرود که در هر حرکتی، تبعیض فرهنگی و زبانی و دینی و... را هم به میان بکشد ولی این انتظار میرود که تا آنجایی که میتواند، از آنها حمایت کند.
در مورد دوم باید بگویم که من تا آنجایی که وقت و حوصله و وضعیت جسمیام اجازه میدهد، مقالات و کامنتهای مربوط به مسائل "ملی و قومی" را میخوانم. در این مقالات و کامنتها، هر یک از آنها را که از عباراتی مانند: "پان فارس" و "پان ترک" و "رژیم فارس جمهوری اسلامی" و "رژیم ترک جمهوری اسلامی" و... استفاده کند، نه تنها جدی نمیگیرم بلکه با عرض پوزش، حالم به هم میخورد.
از من میپرسید: "آیا شما واقعا انتظار دارید روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی به کمپین ضد تبعیض قومی بپیوندند، وقتی که می بینند الیت و رهبری این کمپین نظراتی چنین مشعشع دارند؟"
رازی گرامی،
در سال 1357، در غیاب و ضعف نیرویهای سیاسی و روشنفکران راستین جامعه ایران (بحث من در اینجا بر سر دلایل این غیبت و ضعف نیست)، خمینی و اطرافیانش تبدیل شدند به الیت جامعه ایران و ما را به این فاجعه کشاندند. حالا هم در غیبت روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی و در سکوت آنها، کسانی به الیت کمپین ضد تبعیض قومی تبدیل میشوند که ورد زبانشان "پان فارسهای فاشیست" است و کسانی به الیت مخالفین این اشخاص تبدیل میشوند که تنها معیارشان تبار این و آن است و میخواهند ایران را به جهنمی برای دگرتباران تبدیل کنند. کسانی که هر حرکت حق طلبانهای را با مهر "تجزیه طلب" و "وطن فروش" و... مزین میکنند.
به نظر من هم درست نیست که "روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی" به "کمپین ضد تبعیض قومی" بپیوندند که این "الیت قومگرا و..." که به جای دشمنی با رژیم جمهوری اسلامی، "فارس"ها را دشمن معرفی میکنند، ولی همین روشنفکران راستین میتوانند یک کمپین ضد تبعیض قومی واقعی راه بیندازند و "الیت عقبمانده قومگرا و..." را به حاشیه برانند. مسلما کار دشواری است ولی اگر چنین نشود، روزگار سختی را در پیش خواهیم داشت.
من زیاد علاقه ای برای بحث راجع به واضحات ندارم و موضوع را وا می گذارم به وجدان آقای بهنام و کسانی که از ایشان دفاع می کنند. صرفا یک مثال می زنم: فرض کنیم اطلاعیه ای منتشر شود به امضای آقای بهنام و در آن اطلاعیه از ایده و طرح استقلال آذربایجان دفاع شود. معما نامی هم بیاید و اطلاعیه آقای بهنام و گرایشات ناسیونالیستی موجود در حرکت هویت طلبی (یا هر چه اسمش هست) را نقد کند و ضمنا مقاله اش را در معرض دید هزاران تن قرار دهد. بعد اگر آقای بهنام مقاله منتسب به ایشان را تکذیب کرد، تکلیف چیست؟ آیا آقای معما حق دارد با توجیح اینکه چنین گرایشاتی در جامعه آذربایجان وجود دارد و نقد آن لازم است و اگر نقد نشود باعث فلان و بهمان می شود، به ادامه در دسترس بودن مقاله اش اصرار کند؟ یا این عملش نوعی اتهام زنی به آقای بهنام است؟ آیا ایشان مایل هستند که با خودشان چنین رفتاری شود؟
در جای جای مقاله آقای بهنام، به صراحت، از اعلامیه و اعتراضیه ای نام برده می شود که منتسب به 15 تن از زندانیان سیاسی است و لینک اعلامیه کذایی نیز در متن مقاله موجود است. بدین ترتیب، هرکس مقاله بهنام را بخواند و تکذیبیه زندانیان را نخواند، چنین نتیجه گیری خواهد کرد که این بیانیه را آن 15 زندانی کارگری امضا کرده اند. حال که این زندانیان این اعلامیه را تکذیب کرده اند، اصرار به حفظ مقاله، فقط می تواند به معنای حفظ اصرار برای برچسب زنی و انگ زنی تفسیر شود و ربطی هم به نقد فلان و بهمان گرایش ندارد. چون فلان گرایش سیاسی از نظر من خطرناک است، حق ندارم آن را به شخصی حقیقی (که اعتقادی به آن تفکر ندارد) منتسب نموده و بعد آن را نقد بکنم. من که کاری غیر اخلاقی تر از این سراغ ندارم.
نهایتاً جناب بهنام! اگر این مقاله را برندارید، من یکی را بسیار مایوس کرده اید.مجددا تاکید می کنم که کار اخلاقی تر این است که نسبت به سوتفاهمی که دچارش شدید و تعجیلی که کردید از این آقایان عذرخواهی کنید. با دموکرات دموکرات گفتن تا کنون کسی دموکرات نشده است. سنگ محک این قبیل بزنگاههاست. شما به عنوان یک فعال سابق چپ باید بدانید که دقیقا چرا این اطلاعیه جعلی از زبان زندانیان کارگری منتشر شده. شما می بایست بسیار هوشیارتر می بودید.
معمای گرامی،
نوشته من شخصی نیست و به اشخاص حمله نکرده است. این نوشته، نقد مضومن بیانیه است و اینکه زندانیان آن را امضا کرده باشند و یا نکرده باشند، در اصل موضوع تغییری نمیدهد.
خوشحال خواهم شد اگر مقالهای بنویسید و نقد مرا از مضومن بیانیه، به نقد بکشید.
تقدیم به کاظم آذری سیسی وشرکاء: شعر از شهریار: من ده آذربالاسی تورک اوغلی - قوناغام دوغما قارین داشلاریما /
دیمیشم آیری دوشن لشکریمی - گه دییم وصل ایده ییم باشلاریما ...ص 321 کلیات شهریار- از شعر سفر خیالی به ترکیه/ترجمه: آذری از فرزندان ترکم - مهمان برادران تنیم / بسوی وصلت لشکر- جدا افتاده از سرانش! ..الا ای تهرانیا ! .... تویی یا من؟.......از رودکی در وصف ترکان : "خسرو بر تخت پیشگاه نشسته - شه ملوک جهان , امیر خراسان / ترک, هزاران به پای, پیش صف اندر/ هریک چو ماه بر دو هفته درخشان/ ....../ باده دهنده بُت - ی بدیع ز خوبان - بچه خاتون ترک و بچه خاقان/..از فرخی:دل ان ترک نه اندر خور سیمینبری اوست- سخن او نه زجنس لب شکراوست!.. از منوچهری :براه ترکی مانا که خوبتر گویی- تو شعر ترکی بخوان مرا و شعر غوزی. منبع :باشلانغیج, دکتر ح- نطقی- تهران , انتشار - مجید زاده 1389
ایده ی اطلاعیه نقد شده «شعور بخشی از جامعه ی سیاسی» ماست.
حالا اینکه چه کسی پشت آن هست یا نیست؛ چه کسی از آن میگریزد یا پایش میایستد؛ رژیم گفته یا نگفته ،
موضوعات فرعی ست که اصل مسئله را نفی نمی کند. این شعور چه از آن رژیم باشد و چه از آن زندانی یا فعال سیاسی
بیرون زندان، لازم است نقذ شود و بهنام عزیز به درستی این کار را انجام داده است.
هیچکس، هیچ نیرویی ، نمی تواند برای خلق و مردم و ملتی ، در ایران تکلیف معین کند که در کشور بماند یا نماند.
این حق انتخاب آزادانه ی هر مردمی ست که خود می تواند تصمیم بگیرد متحد شود یا جدا گردد.
آنچه ارجمند است نه چارچوب ارضی ایران بل چار چوب «حق انتخاب آزادانه ی هر فرد و جمع ساکن درایران» است.
شعور ناسیونالیستی ارضی گرا، شعور نیست ، زور گویی بی خردانه ایست که بجای پیوند قلبها ، آنها را متلاشی میکند.
لازم است این شعور غیر عقلانی -که نافی حق انتخاب است - در تمام ابعادش نقد شود.
«شعور ناسیونالیستی ارضی گرا» :
-شعور لشگرکشی ها و کشتارهاست
-شعور نفی حق انتخاب آزادانه ی هر فرد و جمع ایرانی ست
- شعور تبعیض و رعیت پروری و بردگی ست
-شعور نفی استقلال فردی و جمعی ست
- شعور زور گویی و تسلط و استبداذ است
- شعوری ست که « استقلال در استفاده از حق اداره ی امور محلی» را جدایی و تجزیه ترجمه میکند
- شعوری ست که تحمل غیر از «خود» را ندارد
-شعوری ست که پیوند قلبها را متلاشی کرده است
این شعور نیست ، بی شعوری ناب است.
آقای امیر احمدی با این توضیحات خود بخوبی نشان میدهد که همچو یک دکتر جراح از وضعیت وخیم بیمار خود چقدر شناخت همه جانبه دارد , ولی متاسفانه از ارایه نسخه قابل درمان به این بیماری مزمن عاجز ! این عدم توانایی, وی را در ردیف متخصصان بیماری های سرطانی ریوی قرار میدهد که به به بیمار خود ممنوعیت کشیدن سیگار و یا نوشیدن الکل را توصیه میکند, در صورتیکه خود هم سیگاری و هم بجهت فشار روزافزون مشکلاتروزانه شغلی پناه به شیشه الکل می برد!
باورم اینست که چپ، چپ دموکرات می تواند پلی باشد بین روشنفکران تورک و فارس. می تواند فضای گفتگو بیافریند و صدای هویت های خاموش باشد. می تواند اسلاف خود را نقد و چپ شووینست را محکوم کند. چپ ما باید تقویت شود.
بیانیه بسیار وزین دوستان محبوس چپ دوباره امیدوارم کرده است.
(دومان رادمهر- 15-07-15)
برای اولین بار با آقای تبریزی موافقم. زمانی که خود زندانیان اطلاعیه را تکذیب می کنند، این نقد چه معنایی می تواند داشته باشد؟ در متن مقاله آقای بهنام، لینک اطلاعیه ای موجود است که از طرف اشخاصی که ظاهرا آن را امضا کرده اند، مورد تکذیب قرار گرفته. لذا حداقل کار ممکن برای جبران این اشتباه، برداشتن این نقد است. عمل اخلاقی تر شاید این باشد که از این عزیزان آزاده عذرخواهی شود و توضیح داده شود که سوتفاهمی صورت گرفته.
جناب ANONYMJ طبق فرمایشاتان، کسی به استوانه کوروش باور ندارد، اخیرا مجله اشپیگل آلمان در این مورد مطلبی با عنوان " تا به امروز به بشریت دروغ گفته اند"، نوشت، و این ادعا را که گویا کوروش نامی حقوق بشر را درست کرده است را، رد کرد! زیرا چنین استوانه ای آنهم از مواد گلی، در اثر تغییرات جغرافیائی و زمین لرزه ها و سایرعوامل طبیعی حتا در زیر زمین نیز نمی تواند شکل خود را حفظ کند. اگر چنین چیزی از سنگ می بود، شاید میشد امید داشت، اما گل ناپخته در اثر روطوبت و تغییرات جوی به مرور زمان بعد از اینهمه سال تبدیل به خاک میشود. و خطوط ظریفی که روی آن منقوش شده است، غیر قابل خواندن میشود. این یک چیز طبیعی است. آنهم به شکل استوانه که خیلی شکننده و ناپیدار است. تاریخ سازی برای ملل دیگر از قدیم مد بوده است.
http://khakokhoon.blogspot.com/2010/10/blog-post_8581.html
آقای انصاف.. من همیشه هر حرکتی که «نژاد» محرک اصلی و اساسی سیاسی باشد همیشه نفی کرده و خواهم کرد. چون روی کره زمین تنها یک نژاد « انسانی » بوده و تمام مردمان این کره به این نژاد وابسته هستند. اگر واقعآ می خواهید بدانید که چرا من از بدی نژادپرستی موعظه می کنم لطف کنید به سایت « خاک و خون» که با لینک بالائی برایتان میفرستم رجوع بکنید و بعد قضاوت کنید که چقدر این « نژاد پرستان آریائی» در قرن 21 هنوز منجمد مانده اند...
آقای بهنام گرامی، با سپاس دوباره، گویا داریم به هم نزدیک می شویم. من با همه آنچه که در باره لایه های متفاوت تبعیض نوشته اید صددرصد موافقم و همین نظر را بارها در اینجا نوشته ام. با این حرف شما هم موافقم که جنبش واقعی ضدتبعیض نباید فقط بدست تبعیض شدگان براه بیفتد و همگان باید در آن شرکت کنند. اختلاف ما شاید بر سر دو نکته باشد: 1. در این لایه های چندگانه تبعیض که شما بدرستی فهرست کردید، هرکس اولویتهای خودش را دارد، یکی تبعیض جنسیتی را مهمترین می داند، یک تبعیض دینی را و سومی هم تبعیض زبانی و فرهنگی را. هیچکس نمی تواند دیگری بدلیل درکش از اولویت متهم به بی تفاوتی کند. پس اگر برای من مبارزه با تبعیض بر علیه بهائیان و زنان و دگراندیشان چندین درجه مهمتر از مبارزه بر علیه تبعیض زبانی و فرهنگی است، این نشان موافقت من با این تبعیضها نیست. 2. دلیل عدم حمایت از جنبش ضدتبعیض "ناآگاهی" است. کسانی
که در این بحثها از کلمات خاک خورده ای مانند "پانفارسیسم" و "آریاپرستی" و ... استفاده می کنند، تکلیفشان برای من از همان آغاز کار مشخص است. اینها همگی عشیرهپرستانی هستند که پشت نقاب مبارزه با تبعیض پنهان شده اند و در این زمینه از نظر من تفاوتی میان آ. ائلیار و یونس شاملی و جناب لوایی نیست. به کامنت اخیر خانم صبری نگاه کنید، ایشان مینویسد: «جامعه روشنفکر فارس دوران حساسی را در پیش دارد» یا «اپوزیسون سیاسی جامعه فارس هرگز بدون روبرو شدن با این مساله و راهیافتی برای این مشکل،راه به جایی نخواهد برد» یعنی ایشان ریشه مشکل تبعیض را در "فارس بودن" گروهی از ایرانیان می داند، و نه در اینکه جامعه ایران در همه اقشار آن بلحاظ فرهنگی عقبمانده است. اگر تبعیض قومی یا زبانی تقصیر فارسهاست، تبعیض جنسیتی و سرکوب زنان را باید به گردن که بیندازیم؟ تبعیض دینی گناه کیست؟ من قبلا در مورد گرایش فاشیستی عشیره پرستان که هر دگراندیشی را خودفروخته و یا خودباخته می نامند، نوشته بودم. نمونه بارز دیگر این گرایش فاشیستی این است که آنها پا را از این هم فراتر می گذارند و می گویند هرکسی اولویت دیگری بجز اولویت ما داشته باشد و یا حتی مبارزه با تبعیض قومی را از طریقی بجز طریق ما (مثلا بدون فحش دادن به فردوسی و زبان فارسی و کوروش و داریوش و ...) به پیش ببرد، یا پانفارسیست است یا اگر آذربایجانی باشد، خودش را به فارسها فروخته است. برای اینکه منظور من را از درک فاشیستی این دوستان از مقوله هویت بهتر متوجه بشوید، بخوانید نوشته خانم صبری را تحت عنوان «سخنی در باب گوگوش و امثال گوگوش» و یا بخوانید و لذت ببرید از مقاله ایشان با نام «آقای طباطبایی-مآنقورتیسم و "سندروم استکهلم"» که در آن طباطبائی تنها بدلیل داشتن نگاهی متفاوت یک "جنایتکار" نامیده می شود!
بهنام گرامی! آیا شما واقعا انتظار دارید روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی به کمپین ضد تبعیض قومی بپیوندند، وقتی که می بینند الیت و رهبری این کمپین نظراتی چنین مشعشع دارند؟ آیا خود شما حاضر هستید برای مبارزه با گسترش اسلامگرایی در اروپا از پگیدا PEGIDA حمایت کنید؟
خلاصه می کنم:
جامعه روشنفکری ایران در مورد بخشی از تبعیضها حساسیت کمتری دارد
عدم واکنش به تبعیض ریشه در ناآگاهی و سطح نازل فرهنگ عمومی دارد
انداختن گناه تبعیض بر گردن فارسها عین عشیره پرستی است
استفاده از ترمهایی مانند پانفارسیسم و آریاپرست و امثالهم نشان دهنده تفکر عقبمانده بکاربرندگان آنهاست
دلیل ادامه تبعیض وجود رژیمی است که تاروپودش را با نابرابری و تبعیض سرشته اند
هرکس به هر بهانه ای مسیر مبارزه مردم را از سوی این رژیم به سوی دیگری (مثلا مردم فارسزبان) منحرف کند، خواسته یا ناخواسته در خدمت وزارت اطلاعات و مافیای سپاه است
من چیزی بجز عقده در این سطور ندیدم. من بارها در نشست نیروهای سیاسی خارج کشور شرکت کرده ام. «امکاناتی» که آقای داورپناه از آن نام میبرند چیزی بجز در اختیار گذاردن محل اجلاسها نیست که چنین امری برای هر کسی که در یک کشور اروپایی اقامت دارد یا تبعه هست میسر هست یعنی میتواند تحت تشکیل انجمن این لوکالها و نشستها را برقرار کند. این را کسی مثل آقای داوورپناه بخوبی میداند. مقایسه دانشجوی قبل از انقلاب که به وام تحصیلی اش وابسته بود با ایرانیانی که دهه ها در این کشورها زندگی کرده و پول هتل و سفرشان را میتوانند بدهند چیزی بجز غرض ورزی نیست........
جناب قادری شما اول باید ثبت کنید که اصطلاح مردمشناسی کرد که به چوبان، کوچرو و چادرنشین اطلاق می شده در آن موقع بار معنایی انتیکی داشته است. !!! در تاریخ به قزلباشان کوچنشین نیز کرد می گفتند... کرد سورانی، کرد کرمانجی.. شما فکر نمی کنید واژه کرد اصطلاح انتنوگرافیکی است که با اسامی سورانی، کرمانجی می آید؟؟؟ اگر هر کلمه کرد بار معنای مورد نظر شما را دهد که واویلاست!!! چرا که نظامی گنجوی گفته: کردی خرکی به کعبه گم کرد، اندر پی آن اشتلم کرد!!!...
یعنی نظامی با آن معرفت و نظاکت خواسته قومکرد را تحقیر کند؟؟؟ نه خیر از این خبرها نیست... کرد در آن دوران به عنوان چوپان، کوچنشین و کولی کاربرد داشته و بار معنایی قومی و اتنیکی نداشته است.. همه چیز را مصادره به مطلوب نفرمایید... ضمنا شما از علمزبانشناسی چیزی بلد نیستید و باید برای اثبات افکار خود دلایل قابل قبول علمی بیآورید... با این جعلیات ملت
کرد به جایی نمی رسد. بروید فولکلور و ادبیات شفاهی کرد را گردآوری کنید تا شاید از لابلای آن فرهنگ اصیل کردی را استخراج کنید.. با تاریخسازی این چنینی به جایی نمی رسید...
سلام-آفرین برشرف وغیرت وتفکرانسانی شما،هرچه خواست ملت هاوانسانهای آزادیخواه بوده بیان کرده ایدوننگ برآنهاییکه بهرطریقی بانام های عوامفریبی درغرب نشسته وسعی درگمراه کردن مردم دارند.وتذکربه جناب آقای توکلی که درجوابیه خودفورابه دم ماباتمسخرگونازتی وی رابست تادیگران سوء استفاده کنند!
عملی بودن یا نبودن استقلال:
استقلال فردی یا جمعی بله «حق» است. حق بودن آن وقتی «ارزش» پیدا میکند که «انتخاب» شود .
عمل انتخاب، باید آگاهانه، آزادانه، و داوطلبانه باشد.
«جنگ»، خشونت، این انتخاب را با خاصه های سه گانه ی مذکور ، نقض میکند.
بنابراین درجنگ انتخابی نمی تواند وجود داشته باشد؛ بل «تحمیل» جای انتخاب را میگیرد . که ناقض آزادی و آگاهی و خود میلی ست.
از این رو روش «جنگ-استقلال» نادرست است. میماند «مسالمت -استقلال» که در صورت «انتخاب داوطلبانه» ی اکثریت مردم راه تحقق اش باز میشود.
----------
مرحله اول حرکت ، «دموکراسی-فدرالیسم» است ؛ مرحله ی دوم «مسالمت -استقلال».
-دموکراسی یعنی «آزادی و برابری». فدرالیسم یعنی «اداره ی مستقل امور محلی خود». اینها تنها با کمک همه ی خلقهای ایران از جمله خلق فارس میتواند به صورت نسبی توسط مبارزه تحقق یابد.
بدون مبارزه ، در جهت این اهداف عمومی و درست، هیچ حقی تحقق نمی یابد. همه چیز بسته به «توازون نیروهاست».
اگر توازون به نفع این دوگام مذکور باشد می تواند بخش زیادی از خواسته ها تحقق یابد.
-چیزی که میتواند سیاست را غیر عملی و باشکست مواجه سازد، در شرایط کنونی و آتی ایران «جنگ و خشونت» است.
راهی ست غیر عملی و ضد انسانی. و تولید گر «ژنوساید ها».
- شعارهای غیرعملی-زود رس-ماجراجویانه-اراده گرایانه ، حاصلی جز ژنوساید ها برای طرفین ندارد. و بازنده نیز هردو سو خواهند بود.
-------
سیاست جنگ طلبانه در مسئله ی ملی:
این سیاست کم و بیش جهت تأمین منافع این نیروها «تئوریزه و تبلیغ» میشود:
- نئوکانهای امریکا و دوستانشان
-حمایت گران سیاست نئوکانها در کشورهای همسایه
- حکومت ایران جهت سرکوب
-گروههای ملی اراده گرا- جنگ طلب -جهت جدایی و خلاصی از ستم .
و در بعضی اشخاص -و کم و بیش- برای حکمرانی و منافع شخصی.
این راه ، راه آزادی تبعیض دیدگان ایران نیست. نیرویی که نتواند «استقلال اندیشه وعمل و قدرت مالی»
خود را حفظ کند تنها می تواند «دیکتاتوری و اسارت و مرگ» به ارمغان آورد.
------
سه متد سیاست استقلال:
سیاست استقلال با سه روش حرکت میکند:
- روش «انتظار-انزوا»
-روش جنگ طلبی
-تلفیق دو روش « تبلیغ جنگ بهمراه انتظار-انزوا».
هر سه روش غلط است. راه درست، سیاست«دو گام آزادی» ست؛ که در بالا ذکر شد:
مرحله اول حرکت ، «دموکراسی-فدرالیسم» ؛ مرحله ی دوم «مسالمت -استقلال».
بسیار جای تاسف است که بانوان ایرانی پس از 37 سال و تجربه های کوناگونی که از رژیم آخوندی داشته اند هنوز در انتظار آن هستند که از سوی خلافت آخوندی برای احقاق حقوق شهروندی زنان نه تنها یک قدم .......بلکه قدم هایی برداشته شود .
امیدوارم با پشتیبانی مردان و نه مرد نماها .....از بانوان ، نه تنها حقوق پایمال شده بلکه بتوانیم تمام حقوق شهروندی خود را بدست آوریم.
آخوند برای ماندگاری خلافتش چرا نباید از راحت ترین و کم هزینه ترین نوع خفقان در کشور که بروی بیش از 50 درسد از جمعیت که توانسته کل جامعه را در بر بگیرد بهره نگیرد؟
آلپر آتاسی گرامی،
1- مقالات ملی در بخش ملی جای میگرند. مقاله ی شما که پاسخ مستقیم به پرسش استقلال بود برای اینکه بیشتر مراجعه کننده داشته باشد در بخش دیدگاهها هم درج شد. بخش ملی یکی از پرخواننده ترین قسمتهای سایت است. مقالات معمولا -نه همیشه- و نه هر نوشته ای- یک هفته وقت دارند- بعد جای خود را به نوشته های دیگر میدهند.
کار بخش ویژه را آقای توکلی انجام میدهد. که مراجعه کننده اش بیشتر از بخش ملی نیست.
2- در مورد مسایل سیاسی از جمله فدرالیسم-استقلال-تمامیت ارضی- و مقاله ی شما علاقمندان نظرات خود را نوشتند. که بیشتر از سوی خود آذربایجانیهاست. نظرات من در مقالات و کامنت ها منتشر شده که علاقمندان می توانند مراجعه کنند. موضوع استقلال دو مقاله دارد و یک نقد. که به نکات اساسی اشاره شده است. و لینک ها داده شده است.
نقد مقاله شما که در کامنت ها آمده امیدوارم در فرصت مناسب به صورت مقاله با افزوده ها دیگربار در اختیار خوانندگان قرار بگیرد.3- دوستان «تمامیت ارضی گرا» مسئله ی خود را با « استقلال تحت عنوان تجزیه طلبی» حل کرده اند و چندان دیالوگی از خود نشان ندادند. اما این بحثها پایان نیافته و ادامه دارد. اکنون به صورتی در پیرامون مقاله ی اژدر بهنام گرامی ادامه دارد.
معتقدان تمامیت ارضی لازم است بیایند دلایل خود را بگویند. و نشان دهند چه راه حلی برای ملتهای یدون دولت ایران دارند.
4- بله صاحبان تز فدرالیسم و تمامیت ارضی- هم سرفرصت دلایل درستی تز خود را روی میز میریزند. باید دید کشش دارند یا نه؟ علاقه به دیالوگ دارند یا نه. همانطور که گفتم حالابحث « تمامیت-فدرال-استقلال» با نوشته ی «بهنام و زندانیان» ادامه دارد.
علاقمندان می توانند شرکت کنند.
5- تز تمامیت ارضی ، روشن است :«سیاست رضاخان-پسرش-سیاست آخوند- مجاهد-جبهه ملی- حزب پان ایرانیست- سلطنتی های شکست خورده ، چپ ناسیونالیست و مانند اینها» که پرچم «یک ملت- یک دولت- یک زبان » را حمل میکنند. و تکلیف مخالفان را با فاجعه هایی نظیر «21 آذر» تعیین کرده اند. در دیالوگ به «کسروی- و پیروان او- و از چپ ها به بابک خسروی و از لیبرالها به طبا طبایی و مانندهاشان» تکیه میکنند و نبش قبر می نمایند. که شاید معجزه ای رخ دهد. و «چهارچوب ارضی» را که در قلب ملتهای بدون دولت متلاشی شده است نجات دهد.
این بحثها تمامی ندارد . تا مسئله تبعیض در ایران حل نشده ادامه خواهد یافت.
------
اضافه کنم که در حال و آینده ی ایران
عامل تعیین کننده نه «دسته بندیهای خارج» بل «حرکات اقشار اجتماعی درداخل» است که تکلیف را معیین خواهد کرد. بنابراین در کل ، سیاستی درست است که بتواند با این اقشار اجتماعی همبستگی ایجاد کند. یعنی با
« زحمتکشان( یدی و فکری)- تبعیض دیدگان ( زنان-مذاهب-ملیتهاو...) -دموکراسی خواهان( عمدتا طبقه ی متوسط جامعه) و غیره همراهی و همبستگی ایجاد کند . برای رفع« حکومت استبدادی و دیگرمشکلات جامعه».
در ایران هیچ ملیتی توان آن ندارد که به تنهایی خود را از دیکتاتوری و تبعیض و بی عدالتی رها سازد.
علت شکست همه جنبش ها -نه انقلابها-در طول قرن گذشته در ایران -عمومی نشدن حرکها درایران بود. علت شکست دو انقلاب «عدم حضور رهبری مترقی» در راس انقلابها - و «عدم آمادگی جامعه برای تحقق اهداف انقلابها» بود.این نقایص برای پیروزی آینده لازم است رفع شوند. درغیر اینصورت دیکتاتوری تکرار خواهد شد.
از این رو سیاست «انتظار-انزوا؛ جنگ طلبی» شانس اجتماعی شدن ندارد. و از همین حالا شکست اش قطعی ست.
اگر منظور از بردن ترکیه همین توریستها است که باید بگیم هر توریستی هم بیاد ایران اون هم از کشورش برده داده به ایران!!!
با این حساب گسترش شهر ی مانند مشهد هم که از جیب عراقی هاست هم شامل این مورد میشود!!! چطور ه کشورها ورود و خروج توریستها رو ممنوع کنند که دیگه کسی نتونه چیزه ببره و بیاره!!!
آذرکون البته که دشمنی خودشو با ترکان و ترک زبانان نشان میده من نمی دونم حمایت از مسلمانان مظلوم چه جرمی داره مردم تبریز درکنار حمایت از مردم مظلوم فلسطین از مردممظلوم و ستم دیده ایغورستان یا همان ترکستان شرقی حمایت کردن این درحالی ست که ایغورها ترک هستند و به غیراز اینکه مسلمان باشند هم نژاد و هم زبان ما می باشند اینم بدون که این خود مردم بودن که این تظاهرات و کردن نه بقول تو یه عده جدایی طلب اینا همون مردم مسلمانی بودن که از مسلمانان ستم دیده حمایت کردند .......
آيا همه فلاسفه يونان روی هم ،به اندازه کوروش و زرتشت بر تفکر و شيوه زندگی مردم جهان اثر داشته اند ؟ ?????
شما دو مورد از این برتری را نام ببرید؟؟؟؟؟ بابا یک جوری نکید دنیا همه ول بوده فقط کوروش فکر میکرده چطور کوروش این صد سال اخیر این همه سخن گفته؟؟؟؟
نگارنده این شکوائیه حامل نظرات غالب در میان ملت فارس است و بهیچوجه یک دیدگاه ایزوله نیست و همین یک دلیل کافیست که ازربایجانی ها سعادت خود را در استقلال کامل جستجو کنند. اینان چنان در تفکر قرون وسطائی خویش غوطه ورند که انسانها و رای دموکراتیک آنها را هیچ انگاشته و توهین به مقدسات خود ساخته شان را توجیه کننده هر جنایتی می دانند. جنک طلبانی که منتظر فرصتند تا بکشندو بسوزانند و خراش التیام ناپدیر دیگری بر روح انسانیت وارد سازند و بر عمق دشمنی ملتها بیفزایند و فرایند همزیستی بعد از استقلال را تا چند نسل به تعویق بیاندازند . مطمئنم در این مبارزه , اکثریت بزرگ آزربایجانیها در نهایت به استقلال طلبان خواهند پیوست از جمله اقای بهنام.
آقای صمد گرامی،
بخش مهمی از آنچه که نوشتهاید به این دلیل است که نمیتوانید تصور کنید که من از حقوق مخالفین خودم دفاع میکنم. بخشهایی دیگر نیز مربوط به افکار و عقایدی است که به من نسبت میدهید ولی من نه تنها آن افکار و عقاید را ندارم بلکه صد در صد مخالف آنها هستم.من این شهامت اخلاقی را دارم که افکارم را آشکارا بیان کنم و بنابراین مسؤلیت آنچه را که میگویم و مینویسم، به عهده دارم. امیدوارم که شما و برخی دیگر از هموطنانمان هم یک روزی چنین شهامتی را پیدا کنید و مسؤلیت آنچه را که بیان میکنید، به عهده بگیرید.
درباره اشکالات در مقالات و کامنتهای سایت، پیشنهاد میکنم با مسؤلین سایت وارد گفتگو بشوید. من به اندازه کافی درگیر این مشکلات بودهام و نتیجهای نگرفتهام.
آقای صمد گرامی،
من نه آن هستم که شما تصویر میکنید و نه با هزار من چسب و سریشم میتوانید آنچه را که میخواهید از من بسازید.
من خودم هستم با تمامی خصوصیاتی که دارم و نه آنچه که شما میگویید و میخواهید که باشم.
شما مرا در جبههای و در کنار "دوستان و هم اندیشان"ی قرار میدهید که کمترین وجه مشترک را با آنها دارم.
بخش اندکی از آنچه که در مورد من نوشتهاید واقعی هستند که میتوانم درباره آنها به بحث و گفتگو بپردازم. اگر چه بحث و گفتگو با کسی که شخصیت شناخته شدهای است ولی با نامی مستعار و چهرهای ناشناس مینویسد، چندان خوشایند نیست ولی اجازه بدهید پیش از ورود به بحث، چند سؤال از شما بکنم.
1- آیا شما انکار میکنید که در ایران، مردمانی با زبانهای مختلف، و با فرهنگ و آداب و رسوم مختلف زندگی میکنند؟ و اگر این را انکار نمیکنید و میپذیرید، چه نامی بر آنها میگذارید؟
2- آیا شما مخالف آموزش انسانها به زبان مادری خود هستید؟
3- آیا شما میپذیرید که هر انسانی، و هر گروه انسانی، حق دارد شیوه زندگی خود را انتخاب کند؟
4- اگر در فردایی در پیش رو، شما در موقعیت حاکمیت قرار بگیرید و میلیونها انسان در آذربایجان یا سیستان و بلوچستان یا کردستان به خیابانها بیایند و خواست جدایی را مطرح کنند، عکسالعمل شما چه خواهد بود؟ آیا به خواست آنها و به صندوقهای رای تمکین میکنید یا برای حفظ تمامیت ارضی با توپ و تانک و هواپیما وارد کار میشوید؟
5- شما ادعا میکنید که "از هر ده رسانه ی خارج کشور، نُه تا و نصفی آن در اختیار شما و دوستان شماست" (یعنی 95 درصد). انصافا به من بگویید که چند رسانه فارسی زبان در خارج وجود دارد و جند درصد آنها مقالات مربوط به مسائل "ملی و قومی" را منتشر میکنند و چند درصد از آنهایی که این مقالات را منتشر میکنند، مقالات مخالفین نظری خود مخصوصا "تجزیه طلبان" را درج میکنند؟
6- آقای بابک امیرخسروی و همفکران ایشان و شما تا به حال مصاحبههای زیادی با بی بی سی داشته و در جلسات بحث و گفتگویی که بی بی سی ترتیب داده، شرکت کردهاند. چرا بی بی سی در آن موارد خوب است و کارش به نفع حاکمیت ملی ایران است و در موردی که این امکان را به مخالفین نظری شما میدهد، بد است و کارش دخالت در امور داخلی ایران است؟
پرسش از شما زیاد است و فعلا به همینها بسنده میکنم.
امروز اینکه بگوییم کشوری از کشور دیگر برده و خورده کاری عبث و بیهوده است
از قدیم و ندیم میگن اگه کسی چماق بردارد گربه دزد نگران شده و می ترسد و یا فرار می کند و یا گرنش می کند و تهدید به پنجول کشیدن می کند کافیت ماهیت افراد سپاه پاسداران چه از نژادی و قومی مشخص شود که چه کسانی با چباول گری از فروش نفت ایران بنفع هم نژادهایشان در کشورهای همسایه در رکاب اخوندها می تاختند و همچنان می تازند صخبت از میلیاردها دلار است متاسفانه یونانی در ایران مداح و ده ها ضراب ها و بابک زنجانی هارانداشتند وگرنه کاسه گدایی دست نمی گرفتن
با سلام آقای ائلیار
درضمن این مقاله باوجود پر بیننده بودن، خیلی زود به بخشهای پایین منتقل شد، با توجه به این که این مقاله صرفا جهت بررسی مسائلی که در این سایت و به صورت مکرر مطرح شده است، نوشته شده است، انتظار داشتم که به بخش ویژه ایران گلوبال منتقل بشودبا توجه به نظراتی که اینجا نوشته شدند و نوشته نشدند(یعنی کسی نظر مخالف نداشت) به نظر می رسد که همه کسانی که صبح تا شب پشت کامپیوتر به دنبال تحقیر و تاریخسازی و تحمیق مللی غیر فارس ایران هستند بهتر از هر کسی می دانند که استقلال آذربایجان جنوبی، شدنی است و برای آذربایجان می تواند بسیار مفید باشد، به نظر من هر کسی حق دارد طرفدار هرچه دلش خواست (استقلال، فدراسیون یا آسیمیلاسیون) باشد ولی با نتیجه ای که بنده از این مقاله گرفتم فکر می کنم دیگر نباید با شبه در امکانپذیر بودن استقلال آذربایجان، خواسته های استقلال طلبانه گروه کثیری از آذربایجانی ها را زیر سوال ببریم. اگر خواهان فدرالیسم یا وضع موجود هستیم روراست باشیم و دلایل آنرا صریح بگوییم مثلا بگوییم که برای ما نیز تمامیت ارضی ایران مهم است و نمی توانیم از دلبستگی هایمان به ایران دل بکنیم
ایران به تمام معنی تسلیم شد/ آژانس حق دارد از تمام مراکز نظامی و هسته ایران دیدن کند. این یعنی تسلیم ایران
جناب آقای ناصر کرمی؛ درمطالب شما همیشه جایی برای نفرت پراکنی علیه ترکیه هست و این عقده های و کینه های بیمار گونه شما باعث میشود خواننده مطا لب شما چیزی جز حقارت و تحقیردر شخصیت شما برداشت نکند؛ توصیه میکنم اگر واقعا از سیاست و اقتصاد و نگارش بیطرفانه دانشی دارید به صورت بیطرف ارایه نظر فرمایید. در دنیای اقتصاد و سیاست امروز اینکه بگوییم کشوری از کشور دیگر برده و خورده کاری عبث و بیهوده است و بیشتر از تفکرات کم سواد و مربوط به دهه های قبل وابسته به چپ است. اقتصاد دانان و سیاسیون هر کشوری طبعا منافع کشورشان را در اولویت قرار خواهند داد و بر آن اساس وارد مراودات سیاسی و اقتصادی خواهند شد. همه که جمهوری اسلامی نیستند که بر اساس شیعه گری در لبنان سوریه عراق بحرین یمن و افریقا و خاور دور بیت المال مملکت و مردم بیچاره ایران را به باد بدهند
احسند احسند احسند حقیقت رو نوشتی
قنبری عزیز،
اگر از مترجم شعر برشت به ترکی آگاهی دارید لطفاً بنویسید. ممنونم میشویم.
در این کتاب پژوهشی پروفسور کنگاس از فنلاند در رابطه با گنوسید زبانی فرهنگیکه دارای دو درجه دوکتوری هست در گفتار 9: " آلترناتیو برگنوسید و دیستوپی"بند 1.9صحیفه 652 را ببینید دقیق بخوانید تا بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم.در این فصل به همین آرتیکل که بنده اشاره کردم مربوط به " کنونسیون منع و مجازات نسل کشی " به همین آرتیکل و مادهِ مستقیماً E اشاره شده است ! همینطور در همین کنونسیون از فشار روانی یا منتالی به اعضای یک گروه نیز چون گنوسید تعریف شده و این چیزی است که هر انسانی که به زبان مادری به تحصیل آغاز نکند در معرض آن است از جمله ترکها در تحت ستم دولت نژاد پرست ایران در سده اخیر..
مروری بر برنامه پرگار بیبیسی: " هویت طلبی در آذربایجان"! سیمین صبریhttp://www.columbia.edu/cu/cser/issp/files/bibliography2013/Skutnabb-Ka…
1. juli 2015 kl. 02:53
https://www.facebook.com/notes/972109992840249/
ظلم ناحق
چرا این سخنرانی را سانسور نمودی ؟ و نگذاشتی ببینیم آخوند چه فکر میکند و دست به چه حیله هایی میزند ؟ یکی نپرسید گندی که سما اسلامیان طی این 33 سال زدید ، هزار بار مخوف تر از گند کمونیسم بود !
داستان زیبایی بود حتما به صورت رمان برای کودکان چاپ کنید بهتر از برنامه های مزخرف شبکه پویای ایران ، بچه ها را به خواب می برد .
معمای گرامی می اندیشد:
-اگر هدف «صرفا نقد اندبشه » بود می توانست این کار بدون نام بردن از «عزیزان زندانی»
-«لینک» دادن به نامه منتسب به آنان (باشد).
--------
توضیح:
-در نقد ذکرمنبع الزامی ست(لینک)
- ذکر نام و عنوانی که در منبع آمده الزامی ست(زندانیان)
-------
معما: -یا اگر« منظوردیگر داشتند ، واضحتر بیان می کردند»
توضیح:
- نقاد درکامنتها بارها نوشت که منظورش چیست. و آخر سر باز در آغاز مقاله افزود و تأکید کرد که «مضمون» را مد نظر دارد.
--------
معما:-عاقبت تفکر 《آسمان به زمین بیاید حرف حرف من است》، میشود عاقبت حزب توده ...
-------توضیح: - مسئله « مرغ یک پا» نیست. سخن باید دلیل داشته باشد . و بتواند چیزی را اثبات کند. وگرنه نمی توان پذیرفت.
معما:«صمیمانه آرزو کنم یک نفر با خود شما همین رفتار نقادانه را بکند، تا احوالتان را جویا شویم.»
توضیح:- ایکاش نقادان من هم مثل شما و بهنام یا مثل خودم بودند. متاسفانه نقادان من کسانی هستند که
«بدون منبع- بدون توجه به اندیشه» هر چیز را که «خودشان دوست دارند برداشت میکنند»
و با انتساب به من خرج میکنند.
مهم نیست. بگویند و بنویسند. کسی که دنبال اندیشه ی من باشد می تواند خودش به نوشته ام مراجعه کند.
کسانی هستند که معنای تکذیب را هم نمیدانند. صد بار هم حرفشان را تکذیب کنی باز تکرار میکنند.
من سالهاست خیلی بدتر از آنچه شما برایم آرزومیکنید تجربه میکنم.
ولی میدانم که جویای متن اصلی هرگز به انتسابها گوش نمیدهد و به آنها استناد نمی کند.
من درصحبتهای عزیزان معما و تبریزی دقیق شدم :
تبریزی:
-اعتراض نامه کار حکومت است- زندانیان تکذیب کرده اند.
معما: توضیح روشن به نقد اضافه شود .
-----
- تنها 6 نفر تکذیب کرده نه همه. 9 نفر هنوز هستند. سندی دال بر اینکه اعتراض نامه کار حکومت است دست ما نیست.
- پیشنهاد معمای گرامی خوب و درست است. در این رابطه نقاد توضیح داد که نقد او متوجه «مضمون» است.
امید است خواننده با توضیح نویسنده بیشتر متوجه شود که هدف نه نقد زندانیان بل مضمون اندیشه در اعتراض نامه ی زندانیان است. مسئله اشخاص نیست افکار است.
---------
اندیشه ی اعتراض نامه فکر چپ نیست و به چپ ربطی ندارد. فکر چپ همان است که 6 نفر در تکذیبه ی امضای خود نوشته اند.
که «اعتراض نامه ضد آزادی و برابری »ست.
دهها مورد واضح بر شوونیسم فارس در نوشته شما اظهر من الشمس است، جالب است که نفوذ سازمان اطلاعاتی رژیم را هم عمدتا" به سازمان های قومی نسبت داده اید.
در عصری که سرمایه داری به مفهوم دهکده جهانی رسیده، به آن باور دارد و عمل میکند، چه باید کرد با "سوسیال دموکرات" هائی که دعوی ملیت و تمامیت ارضی دارند ؟
آنقدر عقب مانده اید که مبنای حرکت تان مرزهای پوسیده ایست که انسان ها را از هم جدا کرده است.
هر کس هم مخالف شما بود میشود هتاک یا پان !!
باور کنید فسیل شده اید، ساکت ماندن و استراحت شما تنها خدمتی است که میتوانید بکنید.
خیلی ببخشید، واقعا جوابی ندارم برای این همه لجاجت شما جز اینکه صمیمانه آرزو کنم یک نفر با خود شما همین رفتار نقادانه را بکند، تا احوالتان را جویا شویم. اگر آقای بهنام صرفا خواستار نقد اندبشه بودند، می توانستند این کار را بدون نام بردن از عزیزان زندانی و لینک دادن به نامه منتسب به آنان و نسبت دادن بی پایه و نابجای تفکری شوونیستی به فعالین چپ انجام دهند که انجام نداده اند و قصد انجام آنرا نیز نداشته اند. اگر ایشان منظور دیگری داشته اند، بهتر بود منظورشان را واضحتر بیان می کردند. به هر حال این آقای تبریزی هیچ چیزش خوب نباشد، زبان فارسی اش از خیلی از ما بهتر است. وقتی ایشان منظور نویسنده را بد متوجه میشود(البته به فرض آنکه واقعا بد متوجه شده باشد) تکلیف بقیه معلوم است. مقاله سیاسی برای عموم نوشته میشود نه برای اهل ادب که پشت هر واژه ای دنبال ایهام و کنایه و استعاره باشند.
از من در همین حد و تذکر دوباره که عاقبت تفکر 《آسمان به زمین بیاید حرف حرف من است》، میشود عاقبت حزب توده کیانوری و سازمان مجاهدین رجوی و مثالهای فراوان دیگر که حوصله بازگو کردنشان را برای در و دیوار ندارم.کسانی که در زندان بوده اند لابد میدانند از وظایف امنیتی ها و بازجویان این است که :
انتشار ویدئو ی خالدحردانی از زندان رجایی شهر جهت تأیید اعتراض نامه ، میتواند احتمال « دست داشتن حکومت در انتشار اعتراض نامه» را نشان دهد.1- از افکار زندانیان باخبر شوند
2- این افکار را در جهت اهداف خود به کار گیرند.
--------
براین اساس از متد «دیالوگ با زندانی» استفاده میکنند.
- در رابطه با موضوع «BBC -فدرالیسم-تمامیت ارضی» آنها راحت می توانند بعد از ایجاد یک دیالوگ با زندانیان
آنها را به «اعتراض علیه موضوع» تشویق کنند و «امکانات» در اختیارشان بگذارند. « رگ تمامیت ارضی»
که در زندانی هست میتواند «تحریک» شود و نتیجه اش چنین« اعتراض نامه» هایی باشد.
اهداف دیالوک تحقق می یابد:
- اختلاف بین زندانیان
-اختلاف بین زندانی و بیرون
-ایجاد تضاد در مبارزه ی رفع تبعیض
- فشار به آزادی بیان
ووو
-------
انجام چنین اعمالی از وظایف عمال حکومت است. زندانی ساده اندیش به راحتی میتواند تحریک شده به دام بیافتد.
صحبت خالدحردانی :
https://www.youtube.com/watch?v=IgOG7yC3ZUc&feature=youtu.be
در جایی که «خبرنگار خصوصی » سایت حضور ندارد و یا نمی توان سندیت یک نوشته را مستقیم دید و تأیید کرد-لاجرم تنها به «مضمون و اندیشه» می پردازند. اشاره به نام فرد یا گروه به معنی پرداختن به « اشخاص» نیست بل توجه به «اندیشه و مضمون نوشته» است. که می تواند از آن «اشخاص باشد یا نباشد». همیشه مهم اندیشه است و نقد نیز با اندیشه درگیر است.
« با نام زندانیان مطلبی منتشر شده » و این مطلب هم با اشاره به همان نام «زندانیان» نقد شده است.در نوشته بهنام از آغار مشخص بود و هست که «مضمون نوشته» چه از آن زندانیان باشد و چه از آن حکومت یا هردو - لازم بود نقد شود و شده است. «مالک اصلی اطلاعیه » مشخص نیست ، به « زندانیان منتسب »است ، و به همین نام نیز نقد شده است. هر روز دهها مطلب و خبر در همین سایت با «انتساب» به این و آن منتشر میشود که امکان شناخت «مالک اصلی» ممکن نیست و به ناچار «نام انتسابی» مورد خطاب قرار میگیرد. توضیح نقاد مهر دوباره بر مضمون نوشته است .
نه نقاد و نه سایت - نمی توانند مالک نوشته را تعیین کنند. و کار آنها هم نیست. اندیشه از آن بخشی از جامعه سیاسی ست -اینجا زندانیان-که به حق نیز نقد شده است.
- روشن است که زندانی آزاد نیست. زندانی تحت فشار حکومت است. و...
اما اندیشه بهرنامی بیرون آید نقد میشود. چه زندانی تحت فشار حکومت بنویسد و چه بدون فشار. چه حکومت به نام زندانی مطلب منتشر کند.
تعیین و تسخیص مالک اصلی مطلب- و این چیزها- کار سایت و «نقاد مضمون» نیست.
چیزی که به نام زندانی منتشر شده نقاد حق ندارد نام و عنوان زندانی را حذف کند یا ندیده بگیرد. یا تایید و تکذیب کند. و این کار هم در نقد بهنام صورت گرفته است.
رازی گرامی،
من فکر می کنم که همه ما محصول جامعه خودمان هستیم و اگر هم در اثر شرایطی، تفاوتهایی بین ما باشد، بسیار اندک است و به حساب نمی آیند.
کار بسیار بجا و خوبی میکنید و من هم تشکر می کنم. چون اگر منظور دیگری داشته اید، متن مقاله همچنان که گفتم، گنگ و در انتقال منظورتان ناکارآمد است. در واقع، منظور دیگری را منتقل می کند که بحثش رفت. امیدوارم این توضیحی که قرار است اضافه کنید، گویا و روشن باشد.
معمای گرامی،
چنین برداشتی از نوشته من داشته باشند.متاسفانه شما تفاوت دو جمله را برای من توضیح ندادید تا بتوانیم به گفت و گویمان ادامه دهیم و به نتیجهای برسیم. شما بجای توضیحات خارج از موضوع و داوریهای نابجا، اگر دو تا دلیل مورد قبول برای من میآوردید، مسلما من حرف شما را میپذیرفتم.
من به زعم خودم کلمات و جملات را طوری انتخاب کردهام که این شبهه بوجود نیاید که من به تماشای آزادانه برنامه پرگار توسط زندانیان و به این که آنها خود و آزادانه چنین متنی را امضا کردهاند، باور کرده و این زندانیان را مورد نقد قرار دادهام. به تصور خودم، کلمات و جملات را به گونهای انتخاب کردهام که کاملا مشخص باشد که اگر "زندانیان عزیز" نوشتهام، با توجه به پیش فرض اول من بوده است.
ولی با توجه به اعتراض آقای تبریزی و شما، به این نتیجه میرسم که متاسفانه در این کار موفق نبودهام و چه بسا بجز شما دو نفر، بسیاری کسان دیگر هم چنین برداشتی
به همین دلیل توضیحی را به ابتدای نوشته خودم میافزایم و امیدوارم سوءتفاهمات را از بین ببرد.
آقای بهنام عزیز، من هم از شما برای برخورد خردمندانه و بدور از تعصبتان ممنونم. همانطور که میبینید بحثی در این سطح و بدور از فحاشیهای رایج چندان مورد علاقه عموم نیست و حملات سخیفانه به "ترکتباران" و "فارسزبانان" خریدار بیشتری دارد! در مورد روزگار سختی که در پیش داریم، من از شما هم بدبین تر هستم. ما اگرچه یا برای فرهنگ 7000 ساله نوشابه باز می کنیم و یا گناه بی فرهنگی خود را به گردن دیگران (ترکتباران و عربتباران و یا پانفارسیسم و شوینیسم فارس) می اندازیم، اگرچه خود را یا به عنوان ایرانی (نگاه کنید به اظهارات عربستیزانه در نت) و یا به عنوان ترک (نگاه کنید به شعار ما کجا، فارسها کجا) حداقل یک سروگردن از دیگران برتر می دانیم، ولی باید با تأسف بسیار بپذیریم که ملتی عقبمانده هستیم و فرهنگ عقبمانده نمی تواند روشنفکر آگاه و آینده نگر تولید کند. ما فعلا محکوم به زندگی در زیر سایه ولایت فقیه
هستیم، زیرا در درون هرکدام از ما یک ولی فقیه هست که تبعیض و نابرابری در درونش نهادینه شده اند. ما اسیر جمهوری اسلامی خواهیم ماند، زیرا در درون هرکدام از ما یک مسلمان سَلَفی لانه کرده است. همه ما هم فکر می کنیم خودمان تافته جدابافته هستیم، ولی اگر به دقت نگاه کنیم، هیچ تفاوتی بین دونفر که یکی گناه بدبختیهای کشور را به گردن "ترکتباران" و "عربتباران" می اندازد، با آنیکی که به رغم پزهای روشنفکرانه از خواننده اش می خواهد «برود دنبال تخم داریوش بگردد» نخواهیم دید. روزگار سخت در پیش روی ماست، و افسوس که با هیچ اگر و امایی هم نمی شود جلوی آنرا گرفت.آقای بهنام، من فکر نکنم سواد فارسی شما آن قدرها هم بد باشد. فکر کنم مشکل از جای دیگریست. بعله، می خواهید بگویید که فاعل جمله اول (که جمله موجود در مقاله شماست) نامشخص و فاعل جمله دوم مشخص است. ولی آقای محترم، این از شما رفع مسئولیت نخواهد کرد چون اولا:
آقای بهنام، شاید شما در جریان نباشید ولی در ایران تماشای یک ویدوئوی یک ساعته، از یک سایت فیلتر شده، خودش نیاز به 3 واحد درس دانشگاهی دارد! اولا باید اینترنت پرسرعت داشته باشی. ثانیا با فیلتر شکن سایت را باز بکنی که سرعت را 60 - 70 درصد پایین می آورد. چون سرعت پایین است و هی ویدئو قطع و وصل می شود، باید اول ویدئو را دانلود بکنی (با همین نرم افزارها که توسط آنها ویدئوهای یوتیوب و غیره را دانلود می کنند) و نهایتا اگر وسط کار اینترنت قطع نشد و جان به سلامت بردی، می توانی فایل را تماشا بکنی. همه این کارها 3 ساعتی وقت می برد. حالا زندانی از کجا اینترنت پرسرعت بیاورد؟ حتما می فرمائید مثل آلمان از 3G استفاده بکند دیگر! خوش به حالتان والله! محض اطلاعتان در زندان آسپرین پیدا نمی شود چه برسد به اینترنت پرسرعت. به علاوه، حتی با اینترنت موبایل موجود در سطح شهر هم معمولا نمی شود فایل ویدئویی تماشا کرد. مگر با اینترنت برخی شرکتها آن هم در شمال شهر. ولی در زندان خیلی بعید است که از این خدمات باشد.زندانی سیاسی چطور باید از داخل زندان اطلاعیه منتشر بکند؟ آن هم زندانی کارگری (و نه مثلا مهدی هاشمی رفسنجانی)؟! از کی تا به حال زندانی در داخل زندان جمهوری اسلامی به اینترنت و غیره دسترسی دارد؟ معلوم است که باید اطلاعیه را رد کند بیرون تا یکی دیگر (که ما او را نمی شناسیم) آن را برایش منتشر بکند. ثانیا، گیرم که به طریقی (مثلا از طریق موبایل اسمارت فون)، زندانی بتواند متنی را منتشر بکند. حال این زندانیها چطور به این سرعت برنامه بی بی سی را تماشا کرده اند که بخواهند راجع به آن موضع گیری کنند و در یک عمل هماهنگ اطلاعیه نیز صادر بکنند؟
ثانیا، در همه جای مقاله شما انتساب مقاله به این گروه از زندانیان امری مسلم قلمداد شده. من نیاز به توضیح بیشتری نمی بینم. هر کس مقاله شما را بخواند، خودش متوجه می شود.
اما اینها همان طور که قبلا گفتم فقط بازی با کلمات است. واقعیت این است که با هوشمندی حرفی ناسیونالیستی را در دهان فعالان کارگری گذاشته اند تا چپ را بدنام کنند. این وسط آقای بهنام و امثال آقای بهنام بی خبر از شرایط موجود در ایران، خوش خیالانه باورشان شده که:
«رژیم ضدبشری جمهوری اسلامی، در شرایطی قرار گرفته که مجبور شده است امکاناتی را برای زندانیان سیاسی در ایران فراهم آورد که بتوانند به برنامههای بی بی سی و احیانا سایر رسانهها دسترسی داشته باشند و نیز بتوانند اطلاعیه و اعلامیه نوشته و به رسانهها برسانند».
زهی خیال باطل! بعد که این افراد مسوولانه چنین چیزی را رد کرده اند، نمی دانم چه عاملی باعث می شود که جناب بهنام و دوستان بر اشتباه خود کودکانه پافشاری بورزند (که عاملش از نظر من فقط می تواند ضعفهای شخصیتی و عدم بلوغ سیاسی باشد).
نوشته اید: «حالا اگر "خدای ناکرده"، زبانم لال! این 6 تن پس از آزادی بگویند که متن تکذیبیه را ما امضا نکردهایم بلکه آن را کسانی نوشتهاند که با نام "کمیته حمایت از شاهرخ زمانی" فعالیت میکنند، تکلیف ما چه میشود؟
بالاخره در این دنیای عجیب و غریب هر چیزی محتمل است!!!»
اولا که من تصور نمی کنم این تکذیبیه تقلبی باشد. چرا که در غیر این صورت با امضای 15 نفر منتشر میشد نه شش نفر. همین که آنها از طرف 6 نفر تکذیبیه منتشر کرده اند، نشان می دهد که برخلاف بعضیها احساس مسئولیت می کنند. ثانیا تکلیف شما این است که با در نظر گرفتن عجیب و غریب بودن اوضاع، منبعد دقت بیشتری به خرج دهید و همین طور هول هولکی قضاوت نفرمایید. در شرایط عجیب و غریب و هوای قاراشمیش، هر کس ممکن است اشتباه کند؛ اما آدم اگر بر کار سهوش مصر باشد یک وقت ممکن است با کله ته دره برود و بدتر اینکه جماعتی را هم با خودش آن پایین بکشاند. اگر قدمی اشتباه برداشته شد، لازم است انسان اشتباهش را جبران کند. من شخصا خیلی بیشتر از تعداد موهای سرم اشتباه داشته ام. ولی هرگاه بر ادامه عمل اشتباه اصرار کرده ام، شرایط فقط بدتر شده.
معمای گرامی،
سواد فارسی من خوب نیست. آیا میتوانید لطفا فرق بین این دو جمله را برای من توضیح دهید؟
1- به تاریخ 16 تیر ماه 1394 اعتراضی با امضای 15 تن از زندانیان سیاسی ایران به این برنامه نیز منتشر شد.
2- به تاریخ 16 تیر ماه 1394 15 تن از زندانیان سیاسی ایران متنی اعتراضی را نسبت به این برنامه امضا و منتشر کردند.
اگر این تفاوت را برای من توضیح دهید، از شما ممنون خواهم بود.
در ضمن یک سؤال دیگر هم دارم:
اکنون متن تکذیبیهای با امضای 6 تن از این زندانیان منتشر شده است. امیدوارم همه 15 تن امضای آن را امضا کنند.
حالا اگر "خدای ناکرده"، زبانم لال! این 6 تن پس از آزادی بگویند که متن تکذیبیه را ما امضا نکردهایم بلکه آن را کسانی نوشتهاند که با نام "کمیته حمایت از شاهرخ زمانی" فعالیت میکنند، تکلیف ما چه میشود؟
بالاخره در این دنیای عجیب و غریب هر چیزی محتمل است!!!
داستان خوبي بود، بهتر بود نويسنده و منتشر كننده محترم كمي راجع به محل تحصيل و نوع تحصيل نويسنده هم مينوشتند.
این متن آقای آرمان چاروستایی است
فرستاده شده توسط آرمان چاروستایی در جمعه, 07/10/2015 - 22:19
نظر:
https://www.youtube.com/watch?v=IgOG7yC3ZUc&feature=youtu.be
سندِ صوتی و رسواییِ تجزیه طلبان: اعتراض نامه یِ زندانیان سیاسی به دولتِ بریتانیا را ما امضا کرده ایم
آقای آرمان چاروستایی سند صوتی و رسواپی شما ایران دوست چاپ شد حالا نوبت شماست !
جناب بهنام، مثل اینکه لازم است جملاتی از مقاله تان را اینجا بازگو کنم تا به خاطر بیاورید که چه نوشته اید!
«زندانیان سیاسی عزیز ما»، ضمیر «آنها»، «این دوستان»، به چه کسانی اشاره دارد؟ به تفکرات حاکم بر جامعه؟! یا به آن 15 نفر که شما به اطلاعیه منسوب به ایشان لینک داده اید؟ واقعا موضوع این قدر پیچیده است آقای بهنام؟«زندانیان سیاسی عزیزمان که در ابتدا از "فرشِ هزاررنگِ کهن-کشورِ" صحبت میکنند، بلافاصله این فرش هزار رنگ را در گونی "یک ملیت" میریزند و در قالبی دگم، در زندان "یک کشور-یک ملت" به بند میکشند و فراموش میکنند که "یک زبان" را هم بر آن بیافزایند.»
«آنها فراموش میکنند که سادهترین، ابتداییترین و طبیعیترین حقوق این انسانها، حق تعیین شیوه زندگی و سرنوشت آنها توسط خود آنهاست.»
«این دوستان تمامی بندهای این اعلامیه جهانی و همچنین "اعلامیه جهانی حقوق بشر" را به فراموشی میسپارند و تنها به یک بند آن اتکا میکنند که اتفاقا خارج از موضوع مورد گفت و گوست!»
شما افکاری را به اشخاصی حقیقی نسبت داده اید که حداقل 6 نفر از آنان نه تنها داشتن چنین افکاری را منکر میشوند، بلکه به داشتن عقایدی180 درجه عکس افکار و جهانبینی نسبت داده شده به آنان اصرار می ورزند. آن 9 نفر دیگر گه هنوز تکذیبیه نداده اند را شما می شناسید؟ از افکار آنان با خبرید؟ می دانید تحت چه شرایطی به سر می برند؟ انفرادی هستند، تحت فشار هستند، تحت تهدید هستند یا نیستند یا... آخر شما ناسلامتی خودتان زندان کشیده اید! چرا باید در حفظ مقاله ای که به نقد اطلاعیه ای تا این حد مشکوک و بودار می پردازد اصرار کرد؟
اگر بازی با کلمات وجدان شما را آسوده می کند، بفرمایید ادامه دهید. اگر فکر می کنید این زندانیان یا خانواده های آنان در صورت دیدن مقاله جناب اژدر بهنام، کار شما را تایید و در جهت نقد تفکرات انحرافی حاکم بر جامعه ارزیابی خواهند کرد (همین طور که دوستانتان کار شما را تایید می کنند)، بفرمائید ادامه دهید.
ضمنا، کسی از شما نخواست توبه نامه بنویسید. لطفا موضوع را لوث نکنید. از شما خواسته شده که به اخلاق سیاسی پایبند باشید. کسانی (نمی دانم چه کسانی، شاید نهادهای امنیتی، شاید گروه های ناسیونالیستی ایرانی یا هر کس دیگر) بسیار هوشمندانه، حرفهایی ناسیونالیستی را در دهان زندانیان کارگری گذاشته اند و فعالین اوپوزوسیون، بسیار ناشیانه و مبتدیانه در دام این نهادها افتاده اند. اصرار بر یک کار اشتباه، صرفا یک پیغام دارد و آن نیز عدم بلوغ سیاسی و نیاموختن از شکستهای گذشته است. خوش باشید!
ضمنا، این دوستتان آقای ائلیار که موضعش را مشخص کرد. دوست دارم بدانم بقیه همکارانتان نیز همین موضع شما را دارند یا نه. که اگر همین موضع شما را داشته باشند، من دفتر سایت ایران گلوبال را یک بار برای همیشه نزد خود خواهم بست.
اگر کار این خانوم رو خلاف حساب کنیم بازم ربطی نداره میگن پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش بد شد البته این بنده خدا که خیلی موجه هست من فرض کردم.
معمای گرامی،
به همین دلیل فکر نمیکنم که باید از کسی عذرخواهی کنم و یا توبه نامه مورد نظر شما را بنویسم و یا نوشته را حذف کنم.به نظر من اگر مقالهای با نام من منتشر شود و شما مضمون و ایده آن مقاله را به نقد بکشید و بعدا من نوشتن آن مقاله را تکذیب کنم، شما نیازی به عذرخواهی ندارید و لازم نیست مقاله خودتان را حذف کنید زیرا مضمونی را به نقد کشیدهاید که در رسانهها منتشر شده است و آن ایده همچنان پابرجاست.
ولی اگر شما در نقد خودتان به شخص من بپردازید و بنویسید که بهنام چنین است و چنان است، مسلما پس از تکذیب من، اخلاقا درست این است که شما از بهنام عذرخواهی کنید.
بیانیهای در رسانهها با امضای 15 تن از زندانیان منتشر شده و بعدا 6 نفر از این 15 نفر، نوشتن آن بیانیه را تکذیب کردهاند.
من در نوشته خودم، بدون اینکه امضای زندانیان را تایید یا تکذیب کنم، مضمون آن و ایدههای مطرح در آن را به نقد کشیدهام. من اشخاص را نقد نکردهام. به کسی اتهام نزدهام و به کسی توهینی نکردهام. به همین دلیل
ادامه :
آنچه در رابطه با اطلاعیه ی منتسب به زندانیان «اعتراض نامه یِ زندانیانِ سیاسی به دولتِ بریتانیا» قابل توجه است :
- اعتراض نامه به نام 15 زندانی ست
- از 15 نفر 6 نفر تکذیب کرده اند.و به درستی آنرا «بیانیه ضد آزادی و برابری» نامیده اند.
ولی نوشته همچنان به 9 نفرباقی منتسب است.
- اینکه آیا 9 نفر باقی هم آنرا تایید میکنند یا نه؛ و یا اینکه اصلا این اعتراض نامه واقعا با اطلاع زندانیان است یانه؛ که
ویدئوی تایید اطلاعیه با صدای نماینده ی زندانیان این آگاهی را نشان میدهد - مشکل نقد بهنام نیست.
در اعتراض نامه :
- آزادی بیان
-حق انتخاب انسان
- تبعیض موجود درجامعه
- نفی شده است. و بر « تمامیت ارضی » ، شعور ناسیونالیستی تمامیت گرا ، تأکید شده است.
نقاد این نقاط را به درستی مطرح کرده است.
واقعیت این است که در کل «آنچه به زندان- و حتی خارج زندان مربوط است » صحت و سقم انتساب بر ما مستند نیست .
در« نقد اندیشه» شخص و گروه مطرح نیست.
و حتی زندان و بیرون زندان. تنها دید سیاسی را می توان مسئله اصلی گرفت.
اسامی 15 نفر
------------
فرید آزموده
امیر امیر قلی
سهیل بابادی
محمد حسین بروجردی
محمد جراحی
ایرج حاتمی
خالدحردانی
رسول حرداني
شاهرخ زمانی
مهدی شاندیز
سعید شیرزاد
علیرضا فراهانی
صالح کهن دل
پيروز منصوري
ميثاق يزدان نژاد
۱۶ تیر ۱۳۹۴ سیاسی ایران
---------
6 نفر -اسامی تکذیب کنندگان
کارگران زندانی :
محمد جراحی ، سعید شیرزاد ، شاهرخ زمانی ، بهنام ابراهیم زاده، مهدی فراحی شاندیز، امیر امیر قلی
20/4/1394
----------
کامنتها می توانند به نوعی در خدمت« تکمیل موضوع نقد» باشند و نگذارند حقی از کسی ضایع شود.
آقای رازی گرامی،
به نظر من در امر سیاست نمیتوان گفت که مثلا تبعیض جنسی از همه مهمتر است پس دیگر مسائل را باید کنار بگذاریم، مبارزه کنیم تا تبعیض جنسی برطرف شود و آنوقت مساله بعدی را در دستور کار مبارزه خود قرار دهیم.از شما ممنونم که گفت و شنودی سازنده را پیش میبرید. چیزی که متاسفانه در سایت ایرانگلوبال جزو استثناهاست.
به دو نکته اساسی اشاره کردهاید که به نظر من اتفاقا جزو اختلافات ما نیست و ما دو نفر در اساس آنها اختلافی نداریم.
در مورد اول احتمالا اشکال از برداشت من از اولویت و چگونگی برخورد با آن در امر سیاست است.
درک من این است که هر کسی در مبارزه سیاسی اولویتهایی را برای خود در نظر میگیرد و از میان همین اولویتها نیز، آنچه را که از نظر خودش مهمترین است، برمیگزیند و مبارزه خود را بر آن متمرکز میکند ولی در عین حال، از دیگر مسائل غافل نمیشود و آن مسائل را همزمان و موازی با اصلیترین مساله، ولی کمرنگتر، مطرح میکند.
فکر میکنم درست این باشد که هر کسی و هر نیروی سیاسی، امری را محور اساسی مبارزه قرار دهد و از مسائل دیگر نیز غافل نشود.
این امر باعث میشود که مثلا فعالینی که تبعیض جنسیتی را عرصه کار خود قرار دادهاند، در عین حال از فعالین ضد تبعیض فرهنگی و زبانی و دینی و... حمایت کنند. دقت کنید که اینجا کلمه "حمایت" را به کار میگیرم.
در این تفکر، طبیعتا از یک فعال عرصه زنان این انتظار نمیرود که در هر حرکتی، تبعیض فرهنگی و زبانی و دینی و... را هم به میان بکشد ولی این انتظار میرود که تا آنجایی که میتواند، از آنها حمایت کند.
در مورد دوم باید بگویم که من تا آنجایی که وقت و حوصله و وضعیت جسمیام اجازه میدهد، مقالات و کامنتهای مربوط به مسائل "ملی و قومی" را میخوانم. در این مقالات و کامنتها، هر یک از آنها را که از عباراتی مانند: "پان فارس" و "پان ترک" و "رژیم فارس جمهوری اسلامی" و "رژیم ترک جمهوری اسلامی" و... استفاده کند، نه تنها جدی نمیگیرم بلکه با عرض پوزش، حالم به هم میخورد.
از من میپرسید: "آیا شما واقعا انتظار دارید روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی به کمپین ضد تبعیض قومی بپیوندند، وقتی که می بینند الیت و رهبری این کمپین نظراتی چنین مشعشع دارند؟"
رازی گرامی،
در سال 1357، در غیاب و ضعف نیرویهای سیاسی و روشنفکران راستین جامعه ایران (بحث من در اینجا بر سر دلایل این غیبت و ضعف نیست)، خمینی و اطرافیانش تبدیل شدند به الیت جامعه ایران و ما را به این فاجعه کشاندند. حالا هم در غیبت روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی و در سکوت آنها، کسانی به الیت کمپین ضد تبعیض قومی تبدیل میشوند که ورد زبانشان "پان فارسهای فاشیست" است و کسانی به الیت مخالفین این اشخاص تبدیل میشوند که تنها معیارشان تبار این و آن است و میخواهند ایران را به جهنمی برای دگرتباران تبدیل کنند. کسانی که هر حرکت حق طلبانهای را با مهر "تجزیه طلب" و "وطن فروش" و... مزین میکنند.
به نظر من هم درست نیست که "روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی" به "کمپین ضد تبعیض قومی" بپیوندند که این "الیت قومگرا و..." که به جای دشمنی با رژیم جمهوری اسلامی، "فارس"ها را دشمن معرفی میکنند، ولی همین روشنفکران راستین میتوانند یک کمپین ضد تبعیض قومی واقعی راه بیندازند و "الیت عقبمانده قومگرا و..." را به حاشیه برانند. مسلما کار دشواری است ولی اگر چنین نشود، روزگار سختی را در پیش خواهیم داشت.
من زیاد علاقه ای برای بحث راجع به واضحات ندارم و موضوع را وا می گذارم به وجدان آقای بهنام و کسانی که از ایشان دفاع می کنند. صرفا یک مثال می زنم: فرض کنیم اطلاعیه ای منتشر شود به امضای آقای بهنام و در آن اطلاعیه از ایده و طرح استقلال آذربایجان دفاع شود. معما نامی هم بیاید و اطلاعیه آقای بهنام و گرایشات ناسیونالیستی موجود در حرکت هویت طلبی (یا هر چه اسمش هست) را نقد کند و ضمنا مقاله اش را در معرض دید هزاران تن قرار دهد. بعد اگر آقای بهنام مقاله منتسب به ایشان را تکذیب کرد، تکلیف چیست؟ آیا آقای معما حق دارد با توجیح اینکه چنین گرایشاتی در جامعه آذربایجان وجود دارد و نقد آن لازم است و اگر نقد نشود باعث فلان و بهمان می شود، به ادامه در دسترس بودن مقاله اش اصرار کند؟ یا این عملش نوعی اتهام زنی به آقای بهنام است؟ آیا ایشان مایل هستند که با خودشان چنین رفتاری شود؟
در جای جای مقاله آقای بهنام، به صراحت، از اعلامیه و اعتراضیه ای نام برده می شود که منتسب به 15 تن از زندانیان سیاسی است و لینک اعلامیه کذایی نیز در متن مقاله موجود است. بدین ترتیب، هرکس مقاله بهنام را بخواند و تکذیبیه زندانیان را نخواند، چنین نتیجه گیری خواهد کرد که این بیانیه را آن 15 زندانی کارگری امضا کرده اند. حال که این زندانیان این اعلامیه را تکذیب کرده اند، اصرار به حفظ مقاله، فقط می تواند به معنای حفظ اصرار برای برچسب زنی و انگ زنی تفسیر شود و ربطی هم به نقد فلان و بهمان گرایش ندارد. چون فلان گرایش سیاسی از نظر من خطرناک است، حق ندارم آن را به شخصی حقیقی (که اعتقادی به آن تفکر ندارد) منتسب نموده و بعد آن را نقد بکنم. من که کاری غیر اخلاقی تر از این سراغ ندارم.نهایتاً جناب بهنام! اگر این مقاله را برندارید، من یکی را بسیار مایوس کرده اید.مجددا تاکید می کنم که کار اخلاقی تر این است که نسبت به سوتفاهمی که دچارش شدید و تعجیلی که کردید از این آقایان عذرخواهی کنید. با دموکرات دموکرات گفتن تا کنون کسی دموکرات نشده است. سنگ محک این قبیل بزنگاههاست. شما به عنوان یک فعال سابق چپ باید بدانید که دقیقا چرا این اطلاعیه جعلی از زبان زندانیان کارگری منتشر شده. شما می بایست بسیار هوشیارتر می بودید.
معمای گرامی،
نوشته من شخصی نیست و به اشخاص حمله نکرده است. این نوشته، نقد مضومن بیانیه است و اینکه زندانیان آن را امضا کرده باشند و یا نکرده باشند، در اصل موضوع تغییری نمیدهد.
خوشحال خواهم شد اگر مقالهای بنویسید و نقد مرا از مضومن بیانیه، به نقد بکشید.
تقدیم به کاظم آذری سیسی وشرکاء: شعر از شهریار: من ده آذربالاسی تورک اوغلی - قوناغام دوغما قارین داشلاریما /
دیمیشم آیری دوشن لشکریمی - گه دییم وصل ایده ییم باشلاریما ...ص 321 کلیات شهریار- از شعر سفر خیالی به ترکیه/ترجمه: آذری از فرزندان ترکم - مهمان برادران تنیم / بسوی وصلت لشکر- جدا افتاده از سرانش! ..الا ای تهرانیا ! .... تویی یا من؟.......از رودکی در وصف ترکان : "خسرو بر تخت پیشگاه نشسته - شه ملوک جهان , امیر خراسان / ترک, هزاران به پای, پیش صف اندر/ هریک چو ماه بر دو هفته درخشان/ ....../ باده دهنده بُت - ی بدیع ز خوبان - بچه خاتون ترک و بچه خاقان/..از فرخی:دل ان ترک نه اندر خور سیمینبری اوست- سخن او نه زجنس لب شکراوست!.. از منوچهری :براه ترکی مانا که خوبتر گویی- تو شعر ترکی بخوان مرا و شعر غوزی. منبع :باشلانغیج, دکتر ح- نطقی- تهران , انتشار - مجید زاده 1389
ایده ی اطلاعیه نقد شده «شعور بخشی از جامعه ی سیاسی» ماست.
حالا اینکه چه کسی پشت آن هست یا نیست؛ چه کسی از آن میگریزد یا پایش میایستد؛ رژیم گفته یا نگفته ،
موضوعات فرعی ست که اصل مسئله را نفی نمی کند. این شعور چه از آن رژیم باشد و چه از آن زندانی یا فعال سیاسی
بیرون زندان، لازم است نقذ شود و بهنام عزیز به درستی این کار را انجام داده است.
هیچکس، هیچ نیرویی ، نمی تواند برای خلق و مردم و ملتی ، در ایران تکلیف معین کند که در کشور بماند یا نماند.
این حق انتخاب آزادانه ی هر مردمی ست که خود می تواند تصمیم بگیرد متحد شود یا جدا گردد.
آنچه ارجمند است نه چارچوب ارضی ایران بل چار چوب «حق انتخاب آزادانه ی هر فرد و جمع ساکن درایران» است.
شعور ناسیونالیستی ارضی گرا، شعور نیست ، زور گویی بی خردانه ایست که بجای پیوند قلبها ، آنها را متلاشی میکند.
لازم است این شعور غیر عقلانی -که نافی حق انتخاب است - در تمام ابعادش نقد شود.«شعور ناسیونالیستی ارضی گرا» :
-شعور لشگرکشی ها و کشتارهاست
-شعور نفی حق انتخاب آزادانه ی هر فرد و جمع ایرانی ست
- شعور تبعیض و رعیت پروری و بردگی ست
-شعور نفی استقلال فردی و جمعی ست
- شعور زور گویی و تسلط و استبداذ است
- شعوری ست که « استقلال در استفاده از حق اداره ی امور محلی» را جدایی و تجزیه ترجمه میکند
- شعوری ست که تحمل غیر از «خود» را ندارد
-شعوری ست که پیوند قلبها را متلاشی کرده است
این شعور نیست ، بی شعوری ناب است.
آقای امیر احمدی با این توضیحات خود بخوبی نشان میدهد که همچو یک دکتر جراح از وضعیت وخیم بیمار خود چقدر شناخت همه جانبه دارد , ولی متاسفانه از ارایه نسخه قابل درمان به این بیماری مزمن عاجز ! این عدم توانایی, وی را در ردیف متخصصان بیماری های سرطانی ریوی قرار میدهد که به به بیمار خود ممنوعیت کشیدن سیگار و یا نوشیدن الکل را توصیه میکند, در صورتیکه خود هم سیگاری و هم بجهت فشار روزافزون مشکلاتروزانه شغلی پناه به شیشه الکل می برد!
باورم اینست که چپ، چپ دموکرات می تواند پلی باشد بین روشنفکران تورک و فارس. می تواند فضای گفتگو بیافریند و صدای هویت های خاموش باشد. می تواند اسلاف خود را نقد و چپ شووینست را محکوم کند. چپ ما باید تقویت شود.
بیانیه بسیار وزین دوستان محبوس چپ دوباره امیدوارم کرده است.
(دومان رادمهر- 15-07-15)
برای اولین بار با آقای تبریزی موافقم. زمانی که خود زندانیان اطلاعیه را تکذیب می کنند، این نقد چه معنایی می تواند داشته باشد؟ در متن مقاله آقای بهنام، لینک اطلاعیه ای موجود است که از طرف اشخاصی که ظاهرا آن را امضا کرده اند، مورد تکذیب قرار گرفته. لذا حداقل کار ممکن برای جبران این اشتباه، برداشتن این نقد است. عمل اخلاقی تر شاید این باشد که از این عزیزان آزاده عذرخواهی شود و توضیح داده شود که سوتفاهمی صورت گرفته.
جناب ANONYMJ طبق فرمایشاتان، کسی به استوانه کوروش باور ندارد، اخیرا مجله اشپیگل آلمان در این مورد مطلبی با عنوان " تا به امروز به بشریت دروغ گفته اند"، نوشت، و این ادعا را که گویا کوروش نامی حقوق بشر را درست کرده است را، رد کرد! زیرا چنین استوانه ای آنهم از مواد گلی، در اثر تغییرات جغرافیائی و زمین لرزه ها و سایرعوامل طبیعی حتا در زیر زمین نیز نمی تواند شکل خود را حفظ کند. اگر چنین چیزی از سنگ می بود، شاید میشد امید داشت، اما گل ناپخته در اثر روطوبت و تغییرات جوی به مرور زمان بعد از اینهمه سال تبدیل به خاک میشود. و خطوط ظریفی که روی آن منقوش شده است، غیر قابل خواندن میشود. این یک چیز طبیعی است. آنهم به شکل استوانه که خیلی شکننده و ناپیدار است. تاریخ سازی برای ملل دیگر از قدیم مد بوده است.
http://khakokhoon.blogspot.com/2010/10/blog-post_8581.html
آقای انصاف.. من همیشه هر حرکتی که «نژاد» محرک اصلی و اساسی سیاسی باشد همیشه نفی کرده و خواهم کرد. چون روی کره زمین تنها یک نژاد « انسانی » بوده و تمام مردمان این کره به این نژاد وابسته هستند. اگر واقعآ می خواهید بدانید که چرا من از بدی نژادپرستی موعظه می کنم لطف کنید به سایت « خاک و خون» که با لینک بالائی برایتان میفرستم رجوع بکنید و بعد قضاوت کنید که چقدر این « نژاد پرستان آریائی» در قرن 21 هنوز منجمد مانده اند...
آقای بهنام گرامی، با سپاس دوباره، گویا داریم به هم نزدیک می شویم. من با همه آنچه که در باره لایه های متفاوت تبعیض نوشته اید صددرصد موافقم و همین نظر را بارها در اینجا نوشته ام. با این حرف شما هم موافقم که جنبش واقعی ضدتبعیض نباید فقط بدست تبعیض شدگان براه بیفتد و همگان باید در آن شرکت کنند. اختلاف ما شاید بر سر دو نکته باشد: 1. در این لایه های چندگانه تبعیض که شما بدرستی فهرست کردید، هرکس اولویتهای خودش را دارد، یکی تبعیض جنسیتی را مهمترین می داند، یک تبعیض دینی را و سومی هم تبعیض زبانی و فرهنگی را. هیچکس نمی تواند دیگری بدلیل درکش از اولویت متهم به بی تفاوتی کند. پس اگر برای من مبارزه با تبعیض بر علیه بهائیان و زنان و دگراندیشان چندین درجه مهمتر از مبارزه بر علیه تبعیض زبانی و فرهنگی است، این نشان موافقت من با این تبعیضها نیست. 2. دلیل عدم حمایت از جنبش ضدتبعیض "ناآگاهی" است. کسانی
که در این بحثها از کلمات خاک خورده ای مانند "پانفارسیسم" و "آریاپرستی" و ... استفاده می کنند، تکلیفشان برای من از همان آغاز کار مشخص است. اینها همگی عشیرهپرستانی هستند که پشت نقاب مبارزه با تبعیض پنهان شده اند و در این زمینه از نظر من تفاوتی میان آ. ائلیار و یونس شاملی و جناب لوایی نیست. به کامنت اخیر خانم صبری نگاه کنید، ایشان مینویسد: «جامعه روشنفکر فارس دوران حساسی را در پیش دارد» یا «اپوزیسون سیاسی جامعه فارس هرگز بدون روبرو شدن با این مساله و راهیافتی برای این مشکل،راه به جایی نخواهد برد» یعنی ایشان ریشه مشکل تبعیض را در "فارس بودن" گروهی از ایرانیان می داند، و نه در اینکه جامعه ایران در همه اقشار آن بلحاظ فرهنگی عقبمانده است. اگر تبعیض قومی یا زبانی تقصیر فارسهاست، تبعیض جنسیتی و سرکوب زنان را باید به گردن که بیندازیم؟ تبعیض دینی گناه کیست؟ من قبلا در مورد گرایش فاشیستی عشیره پرستان که هر دگراندیشی را خودفروخته و یا خودباخته می نامند، نوشته بودم. نمونه بارز دیگر این گرایش فاشیستی این است که آنها پا را از این هم فراتر می گذارند و می گویند هرکسی اولویت دیگری بجز اولویت ما داشته باشد و یا حتی مبارزه با تبعیض قومی را از طریقی بجز طریق ما (مثلا بدون فحش دادن به فردوسی و زبان فارسی و کوروش و داریوش و ...) به پیش ببرد، یا پانفارسیست است یا اگر آذربایجانی باشد، خودش را به فارسها فروخته است. برای اینکه منظور من را از درک فاشیستی این دوستان از مقوله هویت بهتر متوجه بشوید، بخوانید نوشته خانم صبری را تحت عنوان «سخنی در باب گوگوش و امثال گوگوش» و یا بخوانید و لذت ببرید از مقاله ایشان با نام «آقای طباطبایی-مآنقورتیسم و "سندروم استکهلم"» که در آن طباطبائی تنها بدلیل داشتن نگاهی متفاوت یک "جنایتکار" نامیده می شود!بهنام گرامی! آیا شما واقعا انتظار دارید روشنفکران راستین جامعه ایران و طرفداران واقعی حقوق شهروندی به کمپین ضد تبعیض قومی بپیوندند، وقتی که می بینند الیت و رهبری این کمپین نظراتی چنین مشعشع دارند؟ آیا خود شما حاضر هستید برای مبارزه با گسترش اسلامگرایی در اروپا از پگیدا PEGIDA حمایت کنید؟
خلاصه می کنم:
جامعه روشنفکری ایران در مورد بخشی از تبعیضها حساسیت کمتری دارد
عدم واکنش به تبعیض ریشه در ناآگاهی و سطح نازل فرهنگ عمومی دارد
انداختن گناه تبعیض بر گردن فارسها عین عشیره پرستی است
استفاده از ترمهایی مانند پانفارسیسم و آریاپرست و امثالهم نشان دهنده تفکر عقبمانده بکاربرندگان آنهاست
دلیل ادامه تبعیض وجود رژیمی است که تاروپودش را با نابرابری و تبعیض سرشته اند
هرکس به هر بهانه ای مسیر مبارزه مردم را از سوی این رژیم به سوی دیگری (مثلا مردم فارسزبان) منحرف کند، خواسته یا ناخواسته در خدمت وزارت اطلاعات و مافیای سپاه است
من چیزی بجز عقده در این سطور ندیدم. من بارها در نشست نیروهای سیاسی خارج کشور شرکت کرده ام. «امکاناتی» که آقای داورپناه از آن نام میبرند چیزی بجز در اختیار گذاردن محل اجلاسها نیست که چنین امری برای هر کسی که در یک کشور اروپایی اقامت دارد یا تبعه هست میسر هست یعنی میتواند تحت تشکیل انجمن این لوکالها و نشستها را برقرار کند. این را کسی مثل آقای داوورپناه بخوبی میداند. مقایسه دانشجوی قبل از انقلاب که به وام تحصیلی اش وابسته بود با ایرانیانی که دهه ها در این کشورها زندگی کرده و پول هتل و سفرشان را میتوانند بدهند چیزی بجز غرض ورزی نیست........
جناب قادری شما اول باید ثبت کنید که اصطلاح مردمشناسی کرد که به چوبان، کوچرو و چادرنشین اطلاق می شده در آن موقع بار معنایی انتیکی داشته است. !!! در تاریخ به قزلباشان کوچنشین نیز کرد می گفتند... کرد سورانی، کرد کرمانجی.. شما فکر نمی کنید واژه کرد اصطلاح انتنوگرافیکی است که با اسامی سورانی، کرمانجی می آید؟؟؟ اگر هر کلمه کرد بار معنای مورد نظر شما را دهد که واویلاست!!! چرا که نظامی گنجوی گفته: کردی خرکی به کعبه گم کرد، اندر پی آن اشتلم کرد!!!...
کرد به جایی نمی رسد. بروید فولکلور و ادبیات شفاهی کرد را گردآوری کنید تا شاید از لابلای آن فرهنگ اصیل کردی را استخراج کنید.. با تاریخسازی این چنینی به جایی نمی رسید...یعنی نظامی با آن معرفت و نظاکت خواسته قومکرد را تحقیر کند؟؟؟ نه خیر از این خبرها نیست... کرد در آن دوران به عنوان چوپان، کوچنشین و کولی کاربرد داشته و بار معنایی قومی و اتنیکی نداشته است.. همه چیز را مصادره به مطلوب نفرمایید... ضمنا شما از علمزبانشناسی چیزی بلد نیستید و باید برای اثبات افکار خود دلایل قابل قبول علمی بیآورید... با این جعلیات ملت
سلام-آفرین برشرف وغیرت وتفکرانسانی شما،هرچه خواست ملت هاوانسانهای آزادیخواه بوده بیان کرده ایدوننگ برآنهاییکه بهرطریقی بانام های عوامفریبی درغرب نشسته وسعی درگمراه کردن مردم دارند.وتذکربه جناب آقای توکلی که درجوابیه خودفورابه دم ماباتمسخرگونازتی وی رابست تادیگران سوء استفاده کنند!
عملی بودن یا نبودن استقلال:
بدون مبارزه ، در جهت این اهداف عمومی و درست، هیچ حقی تحقق نمی یابد. همه چیز بسته به «توازون نیروهاست».استقلال فردی یا جمعی بله «حق» است. حق بودن آن وقتی «ارزش» پیدا میکند که «انتخاب» شود .
عمل انتخاب، باید آگاهانه، آزادانه، و داوطلبانه باشد.
«جنگ»، خشونت، این انتخاب را با خاصه های سه گانه ی مذکور ، نقض میکند.
بنابراین درجنگ انتخابی نمی تواند وجود داشته باشد؛ بل «تحمیل» جای انتخاب را میگیرد . که ناقض آزادی و آگاهی و خود میلی ست.
از این رو روش «جنگ-استقلال» نادرست است. میماند «مسالمت -استقلال» که در صورت «انتخاب داوطلبانه» ی اکثریت مردم راه تحقق اش باز میشود.
----------
مرحله اول حرکت ، «دموکراسی-فدرالیسم» است ؛ مرحله ی دوم «مسالمت -استقلال».
-دموکراسی یعنی «آزادی و برابری». فدرالیسم یعنی «اداره ی مستقل امور محلی خود». اینها تنها با کمک همه ی خلقهای ایران از جمله خلق فارس میتواند به صورت نسبی توسط مبارزه تحقق یابد.
اگر توازون به نفع این دوگام مذکور باشد می تواند بخش زیادی از خواسته ها تحقق یابد.
-چیزی که میتواند سیاست را غیر عملی و باشکست مواجه سازد، در شرایط کنونی و آتی ایران «جنگ و خشونت» است.
راهی ست غیر عملی و ضد انسانی. و تولید گر «ژنوساید ها».
- شعارهای غیرعملی-زود رس-ماجراجویانه-اراده گرایانه ، حاصلی جز ژنوساید ها برای طرفین ندارد. و بازنده نیز هردو سو خواهند بود.
-------
سیاست جنگ طلبانه در مسئله ی ملی:
این سیاست کم و بیش جهت تأمین منافع این نیروها «تئوریزه و تبلیغ» میشود:
- نئوکانهای امریکا و دوستانشان
-حمایت گران سیاست نئوکانها در کشورهای همسایه
- حکومت ایران جهت سرکوب
-گروههای ملی اراده گرا- جنگ طلب -جهت جدایی و خلاصی از ستم .
و در بعضی اشخاص -و کم و بیش- برای حکمرانی و منافع شخصی.
این راه ، راه آزادی تبعیض دیدگان ایران نیست. نیرویی که نتواند «استقلال اندیشه وعمل و قدرت مالی»
خود را حفظ کند تنها می تواند «دیکتاتوری و اسارت و مرگ» به ارمغان آورد.
------
سه متد سیاست استقلال:
سیاست استقلال با سه روش حرکت میکند:
- روش «انتظار-انزوا»
-روش جنگ طلبی
-تلفیق دو روش « تبلیغ جنگ بهمراه انتظار-انزوا».
هر سه روش غلط است. راه درست، سیاست«دو گام آزادی» ست؛ که در بالا ذکر شد:
مرحله اول حرکت ، «دموکراسی-فدرالیسم» ؛ مرحله ی دوم «مسالمت -استقلال».