Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

زبان مخفی « دختران ترکی زبان آذربایجان= qızların gizli dili»:
در گذشته، در برخی نقاط،به خصوص محیط شهری، دختران نوجوان ترکی زبان در آذربایجان، برای بیان "روابط و احساسات" خود با پسران از یک زبان مخفی استفاده میکردند که تنها برای خود آنان قابل فهم بود. علت به وجود آمدن این پدیده محیط «سنتی» بود که نمی گذاشت آنها آزادانه و بدون قید وبند با وجود «افکار و هنجارهای عقب مانده ی فرهنگی جامعه» از «روابط و احساسات» درونی خود در خانواده و محیط حرف بزنند.
دوستانی که از این «زبان مخفی=آرگو»در ترکی آذربایجان آگاهی هایی دارند لطفاً روشنگری کنند که از نظر «زبان شناسی اجتماعی»در جامعه شناسی حائز اهمیت فراوان است.
اگر از «کلمات- جملات و اصطلاحات» این زبان مخفی چیزهایی میدانند در صورت علاقه و امکان برای ما بنویسند.

البته این پدیده اکنون با پیش رفت «علمی-صنعتی و انترنت» راه خود را به گونه ی دیگر ادامه میدهد. که در نوشته های مبایل، و شبکه های اجتماعی تاحدی دیده میشود. و از «کوتاه نویسی، واژه های مخصوص » بهره میگیرند که خود جای تحقیق و بررسی دارد. علاقمندان می توانند به آن نیز بپردازند.
آنچه در گذشته رواج داشت،با توجه به اطلاعات اندکی که من به دست آورده ام، به این صورت بود که :
نام آنرا در میان دختران "lız dili" که همان "Qız dili" باشد میگفتند. و این زبان برای پسران نیز شناخته شده بود ولی استفاده نمی کردند و کمتر برایشان قابل فهم بود. ...lız-luz دو پسوند اند که به آخر کلمات وصل میشوند . و در حقیقت یک پسوند است که به خاطر تابعیت از «قانون هم آهنگی گروهی اصوات» یا قاعده ی آهنگ به دو پسوند تبدیل شده است. و با توجه به همین قانون تعداد آنها بیشتر هم میشوند.
در جمله ی :
Məyliz göylüz söylüz
یعنی: Mən gördüm söylədim من دیدم گفتم.
یا جمله ی :
Məyliz nəyliz söylüz döylüz
یعنی : Məni nənəm söydü döydü مادرم مرا مزمت کرد و کتکم زد.

پسوند lız با توجه به قانون آهنگ به همه ی کلمات افزوده میشود. و با سرعت ادای واژه ها که خیلی تند باید باشد شنونده از درک معنای جمله یا عبارت عاجز است.
این زبان مخفی دخترانه در پیش از انقلاب در میان بخشی از نوجوانان اورمیه رایج بود. البته قدمت آن خیلی بیشتر است. و به زمانی میرسد که کلمه mi هنوز به عنوان واژه ی سئوال خوب در زبان ترکی کاربرد داشت. در زبان "lız dili"
جمله ی سئوالی با mi و با توجه به قانون آهنگ ساخته میشود:
?Səyliz göylüz mü
یعنی ?Səni gördü آیا ترا دید؟

Qıylız aylızı göylüz
یعنی Qız ayrısın gördü دختر با کس دیگری ملاقات کرد.
یا Aylızı qıylız göylüz
یعنی Ayrısı qızı gördü دیگری دختر را ملاقات کرد(یا دید).

خصوصیت دیگری که قابل توجه است چگونگی تبدیل کلمات nənə-mən-sən به məy,liz-səy,liz-nəy,liz است.که تنها دو حرف انتخاب شده و پسوند liz تبدیل به yilz شده است. ضمیر ها با آمدن لیز y ، نیز گرفته اند.
نکته دیگر انتخاب واژه های «رمزی» ست. مثلاً در جمله ی :
Aylızı qıylız göylüz آی = ماه ؛ نیز هست که اسم رمزی اوغلان یا پسر است. «ماه» دختررا دید . ماه اینجا اشاره به پسر است. رمز کلمات بستگی به طرفین گفت و گو دارد. که چگونه و با چه مجازی آنها را انتخاب کنند.

نکته مهمی که این زبان مخفی دارد آن است که جملات و عبارات نظم اند و یا نظم گونه . درحقیقت زبانی ست که طرفین با شعر گفت و گو میکنند. اختناق محیط از راه« زبان جدید و هنرنظم و شعر» توسط دختران درهم می شکند. براستی خلاقیت و هنر در این پدیده شگفت انگیز است. و این همه متعلق به هنر دخترانی ست که در یک محیط بسته خواهان آزادی بودند. جا دارد که این فنومن بیشتر کندکاو شود. زبان آرگو یا زبان رمزی در همه ی جوامع هست و بین همه ی خلقها و اقشار مختلف جریان دارد، ولی «کیفیت» آنها از مسایلی ست که لازم است جداگانه مورد بررسی قرارگیرد.

--------
لطفاً دوستانی که از وجود این زبان مخفی دردیگر نقاط آذربایجان خبر دارند نظر خود را با ما در میان بگذارند.
برای آگاهی بیشتر به پدیده ی زبان مخفی درجامعه به نوشته ی زیر میتوان مراجعه کرد:
http://www.sid.ir/fa/VEWSSID/J_pdf/48713874101.pdf
تحلیل جامعه شناختی زبان مخفی درمیان دختران. شیدا اعتضادی-فاطمه سادات علمدار 




نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

سلام دوباره جناب تبریزی؛
شما همه آنچه را که در این میدان دادخواهی جهت احقاق حقوق نوع انسان لازم است یادآور شده اید و همچنین دوباره دست به ریشه ها و گره های کار پراکندگی های اپوزیسیون یکسویه نگر برده اید، و یکبار دیگر به روشنی گفتید که این شیوه ی ناگوار و مردمی ستیز نمی تواند سرانجام مفید و پیش برنده ای برای ملتی از ملت های تبعیض زده ی ما داشته باشد. و همین کافی ست.

خود شما هم می بینید که نگاه من و مواضع ام نیز در مقاله ی بالا آشکارا متوجه هیچیک از طیف تندروها، ناسیونالیست ها و نقطه ی متقابل آنها شونیست ها نیست و هرگز هم نمی تواند باشد. پس: خواستِ همکاری ها، چگونگی کارهای مشترک و ابراز خوشبینانه ی سمتگیری های فراملی و امکان گسترده ی پشتیبانی های مورد مطلوبِ اکنون و آتی، که لازمه ی فضای سرد و شکننده ی کنونی ست، خواه ناخواه کاری ست شگرف و البته بیرون از توان و اراده ی من و شماست؛

اما می باید هرچه بیشتر روی آن کانون همبستگی ها و تشویق همه ی اهداف و آرمان های فراملی و همآهنگ کردن شان با منافع جمع و سراسری، به راستی کار سنگین و گسترده فرهنگی و بردبارانه شود.

جناب تبریزی ما در این بزنگاه، تنها پرچم خود را با نام انسان بالا برده ایم و با صمیمیت تمام همصدائی ها و همراهی ها سراسری و اجتماعی و طبقاتی را بی هرگونه برتدی جوئی، تبعیض و نابرابری جار می زنیم. آیا بیشتر از این کاری می شود کرد؟

اما سبک کار من بیشتر از همیشه ی گذشته تمایل جدی دارد که در فرهنگ گفت و شنود، بیشترین نرمش دیالوگ سیاسی را پیشه ی خود کند تا بیش از این مایه ی تفریقِ جمع نشود. اما این بدان معنی و مفهوم گل و گشاد بی پرنسیپی هیچگاه نیست که اصولیت های ریشه ای و پایه ای را ندید گرفته و یا قیچی کند.
نوشته شده توسط: Anonymous

این آقای یار شاطر درست میفرمایند !! ما ترکها زبانمان آذری است , خونمان آریایی , و نسبمان هم به کوروش و داریوش بزرگ میرسد . اصلا ایشان برای اثبات این امر ۳۰ سال است با کمک کارفرمایانشان ایرانیکا مینویسند .
یک نکته هم در مورد فارسها بروند تحقیق کنند .
فارس های امروزی , ربطی به پارس های قدیم ندارند , بلکه تات و تاجیک تبار هستند که زبانشان دری هندی - افغانی است , و با کوچ بزرگ تاتها از هندوستان ( تاتها را ملت رمانی , چینگنه , و کولی هم مینامند ) با اجازه شاهان ترک در اطراف کویر اجازه سکونت گرفتند . زبان تاتها یا تاجیکها یکی از زبانهای مرسوم هندی بوده , و بعدها با بهره گیری از عربی , ترکی , و زبانهای دیگر بصورت فارسی امروزی مشهور شده است .

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ناشناس، در کامنتی برای جناب "انصاف" نوشته اید: " یک محقق ممکن است حداقل ۱۵۰۰ جلد کتاب ۴۰۰ صفحه ای مطالعه و تحقیق کرده باشد ! حالا کدام فرد باسوادترند آن دکترا یا این محقق ؟" . یعنی شما معتقدید مثلا آقای یونس شاملی که در هر پاراگراف نوشته اش چندین غلط املایی و دستوری و تاریخی دارد چنین محققی است که شما می گویید؟! ضمنا دکترای دانشمندانی چون آقای یارشاطر، ریاحی خویی، منوچهر مرتضوی،... از نوع دکتراهای کوپنی جمهوری اسلامی نیست بلکه لازمه آن مطالعات و پژوهش های مستمر بوده. مثلا دکتر یارشاطر از دانشگاه مطالعات مشرق‌زمین لندن دکترای خود را گرفته که از معتبرترین مراکز خاورشناسی جهان است و لازمه آن فراگیری روش علمی پژوهش و کار پژوهشی مستمر و گذراندن آزمون های گوناگون می باشد. اگر کسی هزاران کتاب خوانده ولی محتوای آنهارا نفهمیده و روش علمی را نیاموخته باشد نمی توان گفت که با گرداندن

چشم روی صفحات کتاب ها خودبخود تبدیل به کارشناس و دانشمند شده. البته من اثری از همینقدر مطالعه را هم در نوشته های آقای شاملی نمی بینم! دکتر یارشاطر سالها در آمریکا استاد خاورشناسی و زبانشناسی بوده از جمله در دانشگاه معروف کلمبیا. دهها ااثر ارزنده تحقیقی به فارسی و انگلیسی دارد. حالا آیا منصفانه است که lمثلا آقای شاملی و ایلیار که یک ساعت هم درس خاورشناسی و زبانشناسی نیاموخته اند بیایند با آن ادبیات سطحی و توهین آمیز به دانشمندانی چون یارشاطر و سرکاراتی و ریاحی و ذکا و...برخورد شخصی کنند و به جای ابراز نظر منطقی به شخصیت این بزرگان حمله کنند؟
نوشته شده توسط: Anonymous

تشبیه رهبر کنونی ایران و سپاه به شاه اسماعیل و قزلباش های را محکوم می کنیم
آقای محترم لطفا احترام مفاخر اذربایجان را نگه دارید
آقای کیانوش توکلی اسن سایت شما در حال تبدیل شده به سایت..... می باشد

نوشته شده توسط: Anonymous

آقا حمید کلا ما با هرکسی که بخواهد برای ما (تورکان آزربایجان) نسخه بپیچد و دانش زبانشناسی اش برای ما گل بکند همین واکنش را خواهیم داشت. بخصوص که در حال حاضر مطمئن باشیم همه این دست و پا زدن ها برای این زبان ساختگی برای چه منظور است.

نوشته شده توسط: Anonymous

حناب مسئول کامنتها, کلمه....... هم توهین است؟ از توضیحتان خیلی ممنون میشوم

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، بهنام چنگائی، چکیده سخن من این است که من، شما و همه حق پرستان و ستم ستیزان و دادخواهان باید امیدمان را از ناسیونالیست ها ببریم! به جای رفتن به راه دور و یاد کردن از گندکاری های بی شمار ناسیونالیست هائی مانند ناپلئون و هیتلر و موسولینی و صدام که در درازنای تاریخ همه گونه ستم و بیداد و جنگ افروزی و سیاهی و تباهی با نامشان درآمیخته است نمونه ساده ای برایتان می آورم و آن هم نوشته های ناسیونالیست های ایران گلوبال است چنان که از دیرباز گفته اند: مشت نمونه خروار است! شما اگر به پان نامه های ناسیونالیست های ایران گلوبال نگاه کنید خواهید دید که چیزی به نام همدردی با ستمدیدگان در نوشته های چنین کسانی جائی ندارد! به نوشته های پان ترک ها نگاه کنید، گذشته از آن که ناسیونالیست ها با کسانی که آنها را از نژاد خودی و زبان خودی نمی دانند همدردی نمی کنند در نوشته های چنین کسانی حتی .....

..... همدردی با خودی ها نیز جائی ندارد! در نوشته های پان ترک های تارنمای ایران گلوبال یاد کردن از روح انگیز دهقانی ترک، ثریا ابوالفتحی ترک، پریوش محمودی ترک، مهدی برادران ترک، بهناز شرقی نمین ترک، افشین اسانلوی ترک، الناز بابازاده ترک، پروانه میلانی ترک و ..... جائی ندارد! دوست گرامی، بهنام چنگائی، هنگامی که این پان ترک ها حتی با نرگس محمدی که یک دختر ترک زنجانی است همدردی نمی کنند آیا باید امیدوار بود که با نسرین ستوده که او را وابسته به ملت بیگانه فارس و قوم منحوس فارس می دانند همدردی کنند؟ روشن است که گفتن: (فریاد نسرین ها و نرگس ها باشیم) به چنین کسانی آب در غربال بردن است! هنگام درگذشت افشین اسانلوی ترک تبار و ترک نژاد و ترک زبان که برای شکنجه های فراوان رژیم آخوندی جانش ر ا از دست داد فارس ترین فارس ها با وی و مادر ترکش خانم فاطمه گول قزی همدردی کردند و برایش اشک ریختند اما دریغ از یک سطر همدردی پان ترک های ایران گلوبال http://iranglobal.info/node/20881 همین امروز من درباره دختری به نام نگار حائری نوشته ای به تارنمای ایران گلوبال فرستادم، پدر این دختر که نخست به اعدام و سپس به پانزده سال زندان محکوم شد کمابیش شش سال است که زندانی است، این دختر چون حقوقدان است برای دفاع از پدرش آن هم بر پایه قانون های رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه برای بار چهارم بازداشت و زندانی شده است http://iranglobal.info/node/46670 آیا یک ناسیونالیست پان ترک و پان فارس تا کنون پیدا شده است که یک سطر برای همدردی با این دختر ستمدیده بنویسد؟ پس من و شما چگونه می توانیم امیدوار باشیم که چنین کسانی فریاد نسرین ها و نرگس ها باشند؟ دوست گرامی، بهنام چنگائی، من، شما و همه حق پرستان و دادخواهان و ستمدیدگان گذشته از آن که باید امیدمان را از ناسیونالیست هائی که وابسته به زرسالاری (بورژوازی) هستند ببریم باید صف خودمان را نیز از چنین کسانی جدا کنیم.
نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

با سلام همنشین بهارو اسماعیل وفا یغمائی گرامی / دو بخش 4و 5 را با دقت گوش دادم .... قصه بادکنک ، داستان درد آور سازمانی با چندین هزار کشته و زندانی و پس از 50 سال از تاسیس خود و 30 سال از گذشت ،انقلاب ایدئولوژیک هیج دستاورد تئوریک ، سیاسی و ایدئولوزیک در بر نداشت . چند نکته بسیار جالب در این گفت و شنود وجود دارد. 1_ سازمان مجاهدین در 44 تشکیل شد و 49 قبل از اینکه عملیاتی انجام دهد؛ لو رفت و 90 نفر از بهترین کادرهای ان دستگیر شد و در سال 54 تغییر ایدئولوزیک داده شد و سازمان مجاهدین جدید عملا در سال 58 تاسیس شد و در 30 خرداد 60 دهها هزار مجاهد زیر ضرب وحشیانه قرار گرفت و عملا تشکیلات ان در داخل متلاشی شد.2_ رهبری مجاهدین با ارزیابی بسیار غلط و نادرست نه تنها سازمان را زیر ضرب وحشیانه برد ، بلکه سایر احزاب و سازمانهای سیاسی که آمادگی چنین برخورد حاد و امنیتی در کشور را نداشتند

را هم عملا زیر ضرب وحشیانه برد (احزاب کردی ، شاخه های مختلف چریک های فدایی + سازمان راه کارگر ، پیکار ،و ..)، اواخر سال 61 رهبران حزب توده دستگیر می شوند. درسال 62 سازمان فدائیان خلق اکثریت و دیگر گروههای ملی _ مذهبی و شاخه های رادیکال جبهه ملی که سیاست اتحاد و انتقاد در مقابل جمهوری اسلامی را در پیش گرفته بودند ؛ عملا به زیر ضرب می روند. نکات خالی «گفت و شنود»:1_ انتقادات اسماعیل وفا یغمائی عمدتا به رهبر و مشخصا مسعود رجوی در نظر دارد در حالی که نقد می باید اساس دیدگاه فکری ، ایدئولوژیک و سیاست های راهبردی و استراتژیک مجاهدین خلق را مورد بررسی قرار می داد.2_یکی از روش های بسیار مخرب مجاهدین خلق برخورد با کسانی که حاضر نبودند که از سیاست جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین دنباله روی نمایند. بیاد می اورم که در مقطع به اصطلاح قیام 30 خرداد مجاهدین تقریبا با کلیه نیروهای منتقد جمهوری اسلامی برای پیوشتن با انان تماس گرفت و بطور مشخص با سازمان فدائیان خلق اکثریت بود . مجاهدین با تبلیغات عظیمی توانستند این ایده را جا بیاندازند که حزب توده و فدائیان اکثریت به دلیل عدم دنباله روی از سیاست ماجرا جویانه رجوی خائن و مزدور؛ دنباله و دنبالچه رزیم نامیده شوند. در حالی که چنین نبود و یکسال پس از خرداد ؛ تقریبا 90 در صد رهبری حزب توده در زندان اعدام ویا زیر شنکجه کشته شدند . متاسفانه برخی از جدا شدگان از مجاهدین بطور مثال ایرج مصداقی همچنان همان فرهنگ ؛ همان کلمات و تبلیغات رجوی را در مورد مخالفین سیاسی خود دنبال می کند ؛ انگار چیزی برای او عوض نشده است . شخصا در سال 1990 با فروپاشی دیوار برلین بتدریج افکار گذشته من هم فروپاشید و افکار و ایده های اینده نگری اشنا شدم و سعی می کنم ؛ پیچیدگی های سیاسی لحظه کنونی را بیاموزم .
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب Anonymus لطفا .... فا کتی , لینکی , سندی دارید , ارائه فرمائید. شهر تبریز طبق آمار خود جمهوری اسلامی فارسی ایران, از نظر اقتصادی در رده هفدهم است در حالیکه در زمان آغاز حکومت پهلوی در رده اول یا دوم بود

نوشته شده توسط: Anonymous

بر خلاف نظر نویسنده امروز از نظر توسعه و ثروت تبریز بعد تهران است و از بیشترین رانتها و سرمایه گزاریها برخوردار است در حالیکه نه اصفهان نه مشهد و نه کرمان و نه ..که نمی دانم چرا مورد کینه و حسادت هستند از هیچ رانتی برخوردار نیستند. مشهد که یک چهارم شهدای جنگ 8 ساله ایران و عراق متعلق به آنهاست در این سی سال به ویرانه ای تبدیل شده است و کمترین تعداد وزرا و صاحب منصبان را در حکومت داشته است و بخاطر نبود فرهنگ قبیله ای نمی توانند حق خود را بگیرند. از نجابت آنها تا دلتان بخواهد سواستفاده شده. زمان جنگ بهترین جوانهای آنها را به جبهه می فرستاند و جای آنها را مهاجران فراری از عراق و افغانستان و جنگ زده های جنوب را اسکان می دادند.کافیست به ظرفیت اقتصادی و منابع گاز و صادرات زعفران و تورسیم آنها توجه کنید. تنها فرودگاه سودآور کشور فرودگاه مشهد می باشد! 50 سال پیش صنایع خراسان 3 برابرآذربایجان بود

کرمان دارای بزرگترین ذخایر مس جهان و بزرگترین صادرکننده پسته جهان است. سالی یک میلیارد دلار فقط پسته صادر می کنند! آیا همین منابع و درامدها برای آنها کافی نیست؟ و همین طور سایر شهرهایی که مورد کینه ورزی و حسادت هستند هر کدام سابقه تاریخی و تمدنی دیرینه دارند.
مازندران و شیراز و اصفهان مقصد اصلی گردشگران ایام تعطیل است آیا این ویژگیها را با رانت بدست آورده اند که نویسنده ناراحت است چرا بعد تهران اسم آنها می آید؟
نوشته شده توسط: Anonymous

انقلاب برای هیچ گروهی به اندازه ترکها مفید نبوده است. امروز تبریز بعد از تهران دومین درامد بالا را در کشور دارد. در حالیکه 40 سال پیش بخاطر بیکاری برای بنایی راهی تهران می شدند. جمعیت ترک امروزی تهران عمدتا همان کارگران ساختمانی چند دهه قبل هستند. انواع صنایع سنگین، فولاد، پتروشیمی، پالایشگاه و ... با سرمایه ملی در تبریز احداث شده است. یک از دلایل خشک شدن دریاچه ارومیه دو خط عظیم انتقال آب از رودهای منتهی به این دریاچه به تبریز برای تامین آب صنایع جدید می باشد. نفت و گاز را بدون توجیه اقتصادی از جنوب پمپاژ می کنند به دو هزار کیلومتر آنطرف تر تا در تبریز پتروشیمی داشته باشند. آنها در نفت و گاز شریک هستند اما یک قطره آب به مناطق کم آب نمی دهند. حمایتهای بی دریغ از تراکتورسازی هم که نیازی به گفتن ندارد.

نوشته شده توسط: اژدر بهنام

آقای فطانت،
ممنون از توضیحاتی که داده‌اید.
مسلما کاری که شما در آن زمان انجام داده‌اید با افکار و ایده‌های من جور نیست ولی من و به نظرم دیگر خوانندگان هم صلاحیت این را نداریم که در مقام قاضی بنشینیم و اساسا از دیدگاه من کسی حق ندارد که شما را در رسانه‌ها به دادگاه رسانه‌ای بکشاند.
همانطور که نوشته‌ام من به نوبه خودم از کتابی که نوشته‌اید سپاسگزارم و امیدوارم راهی را بگشاید که بسیاری در آرزوی گشایش آن هستند: راه نوشتن و بیان نانوشته‌ها و بیان نشده‌ها.
متاسفانه جامعه ما سدی آهنین در مقابل چنین کاری ایجاد کرده است. این سد آهنین همان روشی است که آقای مصداقی و برخی دیگر در پیش گرفته‌اند و موجب می‌شود که کسی جرات و جسارت نوشتن و بیان واقعیات را نداشته باشد. این روش، یعنی تحقیر و فحاشی و اتهام و... راه را بر بیان آنچه که برای روشنگری در جامعه ما لازم است، می‌بندد و بسیاری اسرار که می‌توانند

نوشته شده توسط: Anonymous

تظاهرات بمناسبت ١ خرداد استکهم
بیاد سالروز قیام قهرمانانه ملت آذربایجان برای مقابله با دولت شونیستی ایران و بیاد شهیدان ملت تورک آذربایجان و حمایت از زندانیان سیاسی روز شنبه ٢٣ ماه می دوم خرداد تظاهراتی در میدان سرگل مرگز استکهلم برگزار میشود زمان 14-16. زنده باد آذربایجان زنده باد آزادی. کمیته تظاهرات ١ خرداد استکهلم

نوشته شده توسط: Anonymous

انصاف جان داشتن دانش در موضوعی فقط به خواندن درسهای کلاسیک مدرسه و دانشگاه و گرفتن مدرک فوق لیسانس و دکترا نیست . یک دکترای دانشگاه چند واحد درس مطالعه و پاس می کند ؟ ۲۵۰ واحد ، ۳۰۰ و یا ۵۰۰ واحد ؟ همه اینها راجمع کنی با پایان نامه اش به ۱۰۰ جلد کتاب ۳۰۰ صفحه ای نمی رسد ، در حالی که یک محقق ممکن است حداقل ۱۵۰۰ جلد کتاب ۴۰۰ صفحه ای مطالعه و تحقیق کرده باشد ! حالا کدام فرد باسوادترند آن دکترا یا این محقق ؟

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب بهنام! کاملاً خوب متوجه شدید. مساله من با این جناب کاملاً شخصی است. اگر نام مرا برای سومین بار و اینبار برای زدن کیانوش توکلی و محسن درزی بیربط و بی جهت نیاورده بود مثل سالهای گذشته فقط او را نگاه میکردم. ثانیاً اگر من ازگذشته خود شرمنده بودم سالهای سال بود که از همه رو پنهان کرده بودم و لزومی نداشت نه کتاب بنویسم و نه با پهلوان پنبه های عربده کشی رودررو شوم که ایرج مصداقی سهراب یل آنهاست. هدف از نوشتن آن کتاب و امید من به بهم ریختن ذهنیت مطلق گرای روشنفکران و به ویژه چپ های ماست. از این که نسل آرمانگرای ما به این مذلت افتاده است دلم میگیرد اما آن شیوه تفکر این مذلت را اجتناب ناپذیر میکند.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب آقای انصاف ! اگر انصاف داشته باشید میدانید که ترکان نه تضعیف کننده زبان فارسی بلکه تقویت کننده آن بوده اند . فارسی زبانان ایران از زمان حاکمیت ساسانیان و ماقبلشان که حکومتهای فارس به شمار می آمدند هیچگونه اثر به درد بخوری جز چند پوست نوشته که اثر مذهبی است چیزی برای ارائه افتخارات ادبی ندارند ، آنچه که فارسها امروز بر آن به عنوان اثر ادبی فارسی افتخار می کنند مربوط به زمانی است که ترکها بر سر حاکمیت ایران بوده اند . ترکان آناتولی هم بیشتر از ایران و آذربایجان به آناتولی رفته اند . یعنی ترکان آناتولی در تداوم ترکان آذربایجان هستند نه ترکان آذربایجان در تداوم و یا فشار ترکان آناتولی . این صغرا- کبرا کردنها را بگذارید کنار . عرب زبان شدن مصریها و سوریها هم بر اثر هم ریشه بودن زبان سریانی و قبطی با عربی بوده که هر ۳ آنها جزء گروه زبان سامی هستند بعلاوه اینکه زبان عربی بعد از تسلط اعراب

نوشته شده توسط: Anonymous

آذربایجان بقه پانفارسیزم نژادگرای را که حتی فوتبال را هم به مافیای پانفارس اصفهانی سپرده, گرفته و ول کن نخواهد بود

نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-من ازاول گفته ام جمهوری اسلامی یکی ازبهترین تئوری و مهندسی غرب برای کنترل خیزش های عدالتخواهی ملل درون ایران وحتی منطقه یوده وهیچ شبهه ایی درآن نمی بینم.این مهندسی باهمکاری پان ایرانیستهای ایرانی بامدیریت شئونیسم فارس وغرب طراحی وعملی شد .بهترین وسیله برای سرکوب غیرازدین نمیشد،پیداکرد.وعلت طولانی شدن حاکمیت اسلامی همکاری وساده اندیشی گروه های سیاسی ازجمله حزب توده واغمارفکری آن درجناح های چپ وراست بود.گروه های سیاسی که بیشتراز نیروهای تورک ایرانی بلاخص آزربایجانی هاتشکیل شده بودبعلت تفکرتمامیت خواهی بدام شئونیست های فارس غلطیده ونتوانستندروی خواست اصولی مردم تورک دقت کافی نمایند.این گروههادرطی 100حاکمیت بی منارعه شئونیسم فارس دردرون با تغذیه فکری آنهارشدیافته ازتفکرواعتقادات خودهمچون مذهبی هاقران ساختندوبدترازپیروان ولایت فقیه به افکارشئونیستی ایرانی پایبندواقتدانمودند.

میتوان گفت ضعف اصلی تورکان ازهمین جابه بیراهه رفت.اکنون پس از37سال سازماندهی وایجادجبهه دردرون نیروهای تورک آزربایجان این اصول راه افتاده است ولی تعدادی ازنیروهای چپ هنوزدرجاده بیراهه دنبال گمراه کنندگان ،آواره می باشند.
نوشته شده توسط: Anonymous

خانم شهيد ثالث مي نويسد :
عربستان سعودی و متحدانش بیم آن دارند که در صورت حصول یک توافق هسته ای، ایران با خارج شدن از انزوای سیاسی و اقتصادی از موقعیت به مراتب برتری برخوردار شود و با قدرتی بیش از گذشته، آنچه را که آنان سیاست های بی ثبات سازی در داخل کشورهای خود تلقی می کنند، پی گیری کند. از طرف دیگر عنوان می کنند که در معرض خطر حمله ایران قرار دارند و به همین دلیل به دنبال یک قرارداد امنیتی با آمریکا هستند تا در صورت جنگ با ایران، آمریکا به کمک آنان بشتابد.
امكان باز يابي قدرت براي ايران بيرون آمده از توافق ها، تنها يك توهم است،
تنها إمكاني كه اين توافقها براي رژيم ايجاد مي كند، اقتصاد زير زميني پر فساد خود را به اقتصاد رو زميني پر فساد تبديل مي كند، دستان رژيم چه امريكا بخواهد چه نخواهد، در اعماق استراتژيكش يعني سوريه ،عراق و يمن در حال قطع شدن است ، حزب الله وحماس نسبت به قبل

در نقطه شكننده تري قرار دارند، رژيم در راسش ( خامنه اي ، رفسنجاني - روحاني ) جنگ را به سطح جامعه كشانده است، دستگيري فرمانده ارشد نيروي انتظاميش بجرم فساد و رشوه ،ساختار فساد انگيز سپاه را در معرض أفكار جهاني نشانده است،
علت انجام عمليات طوفان قاطع ، توسط كشور هاي عربي ،عدم اطمينان كشورهاي عربي به او بأ ما بود، اتفاقأ اين موضع گيري قبل از كنفرانس اوباما بر عليه رژيم ضعف اوبا ما را آشكار تر مي كند،
كشور هاي عربي هم تحليل گر دارند ! اين ها را فهم مي كنند،
نوشته شده توسط: اژدر بهنام

آقای فطانت،
من با شیوه‌هایی که آقای مصداقی به کار می‌گیرند و لحن فحاشانه و اتهام زدنها و "افشاگری‌های" ایشان هیچ توافقی ندارم. این همان شیوه‌ای است که شما هم متاسفانه در این نوشته خودتان به کار برده‌اید و بدون هیچ سند و مدرکی و با پیش کشیدن عملکرد کلی آقای مصداقی او را یک فرد امنیتی و وابسته به وزارت اطلاعات معرفی کرده‌اید.
در مورد عملکرد آقای مصداقی می‌تواند برداشت‌های متفاوتی وجود داشته باشد. برداشت خود من این است که کار ایشان موجب روشنگری نیست و به ضرر اپوزیسیون است ولی علیرغم سؤالات زیادی که درباره منابع اطلاعاتی ایشان و تناقضات موجود در کتابهایشان دارم، نمی‌توانم اتهام مامور بودن ایشان را بپذیرم. برای این پذیرش نیاز به اسناد و مدارک معتبر دارم.
و اما در مورد شما من نمی‌دانم ناراحتی واقعی شما از چیست. آیا ناراحتی شما از این است که آقای مصداقی نام شما را در کنار هوشنگ اسدی و

و حزب توده ایران و محسن درزی آورده است؟ یا از اینکه از شما به عنوان "منبع حقیر ساواک" نام برده؟ آیا ناراحتی شما از کلمه "حقیر" است؟ واقعا متوجه نمی‌شوم.
شما کتابی نوشته‌اید و در آن به صراحت اعلام کرده‌اید که کرامت دانشیان برنامه گروگانگیری فرح دیبا و رضا پهلوی را با شما مطرح کرده و از شما خواسته است که برای تهیه سلاح به او کمک کنید. شما هم این خبر را به "آرمان"، کارمند ساواک شیراز اطلاع می‌دهید و از او قول می‌گیرید که بیشتر از 6 ماه تا 2 سال حبس به دانشیان ندهند! نیت شما هم این بوده که دانشیان در زندان متنبه شود!
البته تعجب می‌کنم از اینکه شما، که 3 سالی هم در زندان بودید و بازجویان ساواک و شیوه‌های آنها را می‌شناختید، چطور به قول و قرار "آرمان" که یک مامور دون پایه ساواک بود، اعتماد کردید در صورتی که اصولا باید می‌دانستید که یک مامور ساواک نمی‌تواند حکم کسی را از پیش مشخص کند. همانطور که خودتان نوشته‌اید، شما می‌دانستید که اقدام به گروگانگیری خانواده سلطنتی در خوش‌بینانه‌ترین حالت 10 تا 15 سال زندان داشت و یک مامور ساواک نمی‌توانست آن را به 6 ماه یا حتی 2 سال تقلیل دهد.
من نیت خیر شما را برای کمک به متنبه شدن کرامت دانشیان می‌پذیرم و این را هم می‌پذیرم که برای شما مهم نبود که چه بر سر دیگر همکاران او می‌آید. اگرچه این موضوع از نظر انسانی و وجدانی برای من قابل قبول نیست، ولی شرایط و موقعیت فکری شما را در آن زمان درک می‌کنم.
به هر جهت این که شما منبع ساواک در جریان دستگیری دانشیان و دیگران بوده‌اید و باعث دستگیری گروه شده اید، واقعیتی است که خودتان به آن اذعان دارید و یک "اتهام" نیست.
من به نوبه خودم از شما برای نوشتن این کتاب سپاسگزارم و امیدوارم که شرایط مناسبی در جامعه ما فراهم شود و جو انتقام و تحقیر و... از بین برود تا دیگران هم در اینگونه موارد و در امنیت کامل روانی بنویسند تا گوشه‌هایی از تاریخ واقعی کشور ما روشن شود.
همینجا اضافه کنم که به نظر من شیوه‌هایی که آقای مصداقی در پیش گرفته‌اند، مانع از نوشتن واقعیات تاریخی می‌شوند زیرا کسی نمی‌خواهد در معرض حمله و فحاشی و انتقام‌گیری قرار بگیرد.
نوشته شده توسط: Anonymous

ممنون بابت اين شعر حماسي،
اگر بخواهم راستش را بگم، قبلأچند شعر بگونه مدح از او خوانده بودم،
ظاهرأ در أواخر عمر اين شهريار غزل ، پي به ماهيت اين ددان ،ايران خوار برده بود،
فكر ميكنم اين شعري است كه بايد به دفعات خواند،

نوشته شده توسط: Anonymous

.... و قسمتهایی از شعر ترکی " انسان ساز انقلابیمیز " شهریار

مبارک اولسون امام خطمیز ........ سازشکارلاردان اجتنابیمیز

حزب جمهوری انفجاریندا ........... ( بهشتی ) لر تک بوترابیمیز

حزب الله یولو, دونبه لن دوز دیر...... مضمحل اولسون کج احزابمیز

(رجایی) گئتسه ( خامنه ای ) گلر ...... مین کرت اولسون انتخابمیز

نوشته شده توسط: Anonymous

با تشکر از نکته سنجی شما همانطور که اطلاع دارید ما پرندهی فیزیکی بنام سیمرغ نداریم.گفتنی بسیار است اما وقت کم آنقدر کم با کمی تا خیر جواب برای نکته سنجی شما مینویسم. در روز دوشنبه احضار نظر کردن درمورد فوتبال شنبه گذشته بسیار آسان است برای همین باید کندوکاو کردکه گذشته گان ما درگذشته ای دورچه استنباطی داشتند در مورد دنیای خود بهرحال ما درگذر زمان باید به زمان پیشا زرتشت کمی نظر کنیم ان زمانی که زبان نوشتاری تصو یری بود هنوز نوشتاری به شکل تکست امروزی نبود.ما میراث داران این گونه فرهنگ هستیم برای همین لغتها دارای چندین معنی است حتی گاه متضاد معنی رایج.

با آمدن زرتشت و فلسفه او دنیای جدیدی رایج میشود دنیا به خیر و شر تقسیم میشود درصورتی که هرکسی تعریفی از خیر و شر دارد انی را که من شر میدا نم شاید درنزد دیگری خیر باشد کشتاریی که خمینی کرد از نظر ما شر بود اما از نظر او ودیگر ایمنداران خیر است و ثوآب هم برای یش دارد .سیمرغ از دو بخش سی و مرغ شده البته سی در کردی بمنای عدد سه است و بر میگردد به فرهنگ پیشا زرتشت که سه تا یکتای بود. ته مانده ان به مسیحیت رسید وشد پدر پسر روح القدس . البته در نزد ما زرتشت آنرا به دوگانگی تغیر داد و شد آغاز بدبختی جامعه بشری و به همراه آن بیش از یازده مورد دیگر هم متداول شد از جمله بهشت و جهنم ,معاد , عبور از پل صر ات , تفکر هزاره ا ی, فرشتگان و تفکر اوکا لیبتیک "همان امام زمان خودمان " و و و و در پایان مرغ هم که دارای چندین معنی است منجمله مرغه و مرگ مرغ بمعنای مادینگی و زایش پرواز اندیشه که که در دوره بعد دی شد معراج ,و و و و و . حیوانات بطور کلی برای داشتن خصو صیات منحصر بفردی که داشنتند ارزشمند شمرده میشدند مثال جغد که شما فرمودید بخاطر توانای دیدن این حیوان در شب یا خفاش را مرغ عیسا مینامیدند . در دنیای سکلولار پیشا زرتشت سیمرغ سمبل دانای بود و همانند جغد که این سمبل در آتن متداول است . در نزد عطار سیمرغ یا هد هد که دارای این دانش است که میتواند از آسمان آب جاری در زیر زمین را ببیند.امیدوام این مختصر تصویری در ذهن شما نقش ببندد حتی وقتی در گفتار روزمره کم میاوریم میگویم از لغت تصور کن کمک میگیریم از تصویر. حال مختصری بود ناچیز در آذری بودن من هم کوچکترین شکی نکن همچنین ایرانی بودنم که مایه افتخارمن و خا نواده ا م است. پاپک خرمدین ایرانی آذری
نوشته شده توسط: Anonymous

یاشاسین آذربایجان , بالاخره کار خودش را کرده و میکند

نوشته شده توسط: Anonymous

قانون اساسی جمهوری اسلامی ‎: زبان و خط رسمی کشور
فصل دوم ‎:اصل‏ پانزدهم: ‎‎‎‎‎زبان‏ و خط رسمی‏ و مشترک‏ مردم‏ ایران‏ فارسی‏ است‏. اسناد و مکاتبات‏ و متون‏ رسمی‏ و کتب‏ درسی‏ باید با این‏ زبان‏ و خط باشد ولی‏ استفاده‏ از زبانهای‏ محلی‏ و قومی‏‏ در مطبوعات‏ و رسانه‏ های‏ گروهی‏ و تدریس‏ ادبیات آنها در مدارس‏( به عبارت دیگر آموزش زبان مادری و نه «آموزش به زبانهای مادری»)‏ در کنار زبان‏ فارسی‏ آزاد است‏.
اصل شانزدهم: از آنجا که‏ زبان‏ قرآن‏ و علوم‏ و معارف‏ اسلامی‏ عربی‏ است‏ ،‏ این‏ زبان(عربی)‏ باید پس‏ از دوره‏ ابتدایی‏ تا پایان‏ دوره‏ متوسطه‏ در همه‏ کلاسها و در همه‏ رشته‏ ها تدریس‏ شود.
در قانون اساسی رژیم اشاره ای به «آموزش به زبانهای مادری» نشده است.تنها امتیاز ویژه به زبان
عرب داده شده است.
چه حکومت فارس نژادپرستی که به زبان عرب امتیاز ویژه میدهد.؟!

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

خواست «دولت -ملت » اتنیک ها در ایران پنهان و آشکار پیش میرود. علی رغم تلاش بازدارنده ی حکومت اسلامی و ناسیونالیستهای فارسی. چه در داخل با فدرالیسم و چه با انتخاب اکثریت مردمان برای جدایی. علت این خواست 80 و چند سال نقض
حقوق «فرهنگی-سیاسی-اقتصادی و...» مردم توسط حکومتها و حامیان این کار-ناسیونالیستهای فارسی- بوده است.
هیچکس و هیچ نیرویی نمی تواند مانع پیشروی این خواست بشود. اگر به فرض هم سرکوب بشود دیریا زود دوباره قیام خواهذ کرد.همچنان که کرده است.

اعمال سیاست «یک زبان-یک ملت-یک قدرت» به سررسیده است.
حکومت اسلامی و ناسیونالیست های فارسی زبان که دربرابر این قیام بیداری «به نحوی از انحاء» -ازجمله با نفی حقوق، مثل همیشه - مانع ایجاد میکنند قادر به جلوگیری از پیشروی آن نیستند.

-حکومت سیاست «سرکوب-کنترول» را درمقابل آن اتخاذ کرده است.
-ناسیونالیسم فارسی سیاست «ادامه نقض حقوق» را با تبلیغات ، علیه آن را پیش گرفته است.

پرواضح است که هردو سیاست غلط است. سیاست درست، راه حل مشکل، « تأمین خواست اتنیکها از راه فدرالیسم» برای حفظ زندگی مشترک و ایران مشترک است. تنها از این راه می توان مشکل را خردمندانه حل کرد. که هم خواست مردم تأمین شود و هم حفظ زندگی صلح آمیز و ایران.
قدرت نه به حکومت تعلق دارد و نه به ناسیونالیستهای فارسی. قدرت به همه متعلق است و ناشی از یک یک افراد جامعه است. قدرت دراساس، طبیعتاً، تقسیم شده است و نه تمرکز یافته. تمرکز قدرت دردست دولت و یا ناسیونالیستهای فارسی، خلاف شرشت «تقسیم شده»ی قدرت است. قدرت در ایران اساساً از آن همه ی مردمان و ملتها و افراد است. که توسط تشکل های آزاد و مستقل همه ی اقشار جامعه، همه ی فرهنگها و مردمان گوناگون می تواند دموکراتیک اعمال شود.

نفی «خود حاکمیتی» اتنیک ها ، از سوی «حکومت و ناسیونالیستهای فارسی» آغاز «سرکوبی اتنیکهاست».
ادامه ی این اقدامات در« شرایط خاصی» می تواند به جنگ های داخلی منجر شود.

سیاست قدرتمندان جهان آماده است از جنگهای داخلی در ایران استقبال کند. مثل دیگرنقاط دنیا.
سیاست حکومت اسلامی آماده است درصورت سرنگونی «جنگ داخلی» تحویل جامعه بدهد.

با توجه به این پارامترها باز خردمندانه است که مشکل «تأمین حقوق اتنیکها» از راه فدرالیسم حل شود. تا هم از دخالت بیگانگان
جلوگیری شود و هم زندگی صلح آمیز و ایران حفظ شود.

کسانی که به ندیدن مشکل از راه «یک فرهنگ-یک ملت-یک قدرت» میکوشند-مثل حکومت و ناسیونالیستهای فارسی- دراندیشه ی
«تمامیت قدرت»خود هستند. اینجا تضاد «تقسیم قدرت و عدم تقسیم آن» موجود است. جریان عدم تقسیم قدرت عهده دار رخداده های احتمالی تلخ است.

اندیشه عدم تقسیم قدرت درفضای سیاسی ایران ضعیف است و درمقابل تقسیم آن قابل توجه نیست.
اگرشرایط جامعه درجهت «آزادی و برابری» سیر طبیعی داشته باشد، پیروزی از آن اکثریت مردمان ایران برای تقسیم قدرت است.
و این امر باسطح بالای فکری که هست بامسالمت و صلح و دوستی تحقق خواهد یافت.

بنابرین تلاشهای «بازدارنده»، «تبلیغات تمرکزگرایی»، «مغالطه های کلامی» ، از سوی تمرکز طلبان ارزش توجه ندارذ. این «ناله ها» بوده و خواهد بود.

براساس این تحلیل توجه به «بیهوده گویی» های تمرکز طلبان، و مغالطه های ناسیونالیستهای فارسی، اتلاف وقت و انرژی ست و شایسته اعتنا نیست.

اینان هنوز که هنوز است از «رؤیای عظمت طلبی گذشته » بیدار نشده اند و نخواهند شد. می توانند «کابوسهای» خود را
تا بینهایت بازگویی کنند. زندگی راه عینی خود را علی رغم خیالات این و آن از میان سنگلاخها میگشاید. و توجهی هم به کسی ندارد.
بفرجام ، پیروزی از آن تبعیض دیدگان و ستمکشان ایران است. گیرم که برای مدتی ، فیزیکی هم شکست بخورند.


نوشته شده توسط: Anonymous

جناب فطانت، اجازه بدهيد اين كار را نكنم، همين اندك را كه با قيد صفحه در جلوي فاكت أعلام كرده ام ،را به خواندن تنها سرفصل تقليل داديد،
ولي، اين افعال ماست كه بر ما و پيرامون ما تاثير مي گذارد، نميشود اين تاثير را در حلقه اي از اما و اگرها ، آگاهانه پنهان كرد،
بله شما در خلع نبوديد،
حرف من هم همين است، فقط كافي است اين اگر و شايد را از جلوي افعال خود برداريد،
آنوقت علل وجودي اتفاقات فوق الذكر را در مي يابيد

نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

جناب تبریزی گرانقدر سلام؛
اگرچه شما می دانید که من یک کمونیست هستم؛ اما در برابر پرسش روشن شما، ناگزیرم دوباره بر آن وابستگی اخلاقی آرمانی، همچنین به نگاه سیاسی طبقاتی و ناگزیر باورهای انسانی اجتماعی خودم بدون هیچ گزافه خواهی و یا چشمداشتی انگشت سرراست بگذارم.

شما پرسیده اید که فعل" باشیم " متوجه چه کسانی ست!؟ من تنها می توانم بگویم که این من نیستم که آن "باشیم" های متعهدانه و نوعدوستانه را به میل سرسپردگی های فرهنگی، سلیقه ای و مرامی، و وابستگی های ناسیونالیستی خونی خود و یا به خاطر مصلحت اندیشی های حقیر عقاید فردی و ایدئولوژیک اش برمی گزیند و هموندی ها را برای گزینش های گروهی و فرقه ای و..خود سبک سنگین می کند؛ نه چنین نیست. بلکه این همه ی شنونده های پیام همدردی من هستند که خود ترجیح خواهند داد مرزهای تنگ ملی را کنار نهند و در میان و میدان کلان فراملی و انسانی، منافع هستی خویش را

جدا از دیگران دور و نزدیک ملی و زبانی و عقیدتی و جنسیتی و... هرگز و هیچگاه نبیینند.

هدف من جز این نیست که بگویم رنگینی هستی، وجودِ خودِ تک تک ماست. از مایِ زهرا کاظمی ها و فریناز خسروانی های دیروز گرفته، تا همین زنان مبارز بزرگوار امروزی زیر تیغ زور و استبداد رژیم شیعی ولائی! که بازستاندن حقوق مسلم و ربوده شده ی نسرین ستوده ها و نرگس محمدی ها نه آغازها و نه پایان های آنهاست که اینک سرگرم آن هستیم می تواند باشد؛ چراکه تا روزیکه استبداد مذهبی ـ ایدئولوژیک و ساختار بهره کشی سرمایه سالار همچنان پابرجاست؛ مبارزه ما با هرگونه خودکامگی هائی زنگین نیز هم وجود واقعی و عینی خواهد داشت. شایسته است که با همه ی توان مان بی هیچ اگر و مگری فریاد دادرسی سرکنیم؛ و فریاد دادخواهی های ستمدیگانی باشیم که بی گمان منافع کنونی و آتی هریک از ما و آنها به نام انسان جدا از هم نبوده و نیست و سرنوشت فردای نان و آزادی ما و آنها در آن فرجام ها و این خواهی های فراملی و مذهبی دیروزی و امروزی ما نهفته است. و جای گمان ندارد که پایه های سهم و حق زندگی ما را، این همدردی ها و همبستگی های سراسری بیش از پیش استوارتر و محکم تر می سازند.

من شخصا با مواضع اصلاح طلبی های دینی مذهبی این و یا آن افراد در بند و همچنین همین خانم نرگس محمدی مرزبندی برجسته و کاملا روشنی دارم؛ اما با همه ی وجود از مظلومیت او و آرمان های فراوان انسانی اش بی کم و کاست قدردانی و پشتیبانی می کنم و ای بسا که لازم است حتی سرکوب عقیدتی او زیر ضرب چماق زور رژیم را بدون هرگونه مصلحت گرائی به شدت محکوم کنم و می کنم و خواهم کرد. بگدریم!

پس باید به خاطر خود و آنها و نوع انسان و در همه گاه زمان و مکان خودکامگی را به مبارزه ی جمعی کشاند و برای نابودی اش با هم بپاخاست و بی برو برگرد کار مشترک کرد، و بایسته و سزاوار است که همینک و در این تنگنای بی کسی آنان، فریاد بلند دادرسی همه ی آنها و هزارها انسان اسیر و بی پناه شد و باشیم.

این همدرد شدن، یا همبستگی اجتماعی و یا هموندی بزرگ، همان "باشیم" مورد پرسش شما می باشد که من آنرا اصلی زیبا و پایه ای و لازم و حیاتی برای همه اعصار می دانم که مسلما تنها می تواند متاثر از انتخابی آزادانه و آگاهانه در این همگامی ها و همراهی ها کلان باشد؛ که البته امروز این پشتیبانی مورد نیاز جدی نسرین ها و نرگس هاست؛ و بی برو برگرد و اجتنابناپذیرِ الزام هستی فردای ما و دیگران خواهد شد.
صمیمانه از پانویستان سپاسگزاری می کنم. تندرست باشید
نوشته شده توسط: Anonymous

سلام-من سعی میکنم به نکات اصلی وریشه ایی تجزیه ایران که دراصل خیلی وقت پیش عملاانجام شده ولی توسط افرادخشن واربابان آنهابا پولهای نفت،تفنگ،عوامفریبی.زندان،این زنجیرپوسیده رانگه داشته اند.
این دلیل نمیشودزنجیرهای پوسیده توسط تعدادی ازمردم آزربایجان همفکروهمدست حکومت جوش خورده وحفظ اش کرده اند.
دراین سناریوکه ازصدسال پیش مهندسی توسط نواستعماری انگلیس وفارس های فراماسیونری انجام یافته است.نه تنهاملت فارس بلکه تمام ملت های درون ایران آسیب دیده وبادرآمدهای میلیاردی نفت تنهاعقب ماندگی برای همه به ارث گذاشته شده است.
این سرکوب هاطی صدسال اخیروزندانها وقصاوت هاهمگی نتیجه عقب ماندگی عمدی نگه داشته شدن ملتهای ایران وتزریق قطره چکانی آزادی های اجتماعی همه عمدی بوده است.
برای اینکه دوستان فارس ستم دیده سیاسی وانقلابی ومردم عادی فارس بادیدمثبت به مسایل نگاه کنندباید خروجی فرهنگ حاکم دراین زمان

راکارشناسی حقوقی وعلمی کنندچاره ایی جزنگاه عدالت منشانه ندارند.
ایرانی فارس به تورک آزربایجان وعرب خوزستان وترکمن ترکمن صحراوبه کرد بعنوان ایرانی نگاه عدالتمندانه ننگریسته وآریاگری وفاشیسم نژادی رابالاترازتفکرانسانگرادراین مدت دانسته اند.
اگربه تفکرگروههای سیاسی موجودازمذهبی وغیرمذهبی توجه شودهمگی درطی فعالیت خودورودبه مسایل زبان وحقوق ملت هاراخط قرمزخودقرارداده اند.
این یعنی نقطه ضعف.یعنی بی منطقی.یعنی بی عدالتی.یعنی حاکمیت تفکرفاشیسم برسازمان وگروه وحزب ،یعنی تجزیه،و دهها موارددیگرکه نشان ازتجزیه وجدایی داردولی عقب ماندگی باعث این آماده نشدن انفجاررامیرساند.
آقای افرادی عزیز دیگردیر بیدارشده ایدوقبای ....شمابرتن ماجوردرنمی آید.دوستان مامشکلی بافارس.عرب .افغانی. بلوچ وکردندارد.سیاست اعمال شده صدساله آیینه ایی است دربرابرماکه هرروزدههابارآنرامی بینیم وبفکروچاره عقلانی برای نجات خودهستیم.
هرکسی ازدوستان سیاسی وباتفکرمختلف برای تمامیت خواهی فکرکندخواسته ونخواسته شریک درظلم برملت ماست.مادیگر درمیدانهاو دانشگاههاوخانه وکوههاسرودآزادی سرمیدهیم.
نوشته شده توسط: Anonymous

فیلم جدید از تظاهرات ملت آذربایجان امروز در تبریز بر علیه فدارسیون فوتبال و دولت مرگزی .
https://www.youtube.com/watch?v=rbbLjQL5fK0

نوشته شده توسط: Anonymous

امروز جواب تاریخی جوانان آذربایجان به دولت ایران و رئیس جمهورش در تبریز استادیوم باغشمال « تختی » . .لطفا به این دو فیلم کوتاه خوب نگاه کنید که جوانان ترک ملت آذربایجان چگونه پته دولت مرگزی و رئیس جمهورش را به آب انداختند.

https://www.youtube.com/watch?v=PpcRm1DorWs
https://www.youtube.com/watch?v=fSc7B76I4bk

نوشته شده توسط: Anonymous

حسن آقا! آیا بنظر شما! اگر فارسهای مقیم آلمان بخواهند در بخشی از آلمان دولت فارس بنا کنند سرنوشت قوم یهود در انتظار فارس ها است؟ عرض بمحضرت، نژاد پرستی روشنفکرنمایان راسیسم فارس را تحت پوشش کلمه ایران، مستور نکن! در ایران ملل مختلفی با زبان و فرهنگ مختلف زندگی میکنند! و قتل عام زبانی و فرهنگی که در جغرافیای موسوم به ایران اعمال میشود، از طریق رژیم اسلامی فارس صورت میگیرد. پس واضح است که راسیسم نژادی، و زبانی از جانب رژیم درجهنم ایران انکار ناپذیراست و نه تنها شما بلکه هیچکس نمی تواند دیکتاتوری رژیم فارس را منکر شود. نتیجه اینکه: "در جغرافیای موسوم به ایران! راسیسم فارس بیداد میکند!" نمونه اش همین رسوائی مسابقات فوتبال اخیر بین تیم تراختورآذربایجان، و تیم نفت تهران که افتضاح بپا کرد! و نژاد پرستی رژیم فارس را نسبت بمردم آذربایجان را بطور آشکار نشان داد.

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، بهنام چنگائی، شما می گوئید: ( ..... فریاد نسرین ها و نرگس ها باشیم ..... ) اما روشن نیست که شما واژه (باشیم) را به چه کسانی می گوئید؟ اگر شما واژه (باشیم) را برای حق پرستان و دادخواهان و ستم ستیزان می گوئید سخن شما درست است اما کسانی که در درازنای تاریخ در گروه ستمگران جای داشته اند شنونده (باشیم) شما نخواهند بود و فراخوان شما را نخواهند پذیرفت! آن گروه که در درازنای تاریخ در گروه ستمگران جای داشتند ناسیونالیست ها هستند و ناسیونالیست ها هرگز در هیچ کجای جهان و هیچ کجای تاریخ در گروه ستمدیدگان جای نداشتند و ناسیونالیست ها در همه جهان و همه تاریخ در گروه ستمگران جای داشته اند و ما چیزی به نام ناسیونالیست ستمدیده نداریم! پس چگونه می توان امیدوار بود که پان ترک هائی که نسرین ستوده را وابسته به قوم منحوس فارس می دانند از او پشتیبانی کنند؟ و چگونه می توان امیدوار بود .....

..... ناسیونالیست های آریاپرست که نرگس محمدی را از ترک تبارانی می دانند که سرزمین اهورائی آریائیان را اشغال کرده اند از او پشتیبانی کنند؟ در این نوشتار من به این جستار که ستمدیدگان باید امیدشان را از ناسیونالیست ها ببرند پرداخته ام http://iranglobal.info/node/42737 ******** دوست گرامی، بهنام چنگائی، هم اکنون اگر شما به نوشته هائی که ناسیونالیست ها در تارنمای ایران گلوبال می نویسند نگاه کنید خواهید دید که در نوشته های چنین کسانی هیچ سخنی از ستمدیدگان و فریاد ستمدیدگان بودن نوشته نمی شود و چیزهائی که ناسیونالیست ها در پان نامه های بی خواننده مانده شان می نویسند سخنان صد من یک غاز و بی سر و تهی هستند که جز هرزنامه نامی نمی توان بر آنها نهاد! هرزنامه هائی مانند آن که چند هزار سال پیش آذربایجانی ها آریائی بودند یا نبودند و یا احمد کسروی هفتاد سال پیش در فلان کتاب چه چیزی نوشت و یا صد سال پیش که ارمنی ها و ترک ها باهم جنگیدند چه شد و یا تیم فوتبال تراکتورسازی برای چه بازنده شد و ..... روشن است که با این پرت و پلاهای ناسیونالیست هائی که وابسته به زرسالاری (بورژوازی) هستند هزاران درد و رنج و تیره روزی ایرانیان دردمند و درمانده و گرسنه از میان نخواهند رفت و کارگران و برزگران و رنجبرانی که بیل و کلنگ و داس و چکش به دست گرفته و از بام تا شام کار می کنند هرگز نمی توانند به ناسیونالیست های میلیاردرزاده مفت خوری که خوراکشان فیله ماهی و خاویار و بوقلمون سرخ کرده است و از بس خورده و نوشیده اند که از سیری دارند می ترکند امیدوار باشند!
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب دریا دل من در خلاء زندگی نکرده ام. همیشه زمانی و مکانی وآدمهائی در اطراف بوده اند. نوشته شما نوشته کسی که کتاب مرا خوانده است نیست. شما تنها دو سه فصل آنرا( حسب نام سیاسی فصول کتاب ) تورق کرده اید. جداً از شما خواهش میکنم در آن نوشته ها هرکجا دروغ، ریا، مبالغه، عدم قبول مسولیت، تناقض، و یا شهادت کسی و هر آنچه از این دست باشد که نوشته های این کتاب را مخدوش و یا باطل کند ارشاد فرمائید تا شرمندگی بر من جاودانه بماند. اگر کتاب را ادامه دهید با موارد عجیب تری هم روبرو خواهید شد. مثل معروفترین عکس انقلاب و یا آخرین شب جنگ خونین شهر. درست فهمیدید در نوزده سالگی با کسانی که بعد ها در زمره قهرمانان و قدیس شما شدند رفاقت داشتم. اصلاً دانلود آزاد کتاب برای روشن شدن همین موارد و عدم وحشت من از روبرو شدن با حقیقت است. در انتظارم.

نوشته شده توسط: Anonymous

این همه نفرت و ایران ستیزی هدفی جز تجزیه ایران و جنگ داخلی ندارد. غرب و عرب و دولت یهود به همراه ثعدادی عامل قومی بر این هستند نامی از ایران وایرانی نباشد.اگر ترکان مقیم المان بخواهند در بخشی از المان دولت ترک بنا کنند بدون شک سرنوشت قوم یهود در انتظار ترکان اناتولی است.من باور ندارم که ایرانیان نژاد پرست هستند چرا که دینشان دین عرب و بیش از هزرا سال ترکان بر ایران حکومت کردند.مردم ایران بجای ستایش افتاب و میهن پرستان ایرانی سرسپرده مردگان عرب هستند.نگاه کننید به قبر امامان ایرانی غر ق در طلا و نور اما سرنوشت میهن پرستان ایرانی در زندان و میدان تیر است.در کشور ایران میهن پرستی یک جرم سنگین است .اگر نوکری امام عرب کنی به همه چیز میرسی و اگر میهن دوست باشی غربت در انتظار توست.

نوشته شده توسط: Anonymous

از مصاحبه هفته نامه اصلاح طلب "صبح آزادی" با دکتر صادق زیبا کلام:

سطح فرهنگ و نژادپرستی

به نظر شما این روحیه راسیستی از کجا آمده؟ چرا ایرانی ها اینقدر احساس برتر بودن نسبت به دیگران دارند؟

"من معتقدم ما ایرانی ها به دلیل پایین بودن سطح فرهنگی مان، نژاد پرست هستیم چون اساسا نژاد پرستی با پایین بودن سطح فرهنگ رابطه مستقیم دارد. در اروپا هم همین جوری است. در اروپا هم، اکثر نژاد پرست ها خیلی آدم های تحصیل کرده و روشنفکری نیستند. ضد یهودی ها و ضد خارجی ها و ضد مسلمان ها اکثرا به طبقات پایین اجتماع تعلق دارند. ولی در ایران این جوری نیست. برای اینکه شما خیلی از افراد تحصیل کرده را می بینید که از اعراب متنفر هستند و خیلی از آدم های متدین را هم می بینید که از اعراب متنفرند منتها در آدم های غیر مذهبی، نفرت از اعراب به صورت عام است و

و در میان افراد مذهبی تر، نفرت از اعراب در قالب لعن و نفرین کردن به سنی ها خودش را نشان می دهد. یعنی بغض و کینه خیلی از ما ایرانی ها از اهل سنت و بزرگان اهل سنت در حقیقت، رویه دیگر نفرتمان از عرب ها است. من بعضی وقتها فکر میکنم خیلی از ما ایرانی ها نتوانسته ایم شکست تاریخی مان از اعراب و قادسیه را علیرغم گذشت 1400 سال فراموش کنیم."
نوشته شده توسط: Anonymous

پرخاشگری اولین نشانه عجز است. از آنجایی که آ. ائلیار بخشی از کامنت مرا در اینجا آورده است، قاعدتا باید منظورش از "مدعی" من باشم. از اینکه ادبیان ایشان به این سطح نازل سقوط کرده است (کسانی که نام مرا مثل آدامس به دهان انداخته مدام می جوند) شدیددا متأسفم، ولی ایشان را درک می کنم، زیرا همانطور که گفتم پرخاشگری اولین نشانه عجز است. آقای ائلیار به عمد جواب کامنت مرا که زیر نوشته دیگری بود، در اینجا درج کرده است، زیرا در آنجا مواضع من در رابطه با تبعیض و نابرابری کاملا واضح آمده است و نمی شود در اینباره به خوانندگان دروغ گفت مرا به طرفداری از تبعیض متهم کرد. آ. ائلیار در نوجیه عمل نادرست خود (منسوب کردن مخالفین به ساواک و ساواما) می نویسد: «بایرام توفارگانلی» نوشته ی خود را با بینش «سیاست یکسان سازی» رضاشاهی و حکومت اسلامی نوشته است. و این سیاست مال ساواک و ساواما بود و

هست» این یک برداشت شخصی است و هیچ سند محکمه پسندی برای آن وجود ندارد. چه کسی تعیین می کند کدام نوشته با کدام هدف نوشته شده است؟ آیا آقای ائلیار در ذهن نویسنده حضور دارد و انگیزه های پنهان او را می داند؟ از آن گذشته آنچه که آ. ائلیار "سیاست یکسان سازی" می نامد، تفسیر شخصی او از یک نوشته است و نه متن صریح و غیر قابل تفسیر متن. در پاسخ می توان ادعا کرد نوشته های آ. ائلیارهم در راستای ایجاد نقار و دشمنی میان مردمان ساکن ایران و براه انداختن جنگهای کاذب برای فراموش شدن مسئله دموکراسی هستند و دقیقا با بینش "تفرقه بینداز و حکومت کن" حراست سپاه و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نوشته می شوند. آیا آقای ائلیار که خود بارها نوشته است که آرزویش "استقلال آذربایجان" است، به دیگران این اجازه را می دهد که او را مأمور ساواما بدانند؟ یا اینکه ایشان خود را در چارچوب همان خودشیفتگی و خود مطلق پنداری ذکر شده از همه قواعد و قوانین اجتماعی و ادبی (که خودش مدام به آنها استناد می کند) مستثنی می داند؟ مشکل ما در حال حاضر فقط تبعیض نیست، مشکل ما این است که مدعیان مبارزه با تبعیض خود بزرگترین هواداران آن هستند. ما یکبار در بهمن 57 گول خوردیم و عنان سرنوشتمان را بدست کسی دادیم که به بهانه "آزادی" خونین ترین دیکتاتوری را بر کشورمان حاکم کرد. حرفهای خمینی هم در ابتدا بسیار فریبنده بودند و او که بزرگترین دشمن آزادی بود، مدام دم از مبارزه برای آن می زد، ولی وقتی به قدرت رسید، آزادی اولین چیزی بود که قربانی شد. مشکل ما تنها "یکسان سازی" نیست، مشکل این است که مدعیان مبارزه با یکسان سازی، می خواهند همه را با خود "یکسان" کنند. برای همین است که آ. ائلیار در رابطه با تاریخ و فرهنگ و زبان آذربایجان بجز تفسیر و روایت خودش "هیچ" نظر دیگری را نمی پذیرد و در برابر دگراندیشان موضع می گیرد، حتی اگر به قیمت دخالت "ننه جون"ش تمام شود. این، روی دیگر سکه یکسان سازی است: «همه باید مثل من فکر کنند، اگر نکنند، طرفدار یکسان سازی هستند» پارادوکس بهترین تعریف این وضعیت است!
نوشته شده توسط: Anonymous

در این ویدئو متوجه می شویم که مسئلۀ ایران برای کسروی و همۀ روشنفکران ایرانی از نیمۀ دو م قرن نوزدهم به این طرف مهم تر از هرچیز دیگری بوده است. پاسخ آنان به این مسئله با پاسخ آقای حسن بر فرق می کرد.
https://vimeo.com/111482075

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب توکلی! مماشات و پرده پوشی و بی تفاوتی نسبت به هتک بی رویه و بی دلیل و بی شاهد و ... آدمهائی که توسط این خود شیفته مورد هجوم قرار گرفته اند، باعث شده است تا ایشان یک تنه و بی هیچ پشتوانه شعور سیاسی و یا درک انسانی به جائی برسد که رسیده است و رسالت خود را لجن پراکنی به هر کس که مایل بود بداند. سوال من ساده است: منابع اطلاعاتی و مالی ایشان ازکجا تامین میشود؟ ایشان که مثل خداوند تنهاست و مثل پیامبران یک تنه تنها زند بر عالمی و رسالتی به جز لجن پراکنی را برای خود قائل نیست؟ لطفاً کمی هوشیاری. تعداد نامهای موجود در نوشته های ایشان و کتابهای ایشان یک دائره المعارف از نام آدمهای تواب و نادم وخود فروخته است و چنین به نظر میرسد که از این جعبه هروقت برای هرکس هرچه را بخواهند بیرون میکشند. ما شکست خوردیم اما احمق نیستیم.

نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، کیانوش توکلی، اکنون یک ماه از آغاز برنامه نوین شما برای نوشتن یادداشت ها (کامنت ها) و فرستادن آنها به تارنمای ایران گلوبال می گذرد، در این یک ماه به خوبی دیده شد که برنامه نوین شما نه تنها برای پیشگیری از پر شدن تارنمای ایران گلوبال از هرزنامه های گوناگون کارائی ندارد بلکه راه را برای هرزنامه نویسان هموارتر نیز کرده است! بر پایه برنامه نوین اگر کسی بدون نام نویسی در ایران گلوبال یادداشتی را به این تارنما بفرستند یادداشت چنین کسی دو زمانه خواهد بود و اگر کسی با نام نویسی در ایران گلوبال یادداشتی را به این تارنما بفرستد یادداشتش یک زمانه خواهد بود، آیا در سایه پیاده شدن این برنامه جلو کردار هرزنامه نویسانی که یک تنه با ده ها نام و ده ها آی پی انبوهی از هرزنامه ها را به ایران گلوبال می فرستند تا وانمود کنند که: "ما بیشمارانیم!" گرفته شد؟ به یادداشت هائی که در این یک ماه به .....

.... ایران گلوبال فرستاده شدند نگاه کنید، همان هرزنامه ها با همان واژه ها و همان روشی که هرزنامه نویسان آنها را به ایران گوبال می فرستادند در میان این یادداشت ها دیده می شوند و با برنامه نوین هیچ گلی بر سر ایران گلوبال زده نشد و هیچ دگرش سودمندی در این تارنما به بار نیامد! برای نمونه از یک سو در آئین نامه تارنمای ایران گلوبال نوشته شده است که: ( .... سایت مخالف هر گونه نژادپرستی است ..... ) و از سوی دیگر هرزنامه نویسان ناسیونالیست و نژادپرست با پسوند (ها) گروه های گوناگون مردم را یک تکه و یکپارچه کرده و همه را با یک چوب می رانند و سخنان نژادپرستانه می نویسند! مانند: شما ترک (ها) ، شما فارس (ها) ! و یا واژگان دیگری مانند: جامعه فارس، جامعه ترک، قوم فارس، قوم ترک و ..... دوست گرامی، کیانوش توکلی، اگر در این جمله از آئین نامه تارنمای ایران گلوبال به جای واژه (مخالف) واژه (موافق) نوشته می شد آن هنگام نوشته های نژادپرستانه ای که نوشته می شدند چه ناهمسانی با نوشته های کنونی می داشتند؟ هم اکنون هم اگر این جمله از تارنمای ایران گلوبال را دگرگون کرده و بنویسید: ( ..... سایت موافق هر گونه نژادپرستی است ..... ) پس از نوشته شدن این جمله هیچ دگرشی در نوشته های تارنمای ایران گلوبال رخ نخواهد داد چرا که هم اکنون انبوهی از نوشته های نژادپرستانه ایران گلوبال را انباشته اند! دوست گرامی، کیانوش توکلی، در برنامه نوین آمده است: ( ..... شما می توانید با فرستادن ایمیل به آدرس سایت به عنوان کامنت نویس نام نویسی کنید و با گرفتن کد سایت کامنت های خود را مستقیما در زیر مطالب و یا در صفحه شما قرار دهید ..... به موازات این، کامنت نویسی به صورت سابق همچنان ادامه خواهد یافت ..... ) پس اگر تنها ناهمسانی میان نام نوشتن و نام ننوشتن در ایران گلوبال برای فرستادن کامنت ها، یک زمانه بودن و دو زمانه بودن است چگونه می توان امیدوار به پیشگیری از هرزنامه نویسی شد؟ و با این روال اگر یک هرزنامه نویس در تارنمای ایران گلوبال نام نویسی کند و هرزنامه های یک زمانه ای را به ایران گلوبال بفرستد و سپس برای آن که وانمود کند: "ما بیشمارانیم!" با ده ها نام و ده ها آی پی گوناگون بدون نام نویسی یادداشت هائی را به ایران گلوبال بفرستد برنامه کامنت نویسی نوین شما برای پیشگیری از هرزنامه نویسی های چنین کسانی چه سودی خواهد داشت؟! دوست گرامی، کیانوش توکلی، روش شما اگر برای آزمایش به کار گرفته شد آزمون خوبی پس نداد! پس چه باید کرد و چاره کار چیست؟ چاره کار روشی است که هم من و هم آقای اژدر بهنام پیشنهاد به کارگیری آن را داده ایم و آن هم این است که برای فرستادن کامنت به ایران گلوبال باید در این تارنما نام نویسی کرد و اگر کسی بخواهد بدون نام نویسی یادداشتی را به ایران گلوبال بفرستد تنها بتواند این یادداشت را به صفحه شما بفرستد، نام نویسی در ایران گلوبال نیز در چند دقیقه می تواند انجام شود و کار دشواری مانند رفتن به اورست نیست و اگر کسی ریگی به کفش نداشته و هرزنامه نویس نباشد روشن است که از نام نویسی در ایران گلوبال گریزان نبوده و بد و بیراه نخواهد گفت! دوست گرامی، کیانوش توکلی، شما اگر این روش را حتی برای آزمایش هم که شده و برای اندک زمانی در تارنمای ایران گلوبال پیاده کنید خواهید دید که بسیاری از هرزنامه ها که با ده ها نام و ده ها آی پی سیل آسا به ایران گلوبال سرازیر می شوند از میان خواهند رفت و با جاروکشی به این هرزنامه ها بسیاری از دردسرها و گرفتاری ها نیز به پایان خواهند رسید و گر نه با آشفتگی و هرج و مرج کنونی به جز آن که من و شما دچار دردسرهای فراوان خواهیم شد ارزش تارنمای ایران گلوبال در میان تارنماهای سیاسی از میان خواهد رفت!
نوشته شده توسط: Anonymous

فدرالیسم یوغ دیگری خواهد بود بر گردن ملیت‌های غیر فارس ایران، ولی‌ رنگ شده با ظاهری زیبا. فدرالیسم حتی در بهترین حالت ابزار دیگری خواهد بود برای کنترل ملیتهای غیر فارس و ادامه تسلط بر آنها.

فارسی زبان سراسری باقی‌ خواهد ماند و بقیه زبانها عملا غیر مهم و محدود. در این رابطه پروسهٔ اسیمیلاسیون به دلیل نیاز به یادگیری زبان سراسری برای ارتباط گیری و زندگی‌ با و بین دیگر ملیتها بطور اتوماتیک ادامه پیدا خواهد کرد.

برنامه‌های دراز مدت اقتصادی، سیاستهای پولی‌ و خارجی‌ و ....در دست دولت مرکزی خواهد بود و دولتهای محلّی عملا نقشی‌ در این میان بازی نخواهند کرد.

در نتیجه زمانی‌ که ملیتهای غیر فارس میتوانند با به دست آوردن استقلال، خود تنها تصمیم گیرنده سرنوشت خویش باشند و هیچوقت در معرض اسیمیلسیون قرار نگییرند چرا باید به فدرالیسم تن‌ در بدهند.

چرا باید به بیراهه رفت.

چرا باید به بیراهه رفت. چرا زمانی‌ که می‌توان امکان سیاست گذاری و تصمیم‌گیری کامل در مورد سرنوشت خود داشت به برخورداری از بخشی از آن و بطور عقیم در یک سیستم فدرال قانع بود. آن هم سیستم فدرالی که حتی در صورت امکان در ایران، با توجه به ذهنیت بخش عمده قشر روشنفکر فارس، به یک جوک شباهت خواهد داشت تا یک سیستم فدرال.

ایران فدرال در بهترین حالت مشابه عراق فدرال فعلی‌ خواهد بود.
نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

شخصا بشدت مخالف امنیتی کردن «پدیده مصداقی»هستم به قول محسن درزی در «مقابل ابلیس نبایستی ابلیس شد» اینکه ایرج مصداقی دیگر زندانیان سیاسی را منبع حقیرساواک ، تیر خلاص زن ، تواب و ساوامایی می نامد نبایستی ما را به دام امنیتی کردن موضوع بیاندازد مگر اینکه سند و مدرک غیر قابل انکاری در این زمینه وجود داشته باشد که آنهم در یک دادگاه و با حضور وکیل مدافع و هئیت منصفه باید انجام شود . بسیاری بر این نظر هستند که که « پدیده مصداقی » پدیده مختص زندانیان سیاسی سابق نیست بلکه این مشکل فرا تر از زندانیان سابق در بین فعالان سیاسی خارج از کشور بسیار رواج دارد . در واقع بیماری بنام «پارانوئید سیاسی » یکی از بیماریهای پنهان در فضای سیاسی اپوزیسیون است. .این بیماری در وجه غیر سیاسی اش در « ویکی‌پدیا» چنین معرفی شده است :

پارانوئید، پارانویا Paranoia یا paranoid schizophrenia شخص بسیار و فراتر از دیگران مدام در این فکر هستند که عواملی دارایی و افراد خانواده‌شان را تهدید می‌کنند و همه، در فکر توطئه چینی بر ضد آنها هستند .این بیماری یکی از گونه‌های روان‌گسیختگی است. روان گیسختگی پارانوئید یک بیماری جدی و مزمن است که فرد گرفتار تماس با واقعیت را از دست داده و شاید شخص را به سوی بسیاری از حالت‌های خطرناک، مانند خودکشی، هدایت کند. نشانه های پارانوئید به قرار زیراست :کژانگاری، بد گمانی، بیزاری خشم ،گوشه گیری ، ،دشواری‌های گفتاری ،رییس وار رفتار کردن ،اندیشه و کنش خودکشی و... در جنبه سیاسی آن می توان نشانه های را بشکل زیر دید: « اعتقاد به تئوری توطئه ،خشنونت کلامی ، دراز گویی و دراز نویسی ، ارائه اطلاعات برای اینکه خودرا دانا و همه چیز دان معرفی کند ، موضع گیری در باره همه ی موضوعاتی که درآن هیج تخصصی ندارد، جایگاه سیاسی خود را بسیار بالاتر و فراتر از دیگران می بنید ، درعمل سیاسی ، موضع سیاسی مشخصی ندارد و ماکیاولی رفتار می کند ، به همه انتقاد می کند ولی تحمل هیج نقدی را ندارد. در عمق وجود خود به هیج چیزی اعتقادی ندارد ،غوغا سالار است ، امنیتی کردن نقد (منتقدین خود را مامور رزیم می بیند) ؛ خود را عقل کل و یگانه مفسر و تحلیلگر کشورمی پندارد ؛ مناسبات با دیگرا ن بر پایه دو گانه استوار است :«افراد پیرامونی یا مرید اند ویا دشمن اند . چند مثال: 1_ چند سال پیش یک فعال سیاسی در یکی از شهر های اروپا خود را در زیر زمین خانه اش محبوس می کند و سپس انجا را به طریقی به اتش می کشد و سپس برای نجات خود با پلیس تماس می گیرد و ادعا می کند که ماموران امنیتی رژیم قصد ترور او را داشتند . پس از تحقیقات ؛پلیس گزارشی را منتشر می کند که در روزنامه های آن کشور انعکاس می یابد . پلیس واقعه را خود زنی به منظور معروف شدن ارزیابی می کند. نمونه دوم : یکی از شاعران دسته چندم که اشعارش هموراه مورد تمسخر دیگران قرار می گرفت؛ روزی از سر اعتقاد و باور شخصی به یکی ا از مدیران سایت های سیاسی مراجعه می کند د که او را بعنوان نامزد جایزه نوبل ادبیات به کمیته نوبل معرفی نماید. .. این بحث ادامه خواهد داشت.
نوشته شده توسط: Anonymous

مصداقي را وقتي بيشتر شناختم، كه كتابش را خواندم، ذات متوهم و همه چيز دان،كه در سطر سطر،نوشته هايش آدمي را معرفي مي كرد، كه در وسط مي نشست و به شكار مي رفت، پنهان كردن همكاري با رژيم در لابلاي سطور خاطرات ديري نپاييد،
ولي وقتي نوشتههاي نويسنده يك فنجان چاي را مي خوانم ،فكر ميكنم كه چطور مي شود ،يك هويي اين همه اتفاق تنها با خوردن بي موقع يك فنجان چاي افتاده باشد،
كسي كه باهنر و رجائي و بهشتي را شهيد مي خواند ( ص ١٣ )
كسي كه خبر كشته شدن امير پرويز پويان را زماني مي شنُود كه با او قرار گذاشته بود (ص ٢٠)
كسي آخرين ديداري با خشايار سنجري وقتي بود كه با هم سر قراري رفته بودند كه داخل تور ساواك بود ( ص ٢٢)
كسي كه آخرين ديدار با مهدي اسحاقي چندي قبل از دستگيري او مي باشد ( ص ٢٤ )
و بعد اينها و همه را گردن
يك فنجان چاي بي موقع، اگر به نارمك نمي رفتم ، اگر به دبيرستان كمال نميرفتم

اگر با عبدالله پنجه شاهي قدم نمي زدم، مربوط بداند،
و تازه بادي به گلو بياندازد و در نحوه دستگبريش كه ١٩ سال داشته بگويد : مطمعن شدم كه لحظه ديداري است كه سالها بود كه بلاخره مي دانستم، اتفاق مي افتد، سالها،،،( ص٣٠ )
عجب روزگاري است،
صداقت دُر گراني است كه به هر كس ندهندش،،
نوشته شده توسط: Anonymous

ماجراهایی مثل تجاوز پزشک عراقی در تهران به تعداد زیادی زن ایرانی یا 50 روز تجاوز کارگران ساختمانی افقانی به دختر معلول 15 ساله ایرانی که از خیابان دزدیده بودند و حوادثی از این دست که فراوان بوده در این 30 سال اگر در اروپای متمدن طرفدار حقوق بشر اتفاق می افتاد بنظر شما عکس العمل آنها چه بود. حتی اگر یکی از این جنایتها در تبریز اتفاق می افتاد تا الان موضوع حضور مهاجران حل شده بود و به خاطره ها پیوسته بود. امااز آنجایی که مملکت دست ترکها و عربهاست اقامت مهاجر را در مناطق خود ممنوع کرده اند و همه را سرازیر کرده اند به شهرهای فارسی زبان تا این مناطق از دورن دچار فروپاشی شوند و تازه انگ نژادپرستی هم به این بیچاره ها می زنند. پان فارسیزیم کجا بود افندی!

نوشته شده توسط: Anonymous

اقامت افقان در سنندج و اهواز و تبریز ممنوع است! مهاجر و پناهنده عرب و کردعراقی در شهرهای فارس زبان حق اقامت دارد اما افغان حق ورود ببن کردها و عربها و ترکها را ندارد! آنوقت فارس ها نژاد پرست هستند و ضد این و ضد آن؟ همین ترک ها چقدر در ورزشگاه تبریزبرای توهین تیمهای مهمان را ... خطاب کردند؟ شعار عرب ال... مگر در ورزشگاه تبریز گفته نشد؟( ویدیوی آن در اینترنت موجود است)
بجای این ژستهای تو خالی روشنفکری اجازه بدهید چند افقان و عراقی به تبریز بیایند حداقل هزاره هم نژاد و ازبکهای همزبانتان را راه بدهید. اگر به زن شوهردار جلوی شوهرش و به دختر 5 ساله جلوی مادرش تجاوز کردند و شما خاک این مملکت را به طوبره نکشیدید آنوقت ما هم نسل فارسی را از این مملکت بر می اندازیم و همه ترک می شویم.
ترس از ورود مهاجر جدید بخاطر ان است که هنوز از زیر بار مشکلات مهاجران گذشته خلاص نشده ایم؟ می فهمی که چی می گم.

نوشته شده توسط: Anonymous

چند وقت پیش بخاطر سیل چند هزار پاکستانی به افغانستان رفتند. رسانه های افغانستان جنجال کردند که این پاکستانیها چه می خواهند در کشور ما و برای ما معضل امنیتی می شوند و باید اخراج شوند! درتلویزیون این کشور نیز مسئولان وزارت داخله، پلیس و امنیت حاضر شدند و اعلام کردند در اسرع وقت این پاکستانیها اخراج خواهند شد. مسئول پلیس این کشور می گفت ما باید گداهای پاکستانی سطح شهر کابل را زیر نظر بگیریم چون ممکن است کشورهای بیگانه از آنها برای جاسوسی استفاده کنند! این در حالی است که چند میلیون افغانی و عراقی و پاکستانی و حتی بنگلادشی قانونی یا غیر قانونی در ایران زندگی می کنند و کسی هم نگران مسایل امنیتی و فرهنگی و اجتماعی نیست اگر استثنائا یکی پیدا شود و هشداری بدهد با انگ نژادپرستی صدایش را در گلو خفه می کنند.

نوشته شده توسط: Anonymous

حاکمیت، بازار کار ایران را در اختیار خارجیها قرار می دهد تا کارگر ایرانی را کنترل کند و جلوی فعالیتهای سیاسی و ایجاد تشکل های کارگری و سندیکا را از سوی کارگران بگیرد. امروز کارگر ایرانی با چماق کارگر ارزان افغانی و پاکستانی و ... باید با قراردادهای سفید و بدون بیمه و حقوق قانونی و حق بازنشستگی و ... فقط دلخوش باشد که کاری گیرش آمده است و نگران اینکه چه زمانی بیرونش می کنند. 70 درصد کارگران ساختمانی در ایران بیکار هستند اما خارجیها بر سر کارند. جوان ایرانی دو سال بهترین سالهای عمرش را سربازی می رود وقتی برمی گردد می بیند کارش را خارجی گرفته است.

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

آقای دکتر احمد امید یزدانی گرامی،
ممنون از زحمتهای شما. امیدوارم دوستان علاقمند به بایاتی ها بهره ی لازم را ببرند.
جهت رعایت مقررات سایت چند نمونه هم به فارسی ترجمه شد . اگر دوستان اشکالی در ترجمه بینند قابل تصحیح است.
گرامی ، اگر برایتان ممکن است
1-درمورد متن اصلی توضیح دهید که از چه خطی (لاتین یا کریل) به خط عربی برگردانده اید؟
2- آیا بایاتی ها نوشته ی اشخاصی ست که نامشان در متن آمده یا آنها جمع آوری کننده هستند. و شعر ها ساخته مردم اند؟
3- برخی از آنها را دیدم به نظرم رسید که «سروده ی اشخاص اند و برخیها هم به مردم تعلق دارند» . چون جور دیگری از آنها را ماهم در آذربایجان ایران داریم.
بهرحال توضیحات شما می تواند روشنگر و قابل توجه باشد.
4- اگر متن بایاتیها را به خط لاتین در اختیار دارید در صورت امکان آنرا هم به صورت پ-د-اف برای سایت بفرستید.

نوشته شده توسط: Anonymous

مسئله تنها افغانی نیست . ضد ترک و ضد عرب بون با فر هنک پان فارسیزم اجین شده است. با عبارت بهتر, پان فارسیزم تمامی ملل همسایه( ترکها و عربها و افغانها) خود رادشمن خود میداند. به جای ماست مالی کردن بروید در حامعه فارس اصلاح فرهنگی کنید.
وقتیکه در یک استادیوم ورزشی 80000 نفر به ترکها یا عربها توهین میکنند, نمیشود ب چند تا بی شعور را مقصر دانست , بلکه یک فرهنگ اجتماعی است. توهین کردن به یک ملت نشانه آشکار یک فرهنگ نژاد پرستی است. عیب کار شما همین است که فرهنگ جامعه خودتان را نمیخواهید یا نمیتوانید نقد کنید. خیال میکنید , شما نوشتید و ما هم باور کردیم؟ از طرف دیگر , اگر جامعه ایران چند فرهنگی نبود و یک جامه همگون بود, هیچ موقع چنین مشکلی بوجود نمی آمد. شما کافی است نظری به مقاله ها و کامنتها در همین سایت

یندازید. از صبح تا شام نوشته میشود: فلان ترک تبار, فلان عرب زبان و غیره. شما چه توجیهی به این ها دارید؟ توجیهش برای ما خیلی ساده است.