هرودوت را پدر تاریخ می نامند چراکه برای اولین بار با بیان و نگرشی سیستماتیک حوادث تاریخی وآداب مردمان سرزمینها را در چند جلد تحریر نمود. او تنها چند دهه بعد از مرگ کورش هخامنشی می زیسته است. در کتب تاریخی ایران مکان واقعه کشته شدن کورش بدست تومریز, ملکه ماساژتهای آزربایجانی را با استناد به هرودوت!!!! درآسیای میانه کرانه های سیحون و جیحون قید کرده اند در حالیکه هرودوت در جلد چهارم کتاب خود بوضوح از کناره های ارس نام می برد. از آداب و رسوم ماساژتها , طعامشان و محل زندگیشان توضیحات کافی داده است که نشان از وقوف کامل به آنچه نوشته دارد. استادی (دکتر تاریخ از دانشگاه طهران) در جواب این صحبت من اصرار داشت هرودوت اشتباه کرده و جیحون را با ارس عوضی گرفته!!!! استدلالش این بود که ماساژتها ترک بودند و در اطراف ارس ترکها زندگی نمی کردند!!!!!! هرودوت در کتب خود بارها از ارس نام برده و حتی
اینکه از کجا سرچشمه میگیرد و به بحر خزر می ریزد را هم ذکر نموده ولی آقایان اصرار داشتند که اشتباه کرده!!!!! حالا که چندین ترجمه کتب هرودوت به انگلیسی در اینترنت قابل دسترسیست و استدلال قبلیشان رنگ باخته است, به جعلیات جدیدی روی آورده اند که گویا ماساژتها ایرانی!!!!! بوده و به زبان پهلوی صحبت میکردند!!!!!!.
در این خصوص فرصت بود کامل با ذکر منابع مقاله ای خواهم نوشت.
در صد سال اخیر میلیونها دلار از مالیات و ثروت من ترک پول خرج کرده اید تا فرهنگ و زبان مرا نابود و زبان و فرهنگ فارسی خود تان را تقویت کنید. مطمئن باشید تمام زحمتهایتان و پولهای خرج شده تان با یک صفحه نوشته آقای فرهاد قابوسی, بهدر رفته است.نسل امروز آذربایجان آگاه شده است که شما ها هرچه گفته و نوشته و نویسانده اید, دروغ بوده است. حالا اگر یک لشگر نویسند هم اجیر کنید و شب و روز بنویسند , برای خودتان نوشته اند. سند های مدلل هر روز منتشر میشود که حتی هخامنشی تان هم دروغ بوده است. یک استاد دانشگاهی تان میگوید" اگر قدمت استوانه کورش بیشتر 200 سال باشد حاضرم گردنم را با گیوتن بزنم"
جناب اژدر بهنام گرامی شما در کامنت بالا نوشته اید که دکتر منوچهر مرتضوی " ضعیف ترین و ناکارآمدترین رئیس دانشگاهی بود که تجربه کردم". آخر ناکارآمدی در پست ریاست دانشگاه چه ربطی به مقاله دکتر مرتضوی دارد؟! مگر هرکه در ریاست ناکارآمد بود مقالات علمیش هم مردود است؟! آقای بهنام کاملا پیداست که شما می خواهید با حمله به شخصیت نویسنده دیدگاه او را به ناحق رد کنید. چون از نطر استدلالی چیزی برای گفتن ندارید. در ضمن اینکه می گویید اشتراک تعبیر با زبان های دیگر هم هست درست نیست. کی در انگلیسی سوگند را "می خورند" یا به خانه هم "سر می زنند" و... ؟ این اشتراک تعبیر فقط در فرهنگ های بسیار نزدیک و همریشه وجود دارد مانند فرهنگ آذربایجان عزیز با سایر مردم ایران. واقعا تعصب چقدر آدم را از حقیقت دور می کند!
این مقاله " مروری کوتاه بر تاریخ و اقوام آذربایجان" پر از جعل است. می گوید اشکانیان ترک بوده اند و این را به اپرت و دیاکونوف نسبت می دهد! اینها هیچوقت چنین چیزی نگفته اند. باز ادعا می کند که تومروس ملکه سکاها ترک بوده و ملکه آذربایجان! زبان سومری و ایلامی را هم با زبان ترکی هم خانواده می داند. واقعا آقای محمد احمدی زاده با چه جراتی چنین مطالب جعلی را به نام مقاله به افکار عمومی ارائه می دهد. راستی تخصص این آقای محمد احمدی زاده چیست؟ لطفا خود ایشان یا ناشر مطلب یا هرکس که می داند جواب دهد. سپاسگزار می شوم. امیدوارم این کامنت را سانسور نکنید.
جناب رازی گرامی نکته تاسف بار این است که کسانی که هیچ تحصیلات و پیشینه ای در ادبیات و تاریخ ندارند با پرخاشگری نوشته های ارزنده استادان بزرگی مانند زنده یاد دکتر ریاحی خویی را بدون دلیل عقلی غیرعلمی می نامند. این مقاله دکتر ریاحی در هر سطرش چیزهای مهمی برای آموختن دارد. حالا شما مقاله آقای فرهاد قابوسی را نگاه کنید. پر است از عصبیت و توهین و شعار. من زیر این مقاله پرسیدم آقای قابوسی که نوشته اید استاد دانشگاه است در کدام دانشگاه درس می دهد و در کدام رشته. هیچ جوابی داده نشد. از شما سپاسگزارم که مرا آگاه کردید که آقای قابوسی فیزیکدان است و در ادبیات و زبانشناسی و تاریخ تخصصی ندارد. ضمنا در زیر مقاله آقای قابوسی یک خواننده انتقاد جالبی از مقاله کرده بود که انتقادش سانسور شده و به صفحه شما منتقل شده که موجب تاسف است. این روش با آزادمنشی ایران گلوبال نمی خواند.
خیلی ممنون از انتشار این مقاله وزین
من یکی که دیگر از بابت ترک نبودن خودم قانع شدم
به خصوص که یاد گرفتم ماها از آب سیاه سرشیر می گیریم . فقط تاسفم از این بابت هستش که با اینکه تا به حال، ما ترک ها نیز همانند دیگر مردم ایران از کرد گرفته تا بلوچ و عرب و گیلک و لر و همه و همه، عرق را می چیدیم، چرا من بی نوا از این موضوع مهم خبری نداشتم
خیلی سپاسگزارم از بابت انتشار این مقاله ارزنده. به نظرم دیگر نیازی به آوردن مقالات و دلایل دیگر نباشد. این مقاله واقعا محشر است و دلایل آن مکفی و کاملا قانع کننده می باشند. به خصوص پاراگراف آخرش. من بعد هم بی خیال زبان مادری و این حرفها می شوم. یک توبه نامه هم می نویسم و برمی گردم ایران و می شوم فارس تا همچنانکه در آخر این نوشته ارزشمند آمده است مثل مردم غیر فارس سرتاسر ایران، آرزویم را به گور ببرم.
ها! یک چیز دیگه هم نویسنده مقاله جا انداخته:
مردم آذربایجان هم همانند مردم سرتاسر ایران می گویند" به جای اینکه مص مص بگی یه دفعه مصطفی بگو "
«روشن است با سرکوب حوثی ها القاعده قدرت اصلی در یمن خواهد بود و امریکا همان اشتباهی که در افغانستان کرد را این بار یمن تجربه خواهد کرد و امریکا همان اشتباهی که در افغانستان کرد را این بار یمن تجربه خواهد کرد»
مشکلی که من با این جور تحلیلها و نوشته ها دارم اینه که ابتدا فرض میشه آمریکا و کشورهای غربی به دنبال آرامش و ثبات خاورمیانه هستند، بعد نتایج دلخواه گرفته میشه که اغلب هم تناقض آمیزه. مثلا، عزیز من؛ اگر شما متوجه هستی که با حذف حوثی ها قدرت میافته دست القاعده و داعش، تحلیلگران آمریکایی هم این قدر عقلشون میرسه. تازه اونها اطلاعات بسیار دقیقتری از این نقشه شما رو در اختیار دارن. پس اگه دست عربستان رو باز میذارن، معنیش اینه که بدشون نمیاد قدرت بیافته دست القاعده و شاید هم داعش. تجربه نشون داده که وقتی پای منافع استراتژیکشون به میون بیاد، آمریکاییها با کسی شوخی ندارن.
مثال اخیرش همین مورد کریمه که به شدت با قدرت غیر قابل انکاری مثل روسیه برخورد کردن (تحریمها و ... . چون روشن بود که نمیشد با روسیه به لحاظ نظامی درافتاد). پس وقتی آمریکاییها با القاعده و جبهه النصره و امثال آنها مماشات میکنن، معنیش اینه که اشتباه نمی کنن. بلکه طرح و پروژه این جوریه و باید به هر شکلی جلو بره. یعنی گروههای اولتراافراطی مثل داعش قدرت بگیرن و همه جا هرج و مرج بوجود بیارن. بعد آمریکاییها مثل رامبو ظاهر میشن و مثلا کوبانی رو نجات میدن و بعدش هم تو اربیل پایگاه هوایی درست میکنن و برا خودشون متحد دست و پا میکنن. اسلحه هاشون رو هم هی مرتب آب میکنن. هر موشکی که از جنگنده های عربستان شلیک بشه، یعنی باید یک موشک از آمریکا بجاش خریداری بشه؛ به اضافه قطعات یک بار مصرف و لاستیک و کذا و کذا. آمریکاییها از خداشون هم هست که تا ابد اینجا درگیری باشه. همه چیز خیلی مشکوکه. قدرت گرفتن ناگهانی داعش، اینکه این همه مملکت متحد شده اند ولی باز کار مبارزه با داعش این قدر کند پیش میره. این که جبهه النصره تو سوریه پیش روی میکنه و خیلی چیزهای دیگه. متاسفانه تحلیل دقیق و جامعی از اوضاع رو من تا به حال ندیده ام.
ضمنا فکر کنم برای کسی مهم نیست که ملت گلوی خودشون رو تو نماز جمعه با گفتن مرگ بر اسرائیل پاره کنن. مهم اینه که این سیاست محو اسرائیل عملا کنار گذاشته بشه که اون هم اگه مذاکرات اتمی به نتیجه برسه، اتوماتیک کنار گذاشته میشه. چون جمهوری اسلامی با چی میخواد اسرائیل اتمی رو محو بکنه وقتی سلاح اتمی نداشته باشه؟
دوستان ...فقر فرهنگی از یک استاد و پژوهشگر « برجسته» را چگونه می بینید؟... بنا به نوشته بالا (( پس زبان مردم نقاط مختلف ايران با وجود اختلافاتي كه لازمه طبيعي لهجههاي گوناگون است، داراي زمينه و رنگ واحد ايراني ميباشد و همين زمينه و رنگ ايراني است كه به وضوح در زبان كنوني آذربايجان نيز جلوهگر است و روشنتر از هر دليلي ريشه و بن و اصل ايراني زبان آذربايجان را نمايان ميسازد.)) اگر این اصل را قبول بکنیم پس زبان ترک های آزربایجان شمالی , باکو , قفقاز و... بخاطر موقیّت جغراقی با روسیه ریشه و بن اصل روسی را خواهند داشت. . بنابرین زبان ترکی پدرم که در ایران بود ریشه ایرانی دارد و زبان ترکی عموهای پدرم که در قافقاز مانده گار شده بودند ریشه روسی دارند ولی هردو به یک زبان مشترک صحبت میکنند....واقعآ بنازم به این پژوهشگر برجسته ادبیّات و تاریخ...
دکتر مرتضوی را از دوران دانشجویی در دانشگاه تبریز می شناسم. استاد ادبیات زبان فارسی بود. ضعیف ترین و ناکارآمدترین رئیس دانشگاهی بود که تجربه کردم.
این مقاله را در سال 1361-1362 خوانده بودم. در آن زمان چیزی از آن یاد نگرفتم و حالا نیز که پس از 35 سال در ایران گلوبال منتشر شده، چیزی از آن یاد نگرفتم. از نظر من یک مقاله تحقیقی و علمی نیست. در تمام مقاله تنها حکم صادر کرده است.
بخش آخر مقاله را که مربوط به اشتراکات مفاهیم و تعبیرات در زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی در ایران است، می توان به اکثر زبانهای دنیا تعمیم داد. این مفاهیم و تعبیرات را زبان آلمانی و انگلیسی و روسی و... هم دارند (این را به دلیل آشنایی مختصری که با این زبانها دارم می گویم). به نظر من جزو مقالاتی بسیار ضعیفی است که دکتر مرتصوی نوشته است.
آقای یوسف آذربایجان! از آنجا که مرا مستقیما مخاطب قرار دادهاید، این چند خط را به سیاق ادب مینویسم. من این مقاله را همان روزهایی که برای اولین بار چاپ شد خوانده بودم و متأسفانه باید بگویم نوشتهای بسیار شعاری، سطحی و هدفگرا است. این نوشتهها از نظر من کارهایی علمی (ریاحی) و یا شبهعلمی (قابوسی) هستند که میتوانند درست، نیمهدرست یا نادرست باشند. تا جایی که به نظریات سیاسی من برمیگردد، معتقدم زبان مادری یعنی زبانی که "مادر" هر انسانی به آن حرف میزند و نه زبان مادربزرگ و مادر مادربزرگ و جده هفتم. پس حقوق زبانی مربوط به "امروز" است و هرکس که امروز می گوید زبان من "ترکی" است (یا عربی و کردی و ...) باید از حقوق برابر زبانی برخوردار باشد، چه زبانش از دیروز ترکی شده باشد، یا از چهارصد سال پیش و یا از هفت هزار سال پیش. مسئله اینجاست که عشیرهپرستان دچار پارانویا هستند و گمان میکنند هر
نظری ولو علمی اگر مخالف نظر آنها باشد، حتما دشمن آنها است و باید حذف بشود. به هر حال آقای قابوسی دکترای فیزیک ذرات بنیادی دارد و زبانشناس نیست و از آن گذشته نگاهش بشدت ایدئولوژیک و قومگرا است. ایشان شدیدا هم طرفدار اسلام است و در همین صفحه در دفاع از اسلام عزیز شمشیر را از رو بسته است. ایشان واضع تئوری "زبان فارسی، علت عقبماندگی ایران" است و معتقد است اگر ما بجای فارسی عربی یا ترکی حرف می زدیم مسلما پیشرفت می کردیم. چنین کسی مسلما نمی تواند در رابطه با زبان کهن آذربایجان انسان بی طرفی باشد. بی طرفی شرط اول علمی بودن یک مقاله است.
آقای ایرانی...نوشته بودید که ((ریشه تمام زبانهای ترکی اورال آلتائی است که خواستگاه آن به شمال چین یا مغولستان برمیگردد همه زبانشناسان دنیا این موضوع را تاکید میکنند )) . لطفآ نه همه زبانشناسان, بلکه پنج تا از این زبان شناسان دنیا ر را که این موضوع را تاکید میکنند همراه با مقاله هایشان را برای ما درج بکنید. من شخصآ از این زحماتی که شما خواهید کشید قدردانی کرده و ممنون خواهم شد. منتظر این مقاله ها هستیم. بهترین ها را برایتان آرزومندم..
این قبیل مقاله ها یا مقاله آقای محمد احمدی زاده در همین سایت کمکی به حقوق مسلم مردم آذربایجان که آموزش به زبان مادری است نمی کند. امروز در جمهوری آذربایجان و در ترکیه همه دانشمندان و محققان قبول کرده اند که زبان ترکی بعدها در این دو کشور
این قبیل مقاله ها یا مقاله آقای محمد احمدی زاده در همین سایت کمکی به حقوق مسلم مردم آذربایجان که آموزش به زبان مادری است نمی کند. امروز در جمهوری آذربایجان و در ترکیه همه دانشمندان و محققان قبول کرده اند که زبان ترکی بعدها در این دو کشور رواج یافته است. در مقاله امین ریاحی نیز به درستی گفته شده است که فارسی زبان شرق ایران بوده و بعد از اسلام در غرب این کشور رواج یافته است. زبان مردم ایران چند بار عوض شده. بخش مهمی ازمردم استارا و اطراف ان تا همین اواخر طالشی صحبت می کردند. اما حالا ترکی صحبت می کنند.از زبان مادها اثری نمانده که بگوییم آن زبان آلتایی بوده یا هند و اروپایی. در باره کشف کسروی هم نباید زیادی مبالغه کرد. قبل از او در سفرنامه ها به این زبان اشاره شده است. قبل از کسروی خیلی ها متوجه نکته ای که کسروی مطرح می کند شده بودند. حالا آمدیم قبول کردیم که کسروی و همه عربی دان های بزرگ ایران سخن ابن حوقل یا دیگران را بد ترجمه کرده اند. با اشارات ابن الندیم، ابن اثیر، طبری، ابن حوقل، استخری، یاقوت، مسعودی، یعقوبی و مستوفی چه کار می خواهید بکنید؟ مگر اینکه بگویید آن ها هم فاشیست بوده اند. در زبان آذربایجانی بسیاری کلمات هست که از فهلوی وارد این زبان شده. مثل زُر که کردها و ارمنی ها هم زُر می گویند. از این کلمات در این زبان زیاد می توانید پیدا کنید. و این نشان می دهد که قبل از ترکی زبانی در آذربایجان رایج بوده که فهلوی یا نزدیک به فهلوی بوده است. این را مو رخان جمهوری آذربایجان قبول کرده اند، شما نمی خواهید قبول کنید. میل خودتان است. اما این قبیل نوشته ها بیشتر به ضرر حقوق مردم آذربایجان تمام می شود. چون به راحتی می توان دلایل آن ها رد کرد.چه فرقی می کند اگر بگوییم زبان ترکی از ده هزار سال پیش در آنجا رایج بوده یا از هزار سال پیش رایج شده؟ به هر حال زبان امروز مردم است و باید از آن دفاع حقوقی کرد و نیازی به این جعلیات نیست.
زیر عنوان نویسنده آقای فرهاد قابوسی نوشته شده استاد دانشگاه. لطفا بفرمایید آقای قابوسی در کدام دانشگاه و در چه رشته ای استاد هستند. امیدوارم این کامنت را سانسور نکنید.
انصاف گرامی، وقتی کامنت به جای نقد مقاله به شعار دادن می پردازد، برای اینکه بحث به جاهای دیگر نکشد، و گفتگویی سالم در باره موضوع مقاله جریان یابد، آن کامنت به صفحه شما منتقل می شود.
با امید به اینکه به نقد محتوای مقالات بپردازید.
ایران گلوبال چرا کامنت من برای این مقاله سانسور شد و رفت به صفحه شما؟ کامنت من مر بوط به این مقاله ملاحظاتی درزبان قدیم آذربایجان از اقای قابوسی بود. چرا نمیگذارید مردم نظرشان را زیر مقاله بدهند و کامنت را میبرید به صفحه دیگر؟
عزیزان دقت کنند تحقیقات جدید دی انایDNA ثابت میکنند زبانهای امروزی و مدرن اروپائی بر خلاف تئوری گذشته، نه از هند، بلکه اطراف دریای سیاه، دریای خزر و آسیای مرکزی بوده است. ، لطفا منبع را بخوانیدEuropeans share more language and genes with Asia than previously thought
تبریزی گرامی،
ممنون از شما برای دادن آدرس. این جزو مواردی است که من حتما با آن مخالفم و مخالفتم را ابراز خواهم کرد. من به آن توجه نکرده بودم.
در مورد "انتخابات":
اگر دقت کرده باشید، من در کامنت خودم نوشتهام: " کدام انتخابات؟ آیا واقعا آنچه را که تاکنون در ایران جاری بوده است، میتوان "انتخابات" نامید؟ به نظر من بهتر است صفات اصلی آن، یعنی "فرمایشی و مهندسی شده" بودن آن، به نحوی به همراه کلمه "انتخابات" بیاید. مگر اینکه سازمان اکثریت معتقد باشد که واقعا انتخابات است که در ایران جاری است."
اینجا این سؤال باقی میماند که سازمان اکثریت چگونه میخواهد بر این "انتخابات" تاثیر بگذارد. این سؤالی است که باید از این سازمان پرسید تا آن را روشن کند.
***
تبریزی گرامی، نمیدانم که کدام معلم به انشای شما نمره بیست داده است ولی اگر من معلم بودم، مسلما چنین نمرهای به شما نمیدادم.
برای روشنی انداختن بر موضوع من از شما سؤال میکنم: مشخصات فدرالی که شما در نظر دارید در منطقهای مانند سیستان و بلوچستان چگونه خواهد بود؟
آ ائیلار گرامی بر اساس علم زبانشناسی نوین که خواستگاه هر زبانی بر اساس آن مشخص میشود ریشه تمام زبانهای ترکی اورال آلتائی است که خواستگاه آن به شمال چین یا مغولستان برمیگردد همه زبانشناسان دنیا این موضوع را تاکید میکنند زبان ترکی آذربایجان هم ریشه آن به اورال آلتائی برمیگردد و خواستگاه آن همانطور که علم زبانشناسی تاکید دارد به شمال چین ومغولستان برمیگردد ، حرفهای شما در مورد ماننائی ها و اقوام بومی آذربایجان نادرست است و خلاف علم زبانشناسی است .
آقای اقبالی در مقابل ترکتازی ما هم مثل فارس دو رو نشو « ایک اوزلو فارس» و یا مثل فارس قرتی نشو « فارسلار کیمی قیرجانما » را داریم ولی ما سیاسی کار های ترک زبان ازش استفاده نمیکنیم تاجو بیشتراز این آشفته نشود .ولی جنابعالی هیچ مرز ی نداری.....
دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... من نمی دانم که سازمان اکثریت کجا و کی گفته است که خود را بخشی از جنبش سبز می داند؟ امیدوارم شما به من در یافتن این موضع گیری کمک کنید ولی اگر این سازمان چنین موضعی گرفته باشد من شخصا با آن توافقی ندارم ..... ) دوست گرامی، در لینک زیر در بخش (مطالبات و سیاست ها) این چنین نوشته شده است: ( ..... از نگاه ما جنبش سبز، زنده و تأثيرگذار در صحنه سياسی کشور است ..... ما به عنوان سازمانی که خواهان استقرار جمهوری دموکراتیک و سکولار در کشور است خود را جزو اين جنبش می دانيم و از آن دفاع کرده و برای تداوم، گسترش و پيروزی آن تلاش می کنيم! ..... ) http://iranglobal.info/node/45065 ***** دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... من نمی توانم به کسانی که به دلایل گوناگون و با تحلیل های گوناگون در انتخابات شرکت می کنند مهر هواداری از رژیم را بزنم، .....
..... گاهی ممکن است در غیر دمکراتیک ترین انتخابات هم با این تحلیل که می تواند شکافی جدی در حاکمیت ارتجاعی بیندازد شرکت کرد و ضد رژیم هم بود! ..... ) دوست گرامی، کشورها و سرزمین های گوناگون ویژگی های سیاسی یکسانی ندارند، هنگامی می توان از شرکت در انتخابات برای شکاف انداختن در رژیم آخوندی سخن گفت که به راستی انتخاباتی در کار باشد اما هنگامی که به جای انتخابات آن چه را که همگان می بینند انتصابات فرمایشی است سخن گفتن از شرکت در انتخابات برای کوبیدن رژیم آخوندی یک جوک است! اگر مردم کوچه و خیابان با این پندار که می خواهیم در رژیم آخوندی شکاف بیندازیم در انتخابات این رژیم شرکت کنند نمی توان از آنها گلایه کرد اما هنگامی که یک سازمان سیاسی با پیشینه چند ده ساله بگوید: ( ..... انتخابات مجلس شورا سال آتی برگزار می شود ..... ما بر آنیم که ضرورت تأثیرگذاری بر این انتخابات از جایگاه اپوزیسیونی و با حفظ موضع تأکید بر غیر دموکراتیک بودن انتخابات در جمهوری اسلامی می باید جهت دهنده امر سیاست ورزی برای نیروهای دموکراسی خواه باشد! ما بر شرکت فعال در کارزار انتخابات مجلس، بسيج نيرو برای لغو نظارت استصوابی و فاش کردن محدودیت های ضد دموکراتیک انتخابات مورد نظر جمهوری اسلامی تأکيد داريم! ..... ) آن گاه چه باید گفت؟ ببینید چه چیزهائی نوشته شده اند؟ "انتخابات مجلس شورا !" کدام انتخابات؟ آیا انتصابات فرمایشی انتخابات است؟! "تأثیرگذاری بر این انتخابات از جایگاه اپوزیسیون!" هنگامی که نمایندگان دست نشانده حضرت ایة الله العظمی دیکتاتور پیشاپیش به مجلس نمایشی راه یافته اند سخن از کدام تأثیرگذاری است؟! "جهت دهنده امر سیاست ورزی برای نیروهای دموکراسی خواه!" البته پس از شرکت در نمایشی به نام انتصابات فرمایشی! "شرکت فعال در کارزار انتخابات مجلس!" کدام کارزار؟! کدام مجلس؟! و ..... ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... مجبوریم به تعریف از سوسیالیسم و ناسیونالیسم روی بیاوریم و طبیعتا کار ساده ای نیست زیرا از دو دیدگاه متفاوت به دنیا می نگریم، از نگاه من سوسیالیسم به سعادت انسان ها می اندیشد و در ضمن یک اندیشه دگم و شسته رفته و آیه آسمانی نیست ..... ) دوست گرامی، من سوسیالیسم را کنار می گذارم و از شما می خواهم یک انشا بنویسید! آموزگاری در دبستان از دانش آموزان می خواهد که یک انشا بنویسند و تیتر انشا نیز این است: (کارنامه زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم در درازنای تاریخ) من این انشا را پیش از این در لینک زیر نوشته ام و آموزگار هم به من بیست داده است! شما هم در این باره یک انشا بنویسید http://www.iranglobal.info/node/16195
جناب وجدان آگاه, بنده نه از جمهوری آذربایجان حرفی زدم و نه از ترکیه. صفویه و قاجار را ذکر کردم که شاید شدت عمل آنها برای شیعه کردن سنی ها در تبریز و سایر شهر های آذربایجان شدید تر از سایر نقاط ایران بود. قبل از پرداختن به " جمهوری چک " مجددا و مکرر عرض میکنم که تمایلی به شرکت در گفتگوهای نژادی, قومی قبیله ای ملتی ندارم به دلیل آنکه افراطی ها و مامور ها در پی ایجاد نفاق اند نه وفاق. اما اگر حوصله کردید و در و تخته بهم زدن اجازه داد مقاله اخیر ANDRE VLTCH در باره " جمهوری چک " را مطالعه بفرمائید. ایشان از مادر چینی- روسی در روسیه متولد و در چکسلواکی بزرگ شدند و خیلی بیش از من و شما از اوضاع " جمهوری چک " با خبرند و چک ها را میشناسند. میگوید در سفر اخیر به چک مرد ایرانی خوش لباسی را دید که با نقشه توریستی به دست, محترمانه از دو بانو که کالسکه کودکی را میراندند آدرسی را پرسید و
خانم ها بدون پاسخ و با تحقیر, گویی مگسی را میرانند دست ها را تکان دادند و بقیه ماجرا. مقاله مفصل و چنان پر از " سجایای " جمهوری چک " و چک هاست که باید تمام آنرا مطالعه کرد. از جمله میگوید که پس از آزادی چکسلواکی, شهر پراگ مرکز تجمع لیبرال های غربی گردید که بخاطر آبجوی ارزان و " سکس " فراوان آنجا را مرکز عیاشی یک شبه کرده اند و بسیار مطالب دیگر.
http://www.counterpunch.org/2015/03/27/the-czech-republic-and-the-fine-art-of-collaboration/
تبریزی گرامی،
پیش از همه روشن کنم که من با بکاربردن کلماتی مانند لجن مال کردن، ماستمالی، ماله کشی و... میانه خوبی ندارم و اگر در یکی از کامنتهای پیشینم با لحن شما نوشتم، از شما، دیگر خوانندگان کامنتم و از خودم پوزش میخواهم. در یک بحث سیاسی، استفاده از اینگونه کلمات، به جای روشنگری، جو را متشنج میکند.
موضوع دیگر اینکه ایکاش پای حزب توده ایران و سازمان اکثریت را از این بحث بیرون میکشیدیم زیرا من نه مدافع این سازمانها هستم و نه نماینده آنها. من نظرات خودم را بیان میکنم.
از من پرسیدهاید: "مرزبندی روشن میان دشمنی با رژیم آخوندی و هواداری از این رژیم چگونه باید باشد؟ اگر یک سازمان سیاسی.... در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کنند کارش برابر با چیست؟ روشن است که کار این سازمان برابر با دشمنی با رژیم آخوندی نیست و کارکرد این سازمان برابر با هواداری از این رژیم است"
درست همینجاست که
درست همینجاست که من میگویم که این برخورد، سیاه و سفید کردن است. معیار من در این میان، تنها دشمنی با رژیم اسلامی نیست بلکه منافع مردم کشورم، بیش از همه برایم اهمیت دارد.
آیا ما میتوانیم با جاده کشی به روستاها و آسفالت آنها مخالف باشیم، به این دلیل که رژیم اسلامی این کار را میکند؟
با امر اعتراضات در جامعه و انتخابات و... صرفا نمیتوان از جنبه میزان پیوستگی آنها با رژیم و حتی میزان ارتجاعی و مترقی بودن آنها برخورد کرد. عوامل دیگری هم در این میان عمل میکنند.
من نمیتوانم به کسانی که به دلایل گوناگون و با تحلیلهای گوناگون در انتخابات شرکت میکنند، مهر هواداری از رژیم را بزنم.
گاهی ممکن است در غیردمکراتیکترین انتخابات هم، با این تحلیل که میتواند شکافی جدی در حاکمیت ارتجاعی بیندازد، شرکت کرد و ضد رژیم هم بود.
میتوان از حرکات اعتراضی که صد در صد با خواستهای ما منطبق نیستند، حمایت کرد. البته حمایت، جدا از "خود را بخشی از آن" دانستن است. من نمیدانم که سازمان اکثریت کجا و کی گفته است که خود را بخشی از جنبش چپ میداند، امیدوارم شما به من در یافتن این موضعگیری کمک کنید. ولی اگر این سازمان چنین موضعی گرفته باشد، من شخصا با آن توافقی ندارم.
***
از من پرسیدهاید: "مرزبندی روشن میان سوسیالیسم و ناسیونالیسم چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان فدرالیسم دموکراتیک و فدرالیسم ناسیونالیستی چگونه باید باشد؟ ..."
در اینجاست که مجبوریم به تعریف از سوسیالیسم و ناسیونالیسم روی بیاوریم و طبیعتا کار سادهای نیست زیرا از دو دیدگاه متفاوت به دنیا مینگریم.
از نگاه من سوسیالیسم به سعادت انسانها میاندیشد و در ضمن، یک اندیشه دگم و شسته رفته و آیه آسمانی نیست. در مقطعی از زمان و مکان این سعادت انسانی میتواند تنها یک قوم و یک قبیله را در بر گیرد و در مقطعی از زمان و مکان دیگر، کل جامعه بشری را. این دو را نمیتوان از هم تفکیک کرد و دیواری آهنین بین آنها کشید.
آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری، حق طبیعی هر انسانی است. نمیتوان به این بهانه که "ناسیونالیستهای نژادپرست" هم این را میخواهند، آن را نادیده گرفت و در سایه قرار داد و یا با آن مخالفت کرد.
سوسیالیسم امری نیست که با یک فرمان در همه عالم برقرار شود. راه درازی در پیش است و باید از کورهراههای فراوان بگذرد. روشنگری هم همینگونه است. با گفتن اینکه بین "نژادها" (من اعتقادی به نژادهای مختلف انسانی ندارم) دیوارکشی نکنید، کار تمام نمیشود. باید برای بردن این توپ تا دروازه، هزاران بار مانور داد و از هزاران مانع عبور کرد.
آقای تبریزی اگر کمی با بازی از کلمات دهان پر کن دست بر داری و بگویی که من خواهان حقوق برابر ملل ساکن ایران هستم هم شعار سوسیالیستی خواهد بود و هم مدرن ولی تا آنجا که من از نوشته های شما مطلع هستم تا بحال کسی نفهمیده که جنابعالی دنبال چه هستی جز آلوده کردن آب برای ماهیگیری
کسی که این نوشته را نوشته و نام نویسنده را نیز (جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران -اکثریت داخل کشور) گذاشته است و سپس با پسوند (در دفاع از سوسیالیسم) آراسته است اگر یک ناسیونالیست چپ نما نباشد یک چپ پوپولیست ناسیونالیزه شده است! چرا که هیچ یک از سخنانی که در این نوشتار نوشته شده اند کوچکترین پیوندی با سوسیالیسم و کمونیسم و اینترناسیونالیسم ندارند و این سخنان رونوشت برابر اصل همان سخنانی هستند که ناسیونالیست ها و پیروان پان های رنگارنگ پیاپی می گویند و می نویسند!
آقای کاوه جویا در سایت ایرانگلوبال در مقابل این نوشته که توسط شما انتشار داده شده نوشته دیگر تحت عنوان « ملاحظا تی در زبان قدیم آذربایجان » توسط دکتر فرهاد قاموسی استاد دانشگاه انتشار داده شده و مقدمه اش چنین است « این مقاله حدود یک دهه پیش نوشته و منتشر شده است. به سبب ادامه بحث در «ایران گلوبال» لازم دیدم که آنرا با تغییرات جزئی دوباره منتشر کنم. تایپ مقاله به عهده یکی از دوستان بوده است. در این مقاله نشان خواهم داد که آنچه که تحت عنوان « زبان آذری » یا زبان ایرانی قدیم مردم آذربایجان از جانب برخی مولفین ایرانی مطرح شده است دارای اعتبار منطقی و تحقیقی لازم نیست. چراکه نه تنها منابع این فرضیه غیر دقیق و غلط بوده و ارزیابی مولفین مذکور از آنها نیز غلط و توام با اغراض عیر تحقیقی سیاسی بوده است. بلکه نظرات محققین بیغرض خارجی در اینمورد بروشنی مخالف نظرات مولفین ایرانی است.» امیدوارم هم شما
شما و هم آقا رازی این مقاله مطالعه کرده و نظرات خود را در زیر همان مقاله بنویسید و آنچه که مشخص است قوم پرستان فارس در مقابل این مقاله در سکوت علمی بسر میبرند
http://iranglobal.info/node/45176
دوست گرامی، اژدر بهنام، مطلق بین بودن و همه چیز را صد در صد سیاه و صد در صد سفید دیدن برابر با خشک اندیشی (دگماتیسم) است و من با سخن شما که می گوئید در ارزیابی پدیده های گوناگون باید همه چیز را دید و اندیشه ای بر پایه نسبیت داشت هماوازم، برای نمونه درباره حزب توده ایران اگر کسی سوسیالیست باشد و بگوید این حزب بهترین حزب بود و یا بدترین حزب بود کارش برابر با خشک اندیشی است، حزب توده ایران هم بهترین و ارزشمندترین کارها را برای گسترش سوسیالیسم در ایران انجام داده است و هم کارهائی صد در صد نادرست و آسیب رسان به سوسیالیسم را در کارنامه اش دارد، از سوی دیگر مرزبندی میان اندیشه های گوناگون را نمی توان با دستاویز نسبیت که از آن سخن گفته شد نادیده گرفت! اگر کسی مسلمان باشد و بگوید در روایات آمده است که نماز خواندن در برابر فلان بت ثواب دارد روشن است که کارش برابر با رفتن به سوی بت پرستی .....
..... است نه مسلمان بودن چون اسلام و بت پرستی دارای مرزبندی های روشن هستند و یا اگر یک یهودی بگوید خواندن فلان نماز برای شادی روح آدولف هیتلر ثواب دارد روشن است که کارش برابر با رفتن به سوی نازیسم است نه یهودی بودن! آدولف هیتلر دشمن یهودی ها بود و میلیون ها یهودی را کشته است و یهودی بودن و نازیسم دارای مرزبندی های روشن هستند! دوست گرامی، اژدر بهنام، اکنون پرسش من از شما این است که مرزبندی روشن میان دشمنی با رژیم آخوندی و هواداری از این رژیم چگونه باید باشد؟ اگر یک سازمان سیاسی که هزاران تن از وابستگان و هوادارانش را رژیم آخوندی دستگیر، زندانی، بازجوئی، شکنجه و اعدام کرده است از یک سو بگوید من دشمن رژیم ولایت فقیه هستم و از سوی دیگر از حسن روحانی در زمینه های گوناگون مانند گفتگوهای هسته ای پشتیبانی کند کارش برابر با چیست؟ و اگر این سازمان سیاسی از میرحسین موسوی و جنبش سبز هواداری کرده و خود را بخشی از جنبش سبز بنامد و از همه درخواست کند در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کنند کارش برابر با چیست؟ روشن است که کار این سازمان برابر با دشمنی با رژیم آخوندی نیست و کارکرد این سازمان برابر با هواداری از این رژیم است و این سازمان با چنین گفته ها و نوشته هائی هرگز نمی تواند در گروه براندازان این رژیم گنجانده شود و ما هرگز نمی توانیم با این دستاویز که همه چیز را نباید سیاه و سفید دید این گفتارها و کردارهای نادرست و ناهنجار را ماله کشی و ماست مالی کنیم! ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، خواهشمندم برای آدم بیسوادی مانند من روشن کنید که مرزبندی روشن میان سوسیالیسم و ناسیونالیسم چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان فدرالیسم دموکراتیک و فدرالیسم ناسیونالیستی چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان حق تعیین سرنوشتی که سازمان های جهانی از آن سخن می گویند با حق تعیین سرنوشتی که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان آموزش زبانی که اینترناسیونالیست ها از آن سخن می گویند با آموزش زبانی که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند چگونه باید باشد؟ دوست گرامی، اژدر بهنام، اگر کسی خود را سوسیالیست بنامد و مانند آن مسلمان بت پرست و آن یهودی هیتلردوست که درباره آنها سخن گفته شد رونوشت برابر اصل همان سخنانی را که ناسیونالیست ها می گویند و می نویسند طوطی وار بازگو کرده و بازتاب دهد کردارش برابر با چیست؟ دوست گرامی، اژدر بهنام پرسش من از شما این است که سوسیالیسم و ناسیونالیسم باهم سازگار هستند یا نه؟ و مرزی میان سوسیالیسم و ناسیونالیسم هست یا نه؟ و دیدگاه شما در این باره چیست؟
جنابpeerooz، ترکها شابدالعظیم و قم ندارند، جمهوری آزربایجان در سکولاریزم به جمهوری چک نزدیک است، آتا ترک ترکیه به زیارت امام رضا نرفت، هم ترکیه و هم آزربایجان سکولار هستند، این شیعه، شیعه فارسی است، رژیم هم رژیم فارس است. در دوران امپراطوری هزار ساله ترکان بر ایران، همیشه جنگ بین روس و ایران وجود داشت، با رضا شاه، ایران را انگلیس و آمریکا چاپید، با آخوند ایران به مترسک روسیه تبدیل شد. وجدان آگاه
هر جا نامی از ,آذربایجان ترک , است پان فارس ها سعی به حذف با تحریف آن میکنند و حتی در تاریخ طبری , آذربایجان سرزمین تر کها, نوشته شده است ولی پان فارس ابولقاسم نامی کلمه سرزمین ترک را از پشت آذربایجان حذف کرده است. از این نمونه ها هزار ها هزا داریم.
در تاریخ طبری در نوشته عربی اش نوشته شده ست:غزا الجراح بن عبدالله الحکمی وهو امیر علی ارمینیه و آذربجان ارض
الترک فتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترک, (تارخ طبری, تاریخ الامم و الملوک, مطبعه بریل, لیدین 1879
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ابوالقاسم پاینده در ترجمه اش کلمه ارض الترک را از آذربیجان حذف کرده و چنین ترجمه کرده است:
در این سال جراح بن عبدالله حکمی که امیر ارمینیه و آذربیجان بود به غزای سرزمین ترکان رفت که بلنجر به دست وی گشوده شد و ترکان را هزیمت کرد و آن هارا با هم فرزندانشان در آب غرق کرد و هر چه خواستند اسیر گرفتند و قلعه های بلنجر ر گشود و هم مردم آنرا بیرون راند.
جناب وجدان آگاه, شما که خود را سیاستمدار میدانید و ما را که ادعای سیاسی بودن نداریم از سیاست پرهیز داده بودید گمان دارم به یاوه گویی افتاده اید. شیعه گری را صفویه و قاجار به ایران سوار کردند و آنچه رژیم شیعه انجام میدهد همانست که از آن انتظار میرود. این چه ربطی به ایرانیان سنی که به ضرب شمشیر شیعه شده و فارس قبلا سنی دارد؟ بد جوری قاطی کرده اید.
تنها به قاضی رفتن همینه.
نویسنده مجترم، اولا جمهوری اسلامی را با ایران قاطی نکن. جمهوری اسلامی هیجوقت برا منافع ایران کاری نکرده بلکه ملت و کشور و ثروتهای ملی ما را برا گسترش دین ارتجاعی شیعه بخدمت گرفته و تازه میخواد نوروز را هم از یادها ببره
دومآ، جمهوری اسلامی بخاطر تفکرات ارتجاعی و عقب مانده خودش با اسراویل درافتاده و دلش برا عربهای سنی فلسطینی نسوخته. نگاه کن که چه بلایی سر ما عربهای سنی ایران در آورده . آزادی عربهای فلسطینی تحت اشقال اسرائیل بیشتراز آزادی ما عربهای سنی ایران تجت حاکمیت آخوندها است.
سومآ، ایران در عراق دخالت کرد و عواقب اش را ببین< در لبنان دخالت کرد< در سوریه و حالا در یمن. اعراب حق دارند در برابر ارتجاع حاکم بر ایران که کل منطقه را بهخم ریخته، بایستن. این ضد ایران نیست. ضد آخوندیسم است.
سلام-من بهیچ وجه معتقدنیستم که ایران آمریکابتوانندبه توافق برسند.مگراینکه جمهوری اسلامی جام زهررابنوشد.ملت مادرسال 57 بخاطرمطالبات عقب افتاده خودوزیرپاگذاشته شدن آنهامثلاانقلاب کردند.پس ازآن خمینی وخامنه ایی ومن میگویم بنابه دستوراربابان آورنده خمینی واکیپ داخلی وخارجی ازبیسوادی روشنفکران سوء استفاده کرده و37سال است مردم رابازی داده وسرکارگذاشته اند.علاوه برآسیب های مادی وجانی واقتصادی به ملت خوددرجاهای دیگرنیزازاین نیرووسرمایه بخاطرامیال خودواربابان سودجویی کردند.حال اگربخواهندمثلاصلح کنند.ا1-بایدازشعارنابودی اسراییل صرف نظرکرده ودولت اسراییل رابرسمیت شناسند.2-به قوانین حقوق بشرگردن نهاده وازخودسری هادوری کنند.3-به تمام گروههای سیاسی که تابحال ازحکومت حمایت میکردندجواب بدهند.4-جلوی تندروهاایستاده وآنهاراخاموش وواداربه قانون نمایند.5-به مطالبات مدنی مردم وملت هاجواب قانع کننده ایی
بدهند6-یابایدمخالفان راسرکوب کنندیاموافقین تندروخودرا،هم خداوهم خرمارانمیشودباهم داشت.7-ازبشاراسدبگذرندودردیگرکشورها بدون اینکه ازارباب اجازه داشته باشنددخالت نکنند8-انرژی هسته ایی مسته ایی رابایدبیحیال شوند.8-باتمام کشورهای جهان تسامح داشته باشند.9-تعدادی ازفرماندهان تندرورایابایدخاموش کنندیابایدبه مردم ودنیاجوابگوباشند.10-درموردحقوق مدنی زنان.ملل.محیط زیست وسازمان های حقوق بشرجوابگوباشندووو...آیااین مسئولان میتواننداین خواسته هارابرآورده کنند؟یابایدجام دم دستشان باشدویاتوافق هرگز.
ادامه کامنت پیشین
شما از این حق حمایت نمیکنید زیرا در رویاهایتان روزی در جهان تنها یک کشور وجود خواهد داشت! و چون خواست جدایی برخلاف جهت آن حرکت میکند، پس باید محکومش کرد و این حق باید پایمال شود.
من اینگونه فکر نمیکنم.
از نظر من جهان وطنی با به رسمیت شناختن تفاوتها و اشتراکات و احترام به آنها معنی پیدا میکند. نمیتوان دنیا را یکدست کرد و اصولا هیچ کسی چنین حقی ندارد مگر اینکه به یک خواست عموم بشری تبدیل شود! و این هم یک رویای شیرین است!
از نظر من هر کسی، هر جمعی، هر قوم و ملیت و ملتی، حق دارد در مورد زندگی خود تصمیم بگیرد. حتی اگر این تصمیم، جدایی باشد.
من حق دارم بعنوان یک فرد، مخالفتم را با تصمیم جدایی با صدای بلند اعلام کنم ولی حق ندارم خواست و ارادهام را، تحت هیچ نام و عنوانی، به حتی یک فرد هم تحمیل بکنم!
تبریزی گرامی،
شما بسیار نوشتهاید و من تلاش میکنم درباره نوشته طولانی شما، اشاراتی خیلی کوتاه داشته باشم.
من ادعا نمیکنم که حامیان سازمانهای سوسیالیستی در داخل ایران میلیونی هستند یا کم، چون اطلاعی از آن ندارم. ولی شما ادعا میکنید که در ایران حتی یک نفر از سازمانهای سوسیالیستی حمایت نمیکنند و "سازمان های سیاسی سوسیالیست ایرانی هم اکنون نه در سر هرم هستند و نه در ته هرم هستند بلکه به بیرون از هرم پرتاب شده اند".
لطفا به من بگویید که این ادعای شما بر کدام آمار مبتنی است؟ آیا آماری در این مورد وجود دارد و یا اینکه انتظار دارید حامیان آنها پرچم سرخ به دست گیرند و روانه خیابان شوند؟
***
شما درباره سرکوبهای سال 1360 به بعد مینویسید: "سرکوب های ددمنشانه رژیم آخوندی این دو سازمان را از میان نبرد بلکه از دست دادن پایگاه مردمی این سازمان ها را از میان برد".
به نظر من: اولا وقتی سازمانی
پایگاه مردمی خود را از دست میدهد، به سازمانی کوچک تبدیل میشود و در همان جامعه تحلیل میرود و ممکن هم است که در شرایطی دوباره جان بگیرد. سازمانی که پایگاه مردمی خود را از دست بدهد، راهی خارج از کشور نمیشود.
دوما با استدلال شما، جمهوری اسلامی بینوا در این میان گناهی ندارد، تقصیر خود سازمانهاست که پایگاه مردمیشان را از دست داده بودند.
سوما درباره سازمان مجاهدین خلق مینویسید: "با داشتن پایگاه مردمی ده ها پادگان ایرانی در درون خاک ایران به این سازمان می پیوستند و رژیم آخوندی از میان می رفت"
این همان سیاه و سفید کردنهایی است که پیش از این به آن اشاره کردم. پایگاه مردمی یا صفر است یا آنقدر زیاد و موثر که پادگانها به سازمانی میپیوندند و رژیمی از میان میرود. در اینجا نسبیت مفهومی ندارد.
***
تبریزی گرامی، متاسفانه ما نمیتوانیم بر سر مواضع کنونی سازمان اکثریت به توافق برسیم زیرا دو دیدگاه متفاوت به دنیا داریم. من با وجود اینکه با بسیاری از مواضع این سازمان همسانی ندارم، ولی اذعان میکنم که این سازمان در تصورات و خیالات سوسیالیسم فروپاشیده و احکام از پیش تعیین شده سوسیالیستی غوطهور نیست و تلاش میکند در عرصه رئال پولیتیک گام بردارد و با مسائل سیاسی روز، از دیدگاه نوینی برخورد کند. من شخصا برخی از این مواضع را میپذیرم و با برخی از آنها از بیخ و بن مخالفم. برخورد من با سازمانهای دیگر هم به این گونه است.
در این میان شما تنها یک معیار دارید که همه را با آن میسنجید: یا مواضع و عملکرد یک سازمان با ایدههای سوسیالیسی مورد قبول شما همخوانی دارد و شما آنها را تایید میکنید و یا اینکه همخوانی ندارد و شما آن سازمان را بکلی رد میکنید.
دوست عزیز، سوسیالیسم اندیشهای است با تنوع و طیفی است وسیع. حقیقت در انحصار شما نیست. تا زمانی که این سیاه و سفید کردن با شماست، ما در دو دنیای متفاوت زندگی میکنیم!
***
تبریزی گرامی، شما باز هم از دیوارکشی های ناسیونالیستی بر گردادگرد نژادهای گوناگون صحبت میکنید. من کجا از اینگونه دیوارکشیها حمایت کردهام؟
حرف من این است که فدرالیسم در ایران به دلیل ترکیب جمعیتی ایران (که در برخی جاها اقوام و ملیتهای مشخصی در آن جمع هستند و در برخی جاها آنقدر ترکیبی و درهم آمیخته است که هیچگونه جدایی ممکن نیست) باید مختصات خودش را داشته باشد. نه مانند آمریکا خواهد بود، نه مانند فیلیپین و نه مانند آلمان.
در عین حال، به دلیل این ساختار جمعیتی، فدرالیسم در ایران، بدون هیچگونه تردیدی با مسائل این اقوام و ملیتها درگیر خواهد بود.
اضافه میکنم که تنها راه حل عقلانی این مسائل، بکارگیری شیوههای دمکراتیک و مدارا و به رسمیت شناختن تفاوت و اشتراکات و احترام به آنهاست..
***
دوست گرامی، درباره زبان نوشتهاید که به "زبان رسمی" معتقد نیستید و به "زبان کاربردی" معتقدید.
اینکه نام آن را چه بگذاریم یک چیز است و اینکه با آن چگونه برخورد کنیم، امر دیگری است.
مهم برخورد ما با آن زبان و دیگر زبانهاست.
ما اگر نام زبانی را "زبان کاربردی" بگذاریم و در مقابل خواست آموزش زبانهای دیگر یا آموزش به زبانهای دیگر شروع به مسخره کردن آنها بکنیم، نشانه چیست؟ وقتی به دیگر زبانها اجازه حیات ندهیم، آیا این سرکوب آنها نیست؟
در مورد تمامیت ارضی هم همینطور است. وقتی ما هر کسی را که حقوق قومی- ملی را طلب می کند، مهر تجزیه طلب بر پیشانیاش بکوبیم، یا به کسی اجازه ندهیم که خواست جدایی را مطرح کند، به چه منظوری این کار را میکنیم؟ آیا جز برای حفظ تمامیت ارضی است؟ حالا میتوانیم با صدای بلند، شعار جهانوطنی هم بدهیم. ولی نتیجه یکی است. من از شما میپرسم که کجا از حق جدایی حمایت کردهاید؟ شما از این حق حمایت نمیکنید زیرا در رویاهایتان
ادامه در کامنت بعدی
یعنی آیا خداوند صفویه و اسلاف و اخلاف و هواداران و پشتیبانان آنها را نیامرزد که که به زور شمشیر این بلا را بر سر ایران آوردند؟ ایرانی ها که به سنی بودن خود شاد بودند. سنی های افغان و نادر شاه کوشیدند که ورق را بر گردانند ولی قاجاریه به " علما " پر و بال داد.
جناب وجدان آگاه، شما که مثل صفحه خط خورده از بامداد تا شامگاه دستمال بدست نشسته اید و از زبان فارسی خرده میگیرید، بفرمائید ودر 10 سطر نظرات خود را بزبان انگلیسی بنویسید تا ما از انگلیسی نوشتن شما لذت ببریم و از این پس کامنتهای انگلیسی شما سرمشقی برای دیگران باشد. وتا شاید نیز کمکی به بهبود رواپریشی جناب عالی.
جناب ایرج، وقتیکه ( فریتس ولف ) زبان شناس، با مبنا قرار دادن شاهنامه، کّل ذخایر لغوی زبان فارسی را، ۸۰۰ هشتصد واژه بر آورد میکند میدانید معنی آن چیست؟ یعنی زبان فارسی، زبان بومی فلات ایران نبوده، چگونه زبانی میتواند زبان بومی یک منطقه باشد ولی کّل ذخایر آن، فقط هشتصد لغات را شامل شود؟ زبان فارسی برای پر کردن این گسست به بزرگی کهکشان، از ترکی، عربی، آشوری، هندی واژه میگیرد، وقتیکه شما نمیتوانید از نظر اتیمولوژی، ریشه یک زبان را پیدا کنید یعنی آن زبان دیمی است، زبان شعر نیز، دلیل بر وجود یک زبان در آن منطقه نیست، برای سیاه کردن یک کتاب ۴۰۰ صفحهای شعر، شاعر فقط به ۳۰۰ واژه نیاز دارد، هنوز هم که هنوز است زبان فارسی، بدون اصطلاحات عربی، باید درب دادگاه را، ببندد. وجدان آگاه
به نظر من جامعه فارسی و رژیم فارس ایران شانس آورده است که بعد از این همه حمایت از ارمنستان، جمهوری آزربایجان پرده دری نمیکند، فقط کافی است جمهوری آزربایجان اعلام کند به دلیل حمایت رژیم فارس شیعه ایران از ارمنستان در جنگ با آزربایجان، جمهوری آزربایجان با ملتی شیعه در کنار ترکیه، پاکستان، عربستان، مصر و دیگران به جنگ با شورشیان خواهد پرداخت، یادتان است وقتیکه نوشتم ( شاهنامه خوانی باعث شد مرز فانتزی با واقعیت در جامعه فارسی از هم فرو بپاشد؟ )، راستی آیا عربستان نمیتواند شاکی شود چرا رژیم فارسی ایران، در جنگ آذربایجان شیعه با ارمنستان، از ارامنه حمایت کرد؟ وجدان آگاه
کتاب آذری یا زبان باستانی آذربایجان قبل از سلطنت پهلوی نوشته شد و در سال 1304 منتشر گردید.در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس مؤسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.در ضمن تقریبا از زمان مشروطه بحث بر سر زبان و اصالت مردم آذربایجان بین اندیشمندان و روزنامه نگاران ایرانی و عثمانی مطرح بوده.روشنی بیگ عثمانی معتقد بود که برادران آذربایجانی و ترک تحت ستم فارسها(قاجارها!!!!!!!!!!!!!!!!) قرار دارند و بین او و روزنامه نگاران ایرانی بحث و جدل فراوان وجود داشت . وقتی هرکس به خودش اجازه میده در علوم غیر تخصصی قلم به دست بگیره و بنویسه از این بهتر نمیشه از این دست افراد کم نیستند مانند پورپیرار-جواد هیئت - زهتابی- غیاث آبادی و ...
واقعیت بزرگتری در این جنگ در شرف وقوف است و آن ( اضمحلال کامل ارتباط و اهمیت ) ایران در منطقه است. جامعه فارسی بجای اینکه دنبال توجیهات انسانی باشد باید از خود بپرسد چگونه و چرا ( به مرحلهای رسید که قادر به تشخیص جایگاه خود ) در سطح بومی، منطقهای و جهانی ) نشد؟ جامعه فارسی با ابزار سازی از شیعه، زبان فارسی، تئوری مضحک آریائی، زبان هند و اروپائی نمیتواند به گسترش ژئوپلتیکی دست یابد، همین شیعه جامعه فارسی را، به پیاده نظام اولیگارش روسیه تبدیل کرد، همین شیعه چپها و کمونیستها را، به سوی ایران سوق داد ( بوسه احمدی نژاد بر لبان و دستان چاوز یادتان است؟ )، همین شیعه اقتصاد جامعه فارسی را نسبت به جوامع سنی تنزل داد. اگر چه استفاده ابزاری از شیعه بیشترین برد ژئوپلتیک را نسبت به استفاده از ( جغرافیای روستای زبان فارسی ) دارد ولی تهدیدهای استفاده ابزاری از مذهب شیعه
نیز بمراتب عمیقتر، دهشتناکتر و گسترده تر است. وجدان آگاه
آقای ایرج ، از متن جالبی که از الیویر روا دانشمند خاور شناس فرانسوی در تایید دیدگاه زنده یاد احمد کسروی و ریاحی در کامنت آوردید تشکر می کنم. این ترک پرستان متعصب بدون اینکه اصلا بدانند الیویر روا فرانسوی است از یک کلمه متن نتیجه گرفتند که از دانشمندان روسی است!! اولا روا فرانسوی است و مدتها مشاور دولت فرانسه و سازمان ملل در امور آسیا بوده . بعد هم اینکه یک دانشمند درجایی از نظر دانشمند دیگری یاد کند دلیل آن نیست که خودش هم به این کشور سمپاتی دارد. دیگر اینکه دانشمندان شوروی سهم بزرگی در خاورشناسی و بخصوص در تخقیقات درباره ایران و اسیای میانه دارند و خیلی از دانسته های امروز جهان از تحقیقات اینان نتیجه شده. این متعصبان چون سواد انگلیسی هم ندارند با دیدن یک کلمه soviet union به این فکر رسیده اند که بجای جواب دادن به این سند شما که از پسش بر نمی ایند به شوروی حمله کنند! همانطور که در سند
آمده الیویر روا هم نطر کسروی را درباره اینکه زبان اذربایجان گویشی از فارسی بوده و تازه از چندصد سال قبل زبان ترکی با حمله قبیله های ترک به انجا وارد شده و کم کم جانشین زبان آذری ایرانی شده تایید کرده. البته علاوه بر روا دیگر دانشمندان خاورشناس معتبر جهان هم نظر کسروی را در این باره تایید کرده اند. اما متعصبان می خواهند با پرخاش و نوشته های سطحی و پر غلط مثل نوشته اقای قابوسی حقیقت را جور دیگر نشان دهند.
جز قوانین ریاضی تقریبا هیچ قانونی صد در صد نیست منجمله قانون سیاست. بنا بر این گاهی استثناها وجود دارد. در سیاست کلی دنیا, یک پدیده تا کنون قطعی بنظر میرسد و آن تمامیت خواهی نسل انگلوساکسون است که بیش از پانصد سال آفتاب از امپراتوری آن غروب نکرد و سپس پایتخت آن از لندن به واشنگتن منتقل گردید با شعباتی در کانادا, استرالیا و نیو زیلند و نزدیک به ۹۰۰ - ۸۰۰ پایگاه نظامی در سراسر دنیا. ظاهرا این یک سیاست لایتغیر است و بقیه واکنش هایی بر این اصل. این سیاست چقدر عمر کند و تا کجا توسعه یابد را خدا میداند.
به عروس گفتند: عروس خانم بفرماید برقصید.
ولی چون عروس رقص بلد نبود گفت:
ـ من در اتاقی که دیوارش کج است نمی رقصم!
هر زبانی قواعد ودستور زبان خودش را دارد. تا زمانی که ما واژه عربی جراح را داریم، نمیتوانیم آنرا ( جراه ) بنویسیم. و یا تصمیم را نمیشود ( تسمیم ) نوشت. در این حالت، بچه ایی که در دبستان واژه تصمیم را درست یادگرفته و درست نوشته از خواندن این خرتوخر نوشته ها تعجب خواهد کرد.
زبان انگلیسی نیز صدها استثنا در نوشتار دارد. درستنویسی زبان فرانسوی برای دانش آموزان فرانسوی نیز مشگل است ولی آنها اینچنین بهانه هایی را نمی آورند که بهتر است زبان انگلیسی را جانشین زبانشان کرد.
آلمانیها، گاهی برای بدست آوردن یک واژه، چندین کلمه را بهم میجسبانند؛ وهر سال واژه های جدیدی را به واژه نامه ها وارد میکنند. وهیچگاه از جانشینی آن با انگلیسی حرفی نیست.
شما میتوانید کامنت خودتان را به انگلیسی بنویسید ولی از 75 میلیون ایرانی نمیتوان این انتظار را داشت. در ضمن کسی که زبان خودش را درست ننویسد و نخواند بی شک از نوشتن درست زبان بیگانه نیز عاجز است.
«بله. ما خیلی زیاد حرف زدیم و خیلی طولانی. بهتر بود دهانمان را میبستیم. من در این مورد با شما موافقم. با توجه به قدرت و نقش قوی غرب ما میتوانستیم بیشتر بیشهامتی یا واقعگرایی نشان بدهیم.»
شهبانو منظور خود را خیلی واضح بیان فرموده اند؛ حتی صریح تر از آنچه معمول است. اما محض اینکه شاه اللهی ها و ذوب شدگان در سلطنت شیر فهم شوند، توضیح می دهم که منظور شهبانو این بوده که می توانستند بیشتر خوش خدمتی و نوکر صفتی نشان دهند تا تاج و تختشان محفوظ بماند. حالا به سبب این نوکریها، چه بر سر منافع ملی می آمد، این دیگر اهمیتی ندارد.
-حرف پدر بزرگها به نوعی درست است و به نوعی هم صحیح نیست. اینکه «در سیاست هدف هر وسیله ای را توجیه میکند » رایج است.و از اینرو گویند «سیاست پدر-مادر ندارد». این چیزی ست که واقعیت است و مشاهده میکنیم.پدر این فرمول ماکیاولی ست. اما این سیاست فاقد قوانین خود است درست نیست. این رشته به عنوان یکی از علوم انسانی دارای قوانین نسبی ست و میتوان حرکات سیاسی را بطور نسبی قانونمند تبیین کرد. اصل ماکیاولی یا پدربزرگها یکی از این اصول است.
-اکنون آنچه بین ایران-عربستان جریان دارد «رقابت» منطقه ایست. بخاطرکسب «قدرت و منافع»بیشتر. پای ترکیه و خلیج و اسرائیل و «اروپا-آمریکا» ؛ و از سوی دیگر اگر روند ادامه یابد ، پای«چین و روسیه » هم در این رابطه به میان خواهد آمد. اینها برای «امنیت بیشتر-سود بیشتر- نفوذ بیشتر» با هم رقابت خونین و جنگی میکنند. در حقیقت «یمن-عراق-سوریه» نقاطی هست که
اینها «منافع-امنیت» خود را از راه «رقابت خونین» در آنجاها می جویند. اینجا هم فرمول «جنگ داخلی-دخالت خارجی» عمل میکند. چون پل «مسالمت داخلی» در حل مسایل شکسته است.
-جدال بین ایران-عربستان احتمال دارد به طرف «حذف ایران» از صحنه نیز برگردد. اگر شرایط پیش آید و اجازه دهد.
سیاست وابسته به شرایط هردم متغییر است. از این رو «پدر-مادر» ندارذ. اما در این «وضعیت مدام تغییر یابنده » از قاعده ی نسبی « قدرت-تسلط-رقابت -امنیت -سود» پیروی میکند.یعنی از «حیات خودی و قدرت وسود».
این مقاله علمی است یا فحشنامه سیاسی ؟ به هرکس که مخالفش هست میگوید فاشیست و... اسمش را هم گذاشته مقاله زبانشناسی! خدا وکیلی این فحشنامه اقای قابوسی را مقایسه کنید با مقاله وزین و استدلالی زنده یاد محمدامین ریاحی خوئی که در همین سایت چاپ شده و بگویید کدام علمی است. این نوشته طولانی اقای قابوسی جز فحش و عصبانیت و تبلیغ سیاسی چیزی درش نیست.
هرودوت را پدر تاریخ می نامند چراکه برای اولین بار با بیان و نگرشی سیستماتیک حوادث تاریخی وآداب مردمان سرزمینها را در چند جلد تحریر نمود. او تنها چند دهه بعد از مرگ کورش هخامنشی می زیسته است. در کتب تاریخی ایران مکان واقعه کشته شدن کورش بدست تومریز, ملکه ماساژتهای آزربایجانی را با استناد به هرودوت!!!! درآسیای میانه کرانه های سیحون و جیحون قید کرده اند در حالیکه هرودوت در جلد چهارم کتاب خود بوضوح از کناره های ارس نام می برد. از آداب و رسوم ماساژتها , طعامشان و محل زندگیشان توضیحات کافی داده است که نشان از وقوف کامل به آنچه نوشته دارد. استادی (دکتر تاریخ از دانشگاه طهران) در جواب این صحبت من اصرار داشت هرودوت اشتباه کرده و جیحون را با ارس عوضی گرفته!!!! استدلالش این بود که ماساژتها ترک بودند و در اطراف ارس ترکها زندگی نمی کردند!!!!!! هرودوت در کتب خود بارها از ارس نام برده و حتی
اینکه از کجا سرچشمه میگیرد و به بحر خزر می ریزد را هم ذکر نموده ولی آقایان اصرار داشتند که اشتباه کرده!!!!! حالا که چندین ترجمه کتب هرودوت به انگلیسی در اینترنت قابل دسترسیست و استدلال قبلیشان رنگ باخته است, به جعلیات جدیدی روی آورده اند که گویا ماساژتها ایرانی!!!!! بوده و به زبان پهلوی صحبت میکردند!!!!!!.در این خصوص فرصت بود کامل با ذکر منابع مقاله ای خواهم نوشت.
آقای نگرش, مگر علمای اجیر کم داریم؟ میدانید چقدر علما با نازی ها همکاری میکردند؟
در صد سال اخیر میلیونها دلار از مالیات و ثروت من ترک پول خرج کرده اید تا فرهنگ و زبان مرا نابود و زبان و فرهنگ فارسی خود تان را تقویت کنید. مطمئن باشید تمام زحمتهایتان و پولهای خرج شده تان با یک صفحه نوشته آقای فرهاد قابوسی, بهدر رفته است.نسل امروز آذربایجان آگاه شده است که شما ها هرچه گفته و نوشته و نویسانده اید, دروغ بوده است. حالا اگر یک لشگر نویسند هم اجیر کنید و شب و روز بنویسند , برای خودتان نوشته اند. سند های مدلل هر روز منتشر میشود که حتی هخامنشی تان هم دروغ بوده است. یک استاد دانشگاهی تان میگوید" اگر قدمت استوانه کورش بیشتر 200 سال باشد حاضرم گردنم را با گیوتن بزنم"
جناب اژدر بهنام گرامی شما در کامنت بالا نوشته اید که دکتر منوچهر مرتضوی " ضعیف ترین و ناکارآمدترین رئیس دانشگاهی بود که تجربه کردم". آخر ناکارآمدی در پست ریاست دانشگاه چه ربطی به مقاله دکتر مرتضوی دارد؟! مگر هرکه در ریاست ناکارآمد بود مقالات علمیش هم مردود است؟! آقای بهنام کاملا پیداست که شما می خواهید با حمله به شخصیت نویسنده دیدگاه او را به ناحق رد کنید. چون از نطر استدلالی چیزی برای گفتن ندارید. در ضمن اینکه می گویید اشتراک تعبیر با زبان های دیگر هم هست درست نیست. کی در انگلیسی سوگند را "می خورند" یا به خانه هم "سر می زنند" و... ؟ این اشتراک تعبیر فقط در فرهنگ های بسیار نزدیک و همریشه وجود دارد مانند فرهنگ آذربایجان عزیز با سایر مردم ایران. واقعا تعصب چقدر آدم را از حقیقت دور می کند!
این مقاله " مروری کوتاه بر تاریخ و اقوام آذربایجان" پر از جعل است. می گوید اشکانیان ترک بوده اند و این را به اپرت و دیاکونوف نسبت می دهد! اینها هیچوقت چنین چیزی نگفته اند. باز ادعا می کند که تومروس ملکه سکاها ترک بوده و ملکه آذربایجان! زبان سومری و ایلامی را هم با زبان ترکی هم خانواده می داند. واقعا آقای محمد احمدی زاده با چه جراتی چنین مطالب جعلی را به نام مقاله به افکار عمومی ارائه می دهد. راستی تخصص این آقای محمد احمدی زاده چیست؟ لطفا خود ایشان یا ناشر مطلب یا هرکس که می داند جواب دهد. سپاسگزار می شوم. امیدوارم این کامنت را سانسور نکنید.
جناب رازی گرامی نکته تاسف بار این است که کسانی که هیچ تحصیلات و پیشینه ای در ادبیات و تاریخ ندارند با پرخاشگری نوشته های ارزنده استادان بزرگی مانند زنده یاد دکتر ریاحی خویی را بدون دلیل عقلی غیرعلمی می نامند. این مقاله دکتر ریاحی در هر سطرش چیزهای مهمی برای آموختن دارد. حالا شما مقاله آقای فرهاد قابوسی را نگاه کنید. پر است از عصبیت و توهین و شعار. من زیر این مقاله پرسیدم آقای قابوسی که نوشته اید استاد دانشگاه است در کدام دانشگاه درس می دهد و در کدام رشته. هیچ جوابی داده نشد. از شما سپاسگزارم که مرا آگاه کردید که آقای قابوسی فیزیکدان است و در ادبیات و زبانشناسی و تاریخ تخصصی ندارد. ضمنا در زیر مقاله آقای قابوسی یک خواننده انتقاد جالبی از مقاله کرده بود که انتقادش سانسور شده و به صفحه شما منتقل شده که موجب تاسف است. این روش با آزادمنشی ایران گلوبال نمی خواند.
خیلی ممنون از انتشار این مقاله وزین
خیلی ممنون از انتشار این مقاله وزینمن یکی که
من یکی که دیگر از بابت ترک نبودن خودم قانع شدم
به خصوص که یاد گرفتم ماها از آب سیاه سرشیر می گیریم . فقط تاسفم از این بابت هستش که با اینکه تا به حال، ما ترک ها نیز همانند دیگر مردم ایران از کرد گرفته تا بلوچ و عرب و گیلک و لر و همه و همه، عرق را می چیدیم، چرا من بی نوا از این موضوع مهم خبری نداشتم
خیلی سپاسگزارم از بابت انتشار این مقاله ارزنده. به نظرم دیگر نیازی به آوردن مقالات و دلایل دیگر نباشد. این مقاله واقعا محشر است و دلایل آن مکفی و کاملا قانع کننده می باشند. به خصوص پاراگراف آخرش. من بعد هم بی خیال زبان مادری و این حرفها می شوم. یک توبه نامه هم می نویسم و برمی گردم ایران و می شوم فارس تا همچنانکه در آخر این نوشته ارزشمند آمده است مثل مردم غیر فارس سرتاسر ایران، آرزویم را به گور ببرم.
ها! یک چیز دیگه هم نویسنده مقاله جا انداخته:
مردم آذربایجان هم همانند مردم سرتاسر ایران می گویند" به جای اینکه مص مص بگی یه دفعه مصطفی بگو "
«روشن است با سرکوب حوثی ها القاعده قدرت اصلی در یمن خواهد بود و امریکا همان اشتباهی که در افغانستان کرد را این بار یمن تجربه خواهد کرد و امریکا همان اشتباهی که در افغانستان کرد را این بار یمن تجربه خواهد کرد»
مثال اخیرش همین مورد کریمه که به شدت با قدرت غیر قابل انکاری مثل روسیه برخورد کردن (تحریمها و ... . چون روشن بود که نمیشد با روسیه به لحاظ نظامی درافتاد). پس وقتی آمریکاییها با القاعده و جبهه النصره و امثال آنها مماشات میکنن، معنیش اینه که اشتباه نمی کنن. بلکه طرح و پروژه این جوریه و باید به هر شکلی جلو بره. یعنی گروههای اولتراافراطی مثل داعش قدرت بگیرن و همه جا هرج و مرج بوجود بیارن. بعد آمریکاییها مثل رامبو ظاهر میشن و مثلا کوبانی رو نجات میدن و بعدش هم تو اربیل پایگاه هوایی درست میکنن و برا خودشون متحد دست و پا میکنن. اسلحه هاشون رو هم هی مرتب آب میکنن. هر موشکی که از جنگنده های عربستان شلیک بشه، یعنی باید یک موشک از آمریکا بجاش خریداری بشه؛ به اضافه قطعات یک بار مصرف و لاستیک و کذا و کذا. آمریکاییها از خداشون هم هست که تا ابد اینجا درگیری باشه. همه چیز خیلی مشکوکه. قدرت گرفتن ناگهانی داعش، اینکه این همه مملکت متحد شده اند ولی باز کار مبارزه با داعش این قدر کند پیش میره. این که جبهه النصره تو سوریه پیش روی میکنه و خیلی چیزهای دیگه. متاسفانه تحلیل دقیق و جامعی از اوضاع رو من تا به حال ندیده ام.مشکلی که من با این جور تحلیلها و نوشته ها دارم اینه که ابتدا فرض میشه آمریکا و کشورهای غربی به دنبال آرامش و ثبات خاورمیانه هستند، بعد نتایج دلخواه گرفته میشه که اغلب هم تناقض آمیزه. مثلا، عزیز من؛ اگر شما متوجه هستی که با حذف حوثی ها قدرت میافته دست القاعده و داعش، تحلیلگران آمریکایی هم این قدر عقلشون میرسه. تازه اونها اطلاعات بسیار دقیقتری از این نقشه شما رو در اختیار دارن. پس اگه دست عربستان رو باز میذارن، معنیش اینه که بدشون نمیاد قدرت بیافته دست القاعده و شاید هم داعش. تجربه نشون داده که وقتی پای منافع استراتژیکشون به میون بیاد، آمریکاییها با کسی شوخی ندارن.
ضمنا فکر کنم برای کسی مهم نیست که ملت گلوی خودشون رو تو نماز جمعه با گفتن مرگ بر اسرائیل پاره کنن. مهم اینه که این سیاست محو اسرائیل عملا کنار گذاشته بشه که اون هم اگه مذاکرات اتمی به نتیجه برسه، اتوماتیک کنار گذاشته میشه. چون جمهوری اسلامی با چی میخواد اسرائیل اتمی رو محو بکنه وقتی سلاح اتمی نداشته باشه؟
دوستان ...فقر فرهنگی از یک استاد و پژوهشگر « برجسته» را چگونه می بینید؟... بنا به نوشته بالا (( پس زبان مردم نقاط مختلف ايران با وجود اختلافاتي كه لازمه طبيعي لهجههاي گوناگون است، داراي زمينه و رنگ واحد ايراني ميباشد و همين زمينه و رنگ ايراني است كه به وضوح در زبان كنوني آذربايجان نيز جلوهگر است و روشنتر از هر دليلي ريشه و بن و اصل ايراني زبان آذربايجان را نمايان ميسازد.)) اگر این اصل را قبول بکنیم پس زبان ترک های آزربایجان شمالی , باکو , قفقاز و... بخاطر موقیّت جغراقی با روسیه ریشه و بن اصل روسی را خواهند داشت. . بنابرین زبان ترکی پدرم که در ایران بود ریشه ایرانی دارد و زبان ترکی عموهای پدرم که در قافقاز مانده گار شده بودند ریشه روسی دارند ولی هردو به یک زبان مشترک صحبت میکنند....واقعآ بنازم به این پژوهشگر برجسته ادبیّات و تاریخ...
دکتر مرتضوی را از دوران دانشجویی در دانشگاه تبریز می شناسم. استاد ادبیات زبان فارسی بود. ضعیف ترین و ناکارآمدترین رئیس دانشگاهی بود که تجربه کردم.
این مقاله را در سال 1361-1362 خوانده بودم. در آن زمان چیزی از آن یاد نگرفتم و حالا نیز که پس از 35 سال در ایران گلوبال منتشر شده، چیزی از آن یاد نگرفتم. از نظر من یک مقاله تحقیقی و علمی نیست. در تمام مقاله تنها حکم صادر کرده است.
بخش آخر مقاله را که مربوط به اشتراکات مفاهیم و تعبیرات در زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی در ایران است، می توان به اکثر زبانهای دنیا تعمیم داد. این مفاهیم و تعبیرات را زبان آلمانی و انگلیسی و روسی و... هم دارند (این را به دلیل آشنایی مختصری که با این زبانها دارم می گویم). به نظر من جزو مقالاتی بسیار ضعیفی است که دکتر مرتصوی نوشته است.
جناب لاچین واقعا شما فکر میکنید زبانهای ترکی جز زبانهای آلتایی نیست یا خودت را به آن راه میزنی که ماها را دست بیاندازی .
آقای یوسف آذربایجان! از آنجا که مرا مستقیما مخاطب قرار دادهاید، این چند خط را به سیاق ادب مینویسم. من این مقاله را همان روزهایی که برای اولین بار چاپ شد خوانده بودم و متأسفانه باید بگویم نوشتهای بسیار شعاری، سطحی و هدفگرا است. این نوشتهها از نظر من کارهایی علمی (ریاحی) و یا شبهعلمی (قابوسی) هستند که میتوانند درست، نیمهدرست یا نادرست باشند. تا جایی که به نظریات سیاسی من برمیگردد، معتقدم زبان مادری یعنی زبانی که "مادر" هر انسانی به آن حرف میزند و نه زبان مادربزرگ و مادر مادربزرگ و جده هفتم. پس حقوق زبانی مربوط به "امروز" است و هرکس که امروز می گوید زبان من "ترکی" است (یا عربی و کردی و ...) باید از حقوق برابر زبانی برخوردار باشد، چه زبانش از دیروز ترکی شده باشد، یا از چهارصد سال پیش و یا از هفت هزار سال پیش. مسئله اینجاست که عشیرهپرستان دچار پارانویا هستند و گمان میکنند هر
نظری ولو علمی اگر مخالف نظر آنها باشد، حتما دشمن آنها است و باید حذف بشود. به هر حال آقای قابوسی دکترای فیزیک ذرات بنیادی دارد و زبانشناس نیست و از آن گذشته نگاهش بشدت ایدئولوژیک و قومگرا است. ایشان شدیدا هم طرفدار اسلام است و در همین صفحه در دفاع از اسلام عزیز شمشیر را از رو بسته است. ایشان واضع تئوری "زبان فارسی، علت عقبماندگی ایران" است و معتقد است اگر ما بجای فارسی عربی یا ترکی حرف می زدیم مسلما پیشرفت می کردیم. چنین کسی مسلما نمی تواند در رابطه با زبان کهن آذربایجان انسان بی طرفی باشد. بی طرفی شرط اول علمی بودن یک مقاله است.آقای ایرانی...نوشته بودید که ((ریشه تمام زبانهای ترکی اورال آلتائی است که خواستگاه آن به شمال چین یا مغولستان برمیگردد همه زبانشناسان دنیا این موضوع را تاکید میکنند )) . لطفآ نه همه زبانشناسان, بلکه پنج تا از این زبان شناسان دنیا ر را که این موضوع را تاکید میکنند همراه با مقاله هایشان را برای ما درج بکنید. من شخصآ از این زحماتی که شما خواهید کشید قدردانی کرده و ممنون خواهم شد. منتظر این مقاله ها هستیم. بهترین ها را برایتان آرزومندم..
این قبیل مقاله ها یا مقاله آقای محمد احمدی زاده در همین سایت کمکی به حقوق مسلم مردم آذربایجان که آموزش به زبان مادری است نمی کند. امروز در جمهوری آذربایجان و در ترکیه همه دانشمندان و محققان قبول کرده اند که زبان ترکی بعدها در این دو کشور
این قبیل مقاله ها یا مقاله آقای محمد احمدی زاده در همین سایت کمکی به حقوق مسلم مردم آذربایجان که آموزش به زبان مادری است نمی کند. امروز در جمهوری آذربایجان و در ترکیه همه دانشمندان و محققان قبول کرده اند که زبان ترکی بعدها در این دو کشور رواج یافته است. در مقاله امین ریاحی نیز به درستی گفته شده است که فارسی زبان شرق ایران بوده و بعد از اسلام در غرب این کشور رواج یافته است. زبان مردم ایران چند بار عوض شده. بخش مهمی ازمردم استارا و اطراف ان تا همین اواخر طالشی صحبت می کردند. اما حالا ترکی صحبت می کنند.از زبان مادها اثری نمانده که بگوییم آن زبان آلتایی بوده یا هند و اروپایی. در باره کشف کسروی هم نباید زیادی مبالغه کرد. قبل از او در سفرنامه ها به این زبان اشاره شده است. قبل از کسروی خیلی ها متوجه نکته ای که کسروی مطرح می کند شده بودند. حالا آمدیم قبول کردیم که کسروی و همه عربی دان های بزرگ ایران سخن ابن حوقل یا دیگران را بد ترجمه کرده اند. با اشارات ابن الندیم، ابن اثیر، طبری، ابن حوقل، استخری، یاقوت، مسعودی، یعقوبی و مستوفی چه کار می خواهید بکنید؟ مگر اینکه بگویید آن ها هم فاشیست بوده اند. در زبان آذربایجانی بسیاری کلمات هست که از فهلوی وارد این زبان شده. مثل زُر که کردها و ارمنی ها هم زُر می گویند. از این کلمات در این زبان زیاد می توانید پیدا کنید. و این نشان می دهد که قبل از ترکی زبانی در آذربایجان رایج بوده که فهلوی یا نزدیک به فهلوی بوده است. این را مو رخان جمهوری آذربایجان قبول کرده اند، شما نمی خواهید قبول کنید. میل خودتان است. اما این قبیل نوشته ها بیشتر به ضرر حقوق مردم آذربایجان تمام می شود. چون به راحتی می توان دلایل آن ها رد کرد.چه فرقی می کند اگر بگوییم زبان ترکی از ده هزار سال پیش در آنجا رایج بوده یا از هزار سال پیش رایج شده؟ به هر حال زبان امروز مردم است و باید از آن دفاع حقوقی کرد و نیازی به این جعلیات نیست.زیر عنوان نویسنده آقای فرهاد قابوسی نوشته شده استاد دانشگاه. لطفا بفرمایید آقای قابوسی در کدام دانشگاه و در چه رشته ای استاد هستند. امیدوارم این کامنت را سانسور نکنید.
انصاف گرامی، وقتی کامنت به جای نقد مقاله به شعار دادن می پردازد، برای اینکه بحث به جاهای دیگر نکشد، و گفتگویی سالم در باره موضوع مقاله جریان یابد، آن کامنت به صفحه شما منتقل می شود.
با امید به اینکه به نقد محتوای مقالات بپردازید.
ایران گلوبال چرا کامنت من برای این مقاله سانسور شد و رفت به صفحه شما؟ کامنت من مر بوط به این مقاله ملاحظاتی درزبان قدیم آذربایجان از اقای قابوسی بود. چرا نمیگذارید مردم نظرشان را زیر مقاله بدهند و کامنت را میبرید به صفحه دیگر؟
عزیزان دقت کنند تحقیقات جدید دی انایDNA ثابت میکنند زبانهای امروزی و مدرن اروپائی بر خلاف تئوری گذشته، نه از هند، بلکه اطراف دریای سیاه، دریای خزر و آسیای مرکزی بوده است. ، لطفا منبع را بخوانیدEuropeans share more language and genes with Asia than previously thought
(http://www.ancient-origins.net/news-history-archaeology/europeans-share…)
تبریزی گرامی،
برای روشنی انداختن بر موضوع من از شما سؤال میکنم: مشخصات فدرالی که شما در نظر دارید در منطقهای مانند سیستان و بلوچستان چگونه خواهد بود؟ممنون از شما برای دادن آدرس. این جزو مواردی است که من حتما با آن مخالفم و مخالفتم را ابراز خواهم کرد. من به آن توجه نکرده بودم.
در مورد "انتخابات":
اگر دقت کرده باشید، من در کامنت خودم نوشتهام: " کدام انتخابات؟ آیا واقعا آنچه را که تاکنون در ایران جاری بوده است، میتوان "انتخابات" نامید؟ به نظر من بهتر است صفات اصلی آن، یعنی "فرمایشی و مهندسی شده" بودن آن، به نحوی به همراه کلمه "انتخابات" بیاید. مگر اینکه سازمان اکثریت معتقد باشد که واقعا انتخابات است که در ایران جاری است."
اینجا این سؤال باقی میماند که سازمان اکثریت چگونه میخواهد بر این "انتخابات" تاثیر بگذارد. این سؤالی است که باید از این سازمان پرسید تا آن را روشن کند.
***
تبریزی گرامی، نمیدانم که کدام معلم به انشای شما نمره بیست داده است ولی اگر من معلم بودم، مسلما چنین نمرهای به شما نمیدادم.
ایرانی گرامی
نترس غرق نمیشوم. من همیشه خلاف سیل شنا میکنم.
آ ائیلار گرامی بر اساس علم زبانشناسی نوین که خواستگاه هر زبانی بر اساس آن مشخص میشود ریشه تمام زبانهای ترکی اورال آلتائی است که خواستگاه آن به شمال چین یا مغولستان برمیگردد همه زبانشناسان دنیا این موضوع را تاکید میکنند زبان ترکی آذربایجان هم ریشه آن به اورال آلتائی برمیگردد و خواستگاه آن همانطور که علم زبانشناسی تاکید دارد به شمال چین ومغولستان برمیگردد ، حرفهای شما در مورد ماننائی ها و اقوام بومی آذربایجان نادرست است و خلاف علم زبانشناسی است .
آقای اقبالی در مقابل ترکتازی ما هم مثل فارس دو رو نشو « ایک اوزلو فارس» و یا مثل فارس قرتی نشو « فارسلار کیمی قیرجانما » را داریم ولی ما سیاسی کار های ترک زبان ازش استفاده نمیکنیم تاجو بیشتراز این آشفته نشود .ولی جنابعالی هیچ مرز ی نداری.....
دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... من نمی دانم که سازمان اکثریت کجا و کی گفته است که خود را بخشی از جنبش سبز می داند؟ امیدوارم شما به من در یافتن این موضع گیری کمک کنید ولی اگر این سازمان چنین موضعی گرفته باشد من شخصا با آن توافقی ندارم ..... ) دوست گرامی، در لینک زیر در بخش (مطالبات و سیاست ها) این چنین نوشته شده است: ( ..... از نگاه ما جنبش سبز، زنده و تأثيرگذار در صحنه سياسی کشور است ..... ما به عنوان سازمانی که خواهان استقرار جمهوری دموکراتیک و سکولار در کشور است خود را جزو اين جنبش می دانيم و از آن دفاع کرده و برای تداوم، گسترش و پيروزی آن تلاش می کنيم! ..... ) http://iranglobal.info/node/45065 ***** دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... من نمی توانم به کسانی که به دلایل گوناگون و با تحلیل های گوناگون در انتخابات شرکت می کنند مهر هواداری از رژیم را بزنم، .....
..... گاهی ممکن است در غیر دمکراتیک ترین انتخابات هم با این تحلیل که می تواند شکافی جدی در حاکمیت ارتجاعی بیندازد شرکت کرد و ضد رژیم هم بود! ..... ) دوست گرامی، کشورها و سرزمین های گوناگون ویژگی های سیاسی یکسانی ندارند، هنگامی می توان از شرکت در انتخابات برای شکاف انداختن در رژیم آخوندی سخن گفت که به راستی انتخاباتی در کار باشد اما هنگامی که به جای انتخابات آن چه را که همگان می بینند انتصابات فرمایشی است سخن گفتن از شرکت در انتخابات برای کوبیدن رژیم آخوندی یک جوک است! اگر مردم کوچه و خیابان با این پندار که می خواهیم در رژیم آخوندی شکاف بیندازیم در انتخابات این رژیم شرکت کنند نمی توان از آنها گلایه کرد اما هنگامی که یک سازمان سیاسی با پیشینه چند ده ساله بگوید: ( ..... انتخابات مجلس شورا سال آتی برگزار می شود ..... ما بر آنیم که ضرورت تأثیرگذاری بر این انتخابات از جایگاه اپوزیسیونی و با حفظ موضع تأکید بر غیر دموکراتیک بودن انتخابات در جمهوری اسلامی می باید جهت دهنده امر سیاست ورزی برای نیروهای دموکراسی خواه باشد! ما بر شرکت فعال در کارزار انتخابات مجلس، بسيج نيرو برای لغو نظارت استصوابی و فاش کردن محدودیت های ضد دموکراتیک انتخابات مورد نظر جمهوری اسلامی تأکيد داريم! ..... ) آن گاه چه باید گفت؟ ببینید چه چیزهائی نوشته شده اند؟ "انتخابات مجلس شورا !" کدام انتخابات؟ آیا انتصابات فرمایشی انتخابات است؟! "تأثیرگذاری بر این انتخابات از جایگاه اپوزیسیون!" هنگامی که نمایندگان دست نشانده حضرت ایة الله العظمی دیکتاتور پیشاپیش به مجلس نمایشی راه یافته اند سخن از کدام تأثیرگذاری است؟! "جهت دهنده امر سیاست ورزی برای نیروهای دموکراسی خواه!" البته پس از شرکت در نمایشی به نام انتصابات فرمایشی! "شرکت فعال در کارزار انتخابات مجلس!" کدام کارزار؟! کدام مجلس؟! و ..... ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... مجبوریم به تعریف از سوسیالیسم و ناسیونالیسم روی بیاوریم و طبیعتا کار ساده ای نیست زیرا از دو دیدگاه متفاوت به دنیا می نگریم، از نگاه من سوسیالیسم به سعادت انسان ها می اندیشد و در ضمن یک اندیشه دگم و شسته رفته و آیه آسمانی نیست ..... ) دوست گرامی، من سوسیالیسم را کنار می گذارم و از شما می خواهم یک انشا بنویسید! آموزگاری در دبستان از دانش آموزان می خواهد که یک انشا بنویسند و تیتر انشا نیز این است: (کارنامه زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم در درازنای تاریخ) من این انشا را پیش از این در لینک زیر نوشته ام و آموزگار هم به من بیست داده است! شما هم در این باره یک انشا بنویسید http://www.iranglobal.info/node/16195جناب وجدان آگاه, بنده نه از جمهوری آذربایجان حرفی زدم و نه از ترکیه. صفویه و قاجار را ذکر کردم که شاید شدت عمل آنها برای شیعه کردن سنی ها در تبریز و سایر شهر های آذربایجان شدید تر از سایر نقاط ایران بود. قبل از پرداختن به " جمهوری چک " مجددا و مکرر عرض میکنم که تمایلی به شرکت در گفتگوهای نژادی, قومی قبیله ای ملتی ندارم به دلیل آنکه افراطی ها و مامور ها در پی ایجاد نفاق اند نه وفاق. اما اگر حوصله کردید و در و تخته بهم زدن اجازه داد مقاله اخیر ANDRE VLTCH در باره " جمهوری چک " را مطالعه بفرمائید. ایشان از مادر چینی- روسی در روسیه متولد و در چکسلواکی بزرگ شدند و خیلی بیش از من و شما از اوضاع " جمهوری چک " با خبرند و چک ها را میشناسند. میگوید در سفر اخیر به چک مرد ایرانی خوش لباسی را دید که با نقشه توریستی به دست, محترمانه از دو بانو که کالسکه کودکی را میراندند آدرسی را پرسید و
خانم ها بدون پاسخ و با تحقیر, گویی مگسی را میرانند دست ها را تکان دادند و بقیه ماجرا. مقاله مفصل و چنان پر از " سجایای " جمهوری چک " و چک هاست که باید تمام آنرا مطالعه کرد. از جمله میگوید که پس از آزادی چکسلواکی, شهر پراگ مرکز تجمع لیبرال های غربی گردید که بخاطر آبجوی ارزان و " سکس " فراوان آنجا را مرکز عیاشی یک شبه کرده اند و بسیار مطالب دیگر.http://www.counterpunch.org/2015/03/27/the-czech-republic-and-the-fine-art-of-collaboration/
نوشته جالب و با ارزش .متشکرم
تبریزی گرامی،
درست همینجاست که من میگویم که این برخورد، سیاه و سفید کردن است. معیار من در این میان، تنها دشمنی با رژیم اسلامی نیست بلکه منافع مردم کشورم، بیش از همه برایم اهمیت دارد.پیش از همه روشن کنم که من با بکاربردن کلماتی مانند لجن مال کردن، ماستمالی، ماله کشی و... میانه خوبی ندارم و اگر در یکی از کامنتهای پیشینم با لحن شما نوشتم، از شما، دیگر خوانندگان کامنتم و از خودم پوزش میخواهم. در یک بحث سیاسی، استفاده از اینگونه کلمات، به جای روشنگری، جو را متشنج میکند.
موضوع دیگر اینکه ایکاش پای حزب توده ایران و سازمان اکثریت را از این بحث بیرون میکشیدیم زیرا من نه مدافع این سازمانها هستم و نه نماینده آنها. من نظرات خودم را بیان میکنم.
از من پرسیدهاید: "مرزبندی روشن میان دشمنی با رژیم آخوندی و هواداری از این رژیم چگونه باید باشد؟ اگر یک سازمان سیاسی.... در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کنند کارش برابر با چیست؟ روشن است که کار این سازمان برابر با دشمنی با رژیم آخوندی نیست و کارکرد این سازمان برابر با هواداری از این رژیم است"
درست همینجاست که
آیا ما میتوانیم با جاده کشی به روستاها و آسفالت آنها مخالف باشیم، به این دلیل که رژیم اسلامی این کار را میکند؟
با امر اعتراضات در جامعه و انتخابات و... صرفا نمیتوان از جنبه میزان پیوستگی آنها با رژیم و حتی میزان ارتجاعی و مترقی بودن آنها برخورد کرد. عوامل دیگری هم در این میان عمل میکنند.
من نمیتوانم به کسانی که به دلایل گوناگون و با تحلیلهای گوناگون در انتخابات شرکت میکنند، مهر هواداری از رژیم را بزنم.
گاهی ممکن است در غیردمکراتیکترین انتخابات هم، با این تحلیل که میتواند شکافی جدی در حاکمیت ارتجاعی بیندازد، شرکت کرد و ضد رژیم هم بود.
میتوان از حرکات اعتراضی که صد در صد با خواستهای ما منطبق نیستند، حمایت کرد. البته حمایت، جدا از "خود را بخشی از آن" دانستن است. من نمیدانم که سازمان اکثریت کجا و کی گفته است که خود را بخشی از جنبش چپ میداند، امیدوارم شما به من در یافتن این موضعگیری کمک کنید. ولی اگر این سازمان چنین موضعی گرفته باشد، من شخصا با آن توافقی ندارم.
***
از من پرسیدهاید: "مرزبندی روشن میان سوسیالیسم و ناسیونالیسم چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان فدرالیسم دموکراتیک و فدرالیسم ناسیونالیستی چگونه باید باشد؟ ..."
در اینجاست که مجبوریم به تعریف از سوسیالیسم و ناسیونالیسم روی بیاوریم و طبیعتا کار سادهای نیست زیرا از دو دیدگاه متفاوت به دنیا مینگریم.
از نگاه من سوسیالیسم به سعادت انسانها میاندیشد و در ضمن، یک اندیشه دگم و شسته رفته و آیه آسمانی نیست. در مقطعی از زمان و مکان این سعادت انسانی میتواند تنها یک قوم و یک قبیله را در بر گیرد و در مقطعی از زمان و مکان دیگر، کل جامعه بشری را. این دو را نمیتوان از هم تفکیک کرد و دیواری آهنین بین آنها کشید.
آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری، حق طبیعی هر انسانی است. نمیتوان به این بهانه که "ناسیونالیستهای نژادپرست" هم این را میخواهند، آن را نادیده گرفت و در سایه قرار داد و یا با آن مخالفت کرد.
سوسیالیسم امری نیست که با یک فرمان در همه عالم برقرار شود. راه درازی در پیش است و باید از کورهراههای فراوان بگذرد. روشنگری هم همینگونه است. با گفتن اینکه بین "نژادها" (من اعتقادی به نژادهای مختلف انسانی ندارم) دیوارکشی نکنید، کار تمام نمیشود. باید برای بردن این توپ تا دروازه، هزاران بار مانور داد و از هزاران مانع عبور کرد.
آقای تبریزی اگر کمی با بازی از کلمات دهان پر کن دست بر داری و بگویی که من خواهان حقوق برابر ملل ساکن ایران هستم هم شعار سوسیالیستی خواهد بود و هم مدرن ولی تا آنجا که من از نوشته های شما مطلع هستم تا بحال کسی نفهمیده که جنابعالی دنبال چه هستی جز آلوده کردن آب برای ماهیگیری
کسی که این نوشته را نوشته و نام نویسنده را نیز (جمعی از هواداران سازمان فدائیان خلق ایران -اکثریت داخل کشور) گذاشته است و سپس با پسوند (در دفاع از سوسیالیسم) آراسته است اگر یک ناسیونالیست چپ نما نباشد یک چپ پوپولیست ناسیونالیزه شده است! چرا که هیچ یک از سخنانی که در این نوشتار نوشته شده اند کوچکترین پیوندی با سوسیالیسم و کمونیسم و اینترناسیونالیسم ندارند و این سخنان رونوشت برابر اصل همان سخنانی هستند که ناسیونالیست ها و پیروان پان های رنگارنگ پیاپی می گویند و می نویسند!
آقای کاوه جویا در سایت ایرانگلوبال در مقابل این نوشته که توسط شما انتشار داده شده نوشته دیگر تحت عنوان « ملاحظا تی در زبان قدیم آذربایجان » توسط دکتر فرهاد قاموسی استاد دانشگاه انتشار داده شده و مقدمه اش چنین است « این مقاله حدود یک دهه پیش نوشته و منتشر شده است. به سبب ادامه بحث در «ایران گلوبال» لازم دیدم که آنرا با تغییرات جزئی دوباره منتشر کنم. تایپ مقاله به عهده یکی از دوستان بوده است. در این مقاله نشان خواهم داد که آنچه که تحت عنوان « زبان آذری » یا زبان ایرانی قدیم مردم آذربایجان از جانب برخی مولفین ایرانی مطرح شده است دارای اعتبار منطقی و تحقیقی لازم نیست. چراکه نه تنها منابع این فرضیه غیر دقیق و غلط بوده و ارزیابی مولفین مذکور از آنها نیز غلط و توام با اغراض عیر تحقیقی سیاسی بوده است. بلکه نظرات محققین بیغرض خارجی در اینمورد بروشنی مخالف نظرات مولفین ایرانی است.» امیدوارم هم شما
شما و هم آقا رازی این مقاله مطالعه کرده و نظرات خود را در زیر همان مقاله بنویسید و آنچه که مشخص است قوم پرستان فارس در مقابل این مقاله در سکوت علمی بسر میبرندhttp://iranglobal.info/node/45176
دوست گرامی، اژدر بهنام، مطلق بین بودن و همه چیز را صد در صد سیاه و صد در صد سفید دیدن برابر با خشک اندیشی (دگماتیسم) است و من با سخن شما که می گوئید در ارزیابی پدیده های گوناگون باید همه چیز را دید و اندیشه ای بر پایه نسبیت داشت هماوازم، برای نمونه درباره حزب توده ایران اگر کسی سوسیالیست باشد و بگوید این حزب بهترین حزب بود و یا بدترین حزب بود کارش برابر با خشک اندیشی است، حزب توده ایران هم بهترین و ارزشمندترین کارها را برای گسترش سوسیالیسم در ایران انجام داده است و هم کارهائی صد در صد نادرست و آسیب رسان به سوسیالیسم را در کارنامه اش دارد، از سوی دیگر مرزبندی میان اندیشه های گوناگون را نمی توان با دستاویز نسبیت که از آن سخن گفته شد نادیده گرفت! اگر کسی مسلمان باشد و بگوید در روایات آمده است که نماز خواندن در برابر فلان بت ثواب دارد روشن است که کارش برابر با رفتن به سوی بت پرستی .....
..... است نه مسلمان بودن چون اسلام و بت پرستی دارای مرزبندی های روشن هستند و یا اگر یک یهودی بگوید خواندن فلان نماز برای شادی روح آدولف هیتلر ثواب دارد روشن است که کارش برابر با رفتن به سوی نازیسم است نه یهودی بودن! آدولف هیتلر دشمن یهودی ها بود و میلیون ها یهودی را کشته است و یهودی بودن و نازیسم دارای مرزبندی های روشن هستند! دوست گرامی، اژدر بهنام، اکنون پرسش من از شما این است که مرزبندی روشن میان دشمنی با رژیم آخوندی و هواداری از این رژیم چگونه باید باشد؟ اگر یک سازمان سیاسی که هزاران تن از وابستگان و هوادارانش را رژیم آخوندی دستگیر، زندانی، بازجوئی، شکنجه و اعدام کرده است از یک سو بگوید من دشمن رژیم ولایت فقیه هستم و از سوی دیگر از حسن روحانی در زمینه های گوناگون مانند گفتگوهای هسته ای پشتیبانی کند کارش برابر با چیست؟ و اگر این سازمان سیاسی از میرحسین موسوی و جنبش سبز هواداری کرده و خود را بخشی از جنبش سبز بنامد و از همه درخواست کند در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کنند کارش برابر با چیست؟ روشن است که کار این سازمان برابر با دشمنی با رژیم آخوندی نیست و کارکرد این سازمان برابر با هواداری از این رژیم است و این سازمان با چنین گفته ها و نوشته هائی هرگز نمی تواند در گروه براندازان این رژیم گنجانده شود و ما هرگز نمی توانیم با این دستاویز که همه چیز را نباید سیاه و سفید دید این گفتارها و کردارهای نادرست و ناهنجار را ماله کشی و ماست مالی کنیم! ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، خواهشمندم برای آدم بیسوادی مانند من روشن کنید که مرزبندی روشن میان سوسیالیسم و ناسیونالیسم چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان فدرالیسم دموکراتیک و فدرالیسم ناسیونالیستی چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان حق تعیین سرنوشتی که سازمان های جهانی از آن سخن می گویند با حق تعیین سرنوشتی که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان آموزش زبانی که اینترناسیونالیست ها از آن سخن می گویند با آموزش زبانی که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند چگونه باید باشد؟ دوست گرامی، اژدر بهنام، اگر کسی خود را سوسیالیست بنامد و مانند آن مسلمان بت پرست و آن یهودی هیتلردوست که درباره آنها سخن گفته شد رونوشت برابر اصل همان سخنانی را که ناسیونالیست ها می گویند و می نویسند طوطی وار بازگو کرده و بازتاب دهد کردارش برابر با چیست؟ دوست گرامی، اژدر بهنام پرسش من از شما این است که سوسیالیسم و ناسیونالیسم باهم سازگار هستند یا نه؟ و مرزی میان سوسیالیسم و ناسیونالیسم هست یا نه؟ و دیدگاه شما در این باره چیست؟جنابpeerooz، ترکها شابدالعظیم و قم ندارند، جمهوری آزربایجان در سکولاریزم به جمهوری چک نزدیک است، آتا ترک ترکیه به زیارت امام رضا نرفت، هم ترکیه و هم آزربایجان سکولار هستند، این شیعه، شیعه فارسی است، رژیم هم رژیم فارس است. در دوران امپراطوری هزار ساله ترکان بر ایران، همیشه جنگ بین روس و ایران وجود داشت، با رضا شاه، ایران را انگلیس و آمریکا چاپید، با آخوند ایران به مترسک روسیه تبدیل شد. وجدان آگاه
هر جا نامی از ,آذربایجان ترک , است پان فارس ها سعی به حذف با تحریف آن میکنند و حتی در تاریخ طبری , آذربایجان سرزمین تر کها, نوشته شده است ولی پان فارس ابولقاسم نامی کلمه سرزمین ترک را از پشت آذربایجان حذف کرده است. از این نمونه ها هزار ها هزا داریم.
در تاریخ طبری در نوشته عربی اش نوشته شده ست:غزا الجراح بن عبدالله الحکمی وهو امیر علی ارمینیه و آذربجان ارضالترک فتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترک, (تارخ طبری, تاریخ الامم و الملوک, مطبعه بریل, لیدین 1879
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ابوالقاسم پاینده در ترجمه اش کلمه ارض الترک را از آذربیجان حذف کرده و چنین ترجمه کرده است:
در این سال جراح بن عبدالله حکمی که امیر ارمینیه و آذربیجان بود به غزای سرزمین ترکان رفت که بلنجر به دست وی گشوده شد و ترکان را هزیمت کرد و آن هارا با هم فرزندانشان در آب غرق کرد و هر چه خواستند اسیر گرفتند و قلعه های بلنجر ر گشود و هم مردم آنرا بیرون راند.
جناب وجدان آگاه, شما که خود را سیاستمدار میدانید و ما را که ادعای سیاسی بودن نداریم از سیاست پرهیز داده بودید گمان دارم به یاوه گویی افتاده اید. شیعه گری را صفویه و قاجار به ایران سوار کردند و آنچه رژیم شیعه انجام میدهد همانست که از آن انتظار میرود. این چه ربطی به ایرانیان سنی که به ضرب شمشیر شیعه شده و فارس قبلا سنی دارد؟ بد جوری قاطی کرده اید.
تنها به قاضی رفتن همینه.
نویسنده مجترم، اولا جمهوری اسلامی را با ایران قاطی نکن. جمهوری اسلامی هیجوقت برا منافع ایران کاری نکرده بلکه ملت و کشور و ثروتهای ملی ما را برا گسترش دین ارتجاعی شیعه بخدمت گرفته و تازه میخواد نوروز را هم از یادها ببره
دومآ، جمهوری اسلامی بخاطر تفکرات ارتجاعی و عقب مانده خودش با اسراویل درافتاده و دلش برا عربهای سنی فلسطینی نسوخته. نگاه کن که چه بلایی سر ما عربهای سنی ایران در آورده . آزادی عربهای فلسطینی تحت اشقال اسرائیل بیشتراز آزادی ما عربهای سنی ایران تجت حاکمیت آخوندها است.
سومآ، ایران در عراق دخالت کرد و عواقب اش را ببین< در لبنان دخالت کرد< در سوریه و حالا در یمن. اعراب حق دارند در برابر ارتجاع حاکم بر ایران که کل منطقه را بهخم ریخته، بایستن. این ضد ایران نیست. ضد آخوندیسم است.
سلام-من بهیچ وجه معتقدنیستم که ایران آمریکابتوانندبه توافق برسند.مگراینکه جمهوری اسلامی جام زهررابنوشد.ملت مادرسال 57 بخاطرمطالبات عقب افتاده خودوزیرپاگذاشته شدن آنهامثلاانقلاب کردند.پس ازآن خمینی وخامنه ایی ومن میگویم بنابه دستوراربابان آورنده خمینی واکیپ داخلی وخارجی ازبیسوادی روشنفکران سوء استفاده کرده و37سال است مردم رابازی داده وسرکارگذاشته اند.علاوه برآسیب های مادی وجانی واقتصادی به ملت خوددرجاهای دیگرنیزازاین نیرووسرمایه بخاطرامیال خودواربابان سودجویی کردند.حال اگربخواهندمثلاصلح کنند.ا1-بایدازشعارنابودی اسراییل صرف نظرکرده ودولت اسراییل رابرسمیت شناسند.2-به قوانین حقوق بشرگردن نهاده وازخودسری هادوری کنند.3-به تمام گروههای سیاسی که تابحال ازحکومت حمایت میکردندجواب بدهند.4-جلوی تندروهاایستاده وآنهاراخاموش وواداربه قانون نمایند.5-به مطالبات مدنی مردم وملت هاجواب قانع کننده ایی
بدهند6-یابایدمخالفان راسرکوب کنندیاموافقین تندروخودرا،هم خداوهم خرمارانمیشودباهم داشت.7-ازبشاراسدبگذرندودردیگرکشورها بدون اینکه ازارباب اجازه داشته باشنددخالت نکنند8-انرژی هسته ایی مسته ایی رابایدبیحیال شوند.8-باتمام کشورهای جهان تسامح داشته باشند.9-تعدادی ازفرماندهان تندرورایابایدخاموش کنندیابایدبه مردم ودنیاجوابگوباشند.10-درموردحقوق مدنی زنان.ملل.محیط زیست وسازمان های حقوق بشرجوابگوباشندووو...آیااین مسئولان میتواننداین خواسته هارابرآورده کنند؟یابایدجام دم دستشان باشدویاتوافق هرگز.ادامه کامنت پیشین
شما از این حق حمایت نمیکنید زیرا در رویاهایتان روزی در جهان تنها یک کشور وجود خواهد داشت! و چون خواست جدایی برخلاف جهت آن حرکت میکند، پس باید محکومش کرد و این حق باید پایمال شود.
من اینگونه فکر نمیکنم.
از نظر من جهان وطنی با به رسمیت شناختن تفاوتها و اشتراکات و احترام به آنها معنی پیدا میکند. نمیتوان دنیا را یکدست کرد و اصولا هیچ کسی چنین حقی ندارد مگر اینکه به یک خواست عموم بشری تبدیل شود! و این هم یک رویای شیرین است!
از نظر من هر کسی، هر جمعی، هر قوم و ملیت و ملتی، حق دارد در مورد زندگی خود تصمیم بگیرد. حتی اگر این تصمیم، جدایی باشد.
من حق دارم بعنوان یک فرد، مخالفتم را با تصمیم جدایی با صدای بلند اعلام کنم ولی حق ندارم خواست و ارادهام را، تحت هیچ نام و عنوانی، به حتی یک فرد هم تحمیل بکنم!
تبریزی گرامی،
پایگاه مردمی خود را از دست میدهد، به سازمانی کوچک تبدیل میشود و در همان جامعه تحلیل میرود و ممکن هم است که در شرایطی دوباره جان بگیرد. سازمانی که پایگاه مردمی خود را از دست بدهد، راهی خارج از کشور نمیشود.شما بسیار نوشتهاید و من تلاش میکنم درباره نوشته طولانی شما، اشاراتی خیلی کوتاه داشته باشم.
من ادعا نمیکنم که حامیان سازمانهای سوسیالیستی در داخل ایران میلیونی هستند یا کم، چون اطلاعی از آن ندارم. ولی شما ادعا میکنید که در ایران حتی یک نفر از سازمانهای سوسیالیستی حمایت نمیکنند و "سازمان های سیاسی سوسیالیست ایرانی هم اکنون نه در سر هرم هستند و نه در ته هرم هستند بلکه به بیرون از هرم پرتاب شده اند".
لطفا به من بگویید که این ادعای شما بر کدام آمار مبتنی است؟ آیا آماری در این مورد وجود دارد و یا اینکه انتظار دارید حامیان آنها پرچم سرخ به دست گیرند و روانه خیابان شوند؟
***
شما درباره سرکوبهای سال 1360 به بعد مینویسید: "سرکوب های ددمنشانه رژیم آخوندی این دو سازمان را از میان نبرد بلکه از دست دادن پایگاه مردمی این سازمان ها را از میان برد".
به نظر من: اولا وقتی سازمانی
دوما با استدلال شما، جمهوری اسلامی بینوا در این میان گناهی ندارد، تقصیر خود سازمانهاست که پایگاه مردمیشان را از دست داده بودند.
سوما درباره سازمان مجاهدین خلق مینویسید: "با داشتن پایگاه مردمی ده ها پادگان ایرانی در درون خاک ایران به این سازمان می پیوستند و رژیم آخوندی از میان می رفت"
این همان سیاه و سفید کردنهایی است که پیش از این به آن اشاره کردم. پایگاه مردمی یا صفر است یا آنقدر زیاد و موثر که پادگانها به سازمانی میپیوندند و رژیمی از میان میرود. در اینجا نسبیت مفهومی ندارد.
***
تبریزی گرامی، متاسفانه ما نمیتوانیم بر سر مواضع کنونی سازمان اکثریت به توافق برسیم زیرا دو دیدگاه متفاوت به دنیا داریم. من با وجود اینکه با بسیاری از مواضع این سازمان همسانی ندارم، ولی اذعان میکنم که این سازمان در تصورات و خیالات سوسیالیسم فروپاشیده و احکام از پیش تعیین شده سوسیالیستی غوطهور نیست و تلاش میکند در عرصه رئال پولیتیک گام بردارد و با مسائل سیاسی روز، از دیدگاه نوینی برخورد کند. من شخصا برخی از این مواضع را میپذیرم و با برخی از آنها از بیخ و بن مخالفم. برخورد من با سازمانهای دیگر هم به این گونه است.
در این میان شما تنها یک معیار دارید که همه را با آن میسنجید: یا مواضع و عملکرد یک سازمان با ایدههای سوسیالیسی مورد قبول شما همخوانی دارد و شما آنها را تایید میکنید و یا اینکه همخوانی ندارد و شما آن سازمان را بکلی رد میکنید.
دوست عزیز، سوسیالیسم اندیشهای است با تنوع و طیفی است وسیع. حقیقت در انحصار شما نیست. تا زمانی که این سیاه و سفید کردن با شماست، ما در دو دنیای متفاوت زندگی میکنیم!
***
تبریزی گرامی، شما باز هم از دیوارکشی های ناسیونالیستی بر گردادگرد نژادهای گوناگون صحبت میکنید. من کجا از اینگونه دیوارکشیها حمایت کردهام؟
حرف من این است که فدرالیسم در ایران به دلیل ترکیب جمعیتی ایران (که در برخی جاها اقوام و ملیتهای مشخصی در آن جمع هستند و در برخی جاها آنقدر ترکیبی و درهم آمیخته است که هیچگونه جدایی ممکن نیست) باید مختصات خودش را داشته باشد. نه مانند آمریکا خواهد بود، نه مانند فیلیپین و نه مانند آلمان.
در عین حال، به دلیل این ساختار جمعیتی، فدرالیسم در ایران، بدون هیچگونه تردیدی با مسائل این اقوام و ملیتها درگیر خواهد بود.
اضافه میکنم که تنها راه حل عقلانی این مسائل، بکارگیری شیوههای دمکراتیک و مدارا و به رسمیت شناختن تفاوت و اشتراکات و احترام به آنهاست..
***
دوست گرامی، درباره زبان نوشتهاید که به "زبان رسمی" معتقد نیستید و به "زبان کاربردی" معتقدید.
اینکه نام آن را چه بگذاریم یک چیز است و اینکه با آن چگونه برخورد کنیم، امر دیگری است.
مهم برخورد ما با آن زبان و دیگر زبانهاست.
ما اگر نام زبانی را "زبان کاربردی" بگذاریم و در مقابل خواست آموزش زبانهای دیگر یا آموزش به زبانهای دیگر شروع به مسخره کردن آنها بکنیم، نشانه چیست؟ وقتی به دیگر زبانها اجازه حیات ندهیم، آیا این سرکوب آنها نیست؟
در مورد تمامیت ارضی هم همینطور است. وقتی ما هر کسی را که حقوق قومی- ملی را طلب می کند، مهر تجزیه طلب بر پیشانیاش بکوبیم، یا به کسی اجازه ندهیم که خواست جدایی را مطرح کند، به چه منظوری این کار را میکنیم؟ آیا جز برای حفظ تمامیت ارضی است؟ حالا میتوانیم با صدای بلند، شعار جهانوطنی هم بدهیم. ولی نتیجه یکی است. من از شما میپرسم که کجا از حق جدایی حمایت کردهاید؟ شما از این حق حمایت نمیکنید زیرا در رویاهایتان
ادامه در کامنت بعدی
یعنی آیا خداوند صفویه و اسلاف و اخلاف و هواداران و پشتیبانان آنها را نیامرزد که که به زور شمشیر این بلا را بر سر ایران آوردند؟ ایرانی ها که به سنی بودن خود شاد بودند. سنی های افغان و نادر شاه کوشیدند که ورق را بر گردانند ولی قاجاریه به " علما " پر و بال داد.
جناب وجدان آگاه، شما که مثل صفحه خط خورده از بامداد تا شامگاه دستمال بدست نشسته اید و از زبان فارسی خرده میگیرید، بفرمائید ودر 10 سطر نظرات خود را بزبان انگلیسی بنویسید تا ما از انگلیسی نوشتن شما لذت ببریم و از این پس کامنتهای انگلیسی شما سرمشقی برای دیگران باشد. وتا شاید نیز کمکی به بهبود رواپریشی جناب عالی.
جناب ایرج، وقتیکه ( فریتس ولف ) زبان شناس، با مبنا قرار دادن شاهنامه، کّل ذخایر لغوی زبان فارسی را، ۸۰۰ هشتصد واژه بر آورد میکند میدانید معنی آن چیست؟ یعنی زبان فارسی، زبان بومی فلات ایران نبوده، چگونه زبانی میتواند زبان بومی یک منطقه باشد ولی کّل ذخایر آن، فقط هشتصد لغات را شامل شود؟ زبان فارسی برای پر کردن این گسست به بزرگی کهکشان، از ترکی، عربی، آشوری، هندی واژه میگیرد، وقتیکه شما نمیتوانید از نظر اتیمولوژی، ریشه یک زبان را پیدا کنید یعنی آن زبان دیمی است، زبان شعر نیز، دلیل بر وجود یک زبان در آن منطقه نیست، برای سیاه کردن یک کتاب ۴۰۰ صفحهای شعر، شاعر فقط به ۳۰۰ واژه نیاز دارد، هنوز هم که هنوز است زبان فارسی، بدون اصطلاحات عربی، باید درب دادگاه را، ببندد. وجدان آگاه
به نظر من جامعه فارسی و رژیم فارس ایران شانس آورده است که بعد از این همه حمایت از ارمنستان، جمهوری آزربایجان پرده دری نمیکند، فقط کافی است جمهوری آزربایجان اعلام کند به دلیل حمایت رژیم فارس شیعه ایران از ارمنستان در جنگ با آزربایجان، جمهوری آزربایجان با ملتی شیعه در کنار ترکیه، پاکستان، عربستان، مصر و دیگران به جنگ با شورشیان خواهد پرداخت، یادتان است وقتیکه نوشتم ( شاهنامه خوانی باعث شد مرز فانتزی با واقعیت در جامعه فارسی از هم فرو بپاشد؟ )، راستی آیا عربستان نمیتواند شاکی شود چرا رژیم فارسی ایران، در جنگ آذربایجان شیعه با ارمنستان، از ارامنه حمایت کرد؟ وجدان آگاه
کتاب آذری یا زبان باستانی آذربایجان قبل از سلطنت پهلوی نوشته شد و در سال 1304 منتشر گردید.در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس مؤسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.در ضمن تقریبا از زمان مشروطه بحث بر سر زبان و اصالت مردم آذربایجان بین اندیشمندان و روزنامه نگاران ایرانی و عثمانی مطرح بوده.روشنی بیگ عثمانی معتقد بود که برادران آذربایجانی و ترک تحت ستم فارسها(قاجارها!!!!!!!!!!!!!!!!) قرار دارند و بین او و روزنامه نگاران ایرانی بحث و جدل فراوان وجود داشت . وقتی هرکس به خودش اجازه میده در علوم غیر تخصصی قلم به دست بگیره و بنویسه از این بهتر نمیشه از این دست افراد کم نیستند مانند پورپیرار-جواد هیئت - زهتابی- غیاث آبادی و ...
واقعیت بزرگتری در این جنگ در شرف وقوف است و آن ( اضمحلال کامل ارتباط و اهمیت ) ایران در منطقه است. جامعه فارسی بجای اینکه دنبال توجیهات انسانی باشد باید از خود بپرسد چگونه و چرا ( به مرحلهای رسید که قادر به تشخیص جایگاه خود ) در سطح بومی، منطقهای و جهانی ) نشد؟ جامعه فارسی با ابزار سازی از شیعه، زبان فارسی، تئوری مضحک آریائی، زبان هند و اروپائی نمیتواند به گسترش ژئوپلتیکی دست یابد، همین شیعه جامعه فارسی را، به پیاده نظام اولیگارش روسیه تبدیل کرد، همین شیعه چپها و کمونیستها را، به سوی ایران سوق داد ( بوسه احمدی نژاد بر لبان و دستان چاوز یادتان است؟ )، همین شیعه اقتصاد جامعه فارسی را نسبت به جوامع سنی تنزل داد. اگر چه استفاده ابزاری از شیعه بیشترین برد ژئوپلتیک را نسبت به استفاده از ( جغرافیای روستای زبان فارسی ) دارد ولی تهدیدهای استفاده ابزاری از مذهب شیعه
نیز بمراتب عمیقتر، دهشتناکتر و گسترده تر است. وجدان آگاهآقای ایرج ، از متن جالبی که از الیویر روا دانشمند خاور شناس فرانسوی در تایید دیدگاه زنده یاد احمد کسروی و ریاحی در کامنت آوردید تشکر می کنم. این ترک پرستان متعصب بدون اینکه اصلا بدانند الیویر روا فرانسوی است از یک کلمه متن نتیجه گرفتند که از دانشمندان روسی است!! اولا روا فرانسوی است و مدتها مشاور دولت فرانسه و سازمان ملل در امور آسیا بوده . بعد هم اینکه یک دانشمند درجایی از نظر دانشمند دیگری یاد کند دلیل آن نیست که خودش هم به این کشور سمپاتی دارد. دیگر اینکه دانشمندان شوروی سهم بزرگی در خاورشناسی و بخصوص در تخقیقات درباره ایران و اسیای میانه دارند و خیلی از دانسته های امروز جهان از تحقیقات اینان نتیجه شده. این متعصبان چون سواد انگلیسی هم ندارند با دیدن یک کلمه soviet union به این فکر رسیده اند که بجای جواب دادن به این سند شما که از پسش بر نمی ایند به شوروی حمله کنند! همانطور که در سند
آمده الیویر روا هم نطر کسروی را درباره اینکه زبان اذربایجان گویشی از فارسی بوده و تازه از چندصد سال قبل زبان ترکی با حمله قبیله های ترک به انجا وارد شده و کم کم جانشین زبان آذری ایرانی شده تایید کرده. البته علاوه بر روا دیگر دانشمندان خاورشناس معتبر جهان هم نظر کسروی را در این باره تایید کرده اند. اما متعصبان می خواهند با پرخاش و نوشته های سطحی و پر غلط مثل نوشته اقای قابوسی حقیقت را جور دیگر نشان دهند.جز قوانین ریاضی تقریبا هیچ قانونی صد در صد نیست منجمله قانون سیاست. بنا بر این گاهی استثناها وجود دارد. در سیاست کلی دنیا, یک پدیده تا کنون قطعی بنظر میرسد و آن تمامیت خواهی نسل انگلوساکسون است که بیش از پانصد سال آفتاب از امپراتوری آن غروب نکرد و سپس پایتخت آن از لندن به واشنگتن منتقل گردید با شعباتی در کانادا, استرالیا و نیو زیلند و نزدیک به ۹۰۰ - ۸۰۰ پایگاه نظامی در سراسر دنیا. ظاهرا این یک سیاست لایتغیر است و بقیه واکنش هایی بر این اصل. این سیاست چقدر عمر کند و تا کجا توسعه یابد را خدا میداند.
به عروس گفتند: عروس خانم بفرماید برقصید.
شما میتوانید کامنت خودتان را به انگلیسی بنویسید ولی از 75 میلیون ایرانی نمیتوان این انتظار را داشت. در ضمن کسی که زبان خودش را درست ننویسد و نخواند بی شک از نوشتن درست زبان بیگانه نیز عاجز است.ولی چون عروس رقص بلد نبود گفت:
ـ من در اتاقی که دیوارش کج است نمی رقصم!
هر زبانی قواعد ودستور زبان خودش را دارد. تا زمانی که ما واژه عربی جراح را داریم، نمیتوانیم آنرا ( جراه ) بنویسیم. و یا تصمیم را نمیشود ( تسمیم ) نوشت. در این حالت، بچه ایی که در دبستان واژه تصمیم را درست یادگرفته و درست نوشته از خواندن این خرتوخر نوشته ها تعجب خواهد کرد.
زبان انگلیسی نیز صدها استثنا در نوشتار دارد. درستنویسی زبان فرانسوی برای دانش آموزان فرانسوی نیز مشگل است ولی آنها اینچنین بهانه هایی را نمی آورند که بهتر است زبان انگلیسی را جانشین زبانشان کرد.
آلمانیها، گاهی برای بدست آوردن یک واژه، چندین کلمه را بهم میجسبانند؛ وهر سال واژه های جدیدی را به واژه نامه ها وارد میکنند. وهیچگاه از جانشینی آن با انگلیسی حرفی نیست.
«بله. ما خیلی زیاد حرف زدیم و خیلی طولانی. بهتر بود دهانمان را میبستیم. من در این مورد با شما موافقم. با توجه به قدرت و نقش قوی غرب ما میتوانستیم بیشتر بیشهامتی یا واقعگرایی نشان بدهیم.»
شهبانو منظور خود را خیلی واضح بیان فرموده اند؛ حتی صریح تر از آنچه معمول است. اما محض اینکه شاه اللهی ها و ذوب شدگان در سلطنت شیر فهم شوند، توضیح می دهم که منظور شهبانو این بوده که می توانستند بیشتر خوش خدمتی و نوکر صفتی نشان دهند تا تاج و تختشان محفوظ بماند. حالا به سبب این نوکریها، چه بر سر منافع ملی می آمد، این دیگر اهمیتی ندارد.
جناب تعجب شما حتما به «اسناد درستی تاریخها در انترنت» دسترسی دارید ولی متاسفانه من ندارم. لطفا این اسناد را منتشر کنید که استفاده کنیم.
-حرف پدر بزرگها به نوعی درست است و به نوعی هم صحیح نیست. اینکه «در سیاست هدف هر وسیله ای را توجیه میکند » رایج است.و از اینرو گویند «سیاست پدر-مادر ندارد». این چیزی ست که واقعیت است و مشاهده میکنیم.پدر این فرمول ماکیاولی ست. اما این سیاست فاقد قوانین خود است درست نیست. این رشته به عنوان یکی از علوم انسانی دارای قوانین نسبی ست و میتوان حرکات سیاسی را بطور نسبی قانونمند تبیین کرد. اصل ماکیاولی یا پدربزرگها یکی از این اصول است.
-اکنون آنچه بین ایران-عربستان جریان دارد «رقابت» منطقه ایست. بخاطرکسب «قدرت و منافع»بیشتر. پای ترکیه و خلیج و اسرائیل و «اروپا-آمریکا» ؛ و از سوی دیگر اگر روند ادامه یابد ، پای«چین و روسیه » هم در این رابطه به میان خواهد آمد. اینها برای «امنیت بیشتر-سود بیشتر- نفوذ بیشتر» با هم رقابت خونین و جنگی میکنند. در حقیقت «یمن-عراق-سوریه» نقاطی هست که
اینها «منافع-امنیت» خود را از راه «رقابت خونین» در آنجاها می جویند. اینجا هم فرمول «جنگ داخلی-دخالت خارجی» عمل میکند. چون پل «مسالمت داخلی» در حل مسایل شکسته است.-جدال بین ایران-عربستان احتمال دارد به طرف «حذف ایران» از صحنه نیز برگردد. اگر شرایط پیش آید و اجازه دهد.
سیاست وابسته به شرایط هردم متغییر است. از این رو «پدر-مادر» ندارذ. اما در این «وضعیت مدام تغییر یابنده » از قاعده ی نسبی « قدرت-تسلط-رقابت -امنیت -سود» پیروی میکند.یعنی از «حیات خودی و قدرت وسود».
این مقاله علمی است یا فحشنامه سیاسی ؟ به هرکس که مخالفش هست میگوید فاشیست و... اسمش را هم گذاشته مقاله زبانشناسی! خدا وکیلی این فحشنامه اقای قابوسی را مقایسه کنید با مقاله وزین و استدلالی زنده یاد محمدامین ریاحی خوئی که در همین سایت چاپ شده و بگویید کدام علمی است. این نوشته طولانی اقای قابوسی جز فحش و عصبانیت و تبلیغ سیاسی چیزی درش نیست.