Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

اتفاقی و یا اشتباهی موش من روی ادامه نظر خورد و دیدم که هشیار که ننوشته خانم است و یا آقا که خطابم کنم در بخش نظرات یک کتاب نوشته. خیلی خوب شد چون با همین اتفاق یا اشتباه یاد گرفتم که همیشه باید موش را روی ادامه نظر هم بزنم. اصلا کسی ادامه نظر را دیده؟ چرا این نوشته طولانی را در قسمت نظرات زده؟ بهتر است در خود سایت بزند که مردم ببینند.

نوشته شده توسط: Anonymous

خطری که ما را تهدید میکند.خوانندگان محترم این سایت توجه دارند که بعضی از مقالات مانند مقالات اقای شاملی و لوائی مدتها روی سایت باقی میمانند و هر بار از پائین جدول به بالا کشیده میشوند البته هیچ مخالفتی با ماندن انها در صدر مقالات نیست .و اما ..
خبر بر گزاری نشستی در کانادا از سوی جریانات حقوق بشری و شرکت خانم رجوی و احمد شهید بسیار قابل تامل است.
خبر مربوط به بر گزار ی این نشست متاسفانه فوری از روی سایت ایران گلوبال بر داشته شد.

هموطنان گرامی سازمان مجاهدین به رهبر ی رجوی از اغاز تا همین لحظه کار ی جز خشونت و نقض حقو ق بشر چه خودی و چه مخالف انجام نداده است.خطری سازمان دهی شده همه ایرانیان را تهدید میکند و هر گونه اغماض خطری مرکبار برای همه خواهد داشت. اقدام اقای احمد شهید منافی و مخالف اعلامیه خود سازمان حقوق بشر و مفاد ان میباشد.

بیش از 3000 نفر از ایرانیان در اردوگاه رجوی به گروگان گرفته شده اند و خواستی جز فرار از سازمان مجاهدین را ندارند.سازمانهای حقوق بشر ایرانی حق ندارند چشم خود را برجنایاتی که در کمپ لیبرتی بر اعضا اجباری و داوطلب سازمان می اید ببندند. این فقط سازمانهای حقوق بشر ایرانی هستند که باید هم اکنون از حقوق دربندان زندان رجوی بپا خیزند. اقای احمد شهید یک کارمند سازمان ملل بیش نیست و نه درد ایران را دارد ونه عضوی از سازمان مجاهد است ونه بیطرف است و اساسن نمیتواند در باره ما ایرانیان داوری کند..بسیار ی از اعضا سابق سازمان مورد بی حرمتی تهدید و افترا و ضرب و شتم از سوی سازمان رجوی قرار گرفته اند .
نوشته شده توسط: Anonymous

در ضمن آنها جیبش را نزنند دلار پیشکش و ارزونی شون
شما که نوشتی مجاهدین تهمت می زنند خودتون که در تهمت زدن دست همه را از پشت بستی. آخه معذرت می خواهم کدوم احمقی باور می کنه که اونها به آقای توکلی دلار بدهند. شاید هم برای خنده نوشتی تا در قسمت سرگرمی چاپ بشه. خودم فردا میرم پیش مجاهدین میگم آقای توکلی مرا فرستاده تا دلارها را کول کنم ببرم. از شوخی گذشته فکر کنم همه نوشته های او بی پایه و اساس و سراسر تهمته

نوشته شده توسط: Anonymous

هر شب به سایت ایران گلوبال سر می زنم و همه خبرهایی که در این مورد منتشر شد را خواندم. فقط یک بار در سایت ایران گلوبال آمده که می گویند فردی به نام علیشاهی در هلند دستگیر شده و نمی دانیم جرم او چیست. عین خبر را در زیر کپی می کنم. برای خواندن آن رو ادامه نظر کلیک کنید.



روز جمعه در اخبار ایران گلوبال آمده که یک ایرانی مقیم هلند به جرم ارتباط با وزارت اطلاعات دستگیر شد. بنا به خبر رسیده سازمان اطلاعات و امنیت هلند یکی از مرتبطین با وزارت اطلاعات در آن کشور را دستگیر کرده است. این خبر حاکی است که قرار بر این بوده که شش تن دستگیر شوند اما تا کنون فقط یکی از آنها دستگیر شده است. سایت ایران گلوبال از صحت و سقم این خبر اطلاعی ندارد اما پیگیر ماجراست تا پوشش دهد. شاکی پرونده مأموران و خبرچینان وزارت اطلاعات در هلند گروه ضد جاسوسی آذرخش است که چندی پیش یکی از اعضای آن برای تحت فشار قرار دادن دولت هلند جهت دستگیری مزدوران وزارت اطلاعات فراخوان داده بود ولی در حال حاضر موفق به بر قراری تماس با او نشدیم تا در این مورد سئوال کنیم.

روز یکشنبه ارتباط ما با ایشان بر قرار شد و او دستگیری یک نفر را تأئید کرد اما گفت " تا بعد از ظهر روز سه شنبه 25 مارس در این مورد چیزی نمی توان گفت". همچنان پیگیر خبر بودیم که دقایق بیش از کانال دیگری مطلع شدیم که در هلند فردی به نام علیشاهی بازداشت شد ولی علت بازداشت معلوم نیست. سایت ایران گلوبال نمی داند که او همان فردی است که در خبر قبلی به آن اشاره شده و یا اینکه فرد دیگری است.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

مسئولین محترم ایران گلوبال... آیا کامنتی با نام یک آذربایجانی که در چند جمله (فاشیست.. فاشیست فاشسیت...) نوشته و هر اتهام و تخریبی علیه من و دیگران و خانواده ام نوشته است را واقعا استدلال تلقی کرده اید که آن کامئنت راحذف نکرده اید؟ اگر چنین فکر میکنید، باشد فرجی نیست. انسانی که به قربانگاه فرستاده میشود، انسانیت انسان را نیز با خودش میبرد.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای کاظم ثانی، من به مسائلی که در ادامه مطرح کرده اید خواهم پرداخت. اما در این خصوص که بخشی از کامئنت های را منتقل میکنند من موافق نیستم. در آنجا که کامئنت ها را منتقل کرده اند، تنها کامئنتهای دیگران را گذاشته اند و چون کامئنت های من آنجا نبود مجبور شدم آنها را به بخش جدید منتقل کنم. این روش پیگیری مطلب و مباحثات را با مشکل مواجه میسازد. من در آنجا کامئنت جدید نخواهم نوشت. بنابراین میتوانیم در اینجا به گفتگو ادامه دهیم. آنجا به قول خودتان و برای دفاع از مواضع ام مجبور شدم کپی و پئست بکنم. چون نشر تنهای کامئنتهای مخالفین با تیتری بسیار تخریبی نه دوستانه است و نه کار درستی به حساب می اید. نمیدانم دست اندرکاران ایران گلوبال چرا به این فکر افتاده اند. منظور نگران نباشید من در جایی دیگر در این رابطه چیزی نمینویسم. خیر پیش

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای قنبر قنبری (1) نظری در نقد مطلب من نوشته اند. با وجود اینکه ایشان فهوای نوشته مرا تفکر شورای نگهبانی ارزیابی کرده اند، اما من میخواهم، نوشته ایشان را جدی بگیریم و در مورد نارسایی تفکر ایشان در برخورد با آنچه که من نوشته ام اندکی توضیح دهم. اساس تفاوت فکر من و آقای قنبری در نگاه به تفاوت نقش یک حزب سیاسی و نقش یک فرد سیاسی در جامعه است.
تفاوت نقش حزب سیاسی و فرد سیاسی در کجاست؟
آقای قنبر قنبری مینویسند؛ " خلقهاى تحت ستم را از موقعيت مظلوم،بناحق ظالم به تصوير مى كشد،و اين به نوعى خدمت به سيستم فكرى فاشيسم فارس مى باشد" (پایان نقل قول).
یکی از کارهای اساسی فعالین یک جنبش سیاسی شکل دادن به نظریهء سیاسی و تعمیق در عرصه نظری آن جنبش سیاسی است. برای نمونه فعالین جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان بایستی از جوانب مختلف نظر جنبش ملی در آذربایجان را روشن کنند و موضعگیری این جنبش را به صورت دقیق و

و منطقی توضیح دهند. به بیان دیگر تئوریزه کردن مسائل مختلفی که یک جنبش سیاسی با آن روبروست، از مسئولیتهای فعالین سیاسی آن جنبش است. در این نوشته اخیر من نیز، موضع جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان (جنوبی) در قبال احزاب سیاسی غیرآذربایجانی و بویژه حاملان نظریه های سیاسی دولت استعماری حاکم در آذربایجان از اهمیت حیاتی برخوردار است. اگر جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان یک جنبش ملی و دمکراتیک است، اگر محرز است که هدف این جنبش به منصه عمل درآوردن حق تعیین سرنوشت خویش و بر این مبنا تاسیس دولت آذربایجان (درچارچوب جغرافیای سیاسی ایران و یا خارج از آن) است، فعالین و احزاب سیاسی آذربایجانی نمیتوانند نسبت به فعالیت احزابی که (چه از جنبه نظریه سیاسی در جهت دولتمداری فارسی عمل میکنند و از جنبه عملی استحاله خلق ترک در دکترین ایران را دنبال میکنند) نمیتوانند بی تفاوت باشند.
هدف حزب سیاسی کسب قدرت سیاسی است. بسیار امر مهمی است. "هدف حزب سیاسی" کسب قدرت سیاسی است. اما هدف "فرد سیاسی" در جامعه لزوما کسب قدرت سیاسی نیست. برای مثال یک فرد فعال سیاسی عرب و یا یک فرد سیاسی بلوچ میتواند به دلیل اینکه در کردستان زندگی میکند، در زندگی سیاسی کردستان فعال باشد و نقش آفرینی کند. اگر تعداد بلوچها در کردستان به اندازه ایی باشد که بتوانند فعالیت سیاسی کنند نیز حق دارند حزب سیاسی تشکیل دهند و در جهت مشارکت در قدرت سیاسی نقش آفرینی کنند. اما میدانیم که در کردستان آمار بلوچها در حدی نیست که بتوانند حزب سیاسی داشته باشند. اما به یکباره یک حزب بلوچی که در بلوچستان فعال است، سرو کله اش در کردستان پیدا میشود و دفاتر حزب بلوچی را در کردستان برقرار میکند. آیا در چنین شرایطی این پرسش برای فعالین و احزاب سیاسی کرد پیش نمی آید که این حزب بلوچی (فراموش نکنید که هدف حزب سیاسی کسب قدرت سیاسی است) در کردستان دنبال چه سودایی ایست؟؟! مثال من از فعالیت یک حزب بلوچی در کردستان، انطباق دقیقی با نقش آفرینی احزاب سیاسی جامعه فارس در مناطق غیرفارسی ندارد. اما این مثال را آوردم تا روشن کنم که حزب سیاسی که به جامعه آذربایجان و کردستان تعلق ندارد و بویژه از جهت نظریه سیاسی عنوان حزب اش "حزب اراده ملت ایران" یا "جبهه ملی ایران"، یا "حزب پان ایرانیست ایران"، "حزب توده ایران" و... که هم از جهت دکترین سیاسی و هم از جهت تیپولوژی اتنیکی حزب، احزابی صد در صد فارسی هستند، فعالیتان در مناطق غیرفارس به چه هدفی صورت میگیرد؟ گفتیم که "هدف حزب سیاسی کسب قدرت سیاسی است". حالا در آذربایجان، در کردستان، در بلوچستان و .... دولت فارسی سیطره بی چون و چرایی دارد. این احزاب که نامشان را بردم، چه از نظر دکترین سیاسی دولت ایران و چه از نظر تبلیغی و سازماندهی در راستای تحکیم دکترین سیاسی دولت فارسی ایران عمل میکنند. حتی احزاب دمکرات (اگر وجود دارد) آنها نیز که در واحدهای ملی غیرفارس (مناطق غیرفارسی) فعالیت میکنند، هدفشان یا "کسب قدرت سیاسی" است و یا اگر قدرت سیاسی دستان است، هدفشان "استمرار قدرت سیاسی موجود" است. دقیقا بر این اساس فعالین جنبش های ملی دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس نسبت به فعالیت احزاب فارسی یعنی آن حزب هایی که بر بنیاد دکترین سیاسی دولت فارسی ایران برقرار شده و از جنبه تیپولوژی اتنیکی (زبان مورد استفاده در حزب، زبان رسمی و کتبی در آن، تاریخی که قرائت میکنند و ایران را سرزمین نیاکانی به حساب می آوردن) نیز به جامعه فارس ایران تعلق دارند، احزاب فارسی تلقی میگردند. بسیار روشن است که هدف فعالیت احزاب سیاسی فارسی در جامعه غیرفارس حفظ و استمرار قدرت سیاسی دولت ایران است. با وجود اینکه این احزاب از چپ تا راست در تلاش برای رفرمیزه کردن و اصطلاح کردن این دولت در سمت و سوی دمکراتیک اند.
ادامه دارد
نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای قنبر قنبری (2)
حالا احزاب سیاسی آذربایجان، احزاب سیاسی کردستان، احزاب سیاسی منطقه عربی الاحواز و یا بلوچستان بر اساس آرمان ملی و دمکراتیک شان در جهت عملی شدن حق تعیین سرنوشت ملیت خویش میکوشند. یعنی این احزاب میخواهند اتوریته دولت استعماری مرکزی ایران را در مناطق خود خنثی کنند و دولتی متعلق به مردمان آن مناطق برپاسازند. مبارزه ملی مردمان غیرفارس در ایران برای برپایی دولت در مناطق ملی خویش است، در صورتیکه مبارزه احزاب سیاسی فارسی درهم شکستن این مبارزه به هر قیمتی و استمرار سیطره دولت فارسی در مناطق غیرفارسی است. حالا یک حزب سیاسی آذربایجانی که برای حق تعیین سرنوشت خلق ترک در آذربایجان مبارزه میکند، نسبت به فعالیت یک حزب سیاسی (هدف اش کسب و یا استمرار قدرت سیاسی است) فارسی که بر استمرار دولت فارسی در ایران تاکید دارد، میتواند بی تفاوت باشد و ادای دمکراسی دربیاورد که

مثلا چه اشکال دارد که یک فردی به این خلق یا آن خلق کمک کند. می بینیم که در اینجا بحث روی افراد با پیشینه های مختلف نیست، در اینجا بحث بر سر فعالیت حزبی است که به مثابه بازوان دولت و ملت حاکم در مناطق ملتهای محکوم و در راستای تحکیم قدرت استعماری عمل میکند.

نادیده گرفتن این مهم و عدم تفکیک تفاوت نقش فرد با یک حزب سیاسی در یک جامعه استعمارزده در عمل خدمت به دولت استعماری و تحکیم مناسبات استعماری است. نتیجهء چنین سیاستی پولاریزه کردن مردم در جوامع استعمارزده و ایجاد دو دستگی در آن (طرفدارن دولت مرکزی فارسی البته زیر نام ایران و طرفدارن حق تعیین سرنوشت خل در آذربایجان) است. این دو دستگی در شرایط بحران سیاسی و تغییرات اصولی در جامعه میتواند فاجعه آفرین باشد. دولت مرکزی با تسلیح گروههای طرفدار خود علیه مطالبه به حق مردم و علیه جنبش سیاسی آنان وارد عمل میشود و برادر کشی بسیار جدی را در آن منطقه سازمان دهی میکند. اما اگر از امروز مواضع دقیقری داشته باشیم و فعالیت احزاب مرکزگرا و فارسی را در مناطق غیرفارس افشا کنیم، از سوی شرایط را برای عملی شدن حق تعیین سرنوشت فراهم میسازیم و از طرف دیگر از خونریزی، خشونت و برادر کشی در جوامع استعمار زده و مناطق ملی ملتهای محکوم (ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و...) جلوگیری میکنیم.

نگاه کنید که چگونه اقای قنبر قنبری تفکیک و تفاوتی میان "یک فرد سیاسی" با "یک حزب سیاسی" را در نوشته خود نادیده میگیرد. و این برداشت را از نوشته من به میان میکشد که گویا من مخالف فعالیت سیاسی افراد (با هر پیشینه اتنیکی) در هر واحد ملی (با هر پیشینه اتنیکی) هستم. در صورتیکه با توضیح فوق نشان دادم که این تفاوت بسیار فاحش است و اساسا نمیتوانند در مقام مقایسه برآیند. آقای قنیری مینویسند: " مثال اورده ايد كه احزاب كوردى يا توركى نمى توانند در بلوچستان عمل كنند،اصولا چرا نمى توانند، يعنى يك نفر براى دفاع از اذربايجان نمى تواند فارس يا كورد يا عرب باشد" (پایان نقل قول) در این جمله آشکارا درهم آمیزی "فرد سیاسی" با "حزب سیاسی" به چشم میخورد.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای کرمی به غیر از اینکه ترکهای استان های آزربایجان غربی, همدان, قزوین, زنگان و ترکمن های ترکمن صحرا و خراسان را از یاد بردید بلکه این هم از یاد بردید که پر جمیعت ترین شهر ترک زبان در دنیا شهر تهران است...و بعد هم مینویسید که ((در صورتیکه این مهاجرانِ به سرزمین آذرآبادگان ایران، از خود فرهنگِ همزیستی مسالمت آمیز و فروتنی در مقابل تاریخ و ملّت ایران از خود نشان دهند و برای امنیّتِ ملّی شهروندان ایرانی و تمامیّتِ ارضی ایران و تأمینِ منافعِ ملّی از جانِ خود مایه بگذارند، این شانس و اجازه به آنها داده خواهد شد که با جمع آوری همهء هم تباران خود از سراسر جغرافیای ایران در دو استان اردبیل و آذربایجان شرقی سکونت کنند)) .. آقای کرمی ... ملت ترک ایران اینقدر شعور و آگاهی سیاسی دارند که به قیّم های به مثل شما ها احتیاج داشته باشند که با اجازه شما و تعهد ات آپارتایدی زندگی بکنند..آقای کرمی یک ترک

ایرانی می داند که (( مرگ بر روی پا ها , هزاران بار بهتر است از زندگی بر روی زانو ها ست )). لطفآ به گوش تمام پان فارسیست ها و آریائیهای پاک نژاد برسانید CHANGE IS COMING.....« دئیر شلیک یولدادی»..
نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

سلام دوباره جناب کرمی؛ شما در پاسخ به نقد سرراست من نوشته اید: نوشتارهای من معمولأ طولانی است، به این مناسبت که برای خواننده قابل درک و تصور باشد. بیش از این نمی شود یک مقاله را باز کرد و به چون و چند آن پرداخت.....
نه دوست گرامی مقاله شما به دلیل گنگی قابل فهم و تصور نبود! جدا متاسفم از کلی گوئی های شما و از آن بدتر برچسب "چپ سنتی" زدن تان و از آن هم بسی بدتر به جای پاسخ شفاف، پرتاب نقد من به چند نام بی مورد که شما آنها را هم خوب و کافی نشاخته اید.! یادتان باشد که این راه دیالوگ سالم، سازنده و زنده نیست. من در کمتر مقاله ای از نام ها و فاکت های گذشته های دور و تاریخی بهره برده و می برم؛ مگر لازم افتد؛ چراکه ملات استدلات مناسب امروزین به وفور وجود دارد. مثلا من برای نقد سیاست و اقتصاد نئولیبرالیسم ده ها مدرک تازه دارم. و به همین دلیل از شما هم که مدرنگرا هستید انتظار دارم که پاسخ دهید!

آیا یکسان سازی دو وجه پایه و عمده دارد و یا نه؟ من فکر می کنم که شما به بخش سیاسی و البته به صورت کلی و انتزاعی آن پاسخ داده و تحلیل کرده و انصافا پرداخته بودید. اما من با روش شما موافق نیستم. من روش تحلیلی شما را فرافکنی سوژه، برخوردی ایده ئولوژیک و شیوه ای یکسویه می دانم و می نامم. و حالا دوباره می پرسم: آیا تمایل دارید به زمینه امکان یکسانسازی جوامع طبقاتی و گذر از تعارضات اجتماعی ـ ملی و چگونگی پشت سرنهادن تبعیض های عملا عینی و موجود که موارد پرسش و نقد من پیرامون یکسانسازی نگاه شما بود، اینبار بپردازید؟ تندرست باشید
نوشته شده توسط: Anonymous

در این نوشته مشخص نیست که اکنون آ قای بهزاد علیشاهی در کجا قرا ردارند ولی چند سوا ل :من بالشخصه مجاهدین و سخنان وگفته هاشون را قبول ندا رم چون با کینه از جدا شدگانشان است ضمن اینکه از آنها هم به شدت خوشم نمیاید.آیا واقعا هیچ جدا شده مجاهدین با رژیم ایران از جمله وزارت اطلاعات همکاری ندارد ونداشته است؟ اگر این طور است رفت وآمدهای آقای بهزاد علیشاهی که حتی خود در نوشته هایشان اعتراف کرده اند به ایران را چگونه توجیه میکنید؟

گفتگوهای مکرر اعضای جدا شده مجاهدین با خبرگزاریهای رژیم ایران از جمله مهر ، پرس نیوز را چگونه توجیه میکنید - مثل خود آقای علیشاهی ، خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری مجاهدین ویا مصاحبه های مکرر آقای مسعود خدابنده با خبرگزاریهای مختلف رژیم ایران ؟ وا ینکه آقای بهزاد علیشاهی به را حتی به ایران رفت وآمد دارند ؟ چگونه است که ایشان "اقامت "در هلند دارند مگر ایشان ویزای اقامتی دارند ؟یعنی بهرحال پاسپورت جمهوری اسلامی در جیبشان میباشد ؟ و اگر آقای بهزاد علیشاهی به ایران رفت و آمد دارد که
دارد بنا به گفته خودشان چگونه وزارت اطلاعات ورژیم ایران میگذارند که یک عضو سابق مجاهدین واجرا کننده شوهای تلویزیونی مجاهدین بنام آقای بهزاد علیشاهی به این راحتی به ایران رفت وآمد کنند؟
از دیگر دوستان شما آقایان در اینترلینک میباشند مسعود خدا بنده و همسر که ایشان هم در تهران با برادر آقای مسعود خدابنده در زندان اوین ملاقات داشته اند - البته قابل ذکر است که همسر آقای مسعود خدا بنده خود عضو سابق مجاهدین بوده است -ودر اوین در کنار صندلی نماینده انگلیسی نشسته بودند ضمن اینکه برادر آقای مسعود خدا بنده ، ا براهیم خدا بنده در ایران در مراسمهای متفاوت در خدمت رژیم شرکت کرده و برعلیه مجاهدین افشاگری میکند این همه نشانه به نظر شما هیچ است وپوچ ویا اینکه واقعا در پشت تمامی این نشانه ها این واقعیت وجود دارد که بخشی از اعضای جدا شده مجاهدین ا زجمله آقای بهزاد علیشاهی با رژیم همکاری فعال دارند ؟
البته من نقش روسا ورهبران مجاهدین در پناه بردن اعضای سابقشان به رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی را در درجه اول قرار میدهم چون سالها این اعضا توسط رجوی به بازی گرفته شده اند و اکنون یک کینه دو طرفه وجود دارد یعنی مجاهدین به جدا شدگانشان به عنوان خائن و جدا شدگان به رجوی ها با کینه جوانی از دست رفته ودر خدمت دروغ و فریب ودجالیت رجوی بودن آسان نیست واکنون این جنگ وجود دارد که به ایران گلوبال کشیده شده است . البته باید گفت که مجاهدین از وضعیت اقامتی آقای بهزاد علیشاهی ممکن است برای اهداف خود اینگونه سو استفاده کنند و به عنوان یک مساله امنتیی مطرح کنند . لطفا توضیح دهید .
نوشته شده توسط: Anonymous

چند سوال از جناب کرمی: من بالشخصه مجاهدین و سخنان وگفته هاشون را قبول ندا رم چون با کینه از جدا شدگانشان است ولی چند سوال دارم . ضمن اینکه از آنها هم به شدت نفرت دارم ولی دشمن اصلی ونفرت آ ورتر را جمهوری اسلامی میدانم .آیا واقعا هیچ جدا شده مجاهدین با رژیم ایران از جمله وزارت اطلاعات همکاری ندارد ونداشته است؟ اگر این طور است رفت وآمدهای آقای بهزاد علیشاهی که حتی خود در نوشته هایشان اعتراف کرده اند به ایران را چگونه توجیه میکنید؟
گفتگوهای مکرر اعضای جدا شده مجاهدین با خبرگزاریهای رژیم ایران از جمله مهر ، پرس نیوز را چگونه توجیه میکنید ؟ وا ینکه آقای بهزاد علیشاهی به را حتی به ایران رفت وآمد دارند ؟ چگونه است که ایشان "اقامت "در هلند دارند مگر ایشان ویزای اقامتی دارند یعنی بهرحال پاسپورت جمهوری اسلامی در جیبشان میباشد ؟ و اگر آقای بهزاد علیشاهی به ایران رفت و آمد دارد که

دارد بنا به گفته خودشان چگونه وزارت اطلاعات ورژیم ایران میگذارند که یک عضو سابق مجاهدین واجرا کننده شوهای تلویزیونی مجاهدین بنام آقای بهزاد علیشاهی به این راحتی به ایران رفت وآمد کنند؟
از دیگر دوستان شما آقایان در اینترلینک میباشند مسعود خدا بنده و همسر که همسر ایشان حتی پای میز گفتگو بین برادر آقای خدا بنده که از طرف رژیم سوریه به ایران استرداد شد درحالیکه یک میلیون دلار ظاهرا همراهشان بوده است ، ملاقات داشته اند ودر اوین در کنار صندلی نماینده انگلیسی نشسته بودند ضمن اینکه برادر آقای مسعود خدا بنده ، ا براهیم خدا بنده در ایران در مراسمهای متفاوت در خدمت رژیم شرکت کرده و برعلیه مجاهدی افشاگری میکند این همه نشانه به نظر شما هیچ است
وپوچ ویا اینکه واقعا در پشت تمامی این نشانه ها این واقعیت وجود دارد که بخشی از اعضای جدا شده مجاهدین ا زجمله آقای بهزاد علیشاهی با رژیم همکاری فعال دارند ؟
البته من نقش روسا ورهبران مجاهدین در پناه بردن اعضای سابقشان به رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی را در درجه اول قرار میدهم چون سالها این اعضا توسط رجوی به بازی گرفته شده اند و اکنون یک کینه دو طرفه وجود دارد یعنی مجاهدین به جدا شدگانشان به عنوان خائن و جدا شدگان به رجوی ها با کینه جوانی از دست رفته ودر خدمت دروغ و فریب ودجالیت رجوی بودن آسان نیست واکنون این جنگ وجود دارد که به ایران گلوبال کشیده شده است .
نوشته شده توسط: Anonymous

اين ابولقاسم چطور مدعي حفظ پارسي است ولي نتونسته لقب و شهر خودش پردوسي را از فردوسي شدن حفظ كنه؟ دوم اينكه كرد و ترك و لر و بلوچ و گيلك و تالشي لاري وپشتون ... را كه پردوسي نداشتند چه كسي از هجوم ديگران حفظ كرده؟

نوشته شده توسط: یونس شاملی

من چه میخواهم؟
من نمیدانم چرا بعضی ها (که معمولا دماغشان را هم در تمامی مطالب منتشره میکنند) عجله دارند که به جای استدلال زود محکوم کنند و یا سریع به تمسخر و فحاشی و جار و جنجال و دو بهم زنی روی بیاورند و فضا را چنان آلوده کنند که معلوم نشود مسئله واقعا چیست؟ من دست آنهایی را که با استدلال و غلبه عقلانیت در سیاست میخواهند در این بحث ها شرکت کنند میفشارم، چه آنهایی که موضع موافقی با من دارند و چه آنهایی که با من در اینجا و یا آنجا مخالفند. من از مخالفین خودم درسهای زیادی می آموزم. از آنها یاد میگیرم که فکرم، استدلام در کجا می لنگد. این خود زمینه های تغییر در شیوه تفکر را برای من و برای آنان که صمیمانه در این بحثها شرکت میکنند فراهم می آورد. من برای برد و باخت در این گفتگوها شرکت نمیکنم. بلکه برای بیان اندیشه ام که فکر میکنم بر استدالی درست از اوبجکتیو و سابجکتیو استوار

است آن را طرح میکنم. استدلالهای و نقدهای قوی به من کمک میکند که تعمیق بیشتری در موضوع مورد بحث بکنم، اما نقدهای سطحی و شعاری و توهین و تحقیر را برای من تاثیری ندارند، اما تاثیرشان تخریب فضای گفتگوها، اسمترار و تحکیم کننده فرهنگی توسعه نیافته و تشدید تضادها بصورت غیراصولی را فراهم می آورد. من در این گفتگوها چهره زشت سطح پایین فرهنگ رفتاری و افکار عمومی عقب مانده را لمس میکنم و از چشم انداز تاثیر این جریانها واقعا به وحشت می افتم. وقتی به این عناصر میگویید "علی" خواهند گفت نگاه کن گفت "ولی"!! این تحریف در سطحی بسیار وسیع جریان دارد و به همان درجه نیز دردآور است. عمر ما در حال سپری شدن است، اما وای به حال نسلهای آینده که قربانیان فردای این جریان عقب مانده و ارتجاعی خواهند شد.
نوشته شده توسط: یونس شاملی

نرم و شیوه کامئنت نویسانی چون عیوض، شاقلی، اکبری، تبریزی، صادق، استخانلو و آذربایجانی در این مباحث از رفتار دمکراتیک و گفتاری مستدل بسیار دور است. ویژگی نوشتاری اسامی برشمرده در این گفتگوها فریادگر سطحی نگری سیاسی، فورمالیسم چپ، شعار و تمسخر، تخریب غیرانسانی چون خانم یا آقایی بنام آذربایجان (که حتی نفرت خودش از دیگر اسامی را نیز کتمان نکرده و اسامی آقای مهران بهاری.. خانم سیمین صبری را قید کرده و از این زمینه ناپاک بحثهایی که راه می اندازند خواسته است از آب گل آلود ماهی بگیرد) خارق العاده است. به همین خاطر زیاد با آنها کاری ندارم و سعی میکنم گوشم را بدهکار لجن پراکنی های آنها نکنم. وقتی که صمیمتی در مباحثات نباشد، آنگاه که طرف گفتگو جدی تلقی نگردد، آنگاه مدنیت تخریب و تحمیق را مد نظر داشته باشد، این گفتگوها

ابدا به جایی نمیرسد. من به نوبه خودم از کسانی که موافق یا مخالف صمیمانه به بحث میپردازند تشکر میکنم. ما سعی در روشن کردن بعضی از گوشه و زوایای سیاستی هستیم که مردم ایران و حتی کشور ایران به مثابه یک جغرافیای سیاسی در 90 سال گذشته صدمات فراوانی را دیده است. ارضاء و اشباء کینه توزی در این بحث ها تنها به تخریب آن راه میبرد و دیالوگ چند جانبه را ناکام میگذارد.
نوشته شده توسط: Anonymous

خوب هجوم اين همه شرق شناس و مورخ و باستان شناس و محقق و كاوشگر و الا ماشالله به خاورميانه و دنياي اسلام همه از سر نيت خير و ارزشهاي علمي بوده است ؟ و كشفيات آثار باستاني و استوانه و كورش و آزادي يهود و ادعاي حمله و سوزندان كتابها توسط مسلمانان و جشنهاي ٢٥٠٠ ساله ...و از همه اينها مهمتر بوجود آمدن اسراييل بر اساس يهوديت در كجاي معادله اين مقاله جامي گيرد؟ و چرا يونان و ايتاليا جشنهاي روم و يونان باستان قبل از مسحيت را برگزار نكردند و نمي كنند؟ و حتي در چين هم به چنين معضلي بر نمي خوريم ؟

نوشته شده توسط: Anonymous

این سه‌ شعار توسط فدراسیون فوتبال به فیفا اعلام شده است. فیفا مثل "پرشیا" شهر هرت نیست هر کسی‌ اختیار دستش بود هر غلطی خواست بکند.

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

به آقای ..... بهنام چنگایی.... با درود و سپاس،.. من هم تأیید میکنم که شما باورهای انسانی و عقیدتی خودتان را با زبانی ساده ولی اصولی در ظرف های متعددی که وجود دارد بیان میکنید و نگاه انتقادی و سازنده ی دیگران را برای تشریک و تصیحیح امور متنوع به همکاری و یا همفکری دعوت کرده اید. امّا انتظار میرفت که محتوا و پیام مقالهءِ من برای شما و امثال شما مفهوم باشد. نوشتارهای من معمولأ طولانی است، به این مناسبت که برای خواننده قابل درک و تصور باشد. بیش از این نمی شود یک مقاله را باز کرد و به چون و چند آن پرداخت.....

.// برداشت من از نوشته های شما این هست که شما از آن گروه از چپ های ایران هستید که هنوز در دیدگاه خود در ارتباط با ساختار سرمایه داری و لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی تجدید نظر نکرده اید و دیدگاه مارکسیستی خود را پالایش نداده اید و برای نمونه درتزهای Eduard Bernstein و کائوتسکی عمیق نشده اید و همچنان بر دیدگاههای رُزا لوکزامبورگ و لنین پافشاری دارید.// روش مبارزهء سیاسی بنا بر دیالیتک در زمانهای مختلف متغییر هست. امروز مارکسیستهای کشورهای غربی در کنار نئولیبرالیستها در یک پارلمان به مبارزه ادامه میدهند، اگر اینکار را نکنند از صحنهء تاریخ مبارزاتی محو خواهند شد. //بحث از یکسان سازی اقتصادی به میان آورده اید که بحثی است طولانی، ولی وقتی یکسان سازی حقوقی باشد، بخش اقتصاد را هم در بر خواهد گرفت.// امّا عرض کنم من بشرطی لیبرالیسم اقتصادی را می پذیرم که زیر مجموعه ای از "لیبرالیسم سیاسی" باشد. از میان سه سیستم اقتصادی شناخته شده: 1- اقتصاد متمرکز دولتی و حکومتی(Zentralverwaltungswirtschaft/ Planwirtschaft)، که سیستم اقصادی سوسیالیستی است 2- اقتصاد بازار آزاد (Freie Marktwirtschaft)3- Soziale Marktwirtschaft )اقتصاد بازار آزاد امّا سوسیال(مانند سیستم آلمان همان سوّمی را بر دو فرم دیگر ترجیح میدهم. در مورد سیستمهای کلاسیک اقتصادی یک مقاله در چهار بخش نوشتم، مایل باشید در فرصتهای دیگر به بحث ادامه دهیم، و نکات ضعف و قوت این سیستم ها را بررسی کنیم.
نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

جناب محمد کرمی گرامی 1_ از طریق دوست مشترک برای شما پیغام دادم که بر طبق مقرارات ما، منتقدین هر مطلبی که در سایت درج می شود؛ حق دارند که خواستار چاپ نظرات ویا نوشته های خود در ایران گلوبال شوند که خوشبختانه شما آن را ارسال نمودید2_اینجانب هر گز عضو ویا هوادار سازمان مجاهدین خلق نبوده ام 2_ انتقاد کردید که :« از کامنت های نظرات انتقادی از هر 5 کامنت یکی را انتشار میدهند» که چنین نیست و تقریبا اکثر کامنت ها درج شد .3_سئوال کردید:« منبع این خبر چه کسی است که به نام سایت ایران گلو بال دارد صحبت می کند »

پاسخ نوشتم که آکانت سایت ایران گلوبال را بیش از 130 نفر از جمله آقای امرالله ابراهیمی بعنوان همکار در اختیار دارند . در این باره صراحتا برای ایشان نوشتم که مسئولیت حقوقی و حقیقی این خبر بر عهده منتشر کننده می باشد. بنابرانی ایران گلوبال فاقد منابع خبری رسمی _ حرفه ای می باشد با این وجود صاحبان آکانت سایت حق دارند که اخبار و گزارشات خود را مستقیما در ایران گلوبال قرار دهند؛ بشرط اینکه بی طرفی در ارائه خبر رعایت شود؛ مثلا بنویسد که به اعتقاد دوستان فلان شخص طرح کرده اند که دستگیری بخاطر مسایل اجازه اقامت آنان در کشور هلند بوده است که تمدید آن فراموش شده بود و در این میان نظر مقامات هلندی هم ذکر می شد. تنها انتقادی که به شخص من وارد می باشد این است که انتشار چنین اخباری، مخصوصا وقتی که نام شخصی در آن برده می شود، تا زمانی که دادگاه حکم محکومیتش را صادر نکرده باشد، نمی تواند یک جانبه طرح گردند. اما در پایان بگویم « شورای گردانندگان ایران گلوبال» نه تنها یک مشت دلار_که تقریبا پول زیادی در اروپا _نیست از مجاهدین خلق دریافت نکرده اند بلکه دهها مشت دلار صرف هزینه های جانبی سایت را از جیب خود و دوستداران سایت پرداخت می نمایند. آری ما به خود می بالیم که به هیج دولت و حزبی وابسته نیستیم
نوشته شده توسط: Anonymous

آقایان پان ترک و «چپ»؛انگار متوهم هستید.آذربایجان هم با تکیه بر پیشنه تاریخی خودش و هم بر مبنای حقوقی, قرنهاست که ایرانی است و ایرانی خواهند ماند.ملت آذربايجان تمايل به جدايی از ايران و آسيب رساندن به تماميت ارضی ايران را ندارند. بگذارید شر آخوندها کنده شود خود آذریها قبل از فارسها جواب شما حضرات پان ترک و«چپ» تجزیه طلب را خواهند داد. اگر باور ندارید تاریخ ایران را بخوانید نمونه هائی که آذربایجان دژ بلند مدافع تمامیت ارضی ایران بوده فراوانست و نام ستار و باقر همانقدر که در آذربایجان میدرخشد در تمام ایران رخشان است.حتی گماشتگان فرقه ی دمکرات و توده ای که برای استالین لقمه حرام آذربایجان را گرفتند، با کمک اسلحه وتجهیزات وامکانات گسترده مالی ارتش سرخ نتوانستند از ایران جدایش کنند. تاریخ ایران از دو سال و دهسال و صد سال قبل شروع نشده.اقوام ایرانی بیش از دو هزار و پانصد سال است..

.. که در کنار هم زیسته اند و مطمئن باشید از جمله ناتوانیهای افرادی که ایران را به ترکستان و فارسستان و امثالهم تقسیم می کنند بیسوادی آنها هم هست.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای توکلی! کامنتر حذف شده برای چهارمین بار در خدمتتان است. با اینکه من به خیلی از چیزهای جناب شاملی عزیز انتقاد دارم، اما بنظرم نوشتار ایشان در این مورد کاملا بر طبق منطق و کاملا اصولی است. جغرافیای ایران نه یک ملت، بلکه از ملل مختلف تشکیل شده است، و هر ملتی بهتر است، در حوضه مناطق خود، فعایت سیاسی خود را دنبال کند. و احزابی که با سو استفاده از نام و ملت آذربایجان به تبلیغ علیه مردم آذربایجان میپردازد، در میان مردم آذربایجان جایگاهی ندارند. بنا بر تجربه تاریخی، در واقع تنها حزب و یا تشکیلاتی از منافع مردم آذربایجان حمایت و دفاع میکند، که از میان خود مردم آذربایجان بر خاسته باشد. واضحتر بگوئیم؛ تنها نیروئی میتواند دلسوز مردم آذربایجان باشد، که درد مردم آذربایجان را با خون و پوست و استخوانش لمس کرده باشد. کسانی میتوانند درد ملت آذربایجان را بفهمند، که زبانشان قدغن شده باشد، و حقوق

مدنی، سیاسی، و فرهنگیشان لگدمال شده باشد. مردم آذربایجان در مجموع بر این باور است که تنها کسانیکه میتوانند از مردم و منافع آنان حمایت کنند، که از دل مردم آذربایجان بر خاسته باشند! کسانیکه درد آنها را میفهمند. بنا بر این بهتر است نمایندگان هر ملتی در چهار چوبه مناطق خود، در فکر مشکلات و منافع مردم خود باشند. مردم آذربایجان باندازه کافی تشکیلاتهای سیاسی، روشنفکر، سیاستمدار، رجل سیاسی برجسته، اساتید متخصص، و زبده دارد، که خواستار حقوق فرهنگی و سیاسی آنان هستند، و نیازی به افراد دیگری که با درد مردم آذربایجان آشنا نیستند، نیست!! به بیان ساده، باید به کسانیکه کاسه داغتر از آش شده اند، گفت؛ " ما را بخیر تو امید نیست! شرمرسان!"
نوشته شده توسط: محمدرضا لوایی

در جواب یکی از عزیزان باید بگویم که وقتی دفعۀ قبل اتوبوس مردان آریائی را راه انداختند نقشۀ چه کسی بود؟ دخالت فدراسیون های فوتبال در امور مربوط به فیفا - مستقیم و غیر مستقیم - امری غیر قابل انکار است. علاوه بر این پرداختن سایت ها و شبکه های حکومتی به افتخار پارس آنهم در حجم انبوه موید چیست؟ مگر نه اینکه دولت همیشه در پوششی از زبان ملت حرف می زند؟
گزینۀ مطرح این عزیز که می گوید " افتخار پارس" انتخاب مردم است در این صورت عذر بدتر از گناه آورده است. آیا جمعیت ایران یک جمعیت نژاد پرست است؟ و اگر چنین است باید پرسید چه کسانی این بلا را سر این جمعیت آورده اند؟ پاسخ روشن است. به خوتان بنگرید. با احترام

نوشته شده توسط: محمدرضا لوایی

جناب کیانوش توکلی عزیز. متشکرم که این نکته را برایم متذکر شدید چون از این موضوع خبر نداشتم.

نوشته شده توسط: بهنام چنگائی

جناب کرمی سلام؛ معنی و منظور شما از این درهم گوئی، جملات کلی و بسیار گنگ چیست؟ بخشی از استدلال انتزاعی دو وجهی شما: "یکی یکسان سازی را در ایدئولوژی های سوسیالیستی جهان سوّمی خرده بورژوازی فئودالیته میدید" و "دیگری یکسان سازی را در مکتب اسلام جستجو میکردند." گیومه ها از من است!
باور کنید که من چندان تمایلی به چنین پانویسی های کوتاه و شعار گونه ندارم؛ چراکه این فرصت و امکان را دارم که باورهای انسانی و عقیدتی ام را با زبانی ساده ولی اصولی در ظرف های متعددی که وجود دارد بیان کنم و نگاه انتقادی و سازنده ی دیگران را برای تشریک و تصیحیح امور متنوع به همکاری و یا همفکری دعوت کنم. کاری که عموما شما کم و یا نمی کنید و ای بساجانبدارانه و تفرقه افکنانه مباحث سیاسی و اقتصادی را در قوالب مورد نظر تحریف و به نتایج مطلوب خود همیشه به پایان برده و بارها این روش بد را در اشکال مختلف انجام می دهید. و چرا؟

آقای کرمی: شما در این مقاله از یکسان سازی که مسئله مهم روز ما و مردم جهان است، تنها یک یکسان انگاری رومانتیک و لیبرال دارید و بس. شخصا ندانستم که بحث مقاله یکسان سازی شما اصولا پیرامون مقوله های سیاسی ست و یا اقتصادی؟! اگر محور بحث سیاسی باشد که شما اساسی ترین کانون عملا موجود جامعه رنگین ما که تبعیض های گسترده باشد را از قلم خود انداخته اید. تبعیض های شدیدی که مردمان همه ی ملیت های ستمکشیده ما را به جان آورده است. تبعیض هائی که ریشه تاریخی، عمیق و بی پاسخ دارند و لااقل هیچکدام از آنها دو دوره ی شاهی و شیخی راه حل درست نیافته و تلبار شده و ایعاد تبعیض ها و نابرابری ها در یک جامعه طبقاتی ـ شیعی که مخالفت با نابرابری و یکسان سازی در قاموس مذهبی رژیم حاکم حتی اجازه ذهنی هم نمی تواند بگیرد. فراموش نکنید که یکسان سازی پدیده ای دیالکتیک و دو وجهی ست. زیرا یکسان سازی سیاسی جز از طریق یکسان سازی اقتصادی هرگز متصور نبوده و گفته ی بیهوده ای بیش نیست. تحلیل تاریخی یکسان سازی ذهنی شما بخشی از حقایق تاریخی کشور ما و جهان است اما: نه همه ی آن و گزاره های اقتصادی و سیاسی تاریخ را قدرتمداران نوشته اند و به سادگی هم از ضروریات هر عصر و پاسخ درست به آنها آگاهانه گذر کرده اند و ناگزیر ما هنوز سرگرم زدودن ارتجاع شیخی می باشیم. همانطوریکه شما تنها بخش سیاسی یکسان سازی را برشمرده اید و من هم به آن باور دارم؛ یکی از اهداف مهم مشروطه خواهی ستیز با تمرکزگرائی، دستگاه تک محور و خودکامه سلطنت بود. هدفی که پس از شکست انقلاب مشروطه خواهی، سرکوب اغلب انقلابیون و در پی آن پراکندگی مردمی رضان خان به دلایل فراوان و از جمله حمایت روحانیت مرتجع و پشتیبانی بی دریغ غرب از او بر سلطنت منحط دوباره سوار شد. و در این راستا هدف مشروطه خواهان و مشروطه گرایان بیش از همه تقویت اراده ی صوری و نه واقعی توده ای بود؛ زیرا که خود رجال آن روزگار و تا حدودی مدعیان دمکرات کنونی، چندان توان درک و دریافت مردمی، انقلابی و حقیقی از برابری سازی و یکسانگرائی ها عینی نداشته و ندارند و قادر نبوده و نیستند تن به اراده و اداره ی افقی اجتماعی و رنگین و فدرال بدهند. نیازی که هم آنروز و هم امروز مردمان ما و یا بهتر است گفته شود ملیت های ما از خلاء آنها و نارسائی های تاریخی بلندشان همچنان رنج می برند و برای هیچ، همچنان تاوان زور و خودکامگی می دهند. پس لازمه یکسان سازی های سیاسی و اقتصادی که قریب به اتفاق مردم کار و زحمت، تهیدستان شهر و روستا، و طیف میانی خانه خراب مزدبگیر از نبودش لهیده شده و می نالند؛ این حقوق برابر شهروندی در ابعاد گسترده ی حقوقی و... آن، پیوسته جزو مضیقه های حیاتی ما بوده و تا ساختار تکقطبی سیاسی و سرمایه همچنان باقی ست خواهند ماند و بلای خفقان برجا. اما: در "عرصه اقتصادی" که "زیر بنای یکاسانسازی"ست! این محور پایه ای و مسلم کاملا و مطلقا از دید و قلم شما نه تنها اینبار و امروز بلکه پیوسته و آگاهانه افتاده بوده و هست. بنا بر این روشن است که من با شما بحث اقتصادی در عرصه مقوله یکسانسازی حق زندگی، چگونگی پیشرفت همگانی، شرط امکان ایجاد جامعه یکسان، حق رشد و برابر اقتصادی ملیت ها، پیشرفت عمومی و هدفمند جهت گذر از فقر و رشد و توسعه اقتصاد وامانده و بیمار نئولیبرالیزم در یک جامعه برابر، آزاد و همبسته و مهمتر به هم پیوسته را به نام یک مارکسیست و کمونیست ندارم؛ چرا که شما مدافع دمکراسی لیبرالی برای انگشت شمارها و طبعا نئولیبرالیزم اقتصادی ویرانگر موجود می باشید. اما برای مردمی که اغلب نان کافی خوردن، لباس کافی فصل، امکان آموزش، پرورش، بهداشت و..برایشان یک رویاست و البته چنین فرصتی شرط حداقل شکلگیری برابر انسان هاست؛ تازه نه برای آن زیر خط فقری های کلان! این یکسانسازی سیاسی خالی چه فایده ای دا؟
نوشته شده توسط: Anonymous

آشفته گی جماعت پان ترک مقداری قابل درک است!!! چون نویسنده مطلب با همان زبان آشنای خودشان سخن گفته است.

نوشته شده توسط: Anonymous

چرا كامنت من پخش نشد؟

نوشته شده توسط: Anonymous

نازيسم براى نابودى يهودي ها،برنامه هاى مختلف طرح مى كرد ،و اولين برنامه اش نه نسل كشى يا هلوكاست،بلكه اخراج و کوچ اجبارى قوم يهود بود،و جاهاى مختلفى حتى در نظر گرفته شده بود و برنامه ريزى هايى هم انجام گرفته بود كه يهودي ها را كوچ دهند و برايشان كشورى مستقل ايجاد كنند،حتى با اژانس يهود براى مهاجرت يهودى هاى مذاكرات و همكارى هايى انجام شد،كه بعدا متاسفانه منجر به يكى از شرم اورترين جنايتهاى تاريخ شد،الغرض جناب كرمى هم لطف كرده اند و همچين نسخه اى را براى توركها پيچيده اند، و به كوردها هم هشدار داده اند كه اگر از حد خود زياده روى كنند ممكن است به سرنوشت توركها دچار شوند،من نمى دانم كه ايشان چقدر از افكار جامعه فارسى زبان را نمايندگى مى كنند(در نبود احزاب قانونى)ولى اولا اين نوشته ايشان قابل طرح در كشور محل زندگى ايشان بعنوان تهديد به نسل كشى مى تواند باشد،دوما زمان تهديد و ارعاب كردن d

گذشته،بدتر از سياهى رنگى نيست،ما چيزى براى از دست دادن نداريم،اصولا چيزى هم نداريم كه از دست بدهيم،با ابن تهديدات كه اسمش را مقاله و تحليل گذاشته اند ما بيشتر اتفاقا در راههمان مصمم تر مى شويم،وانگهى ما مثل ايشان نه با خلق فارس دشمن هستيم و نه خواهيم بود،ما فقط حقوق انسانى خودمان را مى خواهيم،تهديد به نسل كشى نمى تواند در اراده ما تاثير بگذارد.
نوشته شده توسط: Anonymous

احمد شهید و مریم رجوی در همایش حقوق بشری کانادا.
سازمان رجوی با دادن پول و رشوه به مقامهای سیاسی غرب میخواهد خود را به عنوان الترناتیو نظام اسلامی به غرب معرفی کند. این سازمان با سیاست ها ی خود در ایران راه رابرای اخوندیسم و ارتجاع دین هموار کرد.
این سازمان هدفی جز تسخیر قدرت به هر قیمت و شرائطی ندارد.اغفال فرزندان مردم و دزدی 200 ملیون دلاری از بانک ملی در همان زمان انقلاب و رفتن به عراق و نقش ستون پنجم بازی کردن و هم اکنون عامل دولت اسرائیل شدن و با ارتجاعیترین نماینده گان کنگره مانند جان بولتن همراه شدن نشان میدهد که اساسن این سازمان ارزشی برای حقوق بشر قائل نیست. گشته شدن بیش از 50 هزار ایرانی از سوی این سازمان باید زنگ خطری برای همه جریانات و بویژه سازمانهای حقوق بشری باشد.انچه دولت اسرائیل و دول غربی میخواهند سازمان مجاهدین اماده عملی کردن خاست ها و

تحمیلات انهاست. افشای مراکز صنایع اتمی در ایران بمب گزاری جاسوسی و ترور دانشمندان هسته ای ایران و تخریب و ترور از وظائف سازمان رجوی است که از سوی دول غربی و اسرائیل به انها دیکته شده است.
احمد شهید یا خود را به نادانی میزند و یا مزدور غرب است. نگاهی به تاریخ این سازمان از سوی احمد شهید باید کافی باشد که ایشان همراه با یک زندانبان اشرف و کمپ زندانیان مجاهد نباشد.
فشار غرب و پول و تهدید احمد شهید را همراه این زن زندانبان کرده است.

سرنوشت مردم ایران نه در مجامع جهانی بلکه در خود تهران و تبریز و خراسان نوشته خواهد شد.

انچه سازمان دینی مجاهد میخواهد همان حکومت خونین و توحش اسلامی است به زعمامت رجوی و اجرای احکام شرع اسلامی و نه بیشتر.
اولین قدم و خواست باید ازادی بدون قید وشرط ایرانیان در بند رجوی در عراق باشد .این سازمان و رهبر ان باید تحت تعقیب قوانین جهانی قرار گیرند.
حقوق بشر متاسفانه ابزاری برای حقه و تزویر و زور گوئی غرب علیه ایران شده است.
نوشته شده توسط: Anonymous

اشتباه به عرض رسانده اند كسى قصد دشمنى با زبان فارسى را ندارد،هر زبانى مى تواند زيبا باشد،و اصولا چرا زبان فارسى به زبان توركى يا كوردى يا عربى ارجحيت دارد؟زيبا بودن يا نا زيبا بودن خود بحثى فاشيستى است،وقتى كه زبان فارسى زبان حافظ باشد،بى شك زيبا است و قابل ستايش،ولى وقتى همان زبان از زبان فردوسى به ملتهاى عرب و تورك توهين مى كند،نا زيبا جلو مى كند،خلقهاى غير فارس با زبان فارسى مشكلى ندارند،فقط تحقير ،اسيميلاسيونى و تبعيضى كه با زبان فارسى تىوريزه مى شود،مسله انهاست،و تكرار هر روزه مزاياى اين زبان به زبانهاى غير فارس،حتى براى توركها،كوردها و عربها مى تواند چندش اور شود،لطفا بحث را منحرف نكنيد جناب كرمى يا اقاى بيگى،اين زبن فارسى نيست كه نازيباست،اين شما يا امثال شما هستيد كه با تحقير و ناديده گرفتن خلقهاى غير فارس،زبان فارسى را نازيبا جلو مى دهيد.

نوشته شده توسط: Anonymous

دوستان عزیز تیتر مقاله باز تاب نظرات منتقدین است: آنها مینویسند : «فکر مقاله آقای شاملی قلع و قم دگراندیشان است.» یا «با این مقاله * شعارگونه شما مو بر تنم سیخ شد! » یا «اينكه كسى به جز افراد مورد تاييد نبايد در اذربايجان يا در مناطق غير فارس فعاليت كنند،به جز شوراى نگهبان،به چيز ديگرى شبيه نيست» . در نوشته منتقدین «قلع و قم، سیخ شدن مو برتن، شورای نگبان حکومت ماشیستی» ، همه اینها در تیتر باز تاب یافته است. تیتر احساس و برداشت نه من ، بلکه احساس و برداشت منتقدین است. و اینکه چرا کامنتهای آقای شاملی نیامده دلیلش آنست که موضوع مطلب «نقد» نوشته است. نه اثبات نوشته، برای اثبات، لینک مقاله نویسنده و حق کامنت نویسی ایشان در نظر گرفته شده است. موضوع مطلب "مناظره نیست" که کامنتهای موافق و مخالف نقل شوند. در نقد آنچه «انتقاد» است نقل میشود. و اینکار را هم کرده ایم.

نظر شخصی اینجانب نسبت به مقاله آقای شاملی آن است که : این سطح فکر که در مقاله آمده، مورد توجه ، 70 در صد جامعه یعنی نسل جوان نیست .چون وجود چنین چیزهایی را در یک جامعه طبیعی قلمداد میکنند. از اینرو آنها به این سطح فکر توجهی ندارند و در اندیشه "آزادی سیاسی بی قید و شرط و قانونمند» برای همه جریانات سیاسی هستند ؛ که در اعتراضات بارها آنرا نشان داده اند. بر این اساس نیز افکار مقاله نویسنده نمیتواند مورد توجه اینجانب قرار بگیرد. افکار محدود کردن آزادی در جامعه همیشه بوده و خواهد بود که چیزی طبیعی ست.
نوشته شده توسط: Anonymous

جناب ماشا انتقاد به نوشته جناب شاملى مانقورت نيست، لفظ مانقورت را تبديل به سلاحى نكنيد كه هر كس را دوست نداشتيد،تا بكوبيد،اين واژه حتى چندش اور شده،هر كس كه انتقادى كرد مى شود مانقورت،لطفا با ابروى اذربايجان و اين حركت بازى نكنيد،وقتى از كسى مى خواهيد دفاع كنيد،لااقل خوب دفاع كنيد،شما با اين دفاع تان و تهمت زدنتان،نمى توانيد يك نفر را از حق انتقاد كردن محروم كنيد،شما بى شك ورژن توركى ديكتاتورى اسلامى هستيد، با تهمت كردن منتقدين را ساكت كردن نقطه مشترك شما و جمهورى اسلامى است،و اتفاقا حركت ملى اذربايجان نمى خواهد كه ورژن توركى جمهورى اسلامى را توليد كند،و حتما فعالين حركت ملى را جلوى خود خواهيد ديد،در ضمن ترازويى كه با ان مانقورت را مشخص مى كنيد،رونمايى كنيد كه من بعد منتقدين از حد خود نگذرند و مانقورت نشوند

نوشته شده توسط: Anonymous

این شعار میهن پرستی نیست آریا پرستی پارس پرستی و قومیت پرستی است اگر کسی میهن پرست واقعی باشد ایران رو با همه اقوام آن از فارس ترک عرب کرد بلوچ ، ترکمن ، لر و.... دوست خواهد داشت این نوع تفکر آریا پرستی و پارس پرستی از آلمان ها ی نازی در ایران باقی مانده ... وقتش رسیده این گونه نژاد پرستی ها رو مثله دندان کرم خورده کشید و پرت کرد به سطل آشغال

نوشته شده توسط: Anonymous

شايد تعجب انگيز باشد ولی من با انتخاب چنين شعاری بر روی تيم فوتبال ايران خيلی خوشحال شدم چرا که خود دولت ايران راه را به نفع ملل غير فارس هم وار ميکند و بهمين جهت است که ملل غير فارس هئچ تعصبی به برد-باخت اين تيم ندارند و اين حق فارسهاست که از تيمشان حمايت بکنند حالا بازی کنان غيرفارس چه عکس العملی نشان ميدهند خود بحث ديگر است ولی در گذشته بازيکنان ترک زبان باقری در زمان احمدی نژاد شعار شيران فارس را قبول نکردند و فدراسيون مجبور شد که اين شعار را حذف کند

نوشته شده توسط: ایران گلوبال

جناب ماشا در زیر مقاله آقای شاملی و یا هیمن مطلب هیچ کامنتی حذف نشده است. در ضمن کامنتهایی که ربطی به موضع نداشته باشند به صفحه شما منتقل می شود.

نوشته شده توسط: Anonymous

ادامه کامنت قبلی... بی سرزمین معرفی میکنند، حق تعیین سرنوشت و حق تشکیل دولت به واحد ملی آنها در چارچوب یک دولت فدرال در ایران را نیز قائل نیستند.> در ادامه هم نام احزابی را آورده اید. این حکم شما اشکالات فراوانی دارد:
الف- تا آنجایی که من توانسته ام دنبال کنم، بعضی از این احزابی که نام برده اید، از جمله طیف فدایی در کلیت خود در این حکم شما نمی گنجند. فدائیان اکثریت، اتحاد فدائیان، اتحاد فدائیان کمونیست، بخش مهدی سامع و چند گروه دیگر از فدائیان به روشنی در برنامه های خودشان خواهان عدم تمرکز، حتی فدرالیسم، به رسمیت شناخته شدن تمامی زبانهای موجود در ایران و تحصیل به آنها و... معتقدند و برای <خلق>های غیرفارسی زبان، اصطلاح اقوام – ملیتها را به کار می برند. آنها را هم بی سرزمین معرفی نمی کنند، حق تعیین سرنوشت و حق تشکیل دولت به واحد ملی آنها را هم در چارچوب یک دولت فدرال در ایران را هم قائل

هستند و فراتر از این حتی حق جدایی شان را هم به رسمیت می شناسند.
ب – این حکم شما که این احزاب <در تهران شکل گرفته اند> حداقل در مورد فدائیان از نظر تاریخی نادرست است.
پ – در مورد اینکه <زبان رسمی و مورد استفاده شان فقط فارسی است> باید در نظر داشت که این احزاب از افرادی تشکیل شده اند که از همه جای ایران هستند و از تمامی ملیتها. این افراد برای اینکه بتوانند با هم صحبت کنند، با چه زبانی باید حرف بزنند و بنویسند؟ طبیعتا به زبانی که همه آنها آن را می دانند و می فهمند. در شرایط فعلی یعنی با زبان فارسی! راه دیگری هم ندارند. ایرادی که می توان به این احزاب گرفت این است که چرا در رسانه های خود بخشهایی ندارند که به زبانهای مختلف رایج در ایران باشد. طبیعتا ایجاد چنین امکانی در رسانه های اینترنتی آنها می تواند بسیار مفید باشد و در جهت تفاهم با دیگران.
ت – در مورد من هم حکم ناروایی صادر کرده اید و نوشته اید: <بنابراین هدف اصلی احزاب سیاسی فارس حفظ سیطره دولتمداری تک ملیتی فارسی بر مناطق ملی غیرفارس است. این نگرش که آقای کاظم ثانی نیز آن را نمایندگی میکنند...>
نه آقای شاملی من چنین نگرشی را نمایندگی نمی کنم و چنین نگرشی که به من نسبت می دهید، نگرش من نیست. نگرش من به طور کلی همانهایی است که در همین کامنتها نوشته ام. لطفا نگرش مرا طور دیگری به نمایش نگذارید.
ث – در پایان باز هم برای سومین بار از شما دعوت می کنم که بحث با مرا در مورد مسئله اصلی که مطرح کردم ادامه بدهید و از حاشیه هایی که باعث طولانی شدن و شاخه به شاخه شدن بحث که هر کدام می تواند بحث مفصل جداگانه ای باشد، خودداری کنید. راستش را بخواهید من آدمی هستم دوست دارم بحثها کانکرت و مشخص باشند و نه اینکه یک بحث کلی در همه مسائل دنیا.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای شاملی من با عذرخواهی از خوانندگان گرامی که احتمالا کامنتهای مرا می خوانند برای اجبار به طولانی نوشتن، می توانم موارد زیر را مطرح کنم:
1- من و شما از لحاظ فنی در شرایط نابرابری قرار داریم. به این ترتیب که کامنتهای شما یک زمانه است و به راحتی می توانید تمامی کامنتهای خودتان را هم در زیر این مقاله قرار دهید و هم اینکه آنها را در زیر کامنتهایی که جناب بهرنگ به صورت یک مطلب مستقل چاپ کرده اند، کپی پست کنید و من برای اینکار باید کلی زحمت بکشم و کدها را وارد کنم. به همین دلیل من بحث را در همینجا پیش می برم و اگر شما خواستید می توانید کامنتهای مرا به آنجا منتقل کنید.
2- من هم با شما موافقم که درست این بود که جناب بهرنگ کامنتهای شما را هم در آنجا می گذاشت.
3- من فکر می کنم که جناب بهرنگ از یک تیتر جنجالی و ژورنالیستی استفاده کرده اند که مکنونات قلبی خودشان را بیان می کند.

- و اما شما در ادامه بحث، باز هم بحث اصلی را فراموش کرده و حاشیه رفته اید. مسئله من این است که <بحث را بر سر همان یک مسئله یعنی <بیرون ریختن> احزاب غیرملی و <فریب خوردگان عمله های استعمار داخلی> و رابطه آن با دمکراسی محدود کنیم تا بتوانیم به نتیجه ای برسیم.> با حاشیه رفتن و صد مسئله دیگر را مطرح کردن نمی توان به نتیجه ای سازنده رسید.
5- آقای ناصر کرمی مقاله جدیدی در ایرانگلوبال چاپ کرده و در آخر نتیجه گرفته اند: <در صورتیکه این مهاجرانِ به سرزمین آذرآبادگان ایران، از خود فرهنگِ همزیستی مسالمت آمیز و فروتنی در مقابل تاریخ و ملّت ایران از خود نشان دهند و برای امنیّتِ ملّی شهروندان ایرانی و تمامیّتِ ارضی ایران و تأمینِ منافعِ ملّی از جانِ خود مایه بگذارند، این شانس و اجازه به آنها داده خواهد شد که با جمع آوری همهء هم تباران خود از سراسر جغرافیای ایران در دو استان اردبیل و آذربایجان شرقی سکونت کنند...>
لطفا مرا روشن کنید که تفاوت ماهوی بین این حکم آقای کرمی با حکمی که شما در بیرون ریختن احزاب غیرملی و فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی داده اید، در چیست؟
6- چرا شما از جانب میلیونها آذربایجانی تصمیم می گیرید که احزاب مخالف مقاصد شما و احزاب سراسری را در آذربایجان راه ندهید و مانع فعالیت آنها می شوید؟
7- شما در ادامه کامنتهایتان که باز هم بسیار مفصل و از این شاخه به آن شاخه است، به برنامه های احزاب سراسری ایراد گرفته اید. فرض بگیریم که آنچه شما می گویید درست است و هیچکدام از این احزاب، حاکمیت غیرمتمرکز را قبول ندارند و نمی خواهند تحصیل به زبان مادری را قبول کنند و خواهان تمامیت ارضی هستند و... شما چرا حق انتخاب را از مردم آذربایجان می گیرید و فعالیت آنها را در آذربایجان ممنوع می کنید؟ همانطور که نوشته اید، ترس شما این است که این احزاب سراسری افکار بخشی از مردم آذربایجان برای حمایت از دولت فارسی در ایران را جذب کند. کجای این حکم شما با دمکراسی همخوانی دارد؟ مگر مردم آذربایجان صغیر یا دیوانه اند که شما می خواهید نقش قیم آنها را بازی کنید؟ مگر ولایت اسلامی 35 ساله در ایران کافی نیست تا آگاه شویم که ما قیم و ولی لازم نداریم، چه از نوع فقیه اش و چه از نوع ملی اش؟ اگر آذربایجان یک کشور مستقل بود، می شد که این امر و نهی ها را فهمید و به دولت و ملت آن کشور مستقل حق داد که این محدودیت را اعمال کنند ولی وقتی که همه ما فعلا در یک جغرافیا زندگی می کنیم، چطور می توان این احکام شما را هضم کرد؟
8- مقایسه ایران که جغرافیایی است با ملیتهایی گوناگون توسط شما با الجزایر و هندوستان و... مقایسه ایست مع الفارق. شرایط اینها هیچ ربطی به ایران ندارند. در کانادا هم نه فعالیت احزاب کبکی در سایر نقاط محدودیت دارد و نه فعالیت سایر احزاب در کبک.
9- من بحثی در مورد اصطلاح <احزاب سراسری> ندارم. من همین احزابی را که وجود دارند و کل ایران را در نظر دارند، سراسری می نامم چون نام دیگری برای آن ندارم و شما معتقدید که برای سراسری شدن یک حزب، باید در ایران یک سیستم فدرالی بوجود بیاید و بعد هم مثلا احزاب سوسیال دمکرات آنها با هم جمع شوند و یک حزب سراسری بوجود بیاورند. البته که این هم می تواند یک نوع حزب سراسری باشد که شما برای آینده مد نظر دارید.
10- در مورد احزاب سراسری نوشته اید که این احزاب <به یک دولت تمامیت خواهی، تمرکزگرایی، تک ملیتی فارسی تکیه دارند، در تهران شکل گرفته اند و زبان رسمی و مورد استفاده شان فقط فارسی است و به استمرار دولت فارسی (با برنامه حزبی خودشان) تاکید دارند، خلقهای غیرفارس را اقلیتهای قومی!! میخوانند که در میان مردمان فارس در ایران پراکنده اند و این به اصطلاح اقلیتهای قومی که در واقع گروههای ملی موجود در ایران را تشکیل میدهند... ادامه در کامنت بعدی
نوشته شده توسط: Anonymous

فارس ها اینقدر چان گو هستند، که انسان از شنیدن ، اسم کوروش و خمینی و شاه ... و امثالهم ! دلش بهم میخورد. طرف! آه در بساط ندارد، به دوران پارینه سنگی افتخار میکند. به بین ملل غیر فارس جغرافیای ایران، در دست چه فرهنگ عقب مانده ! و چان گویانی، گیر کرده است.

نوشته شده توسط: Anonymous

جناب شاملی عزیز! تعجب نکنید که کامنتر های شما سانسور میشود. صدای گامهای فاشیسم فارس، خیلی وقت است که از حلقوم گردانندگان سایت " ایران گلوبال" بلند است. اگر اینان قدرت داشته باشند، به خمینی ندا میدهند، " بخواب ما بیداریم." بعلاوه چند تن از "مانقورد" های تمام عیار!! که ماهیتشان برهمه آشکار است، بخاطر شیرین کاری به شونیسم، و راسیسم قداره بند فارس! علیه حقوق ملل جغرافیای ایران لجن پراکنی میکنند! تمام کامنتهای ما را نیز، در رابطه با مقاله شما سانسور کردند. من تمام آن کامنتها را برای درج در سایت شما خواهم فرستاد، تا خوانندگان قضاوت بکنند، که به هیچکسی در آن توهین نشده است. و سئوال ما این است که چرا فاشیسم فارس! و ملیجک های حلقه بگوش اش، از شنیدن حرف های دیگران وحشت دارند؟ مانقورد هائی که نسبت به فاشیسم فارس، شیرینکاری میکنند! فکرنکنند که کسی آنها را نمی شناسد.

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای کرمی مثل اينکه مرکب قلم تان تمام شده و يا از تادتان رفته که ديگر مناطق ترک نشين آذربايجان همدان، قزوين ، آذربايجان غربی وزنجان را همراه آذربايجان شرقی و اردبيل بنويسيد و از لطف شما در رابطه با اينکه نوشته ايد « اجازه به آنها داده خواهد شد که با جمع آوری همهء هم تباران خود از سراسر جغرافیای ایران در دو استان اردبیل و آذربایجان شرقی سکونت کنند و همانطور که قبلأ پیشنهاد شده است، جدایی آنها از ایران راه حلّی منطقی و پایدار و بسود طرفین و از همه مهمتر به نفع جایگزینی دمکراسی و پیاده کردن یکسان سازی حقوقی در کشور خواهد بود. ». واقعا که روشنفکر تشريف داری حتما کسانی پيدا خواهند شد که در آينده شعار دهند کرمی راهت ادامه دارد يا مرگ يا کرمی . چرا که با اين پيشهاد راه حل کن نه تنها مشکل آذربايجان بلکه مشکل بشريت را حل کردی .

نوشته شده توسط: Anonymous

درکجا دیده شده است که احزاب چپ اروپا و احزاب لیبرال دمکرات اروپایی هم مثل احزاب«چپ و دمکرات ایرانی» فرو مانده در مرده ریگ تفکری استالین، با عده ای که تعبیر نژادی بغایت مادون تاریخی از«انسان » دارند و خواهان دولتهای قومی و ملوک الطوایفی هستند ،همصدا و وحدت نظر وعمل برابری حقوقی ملتشان را از طریق تجزیه کشور هایشان دنبال کنند و به بهانهٔ بافت چند قومی یا وجود اقلیت قومی ـ مذهبی برای«بالکانیزه» کردن کشورشان دست به ملت سازی های مصنوعی بزنند!! و وظیفه عاجل «دمکراتیک»شان را خُسران و مصیبت برای مردمانشان و گرفتن لقمه حرام برای دیگر قدرتها قرار بدهند؟!

نوشته شده توسط: Anonymous

دفعۀ قبل هم اتوبوس مردان آریائی را راه انداخته بودند!
تا این بار یار میلش به چه باشد!

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای همام فکر ميکنم وقتی نام کتابخانه برده ميشود فوری در ذهن انسان کتاب و بعد نويسنده اين کتاب و در نهايت انسانهای سواد دار و کتابخوان تداعی ميشود .من در کامنت قبلی نوشته بودم « آقای همام ، من به علم غيب اعتقاد ندارم و اميدوارم جنابعالی مرا از منابع علمی تان فيض ياب بفرفائید .لطفا اسم يکی- دو نفر عالم فارس زبان را همراه اسناد علمي شان مثلا کتاب‌ ، را قبل از تشريف فرمائی اعراب به منطقه و تسلط شان نام ببريد . چون در زمان تسلط ساسانيان آموختن سواد فقط مخصوص اعيان و اشراف و آخوند های جنايتکار آن دوره موهبان زردشتی بود . يعنی سواد آموزی محدوذ در حد شمارش اعداد تک رقمی در هر منطقه بود و اين اعراب بقول بعضی ها فلان- فلان شده اين محدوديت را برداشتن و پسر پينه دوز و فقير عمر خيام و زکريای راضی شد . از قديم گفته اند نمک را بخور و نمکدان را نشکن » خوب اين نويسندگان و کتابها و انسانهای با سواد

کتابخوان چه شدند؟ باور کن اين بزرگترين دروغی است که جنابعالی باورت شده.
نوشته شده توسط: Anonymous

هنر نزد پارسیان است و بس. افتخار هم نزد پارس می تواند باشد و بس. ایرانیان یعنی پارس و لاغیر. آنهای دیگر باید پارس شوند یا اینکه بروند بیرون. چون20000 سال پیش زمان کروش XXL اسم ایران پارس بوده. بنابرین هر کس به این شعار چپ نگاه کند وطنفروش و تجزیه طلب است. تکبیر

نوشته شده توسط: Anonymous

فرموده اند اين شعار را از بين سه شعارپيشنهادى مردم انتخاب كرده اند،در اين حالت كه با جامعه اى فاشيست كه نمى تواند فاشيسم را كتمان كند روبرو هستيم،يا توجيه شده كه اين شعار را حكومت انتخاب كرده،مردم نقشى نداشته اند،ايا همان مردمى كه وقتى يك نفر به خليج فارس ،خليج عربى مى گويد زمين و زمان را بهم مى ريزند،از بى سوادش تا روشنفكرش ،از موافق تا مخالفش به ان اعتراض مى كنند چرا در اين مورد روزه سكوت گرفته اند و چه بسا خوشحال هستند،پارس نام يكى از مليتهاى ايرانى است انتخاب اين نام دهن كجى اشكار به اذربايجانيها،كوردها،عربها،توركمنها و بلوجها است،اين كارى است كه هر وجدان ازاده اى بايد ان را محكوم كند،نه اينكه ان را توجيه كند،و روشنفكران و كسانى كه ادعاى مخالفت و دموكراسى و حقوق بشر دارند بايد تصميم بگيرند كه در جبهه فاشيسم باشند يا ضد فاشيسم،اينكه حكومت ديكتاتور و فاشيست است شكى نيست و خلق

خلق فارس هم به مانند ديگر خلقها از قربانيان اين حكومت است، شكى نيست،ولى همان خلق بايد مرز خود را از فاشيسم فارس مشخص كند،نمى توان مخالف ديكتاتورى اسلامى شد،ولى از كنار فاشيسم فارسى اش به سكوت گذشت،
نوشته شده توسط: تبریزی

دوست گرامی، یونس شاملی، در یادداشت شماره 30066 من نه از شما نام برده ام و نه از کسی دیگر! اما شما می گوئید: ( ..... من ناسیونالیست نیستم و هرگز نیز ناسیونالیست نبوده ام. من معتقد به سوسیالیسم دمکراتیک و برابری طلبم. ناسیونالیست خواندن من بر زبان راندن یک دروغ بزرگ است. "وابسته به زرسالاران" نیز دروغ محضی است برای فریب خوانندگانتان که به من نسبت می دهید ..... ) دوست گرامی، من چه چیزی را آن هم بدون نام بردن از شما به شما نسبت داده ام که خودم هم نمی دانم؟ من در یک ارزیابی فراگیر درباره ناسیونالیست های ایرانی و کارکرد آنها و برخی از ویژگی هایشان سخنانی را نوشته ام اما از کسی نام نبرده ام اما شما اگر می گوئید که ناسیونالیست نیستید خواهشمندم برای آدم بی سوادی مانند من روشن کنید ناسیونالیست ها چه ویژگی هائی را دارند که شما ندارید؟! در لینک زیر همه نوشته های شما را در تارنمای ایران گلوبال .....

..... همگان می توانند ببینند و داوری کنند که آیا نوشته های شما درباره سوسیالیسم و دموکراسی هستند و یا درباره ناسیونالیسم http://www.iranglobal.info/taxonomy/term/37 هر کسی که نوشته های آقای یونس شاملی را بخواند خواهد دید که ایشان یک ناسیونالیست هستند و نوشته های ایشان هیچ پیوندی با سوسیالیسم و یا دموکراسی ندارند! در نوشته های جناب آقای یونس شاملی زبان مادری بتی است که باید در برابر آن سجده کرد! فدرالیسم دستاویزی برای دیوارکشی های ناسیونالیستی در یک سرزمین است نه ابزاری برای مردم سالاری! "حق تعیین سرنوشت" ابزاری برای دیوارکشی های هیتلری میان مردم یک کشور بر پایه نژاد و تبار و اتنیک و قوم است نه ابزاری برای پیاده کردن خواست مردم یک سرزمین در مرزبندی سرزمینشان! در نوشته های دوست بزرگوار ما جناب آقای یونس شاملی اگر از رژیمی که گرداننده آن ترکی به نام خامنه ای است و ایشان وی را بی هیچ دلیل روشنی فارس دانسته و زبان مادریش را فارسی می دانند یاد شود این رژیم یا رژیم راسیست فارس است یا رژیم پان فارس است یا رژیم فاشیست فارس است یا رژیم نژادپرست فارس است یا رژیم شوونیست فارس است یا رژیم استعمارگر فارس است! دوست گرامی ما جناب آقای یونس شاملی می گویند باورمند به سوسیالیسم و دموکراسی هستند اما تا کنون در هیچ یک از نوشته های گوناگونی که از ایشان در تارنمای ایران گلوبال و تارنماها و تارنگارهای دیگر دیده شده اند ایشان نه درباره سوسیالیسم چیزی نوشته اند و نه درباره دموکراسی و همه نوشته های ایشان سرشار از اندیشه های ناسیونالیستی هستند نه چیز دیگر! اما ایشان می گویند: ( ..... ناسیونالیست خواندن من بر زبان راندن یک دروغ بزرگ است! ..... ) دوست گرامی، جناب آقای یونس شاملی، شما که می گوئید باورمند به سوسیالیسم و دموکراسی هستید پس از آن همه گفتن و نوشتن درباره زبان مادری چرا حتی یک بار هم درباره نان بربری چیزی ننوشته اید؟ و چرا به جای گفتن و نوشتن درباره بابک زنجانی ترک تبار و ترک نژاد و ترک زبان که خودش و همدستانش میلیاردها تاراج کرده اند تنها از باز شدن دفتر یک حزب الکی در زنجان گلایه مند هستید؟ آیا این است باورمند بودن به سوسیالیسم و دموکراسی و برابری طلبی؟
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای خسرو خضری در این دلنوشته منظور من شعور ملی حکومتی هاست. چون انتخاب این شعار از طرف وزارت ورزش و دیگر ارگان های حکومتی صورت گرفته است. و روی سخن این دلنوشته با آنهاست. تلویزیون ملی - میلی - دولت نیز بر این کلمۀ افتخار پارس تاکید می کند. اگرچه رد پای پان پارسیسم را نیز می توان در ایجاد این شعار موثر دانست. موضوع قابل بحث این است که آیا نژادپرستی حکومتی ها با نژادپرستی پان پارسیسم یکی است یا نه؟ مخاطب این دلنوشته مردم فارس نیست بلکه نژادپرستان حاکم و روشنفکران نژاد پرست اند. با احترام

نوشته شده توسط: Anonymous

""" ابعاد دیگر این قضیه """ بهترین جراح قلب آمریکا، ترکیست به نام ""doctor oz""، این شخص چنان مشهور است که کارتلهای بیلیون دلاری داروسازی فقط به اضافه کردن اسم این دکتر، درامد‌شان را صد‌ها برابر میکنند، این دکتر هر روز به مدت یک ساعت برنامه تلویونی دارند که یکی‌ از پر طرفدارترین شوهای تلویزیونی است که از آمریکا به کّل آمریکای مرکزی پخش می‌‌شود، من تا حالا فقط یکبار از ایشون شنیده‌ام که اشاره‌ای به ترکیه در این برنامه تلویزیونی بکند. در مقابل هر وقط به کانادا میروم، یک آقای فارسی‌ فکر کنم از ساعت ۱۰ صبح به مدت یک ساعت از " CBC" برنامه پخش می‌کند، اسم ایشون چیزی شبیه ژیان قمیشی یا توی این مایه هاست، این بران از رادیو پخش می‌‌شود، من هر بار که به کانادا رفته‌ام همیشه ایشون از ""persian"" به نویی در این برنامه بی‌ حال رادیو ئی استفاده می‌کند.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

جناب اقای قهرمان قنبری، من به دلایلی به نوشته شما در اینجا نپرداختم، اما پاسخهایم به دیگر کامئنت ها، میتواند در محتوی این نوشته برای شما روشنگر باشد. انتظار دارم به دور از جار و جنجال و خارج از تسلط سیاه ا فکار عمومی به عمق مسئله فکر کنید. شما گاه اظهار نظرهایی میکنید بسیار درست، اما گاه دیده میشود که به عمق مسئله را کنار میگذارید و به فورمالیسم تمرکز بیشتری میکنید. لطفا در باره محتوی این مطلب در کننار توضیحاتی که من در اینجا داده ام دقت بیشتری بکنید.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

آقای بهرنگ که از کامئنت ها این طلب را در ضدیت با مطلب من ایجاد کرده اید. انصاف حکم میکند که نوشته های مرا نیز در اینجا منتشر کنید تا خوانندگان این کامئنت ها یک تضویر دقیق و درست از نوشته به دست آورند. در نوشته من و کامئنت هایم همه غایب است. چرا؟؟ اگر شما کامئنت ها را آورده اید، کامئنت های مرا نیز به همراه میآوردید. حذف کامئنتهای من و آوردن کامئنت های مخالف و دادن تیتری ناهنجار صدای گامهای فاشیسم ملی، انعکاس واقعیت نیست بلکه حس درونی تان را برجسته میکند. اما انصاف را حتی اگر مخالف هم باشید فراموش نکنید. این همین انصاف است که شما را به دمکرات بودن نزدیک میکند. چون یک انسان دمکرات نمیتواند بی رحم و تخریبکار باشد.

نوشته شده توسط: یونس شاملی

6 - آقای کاظم ثانی، در ادامه کامئنت قبلی؛
دقیقا از این زاویه است که فعالیت های احزاب سیاسی فارسی (یا سراسری) در مناطق غیرفارسی، از سویی برای حفظ افکار عمومی عقب مانده در توجیه دولت فارسگرا و تامین سیطره استعماری آن است. استمرار فعالیت احزاب سیاسی فارسی در مناطق غیرفارس و کمکهای مالی قابل ذکر دولت برای تقویت چنین احزابی در ادامه به پولایزه شدن واحدهای ملی غیرفارس منجر شده و خلقها غیرفارس را در شرایط بحرانی و در سرزمین ملی خودشان رودر

روی هم قرار میدهد و فاجعه انسانی دیگری بوجود میآورند. برای نمونه تمامی کادر مرکزی یئنی گاموح به مثابه یک حزب آذربایجانی در زندان هستند و مجموعا به 45 سال زندان محکوم شده اند، اما رهبران "حزب اراده ملت ایران" در زنجان دفتر باز میکنند!! به بیان دیگر استمرار فعالیت احزاب سیاسی فارسی در مناطق غیرفارسی میتواند با جذب افکار بخشی از مردم آذربایجان برای حمایت از دولت فارسی در ایران، مردم خود آذربایجان را در آذربایجان، مردم خود کردستان را در کردستان، مردم خود بلوچستان را در بلوچستان و... بصورت خشونت آمیزی رودر روی هم قرار دهند! بنابرای و برای ممانعت از چنین توطئه ریزلانه سیاسی بایستی از هم اینک و با تمامی توان به افشای عواقب فعالیت احزاب سیاسی فارسی در مناطق غیرفارسی (آذربایجان، کردستان، بلوچستان و الاحواز ...) دست یازید.
این همان سیاستی استکه تلاشگران فرانسوی زبان کبک در کانادا انجام داده اند. از نظر جوهره همان کاریست که مبارزان الجزایر با نیروهای فرانسوی انجام دادند. همان کاریست که هندی ها با انگلیسی ها در هندوستان به آن سیاست دست یازیدند. آیا فعالیت سیاسی احزاب انگلیسی در هندوستان چه معنی میتواند داشته باشد؟؟ آیا فعالیت احزاب کبکی در منطقه انگلیسی زبان کانادا توجیه دارد؟ پاسخ این پرسش ها منفی است. احزاب سراسری نمیتواند با خودخوانی و لفاظی به حزب سراسری تبدیل گردند. احزاب سیاسی سراسری زمانی میتواند معنی داشته باشد که واحد های ملی در ایران (آذربایجان، فارسستان یا فارس، کردستان، بلوچستان، الاحواز و ...) دارای یک دولت ایالتی مختص خود باشند. و احزاب سیاسی موجود در این واحدهای ملی براساسا جهتگیریهای فکری و نظری (راست تا یا چپ) به مذاکره بپردازند و توافق کنند که در چارچوب یک دولت فدرال به یک حزب چند ملیتی و سراسری تبدیل گردند. مثلا سوسیال دمکراتهای آذربایجان، با سوسیال دمکراتهای فارسستان، بلوچستان و الاحواز با تشکیل کنگره هایی توافق بکنند که با بافت دینامیک و چند ملیتی، در جهت سوسیال دمکراتیسم عمل کنند و به تدریج به تاسیس یک حزب سراسری بیانجامد. اما وقتی هویت ملی واحدهای ملی غیرفارس، زبانشان و سرزمین ملی شان به رسمیت شناخته نشده است، میتواند حزبی را که تمامی هئیبت آن فارسی است، حزب سراسری نامید؟؟